18 فروردین 1404
در میان هیاهوی فشار تحریمهای حداکثری دونالد ترامپ، که ارزش پول ملی ایران را به پایینترین مرزهای ممکن خود، تا کنون پایین کشیده، و بدین ترتیب مردم ایران را به صورت جمعی به دامن فقر و نداری سرازیر نموده است، و در هنگامهایی که شمشیر دامکلوس بمب افکنهای پهن پیکر امریکایی بر سر منطقه پاندولوار در حرکتند و پیام رئیس جمهور زیاده خواه امریکا را که دنیا و از جمله کشورمان را به جنگهای وسیع اقتصادی، نظامی و... و با شرایطی مبنی بر یا تسلیم و یا ویرانی مواجه کرده است و در این مسیر زیرساختهای دفاعی و علمی کشور را که متعلق به مردم ایران (فارغ از نوع رهبری و حاکمیت آنها) است را، هدف قرار داده، رئیس جمهور ما، در یک حرکت غیر ضروری و خود زنی ناشی از شرایط سختی که در آن قرار دارد، که بیشتر میتوان آن را ناشی از فشارهای روانی وارده بر او و دولتش دانست، تا یک تصمیم ناشی از فرزانگی و حساب شدگی، و در مسیر اصلاح ساختار دولت، امور کشور، ساختار فرهنگی و...، دکتر شهرام دبیری [1] را از معاونت پارلمانی خود، به خاطر «سفر تفریحی قطب جنوب» برکنار کرد. [2]
کاری که در نگاه یک ناظر بیطرف و دلسوز (فارغ از مسایل پَس پرده، که ممکن است در پس این برکناری باشد که نویسنده این نوشتار از آن بی خبر است) نه ضروری، نه قانونی و نه توجیه پذیر، بلکه خسارتبار نیز بود، چراکه ناامنی بیشتری را در جامعه دارندگان ثروت، سرمایه و سرمایه گذاری تزریق کرده و خواهد کرد. اگر نامه برکناری این مسافر قطب جنوب را پایه استدلال خود قرار دهیم، رئیس جمهور از « همکاری و خدمات ارزشمند » دکتر دبیری در دولت چهاردهم یاد میکند و از «دوستی دیرین» او با خود میگوید، و از آنجاکه شخصا دکتر پزشکیان را فردی صادق و پاکدست میدانم، و لازمه «دوستی دیرین» با چنین فردی، پاکی و درستکرداری متقابل است، پس برکناری چنین یار شفیقی با چنین اتهامی درست نبود.
حال میماند سفر شخصی آقای دبیری با خانواده به «قطب جنوب»، که مبنای این برکناری اعلام شده، که این سفر با هزینه خود ایشان انجام شد، و همین پایه این برکناری گردید، که به واقع این سفر نه غیرمجاز و نه ضد ارزش است، بلکه به نوعی نشان از طبع بلند این مسافر دارد، در زمانه ایی که مقاصد گردشگری نسبتا بی ارزشی در پیش روی بسیاری از ایرانیان قرار داده شده، که مقصد معمول تورهای مسافرتی رایج، بسیاری از ما ایرانیان است، که گاه با مبالغ ناچیزتر از حد قابل انتظار، به مناطق گردشگری چون آنتالیا در ترکیه، جزیره بالی در اندونزی، پاتایا در تایلند، جزایر قناری در اسپانیا، لاس وگاس در امریکا و... ختم می شوند، که نه ارزش تاریخی، نه ارزش علمی، و نه ارزش اجتماعی و... آنچنانی دارند، کسانی مثل آقای دبیری هم پیدا میشوند که مناطق خاصی همچون قطب جنوب را مقصد سفر خود قرار میدهند که برای ما ایرانیان و البته دولت میتواند گزارشی بهتر از آنچه که در چنان مناطقی میگذرد را در پی داشته، و مغتنم است و شایسته تنبیه نیست، و وجود آدم های دنیا دیده در دولت هم خود غنیمت است، همچنان که وجود مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید آیت الله محمد حسین بهشتی و... در بین انقلابیون 57 غنیمت بود، چرا که آنان با وجه دنیا دیدگی خود، یک سر و گردن از هم طبقه های روحانی خود بالاتر و روشن بین تر به نظر می رسیدند.
از نظرگاه دیگر، سالها بود که جامعه مسئولین ما دچار بیماری ضد ارزش تلقی کردن سرمایه و سرمایه دار بودند، و همین نگاه منفی و نابخردانه به این دو پدیده کارساز در دنیای امروز، باعث گردید که مراکز تولید ثروت، و صاحبان سرمایه در کشور، در معرض هجوم رسوبات تفکر چپگرای ضد سرمایه ناشی از تفکر کمونیسم در ایران قرار گیرند، و هر سَر مغتنمی که در این سرا بود، زیر سنگ مصادره اموال، طرد، مورد هجوم بی امان و... کوبیده شدند، و در نتیجه صنایع و شرکتهای بزرگ کشور در بخش خصوصی نابود شدند و...، و زمان خسارتبار زیادی گذشت تا دولتها و مردم در ج.ا.ایران متوجه نقش بی بدیل وجودِ سرمایه و سرمایه دار، و لزوم سرمایه گذاری در توسعه و پیشرفت کشور شوند، تا آشکارا اکنون از لزوم جذب سرمایه، سرمایهدار و سرمایه گذاری برای ترقی کشور سخن بگویند، و اکنون در اوج چنین رویکردی، با یک عقبگردِ عملی از سوی رئیس جمهور مواجهیم، که سیگنال اشتباه میدهد، و یک مدیر را به دلیل «سفر پر هزینه تفریحی» شخصی مورد هجوم قرار داده، و تنبیه و در جامعه بی آبرو میکند؟!
مستمسک قرار دادن شیوه زندگی شخصی امام اول شیعیان برای برکناری دکتر دبیری، از سوی رئیس جمهور هرگز کار درستی نبود، در حالی که آنچه از زندگی این امام باید در بین مسئولین اولویت و پایه عمل قرار گیرد، در زندگی اجتماعی امام علی قابل برجستگی است، و آن لزوم پاکدستی، عدالت، دوری از ظلم، و نگاه عادلانه و تظلم خواهانه از حقوق تمام اقشار جامعه (فارغ از جایگاه و توانمندی مالی، نوع مذهب و تفکر آنان و...) در نظام اجتماعی است.
این در حالی است که مشی زندگی سختِ شخصی آن امام را، تنها برای خود میتوان انتخاب کرد، و هرگز قابل تحمیل و تجویز به دیگران نبوده و نیست، و تحمیل آن به دیگران ظلمی بیش نبوده و نیست، و در بالاترین حد خود، چنین زندگیایی تنها قابل انتخاب توسط افراد است، از این رو این عملِ دکتر مسعود پزشکیان قابل توجیه و دفاع نبوده، و چنین نگاهی به افراد جامعه، به ویژه دارایان، به حال جامعه تشنه سرمایه گذاری، عدالت و ظلم گریز ایران ویرانگر است.
در فرهنگ و جامعه ایرانی فقر و فقیرانه زیستن نه یک ارزش، بلکه یک ضد ارزش است، ارزش فرهنگی ایرانی زیستن، کار و تلاش و دارا شدن و توانمند بودن است، و این هرگز درست نبوده و نیست که برای دیده نشدن فقر، و عدم تشویش اذهان فقرا، دارایان را به حاشیه راند، ذلیل و خوار کرد و برای استفاده مجاز از داشتههایشان تنبیه و یا محدود نمود، این یک حرکت عوامفریبانه بیش نیست.
راه برخورد با فقر، محدود کردن دارایان برای عدم استفاده از داراییشان نیست، راه آن یافتن مسیری برای خروج فقرا از فقر است، نه برخورد با بخش توانمند جامعه، تنها با افزودن به طبقه متوسط و پیشرو و موفق است، که باید به مبارزه با فقر و برون رفت از آن اندیشید، نه تقسیم فقر و نداری بین همه، و مجبور کردن دیگران به داشتن زندگی فقیرانه.
