شیخ فضل الله نوری، مصباح یزدی، انتخابات و عاقبت جمهوری خواهی ایرانیان
  •  

26 دی 1402
Author :  
محمد تقی مصباح یزدی و شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله نوری [i] در کنار دیگر روحانیون وابسته به دربار، و اجتماع یافته در کنار مستبد قجری، از مدافعان و پشتیبانان طراز اول ادامه سیستم استبداد محمد علی شاهی [ii] بود، شاهی که دوره استبداد صغیر و کبیر او، از دوره های مشهورِ خفقان و اقدامات ضد مردمیِ این مستبد تهران نشین، اما وابسته به روس، در تاریخ استبدادِ خشن در ایران است.

مبارزه و مخالفت شیخ با سیستم و تفکر مشروطه و مشروطه خواهی، که قدرت را از چنین شاهان و مستبدین مطلق العنانی گرفته، و به نمایندگان مردم مظلوم ایران اعطا می کرد، کاملا مشهور بوده، و از دیدرس هر فردی که چند سطری از تاریخ غم انگیز معاصر ایران را خوانده باشد، دور نیست؛

مخالفت آشکار شیخ فضل الله نوری با مبارزات و مبارزانی که علیه حاکمیت مطلق فردی در این کشور، قیام کردند، و دوره ایی افتخار آمیز برای آزادیخواهی ایرانیان در منطقه و جهان ثبت نمودند، روشن است. کسانی که برای آزادی و حقوق خود برخاستند تا آنرا از حلقوم شاه متکبر قجری و وابستگان داخلی و خارجی اش بیرون کشیده، و او را بعد از مبارزه ایی نفس گیر، با خفت و خواری از کشور برانند، و به دامن مدافع خارجی اش، یعنی روسیه باز گردانند، و چقدر دردناک است که هر جا استبداد و دیکتاتوری و خیانت به مردم ایران باشد، روس ها را هم آنجا، در کنار مستبد، همکار و همراه خیانتکار خواهی یافت.

افراد زیادی در کشتار آزادیخواهان و مشروطه طلبان در آن سال های سخت و خونبار دست داشتند، اما شیخ فضل الله نوری مشهورترین چهره در مقابله با خواست آزادیخواهانه و جمهوریت طلبانه مردم ایران بود، و در مبارزه این شاه بیدادگر قاجار، با آزادیخواهانِ مشروطه خواه ایران، به او کمک اساسی رساند، و در سِلک یک روحانی مشهور شیعه، با "کافر" شمردن مشروطه خواهانِ آزادی طلب، شرایط را برای سرکوب و کشتار آنان توسط حاکمیت قجری [iii] و همپیمان روس او فراهم و آماده کرد.

شیخ فضل الله نوری مقابل حرکتِ پیشرو، و البته نوپای آزادیخواهانه و جمهوری خواهان ایرانیان ایستاد، [iv] حرکتی که از سوی این مردم برای رسیدن به حق خدادادی آزادی و اختیار، حق تعیین سرنوشت، و برخورداری مردم ایران از کرامت انسانی در برابر قدرت مطلقه فردیِ حاکم، و رهایی این مردم از دیکتاتوری و استبداد قجری و... تلاش می کردند، و البته نیز با شکست دیکتاتور و همکارانش از جمله شیخ فضل الله نوری، و تسخیر دوباره پایتخت توسط مبارزان و مجاهدان مشروطه خواه، محمد علی شاه به حامی خارجی خود (سفارت روسیه در تهران) پناهنده شد، و بعدها با فشار مبارزین مجبور به ترک ایران، و رفتن به روسیه گردید، اما عمله های این ظلم و همکاران استبداد محمد علی شاهی، در ایران ماندند و تنبیه شدند.

و این چنین است که خط نفوذ استبداد طلبان در ج.ا.ایران، قدم به قدم شیخ فضل الله مخالفِ با آزادی و نقش گیری مردم در قانونگذاری و دخالت آنان در حاکمیت را، که در این امر بسیار فعال و راهبر بود، و در کنار مستبد قجری هرچه در توان داشت علیه آزادی و آزادیخواهان ایران به انجام رساند را، در انقلاب بزرگ سوم ایرانیان (انقلاب 57) نیز به عنوان یک عنصر دخیل و همراهی ناجور وارد کردند، تا بعدها در روند به انحراف کشیدن این انقلاب فراگیر، و همه شمول، از ایده ها و تفکر او بهره جویند، و بار دیگر آزادی، کرامت و حق تعیین سرنوشت، و حقوق شهروندی را از مردم ایران باز ستانند.

و با همه ی این واقعیت های تاریخی، انگار ما با تاریخ خود همواره بیگانه ایم، و گویا ما را باید ملتی فراموشکار نام نهند، چرا که هر بار تاریخ بر ما تکرار می شود، چراکه باز آنروز که بزرگترین و فراگیرترین انقلاب آزادیبخش قرن بیستم، بعد از دو انقلاب ناتمام و ابتر "مشروطه" و "نهضت ملی شدن صنعت نفت"، که در سال 1357 به نتیجه رسید، نفوذی های حامی استبداد، در این مُلک مستبدخیز، یکی از بزرگترین و معروف ترین اتوبان های موجود شهر [v] ، منتهی به مهمترین میدان پایتختِ آزادی از استبداد داخلی و استقلال از سلطه بیگانگان را، به نام "شیخ فضل الله نوری" نامگذاری کردند!

بعدها پا را از این نیز فراتر نهاده، به نامش تمبر صادر کردند، و مسجد به نامش کردند، و در یک حرکت بسیار تعجب برانگیز دیگر، یکی از ساختمان های مهم مجلس ملی، بعد از پیروزی انقلابِ آزادیبخش 57 را هم به نام شیخ فضل الله نوری نام نهادند، در حالی که مبارزه، مخالفت و حرام اعلام کردن نفس قانونگذاری توسط انسان، تشکیل مجلسِ متشکل از نمایندگان مردم، و نقش گیری مردم در قانون گذاری و... توسط این شیخ، امری روشن و آشکار در تاریخ سیاسی این مردم است، و با مبارزات، راهبری و حمایت او بود که در روند عدم شکل گیری مجلس ملی در ایران، و قانون گذاری توسط مردم، مجلس مملو از نمایندگان مردم، ناشی از انقلاب مشروطه، توسط لیاخوف روسی و به دستور محمد علی شاه به توپ بسته شد [vi] تئوری پرداز این جسارت در حق نمایندگان مردم، و خانه ملت، شیخ فضل الله نوری بود و حکم شرعی این تجاوز به حقوق مردم را، همین شیخ با "کافر" اعلام کردن آزادیخواهانِ مشروطه خواه، صادر و راه سرکوب و کشتارشان را برای مستبد قجری هموار کرد و...، و اکنون در یک تناقص آشکار، بخشی از مجلس به نام تئوری پرداز مخالفت با مجلس و قانون گذاری می گردید!

اما مثل همیشه ما در خواب و خماری بودیم، و در غفلت و سکوت ما، برخی انقلابیون و نخبگان انقلاب 57، چشم به تمام این واقعیت های تاریخی بستند، و بدون در نظر گرفتن این حقیقت روشن تاریخی، در تاریخ مبارزات آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران، و همچنین جایگاه خود در حفظ حراست از این آزادی و ملزومات آن بعد از پیروزی، ساختمانِ مجلسِ محصول انقلاب آزادیبخش 57، را که از قضا باید "در راس امور" هم می بود را به نام چنین فردی، با چنین کارنامه ایی در مخالفت و مبارزه با روند مردم سالاری و آقایی مردم، نامگذاری کردند؛

امروز ساختمان "شهید شیخ فضل‌الله نوری" همان ساختمان اداری و کمیسیون‌های مجلس شورای اسلامی است، که با حضور و سخنرانی دکتر علی لاریجانی (رئیس مجلس وقت) و علی فدوی (از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب) و جمع کثیری از نمایندگان، با نام شیخ مخالف مجلس، قانون گذاری نمایندگان مردم، افتتاح می شود! تا خط نفوذ استبداد طلبان، در سیستم حاکمیت ج.ا.ایران، بار دیگر دندان های تیز خود را به رخ تمام انقلابیون آزادیخواهی بکشند، که برای آزادی این مردم، و آقایی آنان، کرامت شان و... تلاش و مبارزه کردند، و خون جگرها خوردند، شکنجه شدند، خون ها دادند و...

و این چنین است که خط نفوذ استبداد طلبان در سیستم انقلابی ج.ا.ایران، قدم به قدم شیخ فضل الله را که مخالفِ با آزادی و نقش گیری مردم در قانونگذاری، و دخالت آنان در حاکمیت و...، فعال و راهبر بود، و در کنار مستبد قجری هرچه در توان داشت علیه آزادی و آزادیخواهان ایران به انجام رساند را، در انقلاب بزرگ سوم ایرانیان (انقلاب 57) نیز به عنوان یک عنصر دخیل، و همراهی ناجور وارد کردند، تا بعدها در روند انحراف این انقلاب فراگیر، و همه شمول، از ایده ها و تفکر او بهره جویند، و بار دیگر آزادی، کرامت و حق تعیین سرنوشت را از مردم ایران باز ستانند.

وجود نهادی به نام "شورای نگهبان" که امروزه مهمترین عامل به محاق رفتن وجه جمهوریت انقلاب 57 را عهده دار است، و قانون اساسی انقلاب را از کارکرد و ظرفیت های مردمی آن خالی می کند، و با نظارت استصوابی و نوع تفسیری که از قانون اساسی دارد، دیگر نمی توان از جمهوریت سخن گفت، از طرح های تحمیلی همین شیخ فضل الله نوری به جنبش مردمی ایرانیان در عهد مشروطه بوده، که مشروطه را پیش از این به انحراف برد، و با شکست مواجهه نمود، و اکنون نوبت انقلاب 57 است که آنرا نیز از محتوای مردمی، و نقش آنان در حاکمیت بر خود، خالی کند. 

این در حالی است که همه باید می فهمیدیم که انحراف، از همین جا و با نامگذاری یک اتوبان به نام شیخ فضل الله نوری آغاز، و در حال نشان دادن چهره کریهه حضور خود در بین ماست، و این امکان را باید در نظر می گرفتیم که با این آغاز ناچیز، جریانِ نفوذِ حامی دیکتاتوری فردی و مطلقه، مهمترین دغدغه این مردم را بعد از سه انقلاب بزرگ آزادیبخش، یعنی برخورداری از آزادی، داشتنِ حق تعیین سرنوشت، و برخورداری از کرامت انسانی و حق شهروندی و...، را به مسلخ افکار یکی از مروجین و نگاهبانانِ حامی سیستم استبدادی خواهد برد، و این تلقی را بر ما مردم ایران و دیگر ملل مسلمان حاکم می کند که ما مردم به سانِ گله های گوسفند هستیم، که صغیر تصور شده، و همواره باید چوپانانی بر او نهاد، تا بر آنان امیری کنند و بر مقدرات آنان صاحب باشند، مردمی مطیع و فرمانبردار، گوش به دهان اوامر این و آن، تا به هر راهی که صلاح دانستند ببرند، و به هر قربانگاهی که مفید دیدند، قربانی کنند.

ما باید می دانستیم که اگرچه ممکن است خیابان پهن و دراز انقلاب، ما را به سمت آزادی هدایت، و به آزادی هم برساند، اما کسان دیگری هم همزمان در این ساحت با ما همراهند که مهمترین اتوبان موجود شهر را به موازات خیابان انقلاب، به نام یکی از دشمنان تاریخی آزادیخواهی، و جمهوری خواهی در ایران نامگذاری، و به همین میدانِ آرزوها وصل خواهند کرد، تا آن را بعد از رهایی، از میدان آزادی، به میدان "شهداد" بازگردانند،

نمود، نتیجه و بازخورد موفقیت این تفکر انحرافی، و حاصل تلاش تربیت یافتگان، و جناح وابسته به تفکر شیخ فضل الله نوری در طول چهار دهه و اندی که از عمر انقلاب 57 می گذرد را، در این روزها به صورت آشکار می توان در بین جامعه ایرانی مشاهده کرد، تَکَثُر و تکرار و همه گیری شعار "رضا شاه روحت شاد" از زبان معترضین بیشمار و متعدد این سال های اعتراض، خود نشان از موفقیت حرکت طرفداران شیخ فضل الله نوری و... دارد،

چرا که این مردم را بعد از آزادیِ از سیستم پادشاهی و حاکمیت مطلقه فردی، از رسیدن به آزادی، در اثر نادیده گرفتن حقوق آنان بعد از پیروزی، نا امید شدند و به این شعار سوال برانگیز رهنمون گردیدند، تا دوباره مردم ایران بگویند "طلا نخواستیم ما را مس کنید" و بدان سمت متمایل نموده، و سوق داده شوند، و گرچه مقایسه بین محمد علی شاه قاجار، آن مستبد بی مقدار، که محبوب شیخ فضل الله نوری بود، و رضاشاه قیاس مع الفارغ است و رضاشاه در عین حکمرانی مستبدانه، ایران را ساخت و احیا کرد، و ایران محمد علی شاهی با ایران رضاشاهی قابل قیاس نیست، اما نفس این شعار واپس گرایی است، چرا که ایرانیان اکنون بیش از صد سال است که بعد از مشروطه به دنبال جمهوریت و حق تعیین سرنوشت و دمکراسی می باشند، و از این لحاظ بین پادشاهی رضاشاهی، و محمد علی شاهی تفاوتی نیست.

اما تفکری که شهروند ایرانی را لایق حق آزادی، تصمیم گیری، قانونگذاری، داشتن حق تعیین سرنوشت، حقوق شهروندی و... نمی بیند، و مقابل شکل گیری مجلسِ "در راس امور" و حضور نمایندگانِ واجد خصوصیت "عصاره فضایل ملت" بودن، به هر طریق ممکن، سنگ اندازی و مانع تراشی می کند، و مردم ایران را لایق نمی بیند که در امور مهم کشور طرف مشورتِ حاکم قرار گیرند، و تعیین کننده راه برای او باشند، و از استفاده مردم از ظرفیت "رفراندوم" که در قانون اساسی انقلاب، بعنوان ظرفیت تعیین کنندگی مردم، قرار داده شده، و به آن تصریح شده، جلوگیری می کنند، مردم دچار ناامیدی و واپس روی می شوند.

از این روست که پروژه واپسگرایی و بازگشت به دوره ذلت، برای انقلاب 57 نیز همچون "انقلاب مشروطه" و "نهضت ملی شدن نفت" هرگز به دور از ذهن نبوده و نیست، و دست افرادی همچون شیخ فضل الله، آیت الله کاشانی و... که در ناکام کردن آن انقلاب های مردم نهاد به کار افتادند، اکنون نیز می توانند همان پروژه را برای انقلابِ مردم نهاد 57، و دست آوردهایش نیز اجرایی کرده، ما را به دوره ماقبلِ آزادی، و بلکه بدتر از آن باز گردانند، و سیستم های پادشاهی مخوف محمد علی شاهی، را در نوعی دیگر، احیا کنند، که حاکمان متکبر بر این مردم حکم براند، و حاکمیت مطلقه فردی احیا شود، یا حتی حاکمیت موروثی، حاکمیت طبقاتی، حاکمیت نظامیان، بی قانونی و باری به هر جهت بودن کشور و ملت و... بازآفرینی شود. 

شاید به همین دلیل است که چهل و اندی سال بعد از پیروزی انقلاب 57، عده ایی هنوز به شدت از انقلابی گری، انقلابی بودن و انقلابی عمل کردن سخن می گویند، و به نوعی نمی خواهند جامعه شکل ثابت و مستقری به خود گیرد، احزاب پا بگیرند و حقوق قانونی، شرعی و عرفی مردم را پیگیری کنند، آزادی بیان و رسانه های آزاد و همه گیر، شکل دهنده افکار عمومی باشد، و جمهوریت و نقش مردم جاگیر و مستقر شود، و امروز نو انقلابیونی به میدان می آیند که از نوکری قدرت سخن می گویند، تا خدمتگذاری مردم، و تفکرات شان به فکر و عمل شیخ فضل الله نوری بسیار نزدیک تر است، تا به شعارهای انقلابیون اولیه در قبل، در خلال، و بعد از انقلاب 57، و آنچه توسط رهبران طراز اول آن، در "نوفل لوشاتو" فرانسه بیان، و به دنیا وعده داده شد، و یا آنچه در 12 بهمن 57 در کنار مزار شهدای انقلاب، بیان گردید، و به مردم قول داده شد.

شعارها امروزه تند، و البته گاه مخالف آن آمال و آرزوهای انقلابی به نظر می رسند، آمال و آرزوهای انقلابی که تَکثری شاید تکرار نشدنی از مردم ایران، در طیف های مختلف مذهبی، فکری و اجتماعی، برایش مبارزه کردند، جان دادند، و خون دل خوردند تا نظام پادشاهی مطلقه را برچیده، و طرح جمهوری برای آقایی صاحبان مال، یعنی مردمی که باید "ولی نعمتِ" حاکمان باشند را در اندازند؛

قرار بود مردم "ولی نعمت" رهبران جامعه خود باشند، و رهبران، "خدمتگزار" و "شیفتگان خدمت" به آنان؛ اما امروز چهل و اندی سال بعد از این پیروزی، تفکراتی رای و نظر مردم را "زینت" حاکمیت خود، و بی اثر در مشروعیت آن و... می دانند، و همچنان جامعه در وضعیت سیال و انقلابی حفظ می شود، که این خود کاملا مشکوک به نظر می رسد، به خصوص با توجه به این واقعیت که، جامعه ایی که برای دهه ها در حالت انقلابی و سیال نگه داشته می شود، مثل مومی نرم، قابل شکل دهی مجدد و دوباره می ماند، و افرادی می توانند با سیطره بر منابع قدرت کشور، به هر شکلی که خواستند، آنرا دوباره شکل دهی کنند، و هر طور که خواستند آنرا در بیاورند،

و در این نگهداری جامعه به حالت مومی نرم، و در حالت سیال و انقلابی، و جلوگیری از استحکام پایه های ثابت حاکمیت مردم در کشور، و انقلاب بر مبنای شعارها و آرمان های آزایخواهانه انقلابیون اولیه، دست هایی همچون شیخ فضل الله نوری ها، که کم هم نیستند، می توانند با یک پشتک و وارو، ما را به قبل، یا حتی بدتر از قبل باز گردانند. تفکر شیخ فضل الله خط بازگشت جامعه آزادیخواه و جمهوری طلب ایران، به قهقرای دوباره استبداد، و بی حق شدن مردم است.

نامگذاری روز "علوم انسانی اسلامی" به مناسبت درگذشت محمد تقی مصباح یزدی [vii] نیز از این نوع نامگذاری هاست، که زنگ های خطر جدی را، باز دوباره به صدا در آورده است، آنان که در ابتدای انقلاب اتوبانی با آن اهمیت را به نام "شیخ فضل الله نوری" نامگذاری کردند و...، جانشینانی برای خود امروز یافته اند، که این روزها در "شورای عالی انقلاب فرهنگی"، یک روز مهم و علمی در کشور را، به نام مصباح یزدی نامگذاری و در تقویم ایرانیان و انقلاب وارد کردند، و اگر نگاهی به تفکر این دو کنیم، بین تفکر مصباح یزدی، و تفکر شیخ فضل الله [viii] مقایسه ایی کنیم، به حق مصباح را باید نماینده طابق النعل بالنعل تفکر شیخ فضل الله نوریِ تاریخی دانست [ix] ، که این تفکر و بلکه شدیدتر از آن، این روزها با افکار محمد تقی مصباح یزدی [x] و شاگردان و پیروانش در جبهه پایداری و... در کشور دنبال می شود، و با این وضع "گام دوم انقلاب" را باید انقلابی در انقلاب 57 دانست که به صورت خزنده در جریان است، و انقلابی که برای آقایی مردم به وجود آمد را، از نقش مردم در تصمیم سازی ها و جهت گیری ها تهی خواهند کرد، و از مردمی آزاد و حاکم، به مردمی مطیع و منقاد تبدیل خواهیم شد.

