جسد مهسا امینی در تابوت سقوط اخلاقی، انسانی و دینی تشییع شد
  •  

03 مهر 1401
Author :  

نگاهی به رشته اتفاقات چند ساله اخیر که به حاکمیت یکدست و انحصاری تیمی سیاسی، و فرقه ایی با تفکرات خاص منتج شد، که تمام قوای کشور و انقلاب را در قبضه انحصار قدرت خود گرفته اند، و آن را به یک سیستم یکدست و خالی از اصول اساسی قانون اساسی تبدیل و در این راه از هیچ اقدامی ابا نداشته، و آن می کنند و کردند که به مصالح خود مناسب و نزدیک می بینند، و دیدند.

از انتخابات پر حرف حدیث مجلس گرفته، که افرادی با پرونده های قطور سو استفاده های مالی و...، با آرایی بسیار کم، کرسی های آن نهاد اساسی در شاکله جمهوریت ایران را اشغال کردند، تا انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری و روی کار آوردن ابراهیم رئیسی و...، که تبعات این تحرکات سیاسی غیر طبیعی و شبهه ناک، کشور را به جایی رساند، که مردم امید خود را از دست داده، تغییر را دور از دسترس خود ببینند، و خود دست به کار شده، و به اعتراضات گسترده ایی در خیابان های شهرهای مختلف کشور دست زنند،

نگاهی به شعارهای عمومی معترضین، در خیابان های شهرهای مهم سراسر کشور، در این روزهای پر التهاب و سرنوشت ساز، به روشنی نشان می دهد، که بسیاری از اصلاح وضع کشور و نظام قطع امید کرده، و راه را بر تغییر وضع، و نظام موجود جستجو می کنند، و گویا همان نشانه های انقلاب را در خود دارند، که وقتی تغییری از صندوق رای بدست نمی آید، و راه های اصلاح و تغییر بسته می شود، این خیابان هاست که عرصه حضور مردم می شود، تا تغییر را از طریق انقلاب و خیزش خود دنبال کنند.

ناکام کردن حسن روحانی و دولت تدبیر و امید او، در رسیدن به شعارهای انتخاباتی اش، و متعاقب آن حرکت در عکس جهت وعده های انتخاباتی توسط ابراهیم رئیسی، که در تبلیغات خود و موقع جلب آرای مردم، از گشایش در وضع اقتصادی مردم سخن گفت، و به عکس وقتی قدرت را در دست گرفت، کشور را به سوی غرقابی از گرانی، فشار اقتصادی، تورم و... بسیار بیش از پیش برد.

از گشایش فضای ارتباطی و اینترنت به مردم قول داد، اما در عمل طرح صیانت فضای مجازی را که حتی مجلس موصوف و آنچنانی نیز، شرم کرد، که آن را به تصویب برساند، اما خود همین ابراهیم رئیسی که قرار بود فضای ارتباطی مردم در اینترنت را گسترش دهد، در نقش رئیس شورای عالی فضای مجازی، آن را در این شورا به تصویب رساند، تا گلوگاه ارتباطات مردم را به طور کامل قطع کند و...

و افزایش فشار اجتماعی بر جامعه ایرانیان، از طریق افزایش حضور امنیتی گشت ارشادی ها در سطح جامعه، که ملت مصیبت دیده از زخم های گرانی، اختلاس، بیکاری، تورم، مهاجرت، کمبود، تحریم، تخفیف و... را نیشتر دیگری بود، که بر پهلوی خود احساس کنند، و این چنین ناموس این مردم، در پروژه خطرناک گشت ارشاد، به دست جریان های شبه قانونی، و شبه امنیتیِ درگیر در امر به معروف و نهی از منکر و پلیس واگذار شد و... که حادثه مهسا امینی یکی از نتایج این اقدام نابخردانه است.

افشای سو استفاده های متعدد نجومی از جمله اختلاس و سو استفاده 92 هزار میلیارد تومانی، در تحولات مالی مجتمع عظیم فولاد مبارکه اصفهان و...، که حتی از سوی مجلس افشا کننده این فساد گسترده نیز، پرونده ایی به قوه قضائیه نرفت، تا به تشکیل سابقه ایی برای سو استفاده گران منجر گردد و...،

یا سیلی عنابستانی، نماینده متکبر مجلس، به صورت سرباز جوان پلیس راهور ناجا، که ضارب به عنوان نماینده خشن سبزوار، در مجلس، مابه اذایی را دریافت نداشت، و پرونده اش در پیچ و خم سیاسی کاری های گروه های حاکم گم شد.

در عین حال تنبیه سریع و چند روزه، یک دختر جوان به نام "سپیده رشنو" که در درگیری با هم سن و سال محجبه خود، یعنی رایحه ربیعی، پیرامون همین موضوع حجاب، که به گوشه رینگ برده شد، و سخت سیاست شد و...

و در بعد سیاسی نیز دستگیری و زندانی کردن فعالان متعدد سیاسی مسالمت جو، از جمله در صدر آنان سید مصطفی تاجزاده، که یکی از سیاسیون پاکدست این کشور بوده و هست، و مصداق یک منتقد دلسوز و بدون سانسور و نقاب است، که مشکلات و مسائل و دردهای جامعه را به خوبی دیده، و می شناسد، آن را در پوشش نقدی منصفانه، به صاحبان گوش و چشم، هدیه می کرد، و زبانی بدون لکنت، و در عین حال مملو از صداقت داشت، که از درون جامعه به حاکمانش فیدبک های واقعی می داد و...

در عین حال کشور و ملتی که در اوج تحریم، نداری، کسب و کار خوابیده و فشل، اقتصاد در هم شکسته، بی تدبیری ها، عدم مسئولیت پذیری ها، داشتن حالت تهاجمی نسبت به مردم خود، و کشورهای همسایه و... باید بار مالیات های بسیار کمرشکن و متعددی را به دوش می کشیدند، بدون اینکه حقی در خود احساس کنند که در کنترل هزینه کرد آن مالیات های سنگین، و دیگر در آمدهای افسانه ایی این کشور داشته باشد و...

و قرارداد صلحی به نام برجام، که از اسفند ماه 1399 قابل امضا و احیا بود، و حق امضا و احیای آن، از دولت مستقر روحانی سلب گردید، تا به دست رئیس جمهور جدید یعنی ابراهیم رئیسی امضا و به سرانجام برسد، و این امضا نیز تاکنون، در اثر وقت کشی ها، و درگیری های داخلی، و خرابکاری های داخلی و خارجی میسر نشده است و...

و دلایل بسیار دیگری از بی صداقتی ها، و غرور مسئولین کشور، در عدم انعطاف در مقابل خواست جمعی مردم و... باعث شد تا جسد بی جان مهسا (ژینا) امینی، دختر 22 ساله کرد سقزی، که مهمان چند روزه پایتخت نشینان شده بود، و متاسفانه در اثر نابخردی یک تیم گشت ارشادی امر به معروف و نهی از منکر، به مرگش منجر شد، و همین مظلومیت، جرقه ایی بر آتشی گردید، که پیش از این کُنده های آن را ناکارآمدی، بی تدبیری، غرور، عدم پاسخگو بودن مسئولین کشور و... گرد آورده، و اکنون در نتیجه این آتش افروزی، به گواه آمار رسمی 35 تن از هموطنان ما را به کام مرگ کشانده اند.

اگر جای آن مامور امر به معروف و نهی از منکر مستقر در ایستگاه مترو حقانی تهران بودم، و نوجوان پسری مملو از غرور، از من خواهش می کرد، که از خواهرش بگذرم، چرا که آنان غریب و مسافرند، به حتم چشم خود را بر خطای ناچیز آنان می بستم، و به مهر او را راهی ادامه سفری می کردم، که این جوانان مایوس و بی کار و بی آینده ما، شدید به آن نیاز دارند، اما این نشد و جسد این دختر غریب و مسافر، به ساعتی چند، از پلیس امنیت اخلاقی خیابان وزرا، راهی بیمارستان کسری شد، تا تحویل خانواده غریب و مسافر او شود.

و این جسد ژینا امینی نبود، که آتشفشان قهر یک ملت را افروخت، بلکه برون داد شکست اخلاقی، انسانی و دینی پایتخت نشینان متکبری بود، که دیگر نه غریب می شناسند، و نه مسافر، که "ابن سبیل" و رسیدگی به آنان، در قرآنِ این قوم به دین آویخته، جلودار برخورد با آن مسافر باید می شد، و به غیر از آن اخلاق و انصاف و مروت و جوانمردی ایرانیان که در این صحنه ها کارساز و کارگشاست، و باید به داد این دختر غریب می رسید، تا بدین سرنوشت، مبتلا نگردد، و تن جوان و جویای زندگی او، در سینه خاک سرد جای نگیرد، تا یک ایران را در مقابل این بی اخلاقی و... از جا نکنده، و اکنون در هفته دوم خیزش این مردم نا امید شده، این چنین خشمناک نشنویم، که ندای تغییر کسانی را سر می دهند، که سال هاست می گویند "مرغ یک پا دارد"، و حرف، فقط حرف ماست.

وقتی ایدئولوژی این انقلاب که از اندیشه کسانی مثل محمد حسین بهشتی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری و... نشات گرفته بود، به اندیشه امثال محمد تقی مصباح یزدی، محمد یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی، احمد جنتی و... پارادایم شیفت می کند، دیگر نباید متعجب شد، که چشم انسانِ مرید و مطیع این آقایان، به هرچه اخلاق، ملاک های دینی و انسانیت کور شود، و دیگر نبیند که چه می کند و با چه کسی روبروست. او به فرموده، و اوامر مطاع، مطیع است و فرمان فرمانده اش را انجام می دهد، او مریدی کور و کر به اطرافش می باشد، مطیع است و در این اطاعت، احساس بی مسئولیتیِ اخلاقی، انسانی و حتی دینی می کند.

دوستی که در سال های دهه 1350 دانشجوی رشته پزشکی بود، به خاطره ایی از مرتضی مطهری اشاره می کند، که در رژیم گذشته، استاد دانشگاه تهران بودند، و هنگامی که فیلسوف و اسلام و ایرانشناس غربی، هانری کُربن [1] به ایران آمد، و میهمان اندیشمندان دینی و روشنفکران ایران، از جمله علامه طباطبایی بود، روزی مطهری ما را به یکی از دیدارهای این شخصیت برجسته فلسفه و عرفان ایرانی برد، در این جلسه که باید فلسفی و عرفانی صحبت می شد، در هنگامه بحث ها، ناگهان سخن به سمت مشروبات الکلی در جامعه ایران رفت، چرا که تازه در ایران مغازه های اندکی، عرضه این نوشیدنی را آغاز کرده بودند، و برخی خواستار برخورد تند با این کژی بودند، در آن زمان یعنی نزدیک به 50 سال قبل، این اندیشمند غربی به همقطاران شرقی خود، توصیه به عمل متفکرانه و معقول در مقابل آن کژی می کرد، و از آنان می خواست در مقابل این وضع، افراط نکنند، چرا که هم به ضرر دین، و هم به ضرر اهل دین، و هم به ضرر جامعه آنان خواهد بود.

هانری کربن به امثال علامه طباطبایی، مطهری و دیگر اندیشمندان حاضر توصیه به صبر و متانت می کرد، که برخی از پدیده ها اگر چه از سوی شما کژی انگاشته می شود، اما در مقابله با آن باید اندیشمندانه و علمی برخورد نمود، او می گفت وای به روزی که در اثر برخورد های شما، ساخت شراب را از محیط بیرون به منازل مردم منتقل شود، آنگاه مردم خواهند فهمید که هم می شود شراب خورد و هم نماز خواند، در این حال توجه از شما و سخن شما دور خواهد شد، حال آنکه طبق احادیث شما، کسی که شراب خورد باید چهل روز صبر کند تا نحوست این مُنکر، از سلول های بدنش استحاله شود، تا دوباره لایق نماز گردد،

هانری کربن می گفت وقتی شما درست برخورد نکنید، به این بلیه دچار می شوید، همانگونه که در اروپا مردم از ارباب کلیسا دیگر حرف شنوی ندارند، در اینجا هم مردم از سخن ارباب مذهب روی بر خواهند گردانید، و اثر حرف و توصیه شما در جامعه از بین خواهد رفت، مردم اگر امروز شراب را بد می دانند، و گاهی تخطی کرده و آن را از بیرون تهیه می کنند، و می خورند، و احساس گناه دارند، وقتی برخورد های نابهنجار شما اهل مذهب، شراب و شراب سازی را به داخل منازل برد، آنان خواهند دید که ساخت و خوردنش، این طور که اهل مذهب می گویند، منکر، ضد اخلاقی و... نیست! دیگر حرف و حدیث اهل مذهب اثر خود را از دست خواهد داد، و مرجعیت دینی و اخلاقی را، از دست خواهید داد.

امروز بعد 50 سال متاسفانه همین پیش بینی هانری کربن را می توان در جامعه متحول ایران دید، میزان مصرف الکل در ایران، امروزه به رده دهمین کشور، در بین مصرف کنندگان جهانی رسیده! در حالی که واردات، ساخت و مصرفش حرام و غیر قانونی است، و به نظر می رسد در اثر برخورد نابخردانه اهل دین، به امری مبتلا شده ایم، که هانری کربن، آن را، آن موقع، پیش بینی کرده بود، کسی که ایدئولوگ های اصیل این انقلاب، مثل مطهری را در مقابل علم و تجربه و بینش خود، زانو زده و شاگرد می دید، این چنین مسئولانه به برخورد علمی و انسانی و اخلاقی با پدیده های اجتماعی دعوت می کرد، و ایدئولوگ های انقلاب 57 هم برخی از این درس های جامعه ساز را گرفته بودند، اما با تغییر ایده و ایدئولوژی و ایدئولوگ های این انقلاب، ره به بیراهه زده می شود، و خسارتش، دامنگیر کشور و مردم ایران می گردد.

در امر حجاب نیز، انگار این مردم و این کشور را به همین سمت می برند، که در اثر حرکت نابخردانه تصمیم سازان کشور، تحت راهبرد خشن، متصلب، غیر منعطف، متکبرانه و انحرافی و... تفکر امثال محمد تقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، سید احمد خاتمی، احمد جنتی و... به سرنوشت شراب مبتلا می گردیم، و در این سو نیز، ماموران آتش به اختیار خالی از اخلاق، روح نجابت ایرانی، برخی آموزه های انسان ساز دینی و... جنازه جوانان و معترضانِ بر این وضع را، بر آسفالت خیابان ها ردیف می کنند، تا به تکلیف شبه دینی و شبه قانونی خود عمل نمایند! و مسئولین کشور نیز، معترضین به این روند را، به دشمن، عامل فتنه، موجب خسارت و ویرانی، ضد خدا و پیامبر و مذهب و... منتسب کرده و می کنند، در حالی که این وضع و برون داد، در اکثر موارد ناشی از عملکرد خود آنان است، این بچه ها که امروز این می کنند، از مدرسه اخلاق، دین و علم همین مسئولین فارغ تحصیل شده اند، و خود کرده را تدبیر نشاید.   

 

[1] - هانری کُربَن (به فرانسوی: Henry Corbin) (زاده ۱۴ آوریل ۱۹۰۳ – درگذشته ۷ ژوئیه ۱۹۷۸) فیلسوف، ایران‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی بوده‌است. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد. هانری کُربَن، نخستین برگردان آثار مارتین هایدگر به زبان فرانسه و همچنین معرفی‌کننده فلسفه اشراق سهروردی و حکمت متعالیه ملاصدرا به اروپاییان بوده‌است. وی صاحب مکتبی در تاریخ فلسفه اسلامی است و معتقد است فلسفه اسلامی معادل فلسفه عربی نیست و با مرگ ابن رشد پایان نیافته ‌است.  کُربَن همچنین از پایه‌گذاران فلسفه تطبیقی است که به نقادی فلسفه مدرن غرب بر پایه سنت فلسفه اسلامی می‌پردازد. کُربَن گرچه هنگام تولد پروتستان بود، با سنت کاتولیک پرورش یافت. او در ۱۹۲۸ از طریق مدیر بخش مطالعات اسلامیِ دانشگاه سوربن با نوشته‌های سهروردی آشنا شد. سال‌ها بعد کُربَن اظهار داشت که آشنایی او با سهروردی، تکلیف سرنوشت معنوی او را برای عبور از این جهان مشخص کرد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (62)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

شلاق برای سالگرد شلیک به هواپیمای نخبگان!

رحیم قمیشی

خاطرات دختر خانمی را که به دلیل نداشتن شال بر سرش، به ۷۳ ضربه شلاق محکوم شده را می‌خوانم.
تعریف می‌کند چطور وقتی ضربه‌های شلاق را می‌خورده ترانه "زن زندگی آزادی" را می‌خوانده تا درد شلاق‌ها را کمتر احساس کند.
نمی‌توانم تجسمش کنم. او یکی از دختران من است. حتما آن که دستور شلاق را داده شب رفته خانه و به خانواده‌اش گفته روزی حلال برایتان آوردم، حتما آن‌که شلاق‌ها را می‌شمرده یک وقت ۷۳ شلاق نشود و خدایش نبخشد، پس از زدن شلاق‌ها رفته نمازش را خوانده و گفته خدایا قبول کن از من.
حتما آن که شلاق‌ها را می‌زده دستش درد گرفته، شوخی نیست ۷۴ بار باید دستش را می‌برده بالا و محکم می‌آورده پایین و دقت می‌کرده دقیقاً به پشت آن دختر بخورد!

یادم هست در عراق وقتی سربازان عراقی به‌شدت تنبیهمان می‌کردند، فردایش با باندهای کشی مچ دست‌شان را بسته بودند.
چقدر زحمت می‌کشیدند و چقدر احساس می‌کردند زحمت کشیده‌اند.
یادم هست در همان عراق با همه دردی که کمرمان داشت باز می‌خندیدیم.
الکی می‌خندیدیم، درد داشتیم، می‌خندیدیم که بگوییم از یک حیوان چه انتظاری باید داشته باشیم...

دخترم!
نوشته بودی جوری از زیر شلاق پا شدم که مأمور اجرای حکم فکر نکند شکسته‌ام. روسری‌ام را به عمد نزدم و آمدم بیرون.
قاضی اجرای حکم گفته بوده دوباره برایت حکم ۷۴ ضربه شلاق می‌گیرم و تو به او خندیده بودی.
فکر نکن راحت دارم اینها را می‌نویسم.
تو سند جنایتی هستی که رسماً دارد به همۀ ما اعمال می‌شود.
می‌نویسم تا روز قبل از انتخابات، باز این یادداشت را بخوانم و گول آنها را که می‌گویند به ما رای بدهید، می‌رویم و کاری می‌کنیم به‌جای ۷۴ ضربه تنها ۷۳ ضربه بزنند، بخندم و بگویم شما کمتر از همان شلاق به‌دست‌ها نیستید...

پس فردا ۱۸ دی ماه سالگرد شهادت مظلومانه ۱۷۶ مسافر هواپیمای اکراینی است. بیش از ده کودک، بیش از ۱۰۰ دانشجو و جوان با استعداد و نابغه.
پدر بزرگ یکی از آن کودکان مظلوم برایم تعریف می‌کرد نوه‌اش به او گفته بوده سال دیگر ۱۵ سالم تمام می‌شود و من اجازه دارم تنهایی پرواز کنم...
تمام تابستان را می‌آیم پیش تو و مامان بزرگ.
و رفت که بیاید.
او نمی‌دانست موشک‌های سپاه اجازه نمی‌دهند. او نمی‌دانست قبل از پرواز باید با برخی از بزرگان هماهنگ می‌کرد راستی اجازه می‌دهید سال دیگر زنده باشم، بیایم بابابزرگم را ببینم... مادر بزرگم را!
پدر بزرگش می‌گفت سه سال است مراسم سالگرد، پسرم، عروسم و نوه‌ام را تنها در کانادا برگزار کرده‌اند، امسال امیدوار بودیم در ایران بتوانیم در ایران بتوانیم برگزارش کنیم...
اما مگر می‌شود!

چه اشکالی دارد، این همه عکس‌هایی با فیگورهای مختلف از قاسم سلیمانی به در و دیوار زدید، یک بار هم عکس آن کودک را می‌زدید، شاید پدربزرگش دق نکند!
چه می‌شد یک بار هم عکس آن دختران شاد را به دیوارهای تهران می‌زدید، که دارند سوار هواپیما می‌شوند، هواپیمایی که تنها سه دقیقه پرواز می‌کند و با دو موشک به آنشش می‌کشیم.
مگر ممکن است این کارتان را فراموش کنیم؟
مگر ممکن است فراموش کنیم جان یک نفر برای شما از جان ده‌ها هزار نفر مهمتر است. مگر ممکن است فراموش کنیم چطور به دختران‌مان شلاق زدید.
چطور هواپیما را زدید.
چطور به جوانان شلیک کردید.

نه!
ما ملت کم حافظه‌ای نیستیم.
فقط کمی صبرمان زیاد است.
آنهم نه تا ابد...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

ماجرای ممنوع الخروجی خانواده ما

امجد امینی

شب گذشته به دعوت رسمی پارلمان اروپا من و همسرم و پسرم اشکان جهت شرکت در مراسم دریافت جایزه حقوق بشری ساخاروف که امسال به دخترم ژینا اهداء شده است، عازم استراسبورگ بودیم. با وجودیکه دعوت از ما جهت سفر به اروپا قبلاً به اطلاع فرمانداری و استانداری کردستان و سایر نهادهای مرتبط رسیده بود، ولی هیچ کس اعلام نکرد که ما ممنوع الخروجیم و حق سفر به خارج کشور نداریم.ما ویزا داشتیم و می خواستیم بطور قانونی به این سفر برویم ولی پس از مراجعه به فرودگاه بین المللی تهران و دریافت کارت پرواز و تحویل چمدان ها متأسفانه در قسمت پلیس گذرنامه به ما اعلام شد ممنوع الخروج هستید و پاسپورت های من و همسر و فرزندم را ضبط کردند و از خروج ما از کشور جلوگیری شد.در فرودگاه مأمورینی که پاسپورت ها را ضبط کردند از علت ممنوع الخروجی اظهار بی اطلاعی کرده و به ما رسیدهایی دادند و اعلام کردند که فردا صبح جهت دریافت اصل گذرنامه ها به اداره کل گذرنامه تهران مراجعه کنیم. امروز صبح که به اداره گذرنامه مراجعه کردیم مسؤولان اداره گذرنامه هم از ماجرا اظهار بی اطلاعی کردند و پس از برخی تماس ها به ما گفتند، به ساختمان دادستانی کل استان تهران مراجعه کنید. من نیز حوالی ظهر امروز به همراه آقای رضایی که وکالت خانواده ما را بر عهده دارد به ساختمان دادستانی کل تهران مراجعه کردیم. در آنجا به اتاق معاون اول دادستان تهران رفتیم و مسؤول دفتر آقای معاون اعلام کرد: خانواده شما به درخواست ضابط ( یعنی وزارت اطلاعات) ممنوع الخروج شده اند.اصرار ما جهت ملاقات با معاون اول دادستان تهران بی نتیجه بود و اعلام شد که خانواده ما تا تاریخ سی دی ماه ممنوع الخروج هستیم.
چون من و خانواده ام همگی دارای سامانه ثنا هستیم، پیش از مراجعه به دادستانی، سامانه خود را چک کردیم که اگر پرونده ای قضائی برای ما تشکیل شده از آن مطلع شویم، ولی نه تنها هیچ سابقه پرونده قضائی برای ما سه نفر در سیستم عدل ایران وجود ندارد، بلکه خانم مسؤولی که در دادستانی تهران پاسخگوی ما بود در پاسخ به پرسش وکیل مان که آیا برای خانواده امینی پرونده اتهامی تشکیل شده است که کل خانواده ممنوع الخروج شده اند؟! پاسخ داد: خیر، هیچ پرونده قضائی علیه خانواده امینی تشکیل نشده و صرفاً بنا به درخواست و تشخیص وزارت اطلاعات بعنوان ضابط ممنوع الخروج شده اند.
در خبرها خوانده بودم که اخیراً رییس قوه قضائیه با انتقاد از ممنوع الخروجی های بی مورد، از مسؤولان خواسته بود که ممنوع الخروجی افراد را فوراً به آنان اعلام کنند. حال در مورد خانواده ما نه تنها دلیل محکمی برای این ممنوع الخروجی وجود ندارد و هیچ دستور قضائی هم تاکنون به من و خانواده ام ابلاغ نشده، بلکه هیچ نهاد یا مرجع قضایی به ما اعلام نکرد که شما ممنوع الخروجید و این همه رنج سفر از سقز به تهران را به خود ندهید.ما با این فرض که اگر ممنوع الخروج بودیم حتماً به ما قبلاً می گفتند، به تهران آمدیم وگرنه این همه راه از سقز به تهران سفر نمی کردیم.
درخواست های من در خصوص استرداد لاشه پاسپورت ها نیز بی نتیجه ماند و به ما اعلام شد که اگر بعد از تاریخ سی دی ماه ممنوع الخروجی شما تمدید نشد بعداً پاسپورت ها برگردانده می شود. ما می خواستیم فقط برای دریافت یادبود به آنجا سفر کنیم و حتی بلیط برگشت مان را هم گرفته بودیم و هیچ قصد دیگری جز این وجود نداشت ولی جلوی این سفر را بطور غیرقانونی گرفتند.
من از مسئولین مربوطه در دادستانی تهران پرسیدم که من و خانواده ام به مجازات کدام جرم باید حقوقمان به عنوان یک شهروند ایرانی نادیده گرفته شود و ممنوع الخروج شویم ولی هیچ پاسخ روشنی دریافت نکردم.مگر طبق قوانین اختیار ممنوع الخروجی فقط با مقام قضائی نیست؟ اگر هست، پس چرا دستور مرجع قضایی به ما ابلاغ نمی شود تا آگاه شویم که به کدام جرم فعلاً ممنوع از خروج از کشوریم؟!
@salehnikbakht

This comment was minimized by the moderator on the site

سالگرد درگذشت مهسا امینی؛ اعتراضات پراکنده و تدابیر شدید امنیتی در ایران
نام مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله‌ای که سال گذشته در بازداشتگاه گشت ارشاد ایران جان باخت
نگارش از یورونیوز فارسی
تاریخ انتشار ۱۶/۰۹/۲۰۲۳ - ۱۵:۲۵

«ژینا جان تو نمی‌میری، نامت یک رمز می‌شود»؛ یک سال از نوشتن این جمله روی قبر ژینامهسا امینی گذشت. مهسا دختری ۲۲ ساله‌ای بود که سال گذشته به دلیل مساله حجاب توسط گشت ارشاد دستگیر شد و چند روز بعد هم جان باخت. مقامات ایرانی مدعی بودند که پوشش او مطابق با «قوانین حجاب» نبوده است.

او چند ساعت پس از دستگیری به بیمارستان منتقل شد و سپس درگذشت. مرگ او تبدیل به نمادی برای مبارزه با حجاب اجباری و اعتراضات سراسری در ایران و در دیگر کشورهای دنیا شد. حالا در سالگرد مرگ او، اعتراضات همچنان ادامه دارد.

مژگان افتخاری، مادر مهسا امینی به مناسبت سالگرد دخترش پستی در اینستاگرام منتشر کرد و نوشت: «یک سال از آسمانی شدن فرزند دلبندمان مهسا، ژینای کردستان و فرشته ایران گذشت، سالی که هر لحظه‌اش سرشار از حزن و اندوه بود.»

آیا امجد امینی، پدر مهسا امینی بازداشت شد؟
ابتدای روز ۲۵ شهریور، شبکه‌های اجتماعی از دستگیری امجد امینی، پدر مهسا امینی خبر دادند. اما بعد از ساعاتی خبرگزاری‌های جمهوری اسلامی این خبر را تکذیب کردند. ایرنا در گزارشی نوشت که «این خبر کذب است و آقای امینی هم اکنون در منزلش در سقز است.»

در عین حال، خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع آگاه نوشت که «فرد مورد نظر رسانه‌هایِ ضدانقلاب بازداشت نشده و یک نهاد امنیتی صرفا او را خواسته و مسائلی را مطرح کرده و مسئله اساسا دستگیری نبوده و هم‌اکنون نیز این فرد مثل قبل آزاد است.»

خبرگزاری تسنیم هم به نقل از امان‌الله گشتاسبی، فرمانده سپاه بیت‌المقدس استان کردستان نوشت که نیروهای امنیتی پدر مهسا امینی را «بازداشت نکردند» اما «پس از هماهنگی در مسیر او را به محل رساندند».

واکنش چهره‌ها و خانواده‌های معترضان و زندانیان سیاسی به سالگرد درگذشت مهسا امینی
طی یک سال گذشته، چهره‌ها و بازیگران زیادی به مرگ مهسا امینی و حمایت از مردم و مبارزه با حجاب اجباری واکنش نشان دادند. برای برخی از آنها پرونده قضایی تشکیل شد و برخی دیگر هم با احکام مالی و حبس مواجه شدند. حالا هم در سالگرد فوت خانم امینی، چهره‌ها و بازیگران مطرح سینمای ایران همدلی خود را با خانواده مهسا امینی و حمایت از مردم ایران در شبکه‌های اجتماعی اعلام کردند.

هانیه توسلی، بازیگر سینما با انتشار تصویر مهسا امینی نوشت: «تصویر گویاست ... اسطوره‌ای زاده شد، مهسا جاودانه است.» پرویز پرستویی، بازیگر سینما و تلویزیون با انتشار ترانه «یوسف من» به خانواده‌های داغدار یک سال گذشته تسلیت گفت.

یک‌ سال پیش در شهر مهسا امینی چه‌ گذشت؛ روایت معلم سقزی از روز خاکسپاری ژینا و اعتراضات
تیراندازی در کرج؛ از واقعه کشته شدن جوان کُرد در سالگرد جان باختن مهسا امینی چه می‌دانیم؟
همچنین هنگامه قاضیانی، بازیگر سینما و تلویزیون ایران در استوری اینستاگرام نوشت: «دنیای من دیگر به پیش از شهریور و آبان ۱۴۰۱ بازنخواهد گشت.»

زینب موسوی، کمدین معروف به «امپراطور کوزکو» که در یک سال گذشته بازداشت و محکوم شد در اینستاگرام خود آهنگ «برای» شروین حاجی پور را دوباره منتشر کرد.

زندانیان سیاسی هم در سالگرد فوت مهسا امینی دست به اعتراض و اعتصاب غذا زدند. نرگس محمدی، فعال سیاسی در اوین از مردم دعوت خواست تا به هر صورت که می‌توانند با خانواده مهسا امینی همراهی کنند.

علی یونسی و امیرحسین مرادی، دانشجویان نخبه دانشگاه شریف و برخی دیگر از زندانیان سیاسی در آستانه ۲۵ شهریور دست به اعتصاب غذا زدند.

جو امنیتی در ایران حاکم است
هفته گذشته مژگان افتخاری و امجد امینی، با انتشار متنی در اینستاگرام اعلام کردند که در سالگرد فوت فرزندشان، بر آرامگاه او در آرامستان آیچی سقز مراسمی را برگزار می‌کنند. در جریان این مراسم، جو امنیتی در این منطقه هم بیشتر شد.

تصاویر منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که نیروهای یگان ویژه در سقز مستقر شده ‌و جاده بانه به سقز، زادگاه و آرامگاه مهسا امینی را بسته‌اند. گزارش‌های منتشر شده حاکی از این است که از روز جمعه ورودی‌های شهر سقز در کنترل نیروهای امنیتی بوده است.

البته خبرگزاری ایرنا روز جمعه اعلام کرد که از صبح شنبه جاده بانه به سقز به دلیل «تعمیر تونل گردنه خان از ساعت ۶ صبح تا اطلاع ثانوی» مسدود خواهد شد. این خبرگزاری به نقل از روابط عمومی اداره راهداری و حمل و نقل جاده‌ای بانه «از مردم خواست روز شنبه از این محور تردد نکنند.»

علاوه بر این ویدئوهایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که نشان می‌دهد آب سد در مسیر آرامستان آیچی را باز کرده‌اند تا مسیر رسیدن به آرامگاه مهسا امینی بسته شود. گفته می‌شود در صورتی که راه‌های اصلی منتهی به آرامستان بسته شود، مسیری که مردم می‌توانند بدون استفاده از راه‌های اصلی، خودشان را به آرامستان برسانند، تنها همین مسیر رودخانه بوده است.

یک بررسی؛ آنچه ایرانیان معترض با مرگ مهسا امینی تجربه کردند جنبش بود یا خیزش و انقلاب؟
روزنامه‌نگار زنی که مرگ مهسا امینی را گزارش کرد پس از ۹ ماه به دادگاه رفت
هه‌نگاو، سازمان حقوق بشری کردستان در جریان سالگرد مهسا امینی گزارش داده که تاکنون دست‌کم در شهرهای سنندج، کامیاران، بانه، سقز و دیواندره «اعتصاب کامل» صورت گرفته است.

البته که سالگرد فوت مهسا امینی مصادف با فوت «امام هشتم شیعیان» بوده و احتمالا بخشی از تعطیلی‌ها در مناطق غیرسنی‌نشین، به دلیل این مراسم عزاداری مذهبی بوده است.

با این حال، چند روز پیش برخی از احزاب کرد ایران برای این روز فراخوان اعتصاب داده بودند. شنیده‌ها حاکی از این است که نهادهای حکومتی و ماموران امنیتی به بازاریان هشدار داده‌اند که در اعتصاب‌ها و اعتراض‌ها شرکت نکنند.

در تهران هم جو امنیتی از چند روز قبل حاکم بوده و نیروهای یگان ویژه در مکان‌های اصلی شهر مستقر شده‌اند. تصاویر و ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که مردم از جمعه شب در خانه‌های خود شعارهایی علیه علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی سرمی‌دهند. ویدئوهای دیگر، اعتراضات در شهرهای دیگر از جمله اصفهان، مشهد و بانه و شیراز را نشان می‌دهد.

روز جمعه، مولانا عبدالحمید نماز جمعه زاهدان در بخشی از صحبت‌هایش به موضوع مرگ مهسا امینی و جان باختگان اعتراضات یک سال اخیر اشاره کرد. او گفت: «اگر به جریان مهسا و موضوعات جمعه خونین و جان‌باختگان اعتراضات اخیر رسیدگی می‌شد مردم تسلی پیدا می‌کردند.» در همین راستا، روز جمعه هم در زاهدان مانند بسیاری از جمعه‌های گذشته، مردم بعد از نماز جمعه تظاهرات کردند. آنها شعار می‌دادند «مرگ بر جمهوری اعدامی.»

This comment was minimized by the moderator on the site

خدایا صبرت کی تمام می‌شود

شهاب‌الدین‌حائری‌شیرازی

درد زایمان وقتی به اوج می‌رسد قابله‌ها جمله نقضی‌دارند«خدا درد بیشتر بده» یعنی به اوج برسد تا زایمان اتفاق بیافتد و تمام شود.
امروز که اظهار (https://t.me/AbdiMedia/33610) نظر (https://t.me/AbdiMedia/33610) بادامچیان (https://t.me/AbdiMedia/33610) در خصوص مهسا امینی دختر مظلوم ایران را دیدم که گفته بود نظام با او مدارا کرد و رفیقدوست که گفته بود کشته‌های اعتراضات سال گذشته هیچکدام به دست مأموران کشته نشدند.
حالم خراب شد دلم شکست اشکم جاری شد با خدای خود گفتم خدایا ظلم از این بیشتر؟ خدایا تحمل تو کی به پایان می‌رسد؟!
خدایا وعده نصرت تو به مظلومان کی فرا می‌رسد؟!
بارلها ایمان این مردم از کف رفت، به فریاد این جماعت بی‌پناه از این جماعت سخت دل برس.
@virayeshe_zehn (https://t.me/virayeshe_zehn)

This comment was minimized by the moderator on the site

عقل هم چیز خوبی است!

مجتبی لطفی

دو حکم اخیر قضات استان تهران به دلیل کشف حجاب دو خانم نشان از چیست؟

یکی؛ محکوم به مرده شوری شده!
مراد قاضی تحقیر آن خانم و تکریم خلدآشیان، مرده مرحوم است؟! تحقیر آن خانم است یا مرده شستن؟
قصد دارد آن خانم با دیدن مرده تکان خورده و یاد مرگ و قیامت بیفتد و از فردا چادر با پوشیه عربی بپوشد؟!
قصد دارد واجبات الهی از واجب عینی و کفایی به واجب چماقی افزایش یابد؟!
قصد دارد غسل میت به درصد عظیمی از بانوان آموزش داده شود؟!
قصد دارد آن خانم با مرده سلفی گرفته و در اینستاگرام و توئیتر به رخ دوستانش بکشد؟!
حتما قاضی خواهد گفت: مستند من، اعمال مجازات تکمیلی در ماده ۲۳ قانون مجازات اسلامی است. در حالی که در آیین‌نامه اجرایی ماده مزبور خدمات عمومی تعریف شده و مرده شویی از مصادیق این تعریف نیست.

خانم دیگری؛ که بازیگر سینما و تئاتر است محکوم شده که ۶ ماه از فضای مجازی مستقیم و غیر مستقیم استفاده نکند! و مراجعه به مراکز روانشناسی جهت درمان بیماری شخصیت ضد اجتماعی!

بحث استفاده از فضای مجازی به‌کنار! اما آیا قاضی معتقد است زنانی که روسری سر نمی‌کنند شخصیتی ضد اجتماعی دارند؟! در این صورت قاضی با چنین حکمی و با توجه به تبعات ضد اجتماعی حکمش، خودش چه شخصیتی دارد؟!
قاضی قصد دارد خانم بازیگر را با این حکم، دارای اختلال روانی دانسته تحقیر کند و بشکند؟! این است هدف و انگیزه از قضاوت اسلامی؟! این بود رسانیدن به مقام انسانیتی که حضرات، اول انقلاب قولش را دادند؟!
پیامبر(ص) مبعوث شد تا کرامت و مکارم اخلاقی را تامین کند؛ آیا برخی در جمهوری اسلامی ماموریت ویژه دارند دستاورد پیامبر خدا را نابود کنند؟!

نمی‌دانم قضات صادر کننده چنین احکامی که فاقد پشتوانه، دلیل، مستند و الزامات شرعی و عقلی است، کجا درس قضاوت و عدالت خواندند؟! کاش آقای قاضی‌القضات، کلاس درسی نیز برای فهم "الزامات اجتماعی و عقلانیت" هنگام انشای رای برای قضات برقرار می‌کرد.

تحلیل‌_زمانه
@TahlilZamane

This comment was minimized by the moderator on the site

با مهسا برای ایران
رحیم قمیشی

از تهران که حرکت کردیم گفتیم می‌رویم زیارت مهسا، محبوب دل ایران.
ولی من همه‌اش دلهره داشتم،
مبادا نپذیردمان، مبادا اخم‌ کند به ما، نکند بگوید ما میزبان‌های خوبی نبوده‌ایم در تهران، آمدیم سقز زیبا میان مردم خوش‌قلب و مظلوم کردستان چه‌کار؟!
گفتیم می‌گوییم ما حامل سلام و درود خیلی از هموطنان دلشکسته‌ات هستیم، ما اصلا آمده‌ایم که بگوییم؛ مهسا! تو که فراموش‌شدنی نیستی، فقط کمک‌مان کن ذره‌ای از دل بزرگ و معصومت را داشته باشیم. یادمان بده ما هم ژینا شویم و زندگی.