داشتن مسئولینی فقیر، و یا با ماسک فقر، کمکی به جامعه فقیر نمیکند، بلکه به عکس اینگونه برخوردها، ریا و پست فطرتی و زدن ماسک نفاق را تروج کرده، و باعث میشود تا مسئولین ثروتمند، ثروت و برخورداری خود را از دید جامعه ضد سرمایه دور کنند، و روند چنین نگاهیست که دارایان را به سوی مهاجرت خود و سرمایههایشان به کشورهای دیگر خوانده، و این خود باعث عدم امنیت فکری و اجتماعی آنان شده، و تقویت کننده این نگاه است که ایران جای امنی برای سرمایه، سرمایه گذاری و سرمایه دار شدن نیست، و توانمندان مالی را به مهاجرت سرمایه ها، سوق میدهد.
بیشک سود جستن جناب دبیری از توانمندی مالی خود در کنار خانوادهاش، نه ضد ارزش، نه ضد قانون، و نه ضد عرف باید باشد، اگر جناب پزشکیان در سرمایه این مسئول زیردست خود شکی داشتند، قطعا با چنین شکی باید برخورد میکردند، نه یا نوع هزینه آن. زندگی فقیرانه ارزشی نیست که توسط رئیس جمهور در جامعه ترویج و تزریق شود، بر عکس تمام ایرانیان لایق داشتن توانمندی رفتن به چنین سفرهایی هستند، تا مثل دیگر ملل توانمند جهان، به دیدار مناطق بکر جهانی بروند، و پدیده های زیبای خلقت خداوند را با حواس پنجگانه خود لمس کنند.
نه این که چون قاطبه مردم ایران در اثر سیاستهای نابخردانه به فقر مبتلا شوند، دارایان را نیز، به خاطر استفاده از داراییشان مجازات کنیم تا برخورداریهایشان باعث تشویش اذهان عموم فقیر ایران نشود. این نگاهی بیمارگونه به ارزش و ضد ارزش است، که بازگشت به شرایط خسارتبار ابتدای پیروزی انقلاب 57، و دهه خوفناک 1360 را تداعی میکند که با سرمایه و سرمایه دار برخوردی شد که ریشه سرمایه و سرمایه دار و سرمایه گذاری از کشور کنده شد، و امروز در ورشکستگی ایرانیانِ صاحب سرمایه، شاهد بیکاری و نابودی تولید هستیم، و هر سال را باید سال تولید نامید، و از تولید و کارآفرینی خبری نباشد، چرا که زیرساخت سرمایه و تولید، امنیت سرمایه و سرمایه دار است، که با این حرکات بیشتر نابود می شود، تا جان نگیرد، و ایرانیان را از بیکاری و رشد منفی تولید و کار نجات ندهد.
[1] - شهرام دبیری اسکویی زادهٔ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۹ در اسکو پزشک و سیاستمدار ایرانی است که از مرداد ۱۴۰۳ تا فروردین ۱۴۰۴ به عنوان معاون امور مجلس رئیسجمهور فعالیت کرد. وی همچنین رئیس دوره چهارم شورای شهر تبریز بود او همچنین مدیر و مؤسس باشگاه فرهنگی ورزشی دبیری تبریز و بیمارستان ولیعصر تبریز است. در خرداد ۱۳۹۹ دبیری به اتهام فساد مالی در مقام عضو شورای شهر تبریز از سوی اطلاعات سپاه بازداشت شد. سپس گزارش شد که او از این اتهام تبرئه و صلاحیتش برای دوره ششم انتخابات شوراها تأیید شده است او در فروردین ۱۴۰۴ پس از سفر جنجالبرانگیزش به قطب جنوب، با حکم مسعود پزشکیان از سمت خود بهعنوان معاون امور مجلس رئیسجمهور برکنار شد.
[2] - متن نامه برکناری دکتر مسعود پزشکیان به دکتر دبیری برای برکناری او چنین در رسانه ها منتشر شد :
جناب آقای دکتر دبیری
در این ایام پس از بررسی خبر، قطعی شد که در ایام نوروز در سفر تفریحی قطب جنوب بودید. در دولتی که مفتخر به اقتدا به مولای متقیان است و در شرایطی که هنوز در کشورمان فشارهای اقتصادی بر مردم زیاد و محرومان پرشمارند، سفر پر هزینه تفریحی مسئولان رسمی، حتی با هزینههای شخصى، قابل دفاع و توجیهپذیر نبوده و با معیار سادهزیستی مسئولان سازگار نیست.
دوستی دیرین و همکاری و خدمات ارزشمند شما در معاونت پارلمانی دولت چهاردهم، مانع آن نیست که پایبندی به صداقت، عدالت و وعدههایی که به مردم دادیم، مقدم داشته شود. بنابر این از ادامه همکاری با شما در دولت چهاردهم معذوریم.
مسعود پزشکیان
رئیس جمهوری اسلامی ایران
نفوذ و حضور نیروهای مزدور و وابسته به بلوک شرق و شوروی سابق (حزب توده، سازمان چریکهای فدایی خلق و...) در روند وقوع و پیشبرد نهضت ملی شدن صنعت نفت و بعد از آن در روند انقلاب 57، باعث نتایج تلخ و دردناکی در روند توسعه و حرکت ایرانیان در مسیر درست تاریخی خود گردید، و نیروهای زیادی از ما را به باد داد.
یک فقره از خسارات این حضور، که پس از پیروزی انقلاب ضد استبدادی 57 رخ نمود، اینکه دو کشور ایران و امریکا که تا پیش از این، دو همپیمان و همکار و همیار تلقی میشدند، اگر نگوییم به دو دشمن، به دو رقیب تقابلی تبدیل کردند، بویژه با تجاوز نابخردانه به مرزهای دیپلماتیک امریکا در تهران، و گروگانگیری از کارکنان و دیپلماتهای امریکایی در آن، که طبق موازین بدون خدشه در حقوق بین الملل و داخلی، و عرف ارتباطات کشورها، و منطق حضور در صحنه جهانی، و اخلاق و فرهنگ ایرانی و... این حرکت کاملا مردود و محکوم بود، اما انجام شد و لجوجانه بر این اشتباه ماندیم و بر ادامه این تفکر اصرار کردند، و هزینه های گزافی را بر کشور و مردم ایران تحمیل نمودند.
و ایران و امریکا را وارد بازی خطرناکی کردند، و اقدامات بعدی مقامات انقلابی در تایید و ادامه بر این راه اشتباه، و ارتکاب اشتباهات دیگری از جمله غرب ستیزی بیمارگونهایی که دامنگیر ما ناشی از نفوذ تفکر چپ در کشور شد و...، ما را به سمت باتلاق تقابل بیشتر برد، و کار اکنون به جایی رسیده است که هرچه دست و پا میزنیم و پیش میرویم، بیشتر در این لجنزار و باتلاق فرو میرویم، تو گویی ما به نمایندگی از کمونیسم جهانی، یقه رقیب غربی را گرفته، و حتی بعد از نابودی کمونیسم، به هر قیمتی رها نباید بکنیم!
دستهای ناپاکی که این تخم خسارتبار را در زمینِ مستعدِ به خیانتهای بزرگ و آشکار، در تاریخ ایران کاشتند، و هدایت کردند، بزرگترین چالش را در روند آینده کشور ایجاد کرده و تداوم دادند، که اکنون طعم تلخ میوههای آن، کام هر ایرانی وطنپرست و هر ایراندوستی را تلخ کرده، آه و حسرت از دل دلسوزان به حال کشور و مردم ایران بلند میکند، چرا که خطرات و ویرانیهای بزرگی را در پی داشته، و اکنون این بازی به مراحل حساس و دلهره آور خود نزدیکتر هم شده است.
بیشک این تقابل یکی از راهبردهای غلط و نابخردانهایی بود که حتی موجودیت ایران را نیز به خطر انداخته و میاندازد، و بدون آن هرگز شرایط ایران کنونی (فساد، عقب ماندگی، ویرانی، توسعه نیافتگی، گریز از دمکراسی و...) به وجود نمیآمد، که ایران در معرض حمله مستقیم ابرقدرتی در حد و اندازه امریکا قرار گیرد، که به واسطه ظرفیتهای سیاسی، مالی، بین المللی و فن آوری خود، در ردیف کشوری بی رقیب، خود را به تمام نظام جهانی تحمیل میکند.
