بوی تند متعفن استبداد در نامه یزدی به شبیری
  •  

06 آبان 1397
Author :  

 

مدت هاست که اصولگرایان کشور و انقلاب را به گروگان خود گرفته اند و مصادر قانونی، رسمی، مذهبی کشور را یکی پس از دیگری از آن خود کرده و مادام العمر بر سریر قدرت، قدرت نمایی می کنند، و سعی دارند دیدگاه و فرهنگ استبدادی خود را بر همه تحمیل کنند؛

سردمداران جریان سیاسی اصولگرایی که اینک خود را فرای هر قانون می بینند، و نظر خود را بعنوان قانون، اسلام، انقلاب و حتی مردم ایران جا زده اند، رسما، کتبا و آشکارا خواستار تبعیت همه از خود شده، و تهدید و ارعاب های خود را آنقدر گسترش داده اند، که حتی مراجع تقلید را هم به تمکین از خود و خط سیاسی تمامیت خواهانه خود فرا می خوانند، [1] و معتقدند مراجع تقلید هم حتی در روابط اجتماعی اشان باید مطیع خط سیاسی آنان باشند!

 این زورگویی در راس تشکیلات اصولگرایی چنان روشن و آشکار شده که جناب شیخ محمد یزدی به خاطر دیدار آیت الله سید موسی شبیری زنجانی با سید محمد خاتمی، این مرجع تقلید را مورد تهدید رسمی قرار داده و او را از تکرار چنین دیداری با تهدید باز می دارد، و حال از ایدئولوگ های این جناح سیاسی مسلط، باید پرسید شما که در سایه شعار "آزادی برای ملت ایران" سکاندار حاکمیت این مردم شدید، اگر زورگویی خود را تا این حد لخت و بی پرده حتی بر مراجع تقلید هم گسترش دهید، چگونه خواهید توانست پاسخگوی این همه خونی باشید که برای رهایی از استبداد ریخته شد؛ و اگر تا این حد پیش بروید که مراجع تقلید را هم به زیر مهمیز زورگویی خود بکشید، چه جایی برای آزادی مردم عادی باقی خواهد ماند.

جناب آقای یزدی! ما که سن و سال مان قد نمی دهد، ولی برادر مرحومم که خود در زمره انقلابیون بودند، می گفت منزل شما یکی از مکان های شروع راهپیمایی علیه رژیم گذشته بود؛ حال از شما که برای رهایی از سیستم مستبد انقلاب کردید، بعید است که اکنون بعد از پیروزی و قرار گرفتن مادام العمر بر سریر قدرت، این چنین زورگویی کنید، جناب آقای یزدی! از نامه شما بوی تند و متعفن استبداد می آید، بویی که بیشتر باید دماغ خود شما را بیازارد، که اهل مبارزه با زورگویی و استبداد بودید، حال چطور شده که خود به یک زورگو تبدیل شده و برای مراجع تقلید هم خط و نشان می کشید، جناب آقای یزدی! این قدرت و این زورگویی را شما از کجایی شعارهای انقلابی که به قدرتتان رساند، استخراج کرده اید، که برای دیگران اینگونه خط و نشان می کشید.

در زمان رژیم گذشته هم که ضعف عمده آن استبداد اعلام می شود، و عموم شعارهایی که علیه آن ثبت شده به استبدادش خرده می گرفت، حوزه علمیه و مراجع تقلید آن، این چنین که شما زور گویی می کنید، تحت فشار نبودند، و حوزه آنقدر قدرت داشت که تروریست هایی را هم که آدم کشته بودند و گروه تشکیل داده و اندیشمندان مخالف نظر خود را به شیوه مسلحانه ترور می کردند، را از اعدام نجات می داد، ولی شما اینجا و بعد از انقلاب رهایی بخش، چنان پیش رفته اید که برای یک مرجع تقلید تعیین تکلیف می کنید که با چه کسی دیدار کند و با چه کسی دیدار نکند. این سرکشی و زورگویی را شما از کجای قانون، انصاف، آزادیخواهی، انقلابی گری، اسلام و... برای خود قایلید.

 فاین تذهبون یا شیخ.

[1] -  بسم الله الرحمن الرحیم،   حضرت آیت الله شبیری زنجانی «دامت برکاته»،  سلام علیکم،  با احترام؛ ضمن عرض ارادت و تسلیت ایام اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، پیرو انتشار تصاویری در فضای مجازی از حضرتعالی در کنار برخی افراد مسئله دار که برای نظام جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری«دام ظله العالی» احترامی قائل نیستند؛ بدین وسیله به عرض می‌رساند، این موضوع ناراحتی و تعجب مقلدین و حوزویان را در پی داشته است. لازم به ذکر است، اینجانب نیز در دو مرحله با حضرتعالی مکاتباتی در مورد برخی از مسائل دیگر داشته ام که جواب قانع کننده ای دریافت نکردم؛ لذا این نامه رابه ناچار به صورت سرگشاده خدمتتان ارسال ‌کردم، چگونه می‌شود، حضرتعالی که فرصتی برای ملاقات با هیات رئیسه مجمع عمومی اساتید را ندارید، فرصت می‌کنید در منزل آقایی در تهران حاضر شوید و با این آقایان ملاقات داشته باشید!. یادآور می‌شوم مقام و احترام شما در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است، پس لازم است این احترام و شئون مرجعیت را رعایت فرموده و ترتیبی اتخاذ فرمائید این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد.ان شاء الله، محمد یزدی

