پست های انتصابی از آن تو، انتخابی ها از آن مردم

بالاخره اصولگرایان بر نیمچه تردیدهای چند روزه خود غلبه کرده و بعد از مرگ آیت الله هاشمی رفسنجانی (شاید بتوان گفت که) آخرین پست انتصابی در این انقلاب و کشور را که در اختیار غیر (اعتدالیون) بود، را نیز از آن خود کردند و زین پس آقای موحدی کرمانی بر این جایگاه پیروزمندانه تکیه خواهند زد، و کنسرت یکدست، اصولگرایان با این صندلی تکمیل شد، و نوازندگان اصولگرا، زین پس یکدست می توانند و بدون مزاحم ساز مورد نظر خود را بنوازند؛ اما روشن است که تنها کسی که از این صدا و ساز یکدست لذت خواهد برد و خوشحال خواهد بود، تنها خود آنان خواهند بود؛ لازم می بینم این پیروزی بزرگ! را که به مدد مرگ "آیت الله" نصیب شان شد، را به این جریان سیاسی، تبریک گفته و چون پست دیگری برای تصاحب در بین پست های انتصابی نمانده، به خاطر کشور و انقلاب آنان را به آرامش دعوت کنم.

و البته یک تسلیت بزرگ هم باید به انقلابیون باز مانده از دوران انقلاب گفت که این روزها در سالروز آن قرار دارند و لابد باید هر ساله از به بار نشستن یکی از اهداف آن انقلاب جمعی و بزرگ، لذت ببرند و شاد باشند؛ انقلابیونی که یکی از مشکلات پهلوی دوم را خودرایی و استبداد رای او می دانستند، و اینکه شاه به نصایح دلسوزانه امام گوش نداد، تا اصلاح شود و حکومت خود را ادامه دهد، و در مقابل او کشور و امکاناتش را علیرغم فرمان مشروطیت و قوانین، در خدمت خود و حزب خود قرار داد، به عنوان مثال روزی که شاه فرمان تشکیل حزب رستاخیز را در سال 1353 شمسی را داد و متعاقب آن، به همه آحاد ملت حکم کرد که باید عضو این حزب شوند و "هر كسي نمي‌خواهد عضو حزب رستاخيز شود، پاسپورتش را بگيرد و برود" [1] حتی زانوان مدافعین رژیم گذشته هم سست شد که این آش با این شوری دیگر حتی قابل خوردن برای خود ما هم نیست، لذاست که وقتی در این ایام امام از فرانسه تشریف آوردند، می توان گفت که برای شاه یاورانی چند، باقی نمانده بود که بتوانند بایستند و منطقی سخن بگویند و بر حقانیت شاه و خدماتش استوار مانده و دفاع موثر کنند، و بختیار بخت برگشته هم در این بازار نتوانست کارتی بخت آور برای ماندن آنان باشد،

چرا؟! زیرا در این سو و به همت مبارزین و انقلابیون فعال و رهبران شان، در جریان مبارزه، چتری به عظمت یک ملت افراشته شده بود، بی توجه به مانیفست های حزبی و گروهی، و در زیر این چتر عظیم از چریک فدایی گرفته، تا توده ایی ها، مجاهدین خلق، ملی گراها، دانشجویان، اهل دین و مذهب، لاقیدها و... همه و همه جای داشتند و یک سهمی مطابق سلیقه، منش، روش، هدف و... خود در مبارزه به عهده گرفته و کسی نمی گفت تو به خاطر افکار، اهداف، روش، منش، دین، مرامت و... از زیر چتر مبارزه خارج شو.

زیرا این چتر متعلق به مردم بود، مردمی که خداوند آنان را از شعوب و قبایل و افکار گوناگون آفریده شده اند، به طوری که میلیاردها انسان هر کدام خود یک پدیده خاص و منحصر به فرد، در تفاوتند، و کسی هم این حرکت انقلابی را رهبری می کرد، که خود را خدمتگذار این مردم می دانست، تا رهبر، اما با پیروزی این انقلاب موج ریزش ها و هل دادن ها آغاز و یک به یک از زیر این چتر یا بیرون رفتند و یا بیرون شان کردند و... و کم کم ابتدا جریان وابسته به سلطنت، بعد چپی ها و وابستگان به این جریان فکری، سپس نیروهای موسوم به مجاهدین خلق، سپس کسانی که ملی فکر می کردند، بعد از آن کسانی که همنوا نبوده و به قشر روشنفکر موسوم بوند، بعد رفتیم سراغ عملگرایان، بعد خط امامی ها، بعد اصلاح طلبان، اکنون اعتدالیون و... و این دایره هر روز تنگ و تنگ تر می شود

