حضور در دوراهی تسلیم و یا انتحار و ویرانی، برای هیچ
  •  

08 مهر 1403
Author :  

انقلاب، انقلابیون و بالتبع مردم ایران را در چرخه ایی از جنگ و درگیری داخلی و خارجی غرق کردند، دایره ایی که هر تصمیم و حرکت نابجا، خشونت آمیز و حذف گونه، دلیلِ ایجادِ واکنشی متقابل از این همین نوع در چرخه ایی از تکرارهای خسارتبار گردید، تا روندی از جنگ و خونریزی و اتلاف سرمایه ها همیشه در کشور جریان داشته باشد، تا جایی که حتی لذت جشن پیروزی انقلاب 57 را نچشیده، سلسله ایی از اتفاقات ناگوار و پی در پی، و انقلاب ها در انقلاب 57 و... روندی را ایجاد کرد، که در این 45 سال اجازه ندادند تا ایرانیان هیچ پیروزی بنیادی (آزادی، استقلال، مردم سالاری و...) که همواره به دنبالش بودند را، در پرونده خود نگه داشته، ثبت، و تثبیت کنند، و حول آن با افتخار وحدت یابند و بایستند، و انسجام گیرند، و دل خوش دارند، و در این روند هر چه گذشت، مثلا شعار وحدت در جامعه متنوع ایران بلندتر و رساتر شنیده شد، و در عمل این انفکاک، تفرقه و شکاف بود که در اثر تصمیم و عمل دست ها و افکار مشکوک، عمق و گسترش داده شد و...

و اگر نگوییم پیش از انقلاب، حداقل پس از پیروزی این انقلاب بود که فتیله تنشی را کبریت زدند که ایران و ایرانیان را همواره در التهاب بی پایانی نگه داشته، و دورنمای توسعه و پیشرفت در خور این کشور بزرگ و ملت متمدن که هیچ، حتی داشتن زندگی معمولی را هم از نظرگاه این مردم دور کردند، تنشی که دورنمایی از خاموشی آن را کسی ندیده و نمی بیند، و اکنون سه نسل بعد از انقلاب، شاهد این روندند، و حفظ و تداوم این تنش بی پایان را شاهدند و «شرایط حساس کنونی» هیچ گاه پایان نیافت، و هر چه گذشت، شرایط حساس و حساس تر شد، تا یک ملت غرق در نا امیدی، بسیاری از آرزوهای خود را به گور بردند، و نخبگانش راه فرار را در پیش گرفته، راهی کشورها و مناطق دور دست شوند، آنانکه امیدی در بهبود شرایط خود ندیدند، و ماندن را عمر تلف کردن به حساب آورده، و به واقع عطای چیدن میوه های جنبش آزادیبخش و استقلال طلب خود، کشور دوست داشتنی شان، تاریخ افتخار آمیز شان، افتخار داشتن استوانه های علم و معرفت و... خود را رها کرده، همه آنچه داشتند را گذاشتند و رفتند، و عطایش را به لقایش بخشیدند، و از صحنه ی «حساس کنونی» گریختند.

و این بعلاوه یک باقی مانده بسیار زیادی از این مردم است، که له شده زیر هزار مشکلِ متراکم، ماندند و آچمز شده، همواره حل مسایل خود را، به خاطر شرایط حساس کنونی، به زمانی دیگر معوق می بینند، و در سایه سنگین تنش و درگیری و جنگ های قاچیده شده در لاک (ظریفی چوبی که در قدیم در آن خمیر نانوایی درست می کردند، تا بماند و برای پخت آماده شود) تنش مداوم، در گوشه ی رینگ خاورمیانه ی پر از جنایت، خودکامگی، تمامیت خواهی، جنگ، استبداد و...، خود و کشور شان را مشتخور ملس این و آن می یابند.

 اشتباهات راهبردی، ناشی از عدم درک نرمال، و غرق شدن در آمال و آرزوهای باطل، و دست زدن به تحمیل و زورگویی و...، تمام نیرو، سرمایه و عزت و کرامت این مردم، کشور و انقلاب را به هدر داد، آنان که اکثریت مردم خود را به مرور به کناری نهاده، و تکیه به نیروی نظامی- انقلابی، و یا حزب اللهی را برای خود کافی و ممکن دیدند، و کلکسیونی متکثر از اکثریت نیروی کشور را حذف و منزوی ساختند، و حضور این اکثریت را در صحنه کشور نه لازم، بلکه مضر به حال خود، و طرح های کوته نظرانه شان یافتند، و فکرش را نکردند که تکیه به جریان «حزب الله» ویرانی حتمی را در پی خواهد داشت، چرا که حداقل تاریخ گواهی می دهد که کوه های بلند و عظیم قدرت، به خاطر تکیه به عصایی این چنین، چگونه فرو ریختند، و این سنت خداوندی، و یا بازخورد نظم طبیعی این دنیاست، که وقتی صاحبان حق را بی حق کنی، ضربات چوب طبیعت یا «کارما»، و یا پاسخ سنت خداوندی، چیزی جز نکبت و پشیمانی را برای صاحبان چنین اندیشه ایی به همراه نخواهد داشت.

به کناری نهادن اکثریت یک ملت متکثر و متنوع، و جایگزین کردن آنان با اقشاری از اقلیتی که «پا به کار» تلقی می شوند، و به هر طرح و نقشه ایی چشم و گوش بسته تن می دهند، گروهی ذوب شده، که فکر، عقل و ایمان به کناری نهاده، مطیع باشند و...، و تکیه بر نیروی امنیتی، اطلاعاتی و نظامی، آن هم تنها برای حفظ وضع موجود، که چیزی جز تثبیت حاکمیت انحصاری طبقه روحانیت بر تمام شوون کشور را در پس خود ندارد، خفت مردم، کشور و انقلاب را در پی داشته و خواهد داشت، و قربانی کردن ارزش های اساسی دینی و دنیایی انسان، از جمله آزادی و دمکراسی، و یا آنچه از آن مردم سالاری یاد می شود، که تضمین کننده کرامت و عزت خدادادی به مردم است، به پای چنین خواست و هدف ناچیزی، ذلت و خواری حتمی و... را به همراه خواهد داشت، و این ظلمی آشکار و نابخشودنی است.

 کافی است که این روزها در بین این مردم چرخ زد، تا نتیجه چنین رویکردی را به چشم سر دید، و واکنش آنان را به حوادث روشن این روزها مشاهده کرد، و فهمید که بین فهم و عمل تصمیم سازان جامعه، و عکس العمل مردم چقدر شکافی عمیق ایجاد شده است، که در غم طرف مقابل شادند، در شادی او غمگین! تا جایی که حتی وقتی سربازی مثل سید حسن نصرالله در خط مقدم مبارزه با اشغالگری مناطق کشورش و ظلم اسراییل در فلسطین می جنگد، و کشته می شود، گروه زیادی از این مردم بر این کشته، که تا آخر ایستاد و جنگید، نگاهی متفاوت از حاکمیت دارند، با دیدی متفاوت به نبرد، حضور و هدفش می نگرند، اما آیا او سربازی در حد این نگاه تحقیرآمیز و... است؟! و یا اینکه چنین هدف گیری هایی است که سرباز میدان را طعمه این نگاه مردم خود می کند؟!

به حتم، هیچ ملتی به سرباز مدافع، و یا کسی که در راستای منافع و امنیت او می جنگند، چنین نگاهی ندارد، مگر این که نه او را در راستای منافع، و نه در مسیر امنیت خود تلقی کتند، و این یک اصل کلی و دائم است که مرزداران هر کشور، حتی اگر سربازان یزید هم باشند، شامل دعای خیر مردم خود بوده، و خواهند بود، اما هدف گیری های اشتباه، پراکندگی و عدم وحدت، گسیختن شیرازه انسجام و وحدت اجتماعی، تمامیت خواهی ها، خودی و غیر خودی کردن مردم، تقلیل انقلاب به خود و جناح خود، تقلیل اهداف والای انقلاب به حاکمیت مطلق روحانیت بر کشور و... چنان واکنش نفرتی را ایجاد می کند که به چنین سربازی نیز، به دیده شک و تردید نگریسته، و در بدترین حالت دیده می شود که از کشته شدن او و... حتی بعضی که کم هم نیستند، خوشحال هم می شوند! چرا که او را نیز مخل آزادی، ثروت و مانع اهداف خود می بینند.

حذف و یکدست سازی، اخراج و خالص سازی، و در نتیجه پاکسازی صحنه جامعه از اثرگذاری اقشار مختلف و متنوع مردم، که غیر خودی تلقی می شوند و...، صاحبان حق را بی حق، و آنانی را که روزگاری در مجموع «ولی نعمت» تمام تصمیم سازان و سکانداران قدرت در کشور تلقی، و خوانده می شدند، را به بیگانه شدگان تبدیل می کند، و چنان پیش می رود که امروز زندان ها از افراد لایق آن خالی اند، چپاول گران اموال مردم، اختلاس گران، زمین خواران بزرگ، آنان که حتی املاک عمومی و از جمله مایملک حوزه های علمیه و موقوفات را به تیول خود در آورده، و بیشرمانه رسما و قانونا به نام خود و فرزندان خود ثبت رسمی کرده اند و... خالیست، و به جای آنان، رادمردان و رادین زنان معترض و پاکدستی را می بینیم که به چنین وضع موجودی معترضند، و اعتراض خود را در قانونمندترین، مدنی ترین، صلح آمیزترین، بی خشونت ترین و... شکل ممکن بیان می کنند، و تجربه خود، و تاریخی از مبارزه این ملت برای آزادی و مردم سالاری را، به ایجاد کنندگان چنین وضعی متذکر شده، و در نتیجه عمل خیرخواهانه آنان در حق اجتماع و قدرت، این حصر، زندان، تبعید، تحدید، اخراج و تهدید است که نصیب آنان می شود.  

و شریف زیستن در جامعه مدعی انقلابی، علوی و... چقدر پر هزینه شده است، که آنانکه به واقع مصداق این جمله کارگردان مشهور سینمای ایران، جناب مسعود کیمیایی اند که می گوید «خیلی تاوان داره شریف زندگی کردن. خیلی زیاد....خیلی....»، کسانی همچون میرحسین موسوی، سید مصطفی تاجزاده، مهدی کروبی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، حسینعلی منتظری و... که پشت سلاحی قانونی و مدنی چون ابراز نظر آزادانه، و گوشزد کردن تئوری و اهداف انقلاب، اساس و بنیان آن، در مدنی ترین شکل ممکن، ایستاده و هستی و عمر خود را فدای آرمان این مردم کرده و می کنند، دچار مشکلات عدیده می شوند؛ تقابل با چنین نیرویی، نشان از آخرین میخ ها بر تابوت ارزش های انسانی، انقلابی و ایرانی خواهد داشت، تا نشان دهد که از آزادی غلافی توخالی از شعارهایی چند باقی نمانده، کلمه مقدسی که دهه هاست شاه بیت سخن تمام آزادیخواهان، و انقلابیون ایران و جهان است،

و از جمله اهالی قدرت در این روزها نیز، آنرا بارها به زبان آورده اند، و روزگاری شاید با مبارزان در راه کسب آن همسنگر بودند، و این مردم برایش خون های بسیار دادند، و مبارزات بزرگ به راه انداختند، و پیشروتر از تمام ملل منطقه، آزادی از استبداد داخلی و سلطه خارجی را در سرلوحه آرمان خود نگه داشتند، و متاسفانه هر بار بعد از پیروزی، این میوه های گرانقدر، از سفره آنان به عناوین و بهانه های مختلف ربوده شد، یا فدای سلطنت و مقتضیات حاکمیت فردی و طبقاتی، و وجه تمامیت خواهانه و یکدست و خالص ساز آن شد، و یا زیر پای هجوم و نفوذ خارجی، و جنگ های خسارتباری که ما در ساده لوحی تمام، آنرا نعمت انگاشتیم، له و نابود شد.  

و در حالی که جریان تصمیم ساز کشور، سخت مشغول تحقق این شرایط از طریق پالایش و یکسان سازی های خالص ساز و یکدست ساز، و بی اعتبار و اثر کردن وجوه تضمین کننده این آزادی، استقلال و حق اثرگذاری مردم، از جمله قانون اساسی برخاسته از انقلاب آزادیبخش 57 و... بودند، و تمام نیروی انقلاب و کشور را در این زمینه به خدمت گرفته، و ظرفیت های مالی، تبلیغاتی، گروه های مرجع، امنیتی، اجتماعی، اطلاعاتی، سیاسی، فرهنگی و... بدین امر اختصاص یافته و خرج و مستهلک می شدند، و جریان سازان این وضع خسارتبار، مرتب پیروزهای پی در پی خود را، از طریق شکار در مرغدانی کشور، و ایستادن بر اجساد قربانیان این روند، از قانون گرفته، تا افراد، نهادها و... جشن می گرفتند، و سنگر به سنگر، به زعم خود پیش می رفتند، اسراییل و لابد دیگر رقبا و دشمنان این مردم، انقلاب و کشور، ایران را به محیط تاخت و تاز اطلاعاتی و امنیتی خود تبدیل کردند،

و از این روست که مدت هاست که شاهد نتایج و میوه های شوم این عملیات گسترده ایم، به طوری که کار به جایی رسیده است که هیچ حرکتی در ایران و بین همپیمانانش به دور از چشم آنان نیست، و هر حرکتی را پیش از شروع، عقیم می کنند، میهمانان صف اول مراسم افتتاحیه دولت جدید (مسعود پزشکیان) را در امنیتی ترین و مخفی ترین اماکن کشور، بی هیچگونه ردی از خود، ترور کرده جنازه اصلی ترین مهیمان صف اول مراسم تحلیف را، در مقابل چشم میهمانان دیگر این مراسم، روی دست نظام می گذارند و می روند؛

اسناد مهمترین و راهبردی ترین پروژه های علمی کشور را از مخفی ترین مکان ها ربوده، بار کامیون می کنند و به سلامت از کشور خارج کرده در مقابل چشم رهبران جهان و جهانیان، ربایش خود را به رخ ما می کشند، دانشمندان هسته ایی را در ناشناخته ترین لباس، در بین خیل محافظین، و مردم عادی شکار کرده و از بین می برند، یا نیروهای کلیدی که سال ها هزینه ی گزافی را پشت خود داشتند، و کشور از آنان سرمایه هایی ساخته بود تا در چنین روزهایی، قفلی از کار ایران را باز کنند را، در تونل های زیر زمینی رصد کرده، و یافته، و به موقع تکزنی می کنند و...

مرگ سید حسن نصرالله در تونل های زیر زمینی مقر حزب الله لبنان، در جمعه گذشته، در قلب امنیتی ترین، ایزوله ترین، اختصاصی ترین و... اماکن این گروه در ضاحیه بیروت، تنها پایان یک رهبر پرشور انقلابی، و مبارز علیه سلطه و زیاده خواهی اسراییل بر مردم منطقه و فلسطین نبود، بلکه ضرب شست و پرده برداری هزارمین بار، از پروژه نفوذ در سری ترین، امنیتی ترین، اساسی ترین ارکان بانیان وضع موجود را به نمایش گذاشت،

و اگر پند گیرند، راه حکمت در پیش، باید پایانی بر سیاست های اشتباه چند دهه ایی خود زده، روح ملیِ مالِ خود دانستن کشور را در مردم ایران زنده کنند، و سیاست هایی که ظرفیت های این مردم، کشور و انقلاب را خرج اهداف ناچیز و کوته بینانه ایی از جمله حاکمیت بلامنازع و مطلق طبقه روحانیت بر تمام ارکان تصمیم ساز و اجرایی کشور را تضمین می کند را به کناری نهند، و بیش از این یک کشور بزرگ و غنی همچون ایران را به تنگدستی و افلاس نکشیده، و آن انقلاب کم نظیر و خیره کننده آنان را که باید سکوی پرش ایرانیان به سوی ارزش های متعالی انسانی از جمله آزادی، مردم سالاری و استقلال بود را فدای آن و... ننمایند، انقلابی که باید جمع بندی و تحقق اهداف بزرگ چند انقلاب شکوهمند پیش از خود می بود، اما تمام نیرو، توان و ظرفیتش خرج هیچ شد؛

کرامت و عزت یک ملت لگدمال اهداف شخصی، جناحی، گروهی و طبقاتی گردید، و استقلال کشور فدای اهداف ناچیزی از این دست شد، تا تفوق یک طبقه بر حاکمیت ایران تثبیت و دائمی شود! و در نتیجه ی چنین اشتباه راهبردی بود که ایران و انقلاب، در بُعد بین المللی به پادوی متجاوز بدعهدی مثل ولادیمیر پوتین، و روسیه تبدیل شد، کشوری که ایران همیشه در طول تاریخ خود، زخم های عمیقی از دست اندازی های این همسایه مزاحم و متجاوز را، بر تن و جان خود داشته و دارد، و امروز در اثر این نابخردی ها، ایران به مشتخور ملسِ ناچیزهایی مثل ملا هبت الله آخند زاده (طالبان)، الهام علیف (آذربایجان)، شیخ محمد بن راشد آل مکتوم (امارات) و... تبدیل شده است، تا هر روز با دست اندازی به منافع و امنیت ملی ایران، ایرانیان را به چالش مضحکه خود در منطقه و جهان تبدیل سازند.

