اسلام بدون جمهوری، خلفای بدون جمهور و انقلاب در انقلاب 57
  •  

26 تیر 1400
Author :  
دست های بزرگی که همه را تحت الشعاع قرار می دهند

بعد از گذشت چهل و دو سال که از پیروزی انقلابی بس بزرگ و وسیع به وسعت انقلاب 1357 می گذرد، نگاهی بدین پدیده عظیم و آنچه بر او رفت می اندازیم، تغییرات و انحراف در برخی ارزش ها، ادبیات، اهداف و... آنرا می توان به چشم دید، که گاه این تغییرات آهسته و خزنده، خود را در حد یک انقلاب در انقلاب نشان می دهند؛ انقلابی که رکن اصلی و شعار محوری انقلابیونش، "استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی[1] بود، و بعد از دو انقلاب مهم و بزرگ دیگر، اتفاق می افتاد، که توسط مردم ایران، عینیتی جدیدتر، کامل تر و به واقع مکمل حرکت شگرف، اساسی و تاریخ ساز مردم آزادیخواه ایران در انقلاب مشروطیت (با وجه بارز، آزادی و جمهوریت)، و نهضت ملی کردن صنعت و منابع نفت ایران (متکی به شعار استقلال) بود، و حال انگار دچار عقبگرد و تغییر جهت می شود؛

مهمترین هدف انقلابیون در جمع و به طور کلی، عبارت بود از رهایی از سیستم پادشاهی موروثی و حاکمیت مبتنی بر استبداد فردیِ متکی به زور سلاح و نیروی امنیتی، و برای دوری از استبداد رای، و اسارتِ سرنوشت ملت، تصمیم سازی و سکانداری آنان، در دست افراد و طبقات خاص، که در نتیجه به حاکمیت مطلق آنان منجر می گردید، و در نهایت هدف انقلابیون، دستیابی مردم به حاکمیت بر سرنوشت، و شوون اداره جامعه خود و... بود که استارت این حرکت جمعی زده شد؛

اما اکنون این تغییرات عمده در ارزش ها، اهداف و... خطر آفرین شده، زنگ هشدار را به صدا در آورده است، خیزش ها و اعتراضات مردمی اوج گرفته و...، چرا که کار این انقلابِ سراسری و مردمی، که ثمره مجاهدت یک ملت به پاخاسته در صد سال اخیر است، به جایی رسید که، جریان نفوذ و استحاله گر این حرکت بزرگ آزادیخواهی، که به صورت خزنده و قدم به قدم پیش آمده اند، و در حاشیه مسایل مهمی که برای این انقلاب و سردمداران آن، از بروز جنگی خانمان برانداز هشت ساله، تا ناامنی، ترور، تسویه، تحریم، اختلافات داخلی و... دچار شد، و گاه برخی باعث بروزش شدند و...، و اکنون علنا از تغییر مفاهیم و دستاوردهای کلیدی سخن می گویند.

استحاله گران که به صورت آهسته و پیوسته در حاشیه این دلمشولی کشور، ملت و انقلابیون اصیل، به کناری نسبتا دست نخورده ماندند، در حالی که کشور، انقلاب و انقلابیون اصیل و تفکرشان در این روند حوادث سخت، مستهلک شده و از بین می رفتند و... آنان در حاشیه امنی که برای خود ایجاد کرده بودند، با هر رفتنی که از ایده و افراد انقلابی صورت گرفت، جای آنرا پر کردند و اهداف خود را وجب به وجب دنبال کردند و گام به گام، و اکنون با جهش های بلند پی می گیرند و... و امروز ثمره این پروژه چهار دهه ایی خود را، به نظر می رسد که می دِروند،

آنان ابتدا با نظریه پردازی، تربیت شاگرد و نفوذ دادن آنان در تشکیلات انقلاب، کار خود را آغاز کرده و اکنون کار را به جایی رسانده اند که به صورت صریح و روشن، از بر پایی "حکومت اسلامی" با مشخصات خاص خود، سخن می گویند. و در غفلت و فقدان انقلابیون واقعی، خود را انقلابی و گروه شان را جبهه انقلاب جا زده و در دوره تسلط خود، دیگر از گفتن عبارت "جمهوری اسلامی" نیز رسما خودداری کرده، و به دنبال رواج واژه های خودساخته بدون مبنای قانونی، و منطبق با خواست ایدئولوژیک خود و رهبران شان بوده، و آنرا به مرور وارد ادبیات سیاسی کشور کرده، گسترش داده و تثبیت می کنند؛ [2]

در این روند کار را به جایی رسانده اند که بعد از پیروزی مناقشه برانگیز آقای ابراهیم رییسی، به ریاست جمهوری اسلامی ایران، یاران نزدیک او، بی پرده و واضح از نوید تشکیل "حکومت اسلامی" [3] برای اولین بار؟! سخن گفتند، و بی توجه به زعامت ده ساله بنیانگذار ج.ا.ایران، و سی سال سکانداری همان شخصی که خود را در وجود او ذوب می بینند، سخنش را فصل الخطاب و قانون تلقی، و از او بعنوان "آقا" و سرور، رهبر حکیم و فرزانه، دارای امر مطاع، وجودش را خیر و برکت، و جانشین معصوم و... می دانند، آغاز کار خود را! آغاز حکومت اسلامی معرفی می کنند؛ بی توجه به این واقعیت ها، تو گویی انگار در این چهل سال، عُمال غرب و شرق و کفار در این کشور حاکمیت داشته اند، و اکنون با پیروزی آقای رییسی در انتخاباتی این چنینی! زمان تشکیل حکومت اسلامی برای اولین بار فرا رسیده است؟!

و تاسفبار این که انگار دیگر ابوذرهای زمان مرده و به خاک سپرده شده اند، و دیگر کسی نیست تا متعرض آنان شود، که زبان به کام گیرید، که حاکمیت یکدست یک جناح سیاسی خاص، بر تمام شوون حاکمیت انتخابی و انتصابی، باعث نمی شود که گفت حکومت اسلامی تاسیس شده، و به آنان گوشزد کند که چنین یکدستی هایی، بعد از کودتاها هم اتفاق می افتند و... لذا نه افتخار آمیز است، نه فضیلتی در بر دارد.

اما تاسفبار ترین قسمت این داستان غم انگیز اینجاست که، برخی از گویندگان فعال این تئوری ها کسانی اند که خود را تنها صالحان روند انقلاب، و انقلابیون تلقی کرده، و ایده و حرکت خود را ادامه حرکت صالحان تاریخ می دانند، که از ناصالحان حکومت تحویل گرفته اند! و این چنین از واژه صالحان نیز قدر زدایی می کنند؛ حال آنکه صالحان بودن، در شعار و پشتک و وارو زدن در پیچ و خم های بازی خسارتبار سیاست حاصل نمی شود، بلکه به میوه ایی باید نگریست و نظر داشت که بعد ظفرمندی این حرکت، نصیب خلق الله، یا همان "ولی نعمتان" بنیانگذار این انقلاب، یعنی مردم می شود؛ مردمی که تمام این بودن ها و نبودن ها، باید در خدمت و برای سعادت، رفاه و فلاح و کسب و تثبیت حقوق و جایگاه آنان باشد، و صالح بودن به تامین نظر و خواست و سعادت مردم بستگی دارد، نه به حاکم کردن افراد، طبقات و یا ایدئولوژی های خاص؛

که در طول تاریخ بارها و بارها طبقات و افراد مختلفی به محور حاکمیت منطقه خود تبدیل شدند، و چه بسا جامعه خود را به سمت ویرانی، بدبختی، بردگی، فلاکت، اسارت، غارت و چپاول و... بردند و در یک کلام حامل حضورشان در قدرت، زنجیر بردگی بر گردن و دست و پای مردم خود بود، و مردم خود را به پای افراد، طبقات و ایدئولوژی های خاصی قربانی کرده و به شهادت رساندند؛ و در این فرایند ظلم آور نیز، نسل ها از  انسان ها نابود کردند، در حالی که در زیر یوغ بندگی و بردگی انسان هایی از جنس خود کشیده شده بودند، و انسانی که باید تعالی و سعادت و آزادی یابد، به برده افراد و طبقات خاص تبدیل گردید، و از این روست که امام موسی صدر، به درستی می فرمایند "دین (ایدئولوژی) درست را از میوه اش باید شناخت، نه از صحبت های رهبرانش". و صالح بودن یک ایدئولوژی از میوه اش روشن می شود، نه شعارهای پر طمطراق سیاسی و مذهبی، که معلوم نیست، پایه اش از کدام چشمه گل آلود، سرچشمه می گیرند، و انسان وقتی چشم باز می کند که در سایه این شعارهای زیبا به یک برده تبدیل شده است.

متاسفانه این تصوری بسیار باطل است که فکر کنیم، این روند را کسانی پیش بردند که از گروه های خارج از حاکمیت آمده باشند، این را کسانی در حال جا انداختن اند، که از بطن کار، در همراهی با انقلابیون، قدم به قدم، با زیرکی و تزویری مثال زدنی پیش آمده و... و اکنون بعد از حذف استوانه ها و ایدئولوژی اصیل انقلاب، که طی دهه ها به صورت آشکار و پنهان، با قوه قهریه، و یا نظارت استصوابی، طبیعی و غیر طبیعی و... حذف کردند، کارشان را چنان پیش بردند، که میدان را آنقدر برای خود وسیع دیدند که می رود، واژه های اساسی این انقلاب یعنی جمهوریت، آزادی، مستضعفین، رهایی، پابرهنگان، مردم، حق تعیین سرنوشت، انتخاب و انتخابات، رفراندوم، قانون اساسی، ولی نعمتان، خدمتگزاران، شهدا و... مفاهیم خود را از دست داده، در معنی و مصداق منقلب و از درون تهی شده، و بعد از طی این پروسه، اکنون نوبت به پوسته اندازی آشکار آن رسیده است؛

 و لذاست که علنا از برپایی "حکومت اسلامی" برای اولین بار! سخن می گویند! که به نظر می رسد، نظر به مسایلی که به بدنه همراه خود القا می کنند، نتیجه و برآیند آن، همان "نظام خلیفه گری صدر اسلام" بروندادش خواهد بود [4] تا، هر نوع سیستم دیگری، که متناسب با عصر مدرن، شعارهای اساسی انقلاب، و حرکت کلی ملت ها به سمت پیشرفت و تعالی باشد؛ چرا که ادبیات رایج، و تزریق شده به بدنه این جریان، علنا مردم را مهجور و پیرو می خواند و می خواهد، و محوریت را از مردم جامعه، که به قول بنیانگذار ج.ا.ایران، "ولی نعمت" حاکمان خود بودند، به حاکم جامعه [5] شیفت داده و منتقل می کنند، و "خدمتگزاران (به قول امام)، به حاکمان بلامنازع، غیر قابل نقد، غیر قابل ارزیابی و نظارت، منصوب الهی و غیر قابل تغییر، غیر قابل حسابکشی و... تبدیل می شوند، [6] حال آنکه تجربه بشری به عینه نشان داده است که قدرت بدون نظارت و خارج از چهارچوب قانون و حدود، به دیکتاتوری و جنایت و... و در نتیجه فلاکت و بیچارگی ملت های تحت سلطه خود منتهی شده، و این عاقبت، همانی بود که بر سر شاهان بعد از مشروطه آمد که امانتداری خود را در مسند حکمرانی فراموش کردندخود را از زیر قوانین محدود کننده مشروطیت، از جمله مجلس شورای ملی و نمایندگان ملت بیرون کشیدند که نهایت به انقلاب 57 منتهی، و با همه خدمات شان، سرنگون شدند.

چنین شرایطی را برغم شعارها و آدرس های غلطی که داده می شود، نه افراد تازه وارد و یا تحصیل کرده های در دانشگاه های خارج کشور، خارج نشین ها، دو تابعیتی ها و... رقم نمی زنند، بلکه کسانی از این نحوه تفکر می گویند و آن را به بدنه پیرو خود تزریق می کنند، که در زمان جنگ خود را سربازان خمینی و از پیروان او، و از ادامه دهندگان ایدئولوژی و راه شهدای انقلاب او و... می دانند، همان خمینی که ایدئولوگ فکری انقلابش امثال دکتر علی شریعتی، شهید بهشتی، بازرگان، مرتضی مطهری، سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری و... بودند، که امروز اثری از درس ها، سخنان و ایده و تفکر آنان نه در عرصه تبلیغات، و نه در عرصه ایده پردازی های جدید و نه در عمل دیده نمی شود؛

حال آنکه، آنان کسانی بودند، که دل در گرو آزادی و حقوق مردم در مقابل حاکمان خود داشتند، و مهمترین امر به معروف در نزد این ایده پردازان اصیل انقلاب اسلامی، امر به معروف سلطان جائری بود که باید امر به معروف شود تا حقوق مردم خود را ادا کند، سهم آنان را بپردازد، مدافع حدود تاثیرگذاری مردم در قدرت باشد و...؛ هماو که مردم را "ولی نعمت" خود اعلام، میزان را رای ملت، خود را خدمتگذار آنان و... می دانست، و در سخنرانی مشهور خود در 12 بهمن 1357 که بر سر مزار شهدای انقلاب، در بهشت زهرا ایراد کردند، منشور دمکراسی و آزادیخواهی خود را بیان داشت، که سند روشنی بر کف تفکر انقلابیون، و خود گویای بارز کف مبانی فکری اعلامی او، در آن زمان باید دانست،

اما متاسفانه با از بین رفتن و به حاشیه بردن ایدئولوگ ها و استوانه های اولیه انقلاب، و بنیانگذاران ایدئولوژی آن، انگار به صورت خزنده ایی، انقلاب در انقلاب صورت گرفت، به طوری که ایدئولوژی و ارزش ها و شعارهای، اولیه نیز در حال رنگ باختن، و به حاشیه رفتن عملی شده است، و کسانی سکاندار، و ایده دار و ایده پرداز و کارگزارش شده اند که، تفکرشان با تفکر انقلابیون اصیل، تناسبی نداشته، و شاگردان و دنبال روهای آنان، حتی در بین کسانی که اساسنامه سازمان و تشکیلات آنان، صیانت از "انقلاب اسلامی" است و صریحا هم در آن درج شده است، نفوذ کرده، قانون اساسی که در آن به صراحت از حقوق مردم، انتخاب و انتخابات، حق تعیین سرنوشت، رفراندوم و... سخن گفته است را، هنوز که بر آن متممی زده نشده، و یا اصلاحی صورت نگرفته و...، از درون تهی می کنند، و در تفسیرهای ناروا و باطل، روح آن را که حاکمیت مردم بر سرنوشت شان است، به محاق برده، و لوازمش را بی اثر می کنند.

این است که در سکوت مرگبار نهادهای صیانت کننده از قانون و انقلاب اسلامی، و حتی همراهی برخی از آنان با این روند، ریاست جمهوری، مجلس شورا که رکن اصلی مردم سالاری و یا همان دمکراسی اند، و این دو که باید محل میدانداری مردم و نمایندگان آنان، در تصمیم سازی ها و روند حرکت حاکمیت باشد را، به پایین ترین حد خود نزول داده، و بی آبرو کرده، و تکیه زنندگان بر این کرسی ها را پیش از انتخابات، توسط 12 عضو شورای نگهبان، مطابق با ذوق و سلیقه جناحی خود تعیین می کنند، و نمایندگان مردم را از اوج تاثیر گذاری و تصمیم سازی، به خادمانی مطیع و مجری احکام صادره از سوی قضات، و مجریان دست و پا بسته قوانین نوشته شده در شوراهای متعدد منصوب (شورای انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و...)، نظامیان و... تبدیل کرده، و رییس جمهور را، به رییس قوه اجرا، و یا بازوی اجرایی حاکم بر کشور تقلیل داده، و بدین وسیله بدون هیچ گونه تغییری در قانون اساسی، و یا برگزاری رفراندومی در این رابطه، قانون اساسی که بالاترین جایگاه باید باشد و بر صدر نشیند و حدود تعیین کند، به ذیل افراد، سازمان ها تنزل داده می شود، قانونی که اولین حکم اساسی آن، از "برابری همه در برابر قانون" بدون استثنا سخن می گوید و... حال دیگر افراد و سازمان های بزرگ زیادی از ذیل این قانون و مفاد آن به انحا مختلف و تفسیرهای سلیقه ایی خارج می شوند.

این است که حتی واژه "جمهوری" و مصادیق عملی آن نیز می رود تا از ادبیات سیاسی و عملی انقلاب، و انقلابیون حذف شود، چه برسد به فردی که توسط مردم برای "ریاست" بر "جمهور" ایرانیان انتخاب می شود، که در این تفکر، ریاستی برای این "رییس"، بر جمهور مردم ایران قایل نیستند، و این روند به همان مسیری می رود که ایدئولوگ جدید انقلاب و شاگردان شان، آن را تنظیم کرده اند، یعنی تبدیل "جمهوری اسلامی" به "حکومت اسلامی" که به نظر می رسد همان کپی برداری از "خلافت اسلامی" است؛

این همان انحرافی است که صورت گرفته، و به سرعت به پیش می رود تا اساس انقلاب را کاملا منقلب کرده و از مغز و محتوا تهی کند. و هر دانشجو، دانشمند، یا دلسوز و فعال اجتماعی و سیاسی که زبان به اعتراض از این وضع گشود، حرفش و خودش را مصداق "فضربوه علی‌الجدار" دانسته که باید به دیوار کوبید و در "آشغالدونی" انداخت، حتی اگر این سخن از سوی کسی صادر شده باشد، که مورد وثوق هم باشد و... "هرچی، خیلی آدم خوبیه! خیلی! نمازش هم فول، خدمتگذار، چی چی چی، سوابق، صد سال سابقه داره و..."، در اینجا در حدی است که یک استکان"جلوش چای شیرین" گذاشت، و اما بر او می توان انگ فتنه زد، و ضد ولایتش خواند و...، و در این صورت باغی است، و هر چه بر او و اهلش رود، رواست.

در این اساس جدید، می بینیم که مردم را مطیع، و سینه زنان زیر پرچم افراد می خواهند، که با ملودی  ایی که مداحان صحنه تعیین می کنند، تُند و کُند سینه می زنند و... و به ایفای نقشی می پردازند، که صحنه گردان و مداح تنظیم می کند؛ مردمی که طبق ایده این تفکر جدید، دیگر نه توان، و نه وسیله ایی برای تقدیر گردانی و تغییر دارند، و به عناصری گوش به فرمان و... تبدیل می گردند، و حاکم بر آنان نیز، به جای "خدمتگزار" (همچنان که بنیانگذار انقلاب خود را نامید)، به حاکم بلامنازعی تبدیل می شود، که کسی را یارای گفتن سخنی، و چیزی در زاویه با او نیست؛

حاکم در این نظریه به جای معصوم می نشیند، و با اختیاراتی الهی و بی حد، که تنها حدود اختیارات قاضی اش، نیم بند انگشت با اختیارات خداوند فاصله دارد! [7] ، چه برسد به خود او، که معین کننده قضات و قاضی القضات خواهد بود و...؛ و این چنین در یک تغییر ریل فکری، افرادی از جنس ما، که روزی در سنگر مبارزه با دشمن، با ما همسفره، همراه، و هم حقوق، هم قد و... بودند و... برگزیده شده، و مقامی الهی می گیرند، و چون این مقام را گرفتند، دیگر خدشه، شک، تردید و... بر مقام شان، سخن شان، فرمان شان و... به گناهی نابخشودنی تبدیل می گردد.

هر اعتراضی به این روند، فتنه گری، هر معترض و دلسوز و هشدار دهنده ایی، به منحرف و فتنه گر تشبیه می شود و... و اینچنین است که انقلاب بر ریل جدیدی سوار شده، و به پیش می تازد، و برای آنان که از تاریخ، حتی سرفصل ها را می دانند، روشن است که این راه را، به وضوح جز به دره ایی از تاریکی و سقوط، منتهایی نخواهد بود، چراکه، بر آنان که با الفبای خلقت خداوند، حتی پای منابر همین شیوخ و وعاظ هم آشنایند، روشن است که این ره که می رویم به ترکستان است، و با قاموس آنچه خداوند بر زندگی انسانِ مسول و پاسخگو، و کمال پذیر، مقدر داشته، در تناقض می باشد؛ چه رسد که انسانی بر دیگر خلق خدا، خدایی کند، یا ایده ایی بر انسان حاکم شود، که راه فراری از آن نباشد، [8] چیزی که در طول تاریخ میلیون ها ساله بشر، هرگز تحقق آن بر پهنه جهان دیده نشده، و در آینده هم مشکل است که دیده شود، چرا که خداوند انسان و جهان را بر کثرتی بزرگ آفرید، و انسان را به تحمل و تساهل و تسامح در حق و حقوق دیگران خواند، "حق الناس" را بزرگترین حدود، و باطل کردن آن را نابخشودنی ترین ها دانست؛ تا در مزرعه این دنیا، هر میوه ایی امکان عمل آمدن داشته آید، و انسان ها بر هر ذائقه ایی، محصولی بیابند، و زندگی و فرصت دنیایی خود را برای طی تعالی مد نظر خود، داشته باشند و...، اما اکنون بر خلاف آنچه برایش خون ها ریخته شده و باید مکمل انقلاب ها و حرکت سابق ایرانیان به سمت پیشرفت هر چه بیشتر باشد، به سمت آینده ایی تاریک پیش برده می شود؛

و اینجاست که تنها باید به همسنگران سابق گفت، فاین تذهبون؟!. اگر به دنبال زندگی مومنانه برای مردم ایرانید، زندگی مومنانه در چنین فضایی نه میسر است و نه ممکن، و موج بزرگ مهاجرت ایرانیان به خارج از ایران، گویای این امر می باشد، چرا که حاکمی که از هر گونه نظارت و اعتراض و تغییر توسط مردم مبرا و مصون شد، دیگر هیچ مومنی را توانایی حرکت مومنانه امر به معروف چون ابوذر نخواهد بود، که امر به معروف و نهی از منکر کند، حال آنکه مهمترین وجه این فریضه بر جای خود نشاندن قدرتمندان است، چراکه تسلط بر مردم عادی و امر به معروف و نهی از منکر آنان در هر سطحی، آسان و ممکن است و هنری به حساب نمی آید، آنان بی دفاع ترین ها هستند.

 

Click to enlarge image 02323ffd8ec58245ac7d4b3963b13296.jpg

در پشت نهضت خمینی هم کراوات به گردن ها و هم دستاربندان روحانی بودند

[1] - "لازم است که آقایان، اینهایی که قدرت بر این معنا دارند که تشریف ببرند در بلاد و در محالّی که آشنا هستند یا غیر آشنا، و مسائل را برای آنها بگویند و آنها را روشن کنند و دعوت کنند به اینکه رأی بدهید به جمهوری اسلامی- این هم با همین کلمه: نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر- برای اینکه الآن شیاطین افتاده اند دنبال اینکه جمهوریِ محض، همین جمهوری باشد، جمهوری دمکراتیک باشد و از این حرفها، برای اینکه آقایان تشریف ببرند و رفع ابهام بکنند، این خوب است". 15 اسفند 1357 امام خمینی؛ "جمهوری اسلامی لفظ تشریفاتی نیست. هم جمهوری است و هم اسلامی. باید این دو با هم باشند. اگر هر یک از این دو آسیب ببیند، دیگر انقلاب و جمهوری اسلامی نخواهیم داشت." (اکبر هاشمی رفسنجانی)

[2] - یکی از پربحث‌ترین اظهارات سیاسی آیت‌الله مصباح یزدی، اظهارات او در باب جایگاه رأی و نظر مردم در حکومت بود و اینگونه معروف شد که آیت‌الله، رأی مردم را تزئینی می‌داند و اعتقادی به دموکراسی ندارد. در تمام سال‌های گذشته، برخی رسانه‌ها و اشخاص، این جملات تقطیع‌شده را به مرحوم مصباح یزدی منتسب کرده‌اند: «پذیرفتن اسلام با پذیرش دموکراسی در قانون‌گذاری سازگار نیست»، «ملاک قرار دادن سلیقه مردم، اندیشه غربی است و از نظر اسلام باطل است»، «این حکومت باید از سوی مردم پذیرفته شود چون حکم خداست»، «اینها ارزش‌های اسلامی نیست، مثل دموکراسی و آزادی»، «قرار دادن هدفی به نام جمهوری در کنار اسلام، نوعی شرک است»، «انتخاب واژه جمهوری برای نفی سلطنت بود، نه جمهوری تحت آرا و هوس‌های مردم»، «باید حکومت اسلامی را بپذیرید ولو اینکه این حکومت به زور متوسل شده باشد»، «عده‌ای بی‌شرمانه می‌گویند امام برای حکومت جمهوری قیام کرد»، «انتخابات به اندازه مسائل روزمره هم برای مردم اهمیت ندارد»، «قبول جمهوریت توسط امام برآمده از یک مصلحت بود و نه اعتقاد» و ... .

[3] -  فرمانده نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردار امیر علی حاجی زاده : "همه مردم امید دارند با تشکیل دولت جدید برای نخستین بار دولت اسلامی تشکیل و با استفاده از نیروهایی ولایی و خدمتگذار، گره از مشکلات مردم باز شود".

[4] - آقای مصباح یزدی :"ولی‌ فقیه‌ یعنی‌ جانشین‌ امام‌ معصوم‌ یعنی‌ کسی‌ که می‌خواهد حق‌ را تعیین‌ کند. او گاهی‌ مصلحت‌ می‌بیند بگوید شما رأی‌ بدهید، هر چه‌ شما رأی‌ دادید من‌ قبول‌ می‌کنم. ... از آنها نظرخواهی‌ می‌کند برای‌ اینکه‌ مصلحت‌ کار این‌ است.‌ ... او دستور می‌دهد که‌ رأی‌ بدهید چه‌ کسی‌ رئیس‌ جمهور باشد. انتخابات‌ ریاست جمهوری اعتبارش‌ به‌ رضایت‌ اوست. مصلحت‌ دیده‌ که‌ در این‌ شرایط‌ مردم‌ رای‌ بدهند. اما حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ آنها دارند پیشنهاد می‌کنند و می‌گویند ما این‌ فرد را می‌خواهیم‌ اما الامر الیکم‌، شما باید نصب‌ کنید، نخواستی‌ نصب‌ نکن.‌ .."

