جنگ با اصلاح طلبان و اصلاحات، نیرو و توان ایران را فرسود، و ایرانیان را به پرتگاه برد
  •  

07 مرداد 1404
Author :  
دشتی پر از جنازه حاصل از کشتار و انهدام در کشور، برای نابودی اصلاح، اصلاح طلبان و اصلاحات، کجاست پیری که بر این کشتار نظاره کند

در سه دهه گذشته «هسته سخت قدرت» [1] با نابخردی تعجب برانگیزی، مثل شکارچیانی که مهارت‌شان در شکار در مرغدانی توان بروز دارد، با بکارگیری تمام ظرفیت خود، انقلاب و کشور، اصلاح طلبان [2] و طیف گسترده‌ایی از گروه‌های سیاسی فعال در امور کشور، در این جبهه وسیع را هدف گرفته، و برای نابودی‌اش هرچه در چنته داشتند و مُیَسَر بود، به میدان آورده و خرج کردند.

 اصلاح طلبان در حالی در سیبل و هدف این جریان قرار گرفتند که این توان را داشتند تا با به میدان آوردن اندیشه و نیروی تحرک‌بخش خود، که متکی به نخبگان و بدنه‌ی مردم ایران بود، گاه حتی 80 تا 90 درصد جمعیت ایران را در کنش‌های سیاسی – اجتماعی کشور همراه کرده، و نیروی آنان را در روند امور فعال سازند. جبهه اصلاحات [3]، به رغم داشتن چنین توانی، مورد هجوم و هدف پایه هسته سخت قدرت، در عرصه داخلی و بلکه خارجی قرار داده شده، و قلع و قمع شدند.

ناظران بین المللی و عرصه داران روند آن، و از جمله رقبای قدرتمند ایران، انقلاب اسلامی و ملت ایران با مشاهده چنین روندی در داخل کشور، چشم امید از پویایی و مانایی چنین سیستمی بریده، به آن بعنوان یک جامعه موقت نگریستند، و از پذیرش، حساب روی آن، همکاری و همیاری با آن سر باز زدند، چرا که به ژرفای چنین فاجعه‌ایی در کشور پی بردند، و از این رو به مطالعات خود روی ایران و ایرانیان با نظر به کسب و حفظ آمادگی برای نبود ج.ا.ایران ادامه دادند، و ظرفیت خود را برای هجوم همه جانبه به کشور در ساعت صفر بسیج، سازماندهی و آماده کردند.

آنان می‌دانستند که چنین قطع عضوی به معلولیت شدید ایران منجر خواهد شد، و این حذف بزرگ توسط هسته‌ی سخت گردآمده بر محور قدرت، چقدر برای کلیت کشور فرساینده و خسارتبار خواهد بود، و اهدافی چنین غیرملی، حجم بزرگ و موثری از ملت ایران، و نمایندگان آنان در قدرت را منزوی و ناکار خواهد نمود،

و هم دنبال کنندگان اهداف جنبش اصلاحات که در سیبل هدف بودند خنثی می‌شوند، و هم آنان که کمر به نابودی اصلاحات بسته، و آنان را به هدف اول داخلی کشور تبدیل کرده‌اند، خنثی خواهند شد، و بدین روال باسابقه‌ترین، فداکارترین، آگاه‌ترین، باانگیزه‌ترین، دلسوزترین، پا به‌ کارترین، کیفی‌ترین و پاکترین فعالین در امور کشور از صحنه خارج خواهند شد، کسانیکه کجی‌ها و انحراف جاری از پایه‌های انسانیت، دین، انقلاب و اخلاق را می‌دیدند، و اصلاح آنرا خواستار شدند، و اصلاحات را تنها راه مناسبِ تدریجی، و به شیوه‌ایی مدنی و غیرخشونت‌آمیز می‌دیدند، و آنرا پایه حل مسائل کشور دانسته، و آنرا به شایستگی انتخاب کردند،

که این خود بهترین، کم‌هزینه‌ترین، کم‌خطرترین راه برای بازگشت کشور به ریل درست بود، که «جبهه اصلاحات» به بزرگی طیف وسیعی از سلایق و ایده‌های گوناگون در کشور گردهم آمدند، و خواست‌های پایه‌ایی و به حق مردم ایران را نمایندگی کرده، آنرا با استفاده از مدرن‌ترین شکل آن، یعنی صندوق رای، و مشارکت دادن مردم، پیگیر شده و دنبال می‌کردند.

 اما در مقابل، این حرکت مدرن و پربار و نتیجه بخش ملی، با مقاومت سرسختانه و باورنکردنی از سوی اقلیت حاکم مواجه شد، و هر اصلاح‌طلب قهار، و هر هدف اصلاحی اساسی، به صخره‌های لجاجت و غرورِ و مقاومت این جریان دُگم برخورد کرد، و نابود و بی اثر شد، و در حالی که این هسته سخت قدرت در مقابل بسیاری از کشورها و جریانات متخاصم از سر سازش در آمدند، و یا حاضر به مصالحه شدند، اما با جریان اصلاحات هرگز از در سازش در نیامده، تنها نابودی و جایگزین آن با نیروهای خودی را هدف گرفتند،

حاکمان حتی جریان خطرناکی همچون گروهک طالبان و... که از جنایتکارترین‌ها در مشی و اندیشه در حق ایران، اسلام و ایرانیان بود را، در کنار خود پذیرفتند، اما در مقابل جبهه اصلاحات و اهداف آن هرگز کوتاه نیامده، و به هیچ بُعدی از اَبعاد موفقیت این گروه تن ندادند، و تنها نابودی آن را سرلوحه اهداف تمام ارکان تبلیغی، سیاسی و مذهبی کشور قرار دادند، و به هیچ گفتگوی راهبردی مبنی بر صلح با آن تن ندادند، و آنرا همواره مورد هجوم، و هدف اصلی خود نگه داشتند و... الا در مواقعی که به آن نیاز پیدا کردند.

همین خامی ناشی از غرور و سماجت در این راه، باعث شد تا جوانترین انقلاب آزادیبخش جهان، در عنفوان جوانی خود، به علائم پیری و فرتوتی زودرس مبتلا و آنرا نشان دهد، و دشمنان ایران، انقلاب اسلامی و ملت ایران، به طمع نابودی آن افتاده، و فرصت یابند، تا پروژه‌های خود را تکمیل کنند.

اما در تمام این مدت که طراحان صحنه های خدعه و نیرنگ، این دلمشغولی داخلی را در تمام ارکان نظام به روز، و فعال نگه داشته، و از مزیت شکار در مرغدانی، برای اثبات قدرت و فرزانگی خود سود جستند، و با هجوم بی امان به اصلاحات و اصلاح طلبان، به عنوان یک طعمه نجیب، سعی کردند از همه‌ی رقبای دیگر زهرچشم گرفته، و خود را در منظرِ قهرمانِ مبارزه دیده، و همواره خود را فرزانه، و حرکت خود را از سر فرزانگی، و نزدیک به اهداف و قله‌های موفقیت ببینند، اما این شکست بود که در پس این لجاجت و غرور، انتظارشان را می‌کشید.

چراکه کشور، انقلاب و مردم ایران، در این دوره فرسایش ملی، میان هزینه‌های سرسام آور این حذف کلی نیروها از صحنه کشور، دست و پا می‌زد، چون جنگ‌ داخلی و دشمنی با اصلاحات به حدی شدت داشت که هر سخن خیرخواهانه، هر طرح تغییر و تحول، و هر برنامه‌، و هر پیشنهاد صلح و موازنه جویانه‌ی شامل نرمشی، از سوی این جریان اصیل، با انکار، و دیوار صخره‌هایی غرور و نخوت هسته سخت قدرت مواجه شده، و بدون اندکی اندیشه در اصل سخن، و پیامدهای مبارکی که برای ملت ایران، کشور و انقلاب داشت، آنرا به دیوار کوبیدند، و به مقابله با آن پرداختند، نصیحت هیچ ناصحی اثرگذار نبود، و تلاش هیچ میانجیگرِ با آبرویی به سرانجام نرسید، تا اصلاح طلبان زندانی در زندان بمانند، و محصوران‌شان در حصرهای بلند مدت بپوسند، ممنوعیت‌های‌شان هر لحظه افزایش و گسترش یافته، احزاب شان فشل و مُنحل، حرکات سیاسی اشان ابتر و بی نتیجه، و... بماند، در حالی که خلافکاران بزرگ اختلاس و غارت کشور، طعم عفو را می‌چشیدند، اما خدمتگذاران اصلاح وضع موجود، از هیچگونه عفو و گذشتی و نرمشی برخوردار نبوده، بلکه بر شدت برخورد با آنان همواره افزوده گشت و...

هسته سخت قدرت در مسیر به بار نشاندن این پروژه بزرگ حذف، و خالص سازی و یکدست سازی بزرگ، و پاک کردن جامعه از رقبای خود، در خلا وجود جبهه بزرگ اصلاحات در کنار خود، مجبور شد به جریاناتی روی آورد، و تکیه کند، که هیچ عقل سلیمی با رویکرد به این رسوایان عرصه اجتماع، دست به چنین خودکشی و خودزنی نمی‌زد، فرایندی که یک انقلاب آزادیبخش را به ضد خود تبدیل می‌کرد، اما فرایند خدعه و نیرنگ، بزرگان را به کوچکی وا می‌دارد، تا در نزد آنان هدف توجیه‌گر بیرحم وسیله‌ایی در نظر آید، که به نظر می‌رسید، آنان را به اهداف خود نزدیک می‌کند، تا بی توجه به خسارت آن، با برگزیدن چنین رویکردی و تایید آن، و برای پرکردن خلا انقلابیون بیشماری که کنار زده شدند، و در پستوهای زندان، خانه، غربت خارج از کشور و... رانده شده بودند، دست به دامن جریاناتی شوند که پیش از این، از دشمنان و یا رقبای نهضت انقلابی و جریان ضد استبدادی بودند.

جریاناتی همچون انجمن حجتیه [4] که سابقه روشنی در انحراف در تاریخ خود و حتی مسیر مبارزه داشتند، و حتی انقلابیون پیش از انقلاب نیز طعم خطر اندیشه آنان را چشیده، و روند خطرناک مد نظر آنان را می‌شناختند؛ و بنیانگذار انقلاب اسلامی آنان را از سر راه نهضت و کشور برداشت، و یا محور قرار دادن جریاناتی همچون حزب موتلفه اسلامی [5] در میانه ستون رهبری جریانات انقلاب، که این نیز جز خسارت، حاصلی برای مردم و کشور و انقلاب نداشت. 

موتلفه‌ایی‌هایی که با اکثریت و رهبری جریان انقلابی در نبرد پنجاه و هفت زاویه داشتند، به عنوان مثال اگر اکثریت، شیوه انقلاب مسالمت آمیز و بدون خونریزی و خشونت را پذیرفته، و در محور حرکت خود قرار داده بودند، عده ایی از اینان حرکت خود را بر پایه ترور اندیشمندان و سیاسیون جبهه مقابل گذاشته، و سابقه دهشتباری از ترور و خشونت را در جامعه ایران تزریق کرده، و آنرا با ترور و خشونت آلوده بودند و...  

تاریخ ترورهای آنان از اندیشمندان و سیاسیون این کشور در زمان پهلوی دوم، تخم لقی را در بین انقلابیون کاشت، که بعدها در سال‌ها و دهه‌های نخست بعد از پیروزی انقلاب، دامن انقلابیون را نیز گرفت، و انقلابیون اثر کراهتبار ترور و خشونت را چشیدند، و فهمیدند وقتی شما اندیشه و شخصیت قدرتمندی مثل احمد کسروی [6] را، بعنوان یک اندیشمندِ دگراندیش نمی‌پذیری و ترور می‌کنی، بعدها کسانی هم خواهند آمد، که اندیشه و اندیشمند کارگشا و قدرتمند و همه شمولی چون مرتضی مطهری را از شما می‌گیرند، تا انقلاب تو نیز در روزهای تولدش بدون اندیشمند و بی سر کنند، و ترور دامنگیرت خواهد شد.

و یا وقتی شما دولتمردان دیگران (نخست‌وزیران عبدالحسین هژیر، حاج علی رزم آرا، حسنعلی منصور،  حسین علاء  (ناموفق) و...) را ترور می‌کنی، روزی خواهد آمد که کسانی بیایند و نخست وزیر تو، محمد علی رجایی و... را ترور کنند، و تو را از کادرهای انقلابی قدرتمند و موثرت بی‌بهره‌ کرده، و آنان را از تو خواهند ستاند و...، از این روست که ترور، و تمسک به خشونت، به عنوان یک امر نکوهیده و باطل در اسلام و نظامات جهانی شناخته شده است، و از این رو حضور تروریست‌ها و معتقدین به مشی تروریستی در مراکز راهبری انقلاب، مشخص بود چه خساراتی را بر انقلاب و کشور مترتب خواهد کرد،

و این بود که بعدها با قدرتگیری اینان در روند کشور، دامن انقلاب به ترور و تروریسم آلوده شد، و روابط ایران و با اروپا، بعنوان صحنه ترورهای این جریان، متزلزل و آلوده گردید، یکی از دلایل دوری ایران و اروپا، که اکنون فشار آن را در جریان فشردن مکانیسم ماشه، در روزهای پایان خوش قرارداد مهم برجام شاهدیم، در کنارِ قرار گرفتن ایران همدوش روسیه در نبرد با اوکراین، به سابقه و تاثیرات ترورهایی باز می‌گردد، که امنیتِ مردم و خاک اروپا را خدشه‌دار، و آنان را به دشمنی با ایران سوق داد.

البته این یکی از عوارض حضور جریان موئلفه (بعنوان ادامه همان گروه فدائیان اسلام) در روند کشور بود، بعدها همه فهمیدند که این حزب با نفوذی که در بازار و جامعه مذهبی دارد، چه بلایی به سر اقتصاد و جریان مذهب در کشور آورد، و هر دو را آلوده و بی اثر ساخت، اولین اختلاس‌های بزرگ کشف شده در کشور را آنان مرتکب شدند، و بدتر از آن، نظام قضایی را نیز به تسامح با اختلاسگران آلودند، که این روند ادامه یافت، و اکنون به یک بیماری سیستماتیک و عمومی در کشور تبدیل شده است و... بعد از کیس اختلاس بزرگ مرتضی رفیقدوست، اکنون کیس سواستفاده مالی بابک زنجانی رسواترین اعمال نفوذ در روندهای قضایی اختلاسگران و غارتگران بیت المال به نظر می آید که پیش روی مردم ایران، به روشنی دیده می‌شود، که آفریننده رکوردهای فساد مالی در کشور، با حکم اعدام، اکنون آزادانه، مثل مرتضی رفیقدوست، در صحنه اقتصاد کشور جولان می‌دهد.