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
7 نظرها 2282 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (7)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

نامه امام (ره) به شورا نگهبان                             
متن نامه امام خمینی (ره) به این شرح است:
«حضرات فقهای محترم شورای نگهبان -دامت افاضاتهم-»
«با سلام وآرزوی موفقیت برای شما و تمامی آنانی که قلبشان برای پیروزی اسلام می تپد. گاهی دیده می شود که بعضی از آقایان محترم در مسائلی وارد می شوند که موجب وهن شورای نگهبان است فقهای محترم باید توجه داشته باشند که نباید در مسائلی که مورد درگیری هست وارد بشوند. از باب مثال در شان شورای نگهبان و حتی خود حضرت آقای خزعلی نیست که به افراد مختلف تندی کند. اینکه دیگر روشن است که روی منبر و یا هر جای حرام است به مسلمانی نسبت «کمونیستی» داد.
بر فرض که ایشان بگوید من نسبت ندادم ولی این را که معترفند که گفته اند: می گویند ،آقای سلامتی کمونیست است.آیا این توهین و گناه بزرگ از شخصی که عضو شورای نگهبان است آن هم به مسلمانی که نماینده مردم تهران است،شرعا چه صورتی دارد؟مادامی که شما اینگونه عمل می کنید بازهم توقع دارید جوانان انقلابی تند ،احترام شما را بگیرند؟ آیا شخصی که می آید نزد فقهای شورای نگهبان ومی گوید:اگر گناهی هم کرده ام توبه می کنم،راه درستی را رفته است یا کسی که روی منبر این توبه را به عنوان ضعف یک نماینده نقل می کند؟ بحث بر سر خوبی وبدی نمایندگان وسایر افراد نیست، بحث بر سر گناه و کج رفتن است.
همه باید توجه کنیم که آلت دست بازیگران سیاسی نشویم. باید سعی شود آقایان به عنوان منبری پرخاشگری که تا این مرحله حاضر است پیش رود ؛معرفی نشوند. شما نگویید،آنها به ما بد می گویند وما با این صحبت ها جواب آنها را می دهیم. آنها که به شما بد می گویند،پست مقدس شورای نگهبان را ندارند . شما در مکانی نشسته اید که باید خیلی از مسائل را با سکوت و وزانت  خویش حل کنید.حواستان را جمع کنید که نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کردند. من به شما آقایان علاقمندم ولی لازم می دانم گاهی که مسئله ای را می بینم تذکر بدهم.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته - روح الله الموسوی الخمینی. »
صحیفه امام - جلد٢١ ص ٦١٢
[15:07, 2/26/2021] Jamshidpur: جالب است اين پيام سال ٦٧ داده شده يعني اواخر عمر امام و ايشان پيش بيني مي كردند كه روزي شوراي نگهبان ما كارش به جايي برسد كه مرحوم آقاي يزدي آن نامه ي توهين آميز را به آية الله شبيري يك مرجع تقليد بنويسد

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

راه شیخ محمد یزدی!
سید ابراهیم رئیسی گفته است؛ راه شیخ محمد یزدی را ادامه می‌دهیم!
من نمی‌دانم چه بخشی از راه مرحوم یزدی برای آقای رئیسی جالب آمده که بر ادامۀ آن تأکید کرده است؟
اینکه از هر اظهارنظری مخالف میل خود عصبانی می‌شد و پرخاش می‌کرد؟
اینکه خود را صاحب اختیار علماء می‌دانست و رأساً اقدام به خلع مرجعیت آنها می‌کرد؟
اینکه به آیت‌الله شبیری زنجانی دستور می‌داد و تحکم می‌کرد که با چه کسانی نشست و برخاست نکند؟
اینکه حتی رئیس وقت مجلس خبرگان - مرحوم هاشمی رفسنجانی - را نیز نامحرم می‌دانست و او را در جریان فعالیت کمیسیونِ تحت هدایت خود برای شناسایی جانشینان رهبری قرار نمی‌داد؟
اینکه سعید مرتضوی را از مقام دادیاری دادگاه شهربابک تا ریاست شعبۀ 1410 مجتمع قضایی کارکنان دولت ارتقاء مقام داد و به جان اهل قلم انداخت؟
اینکه قوۀ قضائیه را به وضعیتی دچار کرد که جانشین او علناً گفت؛ خرابه‌ای را تحویل گرفته است؟
خوب است آقای رئیسی توضیح دهد که میراث محمد یزدی در قوۀ قضائیه دقیقاً چه بود که وی تأکید کرده است با "اقتدار" آن را ادامه می‌دهد؟
اگر قرار به ادامۀ توأم با اقتدار راه شیخ محمد یزدی در قوۀ قضائیه است، دیگر این سندها و دستورالعمل‌های قضایی پی در پی به چه منظوری صادر می‌شود؟
احمد_زیدآبادی

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

“لطیفه تلخ” دَفع افسد به فاسد؛ به یاد شیخ بی تقصیر، محمدیزدی!

