این روزها سرگردانی و بی تکلیفی، دامنگیر بسیاری از مردم ایران شده است، که نمی دانند چه بکنند و چه نکنند، تا دامن خود را از عواقب بد تصمیم و عمل خود دور نمایند، با اینکه روندهای جهانی، منطقه ایی و داخلی را دنبال می کنم، تا در مسیر زندگی سیاسی و اجتماعی خود بدانم که به کدام سو قدم بردارم، اما گاهی دچار تردید و دردِ سوال بغرنج "چه کنم، چه نکنم" دچار می شوم.
روح پدر شهید حاج عباس فیروزی شاد، در پایان هر مراسم عمده عزاداری حسینی، آنگاه که دست های عزاداران، به سوی آسمان می رفت "تا اجر عزاداری" خود را از خالق آسمان و زمین درخواست کنند، یا در اوج شادی ناشی از پایان برداشت محصول، دعای خاص و پر معنی خود را به زبانی عامیانه، جاری می ساخت که "خدایا! ما را به درد چه کنم چه نکنم گرفتار مان مکن" ما آنروزها با لبخندی به نشانه ی طنزِ نهفته در لحن این دعای خاص، از کنارش می گذشتیم، حال آنکه او عالمانه و خالصانه و از ته قلب آنرا نثار همراهان و کمکیاران خود می کرد، آنروزها معنی، عمق و ضرورت این دعا را نمی فهمیدم، اما اکنون خوب می فهمم که چقدر سخت و توانفرساست، وقتی میان دو راهی خیر و شر گرفتار شوی، و ندانی کدام شر و کدام خیر توست، و شریک شدن میان یک دنیا خسارت، یا یک دنیا حرکت به سمت خیر، تو را در بر گیرد و ندانی چه بکنی و چه نکنی، چه تصمیمی بگیری، و یا نگیری، چقدر سخت است شرایط بی تصمیمی!
این روزها شاید عده زیادی از مردم ایران دچار چنین شرایطی اند، در دوراهی شرکت و یا عدم شرکت در انتخاباتی قرار گرفته اند، برزخ بی تصمیمی، هر چه کنند، تبعات آن سخت دامنگیرشان می شود، اگر در انتخابات شرکت کنند، سواستفاده گران خواهند گفت، این رای به ما بود! حال آنکه مدعیان مذکور خوب می دانند، بسیاری از ایرانیان از آنان، تفکر، اهداف و روند حرکت شان بیزارند و به زبانی روشن این مخالفت خود را در اعتراضات بزرگ و سراسری خود، در کوچه و خیابان ها، حتی با بذل جان، فریاد زده اند؛
از طرفی شرکت نکنند، صحنه سیاست کشور را به فرصت طلبان و کسانی سپرده اند که باعثان شرایط اسفبار امروز ایرانند، و هر بلایی که بر سر کشور و این مردم می آید، را همان هایی باعث شدند، که قدرت خود را در غیبت مردم از صحنه ی انتخابات بدست می آورند و آورده اند، وگرنه با بودن مردم در صحنه، آنان جایی در صحنه ی قدرت ایران نداشته و ندارند. افکار منحرف، گم کردن راه، و بردن ایرانیان به سمت ناکجا آبادِ افکار مخرب شان، نتیجه سکانداری آنان است، که حاصلی جز ناچیز شدن، ناچیز شمرده شدن، از دست دادن تمام اهرم های ثروت، قدرت، عزت و... مردم، در این سال هایی است که حاکمیت نصیب آنان شد، و مردم ایران را ذلیل و خوار کردند، در این شرایط انسان می ماند، چه بکند، و چه نکند، و به واقع به درد "چه کنیم و چه نکنیم"، گرفتار شده ایم، که آن پدر شهید، درد جانگاهش را چشیده بود، و با دعایی از دوستدارنش دور می خواست.