هیچ عقل و منطقی چنین رویارویی را نمی تواند توجیه کند، چراکه چشم انداز این تقابل در بالاترین حدِ خسارت به امریکا، میتواند به از دست دادن چند شناور دریایی، یا احیانا از دست دادن چند پرنده ریز و درشت در نبردهای هوایی، و یا بمباران شدن چند پایگاه نظامی امریکایی در کشورهای همجوار و کشته شدن چند سرباز امریکایی منجر شود، و اما در این سو، برای ایران میتواند خسارتهای غیر قابل جبران و حتی خطر بقا، نابودی بزرگ، و یا حتی پاک شدن از صفحه روزگار را در پی داشته باشد.
وقوع نبرد مستقیم بین ایران و امریکا هرگز به نفع ایران نبوده و نخواهد بود، چه ایران اسلامی، چه ایران آزاد شده از نظام اسلامی، و یا هر ایرانِ دیگری که بتوان در هر شق فکری تصور کرد. از این رو نهِ بزرگ به جنگ و جنگ طلبان در هر سوی پیوستار ایرانیان مدافع جنگ، حاضر در ایران و یا خارج از آن، یک وظیفه ملی برای هر ایرانی است که دل در گرو بقای مرزها و یا آبادانی ایران و حفظ جان و مال و ناموس ایرانیان دارند.
رویارویی ایران و امریکا از دهه 1360 تا کنون، روند توسعه، پیشرفت و آبادانی ایران را به نابودی برده است، و میرود تا ایرانیان را دچار فقر، ورشکستگی کلی، در تمام ابعاد، و نابودی زیرساختهای جمعیتی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کند، رویارویی که هیچ فرایند مدنی تاکنون نتوانسته است، پایان آن را بر خواستارانش تحمیل کند، تقابلی ناخواسته توسط مردم ایران، که در سبد هزینههای آنها نهادهاند و نمیتوانند آن را از خود دور کنند، آخرین تلاش ایرانیان برای خلاصی از این بختک ناخواسته، انتخاب آقای مسعود پزشکیان بود، که شعار عمده انتخاباتی او رفع این پدیده شوم از چهره نظام ارتباطات بین المللی ایران بود، که این رئیس جمهور پاکدست و صادق نیز، اکنون آچمز شده در دستان مافیای مبارزه با غرب، نظارهگر مرگ شعارهای انتخاباتی خود است.
ما این روزها در حالی به سوی جنگ خسارتبار دیگری میرویم که، تجربه جنگ خسارتبار هشت ساله با رژیم بعث صدام را در پیش روی خود داریم، و میدانیم که میشود جلوی وقوع جنگها را گرفت، تجارب آن جنگ نیز نشان میدهد که اینگونه نبردها، در یک فقره از خسارت هایش، باعث نابودی طبقهایی از ایرانیان شریف میشود که حاضرند برای مردم و این آب و خاک، جان دهند، و همین ها هستند که باید روح آزادگی و آزادمردی را در جامعه خود پرچمداری کنند.
بیشک کشتار جوانانی که در دفاع از این آب و خاک، در آن جنگ خسارتبار هشت ساله جان دادند، باعث گردید که در عدم حضورشان بعد از آن جنگ ویرانگر، ابتکار عمل در دست نیروهای ناپاکی اُفتد که ایران را دچار فقر، انحراف فکری و سیاسی، فساد، تبعیض، بی عدالتی و نابودی زیرساختهای بقای اجتماع، از جمله اخلاق، خانواده، گروههای مرجع، دمکراسی و... کردند.
از این رو زیربناهای فکری و گروهی که، ایران را به سمت چنین جنگ و جنگهایی پیش میبرند، شاید بتوان گفت، ضد ملیترین تفکر و افرادیاند که در تاریخ ایران نمونههای بسیار داشته و دارند، و ایران و ایرانیان را به سمت تلههای فلاکت و نابودی توسط دشمن بردند، و ایران را دچار دشمنانش کردند. صاحبان فتوایی که با فتوای جهاد بی موقع خود، عباس میرزا را به جنگ نابرابر با روسهای متجاوز فرستادند، و او را دچار مخمصه قراردادهای ننگین ترکمنچای و گلستان کردند و...، و یا سرداران متکبر و نادانی چون دورمیشخان شاملو و... همیشه در این جامعه بوده و هستند، باید مراقب این دل های بیمار و بیخیال نسبت به حفظ مرزهای ایران بود.
#نه_به_جنگ #نه_به_جنگ_طلبی
رزمندهی بیمدعا و دردآشنای مردم ایران!
جناب دکتر مسعود پزشکیان!
شاید زمان کنارکشیدن و استعفا دیگر فرا رسیده باشد.
اکنون که بهترینهای کابینهات را از شما ستاندند، شاید بهترین زمان است که به وعدهی خود به رای دهندگان و مردم ایران [1] ، عمل کنید، و وقتی میبینید که نمیگذارند و زمینه برای عمل به وعدهها و اهدافی که در سر داشتید، نیست، و راههای خدمتگزاری را مسدود کردهاند، زمین کثیف قدرت را وا نهاده، به نفع باندهای مافیایی، در این بلوا و بی نظمی شریک نشوید، و دامن خود را از روند خسارتبار موجود در کشور پاک نگه داشته، و از رای دهندگان به خود و مردم ایران عذر بخواهید، و به دامن آنان باز گردید، تا شرمساری بر پیشانی کسانی باشد، که «بیحیا تر از سنگ پای قزوینند».
بازگشت به مردمی که از شما به عنوان یک آزادیخواه و فرد مستقل، شجاع و پاک خواستند تا یکبار دیگر، زمین سیاست در ایران را، برای خدمتگزاری بیازمایید، اکنون که میبینید جایی برای خدمت و خدمتگزاری نیست، میتوانید شجاعانه و مردانه، از آن دامن بر کشیده، و قدرت ناچیز بازمانده برای رئیس جمهور را باز نهید، و خود را آلوده به همراهی با روند موجود مکنید، حیف است رزمندهی پاک و دلباخته به وطن، و با کارنامهی درستی چون شما، فدای این جو مسموم و خسارتبار، و صحنهگردانان رسوا و بی حیای آن شود.
در این چندماهه حضور در پاستور شاهد بودید که «جمهور» و «رئیس جمهور» را، چقدر در این کشور بی مقدار، بدون ابزار و قدرت، و ذلیل، و به سان شیر بی یال و اشکمی کردهاند، و قدرت مانور را رسما از او گرفته اند که برای حل مساله سیب زمینی هم، به ساختار من درآوردی جلسه سران سه قوه باید متوسل شود، تا بتواند حرکتی زده، و مردم خود را از کمبود سیب زمینی برهاند و... و به اندازه کافی، درهای بسته به روی ارشدترین نماینده مردم در قدرت را، در مسیر ایجاد تغییر، تحول و اثرگذاری چشیدید، و تصورم بر این است که مثل روز برای شما، و همه ما روشن شده است، که در این بازی کثیف، جایی برای خدمت، اهل خدمت و خدمتگزاری نیست، و امروز شاید همان روزی است که دیگر حجت بر شما و دیگرانی چون ما هم تمام شد، و فهمیدید و فهمیدیم که این کشور در چنبره باندهای مافیای خطرناک قدرت، ثروت و انحصار، همچون جبهه پایداری، و تندروهای ضد ملی غرق شده است، و سرطانِ آنان تمام نسوج این انقلاب و سیستم حکمرانی آنرا فرا گرفته، و ماندن پزشک دلسوزی چون شما بر سر این بیمارِ وخیم، اثری در وضعیت کشور و مردم ندارد.
چراکه ریشه کن کردن چنین شجره خبیثه و سرطانی، نه در دستان رئیس جمهورِ خلع ید شده از تمام ظرفیتهایی مندرج در قانون اساسی، و نظامهای دمکراتیک مبتنی بر ساختار جمهوریت، بلکه در دست کسانی است که خود به آنان را در این چند دهه، بال و پر داده، و پرورش دادند، و فربه کردند و کرسیهای قدرت را، یک به یک در بخشهای رسانه، ثروت، سلاح، قانونگذاری، شوراها و... بدانان سپردند و بر امور مسلطشان نمودند، و امروز رئیس جمهور در محاصره این دستهای آلوده، کاری نمیتواند از پیش برد.
