زمینه سازان تنفر و خشم از دین و آئین، در جامعه ایران
  •  

11 آذر 1401
Author :  
نویسنده این شعار در درس املا ضعیف بوده اول نوشته عائین و بعد درست کرده نوشته آئین

شعار "بیزارم از دین شما، نفرین بر آئین شما" [1] از جمله دیوار نوشته هایی است که در میان شعارهای متنوع دیگری، این روزها بر در و دیوارهای شهر می توان دید، جدای از ارزش گذاری ها، نقدها و تحلیل هایی که در له و علیه این شعار می توان گفت، این شعاری است که بعد از مرگ دلخراش مسافر غریب تهران، ژینا (مهسا) امینی و... از سوی مردم معترض سر داده شد، و به نظر می رسد، خطاب نویسندگان، و فریاد کنندگان این شعار، اهالی مذهب است، که از قضا در مصادر قدرت قرار گرفته، و واجد اخلاق، رفتار و منشی متناسب با استاندارد رفتاری، فکری و... مورد انتظار جامعه نبوده، و این عدم تناسب، به حدی است که، جامعه را در درجه نخست از آنان، و متعاقب آن حتی از دین و آئین آنان نیز بیزار و متنفر کرده است.

کافی است که این روزها به روند اختلاس ها، سو استفاده از بیت المال، کج خلقی ها و ظلم در حق مردم، انحرافات فکری و عملی، سو استفاده از مقام و موقعیت ها، پرونده های غارت اقتصادی و... در کشور نگاه کرد، آنگاه افراد زیادی را می توان در این راستا مثال زد، که جامعه از افراد مذکور که هیچ، بخش زیادی از آنها، از دین و آئین ادعایی چنین قدرتمندانی نیز، بیزار و متنفر شده اند.

اما یکی از مصادیق زمینه سازی ایجاد چنین تنفری را زمانی یافتم، که وقتی راوی داستانش را می گفت، داستانی که نمی دانم چطور و به چه مناسبتی بر زبانش جاری شد، که حتی نزدیکترین دوستان و همکاران او که در این بحث حاضر بودند، اظهار تعجب می کردند که چرا بعد از سال ها دوستی و همکاری و آشنایی، او آنرا به آنان نیز نگفته، و برای آنها هم تازگی داشت، موقع بازگویی هم انگار آتشفشانی مملو از خشم و نفرت یود، که هنوز بعد از سال ها، از چهره و لحنش فوران داشت، و دلش چنان مملو از چرک های انباشته شده از این خشم و نفرت بود، که گویی چون غده ایی چرکین روحش را آزار می دهد، و هنوز اعصاب و روانش، به دلیل ظلمی که بر او و فرزندِ اوتیسمی اش رفته بود، حتی برای بازگویی داستانش هم، بهم می ریخت، به طوری که بعد از شنیدن داستانش، به خود اجازه ندادم، تا سوالی اضافی کرده، موارد تکمیلی از این داستان غم انگیز را، از او طلب کنم، تا مبادا دوباره یادآور رنجش باشم.

و وقتی داستانش را گفت، حاضرین بدین روایتِ ظلم رفته بر یک جوان مسئولیت پذیر و فعال این جامعه، برای لحظاتی در سکوتی تمام، بدون هیچ سخنی گوش سپرده، و در آخر انگشت به دهان، در سکوتی از تحّیر، مانده بودند،که چگونه انسان هایی که این چنین، از انسانیت و مروت به دورند، بر مصادر کار، به ناشایستگی تمام، تکیه زده اند، و برای خود قدرتی که تنها نیم بندِ انگشت از قدرت خدا، کمترش می دانند، قائلند، و در حق دیگران، این چنین ظلم روا می دارند،

داد ستانی که نمی کنند هیچ، داغی بر دل، بیداد دیدگان نیز می نشانند، و آنان را با کوله باری از خشم و نفرت، روانه ادامه زندگی خود می کنند، زندگی مملو از احساس گناه در وجود خود، چرا که نه می توانند انتقام ظلمی که بر آنان رفته را بگیرند، چرا که اگر بگیرند، با این سوال همیشگی در درون خود مواجهند، که بعد از انتقام، چه بر سر بازماندگان شان خواهد رفت؟! و اگر نگیرند، این درد چون دُمَل چرکین، جانشان را تا عمر دارند، خواهد فرسود، و بدین ترتیب این گونه ظلم دیده ها، میان دوگانه ایی از خشم و ترس رها می شوند، تا بسوزند و بسازند، و به قول معروف، "این عمر لعنتی به پایان برسد" و از این چرخه درد و رنج خلاص شوند.

او پدر فرزندی مبتلا به بیماری اوتیسم [2] است، که سال هاست این فرزند را به صورت جمعی و خانوادگی تیمار می کنند، [3] بیماری ایی که، خانواده های دارنده اینگونه بیمارانِ سخت و مشکل آفرین، به کمک دولت ها محتاجند، تا زیر پوشش چنین چتر قدرتمندی، از عهده نگهداری از چنین بیمارانی بر آیند، تا شاید این چتر حمایتی، کمی از آلام آنان کاسته، مجبور نشوند عزیزان خود را به مراکز نگهداری از بیماران خاص بسپارند، تا بیمارانی این چنین بی دفاع، در محیط خانواده خود، از مهر والدین و... شان برخوردار باشند (که البته چنین پوشش هایی هنوز در ایران فراگیر نشده، و خانواده های ایثارگر فراوانی، از شدت مشکلات، گاه مجبور می شوند، اینگونه بیماران را به مراکز مذکور بسپارند، و این خانواده نیز، از همان جمله اند، که فرزندشان را برای مدتی به یکی از مرکز توانبخشی سپردند...) 

زین پس ادامه ماجرا را از زبان این پدرِ دردمند، بشنوید :

بعد از ظهرِ روزی از روزها، به همراه خواهرم، برای گرفتن فرزند اوتیسمی هشت ساله ام، به این مرکز توانبخشی مراجعه کردم، موقع تحویل، مددکار مرکز، لباس های کثیف امیرعلی را هم به ما پس داد، و شکایت بسیاری کرد، که او چند بار خود را خیس کرده است و...،

در حال بازگشت به منزل بودیم که متوجه ناراحتی امیرعلی در ناحیه باسن هایش شدیم، خواهرم بدنش را چک کرد، و دید حداقل در دو ناحیه جای تاول های ناشی از سوختگی دارد، سوزاندن او آنقدر روشن بود که همانجا ما فهمیدیم، ابتدا جسم داغ را روی مکان اول که گذاشته اند، کمی داغی اش کاهش یافته، و وقتی همان جسم داغ را روی مکان دوم گذاشتند، آنجا را هم سوزانده، ولی عمقش کمتر است، و این نشان می داد که قاشق داغ را اول کجا، و دوم در کجای بدن امیرعلی قرار داده بودند،

متوجه کل ماجرا شدم، که به علت عدم توان امیرعلی در کنترل ادرار (این مشکل را بسیاری از اوتیسمی ها دارند)، او را در این مرکز توانبخشی تنبیه کرده، و ظاهرا با گذاشتن قاشق داغ بر بدن او قصد داشتند، او را بدین وسیله متوجه کار اشتباهش کنند...، از این حرکت بسیار ناشایست و ظالمانه کارکنان این مرکز، در حق این کودک بی دفاع، بسیار ناراحت و دلگیر شدم، و فورا امیرعلی را به پزشک قانونی برده، و نظر پزشک قانونی را هم جویا شدم، که آنها هم این "زخم را ناشی از نزدیک کردن جسم داغ به پوست" تشخیص داده، و جریان سوزاندن این کودک را، تایید کردند،

به استناد همین گزارش پزشک قانونی، از مرکز توانبخشی مذکور، نزد دادگاه شکایت بردیم، اما در مسیر پیگیری این پرونده، با برخورد بسیار زشت و ناشایست دادگاه، و مسئولین مرکز توانبخشی مواجهه شدم، چرا که مسئول مرکز توانبخشی مذکور، مدعی شد که "من سال ها در جبهه های حق علیه باطل خدمت کرده، و جانباز جنگ می باشم، و این خانواده، خود کودک شان را داغ کرده اند، تا از ما اخاذی مالی کنند!..."

رئیس دادگاه، که از قضا در لباس روحانیت، و دادستان شهر هم بود، از من پرسید: "شما شواهدی بر ادعای خود دارید که آنها بچه را داغ کرده اند"، پاسخ گفتم: "جناب قاضی! نه؛ مگر شما که فرزند خود را به مدرسه می فرستید، خود با او به کلاس درس می روید که بتوانید شهادتی بر امری بدهید که در مدرسه برای او اتفاق افتاده است، که من شاهدی بر این امر داشته باشم؟!" قاضی دادگاه گفت : "چون شاهدی ندارید، پس ادعای مسئول مرکز توانبخشی به صحت نزدیک تر است!"

