ایرانیان گرفتار آمده در چنبره جزایر پرشمار قدرت، و ابتکارعمل بر زمین مانده
  •  

02 اسفند 1403
Author :  
هر روز دریغ از دیروز

نبرد درازدامن ایرانیان برای نقش‌گیری در سرنوشت خود، که اینک نزدیک به یکصد و بیست سال است که در میان خیزش‌های بزرگ و کوچک، پی در پی ادامه دارد (1284-1403)، باعث نشد تا آنان به هدف نهایی خود دست یابند و همواره کشتی آزادیخواهی به گِل نشانده شد، و اکنون به تراژدی گریه‌آوری می‌ماند که اشک از دیدگانِ هر آگاهِ دارنده وجدانِ پاک سرازیر می‌کند، چرا که حتی در مقایسه با کشورهای شرقی نیز، شرایط ما اسفبارتر است، چه رسد به کشورهای پیشرو در دمکراسی و صاحبان سیستم‌های جمهوری موثر. حال آنکه حرکت ایرانیان پیشروتر از تمام ملت‌های شرق بود، و نبردشان برای دخیل شدن در قدرت را، پیش از همه آغاز کردند، و قهرمانان آزادیخواه آنان همچون دکتر محمد مصدق و...، پیشوا و راهنمای ملت‌های دیگر از جمله مصری‌ها، هندی‌ها و... بودند.

در این مدت چندین خیزش اساسی آزادیخواهی، دمکراسی‌خواهی و جمهوری‌خواهی ایرانیان، همواره توسط نیروهای استمرارطلب، استبدادطلب، سلطنت‌طلب و حاکمیت‌های مطلقه فردی یا محافظه‌کار ترسان و لرزان از تغییر و تحول ناکام شد، و کشتی آزادیخواهی، و دریافت حق تعیین سرنوشت، به گِل نشانده شد، چراکه هر بار یک نیرویی در داخل و یا در خارج، از راه رسید، و نیروی متراکم و قدرتمند و آماسیده ایرانیان در مسیر آزادی، دمکراسی و جمهوریت را به باد هوا تبدیل، و بی اثر کرده، و یا بعد از پیروزی به انحراف بُرد، و آرزوی ایرانیانِ کرامت‌جو را به باد داد.

آخرین آن انقلاب بزرگ آزادیبخش 57 بود، که طبقه محافظه‌کار روحانیت، که از قضا در نقش رهبرانی انقلابی، سردمدار خیزش شدند، آنرا به گِل نشاندند، چراکه زیاده‌خواهی اهل مذهب، در تسلط بر تمامیت مراکز قدرت، و تصمیم سازی، که آنان آنرا برای خود از ناحیه خداوند حقی مسلم، اعطا شده، تضمین شده و مصونیت‌زا و خارج از هر گونه حرف و حدیث می‌دانستند، خیزشِ فراگیر و بزرگ ایرانیان را اینبار خنثی و بی اثر کردند، چنانکه این روزها، در اثر همین عملکرد، مردم امکان اعمال خواست خود در برداشتن فیلترینگ از شبکه‌های مجازی، یا عدم اجرای قانون حجاب اجباری، یا آوردن جسد دکتر علی شریعتی به زادگاهش، و دفن در محل پیگیری مبارزاتش علیه رژیم گذشته در حسینیه ارشاد و از این دست خواست‌های پیش‌پا افتاده را هم ندارند، از این روست که اهل تاثیر و مبارزه در انقلاب 57، به نوعی بر اشتباه خود در این زمینه پی برده و به مرور اشاره کرده و می‌کنند، و این پشیمانی، در کنار ناکارآمدی‌ها، تمامیت‌خواهی ها و... زمینه را برای بازگشت دوباره سلطنت، تو گویی هموار کرده و می‌کند، و این یعنی بازگشت دوباره به نقطه صفر.

انقلاب 57 در بین خیزش‌های تاریخ 120 ساله مبارزه ایرانیان برای آزادی بینظیر بود، تنوع و تکثر انقلابیون دخیل در آن، که تمام پیوستار جامعه‌ی متکثر ایران را در خود داشت، از بیسوادترین تا باسوادترین، از شهرنشینان تا روستانشینان، از کوخ نشینان تا کاخ نشینان، از کارگران تا کارفرمایان، از صاحبان تشکل‌ها تا افراد مستقل و تنها، از نظامیان تا غیرنظامیان، از مذهبی‌ها تا غیرمذهبی‌ها، از روشنفکران تا دارندگان افکار پوسیده، متصلب، مرکز و پیرامون و... همه و همه را کم و بیش در بر می‌گرفت، که در یک ائتلاف قدرتمندِ سیاسی و سراسری، برای رهایی از سیستم استبداد فردی شکل گرفتند، و هم‌هدف و یکصدا شدند و...، و همه‌ی شرایط آماده بود، تا ایرانیان نیز مطابق شئون تمدنی، فرهنگی و پیشینه درازدامن خود در مدنیت، صاحب حق تعیین سرنوشت شوند، و مردمی که روزگاری در دوره باستان، خود صاحب مجلس مهستان بودند، در تراز ملت‌های پیشرو جهانی قرار گرفته، و صاحب مجلس نمایندگانی مقتدر و تعیین کننده شوند.

نمونه‌ی نزدیک به چنین انقلابی در خاورزمین، تنها انقلاب هند بود، که در سال 1326 (1947) به رهبری مهاتماگاندی به پیروزی رسید، و علاوه بر رهایی از استعمار بریتانیا، دمکراسی پایایی را برای هندی‌ها، به ارمغان آورد که هنوز که هنوز است، بعد از 76 سال، این آرای تک تک هندی‌هاست که حاکمان‌شان را، هر 5 سال یک بار بر می‌دارد، و یا می نشاند. و قانون، مقام و سیاستِ مادام العمری در این کشور وجود ندارد، که مردم هند نتوانند او را از جلوی پای خود و پیشرفت خود بردارند و یا بنشانند.

انقلاب 57 تنها قابل قیاس با چنین انقلابِ شکوهمندی در هند بود، چراکه خیزش هند نیز کم و بیش از چنین پیوستار گسترده و متکثری از جناح‌های مبارز برخوردار بود، که یکجا، یک‌هدف و همسو شده بودند، و تا پیروزی همدیگر را برادرانه و خواهرانه همراهی کردند، و این همراهی را در نهایت، در یک قانون اساسی پیشرفته، پیشرو و کارگشا، پس از پیروزی به نتیجه بسیار خوبی رساندند، و ثبت و عملی کردند.

اما اگر دستاوردهای پرارزش و اساسی انقلاب هند (سکولاریسم، تکثرگرایی، دمکراسی و...) شش تا هفت دهه بعد از پیروزی، اکنون توسط افراطگرایان مذهبی هندو در خطر استحاله، انحراف و خطر نابودی قرار گرفته است، و تمامیت‌خواهی و زیاده‌طلبی‌های مذهبی، ریشه‌های قانون اساسی پیشرو برآمده از انقلاب هند را می‌جود، و ارکان دمکراسی، سکولاریسم، تکثرگرایی، تفکیک قوا، و آزادی بیان و... را در هند سست می‌کند، و رشته‌های انقلابیون بزرگی همچون گاندی، نهرو و... را پنبه می‌کند، اما ایرانیان از همان دهه نخستِ پیروزی، دچار چنان شکاف و مشکلی شدند، که روند خالص‌سازی، یکدست‌سازی و پاکسازی خسارتباری در بین انقلابیون در پیش گرفته شد، که شکاف‌های عمیقی را در جامعه ایران باعث گردید، این شکاف‌ها متاسفانه اکنون خطر دریدن یکپارچگی ایران را نیز تو گویی می‌خواهد در خود محقق کند، و همگرایی ایرانیان را به پراکندگی و فرار از مرکز تبدیل نماید.

