خطراتی که ایران سرزمینی، و حتی تمدنی – فرهنگی را تهدید می کند
  •  

16 آذر 1402
Author :  
نقش گیری روحانیت در حاکمیت انقلابی، بعنوان نیروی ضد شورش، مقابل مردم معترض

جامعه ایران به لحاظ تاریخی دچار شکاف و دوگانگیِ بین قدرت و مردم بوده، و کم و زیاد این شکاف بین حاکمیت در راس هرم، و مردم در قاعده بزرگ آن وجود داشته است، گاهی این دو به هم نزدیک شده، و با مقبولیت و مشروعیت یافتن حاکمیت ها نزد مردم، جانبداری و حمایت مردمی از آنان افزایش یافت، و گاه با دوری این دو از هم، این شکاف چنان بزرگ شد، که به تغییرات اساسی در ساخت قدرت منجر گردید، آنچه در انقلاب 57 اتفاق افتاد، درست یا غلط، حاصل گسترش شکافی بود که بین مردم و حاکمیت عمیق گشت.

دنیا مدت هاست که پا در دوره مدرن [1] نهاده است، و لذا ملل مختلف، گاه اُفتان و خیزان و گاه چهارنعل به سوی پیشرفت و تعالی علمی، انسانی، اخلاقی، برخورداری از کرامت انسانی، حقوق بشر، حاکمیت قانون، برخورداری از آزادی و... پیش می روند، روندی که در نهایت دنیا را برای همه موجودات، در جهانی که همه در آن در خطرند، مناسبتر و قابل زیست تر خواهد کرد، و با غلبه عقل بر شور و تبعیت ایدئولوژیکی، گفتگو به جای جنگ های خانمان برانداز و...، دنیایی بهتر را در افق چشم انداز خود دارد، و البته نیز، با هر شکست و خسارتی که به جزایر مدرن بشری وارد می شود، یک دنیا نگران خود و (در یک پیوستگی جهانی شده) همدیگر می شوند.

 یکی از مشخصات دوره مدرن، پایبندی به مرزهای تعریف شده ی قانونی، حاکمیت نظم و قانون است، و مهمتر از همه اینکه مردم از دوره سنت خارج شده، از نقش سیاهی لشکرِ حاکمان، و برده های گوش به فرمانِ قدرت، تبدیل به "شهروندانی" [2] واجد حقوق فراوان، از جمله حق رای، انتخاب و... و البته به شهروند واجد حقوق و مسئولیت تبدیل شوند، لذا در روند زندگی خود نقش داشته، و در تصمیم سازی ها، تعیین کننده باشند، از حقوق اساسی شهروندی حق تعیین سرنوشت [3] خواهد بود، چیزی که به نظر می رسید با وقوع انقلاب 57، بعد از دو انقلاب بزرگ و پیاپی دیگر، یعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن صنعت نفت، باید برای ایرانیان نیز به اوج خود می رسید،

اما اختلافات بر سر تقسیم قدرت بین انقلابیون (بعد از پیروزی 22 بهمن 1357)، و تمامیت خواهی های شرکت کنندگان در این انقلاب، وقوع جنگ خسارتبار 8 ساله بین ایران و عراق و... روند کشور و انقلاب را از ریل بایسته و شایسته خود خارج کرد، و به نظر می رسد به ریل هم باز نگشت، و دوری از قانون و نظم شدت گرفت، و می رود تا این شرایط نهادینه شود، و نقش مردم به افرادی تزئینی مبدل گردد، که باید هر از چندی، در صف های بلند انتخاباتی، در پای صندوق های رای بایستند، و حماسه حضور خلق کنند، و برای انتخاب مسئولینی سر و دست بشکنند که فاقد قدرت تغییر بوده، از جایگاه قانونی و تاثیر گذار خود تهی شده اند و...، و مردم برای داشتن چنین مجلس و دولتمردان بی اثری، رقابت، و از هم سبقت گیرند!

از همه بدتر، شرایط تب آلود و اضطرار انقلابی به خصوص بعد از رحلت بنیانگذار ج.ا.ایران حفظ، و تشدید هم شد، و حتی به نوعی بصورت مصنوعی شرایط انقلابی به جامعه تزریق نیز گردید، و می گردد، بلکه شرایط بعد از پیروزی انقلاب 57، گاه انقلابی تر از زمان انقلاب واقعی آن در سال 57 شد! تا کار از مجاری قانونی خارج، و در همان روند انقلابی ادامه یابد (بی نظمی، کنار گذاشتن و یا بی اثر کردن قانون اساسی و عادی، هرج و مرج و گرایش به رفتار غیر قانونی، شبه قانونی، فراقانونی، تفسیر قانون به نفع قدرت و...)،

و لذا در این روند انقلابی، بدنه جامعه از قدرت تاثیر گذاری و نقش آفرینی خود تهی گردید، از این روست که دیده می شود، اکنون بعد از 43 سال که از استقرار نظام انقلابی می گذرد، به جای حاکمیت قانون و نظم، به سوی شرایط انقلابی تر، با سرعت بیشتری پیش می رویم، و در یک حرکت دنباله دار، این "آتش به اختیار"ها هستند که در بُعد نظم حاکمیتی، در بی نظمی تمام، مدعیان نظم و ترتیب انقلابی مورد نظر خود شده، و می روند تا میدان دار اداره نظام و کشور باشند.

در اثر چنین رویکردی، تحت عنوان انقلابی گری، بی قانونی، هرج و مرج، اقدامات فراقانونی، شبه قانونی حاکم شده، و کار را بجایی کشانده است که جای ماموران رسمی نظم و قانون را در خیابان ها و...، اکنون "حجاب بان" هایی گرفته اند که شدت بی نظمی، و فقدان قاعده مندی، رویکرد و عمل شبه قانونی آنان و...، به حدی خطر آفرین و شکننده مرزهای مدنیت و قانون است که کسی را در بین مسئولین کشور، حتی یارای قبول مسئولیت عمل آنان نیز نیست؛

و برای عمل اعزام آنان به خیابان ها، متروها، اماکن، رستوران ها، فروشگاه ها و... مسئولین کشوری و شهری از قبول مسئولیت حضور آنان نیز خودداری، [4] و حتی وزیر کشور بعنوان مسئول ایجاد نظم عمومی، مجبور می شود، دست به یک مانور سیاسی رسوا زده، دولت و حاکمیت را از سو اثرِ اعمال احتمالی آنان مبرا کرده، و پیشاپیش از اِعمال این نظم انقلابی! از خود و دستگاه امنیت کشور، رفع مسئولیت کند، و از اثرات نوع عمل و کردار گماشتگانِ انقلابی خود در خیابان ها، و نتایج خسارتبار احتمالی آن، پیشاپیش شانه خالی کند؛ [5]

گشت ارشاد، حجاب بان، نیروی امر به معروف، امت حزب الله، حرکت خودجوش مردمی و... و سابقه تاریخی عمل این قبیل حضورها را نشان داده است که کارایی نداشته، و پیش از این خطاهای بزرگ و خسارت های جبران ناپذیری را در پی داشته اند، و در پیشگیری از بی حجابی، شل حجابی، اعمال حجاب اجباری و... موثر نبوده و اثر مثبتی نداشته اند، و به عکس موجب هزینه های بیشماری برای کشور، وجهه حاکمیت ایران و انقلاب در جهان شده است، و باعث دین گریزی، مقاومت مدنی، مبارزه منفی، نارضایتی تراشی و... می گردد، اما با همه ی این تجربیات، باز نیروهایی تحت عنوان حجاب بان، بعنوان نیروهای آتش به اختیار، امر به معروف و... در چنین شرایطی و با چنین پیشینه ایی، به صحنه اجتماع گسیل داشته می شوند.

این چنین است که در بخش حاکمیت، به نظر می رسد در فرایند مدرنیزاسیونِ ایران، و ورود ایران به جامعه مدرن، یعنی عبور از دوره سنتی (که واجد تصمیم های غیر علمی، هیاتی و... است)، دچار عقبگرد هم شده ایم، و گاه به دوران پیش از هجوم اعراب به ایران، یعنی دوره غیر مدرن و فاجعه آمیزِ فروپاشی جامعه ایرانی در مقابل هجوم بیگانگان پرتاب شده، و در دوره سنت آن روزگار گرفتار، و غرق می شویم.

نشانه هایی از این شرایط را هم اکنون می توان دید، که یکی از آنها بی اثر شدن، ستبری و بی حسی نهاد مذهب در مقابل خیل کجمداری و کج کرداری ها در جامعه کنونی ماست، مرگ و بی حسی و ستبری این نهاد در حدی است که در مقابل مشکلات عظیم این جامعه از جمله فقر، فساد، فروپاشی نهاد خانواده، مهاجرت های دسته جمعی به خارج از کشور و... نه فریادی و حرکتی از آنان مشاهده می شود و نه همدردی و همراهی با مردم، اختلاس های بزرگ آنان را به هیچ حرکتی وا نمی دارد (مثل همین کیس سو استفاده مالی 3.4 میلیارد دلاری شرکت "چای دبش"، فولاد مبارکه، شهرداری تهران و... باعث نشد تا واکنش درخوری در حوزه های علمیه و روحانیت و... بر انگیزد)، و اعتراضات سراسری ناشی از این شرایط نیز باعث نمی شود حرکت ملموسی از نهاد مذهب، در همراهی و همدردی با خواست های مردم دیده شود.

حال آنکه ایرانیان به سان مردمِ متمدنِ هم مرز و همسایه ی خود، یعنی هندی ها و مصری ها، همواره جامعه ایی مذهبی داشته اند، و تفکر مذهبی، یکی از پیشرو ترین مشغله های فکری و فلسفی آنان بوده است، و به همین دلیل، نهاد قدرتمند مذهب در ایران، مصر، هند و... همواره وجود داشته، و نقش تعیین کننده ایی را در این جوامع بازی کرده است، و جهت گیری این نهاد قدرتمند، در همراهی با جامعه و مردم، گاه موجب سعادت، و یا به عکس به فروپاشی جامعه آنان منجر شده است،

 یکی از نقش های نهاد مذهب در همراهی با مردم، ایجاد تعادل بین حاکمیت و مردم بوده است، نوع مدیریتِ موفقِ مرجعیت آیت الله بروجردی در ایران پیش از انقلاب، و نقش آیت الله علی سیستانی در عراق کنونی، مثال بارز چنین رویکردی در تاریخ معاصر جامعه شیعه است، که تاریخ نشان می دهد با قرار گرفتن نهاد مذهب، در کنار مردم، این همآیی، به رشد اجتماعی و... و جهش و نجات جامعه منجر گردید، و با پا پس کشیدن آنان به سمت قدرت و حاکمیت، و دوری آنان از مردم، و همآیی نهاد مذهب با نهاد سیاست و قدرت، در یک ائتلاف نامیمون، مردم و جامعه را به سوی اضمحلال و گاه به سوی نابودی کشاندند، آنچه در همراهی آیت الله ابوالقاسم کاشانی و... با آفرینندگان کودتای امریکایی - انگلیسی 28 مرداد 1332 علیه دولت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق آنجام شد، نمونه بارز همراهی نهاد مذهب با قدرت در دوره معاصر بود، که به نابودی نظام استقلال طلب مردمی برآمده از مشروطه منجر و زمینه ساز خیزش 57 گردید، و مردم و کشور مجبور شوند، تن به یک جراحی بزرگ و خطرناک دهند. 

نقش و عملکردِ موبدان رزتشتی، که جامعه روحانیت ایرانِ عصر سلسله پادشاهی ساسانی را تشکیل می دادند نیز نمونه تاریخی همراهی نهاد مذهب و قدرت در تاریخ ایران است، که آنرا یکی از عوامل مهم شکست خفتبار سپاهِ قدرتمند ایران می دانند، که پر تعداد و مجهز، مقابل یک سپاهِ ناچیز، و فاقد نظم و سلاح و تاکتیکِ خلفای اسلامی صدر اسلام گرفت، و به شکست ایرانیان در نبردهای تعیین کننده قادسیه، جلولا، نهاوند و... ختم شد، و تاراج و تسخیر ایران و ایرانیان، توسط شبه جزیره نشینان عربی را به دنبال داشت.

این نقش البته بسیار مهم ارزیابی می شود، و حرکت این نهاد مذهبی را، به خصوص در دهه های پایانی سلسله ساسانی، مثل موش هایی دیده اند که در اثر عملکرد آنان، نسوجِ انسجام بخش جامعه ایرانی را جوید، و شرایط را برای از هم پاشیدگی وحدت ایرانیان (مردم و حاکمیت)، در مقابل تهاجم خارجی، مهیا نمود، و شرایط را برای عدم همراهی مردم با حاکمیت ساسانی آماده کرد، که این خود موجب یک شکست اساسی برای ایران و ایرانیان در مقابل مهاجمین بیگانه گردید.  

چرا که جامعه روحانیت زرتشتی یا همان طبقه مُغان، در کنار دستگاه قدرت شاهان ساسانی، قرار گرفتند و گرایش بیش از پیش آنان به چرب و شیرینِ قدرت، آنان را از کارکرد اجتماعی واقعی شان که توسعه اخلاق و معنویت و از جمله کنترل قدرت بلامنازع و مطلقه شاه و... در مقابل مردم بود، باز داشت، و به عکس، آنان را به وسیله و اهرمی برای کنترل قدرتِ مردم، در دست حاکمیت مطلقه تبدیل نمود، و آنان به نیرویی تبدیل شدند که وظیفه داشتند مردم را برای همراهی با قدرت، در هر وضع و شرایطی متقاعد، مجبور و منقاد کنند، این بود که موبدان نقش خود را فراموش کرده، و به اهرم های دستگاه قدرت، برای سلطه بیشتر قدرت مطلقه بر مردم تبدیل گردیدند.

مُغانِ آتشکده نشین زرتشتی با درجات مذهبی پر طمطراق، و شاه ساسانی، که اکنون هر دو خود را برگزیدگان خداوندگارِ اهورامزدا بر زمین می دانستند، در یک جبهه ی واحد، در مقابل وجه دیگر این جامعه، یعنی اکثریت مردم قرار داده شدند، و این روحانی و مُغ، که خود بر منافع ناشی از قدرت شریک گشته بود، و در کنار حاکم، حکومت می کرد، نقش رابط و تعادل گر بین مردم و حکومت را از دست داد، و اینجا بود که جامعه منجسم ایران با یک مشکل کارکردی بزرگ روبرو شد، که طی آن ارباب معابد و سجدگاه ها، به سو استفاده از خدا و مذهب در امر توجیه اقدامات خود و قدرت روی آورده، و مشغول شدند، و یک طبقه مهم اجتماعی کارکرد اصلی خود را وا نهاده، و نقش بیطرف و واسط خود را بین مردم و قدرت از دست داده، و به توجیه گر اعمال خارج از قانون،عرف، اخلاق، انسانیتِ قدرت تبدیل شدند.

این شد که طبقه روحانیت زرتشتی، و در کل آنچه که او را نمایندگی می کردند، یعنی مذهب و خدا، وجهه ی خود را نزد مردم از دست دادند و در کل روابط مردم با خدای و مذهب اینان، دچار مشکل گردید، و دین گریزی اینجا بود که بین ایرانیان رخ داد، و لذا ایرانیان در مقابل سپاه بیگانه ایی که پیامی ساده از اخلاقِ اجتماعی و یکتاپرستی به همراه داشتند، خود را تهی دست دیدند، این در حالی بود که پیامی که مهاجمان عربِ مسلمان با خود داشتند، برای ایرانیان هرگز نه تازگی داشت، و نه جدید بود، بلکه ایرانیان هزاره ها بود که در روند توسعه فکری خود، به مرحله یکتاپرستی و اخلاق انسانی و اجتماعی دست یافته بودند، اما مردم ایران با تعالیم زرتشت، خدای زرتشت و دستگاه مذهبی آن، در زمان حمله اعراب احساس بیگانگی می کردند، لذا خود را در مقابل سپاه بیگانه، به لحاظ مذهبی و فکری، بی سلاح و دچار تزلزل فکری و تهیدست یافتند و... و از این رو به شکست های پی در پی، و بزرگی مقابل مهاجمین تسلیم شدند.

یکی از دلایل مهم چنین شکست هایی، ائتلاف بین نهاد مذهب و نهاد قدرت در برابر خیل عظیم مردم ایران بود، و شکست ها آنقدر فجیع و غیر قابل باور بود که زان پس، این شکست ها به سان ضرب المثلی برای متجاوزین به ایران و ایرانیان تبدیل شد، و هر متجاوزی که قصد تنبیه ایرانیان را می کند، شکست نبرد قادسیه، جلولا، نهاوند و... را به رخ آنان می کشد، همچنان که صدام حسین نیز به هنگام تجاوز خود به ایران، در آغاز نبرد خود علیه ایرانیان در سال 1359، خود را "سردار قادسیه" نامید.

اکنون نیز به روشنی می توان این شرایط را دوباره دید، که با کاسته شدن نقش مردم در اداره جامعه، و متزلزل شدن نهادهای ناظر بر وجه جمهوریت نظام، مثل مجلس ملی، و ریاست جمهوری، تفکیک قوا و... و از همه بدتر هجوم طبقه روحانیت شیعه، برای قبضه کامل مجاری قدرت، و محدود و محصور کردن قدرت در طبقه ی خاص فقها، بار دیگر شرایط را برای ایجاد چنین شکافِ تاریخی بین مردم و حاکمیت در ایران مهیا می کنند، و زمینه را برای نابودی هایی مثل همان که در قادسیه، جلولا، نهاوند و... برای ایران و ایرانیان تجربه کردیم، مهیا می شود،

همین واقعیت دردناک است که ناچیزترین گروه های تروریستی منطقه خاورمیانه، مثل طالبان را هم، به تسخیر ایران به طمع می اندازد، چرا که آنان نیز بوی تعفن این شکاف را استشمام کرده، و از تکرار فتح دوباره پایتخت ایران، سخن می گویند؛ و بیشرمانه ما را دوباره به "تسخیر اصفهان" [6] در زمان "محمود افغان" اشارت و تهدید می کنند.

اینان نیز افعی های زهرآگینی بوده و هستند که نو انقلابیون ایرانی، آنان را از خود دیدند و در آستین پروراندند، تا شهوت "امریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" سیری ناپذیر خود را در افغانستان بلازده ارضا نمایند، غافل از این که با پیروزی این مارهای خطرناک، و تروریست های کج فهم، اژدهایی را پرورش می دهند و تقویت می کنند که پارس زبانان و مردمان تحت حوزه تمدنی و فرهنگی ایران بزرگ را، این سو و آنسوی آمودریا تهدید کرده، و به مهاجرت های بزرگ مبتلا خواهند کرد، این ضربه ایی بود که "امریکا ستیزی" سیری ناپذیر انقلابیون جدید، به تمدن، فرهنگ، زبان و نژاد ایرانیان در خراسان بزرگ و باستانی ایران، شامل افغانستان و آسیای میانه زد؛ حمایت از طالبان در این زمستان ایرانِ تمدنی، چاقویی است که ایرانیان خود در پهلوی ایران تمدنی – فرهنگی، و حتی ایران سرزمینی و مدرن فرو کرده و می کنند.

 

چهره مفلوک ساکنان ایرانشهر هرات زیر حاکمیت ظالم طالبانی در افغانستان

[1] - از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایده‌آلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم می‌شود. از و یژگی‌های این دوران می‌توان به این موارد اشاره نمود:      در این دوره فردیت اعتلا یافته و سنت نقد می‌شود.        در این دوره فرد خودمختار با ظهور یا ظهور به شکل سوژهٔ دکارتی خود را ارباب و مالک طبیعت اعلام می‌کند و به مفهوم پیشرفت و بینش فعلی از تاریخ ارزش و بها می‌دهد.      آگاهی فرد از فردیت خود          جدایی دین از دولت           تأکید بر آزادی‌های فردی        افسون‌زدایی از جهان         تأکید بر علم گالیله‌ای و نیوتونی همراه با انقلاب‌های علمی و صنعتی در غرب           دوران عقل ابزاری - به معنای تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق به‌کارگیری علم و تکنولوژی         عقل انتقادی - به معنای تأکید بر سوژهٔ خودمختار که شناسندهٔ خود و جهان است و بر آزادی‌های فردی خود تأکید می‌کند.         همچنین دوران مدرن در رویدادهای تاریخی چون انقلاب آمریکا و فرانسه و دو اعلامیهٔ استقلال آمریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند ۱۷۸۹ فرانسه تجلی می‌یابد.  

می‌توان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد:       مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل می‌گیرد.      مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجهٔ آن گسست معرفتی با کیهان‌شناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است.     مدرنیتهٔ زیبایی‌شناختی: که از رابطهٔ جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت می‌گیرد.      مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژهٔ فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه  

[2] - حقوق شهروندی Citizenship Rights از جمله محورهای بسیار مهم و اساسی هر نظام و سیستم حقوقی در جهان است. در نظم و نظام حقوقی کشور ایران، اگر چه مصادیق آن شناسایی و تا حدی تعیین شده است، اما این اصطلاح همانند بسیاری از اصطلاحات حقوق عمومی به صورت جامع در منابع حقوقی یا از سوی قانون گذار تبیین نشده است. بر اساس جمع بندی از مجموع تعاریفی که در این زمینه ارائه شده و نیز برخی ملاحظات نظری تکمیلی، می توان گفت حقوق شهروندی عبارت است از: مجموعه ای از حقوق، اختیارات و امتیازات افراد یا گروهایی از مردم که با حکومت یک کشور دارای رابطه شهروندی (تابعیت) بوده و استیفا یا بهره مندی از تمام یا بخشی از آنها مشروط و مقید به انجام تکالیف شهروندی و التزام به قوانین و مقررات عمومی کشور مذکور است

[3] - اصل حقِ تعیین سرنوشت برای مردمان‌ یا به اختصار حق تعیین سرنوشت از اصول اساسی حقوق بین‌الملل است که بنا بر سازمان ملل متحد به عنوان مرجع تفسیر هنجارهای منشور، الزام‌آور است

[4] - عضو شورای شهر تهران، درباره نظر مدیریت شهری تهران نسبت به اقدام حجاب بان‌ ها در مترو به انتخاب گفت: "من خیلی اطلاعی ندارم، اما درباره بحث حجاب بان‌ها شهرداری به تنهایی تصمیم نمی‌گیرد و مجموعه‌های مختلف با هم تصمیم می‌گیرند. آقای شهردار هم طبق مصاحبه‌ای که کرده اند، این اقدام را خودجوش خوانده و گفتند آن‌ها یک درخواست کردند تا بر اساس آن درخواست امر به معروف در مترو انجام می‌دهند. اینکه این افراد از کدام مرجع مجوز گرفتند مشخص نیست." سرپرست مترو: "ما حجاب بان نداریم. آنکه شما می گویید کارکنان یگان حفاظت اند. مشخصاً نیرویی به نام حجاب‌بان نداریم. مأموران انتظامات مترو – مامور یگان حفاظت – در مترو حضور دارند و موظف‌اند با تمام ناهنجاری‌ها برخورد کنند." مهدی چمران رییس شورای اسلامی شهر تهران در پاسخ به سوالی درباره نیروهای حجاب‌بان در شهرداری تهران گفت: "هر روز پیامک‌های زیاد به خود من زده می‌شود که در مترو بی‌حجابی است، اما آیا مترو مگر با خیابان فرق دارد؟! خیابان را درست کنید، مترو هم درست می‌شود. در این زمینه به شهرداری هم فشار می‌آورند، احتمالا تحت تاثیر این فشارها نیز شهرداری از نیروهای حجاب‌بان استفاده می‌کند".

[5] - وزیر کشور در مورد حضور برخی افراد تحت عنوان حجاب‌بان در معابر پرتردد تهران و اینکه آیا مجوری برای این افراد صادر شده است، عنوان داشت : "ما مجوز خاصی برای این کار ندادیم. در واقع تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر ظاهرا گروه‌های مردمی اقدام می‌کنند و کارشان در این چارچوب است. طبیعتا همه مردم برای امر به معروف و نهی از منکر وظیفه دارند البته این باید با الفاظ خوب با ادبیات خیلی خوب و رعایت اینکه صرفا تذکر لسانی باشد انجام شود، در این حد مجاز هستند و می‌توانند تذکر بدهند. امر به معروف و نهی از منکر نیاز به مجوز ندارد همه می‌توانند امر به معروف لسانی را با لحاظ همه شرایط آن انجام دهند." بعد که مشخص می شود حضور این حجاب بان ها بر اساس دستور و بخشنامه احمد وحیدی وزیر کشور بوده است و امری خود جوش و مردمی نیست، ضمن تشکیل پرونده برای فاش کننده این دوگانگی گفتار مسئولین نظم کشور، یعنی روزنامه اعتماد، عنوان داشت : "کسانی که این را منتشر کردند اول باید جواب این سوال را بدهند که چرا تلاش کردند یک ابلاغیه‌ای که مهر طبقه بندی خورده را از درون یک دستگاهی بگیرند، چرا تلاش کردند آن را منتشر کنند و آن را یک کار درست جلوه دهند؟ این سه امر غیرقانونی است، درحالیکه افرادی که راجع به این مسئله صحبت کردند به قانون اشاره می‌کنند. آنچه که مربوط به آن قانون است موضوع حق‌التکلیف بوده که به مردم ربط دارد. در آن ابلاغیه هیچ حق‌التکلیفی مربوط به مردم نیست و مرتبط با دستگاه‌ها است." اما حقیقتا پیش از افشا کنندگان این مانور سیاسی رسوا، این وزارت کشور است که بعنوان مسئول نظم و قانون باید پاسخ دهد که چرا یک دستگاه قانونی، و مامور و مسئول به نظم، باید دست به یک اقدامی اینچنین مخفی برای حضور حجاب بان ها در اماکن بزند، اگر حجاب بانان قانونی اند، چرا باید در چنین روندی مخفی در جامعه حضور یابند.

[6] - عبدالحمید خراسانی از فرماندهان طالبان به ایران: "قدرت ما را امتحان نکنید شما در پشت پرده با غربی‌ها هستید ما مسلمانان واقعی هستیم" عبدالحمید خراسانی معروف به «ناصر بدری» فرماندار سابق ولایت پکتیا با انتشار پیامی ویدیویی ایران را تهدید کرد. به گزارش خبرآنلاین، خراسانی با انتشار ویدیویی در صفحه توئیتری خود در پیامی تهدیدآمیز و توهین آمیز خطاب به ایران گفت: "با صبر و حوصله مردم افغانستان بازی نکنید!" وی با اشاره به اینکه در برابر ایران سر خم نخواهیم کرد گفت: "ایران باید مدیون حوصله بزرگان امارت اسلامی باشد و در صورت نیاز با شوق و علاقه ای بیشتر نسبت به جهاد برای مبارزه با استعمار آمریکا در برابر ایران مبارزه خواهد کرد". وی افزود: "از آنچه که حق ماست دفاع خواهیم کرد و در صورت ادامه وضعیت کنونی ایران را فتح خواهیم کرد".

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (60)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

آيت الله سيستاني؛ (https://t.me/joushedarya)
ايراني ترين مرجع تقليد بیرون از ایران

۱۳ مرداد، زاد روز آيت الله سيد علي سيستاني، يكي از متنفذترين و متفاوت ترين مراجع تقليد شيعيان معاصر است. او در سال ۱۳۰۹ در مشهد متولد و امروز ۹۴ ساله شد. پدرش از سادات حسيني خراسان و مادرش از تركان اهل آذربايجان است.

بيش از ۷۰ سال است كه در عراق زندگي مي كند، به زبان عربي درس مي دهد اما  با اهل منزل، فارسي  صحبت مي كند و هنوز شناسنامه و پاسپورت ايراني در جيب دارد و با افتخار مي گويد: «من ايراني‌ام.  اهل عراق هم مي گويند ما جملگی مريدان اين آيت‌الله ايراني هستيم!

سيستاني علاقه اي رسمي به سياست نشان نمي دهد و از به حضور پذيرفتن مقامات سياسي پرهيز مي كند و با پذيرش مناصب سياسي و حكومتي از سوي روحانيون شيعه، موافقتي ندارد اما در عين حال و به گفته يكي از روزنامه نگاران او « سياسي ترين مرجع تقليد غيرسياسي جهان است». بطوريكه در عراق بعد از سقوط صدام، هيچ حزب و گروه سياسي اعم از شيعه و سني و كرد و مسيحي، بدون اجازه او، آب نمي خورند.

در حاليكه اين آيت الله كهنسال به نفوذ و اقتدار علمي و سياسي و اخلاقي شهره است، اما بركشيدن  خاندان سيستاني به دست يكي از ضعيف ترين و كم اقتدارترين حاكمان ايران، يعني شاه سلطان حسين صفوي انجام شد كه جد او سيد محمد حسيني را به عنوان شيخ الاسلام از مشهد به سيستان فرستاد و اين خاندان از آن زمان به سيستاني مشهور شدند.

ساحت و مكتب علمي آيت الله سيستاني موضوع اين نوشته نيست، اما بطور كلي در زمره علماي مكتب اصولي شيعه  قرار مي گيرد و از در آميختن آن با مكاتب عرفاني اجتناب كرده است و بطور خاص مكتب عرفاني ابن عربي كه مورد علاقه عجيب آيت الله خميني(ه) بود را از اساس قبول ندارد.

شروع مرجعيت سيستاني با نمازه او بر جنازه آيت الله خويي آغاز شد و تا امروز ادامه يافته است. سيستاني در دوران خفقان حزب بعث، فعاليت سياسي خاصي انجام نداد اما با سقوط صدام و شروع درگيري هاي داخلي عراق، به گروههاي سياسي شيعه توصيه كرد كه نوري مالكي را كنار بگذارند و نخست وزير ديگري در تعامل با ديگر گروههاي كرد و سني عراق انتخاب كنند. اقدامي كه از نزاع خونين و دامنه دار شيعه و سني در عراق كاست. آخرين دخالت نجات بخش او در عرصه سياست عراق، اعلام حكم جهاد براي پيشگيري از سقوط عنقريب اين كشور به دست داعش بود كه با پيشروي برق آسا، بسياري از شهرها را اشغال كرده بودند.

درباره نفوذ كلام و راز محبوبيت آيت الله سيستاني در عراق، مطالب زيادي گفته شده است. چند سال پيش يكي از فرزندان آيت الله منتظري ادعا كرده بود كه بعد از سقوط صدام، پدرم به مراجع عراق نامه نوشته و ضمن ارجاع آنان به تجربه ايران، خواسته بود كه از در آميختن مذهب شيعه با نظام سياسي آينده عراق پرهيز كنند. هر چند که به نظر می رسد  رفتار مدبرانه آيت الله سيستاني بايد چيزي فراتر از اين باشد و بخش اعظمي از اين بينش و نگرش، يقينا به معرفت شناسي ديني و تاملات فكري خود او مربوط مي شود.

سيستاني با آنكه مرجعي مسلم است اما دفاترش را از بكارگيري عنوان آيت الله و انتشار و نصب تصاويرش در اماكن دولتي و  عمومي و سر در مساجد منع كرده است. هيچ مقام غربي را به حضور نمي پذيرد اما در تله غرب ستيزي و ستيز با مدرنتيه نيز گرفتار نيامده است. از صدور فتاوي شاذ و طاقت فرسا و مخل آرامش جامعه و نيز از تقابل با پديده هاي مدرن و كمتر شناخته، مثل شركت هاي هرمي و بازاريابي شبكه اي و رمزارزها و هوش مصنوعي و موسيقي و غيره نفيا و اثباتا پرهيز كرده است. در عوض وقتي فتواي جهاد صادر كرد، تاكيد داشت كه حتي عليه زنان و اسراي داعش، از اصول اخلاقي عبور نكنند

سيستاني با آنكه مقلدان زيادي در ايران و هند و بحرين و پاكستان دارد اما دخالت چنداني در امورات سياسي اين كشورها ندارد. در دورن عراق هم، نه حامي هميشگي و نه اپوزيسيون دائمي دولت مستقر است. در نزاع ميان جامعه معترض و دولت مستقر اغلب جانب جامعه را گرفته است و حتي دراعتراضات  آبان ماه سال ۱۳۹۸ شيعيان عراق عليه دولت، اعتراض به فساد را حق مردم دانست، كشته شدگان را شهيد ناميد و نخست وزير وقت ( عادل المهدي) را به خاطر مسئوليت در كشتار معترضان، دعوت به كناره گيري كرد. از نظر او مشروعيت حكومت بي واسطه از آن مردم است كه از طريق ابراز انتخابات آزاد محقق مي شود

در مجموع، سيستاني مرجعيت شيعه را تبديل به پشتوانه جامعه مدني كرده است و به قول نهج البلاغه اي كه اين روزها مسعود پزشكيان مي خواند، اكنون سيستاني و مردم و خدا در يكسو قرار دارند و در سوي ديگر، حكومت و دولت و قواي مجريه و قهريه عراق ايستاده اند. معلوم است كه اين وزنه به نفع مردم سنگيني مي كند.

قاسم_خرمی
سیدعلی_سیستانی
جوش دریا (https://t.me/joushedarya)

This comment was minimized by the moderator on the site

دیدگاه رهبر شیعیان آیت الله العظمی سیستانی در مورد حکومت و دولت مدنی و مردمی... (https://t.me/mohandesmirhosseinmousavi)

آیت الله سیستانی از آغاز سقوط نظام بعث در سال ۲۰۰۳ به طور مکرر از نظر خود مبنی بر ضرورت برپایی حکومتی غیر دینی در عراق یاد کرده است.

وی در اشاره به این نوع سیستم حکومتی از نام "دولت مدنی" استفاده می‌کند.

وی در پاسخ به پرسشی درباره نقش روحانیان در جامعه و سیاست ضمن مصاحبهای با روزنامه واشنگتن پست در سال ۲۰۰۳ ٬ تاکید کرد  که روحانیان به پرسشهای دینی مؤمنان در زندگی فردی و اجتماعیشان پاسخ می‌دهند و بسته به جایگاه اجتماعیشان به کمک تهیدستان و سرپرستی مؤسسات دینی و خیریه می‌پردازند.

ایشان در خصوص عمل سیاسی به روشنی مخالفت خود را از ایفای نقش روحانیان در دولت بیان می‌کند:
"روحانیان باید از پستهای اداری و اجرایی دوری گزینند."

همچنین در پاسخ به رابطه دین و دولت می‌گوید که وقتی یک جامعه با اکثریت مسلمان به دولتی رأی دهد به طور طبیعی دولت برآمده از رأی این اکثریت به ارزشهای دینی آنان احترام می‌گذارد..

این امر نشانگر باور سیستانی به منطق دموکراسی به عنوان یک اصل و نه صرفا ابزاری برای رسیدن به قدرت است.

در بیانیه های وی در خصوص اعتراضات مردمی در عراق نیز وی به طور مکرر از لزوم مبنا قرار گرفتن نظر ملت عراق در تعیین سرنوشت سیاسی کشورشان بدون هیچ دخالت بیگانه و اعمال ولایت از جانب هر جهت یا گروهی تاکید کرده است.

دیدگاه دولت مدنی در تقابل روشن با دیدگاه ولایت فقیه است که فقیه را دارای حق ولایت مطلق بر مردم دانسته و دموکراسی را صرفا وسیله و ابزاری برای فعال شدن حق الهی فقیه در حاکمیت می‌شمرد..

دیدگاه دولت مدنی نزد آیت الله العظمی سیستانی از سابقه تاریخی نسبتا درازی در حوزه نجف و حوزه های دینی مربوط به آن برخوردار است.

مراجع نجف غالبا رویه کناره گیری از به دست گرفتن قدرت و بسنده کردن به ایفای نقش اجتماعی مرجعیت در حفظ منافع ملی را در پیش گرفته اند.

نقش آیت الله محمد حسین نائینی در مشروطه نقطه عطف مهمی در این مسیر به شمار می‌رود..

وی در کتاب معروف "تنبیه الامة و تنزیه الملة" برای محدودسازی قدرت رهبر  و یا شاه از طریق اعطای نقش به مردم نظریه پردازی می‌کند.

در واقع٬ دیدگاه آقای سیستانی تکامل تجارب متراکم جریان معارض ولایت فقیه در حوزه های شیعی است.
تجربه چهار دهه حکومت اسلامی در ایران زمینه مناسبی برای رشد نگرش معارض و نظریه پردازی برای آن فراهم آورد.

حق حاکمیت بر مبنای فقهی معارض نظریه ولایت فقیه از آن انسان است.

محمد مهدی شمس الدین از فقیهان لبنانی تحصیلکرده در نجف در کتابی با عنوان "ولایت امت بر خویشتن در برابر نظام ولایت فقیه" به تبیین فقهی و الهیاتی این دیدگاه پرداخته است.

آیت الله مهدی حائری یزدی، فرزند بنیانگذار حوزه قم عبدالکریم حائری یزدی نیز از معارضان بارز ولایت فقیه است.

وی نیز در مجموعه مقالات و گفتگوهایی که تحت عنوان "حکمت و حکومت" منتشر شده اند٬ حاکمیت را مالکیت مشاع همه افراد ملت می‌شمرد.

این بدان معنا است که هیچ یک از افراد به تنهایی حق اعمال حاکمیت بر آنها را ندارد مگر آن که از طریق انتخابات بتواند حق وکالت از جمع را یافته و به نیابت از افراد ملت حکمرانی کند.

مجموعه این تلاشهای نظری در دیدگاههای نظری و سیره عملی آیت الله العظمی سیستانی بروز یافته است.

مجموعه دیدگاههای سیاسی ایشان در کتاب "النصوص الصادرة عن سماحة السيد السيستانی" منتشر شده است که در آن به روشنی می‌توان تاکید بر حق مشروع مردم در تعیین سرنوشت خویش و اجرای انتخابات سالم و پرهیز روحانیان از دخالت در دولت و دستگاههای دولتی را مشاهده کرد.

در سیره عملی نیز وی نه تنها خود از دخالت در روند سیاسی کشور عراق پرهیز کرده٬ است ،
بلکه همه نمایندگان خود در عراق و بیرون از عراق را از دخالت در امور سیاسی کشورهایشان و اعمال نفوذ و نیز عضویت در احزاب سیاسی و یا اظهار مواضع موافق یا مخالف نسبت به نیروهای سیاسی جاری در کشورهایشان منع کرده است.

نقش سیاسی آیت الله العظمی سیستانی در اندازه اندرز و ارشاد به گروههای سیاسی در راستای حفظ منافع عمومی است. در این بین بنای همیشگی وی آن است که با نظر توده مردم همراهی نشان داده و در برابر خواسته جمعی مردم نایستد هر چند بر خلاف نظر شخصی ایشان باشد.
این امر سبب شده که وی مقبولیت گستردهای در بین طیفهای مختلف و متنوع عراق از شیعیان متدین و غیر متدین بیابد.

این نسخه از اندیشه و عمل سیاسی در واقع نوعی سکولاریسم سازگار با دین به شمار می‌رود که از لحاظ مبانی کلی سکولاریسم که جدایی سازمان دین از سازمان حکومت است٬ با آن اشتراک دارد..
اما نگاهی خصمانه و ستیزه گرایانه به دین و متدینان ندارد.