افسارگسیختگی قدرتِ بدونِ نظارت و کنترل و بازرسی، و عدم وجود نمایندگانی قابل، صاحب قدرت درونی، با اطمینان به نفس و... که حقوق و قدرت مردم ایران را نزد دستگاه، و اهل قدرت، استیفا و پیگیری نمایند، و در جایگاه هایی که دارند به نمایندگی از مردم، حرف و خواست آنان را دنبال کنند و...، باعث گردید تا به تدریج نماینده نمایان حاضر در صحنه، به خادمان قدرت تبدیل، و به خاکساران او مبدل شوند، و این چنین بود که در مسیر دنبال کردن منویات دل قدرت، این نماینده نمایان، بنای ویرانی بنیان جامعه ایران را شدت بخشیدند، و فقر و عدم توسعه را دامنگیر جامعه ما نمودند، طبقه متوسط را طعمه گرگ های قدرت طلب در مافیای قدرت و ثروت، منجمله "جبهه پایداری" و حاکمیت مطلقه مد نظر مصباحیست هایی کردند، که انتهای تفکرشان بردگی انسان، و در تناقض کامل با اهداف انقلاب آزادیبخش 57، و روند آزادیخواهی تاریخی مردم ایران از مشروطه تا کنون بوده و هست، و تمام حرکت این مردم، به سوی دستیابی به حق تعیین سرنوشت را عقیم، و به انحراف کشیده و می کشند، و آنرا در پای حاکمیت مطلقه فردی و طبقاتی قربانی کرده و می کنند، و نمود و بروزِ تحمیل چنین تفکری را امروز در برونداد شورای نگهبان قانون اساسی می توان دید، که از شش کاندیدای ریاست جمهوری چهاردهم، سه تن از آنان مستقیما این روند را در مناظرات انتخاباتی نمایندگی و پیگیری کردند.
دکتر مسعود پزشکیان و دخترش در کمپین های انتخاباتی
علیرضا زاکانی [1] ، سعید جلیلی [2] و امیر حسین قاضی زاده هاشمی [3] بیانیه های این اقلیت حاکم بر اکثریت مردم ایران را بدون هیچ شرم و حیایی از صدا و سیما، در برابر چشم جهانیان خواندند، و از مبانی آن دفاع کردند، و بر مخالفین آن تاختند، در حالی که خود را منجی ملت نشان می دهند، رشته های دخالت ایرانیان را در قدرت، سرنوشت و حاکمیتِ بر خود را، جویدند، و مردم ایران را بردگان قدرت خواستند، و برایش طرح دادند، و اجرایش را ضروری خواندند، و هزار دروغ و خدعه بافتند تا این حرف ها را میان وعده ها، شعارهای پوچ، مغلطه های آشکار و... به خورد مردم ایران دهند.
پدیده دیگر این انتخابات مواضع و سوگیری های آقای مصطفی پورمحمدی [4] به عنوان نماینده جناح راست سنتی، و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز بود، که بعد از سال ها بازی در نقش نردبان قدرت، خود را اکنون بازنده این بازی خسارتبار برای مردم ایران می بینند، و کلاه بزرگی را بر سر خود مشاهده می کنند، که در نتیجه سوار شدن عده ایی بر دوش آنان، باعث شد که نتایج کار انقلاب و انقلابیون پشت سر نهاده شد، و بی اثر گردید، نتایجی که با خون های بسیار در تاریخ آزادیخواهیِ مردم ایران کسب شده بود،
راستگرایان سنتی کسانی اند که ابزار قدرت و ثروت را به تدریج از مردم خود ستاندند، و سکانداری و کنترل آنرا به باندهای پس پرده مافیای چپاول و غارتِ قدرت و ثروت سپردند، ندانستند که در این دام خود نیز گرفتار خواهند شد، و در پس این اقدام شان، یک به یک، به عنوان نردبانان قدرت، خود قربانی نوکیسه های تازه به دوران رسیده ایی همچون محمود احمدی نژاد، ابراهیم رئیسی و... شدند، و اوتاد آنان (هاشمی رفسنجانی، لاریجانی ها و...)، که از سابقون در جنگ و انقلاب بودند، را از اوج قدرت به زیر کشیده، و مثل چوب های دو سر طلا، در میان مردم و جهانیان رسوای تاریخ کردند، که چگونه در بازی قدرت، و روند گذار از جمهوریت به اسلامیت، هم جمهوریت و هم اسلامیت این انقلاب را، فدای قدرت مافیایی و خانوادگی اصحاب قدرت کردند، و چگونه به اسم مصلحت، جامعه و اهدافِ جمهوریخواهی، آزادیطلبی، و کرامت جویی مردم ایران را در پای قدرت ذبح کردند، خود اکنون قربانیان جدید این سیل بنیان کن هستند، تا ببینیم در آینده قربانیان جدید این روند، چه کسانِ دیگری خواهند بود.