دهه ها مشغولیت به تثبیت حاکمیت بلامنازع طبقه روحانیت بر کشور، تمام ظرفیت های داخلی و خارجی کشور را نابود و مستهلک کرد، و کشور را در چرخه ایی انداخت که هم آزادی بدست آمده از انقلاب های متعدد مردم ایران، هم استقلال کشور که حاصل مبارزات پیگیر مردم ایران بود، هم انسجام و یکپارچگی این ملت و... را فدای چنین هدف ناچیزی کرد، و کشوری مستهلک، با منابع مصرف شده، نیروی پراکنده، سازمانی درهم و برهم، هزینه هایی سنگین و... بر جای مانده است که نه راه پس دارد و نه راه پیش، تنها راه باقی مانده تسلیم است، و یا انتحاری که به نابودی تام و تمامش ختم خواهد شد، و نعشی را بر زمین سوخته منطقه خاور میانه خواهند انداخت، که هر تیکه آن، طعمه کفتاری ناچیز، چون باز گفته ها خواهد شد. 

راه سوم باقی مانده بازگشت به مردم، و دست کشیدن از چنین روندی است، که نه تسلیم در خود دارد و نه انتحار.

انسان می ماند و «ای کاش» های فراوانی که قلب را می فشارد. 

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای (ز بهر) هیچ بر هیچ مپیچ 

دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (25)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

چند صدایی از درون کابینه؟

حسین صفدری معاون وزیر اطلاعات گفته است: " اکنون وقت مذاکره نیست و در چارچوب راهبردهای مصوب کشور فعلاً کسی بنای مذاکره ندارد."
آقای صفدری دلیل نامناسب بودن شرایط برای مذاکره را چنین شرح داده است: "آمریکایی‌ها می‌خواهند بگویند، یا باید عقب‌نشینی کنید، یا سرنگون شوید و یا اینکه نسخه‌ای که برای اسد پیچیده شد، برای شما نیز پیچیده خواهد شد."
پیش از این اسماعیل خطیب وزیر اطلاعات نیز در مخالفت با مذاکره با آمریکا، استدلال مشابهی مطرح کرده بود.
وزارت اطلاعات زیرمجموعۀ دولت پزشکیان است. حالا اگر قرار نیست صدای واحدی از تمام نهادهای حاکم در مورد مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا شنیده شود، انتظار این است که لااقل از مجموعۀ کابینه صدای واحدی صادر شود. اینکه شخص رئیس‌جمهور و برخی از اعضای کابینه سخن از ضرورت مذاکره به میان آورند و بعد مسئولان یک وزارتخانه، خلاف آن را اعلام کنند، پیامی جز "هیچکاره" بودن رئیس‌جمهور حتی در داخل کابینه، به دنبال ندارد.
از این گذشته، به فرض آمریکا در هر مذاکره‌ای بخواهد همان را بگوید که آقای صفدری حدس زده است. مگر بدون مذاکره نمی‌تواند همان پیام را به مسئولان جمهوری اسلامی برساند؟ آیا مذاکره نکردن مانع از انتقال آن پیام و اقدام در جهت اجرای آن می‌شود؟
مذاکره و گفتگو به خودی خود نه کورکننده و نه شفادهنده است. بستگی به نتیجه‌اش دارد.  با این حال، خرد و تجربۀ بشری نشان می‌دهد که همواره مذاکره بهتر از عدم‌مذاکره است؛ چون در حداقل صورت آن، شفافیت ایجاد می‌کند و راه حدس و گمان‌های باطل را می‌بندد.
آقای صفدری تأکید کرده است: "هر چیزی وقت خودش را لازم دارد." و مردم سؤال می‌کنند که وقت مذاکره با آمریکا به قصد رفع تحریم اقتصادی کشور، پس کی فرا می‌رسد؟ از سال 1371 که این بحث در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی مطرح شد تا این لحظه که 32 سال از آن تاریخ می‌گذرد، هر گاه هر دولتی به لزوم مذاکره با آمریکا اشاره کرده است، عده‌ای زمان آن را "نامناسب" دانسته‌اند؟ پرسش این است که زمان مناسب دقیقاً چه زمانی است که فرا نمی‌رسد؟
در واقع هر چه زمان گذشته، مواضع آمریکا هم سخت‌تر شده است و چه بسا در مذاکرات احتمالی، دولت ترامپ مشابه همان چیزهایی را مطرح کند که آقای صفدری گفته است! خب این به چه معناست؟ جز اینکه زمان به سود ایران نبوده و شرایط اقتصادی کشور روز به روز بدتر شده است؟ آیا کسی نباید در مورد روندی که به این نقطه رسیده، پاسخگو باشد؟
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

جوادی یگانه، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و مشاور اجتماعی و رئیس مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری:

اکنون جمهوری اسلامی مانده و همان سرمایه اولیه، یعنی مردم. همه قوت‌ها و قدرت‌های بعدی، تمام شده است.

تنها راه بقای نظام، بازگشت به مردم است. برای اینکه جمهوری اسلامی مجددا در تله «هواداران بجای مردم» نیفتد، باید تصریح کرد که مردم یعنی نظر اکثریت مردم در پیمایش‌های معتبر...

@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

میله!

در دهۀ 60 دوستی داشتم که صاحب یک دستگاه ماشین پیکان بود. با هم این طرف و آن طرف می‌رفتیم. چون چشمانش مقداری ضعیف بود، من معمولاً اگر مانعی بر سر راه ماشین ظاهر می‌شد، به او تذکر می‌دادم.
یک بار در کوچه‌ای که کمی تاریک بود، قبل از حرکت با دستم به سمت جلوی ماشین اشاره کردم و گفتم؛ میله! ظاهراً یکی از اهالی محل میله‌ای آهنی را داخل یک حلب بزرگ گذاشته و پای آن سیمان ریخته بود، تا خودروها آنجا پارک یا تردد نکنند.
خلاصه چند بار به دوستم با همان لحن معمول گفتم؛ میله! او اما اعتنایی نکرد و به میله کوبید و حلب زیر ماشین به سختی گیر کرد.
دوستم معترض و خشمگین گفت؛ تو که میله را می‌دیدی چرا به من هشدار ندادی؟ گفتم؛ چند بار باید می‌گفتم، میله؟
خشمش کمی فرو نشست و گفت؛ آخه با این لحنِ آرام و عادی هم کسی هشدار می‌دهد؟ گفتم؛ من که اخلاقت را می‌شناسم! اگر با شور و هیجان فریاد می‌زدم؛ میله! ملامت می‌کردی که چرا دستپاچه‌ات می‌کنم و "مثل آدم" خطری را گوشزد نمی‌کنم!
حالا هم چندی است با همان سبک و سیاق به تمام نهادهای حکومتی می‌گویم؛ میله! این لحن آرام و عادی را به پای کوچک بودن تهدید و خطر به حساب نیاورند!
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

آینده نزدیک

صلح بزرگ داخلی همزمان با صلح بزرگ خارجی مهمترین عامل حفظ نظم فعلی در نظام حکمرانی کشور است.
مصادیق هر دو صلح کاملا شفاف است و نیاز به واگویی مجدد ندارد.

از دست رفت دو سناریو فوق که زمان زیادی نیز در اختیار ندارند، دو سناریو همزمان جنگ‌داخلی و جنگ‌خارجی را می‌تواند فعال کند.
اتفاقی که قطعا نظم نظام حکمرانی کشور را برهم‌ خواهد زد!

نشانه‌های اتمام استراتژی نه‌صلح و نه‌جنگ خیلی وقت است که عیان گردیده است.

سید هاشم فیروزی

https://t.me/SNews_ch

This comment was minimized by the moderator on the site

آیندۀ ایران در گفت‌وگو با مطهرنیا؛ نظام با چکش کاپلان بحران‌های شش‌گانۀ مکعب فروریزش را طی کرده است
مهدی مطهرنیا
نگارش از یوروینوز فارسی
تاریخ انتشار ۲۷/۱۲/۲۰۲۴

وضعیت سیاسی در ایران به گونه‌ای است که بسیاری از مردم و ناظران سیاسی در انتظار حوادث شگرف و تحولات بزرگ و چشمگیرند. از وقوع جنگ گرفته تا دررسیدن امواج انقلاب.
در داخل و خارج ایران، بسیاری از ایرانیان معتقدند عمر جمهوری اسلامی رو به پایان است و هم از این رو تنور دعوای سلطنت‌طلبان و جمهوری‌خواهان سکولار در چند سال گذشته روز به روز داغ‌تر شده. اینکه چه وقایعی پیش روی ایران قرار دارد و احتمال کدام واقعه بیشتر است و کدام کمتر، موضوع گمانه‌زنی خیل کثیری از مردم ایران است. متن زیر گفت‌و‌گویی است با مهدی مطهرنیا، آینده‌پژوه و تحلیلگر مسائل سیاست داخلی و بین‌الملل، دربارۀ تحولات آیندۀ ایران و سرنوشت ایران آینده.

آقای مطهرنیا، ابتدا کمی دربارۀ آینده‌پژوهی توضیح می‌دهید؟ اینکه چه اساسی دارد و چند سال است که در جهان باب شده؟
من مایلم به جای آینده‌پژوهی، عبارت آینده‌اندیشی یا آینده‌شناسی را به کار ببرم. آینده‌پژوهی بخشی از آینده‌اندیشی است که به محتمل‌ترین آیندۀ پیشاروی یک موضوع می‌پردازد. من در سنت فکری خودم، در کنار آینده‌پژوهی studies Futures را، که در ایران آینده‌پژوهی ترجمه شده، تحت عنوان "مطالعات آینده‌ها" می‌گذارم. مطالعات آینده‌ها به یک آیندۀ محتمل یا شدنی بسنده نمی‌کند بلکه به چندین آینده نظر دارد و سعی می‌کند در کنار آینده‌های شدنی، آینده‌های شایان و شایسته را نیز در نظر بگیرد.
یوتوپیااندیشی، چنانکه در کتاب مشهور توماس مور دیده می‌شود، نوعی آینده‌اندیشی به معنای اندیشیدن به آیندۀ مطلوب و شایان بوده؟
بله، حتی مدینۀ فاضلۀ افلاطون گونه‌ای آینده‌نگاری بر مبنای تصویری بایسته در ذهن نگارنده است. داستان‌های علمی‌تخیلی نیز بخشی از ترسیم آینده‌ها است.
اگر تثبیت در داخل و اتحاد در خارج را داشته باشیم، سناریوی "طوفان بزرگ" یا درگیری بین جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مخالفش در منطقه و نظام بین‌الملل پدید خواهد آمد. اما اگر تثبیت جمهوری اسلامی در درون و اتحاد علیه جمهوری اسلامی در بیرون پدید نیاید، سناریوی "ادامۀ وضع موجود" را خواهیم داشت.

در جامعۀ ایران بسیاری دغدغه یا حتی شوق دررسیدن آیندۀ سیاسی را دارند. آینده‌های محتملی که پیش روی نظام جمهوری اسلامی قرار دارد، مطابق حدس‌های مردم، عبارتند از سقوط نظام، ادامۀ وضع موجود، اصلاح نظام. شما چه آینده‌ای را پیش روی حکومت ایران می‌بینید؟
آینده‌های محتمل در نظام جمهوری اسلامی ایران محصول عدم قطعیت‌های موجود است. این عدم قطعیت‌ها در دو سطح باید مورد توجه قرار گیرند. یکی ثبات وضعیت داخلی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران است، دیگری وحدت اپوزیسیون برای براندازی نظام جمهوری اسلامی. این دو عدم قطعیت می‌تواند آینده‌های گوناگون را ایجاد کند. جمهوری اسلامی با اینکه ۴۵ سال از عمرش می‌گذرد، هنوز به تثبیت نرسیده است. البته ادعای تثبیت دارد ولی تثبیت زمانی حاصل می‌شود که به یک نهاد معنادار سیاسی در داخل، منطقه و نظام بین‌الملل تبدیل شود. هنوز چنین وضعی ایجاد نشده. چنانکه خود رهبری نظام جمهوری اسلامی می‌گوید من یک انقلابی‌ام و دیپلمات نیستم. از این نمونه‌ها فراوان است در این نظام.
اگر جمهوری اسلامی نتواند تثبیت خود را رقم بزند، که با توجه به بحران‌های موجود بویژه بحران جانشینی کار بسیار دشواری است، همچنین اگر در خارج کشور اتحاد عملیاتی علیه جمهوری اسلامی پدید آید، که بعد از ضد واقعۀ ۷ اکتبر تا کنون محقق شده، و رهبری آن را آمریکا و مدیریتش را اسرائیل و پشتیبانی‌اش را کشورهای عربی منطقه به عهده گرفته‌اند، می‌توان گفت سناریوی "سقوط بزرگ" ایجاد می‌شود. اما اگر تثبیت در داخل و اتحاد در خارج را داشته باشیم، سناریوی "طوفان بزرگ" یا درگیری بین جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مخالفش در منطقه و نظام بین‌الملل پدید خواهد آمد. اما اگر تثبیت جمهوری اسلامی در درون و اتحاد علیه جمهوری اسلامی در بیرون پدید نیاید، سناریوی "ادامۀ وضع موجود" را خواهیم داشت. یعنی ضعف درونی ادامه پیدا می‌کند ولی شاهد درگیری کشورهای منطقه و نظام بین‌الملل با جمهوری اسلامی ایران نخواهیم بود. اما اگر تثبیت در داخل کشور و عدم اتحاد علیه جمهوری اسلامی در خارج کشور رقم بخورد، سناریوی چهارم را خواهیم داشت که عبارت است از "قدرت اسلام در ایران". این چهارمی، بعیدترین سناریو در وضعیت کنونی است. سناریوی اول هم نزدیک‌ترین سناریو در وضعیت کنونی است.

پس شما آینده‌های محتمل را چنین می‌دانید: سقوط جمهوری اسلامی، جنگ، ادامۀ وضع موجود، قدرت‌گیری مجدد اسلام در ایران.
بله.
و شما سقوط را محتمل‌تر ازسایر وقایع می‌دانید.
نظام جمهوری اسلامی بر اساس نظریۀ معکب‌های فروریزش و فروپاشی رژیم‌ها، از بخش فروریزش وارد فروپاشی شده است. به این معنا که جمهوری اسلامی بحران‌های شش‌گانۀ مکعب فروریزش را طی کرده است. یعنی این نظام بحران نخبگان، بحران کارآمدی، بحران عتماد، بحران اعتبار، بحران رهایی از اکنون‌زدگی و بحران عبور از اصلاحات را تجربه کرده و امروزه وارد مکعب فروپاشی شده و دو مرحلۀ این مکعب را هم گذرانده است. به این معنا که عادت‌گرایی در تخریب دارد و تصلب و انسداد و تحجر موجب شده است که همواره از راه‌های یکسان برای برخورد با بحران‌ها استفاده کند و از این حیث شبیه چکش کاپلان عمل می‌کند. چکش کاپلان به چکشی گفته می‌شود که کودک از آن برای کوبیدن میخ استفاده می‌کند و به نظرش می‌رسد که با آن چکش می‌تواند همۀ مسائل را حل کند. جمهوری اسلامی ایران هم دچار این عارضه است. همواره از یک راه عمل می‌کند و بر روی یک پا می‌ایستد و عقب‌نشینی را سخت‌تر از هر چیز دیگری می‌داند. لذا نه می‌خواهد بر اساس خردورزی عقب‌نشینی کند، نه می‌خواهد معیارهای شکست‌خوردۀ خود را عوض کند.

اگر جمهوری اسلامی باقی بماند، بر اساس آنچه که شما گفتید، یا از طریق ادامۀ وضع موجود باقی می‌ماند یا از طریق قدرت‌گیری اسلام بر ایران. سوالم این است که آیا این نظام ممکن است از طریق تن‌دادن به اصلاحات دموکراتیک باقی بماند؟
وضع موجود پتانسیل ادامه را ندارد و هر چه طولانی‌تر شود، ریشه‌های تفکری که پشت این نظام است، بیشتر ضربه خواهد خورد. وضع موجود حداکثر تا زمانی که رهبر کنونی جمهوری اسلامی بر مسند ولایت نشسته باشد می‌تواند ادامه پیدا کند. یعنی حداکثر چند سال دیگر.