[5] - در فیلمی از سخنان منتشر شده از سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی، فرمانده سپاه قدس، پاسدارن انقلاب اسلامی، این چنین عنوان می دارد : "اگر مسیر شهداء را می خواهیم برویم، اولینش اینه که باید زیر پرچم آقا (رهبر انقلاب) سینه بزنیم، هیچ جای دیگر نرویم. هرچی، خیلی آدم خوبیه! خیلی، نمازش هم فول، خدمتگذار، چی چی چی، سوابق، صد سال سابقه داره، بیاد خانه ما، جلوش چای شیرین می گذاریم، اما اگر در مسیر ولایت (فقیه) نبود؛ حرفش "فضربوه علی‌الجدار" تو آشغالدونیه. باید بفهمه، مملکت حساب و کتاب داره!  شیعه 1400 سال از وسط دریای خون گذشته به این جا رسیده، حالا ما بیاییم آقا چون فلان سال زحمت کشیده، حالا می خواهد همه چیز را بچرخانه، تو کی هستی که بچرخانی، زحمت کشیدی نوش جانت، برای کی کردی، برای خدا مگه نکردی، خدا سرش می شه، بهت می ده"

[6] - آیت‌الله مصباح همچنین در جلسه پرسش و پاسخ در مورد مشروعیت و مقبولیت می‌گوید: «دموکراسی که برای غربی‌ها اصالت دارد، برای ما فقط جنبه ابزاری دارد. رأی مردم برای ما مشروعیت نمی‌آورد؛ مقبولیت می‌آورد. ممکن است در آینده، قانون این‌گونه شود که مردم باید در تعیین استاندار نظر بدهند. این قانون و این فرآیند از نظر اسلام هیچ اشکالی ندارد اما این بدان معنا نیست که مردم به او مشروعیت می‌دهند بلکه مردم رأی تمایل می‌دهند. وگرنه حکم اصلی، حکم خدا، پیغمبر، ائمه اطهار و حکم ولی‌فقیه است."

[7] - خبرگزاری ایسنا کد خبر :  123725 : دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی با اشاره به ورود دادستانی به موضوعات مختلف، تصریح کرد: "باید تأکید کنم که اختیارات دادستان از اختیارات خداوند متعال به اندازه یک بند انگشت کم‌تر است."

[8] - " لا یُمکن الفرار من حکومتک "، خاص حاکمیت مطلق خداوندی است، که علی ابن ابی طالب در دعای کمیل بن زیاد تلقین می کند، او این را برای حدود قدرت الهی و خداوندی ثبت کرده است، نه برای حاکمیت های انسانی، که نه واجد معصومیت اعتقادی در مذهب شیعه اند، و نه هیچ خصوصیت دیگر انسان ها و رسولان خاص نازل شده بر بشر از سوی خداوند، بر اساس آنچه در مذاهب ابراهیمی و به خصوص شیعه بر این رسولان بار می شود.

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (52)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

عید فطر با طعم " گوشت تلخ "

هبت الله آخوندزاده رهبر طالبان در سخنرانی نماز عید فطر در یکی از معدود حضورهای جمعی اش به شکلی مبسوط از عناصر اساسی " اسلام گوشت تلخ " پرده برداشت.
اصطلاح  " گوشت تلخ" اخیرا  توسط حجة الاسلام پناهیان برای بیان اوصاف پارسایان و پیشوایان دین به کار رفت و جنجالی بزرگ آفرید.

"امیرالمومنین طالبان" امروز در سخنانی به تجلیل از اجرای احکامی چون قصاص، شلاق، قطع عضو و ...پرداخت و گفت کابل در این زمینه سر سوزنی تعارف با جهان ندارد.
وی افزود: مشکل ما با جهان بر سر اسلام است. قانون ما شریعت است و دنیا باید به انتخاب ما احترام بگذارد.
رهبر طالبان که رسانەهای رسمی گروه از او به عنوان شیخ الحدیث و القرآن نام می برند، در این نطق نادر چهل دقیقەای که سراسر تاکید بر اجرای شریعت بود، صرفا اشارەی کوتاه به لزوم بهبود وضع اقتصادی نمود.
در حالی که بیش از بیست میلیون نفر از مردم محتاج کمک های اولیەی بین المللی برای بقای حیاتند.
رهبر طالبان به تلویح و تصریح، قانون مدنی، جمهوریت و دولت مبتنی بر قرارداد اجتماعی را مردود دانست.

آنچه رهبر طالبان بی پرده پوشی گفت، غایت برخی فرقەهای تندرو سیاسی در ایران برای گذار از جمهوریت ناقص کنونی به سمت یک "حکومت ناب اسلامی" است.
از حیث معرفت شناسی، اسلام گوشت تلخ که در بیان پناهیان و رهبر طالبان آمده، رهیافتی اقتدارگرایانه است. این گفتمان ضمن تمسک به سرچشمەهای دینی، می کوشد آن را در چارچوبی دنیوی قرار دهد که بر زمینە و زمانەی نوع خاصی از  اقتصاد سیاسی و فلسفەی سیاسی مرتبط با آن قرار دارد.
رژیم منزوی طالبان که با عدم شناسایی بین المللی و تحریم های گوناگون سیاسی و اقتصادی روبروست، عملا بر شانەهای حزب کمونیست چین ایستاده است.

به زحمت می توان میان اسلام بنیادگرا و ایدئولوژی خداناباور کمونیسم، فصلی مشترک یافت.
اقتدار گرایی سیاسی و دشمنی مشترک با هنجارهای مدرن، نظیر لیبرال دمکراسی و مفاد اعلامیەی جهانی حقوق بشر، احتمالا تنها وجه همپوشان آنهاست.
اما تمام داستان در این همسویی  سیاسی و هنجاری خلاصه نمی شود. چین بزرگ ترین شریک بازرگانی افغانستان است و شرکت های چینی به سرعت در پی بهرەبرداری از معادن غنی افغانستان هستند.

تخمین زده می شود که ارزش معادن غنی از لیتیم افغانستان که در صنایع نوین کاربرد دارد، چیزی معادل ثروت نفتی عربستان سعودی است.
در حالی که طی بیست سال دورەی جمهوریت حدود 120 قرارداد بهرەبرداری از معادن امضا شد، در دو سال حکومت طالبان بیش از دویست قرارداد منعقد شده است.

این نکته نشان می دهد که بروز یک "استبداد غیر مصلح " - بر خلاف استبدادهای مصلحت گرایی چون امارات و قطر و عربستان که چم و خم اقتصاد و الزامات آن را خوب بلدند - جز بر بستر یک نظام اقتصادی فاسد و رانتیر ممکن نیست.
همچنین علیرغم داعیەی استقلال خواهی و اعراض بر نظام جهانی غرب محور، عملا متکی بر یک قدرت بیگانەی دیگر است و در پی نظمی جدید است که بجای آمریکا، چین محور آن باشد.
نظامی جهانی که ارباب در آن کاری به هنجارهای دمکراتیک و حقوق بشری نداشته باسد.

با این اوصاف اسلام گوشت تلخ، قسمی چینی سازی اسلام سیاسی است.
اسلام چینی که اقتدارگرایان مسلمان در اشتیاق آن می سوزند، اسلامی است که در آرزوی تلفیق دولت قوی و اقتدارگرا با سرمایەداری رفاقتی است.
سرمایەداری رفاقتی لزوما همان اقتصاد بازار نیست، بلکه نسخەای تحریف شده از آن است که امکان پیوند نامشروع اقتصاد و سیاست را فراهم می آورد.

اسلام اقتدارگرا از اساس با اسلام لیبرالی که اصلاح طلبان مسلمان از اواخر قرن نوزده با تعهد به مفهوم پیشرفت و دمسازی با مدرنیته به دنبال آن بودند، متفاوت است.
حتی سنخیت چندانی با اسلام انقلابی نیمەی دوم قرن بیست ندارد که در شعار معروف " الاسلام هوالحل" متجلی شد و بجای ایدەی پیشرفت، هویت و پاسداشت آن را به دال مرکزی خود تبدیل کرد.

اسلام اقتدارگرا/گوشت تلخ/چینی/استبدادی، اسلام بروکرات ها، اتوکرات ها و الیگارش هاست. صورت مسخ شدەی اسلام انقلابی دیروز است که بر سریر قدرت، محافظەکار شدە و امر دینی را از تجارب معنوی و شهودی به اموری دنیوی و بروکراتیک فرو می کاهد.

یک نمونەی دیگر چینی سازی اسلام، تجربەی نیمەی دوم حکمرانی حزب عدالت و توسعه در ترکیه است.
این حزب در دهەی اول حاکمیت خود در شمایل یک جریان لیبرال و محافظه کار مسلمان ظاهر شد که در پی آشتی سنت و مدرنیته و تلفیق دین و دمکراسی است.
در حالی که جهت گیری های اساسی آن در نیمەی دوم بە وضوح به سود نوعی اقتدارگرایی دینی دگرگون شد.
اقتدارگرایی دینی البته با استبداد دینی متفاوت است و وجود ساختارهای سیاسی متفاوت و نهاد انتخابات عامل اصلی این تمایز است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1

This comment was minimized by the moderator on the site

انقلابی که به رهبری "امام خمینی" ختم شد.
یادداشتی از : افشین حکیمیان

چه نیرویی، او را از کُنج آن حُجره‌ی نُقلی‌اش توی حوزه‌ی علمیه‌ی قم بیرون کشیده و به جان این سرزمین انداخته بود؟ چه کس و کسانی، آن وِرد عجیب‌وغریب را توی گوشِ او خوانده و هوایی‌اش کرده بودند که رسالتی مهم بر دوش اوست؟ چه چیزی، چه حال‌‌وهوایی و چه نیروی خفته‌ای در تن و جانِ او رِخنه کرده بود که به وهم و خیالاتی اُفتاده بود که او حتمن نیروی عجیبی در اندرون دارد؟ که او حتمن از شخصیتی ویژه و قدرتمند برخوردار است؟

ایران اگر بر ریلِ توسعه باقی می‌ماند. اگر کشور به لحاظ اقتصادی پیش می‌تاخت و توسعه‌های فرهنگی و نیروی انسانی را در می‌نوردید؛ او در همان «روح‌اله» دروهمسایه‌ی زندگی خودش باقی می‌ماند. اگر توسعه در مدار قانون هم پیش‌تر می‌رفت؛ او فقط توی همان حُجره‌ی درس‌ومشق فقیهانه‌ی خود باقی می‌ماند با خیلِ طلبه‌هایی که به سببِ تلمذی که پای منبر آیت‌اله روح‌الله خمینی کرده بودند، اسم‌ورسمِ او را همچنان بر زبان می‌داشتند.

ولی همین روح‌اله‌ی که به هزار علت و دلیل و بُرهان منطقی، به گم‌نامی خیلِ بسیار مردمی که به این اسم نامیده شده و در کوچه‌های تاریخ گم شده بودند؛ احتمال می‌رفت که او هم بدون ردونشانی از خود در اذهان عمومی، به دیار باقی بشتابد؛ چه شده بود که از آن کوچه ‌پس‌کوچه‌های گم‌نامی وارد دالان‌های تودرتوی تاریخ شده بود؟ و حالا همان‌که احتمال می‌رفت به «آیت‌اله روح‌الهِ» ذِکر درس‌ومشق حوزه‌های علمیه، از قید دنیا رهایی پیدا کند به مسمای "امام خمینی" بر صفحات تاریخِ این سرزمین، حکم‌فرمایی می‌کرد؟ او این امکان ورودِ به برگ‌‎برگِ تاریخ معاصر ایران را از کجا یافته بود؟

چه شده بود که اسم‌ورسم او بر سرِ زبان مردم افتاده بود؟ سیرِ سلوکِ او از آیت‌اله سید روح‌اله خمینی تا "امام خمینی" چگونه رخ داده بود؟ مردمی در او چه دیده بودند که "آیت‌اله" را هم اَلکنِ شخصیت او یافته و به "امام خمینی" فریادش می‌زدند؟ مگر او چه‌چیزی در چنته داشت؟ او که حتی نمی‌توانست به‌اندازه‌ی مردم کوچه‌بازار، سلیس و روان صحبت کند. محلِ درستِ فعل و فاعل را در یک جمله، اصلن نمی‌دانست. لهجه و لحنِ ادای کلماتش هم که بیشتر روستایی می‌زد. اصلن انگاری بلد نبود که حتی به‌اندازه‌ی مردم کوچه و خیابان، مقصودش را به‌راحتی بیان کند. در ادای کلمات و جملات به یک رخوت و کندی دچار بود. جملاتش از منطق صاف و ساده‌ی همه‌جایی گفتار عامه‌ی خلق‌الله هم، عاجز بود.

چه توانایی ویژه را دارا بود؟ چه خلق‌وخوی نادر داشت؟ چه فلسفه و جهان‌بینی یگانه‌ای را عرضه کرده بود؟ از مملکت‌داری چه می‌دانست؟ از جهانِ عصر مدرن، چقدر حالی‌اش بود؟ چه دنیاها را گشته و کشف کرده بود؟ از عالم و آدم چه شناختی داشت؟ از سیاست‌های مرسوم زمان دنیا، چه اطلاعاتی ویژه داشت؟ چقدر در دنیا گشته بود؟ چه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را آشنا شده بود؟ به قرارومدارهای جهان سیاست چقدر آشنا بود؟

اصلن، ایران را چقدر می‌شناخت؟ چقدر به نازونیازهای این سرزمین آشنا بود؟ از تاریخِ آن چه‌خبری داشت؟ معضلات و مشکلات ایران را می‌دانست؟ از فرهنگ و تمدن ایران، چه چیزها می‌دانست؟ چقدر راغب بود به آشنایی از این فرهنگ و از آن تمدن؟ به مردم ایران و آینده‌ی ایران چقدر اندیشیده بود؟

چقدر می‌توانست از آموخته‌های دانشگاه‌ها خبر داشته باشد؟ چقدر علاقه‌مند و دغدغه‌مند توسعه و پیشرفت کشور ایران می‌توانست باشد؟

https://telegra.ph/Emam-revolution-02-04

This comment was minimized by the moderator on the site

از دشمن دانایی مثل هاشمی تا دوست نادانی مثل مصباح
غده‌ی بدخیم پای‌داری هر حرمی را می‌تواند به لجن بکشد
یادمان باشد که قاسم، سید علی را با شیخ‌اکبر می‌خواست
ح‌ق: اگر نخواهم پا در کفش دیپلمات‌ها کنم، باید حرفم را رک بزنم و صمیمی اما صریح بنویسم: رابطه‌ی خامنه‌ای و هاشمی اگر چه دوستانه شروع شد ولی در گذر روزگار، ضمن عبور از بحث مخالفت، به مبحث عداوت کشیده شد. این‌که قصور از که بود و تقصیر از کدام، موضوع این استوری نیست. کاش هر دو قدر آن رفاقت را که قدمت و قیمت را با هم داشت بیش‌تر می‌دانستند. شیخ‌اکبر، سیدعلی را به کارگزاران ثروت نمی‌فروخت؛ سیدعلی هم شیخ‌اکبر را با اصول‌گراهای قدرت تاخت نمی‌زد. باری کاش رابطه‌ی هاشمی و خامنه‌ای خراب نمی‌شد؛ این زوج می‌توانستند به شرط اتحاد واقعی، نظام را حتی‌المقدور هم‌چنان بر مدار جمهوریت و اسلامیت باقی نگه دارند و نه یک دوم خرداد بل‌که ده‌ها دوم خرداد بزرگ‌تر از سوم خرداد خلق کنند. خامنه‌ای ضعف اسلامیت مدعیان دوستی هاشمی را مرتفع می‌کرد؛ هاشمی هم ضعف جمهوریت مدعیان دوستی خامنه‌ای را رفع می‌کرد. این هر دو بال زخمی، مال یک پرنده بودند. اصطکاک و بعد هم انفکاک بین‌شان به ضرر اصل مسلم پرواز منتهی شد. نه از امثال حسن روحانی برای شیخ‌اکبر، سیدعلی در می‌آمد و نه از امثال مصباح یزدی برای خامنه‌ای، هاشمی درست می‌شد. واقعیت غریبی است: با وجود همه‌ی دشمنی‌ها در سال‌های آخر، گمانم هم خامنه‌ای و هم هاشمی، ته دل‌شان باز یک‌دیگر را دوست داشتند ولی اطرافیان افراطی دور هر دو رجل، بزرگ‌ترین مانع ابراز ته‌مانده‌ی این دوستی بودند. من نمی‌خواهم بنویسم هاشمی، خامنه‌ای را اذیت نمی‌کرد. حرفم این است: شیخ با همه‌ی شیطنت‌هایش- خواسته یا ناخواسته- سپر بلای سید شده بود. باری هاشمی همان ضربه‌گیر در مجموع خیرخواه، مطمئن و امنی بود که تا بود، خامنه‌ای خیلی کم‌تر سیبل اول حوادث و هدف نخست رخ‌دادها می‌شد. انگار می‌کنم شیخ لباس سید بود و سید نیز جامه‌ی شیخ؛ و هر دو شاید بی‌آن که بدانند بل‌که بخواهند، حرم و حریم و حرمت هم شده بودند. فی‌الواقع یکی از مهم‌ترین ابتلائات بعد از فوت هاشمی این بود: خامنه‌ای، هم راحت‌تر و هم بیش‌تر فحش شنید. از سویی دیگر مرگ کم و بیش مشکوک هاشمی باعث شد افکار ضد جمهور مصباح بیش از پیش در جمهوری اسلامی بل‌که حتی در بیت رهبری کوک شود. نتایج ناگوار این زنگ عاری از عقل را هم به وضوح داریم مشاهده می‌کنیم. گارد این ایام جمهور نسبت به جمهوری اسلامی از عوارض دمیدن بیش از حد در تنور خالی از نان مصباح است...
اگر دیروز هاشمی ولو ناخواسته باعث می‌شد ناسزاها حتی سزاها کم‌تر به پر عبای خامنه‌ای بگیرد، امروز شاگردهای مکتب بی‌سود و سواد مصباح درباره‌ی هر چیزی که یاوه می‌سرایند، فحشش را نه حتی مصباح بل‌که خامنه‌ای می‌خورد. این خط و این نشان: باش تا از آخوندهای نفهم مکتب طرح ولایت، عمار درآید برای علی؛ یار درآید برای سیدعلی. امثال آقاطهرانی و جلالی و محصولی و نقدی و الباقی سرهنگ‌های بی‌فرهنگ، بارند نه یار؛ و‌بال‌ند نه بال؛ سربارند نه سردار؛ و این همه‌ی میراث مصباح است برای آن کس که من روزی حضرت ماه می‌خواندمش. آیا مطهری در حوزه و بهشتی در حزب هم با این سبک و سیاق ارث گذاشتند برای خمینی؟ اگر امثال صدیقی ملا و شریعت‌مداری مکلا توهم بزنند که مصباح، هم مثل مطهری معلم بود و هم مثل بهشتی مدیر، می‌نویسم پای جهل مرکب‌شان بل‌که شیادی مقدس‌شان بل‌که‌تر منفعت دنیای‌شان لیکن جای تعجب است از سیدی که دن آرام شولوخوف را در جوانی خوانده؛ بینوایان هوگو را با چند ترجمه که هاشمی بزرگ را با وجود همه‌ی دشمنی‌هایش بفروشد به مصباح کوچک با وجود همه‌ی دوستی‌هایش. هيهات! مسئله‌ی جمهور با مصباح، عکس رأی به جمهوری اسلامی در یکی از روزهای نوروز نیست؛ فی‌الاصل خالی کردن جمهوری اسلامی از جمهور است. این‌که «جمهوری اسلامی» دو کلمه باشد و صد تعارف؛ دوازده حرف باشد و دوازده هزار دروغ. با همه‌ی این تفاسیر، جا دارد بنویسم که هاشمی دشمن خامنه‌ای نبود بل‌که با این اوضاع زار امروز نظام دشمن بود؛ نه با ماه که با مصباح. هاشمی علیه جمهوری اسلامی فتنه نمی‌کرد؛ علیه بی‌جمهوری اسلامی فتنه می‌کرد و آن #فتنه عین #بصیرت بود. آن روز که #هاشمی رفت، بچه‌هایش را بی‌پدر نکرد؛ خامنه‌ای را بی‌یاور کرد. آخر کدام یار، در خلال ضدیت با جمهوریت و لج‌بازی با جمهور، دختری نامشهور به نام #مهسا را بار می‌کند روی دوش امامش؟ و هم‌چنان هم از سیاست‌های هزینه‌زای گشت ارشادی حمایت می‌کند؟ سیاست‌هایی که کارشان سه تا #انداختن است:
انداختن مردم به جان هم
انداختن اکثریت به جان نظام
انداختن حجاب از چشم جامعه
مصباحیست‌ها بیش‌تر بلای جان سیدند تا دشمن شیخ. ظاهرش داشتند هاشمی را می‌زدند اما در مقام عمل جز خامنه‌ای را #تخریب نکردند. بعید می‌دانم خامنه‌ای با این همه عشق به ادبیات، چشمش به این بیت سرشار از حکمت زبان فارسی نیفتاده باشد: دشمن دانا بلندت می‌کند، بر زمینت می‌زند نادان دوست...
الباقی سخن را در قالب چند نکته منتشر می‌کنم:
نکته‌ی یکم
آرمان مصباح، نه حتی جمهوری اسلامی بل‌که حکومت اسلامی بود. چیزی در مایه‌های همین بی‌جمهوری اسلامی فعلی. این‌که پدر پای‌داری گاهی این اواخر- آن‌هم در آستانه‌ی فلان رأی‌گیری- حرف‌هایی بر مدار #مطهری و #بهشتی می‌زد و از نقش پررنگ مردم در نظام مردم‌سالاری دینی سخن می‌گفت، بیش‌تر برای توجیه تحرکات انتخاباتی خود بود، نه علقه‌ی ذاتی به اصول و مبانی دموکراسی. آخر خیلی ضایع بود که تو بدون تنفیذ ولایت، هیچ ارزشی برای رأی ملت قائل نباشی و در عین حال، در خلال فعالیت در رأس حزب که چه عرض کنم؛ غده‌ی سرطانی پای‌داری، برای خلق‌الله دنبال نامزد اصلح بگردی...
نکته‌ی دوم
مصباح کلکسیون تناقض بود: مادام که خمینی- بخوانید ولی‌فقیه خامنه‌ای- ره‌بر بود، برای مرحوم خیلی صرف نداشت که اطاعت مطلقه را هم بچسباند تنگ ولایت مطلقه. چه می‌نویسم که مصباح در بیش‌تر روزهای انقلاب بل‌که در تمامی شب‌های جنگ، بی‌خیال جبهه‌ی خمینی، به کسب و کار خود مشغول بود. قدر مسلم بوسیدن پای خامنه‌ای بدون دست‌بوسی خمینی نمی‌تواند تمثال درستی از ولایت‌پذیری باشد. طرفه حکایت این‌جاست که اگر زیادی بخواهیم با مفهوم ولایت #کاسبی کنیم، مردود اول خود مصباح است که در هشت سال جنگ حتی یک ثانیه هم در جبهه آفتابی نشد. گفت: «ای آب‌ندیده‌ها و آبی‌شده‌ها، بی‌جبهه و جنگ انقلابی‌شده‌ها؛ مدیون فداکاری جان‌بازانید، ای بر سر سفره آفتابی‌شده‌ها». خوب شد نمردیم و ولایت‌پذیری سفره‌پذیرها را هم دیدیم. کسانی که تازه در نیمه‌ی خرداد شصت و هشت به این صرافت افتادند که باید سر سفره‌ی ولایت حاضری بزنند. درست در روز مرگ خمینی...
نکته‌ی سوم
اگر هاشمی به معنای درست کلمه سیاست‌مدار بود، مصباح همان سیاست‌نداری بود که ماه‌ها ملت را با نامزد اصلحی به نام باقری لنکرانی کشت و البته به محض ورود سعید جلیلی به بازار، ناگهان کاندید کهنه- در اوج جوانی- دل‌آزار شد! یعنی کاری که مصباح با لنکرانی کرد، صهیونیست‌ها با فلسطینی‌ها نکردند! مع‌الاسف مرحوم با مقوله‌ی نامزد اصلح هم فقط و فقط کاسبی می‌کرد تا من بیش از پیش حتم کنم که مصباح اگر در حوزه کاریکاتور مطهری بود، در حزب حتی کاریکاتور بهشتی هم نبود...
نکته‌ی چهارم
تناقض دیگر مصباح در حوزه‌ی تحزب بود. این نمی‌شود که آدمی با حزب جمهوری اسلامی به ره‌بری دکتر بهشتی و حواریونی چون هاشمی و خامنه‌ای بل‌که باهنر و دیالمه به این دلیل حال نکند که اساساً #تحزب را مخل #تهذیب و #حریت و #هویت بداند؛ بعد یک مملکت به عظمت #ایران را درگیر الم‌شنگه‌ی حزب #متعفن و بدون عرض معذرت #لجن پای‌داری کند؛ امثال آقاطهرانی و جلالی و جلیلی و روان‌بخش و عابربانک نامحترم؛ محصولی. ای خوشا کسانی که با تیغ ریش می‌زنند و با ریش تیغ نمی‌زنند. فقط #خدا می‌داند چه کشیدند #برادران_باکری از عابربانک پای‌داری. این وسط مانده‌ام جنبش موسوم به عدالت‌خواهی چطور دغدغه‌ی عدالت دارد که تا به حال ثروت بی‌حساب و کتاب محصولی برایش جای سؤال نشده! بعله؛ پای‌داری با #ولایت لاس می‌زند و عمال دانش‌جویش با #عدالت لاس‌خشکه...
نکته‌ی پنجم
سلمنا! بیش و کم، همه به تناقض دچاریم ولی از تناقض امثال من فوقش ده نفر ضرر ببینند و از #افراط و #تفریط مصباح، یک کشور...
نکته‌ی ششم
سؤالی از سوپرانقلابی‌ها: آیا حدیث #جاهل را نمی‌بینی الا در افراط و تفریط؛ به مصباح که می‌رسد، قابلیت چماق بودن خود را از دست می‌دهد؟ بس کنید این شیادی را...
نکته‌ی هفتم
اگر مراد از حضور فعال در صحنه‌ی انقلاب، امثال #طالقانی و #بهشتی و #مطهری و #چمران و #بازرگان و #هاشمی و #مفتح و #رجایی باشند، بی‌راه نیست اگر مصباح را ساکت انقلاب اسلامی بخوانیم و در ادامه بنویسیم: از ساکت انقلاب اسلامی باش تا ایدئولوگ جمهوری اسلامی دربیاید! درآید هم، جمهوری اسلامی را می‌کند بی‌جمهوری اسلامی؛ سند حرفم؟ همین غلبه‌ی رئیس اقلیت جمهور بر آرای باطله! طنز تلخ این‌که ایده‌آل مصباح یکی واژگون‌تر از رئیسی بود؛ جلیلی. ابراهیم در قیاس با سعید حتماً #پروفسور محسوب می‌شود! لذا #تکرار می‌کنم که این جمله نه #تحقیر بل‌که عین #تحقیق است: مصباح اگر در حوزه کاریکاتور مطهری بود، در حزب حتی کاریکاتور بهشتی هم نبود...
از قضا من عدم حضور در انقلاب یا جبهه را خیلی هم حالا ذنب لایغفر نمی‌دانم؛ به خصوص با این کارنامه‌ی ناکارآمد جمهوری اسلامی لیکن مصباح در حالی از ولایت و ولایت‌پذیری دکان دونبش ساخته بود که خود موسم اثبات ولایت‌پذیری جانانه‌ی شهدا به روح‌الله، ساکت جبهه و خاموش جنگ بود. توصیه می‌کنم مصباح‌پرست‌ها با نشر اکاذیب- به قصد تشویش اذهان عمومی- این فقره را بیش از این هم نزنند که قطعاً این گند بزرگ اگر یک گوشه مخفی بماند بل‌که با گرمای آفتاب خشک شود، خیلی به‌تر است تا هم‌زدنش...
نکته‌ی نهم
جمهوری اسلامی منهای هاشمی به علاوه‌ی مصباح، نه #حرم بل‌که حیاط‌خلوت غده‌ی چرکین پای‌داری است. کاسبان قاسم فراموش نکنند که سردار رزمندگی به رغم مصباح چه ارادتی داشت به سردار سازندگی. بدبختی حتی در ابراز ارادت به سیدالشهدای مقاومت هم #صادق نیستند این سوپرانقلابی‌های دانش‌گاه تهی از امام صادق...
نکته‌ی دهم
ثروت زمان شاه بی‌ربط به انقلاب هاشمی نبود، پیکان سفید انقلاب بدون بنزین، تا مدرسه‌ی علوی هم نمی‌توانست برود‌؛ بردن خمینی با لندکروز مشکی به بهشت‌زهرا پیش‌کش! مدیر کیهان حیا نمی‌کند که در چرک‌نامه‌اش، کمک مالی زنده‌یاد #هاشمی را فقط محدود به «منافقین بعد از این» می‌کند؟ اقلاً خامنه‌ای معنای این فراز از یادداشت را به خوبی می‌فهمد...
مصباحیست‌ها در برابر این همه #استدلال اگر به جز فحش و مغلطه بل‌که تهمت زشت و پلشت حرام‌زاده- که بیش‌تر اهانت به شهید است تا فرزند شهید- حرف دیگری هم برای گفتن دارند، می‌شنوم! اگر نه، به حرمت #حق بل‌که به احترام ح‌ق همان به که #سکوت کنند. این برای مصباح هم به‌تر است. قطع به یقین، مسؤل فقر قلم در جناح بی‌هنر سوپرانقلابی- که روز به روز دارد از برادران باکری خالی‌تر و از برادران جلیلی پرتر می‌شود- ح‌سین ق‌دیانی نیست! بروید گریبان سرهنگ‌هایی را بگیرید که به اسم کار فرهنگی، از سرهنگ‌زاده‌ها پدیده‌هایی بدتر از آقازاده‌ها ساختند؛ آن‌هم با بیت‌المال مردم! اولاً #قلم باید از درون بجوشد. ثانیاً #نویسندگی کار هر بی‌هنری نیست. ثالثاً این #غرور -و صدالبته فقط در مقابل جماعت کور مذکور- بدیهی‌ترین حق مسلم من است...
#حق
#حسین_قدیانی
https://t.me/ghete26

This comment was minimized by the moderator on the site

لایحه حجاب قانون نیست
جرات داشته باشید و بگویید فرمان رهبری است

سعید شریعتی فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت: «به تلویزیون آمدم که بگویم:
«کلاهبرداری است که شما حجاب را بر اساس فرمان اعمال کنید و بگویید قانون است.جرات داشته باشید بگویید حکم حکومتی است! فرمان رهبری است؛قانون نیست، قانون معنی دارد.