گفتم: "یعنی همین؟!" قاضی پاسخ داد "همین"، گفتم: "شما دادستان این شهر هستید، این موضوع، یک مورد عمومی است، شما به عنوان مدعی العموم باید خود اقامه دعوا کنید، و موضوع را بیشتر پیگیری کنید"، قاضی پاسخ گفت: "این گونه حرف ها به شما نیامده، در حد و اندازه شما نیست" و ادامه داد، "بفرمایید اتاق را ترک کنید" گفتم "اگر ترک نکنم چی می شود؟" که چند نفر را صدا زد، و در مدت کوتاهی پاهایم در هوا بود و... و با وضع بسیار بدی مرا از اتاقش بیرون انداخت، همانجا بود که گفتم "از شما و آئین تان بیزارم".

در این پرونده منِ جوان و در اوج غرور و سرزندگیِ جوانی، از این دو نفر چنان زخمی خوردم که هرگز فراموش نمی کنم و نخواهم کرد، به قول بعضی "نه فراموش می کنم و نه می بخشم" چرا که هم مورد جسارت شخصیتی، حیثیتی و... قرار گرفتم و هم دادی از من ستانده نشد، و هم به من تهمت تقلب، اخاذی و... زدند، اولین طرف من در این پرونده، مسئول مرکز توانبخشی بود، که یک جانباز جنگ، و از خانواده ایی شناخته شده، در شهر بود، که به من تهمت زد که "تو خود فرزند خود را داغ زده ایی تا از ما اخاذی کنی"، به او گفتم: "شما که در این صحنه نبودید، لااقل مددکار امیرعلی را بخواهید، و از او سوال کنید، اگر منکر شد، من خود پی کارم خواهم رفت"، اما قبول نکرد، سپس ادامه دادم : "شما چرا برای دنیای دیگران، آخرت خود را تباه می کنی، شما که خود در آن صحنه نبودید، حداکثر بپرسید"، گفتم : "من به شما هر چه بخواهید پول می دهم، اگر می توانید و دلتان می آید، به تن فرزند خود خراشی وارد کنید، آنوقت من هم قبول می کنم، که به فرزند بی دفاع اوتیسمی خود، بدست خود، داغی این چنین سوزنده و عمق زده ام"،

دومین فرد طرف من در این پرونده، دادستان شهر و یک روحانی بود، که دادی نستاند که هیچ، بر چنین تهمتی بر یک پدر، زبان به کام گرفت، و با شنیدن اعتراض من، بدون هیچ دلجویی، با وضعی بسیار فجیع، مرا از اتاق دادگاه بیرون انداخت، همانجا بود که من از این قبیل آدم ها، و از دین و آئین شان بیزار شدم و... و هنوز که هنوز است، داغ دلم تازه است و حتی یاد آوری اش، مرا به هم می ریزد.

امروز بعد از سال ها که از این جریان می گذرد، حتی وقتی از نزدیکی های این مرکز توانبخشی هم می گذریم، امیرعلی از آن سوی اتومبیل خود را به این سوی، پرتاب می کند، و فریاد می کشد و با همان لهجه بیمارش می گوید که : "من مدرسه نمی روم". و با چنین روحیه ایی، این بچه از شکنجه هایی که در آن مرکز بر او رفته بود، ابراز ترس و تنفر می کند.

و از آن بیداد به بعد بود که مسیر فکری زندگی ام تغییر یافت...

[1] - یزدی ها در نوحه سرایی ایام محرم، چند سالی است که صاحب یکی از برجسته ترین سبک های نوحه سرایی سنتی شده، و سبک نوحه سرایی های آنان شهرت کشوری و بلکه جهانی پیدا کرده است، این قسمتی از یکی از نوحه سرایی های پر مغز آنان است که قسمتی از آن به شعار معترضان در سه ماهه گذشته نیز تبدیل شده  است :

ای کوفیان بی وفا، امروز ماییم و شما

افتاده در غرقاب خون تا خود چه داند آشنا

بیزارم از دین شما، نفرین به آیین شما

از پینه پیشانی و دل های سنگین شما

ای شهر بی آیین شده، ای مردم نفرین شده

ای عالمی بی دین شده، از عهد ننگین شما

[2] - طیف اوتیسم طیفی شایع از شرایط عصبی-رشدی است که در درجه اول با مشکلات قابل توجه در تعاملات اجتماعی کلامی و غیرکلامی، تفاوت در ارتباطات با دیگران و وجود رفتارهای سفت و سخت و تکراری در فرد مشخص می‌شود. پاسخ‌های غیرمعمول به ورودی حسی، از جمله حساسیت بالا یا پایین، تمایز و تبعیض در احساسات، و اختلالات حرکتی مبتنی بر حس نیز در افراد قرار گرفته در این طیف شایع هستند.

[3] - بسیاری از خانواده ها با اجرای طرح غربالگری جنین در حین بارداری، در سطح شبکه های بهداشت و درمان ایران، برای سال ها در اثر عملکرد خوب و مناسب این طرح غربالگری، از خطر داشتن اینگونه فرزندان ناخواسته خلاص می شدند، و متاسفانه در یک کج سلیقگی آشکار و بی تدبیری سیاستگذاران فعلی، در سالجاری طرح غربالگری مذکور ملغی، و سازوکارهای آن از سطح جامعه برچیده شد، و زین پس خانواده های بسیاری با پدیده فرزندان مبتلا به بیماری های سخت و مادرزادی مواجهه خواهند بود، و از برخورداری از لذت زندگی محروم خواهند شد، و در اثر این ظلم، سال های عمر خود را در کلنجار با رنج بیمار، بیماری و بیمارداری صرف خواهند کرد، و اگر فرزند بیمار خود را به چنین مراکز بسپارند با خطر چنین ظلمی مواجهد ،و اگر نسپارند هم باید بسوزند و بسازند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (13)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

شکست غربالگری اجباری
‍ (http://axnegar.fahares.com/axnegar/fca67241949e1c9cf029e.jpg)
فرزانه ترکان، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران

مدت‌زمان زیادی است که جامعه پزشکی و کسانی که به علم جمعیت‌شناسی و بهزیستی اشراف دارند، درباره توقف روند انجام غربالگری در دوران بارداری ذیل قانون جمعیت مصوب مجلس یازدهم هشدار می‌دهند اما گویی در بین قانون‌گذاران و سیاست‌گذاران هیچ‌کس بحث علمی را نمی‌شنود.

در اثر همین بی‌توجهی به بحث‌های کارشناسی در زمان تدوین قانونی با لجبازی عجیب «غربالگری اجباری» را حذف کردند و با وجود اصرار جامعه پزشکی برای تداوم حداقلی‌هایی در این زمینه مدعی شدند، غربالگری باعث افزایش سقط جنین می‌شود. حال آنکه در واقعیت اصلاً چنین موضوعی اثبات شده نبود و انجام غربالگری تاثیری در کاهش یا افزایش میزان سقط نداشت.

در اثر این تصمیم طی دو سال گذشته شاهد بلبشویی در حوزه تولد کودکان معلول هستیم که به ‌‌رغم بروز نتایج این تصمیم در همین دو سال گذشته، در سال‌های آتی نتایج فاجعه‌بار این تصمیم بیشتر ملموس خواهد بود.

کسانی که با شعار و به اسم افزایش نرخ رشد و میزان جمعیت این تصمیم را اتخاذ کردند، هرگز به سوالی مشخص پاسخ ندادند که چگونه افرادی با معلولیت‌های جسمی و روحی که حتی نگهداری آنها از توان خانواده‌ها خارج است، قرار است به ‌عنوان شهروند در نتایج حاصل از رشد جمعیت برای یک جامعه موثر باشند. تولد نوزاد معلول به واقع در سرشماری افراد فعال و توانمند به حساب نمی‌آید و علاوه بر این هزینه‌هایی را هم بر دوش دولت و نظام سلامت می‌گذارد و از اساس برای جامعه ضررآفرین است.

کسانی که دستی در سیاست‌گذاری در این زمینه داشتند، فکر نمی‌کنند که افزایش نرخ جمعیت با بهبود شرایط اقتصادی کشور، تسهیل امر ازدواج، قرار دادن امکاناتی برای جوان‌ها و از نظر ایجاد شغل و مسکن ممکن است و در شرایطی که از اساس از هراس مسائل اقتصادی، افراد حاضر به ازدواج نیستند یا زوجینی که ازدواج کردند زیر سایه مشکلات معیشتی و فقر حاضر به فرزندآوری نیستند، چگونه حذف غربالگری قرار است نرخ تولد و رشد جمعیت را افزایش دهد؟!

