جامعه ایران به لحاظ تاریخی دچار شکاف و دوگانگیِ بین قدرت و مردم بوده، و کم و زیاد این شکاف بین حاکمیت در راس هرم، و مردم در قاعده بزرگ آن وجود داشته است، گاهی این دو به هم نزدیک شده، و با مقبولیت و مشروعیت یافتن حاکمیت ها نزد مردم، جانبداری و حمایت مردمی از آنان افزایش یافت، و گاه با دوری این دو از هم، این شکاف چنان بزرگ شد، که به تغییرات اساسی در ساخت قدرت منجر گردید، آنچه در انقلاب 57 اتفاق افتاد، درست یا غلط، حاصل گسترش شکافی بود که بین مردم و حاکمیت عمیق گشت.
دنیا مدت هاست که پا در دوره مدرن [1] نهاده است، و لذا ملل مختلف، گاه اُفتان و خیزان و گاه چهارنعل به سوی پیشرفت و تعالی علمی، انسانی، اخلاقی، برخورداری از کرامت انسانی، حقوق بشر، حاکمیت قانون، برخورداری از آزادی و... پیش می روند، روندی که در نهایت دنیا را برای همه موجودات، در جهانی که همه در آن در خطرند، مناسبتر و قابل زیست تر خواهد کرد، و با غلبه عقل بر شور و تبعیت ایدئولوژیکی، گفتگو به جای جنگ های خانمان برانداز و...، دنیایی بهتر را در افق چشم انداز خود دارد، و البته نیز، با هر شکست و خسارتی که به جزایر مدرن بشری وارد می شود، یک دنیا نگران خود و (در یک پیوستگی جهانی شده) همدیگر می شوند.
یکی از مشخصات دوره مدرن، پایبندی به مرزهای تعریف شده ی قانونی، حاکمیت نظم و قانون است، و مهمتر از همه اینکه مردم از دوره سنت خارج شده، از نقش سیاهی لشکرِ حاکمان، و برده های گوش به فرمانِ قدرت، تبدیل به "شهروندانی" [2] واجد حقوق فراوان، از جمله حق رای، انتخاب و... و البته به شهروند واجد حقوق و مسئولیت تبدیل شوند، لذا در روند زندگی خود نقش داشته، و در تصمیم سازی ها، تعیین کننده باشند، از حقوق اساسی شهروندی حق تعیین سرنوشت [3] خواهد بود، چیزی که به نظر می رسید با وقوع انقلاب 57، بعد از دو انقلاب بزرگ و پیاپی دیگر، یعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت، باید برای ایرانیان نیز به اوج خود می رسید،
اما اختلافات بر سر تقسیم قدرت بین انقلابیون (بعد از پیروزی 22 بهمن 1357)، و تمامیت خواهی های شرکت کنندگان در این انقلاب، وقوع جنگ خسارتبار 8 ساله بین ایران و عراق و... روند کشور و انقلاب را از ریل بایسته و شایسته خود خارج کرد، و به نظر می رسد به ریل هم باز نگشت، و دوری از قانون و نظم شدت گرفت، و می رود تا این شرایط نهادینه شود، و نقش مردم به افرادی تزئینی مبدل گردد، که باید هر از چندی، در صف های بلند انتخاباتی، در پای صندوق های رای بایستند، و حماسه حضور خلق کنند، و برای انتخاب مسئولینی سر و دست بشکنند که فاقد قدرت تغییر بوده، از جایگاه قانونی و تاثیر گذار خود تهی شده اند و...، و مردم برای داشتن چنین مجلس و دولتمردان بی اثری، رقابت، و از هم سبقت گیرند!
از همه بدتر، شرایط تب آلود و اضطرار انقلابی به خصوص بعد از رحلت بنیانگذار ج.ا.ایران حفظ، و تشدید هم شد، و حتی به نوعی بصورت مصنوعی شرایط انقلابی به جامعه تزریق نیز گردید، و می گردد، بلکه شرایط بعد از پیروزی انقلاب 57، گاه انقلابی تر از زمان انقلاب واقعی آن در سال 57 شد! تا کار از مجاری قانونی خارج، و در همان روند انقلابی ادامه یابد (بی نظمی، کنار گذاشتن و یا بی اثر کردن قانون اساسی و عادی، هرج و مرج و گرایش به رفتار غیر قانونی، شبه قانونی، فراقانونی، تفسیر قانون به نفع قدرت و...)،
و لذا در این روند انقلابی، بدنه جامعه از قدرت تاثیر گذاری و نقش آفرینی خود تهی گردید، از این روست که دیده می شود، اکنون بعد از 43 سال که از استقرار نظام انقلابی می گذرد، به جای حاکمیت قانون و نظم، به سوی شرایط انقلابی تر، با سرعت بیشتری پیش می رویم، و در یک حرکت دنباله دار، این "آتش به اختیار"ها هستند که در بُعد نظم حاکمیتی، در بی نظمی تمام، مدعیان نظم و ترتیب انقلابی مورد نظر خود شده، و می روند تا میدان دار اداره نظام و کشور باشند.