و تا وقتی که رهبر فعلی هست، شما شانس اصلاحات دموکراتیک را هم ناچیز می‌دانید.
بله، ناچیز است. امکان اصلاحات دموکراتیک، با اینکه پزشکیان با حمایت رهبر به قدرت رسیده، در ماجرای فیلترینگ مشخص است.

با توجه به وضعیت نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران و آمدن مجدد ترامپ به کاخ سفید، احتمال سناریوی سقوط بیشتر از سایر سناریوهاست.
اگر جمهوری اسلامی در زمان آقای خامنه‌ای از بین نرود، به نظرتان شانس چه کسی برای جانشینی ایشان بیشتر است؟
رهبران آیندۀ این نظام در سال‌های دهۀ نخست قرن جاری میلادی سناریونگاری شدند. افرادی نظیر هاشمی رفسنجانی، مصباح یزدی، ابراهیم رئیسی، آملی لاریجانی، مجتبی خامنه‌ای و حتی کودتای سپاه، سناریوهای گوناگونی بود که در این زمینه چیده شدند و اکنون تنها سه رکن از این ارکان شش‌گانه باقی است. آملی لاریجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام است، مجتبی خامنه‌ای در بیت رهبری قدرت را در دست دارد، سپاه هم در این وضعیت وزنۀ متعادل‌کننده است. این در حالی است که با توجه به وضعیت نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران و آمدن مجدد ترامپ به کاخ سفید، احتمال سناریوی سقوط بیشتر از سایر سناریوهاست و این می‌تواند سناریوهای سه‌گانۀ مربوط به رهبری آینده را منتفی سازد. پس باید منتظر بمانیم و ببینیم وضعیت ایران در ماه‌های آغازین سال ۲۰۲۵ چگونه خواهد بود. ۲۰۲۵ می‌تواند سال زایش بزرگی در حوزۀ بین‌المللی و بویژه در ایران باشد و بالطبع تبعات آن تا ۲۰۲۷ یا ۲۰۲۸ ادامه پیدا خواهد کرد. من فکر می‌کنم حتی اگر رهبر سومی در جمهوری اسلامی روی کار آید، حکمرانی‌اش نمی‌تواند مثل رهبر دوم مدت زیادی امتداد باشد. یعنی حکومت او امری موقت خواهد بود و گذار جامعۀ ایران از وضعیت کنونی، گریزناپذیر است.

احتمال اینکه حسن روحانی رهبر شود، یعنی سپاه برای حفظ نظام به او روی بیاورد، چقدر است؟
این احتمالات وجود دارد. حتی احتمال خروج موسوی از حصر و لخ والسا شدن او هم می‌تواند یکی از سناریوهای پیش رو باشد. اما احتمال رهبری حسن روحانی، کمتر از احتمال اول است.

احتمال اول، یعنی رهبر شدن فردی که از جنس حسن روحانی نیست.
اگر هم از جنس روحانی یا حتی خود روحانی باشد، نمی‌تواند معضلات فاجعه‌بار جامعۀ امروز ایران را حل کند. این حرف را با توجه به نیروهای سیاسی‌ای که در دوران ریاست جمهوری روحانی در اطراف او بودند، می‌گویم. هر دولتی که بیاید یا بخواهد گذار را انجام دهد، با معضلات بسیار سختی روبرو خواهد بود. به همین دلیل مردم منتظر "برنامۀ اصلاحات انقلابی" برای گذار هستند.

اگر مراکز اصلی قدرت در پی انتخاب رهبری باشند که عمر رهبری‌اش کوتاه‌مدت نباشد، ممکن است به سراغ گزینه‌های بعیدی مثل خاتمی یا روحانی بروند که قبلا هر کدام در دو انتخابات ۴۲ میلیون رای بدست آورده‌اند؟
رهبر سوم بسیار سخت خواهد توانست جامعۀ کنونی را کنترل کند چون میراث‌دار رهبری اول و دوم خواهد بود. اما اگر رهبر سوم بخواهد این میراث را نادیده بگیرد و اقداماتی انقلابی انجام دهد، دیگر رهبر نظام کنونی نخواهد بود بلکه یک عامل تغییردهندۀ بزرگ خواهد بود که نیتجۀ عملکردش مانند عبور از اتحاد جماهیر شوروی به روسیۀ کنونی خواهد بود.

یعنی می‌شود یلتسین ایران.
بله. در این صورت باید ببینیم که از درون این یلتسین چه پوتینی ممکن است ظهور کند.

به نظرتان چه کسی می‌تواند یلتسین ایران باشد؟ عبدالرضا داوری، مشاور سابق محمود احمدی‌نژاد، گفته است که احمدی‌نژاد دنبال ایفای چنین نقشی است.
افراد زیادی می‌توانند یلتسین ایران باشند. باید دید تحولات چه کسی را از لایه‌های میانی نظام بالا می‌‌آورد. در طیف پایداری‌چی‌ها همین آقای احمدی‌نژاد و در طیف مقابل، جواد ظریف می‌تواند نقش یلتسین را بازی کند. تغییر و تحولات در میدان حوادث می‌توانند به طور طبیعی برکشندۀ افراد باشند.

بعد از همۀ انقلاب‌ها، لیبرال‌ها روی کار می‌آیند. نمونۀ بارز آن هم به قدرت رسیدن مهندس بازرگان در ایران بود. کسی که بخواهد نقش مهندس بازرگان را پس از دوران کنونی ایفا کند، باید بسیار قدرتمندانه به میدان بیاید.
با توجه به اینکه شما محتمل‌ترین واقعه را سقوط جمهوری اسلامی می‌دانید، و با توجه به اقبال آشکاری که در بخشی از جامعۀ ایران به رضا پهلوی دیده می‌شود، احتمال به قدرت رسیدن وی و احیاء پادشاهی در ایران را کم می‌دانید یا زیاد؟
در خرداد ماه سال ۱۴۰۰، رهبر جمهوری اسلامی در مراسم رحلت آیت‌الله خمینی، دو بار از بازگشت پادشاهی به عنوان یک خطر سخن گفت. اکنون این بحث در محافل مختلف اوج گرفته است. اما دورۀ انتقالی پیشاروی، برای کسانی که در این دوره برکشیده می‌شوند بسیار مخاطره‌آمیز است. ایران نه مصر است نه اردن، نه لیبی، نه کرۀ شمالی. لذا دولت موقت در دوران گذار، اگر تشکیل شود، ممکن است در معرض هجمه‌های گوناگون قرار گیرد. مگر اینکه رئیس چنین دولتی، از قدرت بسیار بالایی برای ساماندهی و سازماندهی نیروها برخوردار باشد. آیت‌الله خمینی در سال ۵۷ همین نقش را ایفا کرد. او در روند تحولات به عنوان رهبر برساخته شد و بر سریر قدرت نشست، اما خود را در امور جاری بعد از شکل‌گیری دولت موقت وارد نکرد بلکه تلاش کرد به عنوان یک عنصر فراتر از رویکردهای مدیریتی-اجرایی، به عنوان سمبل اوضاع جدید قلمداد شود. رضا پهلوی یا هر کسی که بعد از این دوران بخواهد سر کار بیاید، اگر از جایگاه سمبلیک خودش عدول کند و وارد حوزۀ اجرا شود، مخاطرات بسیاری را خواهد پذیرفت. بعد از همۀ انقلاب‌ها، لیبرال‌ها روی کار می‌آیند. نمونۀ بارز آن هم به قدرت رسیدن مهندس بازرگان در ایران بود. کسی که بخواهد نقش مهندس بازرگان را پس از دوران کنونی ایفا کند، باید بسیار قدرتمندانه به میدان بیاید.

حالا فارغ از اینکه رضا پهلوی نقش اجرایی را بر عهده می‌گیرد یا نقش نظارتی را، ظاهرا شما احتمال به قدرت رسیدن رضا پهلوی را بیشتر از احتمال روی کار آمدن رهبر سوم جمهوری اسلامی می‌دانید.
من احتمال وجود رهبری در دوران گذار را به هر دو نسبت می‌دهم. یعنی رهبری از درون جامعۀ موجود، که مصادیق گوناگونش را مرور کردیم، و رهبری از بیرون جامعۀ ایران، که بالاترین احتمالش رضا پهلوی است. هر دو از حیث موفقیت در دوران گذار، با مسائلی یکسان روبرو خواهند بود؛ چه رهبر سوم بیاید، چه رضا پهلوی. رضا پهلوی اگر بیاید، به عنوان پادشاه، در کارهای اجرایی دخالت نمی‌کند و نقشی نمادین در رهبری جامعۀ ایران خواهد داشت. این نماد اگر از تیم اجرایی قوی برای حل مسائل برخوردار نباشد، با مسائل و مشکلات جدی مواجه خواهد شد.

در این صورت ایران ممکن است مثل فرانسه ‌شود که لوئی بناپارت (ناپلئون سوم) در آن به قدرت رسید ولی نهایتا برکنار شد و سلطنتش تداوم پیدا نکرد.
بله، این هم احتمال بعدی در سناریوهای موجود در ایران است. چون ژن و ژنوم ایرانیان از آغاز تاریخ با پادشاهی ارتباط داشت، عنصر ولایت را پذیرفتند؛ چون پهلوپدیدۀ فره ایزدی بود. پادشاه از فره ایزدی برخوردار است، ولایت هم ادامۀ امامت شیعیان است و در واقع از امر قدسی سرچشمه می‌گیرد. لذا ژنوم ایرانیان همواره به این اتمسفر گفتمانی نزدیک بوده است. من همیشه گفته‌ام که جمهوری اسلامی به هیچ وجه نمی‌تواند جمهوری باشد چون جمهوری رئیس مادام‌العمر ندارد.

اگر ما ایرانی‌ها مستعد ولایت‌پذیری و پادشاه‌گرایی هستیم، پس به نظر شما احتمال تحقق نظام پادشاهی در ایران آینده بیشتر از احتمال شکل‌گیری جمهوری سکولار است؟
حداقل در کوتاه‌مدت این احتمال بیشتر است ولی احتمال اینکه پادشاه بعدی ایران به سرنوشت لوئی بناپارت دچار شود نیز احتمال قابل توجهی است.

احتمال تقابل بین میرحسین موسوی و رضا پهلوی را چقدر می‌دانید؟
جامعۀ ایران در شرایط فعلی دنبال همگرایی برای عبور از وضع کنونی است. در میان‌مدت، تمایل به همگرایی بیشتر است تا واگرایی. اما در درون هر تاسیسی، یا هر جریان جدیدی پس از تاسیس، ما شاهد بروز اختلاف سلیقه‌ها هستیم. اگر در دوران تاسیس، سازوکار مشخصی بوجود آید، پیامدهای منفی کمتری خواهد داشت. همین الان هم هیچ یک از این دو نفر، به رغم اختلافات فکری، علیه یکدیگر موضع‌گیری نمی‌کنند چراکه وضعیت فعلی، اتحاد را ایجاب می‌کند. اما اگر از الان برنامه‌ریزی درستی برای ایجاد اتحاد صورت نگیرد، امکان بازگشت اختلافات و هزینه‌آور بودن آینده برای مردم ایران بیشتر می‌شود.

احتمال هرج‌ومرج در ایران پس از سقوط احتمالیِ جمهوری اسلامی، احتمال غالب است یا مغلوب؟
احتمال مغلوب است. من معتقد نیستم که مردم ایران مردمی هستند که مثل مردم لیبی یا حتی مردم سوریه عمل کنند. حتی الان در سوریه جولانی را می‌بینیم که تغییر مواضعش کاملا روشن است. با اینکه احتمال هرج‌ومرج اندک است ولی به هر حال تقریبا امکان ندارد که یک زایش بزرگ تاریخی صورت بگیرد ولی با خونریزی همراه نباشد.

به نظر شما جامعۀ ایران چقدر استعداد روی‌آوردن به خشونت را دارد؟ چه در جریان انقلاب، چه پس از آن.
خشونت برای ملت ایران تابع قانون سوم نیوتن است: هر عملی را عکس‌العملی است به همان نسبت، در جهت معکوس. هر چه فشار به مردم ایران بیشتر وارد شود و مدت این فشار طولانی‌تر شود، این احتمال وجود دارد که میزان خشونت مردم هم افزایش پیدا کند. ولی اتمسفر غالب بر جامعۀ ایران، بویژه در گذرهای تاریخی، اتسمفر محبت و عشق بوده است. مردم ایران با تکیه بر اصالت وجودی خویش، در شرایط سخت غالبا توانسته‌اند نسبت به سایر ملل به خودکنترلیِ بیشتری دست یابند. لذا باید بپذیریم که خصلت مردم ایران با انتقام سازگار نیست؛ هر چند که اکنون مردم انباشته از خشم‌اند؛ خشمی که ناشی از فشارهای گوناگون و عدم رعایت آزادی و عدالت موعودی است که به آن‌ها وعده داده شده بود.

با توجه به این ۴۶ سال گذشته، که عملکرد حکومت شیعی ایران این قدر نارضایتی به بار آورده، شما آیندۀ مذهب تشیع را در ایران چطور می‌بینید؟
همین الان هم مظاهر اجتماعی این مذهب در ایران، مثل عزاداری ماه محرم، به اندازۀ قبل پررنگ و پررونق نیست. کارناوال‌های مذهبی در آینده به شکل‌های دیگری بازآفرینی می‌شوند.
یعنی احتمال دارد در صورت سقوط جمهوری اسلامی، مذهب تشیع در ایران به سرنوشت آیین زرتشت در ایران پس از سقوط حکومت ساسانیان دچار شود و به محاق برود؟
بله، چنین احتمالی برای مذهب شیعه در ایران زیاد است. مگر همین الان در نظام جمهوری اسلامی، اگر ارکان قدرت از تشیع حمایت نکنند، این مذهب در محاق قرار نمی‌گیرد؟ روند موجود نشان‌دهندۀ همین محاق است.

This comment was minimized by the moderator on the site

سرانجام جمهوری اسلامی

همین چند روز پیش، گفت‌وگویی با جناب مهدی نصیری گرانمایه داشتم که بیشتر به شکل مصاحبه-مناظره بود. یکی از پرسش‌های غیرمستقیم ایشان، به عاقبت جمهوری اسلامی اختصاص داشت.
راستش، در آن لحظه نتوانستم پاسخی کوتاه و جامع که درخور این پرسش باشد، ارائه دهم. این پرسش در ذهنم باقی ماند تا بلکه بتوانم در گزاره‌ای کوتاه حق مطلب را به جای آورم. اینک با تأمل بیشتر و کلی کنکاش با خود، به نتیجه‌ای رسیدم که به نظرم پاسخ مناسبی برای آن پرسش است:

جمهوری اسلامی می‌تواند بماند، به شرط آنکه استراتژی بزرگ و ملّی ایران را بر پایه دستاوردها و نظام مدیریتی حکومت پهلوی دوم بازتعریف کند؛ البته با تطبیق این مبنا با روح زمانه و تغییرات شگرف در فضاهای درونی و پیرامونی.

یدالله_کریمی_پور https://t.me/SNews_ch

This comment was minimized by the moderator on the site

چه می‌خواستیم، چه شد!

رحیم قمیشی

ما می‌خواستیم فیلتر اینترنت برداشته شود.
می‌خواستیم حجاب دولتی وجود نداشته باشد، به عزت خانم‌ها اهانت نشود.
می‌خواستیم ایران عضوی از جامعه بین‌الملل شود و معاهدات جهانی را یک به یک امضا کند.
می‌خواستیم مثل آدم نفت صادر کنیم و پولش به حساب خزانه کشور بیاید.
می‌خواستیم بازرگانان ما تجارتشان با ساک‌های پول نقد نباشد، گویی قاچاق می‌خرند و می‌فروشند.
می‌خواستیم دنیا کشور ما و مردم ما را به صلح‌دوستی بشناسد.
حالا نشسته‌ایم به دعا
خدا کند دوباره جنگ نشود!
جنگ هم بشود خدا کند مردم عادی صدمه نبینند
خدا کند برق ما نرود، آب ما.
بنزین جیره‌بندی‌تر نشود.
زمستان بدون گاز نمانیم!!
اسرائیل وحشی نشود
آمریکا کمکش نکند...

