اسب تروآ چپ، جاده صاف کن روسیه متجاوز در حاکمیت و بدنه جامعه کار ایران
  •  

25 آذر 1403
Author :  

 در کنار فواید تفکر شرق و ایدئولوژی چپ، که عِلم مبارزه، و راه های کار تشکیلاتی و سیاسی، کار حزبی و مبارزه مخفی و... را، در مبارزات ایرانیان با دیکتاتوری و استبداد و نفوذ خارجی، به آنان آموخت و تئوریزه کرد، و در میانه حرکت و مبارزه تا پیروزی کارساز بود، اما برآیند تفکر شرق چیزی جز بَند، دیکتاتوری، وابستگی به بلوک ظالم و توسعه طلب شرق، و جدایی طلبی و به خطر افتادن موجودیت ایران، و تمامیت ارضی برای ایرانیان و دیگران نداشته و نخواهد داشت.

در دو دهه گذشته، بروز و ظهور دو نفوذ بزرگ و گسترده و خطرناک خارجی را در ایران شاهدیم، که خود را در جریان عملیات هایش، در روندهای کشورمان نشان داده، و تحمیل کرده اند. یکی نفوذ اسراییل در ارکان قدرت، و پستوهای محرمانه کشورمان است، که امروزه این نفوذ دیگر بر کسی پوشیده نیست، چرا که اشراف آنان بر ایران و ایرانیان، جای امنی را در تهران، دمشق، بیروت، غزه و...، برای هیچ عنصر، مکان، منافع ایرانی و خارجی، که در راستای ایران بوده باشد، باقی نگذاشته، و وجود ندارد.

نقطه زنی ها، و شکار وابستگان داخلی و خارجی ج.ا.ایران، در تهران (ترور اسماعیل هنیه، محسن فخری زاده و...)، دمشق (سردار رضی موسوی، محمدرضا زاهدی و...)، بیروت (سید حسن نصرالله، سید هاشم صفی الدین، سردار عباس نیلفروشان و...) و... نمونه  هایی از نتایج این نفوذ است، نمونه آشکار دیگر نفوذ عمیق اسراییل، در ارکان کادر مدعی انقلابیگری در کشور را، می توان در حملاتی دید، که از سوی آنان به قرارداد مصالحه بزرگ با غرب، یعنی قرارداد برجام، و مذاکره کنندگان ایرانی آن، در تل آویو و تهران، همزمان و به صورت مشترک، و با یک میزان حِقد و کینه، صورت می گرفت و می گیرد، که نمونه ی آشکاری از بروز آن نفوذ عمیق اسراییل در ایران است.

نفوذ آشکار شده ی روس ها در ایران، نمود دیگری از نفوذ اجانب است، که تسخیر سنگرهای فکری و عملی کشور، در بُعد حاکمیتی، نظامی و... توسط آنان، قابل پرده پوشی نبوده و نیست، چرا که عملا و آشکارا چپگرایان روسوفیل در ایران، منافع و امنیت روس ها را با خرج بیت المال این مردم، و از بین بردن آورده های حرکت انقلابی، دنبال می کنند، و فارغ از درستی و یا نادرستی شعار اساسی «نه شرقی و نه غربی» ، آنرا از کارایی انداخته اند و کار به جایی رسیده است که مثلا صدا و سیمای ما، بیشرمانه موفقیت های روسیه در تجاوزش به اوکراین را، جانبدارانه پوشش می دهد، تو گویی ما و روسیه در اوکراین در یک سنگر، با اوکراینی های مظلوم و مورد تجاوز، در نبرد هستیم، که از شکست روسیه ناشاد، و از پیروزی های آنان شادیم! و سخنگویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز، خود را با متجاوزین روس، تحت پوشش سیاست نگاه به شرق، همراه، و روند آن را تئوریزه، و در سخنان خود، از آن ننگ زدایی می کنند و...

مثال آشکارِ دست اندازی روس ها در روندهای داخلی کشورمان را هم، می توان به چشم سر دید، از جمله دخالت روس ها در روندهای انتخاباتی کشور است، حال آنکه مسئولین کشورهای نرمال، به هیچ بیگانه ایی اجازه چنین دست اندازی را نمی دهند، و اصولا ارتباطی به روس ها ندارد که ایرانیان چه کسی را انتخاب کنند یا نکنند، اما دیده می شود روس ها در دستکاری امور سیاسی کشورمان، پا را از گلیم خود بیرون نهاده، و در این روندها دستکاری های آشکاری می کنند. 

این عملیات آشکار آنان را، در سفر فرستاده ویژه رییس جمهور روسیه، به مشهد [1]، قبل از نشستن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری و عهده داری آن، و در زمان کاندیداتوری او می توان دید، که فرستاده ویژه پوتین، رئیسی را در کسوت آستان دار امپراتوری با نفوذ و ثروتمند امام رضا دیدار می کند، و با او به مذاکراتی می پردازد که ربطی به آستاندار امام رضا ندارد، و بدین وسیله به جامعه مرتبط با خود در ایران، سیگنال انتخاباتی می فرستد، و یا حد و میزان نفوذ خود را نشان می دهد و به رخ آنان می کشد! و... و این یادآور معضلات دوره مرحوم امیرکبیر در ایران است، که وقتی به اطراف خود نگاه کرد، کسی را نیافت که در اثر عملیات تطمیع، تهدید، و رشوه روس ها، سالم مانده باشد.

اینجاست که گویا همه ی تصمیم سازان، و چشم های که برای دفاع از حدّ و حدود و مرزهای سیاسی، امنیتی کشور، و مردم ایران باید همواره باز باشند، و دست تجاوز و متجاوز را قطع کنند، صورت خود را آنطرف گرفته، تا نبینند و کاری نکنند، و چیزی نگویند، تا آنی بشود که قبلا بر این مردم و این دیار رفته است، و تاریخ دوباره امکان تکرار به خود بگیرد.

چرا که در روزگاری نه چندان دور، دست های خارجی به زور، حاکم مستقر در این کشور، یعنی رضاشاه پهلوی را بی توجه به غرور ملی ایرانیان و کاریزما و قدرت نظامی و شخصیتی او، از تخت به زیر کشیدند، و از ایران بیرون انداختند، هر چند مردم بر این کار آنان، گاه شادمان هم بودند و شدند، چرا که از دیکتاتوری او صدمه روحی دیده بودند، اما این لکه ننگ، در تاریخ نفوذ و دست اندازی خارجی ها، بر ایران و امورش باقی ماند، چرا که خارجیان مذکور، مدعی بودند رضا شاه پهلوی، طرف آلمان ها را، در جنگ آنان با نازی ها گرفته است، در جنگ هایی که بیشتر به جنگ های داخلی اروپا شبیه بود، ولی وجه جهانی به خود گرفت!

و اکنون نیز متاسفانه به نظر می رسد تاریخ به نوعی در حال تکرار است، و شرایط کشور به سمتی می رود، و یا برده می شود، که احتمال تکرار چنین سناریویی مجددا در حال قوت گرفتن است، و ارتش های قدرتمند جهانی، باز دوباره می روند تا این حق، و یا این بهانه را بیابند، و در امور ایران مداخله کنند، و حاکمان این کشور را برکنار، و...،

چرا که اینبار می توانند او را متهم به ایستادن در کنار روس های متجاوز کنند، متجاوزی به نام ولادیمیر پوتین، که تهاجم ارتش تا بُن دندان مسلح روسیه را، علیه ملل اروپایی، و موجودیت اروپا رهبری می کند، و به رغم پتانسیل بسیار بالا و فوق تصور نظامی خود، کسانی را در این راستا، به عمد با خود همراه می کند، تا دامنه درگیری های خود با اروپا را، وجه بین المللی دهد و...، قربانی این سیاست مزورانه پوتین کیست؟ ایران و کره شمالی!