چنین عملکردی زخم‌های غیرقابل التیامی را، به بدنه یکپارچه انقلابی ایران وارد کرد، و به نبردهای خونینی برای بقا، در بین شُرکای انقلاب دامن زد، که برای تصاحب غنیمت پیروزی، و کسب ارثیه قدرتِ بازمانده از پهلوی‌ها چنان بر هم شوریدند، که از همان روزهای نخست، در منظومه متکثر انقلابی، نبردی شدید، بر سر سهم خود در بعد از پیروزی آغاز کردند، که به ترورها، اعدام‌ها، رکورد زدن در تعداد زندانی‌ها، تبعیدهای خودخواسته و ناخواسته میلیونی، خانه نشینی‌ها و... تا کنون انجامیده است.

چراکه تعادل و تکثر منصفانه و عادلانه زمان مبارزه، متاسفانه بعد از پیروزی شکسته شد، و انقلاب را دچار تمامیت‌خواهی‌ها و انحصارطلبی‌های  بی‌حاصل و اجتناب‌پذیر نمود، و به مسیر حذفی و انحرافی بزرگی بُرد، تا جایی که کسانی مثل مجاهدین خلق و...، که در روند مبارزه جذاب و موثر ظاهر شده بودند، از فرط خشم و کینه نسبت به هم‌سلولی‌های دوره زندان و مبارزه‌ی خود و...، حتی حاضر شدند ضمن کشتار آنان، در خلال یک جنگ بر سر خاک ایران، به دامن دشمنِ این آب و خاک (صدام) خزیده، حتی نابودی همسنگران رقیبِ مبارزاتی خود، که اینک مراکز قدرت در تهران در چنبره خود داشتند را، حتی به قیمت جدایی استان خوزستان و... از ایران، در پناه دشمنِ سرزمینی پی‌بگیرند و...

 مهمترین نقش را در این راستا طبقه روحانیت، بر عهده گرفت، و روند را به سمتی برد که هرچه پایه‌های قدرت روحانیت در گوشه گوشه پهنه قدرت کشور مستحکم‌تر، وسیع‌تر و پرتعدادتر شد، تا آنجا که از تهران به تمام شهرها، و روستاها هم سرایت داده شد، تا جایی که حتی خواهان حضور نمایندگان خود در هر شبعه بانک، مدرسه، پاسگاه پلیس و... نیز شده‌اند و...، به همان میزان و بلکه شدیدتر، این مشروعیت‌ و مقبولیت‌زدایی بود که در انتظار سیستم و هدف آنان بود، که به نظر می‌رسد، هرچه حضورشان بیشتر شد، کنارکشیدن مردم از صحنه انقلاب، و امور کشور نیز شدت گرفت.

خلوت شدن صندوق‌های رای که انتخابات‌ها را از مشروعیت و شمولیت انداخت، و جدایی مردم از حاکمیت تا آنجا پیش رفت، و به تدریج آنقدر ادامه یافت که کار به جایی رسید که داشتن دو ارتش پرتعداد قدرتمند و مسلح (ارتش و سپاه)، برای کنترل اوضاع داخلی و دفاع از حملات طمع‌کاران خارجی کم آمد، و بسیج مردمی نیز در این راه به خدمت گرفته شد، علاوه بر آن نیروی‌های متکثر انتظامی، از جمله ژاندارمری، پلیس، شهربانی، کمیته‌های انقلاب اسلامی و... نیز در هم ادغام شدند، و یک نیروی امنیتی - انتظامی منسجم را تشکیل دادند، که باز این نیز نتوانست درمانی بر این درد فراگیر ترس و عدم احساس امنیت روحانیت باشد، و با همه اینها کسانی باز به درستی احساس عدم امنیت کردند، و مدعی شد که اگر ایرانیان از دفاع از انقلاب! دست بکشند، این «حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثی‌های یمنی» و... هستند که از ما دفاع کنند! [1]

شدت شکاف بین مردم و حاکمیت به حدی رسیده است که به بار نشستن تمام سرمایه گذاری‌های گزاف نظامی، که ایران را در بحث موشکی، پهپادی و... در ردیف کشورهای درجه یک، در این صنایع قرار داده است، و پهپادها و موشک‌های ایرانی در جنگ اوکراین آنقدر نقش آفرینند که بکارگیری آن توسط روسیه علیه اوکراین، خود به یکی از اضلاعِ سه ضلع مثلث شومی تبدیل شدند، که بی‌شک اعمال فشار حداکثری بر ایران، در کنار دشمنی با امریکا و اسراییل و توسعه توان هسته‌ایی، اکنون حتی یکپارچگی سرزمینی ایران را نیز در معرض خطر نابودی قرار داده است، حال آنکه هر سیاستی باید در ابتدا بقای سرزمینی، و بعد حفظ انسجام ملی را در هدف خود داشته باشد.

این روزها، در مقایسه با روزهای پایان جنگ خسارتبار با رژیم بعث صدامی که در نظر گرفته می‌شود، که ایران در اوج ضعف نظامی، اقتصادی، سیاسی و... قرار گرفت، و دشمن بعد از هشت سال نبرد و پیشروی پی در پی ما، خاکریزهای خود را دوباره به زمان اوج پیروزی‌هایش در اول جنگ برگرداند، و شهرها و سرزمین‌های بیشتری در معرض سقوط بودند. برخی شرایط کنونی ایران در زمانه‌ی جولان موشک‌ها و پهپادهای ایرانی را، به چنان حال و روزی مقایسه و برابر می‌کنند و...، درست یا غلط، در هر دوی این مقاطع، این جدایی بین خواست مردم و حاکمیت بود که، کشور را در ضعیف‌ترین حالت دفاعی خود قرار داد. اگر آنروز ایرانیان از ادامه جنگ خسارتبار خسته و فرسوده بودند، و اکنون از ادامه تنش بیمارگونه و خسارتبارِ با غرب و امریکا خسته، فرسوده و ناراضی‌اند.

اما چرا باید به این وضع دچار شویم؟!