امروز بروز پدیده ایی بنام "پورمحمدی" فریاد معترضینی جدید است، که در قالب معترض به وضع موجود، خود را نشان می دهند، که به واقع فریاد اعتراض "راستگرایان سنتی" را نمایندگی کرده و می کند، که در پستوهای قدرت، یک به یک قربانی نوکیسه های قدرت طلبی، شده و به اسم جوانگرایی، انقلابی گری، حرکت جهادی، رویش های جدید و... قدرت و نفوذ را از اوتاد "جامعه روحانیت مبارز" گرفته، و به باندهای مافیایی قدرت و ثروتِ پس پرده، منتقل کرده و می کنند،
راستگرایان سنتی، اکنون مشاهده می کنند که در بازی قدرت و بازی دنیا، چقدر رسوا باخته اند، و حقوق و قدرت مردم را پای چه روند و افرادی قربانی کردند! در حالی که دنیا و آخرت خود را فدای مصلحت اهل قدرت نمودند، و تمام شعارهای مترقی انقلاب را به پای افراد و جناح ها ذبح کردند، قدرتی ناپایدار، که همچون لُنگی، هر روز دور پای صاحب بی آبرویی خود، در قدرت پیچیده است، که آنرا در قبضه بی تقوایی خود داشته، و کراهت خود را زیر پرده ی ساتر این لنگ کثیف پنهان نماید، و از دیگران انتظار دارد، "حاجب الدوله" های اقدامات و روند ناشایست او باشند.
راستگرایان اصولگرای سنتی، دچار چنین خسران عظیمی شده اند، دنیا و آخرت خود را به پای اسب گریزپای قدرتِ افراد و جناح ها باختند، مردم و حقوق آنان را وانهادند، و در خدمت قدرت، چهار نعل تاختند، و حق و عدالت را پایمال قدوم قدرتِ افراد و جناح خود کردند و...، و امروز به خود آمده اند، و نتیجه کار خود را می بینند و لذا به تغییر و تحول می اندیشند، این است که بین مواضع آنان، و نماینده اصلاح طلبانِ تغییرخواه و تحولخواه، نزدیکی احساس می شود، پیروزمندان راستگرای سنتی دیروز، در این شرایط اسفبار، در کنار رقیب شکست خورده ی دیروز خود، در این شرایط حاکم بر کشور و مردم، همشرایط، همموضع و همجهت و... دیده می شوند،
در این میان سردار محمد باقر قالیباف [5] که خود بارها نان راستگرایان اصولگرای سنتی را خورده، و با استفاده از دوپینگ های آنان، بالا آمده است، همه ی این شرایط را نادیده گرفته، عاقبت راستگرایان سنتی را نمی بیند، و می خواهد نردبانی جدید برای قدرت باشد، و در سایه حمله ی "تانک انقلاب" ، "نقطه زن" انقلابی نمای پایداری چی و... در سودای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری است، و سخن خود را می گوید، تا در کنار دوستان نظامی اش، آینده ایران را در دست گرفته، و تعیین کنند، اینجا دورنما و افق نبرد قدرت را در صورت پیروزی قالیباف، بین پایداری چی های مصباحیست، و نظامیانی که در آینده خود را همچون راستگرایان سنتی، بازنده این بازی کثیف خواهند یافت، در تعیین روند قدرت در آینده را می توان دید. آنانکه بی توجه به عاقبت نردبانان سابق قدرت، بی توجه به واقعیت های زندگی مردم و دیگران، راه گذشتگان را پیش می برند، کسانی همچون رحیم صفوی، محسن رضایی، عزیز جعفری و... که سرنوشت شان در این بازی کثیف، از سرنوشت پورمحمدی ها جدا نخواهد بود، این شتر در خانه آنان نیز خواهد خوابید، دیر و زود دارد، سوخت و سوز هرگز نخواهد داشت.