ما سخنرانی نیاز نداریم
به دروغ نگویید اسرائیل حمله را شروع کرد
اگر او از مقامات ایرانی زده و به عهده نگرفته، شما هم از مقامات اسرائیلی بزنید و بعهده نگیرید.
اگر او میهمان ما را زده، شما هم میهمانش را بزنید.
اگر اسرائیل صد موشک به ایران زده، شما دویست موشک بزنید.
چهل و سه سال پیش صدام گفت ایران تحریک می‌کرد ما حمله کردیم، گفتیم غلط کردی، ایران تحریک کرد شما حق داشتی تحریک کنی! و صدام شد متجاوز.
دبیرکل سازمان ملل هم عراق را محکوم کرد. و امکان دریافت غرامت هم فراهم شد، و ما بسیار کوتاهی کردیم و عملا غرامت که نگرفتیم، غرامت هم دادیم!!

حالا برعکس شده
آیا سازمان ملل می‌پذیرد اقدام ما دفاع مشروع بوده؟
اگر می‌پذیرد، عالیست.
اگر نمی‌پذیرد حق نداریم بگوییم سازمان ملل وابسته به اسرائیل است!
اینکه اسرائیل شهروندان لبنانی را می‌زند، مرجع شکایت و تلافی، ایران نیست! در مورد غزه و فلسطین هم.

آبا همه این کارها شد، تا باز نگوییم اینترنت آزاد چه شد!؟ نگوییم حقوق زنان، حق اعتراض ما مردم، رابطه با جهان، تعادل در اقتصاد...
نه! ما دیگر فریب شرایط خاص شما را نمی‌خوریم.
هیچکس حق ندارد بگوید شرایط بحرانی است، آزادی بماند برای بعد!
این بحران‌های مصنوعی ساخت خودتان است.
تحریم هم ساخته خودتان.

علاوه بر همه خواسته‌های قبلی
یک خواسته اضافه شد
آرامش را به ایران برگردانید.
ما جنگ نخواسته بودیم.
جنگ را به مصیبت‌های دیگرمان اضافه نکنید.
اگر هم جنگی شد
خودتان و اطرافیان جنگ‌طلبتان
بروید و بجنگید!
لبنان، سوریه، یمن، راه باز است.
آنچه ما خواسته بودیم
هرگز این نبود
شرایط جنگی هم
هرگز خواست‌های بحق‌مان را
از یادمان نمی‌برد.
یک ایران آباد
و آزاد
این حق ماست.

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

چشم‌ها رو که می‌بندم تانک‌های اسرائیلی در ذهنم می‌آید که به سمت لبنان در حرکت هستند.
خون در رگم جوش می‌خوره

چشم‌ها رو باز می‌کنم، بی اختیار آخرین خبر رو چک می‌کنم. درگيري محدود آغاز شده!
چه خوب کارش رو بلده اسرائیل و چه خوبتر بلده دولت نتانیاهو.

نمیگذاره طرف از گیجی ضربه اول در بیاید ضربه دوم‌ رو می‌زنه هنوز ضربه ته نشين نشده سومی، چهارمی، هشتمی...

نمی‌تونم بنویسم!
به سیدهاشم گفتم به اعتقاد من ما قبل از تکنولوژی و یا علم و یا زمین نظامی و امنیتی، در زمین اخلاق به اسرائیل باختیم!
گفتم فهمیدنش شاید سخت باشه اما توضیح دادنش بسیار سخت‌تره!

نمی‌تونم ننویسم!
کمی راجع به نظام اخلاقی و هندسه‌ی اجتماعی گفتم. راجع به لم تقولومالاتفعلون. و ضربه‌های عملی اسرائیل. راجع به شایسته سالاری که در کشور ما به محاق رفته و در اسرائیل به بهترین وجه تکنیکال از اون استفاده شده! (یک لحظه فرض کنید شهردار تلاویو، تانک انقلابی چون زاکانی بود!)

حالا خواستم باز توضیح بدم چطور ما و اسرائیل هر دو یک ادعای بنیاد‌گرا داشتیم و چطور او بین ایدئولوژی افراطی خودش با جهان تکنولوژی جمع بست و ما هم از ایدئولوژی رانده و از تکنولوژی مانده شدیم!

دیدم فردا علی‌کمیلی باز یک متلکی چیزی بارم می‌کنه. حوصله ندارم جواب بدم.

سیدهاشم ضد جنگ می‌نویسه. امشب یکی از دوستان مشترک بهش پیام و لقب داده بود 《ابو موسی اشعری!》البته باز اشعری بودن بهتر از اشتری بودنه که زندان داره!

کجا بودیم؟ اخلاق رو می‌‌گفتم. خونه ما خیلی نزدیک خیابان انقلابه. همان دو هفته بعد طوفان القصی شبهایی ساعت دو‌صبح صدای بلندگو دستی میومد. توی خیابون انگار عده‌ای داشتند ستونی-رزمی حرکت میکردن سمت جایی (شاید میدان آزادی) فرماندشون فریاد می‌زد
-برادر برو توی صف. ماشاالله. اخوی اون جلو رو درست کن. ماشاالله حزب الله!

با خودم گفتم الان اینها کجا می‌خوان برن؟ چرا این ساعت؟ چرا فریاد پشت بلندگو دستی؟ ستون چی؟ الان پیام‌ این حرکت جز بیدار کردن مردم ساعت دو صبح چیه؟

اخلاق که می‌نویسم، شاید فکر کنی منظورم لبخند زدن و سلام کردن و شبها داد نزدنه! نه.. اخلاق به مثابه یک نظام ربط فردی و خانوادگی و اجتماعی که کارش تنظیم روابط آدم و عالم هستش!

ما این تنظیم رو از دست دادیم. و الا چه دلیلی داره نهاد نظامی ما توی هر سوراخی یک انگشت کنه و حالا وقتی باید بشه در هماوردی بهش تکیه کرد، احساس بشه قدرت کافی رو نداره!

اخلاقی نبود نهاد نظامی و حتی امنیتی اینقدر درگیر کشمکش‌ها و خالک زنک‌بازی‌ها و عمو مردک‌بازی‌های سیاسی بشن که از کار خودشون هم بمونند!

اخلاق که به محاق بره، شایسته سالاری به قهقرا میره. قاری قرآن که بشه مسول قطار کشور، مداح بشه روابط عمومی منطقه آزاد تجاری، آخوند بشه روانشناس و مشاور، سپاهی بشه مدیر‌عامل پتروشیمی، بچه سردار بشه مدیر فرهنگی و.. این عین بی اخلاقی هستش. این بی اخلاقی که فقط گناه و خطا و اینها نیست! این ایجاد آنومی و بهم ریختگی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی هستش!
اصل و اساس امنیت بر پایه‌ی اخلاق استواره!

پست فطرت‌تر از نتانیاهو آدم زنده‌ای روی کره زمین نمی‌شناسم ولی این آدم به ملزومات و قواعد بقا و ارتقای خودش اهمیت داد و عمل کرد.

با موکت کردن کف قرارگاه و سندل پا کردن و خیابون شلوغ کردن و پرچم دور دادن سعی نکرد بحران رو ماست مالی کنه. همه کارشناسان گفتند برای ادامه‌ی جنگ‌نفع شخصی داشت. ولی بی‌تعارف واسه نفع شخصی خودش به آب و آتش زد.

من به این میگم اخلاق ولو خلق شیطانی!
یعنی پایبندی به یک نظام همبسته از برنامه ریزی، استراتژی، زمان‌بندی، هزینه‌فایده، غافلگیری، نو‌آوری، شبکه‌سازی، تخصص‌گرایی، و...

توی اوج جنگ مخالفانش وسط خیابون‌های پايتخت میان راهپیمایی راه می‌اندازن گوشه چشم کسی رو نمیگن ابرو داره! به اسم موقعيت حساس کنونی ندیدیم و نشنیدیم منتقد و مخالف بندازه زندان. اصلا نمیتونه!

بله این اخلاق هستش و ما توی زمین اخلاق زمین خوردیم. بعدا تبعاتش توی زمینه‌های دیگه ما رو زمین زد. واقع بینی، و قبول خطا و شکست، اینها اخلاق هستش. ما نداریم این خلقیات رو.

با یک مشت پروژه بگیر منتفع از ساختار چاپلوسی و خفقان که تا دقیقه‌آخر حاضر نیستن تن به خیر عمومی و‌مصلحت ملی بدن، با عده‌ای از خود متشکر خود برگزیده‌ی از طرف خداوند! که گمان می‌کنن تقدیر آخرالزمانی جهان رو اونها رقم خواهند زد، کجا رو می‌خواهیم فتح کنیم؟

ببخشید. من کلا اهل دلنوشته نیستم.
ولی یکم فضا سنگین بود. گفتم اینجا با شما حرفها رو به اشتراک بذارم. واقعیت بیش از ذهن، دلم پره‌ و بیش از اسرائیل از دست مسولين کشور خودمون!
پ.ن؛
فعلا که وقت این حرفها نیست و اتحاد نیاز هستش در مقابل دشمن تا دندان مسلح! بعدا هم که آبها از آسياب افتاد دیگه ضرورت نداره بیانش و کسی حوصله شنیدن این حرفها رو نداره.
پ.ن2
تقصیر واتس آپ بود! حالا پیجر چی داری برادر؟

This comment was minimized by the moderator on the site

چه باید بشود؟
عالیجنابان و مدیران تصمیم ساز، دوست و دشمن، خودی و غیر خودی، گزاره‌های زیر را قبول دارند:
۱- بیشتر دنیای غرب و هم پیمانانش و در راس آن آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چک، آرژانتین و...تقریبا یکپارچه همراه و بلکه همیار و متحد اسرائیل بوده و به هر روی مدافع مواضع و رویکرد و کارکردش. هر چند ستمگرانه و تجاوزکارانه؛
۲- از ۱۵ همسایه جمهوری اسلامی ایران، ۷ کشور دارای مناسبات رسمی دیپلماتیک با این دولت اشغالگر بوده و بین ۴ تا ۵ کشور دیگر نیز مترصد آماده شدن فضا و شرایط برای به رسمیت شناختن این دولت غاصبند؛
۳- کشورهایی مانند اردن، عربستان، امارات، بحرین و...در همکاری اطلاعاتی و بلکه لجستیک وحتی نظامی با این اشغالگر کمترین تعللی نورزیده اند؛
۴- جمهوری اسلامی بین ۸ تا ۱۰ قدرت بزرگ کنونی، فاقد هر متحد اسراتژیکی است. من حتی کشورهای کوچک را همراه جمهوری اسلامی نمی بینم. بلکه لبنان، عراق و سوریه؛
۵- وارد کردن ایران به جنگ، دقیقا و ۱۰۰٪ خواست مشترک و در راستای استراتژی دولت اشغالگر، دانالد ترامپ و ولادیمیر پوتین است؛
۶- ایران در کمتر از ۴۳ سال، طاقت ورود به جنگ دوم را ندارد. هنوز پیامدهای ویرانگر جنگ‌ ۸ ساله بر پشتمان سنگینی می کند؛
۷- حتی چنان چه دستاورد این جنگ، بر فرض محال، نابودی دولت اشغالگر باشد، باز هم ایران تا دهه ها از زیر پیامدهای مخرب جنگ دوم، کمر راست نخواهد کرد؛
۸- ایران همسایه اسرائیل نیست و توانایی جنگ‌ در زمین را با این اشغالگر ندارد، پرتابه ها و نیروهای هوایی و دریایی تعیین کننده اند.‌ خسارت های سنگین جبهه متحد غرب علیه ایران و ایرانیان، از این مناظر سنگین خواهد بود؛
۸- کمترین نتایج چنین جنگی در سیاست بین الملل، پیروزی حتمی ترامپ در انتخابات ۵ نوامبر، به محاق فراموشی رفتن غزه و لبنان، قدرت یابی مجدد داعش، توانمند شدن امارت طالبان، بالا رفتن قدرت مانور باکو و آنکارا در قفقاز و شمال باختری، تضعیف عملی مواضع ایران در خلیج فارس و...می باشد؛
۹- توانایی اقتصادی-اعتباری ایران برای تکوین جنگی پینگ پنگی و در عین حال حفظ سطح زندگی و معیشت بیش از ۹۰ میلیون تن، محدود است. به ویژه آن که احتمال کاهش صادرات ایران نیز کم نیست؛
۱۰- مقابله به مثل ایران در هدف قرار دادن زیرساخت های اشغالگر هر چقدر هم زیاد باشد، به دلیل حمایت های کلان مالی غرب، به حدی نیست که این رژیم را بدین شکل، ساقط کند؛
۱۱- امروزه روز پروپاگاندای هولناک رسانه ای غرب، جنگ‌طلبی نتانیاهو را تبدیل به خواسته ای اسراییلی-ملی کرده و موجبات افزایش قدرت ملی-مردمی اشعالگر شده است، آیا جمهوری اسلامی توانسته است پشتیبانی قاطبه و آحاد مردم را نسبت به نیات و رویکردش در ورود  به جنگ به دست آورد؟
عالیجنابان، لطفا در انتخاب و تداوم رویکرد نبرد و جنگ‌، گزاره های بالا را مدنظر قرار دهید.
خوب است به خبر وزیر خارجه لبنان گوش دهید که سید حسن نصرالله در همان جلسه ترور، با پیشنهاد هاچستین برای صلح موافقت کرد. حتی این پذیرش به اطلاع واشنگتن هم رسید، ولی چند دقیقه بعد هدف قرار گرفت.
.به سرنوشت و ته نوشت ایران بیندیشیم.
یدالله_کریمی_پور
https://t.me/SNews_ch

This comment was minimized by the moderator on the site

درباره واکنش موشکی ایران
وفاق برای ایران-  هم میهن

حمیدرضا جلائی پور

۱- در پی ترور نصرالله شاهد دو دستگی درباره سیاست خارجی ایران بودیم که گاهی به واکنش‌های تند نمایندگان انجامید. اول تحلیلتان از علل دو دستگی ایجاد شده آن هم نه تنها در سطح سیاسی بلکه در جامعه چیست؟

ببینید در این بحث اگر تندروی خالص‌گرایان را که علیه دولت پزشکیان از رو بسته‌اند (و متاسفانه افرادشان در برنامه‌های سیاسی صدا سیما اعمال نفوذ می‌کنند) به کنار بگذاریم. می‌توانیم بگویی تا قبل مقابله موشکی ج.ا با نتانیاهوی نسل‌کش در میان نخبگان سیاسی کشور در برابر جنایت نتانیاهو در شهادت نصرالله و فرمانده سپاه در لبنان (شهید عباس نیلفروشان) دو نظر بود.

عده‌ای می‌گفتند که باید جمهوری اسلامی مستقیم جواب بدهد. چون نتانیاهوی دیوانه کارهایش حد یقف ندارد و اگر جمهوری اسلامی واکنش نشان ندهد، این فرد نسل‌کش با حمایت آمریکا هی جلو می‌آید.

در مقابل عده‌ دیگری از نخبگان می‌گفتند با توجه به مشکلات ناترازی‌هایی که ایران با آن روبرو است، جمهوری اسلامی نباید مستقیم به اسرائیل-آمریکا واکنش نشان دهد. چون با اصل موازنه قوا تناسب ندارد. لذا این عده از واکنش شبکه مقاومت در منطقه علیه اسرائیل حمایت می‌کردند.

آن چیزی که غروب دهم شهریور پیرو تصمیم شورای عالی امنیت کشور اتفاق افتاد، چیزی بین این دو نظر بود. یعنی پس از این که  دو ماه ایران در برابر جنایات نتانیاهو خویشتن داری کرد، اما مالا نتانیاهو به جنایات خود اوج بخشید (مثل شهادت فرماندهان، به شهادت رساندن هفتصد نفر از حزب‌الله و آواره کردن یک میلیون شیعه لبنانی). لذا شورای امنیت کشور برای ادب کردن نتانیاهو تصمیم به حمله موشکی به سه پایگاه نظامی اسرائیل گرفت، که در مجموع در برابر چشم جهانیان این حمله موفق بود و موشک‌های ایران در این پایگاه‌ها فرود آمد، که البته حکومت اسرائیل اجازه اطلاع رسانی نمی‌دهد.

2-این هجمه ها و تخریب ها چه آثار و تبعاتی بر فضای داخلی و خارجی برای کشور دارد؟

آثار کوتاه مدت واکنش موشکی جمهوری اسلامی مثبت بود. این روزها نتانیاهوی نسل‌کش که علیه ایران رجز خوانی کرده بود، لازم بود تنبیه شود. دیگر این که مردم بیگناه فلسطین و لبنان که در زیر حملات نتانیاهوی جنایتکار بودند، خوشحال شدند و روحیه گرفتند.