در حالی که با کمی ایثار و از خود گذشتگی طبقه روحانیت، می‌توان خودخواهی‌ها، زورگویی‌ها، تمامیت‌خواهی‌ها، انحصارطلبی‌ها، نخوت و غرور و... را به کناری نهاد، کمی کرامت و عزت را به مردم ایران باز گرداند، و آنها را پشت حاکمیت‌شان، در مقابل هجوم بیگانه، منسجم کرد، این ننگ آور است که ترامپ (امریکا) و پوتین (روسیه) بنشینند و بر سر ایران معامله کنند، کاری که در مورد سوریه کردند و امروز همه نتایج آن را می بینند، همچون همان کاری که در «کنفرانس تهران» کردند، که چرچیل (بریتانیا)، استالین (شوروی) و روزولت (امریکا) در تهران و در سفارت روسیه نشستند، و بر سر ایران معامله کردند، چرا ما باید در جنگ‌های استعماری بین غرب و شرق، سیاست اصولی خود، یعنی بیطرفی را به کناری نهاده، در کنار شرقِ متجاوز و جنایتکار قرار بگیریم، که او کارت ایران را در مذاکرات خود با  غرب روی میز داشته باشد؟!

در نبرد هیولاها، جایی برای ما نبود، که توهم برمان دارد، وارد دعواهای استعماری آنان در کشورگشایی‌های آنان در اروپا شویم و... اما در هر صورت، «خودکرده را تدبیر نیست» اکنون راه نجات همگرایی ملی، و نزدیکی اهداف مردم و حاکمیت است، که تنها در چنین وضعی است که هیچکدام از قدرت‌های خارجی نمی‌توانند پشت ایرانیان را به خاک مالیده، و آنان را در حوزه تمدنی و فرهنگی خود، به حاشیه مرگ آور تسلیم و خلع سلاح برانند.

چرا نباید به خواست مردم خود پاسخی مثبت داد، تا در مقابل فشار خارجی بتوان مقاومت کرد، امروز چرا باید مسعود پزشکیان، که با وعده‌هایی ناچیز، قلب برخی از مردم ایران را، به نمایندگی از خیل ناراضیان به وضع موجود، به خود جلب کرده، و تا حدودی چشم‌ها را، امیدوار به تغییر، اصلاح و تحول کرده است را، ناکارآمد و آچمز شده، دید؟!

او که شاید برای آخرین بار توانسته است، برخی از مردم ایران را، به امکان اثرگذاری صندوق‌های رای، حساس کرده، و به پای صندوق‌های رای بکشاند، چرا باید در تحقق شعارهای ناچیز و حداقلی اش ناکام، و یا ناکام نشان داده شود؛ شعارهایی همچون برداشتن زور، تحمیل و اجبار بی منطق در بحث حجاب و پوشش زنان، که بزرگترین خیزش گسترده و مردمی بعد از انقلاب را در پس خود دارد، و یا برداشتن به اصطلاح «قانون حجاب و عفاف» که مجلس متشکل از نمایندگان اقلیت، آنرا همچون شمشیر دامکلوس بر سر این مردم مظلوم، و دولت برخاسته از آنان، همچنان پابرجا نگه داشته اند، که چه؟! دهنکجی به خواست مردمی که باید «ولی نعمت» تصمیم سازان باشند؟!

چرا باید درخواست ناچیزی همچون برداشتن فیلترینگ ظالمانه بر ارتباطات اینترنتی مردم ایران، در هاله ایی از ابهام بماند، و با اقداماتی ناچیز به مضحکه گرفته شود؟! و یا گرفتن ارتباط مثبت و موثر با جهان خارج. چرا نباید موانع پیش پای این شعارهای ناچیز را برداشت، تا جامعه عمل به خود گیرد، تا ایرانیان دلگرم به آینده ایی بهتر شوند، و امیدوار گشته، دوباره کسانی همچون مجاهدین خلق و... از بین آنان برنخاسته، که با دشمن متجاوز به این خاک، و دشمن توان موشکی، هسته ایی و دفاعی ایرانیان همراه شده، و نابودی به هر قیمت را، برای نظام حاکمیتی نخواهند.

زیاده‌خواهی و چیرگی اقلیت منصوبِ چنبره زده بر شوراهای عالی (شورای عالی فضای مجازی، شورای نگهبان، شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت و...)، چرا نباید کنترل شود، شوراهایی که سلطه فکری و عملی آنان بر تصمیمات نمایندگان مردم در نهادهای اساسی ناشی از انتخاب مردمی می چربد، و حتی از قوانین مجلس منتخب ملی کشور نیز بالاتر در نظر گرفته می‌شود، و برای مجلس نیز اسناد بالادستی تولید و تصویب می‌کنند!

و رئیس جمهور که بالاترین مقام رسمی کشور، و رئیس «جمهور» ایرانیان است را، در بازی سیاسی پر پیچ و خمِ خود، سردرگم و بی اثر کرده‌اند. چنین شوراهایی باید خنثی شوند تا یک حاکمیت سبکبال و دمکرات متکی به پشتوانه مردمی بتواند، در این لحظات حساس، و در این پیچ تاریخی خطرناک، تصمیم‌هایی سریع و موثر بگیرد، تا قدرت رای مردم احیا شود، تا آن اقلیت تمامیت‌خواه نیز از مزایای آن، در کنار مردم خود، بهره‌مند شوند.

اگر حاکمیت در چنین شرایطی نتواند مقابل خواست مردم خود سر تمکین فرود آورد، دیگر چه زمانی حاضر خواهد شد، تن به خواست آنان دهد؟! اعطای حق تعیین سرنوشت به مردم، درخواست زیادی از یک نظام مدعی انقلابی است؟! بازگشتی که اگر امروز به سوی مردم انجام نشود، شاید دیگر فرصتی برای تحقق آن نماند.

 آتشی که طلایه‌های آن هویدا، و در راه است، در بین درختان این باغِ مُشاع، توان و قدرتی برای بد و خوب کردن نخواهد داشت، دامنگیر که شد، می‌سوزاند و پیش خواهد تاخت، و اشک‌های ندامت و پشیمانی هیچ باغبانی هم، از هُرم آن نخواهد کاست، و انگشتانِ به ندامت به زیر دندان‌ رفته، آنرا از حرکت باز نخواهد داشت.   

چینی شکسته بین حاکمیت و مردم  باید دوباره بند زده شود

[1] - حجت الاسلام موسی غضنفرآبادی با حضور در جمع طلاب مدرسه علمیه معصومیه قم در تاریخ 15/12/1397  بیان داشت که : « اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثی‌های یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد.»

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (11)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

ویژگی دولت ترامپ

سریع‌القلم در ابتدای سخنان خود در این همایش به بررسی ویژگی‌های ترامپ و دولت او پرداخت. او درباره شخصیت ترامپ گفت: «ترامپ کتاب نمی‌خواند، مقاله نمی‌خواند و بیشتر یک شخص شفاهی است. یکی از مقامات منطقه عربی خلیج فارس به من می‌گفت که «ما از طریق افراد داریم سعی می‌کنیم که نکات خودمان را به گوش آقای ترامپ برسانیم»؛ ترامپ اهل مطالعه نیست بلکه اهل ارتباطات است.»

