امسال از معدود سال هایی است که به رغم اینکه سال سختی بود، خیلی ها در دنیا دوست ندارند که به پایان برسد، و دوام سال 2024 را آرزو می کنند، اما چه می شود کرد، آینده همواره نزدیک است و زود فرا خواهد رسید، فردا اولین روز آغاز سال 2025 میلادی است، اکثریت جهانیان این نقطه از گاهشمار میلاد مسیح را، بعنوان شروع سالِ جدیدِ کاری و زندگی، جشن می گیرند، پس سال نو به همه آنان مبارک باد.

2024 سالِ کشتار، جنایت و جنگ بود و هست، نزدیک به 50 هزار نفر تنها در فلسطین، زیر بمباران، گلوله و آوار سلاخی و نابود شدند، در اوکراین نیز روند سه ساله ی تجاوز، بمب، قتل و کشتارِ بیگناهان و مدافعان وطن ادامه داشته و دارد، 50 هزار نفر هم در ایران، تنها به علت آلودگی هوا کشته شدند، آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات جاده ایی نیز خود به اندازه کشتار یک جنگ تمام عیار، هر ساله ایرانیان بسیاری را به مسلخ مرگ و کام نابودی برد و می برد و... اما با همه این ها، تاثیر نتایج انتخابات امریکا بر جهان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت سیاه تری را برای جهان و ایران ترسیم، و در چشم انداز همه قرار می دهد.

اگرچه دنیا تشنه اصلاحات، تحول و تغییر است، اما این امر باز ملل زیادی را در معرض خطر و یا نابودی قرار داده و می دهد، برخی کشورهای زورمند نگرانند، برخی چون روسیه ی متجاوز، خوشحالند که یک فرد اهل معامله، و تجارت منش در امریکا روی کار خواهد آمد، و شاید بتوانند، در سایه معاملات او، مناطق اشغالی در خاک اوکراین مظلوم را، با یک معامله با ترامپ، تصاحب و در خاک خود تثبیت کنند، و به اهداف تجاوزکارانه خود از این طریق دست یابند، هم صلح، و هم سرزمین های جدیدی را به پاس تجاوز آشکارشان به ملت اوکراین بدست آورند!

 چینی ها انتظار دارند تا در زمان رهبری ترامپ، اگرچه فرصت های تجاری خود را در دنیا از دست خواهند داد، اما این فرصت را بیابند که یک کشور، و ملت دیگر به نام تایوان، که واجد نظام دمکراسی و مردم سالاری و آزادی اند را، در نظام بسته سوسیالیستی خود بلعیده، و به آمار افراد و کشورهایی که زیر حاکمیت دیکتاتوری طبقاتیِ احزاب کمونیست در جهان قرار دارند، ملت و سرزمین تایوان را نیز اضافه کنند.

جنایتکارانی همچون نتانیاهو، ولادیمیر پوتین و حاکم دیکتاتور پیونگ یانگ و... برای خود گشایش حس می کنند، چرا که انتظار دارند روابط حسنه بین آنان، و رئیس جمهور جدید امریکا باعث شود، تا مزد جنایات، کشتار و دیکتاتوری خود را دریافت دارند، و از عواقب اقدامات خود بگریزند.

اما ایران ذیل حاکمیت دونالد ترامپ بر جهان، که اساس کار خود را بر سیاست «اول امریکا» قرار داده است، حتی ممکن است با خطر موجودیت نیز مواجه شود، از این رو دلسوزان به تمامیت ارضی ایران را، در هر گروهِ دوست و دشمن، به هوشیاری در این باره باید فرا خواند، که با همه تفاوت ها، در این امر، اشتراک داریم، که ایران باید حفظ شود. چنین شرایط در اثر اشتباهات پی در پی رخ داده است.

تصمیم سازان در تهران، از سال 2023 با حمایت همه جانبه و نابخردانه خود از عملیات مشکوک و احتمالا هدایت و برنامه ریزی شده یحیی سنوار در 7 اکتبر، که نام توفان الاقصی را به خود گرفت، گرفتار بازی عناصر خطرناک گروه بین المللی اخوان المسلمین شدند، که در گروه حماس هم حضور دارند؛ و شیفتگان دشمنی با غرب و اسراییل در تهران، که به هر قیمت و هر شرایطی در این راه تن می دهند، فراموش کردند که حماس را باید ذیل تحرکات دو کشور قطر و ترکیه هم دید، و تعریف حکیمانه ایی از تحرکات آن کرد، که اهدافی فراملی، منطقه ای و فرامنطقه ای در برنامه خود دارند، تا این که به موضوعی در ذیل آرمان فلسطین، حرکات آزادیبخش و... فکر کنند،

تصمیم سازان در تهران، چشم های خود را به این واقعیت تلخ بستند، و حماس را هم در محور موسوم به «مقاومت» خود تعریف کردند، و با این اشتباه بزرگ، خود و «محور مقاومت» را اسیر و قربانی طرح های مشکوک و هالیودی امثال یحیی سنوار کردند، و محورِ پول و قدرت نظامی اخوانی قطر و ترکیه، تنها با قربانی کردن مهره مهم خود، یعنی یحیی سنوار، و پرداخت هزینه ایی نسبتا ناچیز، تا کنون خسارات بسیار بزرگی را به رقیب ایرانی خود وارد کردند، و بازوهای قدرتمند ایران، یعنی حزب الله لبنان، و حاکمیت بشار اسد را در سوریه و لبنان نابود کرده، حاشیه نشینان باب المندب نیز اکنون در نوبت شکست و نابودی قرار دارند.

این بود که بلوک اخوانی آنکارا – دوحه، که پیش از این جنایتکارترین های اسلامیست ها، را در خلال توافقات کنفرانس دوحه، با هماهنگی امریکا در کابل حاکم کرده بودند، با فدا کردن مهره ایی به نام یحیی سنوار، محاصره ایران را کاملتر کرده، و در محاصره مبارزان خشن و بیرحم اسلامی خود، ذیل گروه های خطرناکی همچون طالبان، القاعده، داعش، تحریر الشام و... در افغانستان و سوریه قرار دادند، و ارتباطات پیوسته ایران را، با همپیمانان طبیعی و نیابتی اش، در غرب آسیا و آسیای میانه قطع کردند؛ دو کشوری که دستارپوشان القاعده و داعشی را اینک با کت و شلوار، بر ملت مظلوم سوریه، در دمشق مسلط و حاکم کرده اند.

کار خبیثانه ایی، که آینده مردمی که زیر دیکتاتوری بشار اسد له شده بودند را، در حالیکه حداقل از مزایای آزادی های زندگی در یک نظام سکولار برخوردار بودند را، در یک ابهام عمده و بزرگ گرفتار کردند، و احتمال دیکتاتوری دینی، که بسیار خطرناک تر از دیکتاتوری سکولار است، ممکن است انتظار مردم سوریه را هم، مثل افغانستان مظلوم بکشد، چرا که وقتی احمد الشرع (رهبر فاتحان دمشق) از تدوین قانون اساسی سوریه در سه سال آینده، و انتخابات در چهار سال دیگر سخن می گوید،

این ظن را ایجاد می کند، که گویا حاکمان جدید شام، در فضای آزادیخواهی و پیروزی بر دیکتاتوری اسد، و مقتضیات این دوره زمانی، حتی توان و جرات این را ندارند که نوع حاکمیت و شکل قوانینی که مد نظر دارند را اعلام کنند، لذا ابتدا می خواهند حاکمیت مخوف خود را طی سه سال آینده، مستقر و محکم کنند، و سپس، بعد از استقرار و هفت میخه کردن سلطه اسلامگرای خشن خود بر سوریه، نوع قانون و دولت مد نظر خود را اعلام نمایند، تا سوری ها، وقتی که قدرت تکان خوردن ندارند، با شکل دولت، و نوع قوانینی که انتظارشان را می کشد، مواجه شوند و...، چنین شکی در مورد حاکمان اسلامگرای تحریر الشام اکنون با شدت وجود دارد.

گذشته از شرایطی که در سوریه می بینیم، که نتیجه پروژه ایی جدید، ناشی از همآیی بین دوحه و آنکاراست، که عامل این همآییی نیز فشار نابخردانه سعودی های مغرور، بر دوحه بود، که قطر و انکارا را در کنار هم قرار داد، اما آنان پیش از پروژه سوریه نیز، پروژه دیگری را اجرا کرده بودند که همانا قرار دادن خشک مغزان تروریست طالبانی در حاکمیت بر کابل بود که متاسفانه از سوی تصمیم سازان در تهران، مصداق «انشاالله که بادمجان» است، تعبیر شد، و موش مرده طالبان را در خورشت خاورمیانه، بادمجان فرض کردند، و خود را به تغافل زدند و آنان را «جنبش اصیل منطقه» دیدند و اعلام کردند، و در خیال خود یک جبهه ضد غرب را از افغانستان تا یمن، ترسیم کردند،

اما روزی از تصورات خام خود خارج شدند که، این دو کشور شرایطی را برای شان تدارک دیدند و رقم زدند که اکنون آچمز شده، خود را در میان گاز انبر، جبهه عربی – پانترکیستی می بینند، که از شمال و جنوب، غرب و شرق، ایران را در محاصره خود قرار داده اند، جبهه ای که حتی تمامیت ارضی ایران را نیز تهدید می کند، چه رسد به منافع و یا سرمایه های ایران، که در صورت موفقیت کامل، احتمالا ما را به زمان صفویه باز خواهد گرداند، که گرفتار جنگ هایی همچون جنگ چالدران شویم، و با امپراتوری همچون عثمانی روبرو، که به نام اسلام، تمام آناتولی شرقی (مناطق کردی و..) و عراق را از ایران جدا کردند و...   

این است که سیاست بیمارگونه و افراط گرایانه ی مبارزه با غرب، اسلامگرایی های افراطی و کور، چشم ها را در تهران کور کرد، تا نتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند، روندهای خطرناک را ببینند، و لذا به نجات اردوغان اسلامگرا از دست کودتاچیان ترکیه شتافتند، که از قضا کودتاچیان از علویان بودند، و دیکتاتوری او را برنمی تافتند، و ج.ا.ایران بیهوده به نجات کسی رفت، که در رویای ایجاد امپراتوری عثمانی، بر اساس زبان ترکی است، و در دشمنی با مناطق، قلمرو و منافع ایران، حتی حاضر است مهره ایی اساسی در جبهه خود، مثل یحیی سنوار، آرمان فلسطین و... را هم قربانی توسعه طلبی های پان ترکیستی، و مجد و عظمت خواهی های عثمانیستی خود کند.

