The Latest
پاکستانی:
« با این فقرمان، چگونه میتوانیم بگوییم که خودمان را به عصر حجر برگرداندهایم؟ »
از آن لحظه ایی که آن پدر و آن مادر، خطای نافرمانی مرتکب شدند، [1] عدالتِ صاحبِ فرمان در عدالتخانهی عرش بر این حکم قرار گرفت، که آن دو، و هر چه وارثان این ژن را از وادی قرب و بهشت برانند، و به وادی سرگشتگی، حیرانی، ویرانی، جنایت، کشتار، ذلالت، ضلالت، ظلم، غارت، جنگ، تکبر، تفرعن، بیرحمی، چپاول، مادیت و... در اندازند.
و من فرزند آن پدر و آن مادرم، بازماندهایی از آن سر سلسلهی نافرمانان، که حامل ژنِ این دو شدهام، و محکوم به گذران دوران محکومیتی، که اجرای حکمی چنین، نسل به نسل تمدید میشود، تا شاید شهابسنگی دوباره بر این زمین سقوط کند، و وضعیتی مشابه آنچه در سوره "خورشید" (شمس) توصیفش کرده است، رخ دهد، و نسل صاحبان این ژن نافرمان را، چون نسل دایناسورها از این جهان برکند، و بر این حکم، که انگار عفوی هرگز در آن نیست، با مرگ و نابودی صاحبان این ژن، پایانی زده شود، و این حُکمِ مُحکم و بی پایان، و رنجی که نسل اندر نسل به ارث میرسد، پایان پذیرد.
تا مرگی رقم خورد، و در میعادگاه دوبارهایی به روز حَشر، لقا با حق مطلق، دوباره شاید رقم خورد، و تصمیمی دوباره بر تک تک صاحبان این ژن، تقدیرگردانی کند. و آن میعادگاهی دلهرهآور است، که از دیداری دوباره میگوید، و دلم را در وادی دلهره و ترس میافکند.
این دنیا تمامش دلهره و رنج است، و ثانیه به ثانیهاش تهدید به هزار ابتلا، از مرگ و نابودی گرفته، تا گرفتار آمدن در دام انسانِ دامگستر و عاصی، که انسانیت و هر چه داشتههایت را به تاراج خواهد برد، و تو را در این زندانِ محکومیت، به رنجی بیشتر، دَر خواهد افکند و...، در میان این هراس و هول فراگیر، هراس این دیدار دوباره هم، باز مرا همراهی میکند.
او خود گفت که «ما انسان را در رنج آفریده ایم» [2]، اما بعد از بیرون راندن آن پدر و مادر از بهشتِ قرب، بی آنکه او بخواهد ما آدمیان را در رنجی مضاعف بیافریند، زندگی در این دنیا، با انسانهای غرق در رنج و محرومیت، خود رنجی بسیار در خود دارد، بماند محکومیت و داغ نافرمانی، و رنجِ رانده شدن، و از همه مهمتر، درگیر شدن با خود، آنچنان که تاریخ بشر، حکایت درد و رنج انسان را در کشتار و جنایت و بیرحمی در حق خود را به روشنی ثبت کرده است و... اینان خود تمام رنج و درد بود، و شاید دیگر لازم نبود که خداوند ما را دوباره در رنجی دیگر بیافریند.
آنگاه که آدم گُنَهی مرتکب شد، و عدالت خداوند تمام میراثخوارانِ دارنده ژنِ آدم و حوا را محکوم به زندگی در این دنیا کرد. از آن لحظهی هبوط، دیگر کسی روی آرامش خیال را ندید، حتی فرزندان آنان زوج نافرمان، زندگی بر آب! بود، کاش بر آب، بر بادی سهمگین رقم خورد، و آدم مسافر راهی پر خطر و هول انگیز شد، که تمامش سرگشتگی، حیرانی، جنایت، کشتار، ویرانی و... بود و هست.
خداوند در پس این هبوط و راندن، رسولانی بر هدایت این فرزندان آدم فرستاد، اما با رفتن آنان، حتی در بودنشان، پیروان شان گوی سبقت را در هر گونه نابهنجاری از هم ربودند، تا آنکه امروز یهود از مسلمان میکشد، و مسلمان از یهود، مسیحی از یهود، یهود مسیح را به دار میآویزد، و همه از همدیگر در اعدادی شگفت انگیز به دار کشیده و یا کشتار کردهاند.
