آقای باهنر! اگر حاکم اهل تقوا باشند و حکومت را امانت بدانند، چه نیاز به انقلاب

آقای محمد رضا باهنر به عنوان یک عنصر فعال جریان اصولگرایی، در کنار حرف های منطقی همچون ضرورت وجود احزاب در کشورمان، برای نتیجه گیرهای های خود به حکومت فرانسه استناد کرده و فرمودند "اگر به قانون کشور فرانسه مراجعه کنیم که یکی از نمونه‌های دموکراسی به حساب می‌آید، شاهدیم که در این قانون حکومت حاکم بر فرانسه لائیک است و بر اساس اصول آن با هیچ روش دموکراتیک نوع حکومت فرانسه قابل تغییر نیست و راهی ندارد جز انقلاب. پس هر نظامی پایه‌هایی دارد که آن پایه‌ها حتی با رأی مردم قابل تغییر نیستند یعنی با رأی مردم مجلس و دولت عوض می‌شود اما حکومت عوض نمی‌شود".

اما جناب باهنر عزیز!

تغییر دولت و سکاندار آن در فرانسه با تغییر دولت در ایران از زمین تا آسمان با هم متفاوت است، به حدی که اگر بخواهیم مابه ازای ذهنی آن را در ایران مثال بزنیم، باید مردم ایران روزی برای تعیین رهبر انقلاب اسلامی ایران پای صندوق رای رفته و از بین کاندیداهای متنوع موجود و یا کاندیداهای دو حزب رقیب، یکی را انتخاب کنند، لذا تغییر رییس جمهوری فرانسه یعنی تقریبا تغییر در همه ی سطوح؛ تغییر در سیاست و روسای قضایی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...؛ و این از بالاترین سطوح تا پایین ترین سطوح کشور فرانسه را می تواند شامل شود، لذا نباید تغییر دولت در ایران را با تغییر دولت در فرانسه مقایسه کرد، تغییر رییس دولت در فرانسه را تنها می توان با تغییر رهبری در ایران مقایسه کرد، مثال قریب به ذهن اینکه، در ایران طی یک رقابت انتخاباتی و در فرایند رای مستقیم مردم یک رهبر اصولگرا، جایش را به یک رهبر اصلاح طلب دهد، و یا بلعکس، آنوقت دیگر آیا سیاست ها و روسای دستگاه قضا، صدا و سیما، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، سپاه پاسداران، ارتش، نیروی انتظامی، بنیادها (مثل بنیاد مستضعفین و...) و سیاست های کلی نظام و... همین است که الان است؟!، خیر برادر؛ آنقدر تغییرات اساسی خواهد بود، که مردم تمایزات را با پوست و خون و زندگی خود حس خواهند کرد، در آن صورت دیگر چرا باید به انقلاب فکر کنند؟! 

آقای باهنر!

به نظر شما سهمی که اکنون از طریق انتخاب رییس دولت در دست مردم ایران است، با سهمی که مردم فرانسه در حاکمیت خود دارند تناسبی دارد؟! اوج تغییر دولت ها که در انتخابات توسط مردم ایران صورت می گیرد، تغییر رییس جمهور و نمایندگان مجلس است، آنان رییس جمهوری را بر سر کار می آورند که نه اختیار نظامیان را دارد، نه اختیار تریبون های ملی مثل صدا و سیما، و نه اختیار دستگاه قضا، نه اختیار تغییر سیاست های کلی نظام و...؛ و در حالی که دولت و رییس جمهور در قانون اساسی بالاترین فرد رسمی کشور است، که اکنون دیگر به یک مسول تیم اجرایی در کنار تیم قضایی و تیم های دیگر ارگان ها در کشور تقلیل یافته است، و شاید بتوان گفت یک رییس جمهوری مثل "روحانی" که اصولگرایی مثل شما نیست، به اندازه رییس پلیس راهور ناجا هم فرصت و یا قدرت حضور در رسانه ملی برای سخن با مردمش و یا ارایه کارنامه و عملکرد خود را ندارد و صدا و سیما به راحتی می تواند سخنان او با مردمش را هم سانسور کند، و در متمم قانون اساسی سال 1368 در بسیاری از مسایل کشور خلع ید شد، حال آنکه در همان حکومت فرانسه چنین فردی در چنین جایگاهی ببینید، چقدر وسعت قدرت و امکانات دارد. [1]

جناب باهنر عزیز!

درست است که امثال فرانسه در نظام دمکراسی بسیار پیش رفته و از پیشروترین هایند، از جمله قدرت، وسعت عمل، اختیارات و... رییس جمهوری در نظام حاکمیتی این کشور به حدی است که مردمش تاکنون آنقدر خود را موثر می بینند که این تاثیر را در تعویض روسای دولت (رییس جمهوری و نخست وزیر) مشاهده کرده، تا برای اعمال تغییرات درخواستی خود به انجام انقلاب فکر نکنند؛ ولی ما یک مردم تازه انقلاب کرده ایم و باید پیشروتر از آنها باشیم زیرا از آرمان های انقلاب ما حاکمیت مردم بر سرنوشت شان بود، و قرار بر این بود که نظام کشورمان برتر از بهترین نظامات سیاسی دنیا باشد، زیرا الگوی حاکمیت ما ائمه اطهار و در درجه اول پیامبر اکرم (ص) و علی (ع)، و عملکرد آنان الگوی ماست، که وقتی مردم از ایشان در جریان سقیفه بنی ساعده، روی گرداندند و به پدر زن پیامبر (آقای ابوبکر) برای حکمرانی روی آوردند، او دیگر نه انقلاب کرد و نه قیام؛ و حکم و حاکمیت را بدان ها واگذاشت و مشاوری امین برایشان شد، در حالی که معتقدیم ایشان این سیستم را باطل می دانستند.