در اثر چنین رویکردی، تحت عنوان انقلابی گری، بی قانونی، هرج و مرج، اقدامات فراقانونی، شبه قانونی حاکم شده، و کار را بجایی کشانده است که جای ماموران رسمی نظم و قانون را در خیابان ها و...، اکنون "حجاب بان" هایی گرفته اند که شدت بی نظمی، و فقدان قاعده مندی، رویکرد و عمل شبه قانونی آنان و...، به حدی خطر آفرین و شکننده مرزهای مدنیت و قانون است که کسی را در بین مسئولین کشور، حتی یارای قبول مسئولیت عمل آنان نیز نیست؛
و برای عمل اعزام آنان به خیابان ها، متروها، اماکن، رستوران ها، فروشگاه ها و... مسئولین کشوری و شهری از قبول مسئولیت حضور آنان نیز خودداری، [4] و حتی وزیر کشور بعنوان مسئول ایجاد نظم عمومی، مجبور می شود، دست به یک مانور سیاسی رسوا زده، دولت و حاکمیت را از سو اثرِ اعمال احتمالی آنان مبرا کرده، و پیشاپیش از اِعمال این نظم انقلابی! از خود و دستگاه امنیت کشور، رفع مسئولیت کند، و از اثرات نوع عمل و کردار گماشتگانِ انقلابی خود در خیابان ها، و نتایج خسارتبار احتمالی آن، پیشاپیش شانه خالی کند؛ [5]
گشت ارشاد، حجاب بان، نیروی امر به معروف، امت حزب الله، حرکت خودجوش مردمی و... و سابقه تاریخی عمل این قبیل حضورها را نشان داده است که کارایی نداشته، و پیش از این خطاهای بزرگ و خسارت های جبران ناپذیری را در پی داشته اند، و در پیشگیری از بی حجابی، شل حجابی، اعمال حجاب اجباری و... موثر نبوده و اثر مثبتی نداشته اند، و به عکس موجب هزینه های بیشماری برای کشور، وجهه حاکمیت ایران و انقلاب در جهان شده است، و باعث دین گریزی، مقاومت مدنی، مبارزه منفی، نارضایتی تراشی و... می گردد، اما با همه ی این تجربیات، باز نیروهایی تحت عنوان حجاب بان، بعنوان نیروهای آتش به اختیار، امر به معروف و... در چنین شرایطی و با چنین پیشینه ایی، به صحنه اجتماع گسیل داشته می شوند.
این چنین است که در بخش حاکمیت، به نظر می رسد در فرایند مدرنیزاسیونِ ایران، و ورود ایران به جامعه مدرن، یعنی عبور از دوره سنتی (که واجد تصمیم های غیر علمی، هیاتی و... است)، دچار عقبگرد هم شده ایم، و گاه به دوران پیش از هجوم اعراب به ایران، یعنی دوره غیر مدرن و فاجعه آمیزِ فروپاشی جامعه ایرانی در مقابل هجوم بیگانگان پرتاب شده، و در دوره سنت آن روزگار گرفتار، و غرق می شویم.
نشانه هایی از این شرایط را هم اکنون می توان دید، که یکی از آنها بی اثر شدن، ستبری و بی حسی نهاد مذهب در مقابل خیل کجمداری و کج کرداری ها در جامعه کنونی ماست، مرگ و بی حسی و ستبری این نهاد در حدی است که در مقابل مشکلات عظیم این جامعه از جمله فقر، فساد، فروپاشی نهاد خانواده، مهاجرت های دسته جمعی به خارج از کشور و... نه فریادی و حرکتی از آنان مشاهده می شود و نه همدردی و همراهی با مردم، اختلاس های بزرگ آنان را به هیچ حرکتی وا نمی دارد (مثل همین کیس سو استفاده مالی 3.4 میلیارد دلاری شرکت "چای دبش"، فولاد مبارکه، شهرداری تهران و... باعث نشد تا واکنش درخوری در حوزه های علمیه و روحانیت و... بر انگیزد)، و اعتراضات سراسری ناشی از این شرایط نیز باعث نمی شود حرکت ملموسی از نهاد مذهب، در همراهی و همدردی با خواست های مردم دیده شود.
