در کنار فواید تفکر شرق و ایدئولوژی چپ، که عِلم مبارزه، و راه های کار تشکیلاتی و سیاسی، کار حزبی و مبارزه مخفی و... را، در مبارزات ایرانیان با دیکتاتوری و استبداد و نفوذ خارجی، به آنان آموخت و تئوریزه کرد، و در میانه حرکت و مبارزه تا پیروزی کارساز بود، اما برآیند تفکر شرق چیزی جز بَند، دیکتاتوری، وابستگی به بلوک ظالم و توسعه طلب شرق، و جدایی طلبی و به خطر افتادن موجودیت ایران، و تمامیت ارضی برای ایرانیان و دیگران نداشته و نخواهد داشت.
در دو دهه گذشته، بروز و ظهور دو نفوذ بزرگ و گسترده و خطرناک خارجی را در ایران شاهدیم، که خود را در جریان عملیات هایش، در روندهای کشورمان نشان داده، و تحمیل کرده اند. یکی نفوذ اسراییل در ارکان قدرت، و پستوهای محرمانه کشورمان است، که امروزه این نفوذ دیگر بر کسی پوشیده نیست، چرا که اشراف آنان بر ایران و ایرانیان، جای امنی را در تهران، دمشق، بیروت، غزه و...، برای هیچ عنصر، مکان، منافع ایرانی و خارجی، که در راستای ایران بوده باشد، باقی نگذاشته، و وجود ندارد.
نقطه زنی ها، و شکار وابستگان داخلی و خارجی ج.ا.ایران، در تهران (ترور اسماعیل هنیه، محسن فخری زاده و...)، دمشق (سردار رضی موسوی، محمدرضا زاهدی و...)، بیروت (سید حسن نصرالله، سید هاشم صفی الدین، سردار عباس نیلفروشان و...) و... نمونه هایی از نتایج این نفوذ است، نمونه آشکار دیگر نفوذ عمیق اسراییل، در ارکان کادر مدعی انقلابیگری در کشور را، می توان در حملاتی دید، که از سوی آنان به قرارداد مصالحه بزرگ با غرب، یعنی قرارداد برجام، و مذاکره کنندگان ایرانی آن، در تل آویو و تهران، همزمان و به صورت مشترک، و با یک میزان حِقد و کینه، صورت می گرفت و می گیرد، که نمونه ی آشکاری از بروز آن نفوذ عمیق اسراییل در ایران است.
نفوذ آشکار شده ی روس ها در ایران، نمود دیگری از نفوذ اجانب است، که تسخیر سنگرهای فکری و عملی کشور، در بُعد حاکمیتی، نظامی و... توسط آنان، قابل پرده پوشی نبوده و نیست، چرا که عملا و آشکارا چپگرایان روسوفیل در ایران، منافع و امنیت روس ها را با خرج بیت المال این مردم، و از بین بردن آورده های حرکت انقلابی، دنبال می کنند، و فارغ از درستی و یا نادرستی شعار اساسی «نه شرقی و نه غربی» ، آنرا از کارایی انداخته اند و کار به جایی رسیده است که مثلا صدا و سیمای ما، بیشرمانه موفقیت های روسیه در تجاوزش به اوکراین را، جانبدارانه پوشش می دهد، تو گویی ما و روسیه در اوکراین در یک سنگر، با اوکراینی های مظلوم و مورد تجاوز، در نبرد هستیم، که از شکست روسیه ناشاد، و از پیروزی های آنان شادیم! و سخنگویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز، خود را با متجاوزین روس، تحت پوشش سیاست نگاه به شرق، همراه، و روند آن را تئوریزه، و در سخنان خود، از آن ننگ زدایی می کنند و...
مثال آشکارِ دست اندازی روس ها در روندهای داخلی کشورمان را هم، می توان به چشم سر دید، از جمله دخالت روس ها در روندهای انتخاباتی کشور است، حال آنکه مسئولین کشورهای نرمال، به هیچ بیگانه ایی اجازه چنین دست اندازی را نمی دهند، و اصولا ارتباطی به روس ها ندارد که ایرانیان چه کسی را انتخاب کنند یا نکنند، اما دیده می شود روس ها در دستکاری امور سیاسی کشورمان، پا را از گلیم خود بیرون نهاده، و در این روندها دستکاری های آشکاری می کنند.
این عملیات آشکار آنان را، در سفر فرستاده ویژه رییس جمهور روسیه، به مشهد [1]، قبل از نشستن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری و عهده داری آن، و در زمان کاندیداتوری او می توان دید، که فرستاده ویژه پوتین، رئیسی را در کسوت آستان دار امپراتوری با نفوذ و ثروتمند امام رضا دیدار می کند، و با او به مذاکراتی می پردازد که ربطی به آستاندار امام رضا ندارد، و بدین وسیله به جامعه مرتبط با خود در ایران، سیگنال انتخاباتی می فرستد، و یا حد و میزان نفوذ خود را نشان می دهد و به رخ آنان می کشد! و... و این یادآور معضلات دوره مرحوم امیرکبیر در ایران است، که وقتی به اطراف خود نگاه کرد، کسی را نیافت که در اثر عملیات تطمیع، تهدید، و رشوه روس ها، سالم مانده باشد.
اینجاست که گویا همه ی تصمیم سازان، و چشم های که برای دفاع از حدّ و حدود و مرزهای سیاسی، امنیتی کشور، و مردم ایران باید همواره باز باشند، و دست تجاوز و متجاوز را قطع کنند، صورت خود را آنطرف گرفته، تا نبینند و کاری نکنند، و چیزی نگویند، تا آنی بشود که قبلا بر این مردم و این دیار رفته است، و تاریخ دوباره امکان تکرار به خود بگیرد.
چرا که در روزگاری نه چندان دور، دست های خارجی به زور، حاکم مستقر در این کشور، یعنی رضاشاه پهلوی را بی توجه به غرور ملی ایرانیان و کاریزما و قدرت نظامی و شخصیتی او، از تخت به زیر کشیدند، و از ایران بیرون انداختند، هر چند مردم بر این کار آنان، گاه شادمان هم بودند و شدند، چرا که از دیکتاتوری او صدمه روحی دیده بودند، اما این لکه ننگ، در تاریخ نفوذ و دست اندازی خارجی ها، بر ایران و امورش باقی ماند، چرا که خارجیان مذکور، مدعی بودند رضا شاه پهلوی، طرف آلمان ها را، در جنگ آنان با نازی ها گرفته است، در جنگ هایی که بیشتر به جنگ های داخلی اروپا شبیه بود، ولی وجه جهانی به خود گرفت!
و اکنون نیز متاسفانه به نظر می رسد تاریخ به نوعی در حال تکرار است، و شرایط کشور به سمتی می رود، و یا برده می شود، که احتمال تکرار چنین سناریویی مجددا در حال قوت گرفتن است، و ارتش های قدرتمند جهانی، باز دوباره می روند تا این حق، و یا این بهانه را بیابند، و در امور ایران مداخله کنند، و حاکمان این کشور را برکنار، و...،
چرا که اینبار می توانند او را متهم به ایستادن در کنار روس های متجاوز کنند، متجاوزی به نام ولادیمیر پوتین، که تهاجم ارتش تا بُن دندان مسلح روسیه را، علیه ملل اروپایی، و موجودیت اروپا رهبری می کند، و به رغم پتانسیل بسیار بالا و فوق تصور نظامی خود، کسانی را در این راستا، به عمد با خود همراه می کند، تا دامنه درگیری های خود با اروپا را، وجه بین المللی دهد و...، قربانی این سیاست مزورانه پوتین کیست؟ ایران و کره شمالی!
چنین شرایطی قدم به قدم در حال رقم خوردن است، و آنان که کاری برای ایران می توانند بکنند نیز، فراموش کرده اند که، دو حاکمیت پی در پی اخیر در کشورمان، یعنی، حاکمیت پهلوی ها و ج.ا.ایران، چقدر متحمل هزینه های گزاف و سنگینی شدند، تا بساط نفوذ ایادی داخلیِ روس ها را از صحنه کشور جمع کنند، روس هایی که همواره به خاک مقدس ما خیانت کردند، و چشم طمع به منابع، و خاک ایران داشته و دارند.
نبرد مشترک حاکمیت ج.ا.ایران و پهلوی ها با حزب توده، و گروه های چریک فدایی خلق، در این راستا قابل ارزیابی است، هر چند بدنه نیروی انسانی این گروه ها را، گاه جوانان مخلصی تشکیل می داد که برای رهایی ایرانیان هموطن مظلوم خود از استثمار و بهره کشی و دیکتاتوری مبارزه می کردند، و این مشی مبارزاتی، و این گروه ها را به خاطر دفاع از مستضعفین و... برگزیده بودند.
اما مبارزه مشترک پهلوی ها و ج.ا.ایران، با نفوذ حزب توده و شاخه های مسلح و غیر مسلح آن، در چریک های فدایی خلق، نشان و نمونه ی روشنی از درد مشترک هر حاکم و حاکمیتی در ایران است، که به محض حضور در قدرت، آنان را ستون پنجم دشمن در کشور دیده، و لذا این مبارزه مشترک دو اولویت هر حاکمیتی در تهران قرار می گیرد، چرا که آنان را جاده صاف کنِ شکل گیری حضور خسارتبار دشمنی، در کشور می بیند که اراده اش بر تجزیه و نابودی ایران بوده و هست.
چپگرایانی که در طول تاریخ فعالیت خود در ایران، جاده صاف کن متجاوزین شرق برای نفوذ، و یا تحقق جدایی قسمت هایی از خاک ایران، و تاراج منابع آن توسط این همسایه طمعکار، بودند، و شرایط را برای سلطه سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و... آنان در ایران، فراهم می کردند و می کنند.
هزینه هایی که کشور در این زمینه تاکنون پرداخته است، بسیار گزاف، و در برهه هایی از تاریخ، پرتگاه هایی بود که، تمامیت و موجودیت ایران باستانی و تاریخی را در معرض خطر جدی قرار داد، و خسارات بزرگی را به کلیت آن وارد نمود. مردان بزرگی در تمام این دوران، توان، سیاست و تفکر خود را میدان آوردند، تا غده چرکین نفوذ امپریالیسم شرق، که از سوی کرملین هدایت و پشتیبانی می شد را، از بدن ایران خارج و آنرا پاک کنند، مثال های این نبرد تاریخی از دوره قاجاریه، تا جانشینان آنان در حکومت پهلوی، و اکنون در دوره حاکمیت ج.ا.ایران می توان در جای جای تاریخ ایران دید.
