اهل دین و ایدئولوژی هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، الا انتظار تقوا و پرهیزگاری از آنان، چرا که مدعی اند با اعتقاد به دین و یا یک ایدئولوژی خاص، بدان حد تقوا و پرهیزگاری دست یافته، و به اصول آن پایبندند، که این باعث خواهد شد، تا دستباز، به هر عملی دست نزنند، و حد و حدود و حقوق مردم را نگه می دارند، و چون دیگر آدمیانِ لاقید، در عمل خبیثانه، بی محابا و آتش به اختیار عمل نخواهند کرد؛
و به واقع هدفِ ارائه ی کرسی قدرت به اهل دین، ایجاد زندگی، سیاست ورزی، مرام و... مومنانه بوده است، که عصاره و جوهره این هدف نیز، بروز تقوا و پرهیزکاری، دوری از استبداد و خودرایی، عدم زورگویی و سلطه گری، دوری از برده داری و ایجاد شرایطِ به بردگی بردن مردم، و به مهمیزِ قدرت کشیدنِ ظالمانه ی آنان تحت یک قدرت غیر قابل کنترل و فرار و... است، در یک کلام خدمتگذاری به مردم با خلوص و بدون ریا، از اهل دین انتظار می رود، مردمی که در دیدگاه انقلابیون و اهل دین، به عنوان "ولی نعمتانِ" اهل قدرت مد نظرند، آقایی و سروری از آنِ مردم، که صاحب خانه اند، و خدمتگذاری، خضوع و دوری از تکبر، شایسته اهل قدرت، که مستاجران سرای قدرت هستند.
بروز و نِمود این پرهیزکاری، زیر پا ننهادن مرزها، حریم، اموال، آزادی ها، کرامت، حقوق، اختیارات، قدرت، آبرو، عزت و... مردم است که این همان رعایت "حق الناس" می باشد، که عدم رعایت آن خطایی نابخشودنی، نزد خداوند و خلق اوست، و لعن و عذاب خداوند و خلقِ او را دامنگیر هر راهبر مستقر در سرای استیجاری قدرت، و زیردستانِ مطیع و منقاد او روانه خواهد کرد، و آنان را نزد خداوند و خلق رسوا، سرافکنده، لایق سرزنش و برکناری خواهد نمود؛
و طبق همین منطق، مردم از اهل دین انتظار تقوا و پرهیزگاری دارند، و افراد مومن و مسئول را موظف به ایجاد فضایی لطیف و مملو از انسانیت، اخلاق، رحم و شفقت، و رعایت حقوق بشر و قانون و مهربانی با خلق خدا می خواهند، تا زیستی انسانی و اخلاقی برای انسانِ ذیلِ جوامع دینی ایجاد و فراهم نموده، و انسان در همین دنیا، طعم زندگی خداگونه و راحت، و مملو از آزادی و اختیار و کرامت و عزت را بچشد، چیزی که تحقق آن در بهشت، به اهل ایمان وعده داده شده است؛ با این حال حقیقت امر نشان می دهد که بیشترین مهاجرین در جهان امروز را، مردم کشورها و جوامع مذهبی و ایدئولوژیک تشکیل می دهند که به سوی جوامع سکولار در حجمی بزرگ روانه و فراری اند! [1]
این روزها هرگاه از خدا و خداگونه بودن سخن به میان است، ناخودآگاه چهره عبوس، رفتار خشن و متکبرانه و مملو از زور گویی و تحمیل انسان های مدعی مذهب و ایدئولوژی به ذهن انسان می آید که به قول متفکر بزرگ ایرانی جناب ابن سینا : "فکر می کنند خدا جز آنها، کس دیگری را هدایت نکرده است" لذا به جز تحمیل عقیده، تفکر و سبک زندگی خود به دیگران، انگار هیچ وظیفه دیگری در این دنیا برای خود قائل نیستند.