و با این روند خواهد شد، تا کسان دیگری را هم در این قطار شامل شود، که از راه یک به یک یه نوبت خواهند آمد. در نتیجه ی چنین روندی اکنون می بینیم که آنان که خون دادند و زندان رفتند و مبارزه کردند و جنگ و انقلاب را اداره کرده اند، اکنون یا خودشان و یا بازماندگان شان علیرغم حق طبیعی، از قطار انقلاب و کشور پیاده شده و یا تنگ نظرانه پیاده اشان کرده ایم و اینکه در صبحگاه پیروزی، جای بازماندگان امثال رجایی ها، طالقانی ها، منتظری ها، بهشتی ها، بازرگان ها، سحابی ها، همت ها، باکری ها، کریمی ها، موسوی ها، کروبی ها، خاتمی ها و... و در همین روند موجود شاید در آینده مطهری ها، خمینی ها نیز در جمع های انقلابیون حاضر، بر سکوها و تریبون های این انقلاب و کشور خالی است و خالی خواهد شد و کار را از این هم جلوتر برده و امثال هاشمی رفسنجانی که همیشه بعد از مطهری و بهشتی شخص دوم انقلاب بودند، و همینطور نماینده بیت بنیانگذار این انقلاب و یادگار امام که اشبه و الناس به امام امت شناخته می شود، رد صلاحیت شدند و... و به خاطر این وضع باید به جریان اصولگرایان گفت: فاین تذهبون؟

تا اینجا اصولگرایان مانده اند و خودشان، و این همه پست های اساسی انتصابی که از آن خود کرده اند، و یک عده از جریانات سیاسی و انقلابی دیگر که تنها از حاصل صندوق های رای این ملت به در آمده اند و پست های انتخابی را هر چند کم، از آن خود کرده اند، پس دوستان اصولگرا بهتر است، به همین حد اکتفا کرده و اجازه ندهند فیلترهای انتخاباتی اصولگرایانه (شورای نگهبان و تشکیلات آقای جنتی) که سال هاست در چنبره آنان است و قلع و قمع می کند، بیش از این به حذف باقی مانده ها و کاندیداهای اغیار، اقدام کنند و مثل گذشته حتی "دوست 59 ساله" رهبری و "سکاندار بیت بنیانگذار این انقلاب" را هم رد صلاحیت نمایند، تا حداقل پست های انتخابی، دیگر در روندی عادلانه و بر اساس رای و خواست "ولی نعمتان" این انقلاب و کشور یعنی مردم تقسیم شود. تا شاید اثرات پروژه خالص سازی (Purification) که سال هاست گریبان این انقلاب و کشور را گرفته و بسیاری از قواعد و اوتاد آن را به مجموعه حذف شده ها، خانه نشینان و... اضافه کرده است، کمی تخفیف یابد و روند به شکست کشاندن این انقلاب و کشور، کند شود.

 