چنین شرایطی قدم به قدم در حال رقم خوردن است، و آنان که کاری برای ایران می توانند بکنند نیز، فراموش کرده اند که، دو حاکمیت پی در پی اخیر در کشورمان، یعنی، حاکمیت پهلوی ها و ج.ا.ایران، چقدر متحمل هزینه های گزاف و سنگینی شدند، تا بساط نفوذ ایادی داخلیِ روس ها را از صحنه کشور جمع کنند، روس هایی که همواره به خاک مقدس ما خیانت کردند، و چشم طمع به منابع، و خاک ایران داشته و دارند.

نبرد مشترک حاکمیت ج.ا.ایران و پهلوی ها با حزب توده، و گروه های چریک فدایی خلق، در این راستا قابل ارزیابی است، هر چند بدنه نیروی انسانی این گروه ها را، گاه جوانان مخلصی تشکیل می داد که برای رهایی ایرانیان هموطن مظلوم خود از استثمار و بهره کشی و دیکتاتوری مبارزه می کردند، و این مشی مبارزاتی، و این گروه ها را به خاطر دفاع از مستضعفین و... برگزیده بودند.

اما مبارزه مشترک پهلوی ها و ج.ا.ایران، با نفوذ حزب توده و شاخه های مسلح و غیر مسلح آن، در چریک های فدایی خلق، نشان و نمونه ی روشنی از درد مشترک هر حاکم و حاکمیتی در ایران است، که به محض حضور در قدرت، آنان را ستون پنجم دشمن در کشور دیده، و لذا این مبارزه مشترک دو اولویت هر حاکمیتی در تهران قرار می گیرد، چرا که آنان را جاده صاف کنِ شکل گیری حضور خسارتبار دشمنی، در کشور می بیند که اراده اش بر تجزیه و نابودی ایران بوده و هست.

چپگرایانی که در طول تاریخ فعالیت خود در ایران، جاده صاف کن متجاوزین شرق برای نفوذ، و یا تحقق جدایی قسمت هایی از خاک ایران، و تاراج منابع آن توسط این همسایه طمعکار، بودند، و شرایط را برای سلطه سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و... آنان در ایران، فراهم می کردند و می کنند.

هزینه هایی که کشور در این زمینه تاکنون پرداخته است، بسیار گزاف، و در برهه هایی از تاریخ، پرتگاه هایی بود که، تمامیت و موجودیت ایران باستانی و تاریخی را در معرض خطر جدی قرار داد، و خسارات بزرگی را به کلیت آن وارد نمود. مردان بزرگی در تمام این دوران، توان، سیاست و تفکر خود را میدان آوردند، تا غده چرکین نفوذ امپریالیسم شرق، که از سوی کرملین هدایت و پشتیبانی می شد را، از بدن ایران خارج و آنرا پاک کنند، مثال های این نبرد تاریخی از دوره قاجاریه، تا جانشینان آنان در حکومت پهلوی، و اکنون در دوره حاکمیت ج.ا.ایران می توان در جای جای تاریخ ایران دید.

انهدام جمهوری سوسیالیستی جنگلی های گیلان [2] به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی، که خطه زرخیزِ گیلان را از شاکله کشورمان، به نام «سوسیالیسم شورایی» جدا کرده بودند، و یا شکل گیری جمهوری مهاباد [3] به رهبری قاضی محمد، که داعیه دار جدایی کردستان از ایران  بودند، و باز حمایت و هدایت کرملین را با خود داشتند، و یا حکومت خودمختار فرقه دمکرات آذربایجان، به رهبری جعفر پیشه وری [4] در تبریز و...، که جدایی های دیگری را، بعد از تحمیل عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران، در آذربایجان مظلوم دوباره رقم می زدند، و همین آذرماه سالروز بازگشت آذربایجان به ایران، از دست پیشه وری های مزدور بود و...،

همه ی موارد پیش گفته، تنها حاصل تلاش پهلوی ها برای حفظ تمامیت ارضی کشور بود، که از سوی همسایه شمالی همواره تهدید شده و می شود، تلاشی برای بیرون کشیدند غده چرکین تجزیه طلبانه ی شرقگرای وابسته به شوروی از بدن ایران، که همیشه توسط چپ های وطنی، وابسته به همسایه خیانتکار روس، در بدنه ایران کاشته، و زنده نگه داشته شده بودند، اما پهلوی به رغم کار فشرده ایی که کردند، در پاکسازی کامل ایران از آنان موفق نبودند، و این ج.ا.ایران بود که بعد از پهلوی ها، کار آنان را، تا حدودی به اتمام رساند، اما دوباره می بینیم که غول شرق در حال پا گیری در شیشه ج.ا.ایران است، وسیع تر از گذشته و عمق تر از سابق.

 اما به رغم تلاش قاجارها، پهلوی ها، و ج.ا.ایران در تاریخ مبارزه مشترک خود با زیاده خواهی های خسارتبار شرق در ایران، و شرقگرایان وطنی جاده صاف کن آنان، دو الی سه دهه است که باز کشور به صورت روشنی، کاملا مشکوک، قدم به قدم به دامن این غده سرطانیِ سلطه و نفوذ، سوق داده می شود.

نمود آشکار اخیرِ موفقیت این سیاستِ مزورانه و سراسر خسارت و شرم را، در انداختن کشور، در دست انداز رسوایی حمایت از نبرد تجاوزکارانه و جنایتبار روسیه، علیه مردم مظلوم اوکراین می توان دید، که در رسواترین بازی تجاوزکارانه به خاک دیگران، ما ایرانیانِ قربانیِ همیشگیِ تجاوز نیز، در دام حمایت از روس های متجاوز افتاده ایم، و به طرز مشکوکی در این دام پیش می رویم.

ما که آخرین جنگ هشت ساله ی مان، با صدام حسین و حزب بعث سوسیالیستی آن بود، که به واقع، جنگ با یک مزدور نظام شرق می توان از آن یاد کرد، که باز هم طبق رسم شرقگرایان متجاوز، جدایی طلبی هایی را از ناحیه خوزستان و... در ایران دنبال می کرد، و تصمیم سازان امروز ایران، دشمنی تاریخی روس ها و شرقگرایانِ ذاتا متجاوز را به فراموشی سپردند، و دوباره و چندباره از یک سوراخ گزیده می شویم، و حاکمیت ایران به دامنِ شرق متجاوز، و دشمن این آب و خاک سوق داده می شود، دشمنی که همواره موجودیت و تمامیت ارضی ما را مورد تهدید مستقیم قرار داده، و بی شک در آینده باز مورد تهدید قرار خواهد داد.

شاید کسانی بگویند که این از ضروریات اصل بقاست، که ما را مجبور به پناه گرفتن در دامن این جنایتکاران کرده است! اما برای من قابل فهم و درک نیست که کدام بقایی در کنار دشمنی که طمع آن به خاک ایران، تاریخی و همواره روی میز کاخ کرملین بوده است، متصور خواهد بود، بقا در کنار چنین طمعکارانی، اصلا چه معنی خواهد داشت؟!