برای تصویب این قانون و تبلیغ برای توجیه محتوای ضدپزشکی و غیرکارشناسی آن، بودجه‌های هنگفتی هزینه شد و در نهایت طرحی برای افزایش نرخ جمعیت نوشتند و با حذف غربالگری اجباری، چشم‌انداز افزایش موالید را ترسیم کردند.

در واقعیت اما طبق آمارهای غیررسمی سقط جنین نه‌تنها کم نشده که رشد هم داشته و انجام این موضوع به صورت غیرقانونی درحال افزایش است چراکه علت اصلی این سقط‌ها عدم امکان اقتصادی برای فرزندآوری است و بحث غربالگری در تصمیم برای سقط چندان دخیل نیست.

فاجعه‌بارتر از اتخاذ این تصمیم، رویه‌‌ای است که در توجیه آن در پیش گرفته شده است. اینکه رسانه به ظاهر ملی کشور که باید مرکز آگاهی‌بخشی و ارائه اطلاعات درست به مردم باشد، در کمال ناباوری، برنامه‌ای پخش کند که بگوید، تولد نوزاد معلول فضیلت است با چه منطقی قابل توجیه است؟

در یک برنامه سوالات از قبل هماهنگ شده و نمایش داده شد تا زنانی پاسخ‌های دیکته شده را تکرار کنند.در کجای دنیا چنین موضوعی قابل قبول است؟ آیا کسانی که این برنامه را تدوین و تهیه می‌کنند، تا به حال سری به آسایشگاه‌‌های بهزیستی زده‌اند تا ببینند حتی خانواده‌ها توان نگهداری از فرزندان معلول را ندارند و این معلولان از بچگی به کهنسالی رسیدند و در این آسایشگاه‌ها زندگی نباتی را گذراندند. این افراد چگونه نیروی کار جامعه هستند؟

فراتر از موضوع بی‌منطقی در این باره بحث شرعی این مساله نیز مطرح است که علما باید درباره آن نظر بدهند. والدینی که می‌دانند، نوزادشان معلول است و با معلولیت ذهنی و حرکتی به دنیا می‌آید شرعاً در قبال تولد او چه مسئولیتی دارند؟ آیا این بچه حق گلایه ندارد؟ این جنبه دین و حقوق شرعی بر گردن پدر و مادر مورد توجه مسئولان نیست؟ صداوسیما از نگاه شرعی چه تکلیفی در حوزه تبلیغ چنین تصمیماتی دارد؟

از همه فاجعه بارتر این است که این روند و کار غیر عقلانی، غیرانسانی و غیر شرعی را به باورهای دینی مردم پیوند میزنند تا دیگر کسی حق اعتراض هم نداشته باشد. آیا منطق سیدالشهدا و ائمه اطهار تولد افراد ناتوان ذهنی و بدنی صرف گریه برای خودشان است؟ خاندان معظم پیامبر (ص) و شخصیت حضرت سیدالشهدا نماد خردورزی است چرا باید در تبلیغ چنین تصمیماتی باورهای دینی مردم را نابود کنند؟

همین دست از رفتارها در سالهای اخیر منجر به این شده که نسل جوان جامعه ما نسبت به باورهای دینی علامت سوال داشته باشند. به واقع باید گفت اگر صهیونیستی می خواست باورهای دینی مردم را تخریب کند به شدتی که صداوسیما این کار را می‌کند توان نداشت سیاست گذاران در صداوسیما یا مغرض هستند یا ناآگاه چراکه در غیر این صورت پخش چنین برنامه‌هایی توجیه ندارد.

فرزانه_ترکان @kargozarans

This comment was minimized by the moderator on the site

از زینبِ ستم‌کش تا حجّة‌الاسلام پدردرآرا
سخنی چند با جناب غلامعلی حدّاد عادل

جدّاً قصد ندارم بعد از آن واقعۀ میشومه که در مراسم روزنامۀ اطلاعات برای شما رخ داد (چنانکه خبرگزاری‌ها گزارش کردند جمعیت حاضر در محل بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن هنگام سخنرانی‌تان از مجلس خارج شده و پس از اتمام فرمایشات آن جناب به مجلس بازگشتند) مایۀ تشدید تألم شما شوم. هرچند که اهل مقاومتید و بی‌اعتنایی و بیزاری مردم شما را از میدان به در نمی‌کند.
البته اشتباه می‌کنید. آن چه در کتب عرفانی نوشته‌اند که ردّ و قبول خلق نباید در شخص اثر کند مربوط به سلوک فردی عرفا و علماست وگرنه کسی که کار سیاسی و اجرایی می‌کند باید تنها منطبق با ردّ و قبول خلق رفتار کند؛ حتی اگر ولی فقیه باشد. چرا که ظهور ولایتش ولو در مقام عصمت به قبول خلق بسته است. به این معنا که امام علی بن ابی طالب (علیه آلاف التحیة والثناء) هم نمی‌تواند با تکیه بر نص، مردم را به زور اسلحه به متابعت وادارد. به قول آن شاعر دامغانی که چند سال پیش در حضور شما و مقام رهبری به ایشان زنهار داد:

دریغ است از ولی امّا ولی تنهاست بی‌مردم
علی، آری علی، حتّی علی تنهاست بی‌مردم

القصّه مدت‌هاست که کفگیر نظام به ته دیگ خورده و به عذر افلاس از کیسۀ دین خرج می‌کند. خوب به یاد دارم که ۸۸ قریب یک سال فریاد زدید که این اغتشاشگران می‌خواهند نظام را سرنگون کنند اما هیچ کس از جای خود نجنبید و به یاری برنخاست. ناچار با دروغ و فریب پای امام حسین (ع) را وسط کشیدید تا کسانی به صحنه بیایند و شما نجات پیدا کنید. (بگذریم از این که بخشی از همان جمعیت هم نتیجۀ بسیج ادارات و تهدید و تطمیع مزدبگیران بود). مع هذا تجربۀ خوبی شد اما مطمئن باشید دیگر جواب نمی‌دهد. اینکه امروز وزیر ارشاد می‌گوید ۸۴ درصد مردم در ایام محرم سیاه می‌پوشند به فرض صحت نباید موجب دلخوشی شما شود. برادرانه عرض می‌کنم: چک نماز و روزۀ خلق و یا پیاده‌روی اربعین را به حساب خودتان واریز نکنید. سال‌هاست خیلی از مردم حساب دین‌شان را از شما جدا کرده‌اند. و البته کثیری هم قید دینِ مشروط به تحمّل شما را زده‌اند. اما اجازه بدهید پاسخ همین یک فقره افاضۀ اضافۀ اخیرتان را بدهم.

فرمودید: کسی را نمی‌شناسم که قبل از انقلاب نام فرزندش را زینب گذاشته باشد.

خب، ابتدا باید شما را تحسین کرد که صادقانه گفتید کسی را نمی‌شناسید و مطلقاً منکر اختیار این نام در میان ایرانیان نشدید. تنها این پرسش با ما می‌ماند که شما پیش از انقلاب با چه تیپ خانواده‌هایی رفت و آمد داشته‌اید که هیچ یک نام زینب را بر فرزندان خود نمی‌نهادند؟ این نام چنانکه می‌دانید در طول تاریخ ایران نام بسیار شایع و مقبولی بوده و شواهدش در متون ادوار مختلف ما کم نیست. اساساً آیا نامی که مردم در عزاداری‌ها و شبیه‌خوانی‌ها همواره با آن مواجه بوده‌اند و به عنوان دختر علی (ع) و خواهر حسین (ع) شناخته می‌شده و از طرفی در دیوان شاعران پارسی‌سرا از کسایی مروزی و سنایی غزنوی گرفته تا محتشم کاشانی و قاآنی شیرازی و ادیب الممالک فراهانی و صدها شاعر دیگر به کرّات آمده و تبجیل و تجلیل شده و از حیث لفظی و معنوی نیز خوشایند و گوش‌نواز بوده، می‌تواند پسند خاطرِ مردمِ ادب‌دوست و متشیّع و نوحه‌گر ما واقع نشده باشد؟ این اتفاق به فرض وقوع از عجایب هفتگانۀ عالم نیست؟
اصلا چرا راه دور برویم؟ در همان فرهنگستان کافی بود در منابع حروفچینی‌شدۀ فرهنگِ جامع جستجو می‌کردید تا ببینید این نام تنها در کتب داستانی نیمۀ اوّل سدۀ اخیر که مربوط به عهد پهلوی است چه پرشمار است. به حافظه هم که رجوع کنید از زینب زیادی دختر ملاهادی در دورۀ ناصری به خاطرتان می‌آید تا زینب پاشای عهد مشروطه. آرشیو ثبت احوال هم که به جای خود. اگرچه بعید می‌دانم کامل باشد اما در هرحال مغتنم است.
باری، چند هفته پیش که به قم رفته بودم همۀ سعی‌ام در صحبت برای ارباب عمائم این بود که حرف فلان محقق انگلیسی را نپذیرند که قدمت ادبیات شیعی را به عهد صفوی تقلیل می‌دهد. حالا هزار رحمت به روان آن فرنگی می‌فرستم وقتی می‌بینم کسانی برخی از مظاهر تعلّق ایرانیان به تشیع را به چهل و چند سال اخیر محدود می‌کنند. کم مانده مدعی شوید که مردم ایران در سال ۵۷ با اسلام آشنا شدند آن هم به یمن فداکاری‌های عمرو و زید. اصلا آیا کسی پیش از ظهور پدرشوهر صبیۀ شما و مجاهدت‌های کم‌نظیرشان حضرت زینب را می‌شناخت؟ کربلا کسی می‌دانست چیست؟ مردم می‌دانستند امام حسین چه صیغه‌ای است؟