در چنین شرایطی بود که سال گذشته، ایران تمامی و یا بسیاری از سرمایه گذاری های راهبردی خود، طی چند دهه گذشته در غرب آسیا را، میان گاز انبر دوحه – آنکار و تل آویو – واشنگتن از دست داد، و به باد رفته می بیند، و در حالی وارد سال 2025 می شود که همپیمانانش نابود شدند، و یا در حال نابودی اند، و از بد حادثه نیز، در آینده ی بسیار نزدیک، با دونالد ترامپی مواجه خواهد بود، که کاخ سفید را مرکز فرماندهی خود قرار داده، تا یا یک تحریم کمرشکن دیگر را بر ایرانیان تحمیل کند، و ایران را مجبور به تسلیم نماید، و یا با تحمیل یک جنگ تمام عیار، نابودی را برای ایران و جمهوری اسلامی رقم زند، و ایران را طعمه کفتارها و غارتگران منطقه ایی کند، که در زیاده خواهی های خود، شرمی از تجزیه ایران نیز نداشته و ندارند.

عملکرد نابخردانه چند دهه ی گذشته، شرایط را برای سر بریدن ایران فراهم کرده، و تهران در اثر رفتار خارج از حکمت و رواداری، خود را به سوژه تبلیغات منفی جهانی تبدیل کرد، و در اثر همنشینی و همسنگر شدن با روس های متجاوز، در کنار استعمار شرق، از ایرانِ آرمان طلب و آزادیخواه، یک چهره همراه و همداستان با استعمارگرانِ شرقِ جدید نشان داد، چرا که پا روی تمام موازین اخلاقی، انقلابی، انسانی و ایرانی خود گذاشت، و برای همراهی با روسیه متجاوز در اوکراین، حتی شعار مبنایی «نه شرقی، نه غربی» را فارغ از درستی و یا نادرستی آن، که ناشی از بی طرفی تاریخی ایران در بکش بکش های توسعه طلبانه و جنایتکارانه غرب و شرق بود را، به کناری نهاد، و در کنار متجاوز شرق، در سوریه و در اوکراین سوژه تبلیغات منفی جهانی، علیه تجاوز و استعمار شرق شد، اشتباهی که رضا خان میر پنج نیز، با در کنار آلمان قرار گرفتن مرتکب شد و نتایج آن را دیدیم.

و اکنون دست ج.ا.ایران تا آرنج در خون مبارزان، مدافعان و مردم در سوریه و اوکراین، به خون آلوده نشان داده می شود؛ به تبلیغات جهانی در این روزها توجه کنید، به رغم تمام تکذیب مکرر مقامات رسمی ج.ا.ایران، دنیا هر حمله تجاوزگرانه روسیه به اوکراین را با تصویری از فن آوری ایران به نمایش در می آورد، و از حضور موشکی و پهپادی ایران در این حملات تجاوزکارانه می گویند، و فروش و یا تبادل تسلیحاتی با روس ها، ایران را به رسواترین شریک تجاوز روسیه به اوکراین؛ در کنار دیکتاتور کره شمالی قرار داده است.

خودکرده را تدبیر نیست، و چنین شرایطی، ایران را به یک محکومِ جهانی تبدیل کرده و می کند، همکاری و یا همسنگر شدن با روسیه در تجاوز، جنایت و کشتار در دو کیس سوریه (که هر روز افشای جنایات اسد، آبرویی برای مدافعان آن یعنی روسیه و ج.ا.ایران نمی گذارد)، و در اوکراین که حملات تجاوزکارانه روسیه به آن، احساسات جهانیان را در آغاز دور جدید توسعه طلبی های مستکبرین شرق، در قرن 21 جریحه دار کرده است، افکار عمومی جهان را علیه ایران بسیج کرده و می کند.

و از سویی تحلیل توان اقتصادی و انسجام در کشور، زیر تحریم های مداوم و کمرشکن دائمی شده و پی در پی، و تحمیل حجاب اجباری و...، از طریق زورگویی و قوانین مساله دار، در داخل، که به خیزش های فراگیر و متوالی همچون «زن، زندگی، آزادی» منجر گردید، شرایط را برای دونالد ترامپ آماده می کند که حداقل به لحاظ افکار عمومیِ جهانی و داخل ایران، در آنچه توسط صهیونیست ها به عنوان «کوبیدن سر مار» یا «سر اختاپوس» تبلیغ می شود، در جهان به لحاظ آمادگی افکار عمومی مشکل زیادی نداشته باشد و...

در چنین شرایطی است که سال 2025، سالی مخوف برای بسیاری از ملل جهان تلقی می شود، اروپا عزادار است، چرا که همپیمان سخاوتمند امریکایی خود را در مقابله با تجاوز روسیه به مرزهای شمال غربی خود از دست خواهد داد، آسیا عزادار است چرا که امریکا زیر حاکمیت ترامپ، متحد قابل اعتمادی در مقابل زیاده خواهی های چین، کره شمالی و روسیه در این منطقه نخواهد بود، و کشورهایی که در بحث سرزمینی به خصوص با چین مشکل دارند، متحد امریکایی خود را از دست داده، و یا قابل اتکا نخواهند یافت، ایران نیز عزادار است که چرا که معامله گری همچون ترامپ را نمی شود پیش بینی کرد، که با کدام جبهه، ایران و ایرانیان را معامله خواهد کرد.

با این حال، به رغم این دورنمای سیاه، که ممکن است سپید هم باشد، سال نو 2025 را به همه کسانی که سال نو را گرامی می دارند، تبریک گفته، امید دارم سال 2025 برای کسانی که زیر بار ظلم، تجاوز و غارتِ حقوق، اموال و سرزمین خود، در حال کمر خم کردن هستند، سالی همراه با گشایش باشد، و آنی نباشد که من ترسیم کردم و دیدم.

لات های کتک و چاقو خورده از رقیبی قُلدور و پرتوان، وقتی با تنی مجروح، شخصیتی له، و پوزه ایی به خاک مالیده شده، ناشی از ظلم و خشونتِ رسوای حاکم بر صحنه نزاع های خشن و بی منطق لاتی خود، به خانه باز می گردند، چهره ایی به اهل خانه ی خود نشان می دهند، که نتیجه ایی جز تکمیل شکست بیرونی، برای آنان ندارد، و نخواهد داشت.

آنان در حالی که به زعم خود می خواهند بعد از شکستی آشکار، لات منشانه، به خود آیند و دوباره حتی مقابل ناتوانان مظلوم اهل خانه خود هم که شده، احساس لاتی و غرور و سیطره خود را بازیابی کنند، خشمگینانه ترین چهره، ترسناک ترین نعره ها و سخنانِ شیرگونه را بر سر و صورت اهل منزل خود روانه می کنند، و چهره ایی که هرگز در نزاع بیرونی هم نداشتند را، به آنان نشان می دهند، قلدوری های در خانه می کنند که هرگز در رقابت با همقطاران لات خود، کسی از آنان ندیده و نشنیده است؛

آنان صد چندان بیشتر از گاه حمله به رقیبِ لات خود در بیرون، اهل مظلوم و اسیر در خانه ی خود را خطاب قرار داده، و با خشونت تمام می نوازند و...

اما عاقلان می دانند این یک مکانیسم دفاعی روانی است، تا کمی از خشم و حسِ تحقیر شدگی درونی خود بکاهند.

نعره های او، که همچون موش آب کشیده ایی زیر مشت و لگد، و خراش نوک تیزِ چاقوی لاتِ غالب، تسلیم ضرباتی جراحت بار شده، زخمی های برداشته، که چون داغی ماندگار بر تنش، تا ابد به عنوان اثر و یادگارِ خفتِ شکست، حمل خواهد شد، و شماتت دوست و دشمن را به دنبال خود خواهد داشت و..،

چنین بازنده ایی، در دروازه ی خانه ایی ویران، که ویرانی اش حاصل خودسری ها، لات بازی ها و روزمرگی های بی حاصلِ اوست، نعره های خشن خواهد کشید، تا ستون های خانه ایی لرزان را، بیش از پیش به لرزه در آورد، و نَفسِ صدمه دیده اش، از ترس و واهمه ای که بر اهلش مستولی می نماید، کمی حال بیاید، خانه ای که از قضا پناهگاه زنانی نحیف، و کودکانی است که از ترس چون پرنده کوچکی جیک میر شده اند و...

آنانکه از بد حادثه، و یا تقدیر نحس زمانه، و یا انتخابی از سر اشتباهی فاحش و... در چنین خانه ایی به دنیا آمده اند و یا در آن گرفتارند، و هر دم در رویا و بیداری، به همسایگان، همقطاران و نزدیکان دور و نزدیک خود نظری می اندازند، زندگی و تقدیر خود را با آنان مقایسه می کنند، و آه حسرتی از ته دل می کشند، و برای داشتن یک زندگی انسانی و معمولی، رشکِ داشته های دیگران می برند، و برای نداشتن ها، قصه های پر غصه ی خود را چون دیوانگان، در ذهن خود مرور می کنند، و یا گاهی با خود حرف می زنند؛

در حالیکه آن کسی که باید این رویا را به حقیقت پیوند می داد، اکنون گردوخاکی که در صحنه ی رسوای دعوای لاتی خود نداشته را هم، در این بازگشت خفتبار از آن صحنه ی شکست، مقابل ضعیفه ها، و اهل مظلوم خانه ای، چون آنان بر پا می کند و...

چقدر داستان اینان غم انگیز است.

آری سردار عزیز، جناب محمد باقر قالیباف!