در کشور ما موقعی می‌توانیم بگوییم قانون است که:اولاً اکثریت جامعه نماینده داشته باشند،ثانیاً این نمایندگان بتوانند قانون را مطابق رای اکثریت تغییر دهند.
این لایحه حجاب که درست شده، قانون نیست. خوب یا بد، قانون نیست.

ما درباره دو مقوله متفاوت «قانون و فرمان» حرف می‌زنیم.رهبری فرمان‌های دیگری هم داده، فرمان فرزندآوری هم داده‌اند.

https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0

This comment was minimized by the moderator on the site

دیدگاه امام خمینی در رابطه با دیکتاتوری در جمع مسئولین : 

« شما وکیل مردم هستید، نه ولیّ مردم!
اکثریت هر چه گفتند آرای آنها معتبر است؛ شما ولی آنها نیستید که بگویید این به ضرر شماست.
ماموریت شما تا آن حدود است که با مردم بسازید.
ملت می خواهد به خطا برود شما چکار دارید..

از مفاسدی که دیکتاتوری دارد و دیکتاتور مبتلا به آن هست این است که یک مطلبی را که القا می‌کند، بعدش نمی‌تواند،
قدرت ندارد بر خودش که این مطلبی که القا کرده است اگر خلاف مصلحت است،
اگر خلاف مصالح، فرض کنید، کشور خودش هم هست، خلاف مصلحت ارتش هم هست،
نمی‌تواند که از قولش برگردد؛ می‌گوید: گفتم، و باید بشود!

این بزرگترین دیکتاتوری‌ هاست که انسان به آن مبتلا هست که «چیزی که گفتم باید بشود» ولو اینکه یک کشور به تباهی کشیده بشود.

این دیکتاتوری هیتلر از این قماش دیکتاتوری بود که وقتی مثلاً مشاهده این معنا را می‌کند که خطا کرده است و نباید این‌طور حمله را به مثلاً شوروی بکند، این را اظهار نمی‌کند؛
عقیده‌اش این است که «باید این کار بشود» «گفتم و باید بکنم».

@Falaakhon

This comment was minimized by the moderator on the site

مسعود روغنی زنجانی: حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی شکل گرفته است

در حال حاضر وضع ایران، وضع خوبی نیست.

روان جامعه روان پرتلاطمی است.

جمهوری اسلامی را محصول عملکرد صنف سیاسی روحانیت میبینم.

وقتی در قانون اساسی اختیار مطلق به رهبری داده میشود، تمام اصول قانون اساسی منتفی است.

رهبری حتی اختیارات مجلس را هم تفویض کرده است.

در دنیا هیچ جایی را پیدا نمیکنید که حوزه حاکمیت دو خزانه‌ای باشد. یکی دولت به معنی دولت و یکی نهاد رهبری که برای خودش بودجه‌های جداگانه و وسیعی دارد و به هیچ وجه در چرخه بودجه ریزی کشور نمیاید.

به چه دلیل منابعی که در اختیار نهاد رهبری قرار میگیرد، فعل و انفعالات مالی که در حد وسیع و گسترده انجام میگیرد، نباید گزارشش به مردم داده شود؟

اصلا مگر میشود حاکمیت دو خزانه داشته باشد.

مسعود روغنی زنجانی عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی و معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور در دولت میرحسین موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی بوده‌است.

فایل کامل و بدون سانسور نشست «بازنگری قانون اساسی؛ ضرورت ها پیامد ها» در کافه خبر کلاب هاوس هم اکنون در https://youtu.be/TJJm21HIhLs

This comment was minimized by the moderator on the site

قرار بود تاج برود یا تاج‌دار؟!

مجتبی لطفی
شیخ کاظم صدیقی در نماز جمعه در باره راس هرم قدرت و رهبر گفته است:
" ...او خودش خودش نیست و خدا در او تجلی کرده است... ولیّ صاحب دارد، ولی عبد است، عارف و عابد است... الان هم که پیروزی درخشان و معجزه آسای ما را در جنگ نرم، جنگ صنعت و فن آوری می‌بینید والله همه در گرو مدیریتی است که نفسانیت ندارد از هوای نفس خلاص شده است و با همه وجودش در اختیار خداست و خدا هم قدرت و حکمت خودش را در این مرکزیتی که تمام مردم اعضا و ایادی او هستند و او آن قدرت را از خدا می‌گیرد، به همه اعضا قدرتش منتشر می‌کند"

نگاه غلو آمیز به یک بشر جایز الخطا تنها یک اشکالی نیست که امام جمعه منصوب همان انسان و بشر، در جایگاه خطابه به آن دامن می‌زند. و از جهت دیگر یک نگاه خاص و ارادتمندانه و یا کلامی به جایگاه رهبری نیست بلکه اگر نه تنها وی بلکه هیات حاکمه نیز در مقام اجرا چنین نگاه و برداشتی از جایگاه رهبری داشته باشند کاملا ضدیت فاحش با قانون اساسی و قول قرارهایی دارد که آیت‌‌الله خمینی و حتی خود رهبر کنونی در باره رهبر و جایگاه مردم داشتند.

"تجلی کردن خدا در رهبر، و مردم ایادی و اعضای آن مرکزیت بودن، و اینکه این ولیّ صاحب دارد" همگی یعنی مشروعیت راس هرم از ناحیه خداست و مردم در انتخاب وی به تعبیر آقای مصباح یزدی هیچ کاره هستند. و نهی نکردن رهبر از این گونه اظهارات از ناحیه منصوبانش چه برداشتی در پی دارد؟
اگر قوای سه گانه را نیز به تعبیر آقای صدیقی ایادی رهبری بدانیم، معنا و مفهومش این است که نقش مردم تشریفاتی و هدر دادن وقت و هزینه است و فقط پز دادن به اینکه ما فلان تعداد انتخابات تا حال داشته‌ایم.
مشکل این نیست که چنین نگاهی به مقوله رهبری درست است یا درست نیست، که نادرست است؛ بلکه مشکل نقض عهد و پیمانی است که با عنوان جمهوریت، مردم را به مبارزه با رژیم شاه فراخواند، با شعار خدا/شاه/ میهن، مبارزه کرد، خون‌ها ریخته و خون دل‌ها خورده شد که تاج برود و نه تاج‌دار و نه اینکه همان دیدگاه تاج منشانه در عمامه با رنگ و بوی دینی منطبق گردد.
@Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

پژواک گسترده نقد یک روحانی بر ولایت مطلقه فقیه در فضای مجازی

مهدی نصیری

مناظره اخیر مجتهد و فقیه جوان آقای شهاب الدین حائری شیرازی در باره نقد و بررسی رهبری آیت الله خامنه ای با آقای ذوعلم، از مرتبطان با دفتر رهبری، بازتاب بسیار گسترده ای در فضای مجازی داشته است. مردم در این مناظره حرفهای دلشان را - که هر عاقل و خردمندی با کمترین توجه و التفات به آنها می رسد و تنها جهل ایدئولوژیک و منفعت بَری از نظام مانع رسیدن به چنین نقدهایی است - شنیدند و بالاخره مشاهده کردند که فردی پیدا شده و در مناظره ای جسارت کرده و حاکم علی الاطلاق و واجد همه قدرتها و قداستهای جمهوری اسلامی را که سی و چهار سال در رأس قدرت است و کمتر مسئولیت اِعمال این قدرت مطلقه خود را می پذیرد، به مهمیز نقد و پرسش کشیده است.

اما وجه دیگر ماجرا این است که این نقد توسط یک روحانی صورت گرفته و یکی از مدلولهای آن این است که نباید کسانی همه روحانیت را با یک چوب برانند.

البته بزرگترین مسئول وضع موجود کشور صنف روحانیت است و ولایت مطلقه فقیه از دل حوزه های علمیه بیرون آمده است اما اولا از روز آغاز حرکت آیت الله خمینی، طیفی قابل توجه از روحانیت از منظر فقهی و یا سیاسی و اجتماعی مخالف این حرکت بودند و ثانیا بخش مهمی از کسانی هم که موافق آقای خمینی بودند، پس از انقلاب مسیر خود را از ایشان جدا کردند که یکی از نامدارترین آنها مرحوم آیت الله منتظری بود و بعدا هم این ریزش در میان روحانیت تا به امروز تداوم پیدا کرده است.

آقای شهاب الدین حائری در زمره این ریزشهاست که بیش از یک دهه است منتقد جدی و صریح جمهوری اسلامی و روحانیت حاکم و از جمله منتقد مرحوم پدر خود و نیز آقایان خمینی و خامنه ای است.

بنده می خواهم به بهانه این مناظره ی فراز شده در فضای مجازی، از موضع یک طلبه و روحانی، به روحانیت ایران یاد آور شوم که اگر امروز در برابر حکمرانیِ آغشته به ظلم و استبداد و فساد و ویرانگری و ناکارآمدی و فلاکت آفرین جمهوری اسلامی که در رأس آن یک فقیه و روحانی قرار دارد و واجد همه قدرتهاست و طبعا او مسئولِ اول رسیدن ایران به نقطه کنونی است، سکوت کنند و وظیفه دینی و انسانی خود را در دفاع از مردم و خلق که خداوند آنان را عیال و خانواده خود اعلام کرده، انجام ندهند، در برابر نسل امروز و فردا هیچ جوابی نخواهند داشت و بزرگترین ضربه را از بدو تاسیس روحانیت شیعه خواهند خورد و به نظرم به جمع شدن بساط روحانیت در حدی بسیار گسترده و بقای حداقلی و بسیار محدود آن در آینده ایران منجر خواهد شد.

اگر روحانیت و مرجعیت شیعه مایل است نقشی در آینده ایران داشته باشد و منادی دین و مذهب تشیع باشد، این نقش به میزانی خواهد بود که روحانیون امروز در کنار مردم معترض و در تنگنای یک حکومت منحط مذهبی گرفتار شده ایران قرار می گیرند و صدای آنان می شوند و جامعه ایران را در عبور از حکمرانی کنونی و رسیدن به حکومتی مردم سالار و دموکراتیک یاری و همراهی می کنند.

@MohandesMirHosseinMousavi

This comment was minimized by the moderator on the site

وزیر ارشاد و 400 جوان حزب‌اللهی و مرجفون!

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از ورود 400 جوان حزب‌اللهی به وزارتخانهٔ تحت امرش تا آخر تابستان خبر داده است تا بدنهٔ آنجا را تغییر دهند.
زشتی وعدهٔ وزیر ارشاد بر هر آدم آشنا به مبانی حقوقی و سیاسی دولت‌های ملی در عصر کنونی آشکار است، اما زشت‌تر از آن اینکه آقای اسماعیلی زشتی وعدهٔ زشت خود را درک نمی‌کند و در ملٱعام به تصمیم خود افتخار می‌کند.
مبنای اصلی عدالت در جوامع کنونی، به رسمیت شناختن حقوق مدنی و سیاسی برابر تک تک اتباع کشور از طرف دولت‌هاست و همهٔ فرصت‌ها و مناصب مدنی و اداری و سیاسی باید بر اساس صلاحیت حرفه‌ای و تخصصی افراد توزیع شود.
از نگاه وزیر ارشاد اما گویی مناصب اداری این کشور، ارث پدری قشر خاصی از پیروان یک عقیده به نام حزب‌اللهی‌هاست و باقی اقشار و طبقات مردم، هیچ حق و حقوقی در این زمینه ندارند.
این نگاه، یعنی طبقه‌بندی جامعه به کاست‌های عقیدتی مختلف و توزیع حقوق و مزایا و امکانات و امتیازات اداری و اقتصادی و سیاسی بین اعضای یک کاست و محروم‌سازی کاست‌های دیگر از همهٔ آنها!
آیا حق‌خوری و ظلم و تبعیضی زشت‌تر و استخوان‌سوزتر از این در دنیا یافت می‌‌شود؟
کدام عدالت یا انصاف حکم می‌کند که 400 جوان حزب‌اللهی تا دو ماه دیگر جذب وزارت ارشاد شوند و همزمان جوانان مردم گروه گروه در پی یافتن شغلی راه آوارگی در بلاد غربت را در پیش گیرند؟
با چه مجوزی، سرزمینی را که ملک مشاع تک تک اتباع آن است، به انحصار یک کاست عقیدتی در می‌آورید و بعد بر این تبعیض خانمانسوز نام عدالت می‌نهید؟
بسیار وحشت‌انگیز است که مسئولان کشور با مؤلفه‌های عدالت در دولت ملی، تا این سطح ناآشنایند و بعد دم از عدالت هم می‌زنند!
با چنین وضعی، آقای رئیسی نگران شایعه‌سازی "مرجفون" است که بد را خوب و باطل را حق جلوه دهند.
کدام حق؟ کدام باطل؟ روز روشن در برابر انظار عموم، به اِعمال تبعیض عقیدتی افتخار کردن و بعد نگران مرجفون بودن؟
متأسفانه دستگاه ذهنی برخی مسئولان چنان بسته است که این بحث‌ها هر اندازه هم که تکرار شود، به ذهن آنها راهی باز نمی‌کند. راه خود را می‌روند و کار خود را می‌کنند و این هم نتیجه‌اش!
احمد_زیدآبادی @ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

مهدی نصیری در کلاپ نجات ایران:

طائب بعنوان سومین فرد نظام در جلسه‌ای برای طرح جانشینی مجتبی خامنه‌ای جلسه‌ای را ترتیب می‌دهد و بعد از جلسه خبر به رهبری می‌رسد و او بلافاصله طائب را عزل و مجتبی را به قم می‌فرستند.

یکی از عوامل فساد، ورود سپاه به اقتصاد بود و منافع بزرگی برای آقازاده‌ها و ستاد اجرایی فرمان امام داشت.

رویش در جمهوری اسلامی فقط جذب اراذل و اوباش برای سرکوب مردم است.

نظام دچار ریزش شدید حامی و طرفداران خود است و روز به روز دچار گسست با حامیانش می‌باشد.

این حاکمیت یکدستی که خامنه‌ای دنبال کرده است و در ۱۴۰۰ به این هدف رسید و دیدیم که نتیجه‌ای جز ناکارآمدی و بی‌سوادی ساختار رژیم نبوده

مردم‌ ایران با وجود چنین مسئولانی احساس حقارت می کنند.

نظام به تکاپو افتاده که در انتخابات آینده با ورود برخی اصلاح‌طلبان به سیستم از این یک دست سازی خارج شود.

باوجود اصرار خامنه‌ای بر نبود فساد سیستماتیک اما معتقدم فساد در بدنه سپاه و اوقاف که از نهادهای زیر مجموعه رهبری است ابعاد وحشتناک وسیعی دارد...

@noghteh3

This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد بدون تفکیک دین از حکومت، نمی‌توان به آزادی و عدالت رسید

جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد که سکولاریسم سیاسی، یک ضرورت اساسی است و یک نیاز جدی برای رسیدن به دموکراسی. این یکی از نتایج مثبت اما ناخواسته‌ی سیاست‌های نظام در این چهل‌ویک‌سال است. مراد از سکولاریسم سیاسی، جدایی دین و شریعت از دولت و قانون و تشکیل نظامی است که نسبت به ادیان بی‌طرف است و مدافع آزادی مذهب و نافی تبعیض‌های دینی. این روزها ما خیلی بهتر می‌توانیم ضرورت چنین سیستمی را درک کنیم. برای اینکه با گوشت و خون خود، فاجعه‌ی حکومت دینی را تجربه و حس کردیم و دیدیم که آمیختگی مذهب با سیاست و شریعت با قانون، تا چه اندازه می‌تواند زیان‌آور باشد. تجربه‌ی کرونا هم نشان داد که یک دولت دینی، که اولویت‌اش ترویج و تبلیغ و تحمیل یک دین و یک تفسیر از دین است، چگونه می‌تواند با همین نگاه و انگیزه راه را برای فاجعه باز کند.

مقدمه‌ی دموکراسیِ آزاد و حق‌مدار(لیبرال)، سکولاریسم سیاسی است. بدون تفکیک دین از حکومت، نمی‌توان به آزادی و عدالت رسید. در جهان معاصر، یک دولت دموکراتیک که بناست پاسدار حقوق و آزادی مردم و حامی عدالت و امنیت و حافظ قانون و نظم باشد، نخست باید سکولار باشد؛ باید از مذهب و شریعت جدا شود و اعتقادات دینی را به خود مردم و زندگی شخصی آنان بسپارد. نمی‌توان امروز حکومتی داشت که هم بر سیاست شرعی استوار باشد و هم بر عدالت و حق.

سکولاریسم لازم است اما کافی نیست. و نکته همینجاست. حکومت سکولار ضرورتاً لیبرال نیست بلکه می‌تواند استبدادی هم باشد. لذا سکولاریسم را باید در کنار دموکراسی و در پیوند با لیبرالیسم سیاسی پذیرفت. به تعبیر دیگر، دفاع از دولت سکولار و سکولاریسم سیاسی باید در ذیل گفتمان دموکراتیک(گفتمانی مدرن با تکیه بر عقلانیت، حقوق بشر، برابری در برابر قانون، نفی ولایت سیاسی و حکومت انتخابی و رضایتی) قرار بگیرد. در این‌صورت، راهِ سکولاریسم ستیزه‌گر و فاشیستی بسته می‌شود.

آزادی در هیچ جا پا نگرفت؛ مگر با سکولاریسم که پایه اصلی آزادی و دموکراسی است همراه شد.
✍️ناشناس

This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد بدون تفکیک دین از حکومت، نمی‌توان به آزادی و عدالت رسید

جمهوری اسلامی به ما ثابت کرد که سکولاریسم سیاسی، یک ضرورت اساسی است و یک نیاز جدی برای رسیدن به دموکراسی. این یکی از نتایج مثبت اما ناخواسته‌ی سیاست‌های نظام در این چهل‌ویک‌سال است. مراد از سکولاریسم سیاسی، جدایی دین و شریعت از دولت و قانون و تشکیل نظامی است که نسبت به ادیان بی‌طرف است و مدافع آزادی مذهب و نافی تبعیض‌های دینی. این روزها ما خیلی بهتر می‌توانیم ضرورت چنین سیستمی را درک کنیم. برای اینکه با گوشت و خون خود، فاجعه‌ی حکومت دینی را تجربه و حس کردیم و دیدیم که آمیختگی مذهب با سیاست و شریعت با قانون، تا چه اندازه می‌تواند زیان‌آور باشد. تجربه‌ی کرونا هم نشان داد که یک دولت دینی، که اولویت‌اش ترویج و تبلیغ و تحمیل یک دین و یک تفسیر از دین است، چگونه می‌تواند با همین نگاه و انگیزه راه را برای فاجعه باز کند.

مقدمه‌ی دموکراسیِ آزاد و حق‌مدار(لیبرال)، سکولاریسم سیاسی است. بدون تفکیک دین از حکومت، نمی‌توان به آزادی و عدالت رسید. در جهان معاصر، یک دولت دموکراتیک که بناست پاسدار حقوق و آزادی مردم و حامی عدالت و امنیت و حافظ قانون و نظم باشد، نخست باید سکولار باشد؛ باید از مذهب و شریعت جدا شود و اعتقادات دینی را به خود مردم و زندگی شخصی آنان بسپارد. نمی‌توان امروز حکومتی داشت که هم بر سیاست شرعی استوار باشد و هم بر عدالت و حق.

سکولاریسم لازم است اما کافی نیست. و نکته همینجاست. حکومت سکولار ضرورتاً لیبرال نیست بلکه می‌تواند استبدادی هم باشد. لذا سکولاریسم را باید در کنار دموکراسی و در پیوند با لیبرالیسم سیاسی پذیرفت. به تعبیر دیگر، دفاع از دولت سکولار و سکولاریسم سیاسی باید در ذیل گفتمان دموکراتیک(گفتمانی مدرن با تکیه بر عقلانیت، حقوق بشر، برابری در برابر قانون، نفی ولایت سیاسی و حکومت انتخابی و رضایتی) قرار بگیرد. در این‌صورت، راهِ سکولاریسم ستیزه‌گر و فاشیستی بسته می‌شود.

آزادی در هیچ جا پا نگرفت؛ مگر با سکولاریسم که پایه اصلی آزادی و دموکراسی است همراه شد.
✍️ناشناس

This comment was minimized by the moderator on the site

چطور شديم "جمهوري اسلامي" ؟

محمّد حسين كريمي پور

جمهوري اسلامي، يك نظام سياسي جديد و بيسابقه است. شايد بتوان آنرا پر سر وصداترين تلاش شيعي در پاسخ به مدرنيته دانست.

نظامي كه شماي اوليه اش در درسهاي دهه ٤٠ امام خميني در نجف، شكل گرفت يك "حكومت ديني" برياست فقيه بود. بروايت متن پياده شده آن دروس، هر فقيه عادلي كه حكومت تشكيل داد، اطاعت ازو واجب و ولايتش، همان ولايت انبياء عليهم السلام بود. حكومت اسلامي نه جمهوري و نه سلطنتي ، بلكه حكومت قانون الهي برمردم بود. پارلمان و قانونگزار بشري نداشت و قانون حكومت محدود به قرآن و سنت بود.
گويا در مدل آن زمان مرحوم امام، تغيير صحنه حكمراني بشر از انقلاب فرانسه تا مشروطه، يكسره نفي مي شد. در فضاي آكادميك حوزه كه جهان بيروني، جايي در قرن سوم هجري متوقف شده بود، غير ازينهم انتظار نبود.

اما امام، به شيوه خودش، قدرت مردم را مي شناخت . او از معدود روحانيون "آموزنده" بود كه حرف مرد را يكي نمي دانست. بگمان من در جريان مشاهدات و مراودات سياسي دوران تبعيد، دريافت كه در مدل " حكومت اسلامي" ، بايد جوري، حضور و اثر مردم را پر رنگ تر كند. خيلي طول كشيد تا امام، از نفي جمهوريت دست بكشد . در آستانه انقلاب، عبارت ناشناخته "جمهوري اسلامي" در ادبيات او، پررنگ شد.

وقتي نهضت فراگير شد، سخن از اسقاط سلطنت و ايجاد حكومت مردمي رفت. بين مردم، حرفي از ولايت مطلقه فقيه و مشروعيت متكي به آسمان نبود. حتي بعدها، وقتي مردم به توصيه امام، جمهوري اسلامي را فرياد زدند، روحشان هم احتمال نمي داد كار به ولايت مطلقه و نظارت استصوابي و عصر جنتي بكشد.

سلطنت زودتر از انتظار فروريخت.
روحانيت براي پر كردن خلاء قدرت، سراغ پيوند عجولانه و ناشيانه دو نظام ناساز "ولايت فقيه" و "دموكراسي" رفت. خيلي از مشكلات ما ناشي ازين التقاط است. نظامي ساختند كه منشاء و تكليف قدرت در آن، ابدا معلوم و شفاف نبود. فرض شد دو سلطان (يكي فقيه متكي به لاهوت و ديگري صندوق ريشه در ناسوت) در يك سرير شاهي ، شريك و همساز خواهند شد. و اين از مبنا، نشدني، غلط و محل تنازع بود. قدرت غيورست و شريك بر نمي دارد.

جرات روحانيت در سپردن سرنوشت يك ملت به يك مدل سرهم بندي شده، زاييده "ندانستن و نشناختن " بود. علماء از درجه پيچيدگي كشورداري و حكومت مدرن، اصلا تصوري نداشتند. مراجعه به آراء روحانيون شاخص در سالهاي ٥٦ و ٥٧ در مواردي مثل اقتصاد، بودجه، بانك، صنعت، ارتش، توسعه و روستا ، نشان از عمق اين ناآگاهي دارد. روحانيت ، قبل از تصرف قدرت، مشق شبش را انجام نداده بود. كشور صحنه آموختن حين حكومت شد و بهشت سعي و خطا!