@MohandesMirHosseinMousavi

This comment was minimized by the moderator on the site

فاضل میبدی :
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و استاد دانشگاه مفید قم

اشتباه بنیادی مرحوم امام خمینی دقیقا در همین نکته بود .
تصور ایشان این بود که قشر روحانی بهتر از دیگران می تواند از اسلام و انقلاب اسلامی محافظت کند*
در حالی که روحانیت دو ضعف و نقص بزرگ داشت که نقطه آشیل سقوطش بود
یکی فقر و نداری* که ناخود آگاه  آنان را به سوی تفکر سوسیالیستی کشاند و به جای تامین رفاه به فکر تقسیم فقر سوق داده شدند و در اول انقلاب با مصادره بی رویه و بی مبنای اموال صاحبان مشاغل و کارخانه های بزرگ و فعال کشور اقتصاد کشور را فلج کردند و سرمایه و سرمایه گذاران را فراری دادند .
دوم فقدان شناخت جهان روز و مدیریت در عصر مدرنیته
و تصور اشتباه همگون پنداری بین *مدیریت کشور با مدیریت یک مسجد* و در حد بالا یک صندوق قرض الحسنه محله و مسجد و نتیجه آن فلاکت و بدبختی و سقوط ارزش پول و نیز رفتارهای هزینه ساز سیاسی .
اتفاقا در عمل مشخص شد که همان متفکران که ایشان ، آنان را کنار گذاشت بهتر از روحانیت می توانست کشور را مدیریت کند و دین را بهتر پاسداری نماید .
به حتم اگر مدیریت کشور در دست افرادی چون مرحوم مهندس بازرگان  یا سایر تکنو کراتهای با تجربه ، متعهد همراه با پشتیبانی کامل نظام  ادامه می یافت، امروز نسل بی دین و بلکه ضد دین نمی داشتیم .
اکنون جامعه ای ناامید ، نسلی بی هویت ، جوانانی رها شده ای داریم که در آن طرفداران لمپن هایی چون تتلو و ساشا سبحانی بیشتر از طرفداران  رئیس مجلس و یا رئیس قوه قضائیه  و یا قوه مجریه است .
انقلاب برای رفع فقر و حفظ دین  و آزادی اندیشه بود اما امروز فقر گسترده تر ، دین از دست رفته تر و آزادی اندیشه نابودتر شده است و عملا انقلاب در رسیدن به آهدافش شکست خورده است .
https://t.me/social_transparence

This comment was minimized by the moderator on the site

یادداشتی از حسین قدیانی..

چند هفته‌ی پیش به دعوت آقای ضرغامی دو ساعتی مهمان‌شان بودم در وزارت‌خانه‌ای که کاش اسمش جذب توریسم بود...مختصر و مفید و همه‌فهم برای همه‌ی جهانیان...والله حق دارد که  ایران چندین هزار ساله ،اگر یقه‌ی جمهوری اسلامی را بچسبد:

من کدام جاذبه‌ی طبیعی را نداشتم که تو عوض آن‌که مرا بسی بیش‌تر از ترکیه و امارات و کجا و کجا به پاتوق جهانیان تبدیل کنی، با این حجم از اخبار منفی این‌گونه خار و ذلیلم کرده‌ای؟

آیا حق من این بود که در ازای حکومت پخمه‌ها، نخبه‌ها جلای وطن کنند؟این همه خون جگر گوشه‌های این مردم روی خاک پاک من ریخته شد؛ خجالت نکشیدید همه را مصادره کردید برای حجاب؟

رک و صریح حرف‌هایم را به ضرغامی زدم...می‌گفت مطالبت را می‌خوانم...به بعضی‌هایش کاملاً حق می‌دهم و بعضی‌هایش را اقلاً درک می‌کنم..هم خودت را و هم قلمت را...

گفتم:  آقای ضرغامی!
شما ببین صدا و سیما به چه قهقرایی رسیده که اینک ما باید از عصر زعامت حضرت‌عالی بر تلویزیون به نیکی یاد کنیم..گر چه خود به‌تر از ما می‌دانید که به نقد لایق‌تر بودید تا ستایش!

بعد رفتم سر حرف‌های مهم‌تر:
خدایی قبل از انقلاب، نسل شما لاستیک نمی‌سوزاند کف خیابان؟؟؟شیشه‌ی بانک را نمی‌شکست؟؟؟اتوبوس آتش نمی‌زد؟؟؟چطور ما باید به شما به چشم قهرمان نگاه کنیم و به نیکا_شاکرمی و  محسن_شکاری به چشم اراذل و اوباش؟؟؟

وانگهی!
نازل‌ترین زندانیان سیاسی دوره‌ی پهلوی امثال زیباکلام و شریعت‌مدارای بودند که حتی همان زمان هم اقلاً در محافل دانش‌جویی شهرتی برای خود داشتند...

شما اما زندان‌های‌تان پر از جوانانی است که حتی بعد از رفتن به زندان هم برای بسیاری از مردم شناخته‌شده نیستند...شما از سویی یک چهره‌ی اصلاح‌ناپذیر از خود نشان می‌دهید و از سویی دیگر اصرار دارید بر احیای سیاست‌های نگون‌بختی چون گشت ارشاد...

همه‌ی این‌ها یعنی خواسته یا ناخواسته اصرار دارید که مردم در عصبانی‌ترین شکل ممکن به خیابان‌ها بریزند..بعد آن وقت جالب نیست مردمی را که از دست شما کفری شده‌اند، سنجاق می‌کنید به دشمن؟؟؟

و کاش شما بگویید که در روزهای منتهی به بهمن پنجاه و هفت به کدام اجنبی وصل بودید!.
و کاش اگر می‌خواهید بگویید شاه هم آدم می‌کشت، این را هم ببینید که شاه از یک جا به بعد که فهمید دیگر دل اکثریت هم‌راه حکومتش نیست، مردانگی کرد و با رفتن از ایران خودش را دق داد..

نه آن‌که با ساختن یک اقلیت جیره‌خوار، اکثریت مردم را دق‌مرگ کند...خنده‌تان نمی‌گیرد که به شاه دیو می‌گفتید و به خودتان فرشته؟؟اف بر این رژیم فرشته که جز رنج مردم هیچ نانی را برشته نکرد. اف بر این حاکمیت شوم...


@tahkimmelat

This comment was minimized by the moderator on the site

انقلاب بدونِ انقلاب
گفتگویِ من با ماهنامه‌یِ فرانسویِ Ecran de veille. نکاتِ مهم:
رامین پرهام
- علی‌رغم فروکش‌کردنِ جنبشِ زن زندگی آزادی، نارضایتی در ایران بسیار عمیق است، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نسلی. علتِ اصلیِ فروکش‌کردنِ جنبش را باید در نبودِ رهبری جست. رهبری ترکیبی است نادر از بینشی پیامبرگونه و اراده‌ای مصمّم و عمل‌گرا. جامه‌ای اینچنین را نمی‌شود با photocall بر تنِ کسی کرد! بویژه آنگاه که درباره‌یِ کشوری مانند ایران سخن می‌گوئیم: سرزمینی به گستردگیِ سه‌برابرِ فرانسه، با جمعیتی نزدیک به 90 میلیون و با جایگاهی پایه و ویژه در قلبِ جغرافیایِ تاریخ.
- برای خارج‌شدن از انقلابی طولانی و خونین که تمام ارزش‌ها و هنجارهایِ دیرینه را زیر و رو کرده، ایران بیش از هر چیز دیگری به اتوریته یا اقتدار نیاز دارد. به اقتداری از نوع اقتدارِ لی کوآن یو، دولتمردِ سنگاپوری. دولتمردی که با اقتدارِ تمام در سی‌سالی که بعنوانِ نخست‌وزیر ریاستِ اجرایی را در این کشور در دست داشت توانست با نهادینه‌کردنِ فرهنگِ کار، تولید، خلاقیت و کیفیت و نیز با نهادینه‌کردنِ شایسته‌سالاری و با مبارزه‌یِ بی‌امان با فساد در تمامیِ سطوح، بندری مستعمره و فاقد منابعِ زیرزمینی را به یکی از پیشروترین کشورهایِ جهان تبدیل کند.
- فقر و خشم هرگز آبستنِ فرشتگان و ملائکه نبوده و نیستند. فقر و خشم همیشه آبستنِ هیولاهایی بوده و هستند که زایمانِ دموکراتیکِ آنها جهنمی را بدنیاآورده از کینه‌هایِ دیرینه.
- در حالِ حاضر، هیچ گونه پلاتفرمِ منسجمی که بتوان به آن اپوزیسیون گفت وجود ندارد: فقدانِ رهبری، فقدانِ چارچوبِ تئوریک، فقدانِ بینش و برنامه... و فقدانِ زن یا مردی که بتواند پرچمِ نوزایشی ملی و کنترل‌شده را به دست بگیرد. فراموش نکنیم که در جنبشِ زن زندگی آزادی، طنینِ نامِ هیچ کسی در شعارهایِ معترضین به گوش نرسید. نام هیچ‌کس!
- در پیچیدگی باید احتیاط را بیش از همیشه رعایت کرد. ولی آنچه در پیشِ رو داریم به احتمالِ زیاد یک فروپاشیِ سیستِمیک و چندبُعدی است: فروپاشیِ اقتصادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی. با فروپاشیِ اتوریته‌یِ مستقر، آنچه می‌تواند در این بسترِ پیچیده از فروپاشی‌هایِ سیستِمیک و چندلایه روندِ فروپاشیِ ملی را تسریع کند، خیزبرداشتنِ نیروهایِ گریزِ از مرکزِ قومی است که تشکل‌هایِ سیاسی‌شان همواره ابزاری بوده‌اند در دستِ قدرت‌هایِ متخاصم.
- رژیمی که از همان آغاز هم درون‌زی و درون‌گرا بود، چند سالی است که به سقوطِ انقباضیِ خود سرعت بخشیده و به چنان درجه‌ای از درخودفرورفتگی رسیده که کمترین گشایشی می‌تواند پیامدهایی مرگبار برای آن داشته باشد.
- در چنین بستری از پیچیدگی و مخاطراتِ پیشِ رو، آنچه مسلم است این است که گره کورِ ایران گشوده نخواهد شد، مگر با گشودنِ گره کور روابطِ ایران با آمریکا: عادی‌سازیِ روابط با آمریکا، ضرورتی است حیاتی برای بقایِ ایران. و رسیدن به هدفی از این دست ممکن نخواهد بود، مگر در همکاریِ اِلیت‌هایی از داخل و خارج.
- فراموش نکنیم که جنگِ سرد در ایران آغاز شد. عادی‌سازیِ روابطِ ایران با ایالات متحده آمریکا دشمنانِ زیادی دارد، هم در داخل و در دلِ ساختارهایِ حکومتِ اسلامی و هم در خارج و در صفوفِ آنچه به گزاف اپوزیسیون نامیده شده و در عمل در زمینِ حکومتی بازی می‌کند که ادعایِ مخالفت و مبارزه با آن را دارد.
- سیاست ذاتاً داخلی است. بدین معنی که سیاستِ خارجی هم هدفِ دیگری ندارد مگر تثبیت، تحکیم و تداومِ قدرت در داخل. آنچه در رفتارِ حکومتِ اسلامی دربرابرِ گزافه‌گویی‌ها و زیاده‌خواهی‌هایِ امثالِ طالبان در شمالِ‌شرقی، طایفه‌یِ تبهکارِ علی‌اف در شمال‌غربی، اقلیمی‌ها در غرب و اعراب در جنوبِ خلیج فارس در پسِ نقابِ "صبرِ استراتژیک" می‌بینیم، بیش از آنکه نشان از اقتداری پایدار داشته باشد، بیانگرِ ناتوانیِ رژیمی است که اولویتِ اصلی‌اش همانا حفظِ قدرت در جزیره‌ای است از فساد و ناکارآمدی در دریایی از خشم و نفرت و ناراضیاتی در داخل.
- آنهایی که برای سرپوش گذاردن بر فقرِ فکری و ناکارآمدیِ خود، مدام از "مماشاتِ غرب با ایران" سخن‌پراکنی می‌کنند، یا ریاکارند یا نمی‌دانند که "مردم" آدرس، نشانی و شماره تلفن ندارند که بشود از آنها حمایت کرد. برای حمایت از مردم، باید آلترناتیوی داشت که از سویِ بازیگرانِ اصلی، در داخل و در خارج، به‌رسمیت شناخته شده است. آنچه در رسانه‌هایِ غرب به اپوزیسیونِ ایرانی شناخته شده، سحابه‌ای است غبارآلود و پراکنده که همان‌گونه که پیشتر گفتم، نه رهبری دارد، نه بینش و نه برنامه. حمایتِ غرب و آمریکا از اَبر و باد و غبار و سحابه کار آسانی نیست!
- آنچه ایران بدان نیاز دارد، انقلابی است بدونِ انقلاب. انقلابی فکری در لایه‌هایِ کلیدیِ اِلیت‌ها برای پیاده‌کردنِ اصلاحاتی برنامه‌ریزی‌شده، ساختاری، گسترده و ژرف در تمامیِ سطوح و با اقتدارِ کامل: جداییِ حاکمیت از مالکیت [درکنارِ جداییِ اجتناب‌ناپذیر و ضروریِ دین از دولت]؛ مبارزه‌یِ بی‌امان و پایدار با فساد؛ نهادینه‌سازیِ شایسته‌سالاری در تمامیِ سطوح، بعنوانِ ضرورتی بس حیاتی‌تر و فوری‌تر از اَدا اطوارهایِ عوام‌گرایانه در یک دموکراسیِ ناپایدار و سَرِهَم‌بندی‌شده. چهار سال پیش، در اورشلیم پُست، جان‌مایه‌یِ این چارچوبِ تئوریک را این گونه خلاصه کردم: ائتلافی نظامی – تکنوکراتیک، متکی به خواستِ اکثریتِ قاطع مردمی به‌ستوه‌آمده، برای اجرایِ آنچه در بالا گفته شد.
- در سطح منطقه، هیچ گونه ثباتِ پایداری ممکن نخواهد بود، مگر با تغییرِ نظامِ عامل در ایران و در اسراییل. بدونِ حل‌وفصلِ سیاسیِ نزاع‌هایِ درونی در این دو کشور پایه، ثبات در خاورمیانه ممکن نخواهد شد. ثباتِ خاورمیانه بدونِ نقشِ مرکزیِ ایران، ممکن نیست. آنچه "جمهوری اسلامی ایران" خوانده می‌شود، پوسته‌ای بیش نیست. آنچه زیرِ این پوسته باید دید، ایران است. این نخستین بار در تاریخ نیست که ایران پوست می‌اندازد. رژیم‌ها می‌آیند و می‌روند؛ آنچه می‌ماند دولت است. ایران باید جایگاه مرکزی و تاریخیِ خود را بازیابد: چهارراه اصلیِ تجارت و تمدن در قلبِ جغرافیایِ تاریخ. غرب، حلقه‌یِ مفقوده در این دِتِرمینیسمِ جغرافیایی و تاریخی است: بدونِ غرب، بدون آمریکا و اروپا، ایران طعامی خواهد ماند برای اِشتهایِ سیری‌ناپذیرِ چینی، و عصایی چوبی برای عرفانِ سیاسیِ روسی!
@ParhamRamin

This comment was minimized by the moderator on the site

روزی که دیر نیست!

رحیم قمیشی

بیمارستان گاندی در آتش می‌سوزد و مقامات مسئول با افتخار اعلام می‌کنند ما از چند ماه قبل می‌دانستیم این بیمارستان ایمن نیست!
دو جوان در یک روز اعدام می‌شوند تا اقتدار نظام به رخ جامعۀ فقیر شده کشیده شود. ده‌ها کُرد مظلوم و سیستان و بلوچستانیِ فقیر همچنان در نوبت اعدامند!
منابع آمریکایی می‌گویند ما قبل از حادثه کرمان به ایران اطلاع داده بودیم خطراتی قریب‌الوقوع وجود دارد، اما ایران نخواست توجهی کند.
مهم برگزاری با شکوه مراسم بوده!
وزیر امور خارجه اعلام می‌کند ایران حامی حوثی‌هاست، با همه ماجراجویی‌هایی که در آبراه‌های بین‌المللی ایجاد می‌کنند.
چک سفیدی که به آنها می‌دهیم.
جمهوری اسلامی تنها حاکمیتی می‌شود که با وجود نابودی تمام غزه، همچنان معتقد است عملیات حماس پیروزمندانه بوده.

اسرائیل به‌طور رسمی تجهیزات و نیروهای ایران را هدف قرار داده، نابود می‌کند.
عراق از تجاوز موشکی ما به کردستانش به شورای امنیت شکایت می‌کند.
نظامیان پاکستان به داخل ایران آمده اهدافشان را زده و به سلامت برمی‌گردند.

رئیس‌جمهور سابق داوطلب انتخاباتی بی‌خاصیت می‌شود، صلاحیتش مردود اعلام می‌شود، عملاً می‌گویند او منحرف بوده.
دلار از خواب دو سه ماهه بیدار شده و همۀ راه نرفته را ظرف یک هفته جبران می‌کند، معلوم می‌شود دولت هیچ توانی برای کنترل ارزش پول ملی ندارد.
بودجه ۱۴۰۳ به نحوی تنظیم می‌شود که همه اقتصاددان‌ها و مردم نگرانند بدبختی‌ها چند برابر شود.
هزینه‌های برق و آب و گاز کمر مردم را شکسته، زمزمه گران شدن بنزین همه را وحشت‌زده کرده.
رسماً تورم بالای ۵۰ درصدی را تجربه می‌کنیم، حقوق کارگران، کارمندان، معلمان، بازنشستگان، یک ریال جابجا نمی‌شود.
مقامات همچنان در توهم رسیدن به قله سخن می‌گویند اما نمی‌گویند کدام قله! همچنان بر طبل شرکت بی‌هدف در انتخابات می‌کوبند.
رای بدهید تا گواه باشید حاکمیت شما بهترین است!

انتخاباتِ در پیش، در هر حال یک حماسه بزرگ است، با مشارکتی وصف‌نشدنی!
تا بگویند اینهم دمکراسی در حکومت دینی، تا بگویند مردم ما را می‌خواهند!
دست‌بردن در آمارها برای حفظ آبروی نظام هم، که مجاز!
و باز مردمی که تحقیر می‌شوند
و باز دخترانی که باید بترسند از مأموران
و باز سیل مهاجرت جوان‌های با استعداد
و باز درمانی که می‌شود خاص اقشار مرفه
و باز حاکمانی که فربه‌تر می‌شوند و مدعی‌تر، که اگر ما نبودیم همین را هم نداشتید!

لیست را طولانی‌تر نمی‌کنم
شاید بشود صدها بند دیگر اضافه کرد، از زندانیان بی‌گناه، تا محیط‌زیست فراموش شده، از زلزله‌هایی که نیامده ما را می‌ترساند، تا نونهالانی که در سیستم فشل آموزش‌و‌پرورش استعدادهایشان کور می‌شود
و مردانی که خجالت می‌کشند بگویند نداریم…
کادوی روز مرد نمی‌خواهیم، همانطور که روز زن نداشتیم هدیه بدهیم!
همه اینها وجود دارند، مگر می‌شود انکارشان کرد!
وقتی از آنها نمی‌نویسیم و نمی‌گوییم معنی‌اش آن نیست که نمی‌بینیم.
معنی‌اش آنست که "زندگی تنها همین‌‌ها نیست"!
نباید در ناله کردن و ذکر مصائب متوقف شویم!
نباید ناامید باشیم.
هرگز!

چون می‌دانیم زندگی عرصۀ مبارزه است برای اهداف سخت
زندگی عرصۀ تلاش است برای آنچه دست نیافتنی می‌نماید
زندگی رسیدن به آرزوهایی است که برخی ناامیدانه می‌گویند نمی‌شود!
ما نباید اهل پذیرش شکست باشیم
ما اصل مهمی را دریافته‌ایم؛
هیچ شکستی بی‌دلیل نیست
به‌جای متهم کردن این و آن، به‌جای چیدن دلایل واهی، بسیاری اوقات لازم است خودمان را بشکنیم!! خودمان را به محاکمه بکشیم.
نواقص ما چه بوده؟
چرا زود خسته و ناامید می‌شویم!
چرا باور نمی‌کنیم امداد غیبی سرنوشت ما را تغییر نمی‌دهد.
چرا خودمان و قدرت‌مان را باور نداریم؟

مگر ممکن است اراده کنیم، دست به دست هم بدهیم، با مطالعه عمل کنیم، و به نتیجه نرسیم!
قبول کنیم انقلاب مشروطیت، تحولات سال‌های ۳۲، ۵۷، ۸۸، ۹۶، ۹۸، ۰۱ همه نواقصی داشته‌اند که به نتیجه نهایی نرسیده‌اند. آن نواقص چه بوده؟
شاید دو ماه دیگر میوه تلاش‌ها برسد
شاید دو سال دیگر
شاید بیشتر
البته که همه عوامل در اختیار ما نیست!
ولی ما اراده نکنیم، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

ما نباید ناامید بشویم
هر آنچه را که در اختیار ماست به انجام می‌رسانیم، شاید کمتر از چند ماه نهال ما به ثمر نشست!
اما اگر قرار بود سال‌ها تلاش کنیم، نباید کم بیاوریم. نباید ناامید شویم!
ما وظیفه‌مان را به‌خوبی انجام می‌دهیم، و با آرامش، از انتظارات بی‌جا دست برمی‌داریم و قبول می‌کنیم برای موفقیت باید کار و تفکر کرد و نه مصائب را تنها شمرد!

ما با تلاش‌ و اراده‌مان چند سال را می‌کنیم چند ماه
موفقیت را با شایستگی به آغوش می‌کشیم
وقتی لیاقتش را داشته باشیم
وقتی بپذیریم همه چیز از خودمان شروع می‌شود!

و آن روز، هر وقت باشد، دیر نخواهد بود!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

اتحاد ملی دور از دسترس نیست!

✍️ رحیم قمیشی

از هفته گذشته که ۴ اصل را به عنوان محوری برای اتحاد همه آنها که نگران آینده ایران هستند، مطرح کردم، استقبال خیلی از دلسوزان کشور برایم غیرمنتظره بود.
برایم عجیب بود دوستان مذهبی‌ام از اصل نخستین که تحت عنوان جدایی حاکمیت و قدرت از دین مطرح کرده بودم، بیشتر استقبال کردند.
اینکه بسیاری از دوستان دلسوزم با سوابق مبارزاتی و متعهد به اسلام، که مانند خودم همچنان خود را مسلمان می‌دانند،  آن اصل را با جان و دل می‌پذیرفتند، چقدر مرا خوشحال کرد.

همه آنها اذعان داشتند حاکمیت دینی به جز مشکلات مهمی که برای کشور پدید آورده، ضربات مهلکی نیز به دینداران و دین‌باوری مردم زده است.
قبلا تصور می‌کردم کلی برای دین‌داران باید توضیح بدهم، وقتی حکمرانی را عقلانی کنیم، وقتی علم سیاست را از انحصار نظریات دینی خارج کنیم، معنی‌اش هرگز آن نیست که قرار شده حاکمیت مخالف دینداری مردم باشد. قرار نیست حاکمیت نگذارد مردم به عبادات‌شان بپردازند، قرار نیست بی‌دینی ترویج شود. دیدم همه به مزایای این اصل، بیشتر از من باور دارند.
اینکه حاکمیت اسمی از اسلام نیاورد را خدمت بزرگی به دین می‌دانند.
اینکه تورم و فساد و ظلم و ناکارآمدی و سوءمدیریت و جنگ‌افروزیها، به پای دین نوشته نشوند را آرزوی خود می‌دانستند.
اینکه کسی ملزم نباشد تظاهر به اسلام کند، در حالیکه قلبش با آن نیست را خدمت بزرگی به دین می‌دانستند.

چقدر برایم خوشحال کننده بود وقتی دوستان روحانی‌ام، با اشتیاق این اصل را پذیرا بودند و می‌گفتند امروز در مراکز دینی هم نظرسنجی کنید اکثر طلبه‌ها و مدرسان حوزه نیز موافق چنین اصلی هستند.
هنوز هم باورش برایم دشوار است.
اینکه مهمترین پایگاه نظام، که روحانیت باشد، با منطق بپذیرد در جامعه‌ای سکولار اهداف دینی‌اش را بهتر می‌تواند تعقیب کند.

نیاز به گفتن نیست طبقه‌ای از روحانیت که در بدنه نظام موقعیت دارند حساب‌شان جداست و مسلما آنها مخالف سرسخت تحولات و تغییرات می‌باشند، همانطور که سوءاستفاده‌کنندگان از شرایط تحریم، مسلما از رفع تحریم‌ها هراس دارند.

می‌شود حدس زد امروز پایه ایدئولوژیک نظام در وضعیت سقوط آزاد قرار دارد و مهمترین نقطه اتکای نظام نیروهای مسلحش و اتکا به بدنه‌ای است که منافعی دریافت می‌کنند یا دارای موقعیت هستند.

تصمیم داشتم در توضیح آن اصل پیشنهادی‌ام چند پست جداگانه بنویسم، اما منصرف شدم. وقتی دیدم امروز این خواسته نه فقط در قشر جوان و نسل جدید، به‌شدت خواستنی است، بلکه بدنه مذهبی کشور نیز آماده پذیرش آنست.

در مورد سه اصل دیگر بعدها خواهم نوشت، اما اگر بازخوردی که از اصل اول داشتم، سایر اصول نیز به همین روشنی نزد دلسوزان کشور مورد اتفاق قرار بگیرند ما حق داریم به آینده ایران بسیار امیدوار باشیم.
وقتی اکثر مردم برچند اصل محدود توافق کنند، کدام نیرو یا کدام اسلحه و تهدید می‌تواند جلوی پیشرفت مردم و اجرای اتفاق نظر آنها را بگیرد؟
اگر مردم و آنها که قدرت بیان دارند، از ترس دست بردارند و بگویند ما "همین" را می‌خواهیم، حق نداریم از آینده ناامید باشیم.
ما اگر به یک زبان و اصول مشترک دست پیدا کنیم، همه سودش را خواهیم برد.
و نخواهیم گذاشت خطرات بزرگ، کشور را تهدید کند.

- جدایی قدرت و حکومت از نهاد دین
- دمکراسی و رأی آزادانه مردم برای تعیین سرنوشت‌شان در همه امور
- تعهد به تمام بندهای اعلامیه جهانی حقوق بشر
- و حفظ یکپارچگی ایران و اصالت منافع ملی

می‌دانم توافق بر این اصول که کف خواسته بسیاری از مردم است، قدم بسیار مهمی خواهد بود. باید همت کنیم.
آینده برایمان زیبا ترسیم خواهد شد.

کافیست ناامیدی را کنار بگذاریم!

This comment was minimized by the moderator on the site

کوه بیستون, [1/18/2024 9:53 PM]
حکایت غریب تکرار تاریخ درایران 125
نوشته ای ازمحمدجواداکبرین تخت عنوان چرا روحانیت با همه کس و همه چیز بد هستند
روحانیت با همه بد هستند، از همه متنفرند، از زنان بی‌حجاب، از مردانی که آبجو می‌نوشند، از دخترانی که می‌رقصند، از پسرانی که موزیک گوش می‌دهند، از زن و مرد همکاری که با هم به یک شوخی ساده لفظی می‌خندند، از آمریکایی‌‌ها، از اروپایی‌ها، از دانشگاهی‌ها، از کسانی‌که موسیقی راک گوش می‌دهند، از هر کسی که می‌رقصد و شاد است، از کسی که ساز می‌زند یااوازمی‌خواند، از زنان و مردانی که در عروسی با همند، از کسانی‌که گوشت را آن‌گونه که آخوندها می‌گویند ذبح نمی‌کنند، از یهودی‌ها، از سازمان ملل، از منشور حقوق بشر، از چپی‌ها، از راستی‌ها، از لیبرال‌ها، زمانی از پپسی و دوش حمام و رادیو و شناسنامه و مدارس دخترانه و...
حالا اما آنها ‎از همه چیز تنفر دارند و از همه بیزارند و... به راستی چرا؟!

چرا این همه خشم و این همه نفرت؟!‎

برای جواب باید برگردیم به حدود  ۱۵۰ سال پیش. آن زمان به کالبد نیمه جان ملت خواب‌زده و پژمرده ایران، روح تازه‌ای دمیده شد. از ورای مرزهای ایران، زمزمه‌های جدید و عجیبی به گوش اجداد خواب‌آلود ما رسید.

مفاهیم عجیب و غریبی مانند دموکراسی، رای‌گیری، مشروطیت، پارلمان و غیره کم کم وارد گفتمان ملی شد...

طبیعی است طبقه ایکه برای خودش طبقه و موقعیت نسبتا ممتازی درست کرده بود ازعهد صفویه باحکومت دوگانه شریک شاه درقدرت پنجاه پنجاه بود،کنجکاو شد که این حرف‌های جدید مشروطه و دموکراسی و غیره چه تاثیری روی "منافع روحانیت" دارد...

تا آن زمان منافعی برای خودش منافعی داشتتند. آموزش و پرورش تقریبا دستشان بود و ملاها به بچه پولدارها قرآن و الفبا یاد می‌دادند، بچه‌های فقرا هم آدم حساب نمی‌شدند، یا از گرسنگی می‌مُردند یا می‌رفتند در بیابان‌ها چوپانی یا دنبال خر و گاو می‌دویدند...

آخوند در دادگستری یا به قول قدیمی‌ها عدلیه هم نفوذ زیادی داشت، با بلغور کردن غلط غلوط چند سوره قرآن خرید و فروش می‌شد یا مجرم را به جزایش می‌رساندند...

موقوفات دست‌شان بود و بساط اشرافیت به راه...

زمانی که پادشاهان به‌طور بخصوص احمقی سر کار بودند آخوند حتی در مورد مسائل لشکری و کشوری هم نظر می‌داد و برای دربار استخاره باز می‌کرد که یکی از این استخاره‌ها باعث شد ایران ۱۸ شهرش را به روس‌ها ببخشد...

پس خیلی طبیعی بود که آخوند منفعت‌طلب اولین سوالش این بود که خب، سهم ما از این نظام جدید دمکراتیک و پارلمانی و دانش‌محور و صنعتی و غیره چیست...؟؟!! ‎جوابی که آخوند از دنیا دریافت کرد و اصلا به مذاق آخوند خوش نیامد این بود که هیچی. در جهان جدید کسی اتوماتیک صاحب مقام و یا منافع نیست. همه شهروند اند...

در نظام جدید یعنی آقای روحانی محترم شما یک شهروند هستی، نه بیشتر از کسی و نه کمتر از کسی. اگر کار و کوشش و جهد و اکتشاف و اختراع کنی، پیشرفت می‌کنی و زندگی‌ات بهتر می‌شود. اگر به ترویج خرافات و مزخرفاتی مانند روضه‌خوانی و رمالی و جن‌گیری و مداحی و این چرندیات ادامه دهی، در نظام جدید محتملا از گرسنگی خواهی مُرد.که حقیقت تلخی بود

آخوندهای اروپا (کشیش‌قها) که زمانی دبدبه و کبکبه داشتند به داخل کلیساها رانده شدند بارنسانس نفوذشان بسیار کمتر شد. مشروطه‌خواهان، دراروپا "مشروعه"خواهان مسیحی حقه‌باز را عقب راندند

درایران مشروعه خواهان مقابل مردم ایستادند با نیروی بیگانه دستشان بخون آغشته مجلس راهدف توپ ولی عاقبت شکست خوردند مغزمتفکرشان شیخ فضل‌الله سیاست شد

بعدها در ترکیه آتاتورک سکولاریست مستقرر. چند سال بعد در ایران مدرنیزه علیرغم مخالفت روحانیون بزور شمشیر اجرایی و بساط آنان را برچید...

حالا برمی‌گردیم به سوال اول این مقاله:
چرا این طبقه، موجود ناراحتی است؟!

جواب اینکه می‌داند جهان به سمتی می‌رود که اودران جایگاهی ندارد 

شواهد هم از در و دیوار می‌بارند: هر کشوری بقانون متکی وبساط فرمانروایی (شیخ ،کشیش‌، موبد، خاخام‌،کاهن،و...) رابرچیده اینها شهروند عادی شدند دیگز از بالای منبر نمی‌توانند مردم راساده لوح نگه دارند عنانشان رابدست . بله این طبقه برای همین از همه کینه دارتد چون جایی در جهان متمدن ندارند...

این طبقه صنعت وپیشرفت را دوست دارد اما نمیخواهد که مردم عقاید سازندگان را بدانند. دارو رانیاز دارد، اما نمیخواهد مردم فرهنگ سازنده را بدانند ازارتباطات برای ترویج افکار خود سود اما نمیخواهد مردم داشته باشند آگاه شوندبا مدارس و دانشگاه‌ مخالف است اختلال بوجودمیاورد، بکلی با خود دانش و آگاهی مسیله دارد. چون علم و فلسفه ترویج میشود که نقطه مقابل فقه است

علیرغم تلاش برای عقب نشاندن جامعه کردند کفگیر به ته دیگ خورد. بخشونت ومتوصل به تکفیر این وان‎ واز مقلدین ساده لوح وهوادار کمک گرفتند

ازکانال دموقراضه باحذف جملات موهن وویرایش

کوه بیستون, [1/18/2024 9:53 PM]
ص2
بله هم میهن عزیز من یک عشایر زاده زجردیده ام
دیدم هرخان چندروحانی برای تصرف زمین وناموس مردم در اطرافش داشت
هرمان چهار شناسنامه داشت دره شناسنامه 4زن عقدی
هرکس زمین مرغوبی داشت باتهدید ازاو می‌گرفتند اگر نمی‌داد بامزدوران تفنگچی می‌کشاند که دایی مرا درسال 1336کشتند بایگانی دادسرای کرمانشاه رااتش زدند خونش پایمال شد
هرکس زن زیبایی داشت تهدید میکردند طلاقش دهد اگرنمیداد می‌کشاند
دادگاه داشتند زندان داشتند حکم اعدام وزندان صادر می‌کردند
هرکس رامیکشتند جسدش رامخفیانه خاک میکردند
بازاریان موتلفه وفداییان اسلام بازویشان بودند توده ناآگاه سیاهی لشکر
مردم رااینقدراحمق بارآورده بودند وقتی بیمار میشدند می‌رفتند خانه یک سید میگفتند کرامت دارد آب دهانش را میکرد توی یک کاسه آب مریض بدبخت باید میخورد پولی هم میداد دست وپاهم می‌بوسید

تمام مخالفت با اصلاحات و ریشه آن همه خون وخونریزی درحفظ جهل مردم وحفظ منافع گروه وطبقات بازاریان مسلمانذننا چون موتلفه،زمین داران،خوانین آدمکش متجاوز بجانذومال وناموس، وروحانیتی که میخواست سرور مطلق مردم باشد،گروه دروغگوی بظاهرملی گراهای ثروتمند همچون طایفه کریم سنجابی ها که همه
صاحبان زمین وسیع ورعیت بودتد
گرچه هدف شاه از اصلاحات بیشتر جنبه سیاسی و امنیتی داشت اما بهرحال بنفع امنیت ملی بوداماذاینها بامنیت ملی بی توجه فقط بزیان خود دراین تحولات می‌اندیشیدند که برابربانابودی این طبقات بود وتمام غایله وشروشوربرسرمنافع طبقاتی بودمنتهی باسو استفاده ازنام دین اسلام
من چون درد کشیده عشایر زاده وشاهد تحقیرها آزسوی این طبقات بودم سرحرف خودم هستم درگفتار بعد بانکها موتلفه وفداییان اسلام برسرملت آوردند اشاره خواهم نمود
ادامه دارد
محمدهادی پریازانی بازنشسته نیروی زمینی ارتش وبازمانده وایثارگر جنگ

This comment was minimized by the moderator on the site

این همه علاقه به شلاق!

عيد سال 93 به من و تعدادي از هم‌بندي‌ها چند روز مرخصي دادند. به گمان اينكه مرخصي دو، سه روزي تمديد خواهد شد، راهي زادگاه شديم. در خانه مرحوم عمويم مشغول عيد ديدني بوديم كه زنگ موبايل همسرم به صدا در آمد. تماس از طرف دفتر عباس جعفري‌دولت‌آبادي دادستان وقت تهران بود كه با تاكيد اعلام مي‌كرد كه همان روز بايد خودم را به زندان رجايي‌شهر معرفي كنم! گفتم: در شهرستانم و با تهران هزار كيلومتر فاصله دارم. پر هم در بياورم تا ساعت چهار نمي‌توانم به محل زندان برسم. لااقل يك روز مرخصي را تمديد كنيد تا سر موقع خود را معرفي كنم.
طرف اما توپش پُر بود و كلي نق زد كه چرا اصلا مسافرت رفته‌ام و بعد هم با ضرس قاطع گفت كه تمديد مرخصي در كار نيست و بدون ترديد برايم غيبت رد خواهد شد!
به زندان كه برگشتم پي بردم كه با ساير هم‌بندي‌هاي به مرخصي رفته نيز تماس مشابهي گرفته شده است. براي همگي ما غيبت رد شده بود و بايد دادگاهي مي‌شديم و شديم.
دادگاه كيفري كرج مسوول رسيدگي به يك روز غيبت‌مان بود. من و ايقان شهيدي را با هم به دادگاه اعزام كردند. ايقان در مرحله بازپرسي با ارائه گواهي پزشك تبرئه شد، اما براي من قرار مجرميت صادر كردند.
قاضي رسيدگي‌كننده به پرونده‌ام در همان نگاه اول فردي سالم و شرافتمند به نظرم آمد. ظاهرا تا آن زمان با چنين پرونده‌اي روبه‌رو نشده بود. به همين جهت، نگاهي به قوانين و مقررات مربوط به مجازات غيبت در زمان مرخصي از زندان انداخت و بعد از سر افسوس گفت؛ حالا چه حكمي دهم؟ شلاق بدهم خوب است؟ به نظر او حكم شلاق از بين ديگر مجازات‌ها براي من راحت‌تر بود به‌ خصوص آنكه در آن مجتمع قضايي، سربازاني كه مامور اجراي حكم شلاق بودند، آن را به صورتي سمبليك اجرا مي‌كردند. من و ايقان قبل از آن، يك نمونه‌اش را از نزديك مشاهده كرده بوديم.
به قاضي گفتم: اگر به نظرم آدم بدي مي‌آمديد توصيه مي‌كردم كه حكم شلاق دهيد، چون چنين حكمي غوغايي به پا خواهد كرد كه نپرس! اما چون شخص محترمي هستيد، توصيه‌ام اين است كه حكم ديگري دهيد. قاضي كه تازه متوجه ماجرا شده بود، از اين تذكر بسيار سپاسگزاري كرد و گفت؛ خوب شد تذكر داديد، نه به هيچ‌وجه شلاق نمي‌دهم!
اينكه چرا در قوانين جزايي جمهوري اسلامي راه به راه حكم شلاق را به عنوان مجازات در نظر گرفته‌اند، از شاهكارهاي قانونگذاري در عصر جديد است! بعيد است قانونگذار از بازتاب چنين مجازاتي در دنياي كنوني بي‌خبر بوده باشد. گويي با تعمدي خاص اين مجازات را در قوانين گنجانده‌اند تا خود را نسبت به واكنش عمومي بي‌اعتنا نشان دهند! كيست كه نداند برخي مجازات‌ها در اين روزگار دقيقا از جنس همان اموري است كه آيت‌الله خميني اجراي آنها را «وهن اسلام» مي‌دانست.
مي‌دانم كه طبق معمول خواهند گفت كه اين مجازات در نص و سنت آمده است! اما مگر احكام مربوط به فتوحات و جزيه گرفتن از اهل كتاب در نص و سنت نيامده است؟ پس چرا در اين دو مورد نص و سنت اجرا نمي‌شود و قرعه فال به نام شلاق زده شده است؟
مرحوم آيت‌الله خميني در اوايل انقلاب موسيقي را همچون مواد مخدر باعث دلمردگي و افسردگي روح مي‌دانست، اما با گذشت زمان نظرش را صد درصد در اين باره عوض كرد. او با تفكيك موسيقي از غنا، اولي را مجاز دانست و احساس شخصي خودِ فرد را نيز معيار تشخيص موسيقي از غنا اعلام كرد. اين كار يك اجتهاد راهگشا بود. چرا در مورد حجاب و شلاق چنين اجتهادي صورت نمي‌گيرد؟ دليلش جز اين است كه عده‌اي اصرار دارند دين را به عنوان مجموعه‌اي جامد و ايستا و احكام آن را غيرقابل انطباق با شرايط زمان و مكان معرفي كنند؟ به نظرم اين اصرار در واقع نوعي انتقام‌گيري از «فقه المصلحه» آيت‌الله خميني است.
به هر حال، اجراي بعضی از مجازات‌ها نه فقط «وهن اسلام» است، بلكه اجراي آن تمام تحركات مربوط به اصلاح و تحول در دستگاه قضايي را نيز خنثي مي‌كند. نمونه روشنش اجراي حكم شلاقِ خانم رويا حشمتي است كه كل ماجراي ديدار رييس قوه قضاييه از زندان اوين را به حاشيه برد.
@ahmadzeidabad
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/211864/

This comment was minimized by the moderator on the site

از رئیس قوۀ قضائیه می‌پرسم!