از روزی که شما مردم ایران را تهدیدِ به ابلاغ و اجرایی شدن « قانون حجاب و عفاف » کردید، بسیاری این تهدید در این مقطع زمانی را، نتیجه مستقیم شکست جمهوری اسلامی از اسراییل در صحنه جنگ منطقه ایی ارزیابی کردند، که در مقابل آن شکست، انتقام آنرا، جمهوری اسلامی از ضعیف ترین، بی دفاع ترین، و ضربه پذیرترین قشر مردم خود، یعنی زنان می خواهد بگیرد، و این گزاره در سخنِ کوچه و خیابان شنیده می شود، و این نتیجه گیری را به اقسام مختلفِ بیان، و زبان های گوناگونی می توان از این مردم شنید، کافی است بعد از هر اقدامی، کمی با این مردم مظلوم همقدم و دمخور شوید، نا از نتایج اقدامات خود بازخورد بگیرید.

مردم ستمدیده ایران، که زیر بار تحریم های کمرشکن خارجی، گرانی های بی پایان و افسار گسیخته، بیکاری و درآمدهای ناچیز، ناکارآمدی دستگاه ها در حل مسایل و مشکلات کشور، ورشکستگی اقتصادی، کمبودهای غیر قابل جبران، ناامیدی از بهبود اوضاع، و نبود چشم اندازی مثبت در آینده، فساد سیستماتیک، ناامنی و نابهنجاری های دلخراش، خطر مداوم جنگ های ویرانگر و گسترده ی بیشتر، تندروی های مذهبی و... له شده اند، اینک می بینند که گُل بود، و به سبزه نیز آراسته شده، و این مردم، از سوی سردارِ مو سرخی چون محمدباقر قالیباف، به ابلاغ و اجرایی شدن قانونی جنجالی و مخاطره بر انگیز، موسومِ به « لایحه عفاف و حجاب» در 23 آذر 1403 آینده نیز، پیشاپیش تهدید می شوند!

و مشخص نیست چرا رئیس مجلس شورای اسلامی باید این لایحه دولت را ابلاغ و قانونی نماید، در حالی که این لایحه سراسر زور، تحمیل و خسارت را، که نگاهی به آن مفاد آن، شرم را بر چهره هر ایرانی آزاده ایی که دستی در این انقلاب داشته، می نشاند، میراث دولت ابراهیم رئیسی است، و قاعده بر این است که ابلاغ و اجرایی کردن قوانین و لوایح با رئیس جمهور باشد و...

اما به هر کیفتی، چنین شرایطی، مرا نیز یادآور داستان غم انگیز و تراژدی نزاع لات ها می اندازد، چرا که بلافاصله بعد از اجرایی شدن صلح و آتش بسی خفتبار، و تحمیلی به حزب الله لبنان، که در پی ضربات خُردکننده اسراییل، رزمندگان شجاع و اما تنها، و محاصره شده لبنانی، تن به آن دادند، مفاد صلحی، که چیزی جز فرار از نابودیِ کامل، برای این عنصر راهبردی در محور مقاومت نبود، و تازه سردارانی از جمله سردار نقدی، آرزو دارند که همین صلح، به غزه هم تسری یابد، و اسراییل تن به آتش بسی این چنین، در فلسطین نیز داده، حماس و غزه نیز از نابودی کامل و جنگ و ویرانی بیشتر رهانیده شوند! و..،

و اینک در چنین وضع و حالی، طرح اجرایی شدن این قانون خفت آور، در کشور ما نیز مطرح می شود!

دولت مسعود پزشکیان و تعهدات به مردم

تعجیل مجلسیان در اجرایی کردن این قانونِ چالش برانگیز و سراسر خسارت، در آغازین سال دولت دکتر مسعود پزشکیان، بسیار شک برانگیز و تداعی گر، پروژه عقیم و ناکارآمد سازی دولت هایی «غیر خودی»، و انتقام از رای دهندگان به چنین دولت هایی است، که در پستوی فاسد قدرت در ایران، دولت همیشه در سایه و مافیایی وجود دارد که قصد بر نابودی این نوع دولت ها، و از جمله این دولت نیم بند اخیر کرده است، که از قضا با شعارها و وعده هایی از جمله حل مساله حجاب و گشت ارشاد، و جلوگیری از تعرض شبه قانونی به ناموس و زنان این مردم در خیابان ها، دسترسی به اینترنتِ لایق ملت های متمدن و آزاده، شایسته سالاری و... روی کار آمده است،

که برای تحقق چنین دولتی، دلسوزان به حال کشور و مردم ایران، از آبروی خود گِرو نهادند، و با هزار درخواست و التماس و توجیهات درست و نادرست، عده ایی از مردم را مجاب و راضی به شرکت مجدد در انتخابات پر حرف و حدیث ریاست جمهوری کردند، تا رسوایی انتخابات های گذشته، مثل انتخابات بی رمقی که به انتخاب ابراهیم رئیسی انجامید، دیگر تکرار نشود، و فرصتی دیگر ایجاد شود، تا نماینده واقعی تری از مردم در کرسی های انتخابی قرار گیرد، و کمی کار کشور سامان گیرد، و از قهر اعتراضی مردم ایران با صندوق های رای کمی کاسته شود، و بر تعداد آرای منتخبین افزوده گردد و... تا بلکه عقل و درایت و حکمت بر تصمیمات کشور کمی حاکم شود.

اما چه شد؟!

عده ایی در کشور هر چه در چنته دارند را به کار گرفته و می گیرند، تا این دولت را هم، مثل دولت های غیر خودی دیگرشان، هر طور که شده زمین گیر کرده، در تحقق شعارها و وعده هایش ناموفق نمایند، و به زعم خود همچون دولت های سید محمد خاتمی و دکتر حسن روحانی به شکست بینجامند، تا امید به حل مسایل در این کشور، و بکارگیری و در نظر آوردن خواست مردم ایران، در روند تصمیم گیری ها، هیچگاه شکل واقعی به خود نگیرد، تا همچنان این مردم و صاحبان اصلی این کشور و سرزمین، احساس کنند هیچکاره اند و کسی برای نظر آنان تره هم خرد نمی کند.

قانونی را می خواهند ابلاغ کنند که نگاهی به مفاد خشن و بی منطق و بی پروای آن، نشان می دهد سامان دهندگان این پروژه خطرناک می خواهند، هم حاکمیت را در مقابل مردم، و هم مردم را در مقابل هم قرار دهند، و شرایط را برای شقه شقه شدن ایرانیان مهیا کرده، آنان را به طعمه راحتی برای گرگ های درنده ی منطقه ایی و جهانی مبدل کنند، و ج.ا.ایران را باتلاق تندروی و خشونت مذهبی بیش از پیش فرو برده، و هرچه بیشتر در تراز رژیم های برخاسته از تفکراتی همچون طالبان، داعش، تحریرالشام، القاعده، بوکوحرام و... قرار دهند،

و بی شک روز ابلاغ و اجرایی کردن این قانون، به یکی از ننگین ترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل، و ثبت خواهد شد، و نام تنظیم و تصویب کنندگان آن را در زمره اهل شقاوت، و زورگویی به مردم ایران، در تاریخ ابتلای این مردم به استبداد داخلی و تحمیل و زورِ دست های کثیف قدرت طلب به ثبت خواهد رساند.

جناب سردار محمد باقر قالیباف!

 شک نکنید که تاریخ و ملت ایران شما را نخواهد بخشید، سردارانی چون شما را که در کسوت قانونگذاری، ملعبه دست هایی شدید که کشور را به سوی نابودی می برند، شما که با تصویب این نوع قوانین، در این دوره حساس از تاریخ شکننده و پرخطر عبور ایران و ایرانیان از سیلاب های بنیان کن، انسجام نیم بند اجتماعی و ملی ایرانیان را هدف گرفته، و برهم می زنید، تا این ملت هرچه بیشتر در تشتت آرا، پراکندگی و اختلاف های اساسی غرق شوند، قوانینی که دست های خبیث دشمن نفوذی را در تنظیم آن می توان دید، چرا که هدفی جز دوپاره کردن مردم ایران ندارد، و اهداف این قانون چیزی جز تفرقه افکنی و به ذلت و حقارت کشاندن مردم ایران نیست، و نقش نفوذی های ضد ایرانی را در این پروژه خسارتبار و خطرناک، به چشم سر می توان دید.

اما شما کسانی هستید که خود می دانید اقلیتی ناچیز بیش نیستید، و تمامی جایگاه ها، از جمله کرسی های قانونگذاری را نیز در اثر حرامخواری های سیاسیِ پی در پی، زیر سیطره تمامیت خواهانه خود در آوردید، و این چنین دستگاه قانوگذار و قانون را مبتذل کرده اید، و جایگاه دفاع از حقوق و آزادی های مردم ایران را، به محل فراهم نمودن شرایط قانونیِ تحمیل و زورگویی و ایجاد تفرقه در بین آنان مبدل کردید، و قوانینی چنین نابخردانه، سختگیرانه، لجوجانه، متحجرانه و غیر قابل اجرا را تصویب، و ترکه زورگویی، اجبار و تحمیل را بر گُرده مردم خود می نوازید.

کاری می کنید، که دیگر کسی را یارای خواندن ملت و حاکمیت به قانون نیز نباشد، این حربه را هم از خیرخواهان به کشور و مردم ایران می ستانید، چرا که خواندن دیگران به اجرای چنین قوانینی، جز خواندن به شقاوت و زورگویی بیش نیست. 

جناب سردار!

ابلاغ و اجرایی کردن این قانون، به حق، وحشتِ طالبانی شدن تحمیل و زورگویی مذهبی را در جامعه ی صدمه دیده ما پمپاژ کرده، و به اذهان متبادر می کند، چرا که این قانون با مختصات، متن و بندهای تنبیهی، سختگیرانه، ظالمانه، و تنوع مجریان سوال برانگیزش، که حتی بیگانگانِ پناه گرفته در ایران را نیز در شمول مجریان آن قرار می دهد، که چنین فرایندی به « عبورِ امت از ملت ایران » تعبیر شده است، و آنان نیز فرصت دراز دستی و تعرض به ناموس دیگران را، در این کشور می یابند، حتی برای آنان نیز نقشی در اجرای این قانونِ بحث برانگیز و ضد ملی، در نظر گرفته اید، که باعث خواهد شد تا تاریخ، مردم ایران و آزادیخواهان جهان، شما را به عنوان کیس های مطالعاتی خود در نظر گرفته، تا چگونگی انحراف یک انقلاب آزادیخبش، که جهت رهایی ملت ایران از استبداد داخلی و خودرایی حاکمان آمده بود، و اینک به یک روند زورگویی و تحمیل مذهبی تغییر ریل داده اید را، توضیح دهند و مطالعه کنند.