مدعیان دین مستقر در سرای قدرت، خود را نه مسئول معاش، نه مسئول امنیت، نه مسئول راحتی روح و روان و جسم مردم، و نه مسئول آینده آنان و فرزندان شان، و نه مسئول تامین اجتماعی و تفریح آنان و... می دانند، و تو گویی تنها مسئولیتی که گردن اینان نهاده اند، اجرای شریعت، و بردن دیگران به بهشتی است که خداوند به انسان آزاد، نیکوکار و نیک اندیش وعده داده است، اِعِمال زور برای بردن به بهشتی اُخروی، حتی به قیمت ضایع کردنِ شخصیت، کرامت، اختیار، آزادی، حریم، عزت و حرمتِ انسانی که، این مواهب را از خداوند دارد، و این موهبتی الهی به اوست و نه عطای اهل دین به انسان، و کسی را حق نیست که آنرا از آنان بستاند.
این همان عمق انحراف در روش، تفکر و عمل است، که گریبانگیرِ بَعضِ اهل دین مستقر در قدرت شده است، که به جای خودسازی، دیگرسازی را وجه همت و هدف خود قرار داده اند، و با این حال، نه در خودسازی موفقند و نه در دگرسازی، و از نگاه به درون باز مانده، و نظرهاشان به برون تمرکز داده شده است، و کم کم به سمتی راهبری و هدایت شدند، که دین به وسیله ایی برای برخورداری "خودی" های شان از مواهب قدرت و ثروت، و فرارشان از مجازات های درخورِ تخلفات شان تبدیل می شود، و تو گویی دین آمده است تا به آنان این امکان را بدهد که از اِعِمال هرگونه زور و تحمیل بر غیرخودی ها، برخوردار شوند، و دین آنان را بر گرده دیگران سوار نماید؛
از این روست که بخشش های بی حساب و کتاب و باور نکردنی در تخلف خودی ها شان را در کارنامه آنان می توان دید، و در مقابل سخت گیری و رساندن غیرخودی ها به اشد مجازات های سخت و طاقت فرسا، به رویه جاری برای آنان تبدیل می شود، و این شرایط اصلا تعجب آور نبوده و نیست، که اگر این چنین نبود، باید تعجب می کردیم، چرا که انحراف و استحاله را اینجاست که می توان دید، و مرزهای آزادی و کرامت انسان ها به دست اهل دین، که باید سخت معتقد به حق الناس باشند، شکسته، و ناموس انسانیت، یعنی آزادی و اختیار، به هیچ انگاشته می شود.
البته مدعیانِ دین و دست اندرکاران یکدست خودیِ مستقر در مراکز متعدد و زنجیره ایی قدرت، با دین، تفکر و سیره ایی این چنین استحاله شده، به انسان هایی خنثی با استانداردهای دوگانه تبدیل می شوند که ظلم و دیگر خبائث روزگار لزوما در نزد آنان بد نیست، بستگی دارد چه کسی آنرا مرتکب شود! با این رویه رگ های غیرت شان برای مسایل دینی شان هم نمی جنبد، و وقتی که پیامبر و امامِ شاخصِ شان را عناصری نامهربان، عبوس و"گوشت تلخ" تعبیر می کنند، [2] که افراد از کنارشان فراری، و بدون دوست به تصویر کشیده می شوند، با چنین تصویرگری هیچ برخوردی صورت نمی دهند، چرا که چنین نقاشی، که چنین نقشِ کثیفی از پیامبر و امامِ شان ترسیم کرده، خودی، و عنصری از عناصر جریان یکدست ساز، و خالص ساز در قدرت، و توجیه گر شرایط حاضر تلقی می شود؛ در حالی که در قرآنِ آنان، چنین پیامبری را "رحمه للعالمین" [3] و با اخلاقی عالی، و فرستاده شده برای اتمام مکارم اخلاق معرفی کرده اند.
و یا آن قاضی و واعظ مشهور شهر که در سنین پیری و کهولت، دست طمع و تجاوز به حریم و املاک عمومی شهر دراز می کند، و زمینی بزرگ که ارزشمندش می یابد را، به لیست املاک خود، فرزندان و عروس و مباشرش اضافه کرده و در حالی که می داند این باغ از اموال عمومی شهر تهران، و تقدیمی به حوزه علمیه، تحت ریاست بی چون چرای اوست، خیانت در امانت کرده، و آنرا در دفاتر رسمیِ نقل و انتقال اسناد مالکیت، به نام خود، فرزندان، عروس و مباشرش منتقل کرد و...،
و با این همه پشتک و وارویی که برای تصاحب، و بعد مخفی نمودن این تجاوز خود به حریم اموال عمومی می زند، و تشت رسوایی اش بر زمین می افتد، اما مشمول رحمت مومنانه خودی ها، همقطاران و همکارانش در نهادهای بازرسی، دادگاه ها، مدعی العموم، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، نهاد دین و حوزه های علمیه، نهاد نماز جمعه و... واقع شده، و تنها مزاحم او، فشار افکار عمومیِ خشمگین است، که این مزاحمین را هم در نهایت برایش به "برخورد مومنانه" توصیه می کنند! [4] تا هیچ دادگاه و پرسشگری در شهر از او سوال نکند، که چرا اموال هزار میلیارد تومانی عمومی را به توبره اموال خود و اهل و مباشرین خود واریز کرده ایی؟!