او در ادامه ۵ ویژگی دولت ترامپ را برشمرد و درباره آن توضیح داد:
«اگر بخواهیم ۵ ویژگی دولت ترامپ را بررسی کنیم، می‌توانیم بگوییم که ترامپ به فکر Trans Actional است؛ یعنی مسائل را به صورت فردی پیش می‌برد. دوم اینکه کارها را خیلی سریع انجام می‌دهد. وزیر خارجه آمریکا در این باره گفته است که اگر دولت آمریکا به صورت روتین بود اخراج تعدادی از افراد کلمبیایی غیرقانونی شاید شش ماه طول می‌کشید، اما ترامپ در عرض شش ساعت تعداد وسیعی از افراد غیرقانونی کلمبیایی را از آمریکا اخراج کرد. مورد بعدی آنکه ترامپ شخصی است که بر اساس ارتباطات فردی با شرکت‌ها و سیاستمداران اطراف دنیا کارها را پیش می‌برد. مساله بعدی آنکه ترامپ RECIPROCAL است. یعنی می‌گوید من اگر کاری برای شما انجام می‌دهم، انتظار دارم شما هم آن را جبران کرده و کاری را انجام دهید. مساله آخر اینکه ترامپ به‌شدت در دسترس است. سیاستمداران در داخل آمریکا و شرکت‌های بزرگ در دنیا مطرح می‌کنند که او همیشه قابل‌دسترس است و می‌توان مسائل را با او پیش برد.»

This comment was minimized by the moderator on the site

روسیه آمد و اخرین هشدارها را داد و پیش از او امیر قطر، روسها قبلا به دروغ می گفتند ما هستیم، حالا به راست گفتند دیگر نیستیم!

شهاب الدین حائری شیرازی

بخشی از متن منتشر شده از کنفرانس خبری دو وزیر خارجه این است"روسیه و ایران تفاهم دارند که درگیری‌ها در سطح جهان براساس منشور ملل متحد حل‌وفصل شوند"

این بخش مهمترین بخش سخنان لاورف است که هم دلالت بر ضرورت کنار گذاشتن فعالیتهای منطقه ای نظامی علیه اسرائیل دارد که طبعا مصداق پی گیری مسائل در ساختار بین المللی و پذیرفته شده است و هم اینکه فعالیتهای هسته ای بایست مطابق نظر آژانس پیش برود.

پیش از این وقتی روسیه به اکراین حمله کرد و همه قواعد بین المللی را زیر پا گذاشت، ج ا ا در زبان و عمل از کشور متجاوز یعنی روسیه حمایت کرد و تاوانش شد دشمنی اروپا با ج ا ا.

امروز اما روسیه حاضر نشد در زمان تنهایی، کنار ج ا ا بماند و صد البته که عمل فعلی روسیه در راستای منافع ملی این کشور است و عمل ما در راستای منافع ملی ما نبود در حمایت از روسیه متجاوز.

نگاه دگم که به هر بهایی می خواهند با امریکا درافتند موجب بسته شدن چشمانشان از تشخیص منفعت خودشان و ملت شده.

چون غــــرض آمد هنر پوشيده شد
صد حجاب از دل به سوي ديده شد

بیت دیگر مولانا در این قصیده چنین است.

خشم و شَهوَت مرد را احوَل کند
ز استقامت روح را مُبْدَل کند

معارضه 46 ساله ج اا واقعا چشم حاکمیت را احول، بلکه نابینا کرده از دیدن ضرر و زیان این معارضه.

امروز دیگر واقعا ج ا ا به واسطه سیاست امریکاستیزی در معرض فروپاشی است اما گویا چنان عادت کردند به این سیاست، که برای خود وجود و هستی توام با رابطه عادی با ابرقدرت اول دنیا متصور نیستند.

این یک خشم بی سرانجام و توجیه ناپذیر است، یک استکباورزی در مقابل حقیقتی روشن است.

آمریکا نه خواستار نابودی ج ا است و نه رابطه معمولی ما با این کشور ضرری برای ما دارد.
اتفاقا سراسر سود است، چون انها چنانجه ترامپ گفت به دنبال سرمایه گذاری در ایران هستند.

اسرائیل در وضعیت کنونی بهترین فرصت را برای نابود نظامی که 45 سال همه تلاشش را برای نابودی این رژیم کرده دارد.
باز ترامپ صریحا گفت او می تواند مانع حمله اسرائیل به مراکز هسته ای ایران شود اما خط قرمزش تنها کنترل ایران است که به سلاح هسته ای دست نیابد.

چه باید کرد؟
صلح با آمریکا
این تنها راه حل در وضعیت فعلی است اما گویا خشم و عصبانیت توأم با یک سری شعارهای بی محتوا مانعی سترگ برای درک حقیقت توسط حاکمیت ج ا ا شده و می رود که به فروپاشی و نابودی این نظام بیانجامد.

  
This comment was minimized by the moderator on the site

باسلام : سه عامل داخلی مخالف مذاکره ورفع تحریم ج.ا.ا.هستند ۱- کاسبان تحریم که بسیار قدرتمند وریشه دار شده اند ۲- نیروهای نظامی وامنیتی ۳ - ائمه جمعه وبلندگوداران روحانی مرتبط به مبانی قدرت و... ؟!!

This comment was minimized by the moderator on the site

2/18/2025
حکومت اسلام و تناقض «انسان برای عقیده»*
ساسان حبیب‌وند
تقدیم هدیه و قربانی برای جلب خشنودی خدایان از هزاران سال پیش جزوی از شعایر دینی مردمان مختلف بوده است. این‌‌ هدایا منحصر به خوراک و اشیاء و جواهرات نبوده و تقدیم حیوان و حتی انسان را هم شامل می‌شده است.
اقوام آزتک، اسیران جنگی را بر نوک اهرام می‌بردند و قلب آنها را درآورده و به خدایان هدیه می‌کردند تا خدایان بر سر رحم بیایند و دنیا را نابود نکنند. مایاها افرادی را سرمی‌بریدند و خون آنها را به خدایان پیشکش می‌کردند. مصریان باستان، بردگانی را در زمان بلایای طبیعی و نیز در هنگام دفن فراعنه کشته و دفن می‌کردند.

در طول تاریخ، این قربانی‌سازی به شکل‌های گوناگون تداوم یافت. مسیحیان اروپا برای بازپس‌گیری بیت‌المقدس و اعاده حیثیت دینی و قومی خود بارها به سرزمین های مسلمان هجوم بردند. صحنه‌های فاجعه‌باری که در کشتار ۲۰۰ ساله‌‌ی «جنگ های صلیبی» رقم خورد، از غم‌انگیزترین صفحات داستان زندگی جمعی ما انسان هاست. هر دو طرف، دین و مذهب خود را مقدس و محترم می‌شمردند ولی برای جان و زندگی یکدیگر ارزشی قائل نبودند.

جنگ و قتل و کشتار بر سر عقیده یا به اسم آن، مهر خود را بر سراسر کتاب تاریخ نشانده است. کلیسای قرون وسطی، وظیفه خطیر خود را مبارزه با ارتداد و انحراف از «عقیده‌ی درست» تعریف کرده بود و برای اجرای آن دستگاه مخوف تفتیش عقاید را براه انداخته و با اختراع اقسام اتهامات عجیب و غریب و شکنجه‌های عجیب‌تر، هزاران مرد و زن و متفکر و دگراندیش را به کام هیولای آزار و شکنجه و آدم‌سوزی فروافکند و تنها با ظهور نهضت‌های اصلاح‌طلب و جنبش اصالت بشر بود که نهایتا ناچار شد ماشین قربانی‌سازی خود را متوقف کند.