اما آثار این حمله در میان مدت از هم اکنون روشن نیست و به شرایط آینده بستگی دارد. اگر اسرائیل دست به مقابله بزند (که احتمالا می‌زند)، ایران دوباره قاطع واکنش نشان می‌دهد، لذا در آن زمان می‌شه شرایط را بهتر بررسی کرد، و ممکن است ایران وارد شرایط شبه جنگی بشود. با این همه من حدس می‌زنم راه نتانیاهو باز نیست که بتواند هر غلطی بکند. او تمام قواعد بین‌المللی را عامدانه زیر پا گذاشته و  اوضاع منطقه و جهان را دارد بیشتر بهم می‌ریزد. بالاخره جایی این دیوانه متوقف می‌شود.

3- در پی این اتفاق بالاخره با مصوبه شورای عالی امنیت ملی پاسخی به اسرائیل داده شد. این واکنش آیا به کاهش دو دستگی در این زمینه و در قبال سیاست خارجی دولت در درون کشور می انجامد؟

خوشبختانه اختلاف دیدگاهی که در بالا اشاره کردم، یک اختلاف کارشناسی و طبیعی بود. ولی تمام نخبگان مذکور همه ایران دوست و به تصمیم جمعی شورای عالی امنیت کشور در واکنش به اسرائیل هم احترام می‌گذارند و هم حمایت می‌کنند. اگر هم خدایی نکرده در آینده کشور حتی با مشکلات بیشتری روبرو شود همه یکپارچه از فرماندهی کشور، زیر نظر مقام رهبری، حمایت می‌کنند.

4-در شرایط مشابه چگونه می توان وفاق ملی را ایجاد و حفظ کرد؟

به سه نکته اشاره می‌کنم.

نکته اول این که در شرایط فعلی کشور باید امکان نقد تصمیمات مقامات باشد و در عین نخبگان و شهروندان در این شرایط خطیر، در برابر نتانیاهوی دیوانه، از وحدت تصمیم‌گیری کشور در امور خطیر مثل گذشته دفاع کنند.

نکته دوم حاکمیت شایسته است در این شرایط خطیر که کشور هم در داخل و هم در خارج به وفاق نیاز دارد، دست این خالص‌گراهای تندرو را از صدا‌سیما کوتاه کند، خیلی از مواقع این تندروها به اسرائیل پاس گل می‌دهند.

نکته سوم این که دولت پزشکیان در وعده‌هایی که به مردم داده است مثل سرعت اینترنت و رفع فیلترینگ و عدم برخورد با زنان و غیره کوتاهی نکند.

شایسته است دوباره جمهوری اسلامی متوجه باشد که با مردم خوبی روبرو است. در این  شرایط سخت تحریمی و معیشتی شایسته نیست مردم از سوی حکومت آزار ببینند.

تا این آتش بس در غزه و لبنان برقرار نشود و تا نتانیاهو بر سر کار است ایران روزهای سختی در پیش دارد و تنها منشا قدرت جمهوری اسلامی در برابر تهدیدات خارجی همین مردم ایران هستند.

١١/٧/١۴٠٣

This comment was minimized by the moderator on the site

در عملیات وعده صادق ۲ از موشک‌های قدر و قیام(با کلاهک بارانی)، خیبرشکن و خرمشهر با کلاهک‌های سنگین + فتاح استفاده شد. همچنین موشک‌های شهاب ۳ و عماد نیز نقش اوت نامبر کردن پدافند رژیم را داشتند.
بنابراین پدافند رژیم صهیونیستی با سه شیوه:
۱. حمله گسترده و قدرتمند سایبری
۲. اشباع با مانورِ موشک‌های فریب + کلاهک‌‌های بارانی و
۳. انهدام رادارهای راهبردی سامانه آرو توسط هایپرسونیک فتاح
ناتوان شده و بر آن غلبه کامل صورت گرفت.
https://t.me/SNews_ch


رفتار و اقدامات اسراییل بویژه در ترور سید حسن نصرالله و سخنان نتانیاهو در سازمان ملل حاکی از این بود که حتی اگر ایران امشب حمله موشکی هم نمی کرد باز با حمله اسرائیل مواجه می شد. بنابراین این رویارویی ناگزیر است. هر چند جنگ هیچ سودی برای مردم ندارد اما گاهی وضعیت به جایی می رسد که بالاخره باید در مصافی واقعی بلاتکلیفی پایان یابد. بعید است رژیم صهیونیستی به پرتابه های ایران پاسخ ندهد. اما موضع آمریکا در ادامه یا توقف این درگیری نقش اصلی را ایفا می کند.
اندیشکده خرد

وضعیت برزخی!
پس از عملیات غافل‌گیرانۀ موشکی ایران علیه اسرائیل، ابتدا دانیل هاگاری سخنگوی ارتش اسرائیل از حمله به "نقاطی در خاورمیانه پس از نیمه‌شب" سخن گفت، اما بلافاصله هرتزی هالوی رئیس ستاد ارتش، حرف او را تصحیح و یا به عبارتی از آن موضع عقب‌نشینی کرد و گفت؛ زمان و مکان و اهداف حملۀ متقابل به ایران را اسرائیل تعیین خواهد کرد.
با این حساب، به نظر می‌رسد اسرائیل برای عملی ساختن وعدۀ تهدید خود شتاب یا آمادگی لازم را ندارد و این شاید فرصتی برای دیپلماسی به منظور کنترل اوضاع باشد.
به هر حال، منطقۀ ما پس از عملیات دیشب وارد وضعیتی برزخی شده که هر آن ممکن است به خزان جنگ تمام‌عیار و یا بهاری از آرامش نسبی منجر شود.
سفر امروز آقای پزشکیان به قطر و نوع واکنش اسرائیل به مذاکرات وی با طرف‌های مختلف، خود می‌تواند علامتی از جهت‌گیری رویدادهای آینده باشد.
در این میان اما، آن دسته از مدعیان ارزشی و انقلابی که با موجی از تخریب و تهدید و تهمت، پزشکیان و ظریف را عامل اصلی جلوگیری از پاسخ به اسرائیل متهم و آنان را لجن‌مال کردند، الان چه پاسخی به رفتار "ارزشمدارانۀ" خود دارند؟
احمد_زیدآبادی


تحلیل راز زیمت پژوهشگر اسرائیلی متخصص در امور ایران در مورد حمله ایران به اسرائیل:
1- تصمیم ایران در شرایطی دشوار و پس از مباحثات داخلی اتخاذ شده است . این تصمیمی پرخطر اما برای ایران اجتناب ناپذیر بوده زیرا هم پایگاه داخلی اش را از دست می داد هم محور منطقه ای اش فرو می ریخت و هم بازدارندگی اش را از دست می داد‌.
2- این انتظار ولو احتمالا اشتباه ممکن است وجود داشته که آمریکا مایل به جنگ منطقه ای نیست و مانع گسترش آن خواهد شد ضمن آنکه ماهیت حمله ایران از حیث عدم تلفات و خسارت خودش ترغیب کننده آمریکا برای جلوگیری از جنگ است
3- دو سناریوی پرخطر هست :
اگر اسرائیل به مراکز هسته ای ایران حمله کند ایران به ساخت فوری سلاح هسته ای روی آورد .
دیگر آنکه اگر اسرائیل زیرساخت های نفتی ایران هدف قرار دهد ایران به مراکز نفتی منطقه خصوصا در خلیج فارس حمله کند .
https://t.me/SNews_ch

ایران ،تنهاترین کشور جهان ؛
سید_علی_حسینی
نه کشورهای فارس زبان
نه کشورهای با اکثریت شیعه
نه کشورهای مسلمان
نه کشورهایی که ادعا ضد امپریالیستی دارند
از عملیات وعده صادق یک و دو حمایت نکردند.
ماییم و خودمان و خودمان که اگر بفکر هم نباشیم ، باختیم.
همه_ایرانیان_برای_ایران
https://t.me/SNews_ch


بایدن: تحریم‌های جدیدی را علیه ایران اعمال می‌کنیم. اسرائیل نباید به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کند، پاسخ باید متناسب باشد.
اسرائیل: پاسخ ما به حمله ایران خشن خواهد بود، ولی به جنگ منطقه‌ای منجر نخواهد شد.
https://t.me/SNews_ch


کاهشی شدن همزمان هم طلا و هم نفت در ساعات اخیر نشانه مثبت کاهش خطرات جنگ
از مجموع اظهارات ، نظرات ، تحلیل ها و تحولات ، آنچه در موضع فعلی در باب روند تحولات در ذهن رسوب می کند آنست که محتمل ترین احتمال ، واکنش کنترل شده است .
واکنش کنترل شده را می توانیم چنان واکنشی از حیث نوع ، هدف ، سطح ، شدت و زمان و دیگر خصوصیات تعریف کرد که اگرچه سطح منازعه را کاهش نمی داد اما آنرا افزایش هم نمی دهد . این واکنش ممکن است به تکرار واکنش های طرفین در همین سطح و در واقع به یک پینگ پونگ تبدیل تا مستهلک شود.
در فرض وقوع چنین پینگ پونگی از واکنش ها و در صورت عدم تشدید تحریکات و کنترل سطح تقابل ، انتخابات آمریکا می تواند نقطه فرود نهایی آن باشد ‌
https://t.me/SNews_ch

This comment was minimized by the moderator on the site

با تمام وجود در کنار نیروهای دفاعی سرزمینم، ایران

اینجانب، بیژن عبدالکریمی، در مقام یک معلم ساده دانشگاهی، یکی از رادیکال ترین نقادان نظام اجتماعی و سیاسی کشور و در همان حال یکی از عاشقان مردم، سرزمین و فرهنگ و خرد کشورمان، ایران، از همه دانشجویان، کنشگران سیاسی و اجتماعی و آحاد ملت می خواهم که در این شرایط حساس و برهۀ بسیار خطرناک تاریخی، به مسائل کشور، به خصوص امنیت ملی مان، با عمق و وسعت بیشتری نظر کرده، در برابر هر گونه تضعیف روحیۀ نیروهای دفاعی کشور به هر بهانه ای، مقاومت نمایند و مثل بسیاری از روشنفکران خودفروخته در خارج از کشور یا برخی از غرب پرستان و غرب سالاران داخلی و خارجی حامی حفظ وضعیت ظالمانه جهان کنونی، در زمین نظام سلطه جهانی به بازیگری نپرداخته و مسئولیت انسانی و اخلاقی خود را در جهت دفاع از حقوق  ملل کشورهای مظلوم، اما خودآگاه شدۀ خاورمیانه برعهده گیرند.
یقین دارم درک اقتضائات و پیامدهای امنیت ملی کشور ، ضمن بالا بردن توان ملی و کاهش خطر جنگ، زمینه ساز بستر و ظهور گفتمان تازه ای خواهد بود  که به تحولات عمیق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در کشور خواهد انجامید.
با عشق به ایران و ایرانی و میراث عظیم حکمی و معنوی آن

بیژن عبدالکریمی
11 مهرماه 1403

https://t.me/SNews_ch

This comment was minimized by the moderator on the site

قائم مقام فراهانی: "عقل حکم می‌کند کشوری که ۶ کرور مالیات دارد، با کشوری که ۶۰۰ کرور دارد، درنیاویزد."

شکست‌شناسی ایرانیان

۵۰۰ سال قبل، ایرانیان که گمان می‌کردند شاه اسماعیل صفوی، ظل‌الله (سایه خدا) و شکست‌ناپذیر است و رشادت برای پیروزی کافی‌ست، با ۴۰هزار سرباز در برابر لشکر ۲۰۰هزار نفری عثمانی صف‌آرایی کردند. پیشنهاد عقب‌نشینی و یا حمله پیش‌دستانه قبل از استقرار توپ‌های پرشمار دشمن، پذیرفته نشد. دورمش‌خان مغرورانه به شاه پیشنهاد کرد که بگذارد دشمن آرایش نظامی‌اش را کامل کند تا قزلباشان صفوی، جوانمردانه ترکان عثمانیان را شکست دهند. سرآخر ایرانیان نبرد چالدران را به عرّاده‌های توپ‌‌ عثمانی و باورهای خرافی و غرور واهی خودشان باختند و ۲۵هزار نفر را به کشتن دادند و دشمن تا همدان آمد. شاه اسماعیل که همسرش هم اسیر دشمن شده بود، دیگر آن مرشدِ کاملِ سابق نبود و حکومت‌اش که الهی پنداشته می‌شد، به دیوان‌داری سلطنتی تنزل یافت.

۲۲۰ سال قبل، در جنگ عباس‌میرزا با سیسیانوف روس، مردم قفقاز سپاه ایران را یاری نکردند زیرا به خاطر داشتند که ۱۰ سال قبل، آقامحمدخان قاجار، سرمست از غرور پیروزی در جنگی نابرابر، از سرهای بریده مردم تفلیس مناره‌ها ساخته بود. اعتماد نابجا به پیمان فینکنشتاین با فرانسه، نفوذ عمّال بریتانیا و ناتوانی تکنولوژی نظامی نوپای ایران در برابر سلاح‌‌های مدرن روس مزید بر علت شد تا مناطق وسیعی از ارمنستان و آذربایجان و گرجستان، طی عهدنامه گلستان از ایران جدا گردد.

۲۰۰ سال قبل، پندارِ ترمیمِ غرورِ ملیِ بر باد رفته، ایرانیان را وارد جنگ دوم با روس کرد. قاجار تلاش نمود که آن را جنگ اسلام و کفر جلوه دهد. رساله جهادیّه مرحوم کاشف‌الغطاء و فتوای جهاد عالمان شیعه مثل سید محمد مجاهد و ملا احمد نراقی، کار خودش را کرد. وقتی قائم مقام فراهانی خطاب به شیفتگان جنگ گفت: "عقل حکم می‌کند کشوری که ۶ کرور مالیات دارد، با کشوری که ۶۰۰ کرور مالیات دارد، درنیاویزد." فی‌المجلس فحش‌اش دادند. فردای آن روز بر منابر تکفیرش نمودند و به جرم اهانت به شاه و خیانت به کشور، خانه‌اش را غارت و خودش را تبعید کردند. فرماندهان نظامی و عالمان دینی سرمست از باده غرور، پا در رکاب یکدیگر، جنگ را آغازیدند و پیروزی‌هایی هم به دست آوردند اما در پایان، باز هم شکست خوردند و سپاه روس پس از فتح قفقاز، تا تبریز هم آمد. میرفتاح، والی و امام جماعت شهر، ناگزیر به استقبال دشمن رفت و حقیرانه بر منبر، زبان به مدح روس گشود و عهدنامه ترکمن‌چای منعقد گشت و ۳ ایالت دیگر قفقاز از جمله ایروان و نخجوان از ایران جدا شد. بخت یارمان بود که روس‌ها تبریز را هم پشت قباله‌شان نینداختند و به ساحل رود اَرَس، بسنده کردند.

۱۵۰ سال قبل، افغانستان پرچم جدایی از ایران را برافراشت. هرات ۲ بار به دست ناصرالدین‌شاه و محمدشاه قاجار، تصرف و شاه در قامت یک قهرمان ظاهر شد. اما انگلستان که افغانستان را دروازه هند می‌دانست، جنوب ایران را در ازای آن تصرف کرد و به دربار ایران التیماتوم داد. کار به استخاره پادشاه کشید و لشکر ایران که توان مقابله با نیروی دریایی مدرن بریتانیا را نداشت، دست از پا درازتر، عقب‌نشینی کرد و به جدایی افغانستان از ایران رضایت داد و بعدها از روی غرور توأم با ضعف، پیشنهاد استرداد امانی افغانستان را هم نپذیرفت.

۱۴۰ سال قبل، ایرانیان که پس از شکست‌های پیاپی، دیگر توان مقابله با شورش‌های مداوم ترکمن‌ها و قدرت روزافزون روس‌ها را نداشتند و نمی‌خواستند دوباره غرور ملی را بر باد دهند، ننگین‌ترین معاهده تاریخ ایران، یعنی عهدنامه آخال را امضا کردند و بخش‌هایی از ترکمنستان و تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان امروزی (مساحتی تقریباً به وسعت ایران کنونی) را بدون جنگ به روس‌ها واگذار نمودند و خوارزم و سمرقند و بخارای عزیز برای همیشه از مام خویش، جدا افتادند. از خیل مدعیان و وطن‌پرستان هم جز چند بیت شعر اعتراضی و چند گلایه بی‌اثر، خماری برنخاست.

خاک جداشده از ایران در گلستان ۷ برابر، و در آخال ۴۰ برابرِ ترکمن‌چای بود. اما داغِ ترکمن‌چای بسیار سوزناک‌تر بود و ضرب‌المثل شد. چرا؟ چون این جنگ با هدف ترمیم غرور ملی ایرانیان آغاز شده بود اما در پایان، غرور ملی بیش از هر زمان دیگری زیر چکمه اجنبی لِه شد.