هسته سخت قدرت با میدان دادن به این جریان خطرناک، و سپردن تشکل‌های محوری در اقتصاد و سیاستِ کشور به چنین جریانی، که یک سر آنان به ترور اندیشمندان، دولتمردان، و اهالی سیاست این کشور ختم می‌شد، و سر دیگر آن به اختلاس و تبانی در فضای تجارت و مالی کشور وصل بود، و سر دیگرش به رویکرد ایدئولوژیکی جریان فکری خطرناکی که با نبرد آزادیبخش 57 زاویه کلی داشت، مثل امثال شیخ فضل الله نوری‌ها، که این تفکر را دنبال می‌کردند، و تاریخ ایران به روشنی ثبت کرده است که چگونه این جریان، کِشتی آزادیخواهی، استقلال طلبی، و سروری طلبی مردم ایران را به گِل نشاندند، و پرونده حق دخالت مردم ایران در تعیین سرنوشت خود، استقلال از بیگانه (در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت) را بستند، و در ابتدا بزرگترین و اولین انقلاب مدرن ایرانیان، یعنی انقلاب مشروطه را ناکام، ابتر و آلوده ساختند، و در ضربه بعد به دکتر محمد مصدق، ائتلافی از بازار و روحانیت وابسته به آن، در کنار حزب توده، و به ویژه کودتاچیان وابسته به نظام شاهی و...، در کنار امریکا و انگلیس نقش آفریدند.

انقلاباتی که پیشروترین حرکات سیاسی – اجتماعی مردم خاورمیانه و بلکه آسیا بود، و به عنوان اولین حرکت مدرن سهم خواهی مردم ایران در حق تعیین سرنوشت، استقلال، کسب حق فرمانروایی، و حق راهبری خود را در نظر داشتند، اما ناکام ماندند، و متاسفانه دنباله‌روهای ویران کننده‌ی حرکت آزادیخواهی ایرانیان در مشروطه، اکنون خود را به بدنه انقلاب 57 هم رسانده، و جای گرفته بودند، ادامه این جریان فکری، اکنون توسط محمد تقی مصباح یزدی و شاگردانش طی چند دهه گذشته دنبال شد و می‌شود،

در جریان مقابله و نبرد یک طرفه حاکمیت با اصلاح طلبان بود که یک چنین جریانی فرصت و دلیل حضور موفق در روند انقلاب و کشور یافت، و اکنون این فرصت را دارند، و می‌روند تا در کنار اولین و دومین حرکت اساسی مردم ایران، سومین حرکت خسارتبار خود در مسیر انسداد در حرکت آزادیخواهی مردم ایران را به انجام رسانده، و انقلاب 57 را که به عنوان بزرگترین پروژه آزادیخواهی، جمهوری‌خواهی و فرار ایرانیان از استبداد فردی بود را نیز، همچون مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، بر زمین زده، و زمین‌گیر و مفلوک کنند.

در این راه است که دو جریانِ تفرقه انگیز و ویرانگر مذکور، اندیشه و نیروی پیشرو اکثریت انقلابیون دخیل در جریانات مذهبی، در بین انقلابیون 57 را ابتدا به راست و چپ تقسیم، و در نهایت هر دوی آنانرا به حاشیه و انزوا، و بلکه به نابودی کشاندند، و جریانات خطرناکی مثل جبهه پایداری را جایگزین آنان و السابقون انقلاب می‌کنند، که پرونده تاریخ فعالیت این جریان، برای انقلاب خسارت محض، و برای ایران نابودی، و برای مردم تهی شدن آن از هر گونه آزادی و نقش خواهد بود.

ویرانگری ناشی از این تفکر باعث شد تا جلوی هرگونه اصلاحات سد شود، تا در نتیجه‌ی این انسداد کامل، و سماجت در انحراف، شرایط جامعه انفجاری و متراکم شود، شکاف بین حاکمیت و مردم ایجاد و توسعه یابد و...، تا آنان به هدف اصلی، که همان ابتلای انقلاب 57، به سرنوشت انقلاب مشروطه بود، نایل آیند، و نابودی این انقلاب نیز تحقق یابد، تا طبق نظر قلبی و راهبردی آنان، شرایط به سمتی پیش رود که هرگونه تغییر و تحول در شرایط آدمیان، تنها از آسمان انتظار کشیده شود، و امید در دل ایرانیان برای حضور در عرصه‌های زندگی، به صورت مدرن و موثر مسدود بماند، و راه پیشرفت و سرافرازی آنان سد گردد، و تغییر و تحول تنها از ناحیه ظهور منجی انتظار کشیده شود و... [7]

و با این هدف و... بود و هست، که کشور بعد از هر انقلاب آزادیبخشی به سمت استبداد و خودرایی، بازگشت داده می‌شود، و استبداد و انحراف بازتولید می‌گردد، تا مردم ایران حتی بعد از سه انقلاب آزادیبخش ضد استبدادی، باز همان رعیت و موالی سابق باقی بمانند و دیده شوند، گله‌هایی از گوسفندان، که نیاز به چوپان دارند، و باید به سمتی بروند که چوپانانی از جنس قدرت، آنان را با خود می‌برند، و تعیین تقدیر می‌کنند، و کسی این ملت را رشید، توانا و لایق آزادی و داشتن حق تعیین سرنوشت ندیده و نبیند.

آدرس اشتباهی که این جریانات به بدنه حاکمیت کشور داد، باعث گردید، تا بزرگترین و وسیع‌ترین جریانات دلسوز به حال مردم، کشور و انقلاب، به حاشیه رانده شوند، و مدافعان کشور، به جای نشستن و اندیشه در پیرامون دفاع از منافع و امنیت کشور، نیرو و توان خود را در مقابله با مردم، و جریانات سیاسی که آنان را در جبهه وسیع اصلاحات نمایندگی می‌کردند، صرف و مستهلک کنند، جریان اصلاحی که این انحرافات را دید و به آن تن نداد؛

و به این ترتیب هم نیروی مدافع کشور، و هم فعالین اجتماعی آن، هر دو در این دام خدعه و نیرنگ گرفتار، و مستهلک شدند، و از همه بدتر برای مقابله با اصلاح طلبان، که بخش مهمی از فعالین کشور را در بر می‌گرفتند، هسته سخت قدرت تن به روی کار آوردن جریانات انحرافی داد، افرادی که خود را به عنوان انقلابی جازدند و... و با طرح‌های مقابله‌ایی خود، در مقابل خواست عموم ایرانیان، آبرویی برای خود و آوردندگان خود نگذاشتند ...

و در پس چنین روندی بود که وقتی اسراییل و بعدها امریکا فرصت حمله مستقیم به ایران یافتند و آنرا آغاز کردند، در حالی که همه از چنین حمله‌ایی اگاه بودند، اما باز غافلگیر شدند، چرا که چشم‌های‌شان عادت به دیدن و پاییدن رقیب دیگری به غیر اصلاح طلبان را نداشت، و بیشتر عادت به پاییدن، و حمله به مردم خود را داشتند، و تمرین کرده بودند، چراکه همیشه درگیر شکار در مرغدانی بودند، و این باعث گردید تا حواس‌ها از عقابان و کرکس‌هایی که در آسمان ایران جولان می‌دادند پرت شده، به این خطر بی توجه و یا حداقل کم توجه، و یا بی دفاع باشند و بمانند.

7 امرداد 1404 خورشیدی، شاهرود

 

[1] - هستهٔ قدرت‌مدار یا هستهٔ حاکمیت ( The Establishment ) اشاره به الیت یا گروهی مسلط دارد که قدرت یا اتوریته را در جامعه‌ای یا سازمانی در دست خود نگه داشته‌اند. در ج.ا.ایران این واژه اشاره به گروه‌های حاکمیتی دارد که مادام العمر بوده و جایگاه خود را از روند انتخابی تجدید شونده کسب نمی‌کنند، مانند شورای نگهبان، ائمه جمعه و یا نظامیانی که هم اسلحه، هم پول و هم رسانه را یکجا در دست دارند، و به نهادهای نظارتی پاسخگو نیستند.

[2] - جناح اصلاح‌طلبان ، یکی از دو جناح اصلی سیاسی در ایران است که از دل بخشی از جناح چپ جمهوری اسلامی ، بعد از تجدیدنظر سران این جناح در تفکرات چپ اسلامی متولد شد و با رویکرد های جدید نزدیک به لیبرالیسم و اقتصاد آزاد به حیات سیاسی خود ادامه داد بعد از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و با تشکیل دولت محمد خاتمی این جریان در عرصه قدرت سیاسی در ایران آغاز به کار کرد

[3] - جبهه اصلاحات ایران با نام اولیه نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان، مجمع بالادستی جناح اصلاح‌طلبان ایران است که از سال ۱۳۹۹ و پس از انحلال شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تشکیل شد. ریاست این جبهه در دو سال اول با بهزاد نبوی بود که از تیر ۱۴۰۲، آذر منصوری جایگزین او شد. متشکل از ۲۷ حزب است.

[4] - انجمن حُجّتیّه تشکیلاتی بهائی‌ستیز بود که با تأیید حسین بروجردی و توسط محمود حلبی، با هدفِ از بین بردن دیانت بهائی و تلاش برای «فراهم کردن زمینهٔ ظهور ولی عصر» در زمان پهلوی دوم راه‌اندازی گردید که روزبه‌روز بر توانائی‌های خود افزود و به شبکه‌ای گسترده و سازمان‌یافته با ۱۲۰۰۰ عضو در سراسر ایران تبدیل شد.حلبی این‌گروه را در سال ۱۳۶۲ پس از تهدید روح‌الله خمینی و ایرادِ اتهام خیانت و ارتجاع، منحل نمود. انحلال داوطلبانهٔ این انجمن نه‌تنها فعالیت‌ها و نفوذش را در دستگاه‌های دولتی جمهوری اسلامی تخفیف نداد، بلکه برعکس گسترش بخشید انجمن حجّتیه در آموزش، رهبران انقلاب ۱۳۵۷ و سازماندهی دولت جمهوری اسلامی در کشور نفوذ بسیار داشت. اعضای انجمن از زمان انحلالش تاکنون در قوهٔ قضائیه، دستگاه‌های امنیتی و دفاتر کارگزینی برای نهادهای حکومتی فعّال بوده‌اند. از شخصیت‌های سیاسی مهم که سابقهٔ عضویت در انجمن داشتند و پس از انقلاب ۱۳۵۷ به مقامات عالی دست یافته‌اند می‌توان به علی خامنه‌ای، علی اکبر ولایتی، محمدعلی رجایی، کمال خرازی، حدّاد عادل، علی‌اکبر پرورش، و جواد ظریف اشاره کرد. بعضی از اعضای بلندپایهٔ سازمان مجاهدین خلق نیز، مانند مهدی ابریشم‌چی، سابقاً عضو انجمن بودند، با رهبری علی خامنه‌ای، برخی از کسانی که در مشرب سیاسی و اعتقادی خود با انجمن حجّتیه همدلی می‌کردند، مانند مصباح یزدی، به کانون‌های قدرت نزدیک شدند.

[5] - حزب مؤتلفه اسلامی (نام‌های پیشین: جمعیّت مؤتلفه اسلامی و هیئت‌های مؤتلفه اسلامی) یک حزب سیاسیمذهبی در ایران است که در خرداد سال ۱۳۴۲ از ائتلاف ۳ هیئت مذهبی بنام‌های؛ هیئت مسجد امین الدوله، هیئت مسجد شیخ‌علی و هیئت اصفهانی‌ها، با پیروی از سید روح‌الله خمینی شکل گرفت. این تشکل به جناح راست حکومت جمهوری اسلامی و اصول‌گرایان سنتی تمایل دارد و در محیط سیاسی ایران، قشر «افراطیون مذهبی» را نمایندگی می‌کند. این حزب همچنین تأسیساتی را از بودجه کشور نظیر نهاد مدرسه اسلامی و جامعة المصطفی العالمیه نیز فعالیت می‌کند.

[6] - سیّد احمد حُکم‌آبادی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوق‌دان و اندیشمند ایرانی بود وی استاد رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی در تهران بود.  کسروی در حوزه‌های مختلفی چون تاریخ، زبان‌شناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت وی بنیان‌گذار جنبشی سیاسی اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در جامعهٔ ایران، موسوم به جنبش «پاک‌دینی  بود که در دوره‌ای از حکومت پهلوی شکل گرفت 

[7] -  انجمن حجّتیه خوانشی از عقاید شیعه امامیه با مکتب فقهی غیرسیاسی و جنبهٔ موعودگرایانهٔ قوی است.

- انجمن حجّتیه مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود

-  قبل از قیام مهدی موعود شیعیان، هر قیامی اشتباه است و به شکست می‌انجامد

- راه گشایش از فتنهٔ غیبت، خواست و ارادهٔ الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان‌پذیر است؛

- این سازمان در دوران غیبت کبرا، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که «مبارزهٔ نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست.» 

- آن‌ها فلسفه را نوعی بدعت و برای مقابله با مکتب امامان شیعه و مبانی اندیشهٔ دینی تشیع می‌دانستند

- آن‌ها معتقدند هرگونه مبارزه قبل از مهدی باطل است، و مبارزه با زورمندان و قدرت‌های جهانی ویژهٔ مهدی است 

- معتقدند، رهبر و ولی و حاکم جامعه باید معصوم باشد، و عدالت تنها برای مرجعیّت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به‌عصمت و علم الهی نیز احتیاج است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (26)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

نابرابری و ناامیدی

ایران، به اقدامی فراتر از اصلاحات و فروتر از انقلاب احتیاج دارد.

علیرضا_علوی_تبار نویسنده و نظریه‌پرداز سیاسی، در وب‌سایت "مشق‌نو" نوشت:

در فرآیند طراحی ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران خطایی بسیار بزرگ اتفاق افتاد. این خطای بزرگ چیزی نبود غیر از پذیرش «نابرابری حقوقی میان شهروندان».

جریانی که در آن زمان حامی پذیرش این نابرابری‌های حقوقی بود، در وضعیت پس از پیروزی انقلاب از نظر نگرشی و سیاسی در موضع برتر قرار داشت. نابرابری حقوقی و سیاسی بر مبنای «دین»، «مذهب»، «میزان دانش دینی»، «جنس و جنسیت» و «مواضع ایدئولوژیک» ابعاد گوناگون این خطای ساختاری بودند.

اگرچه در آن زمان مردم از ابعاد و پیامدهای این نابرابری بی‌اطلاع بودند، اما قابل پیش‌بینی و برآورد بود که این نابرابری‌های حقوقی به‌زودی به «نابرابری‌های حقیقی» می‌انجامد.

نابرابری با سرعتی زیاد همه ابعاد زندگی را دربرگرفت و روزبه‌روز ژرف‌تر شد. می‌دانم که نابرابری را تنها با یک «عامل» نمی‌توان توضیح داد و ما با پدیده‌ای چندعاملی مواجه‌ایم اما به‌گمان من نقش این نابرابری‌های حقوقی در توجیه‌کردن نابرابری از اهمیت بیشتری برخوردار بود.

نابرابری‌های حقوقی به نابرابری‌های اجتماعی انجامید و فاجعه‌ای را ساخت که اینک با آن دست به گریبان هستیم.

بنیان‌های نابرابری اجتماعی امروز ما برخی مرتبط با «طبقه» هستند، مانند مالکیت، ثروت و درآمد، آموزش و مدارک تحصیلی و شغل. اما همه آن‌ها طبقاتی نیستند و برخی غیرطبقاتی‌اند، مانند جنس یا جنسیت، دین و مذهب، و وابستگی جناحی و حزبی. حاصل بنیان‌های نابرابری، مردمی هستند که فرصت‌های نابرابری برای دستیابی به منابع دارند: مدارک تحصیلی، آموزش، اطلاعات، فرصت‌های شغلی، شرکت در فرآیندهای رقابتی اقتصادی و... .