وقتی توسط یک مار عظیم الجسه در برگرفته شدی، چه بقایی برای چنین طعمه ایی اصلا می توان تصور کرد، بقای کنار شرقِ جنایتکارِ بدعهدِ متجاوز، چه ارزشی خواهد داشت، و از چه نوع بقا خواهد بود! که این همراهی با روسیه، برای ایران و ایرانیان، نه دنیا را در پی خود خواهد داشت، و نه آخرت، نه توسعه در خود دارد، و نه پیشرفت، و نه عزت می آورد و نه کرامت انسانی باقی خواهد گذاشت، و یا حتی نه دمکراسی در خود دارد و نه آزادی.

گذشته از نفوذ آشکار روس ها در ابعاد حاکمیتی کشور، که ارکان آن را به صحنه تاخت و تاز خود تبدیل کرده، و به خود مشغول داشته است، و این رسوخ را می توان با چشم سر دید، و تاریخ آزادیخواهی ایرانیان، باعث و بانی، و طراحان آن را محکوم و لعن خواهد کرد، اما در کنار این روند خسارتبار در بُعد حاکمیتی، روند و وضعی در کشور در حال رقم خوردن، و رقم زدن است که، علاوه بر نفوذ چپگرایان و شرقگرایان در بدنه ی حاکمیتی ج.ا.ایران، نفوذ عملی و فکری مجددِ جنبش چپ، در بدنه جامعه کار ایرانی نیز تجدید خواهد شد، و حلقه نفوذ حاکمیتی آنان، با نفوذ در بدنه ی جامعه کار ایران نیز، اتصال یافته، و شرایط ایرانیان را خطرناکتر از قبل نیز خواهد کرد، تا شاهد پا گیری مجددِ گروه هایی مثل حزب توده و چریک های فدایی خلق در جامعه ایران باشیم.

نگاهی به اعتراضات کارگری جاری در بدنه ی جامعه ی کار ایران، که این روزها بروز هشدار آمیزی به خود گرفته است و در اعتراضات بازنشستگان، معلمان، کارکنان مخابرات، صنعت نفت و گاز، نیشکر هفت تپه، صنایع و معادن (هپکوی اراک و...) و... خود را به خوبی نشان داد، که همگی ناشی از روابط استثماری و ناپاکی است که، بین کارفرمایان و کارگران جاری و ساری شده است، و این در اثر ولنگاری های قانونی، و بی اثر شدن نهادهای مدنی همچون احزاب، سندیکاهای کارگری، شوراهای کار، و به کناری نشستن ساختار حاکمیتی از مسایل کارگران، و رها شدگی مشکلات آنان را نشان می دهد، که این زخم را هر لحظه عمیق و عمیق تر خواهد کرد.

شرایط ارتباط کارگران با کارفرمایان، و صاحبان شرکت های خصولتی، یا پیمانکاران سفارشی حکومتی، واگذاری های خسارتبار و نابود کننده ای که طبق اصل 44 قانون اساسی انجام شد، خصوصی سازی های بدون مطالعه، واگذاری های اموال عمومی به صورت بی برنامه و... که تاکنون به نابودی صنعت و تولید کشور منجر گردید، که نه تضمین کننده منافع مردم بود، و نه منافع کشور و...،

چنین عملکردی، اینک مشکل جدیدی را هم بر مشکلات ایرانیان افزوده است، و آن فراهم کردن زمینه کار و رشد گروه های چپگرایی است که روزگاری در قالب حزب توده و چریک های فدایی خلق در کشور ایجاد شدند، و رشد یافتند، و سپس به واسطه خطری که برای کشور ایجاد می کردند، سرکوب و نابود شدند. چرا که این نوع گروه ها، شرایط نیروی کار کشور را، به وسیله ایی برای نفوذ و فعالیت خود تبدیل کرده، و می کنند.

شرایط کنونی کشور، به گونه ایی است که ایرانیان با رقم بیکاری بسیار بالایی روبرو هستند، و علاوه بر کسانی که از بیماری اجتماعی بیکاری رنج می برند، افراد کمی هم که موفق به یافتن کار و شغل می شوند نیز، در اثر روابط فساد انگیز بین کارفرما و نیروی کار، از دریافت درآمد ناچیز خود ناتوان بوده، و یا با تاخیر دریافت می دارد، و نیروی کار در این مسیر با مشکلات جدی مواجه شده است، و در این زمینه هم، در شرایط ظلم مضاعفی قرار می گیرند.

همین شرایط ظالمانه، بین کارگر و کارفرما، می رود تا زمینه رشد گروه های چپ را، در بدنه جامعه صدمه دیده ی کارِ ایران، فراهم کند، چرا که کارگران قادر به استیفای حقوق حداقلی و ناچیزی که در قانون برای آنان در نظر گرفته شده، هم نمی باشند، و فریادرسی در ساختار یکدست کشور نمی یابند، ساختاری که به هر چیزی، جز استیفای حقوق مردم، و امنیت فکری و روانی آنان، خود را مشغول کرده، و یا مشغولِ شان کرده اند (مستهلک شدن سیستم قضایی و انتظامی کشور در بحث مبارزه با مواد مخدر، حجاب اجباری و...).

و صاحبان شرکت های پیمانکاری با اطلاعی که از این وضع، و راه های بسته قانونی، در حمایت از نیروی کار دارند، وقیحانه کارگران معترضی که موفق به دریافت دیون شان نمی شوند را هم، به شکایت از خود، در مراجع قانونی تشویق و راهنمایی می کنند، چرا که می دانند و مطمئن هستند که، با شرایطی که بر کارکنان خود تحمیل کرده اند، و سیستم فشل قضایی و... دیگر قانون نیز نمی تواند، دستی به کمک کارگران برساند.

خودسوزی، اعتراضات بزرگ و... کارکنان بیکار شده و یا طلبکاران مستاصل شرکت های پیمانکاری و...، نمونه ی روشنی از فشار استثمار، و به بن بست کشاندن کارگران مظلومی است که گاهی، راهی جز خودکشی و یا دیگر کُشی، برای نشان دادن استیصال، و مقابله با حق کشی هایی که بر آنان رفته را، نمی یابند.

چنین نیروی کاری به واقع اسیر باندهای رانتخواری اند، که به تقسیم منافع ثروت کشور مشغولند، که از سود فسادِ موجودِ ناشی از مناقصه های بدون برگزاری تشریفات مزایده ایی، و شفاف و رقابتی، واگذاری های رانتی و بی ضابطه و... آن را دریافت، و بین خود تقسیم می کنند، و از این رو، از هر جای کار که بخواهند، می توانند به نفع جیب های بلند خود به سرقت برند، حتی حقوق کارگران مظلومی که خود را در این زمینه بی کس و بی یاور می بینند، و شرایط ظالمانه ای بر آنان نیز تحمیل می شود.