يك مدل حكومتي با ايرادهاي اساسي زاده شد كه عملا فاقد اسناد پشتيبان و مباني فكري قويم بود. نه ديكتاتوري بود و نه دموكراسي و از قضا ايرادات هر دو را هم داشت. اصلاحات قانوني بعدي هم كار را بدتر كرد. امروز بعد از ٤٠ سال، وارث يك ساختار حكومتي پيچيده و شلوغ و در هم و بر همي هستيم كه گيج و نا كارآمد و فاسد است و بيشتر انرژيش در اصطكاك داخلي خودش هدر مي رود. عليرغم انبوه اسناد استراتژيك مصوب، حتي تكليف مدل توسعه مان روشن نيست. داستان دلخراش مدل ايراني اسلامي پيشرفت را يادتان هست؟

شك ندارم مدل "جمهوري اسلامي"، گرفتار آدمهاي اشتباه شد . بد پياده و بد اجرا شد. اما نبايد فراموش كرد كه خود مدل، ايرادات بنيادين جدي داشت .

https://t.me/M_H_Karimipour

This comment was minimized by the moderator on the site

دستمال آلوده

شورای سه نفره و شورای هفت نفره و دیگر شوراها که با مداخله و تصمیم شخص اول نظام ایجاد شده اند اندک بارقه های جمهوریت همچون همین مجلس نیم بند را هم به محاق برد تا کشور گامی بسیار بزرگتر از یکدست سازی مصطلح بسمت یکدست سازی جدید بردارد.

اشتباه بزرگ آقایان آن است که هیچگاه تمایلی به فهم واقعیتهای درونی خویش ندارند. و با دستمال کثیف بدنبال پاک کردن آیینه هستند.

مسببان وضع موجود مگر می توانند عامل تغییر وضع موجود باشند؟

اگر مجلس ضعیف است. اگر مجلس ملوک الطوایفی است.اگر دستگاه ها خر خود را می رانند!

مقصر اول و آخر کیست؟

شما یا مردم؟

این مجلس و مجلسهای قبل و این قوانین و این دستگاه های چموش منفعت پرست آیا زاده کسانی غیر از شورای نگهبان و دستگاه های امنیتی و پدرخوانده های آن ها بوده و هستند؟

یک زمانی راهکار را در ایجاد اینها یافتید. حالا می بینید با اینها نمی شود و باید اینها را دور زد. و باز با ذهن و جهانبینی ناقص خودتان تصور می کنید راهکار را یافته اید.

شما تا نپذیرید اصلی ترین عامل آسیبهای متعدد وضع موجود خودتان هستید. و باز تا نپذیرید برای اصلاح وضع موجود مهمترین عامل کنار رفتن خودتان بنفع اهل علم و تخصص می باشد. آب از آب تکان نخواهد خورد.

این دور تسلسل تنها سرمایه مادی و معنوی ملتی را به تاراج می برد.
تاراجی بدتر از تاراج مغول.
چراکه مغول دین را نتوانست از بین ببرد. بلکه حتی در فرهنگ ایرانی اسلامی نیز هضم شد. اما این اعوجاج به اسم حاکمیت دینی یقینا در حالت انفجاری خسران های زیادی برای دین خواهد داشت.

براستی که اگر حیا را از ساختار و جامعه ای بستانی نظام ارزشهای آن جامعه بصورت تدریجی بسمت رذائل دچار فرونشست خواهد شد. و مدینه فاسقه ای را خواهد ساخت.

ما در مسئولان با این حجم از خطاهای فاحش و بزرگ همراه با اصرار بر تکرار گذشته یقینا عنصری بنام حیا را مشاهده نمی کنیم.

آقا اصلا بیخیال ۸۴ میلیون ملت سرکار و مال باخته مادی و معنوی خودتان خجالت نمیکشید از خودتان؟

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

یادداشتی برای همسر شهید مطهری
عفت مرعشی همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی
وقتي ناگهان خبر فوت عزيزي را مي‌دهند، خاطرات و روزهايي كه با او گذراندي، از جلوي چشمانت به سرعت عبور مي‌كند و احساس دلتنگي فورا آدم فرا مي‌گيرد، دوست داري به هر صورت ممكن خاطره‌اش را زنده كني. اولين ديدار من با عاليه خانم، به سال‌ها قبل از پيروزي انقلاب باز مي‌گردد. آشيخ اكبر را در دهه ۱۳۴۰ به زندان برده بودند و آيت‌الله مطهري به همراه همسرشان سري به ما زدند و باعث آشنايي اوليه شد. گويا در ۱۴ سالگي با شهيد مطهري ازدواج كرده بودند و در كمتر از ۳۰ سالگي به نظرم هفت فرزند را كه فاصله كمي با هم داشتند، اداره مي‌كردند. من هم سه فرزند داشتم كه فاصله يك‌ساله با هم داشتند. شهيد مطهري، انسان وارسته و با دانشي بود كه رابطه بسيار نزديكي با آشيخ اكبر داشت. اهل روياي صادقه بود. خانم مطهري مي‌گفت كه شب آخر زندگي ايشان، نيمه‌شب از خواب بلند شد. گريه مي‌كرد و پا بر زمين مي‌كوبيد و مي‌گفت، الان پيامبر را در خواب ديدم، ايشان به من گفت كه فردا مهمان ما هستي. خود خانم مطهري هم خواب‌هايي مي‌ديد كه شبيه به روياي صادقه بوده و حتي بعد از شهادت آيت‌الله مطهري، بارها مي‌گفتند كه ايشان را در خواب مي‌بينند و هدايت زندگي و بچه‌ها را از آن دنيا نيز دارند. هر دو در ميانسالي و پيري به شوخي و جدي مي‌گفتيم كه اگر ما نبوديم، با اين تعداد فرزند و مشكلات زندگي، موفقيت در اهداف، براي همسران‌مان امكان‌پذير نبود. متاسفانه در جمهوري اسلامي، نقش همسران شخصيت‌ها ديده نمي‌شود و جالب اينكه هميشه هزاران تعريف و تمجيد از آيت‌الله مطهري مي‌شد، بدون اينكه يك كلمه از تمام مشكلاتي كه اين خانم فرهيخته تحمل و فرزندان و خانواده را اداره مي‌كرد و مواظب رشد همه‌جانبه فرزندان بود، گفته شود. متاسفانه بعد از پيروزي انقلاب، آيت‌الله مطهري در ميانسالي (حدود ۵۹ سالگي) توسط گروه انحرافي فرقان كه اين روزها هم گروه‌هايي با همان افكار افراطي به صورت علني ديده مي‌شوند و مسموم كردن دختر مدرسه‌اي‌ها، مي‌تواند از نمونه‌هاي آن باشد، شهيد شدند .
هيچ‌گاه نديديم كه خانم مطهري، علني گله‌اي از مسوولان داشته باشد و مي‌گفت كه در دوره طاغوت به آيت‌الله مطهري تهمت‌هايي مي‌زدند و خدا خواست كه رسالت خود را اين‌گونه به انجام برساند. امام هم گفت كه مطهري پاره تن او بود و آثارش بدون استثنا خوب است كه درباره هيچ شخص ديگري اين سخن را نگفته بود. خانم مطهري، با همه رنج‌هايي كه كشيد، هميشه به صورت شيريني خاطرات و خواب‌هاي خود را تعريف مي‌كردند حتي اگر بعضا تكراري مي‌گفتند، ولي آن‌قدر شيرين تعريف مي‌كردند كه حال حضار را خوب مي‌كرد.
با نگاهي به خاطرات خود در سال‌هاي گذشته، يادم ‌آمد كه با خانم‌هاي شهيد مطهري و شهيد عراقي، از طرف انصار المجاهدين به صورت ناشناس به سركشي چند صد خانواده‌هاي رزمندگان مي‌رفتيم و در مسير خانم مطهري از بعضي اظهارات دوستان شهيد مطهري گله مي‌كرد و براي شخصيت‌هاي انقلاب، از جمله آيت‌الله هاشمي سفارش امنيتي و حفاظتي زيادي داشت. من هم بعضي از گله‌هاي خود را به علي آقا لاريجاني در مورد صداوسيما از طريق ايشان منتقل مي‌كردم، هر چند كه شنيدم وقتي كه فرزند ايشان آقاي علي مطهري و داماد ايشان آقاي لاريجاني در انتخابات ردصلاحيت شدند، ايشان به بزرگ‌ترها گله جدي كرده بود.
در هر صورت، خانم مومنه‌اي بود به‌طور احسن به وظايف زناشويي و خانوادگي و تربيت فرزندان عمل كرد و چيزي جز عمل صالح از او نديدم. هر چند كه در اوايل دوره احمدي‌نژاد، به دليل مصاحبه يكي از فرزندان ايشان كه براساس شايعات بود، كمي از هم دور افتاديم و بعد هم به دليل كهولت سن و پيري، روابط رو به كاهش افتاد ولي روابط دوستانه خانوادگي خوشبختانه برقرار بود. موقعي كه ايشان بيمار شد، بيمارستان رفت، متاسفانه من هم به دليل پيري و عدم امكان حركت، نتوانستم از او در بيمارستان عيادت كنم. از اين نظر نيز حسرت مي‌خورم و لذا با اين چند كلمه اداي دين كردم.
اکنون با جدايي بخشي مهمي از نسل جوان از انقلاب، بيشتر از گذشته جاي شهيد مطهري خالي است كه با منطق و عقل به اسلام نگاه مي‌كرد و به سعه صدر و آزادي بيان معتقد بود، نه اينكه از خانواده شهيد مطهري دو نفر ردصلاحيت شوند و از خانواده هاشمي دخترم در زندان باشد و خانواده شهيد بهشتي، خانواده مرحوم منتظري و مرحوم طالقاني نيز سوابق تلخ برخورد را تحمل كرده باشند. اگر انقلاب مي‌خواهد بماند بايد به اهداف، تفكر و برنامه رهبران خود وفادار باشد.

This comment was minimized by the moderator on the site

مجلس زینتی خبرگان!

مهدی نصیری

سید احمد خاتمی سخنگوی مجلس خبرگان، در گزارشی از اجلاس اخیر این مجلس گفته است که خبرگان نسبت به دو مساله دغدغه داشتند: حجاب و گرانی.
و این بدان معناست که الباقی امور کشور بر وفق مراد آقایان است و هیچ نگرانی در باره اموری چون فقر و فلاکت فراگیر، سرکوب خونین مردم معترض، به حراج گذاشتن اموال عمومی تحت عنوان مولد سازی، اعدام بی گناهان، تحریمهای ناشی از سیاست خارجی غیر عقلانی، ارسال سلاح برای روسیه متجاوز، فروش نفت به ثمن بخس و دهها مساله و معضل دیگر ندارند.

ضمنا مشکل اول و آخر آقایان هم مساله حجاب است که به اقتضای تربیت فقهی رایج، مساله پوشش زنان، "کلان مساله" اکثر حوزویان است و از باب خالی نبودن عریضه به مساله گرانی هم اشاره ای فرموده اند، چه آن که بعید است حتی یک تن از این خبرگان به پشتوانه وجوه شرعیه و حکومتیه درکی عینی و ملموس از گرانی و تنگنای معیشت میلیونها ایرانی داشته باشند. و اگر واقعا مساله گرانی و معیشت برای این مجلس، جدی بود به جای سردار قاآنی که لابد برای تشریح فتوحات برون مرزی نظام جهت سخنرانی در اجلاس اخیر دعوت شده بود، از رییس جمهور و یا لااقل از وزیر اقتصاد دعوت می کردند.

هر چند در اصل ۱۱۱ قانون اساسی سخن از اختیارات و وظایف خبرگان برای نظارت بر رهبری و نهادهای وابسته به آن رفته است اما با وجود اصل ولایت مطلقه فقیه که رهبری را فوق قوانین اساسی و عادی، فوق شرع (قرائت شرعی رهبری بر همه قرائتهای دیگر حاکم است) و فوق عرف و عقل (فهم رهبری از همه فهمها عاقلانه تر است) می نشاند، دیگر وجهی برای نظارت خبرگان و هیچ شهروند و بنی بشری بر عملکرد رهبری باقی نمی ماند و همه ساختارهای به ظاهر دموکراتیک برای زینت بخشی به نظام در عرف جهانی امروز است که حکومت فرد محور را بر نمی تابد.

اجلاسیه های خبرگان که اغلب با دیدار با رهبری همراه است، عمدتا به منظور تجدید بیعت و ارادت صورت میگیرد و بعید است تاکنون حتی یک مورد در باره نظارت بر رهبری و حتی دستگاههای انتصابی رهبری، در این نشستها که هر بار صدها میلیون برای آن هزینه میشود، سخنی رفته باشد.
و اساسا چرا باید مجلسی که نمایندگان آن از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبانِ منصوب رهبری، رد میشوند، انگیزه و ایده ای در باره نظارت بر عملکرد رهبری داشته باشند؟!

از نکات جالب توجه در این میان اینست که بر اساس دیدگاه مرحوم مصباح یزدی، رهبری میتواند هر زمان و به هر دلیل که بخواهد مجلس خبرگان را منحل کند.
آقای مصباح حق خبرگان را هم برای عزل رهبری (به دلیل تصریح قانون اساسی) انکار نمیکند اما میگوید هر کدام که زودتر اقدام کرد، باید به همان گردن نهاد. گویا مساله به مثابه یک دوی ماراتن است که هر کس زودتر به نقطه پایان رسید، برنده است!

همچنین آقای مصباح توضیح نداده در شرایطی که فرضا مسابقه عزل و انحلال آغاز شود، آیا رهبریِ مسلط بر همه چیز، اجازه تشکیل اجلاس عزل را خواهد داد؟! و آیا صدا و سیمای تحت امر رهبری، بیانیه عزل رهبری را خواهد خواند یا اعلامیه انحلال مجلس خبرگان توسط رهبری را؟!

در هر صورت خبر بد اینست که ما به لطف! اصل ولایت مطلقه فقیه به دوران محمد علی شاه قاجار برگشته ایم که می گفت:
«رعیت را چه به سرکشی. رعیت را چه به استنطاق صاحبقران. رعیت را چه به فریاد حق‌طلبی! رعیت غلط می‌کند ما را نخواهد! ... ماییم که مالک ایرانیم! ...مصلحین فریاد قانون می‌زنند، مشق مردم سالاری می‌کنند! خدا لعنت کند یوسف خان مستشارالدوله بی‌شرف را که قانون قانون می‌کرد در این مملکت همایونی! خون، جواب آزادی(خواهی) است! ...ما رعیت سربه زیر می‌خواهیم، ما رعیت بله قربان‌گو می‌خواهیم. ... اینجا ممالک محروسه ایران است و ما هم قبله عالمیم و پرچم‌دار عدالت و پاکی! هر کس نمی‌خواهد بسم الله از این مملکت برود.» (دهخدا، علی اکبر، چرند و پرند، نشر طاهریان)

اما خبر خوب اینست که اکثریت قاطع ملت ایران پس از تجربه ۴۳ ساله نظام ولایت فقیه که هر روز به سمت اطلاق و عملکرد فراقانونی بیشتر میل پیدا کرد، از حکمرانی فردمحور عبور کرده و در پی نظام سیاسی دموکراتیک و مردم سالار به معنای واقعی کلمه است.
مردم ایران هم طعم تلخ استبداد شاهی را چشیده اند و هم طعم تلخ استبداد فقهی و دینی را و حالا در پی نظامی غیر استبدادی اند که در میان معدود روحانیانی چون شیخ محمد حسن نایینی و آخوند خراسانی و طالقانی و مطهری و بهشتی و منتظری و ...نیز حامی دارد. نایینی، حکومت استبدادی و فرد محور را عین شرک و کفر که حاکم آن بر اریکه خدایی تکیه زده، می دانست و شیخ فضل الله نوری را بابت دفاعش از استبداد، سخت سرزنش می کرد. //
٤/ ١٢/ ١٤٠١
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

علامه شعرانی: دموکراسی بهترین مدل حکومت در عصر غیبت است

مهدی نصیری

اخیرا مقاله ای خواندنی به قلم استاد سروش محلاتی با عنوان نظریه حکومتی علامه شعرانی (۱۲۸۱ ـ ۱۳۵۲ شمسی) منتشر شد که حاوی نکات مهمی بود اما مهمترین نکته آن توجه این عالم سرشناس به برتری حکومت دموکراسی بر دیگر انواع حکمرانی است، امری که در میان فقهای معاصر مورد عنایت افراد کمی چون نایینی و آخوند خراسانی و طالقانی و ... قرار گرفته است.
شعرانی قائل به نظریه ولایت فقیه در امر حکومت نبوده و حکمرانی ایده آل شیعه را صرفا با حضور و بسط ید امام معصوم ممکن و عملی میداند اما در عین حال از آنجا که وجود حکومت را در همه شرایط و زمانها امری ضروری میداند، مدل دموکراسی و مراجعه به آرای عمومی را بر حکومتهای مبتنی بر خلافت و سلطنت ترجیح میدهد
وی در حواشی اش بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی مینویسد:
«بر اساس لطف و حکمت الهی لازم است که برای هر زمان، پیشوای معصوم تعیین گردد و اطاعت او بر بندگان لازم است و این همان مدینه‌ فاضله‌ای است که حکما میگویند و فرمانروا از علم وحکمت برخوردار است و ما «عصمت» را به آن اضافه میکنیم و به گفته‌ فارابی پس از «مدینه‌ فاضله»، برترین نوع حکومت «مدینه جماعت» است که امروزه به «حکومت دموکراتیک» ترجمه میکنیم و اینک در بسیاری از مناطق مسیحی‌نشین دنیا پذیرفته شده است، «حکومتی عادلانه‌تر» از این نوع حکومت تا عصر ما سابقه نداشته که فرمانروایان عزل میشوند و هرگز نمیتوانند مستبدانه، نظرات خود را بر مردم تحمیل کنند.» (تعلیقة فی شرح اصول کافی ملاصالح، ج ۱، ص ۲۴۵. )
شعرانی، به تبیین این حکومت می‌پردازد و از آن جمله میگوید: «در فضای آزاد این جامعه، در هر رشته از کمالات، انسان‌های برجسته‌ای تربیت میشوند از قبیل حکماء، خطباء، شعر‌اء و...» و اضافه میکند: «فارابی بیش از هزار سال قبل، چنان حکومت‌های دموکراتیک امروزی را توصیف میکند که انگار امروز این دولتها را دیده و تجربه کرده و در آنجا زندگی کرده و پیشرفت‌های علمی و نوابغ آنها را می‌شناخته و توصیف او از وضع امروز این جوامع، مانند کسی است که تمام عمر خود را در واشنگتن یا لندن گذرانده باشد،» (همان ج ۵ ص ۲۵۷)
شعرانی حکومت معصوم را از مقوله ولایت و حکومت غیرمعصوم را در دموکراسی از مقوله وکالت می داند و مینویسد:
«فرمانروایی که از سوی مردم تعیین می‌شود، باید محکوم حکم آنها و مطیع خواسته آنها و مجری اراده‌ ایشان باشد، نه آنکه غالب و قاهر بر آنان باشد چون وظیفه‌ی او، همان وظیفه‌«وکیل» است، نه وظیفه‌ی «وکیل و قیّم» و وقتی اصل فرمانروایی به انتخاب مردم، تحقق می‌یابد، جایز نیست که رفتارش مخالف آنها باشد و از همین‌جاست که روشن می‌شود فرمانروایی که مردم انتخاب میکنند، نمیتواند به معنی «وجوب طاعت» از او و تسلیم در برابر فرمان او باشد بلکه فرمانروایی در این فرض به معنی آنست که حاکم درصدد تشخیص خواست مردم برآمده و رضایت مردم را درک نموده و به اقتضای آن اقدام کند. این، لازمه‌ عقلی تعیین حکمران از سوی مردم است مثل آنچه که در این عصر در حکومت‌های مشروطه یا جمهوری وجود دارد. در این نوع حکومت، فرمانروا الزاماٌ امتیاز و برتری از نظر عقل و تدبیر بر همه‌ شهروندان ندارد که موجب تفوق گردد و به فرض که او نسبت به هریک از شهروندان از این امتیاز برخوردار باشد، عقل او یک نفر، بر همه‌ عقل مردم امتیاز ندارد و حتی اگر این امتیاز را بر همگان هم داشته باشد، باز هم حق ندارد که رای و نظر خود را بر مردم تحمیل کند و برخلاف رضایت آنها اقدام کند چون اصلِ حقِ او در حکمرانی ناشی از رضایت و خواست مردم است و قهراٌ تعیین به انتخاب با اطاعت به اجبار، متناقض است. بر این اساس «وجوب اطاعت» فقط از فرمانروای «معصوم» که «منصوب» از طرف خداوند است تصور می‌شود، اوست که برای اجرای احکام الهی حتی اگر مردم راضی نباشند، دارای «ولایت» است.» (همان ج۵، ص ۲۴۲.)
البته شعرانی با اینکه در مورد حاکم معصوم ولایت و شایستگی او را برای حکمرانی ثابت می داند اما در عین حال از این نکته غفلت نمی ورزد که تحقق حاکمیت معصوم با زور و اکراه نیست بلکه مشروط به همراهی و ایمان مردم به اوست و از این جهت بین دموکراسی و حاکمیت معصوم اشتراک می بیند.
شعرانی می نویسد: «امام جز بر اساس احکام خداوند حکم نمی راند اما این در شرایطی است که اکثریت مردم به او ایمان آورده و پیروی از او را موجب سعادت دنیا و آخرت بدانند و از این جهت فرقی بین حکومت معصوم و حکومت دموکراتیک که در زمانه ما بهترین نوع حکومت است، وجود ندارد.» (همان، ج۵، ص ۲۴۵.)
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

Ali Shakourirad @alishakourirad · Jan 1
وقت‌وانرژی بیهوده‌ای صرف تدوین الگوی‌اسلامی‌ایرانی‌پیشرفت شد و گفتند از ابتدای سال ۱۴۰۰ اعمال می‌شود. اما به جای آن بیانیه‌گام‌دوم‌انقلاب که همسو با نظرات آیت‌الله_مصباح بود صادرشد.
حاکمیت_یکدست_ناکارآمد و مصائب بعد از آن مرهون آن نظرات و ترک مبانی نظری و قانونی جمهوریت است.


عباس عبدی @abb_abdi · Jan 1
امروز همکار محترمی از ایرنا زنگ زد و پس از توضیحات گفت که می‌خواهد در نقد اندیشه‌های آقای مصباح گفتگو کند. گفتم بجز مواضع عادی سیاسی، اگر از ایشان مقاله‌ای یا مطلبی دارند که واجد اندیشه‌ای باشد بفرستید، پس از خواندن نقد می‌کنم. اگر بود و فرستادند نقدم را خدمت شما هم تقدیم می‌کنم.


محمود صادقی @mah_sadeghi · Jan 1
گام اول انقلاب را با نائینی، طالقانی، شریعتی، منتظری و خمینی برداشتیم و می‌خواستیم جمهوری اسلامی (نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد) بنا کنیم، اما در گام دوم انقلاب جمهوری را خدعه دانستیم و می‌خواهیم با نظرات مصباح یزدی بقایای جمهوریت را منهدم و حکومت اسلامی را بنا کنیم.

This comment was minimized by the moderator on the site

محمّد حسين كريمي پور @M_H_Karimipour · 8h
سخنان نسنجیده و‌ مخرّب قاآنی یادآور آنست که سپاه را باید بجای خودش در پادگان و‌ مرز بر گرداند. دخالتِ روزافزونِ نظامیان در همهٔ ارکان کشور (دولت، مجلس، اقتصاد، بنگاه داری، رسانه، روابط خارجی، پلیس سیاسی و .. ) یکی از علل وضعِ حاضرست.


سردار سرلشکر اسماعیل قاآنی (امروز): "در تمام این خیابان ولیعصر که راه بروید یک زن باشرف را نمی‌بینید که غیرمحجبه باشد".
سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی: "همان دختر کم‌حجاب دختر من است. دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما، اما جامعه ماست."



رحمت‌اله بیگدلی @bigdeli1343 Dec 19
راه‌انداختن جنگ باحجاب و بی‌حجاب
باریش و بی‌ریش
تحریک مردم به عدم ارائه خدمات و فروش اجناس به بی‌حجاب یا باحجاب
و هر عملی که موجب آسیب به همبستگی ملی و تعمیق شکاف بین ملت شود خیانت به کشور و ملت است!
امروز همبستگی ملی از نان شب هم برای ملت ما واجب‌تر است!

This comment was minimized by the moderator on the site

کج فهمی قالیباف از مطالبات مردم / اتحاد قالیباف و پایداری ها برهم خورد

امتداد- محمدپوریا بهشتی :

کمتر از دو سال به موعد برگزاری انتخابات مجلس آینده باقی مانده که اختلافات در درون مجلس که فکر می کردند با یکدست کردن آن می توانند «کارستان» کنند، آغاز شده است. حالا جریان انقلابی و سوپرانقلابی رودرروی هم قرار گرفتند و سیدمحمود رضوی به نمایندگی از محمدباقر قالیباف و سردبیر رجانیوز به نمایندگی از پایداری و سوپرانقلابی ها یکدیگر را متهم می کنند. حال آنکه هر دو از بانیان وضع موجود هستند که با ائتلاف پایداری و قالیباف در سال 98 آن را آغاز کردند و با توصیه به برگزاری «مشارکت حداقلی» برای ایجاد پیروزی در انتخابات 1400 آن را به سرانجام رساندند.

وقتی محمودرضوی از مشاوران و نزدیکان محمدباقر قالیباف به حسن عباسی حمله کرد، سردبیررجانیوز پاسخ آن را داد. مشاور قالیباف بعد از حمله چند باره حسن عباسی به فوتبالیست ها نوشت: «کاش دستگاه قضا به امثال آقای عباسی بفهماند از قضا متولی این فتنه تفکر سوپرانقلابی هایی از جنس ایشان با حرفهای شاذ و بی پایه و بی سرته شان هستند که به اسم دکترین سالها در حلق مردم فرو کرده اند. اقایان به همه اعلام کنید که حرف اینها از چه جنس است. جهالت، حماقت یا خیانت؟»

اولا او در این بخش منظور از فرو کردن «حرفهای بی سروته» به «حلق مردم» را درست تشریح نکرده است. باید گفت منظور مشاور قالیباف احتمالا طیف هایی از مردم هستند که اتفاقا به خود امثال رضوی و اصولگرایان نزدیک و شبیه هستند. همانها که سالها پای منبر امثال حسن عباسی می نشستند و حرفهای او را علیه اصلاحات و اعتدالگرایان با گوش دل می شنیدند و با دهانی باز این حرفها را به «حلق خود» راه می دادند.

ثانیا او در این توئیت دوگانه انقلابی (جریان اصولگرایی که قالیباف و حدادعادل قرار است آن را نمایندگی کنند) با سوپرانقلابی ها (جریان پایداری و نزدیکان دولت فعلی را) کلید زده و آنها را با سه صفت «جهالت، حماقت یا خیانت» توصیف کرده است.

پاسخ سردبیر رجانیوز

در پاسخ به محمود رضوی سردبیر رجانیوز که او را می توان نماینده جریان پایداری حاضر در دولت دانست، نوشت: «این توئیت را ببینید تا دقیقا متوجه شوید مواضع عجیب و غریب این روزهای رئیس قوه مقتننه از کجا نشات می گیرد. وقتی حسن عباسی متهم ردیف اول این فتنه باشد، طبیعا جلب نظر قاتلان بچه های مردم با «حکمرانی نو» اولویت می شود. همین ها هم فردا منادی «وحدت در جبهه انقلاب» هستند.»