[1]http://www.parsine.com/fa/news/80217 

 http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=89&filesId=905  (سعدآباد پر بود از وزیر و روزنامه‌نویس. شاه با علم وارد تالار شد و به فاصله کمی مهمانان پی به دلیل این ضیافت بردند؛ وقتی از محمدرضا پهلوی شنیدند: «ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی، روشن و تمیز از هم جدا بکنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. آن‌هایی که دارند من امروز این پیشنهاد را می‌کنم که برای اینکه رودربایستی در بین نباشد، یک کسی از قیافه یک نفر خوشش می‌آید، یک کسی خوشش نمی‌آید، برای اینکه هیچکدام از این‌ها نباشد ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را هم بد نیست بگذاریم «رستاخیز ایران» یا «رستاخیز ملی»، ببینید که یک چنین سابقه‌ای بوده یا نبوده، اگر یکی از این اسم‌ها بدون سابقه بوده انتخابش می‌کنیم، رستاخیز ایران در مرحله اول چون هم ایران اسم فارسی است. رستاخیز ملی در مرحله دوم به شرط اینکه اشکالات حقوقی یا قانونی راجع به کلمه رستاخیز ایران نباشد.» شاه ادامه داد: «فکر من اینست که هر ایرانی که صف خودش را مشخص کرده و به این دسته اول و گروه اول تعلق دارد، یعنی به قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن حتما وارد این تشکیلات سیاسی بشود... کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مومن به این ۳ اصل کلی که من گفتم نباشد دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان توده‌ای. یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات، بی‌وطن. او جایش یا در زندان ایران است، یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه را دستش می‌گذاریم و به هر جایی که دلش می‌خواهد برود، چون ایرانی که نیست، وطن که ندارد و عملیاتش هم که قانونی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که توده‌ای نباشد بی‌وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد، او آزاد است، به شرطی که بگوید، به شرطی که علنا و رسما و بدون پرده بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم... هر کسی مردانه باید تکلیف خودش را در این مملکت روشن بکند، یا موافق این جریان هست یا نیست.» داریوش همایون سال‌ها بعد گفت منظور شاه این نبوده که هر کس به سه اصل نظام شاهنشاهی، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسی اعتقاد نداشته باشد می‌تواند گذرنامه‌اش را بگیرد و برود بلکه گفته «نباید انتظاری داشته باشد.» همایون در آن جلسه دستش را بالا برد و گفت: «یکی از مهم‌ترین کارهای یک حزب اداره انتخابات است، معرفی کاندیداهاست به مردم؛ وقتی حزب یکی است، با خودش که نمی‌تواند رقابت کند. کس دیگری را هم که کاندیدا نمی‌تواند بکند. بهترین راهش این است که ما برای هر حوزه سه کاندیدا معرفی کنیم در این حزب و آن‌ها دیگر با هم رقابت کنند، هر کدام [انتخاب] شدند.»

 

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

مخالفین و موافقین همیشه در همه جا حتی خانواده وحود دارد
اینکه خود را مقابل پروردگار بخاطر افکار پوچ دوطرف قرار دادند کاری بسی اشتباه است