ادامه دارد...

دکتر علی‌رضا آزاد

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری اسلامی با دست خود، خود را در وضعیتی قرار داد که هر کاری کند نتیجه‌اش جز شکست نخواهد بود

احسان سلطانی

‏حمله زمینی به جنوب لبنان تا ساعاتی دیگر آغاز می‌شود.
آنچه اسرائیل در سال ۲۰۰۰ در جنوب لبنان از دست داد، حالا پس از ۲۴ سال در یک قدمی‌اش می‌بیند. با سلسله عملیات ده روزه‌ای که از انفجار پیجرها آغاز شد و با ترور تمامی زنجیره فرماندهی و زاغه‌های موشکی حزب‌الله تداوم یافت.

بپذیرید یا نه، حزب‌الله شکست سنگینی خورده و خشاب اسلحه ایران در لبنان خالی شده و حالا دیگر راهی جز عقب‌نشینی و پذیرش قطعنامه ۱۷۰۱ نخواهد داشت. چه بسا دیگر نتانیاهو با پیروزهای پیاپی خود به آن هم راضی نشود.

حالا برای جمهوری اسلامی دو راه مانده:
-حمله به اسرائیل که قطعا با پاسخ سنگینی مواجه خواهد شد و سلسله حوادثی که در لبنان رخ داد به لطف رخنه عمیق اطلاعاتی در مقایسی بسیار وسیع‌تری به وقوع خواهد پیوست و شاهد سلسله عملیات‌های ترور، انفجار، حمله به تاسیسات نفتی و موشکی خواهیم بود.

-دست روی دست بگذارد و شاهد سلاخی نیروهای حزب‌الله و متلاشی شدن و خلع سلاح کامل سازمانی باشد که سه دهه برای آن هزینه کرد.

شاید اگر آن روزی که نخست‌وزیر ژاپن برای انتقال پیام مذاکره ترامپ به تهران آمده بود و پاسخ شنید: «بنده هیچ پیامی برای آمریکا ندارم؛ من مذاکره با آمریکا را باورم ندارم » و گفت «نه جنگ می‌شود، نه مذاکره می‌کنیم» با ترامپ مذاکره می‌کردند هیچ کدام از این اتفاقات نمی‌افتاد.

آن روز دلار ۱۱ هزار تومان بود.
تخم مرغ شانه‌ای ۱۲ هزار تومان بود.
پراید ۴۰ میلیون تومان بود.
هنوز به طور کامل از بازار انرژی دنیا حذف نشده بودیم و با جایگاهی که ایران داشت، هرگونه تهدیدی قیمت انرژی را دستخوش تغییر می‌کرد.

بخواهید یا نه، جمهوری اسلامی با دست خود، خود را روی ارّه نشاند. خود را در وضعیتی قرار داد که هر کاری کند نتیجه‌اش جز شکست نخواهد بود.
https://t.me/social_transparence

This comment was minimized by the moderator on the site

نسبت سید حسن نصرالله و امام موسی صدر
مرضیه حاجی هاشمی

هیچکس باور نمی‌کرد، «سید حسن نصرالله» با آن استانداردهای بالای امنیتی که گفته می‌شود، سال‌های متمادی، تمامی فعالیت‌هایش زیر زمین تحت تدابیر شدید امنیتی انجام می‌شد، در یک حمله هوایی ترور شود! صرف نظر از اینکه وی و تقریباً تمام کادر رهبری «حزب الله» چگونه و با کدامین تدبیری در فاصله زمانی کوتاهی ترور شدند که جای تاملات واقع بینانه و آسیب‌شناسی‌های غیر توهمی دارد، نکته‌ای که بیش از همه نظر مرا جلب کرد، این بود که گفته می‌شود، «سید حسن نصرالله» در کودکی شیفته «امام موسی صدر» بود و آرزو داشت مثل او شود و در نوجوانی به عضویت «حزب أمل» که امام موسی صدر بنیان نهاده بود، درآمد و سپس وارد حوزه علمیه‌ای شد که مؤسسش امام موسی صدر و مدیر وقت آن «سید عباس موسوی» دبیرکل اسبق حزب الله بود. آیا وی به واقع تحت تاثیر اندیشه‌های امام موسی صدر نیز بود؟

ا گر کسی با اندیشه‌های امام موسی صدر اندک آشنایی داشته باشد، در خواهد یافت، اندیشه‌های وی و باورش به دولت حداقلی، سازگاری با دولت حداکثری دینی ندارد که وی از اساس، حتی دین را به گونه‌ای متفاوت از دین سیاسی می‌دید. «داوود فیرحی» استاد فقیدم نقلی در این زمینه داشت که امام موسی صدر متوجه است، دین را باید حفظ کرد و از حوزه عمومی صرفا به حوزه خصوصی تقلیل نداد؛ اما از طرف دیگر بر این باور است که دین نباید، انسان سوز باشد باید انسان ساز باشد.

امام موسی صدر تعبیر بسیار موسع و گشوده ای از حکومت دارد، آن را محدود به دین نمی‌کند و فراتر از گروه‌ها، فرقه‌ها، مذاهب و همه نزاع‌ها می‌داند که برای آن تعبیر «آسمانی» را به کار می برد. وی بر این عقیده است، «حکومت باید آسمانی باشد، نه حکومتی دینی»؛ یعنی «چترش بلند باشد». در مورد معیار درستی دین نیز بر این باور است، دین درست را باید از میوه‌اش شناخت، نه از استدلال کلامی و دین درست، این است که به مردم خدمات بدهد»، «اگر دین توانست، انسجام اجتماعی ایجاد کند، این دین درست است».

او سیاست را در تغایر با دین نمی‌داند، به شرطی که سیاست، فقر را از بین ببرد، بهداشت را تضمین کند، با توسعه بسازد و آموزش را افزایش دهد. برای همین گاهی وی تماماً از یک کاندیدای مسیحی حمایت می‌کرد و به او رأی می‌داد؛ چون معتقد بود، او از طریق سیاست‌های مورد حمایتش، موارد بالا را بهتر محقق می‌کند.

«او آزاد اندیشی و گشوده بودن در مقابل دیگران را وظیفه دینی می‌دانست و از نگاه‌های بسته و متحجرانه و مستبدانه به شدت بیزار بود. وی معتقد بود در حقیقت، آزادی کامل، عین دین است، حقی است از جانب خدا و حدی بر آن نیست». کسی دیگران را محدود می کند که از آزادی دیگران می‌ترسد و او کسی است که قبل از همه از آزادی خودش می‌ترسد؛ یعنی اگر به خودش اعتماد داشته باشد، از دیگران نمی‌ترسد. بی اعتمادی به خود، عامل اجبار دیگران است.


https://t.me/M_Hajihashemi_iran1

This comment was minimized by the moderator on the site

کوررنگی جمهوری اسلامی در مشاهده پیام های پیمان آبراهام

حامد آئینه وند

ظاهر ماجرا این است که وضعیت فعلی خاورمیانه و اوضاع تاسف بار غزه و کشته شدن بیش از ۴۱ هزار فلسطینی از آغاز درگیری ها در این باریکه و بحران انسانی متعاقب آن ، ترور اسماعیل هنیه در تهران ، انفجارهای هالیوودی پیجرهای اعضای حزب ا.. در لبنان ، حملات سنگین اسرائیل به جنوب لبنان و در نهایت ترور حسن نصر ا.. در بیروت نتیجه حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل و جنگی است که در آستانه یک سالگی قرار دارد .

این ظاهر اما باطنی در دل خود دارد و آن عدم درک درست پیمان آبراهام و کوررنگی در مشاهده معنای حقیقی آن توسط« محور مقاومت » است. حقیقتی به نام عادی سازی «روابط اعراب و اسرائیل »و به بوته فراموشی سپرده شدن آرمان فلسطین توسط کشورهای عربی و اجماع اعمال شده اما اعلام نشده تمامی کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی در پذیرش این پیمان و تن دادن به لوازم آن که مهمترین آن عدم حمایت از هر گونه منازعه مسلحانه با اسرائیل توسط کشورهای منطقه است.

عربستان سعودی اگرچه رسما به این پیمان نپیوسته اما کسانی که با سیاست خارجی عربستان آشنا هستند می دانند امارات و بحرین هر گز بدون چراغ سبز عربستان قادر به چنین کاری نبودند.

اینکه حماس به عنوان بخشی مهم از محور مقاومت تصور می کرد با عملیات «طوفان الاقصی » وحمله به اسرائیل و گروگان گیری می تواند روند طی شده در توافق آبراهام را با کمک حزب ا.. و جمهوری اسلامی معکوس کند و مانع از عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل شود نشان دهنده این است که درک سیاسی محور مقاومت از تحولات اطرافشان محدود و به شدت غیر واقع بینانه بوده است.

پیمان آبراهام که به بیانیه مشترک واشنگتن، تل آویو، امارات و بحرین معروف است، حاصل ابتکار دونالد ترامپ رئیس جمهوری سابق ایالات متحده آمریکا و نامزد کنونی حزب جمهوری خواه است که در ۱۳ اوت ۲۰۲۰ منعقد شد.

از منظر علت شناسی، پیمان ابراهیم نتیجه ی تقابل ایران با اسرائیل بوده که همین تقابل سبب نزدیکی و هم سویی کشورهای حاشیه ی خلیج فارس به اسرائیل شده است. از منظر تأثیرات امنیتی، پیمان ابراهیم بیش ترین تأثیر را بر امنیت منطقه ای غرب آسیا و خاورمیانه گذاشته و ترتیبات بلند مدت امنیتی نیز در خاورمیانه بر همین اساس گذاشته شده و با امتناع محور مقاومت از پذیرش آن برنامه در هم کوبیدن حماس و حزب الله در راستای همین ترتیبات است. به همین دلیل هم جز برخی رسانه های عربی که انتقاداتی نسبت به روند مقابله با حماس بیان کرده اند در عمل نه هیچ یک از دولتهای عضو توافق ابراهیم و نه حتی عربستان سعودی یا مصر اقدام عملی مهمی در برابر اسرائیل صورت ندادند.

آمریکا و اسرائیل تصمیم گرفته اند هر گونه مقاومتی در برابر پیمان آبراهام را از سوی محور مقاومت درهم بشکنندو سکوت و بی عملی کشورهای عربی منطقه نیز همراهی با آنها است.در واقع پیام صریح آنها این است که یا پذیرای آبراهام هستید یا پذیرای آبراهام خواهید شد.

سه چهره کلیدی محور مقاومت یعنی قاسم سلیمانی ، اسماعیل هنیه ، و حسن نصرا... در کنار بسیاری دیگر از فرماندهان میانی و بی شمار زنان و کودکان بی گناه کشته شدند تا بازدارندگی اسرائیل خدشه دار و پیمان آبراهام ملغی شود.

جمهوری اسلامی همواره به نظرات کارشناسی بر آمده از خرد سیاسی عمل کرده است اما نه بهنگام ، مسیر های احمقانه پر هزینه را تا جایی که امکان داشته ادامه داده و بعد که نتایج زیان بار آنها گریبانش را گرفته و در انتخاب بین مرگ و زندگی گرفتارش کرده است به «خرد سیاسی » تن داده است .

اما خروجی عملیات هفت اکتبر ۲۰۲۳ ( طوفان الاقصی ) چست؟ آیا آنچنان که آقای خامنه‌ای گفت اسرائیل آسیب غیر قابل ترمیم دید و بازدارندگی آن زیر سوال رفت یا با وقایع اخیر منطقه به قول عوام جمهوری اسلامی ناچار خواهد شد بر مبنای آن ضرب المثل معروف هم چوب را بخورد هم پیاز، هم پول بدهد.

پاسخ سخت نیست اما سوال مهمتر این است که آیا این وضع غیر قابل اجتناب بود ؟ پاسخ این است که کاملا قابل پیشبینی و پیشگیری بود اما چون عده ای نادان و بی سواد در مسند امور نشسته اند و نه بر اساس واقعیت ها و آمار و ارقام بلکه بر مبنای آمال و آرزوهایشان تصمیم گیری می کنند، صورت حساب همین است که روی میز قرار دارد.

جمهوری اسلامی هیچ پاسخی به حملات اخیر به رغم عمق تحقیر آن نخواهد داد و عملا به عضوی اعلام نشده از توافق آبراهام تبدیل خواهد شد حتی اگر نمایش هایی مانند آنچه در مجلس یا فرودگاه اجرا شد خیلی شور داشته باشد.

????@tahkimmelat

This comment was minimized by the moderator on the site

۱-جماعت «جلیلی-پایداری»، استراتژی کنونی ایران را محصول دولت پزشکیان و ظریف اعلام می‌کنند! و حتی خواستار استیضاح پزشکیان شدند!
در دولت رییسی، ۳۰هزار نفر در غزه به‌خاک‌وخون کشیده شدند،
در دولت رییسی، سیدرضی فرمانده عالی‌رتبه‌سپاه ترور شد،
در دولت رییسی، مواضع حزب‌الله روزانه بمباران می‌شد،
در دولت رییسی، یمن بارها بمباران شد. ایضا عراق.
چرا ایران آن موقع، تلاویو را موشکباران نکرد؟! چرا پاسخ سختِ‌ بازدارنده نداد که ترور زاهدی در سفارت رقم نخورد؟
حال، نکرده‌های دولت قبل را از دولت تازه‌تاسیس دوماهه می‌خواهند؟!

۲- جنگ، عرصه بگومگوهای انتخاباتی نیست. استراتژی جبهه مقاومت در دستان فرمانده‌‌ کل قواست و تابع دولت‌ها نیست. باید به فرمانده اعتماد کرد‌.

۳- در آتش کنونی جنگ، وفاق ملی اولین شرط مقاومت و پیروزی است. حملات جماعتِ جلیلی به دولت، اگر خط نفوذ رسانه‌ای صهیونیست‌ها نباشد، کینه‌ای از شکست انتخاباتی است که خلاف امنیت کشور و جبهه مقاومت است.
مراقب باشید در این تله بازی نکنید.

جواد_موگویی
https://t.me/javadmogoei

This comment was minimized by the moderator on the site

آیا اسرائیل بسیار قوی شده!؟

رحیم قمیشی

بدون مقدمه بگویم ترورها و اقدامات اخیر اسرائیل باعث حقارت بسیاری از کشورها و مردم منطقه خاورمیانه شده، ایران شاید بیشتر از بقیه.
اسرائیل بسیار قوی شده، یا ما بسیار ضعیف؟
شاید برخی بگویند هر دو!
ولی من معتقدم اسرائیل رشدش متوازن بوده، ما بسیار عقب مانده‌ایم.
وقتی هنیه در تهران ترور شد، بسیاری گفتند؛ هزار دلار که رقم بسیار اندکی است نزد سازمان‌های نظامی و جاسوسی، در کشور ما می‌شود ۶۰ میلیون تومان، برویم در زندان‌ها و ببینیم چند هزار نفر بخاطر رقم‌هایی بسیار کمتر، آنجا ماه‌هاست زندانند؟
چرا کسی که زندگی‌اش با دو سه هزار دلار متحول می‌شود با سازمان‌های جاسوسی مرتبط نشود، شاید نه به عنوان یک جاسوس واقعی، به عنوان یک کارگزار، مخبری ساده، برای اهدافی بزرگ!

اینهمه سرقت اسناد از کشورمان، این همه ترور دانشمندان، ترور هنیه، دسترسی اسرائیل به جزئیات اطلاعات ایران، در حالی که امکان ندارد یک اسرائیلی بتواند وارد کشور شود، ولو غیرقانونی. تعجب‌آور نیست؟

چه کسی محل جلسه حسن نصرالله را گزارش کرده؟ چرا سردار ایرانی باید آنجا باشد؟ چرا دستگاه ارتباطی باید در صورت سفیر ما منفجر شود؟
اسرائیل ناگهان بسیار قوی شده؟
خیر!
ما به طرز حیرت‌آوری همه فقیر شده ایم.