مازیار طاطایی وکیل رؤیا حشمتی درباره پرونده تشکیل شده در شعبه ۱۰۹۱ مجتمع قضائی ارشاد برای موکلش گفته است: «این دادگاه مجموعا خانم رؤیا حشمتی را به ۱۳ سال و ۹ حبس محکوم کرده بود. این شعبه، بابت اتهام حضور در معابر بدون حجاب شرعی، خانم حشمتی را به پرداخت یک میلیون و ۲۵۰ هزارتومان جزای نقدی، بابت اتهام تشویق به فساد و فحشا به تحمل ۱۲ سال و ۶ ماه حبس، بابت اتهام جریحه‌دار کردن عفت عمومی به تحمل ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و بابت اتهام ساخت و انتشار آثاری که عفت عمومی را جریحه‌دار می‌کند، به تحمل یک سال و ۳ ماه حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و ۱۰۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد. ما به حکم صادره اعتراض کردیم.»
با این قوانین گل و گشاد و تعریف نشده و غیر منطبق با شرایط زمان و مکان، در واقع می‌توان به دلیل بیرون ماندن یک لاخ مو از روسری، حکم اعدام هم برای خانم‌ها صادر کرد. می‌پرسید چگونه؟ اینطور:
از نظر یک قاضی متشرعِ متعصب، پوشاندن موی سر زن به طور کامل، از واجبات تخطی‌ناپذیر است. اینکه خانمی با پیشینۀ مسلمانی یک لاخ موی سرش را بدون پوشش بگذارد یا تمام موهایش را، از جهت شرعی تفاوتی نمی‌کند. حال اگر خانمی بگوید که به چنین حکمی بی‌باور است، از نظر قاضی متعصب، منکر یکی از "ضروریات دین" شده و در نتیجه مرتد است. ممکن است خانم در دفاع از خود بگوید که اصلاً مسلمان نیست که حکم ارتداد در مورد او صادق باشد. در آن صورت اگر تغییر دین داده باشد "مرتد ملی" به حساب می‌آید و حکمش اعدام است. اما اگر از همان ابتدای بلوغ مسلمان نبوده اما در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمده باشد، در این صورت هم "مرتد فطری" است و مجازاتش اعدام است.
حال ممکن است گفته شود، چنین چیزی در قوانین جزایی جاری، نیامده است. واقعیت اما این است که یک قاضی متعصب، می‌تواند اصل "قانونی بودن جرم و مجازات" را زیر پا بگذارد و با استفتاء از یک فقیه هم‌سلک خود، حکم ارتداد و در نتیجه اعدام متهم را از او بگیرد.
مگر حکم اعدام اولیۀ حسن یوسفی اشکوری و دکتر هاشم آغاجری و پرونده‌های مربوط به جامعۀ بهائیان به همین وسیله صادر نشد؟
در سایر موارد نیز چنین رفتارهایی ممکن است. مثلاً فردی به دلیل نوع اظهارنظرش به"تبلیغ علیه نظام" با مجازات یک سال زندان، متهم می‌شود اما یک ضابط یا بازپرس یا قاضی می‌تواند او را به دلیل همان اظهار نظر، علاوه بر تبلیغ علیه نظام به "اجتماع و تبانی برضد امنیت ملی" با مجازات پنج سال حبس نیز متهم کند، چرا که او برای اینکه تبلیغی علیه نظام کرده باشد لابد با "افراد" دیگری هم در تماس بوده است!
حالا از آقای محسنی اژه‌ای می‌پرسم: با این نوع قضات و قوانین چطور می‌شود در دستگاه قضایی تحول و اصلاح به وجود آورد و اعتماد عموم را نسبت به "اجرای عدالت" توسط آن جلب کرد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

This comment was minimized by the moderator on the site

محمد ذوالفقاری چگونه ۲۲ میلیون دلار آستان قدس را بالا کشید؟

در دوره ریاست ابراهیم رییسی بر قوه قضاییه آستان قدس رضوی برای واردات لاستیک ۸۰ میلیون ارز دولتی دریافت می کند و واردات را به محمد ذوالفقاری که به ۱۵ سال زندان بابت فساد اقتصادی محکوم شده بود، واگذار می کند.
حالا پس از دو سال گزارش‌های جدید نشان می‌دهند که محمد دوالفقاری شرکت زنجیره‌ای رضوی وابسته به آستان قدس را ۲۲ میلیون دلار «متضرر» کرده و پرونده فساد مالی او نیز در قوه قضاییه معلق است.
این قرارداد فاقد ضمانت در زمانی منعقد شده که علیرضا پاک‌پیمان با حکم ابراهیم رئیسی، مدیر شرکت زنجیره‌ای رضوی بوده است. او حالا نیز یکی از مهره‌های کلیدی دولت و قائم‌مقام وزیر کشاورزی است.
البته در این پرونده مثلثی موسوم به « #فساد_لاستیک»، نام فرد دیگری نیز مطرح است که اتفاقا او هم در دولت ابراهیم رئیسی به ریاست مرکز تجاری ایرانیان در ارمنستان منصوب شد.
به گزارش روزنامه اعتماد جالب و عجیب اینکه در پرونده قضایی مفتوحه در دادسرای کارکنان دولت نه چک ذوالفقاری طی این سه ‌سال برگشت خورده و نه هیچ کجا از آ.ع به عنوان ضامن قرارداد نامی برده شده است. بعد از گذشت سه‌ سال، تازه دو ماه پیش بود که شرکت مدیریت زنجیره تامین رضوی برای برگشت زدن چک ذوالفقاری اقدام کرد اما احتمالا همه تلاش‌ها در تمام این مدت برای مخفی و مصون نگه داشتن آ.ع از قرار گرفتن در فرایند دادرسی بوده است.»
پیش‌تر جواد نیک‌بین، نماینده کاشمر، در مجلس گفته بود که شرکت زنجیره‌ای قدس رضوی در حالی با محمد ذوالفقاری قرارداد واردات لاستیک را امضا کرد که این فرد «نه تنها سابقه واردات یک حلقه لاستیک هم در کارنامه‌اش نداشت، که اساسا به دلیل بدهی به صرافان، اهلیت معامله هم نداشت».
این نماینده مجلس ضمن تایید ابهامات حقوقی قرارداد ذوالفقاری با شرکت زنجیره‌ای رضوی، گفته بود که ضامن و تضامین این قرارداد صوری بوده‌اند و عملا راه فرار را برای ذوالفقاری باز گذاشته‌اند./ اعتماد
فساد_دبش
https://t.me/+iK-468eUZ8tlYTQ0

This comment was minimized by the moderator on the site

شکست شکنجه‌گر

حاج محمود دردکشان

ماجرای شلاق خوردن دختری از دختران ایران و مقاومت او، همچنین صدور حکم ۷۴ ضربه شلاق برای خواننده معترض مرا به سال‌ها پیش برد.

زمانی که به دلیل حمایت از مرحوم آیت‌ الله منتظری دستگیر شده بودم و همچون آن دختر، مرا به اتاق شلاق بردند.

خواندن این تجربه مرا بر آن داشت که تجربه خود را نیز به اشتراک بگذارم. تا همه بدانند شکنجه و شلاق عامل بقا و پیروزی  طالبان قدرت نخواهد شد.

در سحرگاه یکی از روزهای سرد آبان ماه ۱۳۷۱ در یورش همزمان به منزل ۱۰ نفر از فرمانده‌هان جنگ و نیروهای شناخته شده سیاسی، از جمله حاج داوود کریمی، مرا هم دستگیر کردند. یک سال و نیم گذشت تا حکم صادر شود. شنیده‌ها در محافل مختلف سیاسی و امنیتی حاکی از احتمال بالای صدور حکم اعدام بود و حوادثی اتفاق افتاد که تبدیل به ۴ سال زندان و ۶۰ ضربه شلاق شد.

یک روز برای اجرای حکم مرا از زندان اوین به دادسرای ویژه روحانیت بردند. دادستان اصرار عجیبی داشت که همانجا و دست‌به‌نقد شلاق زده شود. مرا به زیرزمین بردند و یکی از کارمندان اجرای احکام، خطاب به یک نیروی عملیاتی گفت: «شلاق بزن»!

آن مرد سر باز زد و به اصرار کارمند اجرای احکام، توجهی نکرد و رفت. چند نفر دیگر را برای شلاق زدن انتخاب کرد، اما سرنوشت آنها هم مانند نفر اول بود و کسی حاضر نبود مرا شلاق بزند.

در این میان جوانی بلند بالا وارد شد. جوان مرا نمی‌شناخت. پس از گفتگویی که با کارمند اجرای احکام داشت و من متوجه نشدم چه چیزی بین آنها گذشت، جوان با خشمی فراوان تصمیم گرفت با تمام قوا حکم شلاق را اجرا کند. جوان شلاق را دور سرش می‌گرداند و با تمام زورش بر بدن من فرود می‌آورد.

من با هر ضربه شلاق، فریاد می‌زدم الله اکبر. جوان آنقدر با قدرت شلاق می‌زد که خسته شده بود. ۶۰ ضربه که تمام شد، گمانشان بر این بود که من از نفس بیفتم؛ اما از جا برخاستم و رفتم جلو، کاغذی آنجا بود که باید امضا می‌کردم و زیر آن نوشتم:

«السلام علی من یخدم الحق لذات الحق» سلام و درود بر آنانی که به حق خدمت می‌کنند بدون هیچ شائبه‌ای و فقط به خاطر حق.

مأمور بسیار عصبانی شد و گفت: چرا این را نوشتی؟ گفتم این کلام امیرالمؤمنین است و نتوانست چیز دیگری بگوید. در ادامه‌اش هم شعاری علیه وابستگی نوشتم.

با این دو نوشته می‌خواستم سه نکته را به آن مأموران بفهمانم:

یکی اینکه با شلاق زدن هیچ مشکلی حل نخواهد شد و مقاومت در هم نخواهد شکست.

دیگر اینکه بداند که این کار غیر اسلامی و غیر انسانی است.

و سوم هم به آنها بفهمانم روند حکومت نتیجه اش ویرانی و سرانجام وابستگی است.

سرانجام عملیات از نظر مأموران تمام شد و از زیرزمین بالا آمدیم. مأموران از نوشته من ناراحت بودند، اما گمان می‌کردند دستور اجرای احکام را انجام داده و پیروزی‌ای به دست آورده‌اند. مرا به اتاق اجرای احکام بردند تا مژده این پیروزی را به مسئول اجرای احکام بدهند. 

مسئول اجرای احکام، فردی بود به نام حسینی که فردی متوهم و روان‌نژند بود و همیشه دلم برای او می‌سوخت. تا دید من سرپا هستم با تعجب پرسید: شلاق خوردی؟
گفتم: بله

حسینی از این برخورد خیلی عصبانی شد. با اینکه من زندانی و محصور آنها بودم و آنها مرا به شلاق بسته بودند، اما گویی آنها شکست خورده بودند.

پایگاه_خبری_جانبازان_جنگ_تحمیلی

@janbazanesabz

This comment was minimized by the moderator on the site

حذف تندیس تا قاسم سلیمان

اینکه قیمت هر گرم طلای ۱۸ بازار ایران از روز ۱۷ اکتبر (حمله صبحگاهی غافلگیرانه حماس با ۵۰۰۰ موشک به مناطق مسکونی اسرائیل) تا این لحظه بالغ بر ۴۰۰ هزار تومان افزایش قیمت داشت علی رغم آنکه قیمت حهانی انس طلا، نفت و سایر فلزات پایه از روند کاهشی برخورد بودند و همه مقامات ایران صُم و بُکم ساکتند شاید ریشه در فرمایش ادعایی سردار زاکانی فرمانده سابق بسیج دانشجویی و دستیار ویژه رئیسی در انتخابات ۱۴۰۰ دارد که تاکید کرد ۸۰٪ از مشکلات ایران ریشه در بی غیرتی و بی شرافتی مقامات حکومتی و دولتی دارد.
اینکه در آستانه انتخابات اسفند تلویزیون هم با لحنی تند به تندی سردار زاکانی شهردار تهران پاسخ داده میپرسد شما بعنوان شهردار به کدامیک از وظایف خودتان در قبال مردم مظلوم تهران  عمل کردید؟ شاید بخشی از بازی دوقطبی سازی مدیریت شده عناصر حکمرانی است تا بخشی از جامعه با گمان به شکل گیری دو قطبی دزدی و خدمت به مردم مقامات پا به انتخابات بگذارند. اما ایکاش می فهمیدند حنای این شعبده دیگر با خون کودکانی چون کیان پیرفلک حتی برای کوران مادر زاد هم رنگ نخواهد داشت.
اینکه تقریباً تمام کشورهای اسلامی - عربی منهای ایران بر تشکیل دو کشور اسرائیل و فلسطین اشتراک نظر و تاکید دارند و طرح قطری-اماراتی که با حمایت مصر، ترکیه و عربستان مبنی بر اخراج حماس از غزه مطرح شده است و لبنان هم قطعاً زیر بار جنگ ناخواسته(حزب الله خواسته) با اسرائیل نخواهد رفت باید دید مقامات مسئول سیاست خارجی مبتنی بر بکارگیری گروههای نیابتی سپاه قدس چه موضعی خواهند داشت. مقاماتی که پس از تغییر موضع آمادگی جنگ به برائت از جنگ حماس و اسرائیل حالا با قطعنامه ضد یمنی شورای امنیت و مذاکرات آمریکا با لبنان در شرایط دشوارتری قرار دارند.
اینکه همزمان با حذف تندیس سپهبد شهید سلیمانی از ورزشگاه نقش جهان اصفهان اعلام شود مردم ایران می‌توانند نام قاسم سلیمان را برای فرزندان دکور انتخاب کنند یا اذهان عمومی را از فضاحت امنیتی منجر به فاجعه کرمان تا ابر دزدی ۱۷۵ هزار میلیارد تومانی دبش و حالا لاستیک گیت آستانه قدس رضوی تحت ریاست آیت الله دکتر رئیسی به سمت حکم اسلام ستیز و ضد اخلاقی شلاق یکی از دختران مخالف الگوی حکومتی حجاب اجباری منحرف کنند راه به جایی نخواهد برد. هر چند ضد زن ترین زنان تاریخ ایران مانند امثال انسیه خزعلی و جمیله علم الهدی حالا متحول و نظریه پرداز ضرورت اعطای گواهینامه موتورسیکلت به دختران شده باشند.
اینکه جبلی رئیس این روزهای تلویزیون می فرماید وظیفه ذاتی صداوسیما در دست گرفتن روایت اول است باید از موانع در راه اطلاع رسانی عبور کرد یا در ادامه در جمله توضیحی تاکید می کند اگر روایت اول در دست صداوسیما نباشد صحنه را دو دستی به رسانه های معاند تقدیم کردیم با هدف گذاری اعلامی تلاش برای روایت اول نه روایت صادقانه و برای مردم در اثبات انحراف ذاتی تلویزیون از خدمت به مردم ایران کافی است. اما امثال جبلی فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق هم باید بفهمند که تعفن زدایی از تلویزیون پوچ گرای کشورمان راهی جز بازگشت به بازگویی صادقانه و غیر سفارشی اخبار در راستای منافع و امنیت مردم ندارد.
اینکه گسترش رفتار خشونت آمیز چرا دغدغه هیچ مقامی در کشورمان نیست و چرا هیچ مقامی قادر به فهم بحران‌های اجتماعی خودساخته نمی شود؟ حرف جدیدی نیست. اما ایکاش بفهمند نتیجه بیش از سه دهه جایگزین سازی نیروی نظامی دشمن پایه بجای نیروهای تربیت یافته انتظامی روابط اجتماعی شهر پایه نمی توانست دستاوردی جز برخورد نظامی با امور فرهنگی و اجتماعی تا خشونت در مقابله با تجمعات و اعتراضات اجتماعی داشته باشد. ۲۱دی
https://t.me/Khabar_Naghde

Telegram (https://t.me/Khabar_Naghde)
نقد خبر
فَّبَشِّر عِبٌاد اَلّّذينَ يَسَْتمِعُونَ الْقَوُلْ فَيَّتبُِعونَ اَحْسّّنه

This comment was minimized by the moderator on the site

استیلای فرقه ضاله مصباحیه در انقلاب

۱۲ دیماه سالروز فوت رهبر اکبر! انقلاب است

اکبر دانش سرارودی

۱۲ دی سالروز فوت رهبر اکبری! است که هم کلیت انقلاب رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی را استحاله و بکلّی دگرگون کرد
و هم رهبر بعدی را چنان در چنگ خویش گرفت و با حلول در جان و اندیشه اش، او را به حدی مجذوب خود ساخت که مسیر انقلاب بکلی دگرگون شد و به سمت و سویی رفت که همگان شاهدیم

لذا شایسته است حال که وزیر کشور نظام جمهوری اسلامی نیز بعنوان یکی از فرماندهان بزرگ سپاه، سخن از «ضرورت زنده نگاه داشتن افکار و شخصیت مصباح بعنوان لازمه آماده کردن نسل جوان جهت پیشبرد گام دوم انقلاب» رانده و رهبری نیز سالها قبل، وی را بدیل شایسته ای معرفی کردند که اگر نسل جوان توفیق بهره مندی از مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری را ندارد، از شخصیت ممتازی چون آیةالله مصباح یزدی گرانسنگی بهره مندند که به خوبی توانسته خلاء وجود آن بزرگواران را پر کند! و در صحبت اخیری که در دیدار با خانواده ایشان و حواریون دست اندرکار برگزاری کنگره بزرگداشت وی داشته اند نیز گفت :
«بزرگداشت آقای مصباح یکی از "واجبات" حوزه و روحانیّت و همه است
آقای مصباح خصوصیات منحصر به فردی داشتند
من در مجموعه فضلای برجسته قم، جامع این خصوصیات را در کسی مثل ایشان مشاهده نمیکنم
سخنرانی های ایشان را می نشستم پای تلویزیون و گوش میکردم
الحمدلله صدا و سیمای ما نسبت به کارهای ایشان گرایش خوبی دارد و..»

در گذشته هم طبق آنچه توسط مرحوم محتشمی پور مطرح شد و توسط مرحوم آیةالله توسلی رئیس دفتر امام تأیید گردید، وقتی یکی از شاگردان و نزدیکان مصباح یزدی جهت نمایندگی امام در سپاه پیشنهاد شده بود آیةالله خمینی ضمن مخالفت گفته بودند: میخواهید با نفوذ تفکر مصباح در سپاه، هم سپاه را نابود کنید و هم انقلاب را؟
همان اتفاقی که بتمامه افتاد و با رسوخ عمیق اندیشه مصباح در سپاه و بسیج، این دو نهاد محبوب چنان استحاله و نابود شدند که...

لذا با توجه به اینکه رهبری و مجموعه عوامل حاکمیتی ایشان از نیروهای مسلح گرفته تا همه دستگاه‌های نظام منجمله جامعه مدرسین و مدیریت عالی حوزه ها، مصباح را فرد بی نظیری میدانند که تفکراتش باید در همهٔ ارکان و اجزاء نظام ساری و جاری شود، بد نیست تا جدای از شخصیت عصبی و شهره بودن به تئوریسین خشونت و مخالفت با اسلام رحمانی، گوشه ای از نظرات وی در مورد ولایت فقیه، حاکمیت و جایگاه مردم را هم مرور کنیم :

«دمکراسی اگر برای غربی‌ها اصالت دارد ولی برای ما فقط جنبه ابزاری دارد
رأی مردم برای ما مشروعیت نمی آورد ولی مقبولیت می‌آورد و الّا «حکم» فقط از آن خدا، پیامبر، ائمه اطهار و ولی فقیه است
تشکیل حکومت اسلامی یک واجب عمومی و ضروری دین است همچنانکه حفظ نظام و جلوگیری از اختلال در آن یکی از واجبات عقلانی است زیرا بدون حکومت اسلامی احکام اسلام اجرا نمیشود و دین حفظ نخواهد شد
حاکم را خدا باید تعیین کند، ولایت فقیه امری الهی است و زمانیکه قبول کردیم ولایت فقیه انتصابی است یعنی ملاک اعتبار و مشروعیت به خدای متعال میرسد و فقیه واجد شرایط اختیار جان و مال مسلمانان را دارد
بنظر ما تمام مقرراتی که در کشور اسلامی ایران اجرا میشود تمام اعتبارش به ولایت فقیه و امضاء اوست و اگر رضایت او نباشد هیچ اعتباری ندارد و هیچ کس دیگری هم نمیتواند سخنان او را نقض کند
در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد، نه در انتخاب نوع نظام سیاسی کشور، نه در اعتبار قانون اساسی و نه در سایر موارد، ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولی فقیه است
اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده صرفاً به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم گرفته شود و الا ولی فقیه حق دارد و میتواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلاً به رأی مردم مراجعه نشود انتخاب کند...»

و در مورد شخصیت معصوم گون! ولی فقیه نیز میگوید : «احتمال خطا در ولی فقیه یک در میلیارد است!»
و در تکریم آقای خامنه ای نیز جدای از پا پوسی او میگوید : «ملائک برای ایشان و احترامشان دست به سینه میگذارند»
و در مورد ملیّت نیز میگوید : «آنها که میگویند جانم فدای ایران، فرقی با حیوان ندارند»
و در مورد ارتباط و تعامل با دنیا نیز ضمن حقِ مطلق دانستن حکومت تحت حاکمیت ولی فقیه و باطل شمردن سایرین، معتقد به تقابل و آشتی ناپذیری حق و باطل است و میگوید: «آشتی با جهان ریشه در تفکر سکولاریستی دارد»
و…
بنابراین باید باور کنیم اگر انقلاب دچار چنین استحاله وحال نزاری شده دلیل عمده اش استیلای فرقه ضاله مصباحیه و منش تربیت یافتگان مکتب همین نااهلی است که تکریم و تسرّی بیش از پیش افکار و اندیشه فاسدش واجب شمرده میشود.   
جدای از هر گونه سو گیری، مطلب قابل تاملی است.
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

شلاق پوسیده و کرامت انسان

عمادالدین باقی
سرمقاله روزنامه سازندگی،ش ۱۶۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲

در دو روز گذشته خبر اجرای مجازات۷۴ ضربه شلاق برای فردی به نام رؤیا حشمتی به جرم کشف حجاب، واکنش های زیادی برانگیخت و حتی برخی از متدینانی که به ارزش های حکومتی اعتقاد دارند هم به آن اعتراض کردند.
سایت میزان وابسته به قوه قضاییه در پاسخ، اعلام کرد:
«محکوم رویا حشمتی در حالی از اجرای حکم شلاق به خاطر محکومیت در پرونده‌ای با موضوع حجاب سخن می‌گوید که محکومیت او موضوع دیگری دارد. خانم حشمتی در مقطعی با وصل شدن به یک جریان سازمان یافته در خارج از کشور و دریافت مبالغی، در ساعات مشخص در مکان‌های پر رفت و آمد به ترویج اباحه‌گری با وضعیت بسیار زننده در خیابان‌های شهر تهران پرداخته که پس از بازداشت و انجام بازجویی و تحقیقات قضایی موضوع فوق مبنی بر اقدام سازمان یافته در قبال دریافت مبالغی از خارج از کشور اثبات می‌شود... و در نهایت به خاطر گستردگی اقدامات وی در جریحه‌دار نمودن عفت و اخلاق عمومی ۷۴ ضربه شلاق وی تایید می‌شود...».
در توضیحات بالا گفته شده که دلیل محکومیت این خانم، نه حجاب، بلکه جرم دیگری است، اما موضوع این یادداشت و‌ محل نزاع ما، نفس مجازات شلاق است برای هر اتهامی که مطرح باشد.
۱- اصولا‌ فلسفه قانون عبارت است از تامین نظم و انسجام و امنیت اجتماعی و اگر قانونی سبب واگرایی و نارضایتی اجتماعی شود معنایش این است که از فلسفه قانون تهی شده و باید کنار گذاشته شود. 
۲- منطق پایه ای نگارنده این است که مجازات ها باید انسانی باشند و هر مجازاتی که از این معیار دور باشد باید تعطیل شود اما چون برخی در برابر منطق حقوق بشری به شریعت پناه می برند تا با توسل به تقدس و حکم شرع و... راه استدلال های عقلی و حقوق بشری را مسدود نمایند و بخشی از جامعه را با خود همراه کنند ناگزیر باید به نقد این ابزار انگاری شریعت پرداخت.
۳- مجازات تازیانه مختص فقه اسلامی و جوامع اسلامی نبوده و چنانکه در کتاب «مراقبت و تنبیه» آورده، در دنیای غرب هم وسیعاً رواج داشته اما در دوره مدرن با نقدهای عالمانه و جانانه‌ای که حقوقدانان و جامعه شناسان به آن وارد کرده و آثار منفی تربیتی و اجتماعی آن را در جامعه تبیین کردند، پوسیده و منسوخ شد.
۴- مجازات تازیانه دو بار در قرآن آمده است. یکبار در  آیه دوم سوره نور درباره زنا که آن هم با توجه به مجازات رایج آن زمان که قتل بوده و نیز در تشریع اولیه قرآن، حبس مادام العمر در منزل بوده و با آیه دوم سوره نور، نسخ شده و مجازات زناکار همسردار را به ۱۰۰ تازیانه تقلیل داده است، نشان می دهد که در واقع این حکم برای تخفیف مجازات‌های رایج قبلی بوده است.
دومی در آیه ۴ سوره نور است درباره کسی که نسبت زنا به دیگری می‌دهد و قادر نیست ثابت کند و ۸۰ تازیانه می‌خورد. در واقع به گونه ای مقرر شده که کسی نتواند به دیگری نسبت زنا بدهد.
با همین منطق و توسل به مقاصد الشریعه می توان گفت که اصل بر تخفیف و تعدیل و انسانی تر کردن مجازات در هر زمان است.
۵- این یک مورد هم منحصر به زانی و زانیه ای است که با رعایت شرایط سختی که مقرر شده جرم شان اثبات شود و در اموری که به جان و سلامتی و آبروی افراد مربوط شود با وجود نص قران، تمسک به روایت جایز نیست.
۶- مجازات شلاق با برخی قواعد فقهی مانند قاعده کرامت و قاعده تنفیر تعارض دارد. فقیهان سنتی هم که رویکرد حقوق بشری نداشته اند تاکید دارند هرجا اجزای حکمی موجب وهن و تنفر از شرع باشد باید اجرای چنین حکمی متوقف شود. آیت الله منتظری نیز کرارا به قاعده وهن و تنفیر استناد کرده اند. 
۷- بسیاری از احکام فقهی که اعتبار مدرکی شان با حکم تازیانه تفاوتی ندارد، صرفا به دلیل نامتناسب بودن با زمان تعطیل شده و اجرا نمی‌شوند. چرا همان دلیل به شلاق تعمیم داده نمی شود و قانون کنونی اصلاح نمی گردد؟ مگر قانون اعدام برای محاربه و اعدام برای مواد مخدر که افراد زیادی به استناد آن اعدام شدند در قانون مجازات۱۳۹۲ اصلاح نشد؟ این اصلاحات نشان می دهند قوانین، وحی منزل نیستند و برساخته بشری اند و جمود بر آنها هنگامی که زیان آورند موجب خسران است.
۸- دو نگرش حقوق بشری و فقهی با وجود فاصله ها و زاویه هایی که با هم دارند اما یکی از مواضعی که اشتراک پیدا می کنند ممنوعیت تحقیر و درهم شکستن شخصیت افراد است ولو اینکه مجرم باشند. آیت الله منتظری بر این نکته تأکید و تصریح دارد( مبانی فقهی، جلد۴ص۸۱و۸۴). و استفاده از شلاق دست کم در زمان ما معنای جز تحقیر و درهم شکستن شخصیت فرد ندارد و خودش نوعی ارتکاب جرم است.
۹- و البته چنین مجازات‌هایی بر فرض اینکه در گذشته رواج داشته ولی امروز به درهم شکستن شخصیت شرع و قضا و قضاوت هم منتهی می‌شود.
(در روزنامه با تیتر: «تازیانه و‌ کرامت انسان» منتشر شده است)
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

به نام خدا
بسوی سقوط!
علیرضا کفایی
به حکم انقلابی گری! بسیار چیزها را از دست دادیم؛ نه در همین چندسال اخیر که از ابتدای انقلاب به تدریج از معانی و از مفاهیم عالیه فاصله کرفتیم، کم کم حرف هم را هم نفهمیدیم، گاهی هم در امری که مختص انسان است و صرفاً جنبه بشری دارد حواله به گناه و معصیت دادیم.
تجربه تحزب در ایران تجربه تلخی است که هیچگاه متکی بر گفتگو و پذیرش مخالف فکری نبوده، بیشتر در فکر تصاحب قدرت و از میان برداشتن رقیب و همراه انتقامجویی؛ خود را نشان داده است؛ گرچه موارد استثناء هم وجود دارد ولی دورنما و کلیت ماجرای تحزب گرایی در ایران و خصوصاً پس از انقلاب به دلیل نگاه ایدئولوژیک، میل به سمت سازمان سازی و آن هم سازمان هایی مخوف که قدرت را در دست می گیرند و مخالف را توسط واحد ها و شاخه های امنیتی و اطلاعاتی خود ناکار و یا برای همیشه از میان بر می دارند.
شاید بزرگترین ضربه را حزب جمهوری اسلامی وارد آورد، خشک و بی روح و منبعث از تعریفی ولایتمدارانه که مخلص بودن را می خواست نه اندیشه کردن را، تضادهای بسیاری در میان افراد پدید آورد، با اتکای به قدرت پرونده سازی های بسیار و بی ربط داشت، دشمن فرضی و موهوم اختراع می کرد، هر منتقد و معترضی و هر صاحب اندیشه ای را که موضعی دیگر داشت؛ بسرعت ناکار می کرد، بهتان می زد و ....
علاوه بر تجربه تلخ تحزب؛ قانون اساسی هم مشکل ذاتی دارد، قرار گرفتن ولایت فقیه و پس از مدتی در اصلاحیه ولایت مطلقه فقیه و رفتارهای فراقانونی که قانون اساسی نمی تواند جلوی آنرا بگیرد با هر توجیه و توضیحی که بخواهند آنرا دموکراتیک نشان دهند و نخواهند توانست معنایی جز دیکتاتوری ندارد.
حضور نیروهای نظامی و امنیتی در سیاست و اقتصاد از دیگر معضلات است که امکان هر نوع پیشرفتی را خواهد گرفت، همیشه باید درگیر بود، دشمن هم نباشد، باید دشمن فرضی اختراع کرد.
چرخه ای از ارادت هایی که از ملت می خواهند؛ از حزب و انقلابیگری و ولایت مداری و نظامی گری به شکلی است که هر کس در این سیکل معیوب باید به نحوی اخلاص خود را نشان دهد وگرنه غیرخودی است و حتماً باید از گردونه خارج شود که می بینیم برای اظهار ارادت دروغین میثاق با ولایت را برجسته می کنند.
هیچ حزبی در ایران با قانونی که برای احزاب نوشته شده نمی تواند استقلال داشته باشد، اولین و مهمترین دلیل همانا التزام به ولایت مطلقه فقیه است، چگونه می شود نظر تشکیلاتی مغایر با ولی فقیه داشت و در عین حال ادعای تحزب نمود.
با این اوصاف و یکدستی نابخردانه حاکمیت و جولان بی سوادان و کم مایگان و انزوای فرزانگان و نخبگان و مهاجرت دانشمندان ....و گسترش تملق و دروغ و ریا ....فساد سراسر یستم را فرا خواهد گرفت که اکنون سرطانی شدن ساختار در همه زمینه ها و همه ابعاد مشاهده می شود و اگر چاره ای جدی اندیشه نشود، سقوط حتمی است، فرمول خاصی هم نمی خواهد...خلاصه سقوط... یعنی سرکوب جامعه مدنی، اظهار ارادت و حامی پروری، فروپاشی اجتماعی، هرج و مرج و ..... بالاخره سقوط...
راه فقط اصلاح ساختارهای معیوب و آسیب رسان و تغییرات در ساختار قانون و همه پرسی است.
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

نهادی بس مسئول اما مجهول!

مهدی نصیری

یکی از مهمترین و موثرترین نهادهای حکمرانی در ایران دفتر و بیت رهبری است با دهها معاون و مدیر و کارشناس و کارمند. دیگر نهادهای حکومتی در برابر این نهاد خاضع و مطیعند و قدسیت رهبری که ناشی از یک سوء تفاهم و بلکه بدعت عجیب اعتقادی در مورد جایگاه دینی ولی فقیه با عنوان «نیابت خاص امام زمان» است، به مدیران و کارمندان این نهاد نیز سرایت کرده است! 
بسیاری از صاحب نظران مستقل که سالها در نظام، فعال و مدیر و صاحب منصب بوده اند، در مورد فروپاشی و به هم ریختگی قریب الوقوع نظام سیاسی، گمانه زنی هایی معتبر با شواهد فراوان ارائه می کنند و هشدار می دهند اما ظواهر حکایت از آن دارد که دستگاه رهبری به بقای نظام و جزیره ثبات بودن ایران (این تعبیری است که جیمی کارتر در فردا روزی (۱۰ دیماه) در سال ۵۶ در تهران درمورد نظام شاهنشاهی بر زبان آورد) اطمینان دارند، هر چند این احتمال نیز کاملا قابل اعتناست که این نهاد نیز به خطیر بودن اوضاع پی برده اما راه برون رفتی از آن نمی یابد و ترجیح می دهد راه گذشته را و لو با سقوط به قعر دره ادامه دهد، گویا درد این راهبرد از اعلام اشتباه و برگشت از مسیر غلط گذشته کمتر است!
در میان ناظران مطلع، این بحث وجود دارد که آیا این راهبرد رهبری ناشی از ضعف اطلاع وی از واقعیت امور است یا اطمینان (غیرقابل فهم برای ناظران) به درست و الهی و امام زمانی بودن روند کنونی حکمرانی است و یا ترکیبی از هر دو؟  اما هر کدام از این سه گزینه که باشد، مسئولیت معاونان و مدیران دستگاه رهبری که وظیفه اطلاع رسانی و تصمیم سازی برای آیت الله خامنه ای را دارند، در رسیدن نظام به این نقطه تیره و تار و بحرانی، غیرقابل انکار و اغماض است. 
در اوایل دهه هشتاد روزی در محوطه بیت و دفتر رهبری با یکی از روزنامه نگاران شاخص اصولگرا برخورد کردم که با دلخوری و نگرانی گفت الان در جلسه ای بودم که مسئولان دفتر گفتند برخی از گزارشها و اطلاعات را به رهبری منتقل نمی کنند چون باعث دپرس شدن و افسردگی ایشان می شود!
امام علی ع در عهد نامه حکومتی مالک اشتر به وی می گوید: «مالک! بین تو و مردم، حجابی جز صورتت نباید باشد». البته واضح است که در این دوران آنچه کار ارتباط مردم و جامعه با حاکمان را سامان می دهد رسانه های آزاد و نهادهای مدنی است که جایشان در ایران امروز خالی است اما با این وجود نقش وزارت دربار و دستگاه رهبری در این زمینه، بسیار حساس و مهم است. این نهاد می تواند با مهندسی اطلاعات و مدیریت ملاقاتها و دیدارها، مانع از درک درست رهبری از امور و یا عکس آن شود.
بسیار تفاوت وجود دارد بین این که ملاقات کنندگان عمومی با رهبری افرادی دست چین شده باشند که برای زیارت و سردادن تکبیرهای تایید آمیز به سخنان وی می روند یا آن که کسانی از متن مردم و همه اقشار و گرایشها به دیدار بروند و فرصت دیالوگ و پرسش و نقد را داشته باشند؛ چیزی که در تمام سالهای پس از انقلاب بسیار به ندرت و به طور ناقص اتفاق افتاده است. در دیدارهای خصوصی هم در حد بسیار بالایی این مهندسی و کنترل وجود داشته و بارها در مورد هر دو رهبر نظام شنیده شده است که بعضا کسانی که جرات و جسارت نقد صریح را یافته اند، در حین ملاقات و یا پس از آن مورد توبیخ و سرزنش اعضای دفتر واقع شده اند.
در هر صورت، معاونان و مدیران دستگاه رهبری ـ که اغلب سالیان طولانی در این نهاد مسئولیت دارند و کمتر تغییر یافته اند ـ در فردای جمهوری اسلامی و فروریختن ساختار سیاسی، که نمی دانیم یک سال دیگر است یا پنج سال دیگر اما به دلیل شواهد و سنتهای تاریخی و فکتهای عینی و میدانی و منطقه ای و داخلی و خارجی می دانیم که محتوم است، باید پاسخگوی مردم و جامعه باشند و توضیح دهند که چرا مسئولیت خود را در قبال جلوگیری از رسیدن نظام به نقطه سقوط که خسارتهای جبران ناپذیری بر ملت و سرزمین و دنیا و دین و حال و آینده آنان تحمیل کرد، انجام ندادند و وقتی که رهبری در سخنانش از قله ها سخن گفت به او زنهار ندادند که اکثریت ملت ـ به استثنای اقلیتی که تکبیرگویان در پای سخنان رهبری نمایندگان آنان هستند ـ وقتی این ادعاها را می شنوند مبهوت می شوند و هر چه به عرصه های مختلف جامعه می نگرد، جز بحران و دره نمی بینند.
اگر دفتر رهبری ترتیبی می داد که سخنان رهبری نه صرفا در حسینیه بیت و صدا و سیما با آب و تاب پخش می شد بلکه در ایستگاهها و واگنهای مترو نیز پخش و واکنش مردم دیده وضبط می گردید و به اطلاع خطیب محترم می رسید، شاید عمق فاصله نگاه رهبری و دستگاهش به امور با نگاه اکثریت مردم، روشن و بحرانی بودن اوضاع مکشوف می شد.
۹ دیماه ۱۴۰۲
https://t.me/nasiriiranabad
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

سخنان قابل تامل دکتر محمد محمدی ( حقوق دان ) در رابطه با این که نظام جمهوری اسلامی تابع قانون اساسی اداره می شود یا اینکه تابع فرمان یکنفر به اسم ولی فقیه :
« در قانون اساسی نوشته شده که حکومت تحت سلطه هیچ شخص و هیچ کس نیست
در زمان شاه مردم در اداره کشور نقش ظاهری داشتند ولی در این قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده که مردم نقش اساسی در اداره کشور دارند و اداره حکومت با رای و نظر مردم هست
باز تاکید کرده که مردم حاکم بر سرنوشت خویش هستند
در این قانون اساسی آمده که راهپیمایی و تجمع آزاد هست
آیا امروز این چنین هست ؟
نه ما فاصله گرفتیم ، طوری که مردم امروز هیچ کاره اند
در این قانون اساسی آمده که جمهوری اسلامی آمده تا برای شما یک اقتصاد صحیح و عادلانه درست کند
آیا امروز این چنین هست ؟
در قانون اساسی آمده رهبر در برابر قانون مانند سایر افراد کشور هست
امروز حکومت تحت قانون اساسی ضعیف است و حکومت تحت فرمان قوی هست
یعنی ما در مقابل هر سه قوه ، نهادهای موازی درست کردیم که تحت فرمان یک نفر هستند »
سخنان قابل تامل دکتر محمد محمدی ( حقوق دان ) در رابطه با این که در نظام جمهوری اسلامی اراده عمومی حاکم است یا اراده عمومی مورد نظر حاکمان نیست :
 
« وقتی صحبت از قانون می شود یعنی همان نظر اکثریت و اراده عمومی مردم
وقتی صحبت فرمان می شود ، فرمان فرد ملاک است
در فرمان ، عمومأ اینست که برای منافع عموم مردم نیست و برای حفظ قدرت خودش هست
آنجایی که فرمان هست و اراده حاکم هست ، قانون تاب تحمل ندارد
یعنی حتی قانون را در سیطره خودش می گیرد ، یعنی فرمان را بالاتر از قانون می داند
مردم سال 57 انقلاب کردند و با اراده مردم و رأی اکثریت جمهوری اسلامی را بوجود اوردند و تصور واقعی و مثبتی از یک حکومت دینی داشتند
حکومت عدل علوی خواست مردم بود
چون می گفتند در حکومت عدل علوی ، مسئولان آن ساده زیست هستند و می گفتند که همانند اقشار ضعیف جامعه زندگی خواهند کرد
مردم همین جوری این حکومت را انتخاب نکردند
می گفتند صالحان در رأس امور خواهند بود
در حکومت علوی رانت ، دزدی ، اشرافی گری و اختلاس نیست
مردم چنین تصوری از این حکومت داشتند »

سخنان قابل تامل دکتر محمد محمدی ( حقوق دان ) در رابطه با تفاوت جمهوری اسلامی با دیگر جمهوری های جهان :
« اصول حکومت جمهوری در دنیا مشخص هست
در حکومت های جمهوری ما مقام مادام العمر نداریم
این از اساس حکومت جمهوری به هرشکل که باشد ، هست
ملت در سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رای داد که مردم محور باشند و نه شخص
و قانونی که ملاک اکثریت هست ملاک باشد ،
مردم به حکومت فردی و فرمان رأی ندادند »

تاریخ_معاصرایران https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

انتخابات یا انتصابات..