Posted: 11 Dec 2020 02:15 AM PST

میراصغر موسوی

این سطور ( شیخ محمد یزدی و امیرعباس هویدا ) را زمانی قلمی کردم که شیخ محمدیزدی را مرگ مهار نکرده بود. و او بی محابا می تاخت. یزدی در واکنش به آیت الله ” شبیری ” بابت دیدار و ملاقاتی که با محمدخاتمی و عبدالله نوری … در تهران انجام داده بود بر او حمله ور شد و سخنان تند و نسنجیده و توهین آمیز بر زبان آورد. این اتفاق اوایل آبان ماه سال ۹۷ رخ داد. و این نوشته تاریخ ۷ آبان همان سال را دارد. هرچند مایل نیستم مدام به عقب برگردیم و پی در پی ناخن روی زخم های دلمه بسته بکشیم و خونابه جاری کنیم. اما بعضی مواقع گذشته به جلو می آید و روبروی آدمی می نشیند.

باز نشر این چند سطر که فعل هایش را عوض کرده ام گفتگوی من با گذشته است. با گذشته خودم، شهرم، وطنم و انقلابم. نمی خواهم انگشت اتهام سوی کسی بگیرم، اما لازم است تاکید کنم متهم های زیادی هنوز حضور دارند. همین پاک دامن های دامن آلوده که با بهانه و تاکتیک ” دفع افسد به فاسد ” همه چیز را به فساد کشیدند.

روزهای عجیبی بود آن روزها. روزهایی که گروه ها و افرادی مانند شیخ محمدیزدی برای حذف و از صحنه خارج کردن به اصطلاح لیبرالها و التقاطی ها تعیین مواضع کردند. پشت بهشتی ایستادند تا به فرض دفع افسد به فاسد شود. در آن سو هم همین شد. رجوی و امثال او پشت بنی صدر قرار گرفتند تا دفع افسد به فاسد کنند. آیا آن هایی که دفع و حذف شدند نیز از همین تاکتیک بهره جستند: از فاسدها یار گرفتند تا افسد را دفع کنند با رجوی بهشتی را حذف کنند و با شیخ محمدیزدی بازرگان و بنی صدر و…را؟

مدام دفع افسد به فاسد کردیم. بعد دستمان کامل خالی شد. اینبار پشت سکه را رو کردیم: انتخاب بد از بین بد و بدتر!

بعد از هر انتخابی همه چیز را تقسیم بر دو می کنیم و باز انتخاب از بین بد و بدتر انجام می شود.. و این انتخاب ها بایستی مورد رضایت و تائید واضعین قانون لایتغیر” دفع افسد به فاسد” باشد.

آقای اشکوری مطلبی به مناسبت فوت شیخ محمدی یزدی منتشر کردند که به گوشه هایی از خاطرات خود نظر انداخته است. آنچه از گذشته های پیش از انقلاب مرحوم یزدی مورد اشاره قرار می دهد، غیر دقیق، اشتباه و غلط است. موردی که در اینجا به آن اشاره کرده ام از همان موارد است. تاکید دارم شیخ محمدیزدی گذشته ای حاکی از فهم روشن از اسلام و انقلاب و حکومت و جامعه نداشت. و تسلط او و دیگرانی چون او بر سرنوشت ما از رازهای در ابهام مانده شکل گیری سرنوشت ما است. ( ۲۰ / ۹ / ۱۳۹۹ )

شیخ محمد یزدی و امیرعباس هویدا
ظلمت فرونشسته بر تقدیر ملی ما

شیخ محمدیزدی نسبت به همه هم مسلک های هم ردیف خود در قم و مشهد و تهران از نظر رفتار و اخلاق و موضع گیری سیاسی برتری داشت. او سریع و تند و بلافاصله، پیش از آنکه دیگران به عملیات پشت پرده ورود کنند و توطئه های زنجیره ای ببافند، با صراحت و بی محابا سخنانش را می گفت. چنانکه در دوران ریاست بر قوه قضا بی پرده حرف می زد و عمل می کرد. شیخ محمد یزدی از گفتن و انجام دادن هیچ چیز باک نداشت و مانند آن دیگری حرف و عملش متفاوت و متناقض نبود. شیخ محمد یزدی یک شاخص، میزان و نشانه به حساب می آمد. او مهم و هشدار دهنده بود.

نگاه شیخ یزدی بر حکومت و شیوه حکومت داری و اداره جامعه از همان آغاز نگاهی آمرانه، فردی، نظارتی و مبتنی بر زور و پول بود. او بر هیچ یک از جنبه های حکومت داری آشنایی نداشت و نیاز بر دانستن آنها نیز نمی دید. او با قوانین اساسی، تفکیک قوا، قانون گذاری، جامعه مدنی، مطبوعات، تولید و مصرف، سیاست خارجی و دیپلماسی، تولید ثروت و شیوه های توزیع آشنایی نداشت و چه بسا همه را بی فایده و غیر لازم و دست وپا گیر تلقی می کرد.