و به نظر میرسد که این خودِ آنانند که باید میوههای تلخ این شرایط، و درخت هرز و خسارتبار کاشتهی خود را بچشند، و معدههای آنان از این زقوم، خونین گردد، نه شما و دیگر اصلاح طلبانی که هشدار دادند، مبارزه کردند، زندان رفتند، از آبروی خود گذشتند، و عمری با این جریان مقابله کردهاید. سزاوار نیست، چنین جریانی که سرطان را در بدنه اجتماع انقلابی و ساختار قدرت ایران کاشت، خود در پس پرده بنشیند، و اصلاح طلبان، آبرو، استوانهها و تشکیلات خود را هزینه عملکرد او کنند.
شما در این چندماهه دیدید که حتی از دستیابی به کمترین وعدههای انتخاباتی خود به مردم ایران (رفع فیلترینگ، بحث حجاب اجباری، مذاکره با غرب و...) نیز محروم و ناتوانتان کردهاند، و ریاست جمهوری را به یک نیروی خنثی، تدارکاتچی، حاجب الدوله، مشتخور ملس و... در نظام اسلامی تبدیل کردهاند، که در نهایت، یک پادو، و تسهیلگر طرحهایشان میخواهند، تا که مسئولیت خرابکاریهای دیگران را بر دوش گرفته، مسببان اصلی را از تیررس نقد و اعتراض مردمی دور دارند.
رئیس جمهوری که مقهور تصمیمات شورایهای من در آوردی انقلاب فرهنگی، فضای مجازی و از این دست گردهمآییهای غیردمکراتیک و منصوب است که تمام قانون اساسی و قدرت رئیس جمهور و نمایندگان مردم را، در حد یک عضو این شوراها کاهش دادهاند، و عالیترین مقام رسمی کشور، نمیتواند حتی فیلترینگ را از اینترنتِ موکلان خود بردارد، و در سیاست خارجی به ملعبه دست نظامیان، باندهایی هوچیگر و مصون از هرگونه تعقیب و تغییر، همچون روزنامه کیهان، کاسبان تحریم و متنخوانان از پیش نوشته شدهی نماز جمعهها و... تبدیل کرده است، چه جای مانور، و کار در راستای مردم خود دارد و...؟!
بهتر است بگوید «عطایش را به لقایش بخشیدم»، و با کناره گیری از این صحنهی رسوا، که رئیس جمهور را چنان آچمز کردهاند که راه هر گونه حرکت را بر او سد کرده، حتی نمیتواند مشاور، معاون و وزیر در خورِ شرایط خطرناک داخلی و خارجی موجود، برای خود انتخاب، و بگمارد، بهتر است، بیشتر از این، خاطر رای دهندگان، و چشم امید بستگان به خود را ناراحت نکرده، دامن خود را از همراهی با چنین ظلم و خسارتی بر کشیده، و با یک عقب نشینی سیاسی به موقع، به سان تمام کسانی که در ظلم و شرایط ظالمانه تمکین نمیکنند، و شریک نمیشوند، مشی آزادمنشانهی خود را پی گرفته، مثل تمام رزمندگان دیگری که تن به خفتِ کثافت ظلم و غارت نمیدهند، کنار کشیده و در کنار مردم به نظاره نشسته خود باشید.
رای عدم اعتماد مجلسی این چنینی، که محصول شورای نگهبان است تا رای مردم، و اجازه مییابد در شرایط خطرناک کنونی، که هجوم اولیه و نوک تیز حمله دولت دونالد ترامپ، ابتدا بر بخش اقتصاد کشور از طریق «فشار حداکثری» استوار گشته است، و چنین مجلس بیگانه با شرایط کشور، و همراهی با حمله اقتصادی بیگانه، بهترین وزیر اقتصادی و کادر دولتی که باید با این حمله مقابله کند را، به عمد هدف گرفته، و برکنار میکند، و مردم و دولت ایران را که، با چنین وضع بغرنج خارجی و داخلی مواجهاند را، در این روزهای پایانی سال، و اولین ماههای آغاز به کار دولت، دچار مشکل و تلاطم میکند، و این چنین افسارگسیخته عمل کرده، و از عدد بسیار ناچیز اصلاح طلبان عضو، در کابینه دولتِ اصلاحات، این چنین مهره سوزی و مهره کُشی میکند و...،
همه اینها نشان میدهد که باید صحنه چینان چنین مجلسی، خود با نتایج آن دست و پنجه نرم کنند، و لازم نیست که اصلاح طلبان آبروی خود را خرج چنین شرایط، و صحنه چینان آن کنند، و نباید با حضور در چنین صحنهی رسوایی، بدان رسمیت و رضایت دهند، و به دست خود، ریشه اصلاح طلبی را برکنند، و برای ماندن در قدرت، تن به هر خفت و خسارتی دهند، و آبرو بیش از این برای هیچ ببازند.
خفت و کثافت حضور در چنین صحنههای رسوایی، تنها برازنده کسانی است که برای رسیدن به کرسیهای قدرت حاضرند هر داشتهی ارزشمندی، از جمله مردم خود، انسانیت، تعهد، کرامت و عزت خود را به پای قدرت قربانی کنند. ماندن در این بازی رسوا، که رئیس جمهور و بارزترین سکاندار جمهوریت، تا این حد ذلیل حرکت باندها و جزایر بیشمار مافیایی میشود، نه به صلاح و خیر جمهوریت، نه مردم ایران، نه باقی مانده آبروی اصلاح طلبان، و نه روح آزادمنشانه و متوسل به سبک علوی شخص شماست، استعفا دهد و کنار بکشید، تا سازندگان این شرایط دلهرهآورِ دشمنی داخلی و خارجی، خود با نتایج کار خود مواجه شوند.
برکناری دکتر عبدالناصر همتی [2]، و استعفای دکتر محمد جواد ظریف [3] در روز گذشته، باید به شما هم نشان داده باشد که، آنان میخواهند شما را تنها، بی آبرو و بی اعتبار کنند، بدون همتی و ظریف، چه خواهید کرد؟! کابینه دولت را از یاران شما، پیش از این خالی کرده بودند، و با این استعفا و این رای عدم اعتماد، خالیتر هم شد، و بوی توطئه، شدیدا از آن به مشام میرسد،
و به نظر میرسد قصد دارند شما را به یک مرد تنها در میان گرگهای مافیای رسوا و بی حیا تبدیل کرده، عصاره آبرویتان را کشیده، باقی مانده عزت و کرامتتان را نیز از شما بستانند، و به نظر میرسد اگر استعفا هم ندهید، چندی بعد تمام شکستهای چند دهه ایی خود، ناشی از سیاستهای خسارتبارشان را بر دوش شما بار خواهند کرد، و در آیندهایی نه چندان دور، در پای اشتباهات و خباثت خود، شما را هم، همچون دیگر انقلابیون با آبرو، بیآبرو، و به پای قدرت خود سر خواهند برید، و چنین مجلسی، که دست ساز خود آنان است، حتی از رای عدم کفایت به شما هم دریغ نخواهد کرد.
این صحنه نه جای پاک سیرتان، اهل وجدان، نجابت و افراد دارنده اندیشههای خدمت، که بلکه صحنه خشن نبردهای مافیایی قدرت است، خود را از این جهنم رسوا برهانید. ما رای دهندگان به شما در این انتخابات، هیچ طلبی از شما نداریم که بمانید، و همهی داشتههای شخصی، گروهی و جناحی خود را در این صحنه بی آبرویی سلاطین قدرت، و جزایر مستقل و بی مقدار منصوب، ببازید.
[1] - مسعود پزشکیان 30 خرداد 1403 اصفهان : «اگر بنده پس از گرفتن رأی شما و تصدی پست ریاست جمهوری به خواست شما عمل نکردم رأی خودتان را پس بگیرید. اگر نتوانم تغییرات حداقلی را صورت دهم کنار می کشم.»