حاصل این فرآیند، نابرابری شدید در برخورداری از منابعی است که برای رسیدن به اهداف مطلوب از سوی هر فرد لازم است. فرصت‌های رفاهی نیز به همین سیاق سخت نابرابر توزیع می‌شوند. جامعه ما باید همه نتایج و پیامدهای نابرابری را تحمل کند.

کم‌وبیش می‌توان نشان داد که نابرابری‌های اجتماعی به تشدید سه مشکل اصلی اجتماعی، یعنی «فقر»، «جرم» و «بیماری‌های جسمی و روانی» می‌انجامد.

خودکشی‌های تأسف‌برانگیزی که این روزها اخبارشان روح ما را می‌آزارد و در ما شرمندگی اخلاقی ایجاد می‌کند، ریشه در تبعیض ساخت‌یافته و نابرابری گسترش‌یافته در جامعه ما دارد.

اگر وضعیت کنونی ادامه یابد، هر روز با وقایعی سخت آزاردهنده‌تر از آنچه تاکنون دیده‌ایم، مواجه خواهیم شد. تبعیض و نابرابری در کنار اضطراب دائمی ناشی از تورمِ سرکش، نتیجه‌ای غیر از درماندگی و ناامیدی نخواهد داشت. اما مگر می‌توان به سادگی برای تغییر این وضعیت گام‌های مؤثر برداشت؟

قشرها و گروه‌هایی از نابرابری موجود کشور حداکثر بهره‌برداری را کرده و به رفاهی غیرقابل تصور دست‌یافته‌اند. آنها با تمام قوا در مقابل هر تغییری که به کاهش نابرابری‌های حقوقی و حقیقی بینجامد، مقاومت می‌کنند.

این قشرها در قوای مختلف حاکم بر کشور جایگاه قدرت‌مند و مؤثری دارند. تبعیضِ ساخت‌یافته آنها را در نهادهای انتصابی غالب گردانیده است.

تداوم راهبردها و خط‌مشی‌های داخلی و خارجی کنونی نیز غیر از بازتولید نابرابری‌ اجتماعی نتیجه‌ای نخواهد داشت. راهی غیر از تلاش برای ایجاد تغییرات بنیادین برای مقابله با نابرابری‌های موجود و پیامدهای تأسف‌بار آن وجود ندارد.

ایران، به اقدامی فراتر از اصلاحات و فروتر از انقلاب احتیاج دارد

This comment was minimized by the moderator on the site

اندیشیدن به «ملت-دولت موسس»

محمدرضا_تاجیک، تئوریسین اصلاح‌طلب، در یادداشتی برای مشق نو نوشت.

گزیده‌ای از نوشتار پیش رو

محمدرضا_تاجیک، در این نوشتار با الهام از کاستوریادیس می‌گوید:

سیاست زمانی زنده است که با مردم پیوند داشته باشد. او معتقد است در ایران امروز این پیوند گسسته و «سیاست-مردم» منحل شده است.

به‌زعم او، تنها راه خروج از این وضعیت، بازگشت به لحظه‌ی تأسیس انقلاب و ایجاد «ملت-دولت مؤسس» است؛ نظمی نو با تقدم ملت بر دولت

تاجیک، استدلال می‌کند که ملت-دولت مؤسس باید سیاست را بازتعریف کند؛ سیاست نه به‌عنوان فرمانروایی نخبگان، بلکه به‌مثابه «امر مشترک» و مشارکت آزاد و برابر همه در امور عمومی. در چنین نظمی، سیاست دیگر نام سلطه و قدرت نیست، بلکه نام برابری، آزادی و کنش مداوم جمعی است

نویسنده بر این باور است که دولت کنونی ایران در وضعیتی برزخی و «اختگی سیاسی» به‌سر می‌برد. این دولت، از کنش تأسیسی می‌هراسد و از مردم، یعنی منبع اقتدار خویش، جدا افتاده است

او توضیح می‌دهد که چنین دولتی، در واقع، «دولت بدون دولت» است؛ حکومتی بی‌فالوس.

به‌زعم نویسنده، دولت‌های ایران هیچ‌گاه اندام‌وار و ارگانیک نبوده‌اند، بلکه از درون دچار ناهماهنگی و نزاع نیروها بوده‌اند. از همین رو، خود به بخشی از مسئله بدل شده‌اند، نه راه‌حل آن.

در پایان، نویسنده نتیجه می‌گیرد که تنها راه نجات، اندیشیدن به دولتی نو است که اراده‌ی ملت را مقدم بدارد.

او تأکید می‌کند سیاست واقعی آن است که مردم را به سوژه‌ی فعال بدل کند، نه مطیع قدرت. تنها با بازگشت مردم به صحنه و تعریف دولت به‌مثابه تحقق اراده‌ی آنان، می‌توان از چرخه‌ی تکرار وضع موجود عبور کرد

This comment was minimized by the moderator on the site

شلیک به حسن روحانی؛ طوفان در آستانه‌ی جانشینی

خنجر از درون؛ جمهوری اسلامی در لحظه‌ی خوردن فرزندان خود

حمله تند رئیس مجلس و گروهی از نمایندگان به حسن روحانی، فقط یک واکنش سیاسی نبود؛ بلکه پرده‌ای تازه از نبرد درونی قدرت را در نظام عیان کرد. در روزی که محمدباقر قالیباف، روحانی را به تخریب رابطه با روسیه متهم کرد، دو نماینده نزدیک به جریان پایداری پا را فراتر گذاشتند و خواستار محاکمه رئیس‌جمهور پیشین ایران شدند.
آنچه در ظاهر یک مجادله پارلمانی است، در واقع آغاز جنگ بر سر جانشینی رهبری سوم است. قالیباف در این میدان، نقش نماینده نظم آینده را بازی می‌کند؛ مدیری از درون سپاه و نظام که می‌خواهد خود را گزینه‌ای میانه میان نظامیان و روحانیت معرفی کند. او با حمله به روحانی، عملاً وفاداری خود به شرق را اعلام کرد؛ وفاداری‌ای که امروز به شناسنامه مشروعیت سیاسی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
انتخاب روحانی به عنوان هدف تصادفی نیست. روحانی هنوز در ذهن بخش‌هایی از حاکمیت، نماد عقلانیت دیپلماتیک و تمایل به گفت‌وگو با غرب است. حمله به او یعنی هشدار به هر صدایی که از تفاهم، مذاکره یا واقع‌گرایی حرف بزند. در فضای ملتهب کنونی، حتی یادآوری امکان گفت‌وگو با غرب هم می‌تواند اتهام امنیتی تلقی شود.
در این میان، روحانی، ظریف و حتی علی لاریجانی هر یک به‌گونه‌ای در تلاش‌اند جای خالی هاشمی رفسنجانی را پر کنند؛ نه از سر ارادت، بلکه از ضرورت تاریخی. آنها بازماندگان آخرین نسل سیاست‌ورزانی هستند که هنوز باور دارند جمهوری اسلامی می‌تواند با عقلانیت نجات یابد، نه با فریاد. در ذهن آنان، هاشمی نه فقط یک چهره سیاسی، بلکه آخرین معبر به واقع‌گرایی بود — مسیری که اکنون در حال بسته شدن است.
اما این نزاع فقط دعوای سیاست خارجی نیست؛ دعوا بر سر هویت آینده نظام است. در آرایش جدید قدرت، هر جناح تلاش می‌کند جای خود را در دوران پس از رهبر، تثبیت کند. از نگاه قالیباف و یارانش، حذف روحانی یعنی پاک‌سازی مسیر برای حاکمیت در دوران جانشینی.
نمایندگانی که در مجلس فریاد محاکمه سر می‌دادند، نه دغدغه عدالت داشتند، نه حافظه تاریخی؛ آن‌ها صرفاً در حال پیش‌خرید سهم خود از آینده قدرت بودند. در جمهوری اسلامی، هر حمله به چهره‌ای که بوی گفت‌وگو بدهد، نشانه وفاداری بیشتر به رأس هرم تلقی می‌شود. و این روزها، وفاداری کمیاب‌ترین کالای سیاسی در تهران است.
نکته ظریف‌تر آن است که هم‌زمان با این فریادها، نظام در مسیر مذاکره پنهان با غرب حرکت می‌کند. همین تضاد است که ماهیت واقعی بحران را آشکار می‌کند: جمهوری اسلامی ناچار به گفت‌وگوست، اما برای حفظ اقتدار ظاهری باید فریاد دشمنی سر دهد.
قالیباف شاید در مجلس لحظه‌ای احساس قدرت کرده باشد، اما واقعیت این است که او و هم‌پیمانانش از پایان دوران خودشان می‌ترسند. دورانی که در آن شعار «نه شرقی، نه غربی» سال‌هاست به «فقط شرقی» تقلیل یافته، و همان شرق هم دیگر میلی به پرداخت هزینه ندارد.
آنچه امروز در مجلس ایران می‌گذرد، نشانه تغییر توازن قدرت در لحظه‌ای حساس از تاریخ جمهوری اسلامی است. نبرد اصلی نه میان اصلاح‌طلب و اصولگرا، بلکه میان دو تصور از آینده است: یکی، آینده‌ای در اسارت دشمنی‌های قدیمی؛ و دیگری، آینده‌ای که شاید برای نخستین‌بار بخواهد خود را از ترس دشمن رها کند.
شاید تاریخ این روز را چنین ثبت کند: روزی که نظام، در آستانه تغییر رهبری، بیش از هر دشمن خارجی، از خودش ترسید.
حمیدآصفی

This comment was minimized by the moderator on the site

خندق‌های مدرن نظام!


اصلاح‌طلبان تا سال‌ها کوشیدند تا با جا زدن خودشان به‌عنوان نمایندگان خواسته‌های مردمی، راهی به قدرت بیابند و بدین ترتیب به آلاف و الوفی برسند. در مسیر دستیابی به قدرت، به‌راستی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان جنگی در جریان بود؛ شریعتمداریِ اصولگرای کیهان واقعاً دشمن خاتمی و ظریف بود و اصلاح‌طلبان هم به‌راستی از اصولگرایان بیزار بودند. ولی این دشمنی‌ها، نه از روی رقابت برای رسیدن به مسئولیت و تحقق بخشیدن به منافع ملی که از عطش کسب مقام و طمع رسیدن به ثروت ناشی می‌شدند.

دو باند اصولگرا و اصلاح‌طلب همواره شباهتی تام به باندهای مافیایی شهر نیویورک داشته‌اند. گروه‌های مافیایی نیویورک هم به‌راستی باهم دشمن‌اند، چه‌بسا برای هم پاپوش ببافند و حتی اعضای باند مقابل را سر به نیست کنند، منتها طبعاً دعوایشان بر سر منافع شهروندان نیویورکی نیست، بلکه درصدند تا مثلاً بیشتر از باند رقیب مواد بفروشند و ثروت بیشتری به جیب بزنند؛ اما همین باندهای مافیایی وقتی پای پلیس به نقشه‌هایشان باز می‌شود، باهم ائتلاف می‌کنند. باهم جلسه می‌گذارند و برنامه می‌ریزند تا بلکه بتوانند تحقیقات پلیس را منحرف سازند.

لابد این جملۀ معروف را شنیده‌اید که «اصلاح‌طلبان خندق نظام‌ بودند»، احتمالاً این را هم شنیده‌اید که اندیشمندان شاخص اصلاح‌طلب «سوپاپ اطمینان نظام‌ محسوب می‌شدند»؛ اصلاح‌طلبان به‌راستی خندق نظام، واقعاً سوپاپ اطمینان نظام بودند، آنان با ارائۀ راه‌حل‌های دل‌خوش‌کنک و دروغین، اجازه نمی‌دادند تا حتی فکر براندازی به ذهن اکثریت شهروندان ناراضی ایرانی خطور کند؛ اما بعد از جنبش‌ سال ۹۶، نقاب‌ها افتادند و اکثریت مردم دریافتند که اصلاح‌طلب و اصولگرا، سروته یک کرباس‌اند. از آن پس بود که اغلب مردم از ژرفای وجود دانستند، این دو گروه گرچه بر سر کسب مقام باهم دشمنی دارند، در حفظ نظام ویرانگر جمهوری اسلامی هیچ اختلاف‌نظری بینشان نیست، چون می‌دانند در صورت اسقاط نظام هر دو ضرر خواهند کرد.

بله، مدتی است که دست اصلاح‌طلبان برای ما رو شده است. آن‌ها اکنون مهره‌های سوخته به حساب می‌آیند؛ اما خندق‌ها هنوز پر نشده‌اند و سوپاپ‌های اطمینان هم کماکان کار می‌کنند، اما این بار در قامتی تازه: حالا خندق‌ها و سوپاپ‌ها در قامت اپوزیسیون وارد میدان شده‌اند. اینان گرچه به‌ظاهر از ضرورت براندازی دم می‌زنند، همواره در پیچ‌های مهم تاریخی به آغوش نظام می‌‌غلتند و این بدان سبب است که می‌دانند در صورت سرنگونی رژیم دیگر خبری از فاندها و پول‌های بادآورده نخواهد بود، می‌دانند که دیگر نمی‌توانند از رانت ناشی از مخالفت با نظام بهره‌ای ببرند و دیگر قادر نیستند تا خود را به‌سان چهره‌های شاخص و مترقی به مردم قالب کنند. می‌دانند اگر نظام برود و بستری برای تجلی هنر مردمان مستعد این دیار فراهم آید، دیگر خبری از جایزه‌های چندمیلیون دلاریِ هنری‌شان نیست و دیگر از القاب پرطمطراق بنیادهای حقوق بشری چیزی به آن‌ها نخواهد ماسید. آن‌ها نمی‌توانند در ایران پس از جمهوری اسلامی نقشی برای خود تصور کنند. فقط قادرند اکنون به نحوی از اسارت مردم، از خون بی‌پناهان کاسبی ‌کنند.

در اینجا هم میان اینان و نظام دشمنی‌هایی وجود دارد. نظام ممکن است گاهی برخی از آن‌ها را زندانی کند یا به‌شدت تحت‌فشارشان قرار دهد، اما در نهایت، در موقعیت‌های خطیر هر دو برای حفظ وضعیت موجود، برای حفظ نظام در کنار هم می‌ایستند.

رویدادهای ماه‌های اخیر را مرور کنید؛ کِی شنیده بودید که سردمداران جمهوری اسلامی دم از میهن و ملت ایران بزنند؟ از وقتی جنگنده‌های اسرائیلی به برخی از مقامات رژیم سری زدند، همه از صدر تا ذیل، ایدۀ امت‌ را از یاد بردند و به یاد ملت ایران افتادند. منتها چنین چرخش حیرت‌انگیزی فقط به مسئولان نظام ختم نشد؛ آن دسته از گروه‌های به‌اصطلاح اپوزیسیونی که سال‌ها ایران‌گرایی و عشق به میهن را مترادف با فاشیسم می‌دانستند نیز ناگهان درد وطن گرفتند و نگران خاک ایران شدند.

بیایید کلاهمان را قاضی کنیم و ببینیم طی چند ماه اخیر دو باند نظام و گروهی از مخالفان ظاهری‌اش، همه و همه علیه کدام چهرۀ اپوزیسیون صف‌آرایی کردند؟

صحنه روشن است. دشمنان تغییر هیچ‌وقت تا این حد بی‌نقاب نبوده‌اند. وای بر ما اگر دوباره فریبشان را بخوریم و بازهم به دالان خندق‌های عمیقشان فروغلتیم.