کارکنانی که در شرایط بسیار بد اقتصادی، ناشی از تحریم های بین المللی، گرانی، بیکاری، تورم افسار گسیخته و... مجبور به تن دادن، به هر شرایطِ مد نظر صاحبان کار می شوند، مثلا برای یک نیروی کار، که 55 میلیون حقوق ماهیانه، ناشی از حضور 24 ساعته در خارج از مرکز، و شرایط کارگاهی شهرهای محروم و یا بیابان های دور افتاده، برای هدایت یک پروژه پیمانکاری در نظر گرفته شده، و اعزام می گردد، فقط قراردادی بر اساس قانون کار، که رقمی حدود 9 میلیون تومان بیشتر در آن درج نشده است، منعقد می شود، که حتی نسخه ایی از این قرارداد هم، تحویل کارگر نمی دهند، و در مقابل، حتی او را مجبور به سپردن مقادیری اوراق سفته هم، می کنند، تا کارفرمایان تسلط خود را بر کارگران هفت میخه کرده، و در موقع دعوای قانونی احتمالی، دست برتر را از لحاظ مدارک قانونی و عرفی نیز داشته، و نیروی مذکور را همه گونه تحت فشار قرار دهند، تا به هر شرایطی که کارفرما در زمینه پرداخت حق و حقوق او دیکته کرد، گردن نهد و...

این است که حقوق چنین مزد بگیرانی را با چندین ماه تاخیر، ذره به ذره، به هر صورت و مقداری که کارفرما بخواهد، پرداخت می کند، و کارگران مذکور، وقتی موفق به دریافت دیون خود از کارفرمایان هم می شوند، خواهند دید، ارزش حقیقی آن، متناسب با رشد قیمت ها، و تورم افسار گسیخته کشور، و بی ارزش شدن پول ملی، حتی به نصف و یا کمتر، کاهش یافته است و...،

تاخیر در پرداخت، عدم عمل به تعهدات، نپرداختن حق بیمه، ترجیح استخدام نیروهای مجرد، بر کارکنان متاهل (برای کاهش پرداخت های از جمله حق تاهل و اولاد) و... نمونه هایی از ظلم کارفرمایان به کارگرانی است که موفق به یافتن شغلی، در این بازار ظالمانه کار می شوند و...

چنین روابط فاسد و ظالمانه ایی که بین پیمانکاران، و نیروی کار این کشور تنظیم و اعمال می شود، شرایط را برای نفوذ و فعالیت مجدد جریان چپ، که در شرایطی چنین ظالمانه، محیط رشد می یابند، فراهم می کند.

گروه هایی که می توانند به عنوان یک ابزار سیاسی، گروهی، اجتماعی خود را دستگیرِ کارگران مظلوم مذکور نشان داده، و زمینه رشد و بالندگی یابند، و با این دست فرمان که کشور پیش می رود، دیری نخواهد پایید که نفوذ حاکمیتی شرقگرایان وابسته به روسیه و چین، با حلقه بدنه اجتماعی آن نیز، دست الحاق به هم داده، و شرایط ایجاد حاکمیت هایی همچون میرزاکوچک خان های جنگلی در گیلان، قاضی محمدها در کردستان، پیشه وری ها در آذربایجان و... را، دوباره در ایرانِ مظلوم فراهم خواهد نمود.

[1] - ماجرا از اين قرار بود كه در 31 فروردین 1396‌، حجت‌الاسلام رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی با رستم مینیخانوف، نماینده تام الاختیار ولادیمیر پوتین و ريیس جمهوری تاتارستان دیدار کرد. در این نشست صمیمی، طرفین درباره مشترکات مذهبی و لزوم روابط حسنه به گفت و گو نشستند. از زمینه‌های مشترک همکاری مانند پذیرش دانشجو، اعطای فرصت مطالعاتی، گردشگری علمی و زیارت و همچنین اهمیت دین اسلام در گسترش صلح و دوستی سخن گفتند و در انتها نیز رئیسی با اهدای نسخه نفیس چاپی از قرآن دست‌نویس، مشهور به قرآن بایسنقر به نماینده پوتین، از وی تقدیر کرد و در مقابل، مینیخانوف نيز یک جلد قرآن کریم به همراه قالیچه چرمین از آثار صنایع دستی جمهوری خود مختار تاتارستان را به حجت الاسلام و المسلمین رئیسی اهدا کرد. حال روابط ایران و روسیه چه ربطی به آستان قدس رضوی دارد، که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران صورت می گرفت، سوالی بود که نهاد های مسئول کشور کسی به آن پاسخ نگفت.به هر صورت، این دیدار آن‌قدر حاشیه آفرین شد که در سوم اردیبهشت، علی‌رضا رحیمی، از نمایندگان تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، از وزارت امورخارجه خواست تا درباره دیدار ابراهیم رئیسی با نماینده ولادیمیر پوتین توضیح دهد.

[2] - جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران یا جمهوری شورایی ایران یک جمهوری شورایی سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که با ریاست میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران جنبش مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ هجری قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالی که انقلاب اکتبر روسیه در شوروی پایه‌های خود را استوار می‌کرد، نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روس‌های سفید که در شهر انزلی اردو زده بودند، وارد انزلی شده و آن‌ها را به همراه نیروهای بریتانیایی تحت حمایتشان مجبور به عقب‌نشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی نیز از فرصت استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن گیلان، رهبران جنبش جنگل در نامه‌ای به لئون تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ پیروزی جنگلی‌های گیلان در استقرار جمهوری شورایی گیلان را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت.

[3] - جمهوری مهاباد  یا جمهوری کُردستان  نام سیاسی یک حکومت دست‌نشانده توسط شوروی  در شمال غربی ایران بود که سه‌شنبه، ۲ بهمن ۱۳۲۴ (برابر با ۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) به فرمان رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ژوزف استالین تشکیل شد  و کمتر از یک سال و تا پایان اشغالِ شمال‌غرب ایران توسط ارتش شوروی، یعنی تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ برپا بود. وسعت این جمهوری تنها به چند شهر نزدیک مهاباد از جمله شهرهای نقده، بوکان، پیرانشهر، اشنویه، سردشت و بخش‌های شمالی نزدیک به شهر سقز منتهی می‌شد؛ به‌همین دلیل بیشتر این حکومت «جمهوری مهاباد» خوانده می‌شود

[4] - حکومت خودمختار آذربایجان که با نام رسمی حکومت ملی آذربایجا شناخته می‌شد، نام سیاسی یک حکومت دست‌نشانده توسط اتحاد جماهیر شوروی بود که در سال‌های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در منطقهٔ آذربایجان ایران به پایتختی تبریز توسط فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشه‌وری و به فرمان ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بنیانگذاری گردید که شامل شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، زنجان،خرم دره، سلماس، مرند، میانه و اطراف آنها می‌شد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (10)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری اسلامی روابط دوستانه‌ای با آمریکا خواهد داشت
مرضیه حاجی هاشمی

«کارتر» در ۱۰۰ سالگی درگذشت و دوباره مباحث مربوط به مواجهه او با انقلابیون و «شاه» در ایران در سال ۱۳۵۷ مورد توجه قرار گرفت؛ ولی آیا به واقع کارتر، شاه را تنها گذاشت و جانب مخالفانش را گرفت؟ او که به دلیل اجازه ورود شاه به ایالات متحده برای درمان، هزینه بالایی را به اندازه خروجش از قدرت و تک دوره‌ای شدن دوران ریاست جمهوری اش پرداخت کرد. کارتر تا آخر عمر، خود را یک مدافع تمام عیار «حقوق بشر» نمایاند و به همین نام در خاطره آمریکایی‌ها بر جا ماند؛ لذا توصیه‌های حقوق بشری وی به شاه نیز که برخی آن را منجر به گشایش فضای سیاسی و قدرت گرفتن انقلابیون می‌دانند، به نظر نمی‌تواند، چیزی جز آنی باشد که بدان باور داشت و عمل کرد.