و روزی هم که همین مردم به ایشان روی آوردند (بعد از تعویض سه خلیفه) و حکومت را بر او تحمیل کردند، و مجبور به پذیرش آن شد، او باز در اوج و آستانه پیروزی نظامی بر رقیب (معاویه) و در هنگامه جنگ صفین که سپاهش به فرماندهی مالک اشتر خود را به خیمه فرماندهی رقیب رسانده بودند و پیروزی نهایی عنقریب حاصل بود، وقتی باز همین مردم او را به "حَکَمیت" خواندند، هرچند اگر مردمش را در خطا می دید و متذکر هم شد، باز خود را موظف دید که به خواست و اصرار آنان تن دهد؛ و از جمله او حکومت و حاکمیت را از پینه ایی بر کفش خود، و یا به قولی آب بینی بزی، بی ارزشتر می دانست، [2] و دانست؛ و آنرا وانهاده و امور را به خواست مردم خود مبتنی گردانید، و...

حال چطور شده است که در تئوری شما اگر مردم بخواهند حاکم و یا حکومتی را عوض کنند، "راهی ندارد جز انقلاب"، در حالی که اگر حداقل مسلمان باشیم (نه در حد اکثری اش که شیعه علی است) در نظام اسلامی این بیعت است که به حاکمی، حکومت می دهد و لابد با برداشتن بیعت، حاکم اسلامی، دیگر حاکم نخواهد بود، هرچند امام باشد. تازه شما ظرفیت هایی مثل همین "رفراندم" در همین قانون اساسی موجود را نادیده انگاشته اید که می تواند خیلی چیزها را با آن عوض کرد و مردم به انقلاب مجبور نشوند.

نه برادر من!

اگر حتی اسلام مبنا باشد، در پرتو "لااکراه فی الدین" و این همه توصیه و سفارش قرآن به "تعقلون" ، مردم حتی این حق را دارند که دین و آیین خود را هم اگر خواستند و یا عوضی یافتند، عوض کنند، چه برسد به سیستم حاکمیتی و یا اصول آن، و برای تن دادن به این امر از سوی حاکم اسلامی نیز، تنها کمی تقوای الهی نیاز است، تا امانتی (حکومت) که توسط "ولی نعمتانش" به او سپرده شده اند، را اگر خواستند و طلب کردند، تحویل دیگری و یا خودشان دهد، والسلام، به همین راحتی.

زیرا تحویل امانت و امانت داری مناسب، از بدیهی ترین اصول اسلام و انسانیت است، کافی است که کمی تقوا در کار باشد، آنگاه تغییر هر چیزی توسط صاحب آن (اگر به صاحب بودنش مُقّر باشیم)، بدون هر انقلاب و ریختن قطره ایی خون از دماغ کسی، ممکن می شود، مگر این که حاکمی بعد از تحویل امانتِ حاکمیت، خود را صاحب آن پست بداند، که این دیگر حسابش متفاوت خواهد بود و او دیگر به حاکم جور تبدیل می شود و از عدالت ساقط و خود به خود معزول است، و می شود مثل همان بی اعتقادها که راهی جز انقلاب برای غلبه بر آنان نیست.

  

 

[1]   قانون اساسی فرانسه تأکید بر ایجاد کشوری سکولار و دموکرات دارد، که مردم در آن، حق حاکمیت را ایجاد می‌کنند، و تأکید بسیاری بر تقویت رابطه شاخه اجرایی (دولت) با شاخه قانون‌گذاری (مجلس) دارد. شاخه اجرایی خود شامل دو قسمت می‌شود، قسمت اول ریاست جمهوری است که هر پنج سال با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شود و ریاست شاخه اجرایی را بر عهده می‌گیرد. و قسمت دوم مقام نخست وزیری است. فرانسه مهمترین مثال یک نظام نیمه‌ریاستی است که از سال ۱۹۵۸ با تصویب قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه به این شیوه اداره می‌شود. نظام نیمه‌ریاستی فرانسه سه ویژگی دارد:   الف) یک رئیس‌جمهور که با رأی مردم انتخاب شده است.          ب)رئیس‌جمهور به موجب قانون اساسی از اختیارات قابل توجهی برخوردار است.           ج) نخست‌وزیر و کابینه‌ای که با رأی اعتماد اکثریت نمایندگان مجلس انتخاب و با رأی عدم اعتماد آن‌ها برکنار می‌شوند. این رییس جمهور، رهبر و رییس جمهوری فرانسه است و مستقیم توسط مردم انتخابی می شود و فرماندهی نیروهای نظامی را عهده دارد،

[2] - عبدالله بن عباس می گوید: وارد شدم در ذی قار خدمت امیرالمومنین علیه السلام، در حالیکه  کفشش را وصله می کرد. به من فرمود؛ ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.