ابتکار
This comment was minimized by the moderator on the site

دوران کرونا (۴۱)؛ انحصاری شدن قدرت و اتخاذ استراتژی‌ها (۱-۱۱)
Posted: 03 Nov 2020 11:43 PM PST
حسین رفیعی
عوارض تضاد خودی ـ غیرخودی: انرژی هسته‌ای و تضاد امت ـ ملت
پس از پایان جنگ، فوت امام، تغییر قانون اساسی و یکپارچگی حاکمیت (خامنه‌ای ـ هاشمی)، چند استراتژی مهم، عملاً، در جمهوری اسلامی به مرحله‌ی کنونی رسیده‌اند. چند نکته مهم در روند پیچیدگی زمانی این استراتژی‌ها قابل مشاهده هستند که در این مقدمه باید به آنها اشاره کرد.
اول ـ این استراتژی‌ها، ارتباط معناداری با هم دارند و ستون فقرات آنها؛ حفظ قدرت و ماهیت هسته‌ی مرکزی هیأت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی می‌باشد. تعیین استراتژی‌ها، کارشناسی ـ علمی نبوده‌اند، بلکه ماهیت امنیتی ـ نظامی و بازدارندگی داشته‌اند و به نظر می‌رسد به تدریج و فقط برای حفظ بخشی از هیأت حاکمه تدوین و اجرایی شده‌اند. در تدوین این استراتژی‌ها، توجه به قانون اساسی (منظور تمام بسته‌ی قانون اساسی است) مغفول است. هر اصل قانون اساسی که با این استراتژی‌ها هماهنگی داشته و یا سبب تقویت آنها می‌شده، مورد بهره‌برداری بوده است ولی هر اصلی که مغایر این استراتژی‌ها هستند، به کناری نهاده شده‌اند و هنوز هم مغفول است و غمض عین می‌شوند و همانطور که در قبلاً گفته شد، محمل قانونی (یا شرعی) آنهم، کم‌کم، فراهم شده است.
دوم ـ در دوره‌ی طولانی حکمرانی روحانیت، در مواردی تغییراتی از این استراتژی‌ها اتفاق افتاده ولی این تغییرات موقتی بوده و بخش قدرتمند و غیرانتخابی حاکمیت سعی کرده که انحراف از استراتژی‌ها را اصلاح کند و تداوم استراتژی‌ها را تضمین نماید، حتی اگر با هزینه‌ی زیادی همراه بوده است. مانند برخورد با اصلاحات خاتمی و یا وقایع پرهزینه‌ی بعد از انتخاب ۱۳۸۸٫ اخیراً (در سال ۹۶) سه نوار سخنرانی از فرمانده سپاه پاسداران، فرمانده بسیج و نماینده رهبری در سپاه مربوط به انتخابات ۱۳۸۸، منتشر شده است که طراحی و سازماندهی مربوط به انتخابات ۱۳۸۸ را نشان می‌دهد.
سوم ـ نهادهای انتخابی (ریاست جمهوری و مجلس) در مواردی قصد تغییر این استراتژی‌ها را داشتند، مانند آقای هاشمی در مورد رابطه با غرب؛ خاتمی در مورد توسعه‌ی سیاسی، احمدی‌نژاد در اواخر دوره‌اش و مجلس ششم در مورد لایحه‌ی مطبوعات؛ بخش غیرانتخابی حاکمیت این روندها را متوقف و به نفع استراتژی‌های خود، تغییر دادند. چالش‌های دو طیف انتخابی و انتصابی در این موارد، گاهی بسیار شدید هم بوده است. اگر کسانی همچون آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و در حال حاضر روحانی، مزاحم برای تداوم استراتژی‌ها تشخیص داده شوند؛ به شدت با آنها برخورد شده و اگر مطیع شوند؛ چه بهتر و الا تا حذف کامل آنها از فضای سیاسی هم پیش رفته‌اند. در مواردی هم که این آقایان با توجه به قانون اساسی و یا کار کارشناسی و مصلحت قصد تغییری داشتند، یا از استراتژی‌ها خبر نداشتند و یا فکر می‌کردند که با تعامل و استدلال و تأکید بر منافع و مصالح ملی، بتوانند این استراتژی‌ها را عوض کنند، ناکام بودند.
چهارم ـ در انتخابات ۱۳۸۸، به نظر می‌رسید که دو نفر از کاندیداها، مخصوصاً آقای موسوی، قصد تغییر بعضی از این استراتژی‌ها را دارند؛ با آنها برخورد شدید و بازدارندگی قدرتمندی انجام شد. در آن مرحله تداوم استراتژی‌ها را آقایان کروبی و میرحسین، بسیار خطرناک ارزیابی می‌کردند.
پنجم ـ طبیعی است که تمامی اهداف حاکمیت در این استراتژی‌ها محقق نشده باشد. زیرا جامعه به عنوان یک موجود زنده، مدیران و کارشناسان دستگاه دولتی، از منظر علمی و مصلحت مملکت و کارشناسان مستقل و دلسوز جامعه، از موضع تعهد و ضرورت؛ با این استراتژی‌ها یا مخالفت کرده‌اند و یا با سکوت، کاری مغایر آنها انجام داده باشند. منظور این است که موارد خلاف این استراتژی‌ها ممکن است در یک دوره‌ی خاص دیده شود ولی در حال حاضر این استراتژی‌ها تثبیت شده‌اند و عمل می‌کنند و وجه غالب سیاست‌ها را دارند. همیشه کوشش این بوده است که بخش انتخابی حاکمیت همسو با این استراتژی‌ها باشند ولی ممکن است توفیق جناح اصول‌گرا کامل نبوده است.
این استراتژی‌ها در شش حوزه شناسایی شده‌اند؛ در حوزه‌ی:
۱- اقتصاد؛ جلوگیری از شکل‌گیری بخش خصوصی. (بورژوازی ملی) که می‌توانست محمل دموکراسی و استقلال مملکت باشد. و فربه کردن بخش خصولتی اقتصاد، یعنی نهادهای وابسته به بخش انتصابی حاکمیت.
۲- آموزش و پرورش؛ تربیت نسل ویژه برای تداوم حکومت جناح اصول‌گرا و غفلت از توسعه‌ی آموزش عمومی.
۳- تبلیغات و فرهنگ‌سازی؛ پوپولیسم مذهبی و پوپولیسم عمومی.
۴- سیاست داخلی؛ بستن فضای سیاسی و جلوگیری از فعالیت احزاب و نهادهای مستقل و بدیل‌سازی قانونی.
۵- سیاست خارجی؛ ساختن تمدن اسلامی و نادیده گرفتن منافع ملی (= ایران برای اسلام شیعی)
۶- حقوق شهروندی؛ تبعیض و انحصارطلبی. هدایت امکانات به طیف خودی‌ها. نقض آشکار قانون اساسی و حقوق شهروندی.
در این نوشتار، به این شش حوزه خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که شرایط کنونی جمهوری اسلامی، نتیجه‌ی اجرا شدن این استراتژی‌هاست.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