یادداشتی از وحید اشتری

اینکه دغدغه بالابردن مشارکت دارید خوبست ولی کاش جرات کنید بعنوان یک بچه حزب‌اللهی بپرسید کدام نهادهای امنیتی با استعلام‌های شان سالهاست مفاسد را بر گرده این مردم سوار کرده‌اند.

جرات کنید بپرسید آدم‌های حر و مستقل با کدام استعلام‌ها و چجوری هر دور رد صلاحیت می‌شوند.

به ریشه ناامیدی مردم از انتخابات بپردازید و بپرسید دلیل کوتوله شدن هر دور مجلس نسبت به دور قبل چیست.
در مورد ساز و کار انتخابات در کشور و نقش نهادهای مختلف که آن را به یک رزمایش و مانور بی خاصیت تبدیل کرده  سوال‌های بنیادین بپرسید و یقه بانیان این وضعیت را بگیرید.

سراغ دانه درشت‌ها یقه سفید بروید وگرنه هربار یک سخنرانی در مورد مشارکت دیدید یک فعال رسانه‌ای بعنوان متهم در ذهن‌تان بیاید که هنر نیست.
از عملکرد آن بالایی‌ها که نقش مستقیم دارند بپرسید.
یک توئیت زن در جهت افزایش و یا کاهش مشارکت خیلی کار خاصی از دستش برنمی‌آید.
سراغ نخود سیاه نروید.

مگر دغدغه مشارکت و آبروی انقلاب را ندارید؟
مگر بچه شیعه نیستید؟
مگر به النصیحت لائمه المسلمین اعتقاد ندارید؟
خب با همین دغدغه مشارکت از خود رهبری در مورد انتصابات‌ مثلا در شورای نگهبان و نقش این ساختار غیر شفاف و غیر پاسخگو در ناامید کردن و کاهش مشارکت سوال بپرسید!

‏۴ دهه گذشت ۴۰ دهه دیگر هم بگذرد آیا یک کاشانی یک مصدق یک فاطمی و امثالهم از دل این ساز و کار بیرون خواهد آمد که بر آن صندلی سبزها تکیه بزند؟
این ساز و کاری که اسمش را انتخابات مجلس گذاشته‌اند چیزی جز خط تولید انبوه دلال و کارچاق‌کن است؟

در همین مجلس انقلابی کنونی که به زعم مسئولین صدر تا ذیل کشور گل سرسبد مجالس چند دهه اخیر است و می‌خواهد ساز و کارهای مملکت داری و نظامات مالی را شفاف کند خط دلالی و کارچاق کنی اینقدر پررنگ است که حتی از شفاف کردن آرای خودشان هم عاجزند.

بعد سوال از بنیان و اساس این روندها و فرآیندها و هرگونه تلاش برای اصلاح و شفاف کردن این نهادها و افراد و ساختارهای غیرپاسخگو اسمش شده سیاه نمایی و ضدیت با انقلاب و حتما دفاع از این افتضاحات تاریخی اسمش انقلابی گری و تزریق امید است!

#تاریخ_معاصرایران https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

محمد توسلی
پیش‌بینی بازرگان از جمهوری اسلامی

این حکومت اسلامی که شما دنبال آن هستید، نهایتا روحانیت حاکم خواهد شد و شرایط ما بسیار بدتر از شرایط امروز خواهد بود یعنی همون روزهای قبل از انقلاب و بیش از اون دین شما را هم از شما خواهند ربود.

این جمله کلیدی است که مهندس بازرگان در آبان ۵۷ مطرح می‌کند

#مهدی_بازرگان
#محمد_توسلی

جوش دریا

@montakhabsal

This comment was minimized by the moderator on the site

طنز هنرمندانه مجری صداوسیما از حجم و شدت خرابکاری مسئولان و روزهای خوش فراغت دشمن

کیا داوود اسفندیاری مجری و تهیّه کننده صداوسیما خطاب به مسؤلان می‌گوید؛ تعداد اقدامات و طرح‌های ویرانگر آن قدر زیاد و نفسگیر هست که اساسا مجالی به دشمن نمی دهد که دو تا طرح هم او اجرا کند
تا به خود می‌آییم چندین اقدام بحران‌ساز مسئولان ما را در برگرفته است؛ آلودگی هوا، نایاب شدن،مرغ، گوشت ۷۰۰ تومانی، ۵میلیاردی شدن خودرویی که قرار بود دولت به قیمت ۵ هزار دلار وارد کند،اختلاس ۳/۷ میلیارد دلاری، تورم ۵۰ درصدی بخاطر بی‌انضباطی دولت، کاهش دوباره دستمزد کارگران در بودجه و بهم ریختن اوضاع اهل کسب‌وکار با مالیات ۵۰ درصدی
جمله‌ای که مسئولان هر روز تکرار می‌کنندکه دشمن در صدد ایجاد نارضایتی در میان مردم انقلابی هست آخه برادر من شما اصلا با این اقدامات بحران‌ساز فرصت دادی دوتا کار هم
اون بکنه @khabariitel

This comment was minimized by the moderator on the site

انتقاد از اظهارات جنگ طلبانه گراهام علیه ایران

ویوک راماسوامی، نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اظهارات اخیر لیندسی گراهام سناتور هم حزبی خود درباره «حذف ایران از نقشه» را مشمئز کننده خواند و از آن شدیدا انتقاد کرد.

وی در حساب خود در شبکه ایکس نوشت: برای قرن ها دولتمردان آمریکایی «مرگ غیرنظامیان و جنگ به عنوان آخرین راه حل» را سبک می ‌شمارند. اکنون ما افرادی مثل لیندسی گراهام و نیکی #هیلی را داریم که افکاری درباره حذف ایران از نقشه دارند. این واقعا منزجر کننده است و چیزهای زیادی درباره نوع حزب جمهوریخواهی که آنها تلاش می‌کنند احیا کنند، به ما می‌گوید.

لیندسی گراهام سناتور ارشد آمریکایی اخیرا در یک برنامه تلویزیونی با اشاره به تحولات در غرب آسیا و حمله گروه های مقاومت به پایگاه های نظامیان آمریکایی و حملات انصارالله به کشتی های صهیونیستی در دریای سرخ خطاب به جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و لوید آستین رئیس پنتاگون گفته که واشنگتن از خود ضعف نشان ندهد و خط قرمزهای ایالات متحده برای حملات تلافی جویانه را روشن کند.

گراهام روز چهارشنبه در این برنامه تلویزیونی در شبکه فاکس نیوز گفت: بدون ایران، حوثی‌ها وجود ندارند. حوثی‌ها کاملاً توسط ایران حمایت می‌شوند. من الان شش ماه است که می‌گویم... ایران را بزنید. آنها میدان‌های نفتی در فضای باز دارند، سپاه پاسداران مقرهایی دارد که می ‌توانید از فضا ببینید. آن را از روی نقشه محو کنید./USA study
امتداد
@emtedadnet

This comment was minimized by the moderator on the site

فروپاشیِ کمونیسم و درس‌هایی که باید از آن گرفت

بیژن اشتری *

سی و دو سال پیش در چنین روزهایی اتحاد شوروی رسما فروپاشی خود را اعلام کرد. ثمره این فروپاشی ایجاد پانزده کشور مستقل بود.

نظام‌های سیاسی به شیوه های گوناگون فرو می پاشند.شیوه فروپاشی شوروی از درون بود هر چند عامل خارجی به صورت غیر مستقیم اثرگذار بود.

دلایل فروپاشی را می توانم فهرست وار برایتان ذکر کنم:

یک) سوق یافتن بخش اعظم بودجه و منابع کشور به سمت تولیدات نظامی و برنامه های فضایی و غفلت از تامین نیازهای ضروری مردم از قبیل غذا، مسکن و غیره.

دو) صرف بودجه های هنگفت برای ادامه جنگ افغانستان و حفظ پایگاه های نظامی در کشورهای اقماری و کمک های بلاعوض اقتصادی به کشورهای کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان که در مجموع منجر به ضعف شدید اقتصادی کشور و رشد نارضایتی در بین مردم شد.

سه) سربرآوردن قشر فاسدی از سیاستمداران که جز حفظ مناصب و امتیازات مادی انحصاری شان به چیز دیگری فکر نمی کردند.

چهار) فرسودگی ایدئولوژی حکومتی و بی اثر شدن ماشین پروپاگاندا به مرور زمان.

پنج) نفی اقدامات اصلاحی از سوی نظامیان و هسته سخت قدرت.گورباچف و یاران اصلاح طلبش تلاش زیادی کردند که با انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی نظام را از فروپاشی نجات دهند اما سران ارتش و اعضای گارد قدیم حاضر به پذیرش این اصلاحات نشدند و بر روش های سرکوبگرانه پیشین اصرار کردند.

شش) شکاف بین حکومت و مردم به حدی عمیق شد که اعتماد متقابل بین مردم و حکومت کاملا از بین رفت.این وضعیت منجر به حالت انقلابی شد به طوری که نه حاکمان می توانستند مثل سابق حکومت کنند نه مردم می‌خواستند مثل سابق از حکومت فرمان ببرند

هفت) بی اثر شدن ماشین سرکوب به نحوی که هزینه سرکوب برای حکومت بسیار بیشتر از هزینه تحمل اعتراضات عمومی شده بود.

من نمی‌توانم خوشحالی خودم را از فروپاشی کمونیسم بین‌الملل در سی و دو سال پیش ابراز نکنم. هر چه می‌گذرد مطمئن تر می‌شوم که کمونیسم چیزی جز شرارت مطلق نبوده و نیست.کمونیست‌ها حداقل باعث مرگ صد میلیون نفر در قرن بیستم شدند.

خطر کمونیسم البته همچنان باقی‌ست. امروزه کمونیست‌ها خود را سوسیالیست یا ترقی‌خواه یا پراگرسیو یا لیبرال می‌نامند بس که واژه کمونیست منفور شده. این نئوکمونیست‌ها چه بسا جنایت‌های استالین و پل پوت را هم محکوم کنند اما نباید فریب‌شان را خورد.

امروزه کمونیست‌ها در صحنه های نبرد تازه‌ای مشغول فعالیت هستند و هوادار حقوق اقلیت‌های جنسی و قومیتی و نژادی و غیره شده‌اند. پس باید حواسمان جمع باشد که در دام آنها نیفتیم.

ما ایرانی‌ها یک‌بار گول کمونیست‌های وطنی را خورده‌ایم و همین یکبار باید بار آخر باشد.

*مترجم کتاب‌های حوزه‌ی رژیم‌های سوسیالیستی و توتالیتر

@tahlilvarasad

This comment was minimized by the moderator on the site

امنیت ملی در خطر است: مهاجرت، عقب‌ماندگی فناورانه و خطر تکرار تجربه تلخ جنگ چالدران
محمد رهبری | منتشر شده در روزنامه هم‌میهن (https://hammihanonline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AA-9/11195-%D8%A7%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA)

مشهور است که در جنگ چالدران در زمان صفویه، عقب‌ماندگی تکنولوژیک و فناورانه ایران منجر به شکست سپاه ایران در برابر عثمانی شد. در این جنگ، سربازان صفوی با شمشیر و تیر و کمان می‌جنگیدند در حالی که ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره می‌برد. هرچند ایرانیان نیز با سلاح گرم بیگانه نبودند، اما به‌لحاظ کیفیت و تعداد، توان رقابت با ارتش عثمانی را نداشت.

در طول تاریخ، همواره تحولات فناورانه تأثیر شگرفی بر قدرت نظامی کشورها داشته است؛ آن دسته از کشورهایی که از فناوری و تکنولوژی برتری بهره‌مند بودند، استیلای بیشتری بر سایر کشورها و مناسبات منطقه‌ای و جهانی داشتند. یکی از مهم‌ترین دلایل برتری نظامی انگلستان در قرن‌های هجدهم و نوزدهم و آمریکا در قرن بیستم به همین پیشرفت و توسعه در فناوری‌های نظامی بازمی‌گردد. اکنون نیز کشورهایی که در عرصه فناوری‌های نوظهور نظیر هوش مصنوعی پیشتازند، نقش بیشتری بر مناسبات آینده جهان خواهند داشت.

اهمیت توسعه فناوری‌های نوظهور امری بدیهی است. قدرت نرم و سخت کشوری که از منظر فناوری از سایر کشورها عقب بیفتد، آسیب می‌بیند. اما شرط توسعه فناوری و عقب نیفتادن از سایر کشورها چیست؟ اولین، و چه‌بسا مهم‌ترین عامل در توسعه فناوری، منابع انسانی است. نیروی انسانی متخصص، باهوش و خلاق می‌تواند پیشران توسعه کشور باشد. خلاقیت در یک محیط آزاد شکوفا می‌شود. آیا بستر لازم برای حفظ منابع انسانی، ایجاد خلاقیت و استفاده از آن در ایران وجود دارد؟ وضعیت منابع انسانی در ایران چگونه است؟

پاسخ به این سؤال روشن است. نیروی انسانی تحصیلکرده، متخصص و باهوشی که می‌تواند پیشران توسعه کشور باشد، این روزها در حال مهاجرت از کشور است. این امر در حوزه علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی که آینده فناوری‌های جهان را شکل می‌دهند از همه محسوس‌تر است. بسیاری از متخصصان این حوزه یا تاکنون از ایران مهاجرت کرده‌اند و یا آنکه قصد آن را دارند.

چه عاملی محرک این موج مهاجرت در میان نیروهای متخصص است؟ شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همه در این وضع مؤثرند. این تصور غلطی است که نیروی متخصص فقط بخاطر درآمد بیشتر از ایران می‌رود؛ بلکه او از ایران می‌رود تا در محیطی آزادتر زیست کند، آینده پیش‌بینی‌پذیر داشته باشد، ثبات اقتصادی داشته باشد، برای وصل شدن به اینترنت و استفاده از آن دچار مشکل نباشد و مدام دولت در زندگیش مداخله نکند. مجموعه این عوامل در افزایش میل به مهاجرت مؤثر است.

روند مهاجرت، همین حالا بسیاری از جامعه‌شناسان و اقتصاددانان را نگران کرده است. اما هر آن کس که دغدغه «امنیت» ایران را دارد و وظیفه پاسداری از مرزهای ایران را دارد هم باید چنین نگرانی داشته باشند. این روند مهاجرت که ناشی از شرایط عمومی کشور است، فقط به اقتصاد و صنعت آسیب نمی‌زند بلکه به توانمندی دفاعی ایران هم آسیب خواهد زد. در فقدان نیروهای متخصص و با انگیزه، اختلاف فناورانه ایران با کشورهای مختلف، حتی همسایگانی که در این حوزه سرمایه‌گذاری می‌کنند، روز به روز بیشتر خواهد شد.

روند تحولات فناورانه و توسعه هوش مصنوعی به سمتی است که ممکن است یک جهش بزرگ ایجاد کند و منجر به افزایش فاصله میان کشورها شود. ایران در حال حاضر در بهترین حالت، مصرف‌کننده فناوری‌های جدیدی است که در دسترس عموم است؛ حال آنکه رقبای منطقه‌ای ایران در این حوزه سرمایه‌گذاری‌های کلانی کرده‌اند تا صرفا نقش مصرف‌کننده نداشته باشند؛ آن‌ها حتی در تلاشند تا بسیاری از ایرانیان متخصص را هم جذب کنند و این در حالی است که در ایران تلاش روشنی برای حفظ این متخصصان دیده نمی‌شود.

تداوم این وضعیت کشور را در معرض انواع تهدیدات خارجی قرار خواهد داد. این شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که منجر به خروج نیروهای متخصص از ایران شده، یک تهدید ملی برای ایران است و می‌تواند امنیت ملی ایران را به مخاطره بیندازد. اگر تا پیش از این نیروهای سیاسی و فعالان مدنی نگران این وضعیت بودند، اکنون کسانی که دغدغه امنیت دارند نیز باید نگران تداوم این وضع باشند و برای تغییر آن بکوشند. آن‌ها نیز برای حفظ امنیت ایران و مرزهای آن، باید خواهان آزادی بیشتر، ثبات اقتصادی بیشتر، اینترنت در دسترس و ارتباط بهتر با جهان باشند تا فرایند مهاجرت کند شود.

سرانجام جنگ چالدران برای ایرانیان بسیار تلخ بود و منجر به از دست رفتن بخش وسیعی از خاک ایران شد. عقب‌ماندگی ایران در حوزه تکنولوژی، باز هم می‌تواند سرانجام تلخی داشته باشد. این عقب‌ماندگی ریشه در وضعیت فعلی دارد که باعث خالی شدن کشور از منابعش، از جمله نیروی انسانی متخصص می‌شود؛ هر کسی به تغییر این وضع نیاندیشد، در اصل به حفظ امنیت ایران بی‌توجه است حتی اگر در ظاهر شعار امنیت دهد. @MohammadRahbari

This comment was minimized by the moderator on the site

نگاه تحلیلگران: دین، روحانیت و اغواگری انقلاب

محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد فلسفه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

روحانیت با پیروزی انقلاب به میدان پرمخاطره یک آزمون تاریخی قدم گذاشت: پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی. امروز نتایج این آزمون هویدا گشته و در ترسیم سرنوشت سیاسی نقش‌آفرین خواهد بود.

لیبرالیسم سیاسی بر جدایی قلمرو سیاست از امر معنوی استوار شده است. اما هم در نظر و هم در عمل، سودای این پیوند وجود داشته است. دولت مدرن در اروپا حاصل عقب‌نشینی کلیسا از سازمان سیاسی بود.

رویدادهای سیاسی، آثار بزرگ فیلسوفان مغرب زمین و فرهنگ مردم غرب، دست در دست هم دادند تا به‌نحوی تازه سازمان قدرت را با الگویی تازه از معنویت آشتی دهند.

هابز دولت مدرن را لویاتان یا خدای میرا نامید. فرض بر این است که فرد هبوط کرده به زمین، الوهیت مبتنی بر وجود خداوند را از دست داده و با همیاری دیگران تلاش می‌کند یک الوهیت تصنعی بنا کند.

دولت الوهیت تصنعی و انسان ساخت است. باید آن را پاس داشت و به‌مثابه خدای روی زمین آن را محترم شمرد. روسو اراده عمومی را جانشین الوهیت از دست رفته کرد. از یک دین مدنی سخن گفت و سازمان سیاسی را به یک بارگاه قدسی تشبیه کرد. قوانین جانشین شریعت شدند و صدای مردم به مثابه صدای خداوند دائر مدار حیات سیاسی شد.

سلطه مشروع به شرط جمع میان معنویت و سلطه اقتدار آفرین است. این اتفاق در مغرب زمین نیز چندان نپایید. در قرن نوزده با ظهور ناسیونالیسم و شکل‌گیری دولت ملت‌ها به اوج خود رسید اما تا نیمه‌های قرن بیستم بیشتر دوام نیاورد.   

در ایران اما دولت مدرن نتوانست سلطه را با معنویت جمع کند. از مشروطه به این‌سو، با دو قطب مواجه بودیم: اول، پادشاه که امکان اعمال سلطه داشت اما بهره‌ای از معنویت نداشت و دوم، روحانیون که واجد معنویت بودند اما امکان اعمال سلطه دست‌کم به شکل سیاسی آن را نداشتند.

روحانیون دهه‌های متمادی، پناهگاه معنوی مردم شدند. توسعه بی‌توازن و شتاب‌ناک دوران پهلوی، گرداگرد روحانیون هاله‌ای از معنویت و اصالت نقش زد. مساجد و حسینیه‌ها مثل بناهایی امن در طوفان بلا به مردم پناه می‌دادند.

روحانیون در جایگاه قدیس نشسته بودند. آنها در متن زندگی مردم حاضر بودند و تکاپوهای روزمره آنها را با حس معنوی توام می‌کردند. اغلب بی‌اعتنا به سیاست بودند، از حوادث روزمره جهان مادی بی‌خبر بودند. دقیقاً همین ویژگی آنها را نزد مردم به کانون‌های معنویت تبدیل کرده بود.

ظهور اسلام سیاسی ذهنیت جمعی مردم ما را از اواخر دهه۱۳۳۰ تحت تاثیر قرار داد. رویای پیوند میان سلطه و معنویت جان گرفت. این رویا تنها منحصر به مخالفین نظام پهلوی نبود. از اوایل دهه پنجاه مشاوران دربار نیز تلاش کردند این امکان را بیازمایند.

انقلاب اما آزمون این امکان را به مخالفین و به‌خصوص به روحانیت سپرد.
حاصل این آزمون پس از چهل و اندی سال نشان می‌دهد پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی در این دیار ناممکن است.

چهره کاریزماتیک آیت‌الله خمینی برای مدت معدود این امکان را به وجود آورد، اما تاریخ نشان داد سلطه سیاسی در این دیار معنویت‌پذیر نیست. سازمان سلطه معنویت زداست. امر معنوی را دود می‌کند به هوا می‌فرستد.

تاریخ اغواگر بود. آزمون شگفتی پیش پای روحانیت و مردم قرار داده بود. معدود روحانیونی متوجه وجه اغواگر تاریخ شدند. آیت‌الله منتظری در این شمار بود. آنها با شعار لزوم استقلال روحانیت سعی کردند پای از این اغوای پرمخاطره تاریخی بیرون بکشند و خود و نظام روحانیت را نجات دهند. اما موفق نشدند.

روحانیت خود و تا حد فراوانی دین را به خواست سلطه سیاسی سپرد و از ایفای نقش به مثابه کانون معنویت عاری از سلطه بازماند.

امروز با یک قدرت سیاسی نیرومند مواجهیم که دست‌اش از معنویت تهی است و مردمانی که در آشوب حوادث و قدرت بلامنازع سیاسی، پناهگاهی برای کسب معنا و معنویت ندارند.

@javadrooh

This comment was minimized by the moderator on the site

احمد زیدآبادی

اگر روحانیت به عنوان واسطه خدا و انسان نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟؟؟
و آیا اساساً انسان برای ارتباط با خدا ،احتیاج به دلال دارد؟؟؟
روحانیون که در چهل سال گذشته بر اریکه قدرتِ مطلق نشسته و همه ارکانِ نظامی و سیاسی و تبلیغاتی و پول و سرمایه و ...را در اختیار داشته‌اند چه دستاوردی برای ایران و ایرانی داشته‌اند؟؟؟
آیا اخلاقِ ایرانیان بهتر از قبل شده است؟!
آیا فقر و فحشاء و بزهکاری و بیکاری کمتر از قبل شده است؟؟؟*
آیا فساد و غارتِ منابعِ ملی کمتر شده است؟؟؟*
آیا روحانیون بنا بر ادعائی‌که دارند ،ساده زیست و بی رغبت به حکومت و حکمرانی و قدرت و ثروت بوده‌اند؟؟؟*
آیا روحانیون موجب گسترش و توسعه علم و دانش و فرهنگ و هنر و اخذ آبرو برای ایرانیان در جهان شده‌اند؟؟؟*
آیا روحانیون اقتصاد و معیشتِ ایرانیان را بهتر کرده اند؟؟؟*
چرا مشکلاتِ روانیِ مردم ایران در رده اول جهانی است؟*
یا قوه قضائیه‌ی ایران ، ملجاء و پناهگاهِ مردم برای برقراری عدل و انصاف شده است؟؟؟*
آیا مسئولینِ حکومتِ ایران که از فیلترهای متعدد تفتیش عقایدِ حکومتی رد شده‌اند ،اهل مافیا و فساد نیستند و همگی کارآمدند؟؟؟*
محیط زیستِ ایران در دورانِ حاکمیتِ روحانیون به کجا رفته است؟؟؟*
آیا ایرانیان در چهل سال حکومتِ روحانیون، هرگز فریادی را از آنان در پاسداری و برای احقاق حقوق خود شنیده‌اند؟؟؟*
ثمره صدها نهادِ فرهنگی وصدها هزار روحانی که از هزاران میلیارد بودجه ملی می‌خورند و می‌نوشند و زاد و ولد می‌کنند چه بوده است؟؟؟*
آیا دستاوردی هم در جهتِ ارتقای معنوی و مادی مردم ایران داشته است؟؟؟*
حاصل خون ۲۵۰/۰۰۰ شهید و نزدیک به یک میلیون جانباز و آزاده و خانواده‌های متلاشی شده آنان تاکنون چه بوده‌است؟؟؟*
روحانیونِ بلند پایه در کجا و چگونه زندگی می‌کنند و فرزندان آنها در چه‌حالی هستند؟؟؟*
چنانچه از دین برمی‌آید ، جیره‌خوری و کسبِ درآمد از راه دین مکروه و شاید حتی حرام است!*
پس روحانیون چگونه و با چه درآمدی زندگی خودرا می‌گذرانند؟؟؟*
آیا آنها تولیدکننده هستند؟؟؟*
آیا آنها کار می‌کنند؟؟؟*
می‌گویند در ایران بین سیصد تا هشتصد هزار آخوند وجود دارد، به‌راستی اگر آنان نباشند، چه اتفاقی برای مردم می‌افتد؟؟؟*
چندی‌ست که تمامی حوزه‌ها و زیارتگاه‌ها و مراسم عبادی و...مرتبط با روحانیت تعطیل شده‌است ،چه‌کسی کمبودِ آن را حس کرده‌است؟؟؟*
چرا ادعاهای آنان و درس‌های ۱۴۰۰ ساله‌شان کارساز نیست؟؟؟*
مقایسه کنید با اینکه اگر امروز ما فقط پرستاران و پزشکان را نداشتیم ،چه می‌شد؟؟؟*
نتیجه اینکه حضور روحانیون در همه‌جا موجب ویرانی و فساد و بدبختی بوده ،ولی عجیب اینجاست که مردم نمی‌خواهند حقیقت را ببینند و کماکان می‌خواهند در منجلاب خرافات دست و پا بزنند!*
تاریخ نشان می‌دهد بدونِ حضورِ روحانیون و آخوند ، بشر می‌تواند بسیار آسوده‌تر و بهتر و زیباتر زندگی کند و جوامع به رشد و تکاملِ بیشتری دست یابند!*
کمی بیشتر بی‌اندیشیم...!*
برای رفعِ کرونا هم در ایران ،شستن دستها جواب نمی‌دهد!*
باید مغزها را شست!*
و چه جوری ما طی 45 سال به جای قابوس با کابوس مواجه شدیم؟!*
ثروتمندترین کشور دنیا با بیشترین منابع دنیا با سرمایه اجتماعی قشر جوان را به یکی از فقیرترین با بی‌ارزشترین پول و ناامیدترین مردم دنیا تبدیل نمودن عجب هنری می‌خواهد!*
زنانی که زمان رضاشاه به اجبار هم راضی نمی‌شدند چادر از سر بردارند را تبدیل کرده‌اند به محرک‌ترین و پر آرایش‌ترین دنیا ،که با زور هم راضی به رعایت حجاب نیستند!*
واقعاً چه هنر زیبائی!*
معتقدترین مردم شیعه دنیا را تبدیل کردند به بی‌اعتقادترین مردم که حتی یک کلمه در مقابلشان نمی‌توان از دین و خدا پیغمبر و امام زمان سخن گفت ،واقعاً هنر می‌خواهد!،،،،،*  احمد زید ابادی

This comment was minimized by the moderator on the site

شکست اولین مناظره انتخاباتی
ابراهیم ناظمي روزنامه نگار:
شماره ۵۱۵
سیمای جمهوری اسلامی ایران به خود زحمت داد و در اولین قدم از انتخابات و به دنبال سخنان اخیر مقام رهبری در سوم دی ماه، مناظره‌ای ترتیب داد، در شبکه خبر بین حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان و محسن هاشمی رفسنجانی فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی رحمت الله.
در این مناظره قرار بود پیرامون انتخابات صحبت شود.
صرف نظر از اینکه سیمای جمهوری اسلامی ایران هیچ اطلاع رسانی هم قبلا درباره برگزاری این مناظره نکرده بود و در عین حال، برگزاری مناظره تعجب بینندگان سیما را برانگیخت و هر کس پیش خود فکر کرد که چطور سیما به خود قبولانده که بین دو تیغه قیچی سیاسی یعنی افراد فوق الذکر مناظره برگزار کند.
با این حال مناظره مقارن ساعت ۲۲ شب یکشنبه سوم دی ماه برگزار شد و حتی بسیاری از بینندگان را مشتاق کرد که آن را ببینند اما در سوالات اولیه،  مجری برنامه سعی کرد اعصاب محسن هاشمی را به هم بریزد و او را بایکوت کند ولی محسن هاشمی که اتفاقاً با حوصله تمام و منطق گفتگو و با پیشگیری از انحراف موضوع مناظره و مصاحبه پیرامون انتخابات پیش می‌رفت صدا و سیما را ناچار از قطع و حذف مناظره کرد و با یک دروغ که ادامه برنامه را در شبکه دو مشاهده کنید مردم و بینندگان را سر کار گذاشت و از ادامه پخش مناظره صرف نظر نمود !!
در این مناظره ابتدا حسین شریعتمداری شروع به سخن گفتن کرد و در همان ابتدای سخنانش و در سکوت محسن هاشمی رفسنجانی تکه کلام های از آیت الله هاشمی رحمت الله و دکتر روحانی و جهانگیری بیان کرد که اصلاً در مسیر هدف مناظره برای انتخابات پیش رو نبود و محسن هاشمی هم با اینکه سعی می‌کرد اصل مناظره را به مسیر انتخابات برگرداند اما با طرح مسائل نامربوط از سوی شریعتمداری مسیر مناظره کمتر از۱۵ دقیقه‌ای به انحراف رفت.
در این میان محسن هاشمی مطالبی در خصوص عملکرد شورای نگهبان بیان کرد و گفت: این شورا به گونه‌ای عمل می‌کند که انتخابات فقط جنبه زینتی داشته باشد و برای رأی اکثریت هدف گذاری نمی‌کند و مشروعیت را با مقبولیت که آن هم به پسند خودشان باشد دنبال می‌نمایند.
حسین شریعتمداری نیز با مثال‌هایی گفت: طریق کار شورای نگهبان را که ما در کشور داریم در همه کشورها وجود دارد و نمونه هایی را برشمرد و منتسب نمود به برخی از کشورها که در آن کشورها هم رأی مردم ملاک عمل نیست و آخرین تصمیم ها با حاکمیت است !!
با این وصف باید پرسید سیمای جمهوری اسلامی که تماماً زیر نظر شورای نظارتی منصوب از سوی مقام رهبریست چرا نتوانست حتی یک روز و حتی با یک برنامه توصیه‌های سوم دی ماه ۱۴۰۲ آیت‌الله خامنه‌ای را عملی سازد این نشان می‌دهد که جناح حاکم همیشه می‌خواهد خارج از قواعد حقوقی و سیاسی به بازی خود ادامه دهد و به قول سید محمد خاتمی در درون نظام براندازی دنبال می‌شود و انگ آن را به منتقدان و معترضان داخلی و خارجی می‌چسبانند.
ناگفته نماند که آنچه امروز در میان مردم مطرح است اینکه مردم از پرداختن به موضوع انتخابات به شدت پرهیز می‌کنند و می گویند ما امسال انتخابات نداریم !!
حتی در باره همین مناظره با هریک از افراد صاحب نام تماس گرفتم تا نظر آنان را جویا شوم همه به اتفاق گفتند ندیدیم و تلویزیون نگاه نمی کنیم !!
https://t.me/abrahim2441

This comment was minimized by the moderator on the site

وحید اشتری نوشت (https://t.me/joushedarya)

تقریبا روزی نیست که گوشی را باز کنم و مردم یک شهر یک سری مطلب از ظلم جدید اوقاف نفرستاده باشند.

ایندفعه امام جمعه و حوزه علمیه استهبان در دادگاه، اوقاف را محکوم کرده‌اند ولی اوقاف به حکم دادگاه تمکین نمی‌کند و موقوفه را پس نمی‌دهد؟(اینجا (https://t.me/ghabl_enghelab/3152))
چطور چنین غول بی شاخ و دمی درست شد؟

‏در موضوع قزوین هم اصل مطلب این بود که یک متولی توانسته بود در دادگاه اوقاف و متصرف غیر قانونی موقوفه را محکوم کند و اینها به حکم دادگاه تمکین نمی‌کردند.

بعدها که حمایت عجیب و غریب اوقاف از یک متصرف غیرقانونی واکاوی شد کاشف بعمل آمد که عروس رئیس اوقاف در آنجا ذینفع است.

این نامه‌ای که ضمیمه کردم هم متن عجیبی است.(اینجا (https://t.me/ghabl_enghelab/3152))

آقای خاموشی رسما خطاب به نمایندگان مجلس نوشته که در مورد موقوفات، تصویب تحقیق و تفحص توسط نمایندگان مردم موضوعیتی ندارد و نیاز به اذن رهبری دارد لذا محترمانه تاکید کرده پاسخی به سوالات‌تان نمی‌دهیم.

اوقاف_گیت
وحید_اشتری

جوش دریا

پ.ن. (https://t.me/joushedarya)
ویدئوی اعتراضی، سخنرانی حجت الاسلام انجوی‌نژاد، درباره پرونده زمین خواری (اداره اطلاعات و قوه قضاییه) در قزوین است و به جهت مشابهت در مسأله فساد[ی که اصلا سیستماتیک نیست!] به مورد بالا پیوند خورده است.