یک پرسش دیگر: سال‌هاست در ترکیه "زینب" در صدر نام‌های محبوب مردم است. آنجا هم انقلاب شده؟ شما زحمتش را کشیدید؟ نفرمایید از برکت مجاورت با انقلاب ایران است که نام هنرپیشۀ مشهور ترکیه "فرح‌زینب عبدالله" را به رُخِتان می‌کشم که پدر و مادرش به عشق فرح دیبا و حضرت زینب (سلام الله علیها) این نام مرکّب را بر او نهادند.

  
This comment was minimized by the moderator on the site

ادامه متن :
اما فارغ از همۀ این مسائل نکته‌ای در خصوص بحث اختیار نام زینب از سوی ایرانیان در این چند روز مغفول مانده که بنا دارم به آن بپردازم. علی رغم این که نام زینب همواره از نام‌های نیکو و مورد پسند ایرانیان بوده پیشترها کسانی از انتخاب این نام برای فرزندان خود اجتناب می‌کردند و حالا هم. دقت کنید! این میزان علاقه‌مندی به همنامی با حضرت زینب و القابش که امروز مطابق آمار رسمی سازمان ثبت احوال ظاهراً چند میلیون نفر را شامل می‌شود و البته در رتبۀ ششم قرار دارد در گذشته هم بوده اما اگر ملاحظه‌ای که عرض خواهم کرد نبود با تعداد بیشتری از مادرها و خواهرها و همسرها و دخترها و خاله‌ها و عمه‌ها و مادربزرگ‌هایی مواجه بودیم که نام زیبای زینب را با خود دارند. آن ملاحظه اما چه هست و چه بود؟ اجازه بدهید از کتاب "از خشت تا خشت" تألیف محمود کتیرایی که در آن "از آداب و رسوم مردم مسلمان شیعی تهران از زاده شدن تا مردن و برخی از خرافات و معتقدات ایشان سخن رفته" و در سال ۱۳۴۸ تدوین شده است، نقل کنم:
[ایرانیان] برخی از نام‌ها را با این که به نظر خودشان جزو نام‌های نیکو بود کمتر بر روی نوزادشان می‌نهادند. از این گونه نام‌ها یکی زینب بود. باور داشتند که اگر نام زینب بر فرزند بگذارند ستم‌کش خواهد شد. (نشر ثالث، ص ۷۹)
این ستم‌کشی یا بلاکشی هم نه لزوماً در مواجهه با حاکم جائر که در بسیاری مواقع با جائران خانگی صورت می‌گرفت. اگرچه جور حکام نیز از نظر دور نبود. به هرحال کتیرایی در توضیح این تعبیر می‌نویسد:
در زبان عوام زینب ستم‌کش به زن یا دختری می‌گفتند که دچار آسیب و خواری باشد و تمام کارها و زحمت‌های خانواده‌ای را به دوش او گذاشته باشند. (همان)
بعد از انقلاب لااقل تا مدتی این تصور پدید آمد که حاکمان ایران خود از محبّان و اخلاف حضرت زینب و خاندان مطهر ایشانند بلکه اساساً میان ایشان و خاندان کهن افتراقی نیست. با روی کارآمدن این جماعت عدل و داد و رفاه و مهر سراسر کشور را در بر می‌گیرد و دیگر کسی به کسی حرف درشت نمی‌گوید بلکه گرگ با گوسفند در کنار چشمه از یک آب می‌نوشند. ظلم و جور از خیابان و خانه و مدرسه و مسجد و زندان رخت برمی‌بندد. لذا چه کسی می‌خواهد بر دخترکان نازنین ما ستم بورزد؟ از این رو آن باور اندک اندک رنگ باخت و از خاطرها محو شد و بسیاری نام فرزندان دلبندشان را بیش از پیش (یا دست کم با خیال راحت و فارغ از نگرانی‌های سابق) زینب نهادند. اما چندی نگذشت که واقعیت رخ نمود و حکایت شکاف طبقاتی و فساد اداری و اختلاس‌های میلیاردی و تجمل‌گرایی زاهدنمایان ریاکار و جنایات حکومتی و خودسرانه و مصادرات فقیهانه و دزدی سیستماتیک نقل هر مجلس شد. در این میان زینب‌های بسیاری در کوران حوادث به فقر و فحشا کشیده شدند. بسیاری زیر فشار مصائب روزمرّه تباه شدند. بسیاری نیز به اسارت و زندان رفتند. در همین اواخر بنده که چندان پیگیر اخبار نیستم و حافظۀ خوبی هم ندارم از احضار یا حبس کسانی چون زینب زمان و زینب موسوی و زینب کاظمی و زینب مولایی و زینب همرنگ و بسی زینب‌های دیگر آگاه شدم. پس به جناب حداد عرض می‌کنم خیلی ابراز شادی نکنید. این آماری که مشاهده می‌فرمایید شاید چندان دوام نیاورد. به یمن فعالیت‌های امثال شما دور نیست روزی که دیگر کسی نام دخترش را زینب نگذارد. البته که ما دعا می‌کنیم در آینده‌ای نه چندان دور، اعوان و انصار شما را عوض این نام زیبا، منسوخ و معدوم ببینیم.
و اما در کنار افاضات جناب حدّاد، حضرت آیة الله علم الهدی نیز مطالبی فرمودند که خواندنی است. ایشان با توجه به بعضی ریشه‌شناسی‌های نامعتبر، کلمۀ زینب را مرکّب از زین+اب مساوی با زینت و آرایش پدر تصوّر کرده و بیان داشتند کسانی که علاقمندند اسامی فارسی و ایرانی برای فرزندان خود انتخاب کنند می‌توانند به جای سکینه و زینب نام‌های دلآرام و پدرآرا بر دختران خود بنهند.
‎ عرض می‌کنیم اولاً پای خود را از کفش جناب حدّاد عادل بیرون بکشید. معادل‌یابی فارسی حوزۀ تخصّص ایشان است. ثانیاً این توصیه‌ها را برای خود نگه دارید که مردم دل و دماغ درست و حسابی ندارند. یک وقت خدای ناکرده فحش‌های رکیک نثارتان می‌کنند. همان شما جمیله را پدرآرا خطاب کنید و ایشان هم شما را دل‌آرام صدا کنند کفایت می‌کند. این اسامی انصافاً برازندۀ شما و بامسمّاست. اگرچه در نظر ما شما بیشتر دل‌آشوب‌‌اید و داماد مکرّمتان نیز پدردَرآرا ست که در این دوسال بیشتر از همۀ سال‌های انقلاب پدر ملّت را درآورده است. البته می‌توان پدرآرا را به کسرۀ اضافه هم خواند چون ایشان الحق پدرِ آرا هستند بسکه کسب آراء اکثریت کردند در انتخاباتی شفاف و پرشور و آزاد.
https://t.me/rezamousavitabari