حال آنکه ایرانیان به سان مردمِ متمدنِ هم مرز و همسایه ی خود، یعنی هندی ها و مصری ها، همواره جامعه ایی مذهبی داشته اند، و تفکر مذهبی، یکی از پیشرو ترین مشغله های فکری و فلسفی آنان بوده است، و به همین دلیل، نهاد قدرتمند مذهب در ایران، مصر، هند و... همواره وجود داشته، و نقش تعیین کننده ایی را در این جوامع بازی کرده است، و جهت گیری این نهاد قدرتمند، در همراهی با جامعه و مردم، گاه موجب سعادت، و یا به عکس به فروپاشی جامعه آنان منجر شده است،
یکی از نقش های نهاد مذهب در همراهی با مردم، ایجاد تعادل بین حاکمیت و مردم بوده است، نوع مدیریتِ موفقِ مرجعیت آیت الله بروجردی در ایران پیش از انقلاب، و نقش آیت الله علی سیستانی در عراق کنونی، مثال بارز چنین رویکردی در تاریخ معاصر جامعه شیعه است، که تاریخ نشان می دهد با قرار گرفتن نهاد مذهب، در کنار مردم، این همآیی، به رشد اجتماعی و... و جهش و نجات جامعه منجر گردید، و با پا پس کشیدن آنان به سمت قدرت و حاکمیت، و دوری آنان از مردم، و همآیی نهاد مذهب با نهاد سیاست و قدرت، در یک ائتلاف نامیمون، مردم و جامعه را به سوی اضمحلال و گاه به سوی نابودی کشاندند، آنچه در همراهی آیت الله ابوالقاسم کاشانی و... با آفرینندگان کودتای امریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق آنجام شد، نمونه بارز همراهی نهاد مذهب با قدرت در دوره معاصر بود، که به نابودی نظام استقلال طلب مردمی برآمده از مشروطه منجر و زمینه ساز خیزش 57 گردید، و مردم و کشور مجبور شوند، تن به یک جراحی بزرگ و خطرناک دهند.
نقش و عملکردِ موبدان رزتشتی، که جامعه روحانیت ایرانِ عصر سلسله پادشاهی ساسانی را تشکیل می دادند نیز نمونه تاریخی همراهی نهاد مذهب و قدرت در تاریخ ایران است، که آنرا یکی از عوامل مهم شکست خفتبار سپاهِ قدرتمند ایران می دانند، که پر تعداد و مجهز، مقابل یک سپاهِ ناچیز، و فاقد نظم و سلاح و تاکتیکِ خلفای اسلامی صدر اسلام گرفت، و به شکست ایرانیان در نبردهای تعیین کننده قادسیه، جلولا، نهاوند و... ختم شد، و تاراج و تسخیر ایران و ایرانیان، توسط شبه جزیره نشینان عربی را به دنبال داشت.
این نقش البته بسیار مهم ارزیابی می شود، و حرکت این نهاد مذهبی را، به خصوص در دهه های پایانی سلسله ساسانی، مثل موش هایی دیده اند که در اثر عملکرد آنان، نسوجِ انسجام بخش جامعه ایرانی را جوید، و شرایط را برای از هم پاشیدگی وحدت ایرانیان (مردم و حاکمیت)، در مقابل تهاجم خارجی، مهیا نمود، و شرایط را برای عدم همراهی مردم با حاکمیت ساسانی آماده کرد، که این خود موجب یک شکست اساسی برای ایران و ایرانیان در مقابل مهاجمین بیگانه گردید.
چرا که جامعه روحانیت زرتشتی یا همان طبقه مُغان، در کنار دستگاه قدرت شاهان ساسانی، قرار گرفتند و گرایش بیش از پیش آنان به چرب و شیرینِ قدرت، آنان را از کارکرد اجتماعی واقعی شان که توسعه اخلاق و معنویت و از جمله کنترل قدرت بلامنازع و مطلقه شاه و... در مقابل مردم بود، باز داشت، و به عکس، آنان را به وسیله و اهرمی برای کنترل قدرتِ مردم، در دست حاکمیت مطلقه تبدیل نمود، و آنان به نیرویی تبدیل شدند که وظیفه داشتند مردم را برای همراهی با قدرت، در هر وضع و شرایطی متقاعد، مجبور و منقاد کنند، این بود که موبدان نقش خود را فراموش کرده، و به اهرم های دستگاه قدرت، برای سلطه بیشتر قدرت مطلقه بر مردم تبدیل گردیدند.