This comment was minimized by the moderator on the site

سبحانی: تمامیت ارضی ایران زیر سؤال رفته و دولت رئیسی جدی نمی‌گیرد

محمدعلی سبحانی - سفیر پیشین ایران در قطر، لبنان و سوریه
وزیر امور خارجه روسیه گفته بود که «ما در مذاکرات تنظیم بیانیه پایانی نشست مراکش به صراحت احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی را مورد توجه قرار دادیم».
مفهوم حقوقی این بخش از بیانیه که به آن توجهی نمی‌شود این است که آنچه درباره جزایر سه‌گانه از زبان لاوروف عنوان شده، مربوط به حق حاکمیت و تمامیت ارضی ایران نیست و لاوروف با این حرف در حال دفاع از آن بیانیه است.
معتقدم دولت، چه رئیسی باشد یا روحانی یا هر دولت دیگری و به تبعش وزارت امور خارجه، شورای عالی امنیت ملی و دیگر نهادهای اجرائی باید دست به کار شوند؛ چون امارات دارد موضوع را جدی پیش می‌برد.
دولت رئیسی به هر دلیلی، چه تمایل به تداوم رابطه با روسیه باشد یا هر دلیل دیگری اکنون موضوع را آن‌طور که باید جدی نگرفته است.
هم در تیر‌ماه و هم در نشست مراکش، دولت سیزدهم فقط به احضار سفیر و کاردار روسیه و مواضع انتقادی علیه مسکو بسنده کرده است؛ اینکه نشد جواب؛ این نشد راه‌حل؛ این نشد راهکار؛ این نشد مدیریت کشور.
این موضوع باید در فضای رسانه آن‌قدر تکرار و تحلیل شود که وزارت امور خارجه، شورای عالی امنیت ملی، دولت و دیگر نهادها بالاخره یک واکنش قاطع از خود نشان دهند.
باید این موضوع برای همیشه تعیین تکلیف شود؛ چون مسئله به‌شدت راهبردی است. حق حاکمیت و تمامیت ارضی ایران زیر سؤال رفته است؛ این چیز کمی نیست؟
دوستان به دلیل علاقه شدید به رابطه با روسیه و چین در مقابل این کشورها مسئله را آن‌طور که لازم است، جدی نگرفته‌اند.
مسئله تمامیت ارضی در میان است؛ آن‌هم در منطقه به‌شدت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک جزایر سه‌گانه که در یک منطقه راهبردی و در مرکز شاهراه حمل‌ونقل انرژی جهان قرار دارد.
به‌هیچ‌عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید کوتاه آمد. باید روسیه را نقره‌داغ کرد. باید چین، ژاپن و هر کشوری که این ادعا را تکرار کند یا از آن حمایت کند، نقره‌داغ کرد.
اگر همین رویه دولت سیزدهم در حوزه سیاست خارجی کماکان در دستور کار باشد، به شما قول می‌دهم که در آینده دوباره شاهد این موضوع خواهیم بود و امارات متحده عربی با وارد‌کردن دیگر کشورهای فرامنطقه‌ای، موضوع حق حاکمیت بر جزایر سه‌گانه کاملا ایرانی را پیش خواهد کشید./شرق
@rasadkhabar

This comment was minimized by the moderator on the site

رعایا دست بجنبانید که ارباب حکم‌ رانده است.
ناصر دانشفر
حضرت آقا در سخنرانی دیروز خود فرموده‌اند: «همه کسانی که مخاطبانی دارند، وظیفه دارند مردم را به انتخابات دعوت کنند. علمای اعلام، اساتید دانشگاه، اساتید حوزه، صدا‌وسیما، مطبوعاتی‌ها، جوان‌ها، افراد در داخل خانواده، این‌ها همه می‌توانند منادی انتخابات باشند. مردم را، مخاطبان خودشان را به انتخابات دعوت کنند. انتخابات آن وقت، انتخابات پرشوری خواهد شد.»
خود کرده را تدبیر نیست، ما که با انقلاب ۵۷ تکلیف را به جای قانون نشاندیم، ما که رسم مرید و مرادی را باب نمودیم، ما که به اشارتشان بی هیچ چون و چرایی به سر دویدیم و ما که یادمان رفت اینها موکل مایند نه مولا و آقایمان، مدتهای مدید با پشتیبانی و حمایت از شیوهٔ زمامداری عهد دقیانوس اینان، طوقی به گردن خود انداختیم که برای برداشتن آن باید تاوان سنگینی بدهیم.
رهبر معظم ما قبول داریم که پیوسته اشتباه کردیم و هر چه که حضرتعالی دایرهٔ خودی‌ها را محدود و محدودتر نمودید، باز برای بهره گرفتن از روزنه‌های تنفس در پای صندوق رأی حاضر شدیم و در این مسیر نه فقط به گزینه‌های دست سوم و چهارم جامعهٔ اصلاحات که به امثال روحانی با سبقهٔ روحانیت مبارز و راست مدرن نیز رأی دادیم. به این هم بسنده نکردیم که مدتها از این کنش خود دفاع کرده و به انتخاب بد خودمان فخر فروختیم.
بله جناب خامنه‌ای خود می‌دانید که رأی ما به خاتمی و مجلس ششم نه برای امتثال امر حضرتعالی که اتفاقاً برای مخالفت با شخص شما به صندوق انداخته شد. در آن برهه گمان داشتیم که از این نظام ولایت محور امکان ظهور یک حکومت مردم‌سالار وجود دارد. اما شما با قدرت بی‌بدیل سپاه و بسیج و با بهره گرفتن از ثروت و دارایی‌های ما مردم، به تک‌تک‌مان ثابت کردید که کور خوانده‌ایم.
با مهندسی آرا در سال ۸۴، سیمای بدون رتوش حکومت اسلامی را در مرعی و منظر خلایق قرار دادید. پا را از این نیز فراتر نهاده، با بی‌آبرو کردن یار غارتان و حذف آخرین فردی که در تصاحب جایگاه رهبری نقش اساسی داشت، برای همگان روشن ساختید که در حفظ قدرت با بنی‌بشری رودربایستی ندارید.
با کلید خوردن جنبش سبز و اعلام جنگ در آن جمعهٔ کذایی، تکلیف خلق‌الله را معین نمودید و مشخص فرمودید که زین پس سزای معترضان جز گلوله نیست. اما خوش‌خیالی ما را پایانی نبود و بارها و بارها از همان سوراخ گزیده شدیم. آنقدر مردم را به خاطر انتخاب فرد یا افرادی که خود اجازهٔ گزینش آنها را داده بودید، در مضیقه قرار دادید و تنبیه نمودید که بالاخره ملت ایران عطای این طریق کنشگری را به لقایش بخشیدند.
حضرت‌آقا دو سال پیش تعارف را کنار گذاشتید و در یک نمایش مضحک آسید ابراهیم را روانهٔ پاستور نمودید. در بوق و کرنا کردید که چون مجلس انقلابی‌تان شق‌القمر خواهد کرد. اما نتیجه این شد که به جمعیت فقیر کشور به یک‌سوم افزون گردید و حالا بیش از ۶۰ درصد مردم زیر خط فقر کمر خم کرده‌اند.
حالا من مانده‌ام که روی سخن شما به کدام عالم دینی، استاد دانشگاه، اهل رسانه و دیگر کنشگران سیاسی کشور است که دل و دماغی برایش باقی مانده و دلیلی برای ترغیب مردمان به حضور در انتخابات داشته باشد.
رهبر معظم فرموده‌اید: «اگر مشارکت ضعیف باشد مجلس ضعیف خواهد شد، مجلس ضعیف توانایی کامل برای رفع مشکلات نخواهد داشت. اگر میخواهیم مشکلات برطرف بشود باید مشارکت را بالا ببریم، این وظیفه‌ی همه است. هر که میخواهد مشکلات کشور برطرف بشود راهش این است.» در درستی بخش نخست سخنتان تردیدی نیست، اما من مانده‌ام که چگونه توانستید قسمت دوم این جملات را بر زبان جاری کنید؟ ثمرهٔ مجلس انقلابی‌ و رئیس‌جمهور منصوبتان چه بوده که حالا مردم را امر به مشارکت در انتخابات برای شکل دادن مجلس خالص‌خالص می‌نمایید؟
جناب خامنه‌ای قطعاً در جریان هستید که شکر خدا اینبار از ماهها پیش برای آنکه منویات حضرتعالی جامهٔ عمل بپوشد، همهٔ تمهیدات لازم را فراهم نموده‌اند. تنها من پیشنهاد می‌کنم برای اعلام نتایج انتخابات و دستکاری بهینه در آمار و ارقام از جناب اوجی کمک بگیرید تا همه چیز ختم به خیر شود و این شوی تبلیغاتی به بهترین شکل ممکن برگزار گردد، اما یقین داشته باشید که دوران فتوی و حکم فقها به سرآمده است.
جناب خامنه‌ای، من به عنوان یکی از شهروندان یاغی در برابر اوامرتان، با صدای بلند اعلام می‌کنم که از فرمانتان سرپیچی کرده و نه تنها در انتخابات شرکت نمی‌کنم که به احدی‌الناسی در این باب توصیهٔ مد نظر شما را نخواهم کرد.
عزت زیاد
https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww

This comment was minimized by the moderator on the site

سعید شریعتی

پیامدهای رویکرد خالص‌سازی

شرق-محمد جعفری: روند «یکدست‌سازی» و به تعبیر برخی، خالص‌سازی در ساختار قدرت اجرائی این روزها شدت گرفته است و در این راه ظاهرا از هیچ حوزه‌ای عقب نمی‌نشیند. یکدست‌سازی به نوعی از حواشی انتخابات در کشور و از سال ۹۸ خود را به وضوح نشان داد و روند حذف هر کسی که در این رویکرد جایی نداشت، به شکلی بی‌محابا کلید خورد و خیلی زود از ناحیه برخی جریان‌های سیاسی که طعم شیرینی فقدان رقیب زیر زبانشان مزه کرده بود، به ایستگاه انتخابات ریاست‌جمهوری رسید. سعید شریعتی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت و فعال سیاسی اصلاح‌طلب در گفتگویی به بررسی ابعاد رویکرد موسوم به «خالص‌سازی» پرداخته که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید:

وضعیت در رهگذار دو دهه-حد فاصل سال‌های ۷۷ تا ۹۷- به جایی رسیده است که برخی جریان‌های سیاسی به‌صراحت عنوان می‌کنند که ما به دنبال یکدست‌سازی حکومت هستیم. یکدست‌سازی حکومت بر این مبنا، یعنی حاکمیت یگانه‌ای که مشروعیت خود را-به تفسیر مبدعان آن-از ناحیه مردم نمی‌گیرد. مبانی این نگرش در بدنه کارگزاران و ساختار، بدل به‌عنوانی چون «خالص‌سازی» می‌شود. البته بشخصه علاقه‌ای برای به‌کار‌بردن این واژه که به‌نوعی بار مثبت دارد، ندارم.

به نظر من، چهره‌ای به مانند علی لاریجانی هم به‌حدی توجه داشته که این واژه را به‌طعن و کنایه به‌کار برده است؛ اگر نه، نه خلوص، نه اخلاص و نه مخلصی در این وضعیت شاهد نیستیم. البته سعید حجاریان با روحیه طنازی خود، توصیف جالبی از این رویکرد داشته و می‌گوید که بعد از خالص‌سازی، فرایند مخلص‌سازی و سپس خلاص‌سازی به‌وقوع می‌پیوندد. با این حال به‌نظر من، این «خالص‌سازی»، نوعی تجهیز نیروهای وابسته و مطیع است؛ وگرنه نیروهای خالص، نیروهای لزوما مطیعی نیستند و اطاعت به معنای خلوص نیست.

این فرایند به سمتی رفته که انتخابات به‌عنوان ابزار مهم سویه مشروعیت‌ساز نظام جمهوری اسلامی، کم‌کم از انتخابات با اهمیت مشارکت بالا به سمت برگزاری انتخابات-با هدف نتیجه مطمئن-نیل پیدا کرده است. لذا شاهد هستیم که نظارت استصوابی در اعلی درجه خود به‌کار گرفته شده و آقایان، کاندیداها را احراز صلاحیت یا به‌قول خودشان خالص‌سازی می‌کنند و در‌نهایت نیز یک رأیی در صندوق‌ها از سوی هوادارانشان ریخته می‌شود.

این فرایند یکدست‌سازی از حذف هر منتقد و مخالف نسبت به سیاست‌های حاکم آغاز می‌شود و وقتی که کم‌کم نهادهای اجرائی تصفیه شد، شروع به تصفیه جامعه مدنی و نهادهای آن، مانند اتاق بازرگانی، کانون وکلا، سازمان نظام پزشکی و امثالهم می‌کند.

بعد از این مرحله، روند فوق وارد حریم خصوصی مردم می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، هیچ حد یقفی برای این رویکرد متصور نیست و شاهد هستیم که در حوزه سبک زندگی مردم ورود کرده است و هر‌جا اطلاعات شخصی ملت باشد را از امان دور می‌کنند.

این رویکرد به درازمدت نخواهد کشید! این روش اصلا به درازمدت نخواهد کشید. شما ببینید در این پنج سال-از سال ۹۷ تا کنون-، حجم مشکلاتی که کشور از سر گذرانده چه میزان بوده و بر همین اساس من تصور نمی‌کنم که این رویکرد به درازا بکشد.

ادامه متن کامل اینجا
@sokhanranihaa
@emtedadnet

This comment was minimized by the moderator on the site

جواد کاشی

دین، روحانیت و اغواگری انقلاب

روحانیت با پیروزی انقلاب به میدان پرمخاطره یک آزمون تاریخی قدم گذاشت: پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی. امروز نتایج این آزمون هویدا گشته و در ترسیم سرنوشت سیاسی نقش‌آفرین خواهد بود.
لیبرالیسم سیاسی بر جدایی قلمرو سیاست از امر معنوی استوار شده است. اما هم در نظر و هم در عمل، سودای این پیوند وجود داشته است. دولت مدرن در اروپا حاصل عقب نشینی کلیسا از سازمان سیاسی بود. رویدادهای سیاسی، آثار بزرگ فیلسوفان مغرب زمین و فرهنگ مردم غرب، دست در دست هم دادند تا به نحوی تازه سازمان قدرت را با الگویی تازه از معنویت آشتی دهند. هابز دولت مدرن را لویاتان یا خدای میرا نامید. فرض بر این است که فرد هبوط کرده به زمین، الوهیت مبتنی بر وجود خداوند را از دست داده و با همیاری دیگران تلاش می کند یک الوهیت تصنعی بنا کند. دولت الوهیت تصنعی و انسان ساخت است. باید آن را پاس داشت و به مثابه خدای روی زمین آن را محترم شمرد. روسو اراده عمومی را جانشین الوهیت از دست رفته کرد. از یک دین مدنی سخن گفت و سازمان سیاسی را به یک بارگاه قدسی تشبیه کرد. قوانین جانشین شریعت شدند و صدای مردم به مثابه صدای خداوند دائر مدار حیات سیاسی شد.
سلطه مشروع به شرط جمع میان معنویت و سلطه اقتدار آفرین است. این اتفاق در مغرب زمین نیز چندان نپایید. در قرن نوزده با ظهور ناسیونالیسم و شکل‌گیری دولت ملت‌ها به اوج خود رسید اما تا نیمه‌های قرن بیستم بیشتر دوام نیاورد.
در ایران اما دولت مدرن نتوانست سلطه را با معنویت جمع کند. از مشروطه به اینسو، با دو قطب مواجه بودیم: اول پادشاه که امکان اعمال سلطه داشت اما بهره‌ای از معنویت نداشت دوم روحانیون که واجد معنویت بودند اما امکان اعمال سلطه دست‌کم به شکل سیاسی آن را نداشتند.
روحانیون دهه‌های متمادی، پناهگاه معنوی مردم شدند. توسعه بی‌توازن و شتاب‌ناک دوران پهلوی، گرداگرد روحانیون هاله‌ای از معنویت و اصالت نقش زد. مساجد و حسینه‌ها مثل بناهایی امن در طوفان بلا به مردم پناه می‌دادند. روحانیون در جایگاه قدیس نشسته بودند. آنها در متن زندگی مردم حاضر بودند و تکاپوهای روزمره آنها را با حس معنوی توام می‌کردند. اغلب بی‌اعتنا به سیاست بودند، از حوادث روزمره جهان مادی بی‌خبر بودند. دقیقاً همین ویژگی آنها را نزد مردم به کانون‌های معنویت تبدیل کرده بود.
ظهور اسلام سیاسی ذهنیت جمعی مردم ما را از اواخر دهه 30 تحت تاثیر قرار داد. رویای پیوند میان سلطه و معنویت جان گرفت. این رویا تنها منحصر به مخالفین نظام پهلوی نبود. از اوایل دهه پنجاه مشاوران دربار نیز تلاش کردند این امکان را بیازمایند. انقلاب اما آزمون این امکان را به مخالفین و بخصوص به روحانیت سپرد.
حاصل این آزمون پس از چهل و اندی سال نشان می‌دهد پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی در این دیار ناممکن است. چهره کاریزماتیک آیه‌الله خمینی برای مدت معدود این امکان را به وجود آورد، اما تاریخ نشان داد سلطه سیاسی در این دیار معنویت‌پذیر نیست. سازمان سلطه معنویت زداست. امر معنوی را دود می‌کند به هوا می‌فرستد.
تاریخ اغواگر بود. آزمون شگفتی پیش پای روحانیت و مردم قرار داده بود.
معدود روحانیونی متوجه وجه اغواگر تاریخ شدند. آیه‌الله منتظری در این شمار بود. آنها با شعار لزوم استقلال روحانیت سعی کردند پای از این اغوای پرمخاطره تاریخی بیرون بکشند و خود و نظام روحانیت را نجات دهند. اما موفق نشدند. روحانیت خود و تا حد فراوانی دین را به خواست سلطه سیاسی سپرد و از ایفای نقش به مثابه کانون معنویت عاری از سلطه بازماند.
امروز با یک قدرت سیاسی نیرومند مواجهیم که دست‌اش از معنویت تهی است و مردمانی که در آشوب حوادث و قدرت بلامنازع سیاسی، پناهگاهی برای کسب معنا و معنویت ندارند.
@sokhanranihaa

This comment was minimized by the moderator on the site

سخنگوی طالبان:
جشن یلدا کاری مشرکانه هست و جرم دارد، این آئین از جشن‌های زرتشتی هست و جایی در امارت اسلامی ندارد.
عبدی_مدیا @abdimedia

زنان معترضِ اعضای جنبش اتحاد و همبستگی زنان افغانستان همزمان با شب یلدا باوجود محدودیت‌های اعمال شده از سوی طالبان، دورهم جمع شدند و شعارهای ضد طالبانی سر دادند. آنها در ویدیویی که از خود منتشر کرده‌اند می‌گویند: «سال‌های بعد در سفره های یلدایی مردم، بزرگان از قهرمانیٔ‌ها ورشادت‌های زنان افغانستان وایستادگی شان دربرابر بی‌عدالتی وجهل برای فرزندان خانواده خواهند گفت و زنان معترض افغانستان و مردان هندوکش افسانه ‌واسطوره‌ای برای نسلٔ‌های بعدی خواهند بود.» آن‌ها می‌گویند: «داستان همچنان ادامه دارد. زنان و دختران افغانستان باوجود سرکوب طالبان تسلیم نشدند و مبارزه‌ی بی‌امان آن‌ها برای آینده‌ روشن و فرزندانی‌که میراث آن‌ها را به ارث می‌برند، چراغی در شب پایدار تبدیل می‌شود.» @BBCPersian (https://t.me/BBCPersian)

خفّتِ دردناک
حسین دهباشی
۱. در جریان بازدید اخیر سران طالبان از تهران -‏برای نخستین‌بار در تاریخ روابط ایران و افغانستان- مقامات طرفین از طریق مترجم باهم گفتگو کردند!
هیات طالبان، با آن‌که فارسی می‌دانست و زبان رسمی افغانستان نیز مطابق قانون اساسی موجود کماکان فارسی است، متکبرانه و در تمام مدت اقامت در پایتخت ایران، به زبان محلی پشتون مذاکره و واخ را مجبور به آوردن مترجم کرد!
۲. ‏خفّت کنونی زبان فارسی و استفاده از مترجم در تاریخ روابط ایران و افغانستان آن‌قدر بی‌سابقه است که حتی در یکی از ذلیلانه‌ترین ادوار گذشته و به هنگام سقوط اصفهان در پایان عصر صفوی، مذاکره‌ی شاه سلطان حسین و محمود افغان در کاخ فرح‌آباد به وقت تسلیم دستار پادشاهی، به فارسی است!
۳. در دوسال گذشته و بی‌هیچ وقفه‌ای طالبان، تهران را تمسخر و تحقیر کرده است. از اجبار به عوض کردن سفیر قبلی ج.ا در کابل و سپس مشروط کردن پذیرش سفیر جدید به تحویل سفارت افغانستان در ایران به آن‌ها (که البته بعد از آن‌هم خلف وعده کرده و نماینده ویژه ر.جمهوری اسلامی را به عنوان سفیر نپذیرفتند و اکنون سفارت ایران در کابل بدون سفیر است) تا خشک‌کردن دریاچه هامون و هدایت رود هیرمند از پشت مرز ایران به مزارع کشت تریاک و حتی شوره‌زارها. و از دبه‌ی زرد پر از آب کردن به عنوان تمسخر درخواست ر.جمهور ایران (دبه زرد در فرهنگ طالبان علامت بمب‌گذاری‌های انتحاری است) تا برهم زدن محافل شیعیان و مجالس عزاداری محرم و تا حمله به برج‌های مرزی و کتک زدن‌های مکرر و شهادت مرزبانان ایرانی حتی تا درجه‌ی سرهنگی و تا ده‌ها مورد ناگفتنی دیگر، اما -برای اهلِ نشانه و اندیشه- خفّت دادن به فارسی به عنوان زبان رسمی صدها ساله در دوn کشور، جز با خفّت پذیرفتن از سوی وزارت خارجه‌ی ج.ا ممکن نبود و از هرآنچه خیال و قیاس و گمان و وهم بود وز هرچه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم، دردناک‌تر.
پایگاه_خبری_جانبازان_جنگ_تحمیلی @janbazanesabz


دستور طالبان: کتاب‌های مغایر با فقه حنفی را از دانشگاه‌ها جمع کنید
وزارت تحصیلات عالی طالبان از دانشگاه‌های خصوصی خواسته است که کتابخانه‌های خود را از کتاب‌های «خلاف فقه حنفی» و کتاب‌های سیاسی «تصفیه» کنند.
https://bbc.in/3RpBZCg

طالبان دستور جدیدی علیه شیعیان و زبان فارسی صادر کرد: تمام کتاب هایشان را از دانشگاه ها حذف کنید!
وزارت تحصیلات حکومت طالبان به همه دانشگاههای خصوصی دستور داده است که تمام کتابهای مخالف مذهب حنفی از کتابخانه های دانشگاههای خصوصی دور انداخته شود.
قبل از این، این مقام حکومت به کار گیری کلمات دانشگاه، دانشکده و...را ممنوع اعلام کرده بود.
تحلیل گران این دستورات را در راستای فارسی ستیزی و فرقه گرایی مذهبی ارزیابی می کنند.
دانشگاهها مرکز آموزش و علم است، وجود کتابهای مختلف که مبین نظریات فقهی، کلامی و اخلاقی مذاهب مختلف است، لازم و ضروری است، اما حکومت طالبان متاسفانه با دستورات جدید آزادیهای سیاسی و اجتماعی افراد را محدود و محدود تر می کند./ جماران @Khabar_Fouri

وزیر تحصیلات عالی طالبان:
ما به ایران احترام میگذاریم زیرا در گذشته بخشی از تاریخ افغانستان بوده است):
@Sahamnewsorg

بالاخره دم خروس زد بیرون
روزنامه جمهوری اسلامی:
اطلاعات اتباع افغانی وابسته به طالبان در حمله تروریستی راسک را پنهان نکنید!
همیشه این سوال ذهن من را درگیر کرده بود، چرا حملات گروهکی مثل جیش العدل (الظلم) از زمان روی کار آمدن طالبان چنین پیشرفته و گسترده تر شده است.
این همه سلاح آمریکایی چگونه به دست این گروهک افتاده است؟
به نظر می‌رسد طالبان امروز نگاه زیادی به خاک ایران دارد‌!
بار ها و بار ها تکرار کردیم دوستی با طالبان گریبان خودتان را هم خواهد گرفت.
روزی خواهد رسید البته بسیار نزدیکه همانند محمود افغان و احمد شاه درانی طمع خاک ایران را کنند و به ریش ما بخندند.
https://t.me/+iuk_u2D7QZQ2ZTM0

This comment was minimized by the moderator on the site

Ali Maisam Nazary @alinazary هم‌میهنان گرامی!

سرزمین تاریخی ما، خاستگاه و پرورشگاه فرهنگ و تمدن ارجناک و درخشانی بوده‌است. میهن عزیز ما، خراسان قدیم و افغانستان امروز، ستوده‌ترین آیین‌های بشری را به جهان پیشکش کرده‌است. یلدا، نوروز، مهرگان، سده و سایر جشن‌های باستانی و داستانی حوزۀ تمدنی ما، امروز همچون میراث‌های شکوهمند بشری، در سطح جهان شناخته شده و از آن گرامی‌داشت می‌شود. این بستر والا و درخشان فرهنگی و تمدنی، دانشمندان، متفکران و شخصیت‌های بزرگی را پرورش داده‌است. وخشوران و فرزانه‌گانی که برای گسترش انسان‌دوستی، نیک‌اندیشی و عدالت‌گستری، شهرۀ جهان اند و از آنان آثار ارزشمندی برای بشریت به ارمغان مانده‌است. از کوروش کبیر که نخستین منشور حقوق بشر را به یادگار گذاشت تا بومسلم خراسانی و شهید آمر صاحب احمد شاه مسعود که مبارزان دلیر و بی‌همتای این خطه به شمار می‌روند، و از حکیم فردوسی تا مولانای بلخی و پورسینای بلخی که همه در راستای تعالی و غنامندی هوَیت و تمدن ما، نقش برازنده و ارجمندی را ایفا کرده‌اند.

اینک، شب یلدا فرا رسیده است؛ جشن کهن نیاکانی که برای مردم آزادۀ مان، نمادی از مبارزه و ایستادگی در برابر تاریکی و امید به فردای روشن است. شب یلدا یا چلۀ باستانی، درازترین شب سال و نخستین شب فصل زمستان، نشان‌دهندۀ جهان‌بینی، دوراندیشی و همگام بودن نیاکان دهگان ما با طبیعت است. از دیر و دور بدین‌سو، به پذیرۀ یلدا، گردهم‌آیی‌های خانوادگی و همایش‌های بزرگ با شاهنامه‌خوانی، مثنوی‌خوانی و سایر جلوه‌های فرهنگی، در حوزۀ تمدنی فارسی برگزار می‌شود. به سخن معروف سقراط حکیم، دانشمند عهد باستان، هرجا که بشر را دوست بدارند، فرهنگ را نیز دوست خواهند داشت. تاریخ گواه انسان‌دوستی در فرهنگ دیرینۀ ماست.

اکنون، در زمانی از این آیین خجسته پاس‌داری می‌کنیم که، از بیش‌تر از دو سال بدین‌سو، شر مطلق و تاریکی بر سرزمین ما حاکم گردیده‌است. گروه تروریستی طالبان، این لشکر تاریکی و تباهی، سایۀ شوم و سیاهش را بر سرزمین آبایی‌مان گستردانیده‌است. گروه مدنیت‌ستیز، فرهنگ‌ستیز، زن‌ستیز و در نهایت انسان‌ستیزی که با بدوی‌ترین باورها، مادام‌العمر سرتیزه با خرد، آگاهی و ارزش‌های تمدنی و هوّیتی‌مان داشته‌اند.

امّا، چنان‌که یلدا، نمادی از ایستادگی و مقاومت در برابر سرما و انجماد است، و چنان‌که این آیین، نمادی از مبارزه با تاریکی و امید به روشنایی‌ست. و نیز، آن‌گونه که یلدا نمادی از نبرد اهورا با اهریمن و خیر با شر است، تجسم واقعی این اندیشه را می‌توان در مبارزه، مقاومت و ایستادگی مردم افغانستان در برابر گروه تروریستی و تاریک‌اندیش طالبان دید؛ مبارزه در برابر شر مطلق. امید مردم ما به پیروزی و طلوع خورشید جهان‌آرای آزادی، نبرد و مبارزۀ بیوقفه و خستگی‌ناپذیر فرزندان دلیر میهن در جبهۀ مقاومت ملّی افغانستان را تقوّیت می‌کند. فرزندان راستین کشور با تعهد عمیق به ارزش‌های میهن باستانی‌مان، در سنگرهای داغ دفاع از عزت، شَرَف و آزادی، مشعل مقاومت را در یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ، روشن نگه‌داشته اند و در برابر این گروه اشغال‌گر می‌رزمند. ما یقین داریم که با ارادۀ استوار و عزم متین مردمان ما به آزادی، افغانستان از چنگال گروه تروریستی، متحجر و ستم‌گر طالبان، رهایی خواهد یافت. به سخن شاعر بزرگ خاقانی، «آری که آفتاب مجرد به یک شعاع/ بیخ کواکب شب یلدا برافکند.»

یلدای تان خجسته و نورانی باد!

This comment was minimized by the moderator on the site

معنای استخدام طلاب

سرمقاله هم‌میهن
۲۷ آذر ۱۴۰۲

وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد، چندهزار طلبه را به استخدام این وزارتخانه درآورده است؛ ‌ای کاش گزارشی منتشر می‌کردند که نقاط ضعف و مشکلات این وزارتخانه چیست که با استخدام این افراد حل خواهد شد؟

آنطور که اعلام شده انتظار مسئولان آموزش‌وپرورش این است که با حضور طلاب در مدارس، بنیان‌های اعتقادی دانش‌آموزان تقویت شود. اما آیا این انتظار قابل تحقق خواهد بود؟ نگاهی به گذشته پاسخ مثبتی به این سؤال نمی‌دهد؛ چنانکه سال‌هاست دروسی مانند تعلیمات دینی به یکی از کم‌اقبال‌ترین دروس برای دانش‌آموزان تبدیل شده است. این وضع پیش از انقلاب هم بود؛ ولی نه به‌شدت کنونی. علت نیز روشن است. چون آموزش دین با پذیرش و درونی کردن ارزش‌های آن به‌کلی متفاوت است.

پیش از انقلاب هم ترویج دین از طریق نظام آموزشی نبود، بلکه از طریق شبکه گسترده مساجد و با حضور روحانیون در مسجد و هیئات بود. آموزش دین را افراد بی‌دین هم می‌توانند ارائه کنند ولی جلب توجه به دین و پذیرش آن باید از طریق کسانی باشد که عمیقاً به آن باور دارند و عامل به اخلاقیات آن هستند.

مشکل امروز دانش‌آموزان ما آموزش دین نیست، چراکه مسئله اصلی پذیرش قلبی دین و ایمان به آن است که این مسئله نیز از طریق کلاس درس و امتحان و نمره دادن محقق نمی‌شود. این آقایان یا خانم‌های طلبه اگر در اجرای این هدف و وظیفه اصلی توانایی لازم را داشته باشند، ترجیح دارد که به مساجد اعزام شوند و آنجا را آباد کنند. مساجد را به محلی برای حضور جوانان و دینداری و اخلاق‌مداری تبدیل کنند و در مدرسه کاری از آنان بر نمی‌آید.

می‌توان با قاطعیت گفت که از حیث تاثیر بر دینداری و ایمان اثرات منفی هم خواهند داشت، زیرا مواجه شدن با یک فرد ملبس به لباس روحانیت در کلاس درس دینی که با اجبار باید آن را گذراند، منجر به نوعی بدبینی خواهد شد و حتی به تنش نیز می‌انجامد. بنابراین، به نظر می‌رسد که چنین طرح و اقدامی بیش از آنکه معطوف به حل مشکلات گوناگون و فزاینده این وزارتخانه باشد، نوعی امتیاز دادن از حساب مردم و آموزش و پرورش به مراکزی است تا از این طریق نقدهای موجود را کاهش دهند یا فروکش نمایند. ‌

ای‌کاش از خود دانش‌آموزان می‌پرسیدید که آیا از این وضعیت استقبال می‌کنند یا خیر؟ تردیدی نیست که این تجربه در پایان سال نتایج منفی خود را نشان خواهد داد. برای ایجاد اشتغال طلاب و افزایش انگیزه به حضور در آن باید فکر دیگری کرد.

This comment was minimized by the moderator on the site

پیشنهاد قابل تأملی است!

عبدالله ناصری
کمتر کسی می دانست که جنبش/انقلاب “زن، زندگی، آزادی” که با قتل حکومتی “مهسا”شروع شد می تواند اخرین برگ برنده مردم ایران (اکثریت) برای گذر از حکومت دینی ولایت فقیه که جز وهن خدا و دین و اخلاق را در پی نداشت باشد. از آغاز این جنبش/انقلاب، بعضی از تحلیل گران و کنشگران در داخل کشور نوشتند که هیچ جنبش و خیزش مدنی در تاریخ ایران نتوانسته مثل این پدیدار، اجماع ملی و جهانی ایجاد کند و هم مردم ایران و هم جهانیان را به این اندازه با ناکارآمدی ولایت فقیه آشنا کند و تا این حد نشان دهد که “اقتدار صنف گرای دینی” که در واقع همان “عصبیت خلدونی” است تا چه اندازه“جبر” منتهی به “شر” بوده است.
حکومتی که در روند حکمرانی اش به تدریج حتی“هم صنفان” خودش را بعضا از قطار “ولایت” بیرون انداخته و بر آنها ظالمانه سخت گرفته و به مدد “اطلاع رسانی دروغ” آنها را حبس،
حصر و یا خانه نشین کرده است. انقلاب ژینا این قدرت را داشت که اجازه ندهد حتی بزرگترین رخداد اکنون جهان -جنگ خونین اسرائیل و حماس- بر آن سایه اندازد. کسب جایزه صلح نوبل توسط خانم نرگس محمدی که حتی قبل از این برد، خود رساترین صدای انقلاب ژینا بود، “نا آشنا مانده ها”ی انقلاب را، با فلسفهٔ انقلاب “زن، زندگی، آزادی” آشنا کرد. شعار پرمعنای این انقلاب ظرفیت آن را دارد (همانطور که نشان داد) که از “رو برگردان ها"ی انقلاب تا سکولارها را گرد هم آورد.
از حواشی اهدای جایزه صلح نوبل با خبریم، خصوصا از همسانی و همکاری دو طیف- پیروان حکومت و سلطنت طلبها- در حمله به این بانوی بی نظیر انقلابی، اما آن چه بزرگتر از جایزه بود، تأیید تعلق جایزه و برنده آن به انقلاب “زن، زندگی، آزادی”.برای نخستین بار بود. هم برندهٔ آن- خانم نرگس محمدی- و خانواده و هم همه انقلابیون ژینا در داخل و خارج تقدیر از بانوی صلح را، تکریم انقلاب جاری دانستند و از همین رهگذر بود که موضوع “رهبری انقلاب” مطرح شد. طرح رهبری خانم محمدی در انقلاب جاری پدیدار عجیب و غریبی
نبود. هر چند تا کنون “بی رهبری” این انقلاب از نقاط قوت آن محسوب می شد، ولی به نظر می رسد به درازا کشیدن انقلاب(که صد البته وجه مثبت آن است) ایجاب می کند برای راهبری دراز مدت جنبش، فکری کرد و ایشان که کاملا فردی جهانی شده و تمام مجامع فعال دنیا، نسبت به او توجه کامل دارند می تواند مورد عنایت باشد. نگارنده باور دارد جز سلطنت طلبان مرموز که به دنبال احیای شاهنشاهی هستند و رهبری آن در پی احیای پندار و رفتار پدرش هست، تمام جریان های فعال ضد ولایت فقیه ، حتی رهبران و هواداران جنبش سبز و تحول خواهان سکولار او را شایسته چنین جایگاهی می دانند. حتی می خواهم برای ثبت یک تجربه تاریخی ،
رهبری یک انقلاب زنانه را که زنان و دختران هزینه بیشتری برای آن داده اند توسط یک بانوی فعال را مشاهده و درک کنیم. فعالیت و کلام و قلم خانم نرگس محمدی در این سالها نشان داده که خواهان حکومت دموکرات سکولار، حافظ تمامیت ارضی ایران، مطالبه گر صلح جهانی، متقاضی برابری جنسی در ایران و حاکمیت قانون بر کشور است. در پایان تأکید می کنم حضور او در مسند و یا صحنه رهبری انقلاب “زن، زندگی، آزادی” مانع هیچ مطالبهٔ حداکثری و مقبولی نخواهد بود.

This comment was minimized by the moderator on the site

روزنامه جمهوری اسلامی: ایران را مافیا اداره می‌کند

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی تایید کرده که ایران را نه دولت و حکومت که مافیا اداره می‌کند: «بار دیگر بر این واقعیت پای می‌فشاریم که مافیا، قوی‌تر از مسئولین است و به همین دلیل است که دولت‌های ما نمی‌توانند با فساد مبارزه کنند. چون مافیا از دولت‌ها و مسئولین قوی‌تر است، دولت‌ها در مبارزه با مافیا همیشه شکست می‌خورند و سپر می‌اندازند.»

ویژگی‌های یک سیستم مافیایی چیست؟

وقتی مافیا کنترل کشوری را به دست می‌گیرد چنین رفتارهایی مشاهده می‌شود:

۱. فساد و رشوه: رژیم‌های تحت کنترل مافیا اغلب با فساد گسترده همراه هستند و مقامات برای تسهیل فعالیت‌های مفسدانه و حفظ قدرت رشوه می‌گیرند.

۲. اقتدارگرایی: مافیا تمایل دارد تا کنترل را از طریق ابزارهای استبدادی، سرکوب مخالفان و استفاده از ترس و ارعاب به عنوان ابزار حکومت، اعمال کند.

۳. استثمار اقتصادی: مافیا از اقتصاد کشور بهره‌برداری کرده و در فعالیت‌هایی مثل سرقت، اخاذی و پولشویی شرکت می‌کند. آنها صنایع و مشاغل کلیدی را به نفع خود کنترل می‌کنند.

۴. نفوذ در نهادها: نفوذ مافیا اغلب به نهادهای کلیدی مثل اجرای قانون، قوه قضاییه و سیاست گسترش می‌یابد. این نفوذ به آنها امکان دستکاری و اجتناب از عواقب قانونی را می‌دهد.

۵. خشونت و ارعاب: استفاده از خشونت یک ویژگی مشترک است، مافیا از تاکتیک‌هایی مثل ترور، آدم‌ربایی و سایر اشکال اجبار برای حفظ کنترل و حذف رقبا استفاده می‌کند.

۶. تضعیف فرآیندهای دموکراتیک: نهادهای تحت کنترل مافیا فرآیندهای دموکراتیک مثل انتخابات را از طریق دستکاری، ارعاب رای‌دهندگان یا تقلب در نتایج تضعیف می‌کنند تا از غلبه کاندیداها یا سیاست‌های مورد نظر خود اطمینان حاصل کنند.

۷. همبستگی و خویشاوند سالاری: موقعیت‌های قدرت و نفوذ اغلب با افراد وفادار به مافیا پر می‌شود که منجر به همبستگی و خویشاوندی گسترده هم می‌شود، جایی که ارتباطات شخصی بیش از صلاحیت‌ها اهمیت دارد.

۸. حاكميت در سايه: گاه مافيا در سايه عمل کرده و بدون داشتن پست‌های رسمی سياسی، كنترل خود را اعمال می‌كند. آنها ممکن است در پشت صحنه کار کنند تا بر تصمیم‌گیری‌ها تأثیر بگذارند.

۹. کنترل اجتماعی: مافیا به دنبال کنترل افکار عمومی از طریق پروپاگاندا و تبلیغات رسانه‌ای و شکل دادن به روایت‌هایی باشد که به نفع منافع آنها است و مخالفان را سرکوب می‌کند.

۱۰. همدستی نخبگان: حمایت یا همدستی نخبگان با نفوذ، از جمله رهبران تجاری و شخصیت‌های سیاسی، اغلب برای مافیا برای ایجاد و حفظ کنترل بر کشور بسیار مهم است.

جمهوری اسلامی تمامی این ویژگی‌ها را دارد. ما ملت ایران از داشتن یک دولت ملی محرومیم و باید خودمان برای نجات مملکت فکری کنیم. اگر بتوانیم خودمان را سازماندهی کرده و با سازمان‌های جامعه مدنی و رسانه‌های مستقل همکاری کنیم، می توان با تکیه بر اصول جنبش جهانی حساب‌رسی اجتماعی گامی رو به جلو برداشت. می‌توان از عملکرد مافیا حساب‌رسی کرد و نتایج را با مردم در میان گذاشت تا با مقاومت علیه فساد و دروغ، حق ملت را گرفت.

This comment was minimized by the moderator on the site

آقای علم‌الهدی! شما که خوب حرف میزنید ، حرفِ‌خوب هم بزنید

محمد مهاجری

انصافا جناب آقای احمدعلم‌الهدی در فن خطابه متبحر است و از این جهت نسبت به بسیاری از همقطاران خود سرآمد به شمار می رود.کسانی که دست‌کم از ٢۵ سال پیش پای منبر ایشان می رفته اند قطعا این ویژگی را قبول دارند.