This comment was minimized by the moderator on the site

چند ثانیه خیانت فرقه پایداری را ببینید.

وقتی ثابتی توضیح میده چطور فرقه پایداری در دولت رئیسی جلوی احیای برجام رو گرفتن

واعظی: دولت رئیسی [پیش‌نویس توافق آماده‌ی امضای عراقچی را تغییر داد] و ۱۲ بند جدید برای توافق احیای برجام تحویل غربی ها داد

چینی ها و روس ها به دولت رئیسی گفتند اگر توافق عراقچی را قبول نکنید، به زودی همین هم نمی توانید بدست بیاورید!

الا لعنة الله علی الظالمین!
آمییییین!

This comment was minimized by the moderator on the site

نوید ظهور؟/واکنش احمدزیدآبادی به سخنان امام جمعه شیراز


شیخ "لطف‌الله دژکام" امام جمعۀ شیراز گفته است:
"هرچند دوران غیبت با آزمون‌های دشوار همراه است، اما هرچه این شرایط سخت‌تر شود، نوید نزدیکی ظهور را می‌دهد."

این که همان حرف منسوب به انجمن حجتیه است! با این حساب، چرا انقلاب کردید و "حکومت اسلامی" تشکیل دادید؟

از این گذشته، اگر سخت‌تر شدن شرایط نویددهندۀ ظهور است پس همۀ شیعیان باید تلاش کنند که مشکلات هر چه بیشتر و شرایط هر چه سخت‌تر شود؟

با این حساب، بفرمایید که چند بمب اتم به روی کشور منفجر کنند تا شرایط به نهایت سختی برسد!

This comment was minimized by the moderator on the site

آنچه مخالفان بیانیه اصلاحات نمی گویند

حملات به بیانیه جبهه اصلاحات و نقد آن از سوی مخالفان بیرونی جریان اصلاحات درحالی که می توان گفت اساسا به موضوع اصلی این بیانیه اشاره نمی کنند اما مخالفت اصلی آنها با این بیانیه در همین بخش نهفته است. بندی که در آن توصیه میشود به اینکه گفتمان حکمرانی در ایران باید به گفتمانی توسعه محور تغییر پیدا کند: «تغییر گفتمان حکمرانی به توسعه ملی از طریق تدوین و اجرای «دکترین توسعه و آبادانی ایران» بر محور رفاه، آبادانی و کرامت شهروندان، به جای اولویت‌دادن به منازعات ایدئولوژیک »

مخالفان این بیانیه در واقع از آنجا که نمی توانند استدلال کنند، چرا تغییر گفتمان حکمرانی به گفتمانی توسعه محور، توصیه ای غلط است چرا که جامعه آنها را حتما تمسخر می کند، ناگزیر هستند ذیل حرفها و عبارات دیگر به نقد بیانیه بپردازند.

از نگاه مخالفان اولویت برای حکمرانی نباید با توسعه باشد. اساسا آنها با عبارت توسعه هم مخالفنند. همچنان که روزگاری حسن عباسی آن را نقد و معتقد بودند به جای آن باید از واژه های جایگزین استفاده کرد چرا که این واژه بر گرفته از نظام سرمایه داری است.

از این گذشته مخالفت آنها تنها با عبارت و واژه ها نیست. حکمرانی توسعه محور، نمی تواند نسبت به ناترازی های انرژی بی تفاوت باشد.
حکمرانی توسعه محور بیش از آنکه به موجودیت حشدالشعبی در عراق و تلاش برای حفظ آن فکر کند، باید به گسترش تجارت ذیل توافقات دو یا چندجانبه با عراق برای صادرات انرژی فکر می کرد.

زمانی که مساله حکمرانی «بقا» و ایستادن در مقابل آمریکا باشد، اولویت دادن به توسعه معنایی ندارد. اینجاست که می بینیم ناترازی ها تا سرحدی که مردم را به جوش نیاورده و «بقا» را با خطر روبه رو نکند، در اولویت قرار نمی گیرد.

اینجاست که می بینیم با وجود چشم انداز غیرمثبت از آینده ای نزدیک با فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم های بین المللی، آنها تنها به این فکر می کنند که توصیه ها و سیاست ها مبادا با طرف های دیگر خدای نکرده نزدیک باشد.

شوربختانه اینکه دشمن هم این مدل نگاه را شناخته و به راحتی با موضع گیری های یکجانبه اختلاف انداخته و سیاست در ایران را از راه دور مدیریت می کند.

بازگشت حکمرانی به یک حکمرانی توسعه محور، حلال تمام مشکلات کشور است. اگر اراده ای در کار باشد./امتداد

This comment was minimized by the moderator on the site

رئيس جبهه اصلاحات ايران: بيانيه آشتى ملى صدای مردم بی‌صدایی‌ست که نگران ایران‌ هستند

"آذر #منصوری"، رئيس جبهه اصلاحات ايران در پاسخ به اظهارات امروز غلامحسين محسنى #اژه‌اى رئیس قوه قضائیه که مدعی شده بیانیه‌ آشتی ملی در جهت خواست دشمن است، تصریح کرد:

بیانیه جبهه اصلاحات ایران نه هم‌صدایی با دشمن، که صدای مردم بی‌صدایی‌ست که نگران ایران‌ هستند.

رئيس جبهه اصلاحات ايران در واکنش به این گفته محسنی اژه‌ای که "طبیعی است دادستان تهران در این راستا، به تکلیف قانونی خود عمل خواهد کرد"، در شبکه ایکس نوشت:
برخورد قضایی با "اظهار نظر،نقد و پیشنهاد راه حل"، نشان‌دهنده بحران در شنیدن است.

آذر منصوری يادآور شد: اصلاحات فقط پلی برای عبور از بحران‌ها نیست، بلکه بخشی از راه حل‌ها هست و باید باشد

This comment was minimized by the moderator on the site

باز هم کیهان!

جبهه اصلاحات، به عنوان یک جریان فراگیر و دارای پایگاه اجتماعی در جامعه، که عموما اعضای آن را چهره‌های شناخته شده ی سیاسی تشکیل می‌دهند، بیانیه ای در ارتباط با شرایط داخلی و خارجی کشور منتشر و توصیه هایی را مطرح، و البته افراد و جریان‌هایی نیز به این بیانیه انتقاد وارد کردند.

رئیس قوه قضائیه نیز روز گذشته نسبت به این بیانیه و صادرکنندگان آن، واکنش تند نشان داد (صرف نظر از انتقادات فنی و حقوقی که به این مواضع وارد شد) و دادستانی را موظف به پیگیری این موضوع کرد.

حال در این اثنا، جریده کیهان، مثل همیشه داروغه شهر شده به میدان آمده و با استفاده از عناوینی مثل:
"منفعل، دشمن شادکن، غربگرا، پادوهای بیانیه نویسی، هم‌صدا با دشمن، بازگوکنندگان آرزو و اهداف اسرائیل و آمریکا، خیانت و وطن فروشی، واداده، بی غیرت، پادوهای جاده صاف کن دشمن" به یک تشکل فراگیر سیاسی در کشور هجوم آورده و همزمان نهادهای قضایی و اطلاعاتی کشور را به برخورد با نویسندگان این بیانیه فرامی‌خواند! و عملا جرم آنان را از پیش تعیین می‌کند.

با این فرض که بیانیه جبهه اصلاحات، مغایر امنیت ملی است، و این جریان سیاسی باید در این ارتباط پاسخگوی دستگاه قضایی کشور باشند، آیا مدعی‌العموم، نسبت به برخورد با این هتاکی ها و اتهام زنی‌های کیهان، مسئولیت ندارد؟!

بیانیه یک جریان سیاسی، که مسئولیت آن را رسما پذیرفته اند، مخرب و مغایر با امنیت ملی است یا هتاکی های کیهان و مجازات پیش از محاکمه جریان رقیب؟!

بهرام_گل‌زاده
روزنامه‌نگار

This comment was minimized by the moderator on the site

از این بزدلانه‌تر هم می‌شود؟ / واکنش احمدزیدآبادی به نوشتار کیهان

آن دسته از اصولگرایانی که شیخ حمید رسایی را به دلیل مواضع تندش مورد حمله قرار می‌دهند، چرا اشاره‌ای به مواضع دم و دستگاه کیهان نمی‌کنند؟

به نظر من آقای رسایی در مجموع رفتار بهتری نسبت به دار و دستۀ کیهان دارد زیرا حداقل اهل بحث و گفتگو و مناظره است و شجاعت دفاع رو در رو از نظرات خود با رقبا یا مخالفانش را دارد. بر خلاف کیهانی‌ها که خود را پشت هفت دیوار پنهان کرده‌اند و از آنجا به سمت دیگران سنگ پرت می‌کنند.

این جماعت چون معمولاً در ارائۀ برهان و استدلال کم می‌آورند، بلافاصله دستگاه‌های امنیتی و قضایی را فرا می‌خوانند که بگیرند و ببندند و زندان و اعدام کنند!

در ولایت ما بچۀ شّری بود که هر وقت در کُشتی با دیگران کم می‌آورد اولین حرفش این بود: "به دومادمون می‌گم حسابت را برسه!" و بعد با صدای بلند دامادشان را به کمک می‌طلبید!

رفتار کیهان از آن بچه هم سبک‌تر است چون او به هر حال کشتی می‌گرفت و می‌باخت و بعد از باخت دامادشان را فرا می‌خواند! اینها اما در پشت هفت دیوار خود را مخفی کرده‌اند و سنگ می‌پرانند و چون سنگ‌شان به هدف نمی‌خورد، دستگاه قضایی و امنیتی را به بگیر و ببند رقبا فرا می‌خوانند!

برای نمونه واکنش کیهان‌آنلاین نسبت به انتقاد مرا از اظهارات اخیر رئیس قوۀ قضائیه ببینید. می‌نویسد:
"شاید گلایه زیدآبادی از یک نگاه درست باشد و با این نگاه مقصر خود قوه است! به نظر می‌رسد قوه قضائیه آنقدر با این جریان فاسد فکری در بزنگاه‌های گوناگون مماشات کرده که برخی با وقاحت تمام اینطور زبان‌درازی کرده و تهدید می‌کنند؛ عمل به وظیفه ذاتی قوۀ قضائیه دامن زدن به وادادگی جبهه اصلاحات است!"

واقعاً پاسخ به آن مطلب انتقادی من از این بزدلانه‌تر هم ممکن است!

و اما من با آنکه مخالف نظرات طیف افرادی چون آقای رسایی هستم اما هرگز موافق خاموش کردن صدای آنها نیستم.

در جامعه علایق و سلایق و گرایش‌های متنوعی وجود دارد که از برخورد امن و آزاد نظرات آنها جامعه رشد می‌کند. آقای رسایی به عنوان یک منتقد دولت، بدون تردید از حق بیان آزادانۀ نظرات خود برخوردار است و دیگران هم برای پاسخ به او به همان اندازه حق دارند.

فراخوان به دستگاه امنیتی و قضایی برای منکوب و سرکوب کردن امثال او از جانب هر نیرویی و تحت هر عنوانی که باشد عین رفتار کیهان، نهایتِ بزدلی است! آنچه من شخصاً منتقد آن هستم نه حق اظهارنظر این افراد بلکه استفاده از امکانات دولت برای زمینگیر کردن دولت و یا تهدید به خشونت و دهشت‌افکنی است، مثل وضعیتی که کیهان و صدا و سیما و برخی تریبون‌های نماز جمعه دارند.

اما خارج از چارچوب دولت، احزاب و افراد چه در مجلس و چه در جامعۀ مدنی از حق اظهارنظر مخالف در کمال امنیت و آزادی برخوردارند. آنچه ناحق است دخالت دیگر دستگاه‌ها در جرّ و بحث کنشگران و گروه‌های سیاسی در بارۀ مسائل مختلف جامعه است که ظرفیت مدنی جامعه را از بین می‌برد و اختناق تولید می‌کند.

This comment was minimized by the moderator on the site

این لحن مناسب نیست!
صرف‌نظر از محتوا و شکلِ بیانیۀ جبهۀ اصلاحات، نوع واکنش رئیس قوۀ قضائیه در برابر آن، مناسب جایگاه حقوقی وی نبود.
به کارگیری این نوع عبارات، در مقابل یک سلسله توصیه‌ها از جانب جمعی از کنشگران سیاسی، پیام خوبی به جامعۀ داخلی و خارجی مخابره نمی‌کند. آقای محسنی اژه‌ای که به طور مرتب همگان را به رعایت احتیاط، تدبیر، خویشتن‌داری و لحاظِ مصالح عالی کشور در گفتار و رفتار دعوت می‌کند، به دلایلی که برای من روشن نیست، سر برخی بزنگاه‌ها، لحن امنیتی و تهدیدآمیزی به کار می‌گیرد که نه فقط تناسبی با موقعیت رسمی او ندارد، بلکه به آنچه مایۀ نگرانی خودش هم هست، دامن می‌زند.
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

چاقوی بدون دسته

هر قدرت حکومتی دو لایه نرم‌افزاری و سخت‌افزاری یا سازمانی دارد. لایه نرم‌افزاری همان حس مقبولیت و مشروعیتی است که مردم برای حکومت و ساختار قدرت، قائل هستند و حمایتی که از برنامه‌ها و سیاست‌های آن می‌کنند. در واقع، قدرت حکومت در دفاع نظری از خودش و برنامه‌ها و سیاست‌هایش و اقناع مردم جزء اصلی لایه نرم‌افزاری قدرت آن است.

در مقابل، تسلط بر نهادهای رسمی مثل مجلس، دستگاه قضایی و سازمان‌های نظامی و انتظامی و امنیتی و بانکی نیز لایه سخت‌افزاری قدرت محسوب می‌شوند.

اغلب قدری شکاف میان این دو لایه وجود دارد؛ ولی گستردگی شکاف موجب ناپایداری سیاسی می‌شود. این شکاف در ایران زیاد بوده و هست؛ ولی پس از جنگ اخیر تشدید شده است.

در واقع، تندروهایی که خود را هسته سخت نظام و پرچمدار گفتمان رسمی می‌دانستند، در ۱۵ماه اخیر مسیر اضمحلال را طی می‌کردند و هیچ حرف درست و حسابی برای اقناع حتی طرفداران منفعل خود نداشتند. طرفدارانی که به‌شدت سرخورده و ناامید هستند و احساس می‌کنند که فریب خورده‌اند. وعده‌های آخرالزمانی داده‌شده به آنها نه غلط بلکه دروغ و توخالی از آب درآمد. به همین دلیل، اتفاق‌نظر هست که باید از این وضع عبور کرد و طرحی نو در انداخت.

این رویکرد به مذاق تندروهای بی‌منطق خوش نمی‌آید. آنان نه می‌توانند از راهبرد منتهی به شکست خود دفاع کنند و نه قادرند که راهبرد منطقی و معقولی را اتخاذ کنند. دنبال گذشت زمان هستند، بلکه فرجی حاصل شود. این وضعیت موجب شده که آنان لایه نرم‌افزاری قدرت را به‌کلی از دست بدهند. لذا فقط متکی به سخت‌افزار شده‌اند.