در پاسخ به او مشاور قالیباف بدون آنکه جرات کند نام «صادق محصولی» را بر زبان بیاورد او را متهم کرده است به اینکه در شرایط حاضر، از او خبری نیست. او می نویسد: « زمانی که در اغتشاش ها ، رییس مجلس حامی امنیت مردم بود، از حامی مالی شما خبری نبود».

نکته مهم اما در جایی است که می خواهد نشان دهد «مطالبات مردم» را می شناسد. مشاور قالیباف نوشته بود: «این اغتشاشات نباید باعث فراموشی مطالبات مردم معترض شود و باید برای پاسخ به مطالبات آن ها فکری کرد مخصوصا در حوزه های معیشت، مسکن ، اشتغال و گرانی».

مشاور قالیباف نشان داد که تا چه اندازه با مطالبات مردم بیگانه است. هم او و هم خود قالیباف که این روزها سعی می کند ژست «شنیدن صدای مردم» را بگیرد نمی بینند که مردم اگرچه مشکلات معیشتی دارند اما برای معیشتشان امروز در خیابان اعتراض ندارند. آنها هیچ امیدی به اینکه این مجلس و این دولت کاری برای معیشت مردم انجام دهد، ندارند. مطالباتش در کف خیابان اعتراض به اجبار و فشاری است که سالها امثال محمود رضوی در معید عبدالحمید محتشم در انصار حزب الله مشهد به مردم وارد کردند.

هم قالیباف هم پایداری از «بانیان وضع موجود» هستند. همانها بودند که راه احیای توافق را در دولت قبل مسدود کردند. اما در عین حال مردم ضمن تحمل فشار سنگین اقتصادی، مشغور اعتراض رفتارهایی هستند که آزادی آنها در سبک زندگی را به رسمیت نمیشناسد. در چنین شرایطی قالیباف نشان داده است که تا چه اندازه با مطالبات مردم بیگانه است.

امتداد
@emtedadnwty

This comment was minimized by the moderator on the site

صد رحمت به مار غاشیه!

محمّد حسین کریمی پور

ابن جُبَیر اندلُسی در امیرنشین شاطِبه (والنسیا) در اسپانیای اسلامی بسال ١١٤٥ میلادی متولد شد. ٤٣٠ سال از فتح اندلس و یک قرن از تقسیم خلافت مقتدر کوردوبا بین امیران مسلمان رقیب می گذشت. اسلام نه تنها در اروپا عقب می نشست بلکه مغول از شرق و صلیبی ها از غرب، بلاد مسلمان را در می نوردیدند.

ابن جبیر درس دین خواند و منشیِ دیوانِ امیرِ گرانادا شد. روزی امیر محض تفریح، هفت جامِ شراب به منشی متدین می نوشاند. گرچه برای دلجویی، هفت جام پر از دینارِطلا بدو می بخشد اما این تحقیر، روح مرد دانشمند را ویران می کند. گرانادا را ترک تا با انجام سفرحج، جانش را پاک کند.

در جبل الطارق بر یک کشتی ایطالی می نشیند و تمام طول مدیترانه را تا اسکندریه مصر می پیماید. صلاح الدین ایوبی، سپهسالار کُرد بر مصر حاکم است. از راه خشکی تا قاهره می رود. از دلتای نیل و از طریق دریای سرخ به جده می رسد. پس از زیارت مکه و مدینه، از طریق بیابان حجاز به بصره و بغداد و موصل می رود. تازه دهسال از مرگ نورالدین زنگی اتابَکِ فاتح تُرک گذشته است. از طریق حلب به دمشق و از جبل عامل به فلسطین می رسد. توصیف دقیق این دولتمرد دانا از احوال دوک نشین های صلیبی حاکم بر شام و لبنان و فلسطین، در تاریخ کم نظیر است. از طریق دریا عزم سیسیل می کند . کشتی اش غرق ، اما نجات می یابد. وقتی قدم به صیقلیه (سیسیل) می نهد، تقریبا صد سال ازسقوط یکی از شکوفاترین دولت های اسلامی اروپا می گذرد. هنوز سیسیل پر است از راه ها، بندرها، قصرها، مدارس، باغ ها و مظاهر میراث علمی و هنری تابناک مسلمانان. سرانجام پس از سه سال به گرانادا باز می گردد.

"سفرنامه ابن جُبَیر" روزنگارِ دقیق و ظریفی از این سفر است. او دو سفر دیگر به شرق می کند که مع الاسف از آنها سفرنامه ای در دست نیست. سرانجام طی سفر سوم، بسال ١٢١٧م. در اسکندریه در سن ٧٢ سالگی می میرد.

٩ سال پس از مرگش، زادگاهش والنسیا در دومینوی سقوط امیرنشین ها از کف می رود. غرناطه آخرین امیر نشین اسلامی اسپانیا است که در ١٤٩٢ فرو‌می ریزد.

قطعه ای از سفرنامه او را در قیاسِ بین حکمرانی صلیبیِ اشغالگر و حکمرانی مسلمانِ خودی، بر اساس مشاهداتش در قریه های لبنان، نقل می کنم :

“صبح روز دوشنبه قریه تِبین را ترک کردیم. خدا سرنگونش کند. تمام مسیرمان از باغهای متصل به هم و آبادیهای مرتب می گذشت. ساکنان همه مسلمان و با سلطه فرنگیان در رفاه بودند. به خدا از فتنه پناه می برم. در هنگام برداشت غله، نصفش ازآن فرنگی ها بود و برای هرنفر یک دینار و اندی، جزیه می ستاندند. البته سهم اندکی از میوهای اشجارهم می بردند. غیر از اینها، مُتعرِضِ مسلمانی نمی شدند. مسلمین مالک خانه خودشان بودند و همه امورشان به خودشان واگذار شده بود. تمام شهرهای ساحلی شام که در دست فرنگیان است، همینگونه بود. روستاها و شهرها و دارایی ها در دست مسلمین باقی مانده و ضبط نشده اند. مسلمانان این نواحی به وضع بد برادرانشان در آبادیهای اسلامی با کارگزاران مسلمان می نگرند. روزگار آنها را بر عکس خودشان، تهی از رفاه و مدارا می یابند. این مقایسه، قلبهاشان را لبریز از فتنه و تردید می کند. و این از فجایعِ واردِ بر مسلمین است. مسلمان ، از ظلم طبقه حاکم مسلمان به فغان است . اما مسلمان، روشِ حکومتِ فرنگیانِ ضدِّ اسلام را می ستاید و به عدالتش اُنس می گیرد. پس، از این حالت به خدا پناه می بریم...”ً

راست می گوید. اگر حکومت، رفاه و عدالت و حاکمیت قانون ببار نیاورد، مردم به مارِ غاشیه پناه می برند. حکومت بد، کاری می کند که مردمِ عاصی، عزت و اصالت وانهند و به هر کس و‌ناکسی آویزان شوند. با غریبه بسازند یا جلای وطن کنند.
نور به قبرش ببارد . سخنانش از پس ٩ قرن، هنوز توصیف حال خاورمیانه است.


https://t.me/M_H_Karimipour

This comment was minimized by the moderator on the site

بحران اقناع

در ادبیات سیاسی، صورت‌بندی‌های مختلفی از انواع بحران‌هایی که ممکن است هر نظام سیاسی با آن مواجه شود، ارائه شده‌است. یکی از آن بحران‌ها، "بحران اقناع" است.

خلاصه‌ی بحران اقناع این است:

زمانی که میان مردم و حاکمیت، مثلا در باب چگونگی و چرایی یک رو‌یداد و اتفاق، اختلاف نظر رخ دهد، نظام سیاسی مستقر و صاحبان قدرت، نمی‌توانند آن اتفاق را توجیه و افکار عمومی را قانع کنند. وقتی حکومت، قدرت اقناع خود را از دست می‌دهد، پرونده‌ی هیچ اختلافی مختومه نخواهد شد و بتدریج، اختلاف بر اختلاف، انباشت شده و روابط ملت با دولت به تیرگی می‌گراید. در چنین اوضاع و احوالی، وقتی رویدادی ناگوار رخ می‌دهد، جامعه در اثر بی‌اعتمادی به نظام سیاسی، هرگونه توضیح مسئولین و حتی مستندات را مخدوش می‌داند. در این وضعیت، هر توضیحی بی‌فایده است، و اتفاقا اصرار بر صحت مستندات، مسئله را پیچیده‌تر می‌کند.

نماد بحران اقناع در فرهنگ عامه، همان چوپانی است که به علت دروغ‌های فراوانی که گفته‌ بود، در وقت خطر و حمله‌ی واقعی گرگ، هیچ‌کس فریادهایش را باور نکرد. چوپان با گرگ روبه‌رو شد، زیرا به اهمیت اعتماد دیگران آگاهی نداشت و نمی‌دانست، روزی خواهد آمد که دروغ‌هایش او را به نابودی می‌کشید.
بحران اقناع، یعنی شهروندان، صدق مدعای حاکمان را باور نمی‌کنند و حاکمان هیچ راهی برای اثبات ادعای‌شان در اختیار ندارند. بحران اقناع، نشان می‌دهد که پیش از این، کاخ "اعتماد" مردم به منزله‌ی ضرورتی بنیادین، به تیشه‌ی بی‌خردی سیاسی فرو ریخته است. وقتی اعتماد سیاسی به‌صورت نگران کننده کاهش می‌یابد، آن‌گاه جاده‌ی اقناع، به‌طور کامل مسدود می‌گردد. "اعتماد"، رکن پایه‌ای و سرمایه‌ی اصلی در هر ارتباط است.

نشانه‌های آشکاری وجود دارد که شرایط کنونی کشور، به‌سمت "حداکثر سوتفاهم" میل پیدا کرده است. به‌تعبیر دیگر، فضای روان‌شناختی سیاسی، مملو از بی‌اعتمادی و سوظن است. این سخن بدان معناست که می‌توان حدس زد هرگونه کوشش حکومت برای تنویر افکار عمومی و گزارش مربوط به مرگ "مهسا امینی"، به بن‌بست می‌خورد و مورد پذیرش جامعه قرار نخواهد گرفت. نه از آن‌رو که گزارش‌ها الزاما کذب‌اند، بلکه به این علت که جامعه اعتمادش را به حاکمان از دست داده‌ است.

بهترین و گویاترین شیوه‌ی سنجش اعتماد مردم به اربابان قدرت، دقیقا در کیفیت و کمیت پذیرش یا عدم پذیرش صدق مدعای حکومت از سوی مردم است. میزان وقت و تلاشی که باید صرف قانع شدن مردم کنند و مقدار حجم استنادات، نشان دهنده‌ی میزان اعتماد مردم است. هر چه اعتماد کمتر باشد، باید تلاش بیشتر و مستندات بیشتری فراهم کنند.  اما گاهی چنان اعتماد از دست می‌رود که هر تلاشی برای توجیه، بی‌فایده خواهد بود.

مسئله‌ی عدم توانایی حاکمیت در اقناع افکار عمومی در موضوع مهسا امینی، موضوعی نیست که به چند روز اخیر مربوط باشد. بلکه این مسئله، ریشه در ده‌ها سال بی‌توجهی و بی‌اعتنایی به نگرش مردم و بعضا دروغ‌ها و خطاهای اخلاقی دارد. مشکل، بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن را با یک بیانیه و یا اطلاع‌رسانی ساده حل و فصل کرد.
چاره‌ی کار در ترمیم جدی ساختار و مناسبات دولت با ملت و تغییر بنیادین در سیاست‌هایی ناکارآمد و بلکه مضر است که روح و روان جامعه را دستخوش رنج‌ها کرده است. به‌دست آوردن اعتماد از دست رفته، مستلزم کوششی جانکاه و البته خردمندانه است.

کاش حاکمان می‌دانستند سقف سیاست، جز بر ستون اعتماد مردم استوار نخواهد ماند. کاش می‌دانستند در نتیجه‌‌ی بی‌اعتنایی به ارزش و اهمیت اعتماد، سقف قدرت فرو خواهد ریخت.


علی زمانیان..... ۱۴۰۱/۰۶/۲۸

This comment was minimized by the moderator on the site

نظر شهید بهشتی درباره دیکتاتوری صالح

اصلا خدا از اول قرار نبوده یک مشت موجودی بیافریند که به زور به سمت کمال بفرستد. قرار آفرینش بر این نبوده است. قرار آفرینش بر این بوده است که در میان موجودات رنگارنگ این عالم، یک موجود آفریده شود به نام انسان. به این موجود استعدادها و نیروهای رنگارنگ بدهند، محیط رنگارنگ بدهند، در آن محیط انگیزه‌ها و عوامل رنگارنگ وجود داشته باشد، چهار قدم که در خیابان راه می‌رود، چهار انگیزه فساد ببیند، چهار انگیزه صلاح ببیند و بعد در میان این کشمکش نیروهای گوناگون و خواسته‌های درونی گوناگون، با بینش و سنجش و اراده‌ای نیرومند، خودش به سمت کمال جلو برود. قرار بر این بوده است.

در حکومت‌های دیکتاتوری، آن دیکتاتورهای صالح را می‌گوییم (دیکتاتورهای فاسد که هیچ)، دیکتاتور صالح حرفش چیست؟ می‌گوید این مردم عقل ندارند، شعور ندارند، خودشان نمی‌فهمند به چه راهی باید بروند. باید چه کار کرد؟ باید چنان آن‌ها را چشم‌ترس کرد که جرئت نکنند چپ و راست بروند. همان راهی را بروند که جلوی پایشان می‌گذاریم. آیا این‌گونه رژیم دیکتاتوریِ صالح از نظر شما برای زندگی بشر خوب است یا بد؟ می‌گویید بد است. چرا بد است؟ می‌گویید برای اینکه در این حکومت، اصلا انسان‌ها و افراد ملت هیج‌وقت رشد نمی‌کنند. خودشان هیچ‌وقت نمی‌فهمند که باید چه‌کار کنند.

قرار بر این است که محیط مساعدی برای رشد بشر به‌وجود بیاید که خودش برای رشد خودش تلاش کند. مردمی می‌گویند برای سعادت ملت‌ها و مردم کم‌رشد حکومت‌های دیکتاتوری صالح لازم است، که انسان را درست نشناخته باشند و خیال کنند انسان موجودی است که باید افسار گردنش بیندازند و به هر طرف بخواهند او را بکِشند.

ما اصلا این را جسارت به مقام انسانیت می‌دانیم. کسانی که انسان را درست شناخته‌اند می‌گویند معلمی که در کلاس بخواهد کلاس را با دیکتاتوری اداره کند، معلم خوبی نیست. مدیر مدرسه‌ای که بخواهد مدرسه را با دیکتاتوری اداره کند، مدیر خوبی نیست. پدر یا مادری که بخواهد در خانواده با دیکتاتوری بچه تربیت کند، پدر و مادر کم‌حوصله‌ای است؛ پدر و مادر رشدیافته‌ای نیست. فرمانروای ملت و کشوری که بخواهد مردمش را با دیکتاتوری به سمت صلاح ببرد، فرمانروای رشدیافته‌ای نیست. چون آدمیزاد در این محیط‌ها هیچ‌وقت رشد نمی‌کند و این اصلا جسارت به مقام آدمیزاد است، میدان رشد رو به آدمیزاد بسته می‌شود.

سیدمحمد حسینی بهشتی، در مکتب قرآن (تفسیر شهید بهشتی)، انتشارات روزنه، ج ۶، صص ۲۸-۲۷.

This comment was minimized by the moderator on the site

طالقانی: استبداد، لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید می شود

مهدی نصیری

امروز سالمرگ روحانی آزادیخواه و ضد استبداد آیت الله طالقانی است که یکی از کارهای سترگ او احیای کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» فقیه نامدار معاصر، آیت الله محمد حسین نایینی است. اثری که اگر مورد توجه و تدریس در حوزه های علمیه قرار می گرفت، شاید می توانست تاثیرات مهمی بر جمهوری اسلامی بگذارد و ساختار سیاسی را به سمت ولایت مطلقه نمی کشاند.

طالقانی بر خلاف ذهنیت غالب بر فقه و روحانیت و حوزه های علمیه، استبداد را ام الفساد می دانست و نه آزادی را:
«استبداد لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید می شود و بدون خشک نمودن این ام الفساد نهی از منکر در موارد طبقات و اشخاص یا بی اثر است یا اثر آنی دارد.» (محمد اسفندیاری، انسانم آرزوست، ص 198 نشر نگاه معاصر به نقل از پاورقی تنبیه الامه و تنزیه المله ص 52)

طالقانی به تأسی از نایینی، استبداد دینی را بدتر از انواع دیگر استبداد می دانست و در نقد و مذمت آن می نوشت:
«از قوای پاسدار استبداد، شعبه استبداد دینی است. کار این شعبه این است که مطالب و سخنانی از دین یاد گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد می آرایند و مردمی را که از اصول و مبادی دین بی خبرند و به اساس دعوت پیمبران گرام آشنایی ندارند، می فریبند و مطیع خود می سازند و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظل الشیطان را بر سر عموم می گسترانند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت، مردم را نگه می دارند. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و در پشت سنگر محکم دین نشسته اند، خطرشان بیشتر و دفعشان دشوارتر است. (پاورقی تنبیه الامه و تنزیه المله ص 120)

طالقانی استبداد دینی و سلب آزادیهای مردم را به نام دین، مقدمه بسط بی دینی و مادی گرایی در جوامع مسلمان می دانست:
«در هر جامعه و ملتی که ... حکومتها از این سلاح فطری بشری (دین) خواستند در راه ظلم و سلب آزادی حق مردم استفاده کنند، این بیماری (مادیگری) شایع می شود...پس از ظهور اسلام....مجالی برای ظهور میکروبها و بذرهای الحاد که در ایران و بعضی ناحیه های دیگر وجود داشت باقی نماند. ولی آنگاه که خلافت به صورت سلطنت درآمد و مردمی مانند بنی امیه زیر سپر دین، تمام مبانی دین را پایمال کردند و حقوق ملل مسلمان و آزادی بندگان خدا را از بین بردند...میکروب های نیم مرده مادیگری...جان گرفت. (محمد اسفندیاری، انسانم آرزوست، اندیشه نامه آیت الله طالقانی، ص 201، نشر نگاه معاصر)

طالقانی دال مرکزی امر به معروف و نهی از منکر را نقد و ایستادگی در مقابل حاکمان و صاحبان قدرت می دانست و از آن به عنوان سرّالاسرار دموکراسی یاد می کرد:
«اصل امر به معروف و نهی از منکر حق انتقاد و اعتراض است که قرآن به همه مسلمانان داده و روی این حق هر فرد عادی وظیفه دارد و بر او واجب است که در برابر انحراف و تجاوزات از هر کسی و از هر طبقه ای که باشد بایستد. این سرّ الاسرار دموکراسی و حق عمومی است. حتی یک فرد عادی می تواند به کسی که در رأس مملکت است، امر به معروف و نهی از منکر کند. همین شما که اینجا نشسته اید و صدها و هزاران گوش که سخنان مرا می شنوید نباید تعبدا قبول کنید. فرد فرد شما مسئولید به من بگویید اینجا اشتباه کردی و اینجای کلامت نابجا بود. اگر عده ای را برای مجلس خبرگان و مجلس شورا انتخاب کردید خیال نکنید که از شما رفع مسئولیت شده است. فرد فرد شما مسئولید و باید با تمام شعور و چشم و گوشتان مراقب اعمال اینها باشید.» (سخنرانی 23 مرداد 58)
یاد این روحانی مفسر قران، آزادیخواه و مردمی را گرامی می داریم.

This comment was minimized by the moderator on the site

امام مردم را مدیر جامعه می دانست و خود را ناظر اما رهبری خود را مدیر جامعه میداند

امام مردم را همه کاره می دانست اما رهبر منتخبان مردم را همکار می داند که غیر مستقیم آنها را انتخاب می کند

شهاب الدین حائری شیرازی
نگاهی به دفتر، تعداد کارمندان، انتخاب منصوبان، برخورد با منتخبان مردم، شیوه نظارت بر انتخابات،....
همه گواه آنستکه امام راحل سعی در نظارت کلی بر اداره امور دارد و خود را ناظر و تصحیح کننده میداند اما آیت الله خامنه ای خود را مدیر و اداره کننده جامعه میداند که برخی همکاران را خود مستقیما منصوب میکند و برخی دیگر را غیرمستقیم، یعنی به مردم پیشنهاد میدهد تا انها انتخاب کنند.

طبعا کسی که خود را مدیر جامعه ونه ناظر میداند دائره انتخاب مردم را به نحوی در نظر میگیرد که منتخب مدنظر بتواند گوشه ای از پروژه مدیریت و رهبری وی بر جامعه را به پیش ببرد.
انتخابات اخیر دقیقا در همین مسیر سیر کرد، رئیسی میتوانست مجری اراده رهبری باشد نه دیگری.

قانون اساسی به وضوح با شیوه نظارتی رهبر سازگار است نه مدیریتی.

در قانون اساسی رهبری تعیین سیاستهای کلی را به عهده دارد واجراء آن به عهده منتخب مردم است در حقیقت منتخب مردم که برخواسته از خواست و اراده مردم است مدیر است (مردم مدیرند) و رهبری به راهنمایی ونظارت کلی میپردازد نه اجراء و اداره.
مردم از طریق نمایندگان منتخب خود در مجلس نیز مطابق قانون اساسی مجددا مدیریت خود بر اداره جامعه را دو قبضه میکنند و باز رهبری از طریق شورای نگهبان حق نظارت بر مصوبات مجلس را دارد وبس.

اینکه میبینیم امام راحل میگفت "مجلس در راس امور است" اما امروز جلسه سران قوا کلا مجلس را به حاشیه رانده دقیقا تفاوت نظارتی دانستن رهبری است و مدیریتی.

کیفیت رد صلاحیت و عدم احراز صلاحیت کاندیدا ها در مناصب انتخابی نیز در دوره امام خمینی وایت الله خامنه ای کاملا متفاوت است چون یکی مردم را همه کاره میداند و خود را ناظر و دیگری خود را مدیر میداند و منتخبان را همکار، لذا به خود اجازه میدهد همکاران خود را انتخاب کند!

در دهه 70 و80 وقتی نظریه هایی را ایت الله مصباح در خصوص جایگاه مردم در جمهوری اسلامی مطرح کرد و گفت: "امام راحل برای بستن دهان دیگران گفت میزان رای مردم است و مردم چه کاره اند؟!...." و بعدا در همین زمان ایت الله مومن قمی بیشتر این مسئله را از نظر فقهی تئوریزه کرد و آقای شیخ محمد یزدی انرا با زبانهای مختلفی تکرار کرد نمیدانستیم که جمهوری اسلامی در مسیری دیگر افتاده.

امام راحل تیزبینی خاصی داشت ومیدانست اگر خود، مدیر باشد بزودی با هر خطای تصمیم گیری خدشه ای به جایگاهش در چشم مردم میخورد و از شأن رهبری وجایگاه وحدت بخش وی چیزی باقی نمیماند لذا نه دفتر عریض وطویلی درست کرد نه ائمه جمعه را نماینده خود در استان خواند ونه شأن خود میدانست که امام مساجد را حکم دهد.

در مهر ماه 68 رهبری حکم تاسیس امور مساجد را داد و امروز امام جماعت یک مسجد محله هم به مدیریت ایشان و از جانب ایشان با واسطه مسئول امور مساجد حکم گرفته منصوب میشود.

رهبری وقتی در قضیه واکسن صریح موضع میگیرند و آنرا مدیریت میکنند، نمیتوانند از تبعات آن مصون بمانند.

This comment was minimized by the moderator on the site

درخت خشکیده

رحیم قمیشی

- بابا، اگه برجام امضا بشه چه اتفاقی می‌افته!؟
نیمه شب است. نگاهش می‌کنم. دخترم است.
بعد از فوق لیسانس، تافلش را با هزار زحمت و با همان پول‌های توجیبی و عیدی هایی که جمع کرده بود و بدون گرفتن یک ریال از من گرفته. با اینکه به او گفته‌ام طاقت دوری‌اش را ندارم اما هنوز منتظر فرصت است برود...
خودم را گول می‌زنم؛
شاید او هم دلش نمی‌خواهد برود.
شاید او هم نمی‌خواهد غریبی بکشد!

نگاهش می‌کنم و برای اولین بار چند دقیقه هیچ نمی‌گویم.
متوجه می‌شود دارم فکر می‌کنم.
و سخت است برایم پاسخش را بدهم.
واقعا من مانده‌ام دروغ بگویم و امیدوارش کنم یا راستش را بگویم و آخر شبی، باز هم با اخلاقی درهم بروم و بخوابم.
و راستش را می‌گویم.

- دخترم، هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
فقط چند روز شادی می‌کنیم که گشایشی خواهد آمد، اما دو هفته بعد همه چیز می‌شود مثل اول، اگر نه بدتر.
دخترم، یادت هست همسایه روبرویی ما دو‌ درخت داشت خشکیده بودند، دو بهار و تابستان آمد، نه برگی دادند و نه باری، دو پاییز آمد نه برگ‌هایشان زرد و قهوه‌ای شدند، نه زیبایی آورد، دیگر آن درخت‌ها سایه‌ای هم نداشتند. شده بودند لانه موریانه‌ها و عقرب‌ها.
رفتم به او گفتم یک روز که این تنه‌ها بیفتند زندگی‌ات را هم خراب می‌کنند... اما او نخواست باور کند.
یادت هست که چه شد؟
با سرش تایید می‌کند و هیچ نمی‌گوید.
نمی‌خواهد صحبتم را قطع کند.
می‌فهمد خیلی جدی هستم.

- دخترم، راستش را بگویم. من هم سال‌ها همان همسایه شده بودم.
یک روز می‌گفتم اگر این کار بشود درخت دوباره جان می‌گیرد، یک روز می‌گفتم نه! آن کار.
یک روز می‌گفتم تنها یک انتخابات آزاد
یک روز می‌گفتم تنها یک عفو عمومی
یک روز می‌گفتم تنها تعهد به قانون
یک روز می‌خواستم مردمداری
یک روز که میرحسین آزاد شود
یک روز این همه به دختران‌مان گیر ندهند
یک روز جلو دزدی‌ها را جدی بگیرند
یک روز مطبوعات آزاد
یک روز دوره‌ای کردن واقعی فرمانروایی
یک روز بکارگیری جوان‌ها
یک روز اسلام واقعی....
یک روز پذیرش واقعیت‌ها و مشکلات
اما من اشتباه می‌کردم.
درخت پوسیده
موریانه زده
شده لانه عقرب‌ها

دلم نمی‌خواست دخترم را ناامید ببینم، اما نمی‌خواستم دروغ بگویم.
- عزیزم!
ما فکر کردیم اسلام و تاریخ برای حکومت و همه قواعدش دستور دارد، اما نداشت.
ما فکر کردیم کتابی داریم مقدس که بدون تعقل و زحمت راه نشان‌مان می‌دهد، اما نبود.
ما فکر کردیم می‌توانیم مستضعفین جهان را رها کنیم، اما نمی‌توانستیم.
ما فکر می‌کردیم اسرائیل و امریکا عامل همه بدبختی‌های ماست، اما نبود.
ما فکر می‌کردیم جنگ تمام شود همه چیز دیگر خوب می‌شود، اما نبود.
ما فکر می‌کردیم هر کس زندانی سیاسی قبل از انقلاب بود پس او فرشته است، اما نبود.
ما فکر می‌کردیم هر کس نماز خواند و روزه گرفت او دیگر خدایی است، اما نبود.
ما فکر کردیم تنها یک راه برای سرافرازی و پیشرفت هست...
اما اینطور نبود.