شیخ محمد یزدی بر حکومت فردی و حکومت فرد و اعمال اراده یک فرد بر تمام امور معتقد است و از نیم قرن پیش بر این اعتقاد بوده و در گذشته با صراحت آنرا بر زبان آورده و بعد از پایان جنگ تحمیلی نیز در عمل به آن متعهد بوده و از کوشش در این راستا تعلل نکرده است.

سخنان محمد یزدی در باره حکومت اسلامی که در سال ۱۳۵۶ بیان کرده موجود است و یک سند بی خدشه تاریخی است. از او درباره آینده وحکومت در زمانی که کار به دست انقلابیون می افتد، سوال می شود و سوال کننده برای تاکید و روشن کردن ابعاد کار تاکید می کند:

– ما ( مسلمانها ) حکومت داری بلد نیستیم. با این حساب اگر رژیم شکست بخورد و بساط شاهنشاهی برچیده شود، چه باید بکنیم؟
شیخ محمد یزدی بی لحظه ای وقفه جواب می دهد. معلوم است او از قبل بر این موضوع اندیشیده و راه حل مشخص دارد.
+ پول می دهیم به همین هویدا و او برای ما کار می کند.
این جمله و بقیه اظهارات شیخ محمد یزدی در کاست معروف به ” پیام تعبیدیان ” که در سال ۵۶ تکثیر و منتشر و پخش شد، مضبوط است. این جمله ی بسیار ساده بارِ همه پیچیدگی حکومت در دهه های اخیر را در خود دارد.
این نگاهِ روشن شیخ محمدیزدی ظلمت فرو نشسته بر تقدیر ملی ما است که حدود سه دهه است که آسمان وطن را هر لحظه ظلمانی تر می کند.

سوال و انتقاد این نیست که چرا او بر آیت الله العظمی شبیری زنجانی تاخته است، موضوع و سوال اصلی این است:
چه شد و چرا و چگونه این جریان توانست بیرون زند و بر تقدیر ملی حاکم شود؟

یزدی را به پرسش نکشیم، زیرا سوال از علت اصلی ممکن است فراموش شود. او بی تقصیر بود.
باید پرسید و جستجو کرد: چطور در این چنبره گیر کردیم؟ چطور شد که این جریان بر ایران سلطه پیدا کرد؛و چه می توان کرد؟

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

منظور از ویرانه!

هنگامی که سید محمود هاشمی شاهرودی، ریاست قوۀ قضائیه را از شیخ محمد یزدی تحویل گرفت با صدای بلند اعلام کرد که ویرانه‌ای را تحویل گرفته است!
از سخن مرحوم شاهرودی، بسیاری خوشحال شدند چرا که پنداشتند او لابد می‌خواهد ویرانه را به گلستان تبدیل کند. اما اندک زمانی نگذشت که شاهرودی، فردی با مختصات سعید مرتضوی را حاکم بر سرنوشت اهل قلم و فرهنگ و سیاست کرد و بعدها با برکشیدن او به مقام دادستانی تهران، فاجعۀ زندان کهریزک و دادگاه‌های نمایشی سال 88 رقم خورد. این در واقع فقط یک قلم از تلاش‌های هاشمی شاهرودی برای تبدیل ویرانه به گلستان بود!
غرض آنکه اگر فردی در ابتدای تصدی منصبی، اوضاع را بسیار خراب و فاجعه‌بار توصیف کرد، خیلی نباید خوشحال شد چرا که شاید منظور او از خرابی، چیزی کاملاً متفاوت از درک عموم باشد!
یکی از اتهام‌های من در جریان بازداشت سال 79 تضعیف قوۀ قضائیه و تبلیغ علیه آن بود. در دفاع از خود گفتم؛ تمام حرف‌های من در این مورد، آیا با ویرانه توصیف کردن این قوه توسط رئیس آن برابری می‌کند؟ رئیس دادگاه که همین مرتضوی بود، در پاسخم گفت؛ منظور آقای شاهرودی ساختمان‌های قوۀ قضائیه بوده است! گرچه حاضران در دادگاه به حرف او خندیدند اما با توجه به عملکرد آقای شاهرودی، ظاهراً حق با او بود!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محمد یزدی؛ در کشاکش اخلاق و بی‌اخلاقی

Posted: 10 Dec 2020 09:08 AM PST

حسن یوسفی اشکوری

درآمد

شیخ محمد یزدی هم درگذشت. ظاهرا یکی از کارهای من شده است خاطره‌گویی در باره درگذشتگان. البته انگیزه من از این خاطره‌نویسی‌ها چیزی نیست جز انتقال تجارب گذشتگان به نسل امروز و فردا. بسیاری از کسانی که الان زندگی می‌کنند و به احتمال زیاد از خوانندگان این نوشته‌ها هستند، یا در دهه پنجاه و شصت نبوده‌اند و یا در جریان امور بسیاری از تحولات جاری آن ایام قرار نداشته‌اند. از این رو می‌پندارم انتقال تجارب گذشته و به‌طور خاص تجربه زیسته افرادی چون من در پیش از انقلاب و پس از آن، به مخاطبان کنونی هم مفید است و هم یک مسئولیت اخلاقی و ملی. در واقع سرنوشت نسل ما عبرت روزگار است! با توجه به این ملاحظات است که گاه برای انتقال تجارب خود خاطرات روزگاران سپری شده را با شما به اشتراک می‌گذارم.