[2] - عبدالناصر همتی (زادهٔ ۲۰ فروردین ۱۳۳۶) سیاستمدار اصلاحطلب و اقتصاددان ایرانی است. او در سال ۱۴۰۳ به مدت بیش از شش ماه در دولت چهاردهم بهعنوان وزیر امور اقتصادی و دارایی فعالیت میکرد که توسط نمایندگان مجلس استیضاح و برکنار شد. همتی عناوین و مناصبی مانند استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، رئیس بانک مرکزی ایران، رئیس بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران، مدیر عامل بانک سینا، مدیر عامل بانک ملی ایران، عضو کمیته اقتصادی شورای عالی امنیت ملی را در کارنامهٔ خود دارد.
[3] - محمّدجواد ظریف خوانساری (زادهٔ ۱۷ دی ۱۳۳۸)، سیاستمدار و دیپلمات ایرانی است که از ۱۱ مرداد تا ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، معاون راهبردی رئیسجمهور ایران، مشاور رئیسجمهور و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک بود. وی پیشتر نیز نماینده و سفیر ایران در سازمان ملل متحد و وزیر امور خارجه ایران از ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ بوده است او همچنین از اعضای شورای عالی جمعیت هلالاحمر و دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران است. خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) که خبرگزاری رسمی دولت محسوب میشود، خبر استعفای ظریف معاون راهبردی رئیس جمهوری را تایید کرد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ایرنا، خبرگزاری دولت در خبری نوشت: برخی منابع نزدیک به دولت تایید کردند محمد جواد ظریف معاون راهبردی رییس جمهور، استعفای خود را تقدیم مسعود پزشکیان رئیس جمهور کرده است.
در این مدت زمان که از پیروزی دکتر مسعود پزشکیان بر سعید جلیلی (وابسته به "جبهه پایداری" که واجد خطرناک ترین نوع تفکر برای انسانیت، ایران و ایرانیان هستند) می گذرد، بارها و بارها با شماتت کسانی روبرو شدم که این حرکت ما مبلغین رای به پزشکیان، و ترویج کنندگانِ لزوم شرکت در انتخابات را اشتباهی راهبردی تلقی، و این دولت را پیش از حضور در قدرت، شکست خورده نامیدند، و پیش بینی می کردند که این "کوه موش خواهد زایید" [1]
و این جملات اکنون بعد از این مدت که از پیروزی پزشکیان می گذرد، دیگر برایم عادی شده است که : "نتیجه شرکت در انتخابات تان را دیدید؟! نتیجه رای دادن تان را دیدید؟! دیدید پزشکیانِ تان چه گفت؟! دیدید پزشکیانِ تان چه کرد؟! و..." و گرچه هر بار سعی کردم با سخنی، خود و آنان را توجیه کنم، اما لیست پیشنهادی کابینه دکتر پزشکیان به مجلس را که دیدیم، آه از نهاد همه برخاست، و تاسف وجود مرا نیز فرا گرفت، و با خود گفتم باید به حال دکتر پزشکیان گریست، که مجبور به پذیرش چه همکارانی در دولت خود شده است!
پزشکیان به عنوان رئیس جمهور، میراث دار تجمعی از بحران های بزرگ و دولتی شد که در ناکارآمدی و خرابکاری رکورد شکن تاریخ انقلاب شده است، و از این بدتر او اکنون در محاصره کامل افراد، نهادها و تشکل هایی است که به تمام، در چنبره کامل جبهه رقیب اند، و تمام گوشه و کنار، و اصل و اساس قدرت را در این کشور در اختیار خود دارند، و مدت ها حاکمیتِ تمامیت خواهانه، مطلقه گرایانه، خالص ساز، یکدست ساز و... آنان، سازوکارهای ویران کننده ایی برای قانون اساسی، و روند دخالت مردم در امور خود را در کشور باعث شده است، که هیچ کس نتواند از دایره بسته ی مافیایی، و دایره تنگِ قدرت مطلق آنان عبوری به سلامت و آبرومندانه، به نفع مردم ایران داشته باشد، و همین شرایط و... بود که تمام کنشگران کشور را نسبت به هر گونه تغییر و تحول، و اصلاح امور ناامید کرده، شرکت در این انتخابات را نیز، تنها مهر رضایتی بر وضع حاضر دانسته، بازی در زمین انتخابات مهندسی شده مذکور را، خیانت به آرمان آزادیخواهی، کرامت جویی و حق تعیین سرنوشت جویی ایرانیان تلقی می کردند.
اما کیست که نداند در این سیستم، به واسطه انتسابش به خدا، حتی برای خدا و... نیز آبرویی نخواهد ماند، چه رسد به فردی مثل مسعود پزشکیان، که یک فرد بی دفاعی مقابل این سیطره بیش از پیش نیست، و تشکیلات و گروه آنچنانی هم به دنبال خود ندارد، او تنها وامدار 16 میلیون رای افرادی است که از سر ناچاری، تنها خواستند نقشه ایی را، در این شرایط نا امیدی، نقش بر آب کنند.
و این بر کسی پوشیده نبوده و نیست که در این شرایط دهشتناک، پزشکیان باید به سان رقص میان گرگ ها، از میان این همه دست انداز، چاله، دره و پرتگاه های عمیقِ ناشی از بحران های تل انبار شده، و سیطره ایی این چنینی، عبوری به سلامت و آبرومند را داشته باشد، اما مگر می شود؟! بارها به اهل شماتت گفته ام و می گویم، برای من که روشن بود، ما او را برای شهادت به این میدان نیرنگ و زور فرستادیم، و در این مسیر اگر عکسی آمد که دیدید با گرگی همکاسه است، اگر با گرگی جفت شد و عکسی جفتی با آنان دیدی، بر خود نهیب نزن و ناراحت مشو! او به واقع غرق در میان مافیایی است و... که بر گوشه گوشه این کشور سیطره یافته اند، و این نباید برای فردی که با الفبای سیستم فعلی آشنائیتی دارد، غیر منتظره باشد،
مثالی بگویم تا این شرایط روشن تر شود، در این سیستم کسی به سان شیخ کاظم صدیقی وجود دارد، که زمین و مایملک حوزه علمیه تحت ریاست خود را رسما، قانونا و محضری و با مهر اداره ثبت اسناد و املاک کشور، به نام خود و بستگانش منتقل می کند، و گرچه این امر از چشم هیچ ناظر و ارگان رسمی و قانونی در کشور به دور نیست، از سوی آنان اعتراضی هم صورت نمی گیرد، اما وقتی "سوتی" زده می شود مردم از این امر مطلع می شوند، و طرف دعوا بعد از هزار دروغ و دوز کلک، مجبور به پذیرش خطای خود می شود، و تشت رسوایی اش بر زمین می افتد، اما باز راست راست می گردد، هنوز نماز جمعه ی پایتخت را اقامه می کند، و همه و خود را توصیه به تقوا و نظم در امور می کند و... و بعد از این رسوایی آشکار که رسوایی آن دنیا را فرا گرفت، گردن فراز در مراسم تنفیذ همین رئیس جمهور، که با شعار زندگی و ریاست علی وار و حاکمیت عدالتش به میدان آمده، دعوت می شود و در بین بزرگان کشور می نشیند، و تلویزیون ملی نیز، حضورش را به رخ تمام معترضین به فسادِ آشکار یقه سفید ها، در این کشور و جهان می کشد، تا ببینند، عمق فساد سیستماتیک تا کجا می تواند وقیحانه بر روح و روان هر انسان پاک و پاکی طلبی پنجه بکشد و...
کیست که نداند، مسعود پزشکیان را اگر با سید محمد خاتمی، حسن روحانی، میر حسین موسوی مقایسه کنی، او تنها در اِشِل یکی از وزرای آنان است، حال آنکه هر چه پیش رفت، بعد از این بزرگواران نیز، این دایره مافیایی بسته تر، خالص تر، یکدست تر، قدرتمند تر، منسجم تر و... در دست "خودی" هایشان به انحصار بیشتر و عمیق تری در آمد، و پیشروی مافیای قدرت و ثروت در ارکان کشور، این روزها در اوج خود، و بی نظیر شده است،
و در زمانی که آن استوانه هایی عظیم از اصلاح طلبی و تحول خواهی چون آنان، با آن کارنامه های قطور در کار، مبارزه و جهادِ در این راه، در مقابل این چالش بزرگ کشور و انقلاب، کمر خم کرده اند، چگونه باید از مسعود پزشکیان انتظار معجزه داشت، از این روست که ما رای دهندگان به او، باید به صرف حضورش در این جایگاه خشنود باشیم، و بسنده کنیم، و در عین حال باید انتظار کشید که کار را شروع کند، و به مدد هزار فرصت که ممکن است صحنه کشور و جهان به او دهد، بر این قالی از هم پاشیده، شاید وصله ایی زند، و آنگاه در پایان دوره ریاست جمهوری اش، او را به متر عملکردش کشید، و دید که او، چند سانتیمتر، ره به سمت سعادت و یا شقاوت پیموده است، آنگاه بر او احسن گفت، یا به شماتتش نشست.