سخت‌افزار قدرت مثل چاقویی است که دسته ندارد. هر چقدر هم تیز باشد، دست صاحبش را هم بیشتر می‌بّرَد.

قدرت نرم‌افزاری هم مثل دسته‌ای است که تیغه ندارد. اکنون میان این دو لایه قدرت فاصله زیادی است.

منتقدان قدرت نرم‌افزاری را در اختیار دارند. تندروها نیز بخش‌هایی از قدرت سخت‌افزاری را مهار می‌کنند و در میدان عمل هیچ ایده و طرح روشنی ندارند. نه قدرت دفاع از گذشته و شعارهای آن را دارند و نه جرأت و شهامت پا گذاشتن در مسیر جدیدی که خیر و صلاح مردم و کشور را تأمین کند. مترصد این هستند که ببینند دیگران چه می‌گویند تا با اتکا به سخت‌افزار قدرت خود به او حمله و تهدید کنند و رطب و یابس ببافند؛ درحالیکه هنوز چاقویشان دسته‌ای ندارد، تازه از بُرندگی آن هم کاسته شده است.

متاسفانه بدترین ایراد بیانیه‌ای که به نام جبهه اصلاحات منتشر شد، این بود که تندروهای به‌حاشیه‌رفته را دوباره در مقام طلبکار و مدعی به میدان آورد. کسانی که به لانه‌های کوچک خود خزیده بودند، اکنون با پوشیدن پوست شیر و با غرش هَل‌مَن‌مبارز می‌طلبند و با هر نقدی که راهبرد شکست را به پرسش بکشد، مخالفت می‌کنند.

شکل امروز کشور اظهار بیان و‌ موضع از سوی منتقدان و سیاسیون نیست؛ حتی اگر این مواضع اشکال داشته باشد. مسئله اصلی این است که برخلاف گذشته جناح حاکم هیچ ایده‌ای ندارد. گرچه اغلب مردم و فعالان با ایده‌های پیشین آنان نیز مخالف بودند و آنها را تصوراتی خام و به زیان کشور و مردم می‌دانستند و همه اینها نیز در عمل ثابت شد ولی حداقل این حُسن را در گذشته داشتند که چیزی می‌گفتند که قابل‌فهم بود.

اکنون مشکل این است که نه چیز روشنی دارند که عرضه کنند و اگر هم چیزی بگویند، سر و ته آنها به هم نمی‌خواند. لذا فقط منتظرند دیگران چیزی بگویند که باب میل آنان‌ نباشد و به آن حمله کنند. متاسفانه دیگران هم این پاس را به آنان‌ می‌دهند/هم‌میهن

This comment was minimized by the moderator on the site

کدام یک جهان جدید را نشناخته و باور ندارند: جبهه اصلاحات یا منتقدان بیانیه؟

کانال "امتداد" (ارگان غیررسمی حزب اتحادملت) در یادداشتی نوشت:

یکی از نقدهای پرتکرار به بیانیه #جبهه_اصلاحات آن بود که گویی هنوز در «پیش از جنگ» به سر می‌برد. تکرار می‌شود که «بیانیه نه تنها اقتضائات جنگ ۱۲روزه را نادیده گرفته، بلکه جهان جدید را هم نمی‌شناسد». اما جالب آنکه همان‌ها که منتقدان را «عقب‌مانده» می‌خوانند، خودشان گرفتار عقب‌ماندگی‌ شدند. اما چرا؟

برای فهم این ماجرا کافی است به یک جمله پزشکیان در دیدار با مدیران رسانه رجوع کنیم؛ جمله‌ای که عملاً خط‌کشی تازه‌ای میان «پیش» و «پس از جنگ» گذاشت. درجایی که گفته بود: "خب گفت‌وگو نکنیم چه کار کنیم؟ بریم بسازیم؟ خب دوباره آمد زد... چه کار کنیم؟".

پزشکیان دریافت که جنگ ۱۲روزه فقط یک عملیات نظامی نبود؛ نشان داد تهدید حمله مستقیم به ایران و حتی نابودی برنامه هسته‌ای دیگر یک احتمال دور از ذهن نیست، بلکه واقعیتی است که می‌تواند تکرار شود. ازهمین‌رو، صریح با مدیران مسئول رسانه ها و منتقدان اینگونه حرف زد.

بنابراین می‌شود گفت آنهایی که این واقعیت را نادیده می‌گیرند، در جهان پیش از جنگ مانده‌اند. درست مانند کسانی که هنوز خیال می‌کنند می‌شود با بستن تنگه یا حمله به برج‌های دبی و آرامکو در عربستان معادلات منطقه و رابطه ایران و آمریکا را تغییر داد. این‌ها هنوز در فضای توهمی سیر می‌کنند که گویی با چند موشک، تاریخ جابه‌جا می‌شود.

اما دو قرائت روشن از جهان امروز وجود دارد: یک قرائت می‌گوید وقایع پس از ۷اکتبر، دست ایران را چه در داخل و چه در منطقه تضعیف کرده و در برابر خطر جدی «بیرون رانده شدن» از معادلات منطقه‌ای قرار داده است. این نگاه، پیمان ابراهیم و همگرایی اعراب با اسرائیل را یک تهدید واقعی برای ایران می‌داند.

قرائت دوم اما ایران را در «اوج» می‌بیند و معتقد است با تقویت گروه‌های مسلح یا حملات موشکی پراکنده می‌توان دست برتر را در منطقه حفظ کرد.

قضاوت با خود شما. کدام‌یک نگاهی واقع‌بینانه‌تر به دنیا دارد؟ کدام نگاه مولفه‌های جنگ ۱۲روزه و جهان جدید را بهتر می‌شناسد؟

به عنوان مثال از همان روز نخست برای بسیاری روشن بود اسرائیل قصد تصاحب غزه و تخلیه آن را دارد؛ درحالیکه نگاه دوم با تعیین خط قرمزهای توخالی برای «ورود زمینی» خیال می‌کرد جلوی چنین تحولی را خواهد گرفت. نتیجه آن تهدید ها چه شد؟ امروز غزه تقریباً همان چیزی شده که نگاه اول پیش‌بینی می‌کرد.

بنابراین، ضمن آنکه به کار بردن واژه‌هایی مانند «عقب مانده» در شان سیاست ورزی و پاسخ سیاسی نیست، اما عقب‌مانده واقعی کسی است که هنوز با عینک پیش از جنگ به مسائل می‌نگرد و خیال می‌کند می‌توان با همان ابزارها، بازی تازه را اداره کرد.

جهان بعد از جنگ ۱۲روزه دیگر جهان دیروز نیست. اگر آن را نفهمیم، سرنوشت ایران نه در میدان مقاومت، که در میز پیمان‌های منطقه‌ای رقم خواهد خورد؛ جایی که غیبت ایران مساوی است با پایان نقش‌آفرینی‌اش.

This comment was minimized by the moderator on the site

واکنش رسانه دفتر رهبری به برخی بیانیه‌های اخیر جریان‌های سیاسی از جمله جبهه اصلاحات: خشاب دشمن را پر نکنید!

سرمقاله روزنامه اینترنتی دفتر رهبر انقلاب:

"چند هفته پس از توقف جنگ ۱۲روزه، یک اندیشکده آمریکایی در تحلیلی آشکارا از راه‌اندازی «کمپین تأثیرگذاری چندرسانه‌ای آرام» در داخل ایران سخن گفت؛ کمپینی که مأموریتش شکل‌دهی به بحث داخلی علیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران و القای این گزاره بود که «بلندپروازی هسته‌ای منبع ناامنی است، نه امنیت»."

رسانه دفتر رهبر انقلاب، نوشت:

"معنای واقعی این طرح چیزی جز ایجاد تفرقه و چندصدایی در داخل کشور نیست. همان‌طور که رهبر انقلاب در تیرماه سال گذشته تأکید کردند، در مسائل حیاتی کشور باید یک صدا شنیده شود تا دشمنانی که در کمین اختلاف و دوگانگی نشسته‌اند مأیوس شوند."

این یادداشت با اشاره به بیانیه اخیر جبهه اصلاحات که همزمان با شرایط توقف آتش‌بس، نسخه‌ای برای عقب‌نشینی ایران در حوزه غنی‌سازی پیچیده است، افزود:

"بلند کردن صداهایی که منطبق با واقعیت‌های صحنه نیست و تکرار همان فهرست دیکته‌شده آمریکا و اسرائیل است، در خدمت دشمن است و او را نسبت به دستیابی به اهداف ناکام‌مانده‌اش امیدوار می‌کند."

در این سرمقاله روزنامه اینترنتی صدای ایران آمده است:

"اگر اتحاد و انسجام، مهم‌ترین عامل شکست دشمن در جنگ اخیر بود، طبیعی است که همان نقطه امروز هدف اصلی عملیات روانی او باشد. سخن گفتن برخلاف واقعیت و دامن زدن به چندصدایی در چنین شرایطی، نه نقد منصفانه بلکه ضربه مستقیم به منافع ملی است."

رسانه دفتر رهبری در پایان هشدار داد:

"دشمنی که در میدان جنگ شکست خورده، چشم امیدش را به اختلاف داخلی دوخته است. هرگونه فضاسازی پرهیاهو و نسخه‌نویسی تسلیم، در حقیقت پر کردن خشاب دشمن است؛ و این همان چیزی است که ملت ایران نباید اجازه تحقق آن را بدهد"

This comment was minimized by the moderator on the site

عضو هیأت رئیسه جبهه اصلاحات ایران: منتقدان بیانیه جبهه اصلاحات بدنبال امنیتی سازی فضای سیاسی هستند

ابراهیم اصغرزاده: منتقدان بیانیه جبهه اصلاحات ایران عملاً با امنیتی سازی فضای سیاسی و نشاندن جبهه اصلاحات در کنار دشمن همان کاری را میکنند که سالها امثال حسین شریعتمداری ها و مفسران صدا و سیما در رسانه های جریان حاکم کرده اند یعنی برچسب زنی برای خفه کردن گفتمان اصلاحی.

وقتی بیانیه جبهه اصلاحات ایران به جای نقد منصفانه با واژگانی مثل "خیانت"، "پاس گل به دشمن" یا بی مسئولیتی در شرایط جنگی نواخته میشود نتیجه اش روشن است تقلیل یک گفت وگوی ملی به پرونده امنیتی کنار زدن گفتمان اصلاح طلبی و نشاندن آن در جایگاه ستون پنجم و تکرار عین ادبیات کیهان شریعتمداری و بیانیه خوانی های جواد لاریجانی.

کسی که چنین میکند حتی اگر نام خود را اصلاح طلب بگذارد در عمل همسنگر اقتدارگرایان امنیتی است.

وقتی منتقدان بیانیه با همان منطق امنیتی ها عمل می‌کنند، عملاً خود را از اردوگاه اصلاح طلبی خارج کرده اند.

اصلاح طلبی با عقلانیت سیاسی" و گشودن راه تغییر راهبردی تعریف می‌شود نه با تکرار برچسب‌هایی که سالهاست برای بی اعتبار کردن اصلاح طلبان استفاده می شود.

منتقدان محترمی که بیانیه را نقد کرده و مدعی شده اند که در شرایط جنگی اصلاح طلبی نباید از مطالبات ساختاری سخن بگوید. در تله چند مغالطه اساسی افتاده اند

الف - مغالطه جنگ محور کردن همه چیز

ب - مغالطه تحریف معنای اصلاح طلبی

ج - مغالطه یک دست سازی حاکمیت و مردم در وضعیت جنگی"

د - نادیده گرفتن واقعیت مذاکرات و سیاست خارجی

ه - وارونه نمایی نسبت اصلاحات و دولت پزشکیان

و- اما پاس گل به کی؟ میگویید بیانیه پاس گل به دشمن بود. واقعیت اما این است که انکار مطالبات مردم و توجیه گری وضع موجود، بهترین پاس گل به تندروان داخلی و خارجی است.

بیانیه جبهه اصلاحات ایران تلاش کرد نشان دهد راهی میان تندروی امنیتی" و "سیاست حذف وجود دارد راه اصلاحات سیاسی واقعی اگر امروز اصلاح طلبی به جای شجاعت در بیان حقیقت به حداقل ها و مصلحت جویی های بی حاصل و تکرار روایت سازیهای جعلی بسنده کند، دیگر اصلاح طلبی نیست؛ بلکه شریک وضع موجود است.

اصلاحات راهبردی و توسعه سیاسی مقدم بر هر رفرم اقتصادی، اجتماعی، نه تهدید دولت و حاکمیت بلکه تنها راه نجات ایران از بحرانهای پی‌درپی است.

This comment was minimized by the moderator on the site

دو پروژه، یک هدف: قالیباف به دنبال تنهایی پزشکیان، محصولی در جستجوی ۸۸

امتداد - گروه سیاسی: بیانیه جبهه اصلاحات در خصوص وضعیت اخیر مانند آب در لانه مورچگان بود. تا جایی که نطق کسانی مانند صادق محصولی بعد از مدتها را باز کرد و مدعی فتنه جدید شد. کسی که عملکرد او در وزارت کشور سال 88 وقایع تلخی را برای کشور رقم زد، حالا از فتنه حرف می زند و همزمان جریان قالیباف که با بخشی از اصلاح جویان در پیوند استراتژیک به سر می برند، پروژه جدا کردن پزشکیان از جبهه اصلاحات را کلید زدند. این خط اگر خطرناک تر از خط کسانی مانند پایداری و محصولی نباشد، کمتر از آن نیست. به عبارت روشنتر دستکم محصولی ها به سبب پیشینه و سابقه ای هم که در 88 داشتند تکلیفشان روشن است. آنها خواهان بازتولید وقایع 88 و تکرار وقایع زیرزمینهای وزارت کشور هستند.
اما جریانی که خود را متولی وفاق می خواهد چرا پروژه جدید را همراهی می کند؟ خصوصا باید به این پرسش پاسخ داد که «چرا آنها تلاش می کنند میانo پزشکیان و جبهه اصلاحات فاصله گذاری کنند؟»
واقعیت این است که آنها دو گروه با دو انگیزه متفاوت این پروژه را دنبال می کنند. دسته اول که جریانی با سابقه اصلاح طلبی است که در 1402 راه خود را جدا کرد، تصور می کند باید با حذف جبهه اصلاحات جایی برای خود در سیاست باز کنند.
اما هدف جریان قالیباف چیز دیگری است. آنها به دنبال خالی کردن پشت سر پزشکیان هستند از جریان سیاسی اصلاحات هستند تا به راحتی بتوانند او را در مقابل جریان پاجوش ها قرار داده و قربانی کنند. چنارهای اصولگرا که سالهاست در حسرت ریاست جمهوری باقی ماندند، به یک انتخابات زودهنگام هم فکر می کنند. انتخاباتی که در آن پزشکیان و کاندیدای اصلاح طلبان حاضر نباشد. برای عبور راحت از پزشکیان نیز نیاز به خالی کردن پشتوانه حامی سیاسی او دارند.
از همین روست که بدون نقد روشن و مشخص به بندهای بیانیه جبهه اصلاحات، چند هدف را مشخص کرده و مدام به تکرار حرف خود می پردازند.
این میان مجموعه حاکمیت و پزشکیان حتما پاسخ این سئوال را می دانند که همگرایی به وجود آمده در میانه جنگ، محصول کار تیم قالیباف و پایداری و مصاف نبود. بنابراین، آنچه امروز به‌عنوان حمله به جبهه اصلاحات مطرح می‌کنند، نه نشانه قدرت، بلکه نشانه ضعف و نیازشان به حذف رقیب است./ امتدادنت

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه جدید و مهم جبهه اصلاحات ایران

رسانه داخلی هم ميهن= 1404/05/26

هم میهن/
جبهه اصلاحات ایران، بر اساس استراتژی اصلاح از درون، آشتی ملی و نتایج حاصل از آن را تنها راه نجات کشور و فرصتی طلایی برای تغییر و بازگشت به مردم می‌داند و بى‌تردید بدون پرداختن به اصلاحات ساختاری عمیق، آشتی ملی و عفو عمومی، صرفاً به یک نمایش سیاسی بدل خواهد شد.