روزگارانی که آقای علم الهدی امام جمعه نبود و صرفا خطیب مذهبی بود حرفهایش خیلی بر جان می نشست اما از وقتی رخت سیاست پوشید، جور دیگری شد. این البته ویژگی همه امامان جمعه نیست. بعضی از آنها - که بهتر است نام نبرم - حتی در سیاسی ترین خطبه های نماز جمعه، به طرف یکی نمی لغزند و به دیگری بد نمی گویند. زبانشان نرم است و خلق شان لطیف.

اما بعد:

حضرت آقای علم‌الهدی گفته است "تا حد زیادی تحریم ها را خنثی کردیم ، بدون اینکه بنشینیم برجام را امضا کنیم"

هم اکنون در دولت حاضر ، فردی حضور دارد که در دوران حضور آقای علم‌الهدی در دانشگاه امام صادق، دانشجوی آن دانشگاه بوده. منظورم آقای دکتر علی باقری مسئول مذاکرات برجام است.

پیشنهاد می کنم او را به حضور بطلبد و از او سوال کند چرا پس از سالها مخالفت و حتی دشمنی با برجام، اکنون نه تنها با آن مشکلی ندارد که دنبال راه گریزی می گردد تا از میان آقای سعیدجلیلی و عواملش راه فراربه به سمت اجرا کردن برجام پیدا کند؟ زیرا او خوب می داند خنثی کردن تحریم بدون وجود برجام، آب در هاون کوبیدن است.

حالا اگر آقای علم الهدی، دکتر باقری را قبول ندارد، آقای رئیسی که مورد وثوقش هست. او را یواشکی قسم بدهد و در باره برجام نظرش را بپرسد. لازم نیست نتیجه را هم رسانه ای کند.

همچنین برای برای آنکه حساب دست آقای علم الهدی بیاید و مطمئن شود چقدر تحریم ها برداشته شده، خوب است رئیس سازمان برنامه و بودجه، وزیر اقتصاد، وزیر نفت و مسئولان اقتصادی دولت را دعوت کند و به آنها بگوید: پدرآمرزیده ها! در زمان دولت غربگرای اشرافی حسن روحانی که تحریم های ترامپ شدت داشت و حداکثر ٢٠٠ -٣٠٠ هزار بشکه نفت را آن هم به زحمت می‌فروختند، کرونای لعنتی هم پدر اقتصاد دنیا و ایران را درآورده بود، سران قوا هم با هم نمی ساختند، و هزار عیب و ایراد دیگر برای آن دولت می تراشیدیم، چرا مرغ کیلویی ٢٧ هزارتومان بود و گوشت گوسفند یک چهارم الان قیمت داشت؛ یک سطل ماست ٢٠ هزار تومان بود، دلار هم در حادترین وضعیت به ٣٠ هزار تومان نرسید؛ میوه هم قیمتش حداکثر نصف امروز بود.

پس چه شده الان که سه میلیون بشکه نفت تولید می شود و بیش از یک ونیم میلیون بشکه اش را می‌فروشید و پولش را هم که ادعا می کنید نقد می گیرید؛ بایدن هم چشمش را بسته و تحریم نفتی را بی خیال شده؛ رشد اقتصادی هم شش برابر دولت قبل است؛ دولت و مجلس هم که یکدست است پس چرا مرغ ١٠٠ هزارتومان است و گوشت ۵۰۰ -۶۰۰ هزارتومان و ماست سطلی ١٢٠ هزارتومان و دلار ۵۰ هزارتومان و سکه ٢٩ میلیون تومان ؟ پولهای این اقتصاد شکوفا کجا می‌رود پس؟

انشالله آقای علم الهدی جواب این سوالها را که گرفتند - برخلاف جوابی که آقای رئیسی در باره برجام می دهد - رسانه ای کند تا معلوم شود علاوه بر اینکه خوب حرف می زند، حرفِ‌خوب هم می زند.

ایام خطبه های خوب،مستدام
عبدی_مدیا
@AbdiMedia

This comment was minimized by the moderator on the site

ستم مضاعف بر زنان ایران (https://www.zeitoons.com/113100)

زیتون- ۹ تن از فعالان سیاسی و روشنفکران سرشناس ایرانی در بیانیه‌‌ای «خواستار پایان‌دادن به کلیه سیاست‌های ستم‌گرانه علیه زنان در حوزه‌های گوناگون فردی و اجتماعی» شدند.

امضاء‌کنندگان بیانیه حجاب اجباری را «دست‌آویزی شده برای هتک حرمت و کرامت زن ایرانی و پایمال‌کردن حقوق او» خوانده و با اشاره به نامه‌ی محرمانه‌ی وزیر کشور که اخیراً توسط روزنامه اعتماد افشا شد آن‌را «نشان‌دهنده‌ی اتخاذ سیاست‌های پنهان‌کارانه‌ای» خوانده‌اند که «تصمیم‌گیرندگانِ آن، جرأت پذیرش مسئولیت مربوطه را ندارند».

این بیانیه به امضاء هاشم آقاجری، زهرا رهنورد، ناصر زرافشان، نسرین ستوده، عالیه مطلّب‌زاده، مصطفی ملکیان، فرهاد میثمی، لطف‌الله میثمی و صدیقه وسمقی رسیده است.

متن کامل این بیانیه که برای انتشار به زیتون ارسال شده در ادامه می‌آید.

سالیان درازی است که قانون حجاب و اقدامات حکومت برای تحمیل پوشش مورد نظر خود بر زنان به یک معضل بزرگ اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی تبدیل شده‌است. حجاب اجباری دست‌آویزی شده برای هتک حرمت و کرامت زن ایرانی و پایمال‌کردن حقوق او. در روزگاری که گفتمان برابری حقوق انسان‌ها صرف‌نظر از جنسیت، نژاد، قومیت، عقیده و دین به دالّ مرکزی گفتمان بشریت مترقی تبدیل شده، حکومت اسلامی موضوع حجاب را برای اعمال تبعیض مضاعف علیه زنان ابداع کرده‌است. آنان معتقدند هر زنی که حجاب موردنظر حکومت را رعایت نکند از اکثر حقوق انسانی و شهروندی خود مانند اشتغال، تحصیل و دریافت خدمات اجتماعی، اداری، درمانی و برخورداری از احترام و حتی امنیت اجتماعی باید محروم شود. این عقیده و روش افراطی تاکنون هزینه‌های سنگینی را بر کشور و ملت به‌ویژه زنان و دختران عزیز ایران تحمیل کرده و طی یک‌سال گذشته نیز خون‌هایی از مهسا تا آرمیتا را بر زمین ریخته‌است.

اقدامات غیرانسانی و خشونت‌بار به‌منظور اجرای سیاست حجاب اجباری، نه‌تنها برای زنان ناگوار بوده بلکه برای پدران، همسران و برادران آنان و به‌عبارتی مردان ایرانی نیز تحمل این‌همه ستم بر زنان، سخت بوده‌است. این ظلم‌ها که بر دل و وجدان اکثریت مردم زخم و جراحت بسیار وارد کرده، به‌آسانی التیام نخواهدیافت. حجاب تحمیلی نه‌تنها از نظر عقلی بلکه در چارچوب شریعت سنتی که حکومت اسلامی، خود را متعهد به آن می‌داند نیز هیچ‌گونه مبنا و وجاهتی ندارد. قابل توجه است که پیامدهای ناگوار این اجبار نیز حکایت از قبح چنین سیاستی دارد. شکست تجربه‌ی طولانی و پرهزینه‌ی تحمیل حجاب، انتظار معقول لغو قانون مربوطه را پررنگ‌تر از همیشه کرده اما با شگفتی ملاحظه می‌شود که حکومت بدون توجه به این خواسته‌ی اکثریت جامعه، اقدامات خشونت‌بار خود را علیه زنان افزایش داده و بدتر از آن با فریب‌کاری و دروغ‌گویی می‌کوشد از پذیرش مسئولیت پیامدهای این گونه اقدامات بگریزد.
نامه‌ی محرمانه‌ی وزیر کشور که اخیراً توسط روزنامه اعتماد افشا شد فقط دروغ‌گویی وزیر را برملا نمی‌کند بلکه نشان‌دهنده‌ی اتخاذ سیاست‌های پنهان‌کارانه‌ای است که تصمیم‌گیرندگانِ آن، جرأت پذیرش مسئولیت مربوطه را ندارند. هماهنگی نیروهای مراکز مختلف و نیز مکاتبات بینِ‌نهادی نشان می‌دهد که پدیده‌ی حجاب‌بانی، نه یک حرکت خودجوش و مردمی بلکه یک سیاست سازمان‌یافته‌ی حکومتی است. این سیاست مخاطره‌آمیز و غیرشفاف نه‌تنها جان شهروندان را تهدید می‌کند بلکه می‌تواند برای نیروهای بی‌نام‌ونشان حکومت که مجری آن هستند نیز خطرآفرین باشد. افزایش خشم، پراکندن نفرت، ایجاد تنش و دشمنی در جامعه و نهایتاً کاهش شدید امنیت از نتایج این‌گونه اقدامات است که به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند قابل اغماض باشد. استمرار چنین طرحی، بی‌تردید یک جرم است که تنها درصورت وجود دستگاه قضایی مستقل، رسیدگی به آن امکان‌پذیر است.

در خاتمه ما امضاکنندگان این بیانیه خواستار پایان‌دادن به کلیه سیاست‌های ستم‌گرانه علیه زنان در حوزه‌های گوناگون فردی و اجتماعی هستیم.
ما مجدّانه از مطالبه‌ی آنان در امر حجاب اختیاری پشتیبانی می‌کنیم.
ما ستم مضاعفی که از طریق تحمیل حجاب اجباری بر نیمی از جامعه اِعمال می‌شود را محکوم می‌کنیم.

۲۷ آذر ۱۴۰۲

هاشم آقاجری، زهرا رهنورد، ناصر زرافشان، نسرین ستوده، عالیه مطلّب‌زاده، مصطفی ملکیان، فرهاد میثمی، لطف‌الله میثمی، صدیقه وسمقی.

https://www.zeitoons.com/113100

This comment was minimized by the moderator on the site

شاهدان زنده خیانت فرماندهان

اینکه باز هم خبر بازگشت تعدادی قابل توجه از بازمانده پیکر نوجوانان و جوانان غیرتمند و مظلوم دوران دفاع مقدس برای شهرگردی با اهداف معطوف به بهره مندی حکمرانی یا حکمرانان اعلام شد حرف جدیدی نیست و قطعاً چون گذشته در مقاطع سیاسی - اجتماعی خاص تکرار خواهد شد. اما ایکاش در میان مدعیان فرماندهی دیروز و امروز حداقل یک نفر می توانست یکبار در برابر جمعی از رزمندگان و زخم خوردگان بسیجی دفاع مقدس نشسته و در برابر دیدگان مردم ایران توضیح دهد شهدای گمنام دقیقاً به چه معناست؟شهید گمنام یا چیزی جز بی غیرتی و شرافت گریزی به‌شی از فرماندهان عالی رتبه سپاه در دروان دفاع مقدس نیست؟ فرماندهان شرافت گریز و بی غیرتی که صرفاً به دلیل حماقت و شهوت نشستن در مسند فرماندهی فوج فوج نوجوانان و جوانان غیرتمند و فدایی مردم ایران را پی در پی روانه قربانگاه می کردند؟ فرماندهان بی شرافت و بی غیرت و شاید نفوذی دشمن که ماموریتی جز سوختن هزاران هزار نوجوان و جوان بسیجی داوطلب دفاع از خاک میهن در برابر دشمن را نداشتند. اینکه امثال سرلشکر دکتر محسن رضایی و بسیاری دیگر از فرماندهان شرافت گریز یا خائن در روزهای اعلام شهرگردی بازمانده پیکر نجیب و پاکترین فرزندان ایران در نهایت بی غیرتی و بی شرافتی حتی یک کلمه نگفته و هنوز هم به تحلیل‌های احمقانه غزه غزه پرداختند یعنی به اندازه یک اَرزن از ماهیت و هویت خیانتکار و شهوت پرستی قدرتشان کاسته تشده است. فرماندهان خائن نفوذی دشمن که قطعاً طی تمام روزهای پس از پذیرش قطعنامه مفتضحانه زهرآگین ۵۹۸ چیزی جز خیانت به ایران نداشتند که نمونه بارزش سند چشم انداز رضایی ساخته است که برای خفت تاریخ ایران کافی است.
اینکه رهبران ایران و اسرائیل متفقاً و به دو دلیل مختلف طی حداقل سه دهه گذشته مانع از تشکیل واحد سیاسی مستقل سرزمینی به نام فلسطین شدند حرف جدیدی نیست چرا که رهبران دو دهه اخیر اسرائیل علی رغم توافق رسمی گذشته دو تشکیل دو دولت مستقل فلسطین و اسرائیل  بین رهبران وقت دو کشور عملاً با طرح بهانه های مختلف مانع از تحقق مراحل پایانی توافق شدند و از طرفی رهبران ایران هم با صرف دهها و شاید صدها میلیارد دلار با ایجاد و تجهیز گروههای مسلح جدید به کارزار ممانعت از اجرای توافق دو دولت شدند تا شعار اسرائیل باید از روی زمین محو شود و فلسطین در اختیار اعراب مسلمان قرار گیرد محقق گردد تا جایی که رهبری و فرمانده کل قوا زمان سنج ۲۵ ساله نابودی اسرائیل را هم رسماً اعلام فرمودند چنانکه با حمله غافلگیرانه صبحگاهی با شلیک بیش از ۵۰۰۰ موشک و راکت به مناطق غیرنظامی اسرائیل توسط حماس رهبری زمان ۲۵ ساله را کوتاه‌تر اعلام فرمودند. بنابراین از دیدگاه رهبران ایران و برخی رهبران افراطی صهیونیسم اسرائیل تنها راه حل منازعه اسرائیل - فلسطین تنها با نابودی یکی ممکن خواهد بود.
اینکه مقام معظم رهبری بعنوان بالاترین مقام کشور که براساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی مسئولیت عالی سه قوه و مراکز پُر تعداد امنیتی نظارتی را دارد باید پاسخگوی مبارزه با انواع مفاسد اقتصادی و ... هم باشد. اما علی رغم گذشت بیش از دو هفته از انتشار خبر اَبَر فساد ۱۷۵ هزار میلیارد تومانی هنوز موضع روشنی نداشتند. هنوز عذر خواهی صورت نگرفته است. هنوز همه مقامات در نهایت وقاحت خود را مدعی و صاحب عزا می دانند. اما وقتی در روزگار امکان شفاف سازی عمومی اطلاعات و همزمان با ابهامات فراوان در روایت سران قوا در کم و کیف ابر دزدی ۳.۷۵ میلیارد دلاری هستیم و در عین حال در همین دهه محرم شاهد بودیم که فلان مداح شیعه انگلیسی در مراسم پخش مستقیم تلویزیون به نقل جزئیات حوادث کربلا و گفتگوهای اهل خیمه به روایت حیوانی به نام ذوالجناح پرداخت در روایت سازی روزانه عناصر شیعه انگلیسی حرف جدیدی نیست اما باید به حال ملتی که علی رغم زندگی در عصر ۲۰۲۳ قادر به تمیز حقایق و جعلیات یا دروغ پردازی مقامات در مورد ابر دزدی ۱۷۵ هزار میلیارد تومانی نیستند اما با استماع صحنه آرائی وصف حالی توسط مداحی به روایت از حیوانی به نام ذوالجناح که به شرح لحظه به لحظه و حز به جز حادثه کربلا و گفتگوهای خصوصی احساسی اهل خیمه و .... در ۱۴۰۰ سال پیش ضجه می زدند، خون گریه کرد.
اینکه بیش هز ۹۰۰ امام در جمعه این هفته هم با ذکر غزه فرصت پرداختن به موضوعات بی اهمیتی چون دزدی ۱۷۵ هزار میلیارد تومانی از بودجه کشور را نداشتند یا فحش به ظریف را به دلیل پذیرش برجام اسرائیلی خائنانه را اوجب واجب دانسته و تیم رئیسی را به دلیل پیگیری حقوق ایران در برجام که باید با بازگرداندن آمریکا به برجام محقق گردد ستودند. هر چند هنوز هیچ امام جمعی جرات گفتن از شایستگی های رئیسی در جانشینی رهبری ندارد. ۲۶آذر
https://t.me/Khabar_Naghde
نقد خبر
فَّبَشِّر عِبٌاد اَلّّذينَ يَسَْتمِعُونَ الْقَوُلْ فَيَّتبُِعونَ اَحْسّّنه

This comment was minimized by the moderator on the site

پیشینی اندیشی در علوم دینی

چرا بسیاری از دینداران در فهم دینیشان و علما در فتوایشان خیلی دیر تن به واقعیت‌های عینی می‌دهند?!

می‌دانیم که برخی از اموری که اکنون حلال شمرده می‌شوند، زمانی سفت و سخت حرام شمرده می‌شدند. زمان نسبتا درازی گذشته تا علما فتوایشان را تغییر داده اند.
به عنوان مثال:
نجس دانستن اهل کتاب
مخالفت با حق رای برای زنان
و...
اکنون که ما از دریچه زمانه و فهم خود به امثال این فتواها می‌نگریم ،دچار بهت و حیرت می‌شویم و با تعجب از خود می‌پرسیم که چرا علمای دین چنین فتواهایی می‌دادند؟

در این یاداشت کوتاه قصد دارم به یکی از علل اصلی این پدیده اشاره کنم که به نظرم ریشه بسیاری از مشکلات ما در حوزه دینداری و تضادها و ناسازگاری‌های میان علم و دین است. آن علت عبارت است از : غلبه پیشینی اندیشی در علوم دینی
توضیح آنکه:
یکی از مشکلات جدی در حوزه علوم دینی، غفلت از وجه تجربی مسائل انسانی یا به تعبیر اهل منطق، پیشینی اندیشی است. به این معنا که دینداران و علمای دین در فهم بسیاری از گزاره‌ها و موضوعات دینی نه تنها توجهی به زندگی عینی و امر واقع ندارند بلکه تحلیل مسائل از این زاویه را به معنای گمراهی و کوتاه آمدن از سخن دین می‌دانند.
به عنوان مثال فرض کنید که تجربه عینی و حاصل تحقیق جامعه شناسان و اقتصاد دانان بی‌طرف نشان دهد که برخی از احکام فقهی در حوزه معاملات به عدم عدالت می‌انجامد
یا تجربه عینی و حاصل تحقیق روان شناسان و متخصصان حوزه آموزش نشان دهد که تبلیغ و تعلیم دین در سنین کودکی سبب از دست رفتن روحیه انتقاد و خلاقیت و تفکر می‌شود و در بلند مدت به نفع دینداری اصیل نیست؛
پاسخ دینداران در چنین وضعی چیست. آیا از نتیجه‌ی این تحقیقات استقبال می‌کنند؟
پاسخ منفی است.
معمولا دینداران سخت به این یافته ها تن می‌دهند. اگر هم تن دهند زمانی تن می‌دهند که بواسطه گذر زمان عملا چنان آن مساله برای تمام اذهان بدیهی شود که آنها نیز نتوانند با آن مخالفت کنند .
چرا دینداران و علمای دین به این یافته‌ها تن نمی‌دهند و این یافته ها را در تعارض با دین می‌بییند؟
پاسخ همان است. ایشان در دینداری و دین فهمی بیشتر پیشینی اندیش هستند.یعنی چون در مورد یک مساله در متن دینی حکمی به صراحت یا ابهام مطرح شده است،وجود نص دینی را به معنای درست بودن آن حکم میدانند. یعنی معیار اساسی برای ایشان بودن یا نبودن متن دینی در مورد یک موضوع است.
در کنار این نص‌گرایی عامل دیگر هست که سبب می‌شود پیشینی اندیشی در اندیشه دینی غلبه یابد و آن عامل این است که به دلایل روان شناختی و معرفت شناختی انسان ها میل دارند که احکام دینی را فرا زمانی و فرامکانی بفهمند و در برابر نگاهی که کمتر نگرش فرا زمانی و فرامکانی دارد تا می‌توانند  مقاومت میکنند. (این نکته نیاز به تفصیل و تامل بیشتر دارد)
اما غلبه تفکر پیشینی اندیشی مختص به علما و مساله فتوا نیست بلکه بسیاری از دینداران نیز نمی‌توانند نگاه پسینی به مسائل دینی داشته باشند.زیرا تربیت دینی ایشان بر این روش نبوده است.
اخیرا با دوستی در این باره بحث می‌کردم که آیا در دهه های اخیر مردم دیندارتر شده‌اند یا خیر؟
من سعی می‌کردم با توجه دادن به مثال‌های عینی و ارجاع به کوچه و بازار اثبات کنم که این مدعا که مردم بخاطر اینکه سیاست حاکم بر کشور سیاست دینی است ، دیندارتر شده اند،محل تردید جدی است.
اما تلاش من کاملا بی فایده بود.زیرا او نمی‌توانست اینگونه به مساله نگاه کند و صرفا بر این نکته تاکید می کرد که ما موظفیم که شرایط دینداری را برای مردم فراهم کنیم و بهترین راه داشتن قدرت و حکومت است.
هر چقدر من با او همدلی می‌کردم که اصلا فرض کن این غایت درست باشد،بحث سر این است که تجربه عینی تایید می‌کند که ما با روش الف به این غایت رسیده ایم یا خیر؟ اما او اساسا نمی‌توانست به مساله اینگونه بیاندیشد.
نمونه دیگری که به خوبی می تواند مصداقی برای بحث ما باشد و اصرار بر پیشینی اندیشی در علوم دینی را نشان دهد، نقد  جمعی از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم  بر نُه فتوای شاذ از آیت الله صانعی (" تساوی دیه زن و مرد"، "رد فاضل دیه"، "عقد موقت"، "محرمیت فرزند خوانده"، "ربا در قرض‌های استنتاجی"، "پاک بودن پوست غیر مذکی"، " تشکیک در حکم ارتداد"، "ارث بردن کافر از مسلمان" ،"ازدواج مجدد") به عنوان " فتاوای آقای صانعی در عیار فقاهت " است. بنده در جایگاهی نیستم که این فتواها را درست یا نادرست بدانم یا نقد حوزویان را درست یا نادرست بدانم.اما بنده و همه مردم کوچه و بازار احساس می.کنیم که این فتواها با واقعیت عینی سازگار تر هستند و عقل و اخلاق عرفی ما با این فتواها هماهنگ تر است و میدانیم که در آینده نه چندان دور فتواها به این سمت و سو میل خواهند کرد.
عباس‌علی منصوری
https://t.me/spirituality_philosophy

This comment was minimized by the moderator on the site

عباس عبدی (https://t.me/joushedarya)

در سال ۱۳۴۷ باید می بودید و می دیدید در ورزشگاهی که ایران و اسرائیل با هم بازی داشتن، مردم چه حسی داشتند و امروز بعد ۴۵ سال از عمر این حکومت برید ببینید چه حسی نسبت به این وضعیت دارند.
این سیستم همه چیز رو خراب کرده: دین، فرهنگ، سیاست و ...
امروز در کل وزارت خارجه ایران یک نفر نیست که بتونه پنج دقیقه حرف درست و حسابی بزنه

This comment was minimized by the moderator on the site

وحشتناک، اما ساده برای مقامات!

رحیم قمیشی

سحرگاه جمعه یک گروه تروریستی به مقری از نیروهای انتظامی ما حمله کرده و علاوه بر شهید کردن ۱۲ پرسنل انتظامی و بی‌پناه‌مان، بیش از ده سرباز دیگر را به‌شدت مجروح نموده و در صدر اخبار کشورمان، همچنان مردمان دیگر کشورها هستند!
نه فرمانده کل قوا پیام تسلیتی می‌دهد، نه رئیس‌جمهور، نه رؤسای سایر قوا، لابد توجیه‌شان آن است که عملیات تروریستی در هر کشوری اتفاق می‌افتد، و سرباز می‌رود تا سرش را ببازد!!
۱۲ جوان، ۱۲ خانواده، ۱۲ جان، ۱۲ آینده‌دار، دلمان خوش باشد که قرار است انتقام سختی بعدها گرفته شود!

ما را چه شده، سرزمین ما به چه بلایی دچار شده، که این همه جان بی‌ارزش شده؟ حتما اشکالی ندارد چون روزانه بیش از ۷۰ نفر هم در تصادفاتی کشته می‌شوند که می‌توانستند کشته نشوند، روزانه ده‌ها نفر هم به‌دلیل آلودگی هوا یا بی‌دارویی می‌میرند که می‌شد نمیرند.
صدها انسان در زندان عمرشان تلف می‌شود، که می‌شد تلف نشود. مهم نیست!
این هم ۱۲ نفر، برایشان تشییع جنازه باشکوه می‌گیریم، خانواده‌هایشان را برخوردار از حقوق بنیاد شهید می‌کنیم و تمام.
نه تمام نشد!
نه تمام نشد!

من دلم می‌خواهد در کشوری زندگی کنم که شخص اول کشورم با چنین حادثه‌ای بلافاصله نشان دهد چه زجری می‌کشد از این اخبار ناگوار.
دلم می‌خواهد در کشوری زندگی کنم که بلافاصله مجرمان ناامنی فرزندان‌مان به پای میز محاکمه کشیده شوند، فرمانده نیروی انتظامی بگوید چرا این همه سرباز و نیرو بی‌دفاع بوده‌اند؟ فرمانده کل قوا بیاید و توضیح دهد چرا این‌همه ناکارآمدی بوده‌.
بیایند و توضیح دهند چه تضمینی هست فردا دوباره این اتفاق نیفتد.
من حق دارم حاکمیتی بخواهم مسئولیت‌پذیر و حساس به جان تک‌تک شهروندانش. این انتظار زیادی است!؟

من نمی‌خواهم بشنوم آن جوان‌ها به بهشت می‌روند، اگر زنده می‌ماندند نمی‌توانستند به بهشت بروند؟ اگر فرماندهان لایقی داشتیم یک گروه می‌توانستند ده‌ها کیلومتر بیایند داخل، عملیات کنند و همگی به سلامت برگردند!
من نمی‌خواهم در سرزمینی زندگی کنم که با چشم ببینم بودجه‌ها نظامی‌اش صرف سایر ملت‌ها می‌شود اما سربازانش از حداقل امنیت برخوردار نیستند.
من نمی‌خواهم تحت حاکمیتی باشم که جان مردمش برایش بی‌اهمیت باشد.
نمی‌خواهم خدا بعدها به من بگوید خاک بر سرت، مگر زمین من بزرگ نبود، چرا ماندی در جایی که مظلوم باشی!
نه خدا، من نمی‌خواهم در مظلومیت باقی بمانم. من شرایط را باید تغییر بدهم.
من نمی‌خواهم تنها ناله کنم.

۱۲ سرباز دیشب این موقع می‌گفتند و می‌خندیدند، برای آینده‌شان نقشه می‌کشیدند، امروز در کفن قرار گرفته‌اند.
من می‌دانم کدام سربازان به مناطق دورافتاده اعزام می‌شوند، و از چه خانواده‌هایی هستند.
من می‌دانم الان بر خانواده هایشان چه می‌گذرد.
می‌دانم الان دسته‌های گل دولتی، هیچ زخمی از آنها را التیام نمی‌دهد.
- چرا گذاشتید فرزندان ما در آنجا تار و مار شوند؟ چه کسی پاسخگوست؟

ترور در همه کشورها اتفاق می‌افتد. سرباز در همه کشورها کشته می‌شود، اما روزها پرچم آن کشورها نیمه افراشته می‌شود، رهبران آن کشورها بلافاصله می‌آیند و مسئولیت می‌پذیرند، و قول می‌دهند دیگر این اتفاق نخواهد افتاد.
نه رئیس جمهور فرصت دارد، نه معاونش، نه وزیر کشور نظامی‌اش، نه کسی می‌گوید کوتاهی از کجا بوده. از که بوده؟

ده‌ها انسان بی‌گناه ساعت‌ها زیر آتش بوده‌اند، نه نیروی کمکی رسیده، نه هلی‌کوپتری بهشان رسیده، نه تدبیری، نه تقصیری، و نه حتی پیام دلجویانه‌ای. پیام عذرخواهانه‌ای، پیام مسئولیت پذیرنده‌ای.
مردم حق دارند از این مسئولان متنفر باشند.
ما حق داریم نفس‌مان در این کشور به شماره بیفتد.
آنجا که جان‌ها بی‌ارزش می‌شوند
مگر می‌شود زندگی کرد.
از خیانت‌های دوران جنگ سؤال نمی‌کنیم
از دزدی‌ها سؤال نمی‌کنیم
از دروغ‌ها پرسش نمی‌کنیم
از جوان‌های جانباخته همین امروز هم نپرسیم!؟

بعد از ۴۵ سال حاکمیت، ناکارآمدی‌ها را به گردن چه چیزی می‌خواهید بیندازید؟
ما اگر این وضعیت را بخواهیم تغییر بدهیم، ضد انقلابیم؟؟
این وضعیت را تغییر ندهیم
که باید به انسانیت‌مان شک کنیم...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

ریشه تناقض‌ها

رحیم قمیشی

سال‌ها شعار مبارزه با اسرائیل می‌دهیم، سال‌ها رنج شعار نابودی اسرائیل را به مردم تحمیل می‌کنیم، سال‌ها راه رسیدن به قدس را ترسیم می‌کنیم، وقتی اسرائیل به غزه لشکرکشی کرده، روزانه هزار فلسطینی می‌کُشد، کودک و زن و بیمار در بیمارستان را هدف قرار می‌دهد، ناگهان یادمان می‌افتد مبارزه اصولی دارد، و نباید با لشکرکشی، زمینه دخالت آمریکا و نابودی خود را فراهم کرد!

در شورای امنیت به جز آمریکا همه کشورها، حتی آلمان، فرانسه، ژاپن، چین، انگلیس و روسیه، اسرائیل را ملزم به رعایت آتش‌بس و قطع نسل‌کشی می‌کنند و زمینه بسیار مناسبی در محکومیت اسرائیل فراهم می‌شود، آن وقت افتخار می‌کنیم حوثی‌های یمن هر از گاهی یک موشک به آسمان شلیک می‌کنند!
چه وقتی مناسب‌تر از امروز، برای حمله به اسرائیل است؟ اگر توان و عزم حمله به اسرائیل را ندارید، اگر محاسبات جهانی برایتان مهم است، چرا از روز نخست فکر آن را نکردید؟ چرا بر موشک‌های تولیدی‌تان نوشتید برای نابودی اسرائیل؟! چرا آن همه منابع کشور را صرف هزینه شعار محو اسرائیل کردید؟
تناقضی بالاتر از این باید نشان داده شود؟

گفتید رژیم پهلوی دزد است، گفتید مردم در کشوری با این همه منابع و ثروت نباید در فقر زندگی کنند، گفتید چرا پهلوی‌ها تابع تصمیمات آمریکا و انگلیسند، گفتید نه شرقی نه غربی سیاست شماست.
کجا در زمان پهلوی چند صدهزار میلیارد دزدی شد؟ کجا بیش از نیمی از اقتصاد کشور در دست نهادها و افرادی بود که هیچ حساب و کتابی پس نمی‌داده‌اند؟
کجا رئیس جمهور کشوری جرئت داشت مقامات ما را مسخره کند؟ وابستگی به چین و روسیه اسمش چیست؟ وقتی پوتین رئیس‌جمهور ما را دست می‌اندازد که دیدم علاقه داری بیایی مسکو، منصرف شدم از آمدن به ایران! اسمش را چه باید گذاشت؟
عزت؟ استقلال؟ سیاست نه شرقی نه غربی؟
این تناقض را چطور حل می‌کنید؟

گفتید راه حلی دارید برای دعوای اسرائیل و فلسطین، پرسیدند چیست؟
گفتید رفراندوم. از همه مردم آنجا پرسیده شود چه می‌خواهند، همان انجام شود.
گفتند چرا در کشور خودتان رفراندوم نمی‌کنید؟
عصبانی شدید؛ مگر مردم توان تحلیل مسائل را دارند؟ مگر در هر مسئله‌ای حق دارند نظر بدهند.
یعنی مردم ایران، از مردم اسرائیل و فلسطین بسیار کمتر می‌فهمند!
این تناقض را چگونه توضیح می‌دهید؟
با این توجیه که بحثش را نباید کرد، مردم فراموش نمی‌کنند!!
نه! همه اینها تناقضاتی است که در ذات کشورداری شما وجود دارد.
اسرائیل باید نابود شود، ولی ما نگفته‌ایم!
دزدی بد است، ولی دزدی‌هایِ بزرگِ ما نه!
رفراندوم خوب است، اما تنها برای دیگران!
با تناقض نمی‌شود در کشور حکمرانی کرد. باید تناقض‌ها را ریشه‌یابی کرد.

اما ریشه همه این تناقضات کجاست؟
آیا ریشۀ آنها مشترک است؟
به نظر من آری.
وقتی آنچه را به دین وصل می‌کنیم که دین برای آن نیامده!
وقتی از دل دین می‌خواهیم دستوراتی استخراج کنیم که ربطی به دین ندارد.
اقتصاد اسلامی
سیاست خارجی اسلامی
حکمرانی اسلامی
ارشاد اسلامی
بانک اسلامی
زندان اسلامی
قانونگذاری اسلامی
علوم انسانی اسلامی
وقتی ریشه‌ها تناقض‌زا باشند، چرا تناقض در همه امور کشور اوج نگیرد!
ما در مقام تصمیم می‌شویم اسلامی،
در اجرا گرفتار واقعیات می‌شویم!
در شعار مسلمانی‌ مبنای تصمیمات‌مان می‌شوند.
در عمل انسان‌هایی هستیم معمولی
حکومتی تشکیل می‌دهیم تحت نظر فقیه
در عمل بیشترین دزدی‌ها، بیشترین فسادها و بیشترین انحرافات را تجربه می‌کنیم!
ما تا تناقضات اصلی و ریشه‌ای را حل نکنیم
تناقضات در سطح جامعه حل نخواهند شد.
و تا ابد باید با تناقض‌ها زندگی کنیم.
اگر بشود نامش را زندگی گذاشت!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

نوبل نرگس
کمی از بالا نگاه کنیم، زمان های طولانی کم می شود. ده سال و صد سال، به لحظه ها تبدیل می شود. بزرگان کوچک می شوند. حواشی از بین می رود. متن می ماند و حوادث سرنوشت ساز و سازندگان آنها. در تاریخ، سلطان حسین داریم و سقوط ایران. فتحعلی شاه داریم و ترکمان چای. بقیه ی حواشی کم رنگ، بلکه محو شده است. زمانی در ایران فقط سلطان بود، آن هم با شمشیر. دیگران اصلا وجود نداشتند. کم کم شاه مجبور به دیدن رعیت شد. ملت ایران، چنین کرد. ایرانی می تواند افتخار کند که شاه را وادار به دیدن رعیت کرد. به تدریج حاکم، مجبور شد صدای آنها را هم در جایی به نام مجلس بشنود. پس از مدتی گفته شد که اصل همان رعیت است. اصلا رعیت نیست، کارفرما است. حاکمان کارگزاران او هستند. اگر مردم خواستند، هستند و اگر نخواستند، نیستند. اما از اقرار زبانی به این حقیقت، تا تن دادن عملی به آن، راه درازی در پیش است. ملت ایران در چند قرن اخیر، در این تحولات، در این منطقه، بلکه در بخش مهمی از جهان پیشتاز بوده است. آیندگان خواهند گفت چه انسان های بزرگی با شهامت و فداکاری این حرکت ها را رقم زدند. از قائم مقام و امیر کبیر گرفته تا صد ها هزار جوانی که با خون خود جلو تجاوز دشمن را گرفتند و تمامیت ایران را حفظ کردند. اما هم چنین خواهند گفت کسانی به جای آنان نشستند، که اموال کشور را به تاراج بردند. نخبگان و دانشمندان را تار و مار کردند. کاری کردند که به اندازه ی جمعیت یک کشور، از این کشور رانده شدند. اما غربت و آوارگی هم نتوانست ایران را چند پاره کند. امروز ایران در سطح جهان گسترده است. ایران یک حافظه ی فرهنگی است به قدمت چندین هزار سال. هر جا دلی برای ایران می تپد ایران است. هر جا اشکی برای ایران می ریزد ایران است. هر جا قدمی برای سربلندی ایران و ایرانی برداشته می شود، ایران است. امروز ایران، دیگر نه داخل مرزهای فعلی و نه حتی فلات ایران، بلکه سرزمینی به وسعت جهان است. پرورش نخبگان و دانشمندانی، که قدم به هر جای دنیا می گذارند، دانش و پیشرفت به ارمغان می آورند، مایه ی غرور و افتخار است و نیز رفتاری که با آنان می شود، مایه ی شرم و سرافکندگی است. مهم نیست که این نخبگان به کدام طرف گرایش دارند، راست، چپ، میانه، مذهبی، غیر مذهبی، سنتی، مدرن ... مهم این است که این اختلاف، اگر درست مدیریت می شد، مایه ی رشد و توسعه ی ایران می شد. ایران، نه مبدأ کوچ نخبگان، بلکه مقصد آن می شد. اگر ریاضیدان بزرگ، اختر شناس کم نظیر، پزشک نمونه، فعال حقوق زنان و کودکان، فعال حقوق بشر، فیلسوف، کارآفرین، مدیر، و صد ها و هزاران نخبه و استعداد برتر، به دلیل مدیریت نادرست قدر ندیدند و رانده شدند و متملقان، ریاکاران، غارتگران، اختلاس گران و منحرفان قدر دیدند و بر صدر نشستند، چیزی از افتخار آنان نمی کاهد. امروز وقتی جایزه ی بزرگ فیلدز، دو جایزه ی نوبل، دو جایزه ی اسکار، و بسیاری از کرسی های علمی بزرگ را در اختیار ایرانیان می بینم، احساس غرور و شرم را با هم تجربه می کنم. اگر یکی از این افتخار ها نصیب هر فردی از هر ملتی شود، بر آن می بالد، او را با عزت و احترام در آغوش می گیرد، بزرگش می دارد، تمامی امکانات را در اختیارش می گذارد و از او می خواهد در توسعه و پیشرفت ملت، تمامی توان خود را به کار بگیرد. هیچ انسان منصفی نمی تواند شجاعت برنده ی نوبل را که در چنین شرایطی با صدای بلند از حقوق ملت دفاع می کند، تحسین ننماید. و نیز نمی تواند شرمندگی خود را از زندانی بودن چنین انسانی پنهان کند. این که من با او در بسیاری از مبانی عقیدتی و دینی اختلاف دارم، سبب نمی شود که شجاعتش را، در راه چیزی که خود بدان باور دارد، تحسین نکنم. زمانی که غبار ها فرونشست، آیندگان خواهند گفت که ایرانیان چنین کسانی را در دامان خود پرورش دادند. هم چنین خواهند گفت که حاکمان با آنها چه کردند. باور کنیم که دیر یا زود، تمام ایرانیان، آنها که دلشان برای سربلندی این سرزمین می تپد، به دامان کشور باز می گردند. آزادی را در آغوش می گیرند و تجربیاتی را که در سال های غربت و محدودیت در سراسر جهان به دست آورده اند در راه توسعه و پیشرفت این سرزمین به کار می بندند؛ تا صلح و دوستی جای انتقام و دشمنی را بگیرد. نوبل نرگس، نوبل صلح است نه جنگ و انتقام و دشمنی. به زودی همه ی ایرانیان، با هر گرایش فرهنگی، دینی، سیاسی، ... در کنار هم با مسالمت و قانونمندی زندگی خواهند کرد. آن روز دیر نیست. روزی که حاکمیت، ناشی از اراده ی مردم باشد. قانون برای همه یکسان باشد. هیچ کس فوق قانون نباشد. هیچ کس نتواند انتخاب مردم را محدود کند. هیچ کس نتواند نوع خاصی از زندگی را بر مردم تحمیل کند. اگر کسی دین داشت، فقط به خاطر خدا باشد. و اگر نداشت، لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ.
https://www.instagram.com/alireza_feiz_meshkini/
https://t.me/fazemeshkini

This comment was minimized by the moderator on the site

«حاکمیت بیگانه با جامعه یا در ستیز با جامعه؟»

رخدادهای مستمر دو دهه‌ی اخیر کشور، به‌ویژه پس‌از اعتراضات جنبش موسوم به #زن‌زندگی‌آزادی؛ بیان‌گر دو واقعیت اجتماعی مفروض است:

فرضیه‌ی نخست: حاکمیت و نظام حکم‌رانی با جامعه، بیگانه است و با درکی متفاوت از جامعه صرفا به بقا و حفظ همه‌جانبه‌ی قدرت مطلق می‌اندیشد.
فرضیه‌ی دوم: حاکمیت و نظام حکم‌رانی، جامعه و انتظارات و نیازهای آن‌را به خوبی می‌داند اما آن‌را به رسمیت نمی‌شناسد و برای حفظ و استمرار هژمونی و قدرت مطلقه، درحال ستیز با جامعه است.