انهدام جمهوری سوسیالیستی جنگلی های گیلان [2] به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی، که خطه زرخیزِ گیلان را از شاکله کشورمان، به نام «سوسیالیسم شورایی» جدا کرده بودند، و یا شکل گیری جمهوری مهاباد [3] به رهبری قاضی محمد، که داعیه دار جدایی کردستان از ایران بودند، و باز حمایت و هدایت کرملین را با خود داشتند، و یا حکومت خودمختار فرقه دمکرات آذربایجان، به رهبری جعفر پیشه وری [4] در تبریز و...، که جدایی های دیگری را، بعد از تحمیل عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران، در آذربایجان مظلوم دوباره رقم می زدند، و همین آذرماه سالروز بازگشت آذربایجان به ایران، از دست پیشه وری های مزدور بود و...،
همه ی موارد پیش گفته، تنها حاصل تلاش پهلوی ها برای حفظ تمامیت ارضی کشور بود، که از سوی همسایه شمالی همواره تهدید شده و می شود، تلاشی برای بیرون کشیدند غده چرکین تجزیه طلبانه ی شرقگرای وابسته به شوروی از بدن ایران، که همیشه توسط چپ های وطنی، وابسته به همسایه خیانتکار روس، در بدنه ایران کاشته، و زنده نگه داشته شده بودند، اما پهلوی به رغم کار فشرده ایی که کردند، در پاکسازی کامل ایران از آنان موفق نبودند، و این ج.ا.ایران بود که بعد از پهلوی ها، کار آنان را، تا حدودی به اتمام رساند، اما دوباره می بینیم که غول شرق در حال پا گیری در شیشه ج.ا.ایران است، وسیع تر از گذشته و عمق تر از سابق.
اما به رغم تلاش قاجارها، پهلوی ها، و ج.ا.ایران در تاریخ مبارزه مشترک خود با زیاده خواهی های خسارتبار شرق در ایران، و شرقگرایان وطنی جاده صاف کن آنان، دو الی سه دهه است که باز کشور به صورت روشنی، کاملا مشکوک، قدم به قدم به دامن این غده سرطانیِ سلطه و نفوذ، سوق داده می شود.
نمود آشکار اخیرِ موفقیت این سیاستِ مزورانه و سراسر خسارت و شرم را، در انداختن کشور، در دست انداز رسوایی حمایت از نبرد تجاوزکارانه و جنایتبار روسیه، علیه مردم مظلوم اوکراین می توان دید، که در رسواترین بازی تجاوزکارانه به خاک دیگران، ما ایرانیانِ قربانیِ همیشگیِ تجاوز نیز، در دام حمایت از روس های متجاوز افتاده ایم، و به طرز مشکوکی در این دام پیش می رویم.
ما که آخرین جنگ هشت ساله ی مان، با صدام حسین و حزب بعث سوسیالیستی آن بود، که به واقع، جنگ با یک مزدور نظام شرق می توان از آن یاد کرد، که باز هم طبق رسم شرقگرایان متجاوز، جدایی طلبی هایی را از ناحیه خوزستان و... در ایران دنبال می کرد، و تصمیم سازان امروز ایران، دشمنی تاریخی روس ها و شرقگرایانِ ذاتا متجاوز را به فراموشی سپردند، و دوباره و چندباره از یک سوراخ گزیده می شویم، و حاکمیت ایران به دامنِ شرق متجاوز، و دشمن این آب و خاک سوق داده می شود، دشمنی که همواره موجودیت و تمامیت ارضی ما را مورد تهدید مستقیم قرار داده، و بی شک در آینده باز مورد تهدید قرار خواهد داد.
شاید کسانی بگویند که این از ضروریات اصل بقاست، که ما را مجبور به پناه گرفتن در دامن این جنایتکاران کرده است! اما برای من قابل فهم و درک نیست که کدام بقایی در کنار دشمنی که طمع آن به خاک ایران، تاریخی و همواره روی میز کاخ کرملین بوده است، متصور خواهد بود، بقا در کنار چنین طمعکارانی، اصلا چه معنی خواهد داشت؟!
وقتی توسط یک مار عظیم الجسه در برگرفته شدی، چه بقایی برای چنین طعمه ایی اصلا می توان تصور کرد، بقای کنار شرقِ جنایتکارِ بدعهدِ متجاوز، چه ارزشی خواهد داشت، و از چه نوع بقا خواهد بود! که این همراهی با روسیه، برای ایران و ایرانیان، نه دنیا را در پی خود خواهد داشت، و نه آخرت، نه توسعه در خود دارد، و نه پیشرفت، و نه عزت می آورد و نه کرامت انسانی باقی خواهد گذاشت، و یا حتی نه دمکراسی در خود دارد و نه آزادی.
گذشته از نفوذ آشکار روس ها در ابعاد حاکمیتی کشور، که ارکان آن را به صحنه تاخت و تاز خود تبدیل کرده، و به خود مشغول داشته است، و این رسوخ را می توان با چشم سر دید، و تاریخ آزادیخواهی ایرانیان، باعث و بانی، و طراحان آن را محکوم و لعن خواهد کرد، اما در کنار این روند خسارتبار در بُعد حاکمیتی، روند و وضعی در کشور در حال رقم خوردن، و رقم زدن است که، علاوه بر نفوذ چپگرایان و شرقگرایان در بدنه ی حاکمیتی ج.ا.ایران، نفوذ عملی و فکری مجددِ جنبش چپ، در بدنه جامعه کار ایرانی نیز تجدید خواهد شد، و حلقه نفوذ حاکمیتی آنان، با نفوذ در بدنه ی جامعه کار ایران نیز، اتصال یافته، و شرایط ایرانیان را خطرناکتر از قبل نیز خواهد کرد، تا شاهد پا گیری مجددِ گروه هایی مثل حزب توده و چریک های فدایی خلق در جامعه ایران باشیم.
نگاهی به اعتراضات کارگری جاری در بدنه ی جامعه ی کار ایران، که این روزها بروز هشدار آمیزی به خود گرفته است و در اعتراضات بازنشستگان، معلمان، کارکنان مخابرات، صنعت نفت و گاز، نیشکر هفت تپه، صنایع و معادن (هپکوی اراک و...) و... خود را به خوبی نشان داد، که همگی ناشی از روابط استثماری و ناپاکی است که، بین کارفرمایان و کارگران جاری و ساری شده است، و این در اثر ولنگاری های قانونی، و بی اثر شدن نهادهای مدنی همچون احزاب، سندیکاهای کارگری، شوراهای کار، و به کناری نشستن ساختار حاکمیتی از مسایل کارگران، و رها شدگی مشکلات آنان را نشان می دهد، که این زخم را هر لحظه عمیق و عمیق تر خواهد کرد.
شرایط ارتباط کارگران با کارفرمایان، و صاحبان شرکت های خصولتی، یا پیمانکاران سفارشی حکومتی، واگذاری های خسارتبار و نابود کننده ای که طبق اصل 44 قانون اساسی انجام شد، خصوصی سازی های بدون مطالعه، واگذاری های اموال عمومی به صورت بی برنامه و... که تاکنون به نابودی صنعت و تولید کشور منجر گردید، که نه تضمین کننده منافع مردم بود، و نه منافع کشور و...،
چنین عملکردی، اینک مشکل جدیدی را هم بر مشکلات ایرانیان افزوده است، و آن فراهم کردن زمینه کار و رشد گروه های چپگرایی است که روزگاری در قالب حزب توده و چریک های فدایی خلق در کشور ایجاد شدند، و رشد یافتند، و سپس به واسطه خطری که برای کشور ایجاد می کردند، سرکوب و نابود شدند. چرا که این نوع گروه ها، شرایط نیروی کار کشور را، به وسیله ایی برای نفوذ و فعالیت خود تبدیل کرده، و می کنند.
شرایط کنونی کشور، به گونه ایی است که ایرانیان با رقم بیکاری بسیار بالایی روبرو هستند، و علاوه بر کسانی که از بیماری اجتماعی بیکاری رنج می برند، افراد کمی هم که موفق به یافتن کار و شغل می شوند نیز، در اثر روابط فساد انگیز بین کارفرما و نیروی کار، از دریافت درآمد ناچیز خود ناتوان بوده، و یا با تاخیر دریافت می دارد، و نیروی کار در این مسیر با مشکلات جدی مواجه شده است، و در این زمینه هم، در شرایط ظلم مضاعفی قرار می گیرند.
همین شرایط ظالمانه، بین کارگر و کارفرما، می رود تا زمینه رشد گروه های چپ را، در بدنه جامعه صدمه دیده ی کارِ ایران، فراهم کند، چرا که کارگران قادر به استیفای حقوق حداقلی و ناچیزی که در قانون برای آنان در نظر گرفته شده، هم نمی باشند، و فریادرسی در ساختار یکدست کشور نمی یابند، ساختاری که به هر چیزی، جز استیفای حقوق مردم، و امنیت فکری و روانی آنان، خود را مشغول کرده، و یا مشغولِ شان کرده اند (مستهلک شدن سیستم قضایی و انتظامی کشور در بحث مبارزه با مواد مخدر، حجاب اجباری و...).
و صاحبان شرکت های پیمانکاری با اطلاعی که از این وضع، و راه های بسته قانونی، در حمایت از نیروی کار دارند، وقیحانه کارگران معترضی که موفق به دریافت دیون شان نمی شوند را هم، به شکایت از خود، در مراجع قانونی تشویق و راهنمایی می کنند، چرا که می دانند و مطمئن هستند که، با شرایطی که بر کارکنان خود تحمیل کرده اند، و سیستم فشل قضایی و... دیگر قانون نیز نمی تواند، دستی به کمک کارگران برساند.
خودسوزی، اعتراضات بزرگ و... کارکنان بیکار شده و یا طلبکاران مستاصل شرکت های پیمانکاری و...، نمونه ی روشنی از فشار استثمار، و به بن بست کشاندن کارگران مظلومی است که گاهی، راهی جز خودکشی و یا دیگر کُشی، برای نشان دادن استیصال، و مقابله با حق کشی هایی که بر آنان رفته را، نمی یابند.
چنین نیروی کاری به واقع اسیر باندهای رانتخواری اند، که به تقسیم منافع ثروت کشور مشغولند، که از سود فسادِ موجودِ ناشی از مناقصه های بدون برگزاری تشریفات مزایده ایی، و شفاف و رقابتی، واگذاری های رانتی و بی ضابطه و... آن را دریافت، و بین خود تقسیم می کنند، و از این رو، از هر جای کار که بخواهند، می توانند به نفع جیب های بلند خود به سرقت برند، حتی حقوق کارگران مظلومی که خود را در این زمینه بی کس و بی یاور می بینند، و شرایط ظالمانه ای بر آنان نیز تحمیل می شود.
کارکنانی که در شرایط بسیار بد اقتصادی، ناشی از تحریم های بین المللی، گرانی، بیکاری، تورم افسار گسیخته و... مجبور به تن دادن، به هر شرایطِ مد نظر صاحبان کار می شوند، مثلا برای یک نیروی کار، که 55 میلیون حقوق ماهیانه، ناشی از حضور 24 ساعته در خارج از مرکز، و شرایط کارگاهی شهرهای محروم و یا بیابان های دور افتاده، برای هدایت یک پروژه پیمانکاری در نظر گرفته شده، و اعزام می گردد، فقط قراردادی بر اساس قانون کار، که رقمی حدود 9 میلیون تومان بیشتر در آن درج نشده است، منعقد می شود، که حتی نسخه ایی از این قرارداد هم، تحویل کارگر نمی دهند، و در مقابل، حتی او را مجبور به سپردن مقادیری اوراق سفته هم، می کنند، تا کارفرمایان تسلط خود را بر کارگران هفت میخه کرده، و در موقع دعوای قانونی احتمالی، دست برتر را از لحاظ مدارک قانونی و عرفی نیز داشته، و نیروی مذکور را همه گونه تحت فشار قرار دهند، تا به هر شرایطی که کارفرما در زمینه پرداخت حق و حقوق او دیکته کرد، گردن نهد و...