مُغانِ آتشکده نشین زرتشتی با درجات مذهبی پر طمطراق، و شاه ساسانی، که اکنون هر دو خود را برگزیدگان خداوندگارِ اهورامزدا بر زمین می دانستند، در یک جبهه ی واحد، در مقابل وجه دیگر این جامعه، یعنی اکثریت مردم قرار داده شدند، و این روحانی و مُغ، که خود بر منافع ناشی از قدرت شریک گشته بود، و در کنار حاکم، حکومت می کرد، نقش رابط و تعادل گر بین مردم و حکومت را از دست داد، و اینجا بود که جامعه منجسم ایران با یک مشکل کارکردی بزرگ روبرو شد، که طی آن ارباب معابد و سجدگاه ها، به سو استفاده از خدا و مذهب در امر توجیه اقدامات خود و قدرت روی آورده، و مشغول شدند، و یک طبقه مهم اجتماعی کارکرد اصلی خود را وا نهاده، و نقش بیطرف و واسط خود را بین مردم و قدرت از دست داده، و به توجیه گر اعمال خارج از قانون،عرف، اخلاق، انسانیتِ قدرت تبدیل شدند.
این شد که طبقه روحانیت زرتشتی، و در کل آنچه که او را نمایندگی می کردند، یعنی مذهب و خدا، وجهه ی خود را نزد مردم از دست دادند و در کل روابط مردم با خدای و مذهب اینان، دچار مشکل گردید، و دین گریزی اینجا بود که بین ایرانیان رخ داد، و لذا ایرانیان در مقابل سپاه بیگانه ایی که پیامی ساده از اخلاقِ اجتماعی و یکتاپرستی به همراه داشتند، خود را تهی دست دیدند، این در حالی بود که پیامی که مهاجمان عربِ مسلمان با خود داشتند، برای ایرانیان هرگز نه تازگی داشت، و نه جدید بود، بلکه ایرانیان هزاره ها بود که در روند توسعه فکری خود، به مرحله یکتاپرستی و اخلاق انسانی و اجتماعی دست یافته بودند، اما مردم ایران با تعالیم زرتشت، خدای زرتشت و دستگاه مذهبی آن، در زمان حمله اعراب احساس بیگانگی می کردند، لذا خود را در مقابل سپاه بیگانه، به لحاظ مذهبی و فکری، بی سلاح و دچار تزلزل فکری و تهیدست یافتند و... و از این رو به شکست های پی در پی، و بزرگی مقابل مهاجمین تسلیم شدند.
یکی از دلایل مهم چنین شکست هایی، ائتلاف بین نهاد مذهب و نهاد قدرت در برابر خیل عظیم مردم ایران بود، و شکست ها آنقدر فجیع و غیر قابل باور بود که زان پس، این شکست ها به سان ضرب المثلی برای متجاوزین به ایران و ایرانیان تبدیل شد، و هر متجاوزی که قصد تنبیه ایرانیان را می کند، شکست نبرد قادسیه، جلولا، نهاوند و... را به رخ آنان می کشد، همچنان که صدام حسین نیز به هنگام تجاوز خود به ایران، در آغاز نبرد خود علیه ایرانیان در سال 1359، خود را "سردار قادسیه" نامید.
اکنون نیز به روشنی می توان این شرایط را دوباره دید، که با کاسته شدن نقش مردم در اداره جامعه، و متزلزل شدن نهادهای ناظر بر وجه جمهوریت نظام، مثل مجلس ملی، و ریاست جمهوری، تفکیک قوا و... و از همه بدتر هجوم طبقه روحانیت شیعه، برای قبضه کامل مجاری قدرت، و محدود و محصور کردن قدرت در طبقه ی خاص فقها، بار دیگر شرایط را برای ایجاد چنین شکافِ تاریخی بین مردم و حاکمیت در ایران مهیا می کنند، و زمینه را برای نابودی هایی مثل همان که در قادسیه، جلولا، نهاوند و... برای ایران و ایرانیان تجربه کردیم، مهیا می شود،
همین واقعیت دردناک است که ناچیزترین گروه های تروریستی منطقه خاورمیانه، مثل طالبان را هم، به تسخیر ایران به طمع می اندازد، چرا که آنان نیز بوی تعفن این شکاف را استشمام کرده، و از تکرار فتح دوباره پایتخت ایران، سخن می گویند؛ و بیشرمانه ما را دوباره به "تسخیر اصفهان" [6] در زمان "محمود افغان" اشارت و تهدید می کنند.