کسانی که شروع مبارزه انقلابی خود را در اعتراض به قانون کاپیتلاسیون و مصونیت قضایی خارجی ها در ایران، ناشی از قانونگذاری در دوره پهلوی آغاز کردند، اما اینک خود، با قانونگذاری های نابخردانه این چنینی، ناموس و زنان ایرانی و غیر ایرانی حاضر در این کشور، و یا پناه گرفته از تحجر دیگران در ایران را، در معرض تعرض اغیار مقیم کشور ما قرار می دهند، و به آنان به عنوان آمران به معروف و ناهیان از منکر، مصونیت قانونی، و حق دست اندازی می دهند!

و این که چطور کسانی که روزگاری جان برای این آب و خاک و مردم خود می دادند، در چرخشی آشکار، تبدیل به فراهم کنندگان غُل و زنجیرهای سفت و سخت بر دست و پای مردم خود شده اند، و شرایط و ابزاری مخوف و پیچیده را فراهم کرده و می کنند که مردم ایران، علاوه بر خارج از مرزها، در وطن خود نیز توسری خور، و بی حرمتِ برخورد های سلیقه ایی این و آن شوند.

و زنان و ناموس این کشور، ملعبه دست هزار دستگاهِ دولتی، غیردولتی و گروهای بی نام و نشان، و افرادی شوند که پرچم امر به معروف و نهی از منکر را، راست و یا دروغ در دست دارند، که می توانند مطابق با سلیقه دینی و فکری خود، کسانی را منحرف و نابهنجار دیده، و مطابق این دید خود، به زنان ایرانی و غیر ایرانی مقیم ایران، زور بگویند، و آنانکه بر نتافتند را جهت تنبیه روانه کنند؛

چه کسی جز شما می تواند برخورد با ناموس مردم خود را به ژاندارم ها، گزمگان، محتسبان، مردمانی این چنین از ایرانی و خارجی بسپارد، که زین پس حق داشته باشند، دست تعرض به ناموس این مردم دراز کنند، و مردمی که، یا باید تن به تحمیل و زور آنان دهند، و یا قانونا با زندان های کوتاه مدت و بلندمدت، و یا با جریمه های سبک و سنگین، و حتی مرگ مواجه می شوند!

جناب قالیباف!

ما روزگاری برای قطع دست متجاوز بعثی به ناموس این کشور، در سنگرهای دفاع از این مردم همرزم بودیم، به شما توصیه می کنم از ابلاغ این قانون، و به خفت و خواری کشاننده ناموس و زنان ایران، و خانواده های آنان دست بردارید، این در شان شما رزمندگان جنگ نیست که ملعبه دستان ناپاک چند متحجرِ خشک مغز جبهه مشکوک پایداری شوید، که تاریخ تفکر ایدئولوگ های آنان در سد شدن برای آزادی و جمهوریخواهی مردم ایران، در یک سده گذشته، تاریخ کشور را خونین کرده و در کنار استبداد همیشه حاضر بودند، و اکنون نیز اصرار دارند تا ابزار تحمیل و زورگویی مذهبی و غیر مذهبی را بر ضد مردم خود فراهم کنند؛

به خود آیید و از این دام آشکاری که سر راه انقلاب، کشور، مردم ایران نهاده اند، بِرَهید، چرا که در صورت پیروزی در این رویارویی که با زنان و ناموس مردم خود تدارک دیده اید نیز، بعدها که به خود آیید، بر خود، مرام و باعث و بانی آن نفرین و لعن خواهید فرستاد، آنگاه که به چنین گذشته ننگینی از عملکرد و همراهی خود با چنین رویکردی در مجلس قانونگذاری ایران نظری اندازید، و خود را با گذشتگانی مقایسه کنید، که بر این کرسی های قانونگذاری تکیه زدند، و روزگاری این مجلس جایگاه آزادگان، بزرگ مردان و بزرگ زنانی بود که نطق های پر شور و آتشین آنان علیه استبداد، تحمیل و زورگویی، و در دفاع از حقوق مردم خود، تاریخ ساز شد، و شما نیز با این ننگ، به تاریخ خواهید پیوست؛

اگر نگاهی از سر عقل و انسانیت و اخلاق اندازید، و اگر در وجوتان انسانیتی باقی مانده باشد، در آن زمان بر این پیشینه خود خواهید گریست، که باعث بدبختی و ذلت یک ملت شدید، و ناموس این مردم را، به دستمایه ایی برای بِکش بِکش های تقسیم قدرت، در پستوهای کثیف تقسیم آن، و چانه زنی ها، و فشار بر رقیب تبدیل کرده اید.

خیزش زن، زندگی، آزادی

جناب سردار قالیباف!

 آنگاه که در آخر کار، خود را آماده رفتن از این دنیایی که برای مردم خود جهنمی اش کرده اید، شدید، خواهید دید که این اقدامات ظالمان، چگونه گریبان وجدانِ بیدار شده اتان را، در آن آخرین لحظات خواهد گرفت، و اشک خواهید ریخت و در آن لحظات آرزو خواهید کرد که کاش در عملیات های کربلای 4 و 5 با خیل بسیجیان و رزمندگان مظلومِ زیر دست خود، و دستِ چندم جنگ، برای وطن، و در دفاع از مردم خود، همراه می شدید، و سینه سپر شده ی گلوله های دشمن می شدید، و چون فرماندهان، در سنگرهای محکم نمی نشستید، تا زنده بمانیده، و امروز به مقامِ بلند سرداری جنگ دست یابید،

و در پشتک و وارو های باندهای قدرت، در نهاد قانونگذاری، و در راس آن، بر جای بزرگان تکیه زنید، در حالی که نه از اهمیت جایگاه خود چیزی می دانید، و نه در شان کسانی هستید که پیش از شما این جایگاه مهم را اشغال کردند، و فهمیدند که چه نباید بکنند، و چه باید بکنند، و چه می کنند، و نقش های بسیار زیبا در قانونگذاری کشور زدند، تا لطمه ایی به حقوق و آزادی های مردم خود نزنند، و برعکس سدی بر این لطمات باشند،

و شما در همان جایگاه، بدون توجه به عواقب کار خود، و ساده انگاری های مخوف، چنین خفت و خواری و ذلتی را، برای بسیاری از مردم خود و خانواده های ایرانی، با تصویب و ابلاغ چنین قوانینی، تدارک می ببینید!

جناب رئیس قوه قانونگذاری!

مجالسی چون مجلس کنونی، که با کمترین رای شرکت کنندگان در انتخابات رقم می خورد، باید جانب انصاف را نگه داشته، و جایگاه اقلیتی خود را بفهمند و بشناسند، و جانب حیا نگه داشته، دست به قانونگذاری های اساسی از این نوع، نزده، و فرصت طلبی را به کناری نهاده، و حرمت اکثریت قهر کرده از صندوق رای را نگه داشته، بر اسب چموش نفس طغیانگر خود افسار زنند؛

این حرمت داشتن ها، شمار را بزرگ خواهد کرد، نه تنها باعث بزرگی شما کوچک شده ها در دید مردم ایران خواهد شد، بلکه رای مردم ایران را به سمت شما سرازیر خواهد کرد؛ خوددار باشید، و دوره های مجالس این چنینی که نماینده واقعی مردم ایران نیستید را، با کمترین تصویب قوانین اساسی این چنینی طی کنید، کاری که شما نکردید، و به روی خود نیاوردید، که نماینده اقلیتی ناچیز از مردم ایرانید، و در همراهی و همکاری با فرزندان ناخلف انقلاب در « جبهه پایداری »، قوانینی این چنین به تصویب می رسانید، و تکالیف خارج از توان، و به دور از عزت و کرامت انسانی را به ملت ایران تحمیل می کنید.

برای این کار، حتی خود هم قادر نخواهد بود، که خود را ببخشید، چه برسد به مردم مظلومِ ایران که زیر چرخ اینگونه نابخردی ها، در حال له شدن هستند، که اینک با این قانون، علاوه بر استرس رویارویی با دشمنانِ بسیارِ خارجی، که چشم به تمامیت ارضی کشورمان دارند، حال باید با همدیگر نیز به نبرد و فرسایشِ روح و روان مشغول شوند.

چه صحنه ی دلخون کننده ایی را برای مردم ایران رقم زده اید؟!

جناب سردار قالیباف!

با ابلاغ این قانون و قوانینی از این دست، به موضوع مطالعه اهل دانش در علوم انسانی و اجتماعی، در سرزمین اهل عقل و فرهنگ تبدیل خواهید شد، کیس های مطالعاتی که دانشوران جهانی آن را به عنوان مثال در کندوکاو علمی خود خواهند آورد، که چطور عده ایی یک حرکت رهایی بخشِ ریشه دار و تاریخی در یک کشور متمدن را، به عاقبتی این چنین ننگین و عقبگردی خشن در تراز گروه های تروریستی مثل طالبان، پایان دادند، که حتی مردم خود را در بندهای سفت و محکمِ تحمیل، زورگویی، خودرایی و...، و تهیه لوازم ننگین آن، غرق کرده و می کنند.

جناب سردار!

شما را، به رغم اشتباهاتی که در پرونده مسئولیت خود در جنگ و بعد از جنگ داشتید، از جمله در برخورد با دانشجویان معترض در سال 1378 و در واقعه ی ننگین کوی دانشگاه تهران، و یا خلاف های بزرگ اقتصادی که در شهرداری تهران، در کسوت شهرداری این شهر، شما و زیردستان شما مرتکب شدید و... در بین دیگر همقطاران خود به نوعی معتدل تر، مدرن تر و عاقل تر می دیدم، چه شد که امروز سخنگوی تفکر و ایده ی در تراز طالبان، در شرکت سهامی قدرتِ کسانی شدید که در غیبت مردم ایران در انتخابات های مهندسی شده، حاکمیت و قدرت را در ج.ا.ایران به سیطره و انحصار اقلیتی چون خود در آورده اند، و بدترین و ضد انسانی ترین قوانین را بر زنان کشور خود تحمیل می کنند! و آزادی های قانونی، انسانی، دینی، اخلاقی را به محاق برده، تمام ارکان کشور را درگیر استحکاک و مبارزه با کسانی می کنید، که صدای خیزش و اعتراض گسترده، وسیع و پرشمار آنان، در خلال خیزش بزرگ زن، زندگی، آزادی را، که علیه این اجبار و تحمیل برخاست، تمام جهانیان شنیدند، و شما در مجلس نمایندگان، نشنیدید، و یا شنیدید و خود را به نشنیدن زدید، که این چنین خون مردم ایران را علیه خود به جوش می آورید و...