مصباح یزدی که در این انقلاب آزادیبخش و جنگ خسارتبار هشت ساله ی بعد از پیروزی 57، هیچ نقش و اثری از او ندیدیم، و بلکه به گوشه ایی نشست و در امن و امان با بودجه های کلان، با کار علمی و تاسیس موسسات آموزشی، به کادرسازی در راستای ترویج و پاگیری تفکر شیخ فضل الله نوری مشغول بود، و به تئوریزه کردنِ خروج مردم از صحنه تصمیم سازی، نقش گیری در تعیین امور مهم کشور، از جمله تعیین رهبر، قانونگذاری موثر و...، سردمدار بود، اکنون راهبر فکری گام دوم انقلاب نیز شده است، و در نقش "ایدئولوگ" با پنجه انداختن بر گلوگاه های تقسیم قدرت، ذره به ذره، و خط به خط با قانون نویسی و پدید آوردن رویه های ناقض حق حاکمیت و کرامت و شهروندی مردم، نهادها و نمایندگان مردم را کم کم از اوج اقتدار و قدرتِ اثر گذاری، به زیر کشیدند، و این مسئولیت ها و مسئولین را به جای خدمتگذاری و نمایندگی مردم، به خادمان و افراد گوش به فرمانِ قدرت، و سازمان ها و افراد تابعه آن تبدیل می کنند،

نقش قانونگذاری، نظارت، بازخواست کنندگی، سوال و... و تعیین کنندگی را از مجلس ملی و انقلاب گرفته، و آنرا به موجودی پیرو و گوش به فرمان نهاد قدرت تبدیل، و قدرت قانونی آن را سلب و از آن گرفته و به نهادهای دیگری از جمله "مجمع تشخیص مصلحت نظام" و شوراهای "عالی" متعدد دیگری منتقل می کنند، و عملا مجلسِ "در راس امور" را از جایگاه قانونی خود تهی کرده، نمایندگانی که باید "عصاره فضایل ملت" باشند، را با افراد انتخاب شده ایی قبل از انتخابات، تبدیل و جایگزین، که حتی این منتخبین شورای نگهبان نیز، همیشه زیر تیغ "نظارت استصوابی" حتی جرات ندارند در موضوع دادن ماشین های شاسی بلند [xi] بعنوان رشوه به مجلس، اظهار نظر و به موکلان خود اطلاع رسانی کنند، چرا که تیغ نظارت استصوابی کار آنان را در بررسی صلاحیت ها، یکسره خواهد کرد و...

ریاست جمهوری را که روزگاری به عنوان شخص اول رسمی ایران بود، و بعد ها به شخص دوم تقلیل یافت، و بعد به یکی از سران قوای سه گانهT و یا کمتر از آن به "حاجب الدوله" و یا به یک "مسئول اجرایی" در کشور تقلیل داده می شود، ابزار قدرت و مانور رئیس جمهور به نمایندگی از مردم از او سلب می شود، شماره حساب واحد خزانه، که روزگاری تمام درآمد کشور به سوی آن سرازیر بود، و کلیدش نیز در دست رئیسِ جمهور و مجلس ملی بود، و در کنار تمام درآمد ارزی و ریالی کشور، حتی یک ریال جریمه نقدی پلیس، یا محکومیت محاکم قضایی و... نیز بدان سرازیر می شد، امروز دیگر وجود خارجی ندارد، و اختیار ثروت و درآمد کشور و شیوه تقسیم آن از رئیس جمهور و مجلس ملی سلب، و به دیگر مراکز کشور در قوای سه گانه و... تقسیم و پراکنده شده است، و هزاران شماره حساب اختصاصی دیگر، جای آن شماره حساب واحد خزانه را گرفته اند، که هر یک در اختیار فرد یا نهادی دیگر قرار دارد و...، و دیگر از "رئیس" بودن و نمایندگی از "جمهور" کردن اثری دیده نمی شود.

و فیلتر شورای نگهبان چنان صافی ایی شد که هر که بخواهند احراز صلاحیت می کنند، و هر که نخواهند نمی شود، حتی سر سلسله خاندان بنیانگذار ج.ا.ایران (سید حسن خمینی) را حرمت نداشته و نیز رد صلاحیت می کند، هاشمی رفسنجانی که نفر دوم انقلاب بود را فاقد صلاحیت می بیند، روسای مجلس و... را رد صلاحیت می کند و...

این است که این روزها مجلس و ریاست جمهوری، به عنوان دو رکن جمهوریت و نمایندگی مردم در قدرت، از محتوای قانونی و انقلابی و عرفی خود خالی و تهی شده اند، و به مهمیز نهاد هایی همچون شورای نگهبان و... سپرده شده اند، و مردم را به شرایطی رهنمون کرده اند که این روزها صندوق رای را دیگر هیچ محلی از اِعِراب، در تغییر و تحول وضع موجود خود نمی بینند، تا حل مسایل خود را از آن طریق دنبال و پیگیری کنند، لذا رغبتی در بین بسیاری از مردم، برای شرکت در انتخابات دیده نمی شود، و حتی بعضی از مردم در محاورات خود، شرکت کنندگان در انتخابات را، دشمنان خود تلقی و اعلام می کنند، که بر این حق کشی از آنان، صحه می گذارد، و این در حالی است که تمام مسئولین حاکم، تمام کوشش خود را بر این امر قرار داده اند که مشارکت مردمی را در انتخابات آتی بالا ببرند، اما بسیاری از مردم می پرسند مشارکت برای چه؟ چه مجلسی از صندوق رای این انتخابات بیرون خواهد آمد؟ مجلسی مثل این مجلس که الان هست؟! این مجلس که کارکردی در دفاع از حقوق مردم نداشته و ندارد.

این است که دلسوزان، انقلابیون اصیل و خون داده ها برای این انقلاب آزادیبخش و برپایی ج.ا.ایران، نگران از بین رفتن تمام دستاوردهای آزادیبخش، و وجه جمهوریت، و نقش مردم در سیستم حاکمیت در ج.ا.ایران هستند، و این روزها به خصوص بعد از سپردن کشور به دست تفکر مصباح (به لحاظ تئوری و نظری)، و مدافعان او، که همان ادامه دهندگان تفکر شیخ فضل الله نوری در عصر مشروطه اند، مردم ایران به شدت نگران کرده است، و هر چند معترضین به این وضعیت، از سوی برخی از دنبال کنندگان خط و تفکر شیخ فضل الله، "فتنه" و "فتنه گر" نامیده می شوند، اما فراموش نمی کنیم که شیخ فضل الله نوری روزگاری خود هم، آزادیخواهان و جمهوریت طلبان و مجاهدان راه آزادی و حرکت ضد استبدادی مشروطه خواه را نیز، پیش از این "فتنه" و "فتنه گر" خوانده بود [xii] و این در واقع تکرار تاریخ است، که باز ایرانیان مظلوم، آن را دوباره می بینند و تجربه می کنند.     

[i] - فضل‌الله نوری مازندرانی (۳ دی ۱۲۲۲ – ۹ مرداد ۱۲۸۸) معروف به شیخ فضل‌الله نوری، روحانی مخالف مشروطیت و از مجتهدان شیعه و بنیان‌گذار اسلام سیاسی در ایران قاجاری بود. او اظهار می‌کرد که تمامی قوانین جامعه باید بر اساس احکام اسلام تنظیم شوند او مهم‌ترین و مشهورترین نمایندهٔ جریان فکری مشروعه‌خواهی به‌شمار می‌رود. پس از انقلاب مشروطه، شیخ فضل‌الله با اصول آزادی و برابری متمم قانون اساسی مخالفت کرد و به اصرار او، ماده‌ای در متمم قانون اساسی گنجانده شد که بر اساس آن، شورایی از علمای شیعه برای نظارت بر مصوبات مجلس و اطمینان از انطباق این مصوبات با شرع در نظر گرفته شد. در آذر ۱۲۸۶، نوری از مردم دعوت کرد تا برای دفاع از اسلام در برابر «مشروطه ‌طلبان کافر» در میدان توپخانه تجمع کنند. او در این گردهمایی معروف به واقعه میدان توپخانه سخنرانی کرد و "برابری" را یک بدعت خارجی خواند شیخ فضل‌الله فتواهایی مبتنی بر حرام بودن مشروطه صادر نمود. در سال ۱۲۸۶، تعدادی از علمای تهران که شیخ فضل‌الله در رأس آن‌ها بود، در نامه‌ای به محمدعلی‌شاه، نوشتند که مجلسی که با الگوبرداری از قوانین پارلمان‌های اروپایی تشکیل شده‌است، با قواعد اسلامی منافات دارد و ممکن‌الجمع نیست به دنبال فتح تهران در ۱۲۸۸، تعدادی از مخالفان مشروطه مانند شیخ فضل‌الله به اعدام محکوم شدند.

[ii] - محمدعلی‌شاه (۱ تیر ۱۲۵۱ – ۱۶ فروردین ۱۳۰۴) ششمین شاه ایران از دودمان قاجار بود. او در ۲۸ دی ۱۲۸۵خورشیدی به سلطنت رسید و تا ۲۵ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی که مجبور به برکناری شد، حکومت کرد. محمدعلی‌شاه از مخالفان مشروطه بود که مجلس شورای ملی را به توپ بست و آزادی‌خواهان را به قتل رساند. پس از حمله به مجلس، دوره موسوم استبداد صغیر آغاز گردید. او پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان به رهبری سردار اسعد بختیاری به سفارت روسیه در تهران پناهنده شد و با فشارهای داخلی و خارجی مجبور به ترک ایران شد. مشروطه‌خواهان پس از وی پسر خردسالش احمدشاه را به سلطنت انتخاب کردند. محمدعلی شاه وابستگی زیادی به دولت روسیه داشت.

[iii] - سخنان محمدعلی شاه دربارهٔ همکاری با مشروطه خواهان، زمانی که محمدعلی شاه مشغول تدارک حمله و انهدام مجلس بود، تلگراف‌هایی از ایالات مختلف در همکاری با مشروطه خواهان رسیده بود. محمدعلی شاه خشمگین شد و این سخنان را گفت: "ملت غلط می‌کند ما را نخواهد. رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحبقران، رعیت را چه به فریاد حق‌طلبی! رعیت غلط می‌کند ما را نخواهد! رعیت گوسفند و ما شبانیم! سایه ماست که آرامش می‌دهد، نعمت ارزانی می‌دارد و دفع بلا می‌کند! ماییم که آبرو می‌دهیم، ماییم که مالک ایرانیم! خون جواب آزادیست! رعیت غلط می‌کند اعتراض کند، غلط می‌کند دیوان مظالم بخواهد، غلط می‌کند مشروطه بخواهد، رعیت غلط می‌کند ما را که زینت کشوریم محکوم کند! به خدای احد و واحد قسم دستور داده‌ایم به قزاق‌ها هر که نافرمانی کرد امانش ندهند، هر که فریاد مشروطه‌خواهی سر داد پوستش را کنده کاه پُر کنند! ما رعیت سربه زیر می‌خواهیم، ما رعیت بله قربان‌گو می‌خواهیم، ما رعیت کر و کور می‌خواهیم."

[iv] - از روز شنبه ۸ و یکشنبه ۹ ذیقعده ۱۳۲۵ (۲۲ آذر ۱۲۸۶) گروه‌هایی به سرکردگی صنیع حضرت و مقتدر نظام و به اشارهٔ دربار به‌طرف مجلس و مسجد سپهسالار در میدان بهارستان هجوم بردند و اقدام به تظاهرات علیه مشروطیت و مجلسیان نمودند. اینان که حدود دو هفته مجلس را در محاصرهٔ خود داشتند از سه گروه تشکیل شده بودند:

  1. جمعی اراذل و اوباشسنگلجبه سرکردگی مقتدر نظام و لوطی‌های چاله میدان به سرکردگی صنیع حضرت
  2. فراشان و غلامان کشیکخانه و سربازان فوج و استرداران و شتردارانامیر بهادرجنگ
  3. دینداران عامی به سرکردگیفضل‌الله نوری وسید علی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و محمد آملی که گروه روحانیان دربار را تشکیل می‌دادند.

این سه گروه حول محور مبارزه و مخالفت با مشروطه و به دستور دربار از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کردند

[v] - بزرگراه ایوبی که این بزرگراه ۶ کیلومتری که در غرب تهران واقع شده و از اتوبان تهران-کرج تا محدوده شهرک غرب را دربرمی‌گرفت، بعد‌ها به نام شیخ فضل‌الله نوری نام‌گذاری شد.

[vi] - به‌توپ بستن مجلس، اشاره به مجموعه رویدادهایی در روز سه‌شنبه ۲ تیر ۱۲۸۷ دارد که نهایتاً با شلیک توپ به ساختمان مجلس شورای ملی به دستور محمدعلی‌شاه قاجار و توسط نیروهای بریگاد قزاق روسی به فرماندهی کلنل ولادیمیر لیاخوف، کشته شدن میرزا ابراهیم تبریزی و دستگیری سران جنبش مشروطه به پایان رسید.

[vii] - به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، براساس ماده ‌واحده "تعیین مناسبت‌های جدید برای درج در متن و ضمیمه تقویم رسمی کشور" که در جلسه ۸۹۱ مورخ ۱۴۰۲/۰۹/۱۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی و بنا به پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی؛ به تصویب رسید، ۱۲ دی‌ماه روز علوم انسانی اسلامی؛ بزرگداشت علامه مصباح یزدی نامگذاری شده است.

[viii] - فضل‌الله نوری مجلس قانونگذاری را نمی‌پذیرد، چرا که قانونگذاری را خلاف شرع می‌داند. او قانونگذاری را مخالف با خاتمیت و کمال دین تلقی می‌کند: "پس این دارالشورا که مردم خواستند منعقدش نمایند و از روی موافقت (با) طباع اکثریت آرا تعیین قانون کنند، اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنان‌که این هیئت را مقننه می‌خوانند، بی‌اشکال تصدیق به صحت آن منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت. اگر مقصود، جعل ترتیب قانون موافق شرع بود، اولاً: آنکه ابداً ربطی به آن جماعت نداشت و بالکلیه از وظیفهٔ آن هیئت خارج بود و ثانیاً آنکه عمل به استحسان عقلی است و حرام" شیخ فضل الله نوری دخالت در امور عامه را از باب ولایت می‌دانست نه وکالت. از این روی نمایندگان را به عنوان وکیل مشروع نمی‌دانست. "مگر نمی‌دانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست، این باب ولایت شیعه ‌است؛ یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس مخصوص است به علیه‌السلام یا نواب عام او و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آن‌ها در این امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر (ص) و علیهم‌السلام است." شیخ نوری با برابری حقوق مسلمانان و غیرمسلمانان مخالف بود. او در این باره گفت: «ای بی‌شرف و ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز می‌کنی و می‌گویی: من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟»  فضل‌الله نوری دربارهٔ مدارس جدید می‌گوید: «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقیده‌های شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمی‌دانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.» «اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه‌خانه‌ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه‌خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع…» فضل‌الله نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن می‌گوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهم‌ترین متن دینی می‌گردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی سخن می‌گوید و آن را نفی می‌کند و برابر با کفر می‌نشاند. گو اینکه می‌توان نتیجه گرفت که وی با آزادی‌های مضاف (بیان، قلم و…) سازگاری دارد و آنان را می‌پذیرد. اما با دقت در سخنان او نمی‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادی‌های مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد می‌کند واژه آزادی از بحث‌های موجود حذف شود: «اگر از من می‌شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»

[ix] - برخی از مواضع و اظهارات محمد تقی مصباح یزدی : «مردم، ناصر (کمک‌کننده) ولی فقیه هستند، نه ناصب (منصوب‌کننده) و مشرع (مشروعیت دهنده) او» این در حالی است که قانون اساسی این وظیفه را به مجلس خبرگان متشکل از نمایندگان مردم قرار داده است. از دیدگاه وی فقها در دوران غیبت نایب عام حجت بن الحسن حاکم هستند و نتیجتاً انتخاب حاکم توسط مردم فاقد اعتبار است. "نباید با بهانه حقوق شهروندی بگوییم بهایی، یهودی و مسلمان هیچ فرقی با هم ندارند چون احکام ذمه در اسلام برای چنین مواردی بیان شده‌است. غرب از آزادی بتی ساخته که باید آن را شکست و قدم در راه صحیح گذاشت" این در حالی است که قانون اساسی ج.ا.ایران در اولین سخن خود از برابری همه در برابر قانون حتی رهبر انقلاب، سخن می گوید. مصباح یزدی بارها تأکید کرده که ملاک دانستن رأی مردم خلاف احکام اسلامی است. او گفت: «متأسفانه برخی باورشان این نیست که حکم اسلامی مقدم بر رأی مردم است.» بنا به اعتقاد وی ضدیّت با ولایت فقیه به معنی شرک به خداست. «مردم اگر با دلایل قطعی برای شان ثابت شود که توطئه علیه نظام در کار است و می‌خواهند نظام را براندازند، دیگران به هر دلیلی توجه ندارند یا صلاح خودشان نمی‌دانند، اگر مردم قطع پیدا کردند، خودشان باید اقدام کنند. این هم از مواردی است که تمسک به خشونت جایز است.» «ما در قرآن دستور ارهاب داریم و افرادی که با ادبیات عرب آشنا هستند بروند معادل ارهاب را پیدا کنند. حالا اگر من الان بگویم معنایش چیست فردا روزنامه‌ها تیتر می‌کنند که فلانی طرفدار تروریسم است.» «اگر کسی خلاف شرعی مرتکب شود مؤمنان وظیفه دارند به او تذکر دهند، در مرحله بعد وظیفه دارند که به پلیس معرفی اش کنند، و اگر بعد از چند بار به این نتیجه رسیدند که پلیس و دستگاه قضایی نیز این افراد را مجازات نمی‌کنند، خودشان می‌توانند دست به کار شده و خاطیان را به سزای اعمال خود برسانند.» او اصلاح‌طلبان را «احیاکنندگان سنت کفار ۲۵۰۰ سال پیش ایران» نامید. مصباح یزدی که در خرداد ۱۳۶۸ در جلسه‌ای در قم گفته بود خامنه‌ای «حتی یک صفحهٔ رسائل را بدون اعراب نمی‌تواند از رو بخواند» در آذر ۱۳۹۳ گفت: "رهبر جمهوری اسلامی (سیدعلی خامنه‌ای) فراتر از لیاقت مردم ایران است".

[x] - تقی مصباح زادهٔ تقی گیوه‌چی؛ ۱۱ بهمن ۱۳۱۳ – ۱۲ دی ۱۳۹۹ مشهور به محمدتقی مصباح یزدی مجتهد و فیلسوف شیعهٔ اهل ایران بود. او بنیان‌گذار و رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهش امام خمینی، نماینده ادوار مجلس خبرگان رهبری، عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رئیس سابق شورای عالی مجمع جهانی اهل‌بیت و یکی از استادان حوزهٔ علمیهٔ قم بود. او به عنوان پدر معنوی جبهه پایداری شناخته می‌شد. با توجه به تفکرات و سخنرانی‌های مصباح یزدی، تعدادی او را روحانی تندرو و نیز یکی از مروجان خشونت برای حذف منتقدان و مخالفان در جمهوری اسلامی دانسته‌اند

[xi] - افشاگر «شاسی‌بلند ها» رد صلاحیت شد       نماینده تبریز از رد صلاحیت خود توسط هیأت اجرایی وزارت کشور خبر داد. کد خبر: ۱۲۰۳۷۸۸ تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۲ به گزارش تابناک، احمد علیرضابیگی، نماینده تبریز، آذرشهر و اسکو در گفتگو با  خبرآنلاین از رد صلاحیت خود توسط هیأت اجرایی وزارت کشور خبر داد. وی با بیان آنکه رد صلاحیت خود توسط هیأت اجرایی قابل پیش بینی بود، گفت: به خاطر محکومیت در پرونده شاسی‌بلندها رد صلاحیت شدم.

[xii] - شیخ فضل الله نوری مشروطیت را فتنه خواند و قانون اساسی آنرا «دستور ملعون» و «ضلالت‌نامه» (رسالهٔ حرمت مشروطه، ترکمان، ص ۱۰۷) می‌نامید.