یا در پرونده سو استفاده نزدیک به چهار میلیارد دلاری "چای دبش" [5] ، پای و نامِ گردن کلفت های خودیِ دخیل در این بزرگترین پرونده فساد مالی و اعمال نفوذِ اداری کشور، به هیچ جریده ایی کشیده نمی شود، که حتی مردم از نام کثیف شان مطلع شوند، و یا به صورت شطرنجی، هیکل آنان را از پشت صفحه ی تلویزیون های خود ببینند، و یا مخفف حروف اول اسامی متخلف های این اَبَر فساد مالی را بدانند، و کل پرونده با وجوه، نحوه ی وقوع، افراد دخیل، کارچاق کن های آن در سرای قدرت، و مدافعین و برخورداران، حتی دست هایی که این پرونده را به پس پرده هُل می دهند و... در سایه ایی از ابرهای اعمال نفوذ بزرگان خودیِ مستقر در اریکه یکدستِ قدرت، به محاق و تاریکی می رود، و... تا صاحبان این کشور نفهمند، کی و چه مقدار و چگونه ثروت آنان را به تاراج برد.
اما در همان حال جوانان کم سن و سالی که غیر خودی تلقی می شوند، و به این شرایطِ موجود در کشور معترضند و اعتراض خود را از طریق حضور در تجمع های خیابانی، شعارنویسی، مقاله نویسی، سرود خوانی، نغمه سرایی و... ابراز می کنند، به دشمنان کشور منتسب شده، و به شدیدترین وجه ممکن، مشمول برخوردهایی از نوع مقتدرانه و بدون اغماض، که شایسته دشمنان این آب و خاک است، می شوند، و محکم، سریع، پر هیاهو و... به پرونده های شان رسیدگی، و در اسرع وقت و بدون هیچگونه رحم و شفقتی سیاست می شوند، اسامی، چهره و حتی صحنه دستگیری، اعدام و... آنان در هیاهوی خبری و تبلیغی پخش و منتشر می شود، و به اشد برخورد و مجازات با خود و اهل شان محکوم می شوند و...، این همان چهره کثیف انحراف است، که خود را در لخت ترین حالت نشان می دهد، که متخلفان از اهل قدرت در قلعه های بلند مصونیت آهنین راحت و مصونند، و مردم بی پناه و معترض، در معرض هر گونه برخورد خشن و بی عزت کننده، رها شده اند.