آزادگی که در مرامتان نیست، در مسلک و مرام دینی شما آیا از « لا اکراه فی الدین » هیچ مفهومی وجود دارد؟!

اهل دین و ایدئولوژی هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، الا انتظار تقوا و پرهیزگاری از آنان، چرا که مدعی اند با اعتقاد به دین و یا یک ایدئولوژی خاص، بدان حد تقوا و پرهیزگاری دست یافته، و به اصول آن پایبندند، که این باعث خواهد شد، تا دستباز، به هر عملی دست نزنند، و حد و حدود و حقوق مردم را نگه می دارند، و چون دیگر آدمیانِ لاقید، در عمل خبیثانه، بی محابا و آتش به اختیار عمل نخواهند کرد؛

و به واقع هدفِ ارائه ی کرسی قدرت به اهل دین، ایجاد زندگی، سیاست ورزی، مرام و... مومنانه بوده است، که عصاره و جوهره این هدف نیز، بروز تقوا و پرهیزکاری، دوری از استبداد و خودرایی، عدم زورگویی و سلطه گری، دوری از برده داری و ایجاد شرایطِ به بردگی بردن مردم، و به مهمیزِ قدرت کشیدنِ ظالمانه ی آنان تحت یک قدرت غیر قابل کنترل و فرار و... است، در یک کلام خدمتگذاری به مردم با خلوص و بدون ریا، از اهل دین انتظار می رود، مردمی که در دیدگاه انقلابیون و اهل دین، به عنوان "ولی نعمتانِ" اهل قدرت مد نظرند، آقایی و سروری از آنِ مردم، که صاحب خانه اند، و خدمتگذاری، خضوع و دوری از تکبر، شایسته اهل قدرت، که مستاجران سرای قدرت هستند.

بروز و نِمود این پرهیزکاری، زیر پا ننهادن مرزها، حریم، اموال، آزادی ها، کرامت، حقوق، اختیارات، قدرت، آبرو، عزت و... مردم است که این همان رعایت "حق الناس" می باشد، که عدم رعایت آن خطایی نابخشودنی، نزد خداوند و خلق اوست، و لعن و عذاب خداوند و خلقِ او را دامنگیر هر راهبر مستقر در سرای استیجاری قدرت، و زیردستانِ مطیع و منقاد او روانه خواهد کرد، و آنان را نزد خداوند و خلق رسوا، سرافکنده، لایق سرزنش و برکناری خواهد نمود؛

و طبق همین منطق، مردم از اهل دین انتظار تقوا و پرهیزگاری دارند، و افراد مومن و مسئول را موظف به ایجاد فضایی لطیف و مملو از انسانیت، اخلاق، رحم و شفقت، و رعایت حقوق بشر و قانون و مهربانی با خلق خدا می خواهند، تا زیستی انسانی و اخلاقی برای انسانِ ذیلِ جوامع دینی ایجاد و فراهم نموده، و انسان در همین دنیا، طعم زندگی خداگونه و راحت، و مملو از آزادی و اختیار و کرامت و عزت را بچشد، چیزی که تحقق آن در بهشت، به اهل ایمان وعده داده شده است؛ با این حال حقیقت امر نشان می دهد که بیشترین مهاجرین در جهان امروز را، مردم کشورها و جوامع مذهبی و ایدئولوژیک تشکیل می دهند که به سوی جوامع سکولار در حجمی بزرگ روانه و فراری اند! [1]

این روزها هرگاه از خدا و خداگونه بودن سخن به میان است، ناخودآگاه چهره عبوس، رفتار خشن و متکبرانه و مملو از زور گویی و تحمیل انسان های مدعی مذهب و ایدئولوژی به ذهن انسان می آید که به قول متفکر بزرگ ایرانی جناب ابن سینا : "فکر می کنند خدا جز آنها، کس دیگری را هدایت نکرده است" لذا به جز تحمیل عقیده، تفکر و سبک زندگی خود به دیگران، انگار هیچ وظیفه دیگری در این دنیا برای خود قائل نیستند.

 مدعیان دین مستقر در سرای قدرت، خود را نه مسئول معاش، نه مسئول امنیت، نه مسئول راحتی روح و روان و جسم مردم، و نه مسئول آینده آنان و فرزندان شان، و نه مسئول تامین اجتماعی و تفریح آنان و... می دانند، و تو گویی تنها مسئولیتی که گردن اینان نهاده اند، اجرای شریعت، و بردن دیگران به بهشتی است که خداوند به انسان آزاد، نیکوکار و نیک اندیش وعده داده است، اِعِمال زور برای بردن به بهشتی اُخروی، حتی به قیمت ضایع کردنِ شخصیت، کرامت، اختیار، آزادی، حریم، عزت و حرمتِ انسانی که، این مواهب را از خداوند دارد، و این موهبتی الهی به اوست و نه عطای اهل دین به انسان، و کسی را حق نیست که آنرا از آنان بستاند.

این همان عمق انحراف در روش، تفکر و عمل است، که گریبانگیرِ بَعضِ اهل دین مستقر در قدرت شده است، که به جای خودسازی، دیگرسازی را وجه همت و هدف خود قرار داده اند، و با این حال، نه در خودسازی موفقند و نه در دگرسازی، و از نگاه به درون باز مانده، و نظرهاشان به برون تمرکز داده شده است، و کم کم به سمتی راهبری و هدایت شدند، که دین به وسیله ایی برای برخورداری "خودی" های شان از مواهب قدرت و ثروت، و فرارشان از مجازات های درخورِ تخلفات شان تبدیل می شود، و تو گویی دین آمده است تا به آنان این امکان را بدهد که از اِعِمال هرگونه زور و تحمیل بر غیرخودی ها، برخوردار شوند، و دین آنان را بر گرده دیگران سوار نماید؛

از این روست که بخشش های بی حساب و کتاب و باور نکردنی در تخلف خودی ها شان را در کارنامه آنان می توان دید، و در مقابل سخت گیری و رساندن غیرخودی ها به اشد مجازات های سخت و طاقت فرسا، به رویه جاری برای آنان تبدیل می شود، و این شرایط اصلا تعجب آور نبوده و نیست، که اگر این چنین نبود، باید تعجب می کردیم، چرا که انحراف و استحاله را اینجاست که می توان دید، و مرزهای آزادی و کرامت انسان ها به دست اهل دین، که باید سخت معتقد به حق الناس باشند، شکسته، و ناموس انسانیت، یعنی آزادی و اختیار، به هیچ انگاشته می شود.

البته مدعیانِ دین و دست اندرکاران یکدست خودیِ مستقر در مراکز متعدد و زنجیره ایی قدرت، با دین، تفکر و سیره ایی این چنین استحاله شده، به انسان هایی خنثی با استانداردهای دوگانه تبدیل می شوند که ظلم و دیگر خبائث روزگار لزوما در نزد آنان بد نیست، بستگی دارد چه کسی آنرا مرتکب شود! با این رویه رگ های غیرت شان برای مسایل دینی شان هم نمی جنبد، و وقتی که پیامبر و امامِ شاخصِ شان را عناصری نامهربان، عبوس و"گوشت تلخ" تعبیر می کنند، [2] که افراد از کنارشان فراری، و بدون دوست به تصویر کشیده می شوند، با چنین تصویرگری هیچ برخوردی صورت نمی دهند، چرا که چنین نقاشی، که چنین نقشِ کثیفی از پیامبر و امامِ شان ترسیم کرده، خودی، و عنصری از عناصر جریان یکدست ساز، و خالص ساز در قدرت، و توجیه گر شرایط حاضر تلقی می شود؛ در حالی که در قرآنِ آنان، چنین پیامبری را "رحمه للعالمین" [3] و با اخلاقی عالی، و فرستاده شده برای اتمام مکارم اخلاق معرفی کرده اند.

و یا آن قاضی و واعظ مشهور شهر که در سنین پیری و کهولت، دست طمع و تجاوز به حریم و املاک عمومی شهر دراز می کند، و زمینی بزرگ که ارزشمندش می یابد را، به لیست املاک خود، فرزندان و عروس و مباشرش اضافه کرده و در حالی که می داند این باغ از اموال عمومی شهر تهران، و تقدیمی به حوزه علمیه، تحت ریاست بی چون چرای اوست، خیانت در امانت کرده، و آنرا در دفاتر رسمیِ نقل و انتقال اسناد مالکیت، به نام خود، فرزندان، عروس و مباشرش منتقل کرد و...،

و با این همه پشتک و وارویی که برای تصاحب، و بعد مخفی نمودن این تجاوز خود به حریم اموال عمومی می زند، و تشت رسوایی اش بر زمین می افتد، اما مشمول رحمت مومنانه خودی ها، همقطاران و همکارانش در نهادهای بازرسی، دادگاه ها، مدعی العموم، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، نهاد دین و حوزه های علمیه، نهاد نماز جمعه و... واقع شده، و تنها مزاحم او، فشار افکار عمومیِ خشمگین است، که این مزاحمین را هم در نهایت برایش به "برخورد مومنانه" توصیه می کنند! [4] تا هیچ دادگاه و پرسشگری در شهر از او سوال نکند، که چرا اموال هزار میلیارد تومانی عمومی را به توبره اموال خود و اهل و مباشرین خود واریز کرده ایی؟!  

