سه میخِ محکم و بلند آهنین، بدن تو را بر دار چلیپاوارت نگهداشت، [1] ورنه شاید آن هم، در همراهی با روحت، وازده از این همه صحنه های مکر، حیله، تزویر و خدعه ی بی پایان مردان منتسب به خدا، قدس نشینان حرم مقدس اورشلیم، به سوی آسمان می گریخت؛ حال آنکه تو فرزند معجزه خاص خداوند بودی، اما این صحنه ای است تکراری و درازدامن که بیشمار نیکو اندیش و نیکو جوی دیگر چون تو را پیش از این، و بعد از آن در خود بلعید.
میخ های آهنینِ کوفته بر چوبه آن دار بلند، با تو چه کردند که بر فراز دار، روی در آسمان کردی، و ما نیز بر روی زمین، چشم به تو دوختیم، و همچنان بر این صحنه ی دهشتناک، آچمز، کیش و مات، شگفت زده، ساکت و خاموش و ماندگار ماندیم، که چرا باید مردان مرد، بر چنین فرازی از تل خجالت بشری، از دسترس آنان خارج شوند.
معجزه این دار نامیمون و بدکردار تو چه بود که دار را نیز چون داستان بغرنج و دردآورت، جاودانی کرد، تا نفس نفسزنان از حجم انسان های فرهیخته ایی که بر خود آویخت، نقش تو و دار چلیپایی ات را همواره بر محراب عبادتگاه ها ماندگار کند، حال آنکه حتی بعد از تو نیز کارکرد این اختراعِ مغزهای پر از خشم و خشونت شیطانی، هرگز به پایان نرسید، و آنقدر از ما بر آن آویختند، که حساب و شمارش آن از دست بشر خارج شد، و این تنها خداوندست، که در روز وعده داده شده، از این ارقام بزرگ، رونمایی خواهد کرد، تا سر صاحبان دار به زیر افکنده، عرق شرم را بر پیشانی چرک آلودشان از بیدادشان بنشاند؛
تا آن نقطه وعده داده شده، فریاد "به کدامین گناه" [2] پروردگارمان نیز، به هواست، هماو که ارواح ما را، بارها و بارها، مستقیم از فراز صف دارهایی چنین آلوده به بیداد، تحویل گرفت، و به رغم وعده بازگشت و اصلاح، تاکنون هرگز باز نگرداند، و اصحاب دار نیز شرمی از این رفتار ناشایست خود نشان ندادند، که چرا باید برگزیدگان استخوانداری چون تو را، بر فراز دارها به سوی خدای شان بازپس فرستاد.
البته اصحاب دارهای بر افراشته، نیز امثال تو را برای باز گرداندن به زمین، از چنین راه هایی، راهی راه های بی انتهای آسمان نکردند، که باز گردی، آنها حضور چون تو را، بر زمین نمی خواستند و نمی خواهند، وگرنه سوار بر چلیپای دار به سوی معبودت، بازپس نمی فرستادند. آنان نمی خواهند که امثال تو نهیبی بر اتمسفر متعفن فضایی باشید، که آنان با بند کشیدن انسان و جامعه انسانی، تدارکش دیده اند، مردابی بی موج می خواهند، تا آرامش مرابی اش، آرامشان کند، غرق در گناه و آلودگی، دماغ شان به بوی تعفن این مرداب خوش باشد؛ تا نسیم امواج هوای تازه، مشام شان را هرگز آزار ندهد، آنان به سان فسیل هایی اند که نمی خواهند آرامش شان را حتی هیچ محققی برهم زند، تا دست نخورده در سنگواره های سفت و محکم خود بمانند و...
حال آنکه تو بر این شرایط شوریده بودی، تو هوای تازه مهر و انسانیت بودی که با دمیدن در هوای تفتیده و متعفن مرداب، از آزادی نفس کشیدنِ مرداب نشینان می گفتی، از این که خدایی بهتر برای پرستش، از سنگ و چوب و دیوارهای معبد قدس در چنته داری، از این که حلقه های زنجیر دنیاپرستانِ قدرت طلب ساکن قدس را باید برید و به سوی آسمان آزادی پرواز کرد، تا به انسانیت و مهر و اخلاق دست یافت، و با انسان شدن، خدایی شد.
اصحاب خدعه و تزویر را مشاور منصفی نبود که هشدار دهد با این بی تحرکی، و فضای مردابی، خانه و خانه نشینان را از توسعه و حرکت باز خواهید داشت، آنان هوا هوانگ نداشتند، که هشدار دهد، اگر این روند به این سمت که می رود ادامه یابد : "می ترسم خانه نتواند از مردم در برابر باد و بارانی که در راه است محافظت کند". [3]
https://mostafa111.ir/neghashteha/articel/926.html#sigProId93d735d72d
[1]- مسیح نیز از جمله نخبگان بشری است که توسط اصحاب دار و دسیسه پردازان قدس نشین روحانیت یهودی در اورشلیم، در یک ائتلاف بین حاکمیت رومی و مردان خدا، از بشریت در اوان جوانی گرفته شد، ایشان در 30 تا 33 سالگی بر دار اصحاب زر و زور و تزویر کشیده شدند.
[2] - "به كدامين گناه كشته شده است" " بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ" آیه 9 سوره تکویر
[3] - هواهوانگ مشاور امپراتور چین پیش از حمله ویرانگر مغول به چین بود