و روشن است که گزمگان، محتسبان، کفن پوشان سابق، قاضیان دست به حکم، که به کوچکترین حرکت موزون دخترکان کم سن و سال بر سِنِ سالن اجتماعات منتسب به شهردارِ غیرخودی، می خروشند [6] و صبح شهردار شهر را به جرم رقصیدن شان در سالروز تولد دختر پیامبر اسلام، در برنامه ایی منتسب به زیردستان او، به دادگاه های شهر می کشند، [7] اما در اینگونه موارد، که از نظر ابعاد جرم قابل مقایسه هم نیستند، همه اینان در خواب خوش خرگوشی خود خفته اند، چرا؟! لابد چون متخلفین از خودی ها هستند،
در همین حال که گزمگان، محتسبان و قاضیان و کفن پوشانِ همیشه معترضِ سابق در مقابل تخلف غیر خودی ها، به چهار میلیارد دلار سو استفاده از اموال عمومی، تصاحب زمین های با ارزش بالاشهر توسط واعظ شهر، باجناق بازی مدیرکل ارشاد [8] و... بی هیچ اعتنا و چهره هایی خالی از ترشرویی و... عبور می کنند، اما به مردم عادی که می رسند، همین ها لباس رزم بر تن می کنند، رگ های گردن بلند کرده و قسم یاد می کنند که به شدید ترین وجه برخورد کنند و مردانه هجومی سخت را بر زنانی مجاز، لازم و ضرور می بینند که بر حجاب اجباری آنان، و یا سبک تحمیلی زندگی مد نظر آنان و... تن نمی دهند، و آنرا بر نمی تابند، زنانی که به جز عده ایی بسیار کم، که ممکن است شامل این کلیت نباشند، بسیاری حتی اهل دینند، و از تجربه سال ها زندگی با تاریخ نهضت عاشورای حسین، و شنیدن از روح آزاده و بدون تسلیم او و... سود جسته، و الهام می گیرند و به نوحه ها، سرودها، و نواهای حماسی که در قبال او و نهضت آزادیبخش او شنیده و فریاد زده اند، جامه عمل پوشانده، و خود در زمانه خود، حرکتی کرده و زیر بار زور و تحمیل (خوب یا بد، درست یا نادرست، شرعی یا غیر شرعی و...) نمی روند،
چنین روحیه ایی شایسته کسانی است که به راستی در فرهنگ ظلم ستیز، تحمیل ناپذیر، اجبار گریز و... مُحَرم و عاشورا زیسته و از آن آموخته اند، شعارهایی که خصوصا در شب عاشورا بیشتر از هر زمانی زبانحال آنان و حاضرین در خیمه حسین است که بر ظلم، اجبار، تحمیل مقاومت می کنند و بر نمی تابند، مثل این شعار که : "زیر بار ستم نمی کنم زندگی، جان فدا می کنم در ره آزادگی، این شعار من است رو سیه دشمن است و..."،
و همه مدعیان زور و اجبار در صحنه تحمیل حجاب و پوشش اجباری فراموش می کنند که انسان بر طبق قاعده اختیار، و اصل حفظ کرامت و عزت انسانی او، عدم تحمیل در دین و... مجاز است، زندگی خود را بر پایه فرصت زیست کوتاهی که خداوند در اختیار او در این دنیا قرار داده است، به نحوی که می خواهد بگذراند، حتی زندگی کفرآمیز به خدایی که آنان را آفریده است نیز می تواند از انتخاب های این انسان باشد، و انسانِ دیگری مجاز نیست که او را از نعمت آزادی انتخابِ نوع و سبک زندگی، دین، مرام، تفکری که مناسبش یافته باز دارد، و خصوصا زورگویی و تحمیل در سلایق رفتار دینی، بر دیگران هرگز مجاز نیست، سلایقی که ناشی از اجتهاد انسان هایی است که در طولِ تاریخِ فتاوی خود، بسیاری از مواهب دنیا را روزی حرام اعلام کردند، و اکنون خود به بطلان فتوا و رای خود واقفند [9] و لابد بدان سطح فکری، علمی و اجتهادی خود، که به چنین فتوایی منجر شده است، به طنز می خندند،
این است که جامعه در شوک صدور حکم اعدام برای جوانی هنرمند و نغمه پردازی معترض به نام توماج صالحی [10]، از سوی دستگاهی است که خود برآمده و مولود و نتیجه یک حرکت اعتراضی و انقلابی در سال 57 است، صدور حکم اعدام بحث برانگیز توسط نسل انقلابیونی که بعد از عمری اعتراض و انقلاب، اکنون خود به مناسبت آن اعتراضات، به قدرت رسیده و بر کرسی های راهبری و قضاوت نشسته اند، و اما اینک در کرسی قدرت، همه اقتضائات اعتراض و حقوق معترضین را در هر عصری، به فراموشی سپرده، و خود به دستگاه صدور این احکام شدید و غلیظ نسبت به اعتراض و معترضین به عملکرد خود تبدیل شده اند،
در حالی که پیش از این که در کرسی قدرت و قضاوت قرار گیرند، روزگاری خود از معترضین با اعمالی هنجارشکنانه، بدتر از این ها که توماج ها می کنند، انجام دادند و به همین دلیل توسط کرسی نشینان قدرت در رژیم قبل، به زندان و یا تبعید محکوم، و فرستاده شدند، اما اعدام نشدند، تا بمانند و اکنون در کرسی های رفیع قدرت قرار گیرند، و بر جای قدرتمندان سابق نشسته، امتحان پس دهند، و حکم به درستی و عدالت و بی طرفی و طبق قانون دهند، و همه آن چه بر خود آنان گذشته را به فراموشی سپرده، و این چنین احکام شدید و غلیظ برای معترضین این روزها صادر می کنند! و یک بام و دو هوایی را می سازند، که روزی بر علیه وجود آن استاندارد دوگانه، به مبارزه برخاسته، و معترض وجود آن بودند.