در متن بیانیه جبهه اصلاحات ایران؛ آمده است:

تجاوز جنایتکارانه اسرائیل و تحمیل جنگ ۱۲ روزه به ایران، با وجود پاسخ قاطع و آشکار شدن توان بازدارندگی و قدرت دفاعی نیروهای مسلح کشور، چهره امنیت ملی ما را در منطقه و جهان دگرگون ساخته است. این جنگ نشان داد که ایران در دفاع از تمامیت ارضی خود مصمم و تواناست،
اما هم‌زمان روشن کرد که تداوم این مسیر، بدون بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، هزینه‌های انسانی، مالی و روانی بسیاری بر ملت تحمیل خواهد کرد. امروز، روان جمعی ایرانیان زخمی است و سایه ناامیدی و اضطراب، هم‌چنان بر زندگی روزمره مردم سنگینی می‌کند.

اقتصاد ایران نیز پیش از جنگ زیر فشار ناترازی‌های مزمن و تصمیمات ناپایدار رو به فرسایش بود و امروز، پیامدهای جنگ در کنار تورم افسارگسیخته، رکود تولید، سقوط ارزش پول ملی و فرار سرمایه، خطر فلج اقتصادی را بیش از هر زمان برجسته‌تر کرده است.

در چنین شرایطی، تهدید فعال‌سازی «مکانیزم ماشه» از سوی تروئیکای اروپایی بسیار واقعی و در شرف عملی شدن است.
بازگشت پرونده هسته‌ای ایران به فصل هفتم منشور ملل متحد، تحریم‌های سازمان ملل را بازمی‌گرداند و رکودی عمیق‌تر از پیامدهای جنگ اخیر به بار خواهد آورد. این بازگشت نیز، مشروعیت جنگ آینده علیه ایران را با برچسب «تهدیدکننده صلح» تأمین می‌کند. بنابراین پیشگیری از این سناریو، فوریت امنیت ملی است، نه موضوع جناحی یا انتخاباتی.

امروز در این بزنگاه تاریخی، سه راه پیش روی ملت و حاکمیت است:-

الف تداوم وضع موجود؛ با آتش‌بسی شکننده و آینده‌ای مبهم

ب تکرار الگوی ۲۲ سال گذشته؛ مذاکره تاکتیکی برای خرید زمان، بی‌آنکه ریشه بحران‌ها درمان شود

ج انتخاب شجاعانه آشتی ملی و ترک تخاصم در داخل و خارج ‌کشور؛ با هدف اصلاح ساختار حکمرانی و بازگشت به اصل حاکمیت مردم از طریق برگزاری انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابی و از سوی دیگر پایان دادن به تنش زایی و انزوای بین‌المللی

جبهه اصلاحات ایران، بر اساس استراتژی اصلاح از درون، آشتی ملی و نتایج حاصل از آن را تنها راه نجات کشور و فرصتی طلایی برای تغییر و بازگشت به مردم می‌داند و بى‌تردید بدون پرداختن به اصلاحات ساختاری عمیق، آشتی ملی و عفو عمومی، صرفاً به یک نمایش سیاسی بدل خواهد شد.

بنابراین ما؛ نقشه راه فوری و عملیاتی خود برای انجام اصلاحات ساختاری در دو حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی را چنین اظهار می‌کنیم:

۱- اعلام عفو و بخشودگی عمومی، برداشتن حصر مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، رفع محدودیت‌های سیاسی سیدمحمد خاتمی، آزادی همه زندانیان سیاسی، عقیدتی و فعالان مدنی و پایان دادن به سرکوب منتقدان مصلح برای بازسازی اعتماد ملی و ترمیم شکاف ملت–حاکمیت

۲- تغییر گفتمان حکمرانی به توسعه ملی از طریق تدوین و اجرای «دکترین توسعه و آبادانی ایران» بر محور رفاه، آبادانی و کرامت شهروندان، به جای اولویت‌دادن به منازعات ایدئولوژیک

۳- انحلال نهادهای موازی و تغییر معنادار در نهادهای انتصابی و رویکرد آنها و پایان دادن به چندگانگی در تصمیم‌گیری ها و بازگرداندن اختیارات دولت و عدم مداخله شوراهای متعدد فراقانونی و غیر شفاف و غیر پاسخگو در اداره کشور

۴- بازگشت نیروهای نظامی به پادگان‌ها و خروج آنان از حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ

۵- بازنگری در رویکردها و سیاست امنیت داخلی و حفظ توان دفاعی بازدارنده، در کنار کاهش نگاه امنیتی به جامعه و حذف نگاه گزینشی «خودی و غیرخودی»

۶- اصلاح رویکرد و مدیریت صدا وسیما و آزادی رسانه ها و حذف سانسور

۷- تغییر در قوانین مربوط به حقوق زنان که نیمی از جامعه را در معرض تبعیض سیستماتیک و خشونت قرار داده است

۸- خارج کردن اقتصاد کشور از تیول الیگارش های حکومتی و ایجاد فرصت‌های برابر اقتصادی برای همه مردم و فراهم کردن بستر برای سرمایه گذاران داخلی و خارجی

۹- اصلاح سیاست خارجی بر پایه آشتی ملی و همبستگی میان همه ایرانیان داخل و خارج از کشور، بهره‌گیری از تمام ظرفیت‌های دیپلماسی رسمی و عمومی برای جلوگیری از فعال‌سازی مکانیزم ماشه، لغو تحریم‌ها و بازگشت به جایگاه شایسته ملت با فرهنگ و صلح طلب ایران در نظام بین‌الملل

۱۰- یارگیری ابتکار هسته‌ای برای خروج از بحران و اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی و پذیرش نظارت‌ آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریم‌ها، با هدف آغاز مذاکرات جامع و مستقیم با ایالات متحده آمریکا و عادی‌سازی روابط بر اساس عزت، حکمت و مصلحت

۱۱- همگرایی منطقه‌ای برای ایجاد صلح پایدار و استفاده از فرصت تعامل با همسایگان، حمایت از تشکیل کشور مستقل فلسطین مطابق با خواست مردم این سرزمین، و همکاری با عربستان و دیگر کشورهای منطقه برای بازسازی تصویر ایران به‌عنوان ملتی صلح‌جو و مسئول...

چرا که برقراری آشتی ملی و تغییر رویه فعلی حکمرانی، خواست اکثریت مردم ایران است، مردمی که انتخابشان تعامل با جامعه بین الملل، همزیستی مسالمت‌آمیز با همسایگان، دستیابی به توسعه و زندگی در امنیت و رفاه است.

به باور جبهه اصلاحات ایران، رکن بازگشت به مردم بر این اصل استوار است که اکنون یک فرصت طلایی تغییر پیش‌روی ملت و حاکمیت قرار دارد و می‌تواند به سکوی پرش برای توسعه پایدار، بازسازی سرمایه اجتماعی و تعامل عزتمندانه با جهان تبدیل شود.
حال آنکه هرگونه بی‌اعتنایی به ضرورت تغییر، کشور را به مسیر فروپاشی تدریجی سوق می‌دهد.

بنابراین ما از همه نیروهای سیاسی ملی مدافع رویکرد اصلاحات مسالمت جویانه و خشونت پرهیز اعم از داخل و خارج کشور، و از تمام نهادهای تصمیم‌گیر حامی حقوق ملت می‌خواهیم که به جای تداوم مرزبندی‌های مصنوعی و بی‌ثمر، بر محور منافع ملی گردهم آیند. این لحظه، لحظه تصمیم بزرگ عبور از گذشته و گشودن دروازه‌های آینده‌ای متفاوت است. فردا ممکن است دیر باشد.
جبهه اصلاحات ایران
۲۶ مرداد ۱۴۰۴

This comment was minimized by the moderator on the site

پایان یک پروژه: سقوط جلیلی و غروب مصباحیسم

با سه انتصاب اخیر رهبر انقلاب – دکتر علی‌اکبر احمدیان، علی شمخانی و علی لاریجانی – به وضوح می‌توان گفت پروژه سیاسی سعید جلیلی رسماً به پایان رسیده است. اما موضوع فراتر از حذف یک چهره است؛ این پایان یک تفکر است: تفکری که طی دو دهه، خود را با ادعای "انقلابی‌گری"، پشت‌گرمی به مصباح یزدی، و جریان موسوم به «مصباحیسم» جلو انداخت و در عمل، چهره‌ای سخت، منزوی، بی‌اعتماد به مردم و ضد عقلانیت سیاسی از انقلاب ارائه داد.

جلیلی، شبح شکست‌خورده یک راهبرد ناکارآمد
سعید جلیلی از همان ابتدا، نه دیپلمات بود، نه مدیر. محصول پروژه‌ای بود که سیاست را به تعبد کور، تک‌صدایی، و نفی تجربه تقلیل می‌داد. او:
مذاکره را به بن‌بست رساند، بدون هیچ دستاورد عینی؛
مردم را فاقد اهلیت تصمیم‌گیری می‌دانست و جمهوریت را زینتی می‌دید؛
در انتخابات‌ها از نام "ولایت" سوءاستفاده کرد، بی‌آنکه توان اداره یک وزارتخانه را داشته باشد؛
و هیچ‌گاه حاضر نشد درباره شکست‌های خود پاسخگو باشد.
در هیچ عرصه‌ای، جلیلی حتی یک موفقیت اجرایی قابل دفاع ندارد. تنها سرمایه‌اش، زخم پایش بود که آن هم در رقابت سیاسی، به کارت سوخته‌ای تبدیل شد.

مصباحیسم: فقه بدون جامعه، انقلاب بدون مردم
خط فکری جلیلی، ریشه در مدرسه مصباح یزدی داشت:
فقیهی عبوس، ستیزه‌جو، بی‌اعتنا به خواست عمومی، با قرائتی خشک از ولایت فقیه. نتیجه این خط مشی چه بود؟
حذف جمهوریت و نادیده‌گرفتن عقل جمعی؛
نفی هر نوع گفت‌وگو، تعامل یا حتی رقابت؛
ارائه چهره‌ای تحجرآلود و منزوی از انقلاب اسلامی.
همین تفکر بود که با علی یعقوبی‌ها، مریدپروری کرد و جوانانی را به میدان فرستاد که بیشتر شبیه فرقه بودند تا نیروی انقلابی متعادل.
واقعیت امروز: مردم‌گریزی، عقل‌ستیزی، ایران‌ستیزی
سعید جلیلی، در نهایت تبدیل به نماد سیاست‌ورزی ضد مردمی شد. او:
مدافع سلبریتی‌های سیاسی پرهیاهو و بی‌برنامه بود؛

دشمن گفت‌وگو و مفاهمه در داخل نظام بود؛
و در عمل، با رفتارهایش بنزین روی آتش جنگ ترکیبی ریخت، چون جامعه را نمی‌دید.
همه شعارهای او برای عدالت، در نهایت به عدالت‌گریزی و طبقه‌سازی جدیدی از "خودی‌های تندرو" ختم شد.

و اکنون، پایان رسمی
با آمدن چهره‌هایی چون:
علی لاریجانی، که نماد تجربه، عقلانیت و سیاست‌ورزی چندلایه است؛
علی شمخانی، با شناخت کامل از منطقه، قدرت نظامی و دیپلماسی امنیتی؛
و علی‌اکبر احمدیان، متخصص و متعهد از دل سپاه با نگاه راهبردی
دیگر جایی برای شعارهای تند و بی‌ریشه‌ی جلیلی باقی نمانده.

سقوط جلیلی، فقط سقوط یک فرد نیست؛ بلکه پایان تفکر ستیزه‌جو، مردم‌گریز، و فقه بدون عقل و جامعه است.
انقلاب اسلامی در گام دوم خود، به بلوغی رسیده که دیگر نمی‌خواهد اسیر تفکرات افراطی، خشک، و منزوی چون مصباحیسم و یعقوبیسم باشد.
ایران به مدیر نیاز دارد، نه مرشد؛ به سیاست‌مدار نیاز دارد، نه مبلغ فرقه‌ای.
و این یعنی:
پایان تحجر انقلابی‌نما

جواد زین العابدینی

This comment was minimized by the moderator on the site

ابراهيم اصغرزاده در واكنش به ابقاى سعيد جليلى در شورای عالی امنیت ملی:خسته نشديد؟

عضو هیأت رئیسه و رئیس کمیته سیاسی جبهه اصلاحات ایران در واکنش به ابقای سعید جلیلی در شورای عالی امنیت ملی در شبكه ايكس خطاب به وی پرسید:
از ضربه‌ای که خاک‌ایران را لرزاند و دنیا را علیه‌ ما متحد‌کرد، خسته نشدید؟ بس نیست؟
این عضو هیأت رئیسه جبهه اصلاحات ايران که جلیلی را "راضی" از ادامه حضور در شورای عالی امنیت ملی به عنوان یکی از دو نماینده رهبری در این شورا خوانده، با اشاره به توئيت اخير وى كه نوشته است:
"١٧ سال گذشت"، تصريح كرد: ۱۷سال گذشت ولی (ايشان) نگفت چرا کشور از تحریم، انزوا، تورم، فرارمغزها و جنگ پر شد!
ابراهيم اصغرزاده همچنين با يادآورى اقدام جليلى براى تشكيل دولت سايه و اين كه او اين دولت را يك گفتمان و نفكر خوانده بود، در توئيت خود نوشت:
مگر دولت‌ سایه با پروژه نظامی‌سازی سیاست‌خارجی، برجام را منفجر و دیپلماسی را بی‌اثر نکرد و مردم را به خاک سیاه ننشاند؟ آيا بس نيست؟
سعيد جلیلی بلافاصله پس از صدور حكم على لاريجانى به سمت دبيرى شوراى عالى امنيت ملى و نيز ابقاى خود در اين شورا، توئيت ۴ سال پیش خود را که در واکنش به تمدید عضویتش در شورای عالی امنیت ملی نوشته بود "این وظیفه همچنان ادامه دارد"، بازنشر كرده و بر روى آن نوشت: "۱۷سال گذشت ...".