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (38)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

آیت الله مصباح در فنلاند

مرحوم آیت الله محمد تقی مصباح یزدی از جمله فرموده اند: در حکومت اسلامی، رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد؛ نه در اصل نوع نظام سیاسی کشورشان، و نه در اعتبار قانون اساسی، و نه در انتخاب ریاست جمهوری، و انتخاب خبرگان رهبری. ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است(هفته نامه پرتو؛ ارگان موسسه مصباح یزدی؛ ۱۳۸۴/۱۰/۲۷). فرض کنیم شهروندان ایرانی چنین گزاره ای را بپذیرند، کما این که تاکنون نیز خواه و ناخواه چنین بوده است. ولی مسلم است که مرحوم ایشان،‌ نظریه خویش را مخصوص جغرافیای ایران و بلکه جغرافیای شیعیان و مسلمانان نمی شمرد؛ سهل است که به دلیل جامع و مانع فرض کردن نظریه دیدگاهش، آن را فراگیر و بلکه جهانشمول می پنداشت. حال چنان چه بر فرض، دکترین ایشان بخواهد در فنلاند اجرایی شود چه پیامدهایی خواهد داشت؟ فنلاندی ها برای  جا انداختن این نظریه از چه چیزهایی باید دست بکشند؟ اجازه دهید ابتدا نگاهی به سازو کار انتخابات ریاست جمهوری داشته باشیم.
برای نامزد شدن به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در فنلاند، داشتن ۵ ویژگی بایسته است: حداقل سن ۳۵ سال،  داشتن حمایت حداقل ۲۰ هزار شهروند، نداشتن محکومیت کیفری، داشتن سلامت جسمی- روانی و ثبت نام در لیست رای دهندگان محل زندگی خود.
غیر از این شروط، برای ورود نامزدان ریاست جمهوری به صحنه انتخابات هیچ شرط دیگری نیست.‌ البته مهمترین وظیفه دبیرخانه پارلمان که زیر نظر مجلس فنلاند است، بررسی تطبیق صلاحیت نامزدان با اصول بالا است. تا کنون هیچیک از نامزدان ریاست جمهوری به دلیل باورهای دینی- مذهبی و یا اعتقادات شخصی رد صلاحیت نشده است. تنها مورد رد صلاحیت در همه تاریخ فنلاند، سال۲۰۲۲ رخ داد.‌ یکی از نامزدان ریاست جمهوری به نام پیتر اوربو، از حزب ملی‌گرای فنلاند که اتفاقا بر پایه نظرسنجی ها، هیچ شانسی برای جلب آرای شهروندان نداشت، به دلیل نفرت پراکنی نژادی، توهین به مهاجران و مواضع کاملا فاشیستی، از جمله مخالفت با پناه دادن به مهاجرین مسلمان، از سوی دبیرخانه پارلمان رد صلاحیت شد.
هم چنین برای کسب نامزدی مجلس، داشتن شهروندی فنلاند، حداقل ۱۸ سال سن، داشتن حمایت ۱۵۰۰ تن و قرارداشتن در فهرست رای دهندگان محلی، بس است. در فنلاند هیچ قانون و مقرراتی نیست که براساس گرایش و هویت جنسی،‌ شغلی،‌دینی- مذهبی و...‌مانع نامزدی در انتخابات شود.‌ تا کنون هیچ نامزدی به این دلایل و اعتقادات شخصی رد صلاحیت نشده است. کوتاه آن که مثالواره سازو کار انتخابات فنلاند، تقریبا در همه جای جهان توسعه یافته سیاسی، مانند ملل اسکاندیناوی، بنه لوکس و اتحادیه اروپایی جاری و متداول است.‌ حال چگونه میسر است که به فنلاندی ها، سوئدی ها، سوئیسی ها، ایسلند و دانمارک و نروژی ها، قبولانده شود که تابع دکترین مرحوم آیت الله مصباح شوند؟!!. لازمه صدور و جا انداختن چنین اندیشه ای، در وهله نخست آن خواهد بود که این ملت ها، مسلمان شیعی طراز جناب آیت الله مصباح شوند. یعنی به ولایت مطلقه فقیه تن دهند؛ و سپس مکانیسم انتخابات خود را بر اساس دستورالعمل های جناب آیت الله شکل دهند.‌ برای جا انداختن این دیدگاه مثلا در اسکاندیناوی، یک مشکل وجود دارد. در واقع بزرگترین مشکل این ملت ها در توسعه سیاسی آن است که مشکلی ندارند. یعنی با مکانیسم های نشأت گرفته از دمکراسی، هر مساله ای را در همین چارچوب به فوریت حل وفصل می کنند.
یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k

This comment was minimized by the moderator on the site

از خیابان نایینی تا بزرگراه فضل‌الله نوری

اگر می‌خواهید از نسبتِ رویکرد فقهی غالب در نظام ج‌.ا.ا و به‌ویژه در نهادهایی مثل؛ «شورای نگهبان»، «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم»، «مجلس خبرگان رهبری»، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» و روحانیونی مانند؛ «محمدتقی مصباح یزدی» و «احمد علم‌الهدی»، با افکار برخی فقهای عصر مشروطیت آگاه شوید، برای تقریب به ذهن و تجسم موضوع، موقعیت و طول و عرض بزرگراه معروف و شاخص؛ «شیخ‌فضل‌الله نوری» را که هفت کیلومتر مسافت دارد و از بلوار پاک‌نژاد در شهرک غرب تهران آغاز و به آزاد راه تهران-کرج ختم می‌شود‌، مقایسه کنید با موقعیت و طول و عرض خیابان گمنام و مهجور «علامه نائینی» که در جنوب تهران از خیابان زمانی آغاز و تا ۲۰متری جوادیه امتداد دارد!
جالب است بدانید که در سال ۹۸، باحضور علی لاریجانی رییس وقت مجلس شورا، ساختمانی بنام «شهید آیت الله شیخ‌فضل‌الله نوری» در محوطه مجلس افتتاح شد که «مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی» در آن واقع شده است!
جهت آشنایی با افکار شیخ‌فضل‌الله نوری و علامه نائینی و تفاوت میان ایندو، مطالعه کتب تاریخی مربوط به عصر مشروطیت پیشنهاد می‌شود.
اکبر_اعلمی
@alami_akbar

This comment was minimized by the moderator on the site

انتخابات ایران و گینس!

رحیم قمیشی

سال گذشته در یکی از شهرهای اروپایی که شهردار با انتخاب مستقیم مردم انتخاب می‌شود، اتفاق بسیار جالبی افتاد.
شهردار قدیمی، پرقدرت و پولدار شهر کاندیدای اصلی انتخاب شدن بود، اما هیچ رقیبی پا به رقابت با او نگذاشت. همه فقط می‌خواستند از او حمایت کنند تا پس از شهردار شدنش، از مواهب او برخوردار شوند.
شهردار احساس کرد بدون رقیب وارد انتخابات شدن جلوه بسیار بدی خواهد داشت. دست به دامان کارمند دون‌پایه شهرداری، و در واقع آبدارچی‌اش شد که اتفاقا خانم جا افتاده و البته کم سوادی بود، تا به عنوان رقیبش وارد انتخابات شود. آن خانم ساده پذیرفت...
و اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد.
خانم آبدارچی منتخب مردم شد و شهردار پرنفوذ و یکه‌تاز از او شکست سنگینی خورد!

شنیدم در خراسان جنوبی همه کاندیداها را رد صلاحیت کرده‌اند تا آقای رئیس جمهور منتخب ملت! مجبور باشد با خودش مبارزه کند تا شاید پیروز انتخابات شود!
متأسفانه در ایران اجازه نمی‌دهند آبدارچی‌ها داوطلب شرکت در انتخابات شوند. شک ندارم حضور یک فرد ناشناس، کم سواد، و البته غیر روحانی، خطر بسیار بزرگی برای انتخاب شدن رئیس‌جمهور محبوب مستضعفین جهان برای عضویت در مجلس خبرگان رهبری می‌شد!

دوستم می‌گوید یکی از افراد مطرح برای رهبری آینده نظام، همین کاندیدای بی‌رقیب در استان خراسان جنوبی است.
چه خوب که آبدارچی‌ها امکان حضور در این انتخابات را ندارند، و گر نه ممکن بود وضع بسیار بدتر از آن شود که فکرش را می‌کردند و می‌کنیم!!

می‌دانم اگر اجازه حضور آبدارچی‌هایی پاک و صادق و بی‌ادعا را در این انتخابات‌ها می‌دادند، انتخابات بسیار پر شوری برپا می‌شد.
آن وقت شاید ما که با صندوق‌های رأی‌گیری تشریفاتی و بی‌خاصیت قهر کرده‌ایم، خودمان را قانع می‌کردیم، همین یک بار را هم برویم و به قول آقایان امام زمان را از خودمان راضی کنیم!

همه شواهد گویای آنست که انتخابات اسفند ماه امسال، تاریخی خواهد شد.
تا آنجا که من مشاهده کرده‌ام، حتی روستائیانی که به آنها گفته شده پرداخت یارانه منوط به رأی دادن است، کمترین انگیزه‌ای برای مشارکت ندارند.
معجزه اینترنت و انقلاب ارتباطات را نظام دست‌کم گرفته. امروز آگاهی در روستاها کمتر از شهرها نیست.
مردم در ایران نه آبدارچی، اگر چوب خشکی داوطلب باشد، آن را به بسیاری که فقط خودشان خودشان را قبول دارند ترجیح می‌دهند.
فکر می‌کنم انتخابات آینده را گینس بتواند ثبتش کند.
ثبت در تاریخ!

@ghomeishi3

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

منتجب‌نیا: جبهه پایداری همان انجمن حجتیه است با روش داعش/ بعد از رحلت امام، مصباح یزدی را با جت فالکون از این استان به آن استان می‌ بردند

رسول منتجب‌نیا، دبیرکل حزب جمهوریت:

متاسفانه بعد از رحلت حضرت امام پای تئوریسین‌های انجمن حجتیه در نیروهای مسلح، در سازمان‌ها، در نمازهای جمعه باز شد یعنی آن کسی را که امام احساس خطر می‌کردند که حتی دامادش هم نباید در سپاه باشد، ما خبر داشتیم که آقای مصباح را با هواپیماهای شخصی جت فالکون از این استان به آن استان می‌بردند تا برای سپاه و بسیج کلاس آموزشی بگذارد.
 اگر می‌بینید انجمن حجتیه‌ای که امام آن‌ها را منحل کرد و احساس خطر می‌کرد الان نفوذ کردند در جای‌جای نظام و کشور و اگر میبینید که اسمش را عوض کردند و تغییر به جبهه پایداری دادند.من معتقدم این یک مرتبه‌ای از مراتب داعش است یعنی بسیاری از ویژگی‌ها و تفکرات داعش را اینها دارند و اگر قدرت پیدا بکنند چه بسا همان روش و منش داعش را در مملکت پیاده بکنند./ مستقل آنلاین
https://eslahatnews.com/22267

This comment was minimized by the moderator on the site

بازی با ریسک صفر!

احمد زید آبادی

سال ۹۶ من تقریباً مطمئن بودم که ‎#شورای_نگهبان صلاحیت شیخ ‎#حسن_روحانی را برای دور دوم ریاست جمهوری تأیید نمی‌کند.

در واقع، تمام شواهد رسانه‌ای نشان می‌داد که دیگر هیچگونه تمایلی برای همکاری با آقای روحانی وجود ندارد و از همین رو به اصلاح‌طلبان تأکید کردم که اگر او بدون توافق روشنی با جناح مقابل وارد صحنۀ رقابت شود، در صورت پیروزی هم بدون تردید دورۀ دومش با کارشکنی و در نتیجه ناکامی فضاحت‌باری روبرو خواهد شد بخصوص اینکه عقیم ماندن برجام و تشدید تحریم‌ها نیز در افق سیاست ایالات متحده هویدا بود.

شورای نگهبان اما به خلاف انتظارم صلاحیت روحانی را تأیید کرد و این موجب سردرگمی من شد. برای نجات از سردرگمی به این تحلیل رسیدم که به احتمال زیاد، ارزیابی طرفِ مقابل این بوده است که روحانی رأی ندارد و حتی یک "چوب خشک" هم در مقابل او رأی می‌آورد، پس به جای به جان خریدن هزینۀ رد صلاحیت او، بهتر است که از طریق صندق رأی حذف شود.

روحانی اما پس از تأیید صلاحیت، به زعم خود زرنگی به خرج داد و با تند کردن بی‌سابقۀ لحن و زبانش، وعده‌های شیرین و رنگین و جذاب بسیاری به جمعیت خاموش برای تغییر وضعیت مطرح کرد به گونه‌ای که در آخرین روزهای تبلیغات ریاست جمهوری، بسیج غیرمترقبه‌ای در تودۀ مردم و حتی سلبریتی‌ها به نفع او شکل گرفت. روحانی سرانجام انتخابات را برد اما آیا واقعاً به این فکر کرده بود که چگونه می‌خواهد به وعده‌های رنگارنگش جامۀ عمل بپوشاند؟
و یا اینکه فقط به دنبال جذب رأی به بهای نومیدی و سرخوردگی و بی‌اعتمادی حامیان به شور و خروش آمده‌اش بود؟

به هر حال، بعد از آن بود که برخی محافل اصولگرا، حذف رقبا از طریق صندوق رأی را "بازی با ریسک بالا" تلقی کردند و در انتخابات سال ۱۴۰۰ به رغم ضعف شدید و آشکار پایگاه رأی ‎#اسحاق_جهانگیری و احتمال ناچیز پیروزی ‎#علی_لاریجانی، تن به ریسکِ تأیید صلاحیت آنان ندادند!

به نظرم ردصلاحیت آقای روحانی در انتخابات خبرگان هم به همین موضوع مربوط می‌شود. آنان پیش از این شیخ را آزموده‌اند و و احتمال می‌دهند که با وجود هیچ نشانه‌ای از امکان رأی‌آوری او، چه بسا بار دیگر به صحرای کربلا بزند و نتیجۀ بازی را تغییر دهد! پس چه بهتر که بازی با ریسک صفر انجام شود! بازی با ریسک صفر هم اما ریسک‌های خطرناک خود را دارد که برخی محافل اصولگرا ظاهراً از آن بی‌خبرند!

https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0

This comment was minimized by the moderator on the site

حکمرانی مصباحیه بر حکمرانی

ایــنــڪــه امــثــال رئیــســی قــرار اســت در انــتــخــابــات مــجــلــس خــبــرگــان رهبــری بــا خــودشــان رقــابــت ڪــنــنــد تــا مــردم مــثــلــاً بــه رئیــســی یــا رقــیــبــش رئیــســی رای دهنــد تا امثال رئیسی یا رقیبش رئیسی هم با حضور مجلس خبرگان رهبری بر بقاء شرایط مندرج در اصل ۱۰۹ قانون اساسی، گذشته یا تصمیمات، اقدامات، عملکرد، انتصابات و .... رهبری نظارت و در صورت صرورت نسبت به برکناری رهبری براسلس اصل ۱۱۱ اقدام و رهبر جدیدی حائز شرایط مندرج در قانون اساسی را برگزینند یا در صورت فوت رهبری رهبر جدیدی را از میان چند یا دهها گزینه مورد بررسی انتخاب و به جامعه معرفی کنند بــخش از فــاجــعــه روند انتخابات مــجــلــس خــبــرگــان رهبــری اســت و شاید در برابر فضاحت تاریخی بررسی صلاحیت کاندیداهای نمایندگی مجلس خبرگان رهبری توسط نمایندگان رهبری در شورای نگهبان که خود نیز کاندید انتخابات مجلس خبرگان رهبری هستند هیچ نبوده و نیست.
اینکه امثال رئیسی قرار است برای ورود به مجلس خبرگان رهبری که باید انتخابگر و ناظر بر رهبری باشند با خودش یا سطل آراء باطله رقابت کند شاید در برابر فاجعه وضعیت انتخابات مثلاً در استان فارس که بطور مضحکی چهار نفر مورد وثوق فقهای شورای نگهبان قرار است برای بدست آوردن یکی از پنج صندلی سهم فارس در مجلس خبرگان رهبری تنها با بخشی یا یکی از اجزاء خود رقابت کنند چیزی جز تحقیر هزار باره شعور اجتماعی و سیاسی و حتی باورهای مذهبی ایران نبوده و نیست و باید دید رهبر منتخب چنین افرادی برلی انتخاب و انتصاب هزاران مدیر عالی رتبه غیرقابل تظارت چه چیزی خواهد بود.
اینکه سعیدی امام‌جمعه قم حالا با صراحت از لزوم جایگزینی اندیشه های بنیانگذار فرقه ضاله نصباحیه بجای اندیشه های بزرگانی چون آیت الله العظمی علامه طباطبایی صاحب تفسیر نوین قرآن با قرآن(المیزان) تا آیت الله علامه استاد شهید مرتضی مطهری و بسیاری از متفکرین دینی می گوید حرف جدیدی نیست و مرحوم امام خمینی هم بارها و بارها در مورد نفوذ اندیشه های ضاله حجتیه تا سلفیها هشدار داده بودند که به هیچ گرفته شد. اما شاید نکته حائز اهمیت برای پیروان اندیشه های سیاسی امام خمینی تا مبانی تفکر علمای دینی چون علامه طباطبایی، استاد شهید مطهری تا شهید دکتر بهشتی فهم شرایطی است که پیروان محله ضاله مصباحیه پس از فتح مجلس و دولت حالا بر فراز منبرهای نماز جمعه ایستاده اند و باید باور کنیم تا الزام به لعن امام تا استاد شهید مطهری پیش از خطبه های نماز جمعه چیزی نمانده است. امثال سعیدی امام جمعه قم امروز بر منبر جمعه درفش فرقه مصباحیه را برافراشتند و خطبه به نام مصباح می خوانند مکرر هشدار داده شده بود.
اینکه جریان فکری متصل به فرقه ضاله مصباحیه کیهان حالا به صرافت توجیه کاهش مشارکت مردم در دو اول ریاست جمهوری حجت الاسلام خامنه ای امام جمعه تهران و رئیس جمهور وقت در تلاش حمله به دولت مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر محبوب و مورد حمایت قاطع مرحوم امام خمینی می باشد قطعاً چیزی جز خباثت ذاتی و شیطانی این جماعت نیست چرا که دولت میرحسین موسوی محبوب و مورد حمایت قاطع مرحوم امام خمینی بود که حتی اما حفظ مهندس میرحسین موسوی در منصب نخست وزیری دوران دفاع مقدس را بر حفظ رئیس جمهور وقت حجت الاسلام خامنه ای و و اجماع براندازی گروه ضد جنگ ۹۹ نفره ترجیح دادند. اما همزمانی لاطائلات شیطانی جریان فکری فرقه ضاله مصباحیه علیه دولت دوران دفاع مقدس مورد حمایت تام مرحوم امام خمینی با آغاز رجز خوانی برخی امامان جمعه در بیعت گیری مردم با باورهای ضاله و ضد دینی فرقه مصباحیه می تواند هشدار بسیار جدی در مورد عمق نفوذ گسترده عناصر فرقه در جای جای ارکان حکمرانی به نام مرحوم امام خمینی باشد. ۸ بهمن
https://t.me/Khabar_Naghde

Telegram (https://t.me/Khabar_Naghde)
نقد خبر
فَّبَشِّر عِبٌاد اَلّّذينَ يَسَْتمِعُونَ الْقَوُلْ فَيَّتبُِعونَ اَحْسّّن

This comment was minimized by the moderator on the site

با هزاران دورد بر شما عزیزان اندیشمند و خردورز و خردگرا

مخالفت با انتخابات نه امروز و نه فردا هیچگاه به معنای مخالفت با اسلام و ولایت ایمانی علی بن ابی طالب نبوده و نیست و نخواهد بود

محمدکاظم مدرسی یزدی عضو شورای نگهبان، در خطبه این هفته نماز جمعه بخش مرکزی یزد:

" مخالفت با انتخابات مخالفت با مشروعیت و مقبولیت نظام جمهوری اسلامی (نظام سیاسی فقیهانه) است و تضعیف جمهوری اسلامی (نظام سیاسی فقیهانه) به معنای تضعیف پرچم ولایت حضرت علی (ع) و اسلام ناب محمدی است، بنابراین در این برهه مخالفت با انتخابات مخالفت با اسلام است"

و اینک نکاتی پیرامون سخن فوق:

۱. هیچ نظام سیاسی اعم از فقیهانه فقیهان حاکم بر ایران و یا نظام های سیاسی به نام اسلام اعم از طالبانی یا داعشی، مطلقا نسبت ضروری و غیر قابل انفکاک با اسلام به طور عام در میان عموم مسلمانان و نیز با ولایت ایمانی علی بن ابی طالب در میان مسلمانان شیعی دوازده امامی نداشته و ندارد و نخواهد داشت.

۲. چرا که هرگز سرنوشت اسلام به طور عام و ولایت ایمانی علی بن ابی طالب در میان مسلمانان شیعی دوازده امامی به طور خاص، به هیچ نظام سیاسی دینی اعم از نظام سیاسی فقیهانه حاکم بر ایران یا نظام سیاسی فقیهانه طالبانی حاکم بر افغانستان و یا مشابه آنها ، گره نخورده و نخواهد خورد تا به وجود آنها وجود یابد و به سقوط آنها سقوط نماید.