مهسای عزیزم!
دیروز شنبه ۲۴ تیر رسیدیم، درست ده ماه پس از شهادتت
از همشهریانت پرسیدیم، مهسا دختر خوب ایران، کجا آرمیده، آدرس دادند و گفتند همه مسافرهای سقز بدون استثنا اول می‌روند آنجا...
دل‌مان آرام گرفت. یکراست آمدیم نزد تو.
چه می‌خندیدی، چه آرامشی داشتی، چه دل بزرگی. آرامگاهت جای گذاشتن گل نداشت از بس مردم دوستت داشتند.

مقبره‌ات ساده بود، خیلی ساده، پدرت می‌گفت حتی نگذاشتند سایبانی مثل خیلی از قبور برایت بزنند، اما از همه آنها که قبرها و بارگاه‌های هزار میلیاردی و وسیع دارند، قبر تو زیباتر بود، خوش‌عطرتر و دلپذیرتر.

باور کن!
اینها را نمی‌گویم دلخوشت کنم.
پدرت دید چطور از سنگ مزارت تبرک می‌گرفتیم و بی‌اختیار اشک می‌ریختیم.
خودت شنیدی مهدی گفت آمده‌ایم قول بدهیم همیشه پشت سر تو و هم‌نسلانت باشیم. و تداوم‌بخش جنبشی باشیم که تو آغازگرش بودی؛ زن، زندگی، آزادی.
خودت شنیدی ناصر گفت یک روز عمر تو بارها از عمر طولانی ما پراثرتر بوده.
علیرضا گفت نگاه کنید چقدر شبیه همان دوستان شهیدمان می‌خندد.
و من صادقانه گفتم؛
عزیزم، دخترم تو خوابیدی و یک نسل بیدار شد.
تو را کشتند و یک ملت زنده شد‌
یک ایران خودش را شناخت.
چقدر شهاب‌الدین حسرت خورد که دادگاه و شکایت خانواده بنیانگذار از او نگذاشت همراهمان باشد.

مهسا ما آمدیم. تو با آغوش باز پذیرفتی ما را. تو گفتی هر کس دل در گرو ایران دارد، هر کس برای آینده ایران دل می‌سوزاند، هر کس مردم ایران را دوست دارد، با توست...
عزیزم از این دل بزرگت، به ما هم بده.

ژینای گلم
ما به پدرت قول دادیم، به برادرت قول دادیم، آمدیم به خودت قول دهیم، همه کنار هم، یک دل و یک صدا بایستیم؛
تا دیگر هیچ دختری در این کشور تحقیر نشود
تا هیچ پسری ظلم نبیند
تا هیچ خانواده‌ای فقیر نماند.
ما بایستیم کنار هم

برای ایران آزاد
برای ایران آباد
برای ایران همدل

This comment was minimized by the moderator on the site

ساسان حبیب وند

نظام اسلامی، در خدمت خواسته رضاخان

وقتی رضاشاه پهلوی در جهت طرح مدرنیزاسیون ایران دستور کشف حجاب گسترده را صادر کرد، نیروهای حکومتی با مقاومت بسیاری از زنان و دختران روبرو شدند. بسیاری از زنان در مقابل برداشتن حجاب خود، شدیدا ایستادگی می‌کردند و هرقدر بیشتر تهدید یا خشونت می‌دیدند بیشتر بر حفظ چادر و روسری خود اصرار می‌ورزیدند. جمعیت زیادی هم خانه‌نشین شدند تا به‌باور خودشان، از ننگ برداشتن روسری و چارقد در امان بمانند. نتیجه این شد که طرح رضا شاه برای حذف حجاب در مجموع ناکام ماند.

اما چرا؟ اشکال کار رضاخان چه بود؟ اشکال اینجا بود که رضاخان به این نکته کلیدی توجه نداشت که چیزی را که در فرهنگ و باور انسان ریشه داشته باشد نمی‌توان با زور و ارعاب از او گرفت. مادامی که آن فکر و آن اعتقاد هست، آن عمل و رفتار هم خواهد بود. اگر رضاخان به‌قدر کافی روانشناسی می‌دانست، آگاه بود که برای این که چیزی را از کسی بگیری لازم است اول او را نسبت به آن چیز بیزار و متنفر کنی. باید تصویری کریه و آزارنده‌ از آن شیء یا عمل در ذهن و روان او بنشانی و کاری کنی که در ذهن او تصویر آن چیز با تصور خشونت، توهین و وحشت هم‌نشین شود، بطوریکه هر گاه یاد این افتاد، یاد آن بیفتد و بالعکس- به این می‌گویند تداعی یا هم‌نشینی یا association. رضاشاه این را ندانست و اگر هم دانست، یه آن عمل نکرد و طبیعتا به مقصد نرسید.

اما چند دهه بعد، ماجرای عجیب و تأمل‌انگیزی روی داد. حکومتی به قصد و شعار ضدیت با رضاخان و حذف تفکر و فرهنگ پهلوی ظهور کرد که اتفاقا خواسته رضاخان را با موفقیت کامل، محقق ساخت. چگونه؟ این سیستم جدید آنقدر با ارعاب و آزار و اهانت، دین و شعائر دینی و نماز و روزه و حجاب را به مردمی که خود او را برای آن انتخاب کرده بودند حقنه و تحمیل کرد که آنها از همه آن چیزها منزجر و گریزان شدند و یکی از آنها هم البته حجاب بود.

اینان با زور و ترس و توهین، حجاب مورد نظر و درحدفهم کوچک خود را آنچنان به زنان و دختران این کشور تحمیل کردند که امروز اسم روسری و چادر در ذهن اغلب آنها یادآور رعب و نفرت و انزجار است. نتیجه این شد که همان مردمی که برای حفظ حجاب، می‌جنگیدند و حتی کتک می‌خوردند و مقاومت می‌کردند، امروز برای حذف آن می‌جنگند و خطر می‌کنند. در حقیقت هیچ‌کس یا روش دیگری قادر نبود با چنین موفقیتی، خواسته رضاخان را محقق کند.

اینها حقایق مهم تاریخی و اجتماعی و انسانی است، که درس‌های بزرگی در آن نهفته است. یکی از آن درسها این است که در یک فرهنگ دیکتاتوری که نظام سیاسی، دچار توهم همه‌کارگی است، تصور دولتمردان این است که آنها باید همه‌چیز زندگی مردم خود را کنترل کنند، از جمله فرهنگ و باور و نوع پوشش و روابط خصوصی آنان را. حال آنکه چنین ذهنیتی از اساس، باطل و محکوم به شکست است چرا که رفتارهایی مانند پذیرش یا عدم پذیرش حجاب، یک امر باوری و نگرشی است که ریشه در تفکر و و جهان‌بینی انسان‌ها دارد و مدیریت آن، کار قانون و مقررات یا پلیس نیست، بلکه امری است فکری و فرهنگی.

نکته دیگری که می‌توان در آیینه چنین رویدادی به‌خوبی آن را دید این است که قالب و ظاهر چندان مهم نیست؛ محتوا و باطن است که تعیین‌کننده است. عملکرد هرچه که باشد، نتیجه همان خواهد بود حتی اگر ظواهر کاملا متفاوت باشد. آنها با زور و باتوم روسری از سر زنان برمی‌داشتند، آینان با زور و باتوم روسری بر سر زنان می‌گذاشتند. هدفها متفاوت بود ولی روش‌ها یکسان: زور و تحمیل و سپردن فکر و اعتقاد به زور و چوب و چماق.

به این ترتیب، رضاشاه و حکومت اسلامی هردو در طرح خود به یک نتیجه رسیدند: مقاومت عمومی و شکست. چرا؟ چون هردو ایدئولوژی، علیرغم قالب و ظاهر متضادشان، روش واحدی داشتند و روش واحد، نتیجه واحد می‌دهد. هردو شیوه از رفتار خود نتیجه معکوس گرفتند: رضاخان زمینه تولد حکومت اسلامی را فراهم کرد و حکومت اسلامی، آرزوی رضاخان را محقق ساخت.

???? @sokhanranihaa
????کانال سخنرانی ها

This comment was minimized by the moderator on the site

ستایش قدرت؛ بجای دعوت به عدالت

دکتر_ناصر_مهدوی

این یک اصل روانشناختی است که آدمیان به هر آنچه که دل می‌بندند و یا توجه جدی و طولانی می‌ورزند؛ آرام آرام در منش و رفتارشان شبیه دلبسته خود می‌شوند و رنگ او را به خود می‌گیرند ۰ درمورد خدا نیز این اصل جاری است.
یعنی آنهایی که به‌خدای مهربان و بخشنده باور‌می‌کنند؛ خوی مهربانی و بخشندگی در رفتارشان ظاهر می‌شود و کسانی که به تصویر سخت‌گیرانه از خدا انس می‌گیرند؛ در عمل نسبت به دیگران تندی می‌کنند و به راحتی خشم می‌ورزند ۰
شوربختانه در تاریخ اندیشه دینی ما؛ از میان اوصاف بسیاری که بوسیله آنها می‌توانستیم تصویر اخلاقی و محبت‌آمیز از خدا داشته باشیم و خدا را با وصف عادلی مهربان بشناسیم؛ بیشتر عالمان و فقیهان دینی؛ به صفت قادر و ویژگی قهار خداوند توجه کردند و از برجسته کردن اوصافی چون خدای مهربان؛ خدای عاشق و خدای عادل به راحتی عبور کردند
وقتی مهم‌ترین جلوه خدا نزد بیشتر فقیهان وصف قدرتمندی او شد؛ توجه ایشان از سایر اوصاف الهی به سمت تحقق قدرت خدا از طریق اجرای احکام شرعی سوق پیدا کرد و نزد ایشان این هدف بسیار با اهمیت‌تر از موضوع عدالت و دفاع از شأن و حرمت انسان گشت ۰ به عنوان مثال در متون کلاسیک فقهی؛ پدر اگر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود ولی فرزند اگر ؛؛؛؛؛ ۰ در مورد زن و شوهر نیز این قاعده جاری است ۰ تا چند سال پیش حق طلاق با مرد بود؛ حق انتخاب وکیل برای متهم بی‌معنا بود؛ در امر قضاوت؛ قاضی حق داشت بین مسلمان و غیرمسلمان تبعیض برقرار کند؛ و مسلمان حق داشت به غیرمسلمان تهمت ناروا بزند و ؛؛؛؛؛ ۰
یعنی در نزد فقیهان محترم لحاظ کردن احکام شرعی حتی بدون اعتنا به رعایت عدالت؛ امری معمولی و عادی تلقی شد
پرسش این است که چرا اجرای احکام شرعی حتی به قیمت نادیده گرفتن شأن انسان برای اکثر فقیهان از اهمیت بالایی برخوردار شد؟ شاید پاسخ چنین باشد؛ وقتی در ساحت عمومی این احکام به اجرا در می‌آید؛ فقیه به این بهانه که از خدای قهار اطاعت می‌کند؛ خود نیز احساس قدرت بیشتری می‌کند و می‌تواند پیروانش را از این طریق به‌اطاعت از خویش دعوت نماید؛ فرقی نمی‌کند در این میان عدالتی در کار باشد یا نباشد ۰
بنابر این؛ حساسیت حکومت در بحث حجاب آنهم به صورت اجباری بیشتر از آنکه جنبه دینی داشته باشد از جنبه روانشناختی برخوردار است ۰ یعنی دغدغه اصلی روحانیونی که اکنون بر تخت قدرت تکیه داده‌اند؛ در حقیقت مسئله دین و گسترش ارزش‌های اخلاقی نیست ۰
به عبارت روشن‌تر؛ اگر تمام فرزندان این مرز و بوم در خلوت‌خود خدا‌ناباور شوند و پایه‌های ایمان دینی آنها سست شود؛ به اندازه سرسوزنی برای زمامداران فعلی اهمیت ندارد به‌شرط آنکه قدرت ایشان را به چالش نکشند و از اقتدار آنها نکاهند ۰ به همین سبب است که نسبت به حجاب اجباری این همه واکنش تند از خود نشان می‌دهند.
زیرا عدم رعایت حجاب در‌ساحت‌عمومی؛ به‌توهم قدرتمندي و احساس‌سروری این جماعت صدمه وارد می‌کند و از اقتدارشان می‌کاهد۰ شاید باور نکنید اما زمامداران و روحانیان صاحب‌منصب کشور؛ بیشتر از آنکه تمایل داشته باشند که ما آنان را افرادی مهربان؛ عادل؛ بخشنده بخوانیم؛ بسیار علاقمندند که مردم به قدرت آنها باور و از ایشان بی‌چون و چرا اطاعت کنند ۰
اگر امروز آمار وحشتناک طلاق؛ اعتیاد؛ فحشا و بد اخلاقی‌هایی چون رشوه و سوءاستفاده‌های مالی را به نزد اکثر مجتهدان شریف ببریم البته کمی ناراحت می‌شوند اما زود از سر مسئله می‌گذرند و موضوع را فراموش می‌کنند‌اما اگر گفته‌شود که دخترها بی‌روسری به‌خیابان می‌آیند و حجاب را رعایت نمی‌کنند بشدت خشمگین می‌شوند و دستور برخورد صادر می‌کنند. چرا ؟؟
زیرا عدم‌رعایت حجاب‌ ؛ مهابت آنها را چه به‌لحاظ فردی و چه به‌لحاظ حکومتی به چالش می‌کشد و از اقتدار آنها می‌کاهد. نتیجه اینکه؛ بیش از هزار سال است که ما مسلمان رنج می‌کشیم چون عالمان دینی ما بجای آنکه از خدا تصوری اخلاقی و محبت‌آمیز داشته باشند و از مهر و عدل خدا سخن بگویند ؛ خدا را به‌عنوان اربابی قدرتمند شناخته‌اند و بر قبله چنین خدایی سجده آورده‌اند.
لذا بیشتر از آنکه در پی ترویج فرهنگ عدالت؛ شفقت بر خلق و گسترش عقلانیت و خلاقیت باشند؛ حرف از اطاعت؛ اجبار و تبعیت بی چون چرا به میان آورده اند ۰

وقتی خدایت شبیه یک ارباب باشد؛
تو‌ نیز خوی سروری می‌گیری و بردیگران سخت‌گیرانه می‌تازی ۰

نشان‌

This comment was minimized by the moderator on the site

دختران معصوم وطن!

بی‌سابقه در ایران! طی۱۰۰ روز در ۸ استان، دختران بیش از ۳۰ مدرسه دخترانه با گازی ناشناخته تاکنون به لحاظ سم و دوز آن، دچار مسمومیت شده‌اند. با گشتی در میان‌ روایت‌ها و گمانه‌ها چند احتمال و تحلیل مطرح، چنین است:
۱.کار گروه‌های سلفی داخلی یا خارجی است که مخالف تحصیل دختران هستند.
۲.برای انتقام از شعار: زن، زندگی ، آزادی زنان ایرانی است که جهانی شد.
۳. کاری پیچیده، تروریستی با مغز طراح و اجرای بی نقص توسط افرد کار کشته است و نه عاملانی شلخته و خودسر.
۴. کار نفوذیهای درون سیستم است. نفوذی لازم نیست گماشته سرویس خارجی باشد.
۶.کار ضد انقلاب و براندازانی مانند مجاهدین خلق است با هدف ایجاد تنش، بدبینی و عصبانی کردن مردم و شکل‌گیری اعتراضات جدید؛ این بار از مدارس.
۶. «کار، کار خودشان است» تا معضلات و ناکارآمدی حاکمیت در حوزه‌های مختلف به ویژه گرانی و اقتصاد فشل را تحت الشعاع قرار دهند و افکار عمومی را منحرف کنند.
۷. آمران و عاملان اصلی بازداشت شده‌اند یا معلوم هستند اما بنابر مصالحی اعلام نمی‌شوند زیرا هزینه بر است.
و...
کدام روایت درست، کدام باطل و کدامیک مخلوط است؟هر چه هست دو نکته مهم در حوادث این چنینی خودنمایی می‌کند:
الف: ضعف مفرط اطلاع‌رسانی که نوعا درگیر اخبار و گزارشات پوچ، شعاری و گاه ضد امنیت مردم است و اراده‌ای در خصوص این موارد وجود ندارد. در باره موضوع بحث که آغاز آن از شهر قم بود، هیچ چشم انداز خاصی از سوی مدیران آن به ویژه استاندار نظامی آن و دیگر عوامل وجود نداشت و از ابتدا یا واهی دانسته شد، یا دختران مسموم شده را دارای بیماری زمینه‌ای دانستند و...! مسئولان وزارت بهداشت هم هر یک چیزی گفتند! و به تعبیر آیت‌الله علوی بروجردی: «ای کاش اصلا حرف نزنند».
اما حتی اگر واقعیت گفته شود، آیا چند درصد جامعه به گزارشات رسمی و حاکمیتی اعتماد دارند؟! چه کسی مقصر است؟ رسانه‌های لندنی و سعودی یا سابقه فریب و نامحرم دانستن مردم؟!
ب: سیستم امنیتی، مدعی دستگیری ریگی در هواست و فعالیتهای خرابکاران را قبل از انجام زیر ضربه قرار می‌دهد. از سوئی کافی است جوانی روی دیوار شعار بنویسد، خانمی در اتوبوس سر حجاب با آمر به حجاب درگیر شود،... که ایکی ثانیه شناسایی و دستگیر می‌شوند اما مواردی مانند اسیدپاشی به دختران اصفهانی و مسمومیت دختران با وسعت دایره آن و با گذشت ۱۰۰ روز، هنوز هیچ ردی در حافظه نیروی امنیتی بجای نگذارده است!
اراده نیست یا ضعف! نمی‌دانیم اما هرچه هست دختران معصوم ما تاوان ناکارآمدی چه کسانی را پس می‌دهند‌؟! کلید پایان این وحشت و هراس در دستان کیست؟!

@lotfi_mojtaba

This comment was minimized by the moderator on the site

چیستی سقوط سیاسی

محمود شفیعی

سقوط سیاسی می‌تواند دو معنای متفاوت داشته باشد. ۱. تغییر رژیم سیاسی. ۲. از بین رفتن مشروعیت سیاسی. سقوط به معنای تغییر رژیم سیاسی محل بحث این یادداشت نیست.
در معنای دوم (از بین رفتن مشروعیت سیاسی)، سقوط سیاسی به سه شیوه متفاوت، هر چند مرتبط به هم، ممکن است اتفاق بیفتد.

الف. سقوط دینی: به این معنا که از منظر هنجارهای دینی نتوان مشروعیت رژیم سیاسی را توجیه کرد. اگر یک رژیم سیاسی نتواند حداقل های کارویژه خود را عادلانه تحقق بخشد. (طبق نامه ۵۳ نهج البلاغه، چهار کارویژه اصلی حکومت ها، جمع مالیات، تضمین امنیت خارجی، آوردن نظم داخلی و ایجاد آبادانی یا همان رفاه و توسعه است) در ادبیات دینی آن رژیم سیاسی ذیل حکومت های جور قرار می گیرد و از ذیل رژیمهای مشروع خارج می گردد.

ب. سقوط جامعه شناختی: اگر یک رژیم سیاسی رضایت اکثریت مردمان کشور را از دست دهد، با نگاه جامعه شناختی چنان رژیمی مشروعیت ندارد. در نگاه جامعه شناختی، حکومتها از دو چهره خصوصی و عمومی برخودردارند. چهره خصوصی حکومت در تامین منافع طبقات قدرتمند و حفظ بقای خود حکومت، بازتاب می یابد. در مقابل، چهره عمومی دولت، مربوط به خدماتی است که نیازهای گوناگون جامعه را برطرف می سازد. بهداشت و سلامت، آموزش و فرهنگ، انسجام اجتماعی، حل اختلافات، ایجاد رفاه و توسعه، حفظ حوزه های خصوصی گروه های مختلف و بسط آزادی های شناخته شده و اموری از این قبیل، مثالهایی برای خدمات عمومی و نشان دهنده چهره عمومی حکومتها به شمار می روند. حکومت درصورتی می تواند رضایت اکثریت را تحصیل کند که در انجام این وظایف برای همگان موفق عمل کند و گرنه آن حکومت مشروعیت خود را از دست خواهد داد.

ج. سقوط عقلی-فلسفی: اگر با تحلیل عقلی نتوان حکمرانی حاکمان را توجیه کرد، آن رژیم سیاسی نامشروع است. مهمترین توجیه عقلی رژیم های سیاسی در جهان کنونی، نمایندگی حکومت از اراده ملت ها است. حکومت، با تحلیل عقلی، به معنای اداره ملکیت های مشترکی چون جان، مال، ناموس و مذهب است. مالکیت این امور ، در وجه اجتماعی، متعلق به همکان است نه حکومت و حاکمان. در تحلیل فلسفی حاکمیت اصلی از آن ملت است و حاکمیت عملی حکومت به نمایندگی از انان صورت می گیرد. بر این اساس، اگر حکمرانی مبتنی بر یک دموکراسی انتخاباتی آزاد و سالم نباشد، رژیم سیاسی نامشروع خواهد بود.

لازم به یاد آوری است که اگر حکومتی مشروعیت جامعه شناختی و عقلی را نداشته باشد، از نظر شرع نیز نامشروع خواهد بود. دلیل این است که هر آنچه با عقل قابل توجیه نباشد از منظر شرع و دین هم توجیه ناپذیر خواهد بود. همچنین حکومت بر مردم بدون رضایت آنان، طبق روایات معتبر و بعضی از تفسیرها از آیه عدل و امانت (ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل)، نامشروع است.

با این توضیح، هر گاه سخن از سقوط رژیم سیاسی می شود، همیشه تغییر رژیم سیاسی منظور نیست؛ بلکه گاهی منظور فروکش کردن مشروعیت آن در معناهای گوناگون است. در جهان اسلام رژیم های زیادی برپا شده، و کم و بیش، پایدار مانده اند؛ بدون اینکه مشروعیت سیاسی کافی داشته باشند. در طول تاریخ بلند مدت جهان اسلام، بسیاری از حاکمان اموی و عباسی با زور و غلبه بر اریکه قدرت نشسته اند و بنام خدا و اسلام، ستم گرانه، از مردم اطاعت گرفته اند؛ اما مشروعیت نداشته اند. در دوره معاصر ایران، از صفویه تا پهلوی، بسیاری از حکومت ها نامشروع بودند. در جهان معاصر و در اروپای قرن بیستم، فاشیسم، نازیسم و کمونیسم برای چندین دهه حکومت های نامشروع برپا کردند، بدون اینکه تغییر کنند.

نتیجه گیری: هر حکومتی اگر دغدغه حفظ نظام را دارد و از سقوط هراسان است، باید بداند که نه سقوط صرفا تغییر رژیم سیاسی است و نه حفظ نظام به صرف حفظ کردن منافع خصوصی حکومت، تحقق می یابد. اگر حکومتی توانست با اهتمام به چهره عمومی قدرت سیاسی، امانت داری خود را اثبات کند و با انجام موفق کارویژه های ذاتی خود مانند رفاه و توسعه، آسایش و امنیت بیرونی و آرامش درونی همگانی، رضایت اکثریت را تحصیل نماید، به واقع، نظام را حفظ کرده است. اما اگر در راضی کردن عموم مردم شکست خورد، چنین حکومتی اگر بماند، فقط خودش را حفظ کرده است.

@MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

با بی‌تدبیری و سختگیری با مردم چه کردند که...

اسحاق جهانگيرى
وقتی دلت از غصه‌ها و رنج‌های مردم می‌گیرد و نگران آینده کشور و مردم می‌شوی، احساس نیاز بیشتری در پناه آوردن به معنویت پیدا می‌کنی.
در این حال و هواست که به زیارت عتبات عالیات در نجف، کربلا و کاظمین آمدم-اولین سفر خارجی بعد از حدود ۱۷ ماه دوری از مسئولیت دولتی.
سری هم به شهادت گاه سردار سلیمانی عزیز زدم، سخت متأثر شدم. با بی‌تدبیری و سختگیری با مردم چه کردند که نام و یاد «سرباز وطن» هم دستخوش منازعه شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

سعیدرضا عاملی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته که این شورا «در مورد گشت ارشاد مصوبه‌ای ندارد.»

او گفته نیروی انتظامی وظیفه تامین امنیت کشور را بر عهده دارد و اگر جایی ملاحظه کند امری ضد امنیت کشور اتفاق می افتد و سلامت اجتماعی را تهدید می کند می تواند نیروی پلیس را اعزام کند. آقای عاملی همچنین گفته: «پلیس برای این که در ماجراهای اخیر نمی‌خواست برخورد خشن داشته باشد، مورد خشونت واقع شد. نیروی انتظامی حکم پدر خانواده را دارد.»
جماران
جناب استاد عاملی :
چه پدر بی رحم و شفقتی؟! وقتی داستان برخورد با معترضین از این مردم را می شنویم از انسانیت خود شرمگین می شویم، از این که در دین و آئین با چنین انسان های مشترک بودیم شرمگین می شویم، از هموطن بودن با چنین انسان هایی شرمگین می شویم، سر ما در تاریخ پایین خواهد بود، به خاطر برخوردی که با معترضین از دختر و پسر این مردم شد، کاش مهدی کروبی در میان امثال شما در این روزها می بود و مثل او که بر کهریزک خروشید، شما هم برای نجات فرزندان این مردم، می خروشیدید و این گونه توجیه نمی کردید، تخصص شما جهانی شدن است، من از محضر شما در خصوص جهانی شدن مشورت گرفتم، چرا شما در دنیای جهانی شده این گونه می کنید، با بودن امثال شما در بین تصمیم سازان کشور انتظار چنین وضعی نیست ولی هر روز دریغ از دیروز استاد!

This comment was minimized by the moderator on the site

روزنامه آرمان امروز در گزارش با عنوان «ماجرای سه نامه محمد خاتمی به رهبری» به روایت محمدعلی ابطحی رئیس دفتر پیشین دولت اصطلاحات از این موضوع پرداخته است.

در این گزارش از قول محمدعلی ابطحی آمده «آقای خاتمی سه تا نامه خدمت رهبری نوشت و گفت "اين پله‌های سوم را ول کنيم و از پله اول مسائل را مورد رسيدگي قرار دهي". اين نامه ها هنوز پاسخ نگرفته.»

او گفته با توجه به این رویکرد انتقاد از اینکه «چرا اصطلاح‌طلبان نمی‌آیند، غیراستراتژیک» است

در این گزارش، از قول محمد ابطحی در مناظره با در مناظره با محمد احديان، مشاو قاليباف آمده «حاکميت بايد تلاش کند که بين خودش و اين نسل عصيانگر موجود يک مجموعه داشته باشد که بهترين گزينه‌اش هم اصلاح‌طلبان بودند اما اين گزينه را خراب و نابود کردند.»

This comment was minimized by the moderator on the site

فلاخن سلمان کدیور, [12/4/2022 7:55 AM]

گشت ارشاد را تعطیل کردید. بعد از سالیانی که ناصحان بسیار با زبان خیر، از ضداسلامی و ضد انسانی بودن آن سخن گفتند و پیرامون خشم و نفرتی که در جامعه منتشر می کند گفتند و شما لجوجانه گوش نکردید.
حالا با قیمت خون بسیاری از جوانان این آب و خاک، به قیمت بی آبرو شدن نزد جهانیان، به قیمت آتش افتادن میان مردم، بساطش را جمع کردید.

البته رویتان نشد بگویید، در حقیقت قانون حجاب اجباری به صورت محدود لغو شده ولی ما این را خواندیم.

کاش از همان اول دست از سر دین خدا برمی‌داشتند. شمایی که خودتان در عمل یه آن لنگ می‌زنید.
مردم بهتر دینشان را حفظ می کردند.

لغو گشت های وحشت و نفرت، در وهله اول پیروزی بزرگ برای دینداران و البته زنان محجبه است. آنانی که سال ها قربانی خاموش حجاب زورکی بوده اند.

از این پس آن قليلی که از میدان مین سیاست گذاران دینی جان سالم به در بردند، با افتخار پوشش خود را حفظ خواهند کرد .
حجاب از این به بعد ارزشمند محسوب می شود.
@Falaakhon


محمدجعفر منتظری٬ دادستان کل کشور، امروز ۱۲ آذر ماه درباره تعطیلی گشت ارشاد صحبتی کرده است که خبرساز شده است.
به گزارش ایلنا او در جلسه‌ای در سوال یکی از حاضران که پرسید٬ «چرا گشت ارشاد تعطیل شد؟» گفته است:، « گشت ارشاد ربطی به قوه قضائیه ندارد و از همان جایی که در گذشته تأسیس شد از همانجا نیز تعطیل شد. البته قوه قضائیه نظارت‌های خود را بر کنش‌های رفتاری در سطح جامعه ادامه می‌دهد.»
آقای منتظری این صحبت را در جلسه ای با نام «تبیین ابعاد جنگ ترکیبی در اغتشاشات اخیر» مطرح کرده است.

This comment was minimized by the moderator on the site

برای دخترم مهسا

رحیم قمیشی

مهسای عزیزم!
با صورتی خندان آمدی تهران بگردی، گفته بودند اینجا دیدنی زیاد دارد، برج میلاد دارد، میدان آزادی، پارک‌های بزرگ، فروشگاه‌ها و کافی‌شاپ‌ها...
اصلا شاید تهران، دانشگاه قبول شدی، بدانی کجایش زیباتر است.
راست گفته بودند، تهران خیلی دیدنی دارد، اما یادشان رفته بود به تو بگویند که گرگ و کفتار هم دارد، دزد هم دارد، بی‌شرم و حیا هم دارد!

شانس بدِ تو و ما، نرسیده افتادی در دام بدها.
مهسا باور کن همه تهران آن‌طور نیست که تو دیدی، بیشترشان آدم‌هایی بسیار خوبند. اما تو از مترو که پیاده شدی افتادی به دست آن زشت‌خوهای آدم‌نما.
نگفتند مسافری، نگفتند تنهایی، نگفتند مادرت منتظرت است، نگفتند حالت خوب نیست...
و دیگر نشد خیابان‌های تهران را ببینی. چنارهای سر به فلک کشیده خیابان ولیعصر را، پارک بزرگ ملت را، کافی‌شاپ‌ها را، میدان آزادی‌‌اش را، مردم مهربانش را...
بردند تو را ایستگاه نحس وزرا و یکراست بیمارستان، و سپس پیش خدا...
و ندیدی چه شد، پس از تو!

مهسا!
امروز ۷۵ روز است که نیستی، می‌دانم بگویم، باور نمی‌کنی چه اتفاق‌ها افتاد پس از تو.
دختران و پسران میهن نگذاشتند خونت هدر برود. شجاعانه ایستادند سر پا، به حق‌خواهی تو. آنقدر محکم، آنقدر جدی، آنقدر زیبا که ما انقلابیون سابق دهان‌مان از تعجب باز ماند. تو دیگر ندیدی جوان‌ها چه شوری پیدا کردند پس از تو.

مهسا جان!
پیکر پاک تو در تدابیر امنیتی به‌خاک سپرده شد و فکر کردند تمام شدی، اما تو تازه شروع شده بودی!
عکس‌های معصومانه‌ات به ما جان می‌داد، خواندن‌های زیبایت، نگاه ساده‌ات...
و ما از آن روز، هر روز از خودمان پرسیدیم آیا حق تو مرگ بوده؟
حق تو و دختران نجیب کشورمان دستگیری بوده، حق‌تان ظلم بوده!؟
و هر روز از خودمان و از زنده بودن‌مان خجالت کشیدیم.
ما تقصیر خودمان دانستیم ظلمی را که به تو شده بود. تقصیر تک‌تک ما بازمانده‌ها.

مهسا!
تو حق زیادی به گردن ما پیدا کردی.
از آن روز که رفتی دیگر برای دخترانمان پیامک نمی‌آید فورا باید به وزرا بروند! دیگر کسی جرئت ندارد به آنها گیر بدهد، دیگر ون‌های گشت ضد عزت محو شدند. خون تو بی‌اثر نبود عزیزم.
پسرها بیشتر از دخترها، دخترها بیشتر از پسرها، شدند مدافع آزادی، مدافع شرافت ایران، مدافع آزادگی.
وای که اگر تو بودی چقدر لذت می‌بردی.

مهسای نازنین!
دو ماه و نیم است تو نیستی، ولی ما به اندازه ده‌هاسال‌ تغییر کردیم، ما خودمان را باور کردیم. ما دیگر به فکر مهاجرت نیستیم، آستین بالا زدیم کشورمان را پس بگیریم، میهن‌مان را بسازیم. ننشینیم تنها نق بزنیم. مهسا، ما دیگر از تفنگ نمی‌ترسیم، از باتوم خنده‌مان می‌گیرد، نگاه تحقیر آمیز پیرمغزها را به تمسخر می‌گیریم و به نادانی آنها می‌خندیم.
دخترم! از آن روز هر چه کشته دادیم مصمم‌تر شدیم، هر چه از ما دستگیر کردند سرحال‌تر شدیم، هر چه دیوانه‌وار حمله کردند، خودمان را بیشتر باور کردیم. گفتند اغتشاشگریم، اجانبیم...
اینترنت را بستند، اینستا را، واتساپ را، حتی ایمیل‌ها را، و ما تازه دانستیم خودمان هستیم...
می‌دانی ما دوباره صاحب سرزمین‌مان شدیم، هر چند اسلحه‌ها در دست کسانی دیگر بود و منصب ها را گرفته بودند، اما مگر سند مالکیت یک کشور را اسلحه‌ها می‌زنند؟
مگر همه تا ابد می‌مانند؟

مهسا!
تو نرفتی، ماندگار شدی.
الان تو را همه می‌شناسند، کودکان، نوجوان‌ها، پیرمردها و پیرزن‌ها. هنرمندان، ورزشکاران، اساتید، دانشجوها، ببین چه کلیپ‌ها برایت ساخته شده و می‌دانی که هیچکس با هنر نمی‌تواند در بیفتد. مهسا، تو مایه افتخار ما شدی، تو ثابت کردی گلوله نمی‌کشد، دستگیری هیچ نیست، بداخلاق‌ها، ظالم‌ها و دیکتاتورها هیچند...
و این حق است که ماندنی است، عشق است که تکثیر می‌شود، محبت است که قدرت می‌دهد.
تو کمک کردی تا بدانیم ما همه، یکی هستیم.
زن، مرد، دختر، پسر، جوان، پیر، کرد، بلوچ، جنوبی، شمالی، داخل، خارج، همه ایرانی هستیم و سربلند و صاحبان واقعی کشورمان.

مهسا!
این روزها جایت خیلی خالیست.
ما نسیم آزادی را بر گونه‌هایمان حس کرده‌ایم.
ما صفای با هم بودن را لمس کرده‌ایم.
ما امیدوار شده‌ایم به آینده.
ما احساس زنده بودن می‌کنیم.
ما با ترس خداحافظی کرده‌ایم.
تو ما را زنده کردی

قربانت بروم دختر عزیزم
تو ما را از خواب صد ساله بیدار کردی
می‌دانی حالا شعار ما چیست؟
ما داریم زندگی را فریاد می‌زنیم نه مرگ را.
ما عشق را فریاد می‌زنیم نه نفرت را.
ما آزادی را صدا می‌زنیم نه خشونت را.
ما محبت را می‌جوییم نه انتقام را.

کاش بودی و این روزها را می‌دیدی
و با همان چهره خندانت به ما می‌گفتی
خورشید که سر برآورد
دیگر تاریکی می‌رود...
و امروز ما همه چیز را یافته‌ایم؛
همان "زن زندگی آزادی" را
و با هم بودن را
و جای تو دخترم
خیلی خالیست
خیلی...

This comment was minimized by the moderator on the site

مصباح خشونت و استبداد دینی....

یادداشتی از : حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن کدیور...

مرحوم مصباح یزدی نظریه پرداز استبداد دینی، تئوریسین خشونت و اسلام قساوت و از مهمترین منتقدان اسلام رحمانی بود.

سه بار از وی تقاضای مناظره کردم با تصریح به اینکه:

«من به اسلام مصباح کافرم».

به حق مردم در تعیین سرنوشتشان باور نداشت و انتخابات، جمهوریت و دموکراسی را یکسره باطل می دانست.

از تریبون عمومی جواز ترور توهین کنندگان به مقدسات و تضعیف کنندگان نظام را صادر می کرد.

مرحوم مصباح اوج ارادت خود را به رهبری در پابوسی وی نشان داد، کاری که برای استادش آقای خمینی هم نکرده بود.

آنچه از دروس فلسفه اسلامی مصباح یزدی به خاطر دارم بیان روشن و پاکیزه ایشان است.

ای کاش در فلسفه ممحض می ماند و به غیر آن نمی پرداخت.

بیش از سه دهه بود که به دلیل فشارهایی که در دوران جوانی برخود آورده بود، از بیماری گوارشی رنج می برد و امکان مطالعه و کتابت نداشت، لذا به سخنرانی و شفاهیات رو آورده بود.

در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در گردهمایی علمی ولایت فقیه در مرکز تحقیقات علمی دبیرخانه مجلس خبرگان در قم با مبای ولایت فقیه با مصباح یزدی بحث کرده ام.

از آن دقتهای فلسفی هیچ خبری نبود.

بعد از سلسله سخنرانی های وی در توجیه شرعی ترور و صدور جواز سر به نیست کردن افراد خارج از دادگاه به بهانه توهین به مقدسات یا تضعیف رهبری و نظام، در شهریور ۱۳۷۸ از زندان اوین برای مناظره با مصباح یزدی اعلام آمادگی کردم.

بعد از آزادی از زندان برای بار دوم تقاضایم را تکرار و تصریح کردم:
«من به اسلام مصباح کافرم».

وی در سخنرانی ۳ شهریور ۱۳۸۰ قبل از خطبه های نماز جمعه تهران به خاتمی رئیس جمهور و من حمله کرد.

فردای آن روز برای بار سوم از وی درباره «دو قرائت از اسلام در ايران معاصر» دعوت به مناظره کردم.

شاگردانش برای مناظره اعلام آمادگی کردند...

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس به شاگردان مصباح یزدی پاسخ دادند:

«شاگردان کدیور آماده مناظره با شما هستند!»

مختصات مصباح سیاسی

یک.
او به حق مردم در تعیین سرنوشتشان باور نداشت و انتخابات، جمهوریت و دموکراسی را یکسره باطل می دانست.
معتقد بود باید جامعه را به سوی حذف جمهوریت و استقرار «حکومت اسلامی» پیش ببریم.

دو.
«موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» وی تاسیس شده در سال ۱۳۷۴ با ردیف بودجه دولتی یکی از بزرگترین مدارس کادرسازی برای ولایت فقیه و حکومت اسلامی است.

سه.
به کار گرفتن زور عریان و خشونت را مجاز می دانست.
از تریبون عمومی جواز ترور توهین کنندگان به مقدسات و تضعیف کنندگان به نظام را صادر کرد.
از او به نام تئوریسین خشونت و اسلام قساوت و از مهمترین منتقدان اسلام رحمانی یاد می کنند.

چهار.
نظریه پرداز استبداد دینی در سال ۱۳۶۸ رهبر را مجتهد نمی دانست،
اما از سال ۱۳۷۲ وی را «بزرگترین نعمت خدا» معرفی کرد
و بلافاصله لقب «مطهری زمان» هم صله گرفت.

مصباح اوج ارادت خود را به آقای خامنه ای در پابوسی وی نشان داد،
کاری که برای استادش آقای خمینی هم نکرده بود.

در پایان نمی توانم تأسف عمیق خود را از این نکته پنهان کنم که
چگونه مصباح یزدی فلسفه و علوم اسلامی را در پیش پای قدرت دنیوی قربانی کرد.
فاعتبروا یا اولی الابصار.

تاریخ_معاصرایران

This comment was minimized by the moderator on the site

اسلام و انسانیت

دکترمحسن کمالیان
"اسلام انسان، انسانیت اوست" [۱]. این جمله‌ی امام موسی صدر حقیقتاً غوغاست. هم با عقل انسان امروز سازگار است، هم با دل و هم با وجدان او.