اینگونه بر او تاختن، پیش از حضورش در قدرت، و از استعفایش گفتن، پیش از تشکیل دولت، بر او خشمگین شدن و عنان سخن بریدن و... به دور از صبر و متانت است، هر چند منتقدین امروز او نیز، چون همه ما می دانند، ایران و ایرنیان در چه خطر قریب الوقوعی قرار دارند، و این تعجیل در نتیجه، توسط آنان نیز پر بیراه نیست، اما باید دندان بر جگر فشرد، و صبر اختیار کرد.
در حاکمیت ملوک الطوایفی، و کشوری که به موازیک های پاره پاره شده ایی تبدیلش کردند، که هر تکه اش را سهم خواهان سیاسی و اقتصادی، از آن خود کرده، فقرا هر روز فقیر تر، و اغنیایش هر روز غنی تر و... می شوند، و مافیا، حاکمیت های جزیره ایی خود را شکل داده، و آنرا تحکیم بخشیده، و زنجیره وار به هم متصل کرده اند، و به مرور صحنه را کاملا از آن خود کرده اند، و شرایط طوری شده است که همه می بینند که رئیس جمهور منتخب نیز، این روزها حتی عاجز از چینش همکاران، و وزرایی است که در این بحران شدید، باید او را همراهی کنند، و شرایط طوری رقم خورده، و کسانی را به او تحمیل کرده اند، که با شعارها و ماموریت این رئیس جمهور، هیچ تناسبی ندارند که هیچ، در جبهه مقابل آن هم قرار دارند و... فریاد وا اسفا از سر هر داننده ایی بر می خیزد، و این کاملا طبیعی است، اما باید صبر پیشه کرد، یادمان نرود، این تنها روزنه گشایی بیش نبود، و باید ایستاد و تحمل کرد تا شاید این روزنه گشایی به باز شدن روزنه هایی دیگر منجر شود.
می دانم! که باید به حال این فرزند صدیق و راستگوی اصلاحات گریست، که چنانش کرده اند، که نه در جمع یاران خود جایی داشته باشد، و اینک در میان دشمنانش غرق، و تنها بماند.
این نتیجه همان فساد سیستماتیکی است، که مردم را هر بار از رای خود پشیمان، ناامید و نادم می کند، و همه هشدارش را داده و می دهند، و همه می بینند و... چنین مافیایی وجود دارد که رئیس جمهوری با شعارهای برخاسته از نهج البلاغه (عدالت، پاکی، عمل بر اساس برافروختگی در مقابل ظلم و کجروی و...) به میدان می آید، و حتی نمی تواند در این سیستم چند لایه، از پیچیدگی تزویر، تیم کاریش را بچیند، این نشان می دهد که مافیا چنان بر شراشر این مملکت و مراکز قدرت آن، چنبره انداخته است، که او را مجبور به چیدن چنین کسانی برای کاری علی وار! می کند، که درست عکس او، و شعارهایش فکر و عمل کنند.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، ایران کشور شیعه است و از فرهنگ و از تاریخ شیعه باید همواره مثال آورند، و آنان که به تاریخ شیعه آشنایند، می دانند که امام دوم شیعیان، به واسطه سیطره روزگار زر و زور و تزویری که در آن گرفتار آمده بود، با چه سپاه و فرماندهانی به مصاف با دشمن داخلی خود رفت و...، لذا چیزی عوض نشده است، اگر پزشکیان بر پیمان خود با رای دهندگانش بخواهد بماند، باید برای شهادت آماده باشد، چه باختن آبرو به سان امام دوم، یا جان و تن سپردن به مرگ، به سان امام سوم، یا سر در تله دشمن، بین دو دست از درد تیغ زهرآلود فشردن، به سان امام اول؛ این اقتضای کار و تلاش، در میانه ی جولانگاه گرگ هاست.
اما ما نیز باید مسئولیت کار خود را بپذیرم، پزشکیان را ما با رای خود بدین مسلخ دهشتناکِ بی آبرویی و یا شهادت فرستادیم، ما که رای دادیم، و برایش تبلیغ کردیم، حال به فرض اشتباه مان، نمی دانم او باید ما را حلال کند، که او را به چنین قمار رسوایی رهسپار کردیم، و یا ما باید او را حلال کنیم، که با ثبت نام خود، و کاندیداتوری اش، در این صحنه رسوا، ما را به طمع و هوسِ انسانیت، پاکی، درستی و... انداخت؟!
اما این را می دانم که حضور او با همه ی داغ هایی که به پیشانی و تنش خواهد خورد، بهتر از نبودش در چنین میدانی است، پس نه از رای خود پشیمانم، و نه از تلاشم برای بودنش در کرسی ریاست بر جمهور ایرانیان بیمناک. حتی اگر این ریاست، پوشالی، پوچ و... باشد.
و تو ای آقا مسعود پزشکیان! من به عهد خود با تو پایدارم، از رای خود به تو، هرگز پشیمان نیستم، چرا که معتقدم بهتر است سرهای ما مردم توسط دوستانی چون تو، پاکدست و درست، بریده و یا زیر دست و پای مافیای قدرت له شود، تا به دست خیانت پیشگان نابکاری که انقلاب و کشور را به انحرافی بزرگ دچار کردند.
ناکامیِ نابکاران در دست اندازی به تمامی ارکان قدرت، و تجمیع آن در دست این مافیای خطرناکِ برای آزادی، کرامت و حق تعیین سرنوشت ایرانیان، با هر درجه ایی، برای من شیرین است؛
حتی اگر در زیر سم اسبان تازه نعل زده شان، که مملو از کینه و نفرتی عمیق تر از گذشته است، که با رای این مردم، بر جان و تن شان افزون شده است، له شویم. بگذار در ناکامی، با خشم، بر این مردم و رای شان بتازند، تا بر کرسی های پیروزی رانتی شان تکیه زنند، و خوشحال و پیروزمند، در حق آرمان آزادیخواهی، و کرامت طلبی شهدا، و مبارزان راه آزادی خیانت کنند.
[1] - این ضرب المثل زمانی به کار میرود که شخصی با ادعای بسیار زیاد، کار بسیار عجیبی را که وعده داده، به ضعیفترین شکل ممکن انجام میدهد
دهه هاست که سیاست کلی حاکم بر تمام امکانات تبلیغی و دستگاه های ملی، بر ستاندن میدان از اصلاح طلبان، بی اثر کردن آنان و طرح های شان، حمله به افراد و تفکرشان، محدود کردن امکانات و دایره و شعاع عمل شان، و در مقابل دادن میدان و امکانات بیشتر به تفکر، افراد و دستگاه اصولگرایان، و وسعت بخشی به حوزه عمل، قدرت و ثروت این جناح اقلیت سیاسی در کشور بوده است، این یعنی انقلاب و کشور هزینه بالا کشیدن اصولگرایی و اصولگرایان شد، اما اصولگرایان هر بار در حالی که خود را "انقلابی" معرفی کرده و می کنند و جبهه خود را "جبهه انقلاب" می نامند، رسوایی بیشتری را برای خود، "انقلاب" و مدافعان نظریه آن، بر جای گذاشتند، و مردم را از "انقلاب" و هرچه تفکر "انقلابی" و "انقلابی گری" دورتر و متنفرتر کرده اند،
و این تفکر که "دین" و "دستگاه دینی" را نیز چون دیگر امکانات ملی، در خدمت خود و جناح خود گرفته است، و دین و دستگاه روحانیت را نیز در بدترین وضعیت تاریخی خود، از لحاظ جایگاه مردمی در ایران قرار داده، و این دو را نیز با خود به قعر دره تنفر عمومی کشیده اند و...؛ اما امروز هفتم مردادماه 1403 به رغم تمام این روند اقدامات، و سیاست کلی جاری در نزد حوزه قدرت و... باز این یک بخشی از مردم ایران بودند که با دیدن روزنه ی امیدی، که ناشی از روزنه گشایی چند بود، با حضور خود در پای صندوق های رای، و برخی دیگر با عدم حضورشان، دوباره یک دولت اصلاح طلب را برای سکانداری کشور در حوزه اجرایی و ریاست بر جمهور ایرانیان، رقم زدند و به ساختار معیوب، کینه جو و خارج از مدار عرف و قانونِ بازگفته فرصتی تازه دادند و اصلاح طلبان را دوباره به آنان تحمیل نمودند.