رقابت بین جلیلی و قالیباف را در این راستا می توان ارزیابی کرد، که نبرد قدرت بین مافیای قدرت و ثروت، بین دو نحله فکری مجزا در ساختار قدرت ایران را می توان دید، و پیش بینی کرد، که البته در مقایسه بین این دو نحله فکری، مسلما ایدئولوژیست های سپاه پاسداران، به ایران و ایرانیت بیشتر وفادار خواهند ماند، تا پایداری چی های فرصت طلب و هوچی گرهایی که در ذیل تفکرشان مردم هیچکاره، و همچون گله ی گوسفندانی در نظر گرفته می شوند، که رای شان زینت بخش قدرت است، و باید در رکاب قدرت، فقط بله قربانگو باشند، و از همه بدتر، منویات دل قدرت را قلبخوانی کرده، و آتش به اختیار آنرا دنبال نمایند.
و اما در این میان، مسعود پزشکیان، رزمنده ی دیروز صحنه های جنگ و دفاع سرسختانه از مرزهای وطن، سیاستمدار با سابقه و پاکدستی است که دل در گرو خواست و منافع مردم ایران دارد، مردمی که زیر پای قدرت و مافیای پستوهای پنهان آن سال هاست که له شده اند، او همچون امیرکبیر، همچون دکتر محمد مصدق، همچون میر حسین موسوی، همچون محمد خاتمی، همچون مهدی کروبی، همچون مصطفی تاجزاده و... پا به عرصه خدمت و دفاع از حقوق و مصلحت مردم نهاده است،
پزشکیان تمام آبرو و عزت خود را در کف دست گرفته، و به قمار مبارزه با وضع موجود و مافیای ایجاد کننده اش کشیده است، تا با تکیه به تفکر مدرن، محاسن تفکر حق و عدل طلبی امام اول شیعیان را به میدان آورده و همراه خود سازد، و همچنین با خاکساری، تقوا و پاکدستی آزموده شده اش، در خدمت مردم ایران باشد، او از هم اکنون می داند که در این راه باید تمام هستی خود را به قمار مبارزه در چنین میدانی سخت و کشنده کشیده، و در این راه فدا کند، تا در ریسمان های سحری که در مسیرش افکنده اند، گرفتار نشود، و بر صحنه و در نبرد نابرابر چیده شده در برابرش، چیره شود، و در کشاکشی نابرابر، میان تمام صحنه تزویر، خدعه، تهمت، افترا و... به بیان و عرضه ی تفکر و عمل خود اقدام کند و...،
او اکنون در وسط چنین میدانی، منتظر کمک مردمی است که همواره از نخبگان خود انتظار و طلب حرکت، میانداری و جلوداری داشتند و می کنند، تا فریاد رس آنان در میدان شومی شوند، که مردمِ نادیده انگاشته شده، در پای مصلحت و مقتضای قدرت له شده اند؛ مسعود پزشکیان امروز چشم یاری به سوی مردمی دارد که می توانند، تمام سحر ساحران عرصه قدرت، ثروت و سلاح را خنثی کنند، و او را در میان مجمع اهل قدرت بفرستند، تا بلکه بتواند هر چند به سان یکه سواری تنها، در مسیر غلتکی که جامعه را زیر چرخ سنگین خود له کرده است، تغییر مسیر ایجاد کند، و یا از سنگینی آن بر گُرده این مردم بکاهد، چرا که رانندگان این غلتک، دهه هاست که صاحبان اصلی این کشور و "ولی نعمتان" خود را به فراموشی سپرده اند، جاده صاف کن مسیر مردم را، به جاده صاف کن مسیر قدرت تبدیل کرده اند، پیام اساسی و اخلاقی و قانونی "وسیله نقلیه عمومی، استفاده اختصاصی ممنوع" را دهه هاست که از بدنه این غلتکِ قدرت، پاک کرده اند، و عملا آنرا در مسیر اهداف شخصی و جناحی خود به خدمت گرفته اند.