معادل منطقی آن چنین است: رفتار انسان اگر ضدانسانی باشد، ضد اسلامی نیز خواهد بود.

لذا کسانی که به نام اسلام، معترضین را سرکوب می‌کنند، حواسشان خوب جمع باشد: اسلام هیچ رفتار ضدانسانی را امضا نمی‌‌کند. آمر و انگیزه، هر کس و هر چه می‌خواهد، باشد. برخوردشان با معترضین اگر ضدانسانی باشد، قطعاً ضداسلامی نیز خواهد بود.

به راستی آیا ارزش دارد که رضایت خدای قادر قهار را به هواهای پوچ نفس خود یا چند مقام مافوق بفروشیم؟
کدام دین‌دار عاقل، آخرتش را فدای دنیای دیگران می‌کند؟

۱- ادیان در خدمت انسان، ص۱۶۰.
منبع: کانال محسن کمالیان

This comment was minimized by the moderator on the site

حسین علایی: جنایت هولناک در شیراز با بهره‌گیری از نقائص امنیتی اجرا شد

وظایف نامربوطی مثل گشت ارشاد از دوش نیروی انتطامی برداشته شود؛ توان این نیرو را برای حفظ امنیت شهروندان بکار گیرند

ضعف‌های زیادی در تأمین امنیت اماکن و اجتماعات مذهبی وجود دارد

رئیس پیشین ستاد مشترک سپاه و استاد دانشگاه: حادثه چند ماه قبل و حمله یک جوان تکفیری و قتل سه روحانی مظلوم در صحن حرم امام رضا علیه السلام نشان داد که ضعف های زیادی در تأمین امنیت اماکن و اجتماعات مذهبی وجود دارد که باید برطرف شود.

شاید مجلس شورای اسلامی و قانون گذاران بتوانند با برداشتن وظایف نامربوطی مثل گشت ارشاد از دوش نیروی انتظامی، توان این نیرو را برای حفظ امنیت شهروندان بویژه برای مقابله با آدم کشان حرفه ای و نیز سارقین مسلح بکار گیرند تا مردم احساس بهتری نسبت به پلیس داشته باشند./ جماران

This comment was minimized by the moderator on the site

همصدای خوبم

رحیم قمیشی

کلیپی از همخوانی مهسا امینی با ترانه‌ای از خانم گوگوش به دستم رسیده بود و داشتم با بغض نگاهش می‌کردم.
چقدر سنگین و صمیمی و مهربانانه می‌خواند؛
همصدای خوبم، بخون تا بخونم
عمر من تو هستی، بمون تا بمونم
یه جا ابرِ آسمون، یه جا پر از ستاره
یه جا آفتابیِ آسمون، یه جا می‌باره
بی تو اما همه جا ابری و غم گرفته
ابر آسمون یه قطره بارونم نداره...

اولین بار بود با ترانه گوگوش اشک می‌ریختم، از بس این دختر زیبا و دلنشین با او می‌خواند. انگار می‌دانست روزی می‌رود و فیلم و صدایش می‌ماند برای ما دلشکسته‌ها.

تلفنم زنگ خورد. دوست زمان جنگم بود که صدمات زیادی هم دیده بود و سال‌هاست ویلچر همدمش است.
از من می‌پرسید؛
رحیم!
سهم خودت را در مرگ مهسا هرگز حساب کرده‌ای!
جرقه‌ای بود که به خرمن باروتم ریخت...
آخر من!؟
من که ده‌ها سال است از اینها فاصله گرفته‌ام. صدها بار گفته‌ام و نوشته‌ام اینها اهداف ما نبود، ما برای تایید چنین جنایاتی جبهه نرفتیم، من که بارها نوشته‌ام اشتباهاتی داشته‌ام...

خندۀ بی‌رحمانه‌ای کرد.
- همین را گفتی و نوشتی، و تمام شد؟ دیگر من و تو در شهادت او، و در جوانمرگ شدن او، سایر جوان‌ها بی‌تقصیریم!؟

دلم برای خودم نمی‌سوخت، یعنی کمتر می‌سوخت، دلم به حال او می‌سوخت که حالا پس از ۴۰ سال ویلچرنشینی احساس می‌کرد، شریک قاتلانی است که جان او را گرفته‌اند.
و مهسا هنوز آرام و با زیبایی می‌خواند.
کاش کسی کلیپ او را برایم نفرستاده بود.
من او را نکشته‌ام!!!

تو اگه باشی
ابرا می‌بارن
دشت‌های خالی
پر گل میشن...

نه دیگر مهسا زنده بود ببیند با بغضی همراهش می‌خوانم، نه دوست جانبازم می‌دید چطور اشک می‌ریزم.
پرسیدم به نظرت چقدر شریکم...
گفت به اندازه روزهایی که اسیر بودی
به اندازه روزهایی که جبهه بودی
گفتم بیرحم! بگو چرا این‌همه!؟
که گفت من هم به اندازه مجروحیتم
شاید می‌خواست درد مرا تسکین دهد.
- چه کسی پایه‌های این نظام را مستحکم کرد؟!
- من نبودم!
- تو نبودی، من نبودم، پس چه کسی بوده!؟
کدام‌مان اعتراض کردیم؟
چه کسی در غیاب این بچه‌ها، به این آقایان وکالت بلاعزل داد تا هر کاری خواستند در این کشور بکنند و نیازی به پاسخگویی نداشته باشند؟
چه کسی تصور می‌کرد می‌شود جای خدا را گرفت و همه را هدایت کرد به ایمان؟
مگر خدا خودش نمی‌توانست چنین کاری کند؟
مگر خدا انسان‌ها را آزاد نیافرید.
ما چه‌کاره بودیم که گفتیم همه باید چنان باشند که ما دوست داریم، همان بخورند که ما می‌خوریم، همان بپوشند که ما دوست داریم، همان بخوانند که ما می‌خوانیم...

مات و مبهوت تنها گوش می‌کردم.
یکی بالاخره باید نمی‌ترسید و حقایق را به من می‌گفت؛
من هم جزو قاتلان مهسا و مهساها هستم.

گفتم چه کنیم حالا!؟
- تقصیر را از خودمان برنداریم. نگوییم حاکمیت تنها مسئول مرگ این جوان‌هاست، نگوییم تقصیر باتوم به دست‌هاست، تقصیر گشت‌هاست، تنها تقصیر حاکمان بی‌رحم است!
لباس شخصی‌ها کجا آموزش دیده‌اند؟
در همین آموزش و پرورشی که ما ساختیم!
در همین دانشگاه‌های ما
مگر معلم‌های آنها نباید عشق را یادشان می‌دادند؟
مگر بزرگ‌ترهای آنها نباید شرافت و زندگی سالم را به آنها می‌آموختند
مگر این نظام از آسمان آمد و اشتباهی افتاد بر سر ما...
تا وقتی ما همه نپذیریم چقدر تقصیر داریم، تا همه از جوان‌ها عذرخواهی نکنیم، تا ما همه اشتباهات‌مان را جبران نکنیم، حق نداریم بگوییم حاکمیت مقصر است...

مهسا هنوز داشت می‌خواند؛
با تو من بهارم
بی تو شوره‌زارم
وقتی هستی خوبم
وقتی نیستی بی تو
یه قاب شکسته رو دیوارم...

و من شده بودم همان قاب شکسته
خیلی شکسته
پر از شیشه
و زشت...
آنقدر که خودم هم نمی‌توانستم نگاهش کنم.
راستی سهم من در ظلم به مهسا چقدر بوده
سهم همۀ ما
باز هم سرم را بکنم زیر برف
نظام اسلامی...
خدا....
تقدیر
سکته
خودکشی
حاکمیت
عده‌ای بی عاطفه...
و دروغ پشت دروغ

من در خون مهسا سهیمم
ریختن همان خونی که خدا به خودش نسبتش می‌دهد
گرفتن همان جانی که هنر خلقت بوده است...

من سرم در گریبان بود و مهسا هنوز می‌خواند...
"همصدای خوبم، بخون تا بخونم
عمر من تو هستی، بمون تا بمونم
یه جا ابرِ آسمون، یه جا پر از ستاره
یه جا آفتابیِ آسمون، یه جا می‌باره
بی تو اما همه جا ابری و غم گرفته
ابر آسمون یه قطره بارونم نداره...
تو اگه باشی
ابرا می‌بارن
دشت‌های خالی
پر گل میشن..."

مهسا دخترم!
دوستم راست گفته
من هم مقصرم
اما...
من دیگر هستم
تا آخرش با تو ام
با همه جوان‌های وطنم
قسم می‌خورم!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

مهدی کروبی در پیام تسلیت به خانواده مهسا امینی: کشور "ملک طلق" یک فرد نیست که همه چیز در راستای حاکمیت فردی ذبح شود

مهدی کروبی در نامه ای که امروز شنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۱ منتشر کرده است، ضمن تسلیت به خانواده مهسا امینی، از همه مردم خواست که برای مختومه کردن برخورد تحقیر آمیز حکومت و آزار و اذیت زنان و دختران در جامعه، در کنار یکدیگر بایستند.

مهسا امینی، ۲۲ ساله‌؛ همراه با خانواده اش از سقز برای دیدار با خویشاوندان به تهران آمده بود، پس از بازداشت توسط گشت ارشاد ناجا و انتقال به بازداشتگاه وزرا، در روز چهارشنبه ۲۳ شهریور بر اثر ضرب‌ و جرح به‌ دست «ماموران نیروی انتظامی» به کما رفت. مهسا امینی، روز گذشته و پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان کسری تهران، درگذشت.

آقای کروبی در این نامه می نویسد که " با وجود آنکه بیشتر مقامات اجرایی و قضایی نسبت به آثار منفی سیاست های قهری با ما هم نظر بودند اما به واسطه نظرات آقای خامنه ای اقدامی عملی در این حوزه صورت نپذیرفت."

بسیاری، سیاست های شخص رهبری را مسئول بسته تر کردن فضای کشور و نیز برخورد با زنان و دختران و نوع پوشش آنان در جامعه می دانند.

آقای کروبی در بخش پایانی نامه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی می نویسد: "این کشور ملک طلق یک فرد نیست و بنا نیست همه چیز از جمله شرع، قانون و اخلاق در راستای حاکمیت فردی ذبح شود."

به گزارش سحام، متن کامل پیام تسلیت مهدی کروبی بدین شرح است:‌


بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟

خبر درگذشت جانسوز خانم مهسا امینی دختر جوان کردمان به شدت مرا متاثر کرد. با آنکه مدتی است در حال نوشتن مطلبی جامع درباره شیوه حکمرانی فعلی بودم و تا انتشار آن بنا نداشتم سخنی بگویم اما حزن ناشی از این جنایت آنقدر عمیق بود که تاخیر در اعلام محکومیت آن را به صلاح ندانستم.

پیش از آن اما لازم می دانم ضمن ابراز همدردی با خانواده محترم امینی، این مصیبت بزرگ را به پدر و مادر این عزیز از دست رفته و همچنین دیگر عزیزان این دختر مظلوم و مردم شریف ایران که قلوبشان از این حادثه جریحه دار شده تسلیت بگویم. از خداوند متعال برای آن مرحومه مغفوره رحمت الهی و برای بازماندگانش صبری جمیل مسئلت می کنم.

در چند دهه گذشته دلسوزان این کشور بارها از آثار منفی برخوردهای خیابانی با زنان و دختران جوان و سیاست های شکست خورده حکومت در این زمینه سخن گفتند و خواستار اصلاح شیوه های ناصواب گذشته شدند لیکن مخالفت صریح آقای خامنه ای نه تنها امکان تغییر و اصلاح اساسی در این زمینه را مسدود کرد بلکه با تضعیف نهادهای قانونی و حذف نيروهاى توانمند بستری برای تندروی جريان هاى وابسته به حاکمیت فراهم کردند. این شیوه حکمرانی عوارض سنگینی را عرصه هاى داخلی و بین المللی بر کشور و مردم تحمیل کرده است.

در آغاز اصلاحات و دوران مجلس ششم بارها نسبت به روش های قهری که حقوق و آزادی های مشروع شهروندان را سلب می کرد اعتراض كردم و در چند نوبت با آقای خامنه ای گفتگو و رایزنی کردم. با وجود آنکه بیشتر مقامات اجرایی و قضایی نسبت به آثار منفی سیاست های قهری با ما هم نظر بودند اما به واسطه نظرات آقای خامنه ای اقدامی عملی در این حوزه صورت نپذیرفت. در أواخر ۱۳۷۹ نامه ای به ایشان نوشتم و از عواقب خطرناک جریان های خودسر که به بهانه عدم رعایت ضوابط شرعی مجالس، مراسم ها و امنیت مردم در خیابان ها را برهم می زنند سخن گفتم و خواستار اقدام جدی شان شدم.

در سال ٨٦ قتل خانم دکتر زهرا بنی یعقوب كه به بهانه ارشاد بازداشت شده بود قلوب مردم مان را جريحه دار كرده بود. آن ماجرا كه شباهت بسیار با این پرونده دارد مورد اعتراض واقع شد و در گفتگوهای پیش از انتخابات ۸۸ به آن پرداختم تا این پرونده به فراموشی سپرده نشود. رییس وقت دستگاه قضا هم دستوری برای رسیدگی به آن پرونده صادر کرد اما در سایه فشار دست های پنهان نه تنها آن پرونده به نتیجه نرسید بلکه نهایتا با حکمی سخيف موضوع مختومه گردید.

لذا با توجه به تجربه هاى پيشين از مردم عزیز، شخصیت ها و جریان های سیاسی می خواهم که برای ممانعت از تکرار این نوع جنایت ها، تحقیرها و آزار و اذیت زنان و دختران این پرونده را تا مختومه کردن این روش غیر شرعی و غیر انسانی پیگیری کنند. مهدی کروبی برای تغییر در کنار شماست.

این کشور ملک طلق یک فرد نیست و بنا نیست همه چیز از جمله شرع، قانون و اخلاق در راستای حاکمیت فردی ذبح شود.

(https://telegra.ph/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%B3%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%84%DA%A9-%D8%B7%D9%84%D9%82-%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%B0%D8%A8%D8%AD-%D8%B4%D9%88%D8%AF-09-17)مهدی کروبی
جماران

This comment was minimized by the moderator on the site

‍ دومین نامه سید مصطفی تاج‌زاده از زندان سپاه به علی خامنه ای

اولین نامه این زندانی سیاسی که به جرم انتقادات صریح و مصلحانه به رهبری صد و پنجمین روز اسارتش را در زندان سپاه می گذراند، ۱۸ مهرماه منتشر شد که نه تنها منجر به رفع مشکلات نشد بلکه فشارها توسط سازمان اطلاعات سپاه بر او افزایش یافت. از اینرو مبادرت به نوشتن دومین نامه خطاب به رهبری کرده است.
رهبر جمهوری اسلامی ایران
آیة الله خامنه ای
با سلام
مطلعید که اینجانب با گذشت بیش از ۱۰۰روز از بازداشت غیرقانونی و محاکمه ناعادلانه و صدور و ابلاغ و اجرای حکم، کماکان در بازداشتگاه سازمان اطلاعات سپاه و محروم از همه حقوق محکومان و زندانیان، هشتمین سال حبس و زندان را می گذرانم.
می دانید که براساس احکام ناعادلانه برای اتهاماتی بی اساس در شرایطی غیرقانونی و‌ خلاف حقوق مسلم زندانیان تنها به دلیل انتقاد از سیاست های کلی نظام و‌ تلاش مشفقانه و اصلاح طلبانه برای تغییر رویکردهای حکومت برای بازگشت به مسیر حاکمیت قانون و آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق ملت، ۷ سال به صورت انفرادی زندانی بوده ام و این بار نیز در حکومت یکدست به واسطه انتقادهای صادقانه به رویه های نادرست اداره کشور و رهبری نظام محکوم به هشت سال زندان شده ام، و بار دیگر به جای گذراندن دوران زندان در بندهای عمومی، به شیوه ای غیرقانونی در بازداشتگاه سپاه محبوسم و هشتمین سال از محکومیت ناعادلانه خود را می گذرانم.
این در حالی است که سعید عسگر که در اسفندماه سال ۱۳۷۸، سعید حجاریان نایب رئیس شورای شهر تهران و از شناخته شده ترین شخصیت های سیاسی و فرهنگی کشور را مقابل ساختمان شورای شهر تهران به قصد قتل جلوی چشم صدها تن از شهروندان مورد سوء قصد قرارداد، کمتر از یک سال از ۱۵ سال حبسش را در زندان سپری کرد. و البته پس از آزادی با فاصله کمی بار دیگر سردسته حمله کنندگان به خوابگاه دانشجویان علامه طباطبایی شد.
این نمونه از صدها معیار دوگانه را یادآور شدم تا روشن شود چرا دستگاه قضایی تحت امر و‌ نظر شما قدرت و‌ امکان اجرای عدالت و ایجاد نظم و‌ ثبات و امنیت در کشور را ندارد. دستگاه قضایی که تحت سیطره ضابطان امنیتی و نظامی است و آنان هستند که سرنوشت متهمان را به قضات دیکته می کنند و حتی پس از صدور و اجرای حکم زندگی در زندان را نیز بر محکومان سیاسی سخت تر کرده شرایط زندان در زندان فراهم می آورند.
اینجانب علیرغم عدم دسترسی به اطلاعات در زندان سپاه به هر روی از وضع ناآرام کشور و اعتراضات اجتماعی فراگیر که آن را پیش بینی کرده و مکرر نسبت به محقق شدن آن به شما هشدار داده بودم، باخبر شده ام. و البته باعث تأسف است که بارکج شیوه های ناپسند آمرانه و فردسالارانه اداره کشور، نتیجه ای جز بالا گرفتن نارضایتی های عمومی و لبریز شدن کاسه صبر مردم ندارد و جای تعجب است که چرا حکومت از این وقایع پند نگرفته به جای اصلاح رویه های غلط و‌کسب رضایت عمومی، همچنان راه سرکوب معترضان و بازداشت و محاکمه نخبگان، فعالان سیاسی و‌مدنی، روزنامه نگاران، دانشجویان، هنرمندان و‌اقشار مرجع اجتماعی را در پیش گرفته است!
در نامه ۱۸ مهرماه سال جاری به جنابعالی از قانون ستیزی و‌اعمال فشار مأموران سپاه نسبت به خود که جرمی جز نقد مصلحانه عملکرد رهبری را نداشته ام، نوشتم. جای تأسف است که پس از انتشار نامه بجای رفع فشارها و‌تضییقات بر شدت آن افزوده شد، و حداقل حقوق زندانی چون تماس تلفنی و ملاقات با خانواده هم قطع و‌ علت آن از جانب ضابطین عدم رعایت قواعد اعلام شد.
اینک اینجانب که عمرم را وقف خدمت صادقانه و‌مسئولانه به ملک و میهن و مردم کرده ام، ضمن اعلام عدم امنیت خود در زندان سپاه، ابراز نگرانی خود را نسبت به وضعیت هزاران معترض بیگناه و‌ بی پناه زندانی در زندان های سراسر کشور که در میان بی قانونی ها و اعمال بی ضابطه قانون گریزان جانشان درخطر است، اعلام می دارم.
@Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

حاصل آن‌همه آموزش‌های مذهبی و تأکید بر روی اخلاق اسلامی کدام بود؟ | ۲۳ مهر ۱۴۰۱

رفتارهایی که توسط امثال وزیر آموزش و پرورش، شماری از مدیران مدارس، از جمله مدیر دبیرستان «شاهد» اردبیل علیه دانش‌آموزان، برخی از روسای دانشگاه‌ها علیه دانشجویان و برخی از لباس‌شخصی‌ها و مأمورین نظامی و انتظامی علیه معترضین بی‌دفاع در خیابان‌ها صورت می‌گیرد، این سؤال را پیش می‌آورد که پس فایدۀ آن‌همه آموزش‌های دینی، دروس اخلاق و امور تربیتی چه بوده؟ آن‌همه در باب تهجد، خودسازی، تزکیه و تصفیۀ نفس و اخلاق اسلامی در صداوسیما و تریبون‌های نماز جمعه موعظه شد، حاصلش کدام بود؟ آن‌همه درس خواندن و تحصیلات چقدر فارغ‌التحصیلان اخلاق‌مدار ببار آورده؟

صادق زیباکلام

This comment was minimized by the moderator on the site

نظام مقدس...

مصطفی داننده

پسرش را رستم صدا می‌کرد. پسرک بزرگ و بزرگ‌تر شد و کار به جایی رسید که پدر هم می‌ترسید پسر را صدا کند.

داستان جمهوری اسلامی هم همین است. آنقدر مقدس تصورش کردند که خطاهایش را نمی‌بینند.

در این نظام مقدس، همه ارکان حکومت مقدس می‌شود. دولت،مجلس، پلیس و ...

وقتی همه مقدس باشند، دیگر نمی‌شود در مورد آنها گفت‌وگو کرد. نهادهای مقدس خود را بری از اشتباه می‌دانند و همه تلاش خود را می‌کنند که خطاهای پیش آمده از سوی خود را با فرافکنی، اتفاق نشان دهند که خود نقشی در آن نداشتند.

در ماجرای درگذشت مهسا امینی رفتار پلیس را ببینید‌. پلیس مقدس می‌خواهد زمین را به زمان بدوزد و بگوید من اشتباه نکردم و دخترک به خاطر بیماری خودش مرده است.

تقدس سازی کاذب از یک نظام سیاسی باعث شده تا خطاها دیده نشوند و کم کم به این باور برسند که نظام معصوم اشتباه نمی‌کند و اگر هم خطایی هست کار نفوذی‌ها و خارجی‌هاست.

در آمریکا، مردی سیاه پوست توسط پلیس کشته شد. نظام عادی آمریکا، چون خود را مقدس نمی‌داند تلاش نکرد که برای این خطا مقصری خارج از نهادهای حکومتی پیدا کند‌. دادگاه برگزار شد، پلیس محکوم شد، از پخش کننده فیلم تقدیر شد و بعد از آن در مدارس و دانشگاه‌ها بیشتر در مورد تبعیض نژادی حرف زدند.

دلیل این رفتار آنها چه بود؟ مشخص است، چون آنها می‌دانند نهادهایی که با مردم سرکار دارند، اشتباه می‌کنند.

به خاطر همین است که به راحتی در رسانه‌ها در مورد دولت‌ها نقد نوشته می‌شود که گاهی حتی خارج از عرف و ادب است.

در ایران اما نوشتن و نقد کردن حاکمیت امری قبیح است، چون نظام مقدس است.

در این نظام مقدس شما توان به چالش کشیدن یک عضو ساده حاکمیت را ندارید؛ چون از آن تعبیر تضعیف نظام می‌شود.

شورای نگهبان مقدس را نمی‌توانید سوال پیچ کنید و در مورد آنها و رفتارشان بپرسید. چون آنها اشتباه نمی‌کنند و تمام تصمیمات شان درست است.

گفت‌وگو کردن که این روزها زیاد از آن زیاد حرف زده می‌شود، احتیاج به ملزومات اساسی دارد که یکی از آنها تقدس زدایی از نظام است.

باید حاکمان بدانند مردم و رسانه‌ها حق دارند از نهادهای حاکمیتی انتقاد کنند، چون آنها تنها وظیفه تامین یک زندگی خوب برای مردم در این دنیا را دارند.

بهشت فرستادن مردم کار یک نظام سیاسی نیست. نظام سیاسی باید دنیای مردم را آباد کند.

پایگاه_خبری_جانبازان_جنگ_تحمیلی

This comment was minimized by the moderator on the site

بودجه گشت ارشاد در سال ۱۴۰۱
بودجه گشت ارشاد معادل ۱۰۰۰ میلیارد تومان بوده و این رقم معادل ۲.۵ برابر بودجه اورژانس کشور، ۲ برابر بودجه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ۱.۵ برابر بودجه دانشگاه صنعتی شریف می‌باشد./صنعت و اقتصاد

This comment was minimized by the moderator on the site

نسلِ رؤیایی


چقدر این نسل نوجوان و جوان را به نادانی، کم‌فهمی و بی‌اعتنایی‌های اجتماعی متهم می‌کردید؟ اشتباه می‌کردید. فهم این نسل‌های نوجوان و جوان از مفاهیم شاید به اقتضای سن کمشان ناپخته باشد، اما بیراه نیست.

ابتدا باید سکانسی از فیلم «جدایی نادر از سیمین» را یادآوری کنم تا به سراغ حرف اصلی برویم. دختر با پدرش به پمپ بنزین می‌رود. پدر دختر را می‌فرستد بنزین بزند تا روابط اجتماعی‌اش تقویت شود (در حالی که در عُرف این‌گونه است که حتی اگر زن راننده باشد، مرد همراهش برای بنزین زدن پیاده می‌شود؛ یا اگر مردی همراه زن همراه نباشد، خود متصدی جایگاه برایش بنزین می‌زند). وقتی دختر سوار ماشین می‌شود، پدر متوجه می‌شود متصدی پمپ‌‌ بقیۀ پول را کم داده و دختر را مجبور می‌کند برود و بقیۀ پول را بگیرد و از آینه رفتار دخترش را زیر نظر می‌گیرد... همۀ حرفم، در این سکانس بیان شده است.

«آگاهی» با «سواد» فرق دارد. ممکن است کسی در رشته‌ای دشوار دکتری داشته باشد یا بسیار باسواد باشد، اما الزاماً فرد آگاهی نباشد. مجاری متعددی برای کسب آگاهی وجود دارد که «سواد» و «تحصیل» فقط یکی از آن‌هاست. مگر در این مملکت دکتر، مهندس، فیلسوف، نویسنده و به اصطلاح روشنفکر کم داشته‌ایم که اسوه‌های تاریک‌اندیشی بوده‌اند؟ پس منتظر نباشید کتاب خواندن (به ویژه کتاب درسی) الزاماً باعث تربیت فردی آگاه شود. همان‌طور که تصور نکنید هر کس دانشگاه‌ نرفته یا کتاب‌خوان نبوده، حتماً فرد «ناآگاهی» باشد؛ زیرا عنصر «تجربه و تربیت» در کسب آگاهی عناصر بسیار مهم‌تری‌اند.

اما «تربیت» هم فقط این نیست که کسی آگاهانه در مقام مربّی بالا سر کودکی بایستد و دائم به او امر و نهی کند. هرگز! بخش عمدۀ تربیت «ناخودآگاه» است. یعنی فرد درون خانواده شبانه‌روز زیر تربیت است. تربیت درون خانواده (و جامعه) فرایندی دائمی و بی‌وقفه است و عموماً ناخودآگاه صورت می‌گیرد. حتی دعواهای پدرومادر برای فرزند پر از نکات تربیتی است. مادری که اجازه نمی‌دهد حقش در خانه پایمال شود، سر حقوقش دعوا می‌کند و بحث‌های اجتماعی را به خانه می‌آورد؛ پدری که شبانه‌روز سخت‌افزار و نرم‌افزارِ «فردیت‌آگاهی» را در اختیار فرزندش قرار می‌دهد و در ذهن او تزریق می‌کند؛ والدینی که برای کودکشان از دو سالگی شخصیتی کامل قائلند و او را در تمام تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می‌دهند و به ویژه با او مانند یک فرد بزرگسال رفتار می‌کنند... همۀ اینها اوج تربیت است! نه آن شعارهای تکراری و بی‌محتوا و بدون پشتوانۀ خانوادگی و اجتماعی که سر صف در مدرسه به خورد بچه‌ها می‌دهند.

آری! این نسل نوجوان «آگاه» است، زیرا در بستر تربیتی بسیار مناسبی رشد کرده است. ملاطِ «فردگرایی» در بندبند وجود این فرزندان نهادینه شده و کاملاً طبیعی است که با این سطح از خودآگاهی و فردیت‌آگاهی، خیلی زود با هر نوع اقتدارگراییِ فردیت‌ستیز درگیر می‌شوند. وقتی پدرومادر امروزی حتی در انتخاب نام فرزندشان دقت می‌کنند تا اسمی تکراری بر فرزند نگذارند، یعنی از بدو امر نهال «فردباوری» را در ذهن و خودآگاهی بچه می‌کارند. وقتی این بچه به (نو)جوانی می‌رسد، زیر این نوع تربیتِ آگاهی‌بخش، به حدی از «خودآگاهی» می‌رسد که ذاتاً فردی «آگاه» می‌شود ــ این آگاهی را شاید دکترها و مهندس‌های قدیمی‌تر به دست نمی‌آوردند. به همین دلیل سطح خودآگاهی سیاسی هم در این نسل چندین سال جلوتر از نسل‌های پیشین است؛ چنان‌که این روزها می‌بینیم کنشگری آن‌ها از دبیرستان شروع می‌شود.

معیار قرار دادن «سن شناسنامه‌ای» برای فهم رفتار این نسل بسیار اشتباه است. کنش این نسل «برآیند سن»اش نیست، بلکه برآیندِ تجربه‌های عمیق میان‌نسلی است؛ برآیندِ تربیتی است که منجر به «انباشتی میان‌نسلی» می‌شود و در تاریخ ایران سابقه نداشته است. اینک می‌توان با خیال راحت آیندۀ ایران را به این نسل سپرد. نسلی که هم آینده‌ساز است و هم خودِ آینده است. این نسل به معنای دقیق کلمه رؤیایی است، زیرا تجسم عینیِ رؤیاهای پدران و مادرانشان است. فقط با بغضی در گلو می‌نویسم: این گلستان عطرآگین و هزاررنگ دسترنج باغبان‌هایی است که همه جا سرکوب شدند، اما در عوض در خانه گل کاشتند...

پی‌نوشت: این «انباشتِ میان‌نسلی» را در نوشتاری دیگر شرح خواهم داشت.

مهدی تدینی

This comment was minimized by the moderator on the site

اندرزی نیکو برای خاموشی‌آتش حرص و خود‌پرستی

دکتر_ناصر_مهدوی

بادعای شب‌خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم از خاتم سلیمانی
می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد
تند می‌روی جانا ترسم فرو مانی

امام علی (ص) در خطبه ۲۱۷ می فرماید:
بدانید ای بندگان سرکش‌خدا ؛شما و هر آنچه از جاه و جلال دنیایی که به دست آورده‌اید ؛ به همان سرنوشتی دچار خواهیدشد که گذشتگان شما دچار شدند ۰
کسانی که عمرشان از شما درازتر؛ خانه‌هایشان آبادتر و آثارشان ماندگارتر از شما بود.
اما ناگهان مرگ از راه رسید و نعره و آوازهایشان خاموش شد و تبختر و تکبرشان در هم شکست و پیکرهایشان فرسوده شد

آری سرا و خانه‌های مجللشان خالی ماند و بالش‌هایی را که با ناز و مستی سر بر آن می‌نهادند ؛ به صخره‌های سخت و گورهای به هم چسبیده بدل گشت.

امام در خطبه ۱۸۱ می‌فرمایند:
کجایند فرعون وفرزندانش ؟ کجا رفتند یاغیان و گردنکشان قلدر ؟ آنان که پیامبران را می کشتند و شیوه جباران را زنده نگه می‌داشتند ؟ کجایند آنها که لشکرهایی روانه می‌کردند و خون هزاران انسان بی‌گناه را می‌ریختند ؟

آری آنها را به سوی گورستان بردند در حالیکه دیگر سواره نبودند ؛
خطبه ۲۳۰

ای کسانی که مست دنیا و جاه و جلالش  شده‌اید؛ با چنین سرنوشتی ؛ چه خواهید کرد اگر کارتان به پایان رسد و زمانتان سرآید و قبرها به رویتان دهان گشایند در حالیکه دست‌تان تهی است و شرمسار و گروگان تهیدستان و بینوایان هستید ؛؛؛
(پایان کلام امام )

شاید هیچ عذابی همچون عذاب حسرت برای آدمی دردناک نباشد. جایی که آدمی از خواب سنگین غفلت و سرمستی بسیار دیر بیدار می‌شود و تمام وجود او را پشیمانی فرا‌می‌گیرد در حالیکه هیچ زمانی برای جبران و تغییر و توبه باقی نمانده است  ۰

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که تو بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

شاید مهم‌ترین نشانه قهر خداوند نسبت به برخی از بندگان بدکردار این باشد که خدا آنها را در طغیانشان رها‌سازد تا در نادانی جان سپارند و مهم‌ترین پاداش خداوند به بنده‌های محبوبش این باشد که به آنها توفیق بیداری نصیب کند

گر خدا خواهد که مان یاری کند
میل ما را جانب زاری کند

نشان را دنبال کنید @kanoon_neshan

This comment was minimized by the moderator on the site

پینگ‌پنگ سیاسی در خیابان

۱
«زن، زندگی، آزادیِ» اصلی برکات است
ارزنده‌ترین جلوه‌ی آن در صلوات است
این یکی از ابیات شعری است که مداح جوان در تجمع امروز تهران (میدان ولیعصر ـ ۲۲ مهر ۱۴۰۱) خواند؛ شعری که دیگر ابیاتش هم بازی با سه واژه‌ی شعار محوری جنبش اعتراضیِ اخیر بود.
تجمع امروز، گرچه به نام جشن میلاد پیامبر برگزار شد، اما هم مضمون اشعار و شعارها (که مقولاتی چون زن و حجاب در آن‌ها برجسته بود) و هم فضای حاکم بر برنامه کاملاً نشان از یک میتینگ سیاسی (با لعاب مذهبی) داشت؛‌ میتینگی با حضور سلبریتی‌های مداحی سیاسی پایتخت (حلقه‌ی منصور ارضی) و اجرای سرود «سلام فرمانده» (که به‌تدریج رسماً به سرود رسمی حاکمیت تبدیل شده) و مخلفات دیگر، همراه با تبلیغات رسانه‌ای و پوشش گسترده در صداوسیما. مشابه این مراسم، امروز همزمان با تهران در بسیاری از دیگر شهرها نیز برگزار شد.

۲
بااین‌اوصاف پس از راهپیمایی ۱ مهر و تجمعات «امت رسول الله» در ۳ مهر، مراسم امروز سومین اقدام در قالب لشکرکشی خیابانی برای حل اعتراضات اخیر است. این قبیل تجمعات خصوصاً وقتی با استناد مکرر به رویدادهایی چون راهپیمایی اربعین، راهپیمایی غدیر و موج «سلام فرمانده» توسط رهبری همراه شده، نشان می‌دهد حاکمیت همچنان در پی راه‌حلی خیابانی برای مقابله با بحران پیش‌آمده است و تلاش دارد مانند تجارب قبلی (ازجمله چون ۲۳ تیر ۷۸ و ۹ دی ۸۸)، این‌بار نیز بحران را در همان خیابان فیصله دهد (به‌جای مواجهه‌ی منطقی و ریشه‌ای با آن). این درحالی است ‌که برخلاف انتظار حاکمیت و تجارب پیشین، دو تجمع قبلی ناکام مانده و نتوانستند «غائله را جمع کنند» و کاملاً قابل حدس است که این تلاش سوم هم به نتیجه نخواهد رسید.

۳
استمرار پینگ‌پنگی این صف‌آرایی خیابانی:
اولاً‌ به قطبی‌سازی جامعه خصوصاً‌ دوقطبیِ کاذب مذهبی/غیرمذهبی و باحجاب/بی‌حجاب دامن می‌زند؛ جامعه‌ای که در ملتهب‌ترین و شکننده‌ترین و قطبی‌شده‌ترین وضعیتش در سال‌های اخیر قرار دارد.
ثانیاً این پیام را از جانب حاکمیت به معترضان می‌دهد که «من فقط زبان خیابان را می‌فهمم» پس در خیابان بمانند.
و ثالثاً به‌دلیل فرسایش و ریزش بدنه‌ی حامیان و وفاداران حاکمیت تا از یک‌جایی به بعد قابل ادامه نیست. چون درهرحال تحریک‌‌پذیری بدنه‌ی مذهبی هم سقفی دارد و تناوب آن در فواصل کوتاه نتیجه‌ی معکوس می‌گذارد.

۴
اعتراضات شهریور و مهر ۱۴۰۱، چه ذیل مفهوم «جنبش» فهم شود، چه نوعی از «انقلاب»، چه هر مفهوم دیگر، در جنس و گستره و عمق و نفوذ و استعدادِ توسعه و استمرار، مختصاتی متفاوت با دیگر حرکت‌های اعتراضات پس از انقلاب دارد. این واقعیتی است که نظام دیر یا زود ناگزیر از پذیرش آن است.


محسن‌حسام مظاهری

This comment was minimized by the moderator on the site

بترسید از آن روز!

رحیم قمیشی

"بترسید از روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل شود"
می‌دانید این جمله از من نیست و می‌دانید خطاب به چه کسانی گفته شده است.
فقط خواستم آن جملات را به‌روز و کامل‌ کنم؛

یک ماه است مردم با چشمانی مضطرب وقایع را دنبال می‌کنند، نگران نسل بعد از خودشان، نگران دختران‌شان، پسران‌شان.
یک ماه است با چشمان خود دیده‌اند لباس شخصی‌ها چه می‌کنند، باتوم به‌دستان چه می‌زنند.
دیده‌اند زندان‌هایتان چقدر بزرگند و تدارک چقدر زندانی را کرده‌اید.
یک ماه است می‌بینند به دبیرستانی‌ها و نوجوان‌ها هم رحم نمی‌کنید، به دانشجویان هم، به دختران تنها هم...
یک ماه است گفته‌اید اینها ماموران ما نیستند که شلیک می‌کنند، اینها ماموران ما نیستند که فحش ناموسی می‌دهند، شیشه می‌شکنند، اینها ماموران ما نیستند که تجاوز می‌کنند...
بترسید از روزی که باطن ذات شما را مردم بفهمند! و آن انفجار حاصل شود.

پنج حزب شناسنامه‌دار کشور به‌علاوه انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه کشور متفقا تقاضا کرده‌اند اجازه دهید یک راهپیمایی مسالمت‌آمیز برگزار کنند در هر محلی که شما تشخیص می‌دهید، در هر زمانی که شما بگویید.
چه جواب دادید؟ تظاهرات مسالمت‌آمیز چه مشکلی دارد؟ نقشه‌هایتان را به هم می‌زند؟ نمی‌شود بگویید اینها چند آشوبگر بیشتر نیستند؟ همه دشمن هستند!؟ نمی‌شود بگویید پیشوند جمهوری بر نام کشور یک دروغ بوده!؟
بترسید از روزی که باطن ذات شما را مردم متوجه شوند، و آن انفجار حاصل شود!

یک ماه است بدون وجود یک رهبر جوان‌هایی جان‌شان را کف دستشان می‌گیرند و فریاد می‌زنند خسته شدند از این زندگی. خسته شدند از دیکتاتوری، از دیده نشدن، همه که نمی‌توانند مهاجرت کنند. یک ماه است مردم فریاد می‌زنند باید معلوم شود پول‌های کشور کجا خرج می‌شوند، سفره‌شان کوچک و کوچک‌تر شده، چرا سفره شما بزرگ و بزرگ‌تر شده!؟ فرزندان‌تان از کجا آورده‌اند...
بترسید از آن روز، که آنها باطن شما را ببینند و شما انفجار را!