۳. به بیان روشن تر هم اکنون اگر نظام سیاسی فقیهانه حاکم بر ایران یا امارت اسلامی طالبانی حاکم بر افغانستان از بیخ و بن از میان برود و نابود گردد و هیچ اثری از آن دو،  در روی زمین باقی نماند،  بدون هیچ تردیدی نه خم به ابروی اسلام به معنای عام و نه ولایت ایمانی علی بن ابی طالب به معنای خاص نخواهد نشست.
۴. در طول هزار و سیصد سال گذشته در زیست اجتماعی مسلمانان همواره حکومت ها غیر اخلاقی و غیر عقلانی و آزادی ستیزانه ای به نام دین و اسلام  بوده اند و همواره هر کدام به دلایلی ساقط و نابود شده اند با این همه اما هرگز خم به ابروی اسلام ننشسته است . اسلام همواره مانده است اما همه حکومت ها از میان رفته اند و اکنون نیز چنین است زیرا سقوط نظام سیاسی فقیهانه حاکم بر ایران همانند دیگر حکومت ها در زیست اجتماعی مسلمانان مطلقا وجود و حضور اسلام و تشیع و ولایت ایمانی علی بن ابی طالب در میان مسلمانان را نه می تواند با چالش  سقوط مواجه سازد و نه می تواند پایه های آن دو را متزلزل نماید همانگونه که در تاریخ گذشته نتوانسته چنین کند.
۵. این همه در حالی است که اسلام و تشیع از حکومت هایی به نام دین و اسلام و تشیع همواره ضرر ها و زیانهای بسیاری دیده اند و از این پس نیز خواهند دید و این خود نشان آشکاری است از این که میان اسلام و تشیع و حکومت هایی به نام اسلام و تشیع ارتباط منطقی و اخلاقی و عقلانی و ضروری بر قرار نبوده و از این پس نیز بر قرار نخواهد بود.
۶. از این رو، هر حکومتی به نام اسلام تنها حکومت مسلمانان و نه هیچ چیزی دیگر، بوده و از این پس نیز همین گونه خواهد بود و بسته به این که مسلمانان تشکیل دهنده حکومت از افکار آزادی خواهانه و حقوق بشری و اصول اخلاقی و عقلانی بر خوردار باشند یا از افکار استبدادی و دیکتاتوری و خودکامگی و قدرت طلبی؛ هر کدام باشد ، متناسب با افکار یاد شده نوع حکومت را به ظهور می رسانند چه خوب باشند و چه بد به اسلام هیچ ربطی ندارد.
۷. با توجه به همه آن چه عرض شد مخالفت با انتخابات نظام سیاسی فقیهانه در ایران امروز الزاما نه مخالفت با اسلام و نه مخالفت با تشیع و نه مخالفت با ولایت ایمانی علی بن ابی طالب  و نه مخالفت با مشروعیت و نه مخالفت با مقبولیت نظام سیاسی حاکم نمی باشد تنها و تنها مخالفت با انتخابات ناعادلانه و غیر آزادی خواهانه و هموار کننده استبداد سیاسی اقلیت بر اکثریت در نظام سیاسی فقیهانه است و بس. 
۸. ای کاش عمامه به سرهای نشسته بر سر سفره قدرت و حکمرانی فقیهانه وقتی از جایگاه امامت جمعه سخن می گویند کمی و تنها کمی از خرد نقاد و تفکر و تعقل خردورزانه بهره ای می داشتند تا این همه به خاطر حکومت فقیهانه خود،  اسلام و تشیع را به حکومت  لرزان و آزادی ستیزانه خود گره نمی زدند و از اسلام و تشیع برای خود هزینه نمی کردند.!!
#عبدالله_مصباحی
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

This comment was minimized by the moderator on the site

با سلام و هزاران درود بر شما اندیشه ورزان خردگرا
نه تنها #شرکت_در_انتخابات واجب شرعی نیست حتی ضرورت سیاسی نیز در هر شرایطی ندارد

علم الهدی امام جمعه مشهد:

اگر دشمن یقین کند مردم با این نظام نیستند، در حمله نظامی و تجاوز به خاک این کشور حتی صبح را تا ظهر معطل نمی کند
رأی دادن یک واجب شرعی است، مثل دو رکعت نماز صبح
خدا و پیامبرش با کسی که واجب شرعی را عمداً ترک کاری ندارد

و اینک نکاتی پیرامون سخن فوق

۱. واجب شرعی در اسلام به اموری گفته می شود که خدا و پیامبرش آن را واجب کرده باشند مانند نماز و روزه و حج و زکات
۲. انتخابات یک امر سیاسی و متعلق به مردم است و مطلقا به خدا و پیامبر ربطی نداشته و ندارد و نخواهد داشت
۳. هیچگاه انتخابات سیاسی برای انتخاب نمایندگان مردم و تنها نمایندگان مردم نه از اصول و نه از فروع اسلام نبوده است تا مانند فروع از واجبات شرعی و یا مانند اصول از آموزه های بنیادین اسلام به شمار آید
۴. در زمان پیامبر اسلام هیچگاه چیزی به نام انتخابات سیاسی و شرکت در آن وجود نداشته است تا پیامبر اسلام در باره آن دستوری و یا توصیه ای برای مسلمانان داشته باشد که مراعات آن دستور و یا توصیه، وجوب شرعی پیدا نماید
۵. بیعت با حاکمان که در دنیای گذشته زیست اجتماعی سیاسی عرب های شبه جزیره العرب چهارده قرن پیش رایج بوده نیز هرگز معنا و مفاد انتخابات سیاسی برای تعیین نمایندگان مردم و تنها نمایندگان مردم و نه هیچ چیزی دیگر در دنیای امروز را نداشته و نه تنها نداشته حتی از نظر مفهوم و معنا با هم ، هم افق نیز نبوده و نیستند و نخواهند بود
۶. با توجه به آن چه آمد به نیکی روشن شد که هرگز شرکت در انتخابات سیاسی برای تعیین نمایندگان مردم نمی تواند واجب شرعی باشد چه رسد به این که مانند دو رکعت نماز صبح!؟ هر کسی چنین سخنی بگوید بدون تردید سخن به خلاف واقع و فراتر از آن دروغ به شریعت بسته است و مردم ساده و عوام مسلمان شیعه و غیر شیعه را فریب داده است آن هم به نام شرع که بدترین نوع فریب است
۷. و این سخن که "خداوند با کسی که واجب شرعی را عمدا ترک می کند کاری ندارد " نیز از اساس سخنی خلاف واقع و فراتر از آن نسبت دروغ به خدا و پیامبر دادن است. هیچ و مطلقا هیچ سند قرآنی و روائی وجود ندارد که بگوید خدا و پیامبر کسی را که عمدا یکی از واجبات شرعی را ترک می کند به حال خود رها و هیچ کاری با او ندارد و نه تتها چنان آیه و روایتی در دست نیست بلکه ده ها روایت و آیات بسیاری در دست است که خداوند کسانی که سرتاپا آلوده به گناه و ترک واجبات اند بی صبرانه مشتاق باز گشتنشان است و اگر با ترک یک واجب آدمی را ترک می کرد پس این همه اشتیاق به بازگشت گنهکاران به سوی خود را از چه روی به رخ کشیده است؟!
۸. هیچ نظام سیاسی از این ارزش برخوردار نیست که حتی با دروغ بستن به خدا و پیامبر نیز سازگار باشد. اف بر نظام سیاسی و حکومت دینی که با دروغ بستن به خدا و پیامبر و دین و شرع برای خود اعتبار کسب نماید!!
۹. اگر حکمران نظام سیاسی فقیهانه و کارگزارانش از ائمه جمعه گرفته تا نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی وابسته به آن به حقیقت علاقه مند به شرکت اکثریت مردم در انتخابات هستند؛ دست نهادهای قدرت از جمله شورای #نظارت_استصوابی که راه شرکت اکثریت مردم ایران در انتخابات را به روی آنان بسته و چند نفر در آن به جای اکثریت قاطع مردم ایران زمین تصمیم می گیرند ، از سر انتخابات کوتاه کنند و انتخاب کاندیداها را طبق قوانین روشن در قانون اساسی به خود مردم بسپارند تا مردم احساس کنند که شرکت شان در انتخابات دارای آثار حقیقی و حقوقی است نه این که آنان را از شرکت در انتخابات باز دارند بعد به دروغ بگویند شرک در انتخابات یک واجب شرعی است و خدا و پیامبر کسی که شرکت در انتخابات را عمدا ترک بکند، کاری ندارد!! اف بر سیاست ورزی و حکمرانی که همه ارزش های اخلاقی و ایمانی و دینی و آزادی و حقوق شهروندی مردمان این سرزمین را به بازی بگیرد!!
۱۰ . نکته پایانی این که، اگر آمریکا بداند که اکثریت مردم از نظام روی گردان شده اند فلان می کند و بهمان هر چند گوینده این سخن خود نیز نمی داند که چه گفته است!! اما اگر آمریکا این را بداند لابد حاکمان در نظام سیاسی فقیهانه نیز خواهند دانست ؛در این صورت چه نیازی به حمله آمریکا که چنین حاکمانی از مشروعیت حکمرانی افتاده اند و بر اساس کدام منطق اخلاقی و عقلانی و دینی به حکمرانی نامشروع خود هم اصرار می ورزند و هم آن را ادامه می دهند؟
۱۱. کوتاه سخن : اگر بساط نمازهای جمعه را جمع نمی کنند کاش به جای این همه امامان جمعه ی... دو یا سه تن امام جمعه آزاد اندیش و متفکر و مدافع حقیقت و عدالت و دانا و خردمند در سه نقطه ایران نماز جمعه مردمی و نه حکومتی برگزار می کردند تا این همه از این جایگاه اسلام و تشیع به وهن کشیده نمی شد!!

عبدالله_مصباحی
۱۴۰۲/۱۰/۲۲

This comment was minimized by the moderator on the site

برای اینکه این توییت کریمی قدوسی رو بهتر تحلیل و درک کنید، بهتره بدونید که ماجرای سقیفه بعد از رحلت پیامبر اتفاق افتاد..
و عملا آقای قدوسی خبر از برگزاری جلسه‌ی تعیین رهبری آینده نظام در این دوره رو داده است!
در ماجرای سقیفه‌بنی‌ساعده،شیوخ صدر اسلام ابوبکر را بعنوان خليفه‌ی مسلمین انتخاب کردند!
چه سقیفه‌ای؟
وقتی رهبر بعدی پیشاپیش از سوی خدا منصوب شده است
احمد زیدآبادی:
کریمی قدوسی عضو جبهۀ پایداری در مجلس با اشاره به رد صلاحیت حسن روحانی نوشته است: "کسی که استعداد و اراده سقیفه‌سازی را داشت توسط شورای محترم نگهبان رد صلاحیت شد."
خب، این یعنی چی؟ یعنی اینکه رهبر بعدی پیشاپیش از سوی خدا تعیین و منصوب شده است؟ پس اصلاً چه احتیاجی به مجلس خبرگان؟
https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0

This comment was minimized by the moderator on the site

شیخ مهدی تا شیخ حسن بینوا

اینکه شیخ حسن روحانی اعطا کننده عنوان امام به مرحوم آقا روح الله خمینی، جانشین فرمانده عالی دفاع مقدس، فرمانده پدافند هوایی، نائب رئیس چند دوره مجل, دبیر شورای عالی امنیت ملی، رئیس مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده ادوار گذشته مجلس خبرگان رهبری، رئیس جمهور حداکثری یازدهم و دوازده، خالق برجام و مشوق مردم برای شرکت فعال در انتخابات اسفند ماه حالا توسط فقهای منصوب رهبری در شورای نگهبان فاقد صلاحیت شرکت مجدد در انتخابات مجلس مردگان شناخته شده است شاید یادآور ایستادگی یک تنه شیخ مهدی کروبی بدبخت در مقابل همراهان و همفکرانش در مجلس ششم - دولت هفتم در ۱۳۷۹ باشد وقتی با تمام توان در دفاع از حکم حکومتی رهبری مغایر نظر مجلس در مورد اصلاح قوانین انتخابات و مطبوعات مقاومت کرد و سپس همراه همسرش به جرم مقابله با رهبری و به حکم رهبری راهی زندان خانگی ابدی شد.
اینکه مقامات یکدست سازی حکومت اهل تماشای تلویزیون ایران نیستند حتماً یکی از معضلات و مشکلات لاینحل کشور است والا فردی در سطح فهم و درک آیت الله دکتر رئیسی و سردار دکتر قالیباف یا حتی سرلشکر دکتر رضائی هم قادر به فهم دیالوگ نقی معمولی فصل اول سریال پایتخت بودند که می گوید هما جان گوشت تو تهرون گرونه باید برای یک کیلو گوشت گوسفندی ۱۶ هزار تومان پول بدیم. بعنی طی فصل اول پایتخت تا امروز قیمت گوشت بالغ بر ۴۵ برابر شده است در حالی که افزایش حقوق و دستنزدها طی مدت مذکور نهایتاً ۷-۵ برابر شده باشد. هرچند سردار زاکانی فرمانده سابق بسیج دانشجویی شاید اگر می دانست با نشستن فردی در سطح فهم رئیسی بر مسند ریاست جمهوری ایران و انتخاب زاکانی بعنوان دستیار ویژه رئیسی و شهردار تهران شاید هرگز در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ ادعا نمی کرد که ۸۰٪ درصد مشکلات اقتصادی ایران مانند تورم و گرانی یا افزایش قیمت ها و ... ریشه در بی غیرتی و بی شرافتی مدیران ایران دارد. ریشه در بی غیرتی و بی شرافتی مدیران ایران دارد.
اینکه پرزیدنت صدام حسین در انتخابات ۲۰۰۲ جمهوری عراق با کسب ۱۰۰٪ آراء ماخوذه شرکت کنندگان برای ۷ سال دیگر به عنوان رئیس جمهور عراق انتخاب گردید حدود شش ماه بعد با حمله امریکا به این کشور ساقط و مردم عراق یکپارچه با پائین کشیدن مجسمه های صدام سقوط او را جشن گرفتند شاید یادآور انتخابات در بسیاری از کشورهای تحت حکمرانی دیکتاتوری باشد که با تلنگری فرو می پاشند و انتخاباتشان هرگز محل انتخاب نیست. چنانچه رهبران ایران از مرحوم امام خمینی تا مقام معظم رهبری و سایرین بر این ادعا پافشاری می کنند که انتخابات ایالات متحده آمریکا تجلی بخش رائو انتخاب مردم آمریکا نیست و صرف استفاده از عنوان جمهوری مبتنی بر انتخابات هرگز به معنای حکومت مبتنی بر اراده و خواست مردم نیست حتماً در مورد تمامی کشورها و حکومتها از جمهوری صدام تا جمهوری و اسلامی کشورمان صادق و قابل تعمیم است. جمهوریت و اسلامی‌ایران که برای اثبات بودنشان باید بی هیچ ملاحظه و محدودیتی در هر لحظه قابل راستی آزمایی باشند جمهوریت و اسلامیتی که طی ۴۵ سال گذشته توسط بسیاری از منتخبین به نام رئیس جمهور تا رئیس مجلس و بسیاری دیگر مورد تردید قرار گرفته و انکار شده است.
اینکه صدها شیخ مهدی تا شیخ حسن بدبخت بینوا پس از عمری مجاهدت و مبارزه با رژیم پهلوی و سپس انتخاب و انتصاب توسط مرحوم امام خمینی و دفاع تمام قد از تمامیت نطام و رهبری حالا از نگاه مقامات نظام حتی ارزش اعدام را ندارند حرف حدیدی نیست اما همزمانی بیچارگی بینوایانی چون شیخ حسینعلی منتظری تا شیخ آذری قمی و شیخ لاهوتی یا شیخ اکبر هاشمی و شیخ ناطق نوری شیخ طبسی تا شیخ مهدی و شیخ حسن و بسیاری دیگر همزمان با تجلیل از نشست امام زکزاکی نیجریه با شیخ عیسی قاسم بحرینی یا شیخ نعیم قاسم لبنانی در قم شاید برای یکایک ما ایرانیان مبتلا به فقر مطلق معیشتی یا خوارج از نگاه حکمرانی قابل تامل باشد. ۴بهمن
https://t.me/Khabar_Naghde

This comment was minimized by the moderator on the site

آقا مجتبی مهندس فقط توئی، بقیه ادای مهندسی رو در میارن.

ناصر دانشفر

آقازادهٔ رهبر انقلاب و جنابی که بهتر است به فرمودهٔ مقام عظمای ولایت، آقا خطابتان کنم. اذعان دارم و اقرار می‌نمایم که از سال ۸۴ که شما وارد گود سیاست شده و اولین هوک جانانه را نثار چانهٔ اصلاح‌طلبان بی‌درایت و غرق در اوهام پشتیبانی بی چون و چرای ملت نمودید، تا هم‌اکنون که مشت نهایی را روانهٔ زیر چشم جناب روحانی کرده‌اید، در مهندسی آرا و حذف رقبا بی‌نظیر بوده‌اید و باید به حضرتعالی دست‌‌مریزاد بگویم.
آن سال با خروج ناگهانی جنابعالی از ستاد آن بنده خدا و ورود به جمع هواداران شهردار پایتخت، ستارهٔ بخت وی دمیدن گرفت و تا آنجا بالا رفت که برخی از بادمجان دور قاب چین‌های نامحترم، او را معجزهٔ هزارهٔ سوم نامیدند.
دست پشت‌پردهٔ شما اگرچه خواب شیخ اصلاح‌طلب خوش‌خیال را بس آشفته نمود، اما به ظاهر چهار سالی چرخ دوران به خواست و ارادهٔ جناب‌تان چرخید. شاید آنجا بود که در سر خیال رهبری پروراندید و به خود گفتید که این کشتی را ناخدایی چون شما باید.
اما چه می‌شد کرد که در آن زمان شما در انتهای صف افراد ذیصلاح برای تصاحب کرسی پادشاهی نیز نبودید. پس باید با حذف رقبا کاری می‌کردید که در روز موعود، کسی جز شما را شایستهٔ جانشینی پدر بزرگوارتان ندانند.
هاشمی رفسنجانی، هاشمی شاهرودی، آقا صادق لاریجانی، ابراهیم این زمان و حسن روحانی، شاخ‌هایی بودند که باید می‌شکستند تا شما به مراد دلتان می‌رسیدید. این محقق گردید، یکی به مرگ مفاجاة، آن یکی به افتضاح فرزند اخوی، دیگری به جرم فساد برادران و بیچاره رئیسی با پرتاب کردنش به گود قوهٔ مجریه که مفتضح‌تر از این نمی‌توانست گردد.
اما انگار قصهٔ حسن آقای کلید‌ساز یا ورژن جدید هاشمی، کمی متفاوت است که تیم تسخیرکنندهٔ بیت رهبری، از مردهٔ او هم هراس بدل دارند. آری، به نظر می‌آید پایداری‌چی‌هایی که امروز از زبان کسی سخن می‌گویند که خدا از لسان او با مردمان هم کلام می‌گردد، با وجود اینکه تمام سعی و تلاش خود را صرف بی‌آبرو نمودن وی کردند و با زدن تیشه به ریشهٔ برجام، او را از چشم خلایق انداختند، هنوز از جنازهٔ رئیس دولتهای یازدهم و دوازدهم وحشت دارند.
انگار ساختار قدرت پیچیده‌تر از آن است که ما گمان می‌کردیم، چرا که پیاده نظام آقا مجتبی به خالص‌سازی خود نیز اطمینان ندارند و از شاخ شکستهٔ روحانی هم در هراس می باشند که به بی‌آبرویی تام و تمام نظام تن داده و وی را از دم تیغ نظارت استصوابی‌‌ گذرانده‌اند.
حالا اگر همین فردای انتخابات اسفند ماه، شاهین پادشاهی را به پرواز درآورند تا بر دوش یکی بنشیند، گمان من این است که محلی جز شانهٔ فرزند برومند رهبری را برای فرود مهیا نمی‌بیند. شاهزاده از هم‌اکنون پوشیدن ردای زعامت مسلمین جهان را خدمتتان تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم و برایتان آرزوی توفیق دارم.
در پایان مطلبی هست که از سر خیرخواهی عرض می‌کنم و آن اینکه مواظب این اژه‌ای هم باشید، بدجوری آب زیر کاه است، نکند خوابی دیده باشد و این همه سعی و تلاش بی‌شائبهٔ حضرتعالی به یکباره بر باد رود و هباءً منثورا گردد.