مسعود پزشکیان در نقش امیرکبیر، و محمد مصدق می خواهد، تمام تلاش خود را برای لحاظ کردن مردم، در روند تصمیم گیری ها، مبذول دارد، او آمده است که در این مسیر حرکت کند، حال سرنوشت او به کدامیک از این دو صاحب منصب فوق در تاریخ ایران منتهی شود، یا دیگرانی از این دست، معلوم نیست، این آینده را من که نمی دانم، و پاسخ به این سوال را تاریخ سازان آینده ی ایران خواهند داد، اما آنچه روشن است اینکه او آمده است و من در حالی که به درد "چه کنم، و چه نکنم" گرفتارم، با همه تبعاتی که دارد، رای خود را نثار راه و حرکت او خواهم کرد، باشد که خداوند، طبیعت و یا هر قدرت دیگری که بر جهان ما مسلط است نیز، در مسیر و همراهی این رای قرار گیرند، و او را موفق، و رای ما را مثمر ثمر به حال مردم ایران، منطقه و جهان، و صلح طلبان، آزادیخواهان و کرامت جویان کند، و در دنیایی که حاکمانِ بر مجاری قدرت، خر مراد خود را سوارند، این فرزند مردم ایران، بتواند به کمک همفکران و همراهان خود، با تکیه بر صداقت و تقوایش، و آرمان و حقوقی که برای مردم خود قایل است، مسیر درست حرکت تاریخ ساز خود را آغاز، و راه گذشتگان در مسیر آزادیخواهی و کرامت جویی مردم ایران را ادامه دهد، و در روند تاریخی عزت طلبی و باز پس گیری حق تعیین سرنوشت مردم ایران، موفق باشد.
دکتر مسعود پزشکیان در میان هوادارانش در کمپین های انتخاباتی با شعار "برای ایران" و نشان انتخاباتی فیروزه ایی
[1] - علیرضا زاکانی (زادهٔ ۱۲ اسفند ۱۳۴۴) سیاستمدار اصولگرا و مدیر ارشد اجرایی ایرانی است که از سال ۱۴۰۰، بهعنوان چهل و هفتمین شهردار تهران فعّالیت میکند. او همچنین از سال ۱۴۰۲، دستیار رئیسجمهور است زاکانی، نماینده قم در دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ و رئیس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی از ۱ مرداد ۱۳۹۹ تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ بوده است. او همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، و رئیس پیشین سازمان بسیج دانشجویی هم بوده و در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و حمله به کوی دانشگاه تهران حضور داشته است. وی عضو شورای عالی جمعیت هلال احمر نیز بوده است. و نمایندگی تهران در دورههای هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون ویژه بررسی برجام را برعهده داشته است.[۵] او دارای فعالیت مطبوعاتی بوده و علاوه بر دو دوره عضویت در هیئت منصفه دادگاه مطبوعات، صاحب وب سایت خبری جهاننیوز و هفتهنامه پنجره است.
[2] - سعید جلیلی (زادهٔ ۱۵ شهریور ۱۳۴۴) سیاستمدار اصولگرا و دیپلمات ایرانی است که هماکنون بهعنوان عضو شورای راهبردی روابط خارجی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نمایندهٔ رهبر جمهوری اسلامی ایران در شورای عالی امنیت ملی از تیر سال ۱۳۸۷ فعالیت میکند
[3] - سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی (زادهٔ ۲۵ فروردین ۱۳۵۰) پزشک و سیاستمدار اصولگرای ایرانی است که از سال ۱۴۰۰، سمت معاون رئیسجمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران را در دولت سیزدهم برعهده دارد. وی همچنین نماینده مشهد و کلات در دوره هشتم، نهم، دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی بوده و در دورههای نهم و دهم به عنوان دبیر و عضو هیئت رئیسه مجلس بوده و در دوره یازدهم تا خرداد ماه ۱۴۰۰، نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی بوده است.
[4]- مصطفی پورمحمدی (زادهٔ ۱ دی ۱۳۳۸) روحانی، مقام سابق امنیتی و سیاستمدار ایرانی و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز از سال ۱۳۹۷دادستان پیشین دادگاه انقلاب، عضو هیئت مرگ در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، معاون وزارت اطلاعات، وزیر کشور و وزیر دادگستری بوده است.
[5] - محمدباقر قالیباف (زادهٔ ۱ شهریور ۱۳۴۰) نظامی و سیاستمدار ایرانی است که بهعنوان نماینده دورههای یازدهم و دوازدهم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس فعالیت میکند. وی همچنین از خرداد سال ۱۳۹۹ ششمین رئیس مجلس شورای اسلامی است قالیباف به مدت سه دوره در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۶ شهردار تهران بود و پیش از آن نیز در قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا، نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی سمت فرماندهی داشته است