گفته شده است، کارتر مغلوب سیاست دوگانه ناشی از دو جناح متضاد در دولتش در نسبت با شاه شد. «برژینسکی» مشاور امنیت ملی او بر حمایت و حفظ حکومت شاه تاکید داشت و «ونس» وزیر امور خارجه‌اش بر تعامل با انقلابیون و گذار از سلطنت پهلوی؛ اما آنچه که در دو ماه منتهی به پیروزی انقلاب بر اساس اسناد محرمانه خارج شده از طبقه بندی CIA در سال‌های اخیر، قابل تشخیص می‌باشد، این است که تقریباً تمام تیم کارتر در ارزیابی واقعیات جامعه و گزارش های موجود به این نتیجه رسیده بودند که حفظ «سلطنت پهلوی» دیگر امکان‌پذیر نیست.

اسناد حاکیست که عده‌ای از مقامات ارشد کاخ سفید آنقدر نسبت به «بختیار» ناامید بودند که سرنگونی دولتش در کودتای ارتش را توصیه می‌کردند؛ حتی «دیوید آرون» معاون برژینسکی نیز روز ۱۹ دی ۱۳۵۷ به وی می‌نویسد: «به نظر من بهترین سناریو کودتای نظامی علیه بختیار و بعدش حصول توافق بین ارتش و خمینی است که شاه را از قدرت کنار بزند».

گزارش‌های «سالیوان» سفیر ایالات متحده در ایران و «پارسونز» سفیر «بریتانیا» در ایران هم نشان دهنده ارزیابی آنها در مورد اجتناب ناپذیر بودن انقلاب است. سالیوان در ۱۸ آبان ۵۷ به کارتر نوشت: «کار شاه تمام است» و پارسونز در مورخ ۳۰ دی ۵۷ می‌نویسد: «بختیار در طنین شعارهای «مرگ بر شاه» و «خمینی رهبر» مردم گم شده است». وی جمهوری شدن ایران را اجتناب ناپذیر و تغییر حکومت را تنها راه بازگرداندن ثبات ارزیابی می‌کند. بر اساس اسناد ذکر شده، «ارزیابی سفیر بریتانیا یک هفته بعد، هفتم بهمن روی میز معاون کارتر بود»، همان روز که مطابق این سندها «آیت الله خمینی برای کنار زدن بختیار و تسلیم شدن ارتش، نامه‌ای به کارتر می‌نویسد».

قبل از آن بنابر یک سند مورخ دوم بهمن ۱۳۵۷ دولت کارتر از طریق «ژنرال هایزر» به امرای ارتش توصیه کرده بود که «ما معتقدیم بازگشت خمینی به نفس خود نباید، به اجرای گزینه کودتا منجر شود» و در ۲۸ دی بر اساس اسناد موجود به رهبر انقلاب اعلام کردند که «در سیاست آمریکا انعطاف وجود دارد و امرای ارتش هم که از ناشناخته‌ها هراس دارند، نجات خود را بر دفاع از شاه و سلطنت ترجیح می‌دهند». یک روز قبل از خروج شاه از ایران نیز وزیر امور خارجه آمریکا به کاخ سفید می‌گوید: «بختیار نمی‌تواند، دولت ماندگاری تشکیل دهد» و از آن روز برای آغاز روند مذاکرات بین ارتش و انقلابیون تماس‌های محرمانه با «نوفل لوشاتو» آغاز می‌شود.

به طور کلی می‌توان گفت، محاسبه نهایی نه کارتر؛ بلکه تیم کارتر این بود که برای حفظ منافع آمریکا و ممانعت از در غلطیدن ایران به اردوگاه شرق باید تلاش کنند، توده‌ای‌ها و مارکسیست‌ها نتوانند، پس از انقلاب، قدرت را در دست بگیرند، آنها یک «جمهوری اسلامی» را ترجیح می‌دادند؛ چرا که از نظر آنها جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت دینی خود، هرگز به شرق و کشورهای کمونیستی که در تضاد با دین و باورهای دینی هستند، متمایل نخواهد شد؛ لذا پس از گزارش‌های سفیر آمریکا و سفیر بریتانیا و مصاحبه‌های رهبر انقلاب در «فرانسه» و ... بهترین راه حل را اتحاد ارتش سلطنتی با انقلابیون اسلامگرا و رهبرشان ‌تشخیص می دهند و حاکم شدن ثبات و حفظ منافع آمریکا را منوط به استقرار یک جمهوری اسلامی متمایل به غرب می‌دانند و ارزیابی نهایی آنها مطابق آنچه سالیوان نوشت این بود: «جمهوری اسلامی روابط دوستانه‌ای با آمریکا خواهد داشت».

This comment was minimized by the moderator on the site

سی و دومین سالگرد فروپاشی شوروی خجسته باد

‍ سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد.ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.نظام‌های سیاسی به شیوه‌های گوناگون فرو می‌پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.دلایل فروپاشی را می‌توانم فهرست‌وار برایتان ذکر کنم:
یک)سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا ، مسکن و غیره.
دو)صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه‌های نظامی در کشورهای اقماری و کمک‌های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.
سه)سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری‌شان به چیز دیگری فکر نمی‌کردند
چهار)فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی ‌اثر شدن ماشین پروپاگاندا.
پنج)نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش‌های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.
شش)شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری‌که نه حاکمان می‌توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم می‌خواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند
هفت)بی‌اثر شدن ماشین سرکوب به‌نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.

من نمی‌توانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بین‌الملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم.هر چه می‌گذرد مطمئن‌تر می‌شوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیست‌ها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.خطر کمونیسم البته همچنان باقی‌ست.امروزه کمونیست‌ها خود را سوسیالیست یا ترقی‌خواه یا پراگرسیو یا‌ حتی لیبرال می‌نامند بس که واژه کمونیست منفور شده .این نئوکمونیست‌ها چه بسا جنایت‌های استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریب‌شان را خورد.امروزه کمونیست ها در صحنه های نبرد تازه‌ای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیت‌های جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شده‌اند.پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.ما ایرانی‌ها یک‌بار گول کمونیست‌های وطنی را خورده‌ایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.