سابقه آشنایی

پس از ورودم به قم در سال ۱۳۴۴ با نام شیخ محمد یزدی آشنا شدم. هرچند در آن سال‌هت تا حدودی تب و تاب سیاسی اوایل دهه چهل و به طور خاص واقعه پانزدهم خرداد ۴۲ و تبعید آیت‌الله خمینی در پائیز سال ۴۳، تا حدودی فروکش کرده بود، اما هنوز یاد و خاطره پانزدهم خرداد و آزادی خمینی و تبعید او کم و بیش زنده بود و گاه خود را نشان می‌داد. از این و آن شنیده بودم در جشنی که پس از آزادی آیت‌الله خمینی از حبس و حصر در تهران و بازگشت به قم، سه طلبه جوان نقش اثرگذاری در برپایی آن جشن و به ویژه در تنظیم قطعنامه ده ماده‌ای که در پایان قرائت شد، نقش داشته‌اند. علی حجتی کرمانی، علی اصغر مروارید و محمد یزدی. گفته شد که علی حجتی قطعنامه را بر فراز عرشه منبر ایستاده قرائت کرده است.

اندکی بعد کتاب «حسین بن علی را بهتر بشناسیم» از محمد یزدی به دستم رسید و آن را خواندم. با توجه به فضای آن زمان، این کتاب و این نوع رویکرد به ماجرای امام حسین و داستان کربلا، تا حدودی تازه بود و جذاب. این کتاب در سال ۱۳۴۳ منتشر شده بود. هرچند تقریبا همزمان (در سال های ۴۲-۴۳) کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» به وسیله دکتر محمدابراهیم آیتی نیز کم و بیش با تحلیلی مشابه عرضه شده بود. به احتمال زیاد نگاه انقلابی به داستان کربلا و تصویر امام حسین به مثابه یک شورشی برانداز علیه نظام خلافت، بیش از همه برآمده از تجربه نهضت روحانیت و شخص آیت‌الله خمینی و به ویژه تجربه خونین پانزدهم خرداد بوده است. بعدها دانستم که در کمّ و کیف و به ویژه در شمار مقتولان آن بسی مبالغه شده است.

در دهه چهل و پنجاه از دور با محمد یزدی آشنا بودم و گاه مقالات ایشان را در اینجا و آنجا می خواندم ولی در اوایل دهه پنجاه با ایشان ارتباط مستقیم پیدا کردم. دلیل این ارتباط نیز عمدتا حمایت ایشان از آیت‌الله‌ خمینی بوده است. حوزه قم در آن زمان حول مبارزه علیه رژیم حاکم، به یک اکثریت و دو اقلیت تقسیم شده بود. اکثریت علما نسبت به مبارزه و رادیکالیسم شورشی نوع خمینی بی تفاوت بودند و حداقل در ظاهر سکوت کرده بودند. یک اقلیت مخالف و یک اقلیت نیز به صورت فعال و پرشور موافق و حامی خمینی و افکار سیاسی وی بودند. معتبرترین شخصیت در گرایش اخیر آیت‌الله منتظری بود. محمد یزدی نیز در مراتب پائین تری از این شمار بود. من با توجه به ذوب‌شدگی‌ام در مبارزه رادیکال و براندازانه، به طور خاص در خمینی ذوب شده بودم. از این رو از هرکس که از مبارزه و خمینی و منتظری حمایت می کرد، بی چون و چرا حمایت می کردم. گرچه یزدی (چنان که یک بار در جلسه چند نفره از دوستان تصریح کرد) خود آیت الله خویی را از نظر علمی و فقهی اعلم و ارجح می دانست ولی در عین حال، به دلیل تفکر و بینش سیاسی، خمینی را بر خویی و دیگران ترجیح می داد. او معتقد بود که تنها خمینی است که می تواند زعامت جهان اسلام را بر عهده بگیرد. یکی از زمینه‌های آشنای‌ام با یزدی، وعظ و سخنرانی های ایشان در چالوس بود که تقریبا منطقه بومی من شمرده می‌شد.

پس از آشنایی‌ام با محمد یزدی و نزدیکی به او، در سال ۱۳۵۶ ایشان درس خارج فقهی را آغاز کرد که تقریبا خصوصی بود و من و آقای سید رضا تقوی و مرحوم حمزه‌ای کرمانشاهی در آن شرکت می کردیم. عنوان درس «فقه‌اللغه» بود که می توان گفت ابتکاری و تا حدودی بدیع به نظر می رسید. آقای یزدی واژگان یا عناوین و احکام فقهی قرآن را مورد بحث قرار می داد و از ما هم می خواست که تحقیق کنیم و درباره آن ها بیندیشیم و اظهار نظرکنیم و بدین ترتیب فقط شنونده و مصرف‌کننده نباشیم. در هر جلسه ما سه نفر در آغاز نظرم را در باره واژه و اصطلاح فقهی از پیش تعیین شده می گفتیم و در پایان یزدی نیز نظرش را می گفت و به تعبیری جمع‌بندی می کرد. خودش این نوع تدریس را «مباحثه» گذاشته بود نه درس خارج فقه. متأسفانه با اوج گرفتن جنبش و تعطیل شدن حوزه و تبعید آقای یزدی، این درس مفید هم تعطیل شد (این بخش از صفحه ۱۸۳ کتاب خاطرات پیش انقلابم با عنوان «گرد آمد و سوار نیامد» عینا نقل شده که به تازگی منتشر شده است).