اینان نیز افعی های زهرآگینی بوده و هستند که نو انقلابیون ایرانی، آنان را از خود دیدند و در آستین پروراندند، تا شهوت "امریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" سیری ناپذیر خود را در افغانستان بلازده ارضا نمایند، غافل از این که با پیروزی این مارهای خطرناک، و تروریست های کج فهم، اژدهایی را پرورش می دهند و تقویت می کنند که پارس زبانان و مردمان تحت حوزه تمدنی و فرهنگی ایران بزرگ را، این سو و آنسوی آمودریا تهدید کرده، و به مهاجرت های بزرگ مبتلا خواهند کرد، این ضربه ایی بود که "امریکا ستیزی" سیری ناپذیر انقلابیون جدید، به تمدن، فرهنگ، زبان و نژاد ایرانیان در خراسان بزرگ و باستانی ایران، شامل افغانستان و آسیای میانه زد؛ حمایت از طالبان در این زمستان ایرانِ تمدنی، چاقویی است که ایرانیان خود در پهلوی ایران تمدنی – فرهنگی، و حتی ایران سرزمینی و مدرن فرو کرده و می کنند.
چهره مفلوک ساکنان ایرانشهر هرات زیر حاکمیت ظالم طالبانی در افغانستان
[1] - از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم میشود. از و یژگیهای این دوران میتوان به این موارد اشاره نمود: در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد میشود. در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهٔ دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام میکند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها میدهد. آگاهی فرد از فردیت خود جدایی دین از دولت تأکید بر آزادیهای فردی افسونزدایی از جهان تأکید بر علم گالیلهای و نیوتونی همراه با انقلابهای علمی و صنعتی در غرب دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق بهکارگیری علم و تکنولوژی عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و بر آزادیهای فردی خود تأکید میکند. همچنین دوران مدرن در رویدادهای تاریخی چون انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال آمریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ فرانسه تجلی مییابد.
میتوان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد: مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل میگیرد. مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجهٔ آن گسست معرفتی با کیهانشناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است. مدرنیتهٔ زیباییشناختی: که از رابطهٔ جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت میگیرد. مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژهٔ فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه
[2] - حقوق شهروندی Citizenship Rights از جمله محورهای بسیار مهم و اساسی هر نظام و سیستم حقوقی در جهان است. در نظم و نظام حقوقی کشور ایران، اگر چه مصادیق آن شناسایی و تا حدی تعیین شده است، اما این اصطلاح همانند بسیاری از اصطلاحات حقوق عمومی به صورت جامع در منابع حقوقی یا از سوی قانون گذار تبیین نشده است. بر اساس جمع بندی از مجموع تعاریفی که در این زمینه ارائه شده و نیز برخی ملاحظات نظری تکمیلی، می توان گفت حقوق شهروندی عبارت است از: مجموعه ای از حقوق، اختیارات و امتیازات افراد یا گروهایی از مردم که با حکومت یک کشور دارای رابطه شهروندی (تابعیت) بوده و استیفا یا بهره مندی از تمام یا بخشی از آنها مشروط و مقید به انجام تکالیف شهروندی و التزام به قوانین و مقررات عمومی کشور مذکور است
[3] - اصل حقِ تعیین سرنوشت برای مردمان یا به اختصار حق تعیین سرنوشت از اصول اساسی حقوق بینالملل است که بنا بر سازمان ملل متحد به عنوان مرجع تفسیر هنجارهای منشور، الزامآور است
[4] - عضو شورای شهر تهران، درباره نظر مدیریت شهری تهران نسبت به اقدام حجاب بان ها در مترو به انتخاب گفت: "من خیلی اطلاعی ندارم، اما درباره بحث حجاب بانها شهرداری به تنهایی تصمیم نمیگیرد و مجموعههای مختلف با هم تصمیم میگیرند. آقای شهردار هم طبق مصاحبهای که کرده اند، این اقدام را خودجوش خوانده و گفتند آنها یک درخواست کردند تا بر اساس آن درخواست امر به معروف در مترو انجام میدهند. اینکه این افراد از کدام مرجع مجوز گرفتند مشخص نیست." سرپرست مترو: "ما حجاب بان نداریم. آنکه شما می گویید کارکنان یگان حفاظت اند. مشخصاً نیرویی به نام حجاببان نداریم. مأموران انتظامات مترو – مامور یگان حفاظت – در مترو حضور دارند و موظفاند با تمام ناهنجاریها برخورد کنند." مهدی چمران رییس شورای اسلامی شهر تهران در پاسخ به سوالی درباره نیروهای حجاببان در شهرداری تهران گفت: "هر روز پیامکهای زیاد به خود من زده میشود که در مترو بیحجابی است، اما آیا مترو مگر با خیابان فرق دارد؟! خیابان را درست کنید، مترو هم درست میشود. در این زمینه به شهرداری هم فشار میآورند، احتمالا تحت تاثیر این فشارها نیز شهرداری از نیروهای حجاببان استفاده میکند".