#عضویت_در_گروه
????????????
https://t.me/+iuk_u2D7QZQ2ZTM0

This comment was minimized by the moderator on the site

مجلس حداقلی خبرگان رهبری

اینکه وزرای خارجه ایران و انگلستان در موضع مشترک خواهان بازگشت همه طرفها به برجام حسن روحانی شدند شاید بیانگر انگلیسی تبار بودن تمام مقامات جمهوری اسلامی ایران باشد که در هر لباس و ادعایی و حتی علی رغم اقامه نماز در کرملین و بارها و بارها بالا رفتن از دیوار سفارت بریتانیای کبیر اما در نهایتاً به اتخاذ مواضع انقلابی مشترک با انگلستان می رسند.
اینکه نماینده دائمی ولی فقیه در موسسه و روزنامه کیهان اقدام به هدفگیری و نابودی متقابل مراکز تجمع گروههای تجزیه طلب تروریست توسط ارتش ایران و پاکستان در خاک دو کشور را قابل ستایش و قدردانی اعلام کرد حرف جدیدی نیست چنانکه سیل تبریکات ارسالی و اعلامی مقامات ایران در تجاوز و اشغالگری روسیه به اوکراین یا برپایی کارناوال شادی جشن آغاز جنگ حماس علیه اسرائیل که حتی به آغاز سگ کُشی تعریف کردند یا وعده مکرر مقامات کشورمان مبنی بر نزدیکی آغاز جنگهای جدید توسط حزب الله لبنان و انصارالله یمن مسبوق به سابقه است.
اینکه نوشتند عبداللهیان وزیرخارجه رئیسی ضمن دیدار با شاهزاده فیصل بن فرحان وزیر امور خارجه پادشاهی عربستان سعودی در داووس سوئیس به موضوعاتی مانند روابط اقتصادی دو جانبه، منطقه و به ویژه تحولات فلسطین و مردم مظلوم غزه تبادل نظر کرد. شاید چیزی جز بیگانگی عبداللهیان وزیر خارجه رئیسی با مسائل و مشکلات ایران نیست هرچند می تواند به دلیل احساس بی نیازی وزیر امور خارجه پادشاهی عربستان از طرح مباحث دو جانبه با ایران یا باور نداشتن به موقعیت و شایستگی عبداللهیان در پیگیری مسائل ایران باشد. ایکاش عبداللهیان وزیر خارجه رئیسی می توانست برای تظاهر به ایرانی بودن لااقل از آخرین وضعیت حجاج بیچاره ایران بپرسد یا لااقل به التماس برای جابجایی حجاج آواره ایران به حج از هواپیمایی پادشاهی عربستان سعودی مساعدت گرفته یا مجوز جابجایی حجاج ایران توسط هواپیمایی کشور ثالث را اخذ کند. ایکاش وزیرخارجه رئیسی می توانست لااقل با خواهش از شاهزاده بن فرحان وزیر امور خارجه پادشاهی عربستان سعودی نسبت به تسریع در بازگشایی ساختمان سفرا در تهران را بخواهد تا ایران بیش از این تحقیر نشده باشند.
اینکه آسمان کشورمان چگونه از خطوط هوایی خالی شد و طی سالهای تحریم و علی الخصوص بعد از شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی در نزدیکی فرودگاه بین المللی امام‌خمینی تهران به قبرستان هوایی بیشتر می ماند حرف جدیدی نیست و به همسانی با بنادر کشورمان رسیده و شاید در نقطه بازگشت ناپذیر هم قرار گرفته باشد. اما اظهارات دیروز وزیر کشور اسرائیل مبنی بر اینکه آغاز جنگ با لبنان شاید گریز ناپذیر باشد همانی است که در چند یادداشت نقد خبر مورد اشاره قرار گرفت یعنی اسرائیل بسیار در تصمیمی بسیار هوشمندانه در برابر گشایش چند جبهه همزمان مقاومت و خویشتنداری کرد تا با تمرکز روی خاتمه موجودیت حماس در غزه و رسیدن به تبعیت پذیری غزه به سایر جبهه های ممکن بازگردد جبهه هایی مانند انصارالله که با ترغیب به ناامن سازی آبراه بین المللی دریای سرخ به تیغ ائتلاف به رهبری آمریکا واگذار گردید و ایران که هر روز درگیر مسائل خود ساخته مانند حمله نظامی به سوریه، عراق و پاکستان است و حزب الله لبنان که با تهدید لبنان به جنگ به سادگی قابل مهار و خاتمه خواهد بود.
اینکه سردار احمدی دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی از قدرت و ظرفیت ایران در همزبانی و تفاهم با حماس اهل سنت و طالبان می گوید شاید دقیقاً دلیل ناتوانی و ناتوانی ایران در ایجاد و حفظ روابط سازنده با کشورهای حوزه پیرامونی و همسایه باشد چنانکه حالا پاکستان حمله متقابل موشکی به ایران را برخورد با ارتش آزادیبخش بلوچستان(پاکستان) اعلام می کند تا مقامات ایران درک کنند علی رغم اعزام عناصر نظامی - امنیتی به سفارتخانه های پیرامونی حتی از درک حداقلی شرایط امنیتی فی مابین ایران کشورهای همسایه تا چه حد عاجز و ناتوانند.
اینکه تا این لحظه هیچ اثری از انتخابات اسفند در جامعه دیدا نمی شود شاید برای مشروعیت زدایی از این انتخابات علی الخصوص در حوزه انتخاب اعضای مجلس خبرگان رهبری کافی است مجلس حداقلی خبرگان رهبری که قطعاً در اسفند کمترین میزان مشارکت ۴۵ سال گذشته را تجربه کرده و بی تردید منتخب مجلس مذکور برای رهبری آینده را نیز در آغاز به پایان خواهد رساند. ایکاش مجلس خبرگان رهبری با توجه به ظرفیت اصل ۱۰۸ قانون اساسی که قانون گداری در مورد مجلس خبرگان رهبری را از اختیارات همان مجلس می داند انتخابات مجلس خبرگان را تا تحقق شرایط انتخابات قابل قبول به تعویق بیاندازد. ۲۸دی
Telegram (https://t.me/Khabar_Naghde)
نقد خبر
فَّبَشِّر
عِبٌاد اَلّّذينَ يَسَْتمِعُونَ الْقَوُلْ
فَيَّتبُِعونَ اَحْسّّنه

This comment was minimized by the moderator on the site

از نلسون ماندلا بدانیم
رهبر انقلاب ضد تبعیض نژادی در افریقای جنوبی

دکتر محمود سریع القلم


۱- ۶۷ سال برای مبارزه با نژادپرستی در آفریقای جنوبی تلاش کرد

۲- ۲۷ سال زندانی کشید.
۱۸ سال آن را در زندانی با ابعاد: ۲/۷۰
* ۲/۱۰ متر

۳- معتقد بود نفرت، مانع فکر کردن منطقی میشود

۴- پس از آزادی از زندان، از مردم خواست از سفیدپوستان انتقام نگیرند و آنها را ببخشند

۵- از طریق احترام به انسانها، به دستاوردهای بزرگی دست یافت

۶- از زندان، به صورت مکاتبه ای، لیسانس حقوق خود را از دانشگاه لندن گرفت

۷- به مردم گفت: اگر میخواهید با مخالف به صلح برسید باید با او کار کنید و با او شریک شوید

۸- معتقد بود سختتر از تغییر جامعه، تغییر خودت است

۹- در پی شوکت فردی نبود

۱۰- ایرادها و اشتباهات خود را مخفی نمیکرد

۱۱- کنترل عمیقی بر احساسات و رفتار خود داشت

۱۲- در مراسم تحلیف ریاست جمهوری، از زندان بان خود (Christo Brand) به عنوان مهمان ویژه دعوت کرد

۱۳- وقتی رئیس جمهور بود، از قاضی که (Percy Yutar) او را به اعدام محکوم کرده بود برای شام دعوت کرد

۱۴- معتقد بود تا فقر از میان نرود، آزادی هرگز بدست نمی آید

۱۵- توان قابل توجهی در اجماع سازی میان نیروهای مختلف سیاسی را داشت

۱۶- بر تدوین قانون اساسی آفریقای جنوبی، دقیق نظارت کرد: سندی که تحسین جهانیان را به همراه داشت

۱۷- میگفت بهترین روش شناخت یک کشور، شناخت وضعیتِ زندانهای آن است

۱۸- همیشه در حال یادگیری بود

۱۹- هر که او را ملاقات کرد گفت:
ماندلا با دقت و علاقه گوش میکند

۲۰-وقتی به شخصی قدرت بی پایان و غیرقابل مهار میدهید.با این عمل یعنی
یک قدرت هم از وی می ستانید
که آن قدرت عدالت ورزیدن است و اینگونه یک دیکتاتور میسازید. هر چه از او تمنا کردند، کاندید دورۀ دوم ریاست جمهوری نشد. فقط پنج سال رئیس جمهور بود

۲۱- نام بیوگرافی خود را گذاشت:
راه طولانی آزادی

۲۲- به طور واقعی و پایدار، متواضع و ازخود گذشته بود

۲۳- دیگران هیچوقت احساس حیله گری از جانب او ندیدند

۲۴- قدرت و لذتِ از قدرت بسیاری از رهبران آفریقایی را آلوده کرد. ماندلا فراتر از همۀ آنها عمل کرد و چهرۀ ماندگار تاریخ شد

۲۵- معتقد بود آموزش، مؤثرترین روش تغییر جهان است

۲۶- مظهرِ بهره برداری از سَمبُل ها بود: شمارۀ زندان خود را به عنوان ابتکارعملی در مبارزه با بیماریها در آفریقا گذاشت (۴۶۶۶۴ Initiative)؛

۲۷- از ۲۵۰ دانشگاه و مؤسسه، جایزۀ صلح و دکترای افتخاری گرفت

۲۸- به خاطر محبوبیتِ جهانی، سازمان ملل، ۱۸ جولای هر سال (روز تولد او) را به عنوان روز بین المللی نلسون ماندلا ثبت نمود

۲۹- هم انسانِ شریفی بود و هم سیاستمدار بود

۳۰- میگفت: مرا با موفقیتهایم نسنجید بلکه با تعداد دفعاتی که سقوط کردم و دوباره برخاستم ارزیابی کنید.

This comment was minimized by the moderator on the site

چهل ‌و‌ پنج سال پیش در چُنین روزهایی (آیت‌الله خمینی، نوفل لوشاتو) (https://t.me/SobheEslam/3811)

بشر در اظهار نظر خودش آزاد است.

اولین چیزی که برای انسان هست «آزادیِ بیان» است.

مطبوعات در نشر همۀ حقایق و واقعیات آزادند.

در جمهوری اسلامی کمونیست‌ها نیز در بیان عقاید خود آزادند.

در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی می‌رود و قاضی او را احضار می‌کند و او هم حاضر می‌شود. (https://t.me/SobheEslam/3811)

یکی از بنیان‌های اسلام «آزادی» است ..… بنیاد دیگر اسلام، اصل «استقلالِ ملی» است.

حکومت اسلامی یک حکومتِ مبتنی بر «عدل و دموکراسی» است.

دولت اسلامی یک «دولتِ دمکراتیک» به معنای واقعی است (https://t.me/SobheEslam/3811) و (https://t.me/SobheEslam/3811) اما من هیچ فعالیت در داخل دولت ندارم و به همین نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکیل شود، نقش هدایت را دارم.

اما شكل حكومت ما «جمهوری» است، جمهوری به معنای این‌كه «متكی به آرای اكثریّت» است.

حکومت، «جمهوری» است «مثل سایر جمهوری‌ها»، (https://t.me/SobheEslam/3811) و احکام اسلام هم احکام مترقّی و مبتنی بر دموکراسی و پیشرفته و با همۀ مظاهر تمدن موافق.

ولایت با جمهور مردم است. (https://t.me/SobheEslam/3811)

عزل مقاماتِ جمهوری اسلامی به دست «مردم» است.
برخلافِ نظام سلطنتی مقاماتْ «مادام‌العمر نیست»، (https://t.me/SobheEslam/3811) طول مسئولیت هر یک از مقامات محدود و موقّت است. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض می‌شود. اگر هم هر مقامی یكی از شرایطش را از دست داد، ساقط می‌شود.

عُلما خود حكومت نخواهند كرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می‌باشند.

این حكومت در همه ‌مراتبِ خود «متكی به آرای مردم» و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.

من نمی‌خواهم ریاست دولت را داشته باشم. طرز حكومت، حكومت «جمهوری» است و «تكیه بر آرایِ ملت.»

من چُنین چیزی نگفته‌ام كه روحانیون متكفّلِ حكومت خواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگری است.

من و سایر روحانیون در حكومت پستی را اشغال نمی‌كنیم. وظیفۀ روحانیون ارشاد دولت‌ها است. من در حكومت آینده نقش هدایت را دارم.

قانون این است، عقل این است، حقوقِ بشر این است که: «سرنوشت هر آدمی باید به دست خودش باشد.»

باید اختیارات دست «مردم» باشد. این یك مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد كه «مقدّرات هر كسی باید دست خودش باشد.»

حكومت اسلامی بر «حقوقِ بشر» و ملاحظه‌ی آن است. هیچ سازمانی و حكومتی به‌اندازه‌ی اسلام ملاحظه‌ی «حقوق بشر» را نكرده است.
«آزادی و دموكراسی» به‌ تمام معنا در حكومت اسلامی است، «شخص اوّل» حكومت اسلامی با «آخرین فرد» مساوی است در امور.

اسلام، هم «حقوق بشر» را محترم می‌شمارد و هم عمل می‌كند.
حقّى را از هیچ‌كس نمی‌گیرد.
«حق آزادى» را از هیچ‌كس نمی‌گیرد.
اجازه نمی‌دهد كه كسانى بر او سلطه پیدا كنند كه حقّ آزادى را به اسم آزادى از آن‌ها سلب كند.

ما که می‌‌گوئیم حکومت اسلامی می‌خواهیم جلوی این هرزه‌ها گرفته شود، نه‌این‌که برگردیم به ١۴٠٠ سال پیش. ما می‌خواهیم به عدالتِ ١۴٠٠ سال پیش برگردیم. همۀ مظاهر تمدن را هم با آغوش باز قبول داریم.

«دولت استبدادی» را نمی‌توان حکومت اسلامی خواند ..… رژیم اسلامی با استبداد جمع نمی‌‌شود.

ما حکومتی را می‌خواهیم که برای این‌که یک دسته می‌گویند «مرگ بر فلان کس»، آن‌ها را نکشند.

حکومتی که ما می‌خواهیم مصداقش یکی حکومتِ پیغمبر است که حاکم بود. یکی علی و یکی هم عُمَر.

تمام «اقلیّت‌های مذهبی» در حکومت اسلامی می‌توانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آن‌ها به بهترین وجه دفاع کند.

جامعۀ آیندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت.

ما یک حاکمی می‌خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکال‌هایشان را بگویند. نه این‌که از سایه او هم بترسند. (https://t.me/SobheEslam/3811)

زنان در انتخاب، فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین اسلامی آزادند.

زن‌ها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بیرون آورد و آن‌ها را هم ردیف مردها قرار داده است، تبلیغاتی كه علیه ما می‌شود برای انحراف مردم است. اسلام همۀ حقوق و امور بشر را تضمین كرده است.
کانال صبح اسلام
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

.
نظر احمدی‌نژاد در خصوص صحبت‌هایی مبنی بر اینکه، هر کسی که رای نده، مسلمان نیست!
《برید همه‌جا داد بزنید، منِ احمدی‌نژاد هرگز اینطوری مسلمون نیستم!》
پ.ن تحلیل و رصد:
تو هم که مثل کریم مسلمون نیستی محمود! @tahlilvarasad

This comment was minimized by the moderator on the site

مشارکت صد در صدی!
یکی از اعضای حزب مؤتلفه گفته است: "در هر دوره‌ای که بیشترین ردصلاحیت را داشته‌ایم میزان مشارکت بیشتر شده‌است"!
به نظر من که کاملاً راست می‌گوید، برای همین هم، پیشنهاد می‌کنم که تمام داوطلبان رد صلاحیت شوند تا نرخ مشارکت به صد در صد برسد!
احمد_زیدآبادی @ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

محمّد حسين كريمی پور @M_H_Karimipour · 13h
شرکت در #انتخابات ج ا یک نتیجهٔ بدِ قطعی و حتمی دارد: تحکیمِ وضعِ موجود!
روزگاری نفع اندکی هم داشت و می شد خاتمی یا ظریفی برکشید. حالا که شرطِ نامزدی، نوکری دربستِ قدرت است، مشارکت درین بالماسکه، جز تاییدِ روندِ ویرانیِ ایران چه دارد؟ ها؟


داوود حشمتی @heshmatid · 14h
شما رو با نتیجه آرای جمهوری‌خواهان در آیووا تنها میزارم. صدای پای ترامپ را می‌شنوید و در حال بازگشت به ۹۶ هستیم.
همان شرایطی که تصمیم گرفتیم به جای زندگی همزمان در دوران رئیسی و ترامپ، راه دیگری را انتخاب کنیم. حالا جبر تاریخ همان را تحمیل خواهد کرد.


محمود صادقی @mah_sadeghi · Jan 15
امروز کسی پرسید:
برای #انتخابات تأیید صلاحیت شدی؟
گفتم: من صلاحیت اینها را رد کردم و اصلا ثبت‌نام نکردم.


حسین خدمتی @hosseinkhedmati · 2h
دقیقاً برای چی انقلاب کردیم؟!...
فقط برای تنوع در نوع حکمرانی؟!...
انتخابات
مجلس
میزان‌رای‌ملت‌است



داور میر @Amir32783274 · 3h
میدونستید اگر همه #کاندیداهای_مجلس در دفترخانه رسمی به رای دهنده ها تعهد دهند با ورود به مجلس و در ۴ سال وکالت شما فقط یک اقدام انجام میدیم و اون رفع فیلتر از توییتر خواهد بود ، هرگز نمیتوانند!!
مجلس_را_به_صدر_امور_برگردانید و سپس از مردم درخواست مشارکت کنید!

This comment was minimized by the moderator on the site

«آزادی» دال مرکزی اندیشه‌ی طالقانی

هاشم آقاجری
بازنشر از ایران فردا

در الهیات اعتزالی و از منظر متألهان و متفکران معتزلی در سده های سوم تا پنجم هجری و عصر «رنسانس» ایرانی و اسلامی، دو اصل اساسی اسلام، «توحید» و «عدل» بود و در زمانه ما دو پایه اسلام رهایی بخش در نگاه طالقانی «توحید» و «آزادی» است.

در نگاه و اندیشه طالقانی، توحید دال مرکزی و آزادی دال کانونی است. دال مرکزی به معنای سرچشمه و خاستگاه اندیشه و دال کانونی، به منزله معطوف علیه یا غایت و هدف آن. از این منظر طالقانی پروژه تکامل یافته نائینی در عصر مشروطیت است. همو که برغم شیخ فضل الله نوری ـ که از توحید عبودیت را استخراج و از عبودیت، فرمانبری خلق در پیشگاه فقیه و سلطان و نهایتا «استبداد سیاسی» و «استبداد دینی» را استنتاج می کرد-در رساله انتقادی ـ تئوریک اش «تنبیه الامه و تنزیه المله» آزادی را بر پایه توحید توضیح می داد و نظام مشروطه‌گی را تبلور مرحله ای و نسبی تاریخی توحید و آزادی در برابر سلطنت خودکامه مطلقه ـ غاصب حق خدا و خلق هر دو ـ  سایه خدا و مدافع و توجیه گر آن ـ آیه خدا- می دانست.

طالقانی تا دهه سی هم‌چنان پروژه‌ی مشروطیت را دنبال می‌کرد و به همین دلیل، پس از نیم قرن از انتشار کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله در زمان مؤلف، با نوشتن تحشیه و تعلیقاتی بر آن در سال ۱۳۳۴ به چاپ و نشر دوباره آن مبادرت ورزید. اما تجربه زیسته او و مبارزات مردم ایران در دهه چهل و پنجاه موجب شد که نظر و عمل او از پروژه سلطنت مشروطه به پروژه جمهوریت گذار و ارتقاء یابد. زیرا تجربه تاریخی به اثبات رسانده بود که در ایران، از منظر آزادی و دموکراسی، سلطنت مشروطه حاوی پارادوکس و ناسازواره ای است که با هیچ‌گونه تکاپوی رفورمیستی و اصلاح طلبانه‌ای قابل رفع و حل نبوده و نیست. ناسازوارة پذیرش نهادی انتصابی، فرا دموکراتیک، مادام العمر و غیر‌مسئول و ناپاسخگو با آزادی، دموکراسی و حاکمیت مردم.

به تجربه ثابت شده است که وجود نهادی غیر انتصابی چه به نام سلطنت شاه و چه با عنوان ولایت شیخ هرچند در آغاز ضعیف، نمادین و ظاهرا پذیرنده دموکراسی و آزادی، تفکیک قوا و وجود احزاب، مطبوعات و انتخابات آزاد با محصول پارلمانی نماینده مردم و دولتی برگزیده پارلمان و مسئول در برابر آن و ملت به تدریج رشد می‌کند و پیله قدرت متمرکز و نهادی را حول نهاد غیر انتخابی/غیر پاسخ‌گو می‌تند و تمام قوا را در خود جمع می‌آورد و بر همه نهاد ها مسلط می‌شود و به‌ویژه با سلطه بر قوه قهریه و نیروهای نظامی و امنیتی، سیاست‌گزاری و کنترل را در همه زمینه‌ها و بر تمام منابع اعم از درآمدهای نفتی، قانون گذاری، سیاست های داخلی، اقتصادی، رسانه‌ای، مجلس و دولت و سیاست خارجی در دستان قدرت بدون مسئولیت و پاسخ‌گویی خود متمرکز می‌سازد.

ایران بنا به علل و دلایل تاریخی، مذهبی، اقتصادی و ژئوپولیتیکی، مثلا انگلستان نبوده و نیست که شاه یا ملکه در آن دست کم به لحاظ حقوقی نماد وحدت کشور و مظهر ثبات و دوام ملت ـ دولت باشد. نهاد انتصابی در ایران، در آغاز موری است که به تدریج مار می‌شود و سرانجام به اژدهایی لویاتان‌وار تبدیل می‌گردد که همه‌ی نهادهای انتخابی را می بلعد و آزادی و دموکراسی و حاکمیت مردم و ملت را بلا موضوع و بلا مفهوم می سازد. گذار نظری و عملی طالقانی از مشروطیت به جمهوریت که سرانجام در آستانه انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۱۳۵۷ و بویژه در هفت ماه پایانی عمر او (که مصادف با هفت ماه آغازین نظام پسا انقلابی بود) به جمهوری شورایی ارتقاء یافت حاصل آن پارادوکس و جمعبندی نظری ـ-عملی این پراکسیس تاریخی بود.

همانطور که گفته شد دال کانونی اندیشه طالقانی، آزادی است. آزادی به مثابه برنهاد انقیاد و معطوف به «خود شکوفایی» انسان. نگاهی اجمالی و گذرا به گفته‌ها و نوشته‌های او به روشنی جایگاه محوری «آزادی» و نفی بت‌واره های ضد آن را نشان می‌دهد. به عنوان نمونه، او هدف انبیاء را آزادی می‌داند و می‌گوید: «مبارزه با شرک یعنی آزادی انسانها... توحید یعنی آزادی بشر» از دیدگاه او «در انقلاب‌ها و حرکت های اصیلی که در تاریخ دنیا، از گذشته تا انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب های دیگر، هدف اصلی آزادی انسان‌ها بوده و هست» (مصاحبه مطبوعاتی، کیهان ۱۷ بهمن ۱۳۵۷) او اساسا فصل ممیزه انسان و حیوان را «آزادی» می‌داند. (سخنرانی ۲۳ رمضان ۱۳۵۸ در سعد آباد)......