یا در پرونده سو استفاده نزدیک به چهار میلیارد دلاری "چای دبش" [5] ، پای و نامِ گردن کلفت های خودیِ دخیل در این بزرگترین پرونده فساد مالی و اعمال نفوذِ اداری کشور، به هیچ جریده ایی کشیده نمی شود، که حتی مردم از نام کثیف شان مطلع شوند، و یا به صورت شطرنجی، هیکل آنان را از پشت صفحه ی تلویزیون های خود ببینند، و یا مخفف حروف اول اسامی متخلف های این اَبَر فساد مالی را بدانند، و کل پرونده با وجوه، نحوه ی وقوع، افراد دخیل، کارچاق کن های آن در سرای قدرت، و مدافعین و برخورداران، حتی دست هایی که این پرونده را به پس پرده هُل می دهند و... در سایه ایی از ابرهای اعمال نفوذ بزرگان خودیِ مستقر در اریکه یکدستِ قدرت، به محاق و تاریکی می رود، و... تا صاحبان این کشور نفهمند، کی و چه مقدار و چگونه ثروت آنان را به تاراج برد.

 اما در همان حال جوانان کم سن و سالی که غیر خودی تلقی می شوند، و به این شرایطِ موجود در کشور معترضند و اعتراض خود را از طریق حضور در تجمع های خیابانی، شعارنویسی، مقاله نویسی، سرود خوانی، نغمه سرایی و... ابراز می کنند، به دشمنان کشور منتسب شده، و به شدیدترین وجه ممکن، مشمول برخوردهایی از نوع مقتدرانه و بدون اغماض، که شایسته دشمنان این آب و خاک است، می شوند، و محکم، سریع، پر هیاهو و... به پرونده های شان رسیدگی، و در اسرع وقت و بدون هیچگونه رحم و شفقتی سیاست می شوند، اسامی، چهره و حتی صحنه دستگیری، اعدام و... آنان در هیاهوی خبری و تبلیغی پخش و منتشر می شود، و به اشد برخورد و مجازات با خود و اهل شان محکوم می شوند و...، این همان چهره کثیف انحراف است، که خود را در لخت ترین حالت نشان می دهد، که متخلفان از اهل قدرت در قلعه های بلند مصونیت آهنین راحت و مصونند، و مردم بی پناه و معترض، در معرض هر گونه برخورد خشن و بی عزت کننده، رها شده اند.

و روشن است که گزمگان، محتسبان، کفن پوشان سابق، قاضیان دست به حکم، که به کوچکترین حرکت موزون دخترکان کم سن و سال بر سِنِ سالن اجتماعات منتسب به شهردارِ غیرخودی، می خروشند [6] و صبح شهردار شهر را به جرم رقصیدن شان در سالروز تولد دختر پیامبر اسلام، در برنامه ایی منتسب به زیردستان او، به دادگاه های شهر می کشند، [7] اما در اینگونه موارد، که از نظر ابعاد جرم قابل مقایسه هم نیستند، همه اینان در خواب خوش خرگوشی خود خفته اند، چرا؟! لابد چون متخلفین از خودی ها هستند،

در همین حال که گزمگان، محتسبان و قاضیان و کفن پوشانِ همیشه معترضِ سابق در مقابل تخلف غیر خودی ها، به چهار میلیارد دلار سو استفاده از اموال عمومی، تصاحب زمین های با ارزش بالاشهر توسط واعظ شهر، باجناق بازی مدیرکل ارشاد [8] و... بی هیچ اعتنا و چهره هایی خالی از ترشرویی و... عبور می کنند، اما به مردم عادی که می رسند، همین ها لباس رزم بر تن می کنند، رگ های گردن بلند کرده و قسم یاد می کنند که به شدید ترین وجه برخورد کنند و مردانه هجومی سخت را بر زنانی مجاز، لازم و ضرور می بینند که بر حجاب اجباری آنان، و یا سبک تحمیلی زندگی مد نظر آنان و... تن نمی دهند، و آنرا بر نمی تابند، زنانی که به جز عده ایی بسیار کم، که ممکن است شامل این کلیت نباشند، بسیاری حتی اهل دینند، و از تجربه سال ها زندگی با تاریخ نهضت عاشورای حسین، و شنیدن از روح آزاده و بدون تسلیم او و... سود جسته، و الهام می گیرند و به نوحه ها، سرودها، و نواهای حماسی که در قبال او و نهضت آزادیبخش او شنیده و فریاد زده اند، جامه عمل پوشانده، و خود در زمانه خود، حرکتی کرده و زیر بار زور و تحمیل (خوب یا بد، درست یا نادرست، شرعی یا غیر شرعی و...) نمی روند،

چنین روحیه ایی شایسته کسانی است که به راستی در فرهنگ ظلم ستیز، تحمیل ناپذیر، اجبار گریز و... مُحَرم و عاشورا زیسته و از آن آموخته اند، شعارهایی که خصوصا در شب عاشورا بیشتر از هر زمانی زبانحال آنان و حاضرین در خیمه حسین است که بر ظلم، اجبار، تحمیل مقاومت می کنند و بر نمی تابند، مثل این شعار که : "زیر بار ستم نمی کنم زندگی، جان فدا می کنم در ره آزادگی، این شعار من است رو سیه دشمن است و..."،

و همه مدعیان زور و اجبار در صحنه تحمیل حجاب و پوشش اجباری فراموش می کنند که انسان بر طبق قاعده اختیار، و اصل حفظ کرامت و عزت انسانی او، عدم تحمیل در دین و... مجاز است، زندگی خود را بر پایه فرصت زیست کوتاهی که خداوند در اختیار او در این دنیا قرار داده است، به نحوی که می خواهد بگذراند، حتی زندگی کفرآمیز به خدایی که آنان را آفریده است نیز می تواند از انتخاب های این انسان باشد، و انسانِ دیگری مجاز نیست که او را از نعمت آزادی انتخابِ نوع و سبک زندگی، دین، مرام، تفکری که مناسبش یافته باز دارد، و خصوصا زورگویی و تحمیل در سلایق رفتار دینی، بر دیگران هرگز مجاز نیست، سلایقی که ناشی از اجتهاد انسان هایی است که در طولِ تاریخِ فتاوی خود، بسیاری از مواهب دنیا را روزی حرام اعلام کردند، و اکنون خود به بطلان فتوا و رای خود واقفند [9] و لابد بدان سطح فکری، علمی و اجتهادی خود، که به چنین فتوایی منجر شده است، به طنز می خندند، 

این است که جامعه در شوک صدور حکم اعدام برای جوانی هنرمند و نغمه پردازی معترض به نام توماج صالحی [10]، از سوی دستگاهی است که خود برآمده و مولود و نتیجه یک حرکت اعتراضی و انقلابی در سال 57 است، صدور حکم اعدام بحث برانگیز توسط نسل انقلابیونی که بعد از عمری اعتراض و انقلاب، اکنون خود به مناسبت آن اعتراضات، به قدرت رسیده و بر کرسی های راهبری و قضاوت نشسته اند، و اما اینک در کرسی قدرت، همه اقتضائات اعتراض و حقوق معترضین را در هر عصری، به فراموشی سپرده، و خود به دستگاه صدور این احکام شدید و غلیظ نسبت به اعتراض و معترضین به عملکرد خود تبدیل شده اند،

در حالی که پیش از این که در کرسی قدرت و قضاوت قرار گیرند، روزگاری خود از معترضین با اعمالی هنجارشکنانه، بدتر از این ها که توماج ها می کنند، انجام دادند و به همین دلیل توسط کرسی نشینان قدرت در رژیم قبل، به زندان و یا تبعید محکوم، و فرستاده شدند، اما اعدام نشدند، تا بمانند و اکنون در کرسی های رفیع قدرت قرار گیرند، و بر جای قدرتمندان سابق نشسته، امتحان پس دهند، و حکم به درستی و عدالت و بی طرفی و طبق قانون دهند، و همه آن چه بر خود آنان گذشته را به فراموشی سپرده، و این چنین احکام شدید و غلیظ برای معترضین این روزها صادر می کنند! و یک بام و دو هوایی را می سازند، که روزی بر علیه وجود آن استاندارد دوگانه، به مبارزه برخاسته، و معترض وجود آن بودند.

 جوانان امروز سوال می کنند که شما انقلابیون سابق تا به کی باید به این برخورد دوگانه خود با جرم و معترض ادامه دهید، و از دستگاه قضا می پرسند، شما که بر پرونده سو استفاده نزدیک به چهار میلیارد دلاری چای دبش، پرونده 94 هزار میلیارد تومانی ذوب آهن اصفهان، پرونده اسید پاشی ها به روی دختران در اصفهان، پرونده هزار میلیارد تومانی بالا کشیدن زمین حوزه علمیه اُزگل که به نام مدیر و اهل او شد و... به تسامح و تساهلی این چنین تعجب آور، گذر کردید، با این دسته از جوانان کم سن و سال که دست شان از قدرت تهی است، چرا به این شدت عمل می کنید؟! این همان عدالت علوی است که دادگاهش، علی (حاکم و خلیفه مسلمین) را محکوم، و یک یهودی (شهروند غیر مسلمان و درجه دو جزیه پرداخت کننده) را حاکم می کرد؟! شما پیرو همان علی هستید که خوارج را که از معترضین سرسخت و مبارز با او بودند را، تا قبل از گرفتن شمشیر و جنگ رو در رو، حتی از حقوق پرداختی از خزانه دولتش نیز محروم نکرد و...

به کدام سمت و سو می روید، و تا کی می خواهید، بدین نحو حکم، و عمل کنید، کدام مسئول معتقد به حدود انسانیت، تقوا و پرهیزگاری، قانون و مصلحت را در جامعه انسانی و جهانی می توان یافت که به خود اجازه دهد، برخوردی این چنین شدید و وسیع با ناموس مردم (زنان جامعه) در خیابان ها و اماکن و اتومبیل های شهر راه انداخته و وظیفه این برخورد شدید با آنان را به مردانی جوان بسپارد که جامه رزم بر تن، و از نوک پا تا سر، مجهز به سلاح و لباس رزمند، و چنین نیروهایی که باید حریف متجاوزین به مرز های وطن، و یا سارقان مسلح و... باشد، به صحنه مبارزه با دختران، زنان و ناموس بی دفاع این مردم در خیابان ها کسیل داشته شده، تا زنان را در عملی نابخشودنی، غیر شرعی و غیر عقلانی بغل کنند، و در اتومبیل های ون مخصوص نیروی انتظامی و یا سپاه پاسداران انداخته، و با شدت با آنان برخورد فیزیکی و غیر شرعی و انسانی کرده، و خدای نکرده باز آنان را به سرنوشت دخترکان مظلومی چون مهسا (ژینا) امینی، نیکا شاه کرمی و... مبتلا کنند؟!!