یک روز فردی جوان و ناشناس از میان مردم، خواهد خواست روزی خاص، در میدانی خاص معترضان بروند و تنها بنشینند و بگویند تا از مردم برای جسارت‌هایتان عذرخواهی نکنید، تا کودکان دستگیر شده، دانشجویان و جوان‌ها آزاد نشوند، تا عاملان جنایات محاکمه نشوند، تا امکان انتخاب به مردم داده نشود، تا رفراندوم برگزار نشود، بر نخواهند خاست!
یک روز مردم طاقت‌شان طاق می‌شود. فکر نکنید آن روز دیر است.
آن وقت نه ماموران شما کاری می‌توانند بکنند، نه باتوم‌هایتان، نه تیربارهایتان...
می‌دانید هنرمندان، نویسندگان، اساتید، احزاب، مردم دردمند، چه سریع به آنها ملحق خواهند شد. می‌دانید بین میدان امام حسین تا میدان ازادی تهران، دیگر جای سوزن انداختن نخواهد بود و میدان‌های تمام شهرهای بزرگ.
بترسید از آن روز!
از آن روز که دختر مظلوم ما، پس از تجاوزتان، فرار نکند... و با جمعیت بزرگ‌تری برگردد.
بترسید از آن روز که باطن ذات شما بیشتر معلوم شود.
آن وقت که از زنده بودن‌مان خجالت بکشیم.
آن وقت که انفجار حاصل شود.

بترسید از روزی که آن احزاب قانونی دیگر از شما نخواهند اجازه‌شان دهید، و دیگر انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها به شما بگوید "کار از کار گذشت".
بترسید از آن روز که خانواده‌های ماموران شما نگذارند فرزندان‌شان مردم را بزنند.
هواداران‌تان دیگر باور نکنند ناراضیان دشمنند!
بترسید از آن روزی که مردم یادشان بیاید چه مجد و عظمتی داشته‌اند.
یادشان بیاید چه کارهای بزرگی می‌توانند بکنند.
بترسید از روزی که مردم بخواهند زندگی‌ای بدون ترس داشته باشند!

بترسید از آه مظلومان
از ناله دختران تنها
از آن زنی که به او دست درازی کردید
و فکر کردید تمام شد!

"بترسید از روزی که مردم بفهمند باطن ذات شما چیست.
و یک انفجار حاصل شود."

This comment was minimized by the moderator on the site

وسط بازها!

سلمان کدیور

می‌گویند "وسط باز" منظورشان این است که یا برانداز باش یا ماله‌کش!
دو سر طیفی که کند ذهن‌ترین آدم‌ها که مکمل هم‌اند قرار گرفته‌اند.

ماله‌کش‌های وضع موجود، خالق براندازها هستند و براندازها، مایه بقای ماله‌کش‌ها در سیستم، هر کدام نباشد، وجود آن یکی بی‌معنی است!

اگر براندازهایی وجود نداشته باشند، ماله‌کش‌های یقه سفید سیستم، از گرسنگی می‌میرند.
نه حرفی برای گفتن دارند، نه لولویی برای ترساندن ملت،
نه بهانه‌ای برای بستن و فیلتر کردن،
نه بودجه‌ای برای بولتن‌نویسی نصیبشان می‌شود،
نه خبری از خلق دکان‌های سازمانی و پروژه‌های نان و آب دار تحلیلی امنیتی است.
باید نان بازوی خودشان را بخورند که بلد نیستند!

اگر ماله‌کش‌های داخلی هم نباشند، براندازها چطور تبلیغات کنند و جهان را از رژیم آخوندی بترسانند و فیلم کشته‌ها را برای شبکه‌های خارجی و سناتورهای کنگره فاکتور کنند؟
چطور جلب توجه کنند و اثبات کنند در صحنه قدرت نمرده و حذف نشده‌اند؟
آنها هم در غربت باید فضولات خودشان را میل کنند بلکه نمی‌رند!

در دو سر این طیف بودن هنر نمی‌خواهد، فقط کافی است مغزت را بفرستی مرخصی و دهانت را باز کنی.
دیده‌اید که هر دو در بد دهانی و فحاشی چقدر خبره‌اند؟
هر دو تاب هیچ نقدی را ندارند و به غایت پرخاشگر و مستبدند.
رفتارشان منطق گله را دارد. دسته‌جمعی و گروهی عمل می‌کنند.
با یک های و یک هوی، مسیر عوض می‌کنند و دائم دنبال چوپانند که آنها را هدایت کند.
حالا یکی از شورای سلطنت و فرشگرد، دیگری از محافل سری امنیتی داخل.

وسط ایستادن اما، طرح و ایده و فکر می‌خواهد، چون از هر دو سر قطب به تو دائم حمله می‌شود.
یکی می گوید منافق، دیگری می‌گوید ستون پنجم!

دو دایرکت که مالامال از فحش کریه است، یکی عکس پروفایل پهلوی دارد و دیگری تصویر یک شهید یا اماکن و اشخاص مقدس است.

یکی می‌گوید تو با دادن تقاضای تجمع قانونی، مردم را به شورش تحریک کردی و باید محاکمه شوی تا زر مفت نزنی، اگر بیانیه شما نبود ایران اصلا بهم نمی‌خورد!

دیگری پیام می‌دهد که تو با درخواست مجوز تجمع از رژیم آخوندی، به او مشروعیت می‌دهی و فردای آزادی، به چهار میخ آویزانت می‌کنیم.

ماله کش‌ها می‌خواهند به بهای نابودی ایران، نظم مسلط کنونی را حفظ کنند و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند.

براندازها نیز می‌خواهند به قیمت نابودی ایران، نظم کنونی را نابود کنند.
حتی شرم نمی کنند که درخواست حمله نظامی و تقاضای تحريم بيشتر بدهند.

وسط ایستادن به غایت سخت است. باید در پی راهی باشی که خار در پای ایران جانمان نرود، اما حال ملت بهتر شود.

باید سرت را در این کتاب و آن کتاب ببری، حرف‌ها را گوش دهی و وقت خواب و سفر و... حلاجی کنی. با خودت دائم کلنجار بروی.

باید در حد مرگ، با همه طیف‌ها و عقیده‌ها و مسلک‌ها گفتگو کنی.
باید بخوانی و ایده‌ات را تبدیل به محصول قابل فهم کنی.
باید وقتی که احضارت می‌کنند، سعه صدر بخرج دهی، وقتی محاکمه‌ات می‌کنند، صبور باشی.

شاید تلاش بی‌فایده و رنج بی‌حاصل باشد، اما شرف دارد به اینکه دو سر طیفی بایستی که جز استبداد و خشونت، خروجی دیگری ندارند.

....
....
@Falaakhon

This comment was minimized by the moderator on the site

آن‌ها درد را نمی‌بینند

این روزها پرسشی ذهن جامعه را درگیر خود کرده است. می‌پرسند: چه خواهد شد؟ قرار است به کجا برویم و آینده چه می‌شود؟
و من فکر می‌کنم منظورشان از آینده نه سالهای بعد که ماه‌های بعد است.

فارغ از هر پاسخ ممکنی که می‌توان در باب پرسش‌ از آینده داد و بدون هر گونه داوری در باره‌ی آن، اما برآمدن‌ و مطرح شدن‌ "پرسش از آینده"، تأمل برانگیزتر است. با این که می‌دانیم دیگران نیز مانند خودمان، از آینده بی‌خبرند، اما این باعث نمی‌شود دست از پرسیدن برداریم. زیرا پرسش‌هایی از این دست، گزاره‌ی استفهامی نیستند. آنان را باید نشانه‌ی روشنی بر دلهره و اضطراب نسبت به آینده تفسیر کرد. هراس و دلهره، گاهی لباسی مبدل می‌پوشد تا در چهره‌ای ناشناخته ظاهر شود. این روزها، زیر هر پرسشی از این گونه، نگرانی و دلهره‌ای پنهان است. هراس از چیزی نگران کننده که حدس می‌زنند، رخ خواهد داد. طوفانی که احساس می‌کنند در راه است. و موجی که دمادم زندگی‌شان را بالا و پایین می‌برد.

گاهی پیش از پاسخ دادن به پرسش، باید به سوالی مقدماتی اندیشید. پرسش در باره‌ی پرسش. و این که چه شده است که پرسشی متولد می‌شود و مهم می‌شود و مکررا بر زبان رانده می‌شوند؟ چه چیزی پشت پرسش، پنهان شده است و پرسش، معنا و نشانه‌ی چیست. اساسا آیا هر گزاره‌ای را که در انتها علامت سوال می‌گذارند، باید پرسش تلقی کرد؟

فهم پرسش‌ها، فهم تلاطمات آشوبناکی است که در قالب واژگان بروز می‌یابد. از طریق تحلیل پرسش‌های هر دوره است که می‌توان به مسئله‌ها، شک‌ها و بن بست‌ها پی برد و دردها و رنج‌های هر عصری را شناخت. گاهی پرسش‌های سمج و بی پاسخ، بازنمود هراس‌ها و اضطرابات است. بخشی از فهم جامعه و دردهایش از طریق واکاوی در خود پرسش‌ها است. فهم این که "پرسش" در کدام زمینه‌ی اجتماعی و اوضاع و احوال روان‌شناختی بالیده است.

گاهی پرسش برای یافتن پاسخ نیست، بلکه برای بیان درد و رنجی است که در هزارتوی ذهن و ضمیر آدمی پنهان شده است و فرصت بروز و اظهار نمی‌یابد. آشکار شدن رازی است که نمی‌خواهد فاش شود. فقط پری رو نیست که تاب مستوری ندارد، دردها و رنج‌های آدمی نیز تاب ندیده شدن ندارند. می‌خواهند به رسمیت شناخته شوند. می‌خواهند دیده شوند. حتی وقتی می‌دانند درمانی در کار نیست. حتی وقتی می‌دانند طبیبی در میان نیست. دردها منتظرند تا کسی بیاید و بگوید می‌بینمتان.

بار درد و رنجی که انکارش می‌کنند، بسیار سنگین‌تر می‌شود. گاهی انکار رنجِ دیگری، بسی دردناک‌تر از خود رنجی است که انکار می‌شود. نادیده گرفتن دلهره‌ها و هراس‌ها و انکار اندوهی جانکاه که بر صخره‌ی زندگی می‌کوبد، خودش رنج مضاعفی دارد. و این همان چیزی است که به آن بی توجه‌اند.

اگر قرار نیست و یا نمی‌توانند رنجی را کاهش دهند، اگر نمی‌توانند بر زخم دردناک هراس‌ها و نگرانی‌ها، مرهم بگذارند، دست کم آن‌ها را انکار نکنند و نادیده‌شان نگیرند. فقر و تنگ‌دستی، درد بزرگی است. اما وقتی آن را نمی‌بینند و یا حتی انکارش می‌کنند، جانکاه‌تر می‌شود. ندیدن و انکار کردن زخم‌ پاهایی که سالیان طولانی در شوره‌زار "تحریم"، برهنه بر شن‌زار داغ زندگی، قدم برداشته است، جراحت را پرالتهاب‌تر می‌کند.

✔️ زخم‌هایی که فهمیده نمی‌شوند، دردناک‌ترند.

(بازنشر با اندکی تغییر)

✍️ علی زمانیان.........۱۴۰۱/۰۷/۱۴
@kherade_montaghed

This comment was minimized by the moderator on the site

عمامه خود را برمی‌داریم و هندوانه فروش می‌شویم!

آیت الله سید اصغر ناظم زاده قمی در ابتدای درس خارج فقه – ۹ مهر ۱۴۰۱ در قسمتی از سخنانش گفت:
باید با مردم مدارا کرد. پیامبر اسلام با امتش اینگونه بود، انسان تعجب می‌کند که مثلاً یک زن رقاصه از مدینه خدمت پیامبر می‌رسد و می‌گوید زندگی من بهم ریخته کمکم کنید، چون از وقتی جنگ بدر تمام شده مردم عزادارند و جشن نمی‌گیرند و من درآمدی ندارم. پیامبر هیچ سؤالی از وی نمی‌کند که آیا مسلمانی یا نه، توبه کردی یا نه، و فقط به اصحاب فرمود به او کمک مالی کنید. باید با مردم مهربان بود. ممکن است بعضی مسئولین ندانم کاری کنند و این عین ریختن بنزین در آتش است.
در زاهدان می‌گویند به دختری تجاوز شده و مشخص است که فلان شخص این کار را کرده است. آقا باید این شخص را برکنار کنید و اعلام هم بکنید و مجازاتش هم باید بکنید و از این شهر ببریدش بیرون.
چرا با این مردم خوب مدارا نمی‌کنید؟! این کارها خدای ناکرده باعث می‌شود خطری پیش بیاید که دیگر قابل جمع شدن نباشد.
خدا می‌داند من به خاطر عبا و عمامه خودم نمی‌گویم. اصلا ما بنا به فرمایش مرحوم آیت الله آشیخ مرتضی حائری (ره) عمامه خود را برمی‌داریم و هندوانه فروش می‌شویم و خیلی هم خوب است میوه فروشی.
ولی این همه شهید داده شده، جانباز و اسیر داده‌ایم در زمان جنگ، اینها را باید حفظ کرد با مدارا کردن با مردم.
بله با آشوبگر باید برخورد کرد، با اشخاصی که وسط اعتراضات آرام مردم آشوب می‌کنند باید برخورد کرد؛ اما آن وسط یک آقایی در مجلس شورای اسلامی یک مرتبه بلند می‌شود و می‌گوید این مردم نجاست هستند و باید جمعشان کرد. آقا چرا توهین می‌کنید؟ چرا به خرمن آتش می‌فرستید؟ همه معترضین نجاستند؟
از مسئولین امر می‌خواهم جلوی گرانی‌ها را بگیرید، این چه وضعی است که بسیاری نمی‌توانند خانه بخرند، حتی خانه اجاره کنند، نمی‌توانند دختر شوهر دهند، نمی‌توانند پسر زن بدهند؛ در حالی که مملکت روی نفت خوابیده، هم دریا دارد، هم جنگل دارد، هم معدن دارد و چیزی کم نداریم، مع الاسف هر روز وضع مردم وخیم و وخیم‌تر می‌شود.
در هر حال من فقط درد دل دارم که بگویم و جز تاسف و تاثر چیزی ندارم بگویم.

This comment was minimized by the moderator on the site

بیانیه شصت و پنج تن از استادان دانشگاه صنعتی شریف:

بیایید در شیوه های خود تجدید نظر کنید/گشت های منکراتی و ارشادی را جمع آوری کنید، زیرا اینها جز بسط منکرات کاری انجام نمی دهند/نظارت استصوابی را کنار بگذارید زیرا سبب کنار کذاشته شدن شایستگان و به قدرت رسیدن فرصت طلبان نادان است/به اشتباهات خود در عرصه حکومت داری- حداقل در خفا هم که شده- اقرار کنید و بدانید این راهی که میروید سرانجام مطلوبی ندارد/

سخنی با دانشجویان و انذاری به مسئولان:

دانشجویان گرامی ما اگر چه همیشه در دردها و کاستی ها همراه شما نبوده ایم، امّا خواسته‌های به حقّ شما را درک می‌کنیم. جوان امروز ایرانی حقّ دارد برافروخته باشد، از ستمی که چندین سال بر آنها رفته است، از فشار زور و جبر عقیدتی بظاهر اخلاقی ولی در حقیقت منکراتی، از فشار گشت منکرات، گشت ارشاد و اخیرا” پلیس امنیت اخلاقی.

از دست رفتن جان عزیز جوانان برای ما بسیار دردناک است، خواه جان عزیز مهسا امینی دختر کُردستان ایران باشد، خواه دیگر جوانان.

همه این عزیزان دختران وپسران ایرانند. جوانان ایران چیز زیادی نمی خواهند، آزادی و کرامت ، اشتغال، ازدواج، مسکن وامید به آینده . فراهم آوردن اینها مقدمّاتی دارد که رونق اقتصادی و ارتباطات متعادل جهانی از نخستین آنهاست.
ما از جوانان و دانشجویان خود می خواهیم برای رسیدن به خواسته های خود، از ناسزاگویی و زد و خورد بپرهیزند از دیگر طیف جوانان، دانشجویان بسیجی، علاقمندان به ولایت متقابلا می‌خواهیم استقلال خود را از نهادهای بیرون دانشگاه حفظ کنند. شما عزیزان در دانشگاه نیز همانند عرصه جامعه سهم بزرگی از قدرت را در اختیار دارید و باید به نسبت آن مسئولیت پذیر باشید. عزیزان بسیجی و علاقمندان به نظام و حکومت، بنظر ما تا بی نهایت نمی توان با زور و با جبر بر اکثریت مرد م حکومت کرد و هر خواسته به حقّی را با سرکوب نظامی، امنیتی، خیابانی، نیروهای لباس شخصی، ضرب و جرح و خدای نکرده ارعاب و تهدید پاسخ داد.

ما یک کشور داریم بنام ایران که متعلق به همه ماست و باید به آینده آن بیندیشیم. خدا می داند اگر چرخه جهنّمی خشونت بالا بگیرد، کشور ما به چه سمت سویی خواهد رفت و در صورت فروپاشی اجتماعی، و با وجود این همه دشمنان در اطراف ما، سر از کدام بیابان بی انتها و بی امید در خواهیم آورد. برادران، رفقا، دوستان، ولائیون! ایران متعلق به همه است. نمی توان سلائق، خواسته ها، اندیشه ها، مصوّبات، قوانین و حتّی اجتهاد یک اقلیت را بر جمع بزرگی تحمیل کرد. غالب مرد مایران مسلمانند ولی بوضوح اکثریت آنان دولت ناکارآمد کنونی را که از ضعیف ترین دولتمردان تاریخ جمهوری اسلامی تشکیل شده نمی پسندند.

دولتی که با تحریم گسترده انتخابات توسط مردم به روی کار آمده و مجلسی که به دلیل نظارت مستمر استصوابی از افراد کارآمد و کاردان خالی شده است، نمی توانند بحران های فزاینده کشور را حل کنند. ما مجلس و دولت کارآمدتر و باسوادتری می خواهیم.

از مسئولان کشور نیز چنین می‌خواهیم:

بیایید در شیوه های خود تجدید نظر کنید. اجازه دهید اکثریت ملت بدون شورش و بدون اغتشاش و بدون خشونت ورزی در تعیین سرنوشت خویش سهیم باشد.

گشت های منکراتی و ارشادی را جمع آوری کنید، زیرا اینها جز بسط منکرات کاری انجام نمی دهند.

نظارت استصوابی را کنار بگذارید زیرا سبب کنار کذاشته شدن شایستگان و به قدرت رسیدن فرصت طلبان نادان است.

به اشتباهات خود در عرصه حکومت داری- حداقل در خفا هم که شده- اقرار کنید و بدانید این راهی که میروید سرانجام مطلوبی ندارد.

بیایید در همه امور به رای و خواسته مردم تمکین کنید و از تکیه بر نظریات مغشوش و سست پرهیز کنید و دست از استبداد رای بر دارید.

بیایید، همّت کنید از این امتحان سر بلند بیرون آیید و اولین گام ها را برای تصحیح خطاهای گذشته و بازگردانیدن امید به نسل جوان بردارید.

به عنوان نخستین قدم دانشجویان دستگیر شده را بدون قید و شرط آزاد کنید تا به تحصیل خود ادامه دهند. اینها سرمایه های ایرانِ فردا هستند.

اسامی امضاکنندگان:
https://modaresinpress.ir/news/2529/

This comment was minimized by the moderator on the site

متن بیانیه حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در پی می آید:

بسمه تعالی

مایل بودم درباره «اتفاقات تلخ این روزها» پیش از این سخن بگویم، ولی به سبب آشفتگی فضای عمومی جامعه این امر را به زمانی مناسب تر واگذاشته بودم. اما امروز که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای(حفظه الله) از همگان خواستند تا درباره اتفاقات اخیر اظهار نظر کنند، به نظرم آمد تا چند جمله ای در این باره بنویسم:

۱- تردید نباید داشت که بین «اعتراض» که حق قانونی هر شهروند است، با «اغتشاش» که ریشه در دسیسه های دشمنان مردم دارد، تفاوت وجود دارد. اعتراض، نشان زنده بودن جامعه ای است که برخی از آسیب ها را بر نمی تابد، ولی آشوب و هنجارشکنی -آن هم وقتی توسط رسانه هایی عاری از دلسوزی برای ملت ایران بر آتش آن دمیده می شود- ثمره ای جز حاکمیت افراطی گری و یا هرج و مرج ندارد. فراموش نکنیم که رسانه هایی که امروزه میدان دار ایجاد شقاق در میان ما شده اند یا تاریخی سراسر دشمنی با ما دارند و یا از جایی ارتزاق می کنند که همواره ایران و ایرانی را ضعیف و زبون خواسته است.

ما چاره ای نداریم جز اینکه همراه و همدوش یکدیگر زندگی کنیم. همه ما با هر سلیقه و نگاهی، یک ملت ایم؛ با سلایق متفاوت و با هدفی واحد. سربلندی کشورمان، با زندگی مسالمت آمیز با هم و ایستادگی در مقابل آنان که ذلت ما را می خواهند محقق می شود. باید با هم گفت و گو کنیم؛ جناح ها با مردم، و حاکمیت با آنانی که دیگر گونه می اندیشند. و صد البته تردید نکنیم که ستیز با دین و جنگ با آنچه در منظر مردم «ارزش دینی» شناخته می شود، همانند جنگ با آزادی و رفاه به یک اندازه ابتر و ناممکن است.

۲-گفت و گو تنها راه برون رفت از بن بست های اجتماعی است. روشن است که ما با اعتراض هایی یک دست مواجه نیستیم. و هر از چندگاه، گروهی کوچک یا بزرگ با سلیقه ای متفاوت ممکن است نسبت به سیاستی و یا رفتاری معترض باشد. در این جامعه، چه معترضین و چه بدنه ى حاکمیت گریزى از این ندارند که به گفت و گو با تمام شرایطش، که معقول ترین راه اصلاح است، تن در بدهند.

اگر از یکسو، شعارهای تند و خشمگینانه ثمری نمی دهد، اما مجموعه نظام هم باید گفت و گو با بخش های مختلف ملت را آغاز کند و شنیدن درد ایشان و در صورت لزوم معذرت خواهى از آنان را -که مدت مدیدى است کمرنگ و فراموش شده-بیاموزد.

طبیعی است که نتیجه این گفتگو نه ادامه «انعطاف ناپذیری در برخی روش ها و ارزش ها»، و نه مطابق با خواسته های تند ساختارشکنانه خواهد بود. و از همین گفت و گوهاست که میزان مجاز انعطاف و تعریف ساختارشکنی به دست می آید.

۳- امروز دردهای مختلفی بر جان مردم سنگینی می کند که مهم ترین آنها بحث معیشت و مشکلات اقتصادی است. حل هر مشکلی در حوزه های دیگر محتاج اصلاح در امور اقتصادی است. دولت مردان باید بدانند که اگر نتوانند مشکلات اقتصادی را برطرف کنند همواره زمینه آشوب ها و سوء استفاده اجانب را فراهم آورده اند.

۴-بخش زیادی از اعتراض و دلخوری های مردم ناشی از بسته بودن راه های قانونی اعتراض و در صورت لزوم تغییر قانونی برخی قوانین و سیاست هاست. شک نباید داشت که باز کردن مسیر حضور همه سلیقه ها در ارکان حکومت، راه دشمنان را سدّ می کند. برای اینکه ظرفیت حضور آمریکا و رژیم غاصب اشغالگر و ایادی آنها را کم کنیم، باید ظرفیت نظام را در مشارکت همه سلایق در تقنین و اجرا فراهم کنیم.

۵-شخص رهبر انقلاب اسلامی که علاوه بر جایگاه حقوقی از ویژگی های ممتاز اخلاقی برخوردارند و از سرآمدان روزگار خود هستند، برای همه کسانی که با معظم له از دور یا نزدیک آشنایی دارند دارای احترام ویژه ای هستند و برای بخش های بزرگی از مردم از چنان احترامی برخوردارند که توهین به ایشان مانع بزرگ هر نوع تفاهم و گفت و گوست. ضمن اینکه برای همه آشنایان به سیاست محرز است که صحت و سلامت ایشان پیوندی عمیق با آرامش کشور و صلاح امور دارد.

۶-جمهوری اسلامی ثمره خون های پاکی است که برای خدا و با پیروی از امام عظیم الشأن و با امید سعادت مردم بر زمین ریخته شد. حفظ آن و صد البته اصلاح آن و چشم نبستن بر اشکالات آن و در عین حال دفاع از حقیقت ناب آن، وظیفه تمام کسانی است که خود را وامدار این اتفاق بی بدیل می دانند.

لازم می دانم در پایان برای جان باختگان حوادث اخیر طلب رحمت، برای آسیب دیدگان آرزوی سلامت و بهروزی، برای حافظان امنیت توفیق و برای همه مردم روزهای بهتر و شادتر از خدای متعال مسألت نمایم و از آنچه در شب گذشته در دانشگاه صنعتی شریف واقع شد، ابراز تأسف نموده و مسئولان مربوطه را به رعایت هر چه بیشتر حرمت دانشگاه توصیه کنم.

سید حسن خمینی
11 مهرماه 1401
/جماران

This comment was minimized by the moderator on the site

رسول خادم، در پست جدید اینستاگرامی نوشت:

آنهایی که با کوتاهی در عمل به مسئولیتهایشان، مقصران ایجاد بستر اعتراض مردم هستند، کاسه از آش داغ تر شده و مدعی شدند که باید کسانی را که دلسوزانه در کنار مردم‌ بوده‌اند، بعنوان مقصران اصلی تنشهای اخیر، پاکسازی کرد! چه فرافکنی حساب شده‌ای! قهرمان کشتی جهان و المپیک، در ادامه نوشت: نماینده مجلسی که امروز باید پاسخگو باشد که در جریان اعتراضاتِ در این چند روز کجا بوده است؟ کدام داد را به صحن مجلس آورده است؟ بر سر کدام بیداد فریاد کشیده تا مردم معترض ببینند حرفشان و مطالبه‌شان را نمایندگانی در مجلس دنبال میکنند و حق آنها را پی میگیرند، مدعی شده که باید جامعه را از وجود ورزشکاران، هنرمندان و … همراه با صدای مردم پاکسازی انقلابی کرد! رئیس پیشین فدراسیون کشتی در ادامه نوشت: امروز اگر قرار است جایی پاکسازی انقلابی شود همین مجلس غیرمردمی و نمایندگانی است که بی تعهدی خود به مردم را در پشت شعارهایشان پنهان کرده‌اند! مجلس باید از وجود جماعتی که مردم را به خودی و غیرخودی تقسیم میکند پاکسازی شود. اشک و خونی که در کف خیابان از هر طرف ریخته شد به گردن همین مجلس است!
@salamonlline

This comment was minimized by the moderator on the site

آخرین تار موی
محسن رنانی


دوستان هی می‌پرسند چرا در این زمانه بیم‌وامید ساکتی؟ راستش دو مطلب مفصل نوشتم و کنار ‏نهادم. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای ‏دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتن درست با جامعه را هم ‏ندارد. آری چند دهه است که گفتنی‌ها توسط نخبگان فکری و مدنی گفته شده است، اگر می‌توانست، ‏می‌شنید و اگر می‌خواست، گامی‌ برمی‌داشت.‏
(http://www.renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47)و آخر چه می‌توان گفت با نسلی که چهل سال است از حکومت و از روشنفکران فقط حرف شنیده ‏است و امروز تصمیم گرفته است خودش عمل کند. نسلی که قدرتمندانه با یک حرکت، کل صحنه ‏بازی را تغییر داد و همه مرزها و محدودیت‌ها را جابه‌جا کرد و نشان داد که جامعه، همچنان زنده و پویا ‏است و به وقت خودش برگه‌های آسِ خود را رو می‌کند. و مفتخریم به جامعه‌ای و نسلی که با رونمایی ‏از ظرفیت‌های نهفته‌اش و آشکارسازی امیدهای وجودی‌اش، توانست یک‌شبه دریایی از امید ‏روانشناختی‌ را نیز برای خودش خلق کند.‏
همیشه به ما گفته‌ بودند خون مظلوم خون خداست که برکت خواهد کرد و در دعاها خدا را به خون ‏مظلوم سوگند دهید. اکنون چه برکتی عظیم‌تر از این‌که خون مهسای زیبای ایران، این همه انرژی و ‏نشاط به جامعه تزریق کرد؟ بنگرید، نه تنها ملتی بلکه جهانی به‌پا خاسته است برای پاسداشت حرمت ‏خون دختری که نماد تبعیض‌ بود، چون زن بود و کُرد بود و سُنی بود؛ و همه چیز مهیا بود که مرگ او ‏درگمنامی فراموش شود. کاک امجد و باجی مژگان، می‌بینید چگونه جوانان از همه اقوام، زبان‌ها و ‏مذاهب ایرانی، قیام کرده‌اند تا خون دختر مظلوم شما زنده بماند؟ برکت بر شما و برکت بر این نسل ‏باد. این روزها ایران، خدایی‌ترین، عرفانی‌ترین و رویایی‌ترین روزهای سه دهه اخیر خود را تجربه می‌کند. ‏شرم‌باد بر آنان که افسانه بی‌دینی را به این نسل می‌بندند و حجاب را که‎ ‎طبق آموزه‌هایی که خودشان ‏به ما آموخته‌اند، نه جزء اصول دین است و نه جزء فروع دین، ابزار سرکوب این نسل کرده‌اند.‏

آری نسلی که قدرتمندانه برای خودش رهبر خلق می‌کند، اندیشه خلق می‌کند و راهکار خلق می‌کند، ‏نیازی به رهنمودِ روشنفکران فرسوده و دانشگاهیان بی‌عملی چون من ندارد. او آنقدر قدرتمند است که ‏همه خلاء‌ها را خودش جبران می‌کند.‏

با حکومت نیز همه گفتنی‌ها گفته شده است، شاید تنها سخنی که باقی‌مانده است و می‌توان امروز ‏بدون لکنت گفت این است که این نظام دارد شکست می‌خورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته ‏است، فقط تئوری پیروزی دارد. آقایان، برای ماندن، باید تئوری شکست هم داشته باشید. با شیوه‌ها ‏و اندیشه‌های گذشته، نمی‌توانید این نسل را مهار و با آن تعامل کنید. بنابراین برای حفاظت از خودتان ‏و از کشور، تنها یک راه باقی مانده است و آن این که بپذیرید این قانون اساسی و این سامان سیاسی ‏پاسخگوی این نسل و این جامعه نیست و لازم است بر اساس اقتضائات دنیای جدید و نسل جدید از ‏نو بازنویسی و بازسازی شود. در این صورت، نخست باید نخبگان مستقل ملی و نمایندگان واقعی ‏جامعه مدنی بویژه چهرگانی که جامعه به آنها اعتماد کرده است (سلبریتی‌ها) را به رسمیت بشناسید و با ‏آنان گفت‌وگو کنید تا درباره سازوکاری اعتمادآمیز به توافق برسید. سازوکاری که در آن، شیوه تشکیل ‌‏«شورای ملی بازنویسی قانون اساسی» به دقت تعیین شده باشد. بازنویسی‌ای که البته در چارچوب ‏همین قانون اساسی کنونی به همه‌پرسی گذاشته خواهد شد. با پذیرش چنین فرایندی است که نخبگان ‏و چهرگان می‌توانند برای اقناع جامعه وارد گفت‌وگو با آن شوند. شاید و تنها شاید با این راهکار بتوانید ‏اعتماد جامعه را جلب کنید و آنان را آرام کنید تا تحولات ضروری، در امنیت و آرامش چهره بندد.‏
و البته تعلل نکنید، فرصت اندک است. اگر خون بیشتری ریخته شود و خشونت همه جا را فراگیرد، ‏دیگر نخبگان و چهرگان نیز از جامعه جرأت نخواهند کرد با حکومت گفت‌وگو کنند و راه مصالحه ملی ‏بسته می‌شود.‏

‏ زنهار و زنهار که گمان نکنید که سرکوب می‌کنید و تمام می‌شود. گیرم که در این لحظه، این شور ‏اجتماعی سرکوب شود، پایان که نمی‌یابد، بلکه به سانِ آتشِ زیرخاکستر خواهد ماند و انباشته‌تر ‏خواهد شد. آنگاه با بزنگاههای ناگزیر آینده که پی‌در‌پی می‌رسند چه می‌کنید؟ آنگاه با لحظه جانشینی ‏چه می‌کنید؟ لحظه‌ای که دیگر اقتدار کاریزما حضور ندارد که به دستگاه سرکوب انسجام دهد و ‏وجدان اخلاقی نیروهای سرکوب‌ را اقناع کند. متوجه هستید که در آن لحظه که اقتدار کاریزما پایان ‏می‌یابد جامعه بسانِ فنری که آزاد می‌شود همه انرژی‌های انباشته خویش را بیرون می‌ریزد؟ پس به ‏خودتان و به ایران رحم کنید و تا اقتدار کاریزما هست، تحول را آغاز کنید. صمیمانه به جامعه بگویید ‏که پیامش را شنیده‌اید. این آخرین تار مویی است که می‌توان به آن چنگ زد. والسلام./ ۱۱ مهر ۱۴۰۱‏

.

renani.net (http://renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47)

This comment was minimized by the moderator on the site

در گفت‌وگو با دیده‌بان ایران مطرح شد
محمدرضا تاجیک: با شورش بدن های ناآرام روبرو هستیم/ جامعه از مرحله ترس به قهر پا گذاشته/ حاکمیت باید پا را از روی «مین ذهنی» خود بلند کند/ سرکوب، اعتراض ها را خشن‌تر می‌کند/ ناخودآگاه سرکوب شده اجتماع به خیابان آمده/ خشم انباشته مردم دوباره باز می گردد
محمدرضا تاجیک استاد دانشگاه با متفاوت خواندن آنچه در ایران امروز در حال وقوع است به سایت دیده‌بان ایران گفت: کنش امروز از نسل جنبش‌هایی است که نه ایدئولوژی دارد، نه رهبری، نه حتی ساماندهی قبلی؛ بلکه یک نوع وحدت شکل گرفته در کثرت است. امروز انسان‌های مختلف با تمام تکثری که دارند در یک جا جمع شده‌اند.

محمدرضا تاجیک: با شورش بدن های ناآرام روبرو هستیم/ جامعه از مرحله ترس به قهر پا گذاشته/ حاکمیت باید پا را از روی «مین ذهنی» خود بلند کند/ سرکوب، اعتراض ها را خشن‌تر می‌کند/ ناخودآگاه سرکوب شده اجتماع به خیابان آمده/ خشم انباشته مردم دوباره باز می گردد
به گزارش سایت دیده‌بان ایران؛ وضعیت پیش آمده در روزهای اخیر برای جامعه ایران و افزایش سطح تنش اجتماعی موجب شده تا بسیاری از متفکران، سیاستمداران و جامعه‌شناسان هرکدام بر اساس اندیشه خود به دنبال ریشه‌یابی اوضاع کنونی باشند. هرچند در نقطه مقابل نیز کنش‌گرانی درسطح جامعه حضور پیدا کرده‌اند که از اساس این نظریه‌ها را رد می‌کنند و حرکت خود را حتی متمایز از آنچه پس از انتخابات ۸۸ و آبان ۹۸ رخ داد می‌دانند.

از سوی دیگر حضور و حتی میان‌داری زنان در اتفاقات اخیر و همچنین بازنمایی شعارهای زنانه در این روزها عاملی شده تا بسیاری از تحلیلگران حوزه اجتماع به این باور برسند که شاید یک خیزش کاملا زنانه در ایران رخ داده و حتی سایر جنبش‌های زنانه در جهان را نیز تحت تأثیر خود قرار دهد.

در همین رابطه؛ رئیس پیشین مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت اصلاحات بر این باور است که نمی‌توان نگاه جنسیتی صرف به مسائل کف خیابان داشت و شاید کنش مردمان امروز از بدنی زنانه در حال مطرح شدن باشد. او حتی بر این باور است که؛ نمی‌توان یک نام و قالب مشخص برای آنچه در ایران امروز در حال رخ دادن است در نظر گرفت.

این استاد دانشگاه تأکید می‌کند؛ نباید به هر دلیلی کنش‌گری مردم در اجتماع نادیده و یا حتی سرکوب شود، زیرا این رفتار در نهایت جامعه را خشمگین تر و خشن‌تر می‌کند و در زیر لایه جامعه یک تروما ایجاد می‌کند که در طولانی مدت ممکن است به شکلی دیگر و البته با قدرتی بالاتر در برابر طبقه حاکم قد علم کند.

آنچه در ادامه در معرض نظر شما قرار می‌گیرد؛ گفت‌وگوی سایت دیده‌بان ایران با محمدرضا تاجیک، تئوریسین، استاد دانشگاه و رئیس پیشین مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت سید محمد خاتمی است:

آقای تاجیک! به عنوان سؤال نخست؛ لطفا بفرمایید چرا در سال‌های اخیر اعتراضات مختلف در کشور، آن هم با موضوعات گوناگون؛ در بازه‌های زمانی کوتاه در حال تکرار است؟

تاجیک: ایران امروز در مواجهه با یک نوع «قهر» فعال قرار گرفته است. در شرایط کنونی به نظر نوعی قهر فعال به صورت انباشته و فشرده شده، با یک نوع جشن و جنبش «سوژه شدگی» توأم شده است.

شاهد هستیم که عده‌ای در کف خیابان‌ها با یک کنش، جشن سوژگی خود را برگزار می‌کنند، اما از رهگذر قهری که فعال شده و دیگر شکل منفعل گذشته را ندارد. کنش جمعی کنونی الزما مبتنی بر یک نوع عقلانیت به معنای مرسوم آن نیست. به قول «اسپینوزا» این کنش به نوعی برآمده از عواطف و تأثیرات است؛ تأثیری مانند خشم و نفرت از شوربختی خود و یا حس ترحم نسبت به شوربختی دیگران.

سوژه سیاسی کنونی در جامعه امروز ایران از دوران ترس عبور کرده و وارد دوران قهر شده است. این قهر نیز به اشکال گوناگون، معطوف به یک اراده نیستی شده است. به این معنا که؛ این سوژه از رهگذر اِعمال اراده نیستی، هستی خود را ثابت می‌کند.

انگار که جامعه تصور می‌کند؛ بهشت دیگران برای و تبدیل به جهنم شده است. و یا به قول استاد «شفیعی کدکنی»: "آنچه می‌خواهد نمی‌بیند و آنچه می‌بیند؛ نمی‌خواهد!"

جامعه نمی‌خواهد اهلی شده قدرت باشد

جامعه تصور می‌کند که جامعه و قدرت او را یک بدن «رام» و «اهلی» می‌خواهد. کنش‌گر جامعه امروز در حال برهم زدن این فضا است. او از بدن خود متن و سخن می‌سازد و از آن حالت تسلیم و فرمان‌بری محض خارج می‌شود. «فوکو» تعبیری به عنوان دانش‌های تحت «انقیاد» را مطرح می‌کند و امروز و در جامعه ایران؛ شورش بدن‌های تحت انقیاد را شاهد هستیم.

کنش‌گر جامعه امروز دیگر تمایل ندارد که به صورت و سیرتی درآید که قدرت اراده می‌کند. آن دیگری نمی‌خواهند «ابژه»ی میل یک دیگری بزرگ تر باشند؛ به همین دلیل نیز شاهد هستیم که همین کنش‌گران سر به شورش برداشته‌اند.

یکی از دلایل رادیکال شدن فضای امروز در جامعه، تبدیل ترس دیروز به قهر امروز است. قهری که با احساسات و هیجانات جوانی نیز همراه شده است. به تعبیر اسپینوزا، این کنش تبدیل به یک نوع شادمانی شده و نمی‌توان آن را اندوه دانست.

جنبش کنونی با یک نوع شادمانی و شور زندگی همراه است. کنش‌گر امروز در حال زنده کردن و معنابخشی به زندگی خود است، و در همین فرایند نیز او در حال معنا کردن خود است.

به تعبیر «لکان» نوعی لذت و کیف نیز در پشت کنش‌های جمعی کنونی نهفته است. انسان‌هایی که خیابان‌ها را صحنه تئاتر بازیگری و مواجهه خود می‌کنند و به اشکال گوناگون؛ غیرممکن‌ها را نیز ممکن می‌کنند. در شرایطی که ممکن خود را می‌سازند، خود را نیز می‌آفرینند.