متن کامل : https://cutt.ly/ZwlEocgN

This comment was minimized by the moderator on the site

در نگاه طالقانی استبداد دینی و استبداد سیاسی دو عامل مهم  نرسیدن به دموکراسی

در چهل و چهارمین سالگرد درگذشت آیت الله طالقانی
احسان شریعتی معتقد است در فقه اسلامی تبعیض هایی که مشروطه خواهان به دنبال از بین بردن آنها بودند  از بین نرفت با توجه اینکه اسلام انقلابی بود که توسط  زنان و بردگان برای ایجاد  نظام شورایی به وجود آمد اما در تاریخ اسلام اندیشه سلطنت ، تجدید تولید شد از حکومت اموی گرفته تا عباسی و .... عثمانی و تا دوره جدید انقلاب مشروطه و انقلاب 57 . به خصوص در دهه شست می بینیم نو اندیشی دینی حذف می شود و همفکران طالقانی و شریعتی  کنار گذاشته می شوندو نوعی ولایت گرایی یا سلطنت دینی یا روحانی سالاری در نظام جمهوری اسلامی رخ می دهد.
دوباره امروزه با شعارهایی روبرو هستیم  در آن بیان می شود ما نیاز به دیکتاتور جدید و رضاخان حزب اللهی داریم .
شریعتی معتقد است  موضوع بحث امروز هم نشان دهنده این است که اندیشه دموکراسی نه در اندیشه نیروهای سیاسی شکل گرفته نه در جامعه مدنی با اینکه مجموعه این شکست ها و ناکامی ها دانش متراکمی برای ما به وجود آورده است ،اما متاسفانه هنوز  از نظر نمایندگی و نظام رسمی و تبلیغات و گفتمانی که مطرح است  گویا هنوز در آستانه انقلاب مشروطه هستیم و در سطح عدالت خانه و بازتعریف جمهوری و دموکراسی مانده ایم. چرا که این مفاهیم هنوز برایمان حل نشده اند.
شریعتی اشاره ای دارد به موانع نهضت مشروطه از شیخ فضل الله نوری و رساله  حرمت مشروطه مثالی میزند که در آن اینگونه از عبارات  جدید یاد شده است :کلمه خبیثه آزادی و اصل التقاطی مساوات و بیان شده که ما در اسلام مساوات نداریم ، شیخ فضل الله  در این رساله که رویکرد توهین آمیزی نسبت  به مشروطه دارد می گوید مشروطه  فتنه بزرگ آخر الزمان است و می افزاید: در ابتدا من گول خوردم و از مشروطه حمایت کردیم  محال است در اسلام بین مسلمان و غیر مسلمان و زن و مرد، مساوات باشد و اصولا در دوره غیبت مجلسی نمی تواند قانون گذاری یا جعل قانون کند بلکه باید مجتهدین با استنباط از کتاب و سنت قانون تعیین کنند. 
که این تفکر یکی از موانع بر سر راه  نهضت مشروطه خواهی بود و در انقلاب 57 هم این تفکر تکرار شد. که البته علامه نایینی و آیت الله طالقانی مدام نسبت به  این مانع  استبداد دینی هشدار می دادند. آیت الله طالقانی و علامه نایین دو منبع استبداد دینی و استبداد سیاسی دو منبع نرسیدن به دموکراسی می دانند.
احسان شریعتی می گوید. ما احتیاج به نقد و بررسی گذشته داریم چنانچه ابهامات و شبهات  موجب سو برداشتهایی شده است.  و همین سو برداشت نشان میدهد ما نیاز به بازخوانی این تعابیر داریم .
یکی از نقد هایی که می شود مطرح کرد این بود که جنبه سلبی این عبارات پر رنگ بودند و آنچه نمیخواهیم بر آنچه می خواهیم مقدم شد و همچنین   درک عمیق علمی  از خود دموکراسی و نظام های جدید وجود نداشت. علاوه بر آن ما تجربه زیسته عملی نداشتیم . بیشتر حرکت ها تداوم نهضت های انقلابی خود ایران بود که با دستاورد های جدید به شیوه ناقص اشنا می شوند و به این مطالبات هم مسلح می شدند. 
دکتر احسان شریعتی همچنان تاکید می کند این عبارات  به شکل کامل از نظر فلسفی و هستی شناختی مطرح نشدند در نتیجه موجب سو تفاهماتی گردیدند. چنانکه رهبران این انقلابها ، وقتی می گفتند حکومت اسلامی ، معلوم نیست نه اسلام بلکه با مفهوم حکومت هم آشنایی داشته باشند. یعنی علما آیا قدرت را در تمام ابعادش می شناختند؟
علما در زمان پهلوی تخطی بزرگی  از حاکمیت می بینند. پهلوی به سبقه ای که از زمان صفویان از تقسیم کاری که بین روحانیت و سلطنت بوده  به خصوص  بعد از 15 خرداد، پاینبد نمی ماند و در نتیجه  تضاد بین سلطنت و روحانیت تشدید می شود . این باعث می شود آنها معترض گردند. و نهایتا   تمام ان نظام عرفی فرو می ریزد و تمام  قدرت در دست روحانیت یکپارچه می شود.
و این تجربه منحصر به فردی در تاریخ ایران و جهان است که روحانیت و سلطنت یکی شدند. بحث این است که چگونه تمام قدرت فرو ریخت و کلیدش را خود نظامیان به صاحبان بعدی دادند.
احسان شریعتی همچنین طالقانی را یکی از رهبران این  انقلاب می داند که به تعبیر فرمانده ارتش ،  عصایش را بلند می کرد و مردم راه می افتادند . و عصایش را پایین می آورد مردم می نشستند.در واقع رهبری عملی انقلاب در صحنه ایشان بودند.


http://www.taleghani.org

This comment was minimized by the moderator on the site

این نابغه اهریمنی؛ معلم و استادِ محمدعلی شاه قاجار بود...!

هیچکس به اندازه شاپشال بر محمدعلی شاه نفوذ نداشت، تمام اعمال زشتی که از شاه سر زد با تشویق او بوده، حتی به توپ بستن مجلس مشروطه...
در منابع فارسی اطلاعات دقیقی از این مردِ پلید؛ بقول یحیی دولت آبادی دارای«روح اهريمنى» نیست، اما به زبان روسی، پرونده ای و صندوقی بنام «مأموریت در تهران» در آرشیو سیاست خارجی امپراتوری روسیه زیر نظر وزارت امور خارجه نگهداری میشود که پر از اسناد و اطلاعات در باره او و اوضاع ایران است.
«سرایا (سرگئی) مارکوویچ شاپشال» از یهودیان اهل کریمه، زاده 1873 م، فارغ‌التحصیل دانشکده شرق‌شناسی پطرزبورگ که تسلط کامل به زبانهایی چون ترکی، فارسی، عربی،ع تاتاری، فرانسوی و روسی داشت. وقتی در ژانویه 1901، بعنوان معلم ولیعهد محمدعلی میرزا وارد تبریز شد ولیعهد ایرانی را در این زمان چنین معرفی می کند:
«مردی 28 ساله، قد کوتاه و چاق و دارای دو پسر(احمد دو ساله و محمد یک ساله) فردی بخیل، قدرت طلب که در میان تبریزیان محبوبیتی ندارد، پیش از این، مشغول آموزش فرانسه بوده اما هیچ موفقیتی نداشته...»
(منبع روسی...)

شاپشال به محض ورود در خاطراتش مینویسد تبریزیان، با کنجکاوی زندگی شخصی او را پیگیری میکردند حتی اینکه:
«در زمان رفتن به دستشوئی آیا با خودش کاغذ می برد یا کوزه آب ...!».
شاپشال در تبریز به جمع آوری فولکلور آذربایجانی پرداخته که بعدها در 1935 در کراکوف(لهستان) منتشر شد.
ذهن محمدعلی شاه را تسخیر کرده و چون دارای نبوغی سرشار، حیله گری، شجاع و ویژگیهای ذاتی بوده تأثیر هیپنوتیزمی در شاه داشت، بزودی لقب خان گرفته، شاپشال خان میگردد!.
در 28 فوریه 1908 در ترور محمدعلی شاه، 2 بمب دستی بسوی شاه انداختند، تعدادی کشته و زخمی شدند اما شاه آسیبی ندید، چون شاپشال شجاعانه، شاه را از محل حمله تروریستی دور کرده جانش را نجات داد!
و بلافاصله جزئیات حمله تروریستی را با تلگراف محرمانه به سن پترزبورگ اطلاع داده بخاطر شجاعتش در حفظ جانِ شاه ایران، نشان سنت آنا درجه 2 گرفته و خود محمدعلی شاه نیز بالاترین نشان ایرانی یعنی تیمثال درجه 1 با تزئینات الماس به او داد و حقوقش را هم دو برابر کرد.

نفوذش در ولیعهد چنان بود که تمام اقدامات او را رهبری کرده و این شاپشال بود که بر آذربایجان حکومت میکرد!
رشدیه نیز اشاره کرده «اسما معلم روسى محمدعليشاه بود اما فعال مايشاء و عامل مهم سياسى روسها در ايران و سفير روس تحت امر او بود.
( سوانح عمر...ص۱۰۶)

مشروطه خواهان در اوج اختلافشان با محمدعلی شاه، تبعیدِ 6 نفر از جمله شاپشال را از شاه خواستند اما بیهوده نبوده که روسها گفته بودند:
«ما حاضريم يك بريگارد سرباز از ايران ببريم اما شاپشال بماند»!
پانوف خطاب به شاپشال مینویسد:
آقای شاپشال! شما هشت سال معلم سرخانۀ شاه بوديد، سالانه 16 هزار روبل دريافت نموده ايد وى دو كلمه روسى هم نمى‌داند، اما شما روز و شب تلاش داشتيد كه او مشروطيت را از ریشه براندازد...
(براون، انقلاب مشروطیت...ص۳۵۱)

در ظرف دو سال صاحب باغ، چندین خانه شد و دو ده در مرند خريد!
(خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه مافی...ج ۳، ص۷۳۴)

سندی نشان میدهد که به دارو دسته شیخ فضل الله نوری در واقعه‌ى توپخانه برای براندازی مشروطیت پول و کمک می رسانده! هنگامیکه شاه با قزاقها عازم باغشاه بوده تا مجلس را به توپ بندد مردم، شاپشال خان را دیده بودند که شمشير بدست در كنار محمدعلی شاه حركت مى‌كرده.
(بنگرید: براون...ص ۱۹۲)

این «نابغۀ اهريمنى» حتی پس از فرار محمدعلی شاه، باز براحتی دست از سر ایران برنداشت! در زمان اخراج، بهانه آورده که باید حقوق سالهای بعد را هم بدهند چون بر طبق قرارداد، اگر ایران قراردادش را یکطرفه فسخ کند باید بپردازد.
البته همه را گرفت و یک دنیا هم تصاویر، سکه های باستانی ، اشیای کمیاب را جمع آوری کرده، برد. که اینک این مجموعه‌، در موزه دولتی ارمیتاژ در لنینگراد نگهداری میشود.
او در طول 7سالیکه در خدمت شاه ایران بود بزرگترین خیانتها را به ایران و بزرگترین خدمتها را به روسیه کرد و سرانجام با عنوانِ پروفسور زبانشناسی در 1961 در 89 سالگی ریغ رحمت را سر کشید!

10سال پس از آن، ژنرال آیرونساید با دیدن اوضاع آشفته ایران نوشته بود:
«برای من هميشه راز بوده كه اين كشور چگونه توانسته استقلال خود را حفظ كند...!»
(خاطرات...ص51)

نوشته:علی مرادی مراغه ای

پ.ن. نام و نقش او برای به توپ بستن مجلس مشروطه، پس از ذکر شدن نامش در کتاب و سپس سریال تلویزیونی دایی‌جان ناپلئون توسط ایرج پزشکزاد در افکار عمومی مطرح شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

نسبت شیخ فضل‌الله نوری، آیت‌الله مصباح یزدی، آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای با دموکراسی (http://t.me/zistboommedia)

بخشی از گفتگوی دیدار نیوز در برنامه اصل ۲۷ با محمدامیرقدوسی، حقوق‌دان و مدرس دانشگاه.
شیخ فضل‌الله نوری بیان می‌کند کسی که طالب مشروطه‌ست مرتد است و احکام فقهی مرتد بر او بار است.
در تهران بزرگراهی هست به نام شیخ فضل الله نوری.من میرزای نایینی آخوند خراسانی و اسماعیل محلاتی را هم در معنای دقیق کلمه مشروطه‌خواه نمی دانم، اما به اسم همین مشروعه خواهان ملایم‌تر هم خیابان بزرگ یا بزرگراهی که به چشم بیاد نداریم.
در کشور ما الان یک قرائتی از شرع مبتنی بر نظریه ولایت مطلقه فقیه در جریان است که بنیانگذار جمهوری اسلامی، هم که وارث اندیشه‌های شیخ فضل الله نوری هست و بارها این را تاکید فرمودند، (آیت‌الله خمینی) یک شیخ فضل‌الله بختیار و کامیاب تاریخی است.
جوش دریا (https://t.me/joushedarya)
@zistboommedia || مدرسه ی علوم انسانی

This comment was minimized by the moderator on the site

دلیل اصلی عدم آشتی میان اسلام، دموکراسی و آزادی در دموکراسی از نگاه استاد #شفیعی_کدکنی
روشنفکران
نوزدهم مهر ماه زاد روز محمدرضا  شفیعی کدکنی است. در این روز به همین مناسبت نگاهی کنیم به دلیل اصلی عدم پیوند میان اسلام و دموکراسی از زبان ادیب و متفکر برجسته مسلمانی چون ایشان. آنچه در ادامه می آید قسمتی از گفتار شفیعی با عنوان "مشروطیت، آزادی، اسلام و دموکراسی" در کتاب با چراغ و آیینه صفحات ۴۵-۴۴" است

"البته واقعیتِ امر این است که دموکراسیِ غربی ریشه در اومانیسم دارد و بدون تحقّقِ پایه‌های اومانیستیِ آن هیچ‌گاه مصداقِ واقعی آن را در عرصهٔ اجتماع نمی‌توان مشاهده کرد و از آنجا که در برداشت‌های آزموده شده در اسلام جایی برای اومانیسم وجود ندارد، باید اعتراف کرد که در اسلامِ آزموده‌ شده، جایی برای آزادی به معنی دموکراسی هرگز نمی‌تواند وجود داشته باشد، مگر اینکه تفسیری نو از اسلام و رابطهٔ آن با مفهومِ اومانیسم عرضه کنیم که شاید هم امری باشد ضروری؛ ولی تا چنان تفسیری، با بیانی موردِ قبولِ خردمندانِ جامعهٔ ارباب دینْ از اومانیسم نشده است، ناچاریم که قبول کنیم در اسلام جایی برای آزادی به معنی دموکراسی وجود ندارد.

اگر امثالِ شیخ فضل اللّه نوری تا سرحدِّ شهادت رویارویِ مشروطیت ایستادگی کردند، حق این است که بگوییم آنها آزادی را در تعارضِ با اسلام تشخیص داده بودند و می‌دانستند که در اسلام، با تفسیر‌های شناخته شده و سنّتیِ آن، جایی برای اومانیسم و طبعاً دموکراسی وجود ندارد. هرقدر بر قلمروِ اومانیسم در حوزهٔ اسلام افزوده شود جا برای آزادی به معنی دموکراسی بازتر می‌شود.

تاکنون بنیادِ فلسفی این مسأله حل‌ناشده مانده است و تا چشم‌اندازِ فلسفیِ بحث منطق ارسطویی و محال بودن اجتماعِ نقیضین است، این مسأله حل‌ناشده خواهد ماند زیرا قضیه دو دوتا چهارتاست و بدیهی است که با این تحلیل‌های منطقی نمی‌توان از تنگنایِ این بحث‌ رهایی یافت. همهٔ کسانی که خیال کرده‌اند به حلِّ این مشکلات نایل آمده‌اند، غالباً با جعلِ اصطلاحات و پیچ در پیچ کردنِ عبارات، خود را یا دستِ کم مخاطبانِ خود را، فریب داده‌اند و چنان نموده‌اند که مشکلِ اسلام و دموکراسی را حل کرده‌اند؛ اما تا قضیهٔ اومانیسم حل نشود میان اسلام و دموکراسی آشتی برقرار نخواهد شد؛ گیرم «شورا» و «مصلحت» و «عدالت» و ده‌ها کلمهٔ «عاطفی» و کشدارِ دیگر را به میدان بیاورند؛ این گونه کلمات خود اموری از نوع آزادی و دموکراسی به‌شمارند که فهم آنها بستگی دارد به این‌ که «بلندگو» و «هفت‌تیر» در دست چه‌ کسی باشد؛ تنها او خواهد بود که معنیِ عدالت و مصلحت و شورا را تفسیر خواهد کرد ولا غیر"

کانال گناه مومنانه
#مهدی_سلیمی
https://t.me/salimimeh

This comment was minimized by the moderator on the site

"حریت و آزادگی روحانیت"

  شوخی می فرمایید؟

هما فومنی

در تمام تاریخ این سرزمین بعد از دو قرن سکوت مرگبار وحشتناک توصیف شده توسط زنده یاد استاد زرین کوب، کجا می توان روحانیتی را یافت که حریت و آزادگی ویژگی بارز آنان باشد؟

تمام نوابغ علمی و ادبی و فرهنگی ما در کل این تاریخ طلسم شده تا زمان حاضر، توسط روحانیان مذهبی متصل به حکومت(چه سنی و چه شیعه)، مورد عتاب و تعدی قرار گرفته و مرتد خوانده شده و بر دار مجازات آویخته شده یا آواره ی شهرهای مختلف گشته اند.


در تمام این ادوار تاریخی، روحانیت (جز تعدادی انگشت شمار)دقیقا در کنار حکومت و قدرت و پول ایستاده است.

شما کل تاریخ صفویه را بخوانید. ببینید روحانیان شیعه چه با این ملک و مملکت کرده اند.

تاریخ قاجارها را بخوانید، تاریخ مشروطیت را بخوانید. ۹۹ درصد درگیری های آنانی که درد وطن و پیشرفت داشته اند، با روحانیان بود. روحانیانی که هیچ نشانه ای از تمدن و علم و دانش و سواد را بر نمی تافتند و به قدرت سلطان و خوانین پشت گرم بودند.

تاریخ بیداری ایرانیان، تاریخ مشروطه ایران، گیلان در جنبش مشروطیت، ده سال زندگانی من در عدلیه، تخت پولاد، تجدد و تجدد ستیزی در ایران، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی ، اینها نمونه های کوچک از کتابهاییست که از آنچه روحانیت در کنار قدرت و خوانین با این مملکت کرده اند، می گویند.

شما همین دوره انقلاب اسلامی ایران را ببینید. در خیل بسیار عظیم روحانیت و طلاب، چند نفر همچون طالقانی پیدا می کنید.

در انقلاب مشروطه چند نفر همچون طباطبایی و بهبهانی پیدا می کنید‌.

باور کنید حتی یک درصد هم شاید بزرگ نمایی باشد.

خواهش می کنم کتاب خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی را بخوانید که تحصیل کرده نجف و از روحانیان بزرگ زنجان (در دوران مشروطیت)بوده و صادقانه از روحانیت و پشت پرده عبا و قبایشان گفته است. شیخ ابراهیم زنجانی از روحانیانی بود که حکم اعدام شیخ فضل الله را تایید کرد.

دکتر زیبا کلام حدودا سی سال قبل با نوشتن کتاب "ما چگونه ما شدیم"، شور و شوقی در جامعه، جهت نقد خویشتن ایجاد کرد. کاری که غرب پانصد سال قبل انجام داده بود.
اما دکتر زیبا کلام تمام عوامل طبیعی چون آب و خاک و باد و باران و قنات و .... را دلیل ما شدن می آورد و فقط اشاره ای کوتاه و گذرا به نقش روحانیت می کند. البته در آن خفقان و شعار "مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است"، شاید همینقدر نوشتن هم خطرناک بود.

ولی

شاید لازم باشد ایشان همت کنند و کتاب را بازنویسی و از بقیه عوامل بکاهند و فصل مهم کتاب را به نقش روحانیت در "ما چگونه ما شدیم"، اختصاص دهند.