در قرن سوم هجری از زمان مأمون خلیفه عباسی، در دوره ای که به «عصر محنت» معروف شد و تا حکومت دو خلیفه بعدی ادامه یافت،‌ هزاران نفر طعمه آزار، تکفیر، شکنجه و قتل قرار گرفتند که احمدبن حنبل بنیان‌گزار مذهب حنبلی از مشهورترین آنان است. اینهمه تنش و جنگ و دعوا برسر چه بود؟ بر سر اینکه آیا قرآن حادث است یا قدیم! یا آنکه در نوک یک عدد سوزن چه تعداد فرشته جا می‌شود!

مائو و استالین میلیون‌ها انسان گوشت و پوست و خون‌دار را در راه ایده‌ی کمونیسم و جامعه بی‌طبقه به قربانگاه شکنجه، قتل و پاکسازی سپردند و هیتلر میلیون‌ها نفر انسان صاحب احساس و فکر و خانواده و عزیزان را خوراک ایده‌های انتزاعی و ذهنی نژاد و افتخار و سروری ملی کرد.

خط مشترک تمامی این سنت‌ها و رفتارها یک ایده‌ی اصلی است: «قربانی کردن انسان به‌پای عقیده»، اینکه عقاید و باورها اصل هستند و آدم ها فرع. انسان‌ها آمده‌اند تا به ادیان و مقدسین خدمت کنند و زندگی خود را صرف اجرای خواست و ارضاء نظر آنها سازند.
این ذهنیت، بخصوص در دوران مدرن در قالب حکومت‌های ایدئولوژیک متبلور شد. کلیسای قرون وسطی بعنوان نهاد متولی دین کنار رفت و جای آن را نظام‌های سیاسی ایدئولوژیک گرفتند، نظام‌هایی که دین و سیاست در آنها ادغام شده و قدرتی دولایه و دوگانه به آنها بخشید...

اما یک سوال ساده بود که در میانه‌ی اینهمه سرکوب و خفقان و هیاهو کمتر به آن توجه شد: اگر قرار است آدم‌ها به پای عقاید و شعایر قربانی و نابود شوند،‌ عقاید و شعایر برای چیست؟ آیا آدم‌ها هستند که باید از ایده‌ها و آموزه‌ها حفاظت کنند تا ادیان و مذاهب، دست نخورند و خدشه برندارند یا اینکه عقاید و آموزه‌ها هستند که آمده‌اند به انسان خدمت کنند تا زندگی بهتر و وجود شکوفاتر و جامعه آبادتر برای خود بسازد؟

سوال دیگر این‌که این چه خدایان ضعیف و نیازمندی‌اند که برای آسایش خود محتاج خدمت و توجه مخلوقات خویش‌اند؟ چرا این خدا خود قادر به تامین نیازهای خودش نیست؟ به‌قول اپیکور اگر خدایی قادر به رفع شر و ساختن عالمی آباد و عادلانه نیست چگونه شایسته ستایش و پرستش است؟ و اگر او خود نیازمند ماست چگونه قرار است از ما محافظت کند و نیاز‌مان را برطرف سازد؟

مبنای تاسیس جمهوری اسلامی بعنوان یک نظام ایدئولوژیک همین ایده‌ی مرکزی بود: تبعیت افراد از عقاید و شعایری خاص، و درآمدن همه مردم به قالب آن.
این همان اصل حاکم بر اسلام فقاهتی و بطور مشخص تر، ‌ایده ی ولایت فقیه بود و هست که اساس تشکیل حکومت اسلامی بشمار می رود، اینکه مجموعه الگوها و قواعد خاصی هست که آدم‌ها باید زندگی و رفتار و حتی عقیده و خواست خود را با آن منطبق سازند. هدف زندگی، درآمدن به شکل آن الگوهاست.‌ خیر و صلاح در تبعیت و انطباق است و شر و بدی در بدعت و سرپیچی. انسان نیک کسی است که رفتار و اعمالش منطبق با این الگوهای ازقبل‌تعیین شده باشد، از ازدواج و زناشویی گرفته تا روابط اجتماعی،‌ از نحوه استفاده از دستشویی گرفته تا شکل مو و لباس و ریش و عبادت.

براساس عقیده فقط «انسان نیک» است که حق حیات و آسایش و حضور دارد و‌ دیگران حتی وجودشان زاید و نامشروع است.

در راستای همین دکترین است که از همان آغاز، محور گفتمان انقلاب،‌ حفظ اسلام و خدمت به اسلام و مراقبت از عقاید اسلامی بود،‌ نه حفظ آدم‌ها یا حفظ رفاه و آسایش و علم و پیشرفت و آزادی و شکوفایی مردم،‌ اینها یا اساسا مطرح نبود یا اگر بود،‌ هم محدوده‌اش حفظ ایدئولوژی و قوانین اسلامی بود، هم شرطش و هم چگونگی‌اش،‌ آن هم نه هر اسلامی، ‌بلکه اسلام به قرائت خاص روحانیت متولی- و با فربهی فزاینده آن ایده‌ای که تا رنگ جوراب آدم‌ها را مشخص می‌کرد، جای تنفسی برای پیکر نحیف شادی و آزادی باقی نمی‌ماند،

  شاهد آن هستیم که  هر دگراندیش و دگرباش و دگرکنشی به دلیل لطمه زدن به آن ایده‌ی مقدس،‌ سرکوب یا حذف یا تبعید شده است. و چنین است که کشور و مردم و اقتصاد و عدالت، همگی در حال پس‌رفت و در رنج و فشاراند و متولیان همچنان با افتخار در بوق و کرنا می‌دمند که «اسلام زنده است» - وضعیتی که انسان را به یاد پادشاه عریان در جشن داستان «لباس نوی پادشاه» می‌اندازد.

این در حالی است که حتی همان اسلام سال ۵۷ هم دیگر به واقع زنده نیست .
چرا؟ چون برخلاف تصور معتقدان تز «انسان برای عقیده»،‌ عقاید، به خودی خود وجود ندارند. عقیده چیزی جدا از آدم‌ها نیست و وقتی همان آدم‌هایی که قرار بود این ایده را حفظ کنند حذف شوند، از عقیده هم چیزی نخواهد ماند.

در سیستم‌های ایدئولوژیک، پذیرش منطقی و عقلانی چندان مطرح نیست، اطاعت و انطباق است که مهم است، و از این‌جاست که سرنوشت این نوع نظام‌ها خواه‌ناخواه به اجبار و فشار و تحمیل گره خورده است.
برای این تحمیل، ابزارهای سخت و نرمی وجود دارد.

ایده‌ی «انسان برای عقیده»،‌ دچار یک تناقض فاجعه‌بار است. در این طرز فکر، آدم‌ها از ارزش انسانی تهی می‌گردند و به وسیله‌ای برای تعظیم به عقاید، فروکاسته می‌شوند. تحقیر و سرکوب انسان‌ها سبب بروز خشم،‌ یاس و نفرت در جامعه می‌گردد و پژمردگی ذوق و استعداد افراد، جامعه را از سرمایه‌های ذی‌قیمت خود محروم می سازد و همه اینها دیر یا زود، بسان لشگر کور موریانه‌ها، پایه‌های همان نظامی را که بر دوش این مردم ایستاده بود می‌خورد و نابود می سازد. و این سرنوشتی است که هم معتزله (سلسله‌جنبانان عصر محنت) به آن دچار شدند، هم کلیساییان، هم مائو و استالین و هیتلر.