پس از انقلاب یزدی از فعالان انقلابی قم شمرده می شد و در کمیته این شهر فردی اثرگذار و تصمیم گیرنده بود. عملکرد وی در این دوران در کتاب خاطراتش، به تفصیل گزارش شده است. وفق گزارش خودش، در این دوران حاکم گشاده‌دست و بی چون و چرای شهر قم شمرده می شد به گونه ای که هرچه کاری که اراده می کرد انجام می داد. جای این پرسش هست که در آن زمان آیا خمینی از عملکرد محمد یزدی و عواملش در قم با خبر نبوده است؟ پس از کوچ خمینی از تهران به قم، یزدی منزل مسکونی اش را در اختیار وی گذاشت. پس از عزیمت مجدد خمینی به تهران، خانه سابق یزدی بخشی از دفتر آیت الله منتظری شد.

در مجلس نخست یزدی از قم و من از تنکابن و رامسر به پارلمان راه یافتیم و عملا همکار شدیم. ایشان از کارگزاران اصلی و تصمیم‌گیر در مجلس و زمانی در هیئت رئیسه بود. البته یزدی همواره در جناح راست تندرو مجلس قرار داشت. از این رو جناح چپ مجلس (اعم از خط امامی و غیر خط امامی) به وی نظر منفی داشتند ولی توافق بر تندروی هر دو موجب تقویت جایگاه یزدی شده بود. محور مشترک هر دو جناح نیز مخالفت با جناح طعن‌آمیز «لیبرال‌ها» بود که در آن زمان بازرگان و نهضت آزادی و رئیس جمهور وقت (ابوالحسن بنی صدر) از مصادیق آن شمرده می شدند.

با این که من از همان آغاز (پیش از مجلس و در دوران چهار ساله مجلس) همواره در جناح مقابل یزدی و همفکرانش اعم از راست و چپ بودم، با این حال در دو سال اول مجلس رابطه خوب و گرمی با هم داشتیم. بارها می نشستیم و حول موضوعات مختلف مجلس و یا اختلافات سیاسی بحث و مجادله می کردیم. دلیل اصلی این حسن رابطه و امکان گفتگو نیز همان آشنایی دیرین بود. از موضوعات اختلافی فیمابین همان مسئله «لیبرال‌ها» بود. من از بازرگان و نهضت آزادی و هم به ویژه از دکتر بنی‌صدر به عنوان رئیس جمهور وقت حمایت می کردم و یزدی صد البته منتقد و مخالف بود. با این همه، پس از وقایع سال ۶۰ به تدریج رابطه به سردی گرایید و در اواخر تقریبا به انقطاع رسید.

از جمله نقش محمد یزدی در مجلس اول، عضویتش در کمیته سه نفره حل اختلاف بود که در اواخر کار مجلس به منظور رفع اختلافات بین رئیس جمهور و جناح مخالف او ایجاد شد که در آن زمان در حزب جمهوری و حول رهبران روحانی آن و نیز محمدعلی رجایی به عنوان نخست وزیر متمرکز بودند. محمد یزدی، امامی کاشانی و شهاب‌الدین اشراقی (داماد آین الله خمینی) عضو این کمیته بودند. اکنون به یاد نمی آورم که این افراد چگونه انتخاب شده بودند ولی به احتمال زیاد منتخب خمینی بودند. اشراقی آشکارا حامی بنی صدر بود و از این رو گفته می‌شد که او به وسیله بنی صدر و یا با پیشنهاد او انتخاب شده است. امامی کاشانی به عنوان عضو ارشد «جامعه روحانیت مبارز تهران» و عضو مجلس نیز متمایل به بنی صدر بود. البته تلاش این کمیته نیز در نهایت به جایی نرسید. زیرا هیچ‌یک از دو طرف به کمتر از حذف رقیب راضی نبودند. میانجی‌گری‌های خمینی و حتی حمایت های نهان و آشکار او از بنی صدر نیز افاقه نکرد. به ویژه گرایش روزافزون بنی صدر به سازمان مجاهدین، در نهایت خمینی را، به رغم تمایل قلبی‌اش، به حمایت طرف مقابل متمایل کرد و بدین ترتیب زمینه‌های حذف بنی صدر از طریق مجلس فراهم آمد.