و اینک با یاد و نام تمام کسانی که در طول تاریخ ایران، برای کسب آزادی و کسب حق تعیین سرنوشتِ مردم ایران، از جان، مال و آبروی خود مایه گذاشتند، باید شاد بود که به رغم این اوضاع و روندهای سیاسی اعمالی، باز دولت اصلاحات دیگری، با سخنان مردی با صلابت در منطق، که در تفکر خود، احیاگر نگاه ارزشی به قشر "مستضعف" ، و باز گرداندن معنی واقعی به واژه "مستضعفین"، همان معنایی که در انقلاب 57 و در نظر انقلابیون آن عصر مد نظر مردم ایران بود، و در شعارهای آنان تکرار می شد، پا به میدان نهاده، و در عمق وجود او، این مردم چنان جای دارند، و چنان در اعتقاد به مردم خود عمیق است، که تو گویی به واقع آنانرا "ولی نعمت" خود، و تمام مسئولین کشور می داند، چراکه میزان موفقیتِ خود و دولتش را، به میزان رضایت این مردم منوط می کند، و به نظر می رسد که او در عهد خود در خدمت و ارادت به مردم ایران استوار و مصمم است،
پزشکیان که در آغازین روز شروع دولت خود، با کشور، دولت و سیستمی به گِل نشسته مواجه است، که از نتایج انحراف و کار دولت سه ساله مرحوم ابراهیم رئیسی و شرکا، باقی مانده است، آنان که حتی در روز تنفیذ هم نتوانستند، از تعطیلی عمومی دولت خود جلوگیری نمایند، و این را باید یکی از نمادهای بروز ناکارآمدی آنان در تامین نیازهای اساسی کشور، برای چرخیدن چرخه کار کشور دانست، که مجبور شدند تمام کارکنان دولت را، حتی در روز تنفیذ که روز آبروداری آنان بود، راهی خانه های خود کنند، تا شاید از ویرانی و فروریزی کامل سیستم تولید و توزیع برق و انرژی کشور موقتا بازداری نمایند.
در حالی که ارزش پول ملی را، در کمترین سطح قیمتی خود رساندند، و همین امروز و در روز تنفیذ و تحویل دولت به نفر بعدی، یک عدد سکه طلای بهار آزادی، با رقمی بالاتر از 41 میلیون تومان! مبادله می شود، و این یعنی فرو ریزی قدرت خرید توسط پول ملی، که به بی ارزش ترین حالت خود تا کنون رسیده است و...
دولت سه ساله و ناتمام اصولگریان، که تمام کشور را در خدمت به آن دولت و اهداف و موفقیتش بسیج کرده بودند، اما در اثر نارضایتی عمومی از این دولت و عملکرد نا بهنجارش، ایرانیان در اولین فرصتی که بدست آوردند آن را در کمترین زمان ممکن بر کنار کردند، چنین دولت اصولگرایی با این همه حمایت و پشتیبانی ملی، در چنین شرایطی کشور را تحویل دولت اصلاح طلبان تحت ریاست دکتر مسعود پزشکیان داد؛ و جهت گیری های نادرست آن دولت اصولگرا، در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، لاش سنگین ناکارآمدی و کمبود خود را بر دامن دولت پزشکیان نهاد و رفت، زمین سوخته ایی که از دولت خسارتبار آن مرحوم و شرکای پر تعداد و مدعی اش بر جای ماند، میراث شومی است که ماه ها می طلبد تا رفوگران ماهر باز بتوانند دوباره پارگی های این فرش از هم گسیخته را، در بُعد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ترمیم کرده و به هم متصل نمایند، و قطار کشور را دوباره به ریل حرکت نهند، و آنرا به حرکتی نو در آورند.
و البته دولت مسعود پزشکیان با سنگلاخ و موانع پایداری نیز که گریبانگیر سایر دولت های گذشته (حتی دولت رئیسی) نیز بوده مواجه است، همان لاش سنگین چنبره زده بر مجاری قدرت غیر قابل تغییر (توسط مردم ایران)، که همین نیروی خارق العاده تجمیع شده، علاوه بر دولت های برخاسته از رای مردم، وجه جمهوریت را در نظام برخاسته از انقلاب آزادیبخش ایران را نیز گرفتار خود کرده، و بی اثر و تهی از محتوا نموده است، تا بتواند همیشه ثابت و دست نخورده بمانند، گروهی مصون از نظارت و سوال، تعویض و تغییر، که ارزش های مد نظر خود را، عین ارزش های مد نظر مردم، اسلام، ایران، انقلاب، جمهوری اسلامی و... دانسته، و آنرا به تمام ارکان کشور، و بر عموم مردم خود تحمیل کرده و می کنند و...، و مردم سالاری و دمکراسی ایران را از درون خالی، و از محتوا تهی می کنند.
اما با همه ی این موارد پیش گفته، بخشی از مردم ایران در انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری احساس ضرورت کردند، و قانع شدند که باید دولت دوم اصلاحات را دوباره بدین لاش سنگین و ستبر، به رغم میلش تحمیل کنند، و از نتایج این تصمیم بود که دور تازه ایی از کار و فعالیت، از امروز با سکانداری رئیس جمهور منتخب مردم ایران، مسعود پزشکیان آغاز شد، تا شاید دوران طلایی انقلاب، که در دولت اصلاحات و در دولت سید محمد خاتمی بروز کرد، و شاخص های ملی را در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بین المللی به اوج خود رساند، دوباره جانی تازه دهد، و امید را به اردوی کشور باز گرداند، به امید آن روز.
البته از این مطلب نیز نباید گذشت که، اصلاحات و اصلاح طلبان در این کشور همواره مشکل این مرز و بوم را عدم "توسعه سیاسی" دانسته، و ریشه اکثر مصائب و گرفتاری های جامعه ایران را ناشی از عدم نقش مردم، در تدبیر امور خود دانسته، و آنرا همواره جار زده و اعلام کرده اند، و اصلاح طلبان با همین شعار و اولویت نیز، خود را به مردم ایران عرضه، و رای مثبت آنان را همواره کسب کرده اند، و بر این صحنه سنگین محافظه کارانه و راستگرایانه چنبره زده بر کشور، تحمیل نموده اند،
ولی وقتی در کسب اعتماد این مردم برای تغییر و تحول موفق شدند، و خواستند وارد صحنه ی کار و عمل شوند، عوامل جا خوش کرده در مجاری قدرتِ حاکم، ماموریت دیگری را برای آنان، تعریف و به عهده آنان نهادند، تا بدین وسیله شکست و عدم تحقق شعارهای آنان را به تماشا بنشینند، و بدین وسیله مردم ایران را برای درخواستِ ایجاد "توسعه سیاسی" و تغییر و تحول، از طریق ناکارآمد کردن نمایندگان شان، تنبیه نموده و ناکام و ناامید کنند، این موج ناامیدی مردم ایران و فرار آنان از ایران، و مهاجرت دسته جمعی ایرانیان از کشور، ناشی از این پدیده شوم نا امید سازی هاست.