بیژن اشتری

This comment was minimized by the moderator on the site

:خاطره‌‌ای از زنده‌یاد دکتر غلامحسین ساعدی به قلم یکی از یارانش:
مطب دکتر ساعدی در محله‌ی پُر جمعیت کارگری و قشر پایین طبقه‌ی متوسط تهران، در خیابان دلگشا بود. ساعدی اسم مطب را گذاشته بود: "مطب دو تومانی!" کلیه‌ی معاینات پزشکی و نسخه‌نویسی را در مقابل دو تومان انجام می‌داد. روزی وارد مطب می‌شدم دیدم خانم چادری نسخه‌ای در دست و دعا و ثناخوانان از مطب خارج می‌شود. ساعدی در راهروی مطب ایستاده و با صدای بلند می‌خندید.
گفت این خانم مریض است، معاینه‌اش کرده‌ام و نسخه داده‌ام. وقتی خواست دو تومان کذائی را بدهد، دست کرد به گره‌ی گوشه‌ی چادرش و با زحمت گره را باز کرد و شروع کرد به شمردن پول‌های خُرد یک و دو ریالی. دیدم جمعِ دار و ندارش کمتر از پانزده ریال است. گفتم احتیاجی نیست و پنجاه ریال هم دادم تا دوا را از داروخانه بگیرد. پول را گرفت و دست نیایش به درگاه خدا بلند کرد و شروع کرد به دعا برای جان شاه که کشوری ساخته که دکتر و دارویش مجانی است.
ساعدی در ادامه گفت: تو را به خدا این خنده ندار

: ساعدی نویسنده و روشنفکر بود، شاید از معدود روشنفکرهای زمان خودش که با وجود هر انتقادی به او نام روشنفکر برازنده‌اش بود.

‏چپ بود بله و به غایت نگاه انسانی داشت، تُرک و اهل تبریز بود و هرگز نتوانست با وجود اینکه با کلمه‌های فارسی کار میکرد و لاجرم زبان آن کلمات را دوست داشت، لهجه تورکی را کنار بگذارد.

‏در نوجوانی عاشق طاهره کوزه‌گرانی شده بود، در جوانی به این عشق ادامه داد، عشقش نا فرجام بود ولی به قدری انسانی که طاهره تا زمان فوتش ازدواج نکرد و روی سنگ مزارش به گوهر مراد که نام استعاری ساعدی بود ارجاع دادند. ساعدی در زمان پهلوی زندانی شد. او خودش را اینطور تعریف می‌کند: «- من ۱۳۱۴ توی تبریز رو خشت افتادم، توی یک خانواده کارمند اندکی بدحال، فقیر مثلاً . تحصیلاتم در تبریز بود حتی طب را در تبریز خواندم.»

‏اولین بار در نوجوانی پیش از ۲۸ مرداد به دلیل عضویت در سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان و نزدیکی ذهنی به پیشه‌وری زندانی شد؛ در آنجا مسئول سه روزنامه بود و بعد از آن پس از ۲۸ مرداد. در زمان ۲۸ مرداد او تازه ۱۸ ساله شده بود.

‏میخواهید دلیل نفرت جریان ایران‌گرایی به او را بدانید؟ ساده است: او انسان بود، به غایت انسان بود، به شکل انسانی عاشق بود. و به شکل انسانی به عدالت هر چند در مفهوم اتوپیایی باور داشت.

‏همین چند سطر جملات ساده او نشان میدهد چرا به جریان مقابلش که برای هتک حرمت از او سالها علیه اش نفرت پراکنی کرد تا به مرحله تعرض به سنگ مزارش برسد، میگوییم: «جریان فاشیستی»

‏«والله ببینید این اصطلاح تجزیه‌طلب را من اصلاً به این معنایش نمی‌فهمم، تجزیه‌طلب یا غیر تجزیه‌طلب و این چیزها در واقع توی ذهن من یک جنبه‌ی اخلاقی دارد. تجزیه‌طلبی چیست؟ مثلاً فرض کنید که بنده و سرکار در اینجا زندگی می‌کنیم من موقع خواب خرخر می‌کنم شما هم مثلاً نمی‌توانید در یک اتاق با من بخوابید می‌گویید آقا اینجا پارتیشن بزن من آنجا می‌خوابم. آيا این تجزیه طلبی است؟» - از مصاحبه ساعدی با تاریخ شفاهی
باز هم از غلامحسین ساعدی از همان مصاحبه با تاریخ شفاهی: «نه. می‌دانید اگر نظر من را بخواهید من خیلی راحت بگویم. حکومت مرکزی مثلاً در دوران سلطنت پهلوی کاری که کرده بود می‌خواست برای تسلط و ارعاب دقیقاً فقط نمونه‌های استثنایی را من می‌توانم دقیقاً اسم ببرم. غیر از آن مواردی که بنا به مصلحت خودش بوده خراسانی را استاندار مازندران می‌کرد و مازندرانی را استاندار خوزستان می‌کرد و خوزستانی را استاندار فلان‌جا می‌کرد، کارمندهای عالی‌رتبه از جاهای دیگر انتخاب می‌شد فقط به خاطر اینکه آن چنگال سرطان قدرت راحت‌تر به تن آن یکی دیگر برود. اینجا ارعاب می‌کرد. رییس آمده از تهران با زبان فارسی در تبریز حرف می‌زند. اصلاً مردم از لهجه‌ی فارسی می‌ترسیدند و دست و پای خودشان را گم می‌کردند…»‌ساعدی‬⁩ در زندان ساواک آنقدر شکنجه جسمی و روحی شد که به گفته شاملو بعد از آزادی جنازه نیمه‌جانی بیش نبود و تا آخرین لحظات زندگی‌اش مطلقا زندگی نکرد،آهسته‌آهسته در خود تپید و تپید تا مُرد.
‏جرم ساعدی تنها اندیشیدن و نوشتن برای آزادی بود.
‏حالا گروه فشار و افراطیون پهلوی، چون زورشان به هنر توکا نیستانی نمی‌رسد، بر سنگ قبر ساعدی در پاریس شاشیدن.در عالم رسانه و هنر جواب کاریکاتور را با کاریکاتور می دهند و جواب نوشته را هم با نوشته .بی احترامی به مزار یک نویسنده درگذشته در غربت یک حرکت زشت و مشمئزکننده است و باعث سرافکندگی ایرانیان ساکن خارج و فرانسه .چنین رفتاری هیچ جایی در جهان مدرن امروز ندارد و به شدت طالبانی است.

سلطنت‌طلبان بر روی قبر مرحوم ساعدی در پاریس ادرار کرده‌اند.
‏این تمام واقعیت این گروهک داعشی هست.
‏امیدوارم جهانیان با این داعشیان برخورد کنند، کسانی که به مردگان ما هم رحم نمی کنند

This comment was minimized by the moderator on the site

نفوذی یا شبکه نیابتی؟

دوم دی۱۴۰۳

عباس عبدی
روزنامه کیهان در ۲۴ شهریور ۱۴۰۱ در گزارش خبری و تیتر اصلی خود با عنوان «زمستان سیاه در قاره سبز؛ از اروپا اصرار از مدعیان اصلاحات انکار» در ابتدا به شرح مفصلی از مواضع مقامات، رسانه و‌ اندیشکده‌های اروپایی پرداخته که بارها اعتراف کرده‌اند که پس از آغاز جنگ روسیه و اوکراین و بحران انرژی ناشی از آن، اروپا در انتظار وحشتناک‌ترین زمستان خود قرار دارد.

در ادامه متذکر شده است که:
«اما پادوهای داخلی دشمن در‌ ستیز با دیپلماسی هسته‌ای کشور، این واقعیت را انکار و بر رویه انفعالی و سازشی خود در برابر غرب اصرار می‌کنند.» کیهان سپس با تیتری به نقل از انچه شبکه نیابتی غرب در داخل نامیده، نوشته است که: «اروپا به نفت ما نیاز ندارد، فرصت سوزی نکنیم!»