This comment was minimized by the moderator on the site

به دین شما کافرم

اینکه جوانی به نام علی ضیا کیست و با کدام معیارهای تخصصی و برخورداری از کدام ویژگی‌های فردی به جایگاه یکی از چهره های محبوب تلویزیونی رسید و چرا برای ادای چند کلمه در دفاع از هموطنان معترض سال گذشته مانند بسیاری از برنامه سازان تلویزون حذف شد بماند اما اعلام رسمی و آشکار "کفر به خدا و دین کسانی که تعدی به زنان و دختران ایران را در خیابان‌های ایران حق و وظیفه شرعی خود می دانند" چنانکه قبلاً مداحی فرمود "بیزارم از دین شما، نفرین به ایین شما" یا سید حسن آقامیری روحانی معروف خطاب به حاکمیت فرباد کرد "به خدای شما کافرم و خدای محمد(ص) را می پرستم" و سردار حسین زمان نوشت "من به اسلام شما کافرم ، به خدای شما ایمان ندارم" حرف جدیدی نیست و بسیار پیشتر بسیاری از علما، عرفا و حکما چنین کردند، صائب فرمود "کافرم گر با تو می کردم به یک مسجد نماز، آنچه امروز از تو فهمیدم اگر فهمیدمی" یا مولانا فرمود "باز ایمان، خود گر ایمانِ شماست، نه بدان میلستم و نه مُشتَهاست" و ایکاش بفهمند حضرت سعدی علیه الرحمه چرا فرمود "گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی"
اینکه مدافعان از میهن در مقابل تهاجم دشمن شهید خوانده می شوند و براساس باور شیعه شهید در صحنه نبرد بی نیاز از غسل و کفن است در دوران دفاع مقدس بسیار تجربه کردیم موقعیت خاصی که حتی مجروحان در حال انتقال به بیمارستان صحرایی یا شهدای در بیرون از محدوده نبرد را شامل نمی شد. لذا اعتراض مردم در برخورد با سنگ نوشته سردار وزیر رستم قاسمی که در چین فوت کرد بی راه نیست. اما اعلام مراسم استقبال و خاکسپاری مقداد مهقانی یک روز بعد از خاکسپاری میلاد حیدری به چیزی جز تکرار سوال بسیار مهم گذشته نمی رساند که جوانان کم سال منتسب به سپاه که هرگز نمی توانند کارشناس مبتدی نظامی هم باشند تحت عنوان اعلامی مستشار نظامی در پایگاه نظامی سوریه چه می کنند؟ علی الخصوص وقتی بنابر فرمایش چند سال گذشته حاج قاسم داعش تمام شد؟ هر چند نیروهای تکفیری در پشت تریبونهای رسمی و خیابان‌های کشورمان می توانند در تعدی و تعرض به جان و نوامیس ایران آزادانه جولان دهند؟
اینکه مردم ایران به شکلی حیرت انگیز از پیکر قاسم سلیمانی استقبال کردند و با تمام وجود اشک ریختند و هنوز هم در برخورد با داعش وطنی به دنبال غیرت و حمیت از جنس حاج قاسم می گردند و با صدای بلند فریاد می کنند که فوت سردار رستم قاسمی وزیر نفت در شانگهای هیچ نیست یا کشته های امروز سوریه مدافع کشور و حتی حرمین نیستند. آیا می توانند مانند علی ضیا مجری محبوب مردم، بعنوان ایرانی برخوردار از حقوق اجتماعی برابر با رهبری کشور مندرج در نص اصول ۴۳ - ۱۹ فصل سوم قانون اساسی که براساس آیه شریفه لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ هویت یافته بگویند دیگر به دین حکمرانانشان باور نداشته و به فرمایش علی ضیا به دین شما کافرند.
اینکه وزیر علوم خود را در برابر دانشجویان غیرانقلابی ایران واجد مسئولیت و وظیه نمی داند و می گوید "اگر وحدت بین نیروهای انقلابی آسیب ببیند نظام آسیب می بیند" اشاره به بزرگترین دوگانه غیرقابل بازگشت نظام حکمرانی کشورمان است که به دوگانه تظام و مردم مقید می داند چنانکه تجمع کنندگان اعتراضی به بدحجابی خطاب به استاندار می گویند شما از جنس ما هستید باید با آنها برخورد کنید و امامان جمعه گفتند اگر مقامات کاری نکنند مردم با آنها برخورد خواهند کرد. اما یک نکته مغفول مانده است که "آنها" مانند "شما" از تمام حقوق اجتماعی برخوردار و می توانند متقابلاً مقامات کشور را مخاطب قرار داده بگویند اگر با "آنها" برخورد نکنید خود اقدام خواهیم کرد. شاید تریبونهای رسمی و آنها که مقامات را از جنس خود می دانند نمی دانند که بخشی از مردم ایران را که از جنس خود نمی دانند که با بی اعتنایی انتخابات ایران را به هیچ رساندند به ناکجاآباد یاس و ناامیدی از دستیابی و حفظ حقوق اجتماعی از طریق حکمرانی کشور می رسانند که به فرمایش مقام معظم رهبری چیزی جز خواست و اراده دشمن نیست.
اینکه نوشتند وقتی از ماست برای حمله به نوامیس ایرانی در ایران می توانند بعنوان سلاح استفاده کنند اعتماد به ادعای استفاده صلح آمیز از موشک قاره پیما، پهپاد انتخاری تا غنی سازی ۶۰٪ حماقت نیست حرف قابل تاملی است که شاید گِره از مشکلاتمان بُگشاید. ۱۴فروردین
https://t.me/Khabar_Naghde

This comment was minimized by the moderator on the site

آیا #دین گریزی_مطلقا مذموم است؟!*

مرحوم #احمد_قابل از شاگردان آیت الله منتظری در پاسخ به این سوال می‌گوید:

من پیش از بیماری و در چند سخنرانی بحث #دین_گریزی را در صحنه دنیا به عنوان یک بحث ضروری مطرح کردم. معتقدم شرایط زندگی در دنیا به گونه ای رقم خورده که باید یک #دین_گریزی به خصوص در ایران انجام می گرفت. یعنی در ایران یک دینی درست شده بود که باید گریز از آن آغاز می شد و الان هم بر همین اعتقاد هستم.

اگر جوانان و مردم این مملکت تصمیم نگیرند که از این دینی که در اختیارشان گرفته گریزان شوند من به #عقل این مردم شک می کنم. یعنی هرکس عقل داشته باشد باید از این دینی که عرضه شده و عرضه می شود گریزان باشد.

زمانیکه یک #دینی به شما عرضه می کنند که خط بر روی #عقلانیت می کشد غیر از #گریز از آن دین کاری نمی شود کرد. بعضی ها می گویند با آن بجنگیم.
اما ما اهل جنگ نیستیم و جامعه را به خشونت دعوت نمی کنیم. حداکثر کاری که به صورت خردمندانه می توانیم انجام دهیم این است که به لحاظ منطقی با آن مبارزه کنیم. از آن گریزان باشیم و به جوانان بگوییم با این دین ارتباط برقرار نکنند.
بنابراین #دین_گریزی بد نیست و در بعضی جاها به لحاظ عقلی لازم است.

مدتی که از انقلاب گذشت و رفتارهای سوء همکاران و #همصنفان خودم را دیدم پیش خودم می گفتم خدایا چگونه می شود و با چه قدرتی می توانیم جامعه را از این مساله آگاه کنیم که کسانی دارند به اسم دین به دین صدمه وارد می سازند؟ اما می دیدم هیچ راهکاری نیست.

اما همینطور که زمان پیش می رفت می دیدم که خود #روحانیت با دست خودش کارهایی می کند و با ادعاهای که صدمات را متوجه دیانت می کرد، صدماتی را دارد به خودش می زند. کسانیکه ادعا می کنند در اوج نشسته اند و هیچ چیز مثبتی برای عرضه کردن به جامعه ندارند و فقط صدمه وارد می سازند. متاسفانه نیرویی هم نداریم که این را به پایین بکشیم.

من وقتی اینها را می دیدم زجر می کشیدم. تنها چیزی که به نظام می رسید این بود که ظاهرا کار دارد از دست ما در می رود و به دست خود خدا می افتد و دیدیم که خدا تدبیر می کند. خداوند چنان #ضربه_حیثیتی به #روحانیت_مدعی (که چیزی هم برای ادعاهایش هم ندارد) می زند و آن را تقلیل جایگاه می دهد.

من خوشحالم که این جایگاه از آن اوج ثریا تا جایی پایین آمده که قاعدتا باید در همین جا متوقف می شد. هنوز هم برخی از روحانیت ادعاهای نادرست دارند و باید جایگاهشان تقلیل پیدا کند تا به جایگاه درست خود برسد.

تفاوت روحانیت با افراد غیر روحانی حتی در طرح مباحث دینی آنچنان بالا و والا نیست که در ایران تبلیغش را می کنند.

بینید #روحانیونی که صفحه تلویزیون را پر کرده اند و در مباحث فلسفی و مباحث عرفانی حرفی برای گفتن ندارند و اگر بخواهید درصد بگیرید بیشتر حرفهایشان #مداحی است.

مساله دیگر هم این است که تحت تاثیر مسائل سیاسی می خواهند برای خودشان جایگاهی درست کنند.