فکر می‌کنید جامعه امروز ایران در مواجهه با یک حرکت اعتراضی «زنانه» صرف است؟ زیرا شعارها، سوژه و حتی میان‌داری اعتراضات کنونی به نوعی رنگ و بوی زنانه دارد.

تاجیک: من کنش‌گری امروز را بیش از اینکه یک مسأله زنانه بدانم، آن را مرتبط با «بدن» می‌بینم. به نظر شاهد شورش بدن‌های بدون «اندام» هستیم، و جامعه امروز تجلی و ترجمان خود را در بدن «زن» پیدا کرده است و همین موضوع برای این جامعه تبدیل به روزنه‌ای برای عبور شده است.

اینگونه می‌توان گفت که بدن در صف اول مبارزه و یا کشاکش قرار گرفته و حتی بدن «مرد» نیز در این فضا به نوعی زنانه شده است. به همین دلیل نمی‌توان نگاه جنسیتی صرف به بدن در کف میدان دانست و آن را باید همچنان در ذیل بدن‌های تحت انقیاد در نظر گرفت.

به نظر شما اگر نگاه‌ فمینستی بخشی از حاکمیت به کنش‌گری زنان را کنار بگذاریم و تنها نوع رفتار کنونی این بخش از جامعه را در نظر بگیریم، فکر می‌کنید زنان در فردای این جامعه چه نقشی خواهند داشت و قدم‌های امروز آنها منجر به چه اتفاقی خواهد شد؟

تاجیک: بدون تردید دیگر نمی‌توان یک نگاه جنسیتی صرف به زنان جامعه امروز داشت و از این فضا عبور کرده‌ایم. این را باید در نظر داشته باشیم که در طول هرگاه جامعه به رکود می‌رسیده و مردان دچار انفعال شده و به قول عام در لاک خود فرو می‌رفتند، یک حرکت زنانه جامعه را به تحرک وا می‌داشته است.

4 شاید زنان در نقش کاتالیزور جامعه ظاهر شوند

در شرایط کنونی نیز این احتمال وجود دارد به دلیل ناکام ماندن جنبش‌های اجتماعی و همچنین تغییر مسیر جنبش بزرگ سال 57، نوعی انفعال در جامعه ایجاد شده و این حرکت زنانه شاید به عنوان «کاتالیزور» جامعه و مردان را به تحرک وا دارد.

باید بپذیریم که زن در جامعه امروز ایران یک کنش‌گر در کنار سایر کنش‌گران است او نیز کنش و واکنش خود را نسبت به موضوعات مختلف نشان می‌دهد. امروز در کف جامعه نیز در کنار مردان و پسران نیز شاهد هستیم که زنان و دختران نیز حضور فعال و کنش‌گرانه دارند.

به نظر شما چرا فضای میان دو گروه معترض و مسؤول حفظ امنیت تا این حد «خشمگین» شده است؟ فکر می‌کنید سرانجام این خشم انباشته به کجا خواهد کشید؟

تاجیک: به نظر من ما شاهد خیزش «قهریون» هستیم. به این معنا که کسانی امروز در کف جامعه هستند که دیر زمانی است با نظم نمادین و گفتمان و اربابان مستقر قهر کرده‌اند. در نقطه مقابل نیز بخش حاکمیتی مستقر با این مردم قهر کرده‌اند.

اربابان قدرت در تمامی زمینه‌های فرهنگی، زیبایی‌شناختی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... با این مردم قهر کرده‌اند. در این فضا ما شاهد یک نوع کج‌روی عامدانه از آنچه حاکمیت برای مردم می‌خواهد، هستیم.

اراده امروز نیز معطوف به نیستی است، به این معنا که؛ اساسا این بخش از جامعه به دنبال آن نیست که یک تصویر و تصور روشن از آینده ارائه کند. بلکه تلاش می‌کند شرایط، مناسبات، منطق و وضعیت موجود را زیر «پاک‌کن» خود قرار دهد. به تعبیر «گرامشی» شاهد یک نوع جنگ «مواضع» هستیم. یک فضای آرمانی در مقابل این بخش از جامعه نیست، بلکه او در لحظات و دمک‌های کنونی خود کنش‌گری می‌کند و تلاش می‌کند «زیربدنه‌ها» را تسخیر کند و به دنبال تسخیر ریزبدنه‌های اطراف دژ روبروی خود است تا گام به گام و سنگر به سنگر پیشروی کند.

کنش‌گر امروز تصور می‌کند جز با خشم نمی‌تواند حرف خود را به طبقه حاکم برساند

کنش‌گر امروز تصور می‌کند که نمی‌تواند تغییری ایجاد کند و مسیر دیگری پیش روی او وجود ندارد و چاره را تنها در اِعمال قهر می‌بیند. او تصور می‌کند که تنها زبان «خشم» چاره‌ساز است و سایر زبان‌ها جواب نمی‌دهند و شنیده نیز نمی‌شوند.

این خشم را نیز می‌توان در اقشار خاصی دید که نه دارای ایدئولوژی خاص و یا به تعبیر جیمسون «نقشه شناختنی» هستند. حتی نمی‌توان گفت این افراد دارای یک عقلانیت ابزاری مشخص معطوف به آینده هستند. حتی نمی‌توان که رابطه منطقی به هزینه و فایده این نوع حرکت‌ها پیش‌بینی شده است.

باید بپذیریم که کنش‌گر امروز جامعه در حین کنش‌گری خود، ماهیت حرکتی خود را شکل می‌دهد و آن مشق می‌کند. او حتی شرایط کنش‌گری خود را شخصا ایجاد می‌کند و بدون هیچ پیش‌زمینه فکری مطلقی پا به این عرصه می‌گذارد.

کنش امروز از نسل جنبش‌هایی است که نه ایدئولوژی دارد، نه رهبری، نه حتی ساماندهی قبلی؛ بلکه یک نوع وحدت شکل گرفته در کثرت است. امروز انسان‌های مختلف با تمام تکثری که دارند در یک جا جمع شده‌اند.

3 شاهد جنبش هرچه‌ها هستیم

شاید اینگونه بتوان گفت که ما شاهد جنبش «هرچه» ها هستیم! یعنی هرکسی در این جنبش می‌تواند یک «چه» و یا «کس» متفاوت آن هم با انگیزه‌ها و انگیخته‌های متفاوت باشد. نقطه اشتراک این کَس های متفاوت نیز «کف خیابان» است که آنها را به هم متصل می‌کند.

این کَس‌های متفاوت همدیگر را پیدا می‌کنند و تبدیل به یک بدن مشترک می‌شوند، این اندام‌های بدون اندام در کف خیابان یکدیگر را پیدا کرده و یک «اندام‌واره» و یا «ارگان» ایجاد می‌کنند. در چنین شرایطی شاهد هستیم که این ارگان جدید تمامی مرزها را رد می‌کند و تمامی ایرانیان در سراسر جهان را به شکلی از اشکال در بر می‌گیرد.

کنش امروز نیز به هیچ عنوان استراتژی محور نیست، بلکه «تاکتیک محور» است. حتی آرمان محور نیز نیست و بلکه مبتنی بر یک نوع «زیست جنبش» و زندگی است. همین امر باعث می‌شود که او از هیچ چیز، چیزی برای خود بسازد و از هر عاملی برای خود یک «روزنه» برای عبور بسازد.

در چنین فضاهایی نیز دیگر واقعیت یک واقعه مهم نیست، آنچه چیزی که رخ می‌دهد، از فردای آن یک واقعیت دیگر شکل می‌گیرد. به این معنا که پس از واقعه یک فضای جدید برای کنش‌گری شکل می‌گیرد و همین موضوع تبدیل به واقعیت قضیه می‌شود.

حتی نظریه پزشکی قانونی درباره مهسا امینی نیز دیگر اثری بر جامعه نخواهد گذاشت!

در قضیه مهسا امینی نیز دیگر واقعیت واقعه پیش آمده اهمیتی ندارد و هرآنچه پزشک قانونی و یا دستگاه‌های حاکمیتی بگویند نیز دیگر کارآمدی ندارد و تنها کنش‌گر امروز به این فکر می‌کند که چگونه می‌تواند از واقعه موجود یک روزنه برای عبور بسازد.

یعنی ما امروز در مواجهه با «قهر ملی» هستیم؟!

تاجیک: نمی‌توان از یک قهر ملی به صورت مطلق سخن گفت، زیرا بخشی از جامعه بر این عقیده هستند که حرکات «رادیکال» نمی‌تواند در جامعه معنا پیدا کند. آنها بر این تصور هستند که ممکن است یک خشم جایگزین یک خشم دیگر، یک ترس جایگزین ترس دیگر، یک دیگری بزرگ جایگزین دیگری بزرگ‌تری شود و حتی یک نوع «توتالیتاریسم» جایگزین توتالیتاریسم دیگری شود.

نمی‌توان گفت که در مواجهه با یک «جنبش ملی» هستیم، اما به تعبیر «ژیل دلوز» می‌توان اعلام کرد؛ یک اقلیت-اکثریت در حال کنش است. دلوز معتقد بود که اقلیت که امر کمّی نیست، بلکه گاهی در مواقعی یک اقلیت؛ «اکثریت» است! به این این معنا که این اقلیت در مقام کنش‎گر «آوانگارد» جامعه خود عمل می‌کند، جامعه را سامان می‌دهد و حتی «قدرت» را نیز نسبت به خود منفعل می‌کند.

امروز نیز اگرچه در مواجهه با یک اقلیت هستیم، اما همین اقلیت در نقش یک نوع اکثریت ظاهر شده و این قدرت را دارد که تمام مرز و بوم را عرصه کنش‌گری قرار دهد. این اقلیت از تمامی فضاها بهره‌ می‌گیرد که نمونه بارز آن را می‌توان در کنش جمعی ایجاد شده در فضای مجازی دید.

1نباید به هر کنش و یا جنبشی برچسب زد و آن را نادیده گرفت

کسانی که می‌خواهند یک مواجهه اصولی با وضعیت فعلی داشته باشند، باید به دور از عصبانیت و با یک دید جدید به زیرلایه جامعه توجه کنند. افراد باید تلاش کنند و علت ظهور و بروز اتفاقات هر از چندگاه را شناسایی کنند.

البته این بخش از حاکمیت می‌توانند با فرافکنی و نادیده گرفتن و حی برچسب زدن، از فضای موجود عبور کنند؛ اما به تعبیر لَکان این امر سرکوب شده دوباره بر می‌گردد. اما این ناخودآگاه سرکوب شده، به صورت «خشن» باز می‌گردد. ممکن است پس از این اتفاقات سرود پیروزی و سرکوب خوانده شود، اما این امر سرکوب شده به شکل یک خشم انباشته شده باز می‌گردد.

بخشی از جامعه‌شناسان بر این عقیده هستند که اگر طبقه متوسط حذف نشود و کنش‌گری از سوی آن شکل بگیرد، مجالی برای رادیکالیزه شدن جامعه به وجود نمی‌آید. آیا حضرتعالی نیز با این نظر موافق هستید و یا اساسا در ایران امروز طبقه متوسطی باقی نمانده که بخواهد چنین کنشی انجام دهد؟

تاجیک: بنده به لحاظ نظری تمایلی به تحلیل‌های طبقاتی ندارم. علاوه بر این، آنچه که از آن به عنوان طبقه متوسط یاد می‌شود؛ شامل یک طیف گسترده و دارای گرایشات بسیار متنوع است. نمی‌توان به اصطلاح مارکسی، این طبقه را یک خرده بورژوا با فرهنگ، زیربنای اقتصادی خاص و یا روبنای فرهنگی و اندیشه‌ای مختص به خود دانست.

پیش از این نیز تأکید کرده‌ام، آن چیزی که به صورت انضمامی در جامعه در حال رخ دادن است، یک نوع اتحاد ناخواسته میان «بورژوازی»، «خرده بورژوازی» و «پرولتاریا» است. به این معنا که وقتی کف خیابان را نگاه می‌کنید، آنجا فاصله طبقاتی وضعیت پیش آمده شکل نمی‌دهد.

طرف مقابل حاکمیت از آن سوی مرز نیز با هوشیاری کامل و ظرافت از طریق رسانه‌های خود، با به تصویر کشیدن اتحاد یک دختر «چادری» و یک دختر «بدون حجاب»، به راحتی جلوی دوگانه احتمالی میان این دو قشر و تفکر را گرفت.

در کف خیابان از افرادی که برآمده از مناطق حاشیه‌ای هستند تا حتی کسانی که از وضعیت موجود متنفع شده‌ و تبدیل به طبقه بورژوا شده اند نیز دیده می‌شوند. موضوعی که به عنوان یک چالش برای نظام نیز تبدیل شده و در مقابل خود کسانی را می‌بیند از ماهیت همین سیستم، به برخورداری و ثروت رسیده‌اند. شاید مجموع همین تفاوت‌ها، کنش امروز جامعه ایرانی نسبت به سایر اتفاقات جهان را متمایز کرده باشد.

هنوز نمی‌توان یک نام مشخص بر کنش‌گری امروز جامعه گذاشت

به بخش حاشیه‌نشین جامعه اشاره‌ای داشتید؛ آیا اعتراضات امروز را می‌توان مرتبط با امور اقتصادی دانست و یا چیزی فراتر از غم نان در حال رخ دادن است؟

تاجیک: چیزی در حال رخ دادن است که هنوز نامی بر آن گذاشته نشده است. به این معنا که یک «امتزاج» پیچیده میان مطالبات مختلف اعم از صنفی، جنسیتی، قومیتی، روانی فرهنگی، اقتصادی، ملیت، هویت، سیاسی و... شکل گرفته است. متاسفانه در طول سالها خرمن خرمن نفرت کاشته شده و حالا خرمن خرمن خشم برداشت می‌شود.

شاید به تعبیر لَکان بتوان گفت که این «ناخودآگاه» است که در حال بازگشت است و نه «خودآگاه»! یعنی به جای خودآگاه اجتماعی، یک ناخوآگاه سرکوب شده تبدیل به یک «تروما» شده که حاصل بسیاری «روان رنجوری»‌ها است. به همین دلیل نمی‌توان در این کنش فعلی صرفا یک مطالبه و یا شعار خاص را مشاهده کرد.

اگر این تروما نیز حل نشود، و تنها نادیده گرفته شود؛ دوباره و این بار در یک شکل خشن سرباز می‌کند. حتی اگر یک بتن نیز بر سرراه کنش‌گر ریخته شود، او از همین فضای بتنی یک روزنه برای خود باز می‌کند و از آن عبور می‌کند. باید بپذیریم کنش برآمده از این تروما «دیوار» نمی‌شناسد و از هر دیواری عبور می‌کند.

بدون شک در فضای خشن برآمده از یک ترومای نادیده گرفته شده اجتماعی، سایر کسانی که به اشکال گوناگون قصد کنش‌گری سیاسی دارند نیز وارد میدان می‌شوند و آنها نیز از روزنه ایجاد شده عبور می‌کنند. آنها نیز از فضا استفاده می‌کنند و بخشی از همین کنش جمعی می‌شوند و هریک با نیات خود تلاش می‌کنند جریان موجود را به سمت خود بکشند.

بزرگی می‌گوید، روایت و حکایت یک انقلاب از آغاز تا پیروزی؛ یک قصه دارد و پس از پیروزی تبدیل به یک روایت دیگر می‌شود. در خصوص یک خیزش و جنبش نیز فضای لحظه آغاز با فردای جنبش کاملا متفاوت است.

کسی که مسؤول تدبیر برای جامعه است باید متوجه باشد که یک فرق بزرگ میان حرکت و کنش خودجوش برآمده از ترومای اجتماعی با جهت دهی شکل گرفته آن هم با نیات مختلف بعد از فردای جنبش است.

آقای تاجیک! فکر می‌کنید حمایت و واکنش گسترده افراد مختلف و مشهور در جهان به وقایع پس از مرگ خانم «مهسا امینی» در امتداد حمایت از مردم اوکراین در مقابل ارتش روسیه قرار دارد و یا به قول «اسلاوی ژیژک» نوع کنش شکل گرفته در ایران امروز آنقدر خاص و حتی مترقی است که مخاطب را به حمایت وا می‌دارد؟

تاجیک: آنچه در ایران امروز در حال رخ دادن است، یک پدیده در مقیاس جهانی است و انسان‌ها با انگیزه‌های متفاوت در آن حضور کنش‌گرانه و حتی حرکت مشترک دارند. باید بپذیریم که در مواجهه با یک فضای «توپولوژیک» هستیم و هیمن فضا چون فراتر از مرزهای جغرافیایی عمل می‌کند و تمام جهان را در بر

می‌گیرد، این امکان وجود دارد یک جمع کنش‌گر تبدیل به یک جمعیت جهانی و به گستردگی تمامی جوامع بشری شود.

منطق حذف بر منطق جذب غلبه کرده است

در فردای انقلاب روایت «دگرسازی» و «حذف و طرد» آغاز شده، نه تنها در سطح داخلی هر روز شاهد شکل‌گیری یک دگر درونی و حذف و طرد آن هستیم؛ بلکه در سطح بیرونی نیز این اتفاق رخ می‌دهد. به همین دلیل با یک حاشیه «فربه» از دگرهای گوناگون مواجه می‌شویم. حتی کسانی که تا دیروز جزو دسته خودی‌ها بودند نیز به حاشیه رانده شده و در دسته دگرها قرار می‌گیرند. متاسفانه منطقه حذف افراد در این سالها بر منطق «جذب» غلبه پیدا کرد.

در چنین فضایی به تعبیر «ارنستو لاکلائو» یک «نقطه گره‌ای سلبی» شکل می‌گیرد. زیرا دگرهای گوناگون داخلی و بیرونی ایجاد شده‌اند و این دگرها به دنبال یک نقطه‌ گره‌ای سلبی می‌گیرند تا در نفی آن باهم به اشتراک برسند. دقیقا در فرایند انقلاب 57 هم از تمامی تفکرها حضور داشتند و تشکیل یک «ید واحده» را دادند.

باید پذیرفت که امروز نیز چنین فضایی ایجاد شده از داخل کشور از قومیت‌ها، تفکرات، جنسیت‌ها، خرده فرهنگ‌ها، خرده مذهب‌های مختلف باهم تشکیل دگرهای همسو داده‌اند و به این دگرها باید دگرهای بیرونی و منطقه‌ای نیز اضافه کرد. متاسفانه در چنین وضعیتی نیز از سوی جریان حاکم رابطه «ستیزنده» «خصومت برانگیر» ایجاد شده که منجر به یک اتحاد جهانی علیه همین تفکر «آنتیگونیستی» شده است.

شاهد مهاجرت گفتمان‌ها از کشور هستیم

باید در مقابل مهاجرت‌های شکل گرفته در این سالها یک نگاه با تأمل داشت. این نوع مهاجرت‌ها تنها یک خروج از سرزمین نیست، بلکه ما در مواجهه دگر تعریف شدگانی هستیم که اقدام به مهاجرت گفتمانی، فرهنگی و هویتی کرده‌اند.البته همین مهاجران نیز یک روز و بر اساس یک کنش جمعی دوباره به هم متصل خواهند شد.

نسل جدید تبدیل به یک فرانکشتاین برای طبقه حاکم شده است

به عنوان پرسش پایانی؛ تصویری که نسل «دهه هشتادی»ها با کنش امروز خود در ذهن شما ایجاد کرده‌اند، چگونه است؟

تاجیک: این نسل برای من داستان «فرانکشتاین» اثر "مری شلی" و موضوع ترس از مخلوق را تداعی می‌کند. امروز مخلوقی که در دامان این قدرت متولد شده، تبدیل به یک فرانکشتاین شده است.

چون این نسل نمی‌خواهد یک بدن رام و فرمان‌بر باشد؛ تصمیم گرفته دیده و شنیده شود و بر سرنوشت خود نیز تأثیر بگذارد. در جامعه امروز در مواجهه با یک نوع هراس از مخلوق هستیم؛ اما باید بپذیریم که این نسل نیز پرورش یافته همین نظام و حاکمیت است و نمی‌توان ماهیت آن را فرافکنی کرد.

جوان امروزی تیپ و سلیقه خود را دارد، نمی‌توان او را شبیه نسل قبل کرد!

مشکلی که تصمیم‌گیران اصلی و مسؤولان تدبیر در این کشور با آن مواجه هستند این است که پای آنها بر روی «مین ذهنی» خود گیر کرده است. حاکمیت نباید جوانان و اعتراضات را یک مین تهدیدآمیز برای خود بداند. بهتر است که مسؤولان کشور به موقع و پیش از یک اتفاق بدتر پای خود را از روی مین ذهنی خودساخته بلند کنند. باید به جوانان جامعه امروز به عنوان یک بخش که تقاضا و خواسته مختص به خود را دارد نگاه کرد. باید پذیرفت که این نسل آمال و آرزو و حتی زبان و گفتمان متفاوت دارد.

تفاوت نسل دهه هشتاد با سایر بخش‌های جامعه بسیار طبیعی و مختص به جهان سنی آنها است و باید آن را پذیرفت. به قول یک پزشک، اگر جوان امروز از تیپ، آرایش و حتی ذائقه موسیقایی مختص به این نسل استقبال نکند، به نوعی مریض است. پس؛ باید این گروه سنی را با علایق و سلایق مختص به آنها پذیرفت.

نباید فرزندان این دهه را در جوانی پیر کرد، و تلاش کرد که او نیز همچون نسل‌های قبل‌تر خود رفتار کند. باید طبیعت فرزندان این دهه را پذیرفت و سپس برای درک بیشتر او، تمهیداتی را نیز اندیشید.

2 جامعه در مقابل یک «نه» بزرگ قرار گرفته است

این استاد دانشگاه در ادامه به دیده بان ایران گفت: متاسفانه «گفتمان مسلط» پس از انقلاب اسلامی از فروغ و تولید و بازتولید «معنا» افتاده است! دیگر «دالّ اعظم» این گفتمان همچون یک آتش‌فشان نمی‌جوشد و به تعبیر «راینهارت کوزلک» تولید مفاهیم بنیادین نمی‌کند. به نظر نوعی خشکسالی آمده که دیگر شاهد تولید سبک، آموزه، ایده، هویت، معنا و... نمی‌کند و تبدیل به یک «نه» و «دیوار» بزرگ شده است و فقط در مقابل مردم سدسازی می‌کند.

در دنیایی که تمامی درهای گفتمانی به روی مردم جهان باز است، دیگر نمی‌توان درها را بست. متاسفانه در این سالها هیچ افزوده گفتمانی و مفهومی نداشته‌ایم و تنها در مواجهه با یک زبان کلیشه‌ای خشک هستیم که قدرت ایجاد ارتباط با نسل فعلی را ندارد. در چنین شرایطی مشخص است که بخش حاضر در قدرت نمی‌تواند با نسل فعلی ارتباط برقرار کند. به قول فوکو؛ طبیعی است زمانی که با قدرت برآمده از گفتمان ارتباط برقرار نشود، ناگزیر به ایجاد ارتباط با قدرت برآمده از «کوفتمان» خواهند شد. در چنین فضایی به طور فزاینده‌ای طبقه حاکم به سمت توسل به زور می‌رود.

به هر میزان جامعه را بترسانیم، جامعه ترسناک‌تر می‌شود

باید اجازه داد که آتش‌فشان کنش‌گران در جهان امروز بجوشد و ایجاد موج نظری و موج سبک کند. اگر یک گفتمان نتواند با تکیه بر قدرت درون خود، هژمونی خود را بازتولید کند؛ به طور فزاینده به سایر مکانیزم‌های قدرت تمایل پیدا می‌کند و تولید هراس می‌کند. اما نباید فراموش کرد که به هر میزان جامعه را بترسانیم؛ جامعه «ترسناک» تر می‌شود.

گفتگو: سیدسجادموسوی_سایت دیده‌بان ایران
کد خبر: 140467 ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ ۱۲:۱۳:۲۸A

This comment was minimized by the moderator on the site

«افسانۀ زن شرقی»


افسانه‌ای دربارۀ «زن شرقی» از دیرباز در ذهن عموم ایرانی‌ها وجود داشته است؛ تصور زنی باعفاف که هزار سال پیش از اسلام هم چنین فرهنگ و پوششی داشته است. و لابد در برابر زن شرقی نیز زن غربی است که از اول برهنه بوده. این هم از آن دوگانه‌های پوچ و عوامانه‌ای است که در ذهن خاص و عام وجود داشته است.

این گفته را دربارۀ زن و جایگاهش بخوانید و حدس بزنید متعلق به کیست:

«شوهر ارباب زنش است و زن باید از او اطاعت کند. این اطاعت باید آزادانه باشد، نه از روی بندگی. از نظر یک زن حقیقی، اطاعت نوعی آزادی و افتخار به حساب می‌آید و می‌داند اطاعت از شوهرش باعث می‌شود که او ایمن و آزاد باشد... هر گاه زنی به دلیل گستاخی یا بی‌بندوباری یا هر دلیل دیگری قدرت و اختیارات شوهرش را نادیده بگیرد، روح و روانش در آرامش نخواهد بود تا زمانی که دوباره از او اطاعت کند.»

این جملات شبیه گفته‌های یکی از رهبران طالبان نیست؟ اما این جملات متعلق به جان وینتروپ است؛ یکی از بنیانگذاران آمریکا در ماساچوست!

در غرب پیشامدرن مسئلۀ دوشیزگی (بکارت) زنان مسئله‌ای مهم و عنصری فرهنگی بود. فروید در سال ۱۹۰۸ ــ دقت بفرمایید در اوایل قرن بیستم که جهان مدت‌ها بود وارد عصر مدرن شده بود ــ در مقالۀ «تابوی بکارت» می‌نویسد: «در نظر ما ارزش بکارت [زن] برای مرد خواستگار چنان مسلم و بدیهی است که وقتی قرار می‌شود این قضاوت را مستدل کنیم، دستپاچه می‌شویم.» انگار این جمله در توصیف جامعۀ ما گفته شده است... این‌طور نیست؟

در اروپا تا قرن بیستم مسئلۀ باکرگی زن تا پیش از ازدواج از جهت حقوقی نیز تضمین شده بود. برای مثال در آلمان اگر مردی بکارت نامزد خود را پیش از ازدواج از بین می‌برد و بعد قرار نامزدی را بر هم می‌زد، طبق مادۀ ۱۳۰۰ در قانون مدنی محکوم به پرداخت نوعی دیه (Kranzgeld) می‌شد. دلیل این جریمه این بود که در واقع با از میان رفتن بکارت، بخت زن برای ازدواج کاهش می‌یافت و در واقع این نوعی غرامت برای خسارت اجتماعی و تنزل جایگاه اجتماعی زن بود (این قانون رفته‌رفته رنگ باخت و بی‌اهمیت شد تا این‌که در نهایت در سال ۱۹۹۸ به طور کلی از قوانین مدنی آلمان خط خورد).

زن غربی تا دو سدۀ پیش هیچ حقی نداشت، کتک خوردن از شوهر عادی بود و لباس‌های زنان به پوشیدگی محجبه‌ترین زنان امروز ما بود. «لباس شنای زنان در عصر ویکتوریایی در بریتانیا» بهترین مثال است. لباس شنای زنان در اواخر قرن نوزدهم اروپا ــ همین حدود ۱۳۰ سال پیش ــ چندان تفاوتی با لباس محجبۀ ما نداشت. سه چهار لایه کل اندام زن را از فرق سر تا نوک پا می‌پوشاند؛ فقط آرنج به پایین و صورت و گردن باز بود ــ و امکان تخطی هم وجود نداشت. به طور کلی پوشش زنان در جایی که «غرب» خوانده می‌شود، رفته‌رفته باز و بازتر شد. قوانین برای محدودیت پوشش وجود داشت، اما «عُرف» قانون را رفته‌رفته عوض می‌کرد. در نتیجه زنِ به اصطلاح «غربی» از طریق تغییر عرف، اندامش را سانتی‌متر به سانتی‌متر دوباره تصاحب کرد. (به عنوان یک نمونۀ مطالعاتیِ دیگر در این باره در این پست بنگرید به ماجرای «ممنوعیت الکل در آمریکا (https://t.me/tarikhandishi/2288)».)

دوگانۀ زن‌ شرقی و زن غربی مانند کلِ دوگانۀ غرب و شرق پوچ است. آنچه امروز در غرب وجود دارد، انسانِ غربیِ صد سال پیش را در حد سکته شوکه می‌کند. دوگانۀ غربی‌ــ‌شرقی ساختۀ ذهن ماست و واقعیت ندارد. تنها دوگانۀ راستین «مدرن و نامدرن» است و این «مدرنیته» نیز امری نسبی است. به همین دلیل مفهوم «غرب‌زدگی» از اساس پوچ است و در واقع ساخته‌ای ایدئولوژیک برای مقاومت در برابر «مدرنیته» است. آن چیزی که برخی از آن بیزارند غرب نیست، مدرنیته است.

فرهنگ امری ثابث و لایتغیر نیست، بلکه «وابسته به صناعت و تمدن» است. وقتی تمدن پیش می‌رود، فرهنگ هم تغییر می‌کند. یکی از چیزهایی که مدرنیته، به عنوان واپسین مرحلۀ تمدنِ عمومی بشر، برای انسان به همراه آورد آزادی‌های فردی بود ــ از جمله تملک بر اندام و جسمانیت‌باوری. مدرنیته جسم را محور عالم کرد. قبول این آزادی‌ها در غرب و شرق به یک اندازه سخت و پرهزینه بود و مقاومت برانگیخت.

اینکه ایرانیان باستان چه پوششی داشتند، جالب و محترم است، اما در ارتباط با زندگی امروز همان‌قدر بی‌اهمیت است که آن‌ها چه طب، آموزش یا حمل‌ونقلی داشتند. در عهد باستان وقتی پای کسی می‌شکست و عفونت می‌کرد، پا را بدون بیهوشی و بی‌حسی قِرِچ‌قرچ می‌بریدند و برای شکستن استخوانش هم احتمالاً از ساتور استفاده می‌کردند. اگر امروز به جای گذاشتن پلاتین و درمان عفونت، پا را قطع می‌کنید، می‌توانید پوشش ایرانیان عهد باستان را نیز مبنای ادعاها و استدلال‌های خود قرار دهید.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی (https://t.me/tarikhandishi)

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا مردم از دست مقامات 4 دهه و مادام العمر کشور عصبانی هستند و نسبت به عملکرد آنها اعتراض دارند ...

روزنامه جمهوری‌اسلامی :


آقای رئیس جمهور! قبل از اینکه مردم بتوانند اعتراضات خود را مطرح کنند،تکلیف مخالفان وحدت ملی را که در ارکان حکمرانی حضور دارند روشن کنید...

اعتراض، حق طبیعی، قانونی و شرعی مردم است و دولت باید زمینه اعتراض را بگونه‌ای فراهم کند که همه بتوانند حرف خود را بزنند و مسئولان نظام در رده‌های مختلف باید روشی را در پیش بگیرند که مطالبات قانونی و مشروع مردم بر زمین نماند و همه به خواسته‌های مشروع خود برسند.

در مجاز دانستن گروه‌ها و اقشار مختلف برای راه‌پیمائی‌ها و تجمعات، تبعیض روا ندارند...

شیوه‌ای که تاکنون متداول بوده، مجاز بودن عده‌ای خاص برای راه‌پیمائی و تجمع در هر زمان، علیه هرکس و با هر شعار و هر اقدام حتی حمله به سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌ها آنهم بدون کوچک‌ترین تعقیب قانونی و کمترین بازخواست و سرزنش و در مقابل، خودداری کردن از صدور مجوز برگزاری راه‌پیمائی و تجمع برای عده‌ای دیگر که خاص نیستند ولی مطالبات و خواسته‌های قانونی دارند...

مشکل اساسی اینست که عده‌ای خاص، سال‌ها و بلکه دهه‌هاست که هر وقت اراده کنند، در هر مکانی که بخواهند و هرگونه که مایل باشند، راه‌پیمائی می‌کنند، تجمع می‌کنند، شعار می‌دهند و هر کاری که مایل باشند انجام می‌دهند بدون آنکه مجوزی داشته باشند و البته بدون آنکه پیگرد قانونی شوند.

در مقابل، عده‌ای برای دریافت مجوز راه‌پیمائی یا تجمع، با درِ بسته مواجه می‌شوند و اگر ناچار شوند مطالبات خود را به شکلی مطرح کنند، گرفتار فرصت‌طلبانی می‌شوند که اعتراض آنها را به اغتشاش تبدیل می‌کنند.

به نظر می‌رسد عده‌ای وحدت ملی را به نفع خود نمی‌دانند و برای جلوگیری از تحقق آن مرتکب هر اقدامی می‌شوند. آیا بهتر نیست ابتدا تکلیف این جماعت ضد وحدت ملی را که در لایه‌های مختلف حکمرانی نفوذ دارند روشن کنید؟

تاریخ_معاصرایران https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

هم‌دردی با پیامبری که پیامش تحریف شد
ناصر مهدوی
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۴۰۱
به پیامبر خدا سلام می‌گویم و عرض می‌کنم که سال‌هاست به‌نام او و ترویج پیامش، حکومتی در سرزمین من به‌پا شده که رهبرانش گوش به حرف‌های مردمانش نمی‌دهند و با اتخاذ تلخ‌ترین تصمیم‌های غیر عقلانی زندگی مردم را تباه کرده اند.
ما علاوه بر تجربه دردناک فقر و تهیدستی، فساد و نابرابری‌های عظیم اجتماعی، داغدار هزاران قربانی مظلوم و میلیون‌ها قلب زخمی و مجروح هستیم. با همه این حرف‌ها، گله از جفایی که بر ما رفته را به مجالی دیگر وا می‌گذارم و آن‌را به چشمان بیدار خداوند می‌سپارم.

ای پیامبر خدا! در سال روز وفات ‌ات می‌گویم؛ حاکمان روحانی نه تنها لبخند و شادی را در زندگی بر ما حرام و اندوه و ناامیدی را بر ما تحمیل کردند، که شوربختانه برای نفوذ در ذهن و اندیشه ما، دین تو را نیز تعلیم درستی ندادند و تصویری در تاریخ از آن ارائه کردند که چندان به درد هدایت بشر نمی‌خورد ولی برای باز گشودن دکان فقیهان بسیار موثر بود۰ چرا چنین ادعایی دارم ؟

۱– پیام دین تو اطاعت از خدا و عدم سرسپردگی به غیر بود ( سوره مائده عتاب خدا به حضرت عیسی که مبادا به‌جای خدا خودت را محور سازی)
اما فقیهان گونه‌ای به‌ما القا کردند که سعادت در تقلید و سر سپردن خاموش به دستورات آنهاست. یعنی پرستش خدا تبدیل شد به اطاعت از فقیه. از همین روی قرن‌هاست که به‌جای عشق به خداوند در سر، برای رسیدن به سعادت مقلد بی‌چون و چرای فقیهان شده ایم و همین جرأت اندیشه و رغبت خلاقیت را از ما ستانده.

۲– پیام دین پاک شما این بود که بی هیچ مزدی و منتی قلب مردم را مورد خطاب قرار دهید و بدون تکبر و فروتنانه، بدون سلطه‌ورزی به دیگران، فقط پیامتان را ابلاغ کنید و تذکر دهید. مبادا مردم را کوچک بشمارید و مبادا چون جباران رفتار کنید (ما انت علی‌هم بجبار) ؛ مبادا حرمت انسانها را شکسته و عقلشان را ناچیز شمارید و خود را قیم انسانها بدانید (ما انت علیهم بحفیظ ) و بر حریم خصوصی آنها نیز چشم بدوزید. اما ای پیامبر! آیا عالمان دین به همین راه رفتند. دریغ که بسیاری از آنان بر عقل آدمیان تاختند و خود را استثنا کرده و قیم سایرین دانستند و هر که را مخالف اندیشه فقیهان بود کافر و منافق و نجس خواندند. امروز در کشور من، مردم رنجور جرأت ندارند از مطالبه ساده‌ترین حقوق خود دم بزنند زیرا حکومتی که به‌دست روحانیون و معلمانِ اسلام افتاده، مردم معترض را اوباش و اغتشاش‌گر می خواند و فرمان سرکپبشان را صادر می کنند. داد آن است که حاکم می‌گوید نه غیر . آیا چنین رفتاری عین جباریت نیست ؟

۳– به‌نظر می رسد بنای پیام شما ای پیامبر عزیز ، بر نفی اجبار و رخصت انتخاب آدم‌ها بنا شده باشد، زیرا روشن است که با اجبار و اکرم و تهدید ممکن است جسم آدمیان رام شود ولی پیامی که با اکراه و تهدید باشد هرگز در دل نفوذ نمی‌کند و موجب تغییر رفتار سازنده نمی‌شود. خدایت ای پیامبر در سوره یونس آیه ۹۹ می‌فرماید: اگر پروردگارت می‌خواست، تمامی اهل زمین ایمان می،آوردند، ولی آیا تو می‌خواهی مردم را به اکراه به ایمان واداری ؟
این آیه فقط با یک منبع مشهور و تعلیمی فقهی بنام لمعه الدمشقیه مقایسه کنید که در آن گفته می‌شود عاقبت تارک نماز مرگ است! عاقبت نگرفتن روزه مرگ است! عاقبت تغییر عقیده مرگ است! آری در آموزه بسیاری از روحانیون و برخلاف هدف دین شما، آنچه اصل است مرگ و تهدید و رعب است نه بحث عشق و ذوق و انتخاب آگاهانه .

امروز که کشور ما در اندوهی عظیم فرو رفته، دختر و دختران بسیاری حتی محکوم به مرگ می‌شوند زیرا که حق ندارند سبک زندگی خود را انتخاب کنند. آنها را به‌نام عدم رعایت حجاب به‌دست نیم‌مردانی می‌سپارند که هیچ بویی از شفقت و انسانیت نبرده اند و آنها نیز به وظیفه شغلی و شرعی! خود عمل کرده فرزندان مظلوم شما را زیر مشت‌های خود له می‌کنند.

ای پیامبر ! آیا روش شما هم آزردن و نابود کردن مظلوم بوده و دخالت در حریم خصوصی و سبک زندگی انسان‌ها؟

۴- شاید باور این بخش از نوشته برای برخی دشوار باشد ولی اطمینان دارم که روح پیامی که منتشر کردید دعوت به شفقت و مدارا و پرهیز از خشونت است. در کتابی که آوردید خشونت، آن‌هم به شکل دفاعی تنها در مورد ستمگران به‌کار رفته، اما در مورد مخالفان بحث از بخشندگی، حلم و مدارا در میان است و بنده‌ای نزد خداوند محبوب است که جرم و خطاها را ببخشد و بر طبل عفو و محبت بکوبد. در سوره ممتحنه آیات ۱۱ و ۱۲ خداوند از مؤمنان می‌خواهد با کسانی که باشما سر جنگ ندارند و دینتان را به سخره نمی‌گیرند، حتی اگر کافر باشند، دوستی کنید و با آنها عادلانه رفتار کنید. البته تشخیص اینکه شما را آزار می‌دهند یا نه هم بر اساس عقل و اخلاق جمعی است نه سلیقه شخصی.

شرایط ما با چنین تفسیری از پیامت به گونه‌ای شده که به‌جای نگاه سازنده و اثر بخش به زندگی، با همه جهان سر جنگ داریم و به اسم ترویج اسلام همه‌ساله میلیاردها دلار از ثروت مردم را هدر می‌دهیم تا موشک و سلاح‌های کشتار جمعی بسازیم که در جهان ترسناک به‌نظر برسیم. این در حالی است که میلیون‌هت انسان بی‌دفاع در این سرزمین چنان در فقر و تنگدستی فرو رفته‌اند که گاهی شنیده می‌شود که فرزند خود را به فروش می‌رسانند.