در شهر قدم بزنید، دندانپزشکی با اقساط ۲۴ ماهه، فرش قسطی، موبایل قسطی، شلوغی خرید از میوه‌های پس‌سورت، بازار کساد، عصبانیت مردم با منشأ بی پولی، زندگی‌های از هم پاشیده بواسطه فقر، چرا اسرائیل از این فرصت بهره نگیرد؟
چرا امارات ادعای سرزمین ما را نکند؟
چرا روسیه ما را دنبال خود ندواند؟

دوستانم که می‌گفتند اقتصاد، زیربنای همه‌چیز است، زیر بنای اعتقاد و اخلاق هم هست، دعوایشان می‌کردم، باور نمی‌کردم، وقتی می‌گفتند کشور فقیر امنیت هم ندارد، توسعه سیاسی هم پیدا نمی‌کند، دین هم ندارد، صداقت هم در آنجا رنگ می‌بازد، باور نمی‌کردم.
امروز سواد ما و تکنولوژی ما هم با فقرمان عقب ماند. سلامتی ما هم، زندگی ما هم.
آنها که فکر می‌کنند فقر یعنی شکم گرسنه، و می‌گویند فقیر در ایران زیاد نیست، چقدر در اشتباهند، فقر یعنی عقب افتادن از هر سطح زندگی، متناسب زمان.
نه خانه مناسب، نه خودرو خوب، نه امکانات مناسب تحصیل، نه تغذیه اصولی، نه تفریح، نه سلامت، نه امید به آینده، نه امکان همدردی، فقر یعنی آلودن تار و پود جامعه به هر زشتی. از دروغ گرفته تا بدعهدی تا بی‌اخلاقی تا بی‌هویتی.

آیا امروز اسرائیل آدرس تک تک مقامات ما را ندارد؟
آیا محل انبار تمام مواد رادیو اکتیو ما را نمی‌داند؟
آیا از میزان خشم مردم نسبت به حاکمان نالایق بی خبر است؟
شک ندارم دقیقتر از ما اطلاعات دارد.
و برنامه‌هایی دقیق برای آینده.
نه آنکه او خیلی با هوش است
ما بسیار عقب مانده شده‌ایم
و عوارض عقب رفتن‌های ما و فقر ما، به مرور در همۀ زمینه‌ها هویدا خواهد شد.
شاید وقتی که خیلی دیر شده باشد.
اگر امروز نجنبیم!

نظامی که نتواند حداقل‌های زندگی اتباعش را فراهم کند.
تمام دنیا می‌شوند دشمنش!!
همه پیشرفت می‌کنند و سرمایه‌های کشور را به یغما می‌برند.
مثل امروز!

اگر نظام نتواند فقر هفتاد درصدی جامعه ایران را برطرف کند، اسرائیل سهل است، کشورهای کوچکتر نیز فردا برای ما شاخ و شانه خواهند کشید.
اسرائیل قوی نشده
ما گرفتار مغزهایی پوسیده شده‌ایم!
که از تامین زندگی معمولی ایرانیان هم
ناتوانند.
و هزاران خطر، در مسیر ما می‌نهند.

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

«یازده سپتامبرِ هفت اکتبر»


آیا زمان آن نرسیده است که ما هم اجازه داشته باشیم دربارۀ عملیات هفتم اکتبر سؤال کنیم؟ آیا زمان آن نرسیده است بپرسیم عملیات هفتم اکتبر را دقیقاً چه کسانی با چه انگیزه‌ای برنامه‌ریزی و اجرا کردند؟ فقط یک هفته به سالگرد عملیات هفت اکتبر مانده و هیچ یک از فرماندهان حماس و حزب‌الله بر کرسی فرماندهی خود نمانده‌اند. فضای رسمی حاکم بر کشور، جو مطلقاً تبلیغاتی رسانه‌های رسمی و تک‌صدایی محض موجود در مسئلۀ فلسطین چنان بلند است که هیچ صدای دیگری نه مجال شنیده شدن دارد و نه اجازۀ طرح و بحث. اما دقیقه‌ای هم به ما فرصت دهید حرفی بزنیم!

اسرائیل محل دقیق اقامت هنیه در تهران را می‌دانست (از مباحث عملیاتی سر درنمی‌آورم که نظر دهم). مکان و ساعت جلسۀ فرماندهان ایرانی در کنسولگری ایران در دمشق را می‌دانسته است. دربارۀ پیجرها فقط انگشت حیرت به دهان گرفته‌ایم که سطح نفوذ تا چه حد می‌توانسته است باشد که چنین محالی ممکن شود. علاوه بر نمونه‌های متعدد دیگر ــ مانند حمله به جلسۀ فرماندهان رضوان ــ که می‌توان ذکر کرد، در آخرین و بزرگ‌ترین مورد، اسرائیل می‌دانسته است سیدحسن نصرالله چه ساعتی کجا حضور می‌یابد. اجازه داریم دست از دهان عقل سلیم برداریم و بپرسیم چطور ممکن بوده است نهادهای امنیتی اسرائیل که چنین اطلاعات دقیقی را در امنیتی‌ترین سطح می‌توانسته‌اند کسب کنند، از قضا از عملیات هفتم اکتبر هیچ چیز نمی‌دانسته‌اند؟!

دقیقه‌ای از تبلیغ ــ که بخش طبیعی هر جنگی است، اما آفت تحلیل است ــ فاصله بگیرید، و خود قضاوت کنید آیا این تناقض عقل را نمی‌آزارد؟ عملیات هفتم اکتبر بسیاری چون مرا بهت‌زده کرده بود، چون دقیقاً پرسشم این بود که «خب! فردا چه؟» یک سال گذشت و دیدیم چه فرداهایی در پیش بود. شخصاً اعتقاد داشتم ــ و هنوز اعتقاد دارم ــ طراحان و مجریان عملیات هفتم اکتبر نه حزب‌الله و نه جمهوری اسلامی را در جریان عملیاتشان قرار داده بودند و یقین دارم اگر هر یک از این دو مطلع بودند مانع آن می‌شدند، زیرا آشکار بود این عملیات تله‌ای می‌شود برای حزب‌الله (و طبعاً حزب‌الله هم تله‌ای برای به واکنش کشاندن جمهوری اسلامی). سال‌ها بود که درگیری حزب‌الله و اسرائیل در چنین ابعادی به احتمالی بسیار کمرنگ بدل شده بود. فقط چیزی چون هفتم اکتبر و واکنش اسرائیل ــ که همان صبح هفتم اکتبر هم انتظار آن می‌رفت ــ می‌توانست چنین تنشی میان حزب‌الله و اسرائیل پدید آورد.

چه حزب‌الله و چه جمهوری اسلامی آشکارا «جنگ‌پرهیزی» پیشه کرده بودند. حزب‌الله بیشتر قصد داشت نشان دهد بی‌تفاوت نیست، اما قصد جنگ هم نداشت. در آخرین سخنرانی نصرالله مسجل شد حزب‌الله قصد جنگ ندارد (آن هم با وضعیت پساپیجری) و فقط گفت اگر حملۀ زمینی صورت گیرد جنگ خواهند کرد و گفت تا زمانی که غزه درگیر است، به حملات راکتی ادامه خواهند داد. اما این «جنگ‌پرهیزی» نصرالله دقیقاً همان پیامی بود که اسرائیل منتظر شنیدنش بود و وارد شدیدترین فاز حملات خود شد. اما حقیقت این است که کار دیگری هم نمی‌شد کرد؛ حزب‌الله یک سازمان قومی‌ـ‌مذهبی است و پاسخگویی به دیگر بخش‌های مردم لبنان ــ که جنگ دامان آنها را هم می‌گیرد ــ برایش از جنگ با اسرائیل سخت‌تر است.

خلاصه اینکه فقط چیزی چون «هفت اکتبر» می‌توانست چنین زنجیره‌ای از حوادث را رقم بزند. من هیچ جوابی برای پرسشم ندارم. فقط می‌پرسم آیا طراحان و مجریان عملیات هفت اکتبر، که با دوربین‌های روشن روی پیشانی‌ راهی آن عملیات شدند، حساب فردا و فرداها را کرده بودند؟ حساب کرده بودند چه زنجیره‌ای از حوادث مهارناشدنی را به جریان می‌اندازند؟ آیا طرفشان را نمی‌شناختند، نظم جهانی را نمی‌شناختند، نمی‌دانستند غزه محاصره است و چه بلایی سر ساکنان غزه می‌آید ــ با توجه به رفتاری که از اسرائیل سراغ داشتیم و امکان بازدارنده‌ای هم در برابر آن نبود. نفوذ در میان نیروهای حماس و تصمیم‌گیرندگانشان از نفوذ به پیجرهای حزب‌الله سخت‌تر است؟

در همان هفتم اکتبر این عملیات را نوعی «عملیات انتحاری» توصیف کردم؛ یعنی عملیاتی که فرد خود را آگاهانه به کشتن می‌دهد تا دشمنش را هم بکشد. اما عملیات انتحاری هم منطقی دارد و منطقش این است که فرد فقط خود را به کشتن می‌دهد. اسرائیل از همه چیز باخبر بوده است، مگر از اینکه قرار است چند صد رزمنده صبح از خواب بیدار شوند و با دوربین‌های روشن به جشنوارۀ موسیقی که از ملیت‌های مختلف در آن حضور داشته‌اند، حمله کنند؟

از این بیشتر نه می‌دانم و نه اگر بدانم میلی دارم درباره‌اش بنویسم. فقط ای کاش چنین تکصدایی محضی دربارۀ این مسئله وجود نداشت تا تبلیغ دستمایۀ تحلیل نشود.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی (https://t.me/tarikhandishi)

This comment was minimized by the moderator on the site

عادی شدن ترور!
ارتش اسرائیل عملیات ترور شیخ نبیل قاووق از رهبران حزب‌الله را در ضاحیۀ بیروت موفقیت‌آمیز اعلام کرده است.
رسانه‌های‌داخلی از روی این خبر چنان آسان گذشته‌اند که گویی فردی عادی در لبنان ترور شده است. شیخ قاووق فرماندۀ واحد امنیت پیشگیرانۀ حزب‌الله و عضو شورای اجرایی این گروه بود.
قصدم انتقاد از رسانه‌ها نیست. وقتی مصیبت عمق پیدا می‌کند، از دست رفتن جان انسان‌ها هم عادی می‌شود. اگر شیخ قاووق دو هفته پیش ترور می‌شد، خبرش مثل زلزله منطقه را تکان می‌داد.
کمال‌الدین اصفهانی پس از نفوذ لشکر مغول به اصفهان در سال 633 هجری و قتل عام مردم شهر  شعری سروده است که مو بر اندام آدمی سیخ می‌کند.
دی بر سر یک مرده دو صد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید!
به قول خاقانی شروانی:
هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن هان!


اما بعد....!
بعد از فرونشستن خشم‌ها و سوگ‌ها، مسئولان کشور لازم است در این باره بیاندیشند که چرا کار در لبنان به این نقطه رسید؟
آیا آنچه رخ داد، قابل انتظارشان بود؟ اگر بود، چرا مانع وقوع آن نشدند و اگر نبود، چه علل و عواملی مانع دیدن واقعیت و پیش‌بینی آن شد؟
به نظر من، یکی از عوامل اصلی این قبیل امور، جلوگیری از طرح نظرات مخالف و انتقادی در سطح عمومی است. نقطه قوت اسرائیل نسبت به برخی کشورهای خاورمیانه این است که هر استراتژی، سیاست و تصمیم نهادهای رسمی، قابل نقد عمومی از سوی نیروهای منتقد و مخالف به صریح‌ترین و عریان‌ترین شکل ممکن است. همین مسئله زوایای مختلف موضوع را پیش چشم تصمیم‌گیران می‌آورد و آنان را نسبت به عواقب تصمیم‌شان هشیار می‌کند و یا در صورت نادیده گرفتن هشدارها به پای میز پاسخگویی می‌کشاند.
در برخی کشورها از جمله کشور ما اما گویی برخی تصمیمات سیاسی، مقدس و مطلقاً پرسش‌ناپذیرند به طوری که اگر شهروندی از زاویه‌ای متفاوت، خطرات و تهدیدات آتی یک تصمیم را گوشزد کند، بلافاصله به عنوان عامل یا ستون پنجم دشمن معرفی می‌شود!
در واقع این روش کار را به جایی رسانده است که عده‌ای تحت عنوان "نیروی ارزشی یا انقلابی" اظهارنظر را هم فقط حق انحصاری خود می‌دانند و حتی برای رئیس‌جمهور و وزیران کابینه نیز  کمترین شایستگی و جایگاهی برای ارائۀ نظرات خود نمی‌بینند! همین‌ها با ایجاد فضای رعب و تهمت، مانع سنجش همه‌جانبۀ تصمیمات سخت در این دنیای پیچیده و بغرنج می‌شوند و با تحمیل نظرات سطحی و هیجانی و پرهزینۀ خود به حکومت، سبب بروز تکرار فجایع در کشور می‌شوند.
آنچه در لبنان علیه حزب‌الله رخ داد، مسئلۀ کوچکی نیست که بتوان آن را کم‌اهمیت شمرد  و یا منحصر به همین مورد نیست که قابل تکرار نباشد. خیزی که دولت نتانیاهو برداشته است، ابعاد گسترده‌ای دارد. به رغم ظاهر ماجرا کارش را هم با هماهنگی با بسیاری کشورها پیش می‌برد. مقابله با این وضعیت، همۀ توان فکری مجموعۀ نخبگان ایرانی را طلب می‌کند.
احمد_زیدآبادی

This comment was minimized by the moderator on the site

اندوهِ لبنان

مشق‌نو/ علی‌رضا علوی‌تبار:

خبر شهادت سیدحسن نصرالله مرا عمیقاً متأثر کرد و به فکر فرو برد. همیشه برای سید احترام قائل بودم. دقیق سخن می‌گفت، شجاع و در عین حال واقع‌بین بود، به‌خوبی انسجام حزب‌الله را حفظ کرد و در شرایط سخت به پیش برد، دشمن اصلی‌اش حکومتی اشغال‌گر و مبتنی بر آپارتاید بود، می‌توانست همزمان از قدرت نظامی و گفت‌و‌گو و اقناع بهره بگیرد و… . سید، خودش را برای شهادت آماده کرده بود، حزب‌الله هم می‌دانست که همیشه امکان شهادت او هست. بنابراین، اگر حساسیتی در برخورد با این شهادت هست به‌دلیل ضرورت بازنگری است که این شهادت ما را به آن فرامی‌خواند و نه فقط افسوس از دست رفتن شخصیتی بزرگ و تأثیرگذار. آنچه را که به‌نظرم باید مورد بازنگری قرار گیرد، فهرست می‌کنم. شاید شهادت او به این بازنگری کمک کند.

1- منتقدان حکومت در ایران، اغلب در برخورد با حزب‌الله دچار یک اشتباه بزرگ می‌شوند. زمانی‌، یکی از شخصیت‌های مؤثر حزب‌الله گفته بود که منتقدان حکومت در ایران فراموش می‌کنند که ما «حزب‌الله» هستیم، و نه «انصار حزب‌الله». گروهی از منتقدان بدون توجه به نقش حزب‌الله در منطقه و در مقابل حکومت اشغالگر اسرائیل، گمان می‌کردند حزب‌الله هم تشکلی است شبیه به انصار حزب‌الله خودمان؛ یعنی گروهی خودسر که با استفاده از امکانات عمومی و برای اختلال در فعالیت‌های دیگران سازمان یافته است. حال آن‌که حزب‌الله، اعتماد به‌نفس را به لبنان بازگرداند تا جایی‌که این کشور دیگر حیاط خلوت اسرائیل محسوب نمی‌شد و حزب‌الله هم به‌عنوان نیرویی مؤثر در تصمیم‌های منطقه به‌حساب می‌آمد. سید را باید در این چارچوب دید.

2- مدت‌هاست که بسیاری از ما وجود نظام سلطه را در جهان فراموش کرده‌ایم. از یادمان رفته است که پشت چهره آرایش شده‌ی نظام سلطه، خشونتی مرگبار و متکی بر تبعیض و معیارهای دوگانه پنهان شده است. باید نسل‌کشی در غزه و قتل عام در لبنان اتفاق می‌افتاد تا همه ما نظام مبتنی بر سلطه را به‌یاد آوریم. اسرائیل، با خیال راحت می‌کُشد و مهمات و حمایت‌ بین‌المللی‌اش به‌طور مستمر تأمین می‌شود. گفت‌و‌گو با جهان، تنش‌زدایی از روابط بین‌المللی و همکاری برای تأمین منافع ملی نباید ما را از واقعیت زشت حاکم بر روابط بین‌الملل غافل کند. ظاهراً، پشت این تمدن بزرگ، «نظام جنگل» پنهان شده است.

3- اگر می‌خواهیم در عرصه بین‌المللی تحقیر نشویم و کرامت و عزت‌مان حفظ شود، باید شعاری را طرح کرده و هدفی را دنبال کنیم که ابزار و امکانات تحقق و رسیدن به آن را داریم. طرح شعارهایی که تحقق بخشیدن به آن‌ها در محدوده توان و قدرت ما نیست، پیامدی غیر از تحقیر و سرشکستگی ندارد. سیاست‌های ما در منطقه و جهان تناسبی با توان و جایگاه ما در جهان ندارد. آرزو را باید به اندازه خواست. ادامه این روند نتیجه‌ای غیر از تضعیف ما و متحدان‌مان ندارد. بقاء برای ما محور ‌است و نباید به آن بی‌توجهی کرد.