پس از آن دیگر با آقای یزدی ارتباطی نداشتم و حتی او را دیگر ندیم. چرا که هم راه فکری و سیاسی مان به کلی از هم جدا شده بود و هم امکان عملی دیداری هم فراهم نمی آمد. یزدی پس از آن به راه خود ادامه داد و بر همان مسیری پیش رفت که از آغاز انقلاب آغاز کرده بود؛ چسبندگی به قدرت، تندخویی، سرکوبی مخالفان و منتقدان حتی در قامت مراجع تقلید. به‌ویژه پس از درگذشت آیت الله خمینی و به‌قدرت‌رسیدن آقای خامنه ای، محمد یزدی یک‌سره در استخدام ارباب قدرت درآمد و تبدیل شد به یک ابزار قدرتمند سرکوبی و اختناق فکری و سیاسی نظام جمهوری اسلامی. البته پاداش او نیز احراز مقامات مهم در نهادهای مهم نظام ولایی بود.

مردی در کشاکش اخلاق و بی اخلاقی

برای من همیشه سرنوشت شیخ محمد یزدی، هم شگفت‌انگیز بوده و هم مایه عبرت برای خودم و برای دیگران.
آن محمد یزدی که من پیش از انقلاب می شناختم، شباهت چندانی با محمد یزدی پس از انقلاب هم ندارد (شاید طوری دیگر بوده و من بی خبر بوده‌ام). از مهم‌ترین ویژگی‌های اخلاقی محمد یزدی، احتیاط‌های آشکارش در سخن گفتن و در داوری‌ها در باره افراد و شخصیت‌ها و به ویژه در باره مراجع تقلید بوده است. هرگز به یاد ندارم که حتی در جلسات چند نفره خصوصی هم از کسی بد گفته باشد. کاملا مراقب بود که در کلام «غیبت»، که حرمت شرعی دارد، رخ ندهد. در رفتار و برخوردها بسیار مبادی آداب و به اصطلاح مؤدب بود. هروقت احساس می کرد سخن دارد وارد عرصه غیبت از این و آن می شود، خیلی مؤدبانه و غیر مستقیم و نرم تذکر می داد و طرف فورا در می یافت که باید گفتارش را تغییر دهد.

اما همین آدم پس از انقلاب از همان آغاز روی دیگری از خود نشان داد و تبدیل شد به نمونه‌ای بارز از بی‌اخلاقی و تندخویی و خشم و توهین. آدمی که هرگز ندیده بودم از عالمی و به طور خاص از مرجع تقلیدی بد بگوید واز هر نوع غیبتی احتراز می‌کرد، یکباره خود قهرمان بدگویی و تندخویی از مراجع تقلید شد. چنان‌که خود او در خاطراتش گفته است، در ماجرای خلق مسلمان و آیت‌الله شریعتمداری، فرماندهی علیه آن مرجع دینی و معتبر را در قم در دست داشت و در خلع نامشروع و غیر قانونی وی نقش آفرین بوده است. حتی به گفته خودش، گنده‌لات‌های قم را استخدام می کرد تا به سرکوبی فیزیکی و احیانا همراه با جرح و قتل مخالفان از جمله سازمان مجاهدین در قم اقدام کند.

راستی شخصی که یک روز آیت الله خویی را در علم و اجتهاد اعلم و ارجح می دانست، چه شد که بعدها حجت الاسلام سید علی حسینی خامنه‌ای را، که در کوتاه‌ترین زمان ملقب به «آیت الله» شد، به عنوان ولی فقیه نظام به رسمیت بشناسد؟ حتی خود نخستین گواهی اجتهاد برای او صادر کند و مهم تر از همه سردمدار اعمال فشار بر علما و جامعه مدرسین قم شود تا آقای خامنه ای را به عنوان مرجع اعلام بشناسند و حداقل نام او را در شماره نخست مراجع جایزالتقلید قرار دهند؟

از همه مهم‌تر، برخورد زشت و خفت‌بار و غیر قابل توجه محمد یزدی با شخصیتی چون آیت الله منتظری و (طبق اطلاع) رهبری حمله فیزیکی به بیت ایشان است که با هیچ معیاری قابل فهم و تفسیر نیست.

محمد یزدی ده سال دستگاه قضایی را در دوران زعامت آقای خامنه ای دست داشت و در طول این مدت قوه قضاییه بیش از پیش به صورت ابزار سرکوب و بگیر و ببند دگراندیشان و روزنامه نگاران و روشنفکران و حتی مراجع تقلید و عالمان ولو اندکی دگراندیش در آمد. عملکرد او در این ده سال چنان بود که سید محمود هاشمی شاهرودی در آغاز ریاستش بر دستگاه قضایی، دوران سلف خود را ویرانه ای دانست. هرچند خود او نیز هنگام رفتن از این دستگاه، آن را ویرانه تر تحویل خلف خود داد.

افزون بر این همه، تندخویی های کلامی و پرخاش های مستمر و علنی محمد یزدی در تریبون ها و منابر رسمی علیه هرکس که به گونه ای دیگر بود و توهین ها و حتی طرح تهمت های آشکار و خلاف شرع و اخلاق و قانون علیه افراد حقیقی، چگونه با آن نرم خویی و احتراز های مستمر از غیبت این و آن قابل جمع است؟
البته من در پیش از انقلاب هیچ گونه نشانه آزادی‌خواهی و نواندیشی و تساهل و مدارا در قبال افکار و عقاید از یزدی ندیده بودم، ولی هرچه بود، توقع نمی رفت چنان فرد اخلاق‌مداری پس از احراز قدرت و نشستن بر کرسی قدرت سیاسی، چنان تغییر روش و حتی تغییر هویت دهد که دیگر بازشناختنش ممکن نشود.