آری ای پیامبر بزرگ! آن‌چه عرض شد گوشه ناچیزی از تحریف دینی است که قرار بود پیام رستگاری و شکوفایی باشد اما به دلیل برداشت‌های کج شخصی به قفسی مبدل شده که دست کم در ایران ۸۰ میلیون انسان در آن اسیرند. حال شما بفرمایید ، آیا ما باید در سوگ غمناک رحلت شما ناله سر دهیم ؟ یا شما باید به زندگی دردآوری که ما بدان مبتلا شده ایم اشک بریزید؟

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا کمتر باید بنویسم

دوستان عزیزم!

ظرفیت‌های نظام را می‌شناسم
می‌دانم بسیار عصبانی شده‌اند و خسته.
گاه به یک بهانۀ بی‌ربط زندگی فرد و خانواده او را از هم می‌پاشند.
متوجه شکاف عمیق دولت ملت هستم.
متوجه شکاف بین نسلی هستم، اینکه فرزندان ما برای صحبت‌های منطقی ما هم تره خرد نمی‌کنند!
زندگی را حق نسل جدیدی می‌دانم که بسیار با ما فرق می‌کند.
می‌دانم جمهوری اسلامی اگر درایت داشت خیلی راه‌ها برای خدمت حقیقی به ایران و ایجاد محبوبیت برای نسل جدید داشت، اما نخواسته.
قبول دارم دیگر حکومت کردن مطرح است، نه ارزش‌ها، نه آرمان‌ها.
آنها پوستینی بیش نبودند!

و می‌دانم یک مار زخم‌خورده بسیار خطرناک است و نباید نزدیکش شد!
می‌دانم قانون بد بهتر از هرج و مرج و بی‌قانونی است.
می‌دانم خودم هم هزاران اشتباه داشته‌ام، مگر انسانِ بی اشتباه متولد شده؟
همه اینها قبول

دوستان عزیزی که از سر دلسوزی و محبت نکات بالا را به من یاداوری می‌کنند را قبول دارم و می‌دانم خیر مرا می‌خواهند.
قولی که می‌دهم را فراموش نمی‌کنم "چشم حتما بیشتر رعایت می‌کنم".
البته من خودم را بیشتر از آینه‌ای نمی‌بینم. آینه صافی که دلسوز مردم و حاکمیت است.
دوست ندارد بیشتر از این خشونت را از هیچ طرفی ببیند.
و برای ننوشتن و نگفتن حقایق باید بسیار با خودش کلنجار برود!

با این همه
سعی خواهم کردم کمتر بنویسم. نه به‌خاطر تذکرات مکرری که می‌گیرم! گاه دلسوزانه، گاه با تهدید.
تنها و تنها به‌خاطر اینکه باور دارم اتفاقات از مجرایی می‌افتد که ما هیچکدام درکش نمی‌کنیم. (نه من نه نظام).
ما نسل قبل وقت بازنشستگی‌مان سال‌هاست رسیده، موهایمان را رنگ می‌کنیم، صدایمان را صاف می‌کنیم، خاطرات‌مان را مرور می‌کنیم، که نه! هنوز ما نسل مهمیم، نسل فهمیده، تجربه‌دار، سرد و‌گرم چشیده...
اما نیستیم!

امروز نظام از جایی زیر سؤال رفته که هیچکس باور نمی‌کرد.
روضه‌خوانی‌های من و امثال من نه در بهتر شدن شرایط تاثیری دارد نه در بدتر شدنش.

این اتفاقات، ناگزیرِ برخورد دو جریان است.
جریانی که خود را حق کامل می‌پندارد و تصور می‌کند با شعارهای فریبنده و پر طمطراق می‌تواند ده‌ها سال ادامه بدهد.
و جریانی که بسیار آگاه است، از اتهام ضدانقلاب بودن و بی‌دین بودن و آلت دست دشمن بودن و آشوبگر بودن نمی‌ترسد.
او آزادی را واقعا می‌خواهد.
اگر چه امروز تقاضای آزادی شده گناهی نابخشودنی!
دو راه بیشتر وجود ندارد.
یا نظام می‌پذیرد وقت تغییرات مهم و تن دادن به خواست اکثریت جوانان و صاحبان واقعی کشور شده است.
یا به جنگش ادامه می‌دهد، به باور غلطش، که ما اکثریتیم، اگر اکثریت هم نباشیم ما حقیم و مگر امام حسین در اکثریت بود؟!

من به بی‌اثر بودن خودم در این میدان واقفم. نه حاکمیتم که بخواهم اندکی آزادی بدهم و بگویم مردم من صدای شما را شنیدم، من نوکر شما هستم، شما فرزندان من هستید و صاحب کشور.
نه جوانم و ادبیات جوان‌ها را دارم که آن نسل برخاسته و فریادگر صحبت‌هایم برایش ارزشی داشته باشد و تاثیر مهمی بر آنها بگذارد.

و تردیدی ندارم اگر نظام باز نخواهد بشنود
اگر همچنان به لجبازی ادامه بدهد
اگر باز بخواهد ادای ائمه بودن و خدایی بودن و ممتاز بودن را در بیاورد،
ادای منادی حق بودن در جهان را،
حتما شکست خواهد خورد
و صدماتش همه ایران را متاثر خواهد کرد
و خرابی‌هایی به‌بار خواهد آورد که در تاریخ باید پاسخگو باشند.

من کمتر خواهم نوشت
چون به بی‌نقشی خودم در اتفاقات مهم ایمان دارم.
چون باور دارم همه ما با نسلی طرفیم که سال‌ها پیش باید کار را به آنها می‌سپردیم و نسپردیم.
و آنها حق‌شان را خواهند گرفت.
چه ما باشیم چه نباشیم
چه ادای بزرگ‌تر بودن را دربیاوریم
چه متواضعانه بپذیریم ما هیچکاره ایم

رحیم قمیشی

This comment was minimized by the moderator on the site

چه کسانی تحریک می‌کنند؟
شهروندانی را به دلیل "تحریک مردم به اغتشاش" دستگیر می‌کنند.
به نظر من اما تحریک اصلی را در این میان، برخی نمایندگان مجلس، شماری از امامان جمعه، جمعی از صاحب‌منصبان و عموم رسانه‌های افراطی جناح اصولگرا صورت می‌دهند. اگر واقعاً قصد پیشگیری از اقدامات تحریک‌آمیز در بین است، لازم است اینها زبان به کام گیرند!

بازداشت روزنامه‌نگاران چرا؟
صحبت‌های دیشب آقای رئیسی نشان از تلاش وی برای آرام کردن فضای التهاب و رعایت حق نقد و اعتراض مسالمت‌آمیز از سوی حکومت داشت.
با این حال، نیروهای امنیتی در به در به دنبال بازداشت روزنامه‌نگاران به دلیل پوشش خبرهای مربوط به مرگ زنده‌یاد مهسا امینی هستند. در همین رابطه، الهه محمدی خبرنگار اجتماعی روزنامۀ هم‌میهن نیز تنها به دلیل حضور در بیمارستان کسری و اعزام به سقز برای تهیۀ گزارش از مراسم خاکسپاری مهسا بازداشت شده است.
واقعاً این چه مملکتی است؟ از یک طرف رئیس جمهورش با لحنی ملایم و مسالمت‌جویانه وعدۀ تحمل نقد و اعتراض از سوی حکومت را می‌دهد و از طرف دیگر، دستگاه‌های امنیتی آن، حتی تهیۀ گزارش از وقایع را هم مجرمانه دانسته و با آن برخورد امنیتی می‌کنند!
مأموران امنیتی باز هم پا را از گلیم خود بسیار فراتر گذاشته‌اند و ظاهراً مبسوط‌ الید عمل می‌کنند. خبر از بازداشت کسانی به گوش می‌رسد که حتی فکر حضور در خیابان به گروه خونی آنها نمی‌خورد چه رسد به آنکه بخواهند عملاً درگیر این نوع ماجراها شوند! همینطور در جریان دستگیری و تفتیش منزل فعالان سیاسی هیچکدام از دستورالعمل‌های صادره از سوی رئیس قوۀ قضائیه رعایت نمی‌شود. در جریان بازداشت و تفتیش منزل مجید توکلی که ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب صورت گرفته، برخی مأموران وزارت اطلاعات با برخوردهای نامناسبِ خود، دختر نوزادش را وحشت‌زده کرده‌اند.
با این رفتارها قرار است فضا آرام شود یا بحث دامن زدن به التهاب و انتقامگیری آن هم از بی‌گناهان مطرح است؟
من تجربۀ شخصی بی‌نهایت تلخی از رفتار مأموران امنیتی را پشت سر گذاشته‌ام. آنها بی هیچ جرم و گناهی مرا تا مرز مرگ و جنون پیش بردند و هیچکس هم جز خدا صدایم را نشنید! این نوع مأموران اساساً خود را مالک‌الرقاب کشور می‌دانند و انگار هیچ کنترلی بر رفتار آنها نیست.
سران قوای قضائیه و مجریه همانطور که وعده داده‌اند، باید این وضعیت را مدیریت و کنترل کنند و امور را از مجاری قانونی آن پیش ببرند وگرنه احتمال تکرار فجایع گذشته و پیامدهای آنها دور از ذهن نیست.

امروز و فردای ما
ما در مبارزۀ مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز و قانونی خود با سیاست‌های جمهوری اسلامی، ناگهان از پشت مورد حمله قرار گرفتیم.
در این روزها، این فقط امثال روزنامۀ کیهان و نیروهای همسوی آن نیستند که به ادعای دفاع از نظام مشغول تئوریزه کردن خشونت‌اند بلکه دکمۀ هر شبکۀ آن سوی مرزی را که بزنی، کسان دیگری نیز با ادعای مقابله با نظام، شغل‌شان همین شده است. تئوریزه کردن خشونت توجیه جنایت است و مطلقاً مهم نیست که از سوی چه کسی و با چه نوع ادعایی صورت گیرد. به واقع امثال کیهان امروزمان را تباه کرده‌اند و آنان فردایمان را نشانه گرفته‌اند.
در این باره کوهی از سخنان ناگفته بر دلم سنگینی می‌کند چنانکه می‌خواهم از درد آن سر به صحرا بگذارم. من اما یک درس بزرگ در زندان آموخته‌ام و آن تمرین شکیبایی است. هر نکته‌ای را باید به وقت مناسبش سپرد. به امید خدا روزش که برسد من با این جماعت "جن‌زده" ماجراها خواهم داشت!


احمد زیدآبادی، نویسنده و مشاور هم‌میهن
وقایع این روزهای کشورمان را می‌توان «عصیان» جوانانی منقطع از حوزه رسمی حکومت‌داری دانست. این قشر از جوانان، از هر جهت خود را با فضای رسمی، بیگانه حس می‌کنند و فضای رسمی نیز به نوبه خود این قشر را بیگانه از خود می‌بیند.
مطالبه آنها کم‌وبیش روشن است، اما از آنجا که هیچ نماینده مشخص و تشکل و سازمانی ندارند، حتی به فرض اینکه دولت به قصد تعامل و آشتی، در صدد مذاکره و گفت‌وگو با آنان برآید، هیچ‌کس را پیدا نخواهد کرد. از همین رو، عصیان این جوانان به امری پیچیده تبدیل شده است.
از یک‌طرف، خود آنها نماینده‌ای ندارند و به همین علت هم نمی‌توانند طرف مذاکره با دولت قرار گیرند و از طرف دیگر، افراد و گروه‌ها و دسته‌جات رنگارنگ سیاسی در گوشه و کنار جهان، هر کدام خود را صاحب و وارث اعتراض آنها معرفی می‌کنند و با «خودلیدرپنداری»، آنان را به ادامه اعتراض فرا می‌خوانند چنانکه گویی این جوانان به اشاره آنها راهی خیابان شده‌اند و قرار است زندگی خود را خرج صعود آنان به اریکه قدرت کنند! نادیده‌انگاری و سرکوب این جوانان، از هر جهت برای کشور تهدیدآمیز است. به فرض‌که در این مرحله هم بتوان صدای آنها را خاموش کرد، اما در مرحله بعد طغیان آنان در ابعاد تازه‌ای بروز و ظهور خواهد یافت.

چند چندت گیرد و تو بی‌خبر؟
برخی افراد صاحب منصب در جمهوری اسلامی به جای آنکه دنبال راه‌حلی معقول در برابر اعتراض‌های کنونی باشند، بدبختانه با سخنان سخیف و تهدیدآمیز خود بنزین بر آتش خشم مردم معترض می‌ریزند و عملاً اقشار ساکت را هم برای پیوستن به معترضان تحریک می‌کنند. این جماعت استاد تکرار تجربه‌های شکست خورده و معطوف به فاجعه‌ برای کشورند.
عملکرد اینها مصداق عینی این شعر مولاناست:
آن یکی می‌گفت در عهد شعیب
که خدا از من بسی دیدست عیب
چند دید از من گناه و جرمها
وز کرم یزدان نمی‌گیرد مرا
حق تعالی گفت در گوش شعیب
در جواب او فصیح از راه غیب
که بگفتی چند کردم من گناه
وز کرم نگرفت در جرمم اله
عکس می‌گویی و مقلوب ای سفیه
ای رها کرده ره و بگرفته تیه
چند چندت گیرم و تو بی‌خبر
در سلاسل مانده‌ای پا تا بسر
...........

یک نشان آنک می‌گیرم ورا
آنک طاعت دارد و صوم و دعا
وز نماز و از زکات و غیر آن
لیک یک ذره ندارد ذوق جان
می‌کند طاعات و افعال سنی
لیک یک ذره ندارد چاشنی
طاعتش نغزست و معنی نغز نی
جوزها بسیار و در وی مغز نی
ذوق باید تا دهد طاعات بر
مغز باید تا دهد دانه شجر
دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال
صورت بی‌جان نباشد جز خیال
احمد_زیدآبادی

@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

شوخی با مرگ

نمی دانم مسئولان طراز اول مملکت چقدر نسل جدید (دهه هشتادی ها) را می شناسند که اگر می شناختند بعید می دانم مسیر برخورد سخت را برای متقاعد کردنشان انتخاب می کردند. اما من این نسل را خوب می شناسم. چون یکی از بچه های این نسل فرزند من است و حداقل بیش از دویست نفرشان به من مراجعه داشته یا مشاوره گرفته اند.

شاید اگر و فقط اگر یک واژه بتواند این نسل را از نسل های پیشین متمایز کند واژه "بازی" است. برخلاف تمام نسل های پیشین که بسیار سخت درس می خواندند، سخت کار می کردند و سخت می زیستند، این نسل تمام زندگی را به بازی و شوخی گرفته است. برای این نسل چیزی به نام جدی بودن وجود ندارد و زندگی حقیقتا برایشان به یک شوخی مانند است. ( البته از زاویه دید ما ).
نسلی که با بازیهای کامپیوتری و کارتون های فضایی و انیمه های ژاپنی بزرگ شده ، به لش پوشیدن ها و شلخته بودن ها عادت کرده و شخصیت های محبوبش نه شخصیت های دینی و فلسفی و اساطیری که انواع قهرمانان فیلمها و انیمه ها هستند. نسلی که نگاهش به دین و باورهای دینی عمیقا با نسل های پیشین متفاوت است ، نسلی که اصلا نمی داند مقدسات و مبطلات و محرمات و مستحبات و احکام شرعی چیست و مرجع فکری اش بیش از اینکه مرجعیت دینی باشد ، سلبریتی ها و هنرمندان و خوانندگان هستند.

برای این نسل یک پست جدید یا یک اثر جدید از یک سلبریتی یا رپر ایرانی یا خارجی در فضای مجازی از مرگ دهها مرجع دینی مهمتر است. این نسل نه چیزی به نام مصلحت اندیشی در وجودش است و نه چیزی به نام ترس در خونش. و جالب اینکه علیرغم این ویژگیها و جدی نبودن ها، بلدند بسیار راحت تر از ما پول دربیاورند و بسیار راحت تر از ما هم زندگی کنند. و در عین تعجب میزان آگاهی و شعور اجتماعی شان هم نسبت به نسل های پیشین بسیار گسترده تر و گاه عمیق تر است.

اینها را گفتم که بگویم آقایان مسئول:
مواظب باشید ، بسیار هم مواظب باشید ، این بچه های ۱۵ تا ۲۰ ساله ای که الان در خیابان ها هستند نه از باتوم و گلوله می ترسند و نه با تهدید و تطمیع پا پس می کشند. آنها مثل نسل های پیشین نیستند که تحقیر شوند و با این همه از ترس بریدن نانشان یا گرفتن جانشان ، باز هم دم برنیاورند و حرف نزنند.

گفتم که ، ویژگیهای این نسل به شوخی گرفتن زندگی است و بازی دانستن همه چیز. حتی باتوم و گلوله و خون و مرگ.
برای کنار آمدن با این نسل فقط و فقط باید زبان آنها را بلد بود و با آنها با زبان خودشان صحبت کرد. آنها نسل های گذشته نیستند که تحقیرها را برتابند یا با تهدیدها به پستوهای خانه هایشان بخزند. چرا که آنها مرگ را هم به سخره گرفته اند.

می گویند کودکان شوخی شوخی به پرندگان سنگ می زنند و پرندگان جدی جدی می میرند. من اما می گویم شما جدی جدی به آنها تیر می زنید و آنها شوخی شوخی می میرند، چون خیلی از آنها مثل گیم ها فکر می کنند که در لحظه مرگ هنوز هم جان های دیگری دارند..

مواظب باشید ، واقعا مواظب باشید. ناگهان چشم باز می کنید و می بینید مثل گنجشک بر زمین ریخته اند و خونشان خیابان های شهر را چنان برگهای پاییز رنگین کرده است. در سکوتی محض و با لبخندی بر لب.

این نسل با حساب و کتابهای ما و شما برای رام و آرام شدن جور در نمی آیند. چرا که اینها حتی حیثیت مرگ را هم به بازی گرفته اند.
لطفا مواظب باشید که خونی بر دامانتان ننشیند که حتی با آب زمزم و کوثر نیز نتوان پاکش کرد.

لطفا مواظب بچه های آینده این سرزمین باشید. اینها فرزندان همین مرز و بومند.
با کوله هایی بر پشت
و رویاهایی در دل.
sokhanranihaa

This comment was minimized by the moderator on the site

شمایلِ مهسا


یک نکته‌ی مهم و قابل تأمل این است که در اعتراضات اخیر کسی به "شمایل" و نماد مبدل شد که تصادفا در محل تلاقی و انباشت چند شکاف و تبعیض اجتماعی می‌زیسته است:
۱. یک دخترِ
۲. جوانِ
۳. غیرمحجبه‌ی
۴. کردِ
۵. اهل سنتِ
۶. ساکنِ شهری کم‌برخوردار و مرزی.

یعنی کسی که همزمان قربانیِ
۱. تبعیض جنسیتی
۲. شکاف نسلی
۳. شکاف سبک زندگی رسمی/غیررسمی
۴. شکاف گروه‌های قومی
۵. شکاف مذهب رسمی و اقلیت‌های دینی و مذهبی
۶. شکاف مرکز/پیرامون
بوده است.

اگر به‌جای مهسا امینی، با این ویژگی‌ها، مثلا یک زن تهرانی قربانی چنین فاجعه‌ای می‌شد، بعید بود شعله‌های خشم عمومی، آن‌هم با این سرعت و حجم، از سطح شبکه‌های اجتماعی فراتر رود و به خیابان کشیده شود.

در فهم و تبیین گسترش برق‌آسای اعتراضات این چند روز، علاوه بر تأثر طبیعیِ افکار عمومی از یک "مرگ مظلومانه"، هم‌افزایی و انباشت تبعیض‌ها و محرومیت‌ها را نباید از نظر دور داشت.

محسن‌حسام مظاهری
مهسا_امینی

This comment was minimized by the moderator on the site

جنبش زنانه‌: از خیابان تا خانه
(و راه دشواری که جامعه‌ی ایرانی در پیش دارد)

محسن‌حسام مظاهری

۱
برگزاری کم‌رمقِ دو راهپیمایی حکومتی با وجود تبلیغات فراوان و ادامه‌ی اعتراضات پس از آن دو، نشان داد جنبش زنانه‌ی ۱۴۰۱ جدی‌تر از آن است که حاکمیت و نیز برخی تحلیلگران تصور می‌کردند. ماهیتِ «اجتماعی» این جنبش و عاملیت و محوریتِ «زنان» در آن سبب شده است فرمول همیشگیِ حاکمیت برای «جمع‌کردنِ غائله»، یعنی تحریک عواطف مذهبیِ بخش وفادار به نظام با متهم‌ساختن معترضان به هتک حرمت مقدسات هم این‌بار کافی نباشد.

۲
بااین‌همه خطای بزرگی است اگر این جنبش را صرفاً‌ به بخش «در خیابان»اش منحصر دانسته و تقلیل دهیم. یک‌ بخش دیگر این جنبش،‌ که اگر به‌جهت گسترده‌بودن و عمق بیشتر مهمتر از بخشِ درخیابان نباشد کم‌اهمیت‌تر از آن نیست، بخش «درخانه»ی این جنبش است. در روزهای اخیر، به‌موازات ناآرامیِ خیابان، بسیاری از محیط‌های خانوادگی و فامیلی و گروه‌های دوستی (چه حضوری چه در فضای مجازی) نیز ناآرام بودند و به عرصه‌ای برای مباحثات و مجادلات صریح حول محور حجاب اجباری و سیاست‌های فرهنگی حاکمیت مبدل شده بودند: مباحثات پدر با فرزند، مادر با دختر، خواهر با برادر، مادر با مادربزرگ، دوست با دوست و... . اگر خیابان عرصه‌ی فریاد بود، خانه هم عرصه‌ای بود برای باورهایی که سست شدند؛ تابوهایی که فروریختند؛ یقین‌هایی که موریانه‌ی تردید به جان‌شان افتاد؛‌ نارضایتی‌هایی که به خشم تبدیل شدند و خشم‌هایی که بدل به فریاد شدند.
طبعاً‌ همه‌ی معترضان، به‌ویژه زنانِ مذهبی یا سنتی، امکان و فرصت یا انگیزه‌ی کافی برای حضور در خیابان را نداشتند؛ اما آن‌ها نیز اعتراض خود را با استوری‌ و پست‌ اینستاگرامی، با توییت، با یادداشت، حتی با کوت‌کردن و لایک‌کردن نشان دادند. توجه داشته باشیم که حتی این کنش‌های خرد و کوچک، برای کنشگران گاه هزینه‌های گزاف در محیط‌های خانوادگی و فامیلی و دوستانه و کاری داشته و دارد. و این میان، به‌طور خاص، کنش‌های اعتراضی زنان مذهبی و سنتی اهمیت ویژه‌ای دارد.

۳
پیشتر در یادداشت «عبور از اراده‌گرایی دولت به خودتنظیمی جامعه (https://t.me/mohsenhesammazaheri/1387)»‌ نوشته بودم که برای عبور از وضعیت بحرانی حجاب اجباری به سطحی از تعادل، لاجرم جامعه‌ی ایرانی باید از یک مرحله‌ی گذار عبور کند؛ مرحله‌ای که عبور از آن البته آسان و بی‌هزینه نیست و در آن جامعه سطحی از تنش و حتی خشونتِ گریزناپذیر را تجربه خواهد کرد. آنچه این روزها تجربه می‌کنیم به نوعی طلیعه‌ی همان مرحله‌ی گذار است. لجاجتِ باورناپذیر حاکمیت و اصرار بر سیاست شکست‌خورده‌ی «گشت ارشاد» و خشمِ انباشته‌ای که با ماجرای سپیده رشنو جرقه خورد و با قتل مهسا امینی شعله‌ور شد، به کاتالیزوری قوی برای ورود جامعه‌ی ایران به مرحله‌ی گذار مبدل شد.
بااین‌اوصاف حتی اگر بخش درخیابان جنبش هم رو به افول بگذارد و پایان یابد (که دور از انتظار نیست)، نه‌تنها بخش درخانه کماکان ادامه خواهد داشت، بلکه می‌توان گفت جنبش زنانه‌ی ۱۴۰۱ تا همین‌جا نیز دستاورد بزرگ و ارزشمندی داشته است. دستاوردی که البته اگر حاکمیت رفتار عاقلانه‌ و واقع‌بینانه‌ای داشت، لازم نبود به این قیمت گزاف و خون بیش از ۴۰ شهروند (تا امروز و طبق آمار منابع رسمی) به‌دست آید.

۴
بخشِ درخیابان‌ِ جنبش هر فرجامی پیدا کند، این جنبشی نیست که پایان یابد و درهرحال دیگر شرایط به قبل از شهریور و مهر ۱۴۰۱ برنخواهد گشت. تغییرات حجاب که حدوداً‌ یک دهه است در شهرهای بزرگ آغاز شده و طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود، از ظهور و اشاعه‌ی مدل‌های جدید چادر (که عملاً‌ حجاب را به‌جای ابزارِ پوشاندن و پنهان‌کردن به ابزارِ‌ نمایش و تبرج مبدل می‌کند) و تنوع گونه‌های حجاب و سیالیت تعریف «محجبه» تا کشف حجاب تدریجی و کشف حجاب کامل در محیط‌های کاری و اداری غیردولتی و معابر عمومی و فضاهای شهری، با این جنبش هم سرعت شتابانی گرفت و هم دامنه‌اش از شهرهای بزرگ فراتر رفت. چادرهایی که در این جنبش تا شدند و به گنجه رفتند، دیگر بیرون آورده نمی‌شوند، گره روسری‌هایی که شل شد دیگر سفت نمی‌شود و شال‌هایی که روی شانه افتاد دیگر روی سر نمی‌نشینند. حاکمیت حتی اگر بخواهد هم دیگر مانند گذشته و با سنبه‌ی پرزور نمی‌تواند سیاست غلط حجاب اجباری را ادامه دهد و ون‌های نفرت‌پراکنِ ارشاد، حتی اگر باقی بمانند، دیگر مثل قبل امکان جولان‌دهی ندارند و ترس عمومی برای مقابله با آن‌ها کمتر شده است. هزینه‌ی مقاومت برابر حجاب اجباری حتی در محیط‌های رسمی و سازمانی کاهش یافته و زنان و دخترانی که باور و علاقه‌ای به حجاب ندارند، سهم عادلانه‌تری از خیابان خواهند داشت.

این تصویر از آینده، طبعاً خوشایند بخش‌هایی از بدنه‌ی مذهبی جامعه نخواهد بود و در برابر تحقق آن مقاومت خواهد کرد. به‌خصوص در دو گروه این مقاومت جدی‌تر خواهد بود: یکی مذهبی‌های سنتیِ میان‌سال به بالا که نوعاً به حجاب به‌عنوان یک واجب شرعی تعصب می‌ورزند و به غلط تصور می‌کنند درصورت حذف اجبار قانونی حجاب، جامعه در سراشیبی سقوط اخلاقی خواهد افتاد و «عرف» قدرت کنترل و تعادل‌بخشی را ندارد؛ و دوم هسته‌ی سخت مذهبی‌های وفادار نظام که باوجود استفاده از ادبیات دینی، اما درواقع تعصب‌شان به حجاب بیشتر به‌عنوان یک نماد سیاسی و یکی از شعایر جمهوری اسلامی است. دیگر بخش‌ها، ازجمله جوانان (به‌ویژه دختران) طبقه متوسط شهری با سبک زندگی مدرن که اساساً فهم و تعریف متفاوتی از حجاب دارند و آن را بیشتر به‌عنوان نوعی مد و سبک زندگی می‌بینند، در قبال شتاب این تغییرات، موضع پذیراتر و همدلانه‌تری داشته و چه بسا خود نیز با آن همراه خواهند ‌شد.
درهرحال مقاومت دو گروه مذکور طبیعی است و احتمالاً در آینده‌ی نزدیک بیشتر شاهد برخوردهایی از جنس ماجرای اتوبوس بی‌آرتی تهران یا مجادلات بین زنان در مترو و دیگر فضاهای عمومی خواهیم بود. (گرچه که دیگر جامعه نخواهد گذاشت یکی از طرفینِ نزاع با چشم کبود رو به دوربین اعتراف‌گیری بنشیند.) این مجادلات مادام که از سطح نزاع لفظی یا حتی برخورد فیزیکی محدود فراتر نرود و به خشونت جدی نرسد، گریزناپذیر است. خوشبینانه است بعد از سال‌ها کاشت نفرت و خشم در یک بخش جامعه و القای «قوم برگزیده‌ی خدا»بودن و توهم اکثریت در بخش دیگر، حالا توقع داشته باشیم همه‌چیز با مدارا و سلام و صلوات حل شود.
اما آنچه لازم است اینکه با هر تدبیر همه‌ی نیروهای اجتماعی و متعهد به جامعه تلاش کنند عبور از این مرحله با حداقل هزینه و کمترین خشونت ممکن شود؛ تا رسیدن به وضعیت متوازنی که محصول خودتنظیمی جامعه باشد. وضعیتی که بخش مذهبی جامعه هم بفهمد ترسش از آینده‌ی آزادی حجاب بی‌جا بوده و اتفاقا زیست مؤمنانه (نه دینداریِ رانتی و پیوندخورده با قدرت و برخوردار از منافع و امتیازات) در چنان فضایی فراهم‌تر است. می‌توان امیدوار بود حاکمیت با عبرت‌گرفتن از راه طی‌شده و تجربه‌ی این جنبش، به‌جای پافشاری لجوجانه بر سیاست‌های مخرب قبلی، در جایگاه درست خود یعنی تنظیم‌گری قرار گیرد تا جامعه‌ی ایرانی از این مرحله هم به سلامت بگذرد و نوزایی را تجربه کند.

https://pbs.twimg.com/media/FdNTzz0WYAIF9I0?format=jpg&name=large

@mohsenhesammazaheri

This comment was minimized by the moderator on the site

تفاوت ماهوی اعتراضات ۱۴۰۱ با گذشته

مهدی نیکخواه
)واقعیت این است که حاکمیت نتوانسته اعتراضات به حقی که در موضوعاتی که برایش حکم ناموسی دارد را بشنود و مدیریت کند، همیشه یا از شنیدن آن فرار کرده، یا کلاً وجودش را نفی می‌کند و پس از ورود اعتراضات به فاز خیابانی و مخلوط شدن اعتراضات به حق، با موج‌سواری موج‌سواران ابن‌الوقت قدرت‌طلب و دیکتاتور مسلک آن‌ور آبی و حرمت‌شکنی آنها (به فرض اینکه حرمت شکنی‌ها کار آنهاست) خود را پشت مقدسات مردم که به آنها توهین شده مخفی کرده و نهایتاً فکر می‌کند با راهپیمایی‌درمانی و سخنرانی‌درمانی، موضوع حل و فصل و تمام شده است!

اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ چه خوشمان بیاید یا نیاید، با توجه به ماهیت اجتماعی و فرهنگی شکل‌گیری‌اش، بستر فرهنگی و اجتماعی عمیق و فراگیری را هم به دنبال خود همراه کرده.
جماعتی از هنرمندان، بازیگران، شاعران، نویسندگان، ورزشکاران، استادان دانشگاهی علوم انسانی، دانش‌جویان و طیف‌های مشابه دیگری که می‌تواند مخاطب خاکستری و باقیمانده طبقه متوسط جامعه را با خود همراه کنند از مؤثران این حرکت هستند و به همین دلیل، قطعاً اثراتش بر ساختارهای سیاسی،اجتماعی و فرهنگی رسمی و مورد تأیید و تأکید مدیران جمهوری اسلامی بسیار بیشتر و عمیق‌تر از اعتراضات سیاسی ۷۸ و ۸۸ و اقتصادی ۹۶ و ۹۸ خواهد بود.

در ظاهر شاید آتش خیابانی اعتراضات فروکش کرده باشد،ولی خروجی‌های محتوایی آن تازه آغاز شده و ادامه خواهد داشت و روزبه‌روز هم بر حجم آن افزوده خواهد شد و بستر را برای بروز اعتراضات دیگری،که می‌تواند بسیار فراگیرتر باشد آماده خواهد کرد.

طرح‌هایی مثل صیانت از حقوق کاربران و فیلتر کردن پلتفرم‌های بین‌المللی که ماهیت اجرایی‌شان، حذف صورت مسئله است،هم به دلایل فنی و هم دلایل جامعه‌شناختی مردم ایران، نهایتاً به دیوار خواهند خورد و جز هزینه‌های مادی و معنوی بیشتر و عمیق‌تر کردن شکاف بین مردم با حاکمیت،سود دیگری نخواهند داشت که البته پیش از این در موضوع تلگرام نیز آزموده شده است.

راهکار چیست؟

گذر از شعار درمانی و به رسمیت شناختن عملی حق اعتراض مردم به سیاست‌های اعلامی و اجرایی حاکمیت و ایجاد بستر مناسب اعلام و اعلان عملی آن طبق اصل ۲۷ قانون اساسی و رواداری حاکمیت با مردم،در موضوعاتی که در سال ۱۴۰۱ ایران،به عرف غالب تبدیل شده است.

ته نوشت:
قطعاً منتقدین وضع موجود دلسوزان واقعی جمهوری اسلامی هستند و ساکتان و ماله‌کشان،دوستان نادان و خرس‌خاله‌هایی هستند که یا نمی‌بینند یا خود را به ندیدن زده‌اند!

آنچه باید می‌گفتیم را گفتیم، دیگر خود دانید!
@MostafaTajzadeh

This comment was minimized by the moderator on the site

بحران ۴۰ سالگی برای جمهوری اسلامی و اعتراضاتی که باید «به هر قیمتی متوقف شوند»
نگارش از یورونیوز • به روز شده در: ۲۸/۰۹/۲۰۲۲ - ۲۲:۱۴

موج اعتراضات ضدحکومتی از دهه سوم حاکمیت جمهوری اسلامی وارد مرحله جدیدی شد.

هرچند دردو دهه اول، سرکوب کم سابقه و کشتار تقریبا تمامی اعضا و هوادارن احزاب و سازمان‌های سیاسی اپوریسیون، مخالفان حکومت جمهوری اسلامی را به حاشیه رانده و حذف کرده بود، اما «مردان» نقش آفرین جمهوری اسلامی در میان خود دچار اختلاف فکری و نظری شدند.

اختلافاتی که با پیروزی اصلاحات در سال ۱۳۷۶ و بروی کار آمدن محمد خاتمی بصورت محسوس و ملموسی از سوی جامعه ایرانی، خصوصا دانشجویان و روشنفکران احساس شد.

در اولین سال بروی کارآمدن محمد خاتمی در دوم خرداد سال ۱۳۷۶، امید به تغییر، به ویژه در میان نسل جوانی که قربانی مستقیم سرکوب نبود، زنده شد.

زنده شدن امیدی که به گفته سعید رضوی فقیه، فعال سیاسی و رسانه ای اصلاح طلب در آن دوران، پس از مدت کوتاهی بدلیل «عدم دستیابی به خواسته هایش به کابوس» بدل شد.

کابوسی که تبلور آن را می توان در یورش نیروهای خودسر و امنیتی به کوی دانشگاه تهران جستجوکرد.

محمد خاتمی، سیاستمدار سخنوری که هر چند بارها وعده «دموکراسی دینی» داد و از آن هم کمابیش استقبال می شد، نتوانست در زندگی روزمره شهروندان بصورت عملی تفاوتی ایجاد کند.

به همین دلیل بود که پس از پایان دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی، بسیاری از وعده های اصلاحات روی برگرداند و در سال ۱۳۸۴، محمود احمدی نژاد، شهردار اصول گرا و عدالت طلب، با قهر بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان با صندوق‌های رای و ناتوانی این گفتمان از ایجاد اجماع، به ریاست جمهوری برگزیده شد.

با این حال اولین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد با تورم و گرانی بی سابقه و تشدید تنش های خارجی روبرو شد. به همین دلیل بود که بسیاری از شهروندان که از اصلاحات روی برگردانده بود، در مقایسه بین دولت محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد بار دیگر احساس کردند که شاید انتخاب بهتر همچنان جریان اصلاحات است.

در همین راستا بسیاری از نامزدی مجدد محمد خاتمی حمایت کردند. اما از همان روزهای اول نام دیگری جایگزین رییس دوره اصلاحات شد: «میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران جنگ.»

موسوی موفق شد در عرض چندین ماه پیش از خرداد ۱۳۸۸ حمایت بسیاری از مردم را بدست بیاورد. نخست وزیر دوران جنگ، برای اولین بار در جریان تبلیغات انتخاباتی موافقت کرد تا رنگ سبز نماد حامیان شود. رنگی که با اتفاقات پس از انتخابات نام جنبشی مهم در تاریخ اعتراضات ایران بخود گرفت.

جنبش سبز؛ اولین اعتراض سیاسی توده‌ای پس از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی
با پایان گرفتن انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، میرحسین موسوی ساعاتی پیش از اعلام دولتی، اعلام پیروزی کرد. نخست وزیر دوران جنگ ایران و عراق پس از اعلام رسمی که احمدی نژاد را پیروز می دانست، نتایج را نپذیرفت و سه روز پس از انتخابات در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ از حامیان و معترضان به نتایج انتخابات خواست تا در یک تجمع گسترده شرکت کنند.

تظاهرات بزرگ حامیان موسوی در میدان آزادی
به این ترتیب تهران میزبان بزرگترین تظاهرات ضدحکومتی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ شد. یکی از یکی از بزرگترین تظاهرات در خیابان‌های تهران برگزار شد.

حمله از مرکز بسیج به معترضان در نزدیکی میدان آزادی
در پایان این تظاهرات، در نزدیکی میدان آزادی، نیروهای بسیجی و لباس شخصی بروی معترضان آتش گشودند و چند نفر در این روز قربانی شدند.

یکی از مهم ترین اتفاقات بی سابقه برای جنبش سبز این است که برای اولین بار در تاریخ جنبش های اعتراضی ایران، معترضان موفق شدند در نبود رسانه های جهانی، نقش شهروند خبرنگار را بازی کنند و از سرکوب های مرگبار و خشونت حکومتی فیلم بگیرند ‌و آنرا بروی شبکه های اجتماعی بگذارند.

۵ روز پس از ۲۵ خرداد، در ۳۰ خرداد در حالی که اعتراضات به «تقلب انتخاباتی» همچنان در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ جریان داشت ویدئوئی از مرگ یک زن معترض جهانی شد. تصاویر ندا آقاسلطان ۲۷ ساله که به ضرب شلیک گلوله نیروهای امنیتی در مقابل دیدگان معترضان به زمین افتاد. فیلم های او که بروی شبکه های اجتماعی و یوتیوب منتشرشدند، جهانیان را متاثر کرد.
STR/AP20
09
یکی از قربانیان جنبش سبزSTR/AP2009
قتل ندا آقا سلطان و انتشار فیلم آن، معترضان به نتایج انتخاباتی را خشمگین تر کرد و در روزهای بعد بسیاری از آنها را به خیابان کشاند.

حکومت جمهوری اسلامی ایران هم به سرعت پس از انتشار این ویدئو تصمیم گرفت تا اینترنت را محدود و حتی در مواردی کاملا قطع کند. خبرنگاران خارجی که از فردای انتخابات اجازه فیلم برداری و تهیه گزارش در خیابان ها را نداشتند، از فردای انتشار فیلم ندا، ناگزیر به ترک اجباری ایران شدند. با این حال، اعتراضات فروکش نکرد و در ابعادی محدودتر، رادیکال‌تر از قبل ادامه یاقت. معترضان به نتیجه انتخابات از هر فرصت و مراسم حکومتی و غیرحکومتی برای تجمع و اعتراض استفاده می کردند.