این است که حقوق چنین مزد بگیرانی را با چندین ماه تاخیر، ذره به ذره، به هر صورت و مقداری که کارفرما بخواهد، پرداخت می کند، و کارگران مذکور، وقتی موفق به دریافت دیون خود از کارفرمایان هم می شوند، خواهند دید، ارزش حقیقی آن، متناسب با رشد قیمت ها، و تورم افسار گسیخته کشور، و بی ارزش شدن پول ملی، حتی به نصف و یا کمتر، کاهش یافته است و...،
تاخیر در پرداخت، عدم عمل به تعهدات، نپرداختن حق بیمه، ترجیح استخدام نیروهای مجرد، بر کارکنان متاهل (برای کاهش پرداخت های از جمله حق تاهل و اولاد) و... نمونه هایی از ظلم کارفرمایان به کارگرانی است که موفق به یافتن شغلی، در این بازار ظالمانه کار می شوند و...
چنین روابط فاسد و ظالمانه ایی که بین پیمانکاران، و نیروی کار این کشور تنظیم و اعمال می شود، شرایط را برای نفوذ و فعالیت مجدد جریان چپ، که در شرایطی چنین ظالمانه، محیط رشد می یابند، فراهم می کند.
گروه هایی که می توانند به عنوان یک ابزار سیاسی، گروهی، اجتماعی خود را دستگیرِ کارگران مظلوم مذکور نشان داده، و زمینه رشد و بالندگی یابند، و با این دست فرمان که کشور پیش می رود، دیری نخواهد پایید که نفوذ حاکمیتی شرقگرایان وابسته به روسیه و چین، با حلقه بدنه اجتماعی آن نیز، دست الحاق به هم داده، و شرایط ایجاد حاکمیت هایی همچون میرزاکوچک خان های جنگلی در گیلان، قاضی محمدها در کردستان، پیشه وری ها در آذربایجان و... را، دوباره در ایرانِ مظلوم فراهم خواهد نمود.
[1] - ماجرا از اين قرار بود كه در 31 فروردین 1396، حجتالاسلام رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی با رستم مینیخانوف، نماینده تام الاختیار ولادیمیر پوتین و ريیس جمهوری تاتارستان دیدار کرد. در این نشست صمیمی، طرفین درباره مشترکات مذهبی و لزوم روابط حسنه به گفت و گو نشستند. از زمینههای مشترک همکاری مانند پذیرش دانشجو، اعطای فرصت مطالعاتی، گردشگری علمی و زیارت و همچنین اهمیت دین اسلام در گسترش صلح و دوستی سخن گفتند و در انتها نیز رئیسی با اهدای نسخه نفیس چاپی از قرآن دستنویس، مشهور به قرآن بایسنقر به نماینده پوتین، از وی تقدیر کرد و در مقابل، مینیخانوف نيز یک جلد قرآن کریم به همراه قالیچه چرمین از آثار صنایع دستی جمهوری خود مختار تاتارستان را به حجت الاسلام و المسلمین رئیسی اهدا کرد. حال روابط ایران و روسیه چه ربطی به آستان قدس رضوی دارد، که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران صورت می گرفت، سوالی بود که نهاد های مسئول کشور کسی به آن پاسخ نگفت.به هر صورت، این دیدار آنقدر حاشیه آفرین شد که در سوم اردیبهشت، علیرضا رحیمی، از نمایندگان تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، از وزارت امورخارجه خواست تا درباره دیدار ابراهیم رئیسی با نماینده ولادیمیر پوتین توضیح دهد.
[2] - جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران یا جمهوری شورایی ایران یک جمهوری شورایی سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که با ریاست میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران جنبش مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ هجری قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالی که انقلاب اکتبر روسیه در شوروی پایههای خود را استوار میکرد، نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روسهای سفید که در شهر انزلی اردو زده بودند، وارد انزلی شده و آنها را به همراه نیروهای بریتانیایی تحت حمایتشان مجبور به عقبنشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی نیز از فرصت استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن گیلان، رهبران جنبش جنگل در نامهای به لئون تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ پیروزی جنگلیهای گیلان در استقرار جمهوری شورایی گیلان را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت.
[3] - جمهوری مهاباد یا جمهوری کُردستان نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط شوروی در شمال غربی ایران بود که سهشنبه، ۲ بهمن ۱۳۲۴ (برابر با ۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) به فرمان رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ژوزف استالین تشکیل شد و کمتر از یک سال و تا پایان اشغالِ شمالغرب ایران توسط ارتش شوروی، یعنی تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ برپا بود. وسعت این جمهوری تنها به چند شهر نزدیک مهاباد از جمله شهرهای نقده، بوکان، پیرانشهر، اشنویه، سردشت و بخشهای شمالی نزدیک به شهر سقز منتهی میشد؛ بههمین دلیل بیشتر این حکومت «جمهوری مهاباد» خوانده میشود
[4] - حکومت خودمختار آذربایجان که با نام رسمی حکومت ملی آذربایجا شناخته میشد، نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط اتحاد جماهیر شوروی بود که در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در منطقهٔ آذربایجان ایران به پایتختی تبریز توسط فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشهوری و به فرمان ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بنیانگذاری گردید که شامل شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، زنجان،خرم دره، سلماس، مرند، میانه و اطراف آنها میشد.
امروز بعد از یکسال، وقتی به روندهای آغاز، حین و بعد از عملیات «طوفان الاقصی» [1] نگاه می کنم، آن شکی را که بر هدایت شده و مشکوک بودن این عملیات، که در ساعات اولیه شروع آن عملیات هالیوودی توسط حماس و... در ذهنم خُطور کرده بود، در حال تبدیل به یقین است، که این عملیات با اطلاع اسراییل و دست های پشت پرده انجام گرفت، و اسراییل چند هزار نفر از مردم خود را طعمه عملیاتی قرار داد که در واقع تله ایی بزرگ و چیده شده برای ج.ا.ایران و بازوان آن، و یک نیروی وسیع از طرفداران جنبش ضد صهیونیسم بود، تا به یکباره تمام نیرو، امکانات و سرمایه چند دهه ایی بازیگران عرصه آزادیخواهی فلسطین و فلسطینیان را، در دام کشتار، ویرانی و اتلاف، گرفتار و مستهلک کند، طوری که راه برون رفتی از آن متصور نباشد.
توفانی که با حمله 7 اکتبر (2023) حماس، جهاد اسلامی و... به داخل مرزهای اسراییل وزیدن گرفت، و چندی نگذشت که سکان دمنده و قدرتمند آن، توسط حریف از دست حماس و... ربوده شد، و زان پس، این اسراییل بود که جهت وزش سخت و خونبار و ویرانگر این توفان را بدست گرفته، و تعیین کننده جهت آن شد؛ و دیگر اجازه نداد تا به هیچ بهانه ایی، و توسط هیچ بازیگر دیگرِ منطقه ای و بین المللی، لحظه ایی از وزیدن و غرش باز ایستد؛ و تمام مساعی ملی، منطقه ای و بین المللی نتوانست، این دمنده خونبار و ویرانگر را از دست صهیونیست ها خارج نماید، و به بهانه صلح، آتش بس، توافق، منافع شریک راهبردی اسراییل یعنی امریکا و... این توفان را از غرش باز دارند، و این چنین بود که همه در زمین این بازی ویرانگر، مطابق منافع اسراییل بازی کردند، چه آنان که خالصانه آرمان آزادیبخشی و حقوق بشری داشتند، و یا آنان که جنگیدند، یا آنان که نشستند و تماشا کردند، یا آنان که مساعی قدرت و منافع خود را در نظر گرفته، و حرکاتی آفریدند، یا آنان که سکوت را مناسب حال خود دیدند و... همه و همه در این صحنه، خرج یک هدف شدند، تداوم کشتار، ویرانی و اتلاف سرمایه از کسانی که در خط مقدم جنگ با اسراییل، صهیونیسم و... صف کشیده و نبرد می کردند.
برخی از دستاوردهای این توفان ویرانگر را در گزاره های زیر می توان خلاصه کرد، دستاورد که چه عرض کنم، نتایج طبعی :
الف) در نتیجه این حمله قبح کشتار یهودیان و اسراییلی ها دوباره بعد از هولوکاست [2] شکسته شد، کشتاری که پیش از این نازی ها وسیع تر از آن را مرتکب شده، و این قبح از پیش شکسته شده بود.
ب) قبح حمله به خاک اسراییل دوباره شکسته شد، این تابو نیز در خلال جنگ های اعراب و اسراییل، و در زمان حمله موشکی صدام [3] در خلال جنگ دوم خلیج فارس، از قبل شکسته شده بود، و برای سیستم بین الملل تازگی نداشت،
ج) نفرت از اسراییل و صهیونیست ها در اثر جنایت، کشتار و ویرانی، که دوباره مرتکب شدند، در جهان گسترش کم سابقه ایی یافت؛ اما آیا نفرت از یهود به خصوص افراط گرایان آنان، یعنی صهیونیست ها امری تازه است؟ این نفرت به وسعت تاریخ یهود است، و عمری طولانی دارد، نفرتی تاریخی [4] ، دیرپا و سوال برانگیز، که می تواند ریشه در حسادت از موفقیت های این اقلیت، و البته منش های زشت آنان، چون تکبر و خود برتر بینی آنان، و اجازه به خود برای ارتکاب به هر جنایتی در راه هدف و... داشته، و امروزه جهان برای کنترل این نفرت، قوانینی برای حمایت از این اقلیت بسیار ناچیز، اما قدرتمند جهانی، وضع کرده است.
د) به خطر افتادن پیمان ابراهیم [5] و روند صلح اعراب و اسراییل، که این را آینده نشان خواهد داد، آیا تهاجم طوفان الاقصی در این امر موفقیتی داشته، و یا نه این پیمان راه خود را پیش خواهد گرفت، و یا به محاق و فراموشی خواهد رفت، سکوت و یا همراهی کشورهای تاثیرگذار عربی با اسراییل در این یک سال، خلاف این جهت را نشان می دهد.