کرونا و تضعیف نهادهای انتخابی

Posted: 31 Mar 2020 07:34 AM PDT

شهرام خادم

شکل‌گیری پاره‌ای مغالطه‌های عمومی مصادف با بحران کرونا-ضرورت تفکر پیرامون حیات سیاسی-اجتماعی ما را دوچندان می‌کند. در خلال هماهنگی مناظره‌ای در شبکه‌های اجتماعی بین دو دیدگاه تحول‌خواه و اصولگرای اصطلاحاً عدالت‌خواه!، به واکنش مخاطبی برخورد کردم که با هشدار کرونا، من را از تلاش در این زمینه بر حذر داشت. حال که حیات کرونا بیش از چند ماه به طول خواهد انجامید، به موازات آن- آیا پیش‌بردن پروژه تغییرخواهی و نقد جریان تمامیت‌خواه و ناکارآمد، منافاتی با جدی‌گرفتن کرونا دارد؟ در این ایام بسیار شنیده می‌شود که اکنون، زمان سخن‌گفتن از بحران‌های اجتماعی فراگیر (متأثر از حکمرانی بد و ناکارآمدی سیستم) نیست و نگاه‌ها را به کرونا باید متمرکز ساخت.

بحران‌هایی چون فساد سیستمی، عدم شفافیت ساختاری و پاسخگویی، استحاله نهادهای انتخابی و افول وجه جمهوریت نظام، نابرابری-تبعیض ساختاری، تغییرات اقلیمی، فقر روزافزون، بحران آب، سلامت و… که جامعه ایران در معرض تهدید آن‌ها بوده و پیش از کرونا تمرکز رسانه‌ها و کنشگران را به خود اختصاص می‌داد. از آنجاکه کرونا و تبعات گسترده آن در طولانی‌مدت، گریبان‌گیر جامعه خواهد شد؛ می‌بایست با حفظ اولویتی ولو پایین‌تر، دشواری‌ها و مسائل عمومی را در قالب پروژه تغییرخواهی در ایران به‌پیش بُرد. بازسازی روشمند و مدنیِ مواجهه با خواستِ بخشی از حاکمیت برای استیلای کامل بر نظام سیاسی، امری حیاتی است.

آسیب‌شناسی انتخابات اسفندماه ضروری است؛ به‌ویژه آنکه مشارکت حداکثر ۴۰ درصد واجدان شرایط رأی، حکایت از پیام‌های رسمیِ کاهش مشروعیت دارد. روایت رسمی کاهش مشروعیت، در کنار روایت‌های غیررسمی سربرآورده از زیرِ پوست شهر، زنگ خطری‌است برای دگرگون‌شدن مناسبات و قراردادهای اجتماعی بین مردم و حاکمیت. قراردادهایی که در صورت نپرداختن به اصول و هنجارهای حاکم بر آن، نتایجش به سود بخشی از حاکمیت منهای ملت رقم می‌خورد.

کرونا به رسانه، که می‌تواند بازنمایاننده خواست مردم و تصویرگر امر واقع باشد، اجازه تصویرگری پیام نارضایتی مردم از حکومت در انتخابات اسفندماه را نداد. ترور سردار سلیمانی به دست ایالات‌متحده، پیام نارضایتی طبقات نابرخوردار و کم‌درآمد (در اعتراضات آبان‌ماه) را به حاشیه راند. سقوط هواپیما و فاجعه کرمان نیز دیگر رخدادها را کم‌اهمیت جلوه‌داد. هریک از این رویدادها می‌توانست با کارکرد اثربخش و به‌موقع رسانه‌ها، فرصت اصلاح روندها و بهبود حکمرانی را به حاکمیت تحمیل کند.