This comment was minimized by the moderator on the site

تحلیلی برنقش اخلاقی و سیاسی موسوی در تزلزل مشروعیت جمهوری اسلامی

سیدحسین (عصرالدین ) نجیبی آلهاشم

خلاصه
میرحسین موسوی، چهره‌ای برخاسته از درون ساختار جمهوری اسلامی،در بزنگاه انتخابات سال ۱۳۸۸ با ایستادگی اخلاقی وصراحت دربرابردروغ وتحریف، به نماد اعتراض ملی بدل شد.این مقاله با تکیه برمنابع تاریخی و تحلیل‌های گفتمانی، نشان می‌دهد که چگونه موسوی، بدون خروج از چارچوب قانون و وفاداری به مردم، مشروعیت نظام را به چالشی بنیادین کشید. برخلاف تحلیل‌هایی که جنبش سبز را شکست‌خورده می‌دانند، دراین مقاله استدلال می‌شودکه موسوی، باجسارت اخلاقی خود،کاخ استبداد رااز درون لرزاند؛ هرچند این کاخ همچنان پابرجاست، اما دیگراستوار و بلامنازع نیست.
۱. مقدمه
در برهه‌هایی ازتاریخ، صدای یک فرد می‌تواند بیش ازارتش‌ها و قیام‌ها تأثیرگذار باشد. درانتخابات سال ۱۳۸۸، میرحسین موسوی،نخست‌وزیر دوران دفاع مقدس، سکوت طولانی‌مدت خود را شکست وبا ورودبه رقابت‌های انتخاباتی، افق تازه‌ای را درسیاست ایران گشود. او نه با شعارهای انقلابی، بلکه با مطالبه «قانون»، «شفافیت» و «احترام به رأی مردم» پا به عرصه گذاشت.اما هنگامی که حاکمیت، اراده‌ی ملت را نادیده گرفت، موسوی نه‌تنها سکوت نکرد،بلکه با قدرتی بی‌سابقه درتاریخ جمهوری اسلامی،حقیقت را به زبان آورد و گفت: «رأی من کو؟»
این پرسش ساده، سرآغاز لرزشی عمیق در بنیان‌های قدرتی بود که خود را مطلق و غیرقابل نقد می‌پنداشت.

۲. بازگشت یک چهره درون‌ساختاری
میرحسین موسوی از نخستین معماران ساختار جمهوری اسلامی به‌شمار می‌رفت؛ فردی که هم در خط امام شناخته می‌شد وهم در دوران سخت جنگ، کشور را اداره کرده بود. سال‌ها کناره‌گیری‌اش از قدرت، او را به چهره‌ای مستقل وغیرجناحی بدل ساخته بود. هنگامی که در سال ۱۳۸۸ به عرصه بازگشت، بسیاری انتظار داشتند که او بازگشت آرام و وفادارانه‌ای به ساختار قدرت داشته باشد. اما آنچه رخ داد، برعکس بود: موسوی، نه به عنوان یک کاندیدای صرف، بلکه به عنوان وجدان بیدار شده‌ی یک ملت ظاهر شد.

۳. انتخابات ۱۳۸۸ و شکاف مشروعیت
اعلام نتایج رسمی انتخابات، درحالی که شواهد بسیاری از تخلفات گسترده وجود داشت، موجی از ناباوری وخشم در میان میلیون‌ها رأی‌دهنده ایجاد کرد.موسوی با شجاعت اعلام کردکه نتیجه اعلام‌شده، محصول مهندسی و تقلب است.او در بیانیه‌ای تاریخی نوشت:

«نتیجه‌ای که برپایه‌ی دروغ و دستکاری اراده‌ی مردم باشد، فاقد مشروعیت است.»
این موضع، نقطه‌ی عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی بود. برای نخستین‌بار، یکی از مقام‌های بلندپایه پیشین نظام، مشروعیت سیاسی حکومت را به چالش کشید وآن هم نه با زبان دشمنی، بلکه با زبان قانون، انصاف وحقوق مردم.

۴. جنبش سبز: ازاعتراض انتخاباتی تا مقاومت مدنی
جنبشی که ازدل این انتخابات شکل گرفت، فراتراز یک اعتراض انتخاباتی بود. «جنبش سبز» نمادخیزش طبقه‌ی متوسط، دانشگاهیان، زنان،جوانان و شهروندانی بود که خواهان بازگشت به قانون، کرامت انسانی وشفافیت بودند. این جنبش، خشونت را رد کرد، زبان مسالمت را برگزید، و نمادآن سکوت و سبزپوشی بود.
رهبری موسوی دراین جنبش نه بر مبنای کاریزمای شخصی، بلکه بر پایه‌ی صداقت، استقامت وعقلانیت بود. او نه وعده قدرت می‌داد و نه شعار توخالی، بلکه خواهان «بازگشت به جمهوریت» بود.

۵. حصرخانگی: حذف اخلاقی، نه قضایی
در بهمن ۱۳۸۹، موسوی وهمسرش زهرا رهنورد، بدون حکم قضایی، به حصر خانگی درآمدند.این اقدام، بیش از آنکه نشانه قدرت حاکمیت باشد،گواهی از ترس نظام از صدای حقیقت بود. قدرتی که نمی‌توانست تحمل کند یکی از فرزندان خودش، برحق مردم پای بفشارد. موسوی، درسکوت و درحصر، به نمادایستادگی بدل شد.
در مقابل اقتدارگرایی، او نشان داد که گاه قدرت واقعی، نه درصندلی ریاست، بلکه در توانِ مقاومت اخلاقی نهفته است.
۶. میراث موسوی: اخلاق، ایستادگی، آینده
میراث موسوی را نمی‌توان صرفاً در نتایج عینی سیاسی سنجید. اوکاخ استبداد را نه با قیام مسلحانه، بلکه با صداقت کلام و جسارت مدنی لرزاند. مهم‌ترین دستاورد موسوی، شکستن انحصارمشروعیت وگشودن راه برای نسل‌هایی بودکه دیگر «خروج از نظام» را نه درقالب اپوزیسیون بیرونی، بلکه در قالب کنش‌گری اخلاقی درون‌زا تعریف می‌کنند.
اوبه ما آموخت که درعصر دروغ و تحریف، گفتن حقیقت می‌تواند خطرناک باشد، اما نگفتن آن، خطرناک‌تر است.

نتیجه‌گیری
عبارت «میرحسین موسوی کاخ استبداد را لرزاند»، نه اغراق شاعرانه، بلکه توصیف دقیق یک لحظه‌ی تاریخی است؛ لحظه‌ای که درآن، یک چهره‌ی آرام، بی‌سلاح و صادق، توانست بنیان‌های قدرتی را که بر زور و دروغ استوار شده بود، به لرزه درآورد.
شاید آن کاخ هنوز پا برجا باشد اما شکافی که موسوی درآن ایجادکرد همچنان بازاست و روزی ممکن است به فروپاشی بینجامد.آینده ایران بدون بازگشت به آن حقیقتی که موسوی به زبان آورد راهی به سوی آزادی وعدالت نخواهد یافت

This comment was minimized by the moderator on the site

جبهه پایداری؛ پرچمداران انحراف با نقاب دین

از مصباح تا محصولی، از جلیلی تا آقاتهرانی؛ حزب‌اللهی‌نماهای انحصارطلب چگونه دین را سپر فساد و قدرت‌طلبی کردند؟
جبهه پایداری، نامی است که برای بسیاری تداعی‌گر «مبارزان انقلابی و ارزشی» است. اما اگر پرده‌ها را کنار بزنیم، با یک فرقه‌ی سیاسی-امنیتی مواجه می‌شویم که با تابلوی دینداری و ولایت‌مداری، عملاً به یک جریان انحصارطلب، ضدمردمی و آلوده به فساد ساختاری بدل شده است.
۱. سر دسته‌ها چه کسانی هستند؟
پایداری، ساختار مشخص حزبی ندارد، اما هسته مرکزی آن شامل این افراد است:
مصباح یزدی و در حال حاضر میرباقری ؛ پدر معنوی جریان. با قرائت خاصی از اسلام حکومتی که بر «اطاعت کورکورانه» و «ولایت استصوابی بی‌قید» تأکید داشت.
صادق محصولی: میلیاردر امنیتی. وزیر کشور دولت احمدی‌نژاد و خزانه‌دار اصلی پایداری. چهره‌ای پشت‌پرده که با ثروت هنگفت از پروژه‌های پتروشیمی، نفت، مسکن مهر و... حمایت مالی این فرقه را تضمین کرد.
مرتضی آقاتهرانی: دبیرکل. روحانی کم‌دانش اما خوش‌ارتباط که حلقه اتصال حوزه، نیروهای امنیتی، و تصمیم‌گیران پنهان پایداری است.
سعید جلیلی: نماد سیاست خارجی شکست‌خورده. پرونده هسته‌ای را سال‌ها در دست گرفت و هیچ‌ نتیجه‌ای جز تحریم و اجماع جهانی علیه ایران نداشت.

۲. پایداری؛ نام دیگر انحصار
این گروه، نه حزب است، نه جبهه. یک شبکه‌ی بسته‌ و مرموز است که فقط «خودی‌ها» را می‌پذیرد و بقیه را یا حذف می‌کند یا تخریب. «خود حق‌پنداری مطلق» ویژگی غالب آن‌هاست. هرکه با آن‌ها مخالف باشد، یا ساکت فتنه است، یا فتنه‌گر، یا غرب‌زده.
هیچ‌گاه پاسخ‌گو نبوده‌اند؛ همیشه مطالبه‌گر از دیگران بوده‌اند، بی‌آنکه عملکرد خود را شفاف کنند.

۳. افکارشان چیست؟ انقلابی‌گری یا توهم تقوا؟
ولایت‌مداری شرطی: هرجا منافعشان اقتضا کند، شعار "جانم فدای رهبری" را فریاد می‌زنند؛ اما در عمل، بارها در مقابل سیاست‌های کلان نظام ایستاده‌اند. حتی با رهبر انقلاب در موضوعاتی چون برجام، تعامل منطقه‌ای، و حتی انتخابات زاویه گرفتند.
اسلام خشن، بدون رأفت: قرائت آنان از دین، خشک، جزمی و بدون انعطاف است. هیچ جایی برای مردم، رأی ملت، یا جمهوریت در نگاه‌شان نیست.
تقابل‌گرایی به جای سیاست‌ورزی: مذاکره، دیپلماسی، گفت‌وگو، مفاهیمی منفور در گفتمان پایداری است. برایشان ایران در حال جنگ دائمی است؛ با دنیا، با مردم، با نخبگان، حتی با هم‌جناحی‌ها.

۴. پشت‌پرده‌های پنهان
سرمایه‌های پنهان: ثروت صادق محصولی، فقط نوک کوه یخ است. در کنار او شبکه‌ای از شرکت‌ها، خیریه‌ها، هولدینگ‌ها و نهادهای نیمه‌دولتی مشغول تأمین مالی هستند. شفاف‌سازی؟ هرگز.
نفوذ در نهادهای تصمیم‌ساز: از شورای نگهبان تا صداوسیما، از بسیج دانشجویی تا برخی نهادهای زیر نظر بیت، پایداری نفوذ هدفمند داشته و دارد. افرادشان را در مراکز قدرت می‌کارند و سیاست‌ها را از درون مهندسی می‌کنند.
امنیتی‌سازی فرهنگ: از محدود کردن فضای مجازی تا دخالت در کنسرت‌ها و نمایشگاه‌ها، همیشه خواهان اعمال قدرت سخت‌افزاری در حوزه فرهنگ بوده‌اند. جامعه باز را تهدید می‌بینند.

۵. مردم در معادله پایداری؟ صفر مطلق
اینان حتی به پایگاه سنتی مذهبی خود نیز رحم نکرده‌اند. در اعتراضات دی‌ماه ۹۶، آبان ۹۸ و حتی زن، زندگی، آزادی، به‌جای شنیدن صدای جامعه، همیشه خواهان «بیشتر شلیک کنید» بودند.
مجلس یازدهم که با حمایت آنان روی کار آمد، به‌جای گره‌گشایی از معیشت مردم، تبدیل شد به سیرک سیاسی برای حذف وزیران، تصفیه‌ حساب‌های جناحی، و شعارهای بی‌عمل.

۶. چرا باید رسوا شوند؟
چون اینان دین را سپر کرده‌اند تا ثروت، قدرت، و انحصار را توجیه کنند.
چون با «ظاهرسازی ولایی» صدای دیگران را خفه می‌کنند.
چون خطر پایداری، کمتر از دشمن خارجی نیست؛ اینان مثل سم سفیدند، آرام و بی‌صدا، اما ویرانگر.

و در پایان جبهه پایداری یعنی:
ثروتِ امنیتی + دینداریِ سخت‌گیرانه + ولایت‌مداری گزینشی + انحصارطلبی پنهان + نفوذ ساختاری

اما زمان افشاست.
زمان آن است که این حلقه‌های زهرآگین درونی نظام را بشناسیم، رسوا کنیم، و کنار بزنیم تا صدای مردم، عدالت واقعی، و جمهوریت راستین مجال تنفس بیابد.

This comment was minimized by the moderator on the site

اظهارنگرانی سعید_حجاریان، از تاخیر در اصلاحات_ساختاری

حجاریان، تئوریسین ارشد اصلاحات: زمان به ضرر کشور در حال سپری شدن است و چنانچه اصلاحات ساختاری کلید نخورد شاید خیلی زود دیر شود!
سیاست خارجی ما الگویی مشابه سیاست داخلی مان دارد. نتیجه آنکه میبینیم چه در خارج و چه در داخل با نوعی تعلیق مواجه هستیم.
مقرر است میان دولتهای خارجی و نظام مذاکراتی صورت بگیرد که اولاً در رفتار نظام تغییراتی ایجاد شود و ثانیاً بر سر مسائلی از جمله فعالیتهای منطقه ای موشکی و اتمی توافقاتی حاصل شود.
امکان رخ دادن انقلاب مخملی و کلاسیک در بعضی کشورها و وضعیت ها از جمله ایران بعید و حتی غیر ممکن است.
نیروهای داخلی تا پیش از این قادر بودند از نهادهای مدنی حزبی و.... به نفع مطالبات خود استفاده کنند، اما محدودیتها باعث شده است تمرکز آنها صرفا بر شبکه های مجازی و کمابیش تلویزیونهای خارج از کشور قرار بگیرد.
قائلان به پروژه اصلاحات باید تلاش کنند ضمن آنکه پایی در میان مردم دارند، پایی درون قدرت باز کنند و اگر نتوانستند لااقل بر بخشهایی از بلوک قدرت تأثیر بگذارند.

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه‌ اتهام‌آمیز چند کشور اروپایی علیه ایران
چند کشور اروپایی در بیانیه‌ای مشترک:
ما متحدانه با تلاش‌های سرویس‌های اطلاعاتی ایران برای قتل، آدم‌ربایی و آزار افراد در اروپا و آمریکای شمالی مخالفت می‌کنیم.
این اقدامات نقض آشکار حاکمیت ماست.

بیانیه مشترک ۱۴ کشور علیه ایران با تحریک کانادا!
کشورهای کانادا و آمریکا به همراه شماری از اعضای ناتو در بیانیه‌ای مشترک و در ادامه اقدامات خصمانه خود علیه تهران، آنچه «تهدیدهای فزاینده سرویس‌های اطلاعاتی ایران» خوانده شده است را محکوم کردند!
در این بیانیه بدون ارائه هیچگونه مدرکی دال بر این مدعا، کشورهای مذکور مدعی شدند که آنها در مخالفت با تلاش‌ها برای «قتل، آدم‌ربایی و آزار» شهروندان در آمریکای شمالی و کانادا، متحد هستند!
در بیانیه مذکور به هیچ واقعه مشخصی اشاره نشده و در عین ادعا شده که حملات مذکور(!) نقض حاکمیت کشورهاست» و در ادامه نیز از مقامات ایران خواسته شده تا به قید فوریت به فعالیت‌هایی که غیرقانونی خوانده شده است، پایان دهند

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه‌ اتهام‌آمیز چند کشور اروپایی علیه ایران
چند کشور اروپایی در بیانیه‌ای مشترک:
ما متحدانه با تلاش‌های سرویس‌های اطلاعاتی ایران برای قتل، آدم‌ربایی و آزار افراد در اروپا و آمریکای شمالی مخالفت می‌کنیم.
این اقدامات نقض آشکار حاکمیت ماست.