و در این سفر است که در پس این هبوط، انسانها خود را دوباره نشان دادند و خواهند داد، که در کدام سمت ایستادند و خواهند ایستاد، سمت انسان بودن، رحمت و مهر ورزیدن، یا سمت آدم بودن و خطا کردن، دریدن، نافرمانی، خسارت، زجر و رنجِ دیگران و...
آدم اینجاست که باید آن ژن نافرمان و خطاپیشه را رها کند، تا در حالیکه تقدیر، کار آن حکم محکومیت غیر قابل تغییر و یا عفو را میکند، از خود تقدیرگردانی کرده، و به انسانیت، به اخلاق، به مدارا، به رحمت و مهرورزی روی آورد، و هر آنچه از این نوع، که تقدیر را برمیگرداند، تا دوباره خود را باز یابد، و بهشت آدمیت را برای خود بازسازد و..،
این است که باید از دریدن، چپاول، کشتار، جنایت، بدخویی، بدرفتاری، بدعهدی، تجاوز به حدود دیگران، سخت دلی، سنگ دلی، خشم، خسارت و... در گذشت، و به وادی حلم، بردباری، اخلاق، انسانیت، صبر، رحم، مهربانی، زیبایی، پاکی و... وارد شد، تا بلکه بتوان دوران محکومیت خود در این دنیا را بهتر گذراند، و بهتر به پایان برد، و دوباره لقایی زیبا، در دیداری دیگر با حضرت حق، در پس این انسان زیستن، برای خود رقم زد، و از دایرهایی که آن را «لایمکن الفرار» نام نهاده اند، جَست.
باید از بدیها گسست، به خوبیها پیوست، باید از دایره عصیانگرانِ به حقِ انسانِ زندان شده در این دنیا، گریخت، به وادی انسانیت پیوست، تا آدمیت را دوباره بازیافت، و لایق لقا با حضرت حق و وصول به بهشتی انسانی شد، ماندن در زندانِ محکومیتِ این دنیا، نه ممکن است، و نه دل بستن به دوست داشتنیهای این ویرانه، معقول خواهد بود، روش و نوع گذر از این بیابان، که در آن هبوطمان دادهاند، سرنوشت ساز است،
آنانی از این بیابان گذری موفقیت آمیز خواهند داشت که، به آدمیت بازگردند، که همان مهر ورزیدن، مدارا، پاکی و کمتر رنج رساندن به دیگران است و... باقی با هر دلیلی که به قافله تعدی و تجاوز به حقوق دیگران پیوستند، علاوه بر تحمل رنج دوره محکومیتِ ماندن در این بیدادگاه، بازگشتی به آدمیت نخواهند داشت، و این پایانِ وجودی در خورِ انسانیت، برای آنان خواهد بود.
زندگی و زنده بودن در این مسیر، هیچ نیست جز گُسستن از بدیها و ناپاکیها، و بَستن و پیوستن با درستیها و پاکیها، گاه باید گسست تا بلکه رها شد، بالا رفت، تا لایق دیدار و لقایی دوباره با اصل و پایهی گشت که در خورِ آنیم. باید جُست آنچه را که از انسانیت و آدمیتِ خود گم کردهایم، و همین گم کردنها ما را از انسانیت و آدمیت دور کرد. پیش از آنکه پایان رقم خُورد، باید از وادی سرابهای هولناک گذشت، تا باغهای سرسبز انسانیت را باز یافت، در فیروزه بیکران وجود، بقا یافت و آرامش گرفت.
"باشد که باز بینیم دیدار آشنا را" مولوی بلخی
[1] - « پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد.» فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ...؛ بقره آیه 36
« ای فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند.» يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ ...؛ اعراف آیه 27
« پس گفتیمای آدم در حقیقت این (ابلیس) برای تو و همسرت دشمنی (خطرناک) است زنهار تا شما را از بهشت به در نکند.» فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ ...؛ طه آیه 117
[2] - «لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ- آدمی را در رنج و برای رنج آفریدیم.»
نابسامانی های اقتصادی طبقه متوسط ایران را در معرض خطر نابودی قرار داده است
طبقه متوسط موتور محرک جامعه است،
طبقه اجتماعی است شامل افراد بسیاری در مشاغل مختلف میشود که از نظر ارزشهای فرهنگی بیشتر مشابه طبقه بالا و از نظر درآمد بیشتر مشابه طبقه کارگر هستند.
طبقه متوسط در واقع توازن قدرت اقتصادی و اجتماعی در جامعه را رقم میزند
ویرانی این طبقه ویرانی یک جامعه را در پی دارد
کاریکاتور برگرفته از یک نشریه امریکایی