کرونا مهلک‌ترین ضربه را بر پیکره نحیف جامعه (متوسط و فرودست) ناراضی، درمانده و درعین‌ِحال مشتاقِ تغییرِ ایران- فرودآورد. اگر استحاله جایگاه مجلس به دست نیروهای نواصولگرا و تقلیل آن به یک دستگاه مشاور بله-قربان-گو، در انتخابات اسفندماه و پیش از آن، از چشم تحلیل‌گران و رسانه‌ها دور بماند، برآمدن مجلسی فرمایشی چون دومای روسیه و تغییر احتمالی قانون اساسی، دور از انتظار نیست. مجلسی که کارویژه قانونگذاری، نمایندگی عموم مردم و نظارت بر حسن اجرای قوانین (یادگار انقلاب مشروطه) در آن، رو به افول است. روندی که مجلس تک‌صدای نواصولگرا، زمینه‌ساز تبدیل نظام ریاستی (ریاست‌جمهوری منتخب مستقیم مردم) به پارلمانی (نخست‌وزیری منتخب وکیل الدوله‌ها) در آن خواهد‌شد. کم‌اهمیت جلوه‌دادن فقدان مجلس مردمیِ مؤثر و تبدیل آن به مجری بی‌کم‌وکاست اوامر اصحاب قدرت، راه را برای ونزوئلایی‌کردن اقتصاد ایران و کره‌ شمالی‌شدن دستگاه سیاسی باز خواهد کرد. بر پایه نظرسنجی‌های مختلف چون فارن‌پالیسی، کرونا دولت‌ها را به سمت اقتدارگرایی بیشتر-هُل خواهدداد.

کرونا از مجرای حفظِ “وضع اضطرار” و بحرانی، تصمیم‌گیری‌ دولت‌ها را غیرشفاف‌تر، امنیتی‌تر و شبه‌جنگی‌تر می‌سازد. دولت‌ها را بسته‌تر و اولویت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را پس می‌زند. طبق نظرسنجی مؤسسه گالوپ؛ محبوبیت دونالد ترامپ [جنگ‌طلب و پوپولیست] در خلال بحران کرونا فزونی گرفته و رقابت‌های انتخاباتی که شاکله قدرت دموکرات‌ها به میانجی پویش‌سازی و جوسازی علیه ترامپ بوده را غیرفعال ساخته‌است. نتانیاهو نیز از اضطرار وضع موجود-ناشی از کرونا، با عقب‌افتادن رسیدگی قضایی به پرونده فساد مالی‌اش و ادامه نخست‌وزیری دولت موقتش سود برده‌است.

کرونا از رهگذرِ وابستگی مردم به سیاست‌گذاری کلان و حمایت دولت‌ها از خود، به روند اقتدارگراییِ هرچه‌بیشتر حکومت‌ها قوت بخشیده‌است. یک سال به انتخابات سراسری شورای شهر و ریاست‌جمهوری ‌مانده‌است. نهادهای انتخابی یکی-یکی در زیر سایه بحران‌های مختلف و این‌بار کرونا، به محاق فراموشی رفته‌اند. توهم، انفعال و عدم طرح‌ریزی پروژه‌های ایجابی در بزنگاه‌های باقی‌مانده برای نجات نهادهای انتخابی، ما را به سمت تک‌صدایی نهادهای انتصابی می‌کشاند. تا دیر نشده‌است؛ به موازات کرونا، فکری به حال ناخوش نهادهای انتخابی بکنیم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مخالفین و موافقین همیشه در همه جا حتی خانواده وحود دارد<br />اینکه خود را مقابل پروردگار بخاطر افکار پوچ دوطرف قرار دادند کاری بسی اشتباه است

ابتکار
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در آه ای خدای بدن های در هم کوفته...
ارنست همینگوی یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم است که از افسردگی رنج می‌برد. او که تلاش کرد از طر...
- یک نظز اضافه کرد در جنگ تحمیلی دیگری را در پارچه ا...
سه گزاره درباره تحرکات جدید سیاسی اعراب در حمایت از ایران! نشست اضطراری سازمان همکاری‌های اسلامی و ...