متاسفانه در #بحثهای_دینی خیلی از مسائل است که ما هنوز به آن نپرداخته ایم. به این علت که جراتها را گرفته اند تا کسی نتواند حرف بزند. این یکی از خیانتهایی است که در این سالها به اندیشه دینی و کشور ما شده است.

آیا یک #اندیشمند دینی نباید بتواند آنگونه که می خواهد سخن بگوید. اگر یک کلمه بگوید تحت فشار قرار می گیرد و اگر نگوید تحت فشار قرار نمی گیرد اما عملا وزن آن تفکر و اندیشه را به خاطر منافع خود سبک و سنگین می کند.

(بخشی از مصاحبه مرحوم احمد قابل پس ازآزادی از  زندان و چند ماه پیش از رحلت)

*خبرستان| دیلی تلگرام*
*http://t.me/khabarestan_ir*

This comment was minimized by the moderator on the site

پدر ابوالفضل آدینه‌زاده، نوجوان ۱۶ساله‌ای که با شلیک ۲۴ گلوله در مشهد کشته شد، در اینستاگرام رییس قوه قضاییه را خطاب قرار داد و گفت:

«چطور می‌شود در پرونده قتل بسیجی‌ها در عرض ۲۳ روز حکم اعدام صادر می‌کنید اما در پرونده فرزند من با گذشت ۷۰ روز، نه‌ تنها قاتل مشخص نشده بلکه پرونده در جریان دادرسی هم قرار نگرفته است و به وکلای ما اجازه نداده‌اید پرونده را بررسی کنند.»

سرتاسر مکانی که ابوالفضل گلوله خورده، دوربین‌های مداربسته وجود دارد،چه چیز را کتمان می‌کنید که نیروهایتان بیمارستان را پر کرده بودند و شما همه چیز را امنیتی کرده بودید؟»

«تک‌تک هم‌وطنانم نظاره‌گر اعمال ناعادلانه شما هستند و روز حساب ما هم فرا خواهد رسید؛ به‌ زودی ...»

«مادرت دیشب خیلی بی‌تابی می‌کرد و هر لحظه بر زبانش لعن و نفرین بود. به درگاه خدا می‌گفت من که سرافراز شدم اما قاتلان بچه‌ام روزی هزاران بار بمیرند و زنده شوند. الهی مادران و پدرانشان با مرگِ ذلت‌بار بچه‌هایشان سرافکنده شوند.»

«پسرم راهت ادامه دارد. من و خواهرانت و تمام هم‌وطنانت راهت را ادامه می‌دهیم ... ما نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم.»

@VOTWHEAN
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

وضعیت دینداری نسل جدید و نقش دین در اعتراض های اخیر : تحلیلی مبتنی بر تجربه شخصی

بهتر است که حرف آخر و اصلی‌ام را ابتدا عرض کنم اما لازم است که متذکر شوم فهم درست و کامل این سخن اصلی منوط به خواندن تمام یادداشت است.مدعای اصلی این است:
" دین در ذهن و ضمیر و در عمل و رفتار نسل جوان جامعه ایران غایب است و روز به روز این غیبت شدید و شدیدتر می‌شود با این وصف جنبش اعتراضی اخیر که جوانان سردمداران آن هستند ،یک جنبش دینی نیست و دین در آن کمترین نقش را دارد اما در عین حال ضد دینی نیست گرچه آشکارا ضد حکومت دینی و فهم رسمی از دین است."

در مورد اینکه نقش دین و دینداران در جنبش اعتراضی اخیر چقدر و چگونه است، بین تحلیل گران اختلاف نظر وجود دارد. برخی از بزرگان حوزه خرد و قلم به برخی از معترضان نهیب می زنند که شما نمی توانید نماینده یا رهبر این جنبش اعتراضی باشید زیرا با مردم ایران و خواسته های سنتی و دینی ایشان بیگانه اید.
در مقابل برخی دیگر معتقدند که این تحلیل ناشی از شناخت نادرست از نسل جدید یا همان نسل z و نسبت آنها با دین و سنت است.

به نظرم داوری در این مورد منوط به فهم وضعیت دینداری در نسل جدید جامعه ایران است.
تجربه ده سال تدریس دروس الهیات در دانشگاه و گفتگو و بحث دوستانه و مستمر بنده با دانشجویان و البته تجربه زیسته حاصل از زندگی در ميان اقوام دوستان و آشنایان ، من را به این نتیجه رسانده است که حضور فرهنگی دین در میان جوانان بسیار حداقلی است.
منظور از حضور فرهنگی دین به تعبیر مصطفی ملکیان این است که:
" دین در ذهن و ضمیر آدمیان حضور داشته باشد. یعنی باورها ،احساسات و عواطف،خواسته ها و اراده‌های آنها واقعا و بجدّ از آموزه های دین متاثر باشد و دین در صحنه زندگی عملی و واقعی آنها حضور داشته باشد"( کتاب حدیث آرزومند، ص۱۵۶)

در نسل جوان دین در مقام عمل و کردار، غایب بوده و حضور آن حداقلی و غیر مستمر است. در بسیاری از موارد هم که دین حضور فرهنگی دارد، حضورش نه به مثابه یک راه معنوی بلکه به عنوان فرهنگ عرفی تثبیت شده حضور دارد.

در مقام ذهن و نظر نیز دین حضور حداقلی دارد. یعنی باورهای دینی به ندرت‌ ذهن نسل جوان را اقناع می کنند. من بارها و به صراحت شاهد بوده ام که باور نسل جوان به بسیاری از گزاره های دینی نه از سر قبول و اقناع است بلکه صرفا بخاطر یک ترس روان شناختی (ترس از انکار) و ترس جامعه شناختی(ترس از قضاوت و تبعات آن) است و هر گاه مخاطبی بیابند که آنها را قضاوت نکند و از او ترس و واهمه ای نداشته باشند،بسیاری از باورهایشان را یا انکار می کنند یا تردید و اعتراضشان را اعلام می کنند.

بنابراین اگر مراد از دیندار، ماتریالیست نبودن و باورمند بودن به خدا و معاد باشد،اکثر نسل جوان دیندار هستند.من به ندرت‌ دیده ام که مخالفت نسل جوان با دین، مخالفت با اصل وجود خدا و معاد باشد.

اما اگر مراد از دیندار، تبعیت نظری و عملی از آموزه‌های یک دین خاص باشد، اکثر نسل جوان را باید غیر دیندار نامید.

وضعیت دینداری در جامعه ایران اینگونه است که نوع دینداری نسل جوانان روز به روز به سمت خداباوری و معنویت بدون دین (و در حالت خوشبینانه دینداری التقاطی )می رود و حضور فرهنگی دین رسمی و نهادینه، کم رنگ تر می شود.
البته این سخن به هیچ وجه به معنای ستیز جوانان با دین نیست. اگر ستیز سیاسی جوانان با دین را کنار نهیم، به نظرم دین گرچه برای ایشان حضور فرهنگی ندارد اما همچنان یک پدیده محترم و مقدس است. به همین خاطر نسل جدید و جنبش اعتراضی اخیر، دین ستیز نیست.