عزیزم، دخترم، ما وقتی خیلی‌ها فهمیدند اشتباه می‌کنیم، حتی خودمان، باز نخواستیم اشتباه‌مان را باور کنیم. از سر غرورمان، شاید نفهمی‌مان.
دخترم نمی‌بینی هنوز همان‌ها که چهل سال پیش بودند هنوز در قدرتند.
نمی‌بینی هنوز با چنگ و دندان دنیا را رها نمی‌کنند.
نمی‌بینی همه دلسوزان خون دل می‌خورند.
همه شما جوان‌ها گوشه گرفته‌اید.

شاید اولین بار بود دخترم می‌دید این همه صادقانه با او درددل می‌کنم. این همه راحت به او می‌گویم این درخت زنده شدنی نیست، این همه راحت می‌گویم اسلام با همه خوبی‌ها و بزرگی‌اش اصلا برای حکمرانی نیامده بوده...
خودم هم برایم سخت بود گفتنش.
چهل سال خودم را گول زده بودم.
نه حالا با این کار، نه حالا با آن کار.
اما دیگر هیچ اتفاقی حالم را خوب نمی‌کند.
جز اینکه با دخترم صادق باشم
و جلوی او فریاد بزنم
درختی که ما کاشتیم خشکیده...

عزیزم نگاه کن به آن جوانه‌های کوچک و نازک
آب را به آن جوانه‌ها بده
این درخت با آبیاری جان نمی‌گیرد.
فاطمه جان، تو دخترم هستی
نمی‌خواهم به تو دیگر دروغ بگویم!

اگر چه سال‌ها به خودم هم دروغ گفتم...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

فقیه نمی تواند دیکتاتور شود چون خود به خود ساقط می شود

خاطره‌ای از قدم زدن با آیت‌الله خامنه‌ای

ابوالفضل طریقه‌دار
روزی آیت‌الله خامنه‌ای دستم را گرفت و گفت: قدم بزنیم. راه افتادیم. دی‌ماه ١٣۵٨ بود. آن زمان در تهران دانشجو بودم. ایشان برای سخنرانی به دانشگاه آمده بود. پس از نماز ظهر و عصر از مسجد دانشگاه تهران که بیرون آمد، من کنارشان رفتم و نظرش را درباره عزاداری امام حسین از دیدگاه دکتر علی شریعتی پرسیدم. اینجا بود که دستم را گرفت و خواست به طرف ماشینشان قدم بزنیم. آن زمان، شخصیت‌ها محافظ نداشتند و خیلی راحت و نزدیک می‌توانستی با آن‌ها حرف بزنی. ایشان آن وقت، عضو شورای انقلاب بود، یک ماشین پیکان استیشن مغز‌پسته‌ای داشت و فقط یک راننده.

جواب داد: «علی» ( چون با دکتر شریعتی صمیمی بودند، اسم کوچکش را گفت) با اصل عزاداری مخالف نبود، بلکه با پیرایه‌های این مراسم، روی خوش نداشت. برگه‌هایی هم دست آیت‌الله خامنه‌ای بود و هنگام صحبت کردن، لوله می‌کرد.

در این هنگام یکی از دوستانم از انجمن اسلامی دانشگاه آمد و خیلی راحت گفت: حاج‌آقا من که در آذر ماه گذشته به قانون اساسی رای ندادم. آقا با خونسردی جواب داد: رای دادن، اجباری نبوده، شما آزادید، ولی می‌توانم بپرسم چرا؟ من زودتر از رفیقم جواب دادم که حاج‌آقا ایشان می‌گوید: من نمی‌دانم جمهوری اسلامی چگونه نظامی است؟ ولایت فقیه که در این قانون آمده یعنی چه؟ چگونه عمل خواهد کرد؟ رفیقم گفت: خدا وکیلی تو که رای دادی، معنای آن را می‌دانی؟ گفتم: من هم نمی‌دانم چیست، ولی به امام خمینی اعتماد دارم، من تعریف ولایت فقیه را در ایشان می‌بینم. دوستم گفت: برادر، قرار نبود دوباره حکومت، فردی شود. امام خمینی، رهبر صالحی است، ولی این همه اختیارات، خودبه‌خود مشکل‌زا خواهد شد.

آیت‌الله خامنه‌ای حرف‌های ما را با حوصله می‌شنید و با این سخن با ما خداحافظی کرد: عزیزم، فقیه نمی‌تواند، انحصارطلب و دیکتاتور شود، چون خودبه‌خود، ساقط می‌شود. وقتی از آیت‌الله خامنه‌ای جدا شدیم، تازه سر سوال‌های دوستم باز شد که: *ساقط شدن خودبه‌خودی، یعنی چه؟ با چه مکانیزمی؟چگونه می‌توان کسی را که همه‌ی ابزار و امکانات در دست اوست عزل کرد؟ و... @Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

30 خرداد 1400) مصوبه‌ی امروز مجلس یعنی فاجعه / به دو شورای عالی اختیار مطلق دادند هر تصمیمی مثل طرح صیانت در حوزه فضای مجازی و فرهنگی بگیرند و به کسی هم پاسخگو نباشند / مجلس صلاحیت رقبای خود را در حوزه قانونگذاری به رسمیت شناخت، یکه تازی هم تجویز کرد / با این مصوبه، تصمیمات این دو شورا قابل شکایت و نظارت نیست

علی اکبر گرجی حقوقدان برجسته درباره تصمیم جدید مجلس مبنی بر خارج شدن مصوبات شورای عالی فضای مجازی و شورای انقلاب فرهنگی از شمول آیین دادرسی دیوان عدالت اداری، می‌گوید که مجلس به عنوان اصلی‌ترین نهاد قانون‌گذار، به نوعی صلاحیت رقبای خود و نهاد‌های غیر انتخابی را در عرصه قانون‌گذاری به رسمیت شناخته است و با تصویب اصلاحیه امروز، به جامعه این پیام را ارسال کرد که هنوز به حاکمیت قانون، به معنای حداقلی کلمه اشراف ندارد./انتخاب @AkhbareFori

This comment was minimized by the moderator on the site

فاصله نجومی میان امامِ نشسته با ایستاده!

حسین جعفری

مقام رهبری گفتند: "نگذارید یاد امام در جامعه کمرنگ شود و امام را تحریف کنند."
و گرچه در سه دهه گذشته تحریف امام به لطف ارباب قدرت روز به روز بیشتر شده و مصباحیونی که در زمان امام از انقلاب مهجور و در رد و نفی اش تلاش می کردند، در این دوره مبین نظرات امام شدند و رسماً نظرصریح امام در مورد نقش میزان بودن رای مردم را تحریف کرده و او را متهم به تدلیس و فریب مردمش نمودند.
اما با توجه به جمله دیگر رهبری که:
"برخی امام‌خمینی را با امثال این حقیر مقایسه می‌کنند، در صورتی که فاصله بسیار زیاد است و نجومی است."
مناسب است بسیار مختصر در مورد فاصله نجومی میان رهبر موسس با رهبر قانونی مواردی تقدیم شود:

۱-آیت الله خمینی بدلیل پیشنیه علمی، فقهی، عرفانی و شخصیت کاریزماتیک کم نظیرش بی نیاز از تایید دیگران بود و لذا در برابر تملق، بسیار صریح و جدی داستان شرم آور و کریه تملق را در همان یکی دو مورد اول بست.
اما متاسفانه در دوره جدید؛ متملق نه تنها متنبه نمی شوند که بر صدر می نشینند
(کافی است به داستان سرایی های آقایان سعیدی، صدیقی و احمد خاتمی که جملگی ارتقاء جایگاه نیز یافتند توجه کنیم!)

۲-نکته بعدی اینکه امام خود را کارشناس نمی دانست و لذا به نظریات کارشناسان عمل کرده و صدالبته علاوه بر حمایت از تصمیم آنان، مسئولیتِ رهبری را می پذیرفت.
امام می دانست اگر مردم کارهای خوب کارگزاران را بپای رهبریِ داهیانه او می نویسند لذا حق هم دارند، اشکالات و نقایص کار را نیز برای او فاکتور کنند و او موظف است که به مردم حساب پس دهد!
(اوج این رویکرد در رفتار امام در جنگ بود که پس از آزادی خرمشهر علیرغم آنکه مخالف ادامه جنگ و عبور از مرز بود اما به توصیه کارشناسان عمل کرد و در پایان جنگ نیز با اتکا به جمع بندی نظرات کارشناسان، قطعنامه را پذیرفت.
واقع آن است در موضوع ادامه ی جنگ اگر نقدی به امام وارد باشد این است که چرا خودرای نبود و نگفت کارشناس نیستم اما فلان کنید!

۳- نکته بعدی اینکه امام در هیچ‌یک از دعواهای سیاسی جانب جناحی را بطورافراطی نگرفت و سعی در توازن قوا داشت، اگر اکثریت مجلس در اختیار جناحی بود، شورای نگهبان از جناح دیگر بود.
او تلاش داشت تا اختلافات سیاسی رنگ دینی نگیرد و به تکفیر نرسد.
امام اجازه نداد رهبری انقلاب با حمایت از یک جناح و اینکه یک جناح سخنگوی او شود، طرف منازعه قرار گیرد!

۴- امام آنچه را درست می دانست، صریح و شفاف با مردم و مسئولین در میان می گذاشت و از دوپهلو سخن گفتن احتراز می کرد، امام هیچگاه نظریاتش را غیر علنی و پنهانی با نام دیگران پی نمی گرفت.
امام منویاتی نداشت تا کسانی خود را متولی عمل به منویات امام معرفی کرده و منتقدان را بدلیل مخالفت با منویات رهبری مورد تهاجم و حصر و حذف قرار دهند.

۵- امام خود را رهبر و نه یک ابرمدیر اجرایی می دانست لذا در دوران رهبری اش در خصوص هیچ پروژه ی اجرایی سخن نگفت و انجام پروژه اجرایی را کلید نزد، خلاصه آنکه امام در وظائف دولت و مجلس قوه قضائیه دخالت نکرد و به همین جهت نیر نیازی به بیت وسیع و پیچیده به تعداد وزارتخانه ها و ... نداشت.( تعداد اعضای بیت امام با احتساب آبدارچی و ... به ۳۰ نفر نمی رسید!)

چه بسا بگویند:
"آیت الله خامنه ای وظیفه خویش را نظارت نمی بیند و خود را رهبر ایستاده میخواند (در برابر آیت الله خمینی که وی را رهبر نشسته می نامد) و به دخالت گسترده در امور مختلف معتقد است،بدون آنکه کمترین مسئولیتی بپذیرد یا پاسخگوی دخالت های خود باشد.
شگفت آنکه رهبر...در جلسات خصوصی اعلام میکند که هنوز از بخش عظیمی از اختیارات خود استفاده نکرده است و انتقاد معترضان وجهی ندارد."

‼️۶-امام در برابر انتقادات علنی نمایندگان مجلس سوم در مورد رویه شدن عدول از قانون و اینکه بسیاری از این رفتار غیر قانونی با اجازه امام است، مدعی نشد که ولایت فقیه اختیارات مطلقه دارد و اصول قانون اساسی در ذیل اصل ۱۱۰ است و هر که مخالف نظرات اوست باید حذف و حاکمیت یکدست گردد، بلکه شفاف قبول نمود که "مطلبی که نوشته‌اید کاملاً درست است. ...آنچه در این سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است" و صادقانه تعهد می کرد که"ان شاء الله تصمیم دارم در تمام زمینه‌ها وضع به صورتی درآید که همه طبق قانون اساسی حرکت کنیم. از تذکرات همه شماسپاسگزارم."

‼️۷-البته ممکن است آنانکه از سنگر حمایت از رهبری به آلاف و الوف می رسند از این جمله رهبری استفاده کرده و بگویند؛ دلیل فاصله نجومی میان آن امام و این رهبر آن است که امام نشسته بود و رهبر ایستاده! و روشن است که :
"لایستوی القاعدون ..و المجاهدون... و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما!

This comment was minimized by the moderator on the site

‍ رهبری روحانیت شکست خورده
مدت زمان رهبری باید محدود باشد

سید مصطفی تاجزاده
۲۲/فروردین‌ماه/۱۴۰۰

در دوم خرداد شعار ما بازگشت به آرمان‌های انقلاب بود و اکثریت مردم از آن حمایت می‌کردند. امروز شعار بازگشت جواب نمی‌دهد. ضرورت امروز بازخوانی انقلاب است.

به نظر من حکومت روحانیت شکست خورده است. این موضوع را باید با صراحت و شفقت بگوییم و تبیین کنیم که چرا روحانیت بازنده بزرگ پذیرفتن مسولیت حکومت بود.

روحانیت با پذیرش مسئولیت حکومت، هم دولت را از مسیر معمول و عرفی خود منحرف کرد و هم جامعه مدنی را تضعیف نمود و تعادل بین جامعه و حکومت را از بین برد. صریح بگویم هم به خود آسیب رساند، هم به حکومت لطمه زد و هم به جامعه. دین‌گریزی را نیز بسیار گسترش داد.

ما در ابتدای پیروزی انقلاب، از گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی دفاع کردیم. بعد فهمیدیم که اشتباه می‌کردیم و اکنون باید اعتراف کنیم ولایت فقیه نباید وارد قانون اساسی می‌شد.

واردشدن نظامیان به عرصه سیاست و انتخابات در تعارض با جمهوریت است. به نفع سپاه است که از این فعالیت‌ها خارج شود. اکثر سپاهیان نیز از وضع امروز ناراضی هستند.

انقلاب موفق آخرین انقلاب است. انقلابی که به انقلاب دیگری ختم شود، شکست‌خورده است.

اگر بخواهیم انقلاب اسلامی موفق شود باید کاری کنیم که جامعه به انقلاب دیگر نیندیشد. راه آن دموکراسی است و توسعه اقتصادی کشور.

مهمترین تفاوت سلطنت و جمهوریت از نگاه آیت‌الله خمینی این بود که در جمهوری، تمام مقامات موقت و منتخب مردم و پاسخگو هستند. باوجود این رهبر را هم مادام‌العمر کردیم و هم مطلقه. این برخلاف جمهوریت نظام است.

با توجه به تجربیات ۴۲ ساله، مادام‌العمری و نیز موروثی‌بودن را باید نفی کنیم. رهبر برای مدت معینی انتخاب شود و بعد برود کنار، مانند رئیس جمهور. این معنی جمهوریت است. وعده آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتو نیز همین بود.

@MostafaTajzadeh @AbdiMedia

This comment was minimized by the moderator on the site

نعل وارونه چرا؟/ عباس عبدی

۲۳ فروردين ۱۴۰۱ - 12 April 2022

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: متن زير قول طولاني از روزنامه كيهان است. سعي كردم كوتاهش كنم حيفم آمد كه آن را نخوانيد. بايد همه متن اصلي را خواند. «كيهان نوشت: بحران كمبود نيروي كارآمد يك بحران جدي است... چون تربيت مدير لايق براي پست‌هاي مهم مملكتي خم رنگرزي نيست كه فورا بتوان مدير توانمند توليد كرد...

سال‌ها بايد بگذرد تا يك رييس‌جمهور، وزير، قاضي، استاندار و فرماندار متخصص و متعهد و كارآزموده پرورش پيدا كند. لذا اگر جامعه‌اي با بحران كمبود مدير كارآمد صالح مواجه شود دست رهبر براي عزل و نصب مديران بسته مي‌شود و قدرت مانورش براي اقدام قاطع در مواجهه با لغزش مسوولان كم مي‌شود؛ زيرا اگر مديري را به علت برخي ضعف‌ها عزل كند مدير جايگزين بهتري ندارد تا به جايش بگمارد، چه‌بسا مدير جايگزين ضعف‌هاي مهم‌تر و خطرآفرين‌تري داشته باشد يا جاي خالي او مفسده بزرگ‌تر را به‌بار آورد كه آسيب‌هاي ناشي از به‌كارگيري او بيش از مدير اول باشد، چنانكه در مثال فوق كاملا اين امر مشهود است.

بحران كمبود نيرو به گونه‌اي است كه رهبر جامعه اسلامي نمي‌تواند آن را به صورت آشكار در ملأعام مطرح كند، چراكه از يك‌سو موجب سوءاستفاده دشمنان و تضعيف نظام اسلامي مي‌شود و از سوي ديگر برخي از خودي‌هاي سطحي‌نگر مي‌گويند اين چه مكتب و حكومتي است كه نمي‌تواند مديران لايقي تربيت كند تا جامعه و حكومت اسلامي را طبق موازين اسلامي اداره كنند. در حالي كه اگر دقت كنند و عميق به اين مساله نگاه كنند خواهند ديد كه پرورش يافتن مديران كارآمد ده‌ها شرط لازم دارد كه احراز همه آنها كار دشواري است.
امروزه نيز يكي از موانع عزل كارگزاراني كه ضعف‌هاي‌شان مشهود است مساله كمبود مدير لايق و كارآمد و جامع‌الشرايط است.» (پايان نقل قول)


متاسفانه بيشتر استدلال‌هاي نواصولگرايان تا همين اندازه غيرمنطقي و مخدوش و توجيه‌گرانه است. در اينجا بخشي از ايراداتي را كه به اين توجيحات وارد است مي‌توان برشمرد؛

۱ـ فرض كنيم كه تربيت افراد زمان‌بر است. آيا ۴۳ سال زمان كمي است؟ در اين مدت بيشتر افراد نسل اول مرده‌اند و نسل فاقد صلاحيت و به قولي بعضا ناصالح عهده‌دار امور مي‌شوند پس فاتحه انقلاب خوانده شده است. به علاوه فعالان انقلاب و مديران اول انقلاب كه همگي در نظام پيش بزرگ شده بودند را چه كسي تربيت كرده بود؟ فرض كنيم فرصت كافي براي تربيت بهتر از آنان نداشتيم، چرا پسرفت كرده‌ايم؟ خيلي ساده ائمه جمعه اول انقلاب را از هر حيث با امامان جمعه كنوني مثلا در تهران مقايسه كنيد، زمين تا آسمان تفاوت كيفي دارند. تقريبا در همه حوزه‌ها شاهد اين پسرفت جدي هستيم؟

۲ـ اصولا كي گفته كه تربيت افراد وظيفه حكومت است؟ حكومتي كه هر روز دولت آن و مقرراتش تغيير مي‌كند، چگونه مي‌تواند عهده‌دار تربيت مردم شود؟ دولت‌ها حتي در جهان توسعه‌يافته نيز چنين وظيفه‌اي ندارند. به‌علاوه در برخي موارد افرادي كه خارج از ساختار آموزشي و تربيتي رسمي فعاليت كرده‌ و تربيت شده‌اند، به مراتب پيشروتر و موفق‌تر بوده‌اند. وظيفه دولت‌ها نه تربيت افراد، بلكه ايجاد امكانات و برابري فرصت‌ها است كه در اين صورت خود مردم در گستره جامعه به بهترين شكل رشد مي‌كنند و تربيت مي‌شوند.

۳ـ عوامل موثر بر تربيت مديران چيست؟ آموزش، انتقال تجربيات، آزادي و فقدان رانت و برقراري رقابت براي بروز خلاقيت‌ها و رفع تبعيض است. اگر يك جامعه‌اي مديرانِ موفقي دارد، همين زمينه‌ها را بهبود بخشيده است. حالا بفرماييد كه كدام يك از اين عناصر در سال‌هاي گذشته بهبود يافته است؟ تامين نكردن اين زمينه‌ها سخت‌تر از تامين آنها است كه متاسفانه انجام نشده است. كافي است به وضعيت آموزش عمومي و دانشگاهي بپردازيد كه چند گام به عقب رفته و مدرك صوري و جعلي براي مديران جاي آموزش واقعي را گرفته است، از انتقال تجربه حرف نزنيم كه جز نفي مطلق پيشينيان هيچ چيز ديگري ترويج نمي‌شود و هر روز در حال اختراع چرخ هستيم. بهره‌مندي كافي از آزادي و رقابت براي بروز خلاقيت‌ها امري شوخي است.

از همه مهم‌تر وجود تبعيض در استفاده از افراد شايسته و كارآمد است، ملاك‌هاي غيرحرفه‌اي در گزينش‌ها گوياي اين ادعا است. كافي است به اظهارات فاقد مبنا و حتي نابخردانه برخي مديران توجه كنيم تا روشن شود كه چگونه در انتخاب مدير، قاعده رقابت و شايستگي ناديده گرفته مي‌شود. همين روزنامه كه سردمدار دفاع از وضع موجود و توجيه‌گر ناكارآمدي مديران است نشانه روشني از ناتواني مديريت‌ها در بيان يك گزاره فاقد تناقض است.

۴ـ اصولا در مفهوم تربيت حكومتي مدير، نوعي تناقض وجود دارد. به‌ طور طبيعي مديران نمي‌توانند افرادي بهتر از خود تربيت كنند، فقط به شرطي اين هدف محقق مي‌شود كه افراد تربيت شونده، آزادي عمل براي بروز استعدادهاي خود داشته باشند و بتوانند جاي مديران بالاتر را بگيرند. تا هنگامي كه آزادي ارتقا و فرهنگ شايسته‌سالاري تامين نشود، هيچ مشكلي حل نخواهد شد و روند نزولي كيفيت و صلاحيت مديران ادامه خواهد داشت.

اين پديده مثبت در ورزش وجود دارد. آنجا افراد برحسب شايستگي‌هاي خود بالا مي‌آيند و لزوما هم طرفدار حكومت نيستند، معمولا منتقد هم هستند، تقريبا هيچ كدام از آنان با رانت بالا نيامده‌اند. يا اگر هم رانتي بوده، در مقابل شايستگي‌هاي فردي آنان اندك است. اين امر در هنر با شدت كمتري وجود دارد. چون در هنر توزيع رانت فراوان است.

در ورزش اگر كسي را به تيم ملي راه ندهند، مي‌رود خارج بازي مي‌كند و مردم هم به عدم حضور او در تيم ملي اعتراض مي‌كنند. در هنر قضيه قدري متفاوت است. در سياست به كلي متفاوت است و انتخاب مديران ربطي با صلاحيت و شايستگي آنان ندارد، حتي درون گروه‌هاي حاكم نيز لزوما اصل شايستگي حاكم نيست، بلكه وابستگي و ارادت‌سالاري جايگزين لياقت‌سالاري است.

۵ـ خلاصه اينكه دوستان نعل وارونه مي‌زنند.
مدير خلاق و باصلاحيت و لياقت وجود دارد كم هم نيست، ولي يا حاضر نيست با اين سياست‌ها همراهي كند، يا از ابتدا امكان كار به او داده نمي‌شود و حذف مي‌گردد.

This comment was minimized by the moderator on the site

یادداشتهای درویشی:

گذری کوتاه بر آنچه گذشت
انقلاب با شعار جامعه بی طبقه توحیدی شروع شد با پیام اینکه روحانیون نباید مناصب حکومتی را اشعال کنند سرعت گرفت وبه پیروزی رسید خدمت به خلق ومسابقه در خدمتگزاری به فرهنگی اجتماعی شیب پیدا کرد انقلاب بعنوان مردمی ترین خیزش ضد خشونت لقب گرفت برای کمک به روستائیان در ساخت وساز خانه وجمع آوری ودرو محصولات کشاورزی دانشجویان دختر وپسر به اقصی نقاط کشور گسیل شدند جنگ شروع شد مردم عادی شهادت طلب شدندبرای رفتن به جبهه ها صف های طولانی تشکیل دادند میگ های روسی،سوخوهای روسی، خمسه خمسه های روسی، تانک های روسی، کلانشیکف روسی ووووووتا توانستند بمب وگلوله وآتش بر این کشورباریدند ومردم بی پناه ما فقط با اسلحه های باقی مانده از زمان شاه واسلحه های روسی غنیمت گرفته جلو ماشین جنگی عراق ایستادگی کردند در آن زمان لباس بسیجی پوشیدن حس خوبی داشت نشانه دینداری، وطن پرستی مردم دوستی وسلامت نفس وبی اعتنای به جاذبه های دنیوی محسوب می گردید مردم هم چنین معنایی از آن لباس دریافت میکردند ــــــــــــ جنگ تمام شد سازندگی برای جبران عقب افتادگی وخرابی ناشی از جنگ وایجاد خودکفایی شعار دولت شد طبقه جدید رانتخوار شکل گرفت استراتژی دولت سازندگی دولت کاسب بود به نحوی که وزارتخانه ها تلاش میکردند از نظر بودجه خود کفا گردندودر دل وزارتخانه ها شرکتها وبنگاههای اقتصادی فعال شدند تعدیل نیروهای انباشته در کارخانجات سیاست دیگر دولت بود ادارات دولتی به جان مردم افتادند هر اقدامی برای گرفتن پول از مردم بصورت سلیقه ای رایج شد پروژهای وزارتخانه ها به شرکتهای داخلی خودشان واگذار میگردید سپاه وجهاد وسایر نهادهای انقلابی هم به جمع پیمانکاران وپول سازان در آمدند خصوصی سازی باواگذاری اموال وکارخانجات به افراد خاص باترفندهای طراحی شده شدت گرفت وزرا، وکلا، بیوت مراجع، نظامیان، مدافعان رهبری همه ازین خوان یغما بهره مند شدند.قرض الحسنه ها ها،موسسات آموزشی، خیریه ها،مراکز فرهنگی خاص مثل قارچ رویدند زمین مجانی گرفتند،امتیازات دولتی دریافت نمودندوبه بودجه کشور وصل شدند طبقه جدید در کمتر از ده سال متولد شد زر وزور وتزویر با رانتخوری وبکارگیری قدرت سپاه در عرصه های غیر ازوظایف قانونی او وبر کشیدن مداحان برای تقویت خرافات وتبلیغ مناقب ومراتب حال وقال اصحاب قدرت مجتمع گردیدندچنان قدرتی ظهور کرد که دولتها در حد تدارکاتچی اصحاب قدرت تنزل پیدا کردندطبقه متوسط متلاشی وطبقه اشراف جدیدفربه ومتورم گردیدثروتمندانی با ژن برتر ظهور کردند که به تنهایی قادرهستند تمام ثروت پنجاه ساله رجال پهلوی رابه کسری از ثانیه خریداری نمایندباروی کار آمدن احمدی نژادکه نظر کرده امام زمان ومعجزه قرن لقب گرفته بود هم سردار سازندگی به حاشیه کشیده شد تا سرانجام به دست پرودگان خویش در حین شنای پروانه به پروازدر آیدوهم جهتگیریها انقلاب عوض شد نجات شیعیان جایگزین نجات مستضعفان گردید سازندگی درلبنان وعراق وسوریه وغیره بر سازندگی در ایران اولویت پیدا کرد،مخالف با غرب خصوصا امریکا شدت گرفت محو اسراییل هم آرام آرام به شعارها افزوده شد کاغذ پاره های متوالی شورای امنیت وتحریمهای ناشی از آن اقتصاد کشور را فلج نمودبازار کسب کاسبان تحریم رونق گرفت کرور کرور پول دلار،از فروش مخفیانه نفت وقیر وغیره به جیبها سرازیر گردید واردات بنجلهای چینی هم شکمهای زیادی را آکند.... سبیلهای چرب شده وسودهای مزه کرده باعث شدتا اشرافیت جدید مانع تعامل دولت نا توان اعتدال با جهان گردد دستاوردهای جنگ وتحریم چنان به ذائقه اشرافیت جدید خوش نشست که تصمیم گرفتند سنگر قدرت را برای همیشه مستحکم نمایند تا شرایط موجود همچنان باقی بماند جمهوریت نیم بند داخلی به سرعت وباابزارنظارت استصوابی به انتخابات دستوری استحاله گردید تمایل وتوافق وپیروی از منافع شرق جایگزین اصل انقلابی نه شرقی ونه غربی گردید فقر، فحشا، فساد، اعتیاد بی خانمانی، گور خوابی،وو..... بخش وسیعی از جامعه را دراختیارگرفته است در کنار این ویرانی انسانی،، کاخهای رویایی ، ثروتهای افسانه ای واختلاسهای چندهزار میلیاردی عده قلیل که مشترک یا موردحمایت قدرتمندان مادام العمردینی یاسیاسی ونظامی هستند چشم رابارانی و کام جان را تلخ می سازدحضور وورود بسیج در صحنه اجتماع برای مردم بی نواترس آور ووحشت زا گردید، آتش به اختیاران هر آزادیخواه وآزاده وآزادی رابه جرم غربزدگی ونفوذی ومخالف ولایت فقیه به مرگ ومشت نوازش میدهند واینهمه در حالی است که فرزندان وخاندان مدیران وتصمیم گیران کشوری در دنیای استکبار به تحصیل وتفریح وتجارت وزایمان مشغولند وبا خانواده های شهید پرور آن کشورها وصلت میکنندولی اینجامعلم کشور ما از فشار فقروناچاری خودسوزی میکندتادانش آموزانش هرروز صبح با مرگ بر امریکاوغرب کلاس درس را شروع کنند وملت همیشه در صحنه مجبورباشد باور کند که بزرگان انقلابی ما به سرعت در حال فراهم کردن
مقدمات ظهور امام زمان هستند تا عدل وداد را بر جهان کفرآلودحکمفرما نماید طنز تلخ اینکه هیچ یک از صاحبان همیشه در قدرت هم مسئولیت طبخ این آش آشفته را پذیرا نمی باشد.... بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران.....
آری چنین است برادر