رخدادها، سیاست‌گذاری ها و اقداماتی به شرح زیر، تقویت‌کننده‌ی فرضیه‌ی نخست است:

۱- استمرار تأکید بر گفتمان غرب‌ستیزی بدون آگاهی از تغییرات گفتمانی و نگرشی جامعه
۲- ادامه‌ی سیاست‌های ناکارآمد اجتماعی و امنیتی و فرهنگی دهه‌ی شصت در حال حاضر
۳- تأکید بر سیاست‌های مبهم و نامعقول فرزندآوری و افزایش جمعیت بدون توجه به ذائقه‌ی اجتماعی و شرایط رفاه زیست عمومی
۴- استمرار راهبردهای تبعیض‌ آمیز و نابرابری‌های جنسیتی، مذهبی و طبقاتی
۵- تبلیغات ایدئولوژیک اسلام سیاسی و بنیادگرا
۶- ترویج سبک زندگی گفتمان رسمی ازطریق نهادهای آموزشی، رسانه ای، دینی
۷- نگاه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی متفاوت و متضاد با جامعه
۸- اصرار بر پیشرفت و داشتن دستاوردهای موفق در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی ملی، منطقه‌ای و جهانی در شرایط آنومیک جامعه
۹- ترویج موفقیت‌های غیرواقعی و موهوم در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ازطریق بازتولید رسانه‌ای
۱۰- ترویج فرهنگ اندوه و عزاداری و جنگ‌طلبی و مرگ خواهی در برابر شادی طلبی و میل به زندگی در جامعه
۱۱- تشدید عوامل مهاجرت زا به خارج‌از کشور
  
رویکردها و سیاست‌های زیر نیز تأیید کننده‌ی فرضیه‌ی دوم است:

۱- مقابله با رفاه و آسایش زیست فردی و اجتماعی جامعه ازطریق گسترش و تعمیق فقر
۲- سرکوب آشکار همراه با خشونت منتقدان و معترضان گروه‌های مختلف با تبعید، بازداشت، حبس‌های طولانی و اعدام
۳- انحصارگرایی رسانه‌ای
۴- مقابله با امنیت روانی و احساسی جامعه ازطریق قطبی‌سازی و نفرت‌پراکنی
۵- تحمیل سبک زندگی ایدئولوژیک و امنیتی و فقیرانه بر جامعه
 ۶- انتخاب سبک زندگی مرفه، غیر ایدئولوژیک، آزاد، و سکولار برای خود و اعضای خانواده خود
۷- تحقیر و تخریب نهاد دانشگاه و مدرسه با اخراج و تعلیق و بازنشستگی اجباری استادان متخصص منتقد و معترض و جایگزینی آن‌ها با افراد بدون شایستگی علمی و تخصص
۸- حذف دارو و درمان باکیفیت از جامعه در مقابل بهره‌مندی از سیستم درمانی خارج‌از کشور برای خود و اعضای خانواده خود
۹- اصرار بر تداوم تحریم‌ها و انزوای اقتصادی و سیاسی کشور و گسترش و تعمیق بحران‌های اقتصادی و اجتماعی داخلی
۱۰- مقابله و ستیز با موضوعات، اشخاص و پدیده‌های مورد اقبال و علاقه‌ی جامعه
۱۱- مخالفت با رفع انزوا و تحریم‌های اقتصادی و سیاسی جهانی و منطقه‌ای
۱۲- تداوم آشکار و همراه با خشونت تبعیض و نابرابری‌های جنسیتی و مذهبی
۱۳- تداوم رانت‌های آموزشی، سیاسی و اقتصادی
۱۴- تداوم اختلاس و دزدی و فساد گسترده در جامعه‌ی بحران‌زده‌ی اقتصادی
۱۵- تداوم حذف تنوع و تکثر سیاسی و اجتماعی در انتخابات مختلف و اصرار بر انتخابات گزینشی و نمایشی
۱۶- بی‌اعتنایی آشکار به مهاجرت گسترده‌ی گروه‌های مختلف جامعه از کشور و تسریع عوامل اصلی آن نظیر: بی‌ثباتی اقتصادی، انسداد سیاسی، تحریم‌های جهانی، و ابهام و ناامیدی عمومی به آینده‌ی کشور
۱۷- تداوم حمایت‌های اقتصادی و سیاسی از درگیری‌ها و تنش‌ها و جنگ‌های کشورهای دیگر مانند سوریه و فلسطین و روسیه باوجود مخالفت عمومی جامعه

بیگانگی یا ستیز نظام حکمرانی با جامعه، هر کدام واقعیت داشته باشد؛ پیامد آن افزایش شکاف، نارضایتی، خشم، و شرایط نامتعادل و بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی و درنهایت فروپاشی خواهد بود.
تاریخ در همه‌ی دوره‌ها نشان داده که حکومت‌ها، می‌آیند و می‌روند و آن‌چه بر بقا و استمرار آن‌ها مهر ماندگارتری می‌زند؛ نوع هم‌کنشی نظام‌های حکم‌رانی با مردمان جوامع و سطح و میزان مقبولیت و مشروعیت آن‌ها در نزد مردم است.
حاکمیت در شرایط کنونی ناچار است بفهمد
این ره که می‌رود، به ترکستان است...

فریبا نظری
۲۲ آذر ۱۴۰۲

بیگانگی_حاکمیت_با_جامعه
#ستیز_حاکمیت_با_جامعه
#انحصارگرایی_رسانه‌ای
#زن‌زندگی‌آزادی


https://t.me/Sociologyofsocialgroups

This comment was minimized by the moderator on the site

‍ عالیجناب سولژنیتسین چهل و پنج سال پیش به رهبران شوروی توصیه‌ای کرد برای اصلاح عملکرد غلطشان. خوشبختانه رهبران شوروی به این توصیه گوش نکردند و ساقط شدند و جهان را از شر خود رهانیدند.سولژنیتسین گفت:

آقایان عرض اندام در صحنه جهانی را داوطلبانه رها کنید و به رتق و فتق امور داخلی بپردازید. بیائید کمی از خیال پردازی نافرجام در عرصه سیاست خارجی دست بردارید...از این مسابقه چشمگیر،اما بی حاصل،در عرصه فضایی و تسلیحاتی دست بردارید.از مسلح کردن خودمان و دیگران دست بردارید و در عوض توجه خود را معطوف سازندگی کشورمان کنید....امروز برای ملت ما آبادانی و توسعه اقتصاد ملی بسیار مهم‌تر از گسترش نفوذ در خارج کشور است.به گواهی تاریخ، کشورهایی که سازنده امپراتوری ها بوده‌اند همواره زیان اخلاقی دیده‌اند....رهبران ما حق ندارند که به دنبال اهداف انترناسیونالیستی باشند و سرمایه های ملی را صرف آن کنند،در حالی که ملت خودمان اخلاقا رو به تباهی و انحطاط می‌رود.....تکرار می‌کنم نباید بیش از این در پی رویای عظمت طلبانه‌ی فتح جهان باشید.باید برای همیشه از این هدف ها چشم بپوشید وگرنه عاقبت روزی همه چیز بر سرمان خراب خواهد شد.قاره ها و کشورها سر جای خودشان باقی می‌مانند،شما نمی‌توانید از مسکو برای آنها تعیین تکلیف کنید ...شما باید حل مسائل داخلی را در سرلوحه کارهای خودتان قرار بدهید و به رشد سالم و اخلاقی ملت بیندیشید....به فکر تربیت کودکان و نجات آب و خاک روسیه و سالم سازی محیط زیست باشید نه در بند تسخیر فضا و رسالت من درآوردی جهانی....

از کتاب «به زمامداران شوروی» نوشته سولژنیتسین ترجمه دکتر رضا.
بیژن اشتری Instagram @bijan_ashtari

This comment was minimized by the moderator on the site

نفسم گرفت از این شهر!

حبیب رمضانخانی
از شدت آلودگی، چشمم تار و نفسم تنگ شده. ایستگاه اتوبوس دمی می نشینم. ساعت دو بعد از ظهر است و دانش آموزان یک مدرسه تیزهوشان به ایستگاه می رسند.
یکی از آن گفت، راستی بچه ها رادین هم رفت استرالیا!
یکی که بی قرار است و مرتب ساعت خود را چک می کند، گفت: خوشبحالش!
پرهام نامی که ماسک بر صورت دارد، گفت: آره، رفت. همکلاسیم بود. بیچاره مادرش گفته بود با رفتن تک فرزندم، من دق میکنم!
اما جمله دردناک آخر را سینا گفت: همه دارن میرن، بمونه که چیکار کنه؟ پدر و مادر من هم مخالف رفتنم هستند. ولی بهشون گفتم اگه یه روز امکانش باشه از این کشور بیرون برم، دوست دارم برای همیشه بلیتم یکطرفه باشه!
این جمله را که شنیدم انگار دنیا روی سرم هوار شد. در آن تیرگی روز که یحتمل برای این دانش آموزان تداعی آینده اشان بود، راه خود را پیش گرفتم و کل مسیر بغض کرده و به این فکر می کردم، چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چه شد که آغوش وطن آنقدر تنگ آمد که دیگر فرزندانش دلگرمی و امیدی از آن نمی گیرند که مجبورند برای داشتن یک زندگی عادی، غم غربت و رنج آوارگی را به جان خریده و رفتن را به ماندن ترجیح دهند؟ چه می کشند این پدر و مادرها و ایران مظلوم ما، از پی فراق جگر گوشه ها و پاره های تن خود؟ و نهایت چقدر مسئولی باید تهی از مهر و دغدغه وطن باشد، که این وضعیت را ببینید، در توانش باشد، ولی اقدامی برای رفع این فاجعه نکند!
@nasiri1342238

This comment was minimized by the moderator on the site

دعوا سر لحاف ملا
رضارضائی. ۱۴۰۲/۹/۱۶
دعوا سر لحاف ملا است یا ارث عظما؟
غزه، تتلو، #چای_دبش و #میدان_گازی_آرش، همه از حوادث و اتفاقات اخیر است که افکار عمومی و احساسات مردم را بر انگیخت و فضای رسانه‌ای را مشغول و واکنش‌های حاکمیتی و مردمی را در پی داشت؛ اما چه می‌شود کرد که ما ایرانی‌ها با داستان و ضرب‌المثل برآمده از آن به نام"دعوا سر لحاف ملا" آشنا هستیم و بی‌اختیار به این فکر می‌افتیم که نکند، فریب و خدعه‌ای برای به غارت بردن متاع بالاتری است.
در واقع وقتی خزانه خالی، سفره‌ی مردم تهی و بازار کساد و بانک‌ها و بورس به غارت رفته و اموال مصادره شده هپولی شده، به نظر می‌رسد که لحافی برای ملا نمانده که بر سر آن دعوا باشد؛ اما حتماً در ایران چیزی هست که ارزش این‌همه افشای فساد و فریاد از گرانی و تحریم و بی‌خیالی برای میدان گازی آرش را دارد تا ذهن مردم منحرف شود.
به‌خاطر داشته باشیم که ایران دارای منابع و ذخائر زیر زمینی و روزمینی، موقعیت ژئوپلیتیکی منطقه‌ای، نیروی انسانی جوان و ماهر، و از همه مهم‌تر حاکمیت جدا شده از بدنه‌ی مردمی است.
از سوی دیگر ایران کشوری است که قادر به حفظ امنیت مرزی و داخلی خود (به هر قیمت و با هر وسیله‌ای) هست، قادر به استفاده از دانشمندان و نخبگان خود در مراکز علمی و تحقیقاتی هست، قادر به سرگرم‌کردن اساتید و فرهیختگان هست، قادر به فریب و انحراف اذهان عمومی هست، برخوردار از حمایت‌های برخی از دول قدرتمند منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هست، دارای مردمی دین‌باور و ارزش‌مدار و صبور و قناعت‌پیشه نیز هست.
به عبارت ساده‌تر ایران هم استعداد بالقوه و هم بالفعل برای غارت‌شدن طولانی‌مدت را دارد و تنها مشکل برای دزدان لحاف ملا این است که ایران دارای پیشینه و تاریخ و فرهنگ غنی نیز هست؛ یعنی مردانی چون ابو لؤلؤ، ابومسلم خراسانی، عمر خیام، فردوسی داشته و هم اکنون نیز مردانی چون خاتمی، میرحسین موسوی، تاج‌زاده، نصیری، حائری، قمیشی و هزاران جوان جان‌برکف و دختران تحول‌خواه و زنان مبارز دارد.
این بدان معنا است که ایران کشوری نیست که بتوان به‌سادگی بر آن استیلای مستبدانه یا غارتگری موذیانه یا چپاول رذیلانه داشت. ایران کشوری نیست که بتوان در درازمدت اموالش را با #دزدی و #اختلاس و #رانت برد و لحاف بر سر بکشد؛ بلکه چون شیری در کمینگاه و چون زلزله‌ای 12 ریشتری است که بزودی به خیزش و غرش در می آید.
این هشدار نه برای دزدان لحاف ملا است و نه آنان که ملت را از ۱۴۰۳ سخت با مالیات های کمر شکن می ترسانند بلکه برای اعلام بیدار باش به اساتید، فرهیختگان، آزادگان، نخبگان، هوشیاران، آزادیخواهان و اصحاب اهل قلم است که بدانند ایران در معرض غارت برنامه ریزی شده‌ی مستمر قرار گرفته و راهی جز نهضت بیداری و چاره‌ای جز مقابله با ضحاک ماردوش نیست.
پاینده باد ایران آزاد و آباد

This comment was minimized by the moderator on the site

خبرگان و سرنوشت ایران

اینکه حسن روحانی رئیس جمهور پیشین ایران حالا معتقد است سرنوشت کشور در دست مجلس خبرگان است شاید ادعایی براساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی است که مجلس خبرگان را با طی مراحل و روند معقول قابل راستی آزمایی مندرج در اصل ۱۰۷ مسئول انتخاب و انتصاب رهبر جامع الشرایط و مقبول میداند. شاید ادعای روحانی در اهمیت خبرگان به دلیل اختیارات انحصاری بسیار گسترده غیرقابل نظارت رهبری است که به بخشی از آنها در اصل ۱۱۰ قانون اساسی اشاره شده است.
اینکه مجلس خبرگان معتقد به موالی(بنده و برده) بودن اعضای خبرگان در برابر مولی(رهبر) است و هرگز اعمال نظارت بر عملکرد رهبر را باور ندارد چه اهمیتی می تواند در سرنوشت کشور داشته باشد، بماند. اما روحانی هم می داند که پس از رحلت مرحوم امام خمینی انتخاب ولی جدید نه در پایبندی مجلس خبرگان به اصل ۱۰۷ و حتی وصیت قرائت شده امام در همان جلسه که براساس نقل یک خاطره و فی المجلس انتخاب شد. شیوه انتخابی که حتماً در انتخاب رهبر بعد هم می تواند قابل تکرار باشد.
اینکه مرحوم امام خمینی و سپس مقام معظم رهبری مکرر بر بی توجهی ارکان حکومت و دولت تا بخشهای عمومی و ملت نسبت به فرامین، دستورات و توصیه های ولی مطلقه فقیه اشاره کردند، شاید به تنهایی بر ناکارآمدی و بی اثری رهبری در نظام سیاسی حکومتی کشورمان کفایت کند. چنانکه رهبری در دیدار هنرمندان به صراحت از ناتوانی رهبری کشور حتی در سطح ادامه اکران قانونی یک فیلم (مارمولک) تاکید فرمودند.
اینکه عبداللهیان وزیر خارجه رئیسی مدعی است مسئله فلسطین راه حل نظامی نداشته و جز با برگزاری رفراندوم در میان ساکنین با ریشه ۷۵ ساله در مورد حذف اسرائیل از جغرافیای سیاسی جهان ممکن نیست چیزی جز درخواست خود نابودی اسرائیل به نفع تتمه فلسطینهای پراکنده در جهان نیست. راه حلی که چیزی جز تکرار شعار اسرائیل باید نابود شود نیست. اما راه حل دو دولت اسرائیل و فلسطین که توسط جمهوری اسلامی ایران هم در رای به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل و بیانیه پایانی نشست سران اسلامی - عربی ریاض  تمکین و تائید شد شاید تنها راه ممکن فلسطین باشد.
اینکه علم الهدی امام جمعه اظهار کرد اصلاً نباید حجاب با زور به مردم تحمیل شود اما مشکل امروز کشور بی حجابی است شاید تنها برای رئیسی که داماد اوست قابل فهم باشد. هرچند استفاده علم الهدی از کلمه به روز چالش شاید در نوع خود بدیع و متاثر از چالش جدید صادق بوقی(باقری) بازار ماهی فروشان گیلان در شبکه های اجتماعی فضای مجازی است. چالشی شادمانه اجتماعی که شاید به غلط چالش سیاسی-امنیتی برای حکمرانی هم تعبیر شود.
اینکه سیف رئیس کل سابق بانک مرکزی را علی رغم فرمان صریح رهبری مجدداً راهی دادگاه کردند تا روحانی بفهمد هر لحظه می توانند به هزار و یک اتهام به سرنوشت مرحوم آیت الله هاشمی گرفتارش کنند، حرف جدیدی نیست. اما انتخاب و انتصاب فوری صالح آبادی (فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق) رئیس برکنار شده بانک مرکزی (داماد آیت الله مصباحی مقدم استاد دانشگاه امام صادق و رئیس شورای فقهی بانک مرکزی) به سفارت ایران در قطر حتماً می تواند برای صالحی یک تجربه بهشتی از زندگی باشد. علی الخصوص که متس فلودروس پدر یوهان دیپلمات سوئدی بازداشتی در ۲۸فروردین ۱۴۰۱ در تهران به خبرنگاران فرموده است پسرم بیش از ۶۰۰ روز است که جهنم را تجربه می کند.
اینکه چرا ایران جسارت و شهامت اعلام رسمی خروج از برجام را ندارد و رئیسی در سفر نیویورک به امید یافتن روزنه کسب رضایت آمریکا برای بازگشت به برجام علی باقری مسئول مذاکره با ۱+۵ را هم همراه داشت، حرف جدیدی نیست. اما تناقض اظهارات عبداللهیان وزیر خارجه رئیسی که معتقد است برجام بی خاصیت است و در مسیر توافق بازگشت همه طرفها به برجام نیستیم و اظهار نظر باقری کنی مسئول مذاکره با ۱+۵ که می گوید مذاکره با مورا نماینده اروپا در مورد احیای برجام گفتگوی سازنده بود معنایی جز صد پارگی سیاست خارجی در دوران حاکمیت جریان یکدست سازی ارکان حکمرانی ندارد. ۲۰آذر
https://t.me/Khabar_Naghde
نقد خبر
فَّبَشِّر عِبٌاد اَلّّذينَ يَسَْتمِعُونَ الْقَوُلْ فَيَّتبُِعونَ اَحْسّّنه

This comment was minimized by the moderator on the site

صادق شادی بخش و مدیرکل شنیع

اینکه مقامات کودن آمریکا از کارتر تا اوباما هنوز نفهمیدند نباید در برابر ملت بزرگ و نجیبی که تنها مبلغ دزدی سالانه مقاماتش از پول چایی صبحانه - عصرانه ملت نزدیک به چهار میلیارد دلار آمریکا است حتماً هرگز درک نخواهند کرد که تحریم هیچ نیست. اما اینکه مقامات آلوده به فساد اخلاقی هم جنس بازی از شدت نگرانی خدشه دار شدن عفت عمومی و رفع دغدغه زنان حجاب بان ایستگاهی در مترو به فوریت فرمان دستگیری عناصر نفوذی هنجار شکنی مانند ..... را صادر می کنند حتماً حکایت از جدیت فساد ستیزی آیت الله دکتر رئیسی و تمام ارکان همسو در فساد ستیزی دارد و به آرمانگرایی مدیران انقلابی مبتلا به اصول اشاره دارد.
اینکه مرد میان سال گیلانی که به صادق بوقی فوتبال گیلان شناخته می شود به جرم جریحه دار کردن عفت عمومی به اتفاق بیش از ۱۰ نفر دیگر از کسبه بازار ماهی فروشان دستگیر و بازداشت می شوند حتماً منجر به پیشگیری از فاجعه اجتماعی انتصاب فردی همجنس باز در منصب مدیرکل فرهنگی گیلان هم شده است. اما همراهی و تشویق پُر شور مردم و کسبه حاضر در بازار ماهی فروشان و استقبال فوق العاده ایرانیان در فضای مجازی شاید مهمترین شهادت عمومی نسبت به ماهیت دروغین اتهام جریحه دار کردن عفت عمومی است. هرچند سردار ضرغامی ریاست منتخب سابق ولی فقیه در صدا و سیما که حالا منتخب دولت-مجلس انقلابی در مسند وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور هم می باشد معتقد است اگر همین حرکات و سکنات توسط صادق بوقی در هر مراسم رسمی حکومتی جشن و عزا انجام شده بود از تلویزیون هم قابل پخش و حتماً مورد تقدیر و تکریم قرار می گرفت.
اینکه صادق بوقی(باقری) گیلان را به جرم جریحه دار کردن عفت عمومی در اقدامی انقلابی دستگیر و بازداشت کردند هنوز با فوریت و قدرت اعمالی در برخورد و بازداشت دانشجویان جوان کشور قابل قیاس نیست اما دستگیری صادق با اعتراض گسترده مردم گیلان تا بوشهر و مازندران تا اصفهان و .... همراه شد اعتراض معناداری که انقلابیون یکدست سازی را ناچار از دستگیری بسیار دیر هنگام مدیر کل مذهبی اصولگرای حوزه فرهنگی متهم به فساد همجنس بازی کرد. هرچند فلاحتی به اصطلاح امام جمعه در خطبه خوانی این جمعه و جمعه های گذشته از فحاشی علیه شیخ روحانی بدبخت خلاصی نداشته نه از لواط کار گفت و نه به دبشی ۳.۷۵ میلیارد دلاری چای صبحانه و عصرانه اشاره کرد.
اینکه رقص غیر مبتذل صادق بوقی(باقری) ارکان نظام را به چالش کشید و حالا یکی از چالش‌های جذاب ایرانیان در شبکه های اجتماعی فضای مجازی است و ایرانیان به دلیل با ایمان به فساد ساختاری دزدی ۱۷۵،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ تومانی چای دبش را مانند مدیر کل فرهنگی انقلابی لواط کار را فراموش تا حافظه اجتماعی برای بررسی مفاسد بزرگتر روزانه خلاصی یابد اما چرا ارکان اقدام انقلابی برخورد با صادق بوقی فوتبال در برخورد با زنده زنده سوختن دهها نفر در کمپ ترک اعتیاد لنگرود یا جان باختن دانش آموز دختر پایه چهارم ابتدایی در برابر دیدگان مادرش و ۵ فوتی و ۲۲ زخمی واژگونی اتوبوس و بسیاری اخبار دیگر مانند همیشه و گذشته خاموش هستند و البته که به فلاحتی امام جمعه دغدغه مند حمایت قضایی نظامی از حجاب بانان مترو هم چون گذشته ربطی ندارد.
اینکه نوشتند قیمت گوسفند زنده نسبت به سال قبل ۱۶۰٪ افزایش (گران) یافته به فرمایش سردار زاکانی شهردار تهران و دستیار ویژه رئیسی حتماً به تحریم‌ها و امثالهم ربطی نداشته و ۸۰٪ مشکل گرانی به عملکرد مدیران بی غیرت و بی شرافت باز می گردد هرچند با توجه به شایعات مربوط به ازدواج مجدد سردار زاکانی با خواهر .... و طلاق همسرش که با استناد به مشکلات رفتاری سردار انجام شده است شاید نتوان به تحلیل سردار زاکانی در مورد بش شرفی و بی غیرتی مدیران بعنوان عامل گرانی استناد کرد. ۱۹آذر
https://t.me/Khabar_Naghde

This comment was minimized by the moderator on the site

سرداران سپاه نامه سرگشاده امیر سعیدی افضل به رهبر انقلاب :

رهبر عزیزم جناب آقای خامنه ایی مد ظله العالی ، انقلاب درست! دین درست! نظام درست! همه جای خودش، شما بفرمایید که ما دقیقاً بر سر چه آرمانی باید ایستادگی و مقاومت کنیم؟
بیش از ۶۰۰۰هزار حرام زاده فقط در امریکا و۴۰۰۰ دزدزاده در انگلیس ووو زندگی می‌کنند.
طی ۳ ماه ۳۰ میلیارد دلار از کشور خارج شده که قطعاً «مردمِ عادی» این پول را خارج نکرده‌اند!
هزاران میلیارد اختلاس* شده، امّا با غارتگران مثل تاجِ سر رفتار می‌شود!
حالا صحبت از مقاومت در برابرِ «جنگِ سرد» می‌شود!
از خطر سلطهٔ «استکبارِ جهانی» گفته می‌شود، آیا با این ساختارِ فاسد چنین مقاومتی ممکن است؟
مردم وقتی پسران ولایتی مشاور ولایت فقیه ۳۰ شغله در ترکیه و فرزندان قالیباف در استرالیا به ساخت ساز برج و کاخ و سایر اقازاده های مرید ولایت دراقسا نقاط جهان و*محمدساشاها و عیسی هاشمی* ها (فرزند معصومه ابتکار) و *ویلای لواسانِ سردار فیروآبادی‌ها و پرادو سواریِ امام جمعه‌ها و مشاغل و پستهای خواهرزاده ها و برادرزاده های امامی کاشانی ها ووو۰۰۰۰۰۰۰۰ را می‌بینند، از خودشان می‌پرسند چرا من باید برای آرمانی که نیست و نبوده جان بدهم؟
مردم وقتی می‌بینند برادرانِ و خانواده های تمامیِ اعضای *ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، پروندهٔ «فساد اقتصادی» دارند، از خود می‌پرسند* ما دقیقاً بر سر چه آرمانی باید ایستادگی کنیم؟
مردم وقتی می‌بینند طیّ‌ِ این سال‌ها هزاران دستگاه مازراتی و پورشه و بنز با ارز دولتی وارد شده، امّا برای خرید لودر و گریدر و هلی‌کوپتر امداد و نجات برای زاگرس در حال سوختن بودجه نیست، از خود می‌پرسند ما دقیقاً بر سر چه آرمانی باید ایستادگی کنیم؟
مردم وقتی می‌بینند با آمدنِ زلزله، تمامِ دَم و دستگاهِ حاکمیّت، تنها کاری که از دستش برمی‌آید توصیه به خواندن آیات الکرسی است! در حالی‌که هر کس فقط یک‌بار از خیابانِ اندرزگو، یا فرعی‌های بالای نیاوران رد شود و کاخ‌ها و قصرهای آنجا که نظیرش حتی در بِوِرلی هیلزِ امریکا هم دیده نمی‌شود را با امکاناتِ توسعه‌ای چابهار و ایلام و کردستان و خوزستان مقایسه کند، اعتمادش به‌نظام به‌ همین‌جا می‌رسد که می‌بینید!
مردم وقتی می‌بینند در همه‌جا مُشتی تَه‌ریش‌دارِ یقّه‌‌آخوندیِ زیرِ۳۰ سال در مقام «مدیرعامل» و «رئیس هیات مدیره» و «رئیس» و «معاون» و... مدام در حال انجام *معاملات میلیاردی* برای شرکتهای صوری‌ شان هستند، حال آنکه عُرضهٔ مرتّب‌کردنِ تخت‌‌خوابشان را هم ندارند، به همین‌جا می‌رسند که می‌بینید.
مردم وقتی فرزندان لایق‌شان را می‌بینند که کنارِ میدان‌ها پلاکارد استخدام نیرو برای اسنپ به‌دست گرفته‌اند، ناگهان یاد *«احمد عراقچی»*آنم با سابقهٔ ۲ سال نصبِ ویندوز می‌افتند که از روزی که معاون بانک مرکزی شده، دلار ۶ هزار تومان گران شده‌است. این‌طوری‌ست که مردم به اینجا می‌رسند که می‌بینید، رسیده‌اند.
مردمِ ایران عاشق آمریکا نبودند، شما و جمهوری اسلامی آنها را عاشقِ آمریکا کرد، مردم عاشقِ رضا پهلوی نبودند، شما و جمهوری اسلامی آنها را عاشق *خاطرهٔ های پهلوی‌ها* کرد.
مردمِ ایران شایددچارِ انحطاطِ اخلاقی شده باشند که هستند، امّا مقصّرش تنها خودشان نیستند، که سهمِ نظامِ مقدّس در این انحطاطِ فراگیر به‌ مراتب بیشتر از هر عاملِ دیگری است!
مردم انقلاب کردند، یعنی از همه چیزشان گذشتند، نه فقط النگوهای طلا، آنها بر سر امرِ محال قمار کردند، عرش را به لرزه انداختند، امّا حالا قیافهٔ شنگولِ مُشتی دزد و بچّه مزلّفِ آویزان از نامِ انقلاب را می‌بینند که در اروپا و امریکا *جت ‌اسکی* می‌کنند!
مردم علی انصاری‌ها، حسین هدایتی ها و بابک زنجانی ها را می‌بینند که مال‌ها و بانک‌ها و ویلاهای‌شان کفافِ ده‌ها سال مقاومت در برابرِ هر اهریمنی را می‌‌داد، امّا کدام مقاومت؟ برای کدام آرمان؟ برای چی؟
شما را به‌خدا، نه ،بخودت قسم یک دلیل بیاور که من به‌ فرزندان تحصیل کرده بیکارم بگویم...
از عجایب هم اینکه یک عده با ارسال چند نفتکش به ونزوئلا آنرا نشانه اقتدار میدونند!؟
یعنی کاری که بطور عادی تمام دنیا میکند و بهش میگن "تجارت"، اینها براشون در حد رویاست و بهش میگن "اقتدار"!
خلاصه که آنقدر به اردنگی خوردن عادت کردیم که هربار نمیخوریم برامون جشن پیروزی میگیرند.
سهم مردم فقط فقر، تورم، ناامنی، بیکاری، گرانیهای پی درپی و استرس بوده...
ارسالی ..... : https://t.me/tahavolgaraei

This comment was minimized by the moderator on the site

یک پرسش ساده از دولت

اعتماد ۲۰ آذر ۱۴۰۲

عباس عبدی

این طبیعی است که دولت‌ها و افراد، درست یا نادرست مشغول ردیف کردن دستاوردهای خود باشند. حتی دستاوردهای دیگران را به پای خود بنویسند و ضعف‌ها و ناتوانایی‌های خود را به قبلی‌ها منتسب کنند. جالب‌تر اینکه اخیراً یکی از طرفداران و منسوبین به دولت که عضو شورای فقهی بانک مرکزی هم هست، مسئولیت تورم بالا را به عهده رژیم گذشته انداخته است و تا آنجا پیش رفته که مدعی شده در آن رژیم تورم‌های ۲۰۰ و ۳۰۰ درصدی داشته‌ایم!!

با این حال یک پرسش ساده از دولت محترم می‌توان طرح کرد و انتظار داریم که پاسخ روشنی دهند. اگر بخواهیم برای این دولت با قبلی‌ها ویژگی صد درصد متفاوت را معرفی کنیم، باید به مسأله فرزندآوری اشاره کرد. این طرح صد درصد و خالص از رویکرد نواصول‌گرایان است. البته منظورم از این طرح اصل مساله فرزندآوری نیست که من نیز شخصاً معتقدم مساله مهمی است و باید برای آن برنامه داشت. ولی نه این برنامه بی‌ثمر و پرهزینه و غیر معقولانه‌ای که تحت عنوان قانون فرزندآوری تصویب شده و اجرا می‌شود.

این طرح کاملاً مطابق ایده‌ها و درک مجموعه اصولگرایان است. دو سال پیش با همکاری مجلس و دولت قانونی تصویب شد که مطابق اصل ۸۵ آن را به صحن مجلس نیاوردند و در پستوی یک کمیسیون ویژه رسیدگی کردند. علت هم روشن بود، مفادی داشت که نمی‌خواستند در صحن علنی مورد بحث قرار گیرد.

این قانون جمعا ۱۵۴ ماده و تبصره دارد و بسیاری از دستگاه‌ها را درگیر خود کرده و بودجه بسیار کلانی را مستقیم یا غیر مستقیم به آن تخصیص داده‌اند که یکی از علل کسری بودجه و تورم نیز همین قانون است. ستاد قدرتمندی به ریاست رییس جمهور دارد که ۱۱ وزیر و ۱۱ نفر از مقامات و نمایندگان و نیروهای مسلح و بسیج و... در آن عضو هستند. یکی از وظایف این ستاد، دریافت گزارش سالانه عملکرد و ارزیابی فعالیت‌های صورت گرفته در اجرای قانون فرزنداوری است.

هدف اولیه این قانون رساندن فرزندآوری به بالاتر از رقم جانشینی است در واقع باید فرزندآوری به ۲٫۱ و بیش‌تر برسد که معمولاً در ذهن و بیان بسیاری از آنان ۲٫۵ فرزند است. این قانون را باید خواند تا دید که چه هزینه‌های سنگینی را بر کشور و بودجه تحمیل کرده‌اند و در مسأله‌ای نبوده که دخالت نکنند و دخالت‌های غیر قابل قبول هم کم نیست.

خوب! اکنون باید از دولت محترم پرسید که چرا گزارش عملکرد این قانون را نمی‌دهید؟ این قانون زود اثر است، یعنی باید بلافاصله آثارش روشن شود، چون اینگونه تنظیم شده است. پس چرا در برابر این هزینه‌های بسیار گزاف گزارشی نمی‌دهید؟ چرا در باره نتایج این طرح که بطور خالص معرف تفکرات اصول‌گرایان است، سکوت می‌کنید؟

شما راه‌ها و فرودگاه‌های قبلی‌ها را افتتاح و به نام خود فاکتور می‌کنید که ایرادی هم ندارد، چرا در برابر این طرح که تبدیل به نشان (بِرَند) تفکر و ذهنیت شما شده است حتی یک کلمه هم نمی‌گویید؟ چرا مانع از انتشار اطلاعات و آمار آن شده‌اید؟ چرا گزارش‌های ستاد را منتشر نمی‌کنید؟ نکند گزارشی نمی‌دهند؟

پاسخ همه اینها کاملاً روشن است. این طرح شکست کامل خورده است. این طرح موجب تورم، حتی فساد (وام‌های ازدواج در قم)، اختلال در نظام اداری و بهداشتی، انحراف منابع مالی از فرایند تولید به مسیر اتلاف، به هم ریختن نظام اداری و بانکی (مقاومت بانک‌ها در پرداخت وام ازدواج) و افزایش ناترازی بانک‌ها و... شده است، در مقابل دریغ از افزایش جمعیت که کاهش هم داشته است.

جالب این که حالا دنبال موجه جلوه دادن به دنیا آوردن فرزند معلول هستند. بدتر از همه اینکه آمار ثبت احوال نیز دیگر منتشر نمی‌شود و مسئولین کشور از ریاست جمهوری به پایین به طور کلی در این مورد سکوت کرده‌اند، همه اینها گذشته است، چرا قانون را تغییر نمی‌دهید؟ این همه هزینه برای چی می‌شود؟

حالا مجلس نمی‌توانست قانون خوب بنویسد، ولی می‌تواند که قانون بد را متوقف کند. حداقل این کار را انجام دهید. جلوی زیان را هر جا بگیرید، سود است.

This comment was minimized by the moderator on the site

به نام خدا
چایت را بنوش

علیرضا کفایی
مدعیان دفاع از ارزش ها و دفاع از ولایت که این روزها تمام اهرم های قدرت در دست خودشان است و حاکمیتی یکدست دارند در برابر فسادهایی که یکی پس از دیگری و در کانون های قدرت از مجلس تا دولت برملا می شود چه سخنی برای گفتن دارند؟
فساد اخیر که ظاهراً پای وزیر هم به میان کشیده شده و آنگونه که مشخص است بالای دست احمدی نژاد هم زده اند جای تأمل بسیار دارد؛ در دولتی که ادعای فساد ستیزی اش گوش فلک را کر کرده و رئیس اش شعار "گشت ارشاد مسئولین" می داد اختلاس نجومی رخ می دهد و همچنان تقصیر را به گردن دولت قبل می اندازند.
وقتی گفته می شود فساد سیستماتیک شده، معترض می شوند که سیاه نمایی می کنید اما واقعیت امر این است که فسادها و دزدی ها و اختلاس هایی که افشاء می شوند دیگر استثناء هم نیستند، تبدیل به قاعده شده اند و انگار هراسی از هیچ کس و هیچ چیز ندارند.
امر به معروف و نهی از منکر صرفاً به حجاب حساس است و آن هم بی برنامه و افراطی و خارج از عرف و شرع هرگونه خواستند عمل می کنند اما در برابر فسادهای بزرگ مالی مانند "چای دبش"! سکوت را ترجیح می دهند، خبری از کفن پوشان و دلواپسان نیست.
فساد یعنی دزدیدن از سفره مردم، یعنی مافیایی که از امنیت برخوردار است، فساد یعنی به فقر کشیدن ملت....
این همه آلودگی، تخلف و تقلب و اختلاس در اردوگاه خاص حاکمیت یکدست یعنی فساد ساختاری، که این دولت خطاهای فاحش و دزدی های نجومی خود را گردن نمی گیرد و حاضر به اذعان به خطاکاری و فراهم آوردن زمینه اختلاس و فساد نمی شود و مدام خلاف و فساد خود را به جانب دیگران می افکند.
این دولت در گردابی سهمگین از فساد و خودمحوری و ندانم کاری و با بحران های متعدد که اساس آن بحران ناکارآمدی و بحران مدیریت است فرو افتاده؛ نه راه می جوید و نه خود راه را می داند و هر آن کس که همتی بر اصلاح نماید؛ آنان همتی بر مرعوب ساختن و حبس کردن دارند.
مجموعه ای کژاندیش و متحجر در مجلس و دولت گردآمده اند و با دورهمی و با عبور از قانون؛ مصیبت و بلا، فقر و فلاکت را نصیب مردم و ملت کرده اند و متبخترانه از امر به معروف و نهی از منکر شعار می دهند.
این روزهای تلخ هم خواهد گذشت ولی رنج مردم فراموش شدنی نیست، با پوزش از نیمای بزرگ شعر و ادبیات ایران زمین که گفت:
"چایت را بنوش!
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها"
......
باید گفت:
نگران فردای ملت ایرانیم
فردایی که از گندمزار من و تو، مشتی کاه می ماند برای بادها....
اما نسل های فردای ما چه سرنوشتی دارند؟
چه می توان گفت، چه می توان کرد با اینان که امروز به هم می گویند:
چای دبش ات را بنوش!
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

چرا اختلاس چند میلیارد دلاری تبدیل به جوک شد؟

✍️ رحیم قمیشی

رسماً اعلام شده طی دو سال گذشته شرکتی، بیش از دو میلیارد دلار عملا سرقت کرده، و مردم، با تأسف، آن را مایۀ نیش زدن به حاکمیت قرار داده به همدیگر می‌گویند جز این انتظاری نداشته‌اند!