[5] - وزیر کشور در مورد حضور برخی افراد تحت عنوان حجاببان در معابر پرتردد تهران و اینکه آیا مجوری برای این افراد صادر شده است، عنوان داشت : "ما مجوز خاصی برای این کار ندادیم. در واقع تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر ظاهرا گروههای مردمی اقدام میکنند و کارشان در این چارچوب است. طبیعتا همه مردم برای امر به معروف و نهی از منکر وظیفه دارند البته این باید با الفاظ خوب با ادبیات خیلی خوب و رعایت اینکه صرفا تذکر لسانی باشد انجام شود، در این حد مجاز هستند و میتوانند تذکر بدهند. امر به معروف و نهی از منکر نیاز به مجوز ندارد همه میتوانند امر به معروف لسانی را با لحاظ همه شرایط آن انجام دهند." بعد که مشخص می شود حضور این حجاب بان ها بر اساس دستور و بخشنامه احمد وحیدی وزیر کشور بوده است و امری خود جوش و مردمی نیست، ضمن تشکیل پرونده برای فاش کننده این دوگانگی گفتار مسئولین نظم کشور، یعنی روزنامه اعتماد، عنوان داشت : "کسانی که این را منتشر کردند اول باید جواب این سوال را بدهند که چرا تلاش کردند یک ابلاغیهای که مهر طبقه بندی خورده را از درون یک دستگاهی بگیرند، چرا تلاش کردند آن را منتشر کنند و آن را یک کار درست جلوه دهند؟ این سه امر غیرقانونی است، درحالیکه افرادی که راجع به این مسئله صحبت کردند به قانون اشاره میکنند. آنچه که مربوط به آن قانون است موضوع حقالتکلیف بوده که به مردم ربط دارد. در آن ابلاغیه هیچ حقالتکلیفی مربوط به مردم نیست و مرتبط با دستگاهها است." اما حقیقتا پیش از افشا کنندگان این مانور سیاسی رسوا، این وزارت کشور است که بعنوان مسئول نظم و قانون باید پاسخ دهد که چرا یک دستگاه قانونی، و مامور و مسئول به نظم، باید دست به یک اقدامی اینچنین مخفی برای حضور حجاب بان ها در اماکن بزند، اگر حجاب بانان قانونی اند، چرا باید در چنین روندی مخفی در جامعه حضور یابند.
[6] - عبدالحمید خراسانی از فرماندهان طالبان به ایران: "قدرت ما را امتحان نکنید شما در پشت پرده با غربیها هستید ما مسلمانان واقعی هستیم" عبدالحمید خراسانی معروف به «ناصر بدری» فرماندار سابق ولایت پکتیا با انتشار پیامی ویدیویی ایران را تهدید کرد. به گزارش خبرآنلاین، خراسانی با انتشار ویدیویی در صفحه توئیتری خود در پیامی تهدیدآمیز و توهین آمیز خطاب به ایران گفت: "با صبر و حوصله مردم افغانستان بازی نکنید!" وی با اشاره به اینکه در برابر ایران سر خم نخواهیم کرد گفت: "ایران باید مدیون حوصله بزرگان امارت اسلامی باشد و در صورت نیاز با شوق و علاقه ای بیشتر نسبت به جهاد برای مبارزه با استعمار آمریکا در برابر ایران مبارزه خواهد کرد". وی افزود: "از آنچه که حق ماست دفاع خواهیم کرد و در صورت ادامه وضعیت کنونی ایران را فتح خواهیم کرد".