سپس ادامه داده؛ بااینکه در این دور از مذاکرات هسته‌ای، دست ایران پُر است و این آمریکا و اروپا هستند که برای حل بحران‌های غرب به احیای برجام نیازمندند اما عده‌ای از مدعیان اصلاحات که عوامل شبکه نیابتی غرب در داخل هستند ساز سازش کوک کرده و به شیپور آمریکایی‌ها در داخل تبدیل شده‌اند.

در شرایطی که خود اروپایی‌ها می‌گویند زمستان سختی در انتظار آن‌هاست و به نفت ایران نیاز داریم، مدعیان اصلاحات اما با برجسته‌‌سازی کلید واژه‌هایی مانند «سراب زمستانی» و یا «فرصت‌سوزی» می‌گویند که اروپایی‌ها به نفت ایران نیاز ندارند و باید هرچه زودتر با کوتاه آمدن از مواضع و شروط اصلی خود با طرف‌های غربی توافق کنیم!

کیهان سپس به ذکر مواردی از نوشته‌های نویسندگان داخلی از جمله بخشی از یادداشت من به شرح زیر پرداخته است. خوشمزه‌ترین بخش آن نیز بکار بردن ع بجای عبدی است!!
عباس. ع، فعال سیاسی اصلاح‌طلب چند روز پیش در روزنامه اعتماد نوشت: «یک گروه بسیار کوچک، ولی پرنفوذ و البته غیرمسئول در ساختار قدرت وجود دارند [بخوانید منتقدان برجام روحانی] که... «مدتی است که در کنار مخالفت گاه‌وبیگاه خود با برجام مسیر جدیدی را ریل‌گذاری کرده‌اند. مسیری که می‌توان آن را سراب زمستانی نامید. هدف آنان این است که با به تأخیر ‌انداختن توافق برجام، مدعی شوند که توافق بهتری در زمستان در انتظار ایران است و این سرابی بیش نیست.»
او با طرح اینکه «اروپا مشکل نفت ندارد که با آزاد کردن نفت ایران حل شود.» نوشت: «اروپایی‌ها به مسائل خودشان بهتر از ما واقف هستند و اگر چنین خطری آنان را تهدید کند و توان تأثیرگذاری داشته باشند، حتماً اکنون آن را انجام می‌دهند و نمی‌گذارند برای زمستان.»

کیهان پس از ذکر چند شاهد دیگر به روزنامه هم‌میهن هم پرداخته و نوشته است که:
«روزنامه زنجیره‌ای «هم‌میهن» هم در صفحه اول خود با تیتر درشت «زمستان اروپا یا خزان برجام؟» نوشت: «با فرارسیدن فصل سرما، ایران در مقایسه با اروپا فرصت‌های بیشتری از دست خواهد داد»! و «این ایران است که به فروش گاز به اروپا نیاز دارد اما نیاز اروپا به گاز ایران یک نیاز ضروری و حیاتی نیست.»

کیهان گزارش خود را با چنین توصیه‌ای به پایان برده است که: «در پایان از دستگاه‌های امنیتی و قضایی کشور این انتظار می‌رود در برابر جریانی که مانع استیفای حقوق ملت ایران در مذاکرات هسته‌ای هستند، با تکیه‌ بر قوانین موضوعه کشور بایستند چه آنکه همین جریان در برهه‌ای که واکسیناسیون و ایمن‌‌سازی همگانی ضروری و حیاتی‌ترین مسئله کشور بود، با سیاسی کردن آن (مخالفت با واردات واکسن از چین و روسیه) خسارات بسیاری را به کشور و مردم ایران وارد آوردند.»

اکنون که بیش از دو سال و اندی از آن یادداشت می‌گذرد بد نیست به این پرسش پاسخ داد که ما شبکه نیابتی بودیم یا دیگران اگر مستقیم ایلی کوهن اسراییل در ایران نباشند؛ حداقل فریب‌خورده بی جیره و مواجب نفوذی‌های اسراییل و غرب هستند؟ جالب است بخش‌های مهمتر آن یادداشت را ذکر نکردند تا ماهیت آنان روشن نشود.

فرصت داشتید شاید این یادداشت ارزش دوباره خواندن را داشته باشد تا عمق نفوذ را در پوشش دفاع از وضع موجود ببینیم.

https://t.me/abdiabbas/5021

This comment was minimized by the moderator on the site

استراتژی ایرانِ پَس از محور مقاومت

‌ گفتگوی عباس آخوندی و ابراهیم متقی

عباس آخوندی: اسرائیل دنبال این است که به‌نحوی رقبای خود را در منطقه خلع‌سلاح کند. ایران باید استراتژی دولت بی‌طرف فعال را درپیش بگیرد و رسما اعلام کند که حیاط‌خلوت و متحد هیچ‌یک از قدرت‌های جهان نیست. اینکه چین و روسیه را متحد خود دانستیم هیچ کمکی به ما نکرده است، وضعیت امنیت حزب‌الله، روسیه و سوریه در منطقه این مسئله را تایید می‌کند!

ابراهیم متقی: با توجه به سابقه تاریخی‌ای که در ایران داشتیم، بی‌طرفی برای ما مطلوب نیست. بی‌طرفی زمانی ممکن است که بازدارندگی کشور تضعیف نشود. سیاست بین‌الملل و قدرت‌های بزرگ هیچ‌گاه به یک قدرت منطقه‌ای آزادی عمل نمی‌دهند. در دولت‌های قبل دیدیم که ایران انعطاف‌پذیری نشان داد و خواستار رابطه با آمریکا بود، اما آنها بودند که کنار رفتند.

This comment was minimized by the moderator on the site

عاقبت همراهی بشار اسد با روسیه تا کنون، اگر به عاقبت جعفر پیشه وری مبتلا نشود! هنوز عاقبت اصلی او در پرده ایی از ابهام است :

گزارش‌ ها حاکی از آن است که وزارت خارجه روسیه تأیید کرده است که به بشار اسد و خانواده‌اش پناهندگی اعطا شده، با شرایط زیر:
1. بشاراسد مطلقاً از هرگونه فعالیت سیاسی و خروج از مسکو بدون تأیید مقامات روسیه منع شده است.
2. اسما اسد درخواست طلاق خود را از طریق دادگاه روسیه ثبت کرده و خواستار اجازه خروج از مسکو به مقصد لندن شده است؛ این درخواست همچنان در دست بررسی است.
3. بشار از دسترسی و مدیریت اموال منقول و غیرمنقول خود منع شده است تا زمانی که تصمیم مقامات مربوطه صادر شود.
اموال او در روسیه شامل: 270 کیلوگرم طلا، 2 میلیارد دلار و 18 آپارتمان در مجتمع "City of Capitals" در منطقه برج‌های بلند مسکو است.
4. ماهر اسد( برادر بشار) هنوز پناهندگی دریافت نکرده و درخواست او در حال بررسی است. او و خانواده‌اش در حال حاضر تحت بازداشت خانگی هستند.
Akhbar_furii

This comment was minimized by the moderator on the site

آزادی اقتصادی، زیربنای آزادی

ورود تجدد به ایران بیش از آن‌که از مسیر ترجمه آثار متفکرین انگلیسی و لیبرال باشد، از مسیر ترجمه آثار متفکرین فرانسوی و سوسیالیست اتفاق افتاد. تأثیر پذیرفتن از انقلاب روسیه، شوروی مارکسیستی، بر بستر حاصلخیز تفکرات سوسیالیستی تبدیل به درخت تنومندی در قالب حزب توده شد. شاید یکی از مهم‌ترین اثرات جا افتادن این شکل تجدد در ایران، تبلورش در فهم ایرانیان از آزادی بود.