از نمازهای جمعه گرفته تا تشییع جنازه آیت الله منتظری و دهه محرم. البته در تمام ماه هایی که این جنبش در خیابان های زنده بود، به جز در روزهای آخر اعتراضی در عاشورا، شعارهای سرنگونی طلبانه عمدتا شنیده نمی‌شد و معترضان با وجود پرداخت هزینه بالا، از مطالبه ریاست جمهوری «نخست وزیر امام» بالاتر نمی‌رفتند. در همین جنبش، نارضایتی «شهرنشینان» از سیاست خارجی جمهوری اسلامی با شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» برای نخستین بار خود را نشان داد. نسل جدید معترضان، بر خلاف اسلاف خود، روی حمایت‌های قدرت‌های جهانی و به‌ویژه ایالات متحده حساب جدی باز کرده بودند. شعار «اوباما یا با اونا یا با ما» تغییر جهت ناراضیان جدید ایرانی را به خوبی نشان می‌داد.

اصل مطالبه معترضان که اغلب از طبقه متوسط جامعه ایران بودند بر پایه اعتراض به تخلف انتخاباتی، با شعار «رای من کو؟» بود.

این جنبش سه رهبر داشت: میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد.
میرحسین موسوی در طول تمام ماه هایی که با این جنبش در بسیار از شهرهای ایران همراهی می شد بیانیه های مختلفی منتشر و مواضع ضدحکومتی خود را بیان می کرد. بیانیه هایی که بازتاب فوق العاده ای در میان جوانان و دانشجویان داشت. بی دلیل نبود که مقامات امنیتی، با آغاز جنبش های اعتراضی در کشورهای شمال آفریقا، که به «بهار عربی» مشهور شدند، بر شدت سرکوب ها افزودند و سه رهبر جنبش سبز را در ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۰ بازداشت و به حصر خانگی درآورند.

به این ترتیب جنبش سبزی که ماه ها به مهم ترین چالش مقامات ایران تبدیل شده بود، با حصر رهبران آن نیز بپایان رسید.

در جریان ماه ها اعتراض خیابانی، هزاران نفر بازداشت شدند. همچنین آمار نهادهای حقوقی نشان می دهد بین ۷۲ تا ۷۸ نفر در سرکوب های حکومتی جان باختند.

STR/AP2000
مادرسهراب اعرابی یکی از کشته شدگان جنبش سبزSTR/AP2000
سپاه پاسداران مدعی است که ده ها تن از نیروهای این سازمان نیز کشته شده اند. از مهم ترین قربانیانی که نامشان با جنبش سبز گره خورده به جز ندا آقاسلطان، می توان به سهراب اعرابی، کیانوش آسا و امیرجوادی فر و محمد مختاری اشاره کرد. پس از پایان دهه هشتاد خورشیدی، اعتراضات ضد حکومتی بار دیگر از چارچوب مبارزات مدنی و دموکراسی خواه به شکل های جدیدی تبدیل شدند. یکی از مهم ترین آنها اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ است.

دیماه ۹۶؛ خراب کردن بازی حکومت در اولین قیام بدون رهبری ضدحکومتی
این اعتراضات از سوی برخی حامیان اصولگرای حکومتی و مخالفان دولت حسن روحانی، در مشهد پایه ریزی شد اما به سرعت گسترش یافت و ماهیت ضدحکومتی گرفته و «اصل نظام» راه هدف قرارداد.

اولین بار در جریان همین اعتراضات بود که شعار «اصلاح طلب و اصولگرا، دیگه تموم ماجرا» در خیابان های بسیاری از شهرهای ایران شنیده شدند.

علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس در آنزمان، گفت: « منشا این اعتراضات درون حکومتی بود، اما به سرعت از کنترل خارج شد.»

بسیاری از تحلیلگران این اعتراضات را که بدون رهبری و هیچ گونه سازماندهی به بسیاری از شهرهای ایران گسترش یافت «قیام اقشار بی پناه و مستضعف» نامیدند. قیامی که به شدیدترین شکل ممکن هم سرکوب شد.

این اعتراضات از ۷ دی ۱۳۹۶ از شهر مشهد و شهرهای بزرگ استان خراسان آغاز شد.

بهانه اصلی این اعتراضات خشم شهروندان از گرانی و فساد دولت حسن روحانی عنوان شد اما به سرعت اصل نظام و علی خامنه ای، رهبر ایران، مورد هدف قرارگرفت.

بازداشت معترضان
اعتراضاتی که به ۱۶۰ شهر ایران گسترش یافت و بیش از ده روز بطول انجامید.

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی وقت قوه قضائیه، تعداد کشته شدگان اعتراضات خیابانی دی ماه را ۲۵ تن اعلام کرد.

بعدها آمارهای نهادهای حقوق بشری نشان داد که آمار قربانیان بیشتر بوده است.

جواد کریمی قدوس، نماینده مجلس و عضو کمیسیون امنیت در سخنرانی تعداد کشته شدگان این اعتراضات را ۵۴ نفر اعلام کرد.

بر خلاف معترضان در جریان جنبش سبز، این بار مخالفان و عوامل تشکیل دهنده این اعتراضات را قشر محرومی تشکیل می دادند که سال ها از طرف نخبگان سیاسی و اجتماعی به گفته آنها «فاسد» نادیده گرفته شده‌ بودند. به همین واسطه هم برای اولین بار شهروندانی به خیابان آمدند که ساکنان شهرهای کوچک و حومه های محروم و فقیر ایران بودند.

نام شهرهایی چون ابهر، ایذه و لنجان برای اولین بار بود که در فهرست شهرهای معترض به سیاست های حکومتی در جمهوری اسلامی شنیده می شد. جمهوری اسلامی با ایدئولوژی مبارزه با محرومیت و برقراری عدالت اجتماعی موفق به استقرار و تثبیت خود در ایران شده بود. با این حال در طی سه دهه بسیاری از سیاستمداران جمهوری اسلامی، از «کوخ نشینی به کاخ هایی رفتند» که سرچشمه کسب آن رانت و فساد مالی بود.

هرچند پیش تر در دهه ۷۰ خورشیدی، شاهد دو شورش محرومین در مشهد و اسلامشهر بودیم اما این بار مستضعفانی که درد نان داشتند، در سراسر کشور به خیابان می آمدند. بی دلیل نبود که دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی هم به شدیدترین وضع ممکن معترضان را سرکوب کرد.

پس از اعتراضات دیماه ۹۶، وضعیت اقتصادی شهروندان ایرانی نه تنها بهبود نیافت بلکه هر روز بدتر هم شد. برخلاف جنبش سبز که هیچ گاه موفق نشد مطالباتش را با اعتراضات و جنبش های دیگر پیوند بزند، اعتراضات دیماه با وجود سرکوب شدید همچنان در خانه ها و پستوها زنده ماند و یکی از مهم ترین نشانه های آن، تشکیل اولین گروه از «مادران داغدیده»‌ بود. مادرانی که پس از کشتار آبان تعدادشان افزایش پیداکرد و اتحاد مهمی هم پیدا کردند.

آبان خونین؛ «فقط به سر نزدیم، به پا هم شلیک کردیم»
​​آبان ۱۳۹۸ که جمهوری اسلامی در آستانه چهلمین سال حکمرانی خود قرارگرفته بود را می توان نقطه عطفی در تاریخ جنبش های اعتراضی و ضدحکومتی خواند.

این اعتراضات ساعاتی پس از تصمیم دولت حسن روحانی، رئیس جمهوری وقت ایران مبنی بر افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین آغاز شد.

اعتراضاتی که عمدتا در محلات کارگری و فقیرنشین شهری و سپس به شهرهای کوچک تر هم گسترش پیداکرد.

مانند اعتراضات دیماه از همان اولین ساعت های این اعترضات شاهد شعارهای ضدحکومتی بودیم. شعارهایی از دست «مرگ بر خامنه ای» که نشان می داد قصد معترضان جز کاهش قیمت بنزین سرنگونی حکومت و تغییر نظام است. به اعتراف نهادهای امنیتی اعتراضات به ۲۹ استان کشور کشیده شد. از همان ساعت های اولیه این اعتراضات به بی سابقه ترین شکل ممکن سرکوب شد.

ابتدا اینترنت در مشهد، اهواز و بهبهان و امیدیه یک روز پس از آغاز اعتراضات قطع شد و از روز شنبه ۲۵ آبان به دستور شورای عالی امنیت ملی اینترنت سراسری بطور کامل قطع شد. نیروهای امنیتی وابسته به سپاه پاسداران و مراکز بسیج محلی و همچنین نیروهای ارتش جمهوری اسلامی برای سرکوب به خیابان آمدند و به گفته بسیاری از شاهدان و نهادهای حقوق بشری دست به یک کشتار زدند.

در کمتر از سه روز صدها نفر جان باختند. دولت ایران هیچ گاه آمار قربانیان آبان را اعلام نکرد اما سازمان عفو بین الملل پس از مدتها تحقیق اعلام کرد که بیش از ۳۰۰ نفر از قربانیان را شناسایی کرده است و خبرگزاری رویترز هم در گزارش تحقیقی ادعا کرد که بیش از ۱۵۰۰ نفر در این سرکوب مرگبار جانشان را از دست داده اند. در میان جان‌باختگان، برخی ابتدا بازداشت و سپس کشته شده‌اند، نادر مختاری از جمله آنها است. در میان جان باختگان، نام و هویت ۱۸ کودک مشخص شده است.

بیش از ۵۱ نفر تنها در اثر تیرباران در بندر ماهشهر کشته شدند که امروز نام آنها را می دانیم. بیشترین کشته های این از استان خوزستان بودند تنها در شهر اهواز ۵۴ نفر جان باختند.

زمانی که محمود صادقی نماینده مجلس به رحمانی‌ فضلی ⁩، وزیر کشور وقت، درباره قانون بکارگیری سلاح در ناآرامی‌ها تذکر داده و گفته چرا به سر شلیک شده است؟ وزیر کشور در پاسخ می گوید:‌ « فقط به سر نزدیم شلیک به پا هم انجام شد.»

آتش زدن جایگاه های بنزین
محمد منتظری، دادستان کل ایران تمامی معترضان به افزایش قیمت بنزین را «اخلال گر» خواند و تهدید کرد به جدی ترین وضعی با معترضان برخورد خواهد شد.

همزمان نهادهای امنیتی به تلفن های همراه صدها هزار نفر شهروندان پیام های تهدید فرستادند.

هرچند این اعتراضات در بازه زمانی کوتاهی بود اما نیروهای امنیتی هزاران نفر را به زندان انداختند و برای بخشی از آنها حکم اعدام بریدند.

برخی از بازداشتی های آبانماه ۱۳۹۸ همچنان در زندان های جمهوری اسلامی هستند.

آیت الله خامنه ای دو روز پس از آغاز ناآرامیها از ۲۰۰ برابر شدن قیمت بنزین حمایت کرد و گفت این طرح لازم بوده است. او ناآرامیها و آتش زدن بانکها را کمک به «اشرار و ضدانقلاب» خواند.

خبرگزاری رویترز، سه هفته پس از اعتراضات آبانماه، نوشت که خبردار شده که رهبر ایران در جلسه ای با حضور مقامات امنیتی و حکومتی از آنها خواسته به «هر قیمتی اعتراضات» را متوقف کنند.

This comment was minimized by the moderator on the site

Ali Shakourirad @alishakourirad · 13h
اعتراض نشانه حیات_جامعه است.
اگر سعه‌صدر در حاکمان نباشدو هدف سرکوب باشد جنبش اعتراضى تبديل به جنبش انقلابى می‌شود.
انقلاب راهى است كه حاكمان با نشنیدن صدای اعتراض و اصلاح‌ناپذیری پيش پاى ملت مستأصل مى‌گذارند.
مرگ مظلومانه مهسا_امینی فقط آتش موجود در زیر خاکستر را شعله‌ور کرد.

This comment was minimized by the moderator on the site

خانه ات را باد برد ...

تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی ؟

مسخِ افیونیِ افسانه ی اصحابِ کدامین غاری ؟

در کدامین خوابی ؟

خواب در چشمِ تو ویرانیِ صد طایفه است...

تشتِ رسواییِ دزدانِ امارت افتاد

تو نگهدار، هنوزم دو سرِ شالِ مرا

پشتِ این پرده ی پوسیده ، تو در خوابی و من

با همین زلفکِ ممنوعه ی خود

نردبانی به بلندای سحر میبافم

تا برآرم خورشید

و تو در خوابی و آب

از سرت می گذرد

و ندیدی هرگز

توی جنگل ، کاج را

شب به شب ، جای سپیدار زدند

و نبودند پلنگان، وقتی

که دماوندِ اساطیری را
از کمر، دار زدند

و به هر دانه برنجی که به رنج

بر سرِ سفره ی ما آمده بود

توی شالیزاران

آهن و آجر و دیوار زدند

و تو در خوابی و آب

تشنه ی هامون شد

خونِ زاینده برید

و نفس های شبِ شرجیِ هور

زیر گِل ، مدفون شد

خانه ات را باد برد

تشتِ رسوایی و غارت افتاد

تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا

تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما

مشتِ خالی ترا باز کند

تا مبادا که ببینند همه خوی ترا

موی مرا

من حجابم

نه حجابِ تنِ آزاده ی خود

من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام

پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من

با همین زلفکِ ممنوعه ی خود

نردبانی به بلندای سحر میبافم

تا برآرم خورشید

((هیلا صدیقی))

This comment was minimized by the moderator on the site

‌بخشی از نامه ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مالک اشتر:
وقتی مردم برای اعتراض و گرفتن حق خودشان به سوی تو آمدند، نظامیانت را مرخص کن تا مبادا مردم با دیدن آنها بترسند و به لکنت زبان بیافتند.
من بارها از پیامبر شنیدم که هیچ جامعه ای مقدس و پاک نخواهد شد مگر آنکه مردمانش بدون ترس حق خود را مطالبه کنند.
نامه ۵۳ نهج‌البلاغه

قیمت هر سطل زباله پلاستیکی شهرداری، 2 تا 3 میلیون تومنه.
خسارت ناشی از قطعی اینترنت ایران در هر ساعت 2.5 میلیون دلار برآورد شده، چیزی معادل 25000 سطل زباله!
اگر نگران بیت المال هستید به قطعی اینترنت اعتراض کنید
کانال بهلول

تشدید خشونت در اعتراضات درست نیست
معترضین باید آگاه باشند که اعتراض هر چه خشن تر بشه امکان حضور اکثریت مردم کم میشه و این چیزی هست که انسدادگرایان میخوان
ورود کومله و سلطنت طلب به اعتراض بزرگترین خدمت به سرکوب گران هست
اگر دقت کنید وزیر کشور هم رسما اعلام کرد علاقه ای به مجوز ذیل اصل ۲۷ نداره کما اینکه در ۴۰ سال اخیر علاقه نداشتن
دلیل هم واضح هست
اعتراض مسالمت‌آمیز بزرگترین تهدید هست براشون و جمعیت بسیار بسیار کثیری رو همراه میکنه


جنگ مردم با مردم (اگر رویکرد تغییر نکند)
حکومت که به بهانه های مختلف خود را پشت عقاید دینی-مذهبی یا مردم پنهان میکند تا خود را توجیه کند، بازهم به شکل‌های مختلف از جمله راهپیمایی‌های حکومتی و... قصد دارد مردم را در برابر مردم قرار دهد...
به نظر میرسد اثر این روش حکومت کم کم رنگ باخته و یا به "تقابل" و "دو دستگی" در مردم منجر میشود...
طبیعتا افراد حاضر در نیروی انتظامی، سپاه و بسیج، با خانواده خود در میان مردم و در همسایگی معترضان زندگی میکنند..
بدیهی است پس از سرکوب همه‌جانبه حکومتی که اینها را کنار هم قرار داده، این افراد مجددا باید در میان همین مردم و معترضان زندگی کنند که انوقت، هم ایشان و هم خانواده‌هایشان، در معرض مقابله‌به‌مثل و خشم مردم خصوصا خشم و نفرت نهادینه شده در معترضان خواهند بود.. یعنی یک تقابل خطرناک در مردم که قطعا نتایج نامطلوبی به همراه خواهد داشت.
امید است در این شرایط، شاهد تصمیمات حکیمانه و عاقلانه از حکومت باشیم.. در غیر اینصورت برای مدت مدیدی، کشور با بحران مواجه خواهد بود.
حکومت_با_کفر_باقی_میماند_ولی_با_ظلم_هرگز
عدالت عملکرد_حکومت
http://T.me/yek_bandeyekhoda

This comment was minimized by the moderator on the site

پیروزی یا عقب نشینی نظام؟

جعفر محمدی:

مردم چه می خواهند؟

مردم مطالبه زیادی ندارند؛ آنها فقط یک زندگی عادی می خواهند، آن هم نه زندگی عادی در حد کشورهای اسکاندیناوی و کانادا و استرالیا که به یک زندگی معمولی و انسانی در حد کشورهایی مانند ترکیه و هند و مالزی و ویتنام و ... قانع اند؛ مطالبه زیادی است؟! یا تأمین اش سخت و ناممکن است؟!

تفکیک معترضین از اغتشاشگران

این حرف درستی است که مسوولان، مدام تکرارش می کنند؛ فقط از جنابان ایشان باید پرسید که اگر مردم به چیزی اعتراض داشته باشند چگونه آن را بیان کنند؟ مثلاً آیا شما به مخالفان گشت ارشاد مجوز می دهید در چارچوب اصل ٢٧ قانون اساسی همین جمهوری اسلامی تظاهرات اعتراض آمیز داشته باشند و پلیس هم حافظ امنیت آنها باشد؟ جواب مشخص است و وقتی اجازه نمی دهید که اعتراض ها در مجاری شناخته شده صورت بگیرد، معلوم است که هر اعتراضی از مسیر مسالمت آمیز خارج می شود و اعتراضی که می توانست منشأ اصلاح باشد، به خشونت های خیابانی تبدیل می شود.

دست بیگانگان

مسوولان راست می گویند که بیگانگان و دشمنان در اعتراضات دخیل اند. اما این سکانس سوم فیلم است؛ سکانس اول، نابسامانی های حاصل از سوء مدیریت خود مسوولان است که مردم را به ستوه می آورد، سکانس دوم، اعتراض مردمی اسنت که کاسه صبرشان لبریز شده است و تازه در سکانس سوم است که آن دشمنان و بیگانگان، از راه می رسد و بر آتشی که قبلاً افروخته شده، بنزین می ریزند.

مسوولیت پذیری

نمی شود که ناآرامی های وسیعی کشور را بر برگیرد و دهها کشته و صدها مجروح برجای بگذارد ولی هیچ کدام از مسوولان، مسوولیتی حتی در قبال کشته شدن افراد بر عهده نگیرند و همه را به حساب کشته سازی جریان های معاند بگذارند یا مانند وزیر کشور بگویند بعضی ها، افرادی را در تسویه حساب های شخصی کشته و جنازه ها را در میان تجمعات رها کرده اند.

تیر خلاص به رسانه های داخلی

این که رسانه های داخلی، درگیر محدودیت های نوشته و نانوشته متعددی برای انتشار اخبار واقعی کشور خودشان می شوند، بزرگ ترین هدیه ای اسنت که مسوولان جمهوری اسلامی به شبکه های خارجی و مخالف جمهوری اسلامی می دهند. وقتی مخاطب ایرانی می بیند که رسانه های داخلی، یا فقط بد و بیراه به متعرضان داده می گویند یا اجباراً به سکوت واداشته می شوند، مشخص است که نیاز خبری اش را بی پاسخ نمی گذارد و سراغ شبکه های اصطلاحاً آن ور آبی می رود.

پیروزی یا عقب نشینی نظام؟

اگر پدیده ای در سیستم جمهوری اسلامی وجود داشته باشد که مردم مخالف اش هستند، معنایش این است که دشمنان دانا یا دوستان نادان جمهوری اسلامی، آرام و بی سر و صدا، جمهوری اسلامی را در آن عرصه عقب رانده اند. بنابراین اگر نظام جمهوری اسلامی، با کشف موضوع مخالفت مردم، با اکثریت همراهی کند و خواسته شان را برآورده سازد، نامش "عقب نشینی" نیست، "پاتک" و بازپس گیری عرصه ای است که قبلاً از دست داده بود و یک "پیروزی بزرگ" است./عصر ایران
@salamonlline

This comment was minimized by the moderator on the site

حجاب؛ حفظ ظاهر یا ظاهر سازی
چه کسانی می خواهند به جای "اسلامی سازی باطن جامعه" ظاهر آن را به هر قیمتی "اسلامیزاسیون" کنند
نویسنده : علی رضا اسلامی

44 سال از انقلاب اسلامی مردم ایران گذشته است. نگاهی کوتاه به آرشیو فیلمهای به جا مانده از آن روزها و تبار شناسی نگاه ایرانی ها به مفهوم اسلام نشان می دهد که آن روزها مردم، اسلام را برابر با آزادی، عدالت- برابری - برادری، ظلم ستیزی، دفاع از مظلوم، شجاعت، ایثار، رئوفت و جمعی دیگر از سجایای اخلاقی که همواره بشر در طول تاریخ آرزوی زیستن با این فرهنگ را داشته است؛ می دانسته اند. اما امروز چه کرده ایم که تا نام حکومت اسلامی می آید همان مردم کوچه و خیابان واژه هایی مثل ریاکاری، تظاهر، تحجر و آزادی ستیزی را به یاد می آورند.
راهکار "ساده اندیشان" برای اسلامی سازی جامعه ای که "مافیای اقتصادی" باطنش را از اسلام تهی کرده است، دلیل اصلی تغییر معنای "حکومت اسلامی " در ذهن مردم ایران است.
مافیای اقتصادی در جبهه ای هماهنگ با دشمن خارجی با سو استفاده از احساسات مذهبی بخشی از جامعه در این سال ها با دیاثت توانسته است فروع را به جای اصول جا بزند و با گذاشتن ماسکی قلدرانه بر چهره ی نظام در برابر مردم، در تضاد شکل گرفته به دنبال منافع و غارتگری خود برود. در این میان "ساده اندیشانی" که با کمک همین مافیا یک شبه ره صد ساله را طی کرده و به پست و مقام رسیده اند نیز به قول خودشان همواره تلاش کرده اند " ظاهر جامعه ی اسلامی را اسلامی کنند" چون زورشان و عقلشان به اندازه ای نیست که به باطن بپردازند. منافع آنها ایجاب می کند که ریاکارانه به فکر حفظ میز و ارتقا خودشان در هرم قدرت باشند.
امیر المومنین علیه السلام می فرماید:
یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ»
چهار چیز آفت دولت هاست ضایع کردن اصول، مشغول شدن به فروع، نشاندن اراذل (ناشایستگان) بر صدر و پایین کشیدن افاضل
این می شود که نیروی انتظامی را مجبور می کنند به جای مقابله با ناامنی خود به ابزار ایجاد ناامنی روانی در ذهن قسمت بزرگی از جامعه تبدیل شود و آسیب پذیر ترین قشر جامعه یعنی دخترکان جوان به جای اینکه با دیدن پلیس احساس امنیت کنند، دچار ایست قلبی و سکته ی مغزی شوند.
اگر مردند که نیستند... به سراغ اسلامی سازی باطن جامعه بروند و ببینند که پس از نابودی مافیای فولاد، پتروشیمی، بانک ها، آموزش، وکالت، پزشکی، سیمان و... چگونه رایحه ی خوش عدالت و آزادی، برادری و برابری و رئوفت ظاهر جامعه را نیز اسلامی خواهد کرد.
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست
جمعیت کفر از پریشانی ماست
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست!
@xorshidng

This comment was minimized by the moderator on the site

حکومتی‌ها می‌گویند: «اعتراضات مردمی» در ایران ناشی از توطئۀ دشمنان است و ارتباطی با عملکرد نظام ندارند | ۲۹ شهریور ۱۴۰۱

نظامهای ایدئولوژیک و اقتدارگرا هیچوقت نمی‌پذیرند که مخالف دارند. یا مخالفت با آنان امری خودجوش و مردمی است. برعکس، همواره مخالفین و مخالفت با خود را به طرحها و توطئه‌های دشمن نسبت میدهند. اعتراضات مردمی این‌روزها هم استثنایی بر این قاعده نیست. جناب «محسن مهدیان»، مدیرعامل «روزنامۀ همشهری» در سرمقالۀ این روزنامه (سه‌شنبه - ۲۹شهریور) در تحلیل اعتراضات مردمی این‌روزها مینویسد: «ماجرا، حجاب نیست. مسئلۀ حجاب، اولویت چندم کشور ما هم نیست. مسئله، گشت ارشاد هم نیست. ماجرا حتی مرگ تأثربرانگیز مهسا هم نیست که باید تا انتها با قاطعیت بررسی و گزارش شود».

از جناب مهدیان میبایستی پرسید که اگر اعتراضات مردم علیه حجاب اجباری، رفتار گشت ارشاد، کشته‌شدن ژینا و مابقی برخوردهای اقتدارگرایانۀ حکومت نیست، پس بواسطۀ چیست؟ مشکل دانشجویان، پلی تکنیک، دانشگاه تهران، علامه، شهید بهشتی، علم و صنعت، شریف، مردم معترض در بسیاری از شهرهای کشور، از دیواندره، بوکان، سقز، سنندج و مهاباد گرفته، تا زنجان، رشت، تهران، تبریز و... چرا علیرغم خطر کشته و مجروح شدن، یا دست کم بازداشت، بخیابانها آمده‌اند؟

پاسخ آقای مهدیان همان توجیهات تکراری همیشگی نظام در مواجهه با اعتراضات مردمی است. پناه بردن به تئوریهای توطئه و فرضیه‌های دایی‌جان ناپلئونی همیشگی. اینبار هم جناب مهدیان نوشته‌اند که «بیدار باشیم، هوشیار باشیم، فریب دشمن را نخوریم. مهسا، گشت ارشاد، حجاب و...، همۀ اینها «اسم رمز» توطئه‌گران علیه نظام است».

یعنی دقیقاً همان استدلالی که در جریان کوی دانشگاه در ۱۸تیر۷۸، اعتراضات خرداد۸۸، معترضین دی‌ماه۹۶، آبان۹۸، معترضین آب اصفهان و خوزستان، متروپل آبادان و مابقی اعتراضات مردمی، نظام همواره بکار گرفته است. کوی دانشگاه را گفتند تلاش اصلاح‌طلبان برای کودتا بوده. اعتراضات خرداد۸۸ را نسبت دادند به «جورج سوروس و پروژۀ انقلاب مخملی». اعتراضات۹۶ و ۹۸را نسبت دادند به سعودیها و منافقین. اعتراضات امروز را دارند نسبت میدهند به سلطنتها و براندازان. در این میان نقش همیشگی استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا، صهیونیستها و دشمنان اسلام را هم البته نبایستی فراموش کرد که همواره یک پای ثابت توطئه‌گران می باشند.

به بیان ساده‌تر، نظام و عملکرد آن هیچ ضعف، کوتاهی و عیب و نقص ندارند. اشکال فقط در توطئۀ دشمنان است.

اینستاگرام صادق زیباکلام:
https://www.instagram.com/p/CivHhuljo9-/?igshid=MTA0ZTI1NzA=

This comment was minimized by the moderator on the site

مرگ دلخراش ژینا و عاقبت گشت ارشاد

مهسا (ژینا) امینی پس از عوارض ناشی از بازداشت توسط گشتِ‌ ارشاد، در شب اربعینِ حسین، به سرای باقی شتافت و ملتی را داغدار کرد. خداوند به خانواده‌اش صبر و اجر و شکیبایی دهد.
در تمام این سال‌ها، شاهد رویدادی نبوده‌ام که مانند مورد مرگ مهسا، جامعه را چنین خشمگین و متأثر و برانگیخته کرده باشد.
چهرۀ معصومانۀ مهسا و اینکه در حین سفر از شهرستانی دور به پایتخت، به این بلا دچار شد، در برانگیختن مردم بی‌اثر نیست، اما مهمتر از آن بسیاری از خانواده‌ها، در آینۀ سرنوشت مهسا، سیمای زنان و دختران خود را می‌بینند.
کمتر خانواده‌ای از طبقات معمول و متوسط جامعه علی‌الخصوص در تهران یافت می‌شود که دستِ کم یک بار، گذارش به گشت ارشاد و مقر پلیس امنیت اخلاقی نیفتاده باشد و دلهره و اضطرابِ حضور در آنجا و طعم تلخ و تحقیرآمیز تعهد دادن برای رهایی فرزندش را تجربه نکرده باشد.
بارها گفته شد که این نوع برخورد اهانت‌آمیز با فرزندانِ جوان و نوجوان مردم عاقبت ندارد و نهایتاً به بروز فاجعه منجر می‌شود، اما در حکومتی که رابطۀ خود را با بخش بزرگ جامعه قطع کرده و در حصارِ جمعی از هواخواهان متعصب خود گرفتار آمده است، گوش شنوای این قبیل هشدارها، کجا پیدا می‌شود؟
ماهیت کارِ پدیده‌ای مانند گشت ارشاد، صرف‌نظر از اخلاق و رفتار پرسنل آن، موضوعی تنش‌زا و آزاردهنده و آسیب‌رسان و تحقیرکننده است و بسیاری از اقشار مردم آن را اهانت به خود می‌دانند.
هیچ جامعه‌ای اهانت و تحقیر را نمی‌پذیرد و به محض یافتن فرصتی، در برابر آن قد علم می‌کند.
در طول ماه‌های گذشته که داستان گشت ارشاد به بحث روز تبدیل شده بود، بارها و بارها تأکید شد که ادامۀ کار گشت ارشاد، خواه ناخواه به بروز فاجعه‌ای می‌انجامد و عواقب اجتماعی‌اش گریزناپذیر می‌شود.
اینک این هشدارها در عمل خود را نشان داده است. آیا حکومت درس می‌گیرد و بساط پدیده‌هایی مانند گشت ارشاد را جمع می‌کند؟ یا اینکه کار به لجاجت و روکم کنی می‌کشد و تا بروز فاجعه‌ای دیگر وضع همینطور می‌ماند؟

به انکار و توجیه پایان دهید!
در سال 88 بازجویی داشتم که "دست بزن داشت" و علناً افتخارش این بود که "از سر متهم پوست می‌کِند" و نامش "لرزه بر اندام متهمان می‌اندازد."
پیش از آن در زندان سال 79 با مواردی از فشار و تهدید روبرو شده بودم؛ اما این یکی واقعاً نوبرش بود.
من که از کودکی به قول مارکس "عواطف لطیف مذهبی" داشته‌ام و همیشه عاشق علی و حسین بوده‌ام و تمام مطالعاتم در بارۀ اسلام در آیۀ "ان‌الله یأمرکم بالعدل و الاحسان" خلاصه می‌شده است، از اینکه بازجویی با ادعای دفاع از همۀ آنچه برای من مظهر عدل و احسان به شمار می‌آمد، تمام مرزها و حریم‎های قطعی اسلام را در هم می‌شکست، دچار عذابی مضاعف می‌شدم.
جالب آنکه آنها در آن محیط بسته و منقطع از عالم، می‌کوشیدند تا مرا متقاعد کنند که فهم من از اسلام انحرافی و اسلام مورد نظرِ آنها اسلام ناب و راستین است!
این مطالب را نمی‌نویسم تا خداناباوران و یا دین‌ستیزان را متمایل به فهمی انسانی و رحمانی از اسلام کنم، چرا که این کار در این وضعیت، اگر اثر معکوس نگذارد، حتماً بی‌اثر است!
خطابم در این نوشتار آن دسته از اصطلاحاً دیندارانی هم نیست که به قول حسین، دین را "لقلقۀ لسان" کرده‌اند و آن را ابزار مناسبی برای تحمیق خلایق و بهره‌کشی مادی یا سیاسی از آن قرار داده‌اند و منفعت و منزلت و قدرت خود را به جای خداوند نشانده‌اند. سخن از عدل و احسان نزد این افراد، همچون کوبیدن مشت بر سندان است!
در واقع روی سخنم با آن دسته از دینداران صادقی است که چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، از روی دغدغۀ مذهبی، این نوع رفتارها را توجیه و یا به کلی انکار می‌کنند و بدین وسیله، سبب استمرار آن می‌شوند.
استمرار رفتارهای ظالمانه و خشن و زشت به نام اسلام و به قصد تحکیم حکومت، مطمئناً سبب تشدید اسلام‌هراسی و اسلام‌گریزیِ نسل‌های جدید از یک سو و به خطر افتادن تمام ارکان حکومت از سوی دیگر می‌شود.
من که اصولاً با "انقلاب" بخصوص از نوع "توده‌وار" یا "چریکی" یا هر نوع صورت "خشن" دیگر آن، در هیچ نقطه‌ای از تاریخ و جغرافیا میانه‌ای ندارم و "اصلاح بنیان‌های فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی" جامعه را تنها راه مطمئن و برگشت‌ناپذیر برای حرکت در جهت توسعۀ همه جانبه و استقرار نظم و ثباتی عادلانه و مورد رضایت عموم می‌دانم، بارها کوشیده‌ام تا خالی از هر نوع بغض و کینه و بدخواهی و به بهای به جان خریدن بغض و کینۀ بخشی از حامیان و دشمنان حکومت، صدایم را به گوش دست اندارکاران نظام برسانم تا متوجه خطرات چندجانبۀ نوع حکمرانی و رفتار نیروهای خود شوند، اما گویی نتیجۀ همۀ این کوشش‌ها عبث بوده است.
این جامعه همانطور که به اذعان آقای رئیسی نیازمند ایجاد مسکن و شغل است، از آن بالاتر به فضای تنفس در حوزۀ سیاسی و اجتماعی و کوتاه شدن دست نیروهای خشن و متعصب از نهادهای حاکم نیاز دارد.
متأسفانه این دسته از نیروها در روندِ تحولات دهه‌های اخیر به گونه‌ای عمل کرده‌اند که با ادعای "پا به رکابی در دفاع از نظام" آن را به گروگان خود در آورده‌اند و مانع هر نوع تحول معناداری در بهبود شرایط می‌شوند.
این نیروها از این پس، جز ضرر و زیان و ایجاد بحران، دستاورد دیگری برای حکومت ندارند و بروز فجایعی مانند مرگ دلخراش زنده‌یاد مهسا (ژینا) امینی، نتیجۀ توصیه‌ها و عملکرد آنهاست. اگر جلو آنها گرفته نشود؛ از این به بعد فاجعه پشت فاجعه رخ خواهد داد و کشور را با بی‌ثباتی بی‌سابقه‌ای روبرو خواهد کرد.
به نظر من، این چیزی نیست که یک انسان ایران‌دوست و آگاه به تاریخ و شرایط داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی کشور، خواهان آن باشد؛ اماهواخواهان آن روز به روز در حال افزایش است.


پرسشی از مدافعان گشت ارشاد
اگر در پارلمان یک کشور اروپایی، قانونی به تصویب رسد که طبق آن، پلیس ملزم شود زنان محجبه را در کوچه و خیابان دستگیر و به مقرّ خود منتقل کند و در آنجا به آنها لزوم کشف حجاب را آموزش دهد و فقط بعد از گرفتن تعهد از آنان برای کنار گذاشتن حجاب، آزادشان کند، مدافعانِ گشت ارشاد در ایران چه واکنشی نشان خواهند داد؟
آیا چون مسئله به صورت قانون در آمده، اجرای آن را موجه خواهند دانست؟ یا اینکه با تمام قوا به تصویب و اجرای چنین قانونی حمله‌ور خواهند شد؟


جاده پیچیده است!
اگر ساختار سیاسی یک کشور خود را با بافت اجتماعی به معنای افکار، علایق، سلایق، نیازها و مطالبات عمومی مردم تطبیق ندهد، بین آنها شکاف و گسستی رخ می‌دهد که خواه ناخواه به طغیان و شورش اجتماعی منجر می‌شود.
طغیان و شورش مهمترین علامتِ شکافِ بین ساختار سیاسی با بافت اجتماعی است و ظهور علائم آن باید دولت‌ها را برای تصحیح رفتارشان در جهت تطبیق با مطالبات عمومی به خود آورد، اما اگر آنها علائم را نادیده بگیرند و یا آنها را طبق میل خود تفسیر کنند، چه بسا با وقوع یک رویداد غیرمترقبه ناگهان با وضعیتی مواجه می‌شوند که برای بقای خود مجبور به استفاده از ابزارهای سرکوب به شدیدترین شکل آن خواهند شد.
این سطح از به کارگیری ابزار سرکوب، کارکرد موقت دارد و اوضاع را بی‌نهایت وخیم می‌کند بخصوص در کشوری که با محیط پیرامونی و بین‌المللی خود نیز همسو و همراستا نیست.
متأسفانه دو طیف دل‌شان برای وقوع چنین مصیبتی در کشور ما لک زده است؛ طیفی که خشونت و سرکوب را بهترین راه ادامۀ بقا می‌داند و طیف دیگری که از آشوب فراگیر و هرج و مرج و هر نوع بی‌‌ثباتی و ناامنی و به خطر افتادن جان و مال مردم در کشور استقبال می‌کند صرفاً برای آنکه در این میان ضربه‌ای هم به نظام حاکم وارد شود!
از این رو، لازم است در این باره پی در پی هشدار داد بخصوص به دستگاه حکومت که مانند ماشین حرکتش باید تابع پیچ و خم‌های جاده باشد. اگر جاده بپیچد و ماشین نپیچد چه در انتظارش خواهد بود؟


اگر به سر خودتان بیاید...
شیخ حسین جلالی که به عنوان نمایندۀ مردم رفسنجان و انار وارد مجلس شده است؛ در واکنش به درگذشت مهسا (ژینا) امینی به دفاع تمام‌قد از گشت ارشاد و عملکرد آن برخاسته و مرگ ژینا پس از دستگیری را هم موضوعی عملاً بی‌اهمیت نشان داده است.
صحبت‌های آقای جلالی واقعاً نیازی به نقد ندارد، اما از آنجا که وی عنوان نمایندگی از طرف همشهری‌های کرمانی مرا با خود دارد، برای آنکه درد و رنج برخوردهای تحقیرآمیز و بعضاً منجر به فاجعه را اندکی لمس کند، داستانی خیالی را به او گوشزد می‌کنم.
فرض کنیم در زمان شاه و یا رضاشاه، شیخ حسین جلالی به همراه اهل و عیال و صبیه‌های خود، راهی تهران می‌شد تا مثلاً هوایی تازه کند. بعد هنگامی که در خیابان به اتفاق خانواده‌اش مشغول قدم زدن بود، پاسبانی - نه لزوماً از آن بی‌تربیت‌ها بلکه متین و متشخص - جلو آنها سبز می‌شد و به صبیۀ وی می‌گفت؛ برای دختری در سن او پوشیدن چادر سیاه، خلاف پیشرفت و ترقیات عصر تجدد است و او باید به پاسگاه برود تا در مورد آسیب‌های این نوع پوشش دست و پا گیر و خلاف عرف و مغایر ترقی زنان آموزش ببیند. پرسشم از آقای جلالی این است که در مقابل چنین درخواستی چه می‌کرد؟ با خونسردی و آرامش به صبیه‌اش توصیه می‌کرد که برای دیدن آموزش به همراه پاسبان به پاسگاه برود یا اینکه این درخواست را اهانت به خود و خانواده‌اش می‌دانست و خونش به جوش می‌آمد و بر سر پاسبان فریاد می‌کشید که به تو چه مربوط است که خانوادۀ من چه نوع پوششی دارند؟ مگر تو چه کارۀ مملکتی که اینطور گستاخانه مدعی پوشش زن و بچۀ مردم می‌شوی؟ پیشرفت و ترقی توی سرت بخورد! اگر ما نخواهیم مترقی و پیشرفته باشیم که را باید ببینیم؟ و اگر در این میان پاسبان آن روی دیگرش را نشان می داد و تهدید به استفاده از زور می‌کرد آیا آقای جلالی غیرتش گل نمی‌کرد و خونش به جوش نمی‌آمد و با او درگیر نمی‌شد؟
اگر پاسخ آقای جلالی مورد نخست باشد؛ در آن صورت دفاع او از عملکرد گشت ارشاد موجه است، اما اگر مورد دوم باشد، پس چطور به خود حق می‌دهد تحمل چنین اهانت‌هایی را از سوی شهروندانی با فرهنگ و سبک زندگی متفاوت، توصیه و توجیه کند؟
من خود بارها شاهد بوده‌ام که مأموران گشت ارشاد جلوی خانواده‌ای را گرفته و به زن و دخترشان جلوی همسران و برادران آنها یا با لحنی آمرانه تذکر حجاب داده و یا اصلاً آنان را با تندی و شدت عمل از خانواده جدا ساخته و سوار ون کرده‌اند! یعنی یک جوانمرد یا جوانزن در این دم و دستگاه یافت نمی‌شود که حال آن پدران و پسران را در چنین وضعیتی دریابد؟ بعضی از شهروندان با دیدن چنین صحنه‌هایی از شدت خشم حال جنون پیدا می‌کنند به طوری که می‌خواهند سر خود را به سنگ بکوبند!
این وضع دیگر برای بسیاری از خانواده‌ها واقعاً قابل تحمل نیست! چطور می‌توانند شاهد صحنه‌ای باشند که عده‌ای زن و بچۀ آنها را جلوی چشم یا در غیاب‌شان دستگیر کنند و با خود ببرند؟ مگر چه جرمی مرتکب شده‌اند؟ بنابراین، بحث بر سر چگونگی فوت زنده‌یاد مهسا نیست؛ بحث بر سر اصل پدیده‌ای با کارکرد گشت ارشاد است که اسباب تحقیر و خشم مردم شده است که لازم است بساط آن برچیده شود!
عده ای واقعاً باید به سر خودشان بیاید تا حس دیگران را درک کنند؟


از میترا تا مهسا
اشکال بنیادی اصولگرایان است که با ماهیت و کارکرد و مفهوم دولتِ مدرن آشنایی ندارند و از همین جهت پیوسته به جاده خاکی می‌زنند!
یک نمونۀ روشنِ این عدم آشنایی، مقایسه‌ای است که این روزها بین قتل میترا استاد و مهسا امینی و واکنش‌های صورت گرفته به این دو مورد می‌کنند.
واضح است که قتل میترا استاد جنبۀ شخصی و خصوصی داشت و عامل آن نیز به اتهام خود معترف بود به طوری که داوطلبانه خود را به مراجع انتظامی تسلیم کرد و روند محاکمۀ وی طبق آیین دادرسی آغاز شد. در این نوع قتل‌ها طبیعی است که ناظران در مورد زمینه‌ها و انگیزۀ قتل نظرات متفاوتی ابراز کنند و هر کدام به فراخور فهم خود از موضوع، خواستار سطح خاصی از مجازات یا حتی بخشش او از سوی اولیاء دم شوند.
زنده‌یاد مهسا اما در هنگام بازداشت توسط یک نهاد رسمی جان داد و در واقع دستگاه دولت - به مفهوم اعم آن - مسئول مرگ او شناخته می‌شود. بدبختانه دولت‌ها که وظیفۀ اصلی‌شان حفظ جان و امنیت شهروندان است، بعضاً نهادهای تحت سلطۀ آنها نه فقط به این وظیفه عمل نمی‌کنند بلکه با اهمال یا سوءاستفاده از قدرت، جان شهروندان را به خطر می‌اندازند.
از آنجا که قدرت در دست دولت‌ها متمرکز است، بنابراین، همواره بیم آن وجود دارد که در صورت نقض حقوق شهروندان و یا ارتکاب جرم علیه آنها توسط نهادهای رسمی، پای سوءاستفاده از قدرت پیش آید و کشف حقیقت و اجرای عدالت با مانع روبرو شود.
به همین دلیل در سراسر جهان بین جرائم شخصی و دولتی فرق نهاده می‌شود و افکار عمومی در مورد دومی بی‌نهایت حساس‌تر است.
در مورد مرگ مهسا اما موضوع فقط به از دست رفتن جان یک شهروند بیگناه محدود نمی‌شود. موضوع اصلی ساز و کاری است که بنا به ماهیت خود بسیاری از شهروندان را در معرض فشارهای روحی و روانی و نقض حقوق اولیۀ آنها قرار می‌دهد.
پس از گذشت نزدیک به 44 سال از انقلاب، ناآشنایی با این مفاهیم بدیهی توسط پاره‌ای از اصحاب قدرت، شبیه کار کوزه‌گری است که جنسِ انواع خاک و گِل را از هم تشخیص نمی‌دهد!
#احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

دیگر برای همیشه بس است!