ذ) تمرین شلیک موشک و پهپاد توسط فن آوران نظامی ج.ا.ایران، که انتظار می رفت این توان موشکی و پهپادی بتواند ضعف ایران را در صحنه های نبرد هوایی جبران کند، که البته نتیجه آن در چهار کیس حمله ی موشکی اخیر، یعنی موارد زیر روشن است :
1- نتایج حمله موشکی به عوامل مخل امنیت کشور، پناه گرفته در خاک پاکستان [6] منفی بود، و بازدارندگی لازم را نداشت، و بعد از جنگ خسارتبار هشت ساله، برای اولین بار خاک ایران را طعمه حمله یک ارتش بیگانه یعنی پاکستان کرد، که به تلافی این حمله موشکی استان سیستان و بلوچستان ایران بمباران شد، و در این کیس ناموفق و خسارتبار ارزیابی می شود، چرا که پای حمله یک کشور اتمی منطقه را به تجاوز و حمله مستقیم به خاک ایران باز کرد، و قبح شکنی وحشتناکی را در پی داشت؛ مورد هدف قرار گرفتن توسط کشورهای مجهز به سلاح اتمی.
2- در حمله موشکی سپاه پاسداران به کردستانات عراق [7] و سوریه [8] واکنشی تا کنون نداشته ایم، چرا که نه حاکمیت کردستان عراق، و چه داعش که هدف این حمله در سوریه و عراق بودند، توان پاسخ متقابل را نداشتند، و بازدارندگی حمله موشکی قابل سنجش نیست،
3- در حمله موشکی و پهپادی در عملیات وعده صادق 1 به اسراییل، باز هم ناموفق بود و بازدارندگی لازم را نداشت، چرا که اگرچه به یک حمله محدود به پایگاه هوایی اصفهان و... منجر شد و این تنها پاسخ اسراییل به آن بود، اما همین حمله محدود نیز تجاوزی مجدد به خاک ج.ا.ایران، توسط یک قدرت اتمی دیگر در منطقه محسوب می شود.
لذا در نتیجه موشک پرانی سپاه پاسداران به طرف های خود در منطقه، نتایج آن اسفبار بوده و باعث شکستن قبح حمله به خاک ایران از سوی دو قدرت اتمی منطقه به ایران شده است، و این پایان ماجرا نیست و با وقوع عملیات وعده صادق 2 اکنون تمام ظرفیت نظامی کشور در انتظار حمله ایی است که حتی بایدن رئیس جمهوری امریکا هم از گستره آن بی اطلاع است، و باید دید که آیا در این کیس، شلیک 180 موشک به اسراییل، در عملیات وعده صادق 2، باعث بازدارندگی لازم خواهد شد یا نه؛
باید دید آیا شرایط جهانی و منطقه ایی به اسراییل اجازه پاسخ متقابل را خواهد داد یا خیر؟! امیدوارم شرایط جهانی به کمک ج.ا.ایران آمده، دیپلماسی و... اسراییل را از حمله متقابل منصرف نماید، ورنه کاخ شیشه ایی ما در بخش زیرساخت های نظامی، اقتصادی، فنآوری کشور، در نبود سیستم دفاع هوایی کارآمد، و سامانه های ضدهوایی موثر، همچون «گنبد آهنین»، که اسراییل را در برابر چنین حملاتی مصون داشت، بسیار شکننده و بی دفاع می نماید.
امروز که در اثر عملیات های پی در پی اسراییلی ها، میزان نفوذ امنیتی – اطلاعاتی آنان بر تشکیلات، افراد و ساختار فعال در جنبش های ضد اسراییلی - ضد صهیونیستی، بر همگان روشن شده است، دیگر کمتر کسی می تواند این ادعا را مطرح کند که اسراییلی ها در حمله طوفان الاقصی غافلگیر شدند، و مدعی شکست اطلاعاتی و نظامی آنان در این حمله شود.
این حمله، میزان نفوذ اسراییل بر تمام نسوج این جنبش در فلسطین، لبنان، ایران، سوریه و... را روش نمود، و اسراییلی ها در درازای این جنگ یکساله، سطح سیطره خود را بر حریف، در خلال عملیات های شان علیه این گستره وسیع از جبهه درگیر با خود لو داده اند؛
و میزان آلودگی تشکیلات محور مقاومت در سطح کشوری، گروهی و فردی، به ویروس جاسوسی سازمان های تخصصی اسراییل در این زمینه را نشان دادند، و دیگر وجود چنین سیطره ای بر کسی پوشیده نیست، تا بتوان ادعا کرد که در 6 اکتبر 2023 مقامات اسراییل بدون اطلاع از عملیاتی چنین هالیوودی و گسترده، در دام عملیات «طوفان الاقصی» افتاده اند، عملیاتی که تمام نیرو و امکانات حماس، جهاد اسلامی و... و بعد از آن حزب الله لبنان، انصارالله یمن، حشد الشعبی عراق و در نهایت سپاه پاسداران و ج.ا.ایران در آن شرکت جستند.
نمونه بارز این نفوذ را در تشکیلات و در بین نیروهای سپاه پاسداران و البته حزب الله لبنان می توان این روزها دید، امروز می توان فهمید که حاج قاسم سلیمانی، سید حسن نصرالله، اسماعیل قاآنی، هاشم صفی الدین، اسماعیل هنیه، سردار عباس نیلفروشان، سردار سید رضی موسوی و... در عمیق ترین تونل ها، در پستوی خانه های امن، در تو در توی اتاق های جنگ، اماکن دیپلماتیک خود با تمام امکانات شان زیر نگین کنترل صهیونیست ها بودند، و هیچ حرکت آنان از دید اسراییل به دور نبوده است، که این چنین در لحظه ایی که اسراییل تصمیم به کنترل حزب الله می گیرد، در یک هفته و یا ده روز، توانست یک نیروی بنام و سرتیر گروه های موسوم به مقاومت، یعنی حزب الله لبنان را در مقابل چشم جهانیان، به همراه هدایت کنندگان ایرانی و یا همکاران فلسطینی اش و...، از بین ببرد، که حتی این گروه و حامیانش فرصت نیابد که نفر جایگزینی را برای طعمه های در دام افتاده این سازمان عریض و طویل نظامی، امنیتی، سیاسی و... معرفی نماید، و سلسله کشتار و ویرانی چنان دامنگیر حزب الله و همکارانش در منطقه شد، که بازیابی آن بسیار مشکل، و بلکه شاید ناممکن می نماید.
این حجم از سیطره بر حزب الله، و تحرکات ج.ا.ایران، توسط اسراییل، این فرضیه را آشکار می کند که اسراییلی ها و طراحان پشت پرده عملیات 7 اکتبر 2023 از انجام چنین عملیاتی، پیش از وقوع آن آگاه بوده، و بر چنین اشتباه بزرگی از سوی حماس چشم بستند، و حتی چند هزار نفر از اتباع خود را طعمه و در معرض آنان قرار دادند، تا چنین صحنه ایی از جنگ اتفاق افتاده، و آفرینندگان آن، کاملا در تله ایی از کشتار، ویرانی و قساوت فراگیر، گرفتار کنند، و دیگر آنان را رها نکنند،
امروز بعد از یک سال، نتایج تهاجم موسوم به طوفان الاقصی نشان می دهد که اسراییلی ها در یک برنامه ریزی، تمام پتانسیل های مخالفین خود را درگیر این حمله کردند و اجازه دادند تا به صحنه آمده، و بروز و ظهور یابد، و اکنون به مرور در حال نابودی آن ظرفیت ها هستند.
حجم کشتار و قساوت و جنایتی که در 7 اکتبر از سوی برخی رزمندگان حماس صورت گرفت، مجوز جنایت و کشتارِ بسیار بسیار بسیار بزرگتری را، در حجم چندین ده برابری و باور نکردنی ایی، برای اسراییل فراهم کرد، تا در میان هیاهوی تمام موافقین و مخالفین، اسراییلی ها هر چه بخواهد از مخالفین خود و... کشتار کنند، و مناطق و داشته های شان را ویران سازند، و حجم آوارگانی باورنکردنی را روی دست همپیمانان محور مقاومت بگذارند.
اکنون هفتاد درصد زیرساخت و منازل غزه ویران شده، و بیش از چهل هزار نفر از این مردم محاصره شده، کشتار، قتل عام و نسل کشی شدند، مجروحین و معلولین این عملیات از شمار خارجند، و دیگرانی که باقی مانده اند، چون گرسنگان و تشنگانی اند که از این نقطه به آن نقطه، در زمین بازی ویرانی و کشتار غزه شوت می شوند، و معلوم نیست کی اجازه خواهند یافت، تا به آرامش و صلحی دست یافته، و دوباره به منازل اکثرا ویران خود باز گردند.
غزه شخم شد، و اکنون شخم لبنان، با بمب های سنگرشکن یک تنی، و حتی گفته می شود، بمب های اروانیوم ضعیف شده، هر شب ادامه دارد، و هیچ نیروی بازدارنده بین المللی، منطقه ایی و ملی در لبنان و... نیست، تا جلودار ماشین جنگی کشتار و جنایت و ویرانگری صهیونیست ها باشد و آن را متوقف نماید.
و اسراییل در این حملات یکساله خود همچنین آنقدر از نیروهای فعال سازمان ملل در منطقه فلسطین کُشت، که دیگر سازمان ملل به یک نیروی خنثی و کُتکخور در منطقه نبرد تبدیل گردیده، نقشی در خور، در این بحران بزرگ منطقه ندارد، و حتی اعتراض دبیرکل این سازمان نیز، به ممنوع الورودی او به خاک اسراییل منتهی شد، و از معادلات اخراج گردید، همانگونه که سازمان های بین المللی حقوق بشری، از صحنه های جرم و جنایت کشورهایی با سیستم جنایتکار در حق مردم بی دفاع خود، اخراج می شوند، تا ناظری بر اعمال دیکتاتورها و عُمال شان نبوده و آنان هر چه می خواهند بر سر مردم تحت سیطره خود بیاورند، اسراییل نیز با بازوهای سازمان ملل در فلسطین این چنین کرد.
با این حال بعد از موشک باران اسراییل توسط ج.ا.ایران نیز، این ایران است که در صف ویرانی و حمله انتظار می کشد، تا بعد از شخم لبنان توسط جنگنده های پیشرفته اسراییلی، و یا حتی در حین همین عملیات جاری در آنجا، اگر اسراییلی های خواستند، بدین پروژه نیز اقدام کنند، و همانگونه که سپاه پاسداران، قبح حمله به اسراییل را، بعد از جنگ های اعراب و اسراییل، و حمله موشکی صدام به این کشور، برای سومین بار شکست، این اسراییل است که بعد از جنگ خسارتبار هشت ساله، و این آخر، حمله تلافی جویانه هوایی پاکستان به استان سیستان و بلوچستان، این امکان را یافته است که، قبح حمله به خاک ایران را برای دومین بار بعد از پاکستان بشکند، و ایران را بمباران کند.