This comment was minimized by the moderator on the site

بازپس گیری کشور نیازمند تولد ایران جدید است

علی افشاری

‏ مردم ایران در تلاش هستند تا کشورشان را از پادشاهی پهلوی و جمهوری اسلامی بازپس بگیرند. آنها در طول تاریخ دراز خود صاحب کشور نبوده‌اند. در انقلاب مشروطه تلاش شد تا ملت برای نخستین‌بار صاحب کشور گشته، ولی نعمت حاکمان شود! شاه، دیگر پدر ملت و مالک میهن نباشد! اما مقاومت اشراف قاجار، کارشکنی دولت‌های وقت روسیه و بریتانیا و تواب شدن بخشی از مشروطه‌خواهان، باعث شد تا دولت وقت بریتانیا زمینه‌سازی کند تا یک قزاق میان‌مایه جاه‌طلب که وابستگی برایش عار نبود، بر کشور حاکم شده و به حیات نیم‌بند مشروطه ایرانی پایان دهد.

بدینگونه فردی که خود تا دیروز رعیت تلقی می‌شد، به پشتوانه مداخله خارجی و مخالفت روحانیت با جمهوری، یک سلسله پادشاهی تشکیل داد و به یک باره ارباب ملت شد وصاحب همه چیز!

انقلاب بهمن ۵۷ می‌خواست ملت را بر سرنوشت کشور حاکم کند که باز مقاومت نهادهای دیرینه سنت حکمرانی در ایران و متنفعان از آن، ظهور بنیادگرایی دینی و خطاهای سیاسی اجازه نداد. اوضاع بگونه‌ای تیره‌تر شد که در گفتمان رسمی، ولی‌فقیه بر جان، مال و ناموس ملت حاکم شد!

بازگشت ایران به ملت واحد و متکثر با نفی گذشته‌گرایی، رد مداخله خارجی و تولد ایران جدید میسر است.
@Aliafshari52

This comment was minimized by the moderator on the site

مسئلهٔ ولایت‌فقیه موجب نگرانی من بود. به همین جهت در مراسم شب هفتم آیت‌الله طالقانی من در اینباره انتقاداتی مطرح کردم. من در آن سخنرانی به فرمایشاتِ آقای منتظری که گفته بودند مردم برای ولایت‌فقیه و روحانیت انقلاب کرده‌اند و می‌باید قانون‌اساسی بر اساس ولایت‌فقیه باشد اشاره کردم و گفتم من به دلایل شرعی این مسئله که در صلاحیت من نیست وارد نمی‌شوم. مسئله ولایت‌فقیه از قدیم‌الایام مطرح بوده است. شیخ‌الفقها مرحوم شیخ مرتضی انصاری ضمن طرح مسئله ولایت‌فقیه با آن مخالفت کرده بود. همچنین مرحوم آیت‌الله بروجردی هم با نظریهٔ ولایت‌فقیه مخالف بودند. نظریه آقای خمینی هم در زمینهٔ ولایت‌فقیه، از میان نوزده روایت موجود تنها به یک روایت معروف به مقبوله عمر بن حنظله مستند است. در ادامه اظهار داشتم که من به این دلایل شرعی که در صلاحیت من نیست وارد نمی‌شوم. بلکه استدلال من بر پایه اصل مدیریت مجموعه‌ها و سیستم‌ها و بخصوص مجموعه‌های انسانی استوار است. در هر مجموعه و یا سیستم در صورت حاکمیت بیش از یک قطبِ مدیریت و یا نظام، آن نظام یا نیرو که قوی‌تر است سایرین را از بین خواهد برد. یا اگر بین نظام‌های متعدد تعادل برقرار نباشد، سیستم به هرج و مرج و سرانجام به نابودی کشیده می‌شود.
عزت‌الله_سحابی

This comment was minimized by the moderator on the site

مرگ مذهب در آیندهٔ نزدیک!
حجت‌الاسلام محمد ذکایی
استاد حوزهٔ علمیهٔ قم

در آینده‌ای نه چندان دور و با مرگ نسل‌های دههٔ ۴۰ به پایین، دیگر چیزی به نام مذهب ‌و اعتقاد، در بین نسل‌های جوان، دیده نخواهد شد!

مردم، عامل فقر، بیچارگی و گرفتاری خود را، در ایدئولوژی می‌بینند و با مرگ هر روحانی، به ویژه مرگ مسؤولان، شادی خود را بروز می‌دهند!

به نظر می‌رسد سیاست، آسیب فراوانی به دین و مذهب در کشورمان وارد ساخته است و ‌هر کدام از ما، متوجه فاصله گرفتن از اعتقادات مذهبی در بین آحاد مردم شده‌ایم.

تنها راه نجات دین و مذهب از آسیب بیشتر، خروج روحانیت از پست‌های حکومتی و ‌سیاسی و پرداختن به مسائل اعتقادی جامعه است که البته خیلی دیر شده و نسل‌های ۵۰ تا۹۰ اکثراً بدون مذهب هستند.

در صداوسیما، فقط مردم متدین و جامعهٔ دین‌دار نشان داده می‌شوند، ولی در زیر پوست شهر، همهٔ ما می‌دانیم که دیگر چیزی به نام دین در بین اکثریت مردم، موضوعیت و اهمیت ندارد و پنهان کردن صورت مسأله نیز، دردی از بی‌مذهبی، دوا نمی‌کند.
ما نتوانستیم در ۴۵ سال، بر اعتقادات مردم بیفزاییم و یا حداقل آن را حفظ کنیم.
با تمام بودجه‌های چندین هزار میلیاردی، ده‌ها نهاد دینی و ‌حوزه‌های علمیه، عملاً خروجی آنها صفر و حتی منفی بوده است!
متأسّفانه، ما ظاهرسازی و تبلیغ را بر تربیت نسل ترجیح دادیم.

اگر در خانواده، ‌اقوام، همکاران و دوستان خود بنگریم، متوجه می‌شویم که به جز چند پیرزن و ‌پیرمرد که آنها هم تربیت شدهٔ سالیان بسیار دورند، اغلب پرورش یافتگان جمهوری اسلامی، حتی نماز نمی‌خوانند که هیج، تمام مظاهر دین را تمسخر می‌کنند!
بنابراین‌ آینده نشان می‌دهد ایران تبدیل به بی‌دین‌ترین و سکولارترین کشور مسلمان خواهد شد.
*نشانه‌های این تغییر بنیادی، در رفتارها و دهن‌کجی‌های جوانان ‌و مردم، به آنچه مسؤولان می‌گویند مشخص است.
استقبال بی‌نظیر مردم از نوروز و دیگر جشن‌های ملی غیرمذهبی، از آثار این تغییر بنیادی در عقاید مردم است.
پرواضح است که اگر بودجه‌های کلان مذهبی را صرف زدودن فقر می‌کردیم، بیشتر به نتیجه می‌رسیدیم.