جوانان امروز سوال می کنند که شما انقلابیون سابق تا به کی باید به این برخورد دوگانه خود با جرم و معترض ادامه دهید، و از دستگاه قضا می پرسند، شما که بر پرونده سو استفاده نزدیک به چهار میلیارد دلاری چای دبش، پرونده 94 هزار میلیارد تومانی ذوب آهن اصفهان، پرونده اسید پاشی ها به روی دختران در اصفهان، پرونده هزار میلیارد تومانی بالا کشیدن زمین حوزه علمیه اُزگل که به نام مدیر و اهل او شد و... به تسامح و تساهلی این چنین تعجب آور، گذر کردید، با این دسته از جوانان کم سن و سال که دست شان از قدرت تهی است، چرا به این شدت عمل می کنید؟! این همان عدالت علوی است که دادگاهش، علی (حاکم و خلیفه مسلمین) را محکوم، و یک یهودی (شهروند غیر مسلمان و درجه دو جزیه پرداخت کننده) را حاکم می کرد؟! شما پیرو همان علی هستید که خوارج را که از معترضین سرسخت و مبارز با او بودند را، تا قبل از گرفتن شمشیر و جنگ رو در رو، حتی از حقوق پرداختی از خزانه دولتش نیز محروم نکرد و...
به کدام سمت و سو می روید، و تا کی می خواهید، بدین نحو حکم، و عمل کنید، کدام مسئول معتقد به حدود انسانیت، تقوا و پرهیزگاری، قانون و مصلحت را در جامعه انسانی و جهانی می توان یافت که به خود اجازه دهد، برخوردی این چنین شدید و وسیع با ناموس مردم (زنان جامعه) در خیابان ها و اماکن و اتومبیل های شهر راه انداخته و وظیفه این برخورد شدید با آنان را به مردانی جوان بسپارد که جامه رزم بر تن، و از نوک پا تا سر، مجهز به سلاح و لباس رزمند، و چنین نیروهایی که باید حریف متجاوزین به مرز های وطن، و یا سارقان مسلح و... باشد، به صحنه مبارزه با دختران، زنان و ناموس بی دفاع این مردم در خیابان ها کسیل داشته شده، تا زنان را در عملی نابخشودنی، غیر شرعی و غیر عقلانی بغل کنند، و در اتومبیل های ون مخصوص نیروی انتظامی و یا سپاه پاسداران انداخته، و با شدت با آنان برخورد فیزیکی و غیر شرعی و انسانی کرده، و خدای نکرده باز آنان را به سرنوشت دخترکان مظلومی چون مهسا (ژینا) امینی، نیکا شاه کرمی و... مبتلا کنند؟!!
برخورد دوگانه با متهمین روشن است، و این جامعه شرایط عاری از تبعیض بین خودی و غیرخودی از مدعیان دین انتظار دارد
[1] - افغان ها، سوری ها، ایرانیان، اتباع کشورهای مسلمان شمال افریقا بیشترین مردم مهاجر فرست به کشورهای سکولار در اروپا و امریکای شمالی اند.
[2] - شیخ علیرضا پناهیان، سحرگاه 26 ماه رمضان، در شبکه سه سیما گفت: «پیامبر وضعیتی درست کرده بود که حتی یک رفیق نه برای خودش و نه برای امام علی نمانده بود. فکر نکنیم پیامبر مهربان بود، امام علی خشن و گوشتتلخ، پیامبر بهخاطر گوشتتلخی همه را از خود میتاراند.»!