دموکراسی که به قول اندیشمند فقید، سید جواد طباطبایی ترجمه دقیق‌ترش حکومت قانون بود به مردم‌سالاری ترجمه شد که ترجمه اتوکشیده پوپولیسم (عوام گرایی) بود. اگر آزادی را به سه ساحت آزادی سیاسی، آزادی اجتماعی، و آزادی اقتصادی تقسیم کرد، در این فهم از آزادی، آزادی سیاسی و مقدس شماردن توده، عالی‌ترین مفهوم شمرده می‌شد، آزادی اجتماعی منطقة‌الفراغ تلقی شده، و آزادی اقتصادی با چماقی به نام عدالت اجتماعی سرکوب می‌شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی دو خوانش از شریعت توانست در میان تمام خوانش‌های از شریعت و گروه‌های مختلف فکری دیگر حکومت را به دست بگیرد. روحانیت سنتی که اتفاقا مبتنی بر فقه شیعه معتقد به آزادی اقتصادی و مالکیت خصوصی بودند اما بر اجرای سفت و سخت شریعت در حوزه‌های اجتماعی تکیه داشتند و اعتقادی هم به حضور مردم در عرصه سیاسی نداشتند، و روحانیت نواندیش متاثر از دکتر شریعتی و سایر روشنفکران عصر انقلاب که به جنگ آزادی اقتصادی رفتند اما بر حضور مردم در عرصه سیاسی تأکید می‌کردند و بر اجرای شریعت در عرصه‌های اجتماعی هم به تساهل و تسامح بیشتری اعتقاد داشتند. امام (ره) در فصل مشترک این جریانات قرار گرفت، بر حضور مردم در عرصه سیاسی تأکید داشت، جلوی جریانات سنتی برای تعطیلی سینما و … ایستاد و زنان را با رعایت شروطی به حضور فعال در عرصه اجتماعی دعوت کرد و قویاً از دولت چپ‌گرای دهه شصت دفاع کرد تا عدالت اقتصادی را برقرار کند.

با عبور از دهه شصت و ورود به دهه هفتاد، سبک زندگی‌های متفاوت بروز پیدا کرد اما به صورت زیرزمینی و همچنان یکه‌تاز عرصه آزادی، آزادی‌های سیاسی بود به حدی که آن سال‌ها سال‌های توسعه سیاسی نام گرفت و صحبت از آزادی پوشش یا آزادی‌های اجتماعی دیگر به نوعی تقاضایی سطح پایین تلقی می‌شد. با تغییر نسل و پا گذاشتن دهه هفتادی‌ها و دهه هشتادی‌ها به سنین جوانی اما داستان رنگ دیگری به خود گرفت. نسلی که با اینترنت و ماهواره و گوشی‌های هوشمند بزرگ شده بودند خیلی خود را نزدیک‌تر به جهان غرب می‌دیدند و آزادی اجتماعی هم برای‌شان بسیار اولویت داشت که آزادی‌های سیاسی به دست آمده در سال‌های گذشته را بدون رسیدن به آزادی اجتماعی بی‌اهمیت تلقی می‌کردند و حاضر بودند که هزینه به رسمیت شناخته شدن سبک زندگی‌شان را بپردازند.در همین بستر بود که اتفاقات ۱۴۰۱ رخ داد.

چیزی که در همه این سال‌ها همچنان تحت تأثیر جنبش‌های چپ به قوت خود باقی ماند بی‌اهمیتی آزادی اقتصادی بود. دولت به اسم عدالت، هر روز قانون جدیدی برای تاجر و تولید‌کننده وضع کرد و تعزیرات راه انداخت و مردم هم برایش هورا کشیدند. هر کسی که تلاش کرد بند ناف ارتزاق خود را از دولت جدا کند، به نهادها و اصناف مختلف متولی مجوز برخورد کرد و وارد صف‌های طولانی شد. ملت و دولت در همه این سال‌ها دست در دست هم طرفدار قیمت‌گذاری دستوری کالاها بودند و حاضر بودند دست به قیمت بنزین نزنند ولی هزینه قاچاق چند میلیارد دلاری بنزین در سال، آلودگی هوا، و ترافیک شدید را پرداخت کنند. حالا که بزرگترین دارنده منابع نفت و گاز دنیا، در زمستان گاز و برق ندارد و در تابستان برق و آب ندارد کسی نمی‌پرسد که چرا با قیمت‌گذاری دستوری برق، کاری کردید که هیچ احدی حاضر به سرمایه‌گذاری در صنعت نیروگاهی ما نیست؟!

از نظر من وضعیت امروز ما ناشی از عدم توجه به آزادی اقتصادی در یک قرن اخیر بوده است. آزادی اقتصادی است که زمینه ظهور خلاقیت‌ها و ایجاد رشد و توسعه را فراهم می‌کند. آزادی اقتصادی است که مردم قوی می‌سازد تا بتوانند مطالبات خود را به کرسی بنشانند. آزادی اقتصادی مقدمه آزادی سیاسی است نه بالعکس و اساسا برای عموم مردم اهمیت ندارد چه کسی در رأس کار است! برای عموم مردم مهم است که زندگی در رفاه داشته باشند و حوزه خصوصی‌شان و سبک زندگی‌شان به رسمیت شناخته شود (نه لزوما تایید و ترویج شود). مسیر حل مسائل امروز ایران اتفاقا از دادن آزادی اقتصادی و اجتماعی به مردم می‌گذرد، نه این که با بستن فضاهای اجتماعی و اقتصادی مردمی که هیچ سواد و نگرشی در حوزه سیاست ندارند را وادار به کنش سیاسی کرد!

This comment was minimized by the moderator on the site

روسیه و تجربه ی تاریخی

‏مخلص چون اهل سیاست نیستم بی‌موقع نمی دانم که این بی سیاستی را مرتکب شوم و بگویم که در ایران خطرناک ترین کارها خود را با روسیه در انداختن است و خطرناک تر از آن و خیلی خطرناک تر، با روسها ساختن!


‏تلاش آزادی/ دکتر باستانی پاریزی
‏استاد ممتاز تاریخ دانشگاه تهران

This comment was minimized by the moderator on the site

حرف دل باید زد درسته ... اما نیست گوش شنوا هر کس ساز خودش را می‌زند و خود را داناتر می‌داند.. پس باید سکوت کرد

Safra1111
This comment was minimized by the moderator on the site

درود بر شما، و صفای دل شما
گاهی منافع شخصی در میان است، و انسان سکوت می کند
وقتی بحث موجودیت ایران در میان باشد، دیگر سکوت مثل تن دادن به نابودی است که در پیش روست و بی حرکت و تقلا به استقبالش می رویم
پس باید گفت، شاید شنیده شد

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تو را به شب چگونه بجویم در این...
???????????? از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکني؟ گفت: با جمعے نشسته ام که آزار نميرسانند حسادت ن...
- یک نظز اضافه کرد در پایان سال خشن و جنایتبار 2024،...
چماق ترامپ علیه نتانیاهو! اعلام آتش‌بس بین اسرائیل و حماس در نوار غزه بسیار نزدیک به نظر می‌رسد. ...