بیانیه مشترک ۱۴ کشور علیه ایران با تحریک کانادا!
کشورهای کانادا و آمریکا به همراه شماری از اعضای ناتو در بیانیه‌ای مشترک و در ادامه اقدامات خصمانه خود علیه تهران، آنچه «تهدیدهای فزاینده سرویس‌های اطلاعاتی ایران» خوانده شده است را محکوم کردند!
در این بیانیه بدون ارائه هیچگونه مدرکی دال بر این مدعا، کشورهای مذکور مدعی شدند که آنها در مخالفت با تلاش‌ها برای «قتل، آدم‌ربایی و آزار» شهروندان در آمریکای شمالی و کانادا، متحد هستند!
در بیانیه مذکور به هیچ واقعه مشخصی اشاره نشده و در عین ادعا شده که حملات مذکور(!) نقض حاکمیت کشورهاست» و در ادامه نیز از مقامات ایران خواسته شده تا به قید فوریت به فعالیت‌هایی که غیرقانونی خوانده شده است، پایان دهند

This comment was minimized by the moderator on the site

بحران و محافظه‌کاری

"علی‌رضا علوی‌تبار"، روشنفکر و فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی برای :مشق نو" نوشت:

آنان که دغدغه ایران و پایداری و سربلندی آن را دارند، باید توجه داشته باشند که با «محافظه‌کاری» نمی‌توان راهی برای خروج از وضعیت بحرانی و حل مشکلات امروز ایران یافت. این‌که گمان کنیم با تأیید و حفظ وضع موجود می‌توانیم بر مشکلات در هم پیچیده و کهنه ایران غلبه کنیم، نشان‌‌دهنده شناخت ناقص و نادرست این مشکلات و ریشه‌های آن‌هاست. سعی می‌کنم قدری در مورد این ادعا توضیح دهم.

گمان نمی‌کنم شک داشته باشیم که امروز با مجموعه‌ای از مشکلات در هم پیچیده و کهنه‌شده (معضل) مواجه‌ایم که برخی به بحران تبدیل شده و برخی در آستانه تبدیل شدن به بحران هستند. به‌علاوه، اغلب تأیید می‌کنیم که این مشکلات «قابل پیش‌بینی»، «قابل پیشگیری» و «قابل درمان» هستند.

اگر مشکل عمومی این سه قابلیت را داشت، باید ریشه آن را در «اداره امور عمومی» جست‌و‌جو کرد. امور عمومی ما «بد» اداره شده است و به همین دلیل به اینجا رسیده‌ایم.

آنچه که به اسرائیلِ جنایتکار انگیزه و جرأت حمله نظامی به ایران را داد، وضعیت لبریز از مشکل ما بود. اگر این وضعیت ادامه یابد باز هم در دشمن انگیزه و جرأت حمله و جنایت علیه ما را ایجاد خواهد کرد.

حال می‌توان پرسید که چه چیز «اداره امور عمومی»‌ ما را تا این حد ضعیف و کژکارکرد کرده است؟

سه سطح از پاسخ قابل طرح است. در سطح اول، ریشه مشکلات در «مدیران و مسئولان» کشور جست‌و‌جو می‌شود.

بی‌دانشی، گرایش‌های ایدئولوژیک مخرب، فقدان اخلاق لازم برای تأمین منافع عمومی، فقدان تجربه مفید و نگاه قبیله‌ای، از جمله مشکلاتی است که برشمرده می‌شوند.

این ریشه‌یابی غلط نیست، اما ناقص است. درست است که حکومت ایران بعد از جنگ هشت ساله، نوعی «اندک‌سالاری»‌ بوده است و در مجموع، قدرت در میان تعداد محدود و مشخصی دست‌به‌دست می‌شده، اما نمی‌توان به‌طور کامل منکر تغییر در میان مدیران و مسئولان شد.

مشاهده نشان می‌دهد که حتی پس از تغییر مدیران و مسئولان نیز برخی از مشکلات تداوم یافته و راه‌حلی پیدا نکرده‌اند. به همین دلیل سطح دوم تحلیل مطرح می‌شود: ریشه مشکلات به «راهبردها و خط‌مشی‌های تثبیت‌شده» کشور بازمی‌گردد.

در این سطح از تحلیل ضعف‌ها و ناتوانایی‌های مدیران و مسئولان انکار نمی‌شود، اما تغییر آن‌ها بدون تغییر راهبردها و خط‌مشی‌ها بی‌فایده ارزیابی می‌شود. در این سطح از تحلیل نیز می‌توان این پرسش را مطرح کرد که راهبردها و خط‌مشی‌هایی که بارها ناتوانی خود را در تأمین امنیت ملی، توسعه پایدار و رفاه عمومی نشان داده‌اند، چرا تکرار شده و از ثبات نسبی برخوردارند؟

دولت‌ها و مجلس‌ها می‌آیند و می‌روند اما مجموعه‌ای از راهبردها و خط‌مشی‌های عمومی باقی مانده و تکرار می‌شوند.

در پاسخ به همین پرسش است که سطح سوم تحلیل شکل می‌گیرد. ریشه مشکلات را باید در «ساختار قدرت» جست‌وجو کرد. در این نگاه مشکل را باید در عناصری چون «چیدمان نهادهای سیاسی»، «فرآیندهای تثبیت‌شده برای تصمیم‌گیری»، «فرصت‌های نابرابر دسترسی به منابع» (قدرت، ثروت، منزلت، اطلاعات)، «مهار نهادهای انتخابی توسط نهادهای انتصابی»، «نامتناسب بودن اختیار و مسئولیت در نظام کلان تصمیم‌گیری»، و… جست‌وجو کرد.

در میان کسانی‌که ریشه مشکلات را در ساختار قدرت جست‌وجو می‌کنند، گروهی باور دارند که آنچه مهم است «ساختار حقیقی قدرت» است و آنچه در قوانین اساسی و عادی آمده است، اهمیت درجه دوم دارد و در دنیای واقعی، «قدرت، قدرت را مهار می‌کند».

از نظر آن‌ها راه تغییر ساختار حقیقی قدرت چیزی نیست جز «سازماندهی و بسیج منابع و اقدام به موقع». در این مسیر باید از همه امکان‌های حقوقی و اخلاقی بهره برد و کوشید تا ساختار قدرت را با ایجاد «قدرت‌های همسنگ» متوازن ساخت.

گفت‌وگو، سازش، مبارزه، نافرمانی، اعتراض، رأی و صندوق انتخابات همگی ابزاری برای تغییر ترکیب و مناسبات قدرت هستند.

گروه دیگری از طرفداران اولویت ساختار قدرت، باور دارند که اگر «ساختار حقوقی قدرت» (قانون اساسی) تغییر نکند، همیشه امکان توجیه و بازگشت اقتدارگرایی در کشور وجود دارد. به‌علاوه، «ساختار حقوقی قدرت» خود یکی از عناصر سازنده و شکل‌دهنده به «ساختار حقیقی قدرت» است و تغییر آن ضروری است. همان‌طور که می‌بینیم، هر چقدر سطح تحلیل عمیق‌تر می‌شود، نیاز به تغییر بیشتر ادراک می‌گردد.

با این مقدمه می‌توان به بحث آغازین برگشت. آیا می‌توان از تداوم وضع موجود دفاع کرد و در عین حال خواهان حل مشکلات کشور بود؟ حتی در سطحی‌ترین تحلیل نیز محافظه‌کاری (دفاع از وضع موجود و یا دفاع از تغییر اندک در وضع موجود) راه‌حل خروج از وضعیت کنونی نیست.

حمله اسرائیل جنایت‌پیشه به ایران باید موجب بیداری ما از خواب غفلت گردد. صورت مسئله روشن است: اگر ایران کماکان در چنگال مشکلات درهم پیچیده خویش گرفتار باشد، از یک‌سو انگیزه و امکان حمله مجدد دشمن به ایران افزایش خواهد یافت و از سوی دیگر، یکی از مشکلات که سیاست خارجی پرهزینه و پرتنش است، تداوم خواهد داشت.

معنای این تداوم ایجاد همسویی اسرائیل جنایتکار با قدرت‌های بزرگ جهانی و همچنین قدرت‌های مؤثر منطقه‌ای برای تضعیف و تخریب ایران است. حل مشکلات ایران نیز بدون دگرگونی و تحول در نظام تصمیم‌گیری (شامل تصمیم‌گیرندگان، روابط آن‌ها، فرآیندها و رویه‌های تثبیت‌شده و در نهایت محصول و تصمیم‌های گرفته‌شده) ممکن نیست. تأیید ضرورت دگرگونی یعنی فاصله‌گرفتن از «محافظه‌کاری».

حداقل، برای تأمین امنیت ملی و خروج از وضعیت کنونی ایجاد برخی تغییرها ضروری به‌نظر می‌رسد. به‌طور نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:

۱) اختیار و مسئولیت مذاکره و رسیدن به توافق با قدرت‌های بزرگ باید بر عهده دولت (وزارت خارجه) قرار گیرد. نیروهای نظامی و امنیتی باید به‌صورت پشتیبان و تدارک‌کننده پشت سر دولت نقش ایفا نمایند و نه هم سطح آن.

۲) سیاست خارجیِ پرهزینه و پرتنش باید جای خود را به سیاست خارجی تأمین‌کننده منافع ملی بدهد. این تحول مستلزم تغییر نگرش از یک‌سو و تغییر نیروهای تصمیم‌گیرنده از سوی دیگر است.

۳) در مورد اسرائیل ما باید پشت سر فلسطینی‌ها و کشورهای عربی که بخشی از سرزمین‌شان توسط اسرائیل اشغال شده است، حرکت کنیم و نه این‌که از آن‌ها پیش بیفتیم.

راه‌حل «دو کشور، دو حکومت» به‌عنوان گام اول یک مسیر طولانی برای حل مشکل فلسطین می‌تواند مورد تأیید ما نیز قرار گیرد.

در این گام ما با بسیاری از کشورهای دیگر جهان همسو هستیم. راه‌حل بلندمدت ما می‌تواند شامل گام دوم برای تشکیل یک کشور فدرال از دو کشور باشد و در گام سوم می‌توان به شکل‌گیری نوعی «دموکراسی مشورتی» در آن منطقه فکر کرد. یعنی حکومتی که پیروان اقوام و ادیان مختلف بر اساس وزن اجتماعی‌شان جایگاه مشخصی در نظام سیاسی پیدا می‌کنند. البته، روشن است که اسرائیل به‌عنوان یک حکومت مبتنی بر «استعمار شهرک‌نشینی» با تمام قوا بر سر این گام‌ها مانع ایجاد خواهد کرد اما در چنان شرایطی ما از حمایت حقوقی و معنوی سایر کشورها برخوردار خواهیم بود.

۴) تقویت قوه بازدارندگی نظامی، ضرورتی است برای تأمین امنیت ملی ما. این تقویت نباید به تأمین «سخت‌افزارهای جدید و پیشرفته» خلاصه شود. مهم‌ترین گام برای تقویت نیروی بازدارنده نظامی آموزش مداوم و ثمربخش، تخصصی‌کردن کامل نیروهای نظامی و خارج کردن این نیروهای از عرصه فعالیت‌های اقتصادی و درگیری‌های سیاسی و فکری است.

جلب حمایت عمومی از نیروهای مسلح و ایجاد آمادگی برای پشتیبانی مردم از آن‌ها واقعیت دیگری است که باید بدان توجه کنیم. محبوبیت نیروهای مسلح در هر کشوری تابع محبوبیت حکومت در آن کشور است. برای ایجاد همبستگی و پشتیبانی به‌موقع از نیروهای مسلح نیاز به ترویج «میهن‌دوستیِ شهروندمحور» داریم.

میهن‌دوستی ما نباید «بیگانه‌ستیز» و متکی بر تبعیض میان شهروندان باشد. برابری حقوقی شهروندان زیربنای اساسی برای تقویت میهن‌دوستیِ شهروندمحور است.

علاوه بر آن، حکومت باید بپذیرد که حکومتی است فرا-دینی، فرا-مذهبی، فرا-ایدئولوژیک، فرا-قومی، فرا-جنسی و فرا-صنفی. تنها در این حالت است که میهن و میهن‌دوستی معنا پیدا می‌کند.

سخن به درازا کشید. گمان می‌کنم روشن شد که چرا «محافظه‌کاری» را راه‌حل خروج از بحران نمی‌دانم؛ نه در کوتاه‌مدت و نه در بلندمدت. دغدغه ایران باید با شجاعت و صراحت در درخواست تغییر همراه گردد.

بدون دگرگونی نمی‌توان امید به آینده را زنده نگه داشت و بدون امید حرکت به پیش ممکن نیست

This comment was minimized by the moderator on the site

مهاجرانی: می خواهید از پایمردی مردم ایران تشکر کنید؟ راحت است؛ اول نظارت استصوابی را برچینید و دوم زندانیان سیاسی را آزاد کنید
عطاءالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ دولت اصلاحات، در روزنامه ایران نوشت:
سرانجام صدام حسین در عراق و قذافی در لیبی و خاندان اسد در سوریه و خاندان پهلوی در ایران و نظام شوروی، به دلیل سنگین بودن وزن سیاست در جامعه و زندگی مردم بود.
مردم در دفاع به خیابان نیامدند. به تعبیر پابلو نرودا «از پشت پنجره به خیابان نگاه کردند!» در روز مبادا به خیابان نیامدند.
ما در ایران و در نظام جمهوری اسلامی می‌بایست از این پنج سرنوشت عبرت بگیریم. مردم ایران به رغم همه نارسایی‌ها، ناترازی‌ها، آزردگی‌ها و توطئه بسیار سنگین سالیان متمادی جنگ روانی برای جدا کردن آنان از نظام، جدا کردن جمهوری اسلامی از ایران، جدا کردن ایران از اسلام، جدا کردن شیعه از سنی، جدا کردن اقوام ایرانی فارس و ترک و کرد و بلوچ و عرب و… از یکدیگر، که به عنوان استراتژی آمریکا و اسرائیل و اروپا و هم‌پیمانان، سال‌هاست پیگیری می‌شود، به گونه‌ای در میدان دفاع از کشور و بالطبع نظام حضور پیدا کردند که حیرت همگان از دوست و دشمن و تحسین ناظران را بر انگیخت.
آیت‌الله خامنه‌ای در سپاسگزاری از مردم ایران از تعبیر «هزار بار تشکر» استفاده کردند

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظر اضافه کرد در ایران بدون اینترنت، زندانی به ...
انتقاد از اظهارات امام جمعه مشهد: فکر می کنید اگر فضای مجازی را ببندید واقعیتها پنهان می ماند آرمان ...
- یک نظر اضافه کرد در باروری تخم نافرخنده پی و خسارت...
پاسخ ابوطالبی مشاور روحانی به حسین شریعتمداری کیهان اگربه جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، ...