عباس‌علی منصوری
https://t.me/spirituality_philosophy

This comment was minimized by the moderator on the site

سووال کیانیان از رسایی: چرا ردصلاحیت شدی؟

گروه سیاسی: رضا کیانیان «بازیگر سرشناس سینما و تئاتر» با انتشار یادداشتی به اظهارات شیخ حمید رسایی نماینده پیشین مجلس، که از دستگاه قضایی خواسته بود که به علی دایی، یحیی گل محمدی و رضا کیانیان سیلی بزند! واکنش نشان داد و خطاب به این روحانی تندرو نوشته است:
ببین خودت سر شوخی رو وا کردی!
البته من شوخی نمی‌کنم. جدی میگم.
۱. من افتخار می‌کنم نامم در کنار بزرگترین فوتبالیست‌های وطنم برده بشه.
۲. وقتی می‌خوای نام کسی رو ببری یاد بگیر درست صحبت کنی. «این» خطاب به چیز است نه انسان. «این» رو احتمالاً در فرهنگ جمع خودتون زیاد مصرف می‌کنید. قولی هست که می‌گوید: کافر همه را به کیش خود پندارد.
۳. دروغ‌های مرا بشمار. البته اگر می‌توانی! اگر هم نتوانی از تو شکایتی نمی‌کنم.
۴. ذهن تو فقط با بگیر و ببند آشناست نه گفتگو. برای همین است که فقط با سفارشِ بگیر و ببند این و آن، می‌توانی خودت را مطرح کنی! چون استدلال نداری. حتا سفسطه هم نمی‌دانی.
۵. فقط دشمنی بلدی. چون هیچ گاه از دوستی و مهر، کسی از تو نشنیده. حتا وقتی نمایندهٔ مردم بودی. فقط مخالفت و نهی و بستن و قلع و قمع بلد بودی و هستی.
من که با تو و امثال تو کاری ندارم. چون لزومی نمی‌بینم. ولی چون مدتی مطرح نبودی و دوست داشتی با دشمنی با بزرگان فوتبال مطرح شوی، من هم نام تو را نمی‌برم ولی ویدیوات را می‌گذارم تا مطرح شوی، حالت خوب بشه و برگردی به همان جایی که از آن آمده بودی
۶. راستی هیچ وقت توضیح ندادی چرا شورای نگهبان صلاحیت‌ات را رد کردند؟
۷. اصلاً کسی از تو چیزی پرسیده بود که خودت رو انداختی وسط؟ راستی کجا هستی؟ چه می‌کنی؟
درآمدت از کجاست؟ فقط همان مقرری که مجلس می‌دهد؟ قبل‌اش از کجا پول در میاوردی؟ با کدام کار؟ خیلی دوست دارم بدونم. اصلاً در عمرت «کار» کردی؟ بدان که دشمنی ورزیدن را من «کار» نمی‌دانم و در هیچ دائرة المعارفی هم نخواندم.
۸. نام مخالفانت را به خوبی می‌دانی. اما تو که ادعا داری درس خدا شناسی خواندی! چند تا از اسامی خداوند متعال را از هزار اسم بلدی؟ من بلد نیستم. ادعایی هم ندارم.
۹. از آیات قرآن چی بلدی؟
چقدر قرآن خواندی؟ می‌دانی که قرآن چند تا سوره دارد؟ می‌دانی که تمام سوره‌ها با نام «خداوند بخشنده و مهربان» شروع می‌شود؟ فقط یکی سوره این سر لوحه را ندارد که سورهٔ مبارکه توبه باشد که به دردت می‌خورد. البته همان سوره مبارکهٔ توبه هم سر لوحهٔ دشمنانه‌ای ندارد. تو به کدام قرآن معتقدی؟
۱۰. بهت نصیحت می‌کنم.
کار خودت رو بکن کاری به کار دیگران نداشته باش. اگر هم می‌خواهی حرفی بزنی، در حد و حدود خودت باشد. اگر هم می‌خواهی پا را از گلیمت بیرون بگذاری با استدلال بیا. البته اگر بلد باشی.

This comment was minimized by the moderator on the site

حسین‌ جعفری

ما از خدا هم‌ خدا تریم، او رزق می دهد در حالی که نباید بدهد؛ پس بر مردم خدایی می کنیم!

۱- چند وقت پیش، یک نانوایی در یزد به یک زن بی حجاب نان نفروخته و بهش گفته از صف برو بیرون...
زن بی حجاب اعتراض کرده که حجابم به خودم مربوطه چه ربطی به نون داره ...!؟
و نانوای متدین و باغیرت، تکرار می کند مغازه خودمه نمی خوام به بی حجاب‌ها نون بفروشم برو بیرون!
@sokhanranihaa
این نانوا ایمان دارد که این نوع برخورد با بی حجاب ها و ندادن نان، وظیفۀ همه مردم است که اینطور برخورد کنند.

۲- توبیخ ابراهیمِ خلیل و امر به عذر خواهی از کافر بخاطر ندادن نان به گبر!

حضرت ابراهیم(ع) تا مهمان بر سر سفره اش نمی نشست، غذا نمی خورد.
یک روز، پیرمردی را پیدا کرد و به او گفت:
امروز بیا تا به خانۀ من برویم و با هم غذا بخوریم.
پیرمرد، دعوت ابراهیم را قبول کرد و به خانۀ آن حضرت آمد.

ابراهیم(ع) فرمود سفره گستردند
و چون اول باید میزبان دست به طعام دراز کند، حضرت خلیل، بسم الله الرحمن الرحیم گفت و دست به طعام دراز کرد؛
اما آن پیرمرد، بدون اینکه نام خدا را ببرد،به خوردن طعام مشغول شد.

ابراهیم فهمید که پیرمرد، کافر است و روی خود را ترش کرد؛ یعنی اگر از اول می دانستم کافر هستی، دعوتت نمی کردم.
پیرمرد هم غذا نخورده، بر شترش سوار شد و به راه افتاد و به سوی مقصد خود روانه شد.

در این هنگام خطاب رسید:
ای ابراهیم! بهترین نعمت ها را که جان است، به این پیر گبر دادم و صد سال است او را که کافراست، روزی می دهم.
اما تو یک لقمه ی نان را از او دریغ داشتی؟
برو او را بیاور و از او عذر بخواه تا با تو غذا بخورد.

ابراهیم(ع) به دنبال پیر گبر رفت و از او عذرخواهی کرد و گفت:بیا برویم.
من گرسنه ام و تا تو نیایی، غذا نمی خورم.
می خواهی بسم الله بگو، می خواهی نگو.
خدای تعالی مرا عتاب کرد و درباره تو فرمود:
من صد سال است او را روزی داده ام و باز هم می دهم؛ ولی تو یک ساعت تحمل او را نداشتی و او را رنجاندی؟
برو و او را راضی کن و به منزل بیاور و از او توقع بسم الله گفتن نداشته باش.

۳- چه شد که چنین شدیم و از خدا هم‌ خدا تر شده و در سایه آموزش ولایت ایمان داریم که خدا نباید جز به اهل ولایت نان دهد و اگر بفرض کسی مرتکب گناهی شد؛ حق نان خوردن ندارد؟

چه شد که در عمل معتقد شدیم که خداوند به دلیل دل رحمی زیاد نسبت بمخلوقاتش نمی تواند از دینش حمایت کند؟
لذا اگر خدا به وظیفه اش عمل نمی کند ما مکلفیم بجایش بر مردم، خدایی کرده و از دینش حمایت کنیم.

دلیل اینهمه خدا گونه شدن‌ و بالاتر نسشتن از خدا این است که
قبل از انقلاب، ایمان مردم بر مبنای گندم معارف و اخلاق دینی توسط عالمانی همانند علامه طباطبایی، علامه جعفری، مطهری و بهشتی و ... شکل می گرفت و
بعد از انقلاب، جو که نه، کاه ارزنِ فقه امثال مصباح یزدی و خطیبان‌ِ مداح گونِ اهلِ خرافه بر مسند وعظ منصوب شده بر مردم حاکم شدند.

خلاصه پاسخ آنکه چرا چنین شدیم که بجای خدا خدایی می کنیم این است؛
چون گندم‌ معارف و اخلاق دین را نشان دادند، اما کاه ارزان فقه را به زور چپاندند!

This comment was minimized by the moderator on the site

علی دایی، پیشکسوت فوتبال ایران و جهان، در مصاحبه‌ای در واکنش به بازگرداندن هواپیمای حامل همسر و فرزندش از مسیر دوبی گفت: «خدا را شکر می‌کنم که هواپیمای‌شان مورد اصابت موشک‌های دشمن قرار نگرفت.»
این حرکت نیروهای امنیتی واکنش‌های گسترده داخلی و جهانی رو بدنبال داشته است. بسیاری این حرکت را نشانی از ضعف حکومت ایران دانسته‌اند.
علی دایی در گفت‌وگو با تابناک گفته که٬
قصد همسر و دخترم برای سفر به آمریکا دروغ است» او بلیط برگشتان را هم در اختیار رسانه‌ها قرار داد.
مرکز رسانه قوه قضائیه دوشنبه اعلام کرده بود که«همسر علی دایی متعهد شده بود قبل از قصد خروج از کشور نهادهای ذی‌ربط را از تصمیم خود مطلع کند».
آقای دایی به «تابناک» در این باره گفت٬«این حرف به هیچ عنوان واقعیت ندارد. همسرم هیچ تعهدی مبنی بر مطلع کردن مقامات یا نهادها و ادارات قبل از انجام سفر خارجی نداده است»

This comment was minimized by the moderator on the site

مهدی باکری گفته بود نمیخوام بدنم حتی یک وجب از خاک کره زمین رو اشغال کنه. یعنی حتی "یک قبر" هم از دنیا برای خودش نخواست و در عملیات بدر، رودخانه دجله او رو برای همیشه با خودش برد. بعضیا هم برای دستیابی یا حفظ "یک صندلی"، ایمان و شرف‌شون رو میریزن تو فاضلاب که با خودش ببره...

This comment was minimized by the moderator on the site

بایدن و تیم فوتبال آمریکا و خدا!