برخورد دوگانه با متهمین روشن است، و این جامعه شرایط عاری از تبعیض بین خودی و غیرخودی از مدعیان دین انتظار دارد

[1] - افغان ها، سوری ها، ایرانیان، اتباع کشورهای مسلمان شمال افریقا بیشترین مردم مهاجر فرست به کشورهای سکولار در اروپا و امریکای شمالی اند.

[2] - شیخ علیرضا پناهیان، سحرگاه 26 ماه رمضان، در شبکه سه سیما گفت: «پیامبر وضعیتی درست کرده بود که حتی یک رفیق نه برای خودش و نه برای امام علی نمانده بود. فکر نکنیم پیامبر مهربان بود، امام علی خشن و گوشت‌تلخ، پیامبر به‌خاطر گوشت‌تلخی همه را از خود می‌تاراند.»!

[3] - سوره انبیاء: آیه ۱۰۷ : "و ما تو را به رسالت بر نگزیدیم، الا اینکه برای اهل دنیا رحمت باشی" "وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ"

[4] - روزنامه همشهری متعلق به شهرداری تهران تحت رهبری علیرضا زاکانی، در چهارم اردیبهشت 1403، صفحه اول خود را به عکسی پر از لبخندِ مهربانانه از این شیخ همیشه گریان و عبوس اختصاص داد، و نوشت "برخورد مومنانه در ماجرای آقای صدیقی؛ مراقب باشیم به اسم عدالت خواهی، گرفتار ظلمی بزرگ نشویم." اما از این سرمقاله نویس شهرداری تهران باید پرسید شما نگران ظلم به متجاوز به حریم اموال شهر هستید، اما نگران بغل کردن زنان و ناموس این مردم توسط پلیس نیستید؟!

[5] - فساد مالی چای دبش نام یک پرونده فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران است که در دولت دوازدهم و سیزدهم رخ داده است. رقم این اختلاس حدود ۳٫۴ میلیارد دلار (نزدیک به ۱۴۰ هزار میلیارد تومان در زمان انجام فساد) است که از لحاظ معیار تا زمان خود در ایران بی‌سابقه بوده‌است. این فساد بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین فساد مالی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است

[6] - به گزارش مشرق، "محمدعلی نجفی شهردار تهران در پاسخ به پرسشی، در خصوص انتقادات وارده از حضور وی در همایش رقص دختران در سالن برج میلاد گفت: برنامه‌ای برای زنان به مناسبت میلاد حضرت زهرا در برج میلاد برگزار شده بود. کسانی که برنامه‌ریزی برای این مراسم کرده بودند اعلام کردند دختربچه‌هایی که این برنامه را اجرا کردند زیر 8 سال بودند و از نظر شرعی اشکالی نداشته و بهتر بود این قسمت از برنامه حذف شود. و..."

[7] - متن دستور دادستان کل کشور بدین شرح است:

"دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران

با سلام و تحیت

حسب اطلاع؛ مراسمی تحت عنوان بزرگداشت روز زن از سوی شهرداری تهران در محل همایش‌های برج میلاد برگزار گردیده که در آن برخلاف سیره بانوی بزرگ اسلام مظهر عفت و پاکدامنی و فضائل اخلاقی حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیه ) اعمالی خلاف عفت عمومی ترویج و انجام شده است. ضمن ابراز تأسف مقتضی است به قید تسریع نسبت به موضوع رسیدگی و مرتکبین و مسببین را تحت تعقیب قضایی قرار داده و نتیجه را گزارش نمائید."

[8] - رضا ثِقَّتی (زاده ۱۳۵۷) سیاستمدار اهل ایران است که از آذر ۱۴۰۰ تا تیر ۱۴۰۲ مدیر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گیلان بود. او در تیر ۱۴۰۲ به‌علت رسوایی جنسی— افشای ویدیوئی از رابطه جنسی او با یک مرد— از سمت خود برکنار شد. وی چهار سال سابقه ریاست اداره فرهنگ و ارشاد شهر رشت را داشت

[9] - حرمت ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻟﻮﻟﻪ ﮐﺸﯽ، ﺩﻭﺵ ﺣﻤﺎﻡ، ﻻﻣﭗ ﺑﺮﻕ، ﻗﻨﺪ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﯾﯽ، ﺭﺃﯼ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ، ﺳﺎﺧﺖ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﺎﻭﯾﺎﺭﯼ، ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، استفاده ﺍﺯ ﻭﯾﺪﺋﻮ و...

[10] - توماج صالحی خواننده، رپر و ترانه ‌نویس ایرانی است. او برای آثار اعتراضی خود در مورد مشکلات جامعه ایران و اعتراض به سیاست‌ها و سرکوب‌های حکومت جمهوری اسلامی شهرت دارد و به علت ترانه‌های اعتراضی‌اش بارها بازداشت شده و تحت شکنجه قرار گرفته و در زندان دستگرد اصفهان زندانی است. ترانه‌های او مورد توجه رسانه‌های داخل و خارج از ایران قرار گرفته‌اند. وی در سال ۲۰۲۳، جایزه «هِرِتیک» (بدعت‌گذار) سازمان گلوبال میوزیک اواردز را به خاطر آهنگ "فال"در بخش ترانه اعتراضی-کنشگری دریافت کرد. توماج صالحی در اردیبهشت ۱۴۰۳ از سوی دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شد. 

ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

توفان اعتراض وسیع و پایان ناپذیر جاری در سطح کشور، که تا کنون هفته دوازدهم استمرار خود را پشت سر می گذارد، و حتی خیل گسترده ی ایرانیان قهر کرده، و مهاجر از این سرزمین را هم، با خود همراه و همدل کرده و...، و اکثر شهرها و مناطق مختلف کشور، و بلکه بسیاری از شهرهای مهم جهان را هم در نوردیده است، کم کم مسئولین کشور را از پشت ژست های انکارِ اعتراض و معترضین، ناچیز انگاری، عمله اجانب دانستن و... آنان بیرون می کشد، و به سمت شنیدن صدای مردمِ معترضِ ایران به پیش می راند،

تا آنجا که دولت نواصولگرای "جوان و انقلابی!" ابراهیم رئیسی، شعار اساسی معترضین یعنی شعار "زن، زندگی، آزادی" [1] را از آن خود نیز دانسته، و آنرا مبنای سیاست و عملکرد خود می داند، و این شعار را شعار دولت نیز می خواند! [2] شهرداری تهران، که به بزرگی یک کشور، و با امکاناتی بسیار عظیم است، و اکنون تحت سیطره نواصولگرایان متعصب و سوپر انقلابی! تحت راهبری امثال علیرضا زاکانی [3] ها و... است، برای بازی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی فوتبال قطر، از تصاویر نوستالژیک قهرمانان ایران باستان استفاده می برند، و این روزها نیز شهر را پر از بنرهای بزرگ و چشم پر کن"ایران ما" با مضامین میراث فرهنگی به جای مانده، از عهد ایران باستان، همچون ارگ بم، پارسه، پاسارگاد و... می کنند، [4] تفکر تمامیت خواهی که جز خود و تفکر خود را، به رسمیت و لایق حضور نمی شناسند، و سال هاست که مصون از هر گونه پیگیری قضایی، در سطح خیابان و...، با همه تفکرات غیر از خود، از جمله اصلاح طلبان و... نبرد آتش به اختیار گونه ایی را کرده اند و می کنند.

محمدجعفر منتظری، دادستان کل کشور نیز بدون ذکری از لغو ترتیبات تحمیل اجبار در پوشش و..."حجاب اجباری" در برنامه های مجازات دادگاه های انقلاب، از تعطیلی "گشت ارشاد" می گوید [5] و حتی از وجود آن، در زیر مجموعه دستگاه تحت مدیریت خود، سلب مسئولیت می کند! و... که این همه نشان می دهد که اعتراضات در ایران چقدر ریشه دار، عمیق و گسترده است، که می رود تا سنگین ترین گوش ها را نیز به خود آورد، تا صدای این معترضین بی تریبون و بی نماینده در حاکمیت و دولت را، بشنوند، چرا که در غیر این صورت، زیر بارانی سیل آسا از نارضایتی، اعتراض و... که یکی از پس دیگری می آیند، و مثل یک موج، همه را در بر می گیرد، تمام ترتیبات آنان را شسته، و با خود خواهد برد.

به نظر می رسد، همه صادقانه باید اعتراف کنند که در شیوه عمل و تفکر خود باید تجدید نظر کرده، به خود آیند، این دنیا، تنها متعلق به انسان ها، اهل دین، مسلمانان، شیعیان، اهل ولایت و... نیست، دنیا بسیار بزرگتر از آن است که به این ها محدود شود، تا هر یک از ما، خود را محور این دنیا، و هدف خلقت آن قرار دهیم، و برای خود این چنین بی حد و حصر، قائل باشیم؛

در این دنیای خطرناک، که هر مذهب و ایده ایی، خود و آرمانش را لایق، و حاکم بالقوه و بلامنازع بر کل جهان می بیند (در کنار شیعیان بخصوص، مسلمانان در عموم، یهود، مسیحیت، هندوئیسم و... خود را این چنین می بینند)، در سایه چنین تفکراتی، جنگِ تعیینِ حُدودِ قدرت های مدعی، هیچگاه به پایان نخواهد رسید، و جنایت، کشتار و ویرانی و فلاکت و آوارگی انسان، بی هیچ توقفی، ادامه خواهد یافت، همانگونه که در گذشته ادامه داشته، و اکنون هم دارد.

و چنانچه در اینجا، و در ایران نیز، مدعیان ذوب در ولایت، و اهل "ولا" بخواهند تمام حقوق مندرج در قانون اساسی ایران را در یکی دو اصلی که در آن حَد و حُدود ولایت آمده، خلاصه کرده، و در عین حال مدعی ساخت تمدنی جهانی بر مبنای تفکر یک شخص شوند، این بسیار دور از انتظار، و تحقق آن پیش بینی ناپذیر خواهد بود، که همه چیز را در تصمیمات و نظر یک فرد منتخب عده ایی فقیه خلاصه کرد و...، و هر که را با نظر او، زاویه و مخالفت داشت را "مفسد فی الارض"، و مخالف و مخالفتش را "محارب" و محاربه، دانست، و او را از تمام حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضائی و... محروم کرده، و در نتیجه ی چنین حکم خطرناک فقهی، انسان های بسیاری، که حق زیست خود را بیواسطه و بی منت، از خداوند یکتای بی همتا گرفته اند، و در خلقت مدیون هیچ بشری نیستند، بدین دلیل، لایق مرگ و نیستی خواهند شد و...، این شیوه فکر و عمل، شرایط بغرنجی را رقم می زند، که زده است.