برخی طلبه‌ها به من می‌گویند که ما نمی‌توانیم‌ با لباس روحانیت، بیرون برویم، زیرا مورد ناسزای مردم قرار می‌گیریم.*
یک روز یکی از طلبه‌ها به من گفت: فرزند خردسالی دارم، دستش را گرفتم تا برای خرید به بازار برویم، هنگام خروج از منزل به من گفت: اگر با لباس روحانیت بیایی، من با تو بیرون نمی‌آیم!
در آنجا با تمام وجودم شرمسار شدم و به یاد سخن آیت‌الله طالقانی افتادم که می‌گفت: "روحانیت اگر وارد حکومت شود، نه تنها خود، که دین را نیز از بین خواهد برد!
به منزل باز گشتم و درعالم تنهایی گریستم. همسرم متوجه حال خرابم شد و پرسید چرا منقلبی؟  گفتم چرا نباشم؟ امروز بیست سال تحصیل مرا در حوزه، فرزند خردسالم به چالش کشید!
محمد ذکایی
استاد حوزه علمیه قم۱۴۰۳

This comment was minimized by the moderator on the site

حسینی امام جمعه کرج: همه مسائل محله‌ها در اختیار امام جماعت مساجد است؛ کار‌ها باید با آن‌ها هماهنگ شود!
ائمه مساجد امام محل هستند امام را باید تکریم کنید. همه باید با آنها تعامل داشته باشند. هیئت امنا باید با ترکیب سنی درست شامل افراد باتجربه، جوان و بانوان معین امام مسجد باشند. ما چیزی به نام امام جماعت که فقط در مسجد نماز بخواند و برود نداریم. همه امور مسجد در اختیار امام است مسائل محله در اختیار امام است کارها باید با او هماهنگ شود.
@Sahamnewsorg


استقبال پرشور!!!!!
مردم املش از امام جمعه شهرستان با صدای گربه و شغال..
به محض ورود امام جمعه و افراد همراه در میدان کشتی شهرستان املش، همه تماشاگران صدای گربه و شغال در آوردند و بعد از چند لحظه امام جمعه و همراهان صحنه رو ترک کردند!
هر چند مجری برنامه التماس و خواهش کرد که احترام امام جمعه را نگه دارند و صلوات بفرستند اما مردم صدایی گربه رو سر دادند.
اینگونه صحنه هاست که شکاف بین مردم و روحانیت و تنفر مردم از مسئولین را نشان می دهد.
آیا شود روزی که تا بیش از این دیر نشد مسؤلان نظام ولایت خطیب بخود آمده عبرت بگیرند؟؟؟ !!!

This comment was minimized by the moderator on the site

ترامپ به جای خود، خودت چی؟

شیخ‌حمید رسایی گفته است؛ هر کس حرف از مذاکره با آمریکا زد، بی‌هوش و بی‌عقل و بی‌شرف است!
اگر بپرسیم چرا؟ لابد خواهد گفت؛ چون ترامپ زورگو و قلدر و زیاده‌خواه است و حقوق دیگران را رعایت نمی‌کند.
یعنی می‌خواهد بگویدخودش و دوستانش زورگو و قلدر و زیاده‌خواه نیستند و حقوق دیگران را رعایت می‌کنند؟
اگر ترامپ در صحنۀ جهانی که قانون چندان روشنی هم ندارد، به رقبا و مخالفان و دشمنان خود زور می‌گوید؛ این افراد که حقوق قانونی و به رسمیت شناخته شدۀ هموطنان خود را هم نقض می‌کنند!
کسانی که فقط به عنوان یک نمونه، بعد از گذشت 14 سال از حصر غیرقانونی نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 همچنان بر ادامۀ آن اصرار دارند و اجازۀ کوچکترین تجمع آرام و مسالمت‌آمیزی را برای حمایت از آنها نمی‌دهند، با چه منطقی زورگویی ترامپ را محکوم می‌کنند؟
نمونۀ دیگرش، نشستن بر کرسی‌های مجلس از طریق حذف رقبا و مخالفان و با آراء ناچیز است!
آقای رسایی با کسب 485711 رأی به عنوان نمایندۀ سوم تهران، بر کرسی مجلس جلوس کرده است.
زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان 45 سال پیش در حالی که جمعیت ایران بسیار کمتر از نصف جمعیت امروز آن بود، با کسب 1447316 رأی یعنی حدود یک میلیون رأی بیش از رأی آقای رسایی، به عنوان منتخب سوم تهران وارد مجلس اول شد!
این اسمش عدالت و انصاف و رعایت حقوق دیگران است؟
با این حساب، اگر قرار باشد حرف از مذاکره با ترامپ بی‌هوشی و بی‌عقلی و بی‌شرفی باشد، مذاکره با خودِ آقای رسایی که حکم غلیظ‌تری پیدا می‌کند!
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

بقای نظام هدف نهابی نبود:
هزینه‌های گرفتار شدن در استراتژی بقا

غلامرضا مصدق

در دوران جنگ هشت ساله و در يكي از عملياتها، عراقي‌ها در مقابل فشار ما برای شكستن خط سخت مقاومت می‌کردند. با طلوع آفتاب دستور عقب‌نشینی صادر شد. بعد از اطمینان از عقب‌نشینی همه نیروها، من هم شروع به عقب نشینی کردم، هنوز چند قدمی نرفته، که خمپاره‌ای نزدیک من منفجر شد، دو سه متر به هوا پرت شدم، از سوزش جای اصابت ترکش‌ها و خونی که تمام بدنم را در برگرفته بود مطمئن بودم تا لحظات دیگری خواهم مرد. اما هرچه منتظر مرگ ماندم خبری نشد. چون این اتفاق لب خط عراقی ها افتاد، بعد از حدود یک ساعت سر و کله آنها پیدا شد كه در حال زدن تیر خلاص به مجروحان بودند. به پشت خوابیدم تا انها تصور کنند زنده نیستم. سه نفرشان که پوتین های آنها را میدیدم به بالای سرم رسیدند، یکی از آنها گفت این فلان‌فلان‌شده مرده و از من دور شدند.

تا نزدیک ظهر همچنان منتظر حضرت عزرائيل و شربت شهادت بودم ولی خبری از شربت نبود. کم کم به احتمال نجات از مخمصه فکر کردم. برای نجات یک امتیاز و چند مشکل داشتم، امتیازم داشتن شناخت كامل از منطقه بود اما کل زمین مسیر بازگشت رملی (شن روان) و تا نیروهای خودی ۱۵ کیلومتر فاصله بود، چون لگنم شکسته، روده‌ها سوراخ، زانو و مچ پايم زخمي بود قادر به راه رفتن نبودم و علی رغم همراه داشتن آب و شدت تشنگی ناشی از خونریزی و گرما نمیتوانستم آب بخورم، به علاوه در مناطق رملی روزها حتی در زمستان بسیار گرم و شبها بسیار سرد است . خلاصه اينكه دو شبانه روز چهار دست و پا، بدون نوشیدن قطره ای آب و ذره ای غذا ، با سختي كه از توصيف آن عاجزم  خود را به نيروهاي خودی رساندم.