در هرحال چنین تغییراتی در احوال بسیاری از مبارزان پیش از انقلاب به ویژه روحانیون غالبا نشان‌دار و صاحب شهرت در دوران پس از انقلاب، دیری است که مرا به این نتیجه رسانده است که نباید فریب الفاظ و ادعاهای این و آن را خورد و نباید گمان کرد که صرفا مخالفت با استبداد و مبارزه حتی انقلابی بر ضد این حکومت و آن حکومت و این مستبد و آن مستبد (ولو در آغاز صادقانه)، به معنای آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی افراد مدعی است. از شما چه پنهان من دیگر از ریسمان سیاه و سفید هم می‌ترسم!

منبع: زیتون

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

پیش از پیروزی انقلاب یکی از مراکز شروع راهپیمایی ها از مقابل منزل ایشان بوده، و در مقایسه با آقای مصباح یزدی که در مبارزه نقشی نداشت، مبرز هم بود، ولی چه فایده، بعد از پیروزی کارنامه خوبی در دفاع از همان آزادی که برایش مبارزه کرد، نداشت نامه ایشان به آیت الله شبیری زنجانی را ببین

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

پایان چهار دهه صاحب ‌منصبی روحانی محافظه‌کار؛ محمد یزدی درگذشت
نگارش از یورونیوز فارسی به روز شده در: ۰۹/۱۲/۲۰۲۰ - ۱۲:۲۰
محمد یزدی، روحانی محافظه‌کار تندروی ایرانی که سابقه عضویت در شورای نگهبان و ریاست قوه قضاییه و مجلس خبرگان رهبری را در کارنامه خود داشت، روز چهارشنبه و پس از یک دوره طولانی بیماری در ۸۹ سالگی درگذشت.
آقای یزدی که به هنگام مرگ عضو مجلس خبرگان و دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود، ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۹ و با تایید علی خامنه‌ای، رهبر ایران، به دلیل کهولت و عوارض جسمی از عضویت در شورای نگهبان انصراف داده بود.
او در سال پایانی دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری در رقابت با اکبر هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد. در این انتخابات محمود هاشمی شاهرودی نیز نامزد بود ولی پیش از انجام رای‌گیری نهایی انصراف داد.
آقای یزدی از منتقدان اکبر هاشمی رفسنجانی، روحانی میانه‌روی ایران بود. به طوری که به گفته اسدلله بادامچیان رئیس ستاد انتخاباتی حزب مؤتلفه، مانع از قرار گرفتن نام آقای هاشمی رفسنجانی در فهرست نامزدهای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای انتخابات مجلس خبرگان شده بود.
با ین حال، آقای یزدی در انتخابات سال ۱۳۹۴ مجلس خبرگان رهبری موفق به کسب رای لازم برای حضور در این مجلس را نشد؛ رخدادی که رهبر ایران آن را «مایه خسارت» توصیف کرد. ولی او در انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس خبرگان به جای تهران از قم نامزد شد و در اسفند ۱۳۹۸ بار دیگر به این مجلس راه یافت.
محمد یزدی: نباید به لبخند دشمن خوشحال باشیم
او در دور‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی حاضر بود و نایب رئیسی آن را تجربه کرد. این روحانی محافظه‌کار پس از شکست در انتخابات مجلس سوم، با حکم آقای خمینی به عضویت شورای نگهبان درآمد، اما یک سال بعد و از سال ۱۳۶۸ به عنوان رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی منصوب شد. او در پایان این دوره ۱۰ ساله بار دیگر عضو شورای نگهبان شد.
آقای یزدی از منتقدان حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران نیز بود. او حدود چهار سال پیش و در گرماگرم مذاکرات هسته‌ای ایران با قدرت‌های جهانی خطاب به آقای روحانی گفته بود:««افرادی مانند رئیس‌جمهوری و بنده که دیگر بزرگ شده‌ایم باید متوجه فریب‌های دشمن شناخته شده باشیم و گول آنها را نخوریم.»
محمد یزدی در آخرین اظهارات جنجالی خود نیز در تابستان ۱۳۹۸، صادق لاریجانی، رئیس وقت قوه قضائیه را به باد انتقاد گرفت و نسبت به برخی اقدام‌های او از جمله ساخت حوزه علمیه مجلل و حمایت از برخی عناصر به زعم او مفسد اقتصادی اعتراض کرد. اظهاراتی که با واکنش تند آقای لاریجانی مواجه شد.
پیشتر و در سال ۱۳۸۷، عباس پاليزدار، دبير وقت کميته تحقيق و تفحص مجلس از قوه قضاییه مدعی فساد مالی فرزند آقای یزدی شده بود. آقای یزدی سپس در گفتگویی اعلام کرد که حاضر است تمام دارایی‌هایش را به ازای ۳ میلیون تومان واگذار کند.

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...