چنین جهان بینی امروز در معرض چالش، اعتراض و مخالفت وسیع، به خصوص، و حتی در داخل ایران واقع شده است، و تمام همسایگان ایران را به خود بیمناک کرده، آنان را به دامن دشمنان شان سرازیر و فراری نموده است، پیروان چنین رویکردی، برای حاکمیت یافتن چنین فکری در اولین قدم، در قوای انتخابی ایران، به عنوان یک کشور تحت حاکمیت روحانیت شیعه، باید اکثریت یک ملت را، در یک انتخابات سراسری ناامید از اثر رای خود کرده، آنانرا خانه نشین کنند، تا با اتکا به قهر جمعی آنها از صندوق رای، و با تکیه به رای ناچیز عده ایی باقی ماندگان در پای صندوق های رای، سلطه و قدرت چنین تفکری را در غیبت یک اکثریت بزرگ، بر مجلس و ریاست جمهوری ایران، محقق نمایند و...

حال چه رسد به جوامع با اکثریت اهل سنت، یا غیر مسلمان، که از قضا این تفکر، مدعی تمدن سازی جهانی، و ساختن "حسینیه" بر مراکز قدرت جهانی نیز هست!

از این رو باید به نو اندیشی، نوگرایی و فلسفه پردازی جدیدی، جدای از آنچه بوده است، روی آورد، و راه را بر اندیشه های دیگر باز کرد، که شمولیت "انسانِ ماهو انسان" را در آن ایده ها، بتوان تضمین کرد، نه تنها مسلمانان، شیعیان، اهل ولا و...، که ضامن دیده شدن همه ی انسان ها، بلکه همه موجوداتِ شریک ما در این کره خاکی، و سعادت و همراهی همه جهانیان، با این روند، تضمین و مستدام داشت، آنگاه داعیه همه شمولی، و جهان شمولی، تمدن سازی جهانی نمود.

باید ایران را برای تمام ایرانیان دید (موافق و مخالف؛ دیندار و بی دین، بهایی و شیعه، زردشتی و مسلمان، پارسی و...) و برای تک تک آنان حق برابر، و آزادی های در خور قائل بود، و در بُعد جهانی نیز، واجد تفکر فراگیری بود که جهان را با همه جهانیان، و عالم خلقت را با وجود همه اعضایش (انسان، حیوان و گیاه) شمولیت داد، و حق زیستِ با کرامت، و آزادی و حق تعیین سرنوشت را برای همه آنان قائل بود، در این صورت می توان دایره ایی داشت که در آن، وسعتی دید، که همه در آن دایره جا می شوند، نه دایره تنگی که اینک اقلیتی، با به کارگیری تمام ابزار زر و زور و تزویر، بر اریکه ها بنشینند، و منویات دل خویش را، مطابق سلایق، عقاید و پیش تصورات خود، قانون کنند و بر نتابیدگان بر آن را، حکم محارب و محاربه بار کرده، آنان را لایق مرگ ببینند؛

 دنیای در هم شده انسانی ما، نیاز به تفکری دارد که دایره ایی وسیع رسم کند، که همچون همان دایره خلقت خداوندی، همه در آن جای داشته باشند، حتی شیطان رانده شده، نمرود و فرعون طغیان کرده، منافقین مخالف، قیام کنندگان علیه خدا و... که در آن دیندار و بی دین، مسلمان و غیر مسلمان، خودی و غیر خودی، دشمن و دوست، خوب و بد و...، همه در برابر قانون خداوندی، که همان سنت و ناموس خلقت جهان شمول است، برابرند، که اگر سنگی بر سر صاحب منصبی، یا فقیری خورد و..، احتمال مرگ هر دو، یکسان بوده و... و تبعیضی در آن نیست و نباشد.

چراکه خداوند در این زمینه هیچ استثنایی قائل نشده است، بسیاری از پیامبران، بزرگان منتسب به خدا، قدیسان و...، به زخم ها، امراض، گرفتاری هایی مرده اند، که فقرای دوران آنان نیز بر همین دلایل جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، به قول آخرین فرستاده او، "من نیز بشری مثل شما هستم، فقط به من وحی می شود" [6] ، همین و بس؛

پس باید دایره ایی بدین بزرگی در تفکر و نگرش به انسان و جهان داشت، تا در تفکر و عمل بتوان، ادعای خداگونه شدن نمود، سپس مدعی هدایت وسیع خلق شد.

تفکرات تمامیت خواه، که همه چیز را به میزان و خط کش تفکر و منویات دل خود می کشند، و همه را بی چون و چرا با خود همراه می خواهند، با تفکر خداوندی، فاصله ایی نجومی دارند، که هیچگاه این دو به هم نخواهند رسید.

شرایط حذف ایرانیان از ساختار قدرت، اجتماع، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و... و شمولیت یکسان در قوانین صادره از این شیوه تفکر، در این چند دهه، به قدری شدید بوده است، که میلیون ها ایرانی، این سرزمین را عمدتا به اعتراض و تنگی، ترک و به دیگران پناه برده اند، و آنان که باقی مانده اند، بسیاری خود را در حاشیه، و در معرض تبعیض، و در نتیجه اعتراض و نارضایتی می بینند،

کردها که ایرانی ترین اقوام این سرزمین اهورایی هستند، بلوچ ها و... امروز نارضایتی شدیدتری را نشان می دهند، پیش از آنان، خوزستان، که خود بخشی از سرزمین تاریخی پارس است، چنین اعتراضات وسیعی را به خود دیده است، و در داخل و مرکز و شمال و جنوب نیز، شهری نمانده است که اعتراض خود را اعلام نکرده باشند و...

این ها زنگ های خطر وجود شکاف های عظیم بین ملت و این تفکر است، که به صدا در آمده اند، و همه ی تصمیم سازان، و متفکرین ایدئولوژی حاکم را، به تجدید نظر کلی در تفکر و عمل خود فرا می خوانند، پشت گوش انداختن این صداهای شکستن استخوان های انسجام بزرگ ایران و ایرانیان، در این کشور متکثر و باستانی، سقوط هایی خسارتبار، و وسیع را به همراه خواهد داشت،

 فاین التذهبون.

[1] - زن، زندگی، آزادی (به کردی: ژن، ژیان، ئازادی) یک شعار سیاسی و اجتماعی است. این شعار نخستین بار توسط زنان مبارز کرد در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی سطح جهان نیز راه یافت. در ایران، پس از کشته شدن مهسا امینی به دست مأموران گشت ارشاد و به دنبال آن در اعتراضات پس از کشته‌شدن مهسا امینی، این شعار از سوی معترضان سر داده شد. این شعار در میانه تشییع پیکر مهسا (ژینا) امینی در سقز سر داده شد و در کمتر از چند ساعت در خیابان‌ها و صحن دانشگاه‌های ایران طنین انداخت. و به سرعت به شناسنامه جنبشی جوان در ایران تبدیل شد.

[2] - 2 آبان 1401 سخنگوی دولت در دانشگاه خواجه نصیر: «زن ، زندگی، آزادی» ؛ شعار همه ما همین است؛ بهادری جهرمی همراه با دانشجویان شعارها را تکرار کرد و گفت: ما هم عرض کردیم که شعارهای‌مان همین است؛ زن زندگی، آزادی/ مرد میهن، آبادی. دوستش هم داریم و می خواهیم به آن برسیم.

[3] - علیرضا زاکانی (زاده ۱۲ اسفند ۱۳۴۴) سیاستمدار اصولگرا و شهردار تهران است. زاکانی نماینده مردم قم در دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی از ۱ مرداد ۱۳۹۹ تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ بوده‌است. او همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و رئیس پیشین سازمان بسیج دانشجویی هم بوده و در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و حمله به کوی دانشگاه تهران حضور داشته‌است. وی عضو شورای عالی جمعیت هلال احمر نیز بوده‌است. او همچنین نمایندگی تهران در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون ویژه بررسی برجام را برعهده داشته‌است.

[4] - در حالی که در تقویم فعلی مناسبت ها در کشور، روزی به نام و بزرگداشت هیچکدام از مفاخر ایران باستان نیست! و تمام تلاش های مردمی برای گنجاندن روزی در اوایل آبان به نام کوروش کبیر نیز، تا کنون ره به جایی نبرده است، چرا که در اینجا حتی با مولانا جلال الدین بلخی نیز مشکل دارند، که متفکر برجسته ایران بزرگ فرهنگی است، و مانع از ساخت فیلمی از زندگی این عنصر بی نظیر در فرهنگ و ادب پارسی و ایرانیان شدند، دست های بزرگی که با چنین مفاخری این می کنند، با کورش که ردای پادشاهی پارس را بر تن داشته و... چه باید بکنند.

[5] - 12 آذر ماه 1401 - "گشت ارشاد ربطی به قوه قضائیه ندارد و از همان جایی که در گذشته تأسیس شد از همانجا نیز تعطیل شد. البته قوه قضائیه نظارت‌های خود را بر کنش‌های رفتاری در سطح جامعه ادامه می‌دهد.»

[6] - سوره کهف آیه 110 که می گوید : "بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم (دعوی احاطه به جهان‌های نامتناهی و کلیه کلمات الهی نکنم، تنها فرق من با شما این است) که به من وحی می‌رسد که خدای شما خدای یکتاست، پس هر کس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند." قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا

صفحه1 از2

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تو را به شب چگونه بجویم در این...
???????????? از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکني؟ گفت: با جمعے نشسته ام که آزار نميرسانند حسادت ن...
- یک نظز اضافه کرد در پایان سال خشن و جنایتبار 2024،...
چماق ترامپ علیه نتانیاهو! اعلام آتش‌بس بین اسرائیل و حماس در نوار غزه بسیار نزدیک به نظر می‌رسد. ...