تحلیل_زمانه

This comment was minimized by the moderator on the site

با سلام
سخنی جالب منسوب به پیامبر اسلام است که فرموده خیرالاامور واسطه‌ای یعنی بهترین کارها حد وسط و اعتدال و میانه روی است.یعنی پرهیز از افراط و تفریط و به معنای دقیق کلمه دوری از رادیکالیسم و تندروی.اگر در طول قرن‌ها مسلمانان به همین یک سخن پیغمر اسلام عمل می کردند وضعشان به مراتب از وضعیت کنونی حاکم بر جهان اسلام بهتر و بهتر بود. میانه وری در کارها یعنی پرهیز از خشونت و خشونت ورزی و روی آوردن به تعقل. با ذکر این روایت گریزی می زنیم به جنبش مشروطیت.در جنبش مشروطیت علمای دور اندیشی چون آخوند خراسانی ، سید محمد طباطبایی و سید عبدالله طباطبایی و دیگران جانب مشروطیت را گرفتند.اما در این جنبش یک روحانی به نام شیخ فضل الله نوری متاسفانه به مخالفت با خواست ملت ایران یعنی مشروطیت برخواست و گفت که مشروطه باید به مشروعه تبدیل شود و عملا در جهت تحقق نهضت مشروطیت سنگ اندازی کرد و حتی اظهار داشت که نوشتن قانون توطئه ی بلاد کفر و مخالفت با اسلام است.این روحانی متحجر و خشک مقدس سرانجام با فتوای علمای ثلاث به اعدام محکوم شد.اگر نبود مخالفت این روحانی تندرو و افراطی شاید نهضت مشروطیت به سرانجام می رسید شاهد بروز تندروی و افراط‌گرایی در کشور نبودیم.
یا فردی به نام نواب صفوی با ایجاد گروهی خشک و متحجر و دارای افکار خوارجی به نام فدائیان اسلام دست به ترور و آدم‌کشی زد .ترور رزم آرا ، حسنعلی منصور و احمد کسروی و دیگران کار این گروه متحجر و ضد بشری بود.
یا مثلا در دهه ی پنجاه یک روحانی میانه‌رو و معتدل به نام شمس آبادی توسط ایادی گروهی خشک مقدس و تندرو که از انجمن حجتیه پیروی می کردند به قتل رسید.
نمونه های دیگری از ترورهای وحشتناک می توان مثال زد که افراد و گروه‌هایی هستند که جواب اندیشه و تفکر و اطهار نظراتی را که با اندیشه ها و تفکراتشان در تعارض است را با قتل و ضرب و جرح می دهند.

This comment was minimized by the moderator on the site

مهم‌ترین موضوع خارجی برای ما
امیر ترکاشوند ۱۴۰۲/۰۸/۰۳
اینک مهم‌ترین موضوع خارجی برای مردم ایران عبارت از محرومیتِ نیمی از جمعیت چهل میلیونی کشور همسایه‌مان افغانستان از تحصیل!!! است. بله دو سال پیش به راحتی آبِ خوردن هنگامی که دانشجویان دختر می‌خواستند همانند روزهای پیش وارد دانشگاه شوند جلوی آن‌ها را گرفتند و در را به روی‌شان بستند و گفتند اسلام اجازه دانشگاه رفتن به زنان نداده است. همین سرگذشت بر سرِ دختران مدرسه‌ای نیز آمد و دبیرستان‌ها هم به روی آنان قفل شد و گفتند اسلام به دختران اجازه نداده که مدرسه روند.
در این مدت حکمرانان کشورمان چه واکنشی در قبال این تصمیم زندگی‌ستیز طالب‌ها از خود نشان دادند!؟ رهبران دینی‌مان کجا و کی و چگونه بر این اقدام خروشیدند!؟
قاب این اقدام قرون وسطایی طالبان را، در انباشت و افزایش بی‌شمار دخترانِ افغان در کلاس‌های درس شهرهای ایران (که در مدت اخیر با خانواده به ایران کوچ کرده‌اند) می‌توان به نظاره نشست.
از طالبانِ همسایه به یاد طالبانِ یک قرن پیشِ خودمان افتادم:
شیخ فضل‌الله نوری: تأسیس مدارس دخترانه مخالف شرع اسلام است.
سیدعلی شوشتری: «وای بحال مملكتی كه در آن مدرسه دخترانه تاسیس شود».
می‌دانید چرا حکمرانان و مقامات دینی ما علیه طالبان واکنش نشان نمی‌دهند؟ زیرا هنوز رسوبات احکام طالبانی در اعماق وجودشان لانه دارد و درست به همین خاطر است که نام یک خیابان بزرگ در پایتخت کشورمان به نام شیخ فضل الله نوری (این بزرگ‌طالبان وطنی) حک شده است.
https://t.me/baznegari/1241

This comment was minimized by the moderator on the site

به دلیل دخالت نظام سیاسی، اصلا چیزی به نام نظام علمی در کشور وجود ندارد!

اگر بخواهید در تاریخ مشروطه تحقیق کنید، هیچکس جرات ندارد به این نتیجه برسد که شیخ فضل  الله نوری ، آدم بدی بوده است! در این نظام سیاسی، حتما باید به این نتیجه برسیم که او آدم خوبی بوده است!

چرا خودروی خوب نمیسازیم؟ چون برای ساخت خودروی خوب کمی دانش مهندسی و خیلی بیشتر دانش‌ علوم انسانی لازم است.
عبدی_مدیا @AbdiMedia

This comment was minimized by the moderator on the site

امروز  ، " دوشنبه "

۲۲  آبان   ۱۴۰۲    هجری‌خورشیدی
زامیاد     آبان       ۳۷۶۱    زرتشتی
13       نوامبر     2023     میلادی
۲۸ ربیع‌الثانی  ۱۴۴۵ هجری قمری

اجتماع بزرگ مردم تهران درباره تعيين نوع حكومت در مقرّ "محمد علی شاه قاجار" (۱۲۸۷ ه.ش)

مخالفت "شیخ فضل‌الله نوری" با مشروطیت، وی مشروطيت را مغاير مشروعيت اعلام داشت(۱۲۸۷ ه.ش)
در اجتماع مخالفان مشروطيت در باغشاه، شيخ فضل الله نوری مشروطيت را مغاير مشروعيت اعلام داشت و حاضران در جمع تصميم به نوشتن نامه‌ای در آن زمينه خطاب به شاه كه در همان محل اقامت داشت گرفتند و به جمع آوری امضا پرداختند. شيخ فضل الله اين موضوع را پنج روز بعد در همان اجتماع تكرار كرد كه شماری از حاضران به تاسی از او از محمدعلی‌شاه كه آماده شنيدن چنين پيشنهادی بود مصرانه خواستند كه مشروطيت را ملغی سازد. محمدعلی‌ شاه يك روز بعد مشروطيت را كان لم يكن اعلام داشت و تاكيد كرد كه به درخواست متقاضيان به ويژه توصيه روحانيون اين تصميم را گرفته است. در پی اين اقدام مخالفت با او در مناطق مختلف كشور از جمله گيلان، اصفهان و آذربايجان آغاز شد و تا برکنارکردنش ادامه يافت و شيخ فضل الله نيز اعدام شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

⭕️ امروز مصادف است با سالروز بردار کردن شيخ فضل الله نوری در۱۲۸۸ش.
بدون شک او یکی از سرسخت ترین دشمنان مشروطه و مجلس ایران بود، هنگامیکه مجلس اول به توپ بسته شد او گلوله های شلیک شده بسوی مجلس را به اصحاب فیل تشبیه کرده بود.
(حرمت مشروطه...ص157)


????اعلامیه شیخ فضل الله نوری درباره مشروطه

هرکس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد  ، مرتد است و طبق قانون
اسلام  خونش حلال است ، زنش مصادره می شود و اموالش نیز همینطور

ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧ‌ﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.

ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

‏«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ ‏(ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ‏) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ۷ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
«ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ‏»

ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ‏«ﺷﺎﻉ ﻭﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»، ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ ‏[ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ:
«اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:

«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.

ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ ‏[ﺍﺳﺖ‏] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ‏[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ»

منبع:
#ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ #ﺷﯿﺦ_ﻓﻀﻞ_ﺍﻟﻠﻪ_‌ﻧﻮﺭﯼ ، ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ، ﺻﻔﺤﻪﻫﺎﯼ ١٥١ تا ١٦٧

This comment was minimized by the moderator on the site

امروز مصادف است با سالروز بردار کردن شيخ فضل الله نوری در۱۲۸۸ش.
بدون شک او یکی از سرسخت ترین دشمنان مشروطه و مجلس ایران بود، هنگامیکه مجلس اول به توپ بسته شد او گلوله های شلیک شده بسوی مجلس را به اصحاب فیل تشبیه کرده بود. (حرمت مشروطه...ص157)

اعلامیه شیخ فضل الله نوری درباره مشروطه

هرکس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد  ، مرتد است و طبق قانون
اسلام  خونش حلال است ، زنش مصادره می شود و اموالش نیز همینطور

ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧ‌ﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.

ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

‏«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ ‏(ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ‏) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ۷ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
«ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ‏»

ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ‏«ﺷﺎﻉ ﻭﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»، ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ ‏[ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ:
«اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:

«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.

ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ ‏[ﺍﺳﺖ‏] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ‏[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ»

منبع:
ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ_ﻓﻀﻞ_ﺍﻟﻠﻪ_‌ﻧﻮﺭﯼ ، ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ، ﺻﻔﺤﻪﻫﺎﯼ ١٥١ تا ١٦٧

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا نام  آیت الله بروجردی در ۴۴ سال نامگذاری اماکن، اتوبان‌ها و خیابان‌های وطن جایی ندارد؟


از فردای پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ نامگذاری جدید معابر، میادین، اتوبان‌ها، خیابان‌ها، کوچه‌ها و همه اماکن شهرهای کشور توسط انقلابیون دو آتشه شروع شد.

طبیعی است شهدا و ایثارگرانی که با نثار خونشان برای ایران فداکاری کردند، در اولویت خاصی قرار داشتند که نامشان زینت بخش تابلوها باشد،همگان با هر عقیده و گرایشی در این مبحث اتفاق نظر  داشته و دارند.

مشاهیر بزرگ ملی که مفاخر پر ارزش و قطعه‌ای از تاریخ پر افتخار این مرز و بوم هستند، قطعا درخشش نامشان بر تابلوی معابر و میادین موجب غرور ملی و اقتدار هویتی همه ایرانیان است.

نامگذاری برخی از چهره‌های سیاسی متقدم بر اماکن، خیابان‌ها و....،موجب گلایه‌ها و دلخوری‌هایی گردیده است که هنوز هم این سوء تفاهم ها باقی مانده  است و در گذر تاریخ بسیاری از پرسش ها را بوجود آورده  است!

در بین چهره‌های غیر روحانی هم این تبعیض آشکار به چشم می خورد.مثلا فردی مثل جلال آل احمد که اتفاقا بنابه گفته همسرش ( خانم سیمین دانشور) مذهبی نبود و تقیّدات دینی هم نداشت، اماچون کتب علیه غربزدگی و ضد روشنفکری نوشت، دردانه انقلابیون شد و در تهران و همه شهرها تابلوهایی به نامش بالا رفت. اما در نقطه مقابلِ جلال، دکتر محمد مصدق بود.
جمعیت موتلفه اسلامی به‌عنوان گروهی که بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی دست بالا را در اداره امور کشور و بویژه در دهه ۶۰ داشت، خط قرمز به نام نخست وزیر فقید نهضت ملی کشید.
مصدق برخلاف آل احمد اعتقاد عمیق به اسلام داشت،اما چون ملی‌گرا بود، مغضوب مؤتلفه و جریان پیرامونی ابوالقاسم کاشانی شد،بعد از خرداد ۱۳۶۰ تابلوهایی که به نام دکتر مصدق در هر کوی و بزرنی در ایران نامگذاری شده بود‌،پایین کشیده شد!

جهت یادآوری عرض می‌کنم مصدق بیش از یکصد سال قبل در دانشگاه برن  سوییس، تز پایان نامه‌ دکترایش را با موضوع  "ارث در اسلام" نوشت!!
طبق شهادت مرحوم آیت الله زنجانی در زمستان ۱۳۳۱ که برای گرفتن گذرنامه‌اش برای سفر به کربلا نزد نخست وزیر می‌آید، مصدق ضمن دستور صدور فوری گذرنامه آیت الله، هنگام  خداحافظی، مبلغی پول را به‌عنوان نذر خاص برای حرم حضرت سیدالشهدا به وی می‌پردازد.
اما با همه این اوصاف آقایان، مصدق را مسلمان نمی‌دانند! و قس علیهذا....

در این مقال، نگاهی کوتاه به نامگذاری خیابان‌هایی می‌اندازیم که به نامِ مشاهیر معاصر ملی ما نبوده‌ و نام علما و روحانیون متقدم بر اماکن و معابر مختلف نامیده شده است.
نام‌هایی چون شیخ فضل الله نوری، ابوالقاسم کاشانی و نواب صفوی که از روحانیون تندروی دهه های گذشته بوده‌اند،نامشان را در هر کوی و برزنی روی تابلوهای اماکن و اتوبانها می‌بینیم!
اما  نمی توان از بزرگترین جفای نامگذاران بعد از انقلاب براحتی گذشت و سکوت کرد!
بعد از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری "موسس حوزه علمیه قم"نامدارترین روحانی جهان تشیُع آیت الله العظمی سید حسین بروجردی نماد اعتدال و میانه‌روی است، ولی چون این مرجع کبیر،مغضوب تندروها و محافل خاص آنان بود با آن همه سیادت و بزرگی خاص، نامش در هیچ نقطه ای از کشور بر هیچ تابلویی دیده نمی‌شود!

به قول آیت الله علوی بروجردی نوه معظم‌له، یک میدان فقط در جنوب شهر تهران که قبل از انقلاب به نام ایشان نامیده شده است وجود دارد  و بس!
اما کافی است که مقبولیت، مبارزات، خدمات بی نظیر، تاثیرگذاری و شخصیت جامع الاطراف مرحوم  بروجردی را با افرادی چون شیخ فضل الله نوری، ابوالقاسم کاشانی و نواب صفوی مقایسه کنیم،آن وقت در می‌یابیم که افراطیون دو آتشه به مرجعیت شیعه و حوزه‌های علمیه در نامگذاری ۴۴ سال گذشته چه ظلمی به آیت الله العظمی بروجردی نموده‌اند!

ظاهرا ملاک سنجش برای انقلابیونی که متاثر از تفکر واپسگرای جمعیت موتلفه بوده اند اصالت، دینداری، خدمات، سوابق مشعشع مرجعیت دینی و تاثیرگذاری دربین اقشار مختلف مردم نبوده و نیست!
به هرحال در مملکتی که رهبرانش اعتقاد دارند، ام‌القرای جهان تشیع است؛ چرا هیچگونه وقعی به ساحت مرجعیت بزرگ و عام شیعه و شخصیت بی‌نظیر آیت الله العظمی بروجردی نمی‌گذارند!؟

قطعا جفا به چنین مرجعی آنهم در حکومت دینی، از چشم آیندگان و تاریخ پنهان نخواهد ماند.

علی نظری سردبیر روزنامه مستقل

This comment was minimized by the moderator on the site

اتوبان جلال!

محمّدرضا سرگلزایی (روان‌پزشک)

هر گاه از بزرگراه شیخ فضل الله نوری وارد اتوبان جلال می‌شوم بی‌اختیار یاد خطای تاریخی جلال آل‌احمد می‌افتم! جلال آل‌احمد در کتاب غرب‌زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل‌الله نوری چنین نوشته است: "به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب‌زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از ۲۰۰ سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."

این نتیجه‌گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب‌های درسی به خورد دانش‌آموزان این مملکت می‌دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل‌الله را به گردن غرب‌زدگان می‌اندازند. بگذریم که خود واژه غرب‌زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می‌توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدارشناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می‌کرد!

داستان شیخ فضل‌الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل‌الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سیّدعبدالله بهبهانی و سیّدکاظم طباطبایی قرار داشت، بعداً با سیّدعبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه‌خواهان را مهدورالدم خواند! محمدعلی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی‌قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می‌دید از فتوای شیخ فضل‌الله و چند تن از امام جمعه‌های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه‌خواهان بود که شیخ آن‌ها را مهدورالدم خوانده بود.

کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل‌الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم " غرب‌زده‌ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می‌شد!

۱) مکاتبات بین سیّدعبدالله طباطبایی و سیّدکاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف (معروف به آیات ثلاث) در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل‌الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل‌الله امضای آیت‌الله العظمی محمدحسین نجل میرزا خلیل، آیت‌الله العظمی محمّدکاظم خراسانی و آیت‌الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!

۲) قاضی دادگاهی که شیخ فضل‌الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمّد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود! این که اعدام شیخ فضل‌الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می‌تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت‌های اجتماعی بیمار می‌شود.

چندی پیش دیدم که "نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور" کتابی با عنوان "سر دار" به قلم نوه شیخ فضل‌الله نوری در تیراژ ۱۵۰ هزار نسخه چاپ کرده‌است. گرچه زیر عنوان کتاب آمده‌است که این کتاب "گزارش تحلیلی از بر دار رفتن آیت الله شیخ فضل‌الله نوری" است اما کتابی است برگرفته از خاطرات نزدیکان و مریدان شیخ که توسط نوه ایشان نوشته و در سال ۱۳۵۵ منتشر شده‌است. این که چنین کتابی با این شدت یکسونگری پس از گذشت حدود ۴۰ سال در تیراژی صد برابر تیراژ متعارف کتاب در ایران توسط یک نهاد دولتی چاپ شود و به رایگان در کتابخانه‌های کشور توزیع شود دیگر خطای فردی مرحوم جلال آل‌احمد نیست بلکه یک حرکت سازماندهی شده‌است. جالب این‌جاست که با وجود این که در دو جای این کتاب اشاره شده که عکسی از صحنه بردار شدن شیخ فضل‌الله موجود نیست و عکس‌های موجود جعلی هستند باز هم طرح این کتاب منقوش به عکس جعلی صحنه بردار کشیده‌شدن شیخ فضل‌الله است! با این وجود چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی‌داند تصمیمات درست بگیرد؟!

پی‌نوشت‌: برای شناخت بیشتر افکار احمد فردید و جلال آل‌احمد پیشنهاد می‌کنم کتاب "هویت‌اندیشان و میراث فکری احمد فردید" به قلم محمد منصور هاشمی(انتشارات کویر) و برای شرح تحلیلی (https://www.upsara.com/do.php?img=178678) ماجرای بردار شدن شیخ فضل‌الله نوری کتاب "تاریخ انقلاب مشروطیت ایران" به قلم دکتر مهدی ملک زاده (نشر سخن) را بخوانید.