هدفم از ذكر اين خاطره شبيه سازی آن با شرایط  کشور است . با اینکه در آن دو شبانه روز تنها بودم و وقت زیادی داشتم، در مسیر طولانی حرکت هم اتفاقات زیادی در اطرافم می‌افتاد، اما به جز در لحظات اولیه زخمی شدن که كمی به خانواده‌ام در خرم‌آباد فکر می‌کردم که چطور با مرگ من کنار می آیند، در تمام این مدت به بقاء و نجات از مهلكه فكر ميكردم. به مسائلي از اين قبيل كه، چطور انرژی محدود خود را حساب شده صرف کنم، به کمین دشمن نیفتم، از مسیر درست منحرف نشوم. انگيزه حفظ بقاء ، به من براي فكر كردن به  درد ، تشنگی، گرسنگی و حتی خانواده فرصتی نمیداد.


وقتي انسان در شرايطی قرار می‌گیرد که بقایش در خطر است، تا رفع خطر از آن،  کاملاً طبیعی است به مسائل دیگری غیر از حفظ بقاء فكر نكند . وضعيت ايران در ٤٠ سال گذشته به گونه ای بوده که همواره عمده دغدغه ما حفظ بقاء بوده و از اينكه همچنان سرپا هستيم ، احساس پيروزي و افتخار ميكنیم . ما كه قرار بود براي سعادت بشريت دنيا را هم شكل خود كنيم ، چند دهه است كه با تحريم و فشار همين دنيا با چنگ دندان در حال تلاش براي زنده ماندن هستيم. 

با جنگ، سایه جنگ، تحریم، فشار اقتصادی، تورم، بیکاری، فساد، بهره‌وری پایین‌، فرار مغزها، فرصت سوزی و غیره، سال‌های سال کنار می آییم ، چون در مقابل،  موفقیتی عظيم به اسم حفظ بقاء را داريم، كه رسيدن به آن ما را از دستيابي به موفقيت هاي ديگر مثل پیشرفت و توسعه اقتصادی بی نیاز میکند و یا اينكه موفقیتهای غیر از حفظ بقاء به نوعی لوکس و غیر حیاتی به حساب می آیند.

براي حفظ بقاء سالهاي سال در حال باج دادن به همه دنيا هستيم . كالايي كه  در بازار جهانی یک دلار است ما باید دو دلار بخریم، اگر بخواهیم چیزی بفروشیم که دو دلار قیمت دارد باید آنرا یک دلار بفروشیم ، ماشین آلاتی که به قیمت دولا پهنا از خارج میخریم از گارانتی و خدمات بعد از فروش آنها بی بهره ایم ، برای جابجایی یک دلار از داخل به خارج و بالعکس باید حداقل ۱۰ تا ۲۰‎٪ آنرا به دلالان خارجي باج بدهیم.

منابع محدود و فرصتهاي كشور تا چه زماني بايد به چاه ویل استراتژی حفظ بقاء بي هيچ چشم‌اندازي براي پايان آن ريخته شود؟ رقباي منطقه اَي و همسايگان ما فارغ از  دغدغه حفظ بقاء، به سرعت در حال اجراي برنامه هاي توسعه ای خود هستند. معلوم نیست ما در آینده ای نه چندان دور با شکاف عميق عقب ماندگی اقتصادی خود و پیشرفت سریع رقبا و همسایگان خود چه خواهیم کرد؟ من قبل از حادثه مجروح شدنم  ۷۵ کیلو وزن داشتم، سختی آن دو شبانه‌روز و عوارض بعد از درمان موجب شد در کمتر از ۱۰ روز ۲۵ کیلو وزن کم کنم و تا چند سال به شرایط عادی برنگشتم و با گذشت ۳۷ سال از آن واقعه هنوز از عوارض آن در رنج هستم. وقتي عوارض و هزينه عبور از چنين مشكلی که فقط چند روز بود براي يك انسان اينقدر زياد است، براي يك كشور ۸۵ میلیونی چقدر خواهد بود؟‌

آیا با ادامه بی‌پایان استراتژی بقاء، نهایتاً أصل بقاء به خطر نمي افتد؟

This comment was minimized by the moderator on the site

به این حرف گوش دهید!

سید محمدعلی ابطحی گفته است: "من خیلی قائل به این نیستم که الان جامعه متوقف به رفع حصر است. نسل جدید که خیلی نمی‌شناسند و خیلی‌ها هم از این مسائل در جامعه عبور کرده‌اند اما به صورت سمبلیک رفع حصر یک اتفاقی است که می‌تواند نشانه‌ای از وفاق در جامعه باشد."
از یک زاویه، سخنان آقای ابطحی شاید اشتباه نباشد، اما از زوایۀ دیگر، رفع حصر نیاز فوری و فوتی امروز جامعۀ ایران برای جلوگیری از فجایعی است که در کمین کشور نشسته است.
رفع حصر (میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی) حداقل می‌تواند بخشی از جامعۀ سیاسی را که سخت دلبستۀ محصوران است، مقداری آرام کند و از شدت التهاب در جامعه بکاهد.
التهاب‌زدایی از جامعه و سیاست، مهمترین و فوری‌ترین وظیفۀ حکومت است و رفع حصر نشانۀ اراده برای تحقق آن به شمار می‌رود.
ای کاش من تخصصی در زمینۀ خاورمیانه نداشتم و مسائل این منطقه را دنبال نمی‌کردم! به راستی که جز غم و غصه و اتهام و بهتان برایم نداشته است. آنطور که من خبرها را رصد می‌کنم، نتانیاهو اسب خود را زین کرده است تا با حمایت دولت ترامپ، در ماه‌های آینده به خاک ایران حمله کند. همۀ حرف‌های رسمی و اشارات مستقیم و غیرمستقیم مسئولان اسرائیلی و آمریکایی حکایت از همین برنامه دارد. حمله شاید محدود باشد، اما عواقبش غیرقابل کنترل و با فرجامی بی‌نهایت ویرانگر است.
برای پیشگیری و یا به حداقل رساندن خطرات، لازم است همۀ ایران‌دوستان، آنها که دل‌شان برای این کشور می‌سوزد، آنها که مخاطرات بی‌ثباتی‌های جهنمی را درک می‌کنند، آنان که از رنج مردمان این سرزمین رنجور می‌شوند. همه و همه، کینه‌های موجه یا ناموجه خود را کنار بگذارند و از حقوق شخصی و فردی خود بگذرند و سطحی از همبستگی ملی را به نمایش بگذارند تا بلکه خداوند به کمک آید و کشور ما را از این گردنۀ خطرناک به سلامت عبور دهد.
هر فرد و نهادی که شرایط را درک نکند و به این مسئولیت تاریخی پشت کند، در تاریخ بدنام و در پیشگاه پروردگار مؤاخده خواهد شد.
به این حرف گوش دهید! از سر هوی و هوس نیست!
احمد_زیدآبادی

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چگونگی برخورد با «جرم سیاسی» ر...
با یک چرخش قلم دل بسیاری را شاد کنید! احمد زیدآبادی در آستانۀ عید نوروز و شب‌های قدر که بر اثر تن...
- یک نظز اضافه کرد در گلگشتی در آشیانه عقاب، آلاشت د...
رضاشاه پادشاهی مقتدر اما نه خونریز! من ارادتی به سلطنت مطلقه ندارم، اما با کسانی که از رضاشاه (ht...