[3] - سوره انبیاء: آیه ۱۰۷ : "و ما تو را به رسالت بر نگزیدیم، الا اینکه برای اهل دنیا رحمت باشی" "وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ"
[4] - روزنامه همشهری متعلق به شهرداری تهران تحت رهبری علیرضا زاکانی، در چهارم اردیبهشت 1403، صفحه اول خود را به عکسی پر از لبخندِ مهربانانه از این شیخ همیشه گریان و عبوس اختصاص داد، و نوشت "برخورد مومنانه در ماجرای آقای صدیقی؛ مراقب باشیم به اسم عدالت خواهی، گرفتار ظلمی بزرگ نشویم." اما از این سرمقاله نویس شهرداری تهران باید پرسید شما نگران ظلم به متجاوز به حریم اموال شهر هستید، اما نگران بغل کردن زنان و ناموس این مردم توسط پلیس نیستید؟!
[5] - فساد مالی چای دبش نام یک پرونده فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران است که در دولت دوازدهم و سیزدهم رخ داده است. رقم این اختلاس حدود ۳٫۴ میلیارد دلار (نزدیک به ۱۴۰ هزار میلیارد تومان در زمان انجام فساد) است که از لحاظ معیار تا زمان خود در ایران بیسابقه بودهاست. این فساد بزرگترین و سنگینترین فساد مالی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است
[6] - به گزارش مشرق، "محمدعلی نجفی شهردار تهران در پاسخ به پرسشی، در خصوص انتقادات وارده از حضور وی در همایش رقص دختران در سالن برج میلاد گفت: برنامهای برای زنان به مناسبت میلاد حضرت زهرا در برج میلاد برگزار شده بود. کسانی که برنامهریزی برای این مراسم کرده بودند اعلام کردند دختربچههایی که این برنامه را اجرا کردند زیر 8 سال بودند و از نظر شرعی اشکالی نداشته و بهتر بود این قسمت از برنامه حذف شود. و..."
[7] - متن دستور دادستان کل کشور بدین شرح است:
"دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران
با سلام و تحیت
حسب اطلاع؛ مراسمی تحت عنوان بزرگداشت روز زن از سوی شهرداری تهران در محل همایشهای برج میلاد برگزار گردیده که در آن برخلاف سیره بانوی بزرگ اسلام مظهر عفت و پاکدامنی و فضائل اخلاقی حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیه ) اعمالی خلاف عفت عمومی ترویج و انجام شده است. ضمن ابراز تأسف مقتضی است به قید تسریع نسبت به موضوع رسیدگی و مرتکبین و مسببین را تحت تعقیب قضایی قرار داده و نتیجه را گزارش نمائید."
[8] - رضا ثِقَّتی (زاده ۱۳۵۷) سیاستمدار اهل ایران است که از آذر ۱۴۰۰ تا تیر ۱۴۰۲ مدیر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گیلان بود. او در تیر ۱۴۰۲ بهعلت رسوایی جنسی— افشای ویدیوئی از رابطه جنسی او با یک مرد— از سمت خود برکنار شد. وی چهار سال سابقه ریاست اداره فرهنگ و ارشاد شهر رشت را داشت
[9] - حرمت ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻟﻮﻟﻪ ﮐﺸﯽ، ﺩﻭﺵ ﺣﻤﺎﻡ، ﻻﻣﭗ ﺑﺮﻕ، ﻗﻨﺪ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﯾﯽ، ﺭﺃﯼ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ، ﺳﺎﺧﺖ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﺎﻭﯾﺎﺭﯼ، ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، استفاده ﺍﺯ ﻭﯾﺪﺋﻮ و...
[10] - توماج صالحی خواننده، رپر و ترانه نویس ایرانی است. او برای آثار اعتراضی خود در مورد مشکلات جامعه ایران و اعتراض به سیاستها و سرکوبهای حکومت جمهوری اسلامی شهرت دارد و به علت ترانههای اعتراضیاش بارها بازداشت شده و تحت شکنجه قرار گرفته و در زندان دستگرد اصفهان زندانی است. ترانههای او مورد توجه رسانههای داخل و خارج از ایران قرار گرفتهاند. وی در سال ۲۰۲۳، جایزه «هِرِتیک» (بدعتگذار) سازمان گلوبال میوزیک اواردز را به خاطر آهنگ "فال"در بخش ترانه اعتراضی-کنشگری دریافت کرد. توماج صالحی در اردیبهشت ۱۴۰۳ از سوی دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شد.