و همان پروژه پاکستانی ها را، این بار اسراییلی ها در حجمی وسیع تر، در دست اجرا دارند، و شکستن قبح حمله به خاک دیگر کشورها، که توسط موشک های سپاه پاسداران شکسته شد، اینک در حمله به ایران، شاید در این سو نیز شکسته شود، و زنجیره ایی از پاسخ و حمله شکل گیرد، که این همان جنگ رسمی تلقی خواهد شد، که ایران را ویران خواهد ساخت،
و بلکه این ظرفیت را دارد که منطقه را به جنگی بزرگ بکشد، و اسراییلی ها امروز خود را مجاز می بینند تا به هر میزان، و در هر سطحی که بخواهند، هدف خود را در خاک ایران انتخاب، و آنرا هر زمان که شرایط شان اقتضا کرد، مورد هدف قرار دهند، تنها ملاحظه ایی که دارند، انتخابات امریکاست، که این عملیات را مطابق با طرح پیروزی دونالد ترامپ جمهوریخواه اجرا کنند، یا خانم کملا هریس دمکرات! و این ملاحظه انتخاباتی این دو کاندیداست، که نوع عملیات و حواشی آن روشن خواهد کرد!
حقیقت دیگری که عملیات توفان الاقصی روشن کرد این بود که غرب و شرق، به رغم تمام جنگ ها و رقابتی که با هم دارند، یکپارچه بر موجودیت اسراییل استوار ایستاده اند، و حتی درگیری نظامی آنان در اوکراین و...، باعث نشده است که حرکتی در بازداری اسراییلی ها از کشتار و ویرانی در غزه، لبنان، سوریه و... داشته باشند، و جبهه موسوم به غرب و شرق، تنها طرف مشورت اسراییل بودند تا آنان را به سمتی هدایت کنند که منافع بیشتری نصیب آنان شود، وجود فاکتور غرب و شرق، با همه جنگ زرگری و یا واقعی که دارند، در این کیس، عاملی بازدارنده و متوقف کننده نبود، و نیست. بدا به حال آنان که از سیاست نگاه به شرق خود، ذخیره ایی برای حمله اسراییل را در نظر داشتند.
اعراب در خلال این یکسال جنگ نشان دادند که آنها هم بعد از قرارداد ابراهیم، راه خود را مبنی بر توسعه کشورهای خود، انتخاب کرده، و در این راه و هدف پایبندی خود را نشان داده اند و لذا بر این وضع، خود را به ندیدن و نشنیدن زدند، و سیاست اصولی بی طرفی، و حتی حمایت از اسراییل را در پیش گرفتند، و تو گویی بر این کشتار و ویرانی، بی رغبت هم نبوده و نیستند، چرا که نیروهایی در این عملیات کشتار و ویران می شوند که ظن ارتباط با مزاحم منطقه را بر پیشانی خود دارند، و بی سر و دست کردن ج.ا.ایران، مطابق منافع آنان، در این مسیر تلقی می شود، و اگرچه ژست هایی در پستوی جلسات گرفتند، اما هیچ حرکتی از سوی سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، شورای همکاری کشورهای خلیج فارس و... برای توقف کشتار و ویرانی و قتل عام جمعی در منطقه، دیده نشده و نمی شود، به جز قطر که طرف حماس در مجموعه گروه های اخوان المسلمین قرار دارد و قطر و ترکیه در این کیس با هم تشریک مساعی کمی دارند.
ترکیه هم که در آروزی احیای امپراتوری عثمانی است، و با تاکید بر ملیگرایی پان ترکیسم، گاهی صداهایی از خود بروز می دهد، اما همه می دانند، مانوری تبلیغاتی و سیاسی بیش نیست، و این داد و فریاد های جناب رجب طیب اردوغان هم، برای پوشش دادن به آن وجه اسلامیتی است که از امپراتوریِ عثمانیِ مد نظر او، در وجه کشورگشایی خود بر آن سوار کرده بود، و ترکیه انتظار دارد در زد و بندهای بین المللی بتواند از عوارض جنگ های بین غرب و شرق، اسراییل و ایران، چین و امریکا، روسیه و اروپا و... بهره جسته و یک اتحاد پان ترکیستی را تدارک بیند، که زمینه آقایی ترکیه بر ترک ها را مهیا کند.
بازی ترکیه بین بازی بزرگ غرب و شرق در موضوع اوکراین، یا جنگ ارمنستان و آذربایجان، اختلاف بین قطر و عربستان و... و اینک جنگ در فلسطین، لبنان، سوریه و... از تمام هنر ترک ها پرده برداشت که همواره می خواهند دامن خود را از هر جنگ و منازعه به دور داشته، فرصت طلبانه رشد مداوم اقتصادی و فن آوری خود را حفظ، و نیم نگاهی هم به اتحادیه ترک ها داشته باشند، و توسعه طلبی منطقه ایی و بین المللی خود را پیش گیرند.
#نه_به_جنگ
#نه_به_جنگطلبی
[1] - در ۱۵ مهر ۱۴۰۲، با تهاجم حماس به جنوب اسرائیل از نوار غزه یک درگیری مسلحانه میان اسرائیل و گروههای شبهنظامی فلسطینی به رهبری حماس آغاز شد. ارتش اسرائیل پس از پاکسازی خاک اسرائیل از ستیزهجویان حماس، با انجام یک کارزار گسترده بمبارانهای هوایی علیه اهدافی در غزه، و در پی آن با تهاجم زمینی گسترده به نوار غزه آن را تلافی کرد. بیش از ۱۴۰۰ اسرائیلی که بیشترشان غیرنظامی بودند، و تا ۱ آوریل ۲۰۲۴ حدود ۳۲٬۸۴۵ فلسطینی (به گفتهٔ وزارت بهداشت تحت کنترل حماس) از جمله بیش از ۶٬۰۰۰ کودک، در این جنگ کشته شدهاند و ۷۵٬۳۹۲ فلسطینی نیز مجروح شدهاند. حماس از سپرهای انسانی استفاده کرده و پناهگاهها، دپوهای اسلحه و پرتاب کنندههای موشک را در نزدیکی مدارس، مساجد و بیمارستانها قرار داده است
[2] - کشتار یهودیان توسط حزب نازی در خلال جنگ جهانی دوم در ارودگاه های که از اسرای یهودی تدارک دیده شد از جمله آشویتس و.... که آماری در حدود شش میلیون را بیان می کند، البته در این زمینه تحقیقات بی طرفانه ایی انجام نشده است و این کیس در هاله ایی از ابهام رها شده ولی در اصل ضدیت هیتلر با یهودیان و محدودیت های اعمالی علیه آنان نمی شود تشکیک کرد.
[3] - حملههای موشکی عراق به اسرائیل از ۱۷ ژانویه تا ۲۸ فوریه ۱۹۹۱ به طول انجامید در پی حمله نیروهای ائتلاف با رهبری آمریکا به عراق، صدام حسین برای رسیدن به دو هدف بزرگ به اسرائیل حمله کرد. اول آنکه وی میدانست با آغاز این جنگ حداقل هشت کشور مسلمان از ائتلاف خارج خواهند شد و هدف دوم، ورود ایران به این کارزار برای حمایت از عراق بود تا اینگونه موفق شود، مسیر جنگ خلیج فارس را عوض کند اما آمریکا و اردن از اسرائیل خواستند که صبوری کند و پاسخ ندهد؛ ملک حسین پادشاه اردن، نخست وزیر اسرائیل اسحاق شامیر را متقاعد کرده بود که ثبات اردن را در نظر گرفته و حریم هوایی آن را نقض نکند و اینگونه صدام حسین را در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتند
[4] - یهودستیزی (Antisemitism) نگرش ضد سامی به ستیزهجویی با یهودیان و نگاه منفی و کینهجویانه همراه با پیشداوری نسبت به آنچه یهودی است گفته میشود. یهودستیزی نوعی نژادپرستی در نظر گرفته میشود تاریخ یهود ستیزی در اروپا اساساً با دوران پیدایش مسیحیت و داعیهٔ پیروان آن برای سلطهٔ انحصاری و به رسمیت شناساندن زورمدارانهٔ دین خود بهعنوان یگانه مذهب رسمی شروع میشود.
[5] - توافقات ابراهیم یا پیمان ابراهیم Abraham Accords بیانیه مشترک اسرائیل، امارات متحدهٔ عربی و ایالات متحده بود که در ۱۳ اوت ۲۰۲۰ منعقد شد از این عنوان همچنین برای اشارهٔ کلی به توافقنامههای صلح به ترتیب توافقنامهٔ صلح اسرائیل-امارات متحدهٔ عربی و توافقنامهٔ عادیسازی روابط بحرین– اسرائیل استفاده شد. از زمان صلح مصر سال ۱۳۵۷ و صلح با اردن در ۱۳۷۳، این اولین باری بود که یک کشور عربی با اسرائیل روابط عادی برقرار میکرد. این توافقنامهها توسط وزیران امور خارجهٔ بحرین عبداللطیف بن راشد الزایانی و امارات عبدالله بن زاید آل نهیان و نخستوزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو در ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۲۰ در کاخ سفید امضا شد
[6] - حمله جمهوری اسلامی ایران به پاکستان حمله موشکی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خاک پاکستان در ساعات پایانی ۲۶ دی ۱۴۰۲، به آنچه مقرهای گروه جیشالعدل توصیف کرد است. منطقهای که هدف حمله موشکی قرار گرفت، منطقهای به نام کوه سبز واقع در ایالت بلوچستان پاکستان بود. به گفته سپاه، یکی از مهمترین مقرهای گروه جیشالعدل، در این منطقه واقع شدهاست. دو روز بعد در پنجشنبه ۲۸ دی، وزارت امور خارجه پاکستان اعلام کرد که مخفیگاه چند گروه شبه نظامی مخالف خود در نزدیکی شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان را مورد هدف قرار دادهاست. وزارت امور خارجه پاکستان، از این حملات به عنوان «حملات دقیق نظامی هدفمند علیه مخفیگاههای تروریستها» یاد کرد. همچنین این وزارت خانه افزود: «پاکستان به حاکمیت و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران احترام کامل میگذارد و تأکید کرده که این حملات تنها «در خدمت امنیت پاکستان» بودهاند
[7] - حملههای موشکی ۲۰۲۴ ایران در عراق و سوریه یک رشته حمله موشکی بود که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۲۶ دی ۱۴۰۲ انجام شد ایران با انجام یک سری حملات هوایی و پهپادی در عراق و سوریه مدعی شد که مقر منطقه ای موساد (سازمان اطلاعات اسرائیل) و چندین پایگاه گروههای تروریستی را در پاسخ به حمله انتحاری کرمان هدف قرار داده است
[8] - حملهٔ موشکی ۲۰۱۷ دیرالزّور به حملات سپاه پاسداران به استان دیرالزور در مرز سوریه و عراق پس از انجام حملات ۱۳۹۶ تهران گفته میشود. نیروی هوافضای سپاه پاسداران در آخرین دقایق روز یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ و همزمان با آخرین شب قدر[۲] ماه رمضان با نام عملیاتی «لیلةالقدر» به وسیلهٔ شش فروند موشک بالستیک میانبرد از پایگاههای موشکی نیروی هوافضای سپاه در استانهای کرمانشاه و کردستان مواضع داعش (مقرّ فرماندهی و مراکز تجمع و پشتیبانی) در منطقه دیرالزور سوریه (فاصله حدود ۶۵۰ کیلومتر) را هدف گرفت
فرهنگ و منش احمد علم الهدی، با فرهنگ و منش خراسان و خراسانیان بیگانه است، این صدای خراسان و خراسانیان نیست!