4- سیاست خارجی نباید توسط نیروهای نظامی و امنیتی طراحی شود. نیروهای نظامی و امنیتی ابزار پیشبرد سیاست خارجی‌اند و تضمین تحقق آن، نه بیشتر. طراحی و اجرای سیاست خارجی باید بر عهده نهادی قرار بگیرد که در مقابل نمایندگان مردم پاسخگو باشد و بدون خیال‌پردازی به آینده بنگرد.

5- از تجربه جنگ تحمیلی باید بیاموزیم. پس از جنگ امکان بحث انتقادی در مورد آن فراهم نشد. هیچ‌گاه نپرسیدیم که تا چه حد می‌شد جلوی وقوع آن رویداد گرفته شود؟‌ هیچ‌گاه نپرسیدیم که چه زمانی برای پایان‌دادن جنگ مناسب بود؟ هیچ‌گاه نپرسیدیم که چرا در طول جنگ سیاست خارجی ما روز به روز به انزوای راهبردی ما کمک کرد؟ این سؤالات مطرح می‌شد، اما همیشه سرکوب می‌شد. نتیجه چه شد؟ آیا در سیاست‌های منطقه‌ای هم در حال تکرار همان خطاهای جنگ هستیم؟

جنگ واقعیت دنیای ماست؛ واقعیتی کاملاً نامطلوب. باید از این واقعیت تا حد امکان گریخت. قوی بودن و توانایی بازدارندگی شرط لازم است اما شرط کافی نیست. اگر با توجه به تجربه حنگ سیاست خارجی خود را بازسازی نکنیم، مجبور به پذیرش وضعیتی خواهیم شد که برای ما بسیار نامقبول و حتی، تحقیرکننده خواهد بود. یک فرمانده ملی می‌تواند برای زیر بار ذلت نرفتن، تصمیم به شهادت آگاهانه بگیرد. اما نمی‌تواند برای شهادت همه همراهان‌اش تصمیم‌گیری کند. باید برای ماندن و ادامه راه تصمیم‌گیری کنیم.

This comment was minimized by the moderator on the site

معتادان جنگ مراقب گفته خود باشید مام میهن رابیس ازاین ویران نکنید

درمورد دیدگاه جنگ طلبی شمامعتادان جنگ که 45سالست ازاین راه نان میخوریدملت راغارت میکنید که سرپا بایستید وازخون جوانان میهن هزینه برای بقای خود کرده که درجه ومرتبه گرفته رانت وامتیاز بگیرید وفرش قرمزازخون فرزندان مام میهن زیر پایتان گستراندید وصدها هزار فرزند ایران زمین را درجنگ عراق بردید درمیادین مین طعمه وتکه تکه کرده وگوشت دم توپ واماج شیمیایی عراقیها کردید که درجه گرفتید بریش ملت هم خندیدید

توصیه میکنم که کشور ایران پس از45سال جنگ آشکار و پنهان ونیابتی
دیگر توان جنگ راندارد مردم رمق جنگ ندارند جوانان رابی انگیزه کردید انگیزه جنگ ندارند 45سال بادروغ مقامات کشوررا فریب دادید جنگ عراق را8سال طولانی کردیدکه به بهانه آن خودرا توسعه دهید

امروزهم دروسعت جنگ درمنطقه نقش ایفا میکنید وباکلام بدون برآورد اطلاعاتی وعملیاتی،سیاسی،روانی،اقتصادی،
علمی، فنی،درحالیکه عوامل نفوذ اسراییل تابیخ گوش وحتی سوراخ ب
دماغتان نفوذ کرده بدون توجه باینده جنگ پرمصیبت وپس لرزه های آن میگویید صلح نه،جنگ وانتقام آری باچه میخواهید بجنگیدحزب اله وحماس راهزینه کردیدباکی میخواهید بجنگید باکدام تجهیزات میخواهید بجنگ تکنولوژی غرب بروید باکدام ذخیره ارزی وخزانه پرپول پشتوانه صنعتی میخواهید این جنگ را ادامه دهید

البته تقصیر ندارید ناچاری برای بقاوادامه مفت شعاربدهید طبیعیست هرکس مفت خورد ازجان وخون دیگران هزینه میکند

هرکسی که خورد عمری مال مفت
میتواند شعرهای خوب گفت

لیکنا خواهیم دید دروقت تنگ
اردک از( . . ونش) بپرد جفت جفت

This comment was minimized by the moderator on the site

جنگ اسراییل وحزب اله

بعنوان یک نفر بیطرف بعنوان یک انسان مخالف این جنگ خانمان برانداز عرض میکنم

بارصد وقایع جنگ غزه شاهد بودم
که حسن نصرالله راضی بشرکت دراین جنگ نبود وامتناع کرد وگفت جنگ وسعت مییابد دامنه اش بسوی ایران کشیده خواهدشد ودراوایل جنگ غزه کژدارومریز وبااحتیاط وارد عمل شد
گویا می‌دانست چه خطری درانتظار
حزب اله است

اما ازچندروز پیش بصورت وسیع وارد عمل شد چه کسی وکسانی ترغیبش
کردند و آب باسیاب اسراییل ریختندودرحالیکه اسراییل هم منتظر چنین فرصتی بودکه بااستفاده از حمایت غرب یک انتقام جانانه ای بگیرد قضیه،پرابهام است ودرابهام براستی پشت پرده این جنگ، سررشته اش درکجای جهان قراردارد

آنچه در جنگ غزه و لبنان میگذرد و
دل هر انسانی رابدرد می‌آورد، کشته شدن افراد مسلح نیست چون خودشان این راه را انتخاب کردند ،اما قتل عام زنان وکودکان پیرزنان وپیرمردان بی دفاع وبی پناه بابمب وتوپ تانک نبود پزشک ودارو وتلف شدن ازگرسنگیست که جای سوال داردویک جهان را متاسف و انگشت بدهان کرده

این جنگ چه سودی داشت آیا بااین جنگ واقعا اسراییل نابود شد ؟!یا حماس وحزب اله راکه میبینیم نابود شدند همه فقط حرف زدند تصمیم گیرندگان پس پرده این جنگ ،نه اینکه اسراییل رانابود نکردند ،حماس وحزب اله را طعمه ای کرده مثل اجناس یکبار مصرف خرجشان کردند که هیچ، بیش از 60000 نفر
انسان بیگناه را بقتلگاه بردند بیش از
100000نفررا جراحت وارد کردند بیش از1/500/000نفررا اماره وخانه خراب وداغداروصدها میلیارد دلار به زیرساختهای مردم بیطرف ونگون بخت غزه ولبنان وارد کردند که تامینش سالهای سال طول خواهد کشید

جای تعجب است که ظاهراً وعملا اسراییل مقصروعمل کننده این حجم از جنایت است اما باید قبول کرد که اسراییل مایل بجنگ نبود وبرای همین بود که توسط حماس غافلگیر گردید

وقایع رامرور کنیم پشت پرده این جنگ واین جنایت علیه بشریت چه تفکری قرار داردکه دراین قتل وکشتار انسانها مثل ریگ بی تقصیر نیست

This comment was minimized by the moderator on the site

تصمیم بزرگ حزب الله

علیرضا مکرمی

امروزه باخت صحنه جنگ در "هوا" به باخت در "زمین" می انجامد. بدون برتری هوایی امید به پیروزی در زمین توهمی بیش نیست. حزب الله در بحران است و با ترور نصرالله و دیگر رهبرانش تبدیل به نظامیانی سرگردان شده اند، این بدترین موقعیتی بود که میشد تصور کرد. اشتباه بزرگ مثلث حماس، ایران و حزب الله در عدم توجه به سوگیری های جدید در لایه های زیرین جامعه عرب پنهان است. اگر محو نظامی اسرائیل هدف درستی هم باشد واقع این است که دنیای عرب خواهان محو اسرائیل نیست.

در باور امروزی جامعه عرب؛ از حدود دو دهه قبل شعار «از نیل تا فرات» دیگر در جامعه ی اسرائیل خریدار ندارد، دولت های متعدد اسرائیلی در مذاکرات آشکار و پنهان خود با اعراب بخش اعظمی از تلاش های سیاسی خود را معطوف به اثبات همین نکته داشته اند؛ اینکه منبعد نسبت به دول عربی خطر ارضی ندارند، خروج داوطلبانه اسرائیل از غزه و اخراج قهری هزاران یهودی ساکن در ۲۱ شهرک در نوار غزه با مصوبه کنست در سال ۲۰۰۵ به روند اعتمادسازی بین اسرائیل و جوامع عربی کمک شایانی کرد.

اکثریت لبنان خواهان نبرد با اسرائیل نیستند و اعتبار اجتماعی حزب الله به عنوان اقلیت مسلح در لبنان فقط در حد پدافند است نه آفند و محو اسرائیل، اینکه نصرالله مدام اعلام میداشت تمام هزینه های حزب الله از ایران می آید همچون معادله ای دو سر باخت بود، بدین ترتیب حزب الله هم در بین جامعه لبنانی و هم در جامعه ایرانی منزوی شد. نصرالله علاقه ای به التفات این مهم نداشت که مصرف پول های نفتی حاکمیت ایران رضایت اکثریت مردم ایران را همراه ندارد لذا دریافت آن پولها فاقد منطق شرعی بوده است، حتی اگر تقدس محل مصرف آن پولها ثابت شود توفیری در اصل ماجرا نمی کند فقط تلقی عمومی از شخصیت سیاسی حزب الله را به عملگی اوامر زمامدار کشور ثانی بدل می سازد.

در حال حاضر ماشین جنگی اسرائیل قدرتمند تر از قبل حرکت میکند، ترور موفق نصرالله و دیگر رهبران حزب الله به اعتبار داخلی دولت نتانیاهو افزوده است. از منظر دموکراسی خواهی لبنان شبیه ترین جامعه را نسبت به جامعه تونس داراست، در جریان بهار عربی فقط تونس توانست به مدد سواد و آگاهی نسبی جامعه خود نسبت به زوایای "اصل دموکراسی" از فوائد بهار عربی بهرمند شود و همانند سوریه، یمن، لیبی و سودان اسیر جنگ داخلی نگردد.

لبنانی ها نیک فهمیده اند که وجود یک حزب سیاسی مسلح در کشورشان مسیر دموکراسی را در دراز مدت به مسلخ میکشاند. پرواضح است که ارزش دموکراسی به عنوان ضامن حقیقی اقتدار و توسعه ی کشورها بسیار فراتر از تفوق نظامی بر اسرائیل است.

حزب الله علاوه بر هوا، دو حوزه مهم اطلاعات و هماهنگی را نیز باخته است، اینکه به پاره ای نیروهای سرگردان می مانند نتیجه طبیعی چنین باختی است. یگانه روش سیاسی ایران برای جلوگیری از حمله زمینی اسرائیل به لبنان؛ معامله و دادن امتیازات هنگفت به غرب است، طبعا این امتیازات فراتر از برجام خواهند بود و حوزه های نظامی را نیز شامل میشود و در صورت عدم معامله و شروع حمله زمینی اسرائیل، سرنوشت غزه در انتظار لبنان خواهد بود، چرا که طبق سنت جنگ از هر نقطه ای که به سمت نیروهای اسراییلی شلیکی صورت بگیرد سریعا همان نقطه به شعاع قابل توجهی با خاک یکسان میشود.

چاره ای جز باور این واقعیت تلخ نیست که حزب الله همچون گروگانی در چنگال اسرائیل گیر افتاده و کمک های نظامی ایران چاره قابل اعتمادی نیست، ارتش اسراییل با ۸۵ بمب یک تنی سنگر شکن به محل اقامت نصرالله حمله کرد، هدف این حمله در درجه اول حذف نصرالله بود اما اهمیت هدف دوم آن که کمتر از هدف نخست نیست خط و نشان به فرماندهان شهرهای موشکی حزب الله است، به عبارت گویا تر به محض شلیک اولین موشک، خروجی شهرهای موشکی حزب الله با صدها تن بمب مورد حمله واقع میشود.

بعد از عمل خبط ۷ اکتبر حماس و شروع قتل و عام فلسطینیان توسط اسرائیل اگر حماس دلگرمی کاذب خود را نسبت به حمایت های ایران و حزب الله کنار میگذاشت، احتمال تسلیم و ختم جنگ بیشتر میشد و طبعا غزه به تلی از خاکستر با بیش از ۵۰هزار کشته بدل نمیشد.این تحلیل نسبت به حزب الله نیز صدق میکند، اگر حزب الله به این واقعیت پی ببرد که ایران توان دفاع از حزب الله را ندارد و هم اینکه وقوع جنگ به مصلحت مردم رنجور ایران نیست آنوقت میتواند به تصمیمی عاقلانه برسد.اعلام انحلال و ادغام در ارتش و واگذاری صحنه دفاع به ارتش ملی لبنان بهترین تصمیم است، این تصمیم بزرگ هرچند که دردناک می نماید اما فرماندهان باقی مانده حزب الله باید بدانند که در شرایط بغرنج فعلی چاره ای جز این نیست،حزب الله اقلیتی مسلح است و فقط با این تاکتیک میشود؛ اولا جنگی ملی و مردمی بر علیه ارتش اسرائیل طرح ریزی کرد و دوما؛ حذف ظاهری حزب الله انگیزه جنگی سربازان اسراییل را به سرعت فرو خواهد کاست.

This comment was minimized by the moderator on the site

وارد کردن ایران به مهلکه جنگ خیانت به ملت ایران‌ است

احسان سلطانی
زیرساخت‌های انرژی ایران به شدت فرسوده شده‌اند و نیاز فوری به دستکم ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی دارند؛ اگر نه، ممکن است در آینده نزدیک به یکی از بزرگ‌ترین وارد کنندگان انرژی تبدیل شویم.

وارد کردن ایران به مهلکه جنگ خیانت به آیندگان و ملت ایران‌ است؛ مملکتی که دو دهه زیر سنگین‌ترین تحریم‌ها بوده و صادرات نفتی رسمی آن ‌به صفر رسیده و دیگر هیچ نقش تعیین کننده‌ای در بازار انرژی دنیا ندارد را وارد مهلکه جنگ نکنید؛ آسیب احتمالی به همین زیرساخت‌های فرسوده برای دهه‌ها غیرقابل جبران خواهد شد.

اسرائیل امروز در حدیده نشان داد به لطف نیروی هوایی به روز و کارآمدش چطور در مسافتی دوبرابر ایران به اهدافش ضربه می‌زند.
‏سلسله حوادث ۱۴ روز گذشته بیروت، از انفجار پیجرها و اجرای بزرگ‌ترین عملیات خرابکاری همزمان که ۳۶۰۰ عضو حزب‌الله را زمین‌گیر کرد و با نشان دادن قدرت نفوذش در شبکه تامین تجهیزات ارتباطی حزب‌الله همه را حیرت‌زده کرد، با ترور سریالی تمامی فرماندهان عالیرتبه و نهایتا ترور نصرالله اشراف اطلاعاتی‌اش را به رخ کشید، همه در ایران در ابعاد وسیع‌تری اتفاق خواهد افتاد.
‏نفوذ و رخنه اطلاعاتی به وضوح در نهادهای اطلاعاتی و نظامی جمهوری اسلامی عمیق‌تر از حزب الله است.

چند موشک شلیک می‌کنید و اسرائیل هم کمی ضربه خواهد دید؟ تمام خرابی‌های احتمالی آن در عرض چند ماه با کمک آمریکا و اروپا جبران خواهد شد. چه کسی در جنگ ۸ ساله با صدام به کمک ایران آمد که حالا در این مادر جنگ‌ها با اسرائیل به کمک‌ شما بیاید؟
‏همین کشورهایی که از ۸ سال جنگ ایران و عراق و سال‌ها تحریم ایران، اقتصادشان پویاتر و توانمندتر شد با آغوش باز به استقبال جنگ ایران با اسرائیل خواهند رفت.
‏به فکر ایران باشید؛ آیندگان به خاطر چنین سفاهت و بلاهتی هرگز شما را نخواهند بخشید.

https://t.me/social_transparence

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در جنگ تحمیلی دیگری را در پارچه ا...
شاه کوه, [2/11/2025 ] تیمسارخلبان خلیلی، طی یک موقعیت اضطراری و اعلام آلرت و اسکرامبل ( آژیر) در ساع...
- یک نظز اضافه کرد در ایران مان موهان سینگ های فراوا...
چرا آخوندهای حاکم ضد توسعه و طرفدار گسترش فقر هستند؟ ذات اکثر نظام های استبدادی با رشد اقتصادی و ...