جو بایدن رئیس جمهور آمریکا پس از برنده شدن تیم فوتبال کشورش در برابر ایران گفته است: "خدا آنها را دوست دارد."
در بارۀ این جملۀ رئیس جمهور بایدن مقداری فکر کردم، اما منظورش را دقیق متوجه نشدم.
آیا منظور بایدن این بوده است که خدا تیم فوتبال آمریکا را دوست دارد، همانطور که همۀ تیم‌های فوتبال دیگر را دوست دارد؟ اگر این باشد که سخن لغوی است، چون امتیازی که فراگیر و شامل همگان باشد، ایجاد تخصیص برای آن بی‌هوده و عبث است.
آیا منظور آقای بایدن این بوده است که خدا به طور ویژه و خاص تیم فوتبال آمریکا را نسبت به همۀ تیم‌های فوتبال کشورهای دیگر دوست دارد؟ اگر منظورش این بوده باشد قاعدتاً تیم آمریکا باید قهرمان جام جهانی بازی‌های قطر شود و اگر نشود، آقای بایدن باید توضیح قانع کننده‌تری در بارۀ جملۀ خود دهد!
آیا منظور پرزیدنت بایدن این بوده که خدا تیم آمریکا را در مقایسه با تیم ایران دوست دارد؟ اگر اینطور باشد، می‌توان پرسید چرا؟
آیا چون اعضای تیم آمریکا بیشتر به خدا ایمان دارند؟ به نظرم بسیار بعید است قدرِ مشترک ایمان اعضای تیم فوتبال آمریکا از قدرِ مشترک ایمان اعضای تیم ایران به خدا بیشتر و قوی‌تر باشد و اگر هم باشد، طبعاً آقای بایدن و هیچکس دیگر، هنوز به "دستگاه ایمان‌سنج" دقیقی دست پیدا نکرده‌اند که موضوع قابل احراز باشد. بنابراین، اگر منظور آقای بایدن این بوده است، ادعایش فاقد معیار سنجش است!
آیا چون اعضای تیم آمریکا اکثراً مسیحی هستند خدا آنها را در مقایسه با اعضای تیم ایران که اکثراً مسلمانند، دوست دارد؟ خب، این ادعا هم علاوه بر "خودهدایت یافته‌پنداری" مستتر در آن، ابطال‌پذیرهم نیست، چون برخی از مسلمانان و باورمندان به دیگر ادیان هم ادعای کاملاً مشابهی را مطرح می‌کنند!
آیا تیم آمریکا به دلیل تعلقش به کشور و ملت آمریکا، خدا آن را دوست دارد؟ با این حساب هر چیزِ دیگری هم که متعلق به کشور و ملت آمریکا باشد، باید خدا آن را دوست بدارد! اما بعید است خدا همه چیز آمریکایی‌ها را دوست داشته باشد وگرنه باید در همۀ صحنه‌های جهانی و داخلی بلااستثناء پیروز می‌شدند در حالی که همین اخیراً شاهد بودیم ارتش مجهز آنها در برابر لشکر بی بار و برگ طالبان شکست خورد و به آن شکلی که در رسانه‌ها نشان داده شد، خاک افغانستان را ترک کرد.
آیا به نظر آقای بایدن، چون در مصاف دو تیم آمریکا و ایران، پای "سیاست" در میان بوده و در عین حال، آمریکا در "طرف درست تاریخ" قرار گرفته، پس مهر اعضای تیم آن به دل خدا افتاده و اسباب غلبۀ آنان را بر تیم رقیب فراهم کرده است؟ حالا گیریم آمریکا به ادعای بایدن در "طرف درست تاریخ" قرار گرفته باشد، آیا می‌توان از آن نتیجه گرفت؛ هر کشوری که در "طرف درست تاریخ" قرار گرفته باشد، خداوند ضرورتاً تیم‌های ورزشی آن را بر تیم‌های کشورهایی که در "طرف غلط تاریخ" قرار گرفته‌اند، غلبه و ظفر می‌دهد؟ اگر اینطور باشد که تیم‌های ورزشی کشورهای "طرف غلط تاریخ" باید همیشه در مسابقات مختلف بازنده و رقبای آنها در "طرف درست تاریخ" هموار برنده باشند! نتیجۀ مسابقات جهانی بخصوص المپیک که خلاف این را به ما نشان ‌می‌دهد!
خب، آقای بایدن نه فارسی بلد است و نه دست من از اینجا به او می‌رسد که بخواهم برای پاسخ روشن و دقیق به این پرسش‌ها کلافه‌اش کنم! بنابراین، همۀ اینها را برای دل خودم نوشتم. با این حال، یک نکتۀ دیگر همچنان قابل ذکر است و آن اینکه:
مدرنیست‌های قشری و متحجر در کشور ما، سالیان درازی است در بوق می‌کنند که ای ایرانیان نادان! چه نشسته‌اید که با آغاز مدرنیسم خدا هم مرده است، ولی شما از روی جهل و نابخردی همچنان خدا خدا می‌کنید! حالا پرسشم از آنان این است که این خدا چگونه و چطور مرده و از هستی رخت بربسته است، در حالی که در دسامبر سال 2022 میلادی، بالاترین مقامِ سیاسیِ مدرن‌ترین و قوی‌ترین کشور جهان برای توجیه پیروز تیم فوتبالش در یک مسابقه، همچنان به خدا توسل می‌جوید؟
هو "حَيِّ الَّذِي لَا يَمُوت"
احمد_زیدآبادی
جو_بایدن
جام_جهانی
تیم_آمریکا
#ایمان_به_خدا
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

چگونه بدین جا رسیدیم؟
لطف‌الله میثمی

مردم آزاده ایران در طول تاریخ خود زیر بار نظام‌های موروثی و ظالم نرفتند و حتی وقتی اسلام را پذیرفتند، زیر بار حکومت‌های نژادی-عروبتی نرفتند. در مقطع پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷ نیز بار دیگر اسلام را پذیرفتند، ولی مردم آزاده ایران در این ۴۳ سال نشان دادند حاکمیت صنفی-روحانی را برنمی‌تابند.

در یازدهم فروردین ۱۳۵۸، ۹۸/۲ آرای مردم با شعار «جمهوری اسلامی ایران آری، حکومت خودکامه هرگز»، جمهوریت به همراه ایرانیت و اسلامیت را پذیرفتند و چیزی نگذشت که اعضای خبرگان قانون اساسی با رأی مردم انتخاب شدند و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دومرتبه به رأی مردم گذاشته شد. حال چگونه و با چه مکانیسمی، آن شکوه و عظمت انقلاب مردمی که نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را سرنگون کرد بدین جا رسید؟

مورد نخست این مکانیسم و چگونگی آن را که خود در متن آن بودم -و در این باره در نشریه راه مجاهد مقاله‌ای هم نوشته شد-بازگو می‌کنم تا هم‌وطنان عزیز به‌ویژه نسل جوان از آن آگاه شوند و عبارت است از فاجعه «هماهنگی نانوشته سه تشکل» روحانیت غیرمکتبی، انجمن ضد بهاییت و سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی. سه کاربرد این سه تشکل عبارت بود از تکفیر، تصفیه و ترور.

هدف اصلی هماهنگی این سه تشکل این نبود که نظام جمهوری اسلامی ایران را در کوتاه‌مدت به‌سوی فروپاشی و سرنگونی ببرد، بلکه می‌خواستند با حذف مستمر نیروهایی که موجبات پیروزی انقلاب را فراهم کرده بودند، نظام مستقر را دچار کم‌کیفیتی کنند تا در نهایت مردم با این نظام کم‌کیفیت یا بی‌کیفیت درگیر شوند و نام این پروسه را «قیام» بگذارند. مکانیسم کار این سه تشکل این بود که روحانیت غیرمکتبی، نیروهای مبارز و انقلابی را با انگ و برچسب‌هایی چون بی‌خدا، بی‌دین، التقاطی و کمونیست متهم می‌کردند. در مرحله بعد انجمن ضد بهاییت که اصولاً با مبارزه با رژیم شاهنشاهی مخالف بود، با نفوذ و به دست گرفتن ارگان‌های انقلاب و به‌ویژه گزینش‌ها، آن‌چنان قدرتی پیدا کرد تا بتواند این نیروهای برچسب‌خورده و تکفیرشده را تصفیه کند. مرحله سوم نوبت سازمان مجاهدین خلق بود تا نیروهایی را که روحانیت غیرمکتبی و انجمن ضد بهاییت نمی‌توانستند تکفیر و تصفیه کنند با ترور از چرخه مدیریت کشور حذف کنند، مانند بهشتی، باهنر، رجایی و مطهری، مفتح، منتظری آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله مدنی و آیت‌الله اشرفی اصفهانی و...

منبع:‌ سرمقاله چشم‌انداز ایران شماره ۱۳۶

@cheshmandaz_iran

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...