This comment was minimized by the moderator on the site

اين شيوه حكومت داري، حكومت معاويه
هم نيست


رحیم قمیشی
در خبرها خواندم یک استاد دانشگاه کاشان به علت مشکلات مالی خودسوزی کرده.
در خبرها خواندم استاد فاضلی و استاد اباذری به دلیل نقدهایشان، از دانشگاه‌شان اخراج شده‌اند.
در خبرها خواندم ایران به دلیل شرایط تحریمی نفت خود را ده‌ها دلار ارزانتر، به چین می‌فروشد.
در خبرها خواندم توافقات بیست ساله با روسیه در شرف نهایی شدن است، و کسی نپرسیده با این وضعیت انزوای ایران در سطح بین‌الملل، آیا روسیه عاشق چشم و ابروی ماست که قرارداد دراز مدت امضا کند؟ یا قرار است این بار گاز ارزان یا اقلام دیگری روانه آنجا شوند و تسلیحات جدید و بی‌مصرفی خریداری شوند؟!
در خبرها خواندم با حذف ارز ۴۲۰۰ تومان در بودجه سال بعد قرار است تورم بالای هفتاد درصد را تجربه کنیم و دل‌مان خوش باشد که یارانه ۴۵ تو‌مانی‌مان شاید بشوند ۱۱۰ تومان!
من از آینده به وحشت افتاده‌ام.
کسی مرا بیدار می‌کند تا بگوید اینها همه‌اش خواب بوده؟

من خواب دیده‌ام که به اسم اسلام و خدا شده‌ایم مستعمره دو کشور بی‌دین و با سابقه بسیار بد!
من خواب دیده‌ام که ۹۰ درصد جامعه و بیشتر، مشکل معیشت روزانه‌شان را دارند.
من خواب دیده‌ام که معلمان کشورم هیچ انگیزه‌ای برای ادامه کارشان ندارند و درآمدشان از افراد بی‌سواد کشور هم کمتر شده!
من خواب دیده‌ام که جوان‌ها هیچ روزنه امیدی برای آینده‌شان نمی‌بینند.
دخترها دچار یأس شده‌اند...
لطفا بگویید من خواب می‌بینم.

یعنی واقعا کسی نیست با آمار علمی به آقایان بگوید شکاف طبقاتی به کجا رسیده؟ یا انها هم خواب دیدن را بر واقعیت ترجیح می‌دهند!
کسی نیست به آنها بفهماند جامعه بی‌دین شده، مردم خسته شده، حتی روحانیون با‌سواد، بسیاری از رزمندگان سابق، غالب اساتید دانشگاه‌ها، گروه زیادی از انقلابیون سابق، دیگر امیدی به بهبود ندارند!
من نمی‌دانم چه اتفاق دیگری باید بیفتد تا برخی از توهم بیرون بیایند، که این راه صحیح نیست.
نظام بدون مردم، بدون اساتید دانشگاه، بدون متخصصین دلسوز، بدون کهنه سربازان دل‌آزرده، بدون دلسوختگان امیدوار به اصلاح، که دیگر نظام نیست!
یک حاکمیت فردی است. یک کابوس است!
یک شبح از حاکمیت دینی است.
یک گندم نمایی است...

باز هم اخراج کنید، پس از آقای عبدالکریمی، آقای آقاجری، آقای بشیریه، آقای طباطبایی و صدها استاد دیگر، و ده‌ها مدرس حوزه حق‌گو، و معلمان بی‌شمار، باز هم اخراج کنید...
آقایان فاضلی و اباذری کم‌اند.
همه را اخراج کنید.
صبر کنید تا اساتید دیگری، معلمان بیشتری، مردم درمانده‌تری خودسوزی کنند، کشور را ترک کنند، بمیرند، تا شاید بیدار شوید، شاید شما چشم‌هایتان را بمالید.
شاید ما هم بیدار شویم!

این شیوه حکومت‌داری و مردم‌داری نیست.
این آن حکومت علی که چه عرض کنم، حکومت معاویه هم نیست، که می‌دانیم معاویه به اقتصاد مردمش لااقل می‌رسید!
ما از ادامه این وضعیت می‌ترسیم.
می‌ترسیم تاریخ ما را خیلی بد قضاوت کند.
می‌ترسیم آیندگان ما را نبخشند.
سکوت ما را
و خواب ما را...

This comment was minimized by the moderator on the site

عباس عبدی @abb_abdi · 10h
علم‌الهدی: اسلامیت نظام بالاتر از جمهوریت است.
کافی بود یک لحظه توجه کنند که رسمیت یافتن اصل نظام و قانون اساسی آن مبتنی بر رای جمهور بوده و نه برعکس. حتی کیفیت اسلامیت را نیز جمهور تعریف کرده‌اند.
بعلاوه حالا اسلامیت بالاتر هم باشد، وقتی جمهور قبول نداشت به چه دردی می‌خورد؟

This comment was minimized by the moderator on the site

وقتی دیدید سایه انسان های کوچک در حال بلند شدن است، بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است... سقراط

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا 12فروردین برای مانسل اولی های انقلاب اهمیت دارد
ماکه پیاده‌ نظام انقلاب درهمه صحنه‌ها ٬ از پیش از انقلاب تاکنون بوده ایم مدت هاست که مورد خطاب نسل های بعد قرار گرفته ایم که چرا انقلاب کردید.
12فروردین روزی است که بگوییم : ماکه بدنبال سرنگونی رژیم استبدادی شاه دل در گروی ٱرمان های امام خمینی نهادیم اشتباه نکردیم و امام بلافاصله پس از سقوط استبداد رفراندوم تشکیل جمهوری را برگزارکرد 12فروردین روزی است که بگوییم: امام خمینی ما را فریب نداد تا بجای جمهوری اسلامی حکومت خلافت اسلامی را برپانماید.
12فروردین روزی است که بگوییم :اگر امام تشکیل جمهوری را قبول نداشت رفراندوم برگزار نمی‌کرد و با کاریزمای بسیار قوی که دربین انقلابیون و مردم داشت خلیفه اول و سپس فرزندش خلیفه دوم و در حال حاضر نوه اش خلیفه‌ی سوم شده بود
12فروردین روزی است که بگوییم :بعد از رحلت امام در دوران حکومت اولین ولی فقیه بعداز امام طرفداران ایشان با تفسیربه رای برخی از اصول قانون اساسی وحذف یاران امام عملا جمهوری را تبدیل به خلافت نمودند ودر حال حاضر نیز برای موروثی کردن ٱن در تلاشند.

This comment was minimized by the moderator on the site

عباس عبدی @abb_abdi · 49m
علم‌الهدی: اسلامیت نظام بالاتر از جمهوریت است.

کافی بود یک لحظه توجه کنند که رسمیت یافتن اصل نظام و قانون اساسی آن مبتنی بر رای جمهور بوده و نه برعکس. حتی کیفیت اسلامیت را نیز جمهور تعریف کرده‌اند.
بعلاوه حالا اسلامیت بالاتر هم باشد، وقتی جمهور قبول نداشت به چه دردی می‌خورد؟

This comment was minimized by the moderator on the site

محمّد حسين كريمي پور
@M_H_Karimipour
رأی ملّت در ۱۲ فروردین ۵۸ به ج ا ، حق تعیین سرنوشت را از ملّت به نماینده آسمان منتقل کرد.


حامد نوحه‌خوان @hamed_nohekhan · 13h Replying to
@M_H_Karimipour
ملتی که ۴۶درصدش بیسواد مطلق است (و لابد درصد بالایی هم زیر دیپلم دارد) و هرگز طعم دموکراسی را نچشیده، اصلا تصوری از دموکراسی و جامعه دموکراتیک ندارد، نگاهی عرفانی و صوفیانه به قشر روحانی دارد و در خلسه عشق رهبر کاریزما شناور است، اگر غیر از این رای می‌داد عجیب بود


Ali Mosafer @AliM7431 · 15h
Replying to
@M_H_Karimipour
نماینده آسمان, رای مردمی که دنبال "جمهوری مثل همین فرانسه" می گشتند را چک سفید امضا شده در وجه خود در نظر گرفت و هر آنچه دلش خواست در آن چک نوشت!
جنگ را هم بعنوان نعمت بعدی طولانی کرد تا مردم فرصت و جراتی برای اعتراض پیدا نکنند


نجفی تهرانی @najafi_tehrani · 14h
با توجه به متن برگه رأی #رفراندوم سال۵۸ که در آن نوشته شده است تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی، اساساً شیوه نگارش برگه رأی و نحوه رأی گیری ناقص، خدشه دار و غیر بیطرفانه بوده است و مردم گزینه های دیگری برای انتخاب نداشتند و تحت تأثیر جوّ انقلابی، قهراً جمهوری اسلامی رأی آورده است



حسین دهباشى @majazestan · 10h
نورالدین‌کیانوری، مهدی بازرگان، مسعودرجوی، ابراهیم یزدی،عبدالله ریاضی، موسی خیابانی، امیرعباس هویدا، غلامرضا نیک‌پی، کریم سنجابی، صادق قطب‌زاده، عباس امیرانتظام، ابوالحسن بنی‌صدر، احسان طبری، آيت‌الله شريعتمداری،مسعود بهنود، سیمین دانشور،... «هم» به جمهوری‌اسلامی رایِ آری دادند.



محمود صادقی @mah_sadeghi · 12h
جمهوری_اسلامی آری؛
حکومت خودکامان هرگز!

This comment was minimized by the moderator on the site

قدرت‌گیری طبقه جدید اسلام‌گرایان حرفه‌ای در جمهوری اسلامی!

اسلام‌گرایان بدون اسلام و اصول‌گرایان بدون اصول

سعید پیوندی

میلان جیلاس در اثر خود به نام "طبقه جدید" (ترجمه حمید عنایت، انتشارات دانشگاه تهران، 1353) از شکل‌گیری گروه اجتماعی در شوروی سابق سخن به میان می‌آورد که با استفاده از امتیازات حزبی و دولتی به تدریج صاحب جایگاه و مقام می‌شدند و سلطه خود بر دستگاه دولتی، اقتصاد و جامعه تحمیل می‌کردند. از نظر او طبقه جدید در قالب "بوروکراسی سیاسی" (ص 62)، با استفاده از امتیازات و برتری‌های اقتصادی، قادر بود انحصار خویش را در اداره امور مملکت و دولت محکم و استوار کند (ص 55).
در اینجا طفیلی‌گری با اجرای وظایف ضروری اداره کشور درهم می‌آمیزد. نویسنده به تهی شدن فرهنگ این طبقه از حرف‌ها و شعارهای انقلابی و یا بی‌معنا شدن بسیاری از حرف‌های سیاسی کلیشه‌ای هم اشاره می‌کند و ساختار حزب کمونیست شوروی را بستر مساعد رشد این طبقه می‌داند.
در ایران نیز همه شواهد نشان می‌دهند که نسل جدیدی از مدیران و کارگزاران مکتبی که به دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی خاص حکومتی (امام صادق، مالک اشتر، امام حسین، مؤسسه‏ آموزشی‏ و ‏پژوهشی امام خمینی، دانشگاه معارف اسلامی، دانشگاه‌های غیردولتی نزدیک به حکومت مانند رفاه) رفته‌اند و یا کسانی که از طریق سهمیه‌ها و رانت سیاسی به دانشگاه‌ها راه یافته‌اند و در بسیاری موارد هم بدون زحمت فراوان و بدون درس خواندن واقعی صاحب مدارک و عناوین دانشگاهی شده اند به تدریج دست بالا را در سلسله مراتب قدرت و مدیریتی از آن خود کرده‌اند.
یکدست شدن نهادهای اصلی قدرت از جمله مجلس، دولت و قوه قضائیه و مدیریت آشکار و پنهان آنها توسط نهاد رهبری پی‌آمد قدرت گرفتن این طبقه جدید است. دولت رئیسی از این نظر گوی سبقت را از دولت‌های قبلی ربوده و شمار بزرگی از اعضای اصلی دولت، مسئولین اجرایی در دستگاه‌های مرکزی و محلی و نهادهای وابسته به آنها از این شبکه می‌آیند. "مدیران جوان بسیجی و انقلابی" که در اینجا و آنجا از آنها نام برده می‌شود نورسیدگان طبقه جدید هستند.
بازگشت به نوشته جیلاس به معنای همسانی ساده شده شرایط ایران کنونی با شوروی سابق نیست. اما آنچه نوشته او را از نگاه نظری قابل تامل می‌کند جایگاه ایدئولوژی و ساختار بسته حزبی، کنار رفتن اصل شایسته‌سالاری، فساد فراگیر، انحصار قدرت سیاسی توسط این گروه خاص در راس و بدنه حکومتی غیرشفاف است که در آن گروه‌ها و باندهای مافیایی قدرت نقش اساسی دارند.
طبقه اسلام‌گرایان حرفه‌ای
ایدئولوژی طبقه جدید حکومتی جمهوری اسلامی روایتی از اسلام شیعه است که می‌توان به آن اسلام‌گرایی حرفه‌ای نام داد. منظور از اسلام‌گرایی حرفه‌ای استفاده ابزاری از دین و تظاهر به نوعی دینداری مناسکی است که همانند نشانه هویتی و متمایز کننده پدیدار می‌شود.
در اسلام‌گرایی حرفه‌ای خوانشی از دین و تظاهر بیرونی آن به ابزار اصلی بالا رفتن از پله‌های قدرت و دستیابی به منابع و امکانات دولتی و خصوصی تبدیل می‌شود. ویژگی مهم دیگر طبقه جدید اسلام‌گرایان حرفه‌ای رابطه تنگاتنگ آنها با اقتصاد و تجارت است.
شاید بتوان گفت که همین رابطه با پول، اقتصاد و اشکال گوناگون فساد هم سبب شده تا مدیران ریز و درشت حکومتی از نظر اخلاقی و ایدئولوژیک که تا این اندازه سقوط کنند. دین اسلام‌گرایان حرفه‌ای بیشتر این دنیایی است و در خدمت "زر و زور" و منافع مستقیم حکومت دینی و وابستگان طبقه جدید.
اسلام‌گرایی حرفه‌ای پی‌آمد اجتناب‌ناپذیر دخالت دین در حکومت و سیاست، حکومتی شدن دین و پیوند تنگاتنگ آن با قدرت سیاسی و اقتصادی است. بدین گونه دینی که قرار بود معنویت را به سپهر سیاست و حکومت بیاورد خود از اخلاق و معنویت تهی و به ابزار قدرت و بازی‌های سیاسی حکومتی تبدیل شد.
تجربه ایران پس از 1357 نشان می دهد که کارکرد معنوی دین دولتی و ابزاری شده در زندگی جمعی افراد جامعه ضعیف و بی‌معنا می‌شود و مناسک و آئین‌های دینی بیش از در خدمت انسجام معنوی و ایمان اخلاقی جامعه باشد هدف‌های سیاسی و کاسبکارانه فردی و جمعی دنبال می‌کند. آنچه که در ادبیات گذشته ایران ریاکاری اهل دین و زهد ریاکارانه نام گرفته بود به الگوی رفتاری غالب در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
طبقه جدید حاکم در جمهوری اسلامی دیگر باور چندانی هم به ایدئولوژی انقلابی سال‌های 1350، انقلاب پابرهنه‌ها و مستضعفان ندارند و این گفتمان و این واژه‌ها هم در عمل از معنا تهی شده‌اند.
عدالت اجتماعی که در آن زمان از آن سخن می‌رفت جایش را به چپاول نهادهای بزرگ اقتصادی دولتی و شبه دولتی و بانک‌های اقتصادی داده است. این گروه قدرتمند با وجود ظاهر اسلامی گفتمان خود به قول عباس عبدی اصول‌گرایان بدون اصول هستند.

This comment was minimized by the moderator on the site

هولناک تر از محرمانگی اموال و دارایی های همه مسئولان نظام…

Posted: 17 Oct 2021 04:15 AM PDT

یاسر عرب

خبری آمده که نه تنها توده پابرهنگان و مردمان صاحب انقلاب!، بلکه اقشار مدافع مجلس انقلابی! و حافظان نظم غیر عادلانه کنونی را در بهت و حیرت فرو برده است. اینکه مجلس اصولگرا که میخواست «شفافیت» را سر لوحه کار خود قرار دهد و حتی رای نمایندگان را علنی کند (که زهی خیال باطل از آب در آمد) در اقدامی انقلابی و احتمالا مترادف طرح صیانت، گویا با وضع قانون محرمانگی رصد یا اعلام میزان اموال و مقدار دارایی های مسئولان، این اگاهی را از دسترس خارج خواهد کرد!

حالا نه اینکه وقتی این قانون نبود مردم خیلی اطلاع داشتند کدام شرکت متعلق به کیست و کدام آقازاده کجا چقدر پول تو جیبی می گیرد و سهام کدام بخش از جیب نظام وارد آن جیب دیگر می شود؟ گفتند بالاخره کاری بشود که در میان دعواهای سر سفره هم آن یکی نتواند به بشقاب این یکی گیر بدهد و مردم را نسبت به اصل سفره بدبین کند! به هر حال درست نیست پر شدن معده ی «خواص» که با چاه ویل قابل قیاس است، تشویش اذهان «عوام» کند…

در این دو روز دوستان بسیاری ایشان را به منش علی (ع) و روش پیامبر و اصالت شفافیت برای مبارزه با فساد و … دعوت اخلاقی کردند. نصایح الملوکی که خود به بی مقداری و تاثیرناداری آن واقفند اما یا تکلیف خود را چنین می دانند یا کاری بالاتر نمی توانند.

اما به نظر نگارنده حکمت این حکم از قانون تصویب شده مهمتر است. به زبان ساده ‏مسئله هولناک تر از محرمانه شدن اموال مسئولان است. و آن اینکه این روند «صیانت از حریم اقتصادی طبقه حاکم» نشان می‌دهد نظام در «گام دوم» دیگر هیچ نیازی به «منطق پذیر» کردن رفتارش حتی برای هواداران هویتی خود هم ندارد. و قانون تنها خواست اوست!

خوب با صدها هزار نیروی حزب الهی چه خواهد کرد؟ بخش حرف گوش کن و سازمان پذیر آنها سیم خاردار زمین بازی خواهند شد (و جاییزه میگیرند) و بخشی که بیش از نق مجازی بخواهد پا از گلیم دراز کند، به سرعت سرکوب می شود. این یعنی به وقت لزوم اگر منافع طبقه حاکم را در خطر ببیند، با بلدیزر امنیتی از روی بچه حزب الهی های معتقد که موی دماغ شده اند هم به سادگی رد خواهد شد.

گویا جمهوری اسلامی وارد مرحله ای تازه و انقباضی شده که حاضر است در پس استاتیک حکمرانی و مرگ گفتمان معنایی ۵۷، «هر هزینه ای» را بابت حفظ طبقه حاکم در قدرت بپردازد. حتی اگر این هزینه بریدن سر آرمانهای علوی یا شمشیر کشیدن روی هواداران حاکمیت حسینی باشد. آری، به تدریج از نیروهای اصلاح طلب نیامده پای صندوق رای، «سرخورده تر» این نیروهای مذهبی آمده پای صندوق رای خواهند بود چرا که «باطن» دارد به «ظاهر» میاید!

This comment was minimized by the moderator on the site

تشکیل دولت نظامی و جمهوریتی که به مسلخ برده می‌شود

انتساب عناويني چون دولت انقلابي واقعيت دولت نظامي را تغيير نخواهد داد

مجید بهمن زاده
در تمامی مکاتب سیاسی و اجتماعی و در سراسر پهنه گیتی، چنانچه وزن نیروهای نظامی در یک دولت، دارای وزن بیشتری از اهل علم و تخصص در بدنه دستگاه اجرایی باشد و پست های حساس و تاثیرگذار در اختیار نظامیان قرار بگیرد، گفته خواهد شد که دولت نظامی بر کشور حاکم شده است و درچنین وضعيتي، انتساب عناوینی چون دولت عدالت و یا دولت انقلابی، واقعیت استقرار دولت نظامی در کشور را تغییر نخواهد داد، لطفا به این انتصابات دولت آقای رئیسی توجه بفرمایید ؛

سردارمحسن رضایی، معاون اقتصادی رئیس جمهور و فرمانده سابق سپاه

سردار احمد وحیدی، وزیر کشور و فرمانده سابق بخش برون مرزی سپاه قدس

سردار رستم قاسمی،وزیر راه و شهرسازی، از فرماندهان سپاه قدس و فرمانده سابق قرارگاه خاتم الانبیا۵

حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه و عضو سابق بسیج سپاه پاسداران

محمدعلی زلفی‌گل، وزیر علوم و تحقیقات ، عضو سابق در لشکر علی بن ابیطالب سپاه پاسداران

اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات و عضو سابق در بخش اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران

امیر سرتیپ محمدرضا قرایی آشتیانی، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح

بهرام عین‌الهی، وزیر بهداشت، عضو سابق در سپاه

سرتیپ عزت‌الله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و از فرماندهان سابق سپاه

امین حسین رحیمی، وزیر دادگستری و جانشین سابق ستاد کل نیروهای مسلح

محمدمهدی اسماعیلی، عضو سابق سپاه پاسداران

عیسی زارع پور، وزیر ارتباطات و فناوری و رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضائیه

سرتیپ پاسدارسعید محمد، دبیر شورای عالی مناطق آزاد، از نیروهای سابق سپاه و فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا

مسعود میرکاظمی، رئیس سازمان برنامه و بودجه و از فرماندهان سابق سپاه

احمد محمدی زاده، استاندار بوشهر و از فرماندهان سابق نیروی دریایی سپاه

محمددوستی، استاندار هرمزگان و از فرماندهان سابق قرارگاه خاتم الانبیا

عابدین خرم، استاندار آذربایجان شرقی و فرمانده سابق سپاه پاسداران آذربایجان شرقی

یعقوبعلی نظری، استاندار خراسان رضوی و فرمانده سابق سپاه خراسان رضوی

حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه ایران در امور افغانستان و عضو سابق نیروی قدس سپاه

محسن کاظمین، قائم مقام قرارگاه امنیت غذایی دولت، از فرماندهان پیشین سپاه قدس

این افراد نظامیان فعلی و سابقی هستند که تا این مقطع به عنوان وزرا و مسؤلین اجرایی عالیرتبه دولت آغاز به کار کرده اند

اگرچه بر اساس آرمان های مردم مظلوم ایران زمین و شهدای وطن و همچنین تاکیدات امام خمینی (ره)، بدست گرفتن امور سیاسی و اجرایی توسط نظامیان، همواره تقبیح شده و به استناد اصل ۷۹ قانون اساسی، حاکمیت نظامیان درجامعه، حتی در شرایط اضطراری نیز ممنوع اعلام شده است، لذا به جرات می‌توان گفت که تشکیل دولت نظامی، برخلاف حقوق عمومی ملت و قانون اساسی و درواقع بردن ""جمهوریت"" به مسلخ منافع گروهی و اقلیت انحصارطلب است.
@Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

دولت رئیسی پایان عصر دولت ملت را اعلام کرد / رئیس سازمان اداری استخدامی: مبنای ما در حکمرانی مساله امام و امت است

امتداد – گروه سیاسی : لطیفی رئیس سازمان اداری و استخدامی روز سه شنبه 6 مهرماه 1400 در مدرسه «حکمرانی شهید بهشتی» حاضر شد تا در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی جدید مقطع دکتری و دورۀ تربیت حکمرانان جوان شرکت کند.

او در این مراسم پایان نظریه های دولت و ملت را اعلام کرد و گفت: «بر خلاف الگوی غربی که حکمرانی را مبتنی بر Nation State تعریف می‌کند، علی‌المبنا ما با این مشکل داریم و مسئلۀ ما امام و امت است؛ نظریۀ ما نظریۀ اخوت است، نظریۀ ما نظریۀ امر به معروف و نهی از منکر است. این نظریه‌ها یک پدیدۀ اضافی نیست، نظریۀ مبنایی است، یک تکلیف است.»