پیش از این بارها در کلاب‌هاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ می‌شود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرف‌های مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته می‌شود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیده‌انگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیه‌نشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیم‌گیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود می‌کنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیده‌انگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس می‌کنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکته‌ای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمی‌شناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزب‌اللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیم‌گیری و مدیریت‌های منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونه‌ای ارث ازلی و خدادادی برای خود می‌داند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود می‌شناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا می‌خواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار می‌آورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراض‌شان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیله‌های ذهنی خود محدود مانده‌اند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلت‌های دولتی نیز به کام‌شان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذف‌شدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمی‌کنند.
از این افراد چگونه می‌توان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زده‌اند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سال‌های سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیط‌های جمعی در هیچ نقطه‌ای از این کشور راه نداشته‌ایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمی‌شناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانی‌ها و دغدغه‌هایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریب‌الوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پله‌های قدرت تعبیر می‌کنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول می‌شوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بی‌نظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بی‌تاب به نظر می‌رسند که به زبان بی‌زبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا می‌خوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیون‌ها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم می‌تواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت می‌شود.
گاهی فکر می‌کنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیج‌تر و خشن‌تر باشد، آنان را سرگرم‌تر می‌کند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بی‌محابا و پی در پی دستورالعمل‌های منجر به خونریزی صادر می‌کنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیده‌اند و مادران بسیاری داغدار شده‌اند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشه‌کن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
احمد_زیدآبادی
طغیان_خشم_جوانان
سرزمین_ملی
خون_سیاوش
ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii

This comment was minimized by the moderator on the site

از حکومت دینی اعلام برائت کنید

نامه‌ای مشفقانه به اصلاح‌طلبان واقعی

عبدالله ناصری طاهری

ایران وارد دوران جدیدی شده است. خون مهسا امینی و خیزش خونخواهی “زن-جوان” برای آن مظلوم، معاصرت تاریخی ایران را ورق و رقم زد. تردید ندارم هیچ واقعه‌ای در این ۴۴ سال به این اندازه، جهانیان را به ایران ستمدیده جلب نکرده است.

خون ژینا معنای حیات و نیز حیات سیاسی را برای مردم شریف مظلوم ایران عوض کرد. روزهای کنونی، تاریخ سیاسی جدیدی را ثبت کرده که هر کنشگر حزبی و سیاسی اگر سکوت کند برای همیشه مقهور، مطرود و مغبون خواهد بود.

فارغ از مرگ‌ اسلام سیاسی در جهان به واسطه تباهی مطلق حکومت دینی، و دلسوزی نواندیشان و مصلحان مسلمان نسبت به “اسلام معیار” (اسلام قرآنی نه اسلام فقهی)، وقت آن رسیده که مسلمانان سنت‌گرا هم برای حفظ همان “سنت خلافت‌زده” و غیراصیل خود، از حکومت دینی دور شده و نسبت به آن اعلام برائت کنند.

مخاطب اصلی من در این “نامه‌ی مشفقانه” آن دسته از اصلاح‌طلبان اسلام‌گرایی است که هنوز با مخیلهٔ تداوم جمهوری اسلامی زیست می‌کنند و آن را، رمز بقای ایران می‌دانند. اگر هنوز اندک امیدی به اصلاحات است کف آن، گفتمان مصطفی تاجزاده‌ی مظلوم محبوس است و گر نه پایین‌تر از آن مسموع و مقبول مردم نیست.

انکار نمی‌کنم که چند سالی است اصلاحات بی‌رمق و کم‌مخاطب شده، اما ساحت جنبش مهسا که کف مطالباتش لغو قانون حجاب و سقف آن تبدیل حکومت دینی فردی به دولت سکولار دموکراتیک است، فرصتی برای “خود بازسازی” اصلاح‌طلبان (واقعی) و آشتی با مردم است.

حیف است سیاسیونی که بهترین کارگزاری و مدیریت را در تاریخ ۵۰ ساله ایران، ثبت کرده‌اند و به سختی رنج دوگانگی حاکمیت را چشیده‌اند، خاموش بمانند و یا موضع کم‌رنگی بگیرند مانند آن چه “جبهه اصلاحات ایران” کرد. نوشتن از حجیت شرعی در برابر خون مظلوم که زیره به کرمان بردن است؛ اما انفعال یا سکوت در برابر این رخداد بزرگ تاریخ، پایان عمر سیاسی هر اصلاح‌طلب واقعی خواهد بود.

This comment was minimized by the moderator on the site

گروههای جمعیتی موثر در تحولات آتی ایران - بخش اوّل*
محمد حسین کریمی پور

یک فرد ایرانی ممکن است همزمان کرد تبار، شیعی الاصل و متمایل به چپ باشد. اما ضرورتا عضو یا هوادار تمام حرکت های کردی، شیعی یا چپ نخواهد بود. او بعضی از جریانات اجتماعی مرتبط با ریشه یا عقیده یا منافعش را ترجیح می دهد و در زندگی اجتماعی، کم یا زیاد از آنها حمایت می کند. مثلا تبار کردی، ممکن است در قالب پان ایرانیست یا خود مختاری خواه یا جدایی طلب ظهور کند. بدینسان هر ایرانی خود را عضو یک یا چند جمعیت موثر بر سرنوشتش می داند. این نوشتار تلاش می کند طرح اولیه ای از جمعیت هایی به تصویر کشد که به گمان من پتانسیل نقش آفرینی توده ای در آینده ایران را دارند.
۱-شیعیان ولایت فقیه
این شیعیان، ولیِ فقیهِ حاکمِ ظاهری دارند که قدرتش را مقدس و حفظ و بسط حکومتش را "اولویت اصلی" می بینند. در دهه ۶۰ بخش بزرگی از ایرانیان کم و بیش، پذیرا یا همراه این عقیده بودند. گسترش ارتباطات، گذشت زمان و عملکرد حکومت از سهم این دسته کاسته. اما آنها حالا برادران هم کیش یا مشترک المنافعی در اقصی نقاط خاورمیانه دارند . امروز کم تعدادترند اما از یک شبکه نظامی-امنیتی گسترده با بازوهای خارجی بهره مندند. قدرت اقتصادی و هولدینگ های عظیم دارند و بخش بزرگی از ثروت ملی را کنترل می کنند. ساختار قانونی نوشته و قواعد نانوشته جاری کشور، اختیارات وسیع و مصونیت برایشان فراهم آورده. عملگرایی بی حصر آنها استانداردهای اخلاق ملی را ویران کرده. آنها قاعده حکومت اند و اگرفرضا روزی به ۵٪ جمعیت ایران هم تقلیل یابند، باز برای حفظ یک حکومت خاورمیانه ای کافی خواهند بود. اگر روزی ساختار حکمرانی تغییر کند ، آنها می توانند به اپوزیسیون انرژیک، مسلح و پولداری بدل شوند و با تکیه به شبکه مویرگی میلیشیای خود، همچنان در ایران و خاورمیانه نقش آفرینی کنند.
بسیاری ازین جمعیت از موضع خود منتفع اند اما بخش بزرگی از آنها، بیش از انتفاع، انگیزه عقیدتی دارند. شاید هیچ چیز باندازه روشنگری بین این افراد و تقویت عقلانیت و واقع بینی در آنها، ضامن تولد یک ایران با ثبات و شکوفا نباشد. آنها مرید و تابع رهبرند اما رهبری نیز مجبورست برای حفظشان در خدمت تمایلات آنان باشد. این چرخه، مواضع آنها و شخص اول را تدریجا بسته تر کرده است. برای فهم بهتر آنها، مطالعه تاریخ سال های آغازین جنگ های صلیبی و ملاحظه رابطه پیچیده پاپ، اسقف، شهریار، شهسوار، واعظ، توده صلیبی و عوام مومنین خالی از فایده نیست. این شاخه کوچک ولی اثرگذار جمعیتی، زیر شاخه های موثر و قابل مطالعه ای در سپاه، بسیج، سرویس اطلاعاتی، سازمان روحانیت حکومتی و شبکه مساجد تا جبهه پایداری دارد و بطور سنتی بخش های مهمی از حکمرانی چون مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص و قوه قضاییه حیاط خلوت آنهاست. خبر بد آن است که قوه عاقله این جریان، امروز مشکل را در راهبرد چهل ساله اش نمی بیند بلکه گمان می کند به اندازه کافی سفت نگرفته و چاره در تسخیر کامل تمام صندلی های حکومت است. مجلس انقلابی و دولت جوان به گمان من کاریکاتوری از بازگشت به فضای دهه ۶۰ است، آنهم در جامعه بدحالی که هاضمه ملتهبش اصلا طاقت شوخی ندارد!
۲-سایر شیعیان
غیر از مدل ولایت فقیه، سازمان سیاسی-اجتماعی بارزی در میان شیعیان ایرانی، شاخص نیست. هرچه هست به بحث های نظری محدودست. گروهی از شیعیان سنتی با حرکت سیاسی میانه ای ندارند و حضور اجتماعی شان به سازمانهای آیینی، خیریه و آموزشی محدودست. گروه رو به تزاید دیگری در گریز از دیدگاه ولایت مطلقه فقیه و در تماس با اندیشه های روحانیونی چون علی سیستانی و موسی صدر از مفاهیمی چون امتناع حکومت دینی بدون معصوم، حاکمیت صندوق ، حکومت در خدمت ملت، حکومت سکولار و سیاست ملی فرا طایفه ای حمایت می کنند. اینها فاقد سازمان منسجم اند. لذا بُروز سیاسی این شیعیان، در زاویه شان با ولایت مطلقه فقیه رخ می نماید. بگمان من این شیعیان می توانند دو کار بزرگ برای آینده ایران بکنند. اول تلاش برای اصلاح مواضع شیعیانِ ولایت فقیه است که بعلت قرابت گفتمانی برای آنها شدنی ترست. من برای حرکت فکری اندیشمندانی چون علی سیستانی، محقق داماد، مرحوم فیرحی و مهدی نصیری ، ارزش ملی قائلم. نزدیکی فقهای بزرگی چون سیستانی، مرحوم منتظری، مرحوم صانعی و شبیری با این جریان، نشانگر ریشه های عریق شیعی این نحله است. دوم تلاش برای تعریف جایگاه تشیع در ایران فرداست . تشیع در کنار ایرانیت و مدرنیته یکی از سه مقومه تمدن ایران امروزست. رویکرد تهاجمی تشیعِ قدرت، تعادل تمدنی این سه مقوله را مختل کرده و این تعادل، محتاج باز تعریفی منطبق با نیاز زمانه است. اگر آنها درین دو کار موفق شوند، لزومی ندارد حرکت بسوی ایرانی بهتر از دالان خونین و طولانی جنگ های مقدس بگذرد!

۳- اهل سنت
آنها بخش کوچکی از جمعیت ایران اند. اما رابطه آنها با بدنه دنیای سنت و جمعیت های کشورهای همسایه و استقرارشان در مرزها بدانان نقشی بزرگتر می دهد. متاسفانه ساکن مناطق کم توسعه یافته تر و در معرض فقر و تبعیض اند. وقتی هضم حکومتِ دینیِ مرکزی برای هاضمه شیعیان قم و اصفهان ثقیل می نماید، پیش بینی موضع غالب سیاسی در میان اهل سنت دشوار نیست. جامعه اهل سنت ایران مراودات گسترده با امارات، پاکستان، سعودی و اقلیم کردستان دارد . آنها از جریانات فکری و اجتماعی جهان سنت از مدرنیسم اماراتی تا طالبانیسم تا بهار عربی تا خلافت خالده اثر می پذیرند بررسی تعداد و پیشینه کشتگان ایرانی در جنگ های عراق و شامات ( چه سلفی و چه پان کرد) می تواند محل تامل جدی باشد.

۴-غیر مسلمانان
جمعیت کوچک و رو به تقلیل زرتشتیان،مسیحیان و یهودیان ایرانی نقش سیاسی متمایزی ندارند. در تحولات پیش رو شاید بازیگران خارجی و داخلی بیشتر بر بهاییان و نوکیشان متمرکز باشند. اما بزرگترین گروه ایرانیان غیر مسلمان، "دین گریزان"ند. دین گریزی از تبعات مدرنیته و همچنین از میوه های حکومت دینی است. این گروه، طیف های مختلف از خداپرستان شریعت گریز تا طیف رادیکال "ضد دین" دارد. رادیکال های ضد دین که معتقدند دین به هر صورتی، نوعی بیماری بدخیم و محتاج جراحی است به اندازه رادیکال های مذهبی، پتانسیل تمایل به خشونت و انسداد گفتمانی را فراهم می کنند. شعارهای این دسته اخیر در جامعه ای که جمعیت متدین بزرگی دارد، حرکت به جلو را دشوار می کند.

۵-اقوام در معرض جدایی طلبی
جدایی آذری ها، اعراب، کردها و بلوچ ها از ایران، مورد علاقه برخی از باشندگان این مناطق و البته برخی نیروهای خارجی بوده و هست . هر قدر نارضایتی از حکومت مرکزی و نا امیدی از آینده ایران بیشتر شود ، ایده جدایی طلبی شعله ورتر می شود. امیدواری به آینده هم قومان همسایه، سیاست های ناهوشمند در قبال زبان محلی، تبعیض مذهبی، فقر، بیکاری و البته مداخله قدرت های خارجی، بر این آتش می دمد. این گوه ای است که اگر در شکاف های بدنه ایران جاگیر شود، پتانسیلی ویرانگر خواهد داشت.

۶- اردوگاه زندگی
گمان می کنم، بخش اعظم مردم ایران و غالب آحاد دسته های فوق ، عضو این اردویند. مردمی که اولویت شان را با معیشت، امنیت ، رفاه، آرامش و امید به آینده تعریف می کنند. شهروندان درجه دویی که از زندگی در دیگی که بر هیزم خیالات ایدیولوژیک می جوشد خسته اند. مردمانی که از صندوق و از امکان اصلاح، دل بریده و فشار تورم دو رقمی و سقوط آزاد ارزش ریال، بارها خانه خرابشان کرده. آنها بیش از آنکه به دموکراسی بها دهند یا طالب توسعه متوازن یا نگران سرنوشت شامات باشند، تشنه کارآیی حکومت، ثبات، رونق معیشت، فرصت شغلی،رفاه و کامیابی اند. ایرانیانی که می خواهند باندازه همسایگان ترک و اماراتی از مسکن، غذا، حمل و نقل، حق سفر و امکان تزریق واکسن برخوردار باشند. مردمی که طی نیم قرن، حسرتِ ژاپن، بعد کره، بعد مالزی بعد ترکیه بعد چین را خورده اند و حالا می شنوند که باید از اقتصاد بنگلادش الگو بردارند! خبر بد اول آنست که بخش غالب این مردم به جان آمده، متوقعند همه چیز یکی دو ساله سامان یابد. معتقدند زید برود و عمرو بیاید ، مشکل حل شده است. قبول نمی کنند که بهترین حکومت هم از آسمان نازل شود باز برای سر و سامان دادن به اینهمه چالش به چند دهه کار سخت دولت-ملت نیاز است. خبر بد دوم آنست که آنها ده فرقه اند و ده ساز مختلف می زنند. جز در "لزوم تغییر" که همه بر آن متفقند ، در تعریف مساله ایران، اولویت ها و راه حل ها نظرات متباینی دارند. این دو عارضه معنی دار، ریشه های قویم فرهنگی دارد و البته حکومت هم در تشدید آنها موثر است. اگر همین امروز، قدرت به اردوگاه زندگی تسلیم شود، آنها در شکل توده ای، بی برنامه و شرحه شرحه شان آماده نیستند نظامی کارآتر برپا کنند. این مردم از خشم و از آرزوی اصلاح یکشبه و از باور به معجزه آکنده اند. اما مدل متفق علیه ای برای بهبود حکومت ندارند. این آدم های بجان آمده ، مصالح مساعد برای بازی تاج و تخت مدعیانند. تعداد آنها به باور من از اردوگاه انقلابیون بس بیشتر و رو به تزایدست. اما هنوز توان هیچ فرقه ای از آنها به تنهایی با اردوگاه مجهز حامیان حکومت قابل مقایسه نیست.

بگمانم دینامیسم پیش رو، برآیند تلاش اقلیت شیعیان ولایت فقیه برای حفظ و بسط قدرتشان در مقابل اکثریت به جان آمده ای است که برای دستیابی به زندگی متعارف می کوشند. این تنازع در هر دو سو از خارج از مرزها تاثیر خواهد پذیرفت. هم حاکمیت (در خانه مانده و از دنیا رانده) به دنبال حامی خارجی بزرگتر خواهد رفت و هم گروههای جمعیتی ناراضی (بالاخص مشتاقان راهکار جدایی طلبی) شریک قَدر خواهند جست. بسط قصه این تنازع بماند برای بعد!

https://t.me/M_H_Karimipour

This comment was minimized by the moderator on the site

فریب روحانیت را نخورید
گفتگویی واقع‌بینانه با نیروهای امنیتی کشورم


می‌دانم که تصور شما این است که اقتضای کار شما ایجاب می‌کند که مفاهیمی مثل حقوق انسان‌ها، آزادی، دموکراسی، عدالت، قانون اساسی، مشروعیت، نارضایتی، اعتراض، توسعه، شکوفایی انسان، زن، کودک، زیبایی، اخلاق و ارزشهایی از این دست مقولاتی رومانتیک و بی‌ربطند و حتی اگر احساسی هم به آنها داشته باشید می‌کوشید آنرا بیرون وظایف اداری خود قرار دهید. به هرحال «امنیت ملی» هم مثل همه امور دیگر امری تخصصی است و وظیفه حفظ آن به شما واگذار شده است.

در اینجا قصد من این نیست که درباره مفهوم امنیت ملی هم با شما مناقشه کنم یا درباره اینکه امنیت ملی و ثبات سیاسی در بلندمدت چگونه حاصل می شود با شما به بحث بپردازم. اینها را باید پیش از این در گفتگو با علمای علوم اجتماعی پی می‌گرفتید و دیده‌ام که محققینی در سازمانهای شما هستند که از این دید بلندمدت بی‌اطلاع نیستند. درباره تفاوت ماهوی و حقوقی اعتراض و اغتشاش هم با شما بحث نمی‌کنم. می‌دانم که این یک مساله سیاسی است و تشخیص آن با شما نیست. مهم این است که آنچه در خیابانها در حال وقوع است در مراکز تصمیم گیری «اغتشاش» نامیده شده و به قلمروی کاری شما محول شده. باز هم نمی خواهم بحث کنم که خودتان خوب می دانید که صدها دستگاه در این کشور کارشان را درست انجام نمی دهند تا اینکه امر فرهنگی بیش از سی دستگاه فرهنگی و امر سیاسی وزارت کشور و مجلس و غیره و امر اقتصادی در ده‌ها نهاد دیگر پیگیری نشود و به فاجعه اجتماعی بینجامد تا نهایتا نظام سیاسی دستور انتقال پرونده را به حوزه کاری شما صادر کند و همه کاسه کوزه‌ها سر شما شکسته شود. فعلا فرصت نیست، از اینها می‌گذرم و امنیت ملی را در همین معنای عاجل و عملیاتی‌ای که در مقطع کنونی با آن درگیرید در نظر می‌گیرم: اینکه هر اتفاقی که افتاده مربوط به شما نیست و الان باید این به اصطلاح اغتشاشات جمع شود .

سوال من از شما این است که تصور می کنید تا کجا اعمال خشونت جواب می دهد؟ یک سوال کاملا فنی و عاری از ارزش. مگر قصد شما کنترل اوضاع و جمع شدن آشوب‌ها نیست؟ قطعا می فهمید که انسان سنگ و چوب نیست که با دشنه و کلنگ و داربست بتوان آنرا سرجای خود نشاند. خشونت یک امر فیزیکی است ولی برای اینکه به نظم مورد نظر شما تبدیل شود یک میانجی لازم دارد: درد و سپس دردی که به ترس تبدیل شود. در واقع خشونت از نظر شما هدف اصلی نیست. مرتب که نمی شود شلیک کرد. خشونت ابزاری است برای ایجاد یک چیز دیگر که همان ترس است و سپس امنیت ملی. خشونت را مقطعی به کار می برید تا این ترس برای مدتی ایجاد شود و بعد از این هم کس دیگری جرأت نکند.

خوب می‌دانم که خشونت ابزار خیلی مهم و موثری برای ایجاد درد و ترس و امنیت و نظم است و تا امروز هم خیلی خوب جواب داده. سؤال من اینست که فکر می‌کنید تا کجا این جواب خواهد داد؟ نمی‌دانم در دروس امنیتی شما به این قاعده اشاره‌ای شده که که تیغ خشونت به مرور کند می‌شود یا نه. بحثی تئوریک نیست و به تجربه هم می‌توان آنرا دریافت. پدری که سالی یکبار عصبانی می‌شود و دست به شلاق می‌برد نزد زن و فرزندانش مقتدرتر است یا آنکه هر روز و هرساعت صدایش را بلند می‌کند و عربده می‌کشد؟

قطعا ملتفتید که در شرایط تکرار برای اثربخشی خشونت هربار لازم است که آنرا تشدید کنید. فرض من هم این است که از نظر انسانی و وجدانی و دینی ابایی از اینکار ندارید و به خاطر حفظ امنیت خود را مجبور به آن می‌دانید. اما توجه دارید که هربار هم دارید آستانه درد و ترس جامعه را بالاتر می‌برید یعنی برده‌ای که هر روز شلاق می‌خورد هر روز هم جسورتر می‌شود. به نقطه‌ای می‌رسیم که او دیگر نمی‌ترسد. شما می‌توانید خشونت را بیشتر کنید ولی هدف شما‌ که ترس و امنیت است دیگر محقق نخواهد شد.

پیشنهاد کارشناسانه و دلسوزانه من این است که به لحاظ امنیتی این سوال را با خودتان مطرح کنید که آیا گشت ارشاد ارزشش را دارد یا نه. امنیت این کشور آنقدر مهم بوده که حضرت امام به خاطر آن صراحتا زیر پا گذاشتن شریعت را واجب دانسته چه برسد به قانون خودساخته و بیربطی به نام گشت ارشاد و حجاب اجباری که نه شرعی است و نه قانونی و نه عقلانی و همسر و دخترهای خود شما هم از آن احساس ناامنی می‌کنند. فریب روحانیت را نخورید و کل امنیت ملی کشور را فدای یک لجاجت متعصبانه نکنید.

This comment was minimized by the moderator on the site

دروغ بس

رحیم قمیشی

فرزند ۱۷ ساله یکی از فامیل‌های دور ما رفته بود باشگاه ورزشی، غروب که برمی‌گردد با صحنه تظاهراتی مواجه می‌شود که ماموران یک طرفند و مردم بی‌سلاح و خشمگین طرف دیگر.
ناگهان تیری به او اصابت می‌کند و به بیمارستان نمی‌رسد.
رفته بود ورزش کند سلامت باشد، اندام زیباتری داشته باشد، حتما دیدن آن صحنه برایش جالب بوده، چه خواهد شد... کدام خواهد برد، اسلحه یا فریاد؟
تیری ناگهان او را می‌فرستد به سردخانه
برای همیشه، بدنش سرد می‌شود برای همیشه و لبهایش دیگر نمی‌خندد، برای همیشه.

نمی‌خواهم حال و روز خانواده‌اش را بگویم، نمی‌خواهم از ارزوهای پسر نوجوان‌مان بگویم، نمی‌خواهم از حال بد رفقایش بگویم، اما متاسفانه ماجرا همین‌جا تازه آغاز می‌شود!
می‌روند جنازه را تحویل بگیرند؛ که پسر ما چه گناهی داشت کشتیدش، او ۱۷ سال بیشتر نداشته، او اصلا در تظاهرات نبوده.
و جواب عجیبی می‌گیرند.
اگر فرزندتان در اعتراضات نبوده ما او را به عنوان شهید تشییع خواهیم کرد.
و شما می‌شوید خانواده شهید!
و خانواده‌اش متاسفانه قبول می‌کنند.
و حالا جنازه نوگل‌شان مانده همچنان در سردخانه.
تا مراسمی بگیرند و بگویند این هم شهید ما! این هم همیار پلیس ما که منافقین او را کشتند، که معترضین با گلوله او را زدند! که اجانب نگذاشتند زندگی کند.

آقایان مقامات!
می‌دانم خواهید گفت من دروغ می‌گویم.
می‌دانم من هم می‌شوم سخنگوی بی‌بی‌سی و اسراییل، می‌دانم من هم می‌شوم دشمن این آب و خاک!! می‌شوم عامل اسراییل و ضد ولایت.
اما من راست می‌گویم.
و شما دروغگویید.

۴ دهه پیش گفتید حکومت علی (ع) را می‌خواهید اجرا کنید، دروغ بود.
۴ دهه پیش گفتید سیستمی دارید که پیشرفت را به ایران هدیه می‌کند، دروغ گفتید، و هیچ نداشتید، هیچ.
۴ دهه پیش گفتید مردم ایران مثل مردم فرانسه آزادی خواهند داشت، اما دروغ بود.
۴ دهه پیش گفتید همه افکار در ایران آزاد خواهند بود اما دروغ گفتید.
۴ دهه پیش گفتید جنگ که تمام شود آبادانی شروع می‌شود، اما دروغ بود.
۴ دهه پیش گفتید هیچکس به‌خاطر ابراز مخالفت زندان نمی‌رود اما دروغ بود.
۴ دهه پیش گفتید شما مردم مستحق زندگی بهتری هستید، اما دروغ بود.
۴ دهه پیش گفتید صدا و سیما را می‌کنید دانشگاه، زندان‌ها را می‌کنید مدرسه، اما دروغ بود.
شما گفتید هم دنیای‌مان را می‌سازید هم آخرت‌مان را، اما به دروغ.
شما گفتید مقامات مثل ما زندگی خواهند کرد
گفتید ریال را با ارزش‌ترین پول منطقه می‌کنید
گفتید دعا بخوانیم کرونا می‌رود
گفتید دنیا نمی‌خواهد ایرانِ آباد را ببیند
گفتید اگر تحریم نبود چه می‌شد
گفتید سلاح‌های ما برای دفاع است
گفتید ما مستقلیم منافع مردم‌مان مهم است
اما همه‌اش دروغ بود.

شما واژه شهید را هم مبتذل کردید
شما دوستان شهیدم را هم بی‌اعتبار کردید
شما دل خانواده‌های شهدا را هم شکستید
شما جانبازان را هم خون به دل کردید
شما اقتدار ایران را فدای امیال خود کردید
شما فرهنگ ما را آمیخته با دروغ‌های مصلحت‌آمیزتان کردید و آن‌را کشتید
شما دروغ را هم مقدس کردید...

حالا هم ببندید اینترنت را، مبادا کسی بداند چه کسی دروغ گفته.
شبکه‌های اجتماعی را مسدود کنید، نکند کسی بخواهد فریاد بزند
شهید بسازید از نوجوان‌ها
سناریو درست کنید که مخالفان‌تان همه آشوبگرند و خرابکار و ضد حجاب...
داستان بسرایید از مظلومیت‌تان
اما شما دیگر تمام شده‌اید!

نه‌حجاب برای شما مهم است نه اخلاق
نه "حق" خط قرمز شماست نه راستی
نه ایران برایتان مهم است نه مردمش
با ما صادق نیستید، با خودتان صادق باشید
اگر مردم شما را نخواهند
اگر مردم شما خوب‌ها را نخواهند!
اگر مردم نخواهند مقدس زندگی کنند
اگر مردم بخواهند تصمیم غلط برای خودشان بگیرند!
اگر مردم بخواهند یک بار برای همیشه تکلیف‌شان را با دروغ روشن کنند
چه‌کار باید بکنند؟
اگر مردم کسی را نخواهند
چه کار باید بکنند،؟

من دروغ می‌گویم؟
ان نوجوان‌کشنه شده دروغ گفته؟
آن خانواده دروغ گفته‌اند...
همه مردم در خیابان‌ها دروغ می‌گویند؟
همۀ آنها که شما را نمی‌خواهند دروغ می‌گویند
اینکه شما هیچ برنامه‌ای ندارید دروغ است!
همه‌اش مثلا قبول...
اما شما که مقدسید چرا دروغ می‌گویید
چرا با نیرنگ
چرا با پول
چرا با اسلحه
چرا با باتوم کارتان را پیش می‌برید
و بعد نماز می‌خوانید!!

ما از دروغ خسته شدیم
از جوان‌هایی که عاشق صداقتند
عاشق قانونند، عاشق پیشرفتند، خجالت می‌کشیم.

لطفا دروغ را بس کنید
ببینید باز می‌توانید زندگی کنید
"نظام مقدس جمهوری اسلامی"...
لطفا
دروغ بس

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

در این چند روز، به‌جز بیانیه‌ی آقای بیات زنجانی و اظهار تأسف شفاهی و مختصر آقای علوی بروجردی، هیچ صدایی از قم و مراجع تقلید و آنها که در مظان مرجعیت‌اند شنیده نشد. آن‌هم در غائله‌ای که به نام یک شعار دینی به راه افتاده و پایش خون ریخته شده.
‏این سکوت، به هردلیلی که باشد، چه بی‌قدرتی، چه محافظه‌کاری، چه پیوند با حاکمیت و چه تفاوت نظام مسائل و هر دلیل دیگر، در اعتبارزدایی و تنزل بیشتر این نهاد شیعی مؤثر خواهد بود.
روحانیتی که در روزهای سخت و بحرانی کنار جامعه نیست، در روزهای خوشی و آرامش هم نمی‌تواند مرجع جامعه باشد.
@mohsenhesammazaheri

This comment was minimized by the moderator on the site

وا بده آقای جمهوری اسلامی!
سلمان کدیور
...
آقای ج. اسلامی!

مردم حامی خودت را هم به خیابان آوردی. دقت کردی چقدر نسبت به قبل آب رفته بودند؟
نتیجه ای که میخواستی گرفتی؟
تا کی میخواهی با این روش کهنه اعتراض ها را بخوابانی؟ خسته نشدی؟

چرا خودت را درست نمی کنی و مردم را جلو می اندازی؟

تقابل مردم با مردم، بجز اینکه وضعیت را وخیم تر می کند چه سودی دارد؟

چرا این فرصت اعتراض مسالمت آمیز را به مخالفان نمی دهی؟ چرا بین مردمت فرق می‌گذاری؟

چرا روش حکمرانی ات را تغییر نمی دهی؟
لجبازی با کی می کنی؟
چرا حرف دلسوزان و ناصحان به هیچ هم حساب نمی کنی؟
بخدا این روش حکمرانی غلط است. با هیچ عقلی جور در نمی آید.

هفت روز از اعتراضات گذشته و تو حتی یک عذرخواهی و قول اصلاح نمی دهی.

من صدای جنگ داخلی را با این دست فرمان می شنوم. خطر تجزیه ایران را می فهمم.

وا بده..... وا بده
....
.....
@Falaakhon

This comment was minimized by the moderator on the site

سخنان دکتر عبدالکریم سروش درباره مرگ غریبانه و سوال برانگیز #مهسا_امینی و رفتار #گشت_ارشاد

دکتر عبدالکریم_سروش در مقدمه درس گفتار خلاف و وفاق علم و دین که روز یکشنبه ۱۸ سپتامبر به وقت کالیفرنیا و از طریق زووم برگزار شد، با ابراز تسلیت به مادر و پدر مهسا و تاسف از چنین رخداد تلخ و جانگدازی گفت:

“بی‌تدبیری‌ها و برخوردهایی این گونه، مردم را از دین گریزان می‌کند . ایشان گفتند اگر اسلام با این برخوردها آغاز می‌شد یکنفر هم مسلمان نمی‌شد و کما این که امروز هم با این رفتارها مسلمان‌ها پا به گریز نهاده‌اند.”

وی با خواندن شعری از #حافظ گفت که این شعر را از زبان مادر مهسا در وصف‌الحال او می‌خوانم که داغدارترین این حادثه تلخ است:

بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد

قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد

@DrSoroush

This comment was minimized by the moderator on the site

برخی توئیت های در ارتباط با این مرگ دلخراش :

Parvaneh Salahshouri پروانه سلحشوری @P_Salahshouri
نکشید، نزنید، اگر به روز قیامت اعتقاد دارید آخرت خود را فدای دنیای آنان نکنید. لباس رزمتان برای دفاع از وطن است نه که اینگونه وحشیانه با مشت، لگد و باتوم زنان و دختران و سالمندانِ مظلوم و بی‌دفاع را بزنید؟
مردم به تنگ آمده اند، مگر چه میخواهند جز یک زندگی عادی. مهسا_امینی


ali karimi @alikarimi_ak8 21h
به کسی کار نداشته باشیم،
هر کسی خواست بیاد در کنار مردم،
هر کسی هم نیومد بشینه کنار تماشا کنه مردم با اتحادشون چه قدرتی دارن مهسا_امینی



داوود حشمتی @heshmatid · 1h
به جای نیروهای تصمیم‌گیر و امنیتی بودم، به پیشنهاداتی که در مورد برخورد سریع، خشن و انقلابی با هنرمندان می‌شود شک میکردم.
خط نفوذ خواهان شور و آتش بیشتر است، با هدفی خاص.
بدترین سناریو ممکن هم بازداشت یک سلبریتی و هنرمند است. مراقب_نفوذ_باش


Fakhri Mohtashami @Fakhrimohtasha1 · 5h
با «ما» نجنگید
عاقبت خوشی برایتان ندارد
مهسا_امینی
تفنگت_را_زمین_بگذار
فرزندانمان_را_آزاد_کنید
نه_به_خشونت



Hossein Bastani حسین باستانی @hosseinbastani · Sep 24
رویه آشنای ج.ا علیه اعتراضات بزرگ، بسیج همزمان راهپیمایان حکومتی و نیروهای امنیتی در روز مشخص، برای اعلام «ختم بحران» بوده. تلاش دیروز حکومت برای تکرار همین الگو، به نمایشی محقر انجامید و طبیعتا به ضد خود تبدیل شد: نتیجه، تشدید حیرت‌انگیز ابعاد اعتراضات جمعه شب بود. مهسا_امینی



حسین دهباشى @majazestan · 23h
ضلع سوم را فراموش نکنید. حرمت‌شکنی ایام مذهبی! یک‌شنبه یا سه‌شنبه این هفته نزدیک‌ترین و ناب‌ترین فرصت برای حضرات است تا با جمع‌آوری و بازنشر تصاویری از نادیده گرفتن مقتضیات ایام شهادت امام رضا ع و حضرت رسول ص، معترضین را به دین‌ستیزی منتسب و متدینین را علیه آن‌ها بسیج کنند.



جسد مهسا امینی در تابوت سقوط اخلاقی و دینی ما تشیع شد
http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/1183.html
این جسد مهسا_امینی نبود، که آتشفشان قهر یک ملت را افروخت، بلکه برون داد شکست اخلاقی، انسانی و دینی پایتخت نشینان متکبر بود، مردم ندای تغییر کسانی را سر می دهند، که سال هاست می گویند "حرف فقط حرف ماست"

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...