ایالت خراسان باستانِ ایرانِ تمدنی، که از آنسوی رود آمودریا، گاه تا دروازه ایالت راگا (ری در تهران کنونی) و گاه تا نیشابور وسعت داشته و دارد، و مردمی را شامل می شود که در خوی رواداری، جوانمردی و فتوت، اخلاق عرفانی، مملو از تحمل، تسامح و تساهل و... سرآمد عصر خود بوده، و هستند، در حالی که مردانی به سانِ ابومسلم خراسانی (۷۱۸-۷۵۵ م) [1] ، احمد شاه مسعود ( ۱۳۳۲ – ۱۳۸۰ خورشید) [2] و... و زنانی به سانِ گردآفرین توسط حکیم توس (۴۰۳-۳۱۹ ه.ش) در تاریخ دلاوری شان به ثبت رسانده، که از فرط شجاعت، ریشه از ظلم می کندند،
ولی گاه در میان خراسانیان همچون غایرخان حاکم شهر اُترار (فاراب) را هم می توان دید که به طمع ثروت و قدرت، دنیا را در معرض هجوم مغول نهاد، آنگاه که چشم های حرامی اش را، رنگ کالاهای چشمنواز کاروان تجاری چنگیز ربود، و به طمع غارت این ثروت متعلق به چنگیز و مردمش، آن حاکمِ مصمم و محکم همسایه، که این تحفه ها را روانه ایران کرده بود، تا دل ایرانیان را به سرزمین و مردم خود پیوند زند، اما کاروان و کاروانیان تجاری مغول، طعمه نادانی و طمع غایرخان ها شد، و زان پس بود که برای سال های طولانی، مغولان این بهانه را یافتند که از سر ایرانیان و دیگر ملل همجوار مناره ها ساخته، و شهر و دیارشان را سوختند، و از خون بزرگ و کوچک این مردمِ مظلوم، جوی های خونِ روان تدارک دیدند.
اکنون نیز در بین خراسانیان چنین نابخردانی را می توان یافت، آنگاه که طالبان قدرت و شوکت قومی، افغانستان مظلوم و پاره تن خراسان را، بعد از چشیدن طعم آزادی نسبی، دوباره به زیر مهمیز ظلم و تکبر و نخوت کودکانه خود کشیده، و اکنون به نام اسلامی منحط و ویرانگر، به قتل عام فرهنگ، زبان و مردم پارسیگو و غیر پارسیان در این خطه ی ادب خیز ایرانِ تمدنی و فرهنگی مشغولند، و خوی استکبار، کشتار و انتحار خود را در رگ رگِ جامعه ایی که معدن فرهنگ مدارا و رواداری، شعر و هنر، تسامح و تساهل، عرفان و معرفت و... بوده و هست، تزریق می کنند،
این جاهلانِ به دامن دین آویخته، این خطه زرخیز از ایالت خراسان باستان را که تنها تفکر جلال الدین محمد بلخی اش (۶۰۴ -۶۷۲ ه.ق) کافیست تا دنیای معرفت را بر بنیانی محکم از تفکر انسان ساز استوار سازد را، به بدترین فجایع اخلاقی، انسانی، حقوق بشری و... آلوده اند و این غنیمت جنگی را، در پرتو جنگ افروزی بی پایان خود یافتند، تا مصداق، معنی و تجلی «مفسد فی الارض» را پیش چشم جهانیان، قرار دهند و برایشان معنا بخشند.
در حالیکه روح مدارا و رواداری شرقی و خراسانی، که نوبر خراسانیان برای اهل جهان است، و آن نیز ناشی از عرفان ریشه دار این منطقه است، چنان ریشه محکمی که، وقتی سبکسران نادان و نارواداری، به دلیل سطح پایین تفکر، و درنیافتن روح بلند تفکر ابوالحسن خرقانی (۳۵۲-۴۲۵ ه.ق)، به خاطر تفکر پدر، سر از بدن فرزند بریدند، و آنرا بر دروازه خانه این کوه صبر و عرفان و مدارا آویختند، اما ابوالحسن حتی با دیدن این حجم از قساوت کج اندیشانِ اهل خشونت در دیار خود، یک جمله از نابردباری از زبان پر از حلم، صبر، معرفت و مدارایش صادر نشد و در مقابل، جملاتی سراسر پذیرش، رواداری، تساهل، تسامح، تحمل و... از او شنیده شد، پر از اخلاق و انسانیت، و البته مروت و جوانمردی که خاص فتوت عرفانی، و عرفان منطقه بسطام، و در کل خراسان است،
تا آنجا که می گوید : «هر که در این سرای در آمد نانش دهید و از ایمانش مپرسید، که آنکه نزد باری تعالی به جانی اَرزد، بر خوان ابوالحسن به نانی خواهد ارزید»، و بی آنکه دین و آئین نقشی در ارتباطات انسانی این چنین نگرشی، نقشی داشته باشد، با این جمله پر از معنا و فلسفه مدارا و تحمل، بنیان احکام «شرک» و «کفر» و «زندقه» را که اساس کشتار، جنگ، درگیری و خشونت «هفتاد و دو ملت» در جهان، علیه هم بوده و هست را بر می چیند و چنین استدلال می کند، که وقتی جان را که بهترین داده و سرمایه است، خداوند بی نگاه به فکر و اندیشه انسان ها، به همه هدیه می دهد، پس تو ای انسان! تو را چه می شود که این چنین طاغی می شوی، که هدیه ایی خداداد را، از یک انسان، به خاطر تفکر دگراندیش او بستانی؟! و یا نه، حتی کمتر از این، از او روی برگردانی، و از پذیرش و پذیرایی او به خاطر اندیشه متفاوتش در گذری؟!
در گفتار اهل خراسان چنین دریایی از رواداری، تحمل، تساهل، تسامح و مدارا موج می زند؛
تا آنجا که شادروان دولتمند خالزاده (۱۹۵۰ –۲۰۲۴) [3] موسیقی دان بزرگ تاجیک، در آنسوی آمودریا می گوید :
هرکه ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد
هر که مارا خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گُلی از باغ وصلش بشکفد، بی خار باد
در دو عالم نیست ما را باکسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد
و...
حال این فرهنگ خراسانی مدارا و تحمل کجا، و این نهال جنگ که کاشته می شود، و هر روز با وسواس تمام توسط جنگ طلبان آبیاری می شود کجا؟! مداقه ایی که می خواهد جنگ و درگیری ریشه گیرد، و ریشه های ستبر خود را در نسوج این مردم صلحجو دوانیده، و در بدنه ی اجتماع ما جا خوش کند، و در سرزمین ما ماندگار و خانگی شود، و ما را در چرخه ایی پایان ناپذیر از خشونت، ویرانی، غارت و مرگ گرفتار کند؟! تا ظهور مهدی!
آقای احمد علم الهدی که در افراطی گری دستی بلند دارد، و بارها دست خود را در حقوق این مردم، تجاوزکارانه، و بی توجه به حق الناس، و غیر قانونی فرو برده است، از محروم کردن همشهریان و هم استانی های خود از شنیدن موسیقی زنده و اصیل ایرانی گرفته، تا پاک کردن نقاشی های شاهنامه حکیم توس از در و دیوار شهر و دیارِ فردوسی، تا پایین آوردن مجسمه حکیم توس از دانشگاهی که به نام او، در شهر و دیار او مزین است و... را می توان در کارنامه حاکمیت غیر قانونی و خودمختار او بر خراسان دید.
چنین تفکری در شدیدترین وجه ممکن، در نماز جمعه دیروز (13 مهر 1403) مشهد، شلیک موشک های انتقام را، "اعلام جنگ" نامید و در کنار مرقد امام هشتم، که او خود طبق تاریخ، و به نقل از همین آقایان، با قاتل خود (مامون خلیفه عباسی)، در حالیکه از پیش بر این قتل خودآگاه بوده است، اینچنین از درِ صلح و مدارا و تساهل در آمد، و در کنار این خلیفه عباسی قرار گرفت، و ولیعهدی اش را عهده دار گردید و... برگزار شد، عنوان داشت :
«عملیات وعده صادق ۲ مسئله انتقام نبود بلکه اعلام جنگ با استکبار بود و مبارزه با استکبار تا ظهور امام زمان (عج) ادامه دارد. جبهه مقدم این جنگ اسراییل است».
چنین عاشق جنگ و کشتاری، فراموش می کند که رهبر که بر او اولی تر است، سال ها از "انتقام" سخن می گوید، و لابد نه از اعلام جنگ، و از پایان اسراییل و... در آینده نزدیک، و نه اینکه قرار است جنگ و حاکمیت اسراییل تا ظهور امام زمان ادامه یابد، که جناب علم الهدی خط اول جبهه جنگ پایان ناپذیر خود را در اسراییل قرار دهد، که تا ظهور! جنگی بی پایان را در آنجا ادامه دهیم! اما تو گویی علم الهدی ها خر خود را می رانند و با ادبیات مقتدای خود هم بیگانه اند، که جملات و حکم خود را با سخن و حاکمیت دستگاه او هم هماهنگ نمی کنند، و همیشه پیش تر و جلوتر از رهبر و دستگاه حاکمیتی او، اسب خود را می تازد و در مدار افراط خود، با سرعت تمام می رانند، با متصدیان امر در می آویزند، و حکم خود را بر دستگاه های اجرایی کشور تحمیل می کنند.
احمد علم الهدی که تو گویی دلش برای جنگ و خون و خونریزی لک زده و بی تاب است، و درگیر کردن کشور در جنگ بی پایان دیگر را، بر وفق طبع خود یافته، و آنرا یک ارزش، افتخار، هدف دنیایی و آخرتی می داند، که چنین پیشاپیش از همه، اعلام جنگ را در شیپور می دمد، تا جایی که وقتی همه ی جامعه ی جنگزده ما، در بیشترین حد آن، از «انتقام» سخت و نرم سخن می گویند، چنین آقایانی که مصداق «تغار ماستی شکست و ریخت، جهان به کام کاسه لیسان شد» از ولع تمام خود به آغاز و اعلام جنگی بی پایان پرده برداشته، و علنا و رسما از «اعلام جنگ» در تریبون مورد توجه خود، سخن می رانند، پیش از آنکه طبق قانون اساسی موجود در کشور، رهبر از چنین واژه ایی استفاده کند،
آن هم جنگ با «استکبار»، که لابد کل جهان غرب (و البته نه استکبار شرق که ما با آنان در تجاوز به اوکراین همکاسه شده ایم) مد نظر ایشان است و نه البته اسراییل به تنهایی! اما اگر جناب علم الهدی در ریشه این واژه ی مورد استفاده خود علیه غیر، کمی غور می کرد، پر بودن این واژه را از کبر، نخوت، خودپرستی و... می توانست فهمید، و پیش از اعلام چنین جنگی با دیگران، باید ایشان خود را محاسبه می کرد، که چقدر از این خصیصه زشت و پلید پاکند؟
کسی که به خود اجازه داد، روزی بسیاری از مردم معترض ایران، که بر این آب و خاک و انقلاب مالکند (در حالی که او و امثالهم بر اریکه های قدرت بر این مردم، مستاجر و موقتند) را، «بزغاله و گوساله» و مگس خطاب کند، و یا به رغم آزادی های قانونی، و صدور احکام برگزاری کنسرت های موسیقی، توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کشور، با حکم متصدیان قانونی امر در آویزد، و به خود اجازه داد که یک شهر و بلکه یک استان را برای رعایت حال خود، از نواختن و شنیدن موسیقی زنده، قرق، پاکسازی و ممنوع کند، تا خود حال خوشی داشته باشد، و نفسش از حاکمیت حکم خود حال بیاید، و طبق اعتقاد خود، محیطی آرام و مناسب برای حال خود، تدارک بیند و... حرف خود را غیر قانونی به کرسی نشاند.