سیاست
سخنرانی_ها
صدای_نوین_خراسان
@sokhanranihaa

This comment was minimized by the moderator on the site

آیت الله بهجت فرمودند: "پس از شهادت شیخ فضل الله نوری، میرزای نایینی، ورقه ای با امضای شیخ فضل الله پیش آخوند خراسانی می خواند که در آن نوشته شده بود: "بر کسانی که داخل مشروطه شده اند، باید احکام مرتدّ فطری را جاری کرد." آخوند پس از شنیدن این مطلب می گوید: "من وقتی خبر کشته شدن شیخ فضل الله را شنیدم، متأثر شدم؛ ولی اکنون از تأثرم متأثرم!".
" زمزم عرفان، یادنامه آیتالله محمدتقی بهجت صص 344 و 345.
@World5History

This comment was minimized by the moderator on the site

پیروزی قاطع میرزا حسن رشدیه بر شیخ فضل الله نوری

امیر ترکاشوند/ دموقراضه

امروز ۲۱ آذر سالروز درگذشت میرزاحسن رشدیه (۱۳۲۳-۱۲۳۱) است که او را پایه‌گذار مدارس جدید (و کنونی و جایگزین مکتبخانه) در ایران می‌دانند. مدرسه‌سازی و ترویج آن کم گناهی نبود و بلکه در رأس گناهان قرار داشت. به این سخن شفاف شیخ فضل‌الله نوری رو به ناظم‌الاسلام (که از سوی طباطبایی نزد شیخ رفته بود تا وی را با مشروطیت همراه کند) دقت کنید:
«... ناظم‌الاسلام تو را به حقيقت اسلام قسم می‌دهم آيا اين مدارس جديد خلاف شرع نيست؟ و آيا ورود به اين مدارس مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمى و فيزيک عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمى‌كند؟ مدارس را افتتاح كرديد آنچه توانستيد در جرايد از ترويج مدارس نوشتيد...»
با وجود نگرانی شیخ فضل‌الله نوری (و بسیاری دیگر همانند او در آن زمان) اما:
امروز همه مردم ایران، فرزندان خود را با شوق به مدرسه می‌فرستند و هیچ‌کس (چه سنتی چه مذهبی چه غیر سنتی و چه دیگران) گوشش بدهکار نگرانی‌های شیخ فضل‌الله نوری نیست پس میرزاحسن رشدیه ۱ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
نه فقط عموم خانواده‌ها بلکه هم‌صنف‌های شیخ فضل‌الله نوری یعنی خصوص آخوندها نیز فرزندان‌شان را بی‌صبرانه راهی مدرسه می‌کنند پس میرزاحسن رشدیه ۲ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
در هیچ محله و روستایی نیست که مدرسه نباشد بطوری که یکی از الزامات شهرک‌سازی، ساختن مدرسه است پس میرزاحسن رشدیه ۳ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
امروز همه دانش‌آموزان (و یعنی تمام پسران و دختران) برخلاف نگرانی عمیق شیخ فضل‌الله نوری، درس فیزیک و شیمی و علوم و زیست‌شناسی و روان‌شناسی و زبان خارجه می‌خوانند پس میرزاحسن رشدیه ۴ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
نه تنها مدارس ابتدایی و متوسطه پا گرفت و فراگیر و فراگیرتر شد بلکه بر همان اساس، مدارس سطح عالی: دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و مراکز تربیت معلم راه‌اندازی شد و در آنها همان علوم ممنوعه و تحریمی به صورت تخصصی تدریس می‌شود تا جایی که برای ورود به آنها رقابت علمی نفس‌گیر میان داوطلبان وجود دارد، و سرانجام شمار دانشگاه‌های ممنوعه: (دانشگاه‌های دولتی، آزاد اسلامی، پیام نور، علمی کاربردی، تربیت معلم، غیر دولتی و غیر انتفاعی) چنان افزایش یافت که تمام دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل از مدارس، می‌توانند وارد دانشگاه و مدارس عالی شوند پس میرزاحسن رشدیه ۵ -  شیخ فضل‌الله نوری صفر
امروز با وجودی که در کشورمان حکومت مطلوب شیخ فضل‌الله نوری (حکومت دینی) بر روی کار آمده اما نه تنها مدارس و دانشگاه‌ها بسته نیستند بلکه صدها دانشکده و پژوهشکده در علوم فیزیک و شیمی و هزاران آموزشگاه زبان خارجه مشغول فعالیت بوده و ردیف بودجه از دولت دارند (مراکز دانش بنیان که همه‌اش علوم جدیده و ممنوعه است را که نگو!) پس میرزاحسن رشدیه ۶ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
افکار مدرسه‌ستیزِ شیخ فضل‌الله نوری با تأسیس وزارتی ویژۀ تعلیم در مدارس جدید، به تاریخ پیوست؛ اینک دغدغه آن وزارتخانه: رفع کمبود معلم (با استخدام هزاران معلم در هر سال) و استانداردسازی شمار دانش‌آموزان هر کلاس می‌باشد تا با کاستن تعداد، آموزش دروس ممنوعه هر چه بیشتر کیفیت یابد، و اگر وزیری نتواند معلم کافی برای تعلیمِ همان علوم تحریمی فراهم کند در معرض بازخواست و استیضاح مجالس قرار می‌گیرد پس میرزاحسن رشدیه ۷ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
شرط استخدام آحاد جامعه در تمام مشاغل مختلف، داشتن مدرک تحصیلی از همان مدارس جدیدی است که منفورِ شیخ فضل‌الله نوری بود؟ و تازه در اکثر مشاغل، داشتن مدرک دانشگاهی (مدارس عالی) نیز لازم است؟ پس میرزا حسن رشدیه ۸ شیخ فضل الله نوری صفر
امروز مدرسه‌سازی به عنوان یک کار خیریّه و دینی و انسانی به شمار می‌آید و در همین باره نهاد خیّرین مدرسه‌ساز شکل گرفته تا مدارسی نوین و مخالف افکار آن شیخ بسازند پس میرزا حسن رشدیه ۹ شیخ فضل الله نوری صفر
شاید بگویید یک امتیاز باید به شیخ فضل‌الله نوری داد زیرا خیابانی هفت کیلومتری در پایتخت به نام اوست و فقط میدانی بسیار کوچک و ناپیدا، به نام میرزاحسن رشدیه است؛ غافل از آنکه همان خیابان هم به شیخ وفا نکرد زیرا درون آن و کوچه‌هایش پر از مدارس پسرانه و دخترانه! است و هر روز در خیابان وی صدها بار درس‌های فیزیک و شیمی و زیست و روان‌شناسی و دیگر علوم ممنوعه تعلیم می‌شود و خانه‌ای نیست در آن خیابان، که مدرسه‌رفته و دانشگاه‌رفته نداشته باشد یعنی روح او در خیابان خودش نیز آرامش ندارد بنابراین پیروز باد همان میدان کوچک و کم‌پیدای رشدیه (فلفل نبین چه ریزه ...) پس میرزاحسن رشدیه ۱۰ - شیخ فضل‌الله نوری صفر
آذر، ماه درگذشت بانو فروغ آذرخشی (بانی نخستین دبستان دخترانه در مشهد) نیز هست؛ یاد آذری‌های مدرسه‌ساز فروغ‌ها و رشدیه‌ها گرامی باد
دموقراضه @demogorazee

This comment was minimized by the moderator on the site

شخصی به شیخ فضل‌الله گفته بود:
اگر قشون روس وارد ایران شود، دیگر از اسلام، چیزی باقی نمی‌ماند.
شیخ گفته بود: در قفقاز، سرباز روس، در وقت نماز، مردم را امر می‌کنند به نماز جماعت!
اگر روس وارد شود، دین ما را قوت خواهند داد!
تاریخ بیداری ایرانیان، ج۲، ۴۵۹
زمانی که روسها مجلس را به توپ بستند شیخ فضل الله از نمازخوان بودن آنان می گفت.
اگر امروزه بود درباره پوتین و اصحابش چه می گفت؟
تلگرامخونه @TelgeramKhone

This comment was minimized by the moderator on the site

آقای خمینی و روحانیت چرا مخالف شاه بودند و این در افتادن شان برای چی بود؟

در افتادن آقای خمینی با شاه نه روشنفکرانه بود ، نه از موضع چپ بود، هیچ کدام این ها نبود.
یک برخورد صد در صد فقهی و دینی بود.
این خیلی مهم است که ما بدانیم روحانیت ما چرا حکومت شاه را قبول نداشتند.

این ها قبول نداشتند برای این که می گفتند به ظواهر شرع عمل نمی کند..
اصلا مساله استعمار و استثمار و این چیزهایی را که روشنفکران چپ و کمونیست ها می گفتند، در گفتار خمینی و هیچ یک از روحانیت قبل از انقلاب ، این حرف ها نبود. 

دعوای روحانیت با شاه این بود که چرا شما به بهائیان اجازه فعالیت داده اید؟
دوم این که اگر یادتان باشد آقای خمینی اعلامیه داد و گفت رای زنان و ورودشان در انتخابات خلاف اصول محکم اسلام است.
 
خواسته روحانیت همین بود که چرا ظواهر احکام شرع توسط حکومت مراعات نمیشود.
وقتی هم که آقای خمینی به رهبری رسید و قدرت سیاسی را به دست گرفت، گفت: 
وقتی که تمام احکام اسلام اجرا شود، آن گاه مسئولیت ما پایان یافته است.

 انقلاب بهمن ۵۷، انقلاب دینی نبود، انقلاب فقهی بود، این خیلی مهم است.

روحانیت ما خیلی دین شناس نیست، فقه شناس است.
از دین به معنای جامع چیز چندانی نمی داند.
آن چه که می داند فقه است.
با حکومت شاه هم در پیچیدند چون ظواهر فقهی عمل نمی شد.

انقلاب اسلامی پیروزی شیخ فضل الله نوری بر آیت الله نایینی بود.
پیروزی شیخ فضل الله نوری بر آخوند ملا محمد کاظم خراسانی بود.
یک انقلاب ضد مشروطه بود.
تمام آن چه که مشروطه بافته بود این ها رشته کردند، آگاهانه رشته کردند.

یعنی آقای خمینی و تابعانش و همراهانش و مریدانش آگاهانه به دنبال این بودند که تمام اختیارات را در دست بگیرند و همه آن چه که به نام مشروطه نوشته شده و پدید آمده را محو کنند و از بین ببرند.

همه چیز مشروطیت را این ها از میان برداشتند.
شیخ فضل الله نوری واقعا پیروز شد.
یک بار اسم ملا محمد کاظم خراسانی به زبان آقای خمینی نیامد.
یک بار اسم نایینی به زبان خمینی نیامد.
شما این ها را به تصادف نبینید. 

از یک فقیهی مثل آقای خمینی با توضیحاتی که دادم،شما غیر از اینکه محقق شد، چه انتظاری دارید؟
یک کسی که فقهی خوانده و اکنون هم که قدرت به دست او رسیده تکلیف خود می داند که این فقه را اعمال بکند.

من همه تاسفم این است که ای کاش این فقه زنگ نزده بود، ای کاش غبار نگرفته بود، ای کاش پالوده بود، ای کاش پیراسته بود، ای کاش اجتهاد شده بود، باز ما این وضعیت را نداشتیم. 

یک نکته دیگر را هم من بگویم. 
این فقه ما و مخصوصا عرفان ما متاسفانه، که آقای خمینی هم خیلی غوطه خورده بود در او، نسبت به جان مردم خیلی بی اعتناست.

درست است که ظاهرا اسم حرمت ناموس، حرمت عرض، حرمت آبرو، حرمت جان، حرمت مال مردم را می برند
ولی پرانتزهایی وجود دارد در این احکام که مباح می کند همه این ها را مثل آب خوردن.

مهم این است که به دست کی بیفتد و چگونه این شمشیر را بگیرد و به کار ببرد. 

این فقهای ما، علی الاغلب، نه تاریخ اسلام می دانند، نه تاریخ ایران می دانند ، نه فلسفه می دانند، نه تفسیر قران می دانند ، نه علم اخلاق، فقط فقه خواندند.

یک فقه غبار گرفته، استخوانی شده، بدوی کهن که با او فقط می شود آدم کشت..،
فقط می شود تبعیض آورد،
فقط می شود به مردم زور گفت.

این فقه اگر یک فقه روشنفکرانه بود،
اگر حقوق بشر در آن تزریق می شد،
همان طوری که اواخر عمرش مرحوم آقای منتظری متوجه شده بود خیلی راحت ترمی شد باهاش طرف شد.

این فقهی که جز بر تبعیض بنا نشده و بعد از انقلاب هم یک تبعیض بهش اضافه شد تبعیض بین زن و مرد، تبعیض بین کافر و مومن، تبعیض بین بنده و ارباب، تبعیض بین انقلابی و ضد انقلاب، این هم اضافه شد.

من در سخنان قبلیم گفته بودم انقلاب اسلامی تئوری نداشت، واقعا هم تئوری نداشت.
اما حالا می خواهم این را بگویم :
چرا تئوری داشت تئوریش همین فقه بود، این فقه بدوی و عقب مانده.
 شما فکر می کنید یک فقیهی با این فقه ، با آن موازین ، با آن محتویات، با آن پیشینه فکری وقتی سر کار بیاید چه خواهد کرد؟

از آن چه انتظاری می توان داشت و چه آینده ای برای این مجموعه می توان متصور شد؟

اگر در بر همین پاشنه بچرخد، مردم ما روی خوشبختی نخواهند دید و تاریخ ما این دوران را به منزله یک دوره سیاه رقم خواهد زد.

شاهان گذشته اگر استبداد می ورزیدند، استبداد را حق خودشان می دانستند، اما این ولی فقیه وقتی استبداد می ورزد، استبداد را تکلیف دینی خودش می داند، اگر نکند گناه کرده.
ما گرفتار یک چنین استبداد بی رحم تکلیفی فقیهانه ای شدیم

This comment was minimized by the moderator on the site

روایت قابل تامل زیدآبادی از اندیشه‌های مصباح یزدی :
تاریخ معاصـر ایران, [1/15/2024 2:00 AM]

روایت قابل تامل زیدآبادی از اندیشه‌های مصباح یزدی :
ایشان می‌گوید: مومن واقعی به رای دادگاه اسلامی اعتراض نمی‌کند، حتی اگر حقش ضایع شده باشد.
ایشان می‌گوید: انسان فقط قبل از اینکه ایمان بیاورد حق انتخاب دارد.
ایشان می‌گوید: نظر و ولایت امام براساس قانون اساسی نبود، ایشان بر اساس ولایت الهی رئیس جمهور را نصب کردند.
ایشان می‌گوید: اگر امضای ولی فقیه نباشد، قانون اساسی اعتبار و ارزشی برای ما ندارد.
ایشان می‌گوید: از نظر اسلام مجلس فقط بازوی مشورتی است و حق قانون‌گذاری ندارد.
ایشان می‌گوید: مردم حق ندارند برای حقوق خودشان تصمیمی بگیرند، چون مالک خودشان نیستند!
« ایران به عنوان یک «nation state» در ذهنیت آیت‌الله مصباح، هیچ اصالتی ندارد و یک امر عارضی و اجباری است.
در نتیجه حاکمیت ملی، منافع ملی، امنیت ملی در این دستگاه ذهنی فاقد معناست.
انتخابات به معنای حق مردم در قانونگذاری یا انتخاب مجریان بی‌معناست
اندیشه آقای مصباح در مواردی با اندیشه شیخ فضل الله نوری همخوانی دارد اما با اندیشه کسانی مثل نایینی، مدرس، مطهری خمینی، صدر در صد در تضاد و تعارض است.
طرح آقای مصباح به عنوان نظریۀ سیاسی اسلام، مطلقاً در جامعه‌ای مثل ایران قابل پیاده شدن نیست و اگر با شیوه‌هایی که ایشان معتقد است، پیاده شود بیش از ۵۰ درصد(تا ۹۰ درصد) مردم ایران واجب القتل به حساب می‌ایند، به دلایلی نظیر ارتداد، کفر و نفی ضروریات اسلام، حکومت دینی و....
تاریخ_معاصرایران https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

احمد زیدآبادی در برنامه شیوه: با تفکر آقای مصباح‌یزدی حداقل ۹۰ درصد مردم ایران واجب القتل به حساب می‌آیند!

آقای مصباح می‌گوید که مومنین نقشی در تعیین فرد حاکم ندارند/  تفکر آقای مصباح با تفکر امام خمینی کاملا مخالفت دارد

شیخ فضل الله  معتقد بود که در اسلام قانون‌گذاری مال خداست یا به پیغمبر و ائمه تنفیذ می‌شود، پس انسان کلا حق قانون گذاری ندارد..

آقای مصباح هم همین را می‌گوید، می‌گوید حق قانون‌گذاری ندارید و منشا قانون خداست.

چیزی که ایشان در مورد نقش مردم هم مطرح می‌کند چیزی نیست جز اینکه این وضعیت را بپذیرند. مجلس را هم در بهترین حالت یک قوه مشاوره‌ای برای رهبری حساب می‌کند.

ایران به عنوان یک nation state یک میهن یک وطن در اندیشه ایشان هیچ اصالتی ندارد. حاکمیت ملی نزد ایشان فاقد معنای متعارف است.

منافع ملی در چنین تفکری مفهومی ندارد. انتخابات به عنوان حق انتخاب مردم محلی از اعراب ندارد.

اساسا آقای مصباح به رای مردم اعتقاد ندارد که بخواهد جلوی آن بایستد!

آقای مصباح اساسا حق اعتراضی قائل نیست..آقای مصباح کلا قانون گذاری را از مردم سلب می‌کند، همین طور حق انتخاب حاکم را

@ageofreform

This comment was minimized by the moderator on the site

آفات فقه محوری

مسعود امامی

دانش فقه، محور اصلی تحصیل، تدریس و بحث در حوزه‌های علمیه در هر دو مذهب شیعه و اهل سنت است. سایر علوم اسلامی مانند اعتقادات (کلام)، اخلاق، فلسفه، تفسیر، تاریخ و حدیث در حاشیه هستند. زعامت حوزه‌های علمیه نیز برعهده داناترین عالمان در فقه می‌باشد که بعضاً به مقام مرجعیت نیز می‌رسند و متدینان از آنها تقلید می‌کنند و وجوه شرعی خود را به آنها می‌دهند و آنان نیز با این وجوه، حوزه‌های علمیه را اداره می‌کنند. نتیجه چنین پدیده‌ای این است که بیشتر آموخته‌ها و اندوخته‌های علمی طلاب، روحانیون، علما و مراجع تقلید غالباً از دانش فقه است.
بررسی علل پدید آمدن این واقعیت مهم در عرصه دینداری در طول تاریخ، مجال واسعی می‌طلبد که موضوع این نوشتار کوتاه نیست. آنچه در اینجا مورد نظر است، آثار این پدیده در نحوه دینداری غالب تحصیل‌کردگان حوزوی و جامعه دینداران است.
موضوع علم فقه، اعمال و رفتار ظاهری انسان است، نه باورها، احساسات، علائق، آرزوها، اهداف و صفات درونی و اخلاقی انسان. رویکرد دین نسبت به این مقولات را باید در سایر علوم دینی جستجو کرد. این واقعیت ـ خواسته و ناخواسته ـ این تاثیر را در نگرش بیشتر تحصیل‌کردگان حوزوی و جامعه متدینان که غالباً دین خود را از روحانیون می‌گیرند، دارد که انطباق اعمال و رفتار ظاهری انسان با دین، در اولویت قرار می‌گیرد و دارای اهمیت بیشتری نسبت به سایر ساحات وجود انسان می‌گردد. حتی ممکن است ناخواسته بر جایگاه بلندتری نسبت به ایمان و اعتقادات دینی قرار گیرد.
فقه محوری یکی از مشکلات حوزه‌های علمیه است و دارای آفاتی است که هر روز شاهد یکی از پیامدهای نامطلوب آن هستیم. این ادعا به هیچ وجه به معنای نفی ارزش و مرتبه بلند فقه و احکام الهی نیست، بلکه به معنای غفلت حوزه‌های علمیه از سایر ساحات دینداری انسان مسلمان است.
اینکه امروز می‌بینیم عده‌ای به هر قیمتی می‌‎خواهند احکام فقهی مانند حجاب، شلاق، قطع دست و غیره را در جامعه پیاده کنند و هیچگونه توجهی به آثار اجرای این احکام در جامعه امروز ما بر باورها و عواطف مردم ندارند، ریشه‌اش یا حداقل یکی از ریشه‌هایش، اندیشه فقه محوری است که سرچشمه آن حوزه های علمیه هستند.
حتی همه اعمال و رفتار انسان نیز مورد اهتمام غالب حوزویان نیست، بلکه آن رفتارهایی مورد توجه آنها است که در کتاب‌های درسی خود خوانده‌اند. از این رو، حوزویان با همه اهتمام قرآن کریم و روایات به مقوله «عدالت» و «قسط»، کمتر دغدغه‌ای در این مورد دارند؛ زیرا ردپای قابل توجهی از عدالت نمی‌توان در کتابهای فقهی یافت.
جامعه دینداران، آینه حوزه است و ضعف و قوت حوزه در جامعه دینی بروز و ظهور می‌یابد. برای همین است که متدینان برای بی حجابی، برگزاری کنسرت یا برای حضور زنان در ورزشگاه، کفن می‌پوشند و به خیابان‌ها می ریزند، اما کسی برای بی‌عدالتی، فقر، غارت بیت‌المال، نابودی محیط زیست، مهاجرت گسترده از وطن، افسردگی و ناامیدی مردم و بلکه دین گریزی نسل جوان آشفته نمی‌شود و فریاد نمی‌زند؛ زیرا این مفاهیم در کتابهای فقهی دیده نمی‌شوند.
از حدود 6200 آیه در قرآن کریم فقط حدود 500 آیه مربوط به فقه است. این حجم از آیات فقهی گویای این پیام است که فقه بخش کوچکی از معارف دینی است. روایات فراوانی نیز از اهل بیت (ع) نقل شده است که با ادبیات گوناگون گویای اولویت دینداری در ساحات درونی انسان نسبت به دینداری در اعمال ظاهری است. از جمله در چندین روایت آمده است که «با مردم آنگونه از دین سخن گویید که می‌فهمند و می‌پذیرند، نه آنگونه که انکار ‌کنند. آیا دوست دارید مردم، خدا و پیامبر را تکذیب کنند؟!» (غیبت نعمانی، ص 34).
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «خداوند رحمت کند کسی را که با بیان و اظهار آنچه از دین مورد پذیرش مردم است و کتمان آنچه مورد انکار آنها است، دوستی و علاقه آنها را به سوی خود و ما اهل بیت (ع) جلب می‌کند ـ سپس فرمود: ـ هزینه و گرفتاری کسی که سخنی از دین می‌گوید که ما صلاح نمی‌دانیم، بیش از دشمنانی است که به جنگ ما می‌آیند» (همان، ص35).
اندیشه فقه محوری که طی قرنهای متمادی متصلب در حوزه های علمیه شده است، اینک بعد از گذشت 45 سال از برپایی نظام جمهوری اسلامی و حاکمیت حوزویان بر ایران، هر روز به پیشروی خود ادامه می‌دهد تا جایی که از حاکمیت اسلام جز حاکمیت فقه فهمیده نمی‌شود. سیطره این اندیشه تا جایی پیش رفته که در حال بلعیدن رکن دیگر نظام که «جمهوریت» آن است می‌باشد؛ زیرا جمهوریت نیز چندان جایگاه روشنی در آثار فقهی ندارد.
چه حکیمانه گفته است یکی از بزرگان انقلاب که «مردم برای حاکمیت اسلامِ قرآن و نهج البلاغه انقلاب کردند، ولی اسلامِ توضیح المسائل حاکم شد».
@islamjomhoriat

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تو را به شب چگونه بجویم در این...
???????????? از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکني؟ گفت: با جمعے نشسته ام که آزار نميرسانند حسادت ن...
- یک نظز اضافه کرد در پایان سال خشن و جنایتبار 2024،...
چماق ترامپ علیه نتانیاهو! اعلام آتش‌بس بین اسرائیل و حماس در نوار غزه بسیار نزدیک به نظر می‌رسد. ...