برپایه نظریه دولت و ملت سازی دو مدل مشهور وجود دارد. در مدل اول ابتدا یک ملت شکل می‌گیرد سپس دولت خود را تاسیس می‌کند و در مدل دوم ابتدا یک دولت تشکیل می‌شود بعد ملت خود را سازماندهی می‌کند. آیا ایران اساسا در چنین مراحلی است؟ یا سالهای سال از آن عبور کرده است؟

در نظام فعلی هر ملتی دولت خودش را دارد. آیا عبور از این تفکر و ورود به عصر حکمرانی امت گرایانه، این نظام را برهم می زند؟ به عنوان مثال قرار است یک عراقی و سوری که به ولایت فقیه معتقد است با یک ایرانی از حقوق یکسانی برخوردار باشد؟

رئیس سازمان اداری- استخدامی دولت رئیسی احتمالا به خوبی تفاوت های میان نظریه های nation stast (دولت و ملت) با نظریه های حکمرانی بر اساس امت و امامت را می داند و از همین رو باید سئوال کرد نحوه حکمرانی این سیستم با سیستم امارت اسلامی طالبان می خواهد آن را در افغانستان پیاده کند دقیقا در کجاست ؟ آیا قرار است قوانین کشور را حذف کنیم و آنطور که گفتند از نظریه اصلی «امر به معرف و نهی از منکر» استفاده کنیم؟ آیا قوانین روابط کار را حذف می کنیم و به جای آن نظریه «اخوت» را به کار می گیریم؟ وقتی گفته میشود «علی المبنا» با این تعاریف «مشکل» دارند به این معناست که قرار است ریشه کل ساختار حکمرانی دولت و ملت زده شود؟

امتداد
@emtedadnet

This comment was minimized by the moderator on the site

این حق ما نیست

رحیم قمیشی

چشمهایم را می‌مالم و با دقت بیشتری نگاه می‌کنم. حتما اشتباه می‌بینم.
بیشتر از ۳۶۰ مرگ کرونایی، بیشتر از ۳۲ هزار مبتلای جدید، در یک روز...
دلم نمی‌خواهد باور کنم اما خبر را درست دیده‌ام. متاسفانه درست دیده‌ام.

من نمی‌خواهم در این کشور زندگی کنم! من نمی‌خواهم در همسایگی مرگ دست و پا بزنم. نمی‌خواهم ندانم چرا زود می‌میرم. نمی‌خواهم همه‌اش خبر بد بشنوم.
نمی‌خواهم...

پدر یکی از کودکان کشته شده در حادثه ساقط کردن هواپیمای اکراینی بوسیله سپاه می‌گفت، فرزند من ممکن بود در یک حادثه طبیعی کشته می‌شد، ممکن بود در اثر یک بیماری از دنیا می‌رفت، اما اینکه من با گذشت ماه‌ها هنوز نتوانسته‌ام به اتاق دخترم بروم، این است که نتوانسته‌ام حق او را بگیرم، نتوانسته‌ام با آن که ظالمانه بین من و او فاصله انداخت بجنگم، من نتوانسته‌ام آرام بشوم چرا که آنچه می‌شد انجام نداده‌ام...

همه دوستان پزشکم، همه می‌گویند عقب افتادن واکسیناسیون، قابل پیشگیری بوده، همه متخصصین پزشکی می‌گویند بسیاری از این مرگ‌های این روزها می‌توانست نباشد، بسیاری از بیماری‌ها...
به که بگوییم که کمتر بسوزیم
به کجا شکایت کنیم؟
از دزد نزد شاه دزد؟
از قاضی نزد چه کسی؟
بودجه نداشتید؟ دروغ می‌گویید!
تحریم بودید؟ دروغ می‌گویید!
خواستید و نشد؟ دروغ است، دروغ...
شما خواستید قهرمان بازی در بیاورید
شما دروغ‌های خودتان باورتان شده بود
شما دلتان را سیاهی و قساوت گرفته
مرگ ما برایتان بی ارزش شده
ژاپن دلش برای ما بیشتر سوخت
با اهدای دو و نیم میلیون واکسن
چرا از خجالت نمی‌میرید
چرا از شرم گم نمی‌شوید
همه ایران قرمز شده از بی درایتی شما
همه ایران سیاه شده از بی‌عقلی شما
بیمارستان‌ها وحشتناک شده‌اند
بیمارها، بیمارتر به خانه فرستاده می‌شوند
هیچکدامتان گذرش به داروخانه‌های بزرگ نمی‌افتد؟
به ناصر خسرو
به مردم مستاصل
و داروهای چند میلیون تومانی...

ما هم مثل همان پدر، سیاهپوش شده‌ایم
ما ممکن بود با هر بیماری بمیریم
ممکن بود با هر حادثه‌ای، با یک جنگ بمیریم
اما از اینکه نتوانیم حق‌مان را فریاد کنیم
از اینکه ببینیم روز به روز در منجلابی که شما برایمان ساخته‌اید بیشتر فرو می‌رویم
از اینکه ببینیم سرنوشتمان افتاده به دست عده‌ای ناتوان، نادان و دروغگو
از خودمان خجالت می‌کشیم.

آمار واکسن زده‌ها را با جمعیت ایران مقایسه کنید
آمار مرگ‌هایمان را با سایر کشورها مقایسه کنید
آمار مبتلاهایمان را
آمار مهاجرین‌مان را
آمار بیکاران‌مان را
امار بی ارزش شدن‌مان را
بگذاریدش در کنار از خودگذشتگی‌های این مردم
در کنار صبوری و همراهی این مردم
چرا خجالت نمی‌کشید!!
این حق ما نیست
این حق ما نیست
چرا باور نمی‌کنید، صبر مردم لبریز شده...

اینترنت را زودتر ببندید
آمار مرگ و میر را بفرمایید نگویید
جشن یکدست شدن قدرت را بزرگ بگیرید
شاید این آخرین جشن‌های شما باشد...
این روزها مرگ شما
آرزوی مردم شده
مردمی که از مرگ دشمنان شان هم متنفرند
چرا نمی‌بینید
چرا نمی‌شنوید.

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

امام علی(ع) و تشویش اذهان

دكتر ناصر مهدوی
با روندی که اکنون حکمرانان کشور در پیش گرفته اند و با تأمل در کلمات فاخر و در عین حال شگفت انگیز امام در نهج‌البلاغه ؛ تردید ندارم که اگر امام علی اکنون نزد ما می زیست حتی اگر خود را بعنوان نزدیک‌ترین یار پیامبر و همسر حضرت زهرا ( س) معرفی می کرد از طرف مقامات کشور به جرم تشویش اذهان و تحریک به ایجاد بی نظمی؛ مواخذه و با محکومیت شدید روبرو می‌شد ۰

به چند دلیل

۱-به این دلیل که امام اعتقاد دارد ارزش حکومت ها به کارآمدی و نتایج درخشان آنهاست و هنگامی مشروعیت دارند که سبب بر پایی عدالت و ستاندن حقوق از دست رفته مردم شوند ۰ در غیر این صورت هیچ حکومتی چه فقیه بر سر آن نشسته باشد چه غیر فقیه مشروعیت ندارد ( نامه به جابر ابن منذر و عثمان ابن حنیف )

۲-امام می‌فرمایند حاکم باید جوابگوی مردم باشد و اگر مردم از او راضی بودند آنگاه خدا نیز از او راضی خواهد بود ۰ در حقیقت امام اعتقاد دارند که سیاست قداست بَردار نیست و اعتبار سیاست فقط به حضور و تایید مردم است نه خدا ؛ کسی شایسته مدیریت کشور است که مردم آن را انتخاب کرده باشند ( خطبه ۱۷۲ ) ۰

۳- عرصه قدرت و سیاست جایی است که اگر نظارت مردمی و شفافیت ساختاری در آن نباشد ؛ حاکم هر چه قدر هم که مشهور و نام آشنا و درس خوانده و مدعی باشد به فساد می افتد و خود و جامعه را تباه می کند پس نظارت عامه راهی برای پرهیز از فساد است ۰
امام می فرمایند من هم اگر نظارت عمومی نباشد ممکن است از طریق قدرت مطلق وسوسه شده و پایم بلغزد ۰ ( خطبه ۲۱۶ و کتاب مصنفان شیخ مفید ص ۴۲۰ جلد اول )

۴- حاکم باید حق اعتراض و انتقاد مردم را به رسمیت شناسد و با ایجاد رعب و وحشت نباید موجب سرکوب و هراس آنها گردد چه در این صورت روح عدالت می میرد و نابرابری و فساد بیداد می کند (نامه به مالک اشتر در مورد نظامیان وجنگجویانش)

٥- حاکم عدالت را نه در زبان و ادعای دروغین که باید در عمل به اجرا در آورد ۰ باید زندگی حاکم به طور شفاف و آشکار هم سطح مردم باشد زیرا شکاف زندگی او با مردم سبب ناامیدی آنها از اجرای عدالت و طغیان عمومی می شود ۰ ( ملاقات اعلا ابن زیاد خطبه ۲۰۰ )

۶- از نگاه امام علی بر خلاف علمای بزرگوار اسلام ؛ هدف از به چنگ آوردن قدرتِ‌سیاسی در ابتدا و بالاتر از هر هدفی حمایت از حقوق انسانها و حفظ امنیت و حریم خصوصی است نه اجراء احکام.
احکام باید خادم حقوق انسانها باشد نه اینکه بنام اجرای احکام زندگی عمومی مختل گردد ( نامه ۲۵ نهج البلاغه ) ۰

در نگاه کلی اگر حکومت تامین کننده نیازهای طبیعی مردم ؛ پاسدار امنیت و آزادی مردم و سبب گسترش اعتماد و امید به آینده باشد حکومتی است مشروع و قابل دفاع ولی اگر نتیجه حکمرانی گروهی گسترش فقر و نابرابری و ترس و ناامیدی شود حکومتی است نامشروع و غیر قابل دفاع حتی اگر بر سر آن حکومت ابن عباس شهریار قرآن نشسته باشد
البته بحث در این باره مفصل تر از این حرف هاست اما با همین نوشته کوتاه می توان باور کرد که اگر امام اکنون نزد ما حاضر بودند بجای جشن عید غدیر با مجازات سنگین رهبران جمهوری اسلامی مواجه می شدند حتی اگر به آنها یاد آوری می شد که شما با نام همین مرد بزرگ انقلاب کرده اید ۰

This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی برایم نوشت :

‏از هیچ حکومت دینی دموکراسی بر نمی‌خیزد...
زیرا واحد دین مؤمن است و واحد دموکراسی شهروند !
در دموکراسی همه مردم از حقوق یکسان برخوردارند چون شهروند هستند ، چه مسلمان چه کافر...
اما در حکومت دینی شما از هیچ حقوقی برخوردار نیستید مگر اینکه مؤمن باشید !
‏در دموکراسی نظر انسانها محترم است ‌چون شهروند هستند،چه مسلمان چه کافر...
اما در حکومت دینی نظر شما به هیچ وجه قابل احترام نیست ، مگر اینکه مؤمن باشید و اینگونه بود که به اینجا رسیدیم...!
و شهروندان بخاطر اینکه از شرایط اجتماعی بهتری برخوردار شوند در شمایل مومنین ظاهر‏میشوند پس ظاهر اشخاص ملاک ایمان میشود و اینگونه است باعث رواج تزویر و ریاکاری میشوند ، که شدند . اصولا در جامعه و حاکمیت دموکراسی نیازی به ریا و تزویر نیست ، چون شهروندان حسب شایستگیهاشان بر مسند مشاغل می نشینند ...... !

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

دولت سایه، سقوط حکومت صفویه
رضا احمدی
یکی از عوامل مهم سقوط حکومت 250 ساله صفویه دولت در سایه‌ای بود که در حاشیه دربار شکل گرفت. دولت سایه با مشارکت حرم سرا، خواجه‌گان و مشاوران شاه، به‌نام حراست از سلطنت فخیمه صفویه شکل گرفت تا منافع خود را حفظ نمایند. صدراعظم‌ها معمولاً از طبقه رعیت بودند که نوعی حاکمیت دوگانه شکل می‌گرفت. پس از اصلاحات شاه عباس، اتکای دولت به قزلباش و صوفیان محدودتر و به عالمان دینی نزدیکتر شدند، پس از این دوره ضعف سلطنت صفوی نیز آشکار شد.
دولت سایه همه امور کشور را زیر نظر داشتند آنان هر فعالیتی که تامین‌کننده منافع آنها نبود با نفوذی که تحت عنوان دربار شاه داشتند را متوقف می‌کردند. از منصب وزارت جز اسمی باقی نمانده بود. گرچه صاحب منصبانی چون ساور تقی، لطفعی خان داغستانی و ...در قدرت بودند؛ ولی قدرت اصلی جای دیگر بود. با فشارهای دولت سایه در عصر سلیمان شاه و سلطان حسین کشور هر چه بیشتر از صاحب منصبان توانا و قدرتمند خالی شد و به‌دست متملقان بی‌اراده سپرده شد.
در همین دوره قدرت ملاباشی‌ها افزون شد و تیر خلاص بر پیکر ایران زده شد. آنها همسو با دولت سایه، سیاست‌های مذهبی خاصی خلاف منافع ملی را دنبال کردند. اعمال محدویت علیه اقلیت‌های مذهبی، مسیحی، یهودی، زردتشیان، اهل سنت، فیلسوفان و صوفیان و همچنین مجتهدان به اجرا گذاشته شد. آنها اعلام کردند در روزهای بارانی و برفی اهل کتاب حق خروج از خانه ندارند، چون زمین را نجس می‌کنند. بازار ظواهر مذهبی داغ و در مقابل هر روز حکومت از محتوا خالی‌تر می‌شد.
با روی کار آمدن شاه سلطان حسین که به شیخ حسین شهرت داشت، قدرت دولت سایه بیشتر گردید. افزایش نفوذ ملاباشی بر سلطان حسین عواقب ناگواری به بار آورد. تعقیب و آزار بازرگانان ارمنی و هندو اقتصاد کشور را متلاشی کرد. با این فشارها زردتشیان را نیز وادار به ترک ایران کردند. خانقاها تخریت و به آتش کشیده شد. فشار بر اهل سنت به‌گونه ای شد که آنها را به قومی بیگانه تبدیل کرد و سراسر مرزهای امپراتوری که از اهل سنت بودند. جدایی طلبی فزونی یافت.. افغان‌ها ، ایرانی‌های شرقی از اهل سنت بودند، که از فشارهای والیان دربار و دولت سایه به ستوه آمده بودند و جهت تظلم‌خواهی به اصفهان آمدند.که نتیجه‌ای در بر نداشت و مجبور به قیام علیه دولت صفوی شدند
با تصمیم دولت سایه دو تن از صاحب منسبان توانمند که همراهی با آنها نداشتند. از میان برداشته شدند. لطفعلیخان داغستانی صدر اعظم سلطان حسین که سعی داشت بحران‌های دولت سلطان حسین را مدیریت کند با توطئه دولت سایه و ملاباشی، حکیم باشی و قورچی باشی (سردار قزلباش) به اتهام توطئه علیه سلطنت و رابط با دشمن او را کور کردند و از میان برداشته شد و دولت را قبضه کردند؛ اگرچه پس از مدتی دادگاهی با حضور شاه تشکیل و تبرئه شد. فتحعلیخان داغستانی، فرمانده سپاه جنوب که به دولت سایه اعتنایی نداشت قربانی بعدی بود. او حمله اول محمود افغان را در هم شکست، او را به اتهام توطئه علیه سلطنت به بدترین وجه خلع و سپاه نیرومند او منحل شد. محمود افغان پس از اطلاع از سرنوشت فتحعلیخان عزم خود را برای فتح اصفهان جزم کرد و بدون هیچ مانعی خود را به اصفهان رساند و حکومت صفوی را از میان برداشت.
@Sahamnewsorg

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

ایران، گروگان سیاست خارجی جهان ستیزِ خود
مهدی نصیری
ظلم ستیزی و مقابله با مستکبرانِ انسان ستیز، بویژه اگر دفاعی باشد، به حکم عقل فطری آدمیان، امری نیک و بلکه واجب است و انبیای الهی انسانها را ارشاد به همین حکم عقلی و انسانی کرده اند اما این حکم عقلی و دینی مانند همه احکام دیگر، تابع ضوابط و قواعد است و نمی توان با چشمان بسته و فارغ از واقعیتها، به آن پرداخت.

ما از آغاز استقرار جمهوری اسلامی، دچار یک سوء فهم از امر ظلم و ظالم ستیزی شدیم و شعار محو همه مستکبران زمین و حل همه مصائب مستضعفان جهان را دادیم و هر جای عالم به خصوص در جهان اسلام، نشانی از مبارزان بود، بویژه اگر مسلح و برانداز بودند، به یاری و حمایت از آنها شتافتیم

و البته از آنجا که در امر استکبار ستیزی، متاثر از ایدئولوژی چپ و مارکسیستی بودیم، استکبار جهانی را منحصر به استکبار غربی و آمریکا کردیم و بعضا با استکبار شرقی کنار آمدیم و نرد دوستی باختیم!

ما این استکبار ستیزی افراطی را با مذهب عقل و عدل تشیع پیوند زدیم و با تحریف آموزه های شیعی و سیره اهل بیت علیهم السلام، چنین وانمود کردیم که در هر حال و شرایط و با هر امکان و زمینه و زمانه ای فارغ از توان و نتیجه و دستاورد و هزینه و فایده، باید با قدرتها و ابر قدرتها درگیر و سرشاخ باشیم و لو آن که خود از جهت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در ضعف و انحطاط و عقب ماندگی قرار بگیریم.

ما از آغاز حتی نتوانستیم همراهی بخش عظیمی از جامعه خود را با این شعار جلب کنیم و در نتیجه آنان را در زمره استکبار زدگان و آمریکا گرایان قرار دادیم و در واقع یک جبهه گسترده استکبار ستیزی را در داخل جامعه اسلامی گشودیم و مشتهای گره کرده مان را ابتدا متوجه شهروندان مستکبر! و آمریکایی! خود کردیم و بعد توان باقیمانده را خرج مستکبران بیرونی کردیم.

حاصل این استکبار ستیزی، تاکنون چه بوده است؟
در خارج از مرزها، مستکبران همچنان بر سر جای خود هستند و در جهان اسلام هم چون گذشته نفوذ خود را دارند. بهار عربی هم که ما را به وجد آورد و گمان بردیم که جهان عرب دست بیعت به ما خواهد داد و ام القرایی ادعایی و ولایت ما را به رسمیت خواهد شناخت، نتیجه ای جز تحکیم و یا استمرار سلطه سابق ابرقدرتها را نداشت.

در داخل مرزها اکنون پس از ۴۲ سال وارث اوضاعی بغرنج و مملو از مساله و بحران و ابر بحران هستیم. با اقتصادی به گِل نشسته و خیل عظیم بیکاران و گرسنگان و جامعه ای فقیر و نیز با حکمرانی ای آلوده به حاکمان و مسئولان و مدیران فاسد و رانت خوار و چاپلوس و بدتر از همه با اکثریتی فاصله گرفته و سرخورده از اصلاح که دیگر حاضر به مشارکت سیاسی نیست و زیر بار توصیه رهبران دینی و سیاسی و سنتی و روشنفکری برای رای دادن نمی رود و به انتظار دستی از غیب بیرون آمدن و بعضا انفجار و فروپاشی از درون و حمله آزادیبخش! مستکبران نشسته اند.

وجه زشت تر این استکبار ستیزی این است که سالها از این شعار به عنوان ابزاری برای حفظ و بسط هژمونی و قدرت یک جناح خاص استفاده کردیم و از آن دستاویزی برای بدنام کردن هر منتقد و مخالف و مصلح ساختیم و با آن، شور انقلابی گری را در اقلیت برای مهار و انزوای اکثریت زنده نگه داشتیم.
حالا دیگر هم خدا را داریم (استکبار ستیزی اسلامی!) و هم خرما را (قدرت شیرین و مملو از رانت و مواهب مادی)

آیا این روند و رویه غیر عقلی و طبعا غیر خدایی، قابل تداوم است؟
حتما چنین نیست و تداوم موفقیت آمیز آن بر خلاف عقل و همه سنتهای الهی و
تاریخی و تجارب عینی و میدانی است.

با این همه، نگارنده از به خود آمدن مسئولان جمهوری اسلامی و اقدام شجاعانه برای بازنگری در روند موجود و التفات به واقعیتهای تلخ و بازگرداندن نظام به مسیر متعارف سیاست ورزی در جهان، برای حفظ وطن و ایران از رفتن به سوی آینده ای مبهم و هراسناک ناامید نیست.

اگر عبارت "حفظ نظام از اوجب واجبات است" معنایی درست داشته باشد، در گرو اتخاذ چنین تصمیماتی است و نه بسته تر و یکدست کردن بیشتر فضای سیاسی و حکمرانی که نتیجه ای جز زوال و سقوط ندارد.
https://t.me/nasiri42

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

Azar Mansoori @MansooriAzar · 9h
هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می‌کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می‌کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خودآگاه می‌خواهند که آن جامعه را نابود کنند. «مارتین لوترکینگ»


emad_baghi عمادالدین باقی @emadeddinbaghi · 7h
شهید همت :«ما در قبال کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق نداریم با آنها برخورد تند کنیم. از کجا معلوم که ما در انحراف اینها نقش نداشته باشیم». این دیوار نوشته، جلوی ورودی در زندان اوین است!

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

به نظر میرسد که شرائط فعلی ؛ آنها را سخت تحت فشار قرار داده ، و به ناچار به این عناوین متمسک میشوند که خود را قانع نمایند ؛ واینها نیز درحکم مسکن میباشد واصل درد را دوا نخواهد کرد !!!!!!!

جلال میمندی
This comment was minimized by the moderator on the site

درود بر شما آقا جلال عزیز! متاسفانه با شما موافق نیستم، ما بدین سمت حرکت می کنیم، حرکت امروز و دیروز نیست ، این یک روند است، حادثه نیست، خدا کند که فرمایش شما درست باشد

سایت یادداشت های بی مخاطب
This comment was minimized by the moderator on the site

ولايت مطلقه فقيه به سبك رايج چه نسبتي با منطق اسلام دارد؟
اكبر اعلمي
مقام رهبری: یک جمله‌ای از خلیفه دوم نقل شده که خطاب به عمروعاص می‌گوید؛ از کی شما این مردم را بنده و برده خودتان قرار دادید درحالیکه مادرهایشان اینها را آزاد آفریدند؟ این منطق اسلام است....پیداست که این مطلب را همه می‌دانستند و جزو فرهنگ رایج و شناخته شده ملت اسلام در آن وقت(صدر اسلام) بوده که؛ انسانها آزادند، انسانها دارای حق آزادی هستند و از مادرها آزاد متولد شده‌اند و کسی حق ندارد انسان‌ها را برده و اسیر و بنده خودش بکند و حق آزادی آنها را سلب بکند

اکنون ما هم با همین منطق صدر اسلام می‌پرسیم:

۱. ولایت‌مطلقه فقیه" به سبک رایج که اراده و حق حاکمیت مردم بر سرنوشتش را مغلوب و مقهور تصمیم و اراده یک‌نفر با اختیارات بی‌شمارش کرده، چه نسبتی با منطق اسلام دارد!؟

۲. نظارت استصوابی که آزادی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن مردم را به اراده و انتخاب یک گروه ۱۲نفره منسوب، محدود کرده است چه نسبتی با منطق اسلام دارد!؟

۳. سلب و یا محدود کردن آزادی حق انتخاب، آزادی بیان، آزادی اجتماعات و راه‌پیمایی‌ها و...،چه نسبتی با منطق اسلام دارد!؟

مطالب مرتبط
This comment was minimized by the moderator on the site

پرسش از دکتر رنانی
از دکتر رنانی پرسیدم: آیا گمان نمی کنید توقف نقد حاکمان منجر به تداوم فساد و تعمیق روندهای ناکارآمد کنونی شود؟ او پاسخ داد: «بببنید این سیستم از نقطه سربه سر انرژی عبور کرده است. یعنی تراز ورودی و خروجی انرژی در آن منفی شده است. معنی ساده اش این است که مجموعه تولید و خلق ارزشی که در این سیستم می‌شود از مجموع منابعی مالی و مادی که مصرف می کند کمتر شده است. یعنی این سیستم دارد از مواهب خدادای یا از ذخایر و انباشت‌های گذشته می‌خورد. چنین سیستمی خیلی نمی‌تواند به این روش ادامه بدهد و یک جایی کم می‌آورد و باید در خودش تغییرات اساسی بدهد. این نظام تدبیر سال‌هاست که به این نقطه رسیده است. مثال می‌زنم؛ در دولت قبلی کسری‌ بودجه بیشتر با انتشار پول و استقراض از بانک‌ها تامین می شد و در دولت فعلی بیشتر با انتشار اوراق مشارکت که به معنی استقراض از مردم است و نیز مقداری هم با استقراض از بانک‌ها تامین شده است. یک مدتی هم با فروش دارایی‌هایش مثل کارخانه‌ها و املاکی که داشته است روزگار گذرانده است. الان نقطه‌ای است که همه آن منابع ته کشیده است و همه امکان‌ها به نقطه پایان رسیده است و جز با یک تحول ساختاری نمی‌شود ادامه داد. سیستمی که خودش، خودش را به چنین نقطه ای رسانده است اصلا نیازی به نقد ندارد. دستاورهای خودش و بحران‌های خودش، بهترین نقد خودش است. جامعه این را فهمیده است. اگر در حکومت هم عقل سلیمی باشد باید این را فهمیده باشد. پس مسئله امروز ما نقد حکومت نیست. شما به یک فرد پرخور زنهار می‌دهید تا بلکه سبک تغذیه خود را اصلاح کند تا مریض نشود. یا به یک بیمار معمولی هشدار می‌دهید تا او را متوجه اهمیت بیماری اش کنید تا برای درمان خودش اقدام کند. اما وقتی یک بیماری گرفتار سرطان شد، اصلا نیازی نیست شما به او یادآوری کنید که او بیمار است و سرطان خطرناک است؛ بلکه خود سرطان چنان تعادل زیستی او را به هم می‌زند که او خودش می‌فهمد یک مرض جدی دارد. این جا تنها این بیمار باید از عقل سلیم و سلامت روان برخوردار باشد که به سرعت برود دنبال درمان خودش و سبک زندگی خودش را عوض کند. پس مسئله امروز ما در سطح کلان این نیست که باید هشدار بدهیم که سیستم بیمار است، این که عیان است، مسئله عقل سلیم و سلامت روانی نظام تدبیر است که اگر باشد به طور خودبه‌خود می رود دنبال درمان. و اگر نرفت، یعنی یک اشکالی در فهم و عقلانیت او وجود دارد که در این صورت باید او را مجبور کرد که برای درمان اقدام کند. به نظر من جامعه ما الان خودش متوجه شده است که نظام تدبیر فهم درستی از مشکلات و بحران‌ها ندارد و جامعه شروع کرده و به شیوه‌های مختلف دارد فشار می‌آورد تا نظام را مجبور کند که خودش را اصلاح کند. در وا قع الان فهم جامعه از فهم روشنفکران و تحلیل‌گران جلوتر است، چون ما درباره بحران‌ها فکر می‌کنیم اما جامعه آنها را با گوشت و پوست خودش حس می‌کند. در چنین نقطه‌ای دیگر نقد حکومت، کاربردی ندارد. الان باید روشنفکران به جای نقد حکومت، با جامعه‌ گفت‌وگو کنند کمکش کنند تا از انتخاب‌های پرهزینه‌ و خطرناک پرهیز کند.

مطالب مرتبط
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...