این شرایط مرا یاد آن صحنه غمبار از سریال ارزشمند و هنری "مختار" ، ساخته هنرمند بزرگ کشورمان جناب میرباقری می اندازد که آن سردار منصوبِ مختار ابن ابو عبیده ثقفی، از جایگاه فرماندهی خود بر سپاه انقلابیون تحت حاکمیت مختار، سو استفاده کرد و ایرانیان جنگجوی دخیل در سپاه خود را که در جنگِ سواره، تبحر و تخصص داشتند را، وادار به جنگ پیاده با دشمن کرد، و بدین ترتیب آنان، و در کل سپاه انقلابیون تحت فرماندهی مختار را به اضمحلال کشید و دچار مرگ و نابودی دردناکی نمود و...، و همه عاقبت او را هم دیدند که پشیمان از کرده خود، عاقبت شاهد مرگ و نابودی خود نیز شد.
اینجا هم، دولت محمد خاتمی را که با شعار "توسعه سیاسی" وارد صحنه کشور شده بود، و از مردم با همین شعار و هدف ماموریت گرفت را، مامور به حل نشانه های بروز بیماری اجتماعیِ عدم توسعه سیاسی، یعنی مشکل "معیشت و اقتصاد" کردند! حال آنکه این خود تنها یک مصداق و نشانه از بروز و وجود یک بیماری کلی و اساسی بود، و به واقع مثل تبی می ماند که آن تب در واقع خود بیماری نیست و تنها نشانه ایی از بروز و وجود بیماری اصلی در تن بیمار، برای پزشک است، و با توجه به این اصل است که پزشک واقعی هرگز به جنگ تب نمی رود، و هیچ عاقلی هم پزشک را در درازمدت به این امر مامور نمی کند، زیرا هرکه الفبای این وضعیت را بداند، می داند با درمان اصل بیماری، این تب نیز که نشانه ایی بیش نیست، خود به خود درمان و حل و فصل می شود،
تخصص و هدف اصلاح طلبان تغییر و تحول سیاسی بوده و هست تا از این طریق، اصل و ریشه ی اساسی مشکلات متعدد دیگر دامنگیر کشور، مردم و انقلاب حل شود، و آنان می دانند نشانه ها و مصادیق بروز یافته از مشکلات اساسی، در سایه حل این مشکل بنیادی، خود به خود حل و فصل می شوند، و بدین ترتیب بود که اصلاحطلبان متخصص در حل مشکل توسعه سیاسی را، به جای مبارزه با اصل بیماری، به مبارزه با مصادیق و نشانه های بروز بیماری فرستادند، تا از درمان اصل و ریشه و بنیاد بیماری ایران باز بمانند، که در این وضع، حتی در صورت موفقیت نیز، به نوعی شکست خورده، میدان را ترک می کردند،
و امروز سر دادن شعار اعتراضی "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" در اعتراضات مردمی، نشانه از موفقیت همین راهبرد اصولگرایانه حاکمین بر مجاری قدرت دارد، چرا که اصولگرایان به عنوان مسببین وضع موجود، به درستی و منطقا نزد این مردم منفور و محکومند، اما اصلاح طلبان چرا باید محکوم باشند؟! دلیل محکومیت آنان نزد مردم، عدم اجرای شعارها و اهداف آنان، و در نتیجه نابودی امید به آنان ناشی از اعمال همین راهبرد توسط هسته سخت قدرت در ایران است.
و این روزها نیز باز تاریخ دوباره تکرار می شود و اکنون نیز که دولت دوم اصلاحات که با شعار عدالت، رفع تحریم، مخالفت با تحمیل سبک زندگی خاص به مردم، رفع مشکل ارتباطات اینترنت جهانی ایرانیان و... پا به عرصه خدمت نهاده نیز، از اصل ماجرای ماموریتی که مردم به آنها داده اند، به دور نگه داشته می شوند، و او و دولتش را باز به ماموریت معیشت و اقتصاد می فرستند، و البته محکوم به ادامه مسیری که در دولت رئیسی (دولت چشم و گوش بسته، و بله قربان گو، و فاقد توجه به مسئولیتش در قبال کشور و مردم) دنبال شد، و این دولت را نیز همچون آنان می خواهند.
حال آنکه اصلاح طلبان ریشه اصلی مشکلات این کشور را به درستی در عدم "توسعه سیاسی" کشور تشخیص داده اند، و راه برون رفت و بر طرف سازی مسایل و بحران های اساسی کشور را، در باز کردن فضای سیاسی، تشکیل احزاب قدرتمند و شناسنامه دار، اعطای حق اعتراض و دگر اندیشی به تمام ایرانیان، تکیه به رای مردم، اعطای آزادی بیان و اجتماعات، شکل گیری نهادهای رسانه ایی مستقل و آزاد، شکل گیری جامعه مدنی قدرتمند و پویا و... می دانند، اما به نظر می رسد باز درب همچنان بر همان پاشنه سابق می گردد، و باز با چنین دولتی نیز از "معیشت" و "اقتصاد" می گویند و...،
هر چه به این جماعت گفته می شود که این تب که تن ایران و ایرانیان را مریضحال، بیحال و بیمار و کِرِخت کرده است، ناشی از عدم توسعه سیاسی است، باز می گویند وضعیت معیشت و اقتصاد این مردم را درست کنید و...، حال آنکه درمان درد اقتصاد و معیشت جز با اعطای آزادی، در دست گیری رشته امور کشور توسط مردم، اعطای حق تعیین سرنوشت و... و در کل احیای دوباره دمکراسی واقعی در کشور میسر نیست، و باقی، قرص های مُسکنی بیش نیستند، که تنها چند روزی این مردم و جامعه ی بیمار را، در خماری عدم درک درد فرو خواهد برد، و نتیجه اش جز ناامیدی و سرخوردگی بیشتر مردم نخواهد بود، این هرگز درمانی دائم و اساسی نبوده و نخواهد بود و نیست،
و سوالی که از این جماعت پایدار مانده بر شعار معیشت و اقتصاد برای اصلاحطلبان باید پرسید اینکه، اگر شما واقعا درد اقتصاد و معیشت این مردم را دارید، چرا شما که اولویت تان اقتصاد و معیشت است، در دولت های مطیع و منتسب به خود، به این امر هیچ توجهی نداشته و ندارید، و از معیشت و اقتصاد مردم در آن دولت ها نمی گفتید، و آنرا توسط آن دولت ها هدف نمی گیرید، و برعکس آن دولت را در جهتی فرستاده و می فرستید که نه اقتصاد این مردم و نه معیشت آنان را بهبودی ندادند که هیچ، بلکه به افتضاحی عمیق تر هم کشیدند؟!
البته اصلاح طلبان نشان داده اند که در حالیکه هدف اصلی شان توسعه سیاسی کشور است، تا با رسیدن به این هدف، دردهای اساسی و دیرپای و بنیادی این مردم را حل کنند، تا با تکیه این مردم بر زیرساخت های سیاسی حاصل آمده از توسعه سیاسی، که در دسترس مردم ایران قرار می گیرد، آنان بدون نیاز به اعتراضات خونین، مشکلات شان را با حاکمیت حل کنند و دردهای شان را التیام دهند، و این مردم زین پس با استفاده از ابزارهای مدنی و قانونی در دسترس خود، ناشی از اجرای توسعه سیاسی، مثل تمام کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در دنیا، در وضع خود تنها با یک رای، و شرکت در انتخاباتی چند، تغییر و تحول ایجاد کنند و...،
و این چنین است که در کنار حرکت اصلاح طلبان به این سمت، آنان همواره توانسته اند، با قرار دادن کشور در این مسیر درست اصلاح و تغییر، یعنی در جهت درست اجرای توسعه سیاسی، قطار اقتصاد را نیز در کوتاه مدت، به ریل صحیح خود باز گشت داده، و از این روست که بهترین عملکرد اقتصادی در دولت های اصلاح طلب، که از قضا درد توسعه سیاسی دارند، در کشور رخ داده است، و توسعه ایی همه جانبه را شاهد بودیم که خاص دولت های اصلاح طلب است، این توسعه همه جانبه در دولت های منتسب به اصولگرایان دیده نمی شود، که تنها حرف از معیشت و اقتصاد می زنند، و خر مراد خود را سوارند و می رانند، و متاسفانه در آخر نیز، به جای "اسب زین شده"، "خر لنگ" ی را و با پاهای شکسته و در هم، تحویل دولت بعدی می دهند.