و بدین ترتیب، طبق سلیقه و خواست شخصی اش، به فتوایی که تنها برای خود و مقلدانش حاکم و جاری بود، مردم بیشمار کلان شهر مشهد، که خود شاید دومین شهر بزرگ ایران، به لحاظ تعداد جمعیت است را، از شنیدن کنسرت های موسیقی محروم کرد، اما در دید متکبرانه این تفکر چه باک؟! وقتی طبع آقایانی مثل علم الهدی حتی نواختن و شنیدن آن بخش از موسیقی، که هر روزه از صدا و سیمای ج.ا.ایران نیز پخش می شود را، برای مردم تحت حاکمیت خود در خراسان، جایز و لازم نمی دانند! خوب نشنوند! چه می شود مگر؟!
آیا این اعمال، همان مصداق بارز بروز خصیصه «استکبار» در انسان نیست؟ که جناب علم الهدی باید با آن «اعلام جنگ» کند؟ اعلام جنگ و ستیز با زورگویی افرادی که وقتی بر کرسی قدرت قرار گرفتند، بر خلاف تمام موازین قانونی، عرفی و تشکیلاتی جامعه، طبق طبع، خواست، سلیقه و رای خود، یک ملت را از حلالی محروم می کنند، چرا؟! چون آن حلال را آنان حلال نمی دانند! و کسی را بر این ظلم و زورگویی بارز فریادی نیست! و اگر هم هست، گوشی برای شنیدن آن اعتراض نبوده، و کسی بر آن وقعی نمی نهد، چرا که عده ایی، طبقه ایی، تفکری و... می خواهد، خود در آرامشی گورستانی، ناشی از حاکمیت احکامِ برخاسته از منویات دل خود، غرق باشد، و در این میان اگر یک ملت در احساس ظلم، غرق در خوندل خوردن، و خشمی ناشی از در مظلومیت قرار گرفتن، هم شدند، باکی نیست!
جناب علم الهدی!
اگر اعلام جنگی هم توسط جنابعالی در جایگاه پیشنماز جمعه مشهد جایز، لازم و قانونی باشد، بهترین و شایسته ترین آن، اعلام «جهاد اکبر» است، آن هم برای خود، تا جنگی را با خود در پیش گیرید، تا تقوا پیشه کنید و خلقی از زورگویی و تحمیل شما خلاص شوند، تا در نتیجه تقوا و اعتقاد به حق الناس و معاد و... به خود اجازه ندهید حقوق عمومی این مردم را، این چنین بر طبق سلایق و منویات دل خود ضایع کنید، و خلقی را از حلال خدا محروم نمایید.
ملت فلسطین هم در چنین احساس ظلم و اعمال زوری غرق بودند، آنگاه که مبارزانِ شان در 7 اکتبر سال گذشته (2023)، وارد سرزمین دشمن خود شدند، و چنان از کینه آخته بودند که نبرد مقدس خود برای سرزمینشان را، به ظلمی ناپاک و ناشایست آلودند، همچون ظلمِ صهیونیست ها و دیگر جنایتکارانی از این دست در حق دیگران؛
آری فلسطینیان نیز در آن آوردگاه، چنان غرق در چنین احساس مظلومیتی ناشی از زورگویی و تحمیل طرف مقابل بودند، که موازین «عیاری» و اخلاقی و انسانی خراسانیان را در نبرد خود با اسراییل، به کناری نهاده، کودک، زن، خانه و کاشانه، حرمت زندگی و... را از سرباز دشمن خود تمیز ندادند، و از کودکان و زنان دشمن خود به اسارت بردند، کُشتند و...، فجایعی که همه دیدند و متنفر شدند،
چراکه در اسراییل هم خاخام هایی (روحانیت یهود) هستند که همچون شما، که «الله» را مستمسک اعمال و افکار شخصی پر از نخوت و کبر و غرور خود قرار داده اید، خداوند «یهو» را ملاک و مستمسک حرکت، و حاکمیت حکمِ خود قرار داده، و هر ظلم و زورگویی را به نام خدای موسی بر دیگران روا می دارند، و این چنین است که مردم تحت سیطره خود را دچار عصیان و بی پروایی در تعدی و ظلم به دیگران می کنند.
و البته بر فرزندان اسراییل نمی توان خرده گرفت، و اگر معتقد به مندرجات مکتوب در کُتب الهی باشیم، نمی تواند بر آنان حَرَجی باشد! و آنان چرا نباید چنین روا دارند؟! چرا که تورات که از اولین کُتب الهی است، از برتری و «فضیلت آنان بر جهانیان»، و «سرزمین موعود» برای شان و... سخن می گوید، و گیرم که تورات را رُهبانان یهود، تحریف و دستکاری کرده باشند، در قرآنی که مدعی عدم تحریف و دستکاری اش هستیم نیز بار بار، از برتری فرزندان اسراییل گفته می شود (که صد البته بیشتر از آن را باید در تورات دید، تا در قرآن)، که خداوند آشکارا آنان را بر جهانیان فضیلت و برتری داد (كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ) [4]
ما مردم خاورمیانه انسان های نگون بختی هستیم که در این خطه از جهان به دنیا آمدیم، در این خانه وحشت و خونریزی و جنگ طلبی، که نبردی بی پایان حتی «تا ظهور امام زمان» توسط امثالهم به راحتی اعلام می شود، ظهوری که تنها در ورژن اسلامی اش، بیش از هزار سال است که اتفاق نیفتاده است، و در ورژن موسوی اش، نزدیک به سه هزار سال است که مومنین یهود، منتظر منجی موعود خود هستند، و در ورژن هندویی اش بیش از آن انتظار کشیده و می کشند و... و معلوم نیست چند هزار سال دیگر هم، چنین ظهوری به طول خواهد انجامید، و تا آن موقع، جناب علم الهدی اعلام جنگ می کند، که بی پایان تا ظهور ادامه دهیم، و خط مقدمش را هم در جوار «بیت المقدس» قرار می دهد تا دره های اطراف آن پر باشد از اجساد مردمی که بر مبنای مندرجات در کتب الهی، قرن هاست که با هم جنگیده اند و بجنگند، و از هم بکُشند و سرزمین از هم بگیرند و باز پس دهند و... الی یوم الظهور.
زندگی ما، اینجا در خاورمیانه، در جنایت و خونریزی، غارت و چپاول، خشونت و بی رحمی دفن شده است، منطقه ایی که حتی موحدین آن نیز، همدیگر را بر نمی تابند و یکدیگر را از کافر و مشرک خطاب می کنند [5] ، چرا که البته طبق احکام دین، خون، مال و ناموس کافر و مشرک مباحتر می شود! و این چنین است که در افراط علیه زندگی، خانه و کاشانه، زن و کودکِ دشمن فرضی، غرق می شویم، و جنایت می آفرینیم، و نمی توانیم، با هم در یک همزیستی، زندگی مسالمت آمیز، صلح آمیز، و عاری از خون، جنایت، غارت و ویرانی شریک شویم، و قرن هاست که زیر خروارها خاکستر جنگ و خونریزی دفنیم،
جنگی که قرن هاست شرکت در آن افتخار، و مرگ در آن شهادت و ارزش، و کشتار در آن جهاد، غارت و چپاول در آن مباح، تصاحب ناموس و مال و املاک همدیگر در آن غنایم جنگ، و مصادره دارایی دیگران حلال و... تلقی می شود، که باید خمس آن را به حاکم دینی پرداخت، تا حِلّیّت آن نیز به اوج رسد، و در خونسردی تمام، با وجدانی راحت و... با افتخار خون ریخت، تصاحب کرد، و به راحتی از حلقوم های خالی از رحم و وجدان فرو برد، و در پی آن اجری که نزد "مالک یوم الدین" محفوظ است! و بهشت ارزانی چنین انسان هایی است.
عده ایی انگار دچار پرستش «جنگ» شده اند
که به استقبالش سخت مشتاق و به اعلامش بسیار شتابزده اند
[1] - بهزادان پور ونداد هرمزد ملقب به اَبومُسْلِمِ خُراسانی فرمانده نظامی ایرانی و رهبر جنبش سیاهجامگان در خراسان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس را پایهگذاری کند. نام اصلی او بهزادان پور وندیداد یا ونداد (پسر ونداد) بود که به توصیه ابراهیم امام، یکی از بزرگان بنی عباس، به عبدالرحمن تغییر نام داد و با حکم وی رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این منطقه را بر عهده بگیرد. وی پس از پیروزی بر حاکم خراسان و تسخیر مرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری، مروان، آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگرانکننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۳ ه.خ (۱۳۷ ه.ق)، به نحو توطئهآمیزی به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.
[2] - مارشال دوستم رهبر ازبکان افغانستان : «احمد شاه مسعود در دشمنی عیار و در دوستی وفادار و متعهد بود.»
[3] - دولتمند خالُف یا دولتمند خالزاده موسیقیدان، نوازنده و خواننده تاجیک بود. او استاد موسیقی محلی جنوب تاجیکستان بود که فلک نام دارد.
[4] - نزدیک به یک سوم متن قرآن به داستان فرزندان «اسراییل» و داستان این قوم مورد توجه خاص خداوند اختصاص دارد، تو گویی در این جهان مردمی دیگر نمی زیستند، چه در چین، چه در هند، چه در اروپا و... تا خداوند آیه ایی و یا داستانی از آنان بیاورد و حکایت فرزندان یعقوب، چنان دل خداوند را ربوده است که و آن را در قرآن روایت کرده، که گویا آنان شاهکار خلقت اند و... آنجا که می فرماید
یـابنی اسراییل... وانی فضلتکم علی العــلمی «ای بنی اسرائیل، من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم» . بقره/ آیه۴۷.
و یا آنجا که می فرماید :
وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ «85» و زكريّا، يحيى، عيسى و الياس همه از شايستگانند.
وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ «86» و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط را، و همه را بر جهانيان برترى داديم.
وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «87» واز پدران وذرّيه وبرادرانشان، كسانى را برگزيديم و به راه راست هدايتشان كرديم.