فردی در ایران به تقلید از دوربین مخفی‌ غربی‌ها، شروع کرده بود به تهیه چند کلیپ.
با کمال تعجب دیده بود مردم وقتی مورد اذیت و آزار و حتی تجاوز قرار می‌گیرند، به‌جای مقاومت، ترجیح می‌دهند فقط از آن موقعیت فرار کنند!
سپوری جارویش را به لباس رهگذران می‌کشید، فردی پیاده‌رو را بسته و از مردم می‌خواست برای عبور پول بدهند.
مردم به جای مقابله با التماس می‌کردند و یا راه‌شان را تغییر می‌دادند!!
روانشناسان اجتماعی باید بررسی کنند، چه بلایی بر سر ما آمده است!
پذیرش وجود چنین بیماری‌ای مقدمه درمان می‌تواند باشد.

شما وارد مترو می‌شوید اشخاصی با لباس شخصی در حال عکاسی از شما هستند.
خودرو شما را متوقف کرده و بدون هیچ مجوزی شروع به تفتیش آن می‌کنند.
ناگهان صورتحساب چند برابری برق، گاز یا آب دریافت می‌کنید. صورتحساب تلفن شما از دو هزار تومان می‌شود بیست هزار تومان. اینترنت بکلی قطع می‌شود و هیچ توضیحی هم داده نمی‌شود. جاده‌ها غیر ایمن است و هیچکس مسئولیتی نمی‌پذیرد. داروها از فهرست بیمه بدون هیچ دلیلی خارج می‌شوند. برگ جریمه از جایی دریافت می‌کنید که اصلا آنجا نبوده‌اید. ناگهان قیمت‌ها چند برابر می‌شود، گوشت بی کیفیت را به چند برابر قیمت جهانی باید بخرید، و بی‌نهایت مثال‌هایی که روزانه برای هر کدام از ما اتفاق می‌افتد و با خنده و تمسخر و یا بیان اینکه بالاخره تا کجا می‌خواهد ادامه پیدا کند، از کنار آن رد می‌شویم.

خشکسالی در بسیاری استان‌ها بدلیل بی‌تدبیری مسئولان در حال فاجعه‌آفرینی‌است، سفره‌های آب زیر زمینی در حال تخلیه است، مدارس تعطیل می‌شوند، آدم‌ها جان می‌بازند و ما حداکثر سری تکان می‌دهیم، و چند فحش روانه آخوندها نموده و یک جمله را تکرار می‌کنیم؛ از اول می‌دانستیم که اینها توان اداره کشور را ندارند...
و حالا دزدی‌ای بیش از صد هزار میلیارد تومان، و طعنه‌ها و کنایه‌ها؛
دزدی‌های مقدس، هنوز سیر نشده‌اند، سرزمین سوخته، نسل سوخته، اقتصاد مقاومتی، برود به جیب مردم لبنان و فلسطین و یمن!

چرا مردم به چنین دردی مبتلا شده‌اند؟
چرا دروغ گفتن مقامات برایشان پذیرفته شده؟
چرا با چشم، سوختن ایران را می‌بینیم و صدایمان بلند نمی‌شود؟
این یک بیماری وحشتناک است.
گویی همه به تن‌هایی بی‌جان تبدیل شده‌ایم!
گویی به ما گفته‌اند تنها دو سه روز زنده‌ایم، و دیگر برایمان زلزله و سیل و آتشفشان و خشکسالی و همه فجایع عادی شده‌! ما که در حال مرگیم، هر چه بادا باد!!

من با مطرح شدن دزدی صد هزار میلیارد تومانی بسیار مشکوک، که حتما رد پای بسیاری مقامات را می‌شود در آن پیدا کرد از دوستانم خواستم تقاضای اجتماعی کنیم و مصرانه بخواهیم همه چیز به روشی، باید کاملاً شفاف، پیگیری شود، رسانه‌ها با متهمین بتوانند گفتگوی آزادانه داشته باشند، دادگاه‌ها نه تنها علنی بلکه مستقیماً از صدا و سیما باید پخش شود، تمام رده‌های دولتی مشارکت کننده در آن سرقت باید به‌سرعت محاکمه شوند.
پاسخ دوستانم برایم جالب بود؛
جز دردسر چه چیزی عادی می‌شود؟
مردم چه حمایتی خواهند کرد؟
به هیچ‌کجا نمی‌رسیم!
از دزد به شاه‌دزد شکایت کنیم؟
و پاسخ‌هایی اینچنینی...

ما بیمار شده‌ایم.
برای این بیماری باید علاجی پیدا کنیم.
در اسرائیل هنوز درگیری‌های سنگین جریان دارد، دادگاه نتانیاهو مجددا آغاز به‌کار کرده.
سارکوزی رئیس‌جمهور سابق فرانسه هم‌اینک در زندان است.
ترامپ هر روز به دادگاهی احضار می‌شود.
ما از دنیا به گوشه‌ای افتاده، دزدی‌های تاریخی را تبدیل به جوک و لطیفه می‌کنیم!

این رفتار ما ایرانیان هیچ دوربین مخفی‌ای نیاز ندارد.
مردم ایران، به سخیف‌ترین رفتارهای اجتماعی دچار شده‌اند.
تمام روشنفکران ما مقصرند.
تمام احزاب ما مقصرند.
تمام نویسندگان و رسانه‌های ما مقصرند.
و تک تک ما مردم باید بپذیریم بیماریم!
یک بیماری سخت.
که باید بگردیم و دلایلش را پیدا کنید.
انکار این بیماری چاره نیست.
تنها با پذیرفتن آنست که می‌توانیم بدنبال درمانش باشیم.

آنکه تصور می‌کند امروز دچار این بیماری نیست، دو بیماری بسیار سخت دارد؛
هم نسبت به سرنوشت خود و کشورش بی‌تفاوت شده، و هم خود را فریب می‌دهد که سالم است!

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

به نام خدا
کوه، موش زایید

علیرضا کفایی
اختلاس دبش! را از یاد نبرید، زمین و زمان را به هم می دوزند تا افکار عمومی را از ماجرای ننگین و خفت بار و رذیلانه دزدی بزرگ دبش! منحرف کنند و البته که دیگر حساسیتی هم به چنین ماجراهایی در میان مسئولین نیست، بعضی هم به شوخی و مزاح از کنار قضیه می گذرند.
در هر حال در حافظه عمومی این ننگ بر پیشانی حاکمیت یکدست ثبت و ضبط است، راه فراری نیست، تاریخ فردا از این جنایت ها حکایت ها بسیار دارد که هرچه یکدست تر شدند؛ دزدی ها بیشتر و یکدست تر شد.
اما در میان قصه های ننگین این روزهای این قوم؛ قصه ننگین و خفت بار دستگیری تتلوی عزیزشان هم جلب توجه می کند، بینوای بخت برگشته ای که روزی عزیزکرده بود و برای خریدن رای و با فریب، منافقانه به هم آغوشی او رفتند و آن نمایش های تهوع آور را بازی کردند و امروز همو را دست بسته و با آن سر و وضع افتضاح به نمایش می گذارند.
در عین فساد با مفسدان نشستند به خیال رای آوری! و ادعای مبارزه با فسادشان گوش فلک را کر کرده؛ تتلو همان است که بود، شما هم همان هستید که ملت از قبل دیده بود، کسی فریب نخورد، به سبد رای تان نگاهی بیندازید تا بدانید مردم فریب دغل بازی و منافقانه عمل کردن شما را نخوردند، چون رای ندادند، الا قلیلی از خودی هایتان و آن هم برای تنعم از قدرت.
تتلو شما را بازی داد یا شما تتلو را؟ هرچه هست روزگار همه شماها را فریب داده است، مکر با خدا هم کردید و نمی دانستید خدای متعال خیر الماکرین است و حالا ببینید و بدانید که آن صحنه گردانی ها و لودگی ها که ختم به آن نمایش مضحک تتلو بازی شد رفتاری عاجزانه و رذیلانه و پر از خفت بود و امروز کوه موش زایید و آن تتلوی دیروز که مایه مباهات بود امروز چنان است که از او فرار می کنید و خود شما باید محاکمه اش کنید، البته باید اول خود را محاکمه کنید، اندکی فکر کنید که در جولان دادن و میدان دادن به تتلو و پر بال دادن به او و از مفسده ها گذشتن تا مثلاً رای بیشتری داشته باشید تقصیر دارید.
به گردن دولت قبل هم نمی توانید بیندازید، مثل اختلاس دبش! و سایر ناپاکی ها و فسادهایی که خلق کرده اید و به پای دولت قبل می نویسید ولی تعجب است از این همه بی شرمی که فساد در پیشانی اتان پینه بسته و از دور هویداست اما همچنان ادعای مبارزه با فساد می کنید! جل الخالق!!
@kafaeealirezaa

This comment was minimized by the moderator on the site

کوه بیستون, [12/8/2023 9:17 AM]
حکایت غریب تکرار تاریخ در ایران مظلوم 67
تاریخ ایران باستان دور دوم 5
پادشاهی ساسانی 2
ارتجاع افراطی ساسانی در حدی بود که موبد کرتیر هیربد (قاضی القضات ساسانی271م) فرمان قتل عام نو مسیحیان را صادر نمود
حکومت ساسانی اصولا یک حکومت دینی تندرو بود رفتارش با همسایگان غیر سازش کارانه و دشمن تراشی و عدم تعامل با جهان اطراف بود از طرفی با رومیان بر سر اراضی شرق مدیترانه و شامات اختلاف داشت، و زمین دست به دست می شد و از زمانی که ارمنیان در آناتولی مسیحی شده و در حمایت امپراطوری روم بودند، بر سر ارمنستان با روم در تنش بود
دیگر مشگل ساسانی اعراب بودند اعراب بیابانگرد بعلت خشکسالی و مشگل محیط زیست و نیاز به آب، به سوی فرات کوچ می کردند ب امانع نظامی ساسانی مواجه و قتل و کشتار می شدند این حکومت به جای جذب آنان و استفاده از نیروی انسانی شان، برای مقابله با روم آنها را قتل عام می کرد از جمله در زمان شاپور دوم ذوالاکتاف 310-379م اعراب بی پناه و سرگردان دنبال آب و علف احشام را، گرفتتد از کتف های شان طناب رد کردند و آنرا در بوق دمیدند و به شاپور لقب قهرمانی ذوالاکتاف دادند در حالی که این هیچ افتخاری نبود یک دشمن تراشی و جنایت علیه بشریت و خلاف سیره ایرانیان مهمان نواز بود، این سلسله علاوه بر داشتن دشمن قدرتمندی چون روم با این بد رفتاری‌ها دشمنی اعراب را علیه ایران خریدند، اما عاقبت در زمان نوشیروان 531-579م در غرب فرات مکانی به آنان داده شد و تبدیل به حکومتی محلی شدند که تا زمان خسرو دوم پرویز، دوام داشتند اما خسرو پرویز 590*-627م عیاش چشم به دختر نعمان ابن مندز حاکم حیره دوخت، که نعمان مخالفت کرد و مغضوب پرویز شد همین مغضوبیت تبدیل به دشمنی و سازش حکومت حیره با اعراب علیه ایران گردید و در زمان جنگ های اعراب در زمان‌ ابوبکر و عمر حیره کانون تمرکز اعراب علیه ایران شد و در سقوط تیسپون (مداین) موثر بود
از وقایع مهم زمان ساسانی ظهور مانی بود که هرمز اول 271-272م به دین او که معتقد به دو نهاد خیر و شر در درون انسان بود، گروید اما موبدان در زمان بهرام اول272-275 مانی را محکوم به مرگ کردند و پوستش زنده زنده کنده شد و این یک ننگی دیگر بود که موبدان تندرو، آدمکش، فاسد بر دامن این سلسله و ایران نهادند
دیگر اتفاق ظهور مزدک در زمان قباد اول 502-531م پدر انوشیروان بود که چنین تعبیر کردند که مزدک قصد براندازی دارد خود و 1200نفر از پیروانش را در یک شب بقتل رساندند مزدک انسان فاسدی نبود، جویای عدالت و برقراری عدالت بود مخالف نظام طبقاتی و چند همسری درباریان و فساد اخلاق کاخ نشینان بود نوشیروان 532**579م از بین شاهان ساسانی با تدبیر و عادل بود مقداری از اختیارات موبدان را از انان گرفت اما100% موفق نشد او می خواست جامعه رامتحول کند اما با مخالفت‌ موبدان و قانونگذاران روبرو گردید حتی اجازه نداشت مجوز سواد آموزی به مردم دهد قانون نظام طبقاتی بآو اجازه نمی داد گرچه محدودیت قانون داشت اما کارهای عادلانه فراوان نمود خدمات فرهنگی زمان او از ترجمه و تالیف کتاب رشد دانشگاه گندی شاپور فراوان بود ولی مردم عادی حقی در این کارهای فرهنگی و علم آموزی نداشتند که یکی از ریشه های اصلی سقوط ساسانی را باید در بی سوادی و نااگاهی و بی تفاوتی و بی انگیزگی مردم و پوکیدگی اجتماع ساسانی از درون و فاصله مردم از حکومت جستجو نمود
واقعه مهم دیگر جنگ های بی‌حاصل خسرو پرویز با روم بود که خاج (صلیبی که عیسی ع باان مصلوب شده بود را به خزانه ایران آورد) با لشگرکشی بیهوده ارتش را فرسوده تا مصر جنگ را زردشتی - مسیحی کرد، شکست سخت خورد که موبدان او را زندانی کردند و شیرویه (قباددوم) 627-629م را بر جایش نشاندند قباد با وسوسه موبدان تمام شاهزادگان و پدر خود خسرو پرویز را کشت قحط الرجال به وجود امد و خود نیز کشته شد پس از ان این سلسله آلوده به فساد سیستماتیک و مروج جهل و سرکوب و اختناق گام در راه سیر سقوط خود نهاد و فاقد یک مدیریت بود تا عاقبت در 632م در زمان ابوبکر و پس از ان عمر درگیر جنگ با اعراب گردید در641 در نهاوند از اعراب شکست خورد و یزدگرد سوم به آسیای میانه فراری و توسط یک آسیابان که به لباسش طمع کرده بود در651 کشته شد و سلسله ساسانی منقرض گردید،
مشگل ساسانیان تنها مسایل مدیریتی نبود بررگترین مشگل این سلسله تاثیر نظام طبقاتی در ارتش و سیاسی شدن و الوده شدن فرماندهان ارتش به سیاست بود که در گفتار بعد به عرض می‌رسد یک نمونه از فساد عهد ساسانی که در اصل ایران ویران کن بود
خسرو دوم یا خسرو پرویز که سلطانی حریص بود، کمر مردم را زیر بار مالیات های سنگین خرد کرد و برای آکندن گنج، هم رعایا و هم بزرگان را رنجیده خاطر ساخت،آن چنان که وی در دوران سلطنت خود گنج ها و تجملات بسیار فراهم نمود و به روایتی در اثر چنین ثروتی حرمسرای گسترده و وسیع برای خود مهیا دید که در آن
سه هزار زن وجود داشت
غیر از دختران خدمتکار که مُغنی و مطرب او بودند،
سه هزار خادم مرد
هشت هزار و پانصد مرکب
هفتاد و شش فیل
دوازده هزار قاطر برای حمل بنه (اثاث) حرمسرا فراهم کرده بود. (منبع: پشت پرده های حرمسرا،حسن آزاد،ص۹۳)
نه تنها پادشاه، شاهزادگان، دبیران، ارتشتاران، موبدان همه حرمسرا داشتند و در خور موقعیت خود، همسران و کنیزان فراوان داشتند و هزینه این بی غیرتی و عیاشی را توده مردم بدبخت می دادند که محکوم به بیسوادی و شنیدن جهل و خرافات توسط مغان و موبدان فاسد بودند، این میراث برای عرب ماند آن فجایع انجام شد میراثش به تمام سلسله های فاسد دست نشانده عرب رسید پس از آنان، صفوی سفاک این روش را برگزید و پس از صفوی قجرها، که حرم ناصرالدین شاهی و فتح علیشاهی زبان زد است، اینقدر به شاهان باستان توجه نکنیم به فرهنگ و میراث ملی که نتیجه خرد مردمان و اجداد بزرگان است توجه کرده، تاریخ را بی تعصب بخوانیم آنچه بر سر ما دار می رود نتیجه حکومت دو گانه شاه و موبد و شاه و شیخ است این شاهان دانشمندان و سرداران میهن دوست را حذف می کردند که کسی مزاحم عیاشی شان نشود باالطبع اعراب این تجملات و بی غیرتی های سران مملکت و طبقات دبیران موبدان، جنگاوران و تمایل به عیش و عشرت معافیت در پناه حکومت توام با سو استفاده از دین و مذهب از طریق عوامل خود با خبر شده و علاوه بر انتقامی که از بد رفتاری ساسانی داشتند ضعف ایران و شکستش از روم و دستگیری خسرو پرویز و قتل عام شاهزادگان و قحط الرجال در ایران را متوجه شدند، و اقدام به لشگر کشی نمودند در تاریخ عرب بقلم فیلیپ ک، حتی نویسنده مسیحی این تاریخ آمده است که عمر دستور داد قشون در کوفه تجمع کنند نقشه ساخت شهری درکوفه ترسیم کرد و شخصا از کوفه بازدید وقتی متوجه شد که قشون عرب همسران شان را اوردند خشمگین شد و گفت شما برای جنگ آمدید یا برای عیش، قرار بود پس ازفتح در این محل ساکن شوید اینکه در کتاب ها با کلمات توهین آمیز آنها را بیسواد مینامیم دروغ است افراد قبایل بیسواد بودند ولی این سران علاوه برسواد از طریق راه تجاری با هند و ایران و روم و مصر از چند و چون جهان اطراف بیخبر نبودند خود پیامبر سال ها سیاحت کرده از جهان اطراف مطلع بود اگر به سوره روم آیات از 1 تا 14دقت شود در این سوره ازضعف ایران و روم سخن میگوید
حجاج ابن یوسف ثقفی حاکم کوفه در زمان امویان که دشمن ایران بود آنها را سرخ رویان می نامید چون گونه ها سرخ بود و می گفت از امور کناره گرفتید آریای ها لذت بردید کارتان تنبلی بود از یکدیگر می‌پرسید چه خبر و بعد من آمدم با شمشیرم خبری بشما بدهم که خبری را فراموش کنید (منبع محاورات الادبا محاورات الشعرا راغب اصفهانی ترجمه محمد صالح قزوینی)
و این بی تفاوتی و بی انگیزگی در مردم مقصرش کسی نبود جز نظام حکومت دو گانه شاه و موبد فاسد و عیاش ساسانی که ایران طعمه عرب کرد مشگل این بود که درایران آنچنان حکومت در عیش و فساد غرق بود ازدشمن بیخبر و بعلت قحطی الرجال و سیاسی شدن ارتش کسی را در ارتس ایران نداشت که براوردی از دشمن، توان نفرات دشمن کند و روی اطلاعات سلمان فارسی که از ایران به عراق پناه برده بود حساب نکردند که یک نخبه جنگی و مغزی متفکر را با دست خود گریزانند و به قصد انتقام اطلاعات سیاسی و جنگی اش را در اختیار دشمن قرار می دهد

This comment was minimized by the moderator on the site

کوه بیستون, [12/9/2023 10:56 AM]
حکایت غریب تکرار تاریخ درایران مظلوم 69
تاریخ ایران باستان 7
تاریخ ساسانیان4
آنچه ایران رابه این وضع امروز مبتلا کرد جنگ های بی‌حاصل خسرو پرویز (590-627 م) با امپراطور روم شرقی هراکلیوس بود که ارتش خسرو پرویز، به مقدسات مسیحیت توهین کرد و صلیب (خاجی که عیسی ع با آن مصلوب شده بود) را به ایران آورد.
جنگی بی‌ حاصل آغاز و با ارتش خسته به تیسپون بازگشت بناگاه بخاطر خاج عیسوی، عرق مذهبی رومیان بجوش آمد دست بحمله متقابل مذهبی زدند ایرانیان را اتش پرست و بی خدا نامیدند تبلیغ کردند و... و ارتش خسته ما توان نیاورد و شکست خورد خسرو پرویز بدون جواب به شورای موبدان به کاخ خود رفت.
موبدان بغیرت افتاده بخاطر این لشگر کشی و تلفات و هزینه سنگین، او حبس کردند درحبس بدستور فرزندش شیرویه کشته شد، و کشته شدن او سبب گردید سلسله ساسانی راه سقوط را طی کند وایرانی که 1253سال از 612 قبل از میلاد تا 641بعد از میلاد قدرت برتر جهان بودند، در جنگ های اعراب وایران موسوم به صدر اسلام، طعمه تازیان گردیدند میلیون ها کشته شدند و از641م تا 1258م یعنی 617سال در اشغال تازیان باقی ماندند و شاهد قتل و اسارت میلیون ها ایرانی اعم از زن و کودک و پیر و جوان گردیدند تازه 1258م نیز سرود و سروش آزادی نبود آغاز دوره اسارت جدید ایران از 1258م تا 1407م در دست مغولان و تتران بود که بعدا ترکمانان بر ایران مسلط شدند و ایران نیم نفسی در دوره این ترکمانان به لطف عاقل بودن شان کشیدند، 149سال دیگر در اشغال و اسارت بیگانگان باقی ماند
البته کار به اینجا ختم نشد در طول سلطه ترکمانان بر ایران در نیمه دوم قرن 15م , با رشد توهم مذهبی و صوفی‌گری طایفه دروغگو و سجاده دزد فرقه صفوی، از نیمه دوم قرن 15درگیر رافضی گری فرزندان شیخ صفی سجاده دزد، به نامان شیخ جنید و شیخ حیدر و فرقه بازی و دعوی خدایی توسط این دو منحرف فکری و گرداوری مشتی ترکمانان لمپن بی هویت رافضی آناتولی معروف به قزلباشان گردید که با جنگ و خونریزی آق قویونلوها را برانداختند و در1501م شیخ اسماعیل صفوی در تبریز با بر سر گذاشتن یک کلاه پشمی قرمز هم دعوی خدایی و هم شاهی کرد و در روژ تاجگذاری بجای حرمت به مردم و اتباع، 30000 نفر سنی را در شهر تبریز گردن زد و بعد انگشت دربینی سلطان عثمانی بنام سلیم اول معروف به یاووز (خونریز) که قدرت بلامنازع زمان بود کرده به اقلیمش وارد شده تحریک و تحقیرش نمود در 1514م لشگر کشی عثمانی به ایران آغاز، سلیم پیش از وصول به ایران به انتقام از شیخ‌ اسماعیل 40000 تبعه شیعه بیگناه مقیم عثمانی را در مسیر آمدن به ایران قتل عام کرد سپس به چالدران وارد، موضع جنگ گرفت عاقلان به شاه اسماعیل گفتند ما حریف یک ارتش 200 هزار نفره با 300 عراده توپ نیستیم جاهلان تحت توهم گفتتد با یک یا علی قشون عثمانی را متلاشی مییکنیم شاه بی اطلاع از جنگ تسلیم جاهلان جنگ سالار متوهم گردید جنگ آغاز شد 5 روز طول کشید تمام لشگریان ایران در اثر این تصمیم جاهلانه کشته شدند، شکستی سخت خوردیم تبریز اشغال گردید و کل میان رودان و مناطق کردنشین غرب زاگرس از قلمرو ایران جدا شدند و این اولین جنگ نبود، مبنای نا ارامی و جنگ های بعدی شد بعد از این جنگ 29 جنگ دیگر بین دو کشور درعهد صفوی، افشاری، قجر در گرفت میلیون ها انسان بیگناه کشته شدند آخرین میراث این جنگ که جنگ سی ام باشد جنگ 8 ساله ایران و عراق بود که شاهدیم که برما و هم میهمان توده مردم فقیر ایران چه گذشت البته صفویه ازانجا که دروغگو، سجاده دزد، متقلب بودند، چند میراث شوم برای ملت ایران برجا نهادند
دعوی خدایی کردتد که تقبیح شدند!!
دعوی سادات بودن وازنواده های امام هفتم شیعیان کردند شجره نامه نوشتتد، که‌ باز هم تقبیح شدند!!
ادعای نماینده خدا در روی زمین شدتد تقبیح شدند!!
مرشد اعظم و مروج مکتب علی ع شدند چون فاسد بودند کسی باورنکرد!!
نایب امام زمان عج شدند که عاقبت این ادعاها هم با ورود شیوخ عرب شیعه رافضی لبنانی و الاحسایی (بحرینی) و نوشتن رساله مذهبی توسط آین شیوخ دروغ از اب درآمد و با نوشتن این رساله ها شیوخ عرب لبنانی خود نایب امام زمان عجل شدند و شاهان صفوی را مقلد و پیرو خود کردند و عاقبت آخرین پادشاه صفوی شیخ سلطان حسین لباس شاهی را از تن برون کرده لباس شیخی پوشید و ان برسر ایران آمد که مپرس ایران طعمه مشتی پا برهنه افغان گردید 300000 نفر روحانی لشگریان دعای کشور بودند برای پیروزی ارتش ایران درجنگ ها از دولت صفوی مستمری می‌گرفتند که تعدادشان چند برابر ارتش بود اما در هنگام ورود لشگر افاغنه یکنفرشان درمسیر این قشون مهاجم قرار نداشت
و این شد عاقبت تسلیم ملت ایران به حکومت های دینی که 417 سال تحت سلطه ساسانی و 617سال تحت سلطه حکومت خلفای عرب و شستشوی مغزی یک ملت و ممنوع کردن مطالعه و تحقیق توسط روحانیون دینی سلطه طلب و تازه به این ختم نشد ما در قرن 16الی 1722م مدت 211سال تحت سلطه شیعی گری صفوی شدیم درمدت کمتراز نیم قرن از1722الی 1736م حکومت نادرشاه 14سال و کریم خان زند و زندیه از1736تا1779م 34 سال ایرانیان را از این شیوه تفکر دورنگه داشتند ولی در مجموع قرارداشتن ایرانیان درطول بیش از1400 سال تحت سلطه حکومت های مذهبی ساسانی، عرب, صفوی، و تاثیر آنچه به مخیله ایرانیان تزریق شده بود، و140نسل ایرانی بااین تزریقات فکری پرورش یافته بودند، با این مدت اندک پاک شدنی نبود ایرانیان به یک رنسانسی چون اروپا نیاز داشتند که از قضای روزگار بامرگ کریم خان زند و به قدرت رسیدن آغا محمد خان قاجار و استقرار سلسله قجر از 1779 تا 1925م بمدت146سال دیگر تحت سلطه قاجارهای شیعی مذهب قرار گرفتند و مجددا دور بدست شیوخ پیرو تفکر عهد صفوی افتاد و ان بلاها را برسز ایران و ایرانی آوردند و امیدها بر باد رفتند
ژیوپولوتیک ایران از زمان‌شاهان عیلام 2800سال پیش از میلاد تا 224 میلادی زمان سقوط اشکانی حفظ میهن توسعه فر و فرهنگ و علم بود و درعهد هخامنشی سرزمین ایران وسعت فراوان یافت و درعهد اشکانی گرچه از گستره آن کاسته شد اما ژیوپولوتیک‌ به همت پارلمانتاریزم مهستان اشکانی حفظ گردید اما دردوره 417 ساله ساسانی با تزریق کلمات دینی افراطی موبدان بجای میهن گرایی، منجر به آن سقوط در سیاه چاله بعد از 641م و فتح ایران بدست اعراب گردید پس از سقوط خلفا در 1258م توسط هلاکوخان مغول سلطه گران به ایران کاری به دین و مذهب مردم نداشتند مالیاتشان رامیگرفتند اما درعصر صفوی دوباره سبک حکومتی ساسانی به مدت 211سال تداوم یافت گرچه صفوی یک حسن داشتند که علیرغم فشار از طریق مذهب، بر وطن گرایی نیز اصرار داشتند اما قجر ها خودشان فقط بفکر عیاشی خودشان رونق حرمسرا ها را داشتند تمام وطن را فدای یک تار موی سوگلی حرم می کردند ایران ازنظر دینی در ید اختیار مشروعه خواهان بود برای همین ایران درعهد آنان بعلت دخالت غلط در سیاست و جنگ، فنا شد
با مشاهده‌ فساد قجر و بباد رفتن ایران در 1299خورشیدی 1920م افسران ارتش، میهن را در خطر دیدند کودتا کردند که کشور را از نابودی و تجزیه نجات دهند باسیاست و یارگیری از 1920 تا 1979ژیوپولوتیک ایران تثبیت شد عمده ترین اقدام ایران، اشغال جزایر سه گانه در دهانه هرمز و تسلط ایران بر خلیج فارس و جنگ نیابتی 1974 الی 1975با عراق بر سر اروند و معاهده 1975 الجزایر ونزدیکی به کشورهای عربی ازجمله مصر بود که ژیوپولوتیک ایران تا ساحل شرق مدیترانه وسعت یافت و عراق و اسراییل و دریای سرخ در گستره حوزه ژیوپولوتیک ایران قرار گرفتند
قدرت منطقه ای ایران مقبول دست های مرموز در غرب نبود تا عاقبت در 1979 رژیم‌ سابق ساقط شد با استقرار جمهوری اسلامی در ایران، و تفکر حاکم بر کشور، ژیوپولوتیک سرزمینی مبدل به ژیوپولوتیک عقیدتی - سیاسی وف رضیات فکری تفکر حاکم شد که در طول تاریخ حتی مارکسیست‌ها این چنین فرضیاتی اشتباه و تخیلی را نداشتند ولی حکومت ایران از بدو تاسیس در سال1357با تبلیغات مذهبی و تنش از درون با ملت ایران، بخاطر دخالت در زندگی شخصی شان را اغازکر و عقبه سیاسی خود را نامطمین نمود و از همان روز اغاز یک سفیر صلحی به کشورهای همسایه اعزام نکرد و درپاسخ همسایگانی که سفیر صلح برای تبریک به ایران فرستاده بودند با بیان جملات مداخله گرانه استقلال آنها را بصورت ضمنی درفحوای کلام تهدید نمود و در معنی بیانش این بود که همه مسلمانان باید شیعه و توابع ما شوند، و ملت ایران نیز طبق خواست و اراده ما نفس بکشتند و با دشمن تراشی از درون و بیرون کشور از همان آغاز دچار تنش شد می توان به پاسخ آقای خمینی به پیام تبریک سران عراق و حکومت کویت و سپس شورش‌های آقای محمدباقر صدر واقای مهری در عراق و کویت و پیامدهای آن دقت کرد

This comment was minimized by the moderator on the site

اختلاس‌های غیرقابل اعتنا در شرایط وقوع اختلاس‌های قُله‌ای...!

مهدی نصیری/ دموقراضه
وقتی در نشریه صبح در فاصله سال ۷۴ تا  ۷۸، اقدام به انتشار گزارش‌های تحقیقی در مورد تخلفات و مفاسد اقتصادی در دستگاه‌های حکومتی کردیم (و البته باعث کمترین اعتنا و رسیدگی از سوی دستگاه قضایی نشد) انبوه تماس‌های مردمی برای ارائه گزارش و اسناد در مورد تخلفات با دفتر نشریه شروع شد.
در شرایطی که صبح یک نشریه خصوصی و با توان محدود بود، عملا امکان دریافت و رسیدگی به همه گزارش‌ها نبود.
به خانم منشی نشریه گفتم به تماس گیرندگان بگویید که متاسفانه امکان رسیدگی به همه گزارش‌ها و اسناد را نداریم و تنها به گزارش‌هایی می.پردازیم که رقم فساد و اختلاس بالای یک‌میلیارد تومان باشد...!
امروز با دیدن خبر گم شدن ۱۷هزار میلیارد تومان در شهرداری انقلابی و ولایی تهران در شرایطی که هنوز خبر اختلاس بالای صدهزار میلیارد تومانی در واردات چای هضم نشده بود، یاد تعیین کف اختلاس برای رسیدگی در صبح افتادم.
به نظرم رسانه‌هایی که پی‌گیر خبر اختلاس‌ها هستند، کفی مثلا با رقم بیست‌هزار میلیارد تومان در نظر گرفته و بی‌خیال ارقام کمتر شوند، چرا که هم از پی‌گیری اختلاس‌هایی که قله‌ها! را در نوردیده، بازمی‌مانند و هم آن که اخبار اختلاس با ارقام پایین، دیگر برای جامعه و مخاطبان جذابیتی ندارد...!
در هر صورت لازم دیدم این تجربه را با همکاران ژورنالیست به اشتراک بگذارم.
@demogorazee

This comment was minimized by the moderator on the site

فردوسی زدایی شیعه انگلیسی

اینکه چرا حوزه های علمیه علی الخصوص قم و بسیاری از روحانیون خروجی از قم به فردوسی زدایی از فرهنگ و ادب ایران بعنوان رسالتی غیرقابل اغماض می نگرند شاید معنایی جز حماسه سرایی مبتنی اهریمن ستیزی و ظلم زدایی در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فرودسی نداشته باشد. شاید بر همین مبناست که بسیاری از اندیشمندان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را بزرگترین مکتب فکری امر به معروف و نهی از منکر عملی در برابر اعمال جابرانه، ظالمانه و مملو از فساد حکومتها و حکمرانان می دانند. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دل‌مشغولی امر به معروف و نهی از منکر حکام و حتی روحانیون و مردم نسبت به مردم را بازی ساخته حکومت‌ها اعلام می کند و شاهنامه یعنی هر چه است باید خطاب به اعمال حکام و حکمرانی باشد جایی که می توانند هر دیو، تزویری و ددی را در سرکوب و رام سازی مردم به خدمت وادارند. شاهنامه یعنی می‌توان مردم را چنان سحر و خواب کرد که خورده شدنشان توسط مارهای حکمرانی را هم ندیده و احساس نکنند همانطور که ضحاک را نماد بالاترین سطح خواب زدگی و محوری مردم می نماید.
اینکه حضرت استاد علامه جوادی آملی یگانه فرزانه مفسر قرآن در عصر معاصر تحت عنوان لزوم ارجاع به شاهنامه از حماسه سرایی حکیم ابوالقاسم فردوسی می فرمایند. شاید به همین معناست که نباید چیزی جز ستایش و ترویج حماسه در عاشورا باشد که عاشورای سیدالشهدا با تمام حواشی و جوانب اخلاقی تا سیاسی چیزی جز حماسه و حماسه سازی علیه حکمرانی حکام فاسد در لباس دین نیست. حماسه عاشورایی علیه بزرگترین منکر که حکمرانی مملو از فساد و ظلم به نام اسلام نیست باید تا حماسه سرایی و حماسه سازی در لباس امر به معروف و نهی از منکر خطاب به حاکمان و حکمرانی به اوج برسد. حماسه سرایی مبارزه با ظلم حاکمان که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه به اوج رساند و حکام متظاهر به دینداری از عباسی تا صفوی و قاجار و حتی پهلوی به مرثیه و اشک بر مصیبت تنزل دادند تا مردم حماسه سازی علیه منکر حکام را به بازی امر به معروف و نهی از منکر خیابانی به مردم تنزل دهند.
اینکه استاد شهید علامه مرتضی مطهری عالم روشن ضمیر و خرافه ستیز معاصر جز حماسه سرایی از عاشورا نمی گفت و عاشورا را قیام علیه فساد و ظلم حکمرانی به نام اسلام را بر مسلمانان واجب می دانست حتماً به مذاق بسیاری از جریانهای فکری انحرافی خوش نمی آمد و شهادت استاد در روزهای آغازین انقلاب اسلامی چیزی جز تحمل ناپذیری جریانات انحرافی نبوده و نیست جریانهای انحرافی متظاهر به دینداری که به سرعت حماسه خوانی عاشورای استاد شهید علامه مرتضی مطهری را با ایجاد ساز و کار بسیار گسترده مدیحه سرایی و مرثیه خوانی مبتنی بر قصه پردازی مجدداً به مرثیه خوانی و ماتم سرایی تنزل دادند تا هیچ نام و نشانی از حماسه حسینی(ع) علیه ظلم و ستم و دروغ پردازی حکمرانی نمانده باشد.
اینکه چرا زنان و دختران مدعی حجاب بانی یا به تعبیر حکومتی ماموران امر به معروف و نهی از منکر هنوز از معنای یک قلم دزدی از میان صدها دزدی دیگر به مبلغ ۳.۷۵ میلیارد دلار را نمی فهمند و در دخمه متروها گیر کرده اند بماند اما برای جبران مافات و کیفر گناه ناامن سازی جامعه برای دختران و زنان می توانند لااقل به سنت بانوان مسلمان تحت عنوان مبارزه با ابر دزدی‌های عناصر حکمرانی که حالا یک قلمش ۱۷۵،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ تومان پول چایی است می توانند حکومت را تهدید به برداشتن حجاب و عریان ساختن موی سر کنند یا به سبک بانوان برخی کشورها حکومت را تهدید به تجمع با سینه های عریان در معابر عمومی کنند.
اینکه سردار زاکانی فرمانده سابق بسیج دانشجویی و شهردار فعلی تهران وجود دوربین در واگن‌های مترو را قویاً تکذیب کرد تا رسیدن به جنجال مانیتور کردن چهره مسافرین مترو با نمایش بر تابلوی عمومی مشخصات ایرانیان چند روزی بیشتر نگذشته است. یعنی مردم باید باور کنند که دیگر جایی برای پنهان ماندن از تارهای درهم تنیده ساز و کار امنیتی ندارند. یعنی باید باور کنند چهره پوشیده در تجمعات اعتراضی دیگر کارساز نیست و نبودنتان در سایر نقاط برای صدور حکم انتساب عمل مجرمانه علیه حکمرانی کافی است. ۱۶ آذر
https://t.me/Khabar_Naghde

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حضور در دوراهی تسلیم و یا انتح...
چه باید بشود؟ عالیجنابان و مدیران تصمیم ساز، دوست و دشمن، خودی و غیر خودی، گزاره‌های زیر را قبول دار...
- یک نظز اضافه کرد در حضور در دوراهی تسلیم و یا انتح...
درباره واکنش موشکی ایران وفاق برای ایران-  هم میهن حمیدرضا جلائی پور ۱- در پی ترور نصرالله شاهد دو...