و یا آنجا که می فرماید :
«وجـوزنا ببنی اسراییل البحر... قال اغیر الله ابغیکم الـها و هو فضلکم علی العــلمین. و بنی اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (سپس) گفت: «آیا غیر از خداوند، معبودی برای شما بطلبم؟! خدایی که شما را بر جهانیان برتری داد! » اعراف/ آیه های ۱۳۸ و آیه۱۴۰.
یا آنجا که می فرماید:
« و لقد نجینا بنی اسراییل و لقد اخترنـهم علی علم علی العــلمین.» ما بنی اسرائیل را از عذاب ذلت بار رهایی بخشیدیم ما آنها را با علم (خویش) بر جهانیان برگزیدیم و برتری دادیم. سوره دخان/ آیه های۳۰ و ۳۲.
[5] - «تفاوت ما با دشمن (اسراییل) در این است که ما خدا داریم اما دشمن بی خداست و چون ما خدا داریم هر دو طرف شهادت و پیروزی برای ما پیروزی است.» نماز جمعه 13 مهرماه 1403 احمد علم الهدی
انقلاب، انقلابیون و بالتبع مردم ایران را در چرخه ایی از جنگ و درگیری داخلی و خارجی غرق کردند، دایره ایی که هر تصمیم و حرکت نابجا، خشونت آمیز و حذف گونه، دلیلِ ایجادِ واکنشی متقابل از این همین نوع در چرخه ایی از تکرارهای خسارتبار گردید، تا روندی از جنگ و خونریزی و اتلاف سرمایه ها همیشه در کشور جریان داشته باشد، تا جایی که حتی لذت جشن پیروزی انقلاب 57 را نچشیده، سلسله ایی از اتفاقات ناگوار و پی در پی، و انقلاب ها در انقلاب 57 و... روندی را ایجاد کرد، که در این 45 سال اجازه ندادند تا ایرانیان هیچ پیروزی بنیادی (آزادی، استقلال، مردم سالاری و...) که همواره به دنبالش بودند را، در پرونده خود نگه داشته، ثبت، و تثبیت کنند، و حول آن با افتخار وحدت یابند و بایستند، و انسجام گیرند، و دل خوش دارند، و در این روند هر چه گذشت، مثلا شعار وحدت در جامعه متنوع ایران بلندتر و رساتر شنیده شد، و در عمل این انفکاک، تفرقه و شکاف بود که در اثر تصمیم و عمل دست ها و افکار مشکوک، عمق و گسترش داده شد و...
و اگر نگوییم پیش از انقلاب، حداقل پس از پیروزی این انقلاب بود که فتیله تنشی را کبریت زدند که ایران و ایرانیان را همواره در التهاب بی پایانی نگه داشته، و دورنمای توسعه و پیشرفت در خور این کشور بزرگ و ملت متمدن که هیچ، حتی داشتن زندگی معمولی را هم از نظرگاه این مردم دور کردند، تنشی که دورنمایی از خاموشی آن را کسی ندیده و نمی بیند، و اکنون سه نسل بعد از انقلاب، شاهد این روندند، و حفظ و تداوم این تنش بی پایان را شاهدند و «شرایط حساس کنونی» هیچ گاه پایان نیافت، و هر چه گذشت، شرایط حساس و حساس تر شد، تا یک ملت غرق در نا امیدی، بسیاری از آرزوهای خود را به گور بردند، و نخبگانش راه فرار را در پیش گرفته، راهی کشورها و مناطق دور دست شوند، آنانکه امیدی در بهبود شرایط خود ندیدند، و ماندن را عمر تلف کردن به حساب آورده، و به واقع عطای چیدن میوه های جنبش آزادیبخش و استقلال طلب خود، کشور دوست داشتنی شان، تاریخ افتخار آمیز شان، افتخار داشتن استوانه های علم و معرفت و... خود را رها کرده، همه آنچه داشتند را گذاشتند و رفتند، و عطایش را به لقایش بخشیدند، و از صحنه ی «حساس کنونی» گریختند.
و این بعلاوه یک باقی مانده بسیار زیادی از این مردم است، که له شده زیر هزار مشکلِ متراکم، ماندند و آچمز شده، همواره حل مسایل خود را، به خاطر شرایط حساس کنونی، به زمانی دیگر معوق می بینند، و در سایه سنگین تنش و درگیری و جنگ های قاچیده شده در لاک (ظریفی چوبی که در قدیم در آن خمیر نانوایی درست می کردند، تا بماند و برای پخت آماده شود) تنش مداوم، در گوشه ی رینگ خاورمیانه ی پر از جنایت، خودکامگی، تمامیت خواهی، جنگ، استبداد و...، خود و کشور شان را مشتخور ملس این و آن می یابند.
اشتباهات راهبردی، ناشی از عدم درک نرمال، و غرق شدن در آمال و آرزوهای باطل، و دست زدن به تحمیل و زورگویی و...، تمام نیرو، سرمایه و عزت و کرامت این مردم، کشور و انقلاب را به هدر داد، آنان که اکثریت مردم خود را به مرور به کناری نهاده، و تکیه به نیروی نظامی- انقلابی، و یا حزب اللهی را برای خود کافی و ممکن دیدند، و کلکسیونی متکثر از اکثریت نیروی کشور را حذف و منزوی ساختند، و حضور این اکثریت را در صحنه کشور نه لازم، بلکه مضر به حال خود، و طرح های کوته نظرانه شان یافتند، و فکرش را نکردند که تکیه به جریان «حزب الله» ویرانی حتمی را در پی خواهد داشت، چرا که حداقل تاریخ گواهی می دهد که کوه های بلند و عظیم قدرت، به خاطر تکیه به عصایی این چنین، چگونه فرو ریختند، و این سنت خداوندی، و یا بازخورد نظم طبیعی این دنیاست، که وقتی صاحبان حق را بی حق کنی، ضربات چوب طبیعت یا «کارما»، و یا پاسخ سنت خداوندی، چیزی جز نکبت و پشیمانی را برای صاحبان چنین اندیشه ایی به همراه نخواهد داشت.
به کناری نهادن اکثریت یک ملت متکثر و متنوع، و جایگزین کردن آنان با اقشاری از اقلیتی که «پا به کار» تلقی می شوند، و به هر طرح و نقشه ایی چشم و گوش بسته تن می دهند، گروهی ذوب شده، که فکر، عقل و ایمان به کناری نهاده، مطیع باشند و...، و تکیه بر نیروی امنیتی، اطلاعاتی و نظامی، آن هم تنها برای حفظ وضع موجود، که چیزی جز تثبیت حاکمیت انحصاری طبقه روحانیت بر تمام شوون کشور را در پس خود ندارد، خفت مردم، کشور و انقلاب را در پی داشته و خواهد داشت، و قربانی کردن ارزش های اساسی دینی و دنیایی انسان، از جمله آزادی و دمکراسی، و یا آنچه از آن مردم سالاری یاد می شود، که تضمین کننده کرامت و عزت خدادادی به مردم است، به پای چنین خواست و هدف ناچیزی، ذلت و خواری حتمی و... را به همراه خواهد داشت، و این ظلمی آشکار و نابخشودنی است.
کافی است که این روزها در بین این مردم چرخ زد، تا نتیجه چنین رویکردی را به چشم سر دید، و واکنش آنان را به حوادث روشن این روزها مشاهده کرد، و فهمید که بین فهم و عمل تصمیم سازان جامعه، و عکس العمل مردم چقدر شکافی عمیق ایجاد شده است، که در غم طرف مقابل شادند، در شادی او غمگین! تا جایی که حتی وقتی سربازی مثل سید حسن نصرالله در خط مقدم مبارزه با اشغالگری مناطق کشورش و ظلم اسراییل در فلسطین می جنگد، و کشته می شود، گروه زیادی از این مردم بر این کشته، که تا آخر ایستاد و جنگید، نگاهی متفاوت از حاکمیت دارند، با دیدی متفاوت به نبرد، حضور و هدفش می نگرند، اما آیا او سربازی در حد این نگاه تحقیرآمیز و... است؟! و یا اینکه چنین هدف گیری هایی است که سرباز میدان را طعمه این نگاه مردم خود می کند؟!
به حتم، هیچ ملتی به سرباز مدافع، و یا کسی که در راستای منافع و امنیت او می جنگند، چنین نگاهی ندارد، مگر این که نه او را در راستای منافع، و نه در مسیر امنیت خود تلقی کتند، و این یک اصل کلی و دائم است که مرزداران هر کشور، حتی اگر سربازان یزید هم باشند، شامل دعای خیر مردم خود بوده، و خواهند بود، اما هدف گیری های اشتباه، پراکندگی و عدم وحدت، گسیختن شیرازه انسجام و وحدت اجتماعی، تمامیت خواهی ها، خودی و غیر خودی کردن مردم، تقلیل انقلاب به خود و جناح خود، تقلیل اهداف والای انقلاب به حاکمیت مطلق روحانیت بر کشور و... چنان واکنش نفرتی را ایجاد می کند که به چنین سربازی نیز، به دیده شک و تردید نگریسته، و در بدترین حالت دیده می شود که از کشته شدن او و... حتی بعضی که کم هم نیستند، خوشحال هم می شوند! چرا که او را نیز مخل آزادی، ثروت و مانع اهداف خود می بینند.
حذف و یکدست سازی، اخراج و خالص سازی، و در نتیجه پاکسازی صحنه جامعه از اثرگذاری اقشار مختلف و متنوع مردم، که غیر خودی تلقی می شوند و...، صاحبان حق را بی حق، و آنانی را که روزگاری در مجموع «ولی نعمت» تمام تصمیم سازان و سکانداران قدرت در کشور تلقی، و خوانده می شدند، را به بیگانه شدگان تبدیل می کند، و چنان پیش می رود که امروز زندان ها از افراد لایق آن خالی اند، چپاول گران اموال مردم، اختلاس گران، زمین خواران بزرگ، آنان که حتی املاک عمومی و از جمله مایملک حوزه های علمیه و موقوفات را به تیول خود در آورده، و بیشرمانه رسما و قانونا به نام خود و فرزندان خود ثبت رسمی کرده اند و... خالیست، و به جای آنان، رادمردان و رادین زنان معترض و پاکدستی را می بینیم که به چنین وضع موجودی معترضند، و اعتراض خود را در قانونمندترین، مدنی ترین، صلح آمیزترین، بی خشونت ترین و... شکل ممکن بیان می کنند، و تجربه خود، و تاریخی از مبارزه این ملت برای آزادی و مردم سالاری را، به ایجاد کنندگان چنین وضعی متذکر شده، و در نتیجه عمل خیرخواهانه آنان در حق اجتماع و قدرت، این حصر، زندان، تبعید، تحدید، اخراج و تهدید است که نصیب آنان می شود.
و شریف زیستن در جامعه مدعی انقلابی، علوی و... چقدر پر هزینه شده است، که آنانکه به واقع مصداق این جمله کارگردان مشهور سینمای ایران، جناب مسعود کیمیایی اند که می گوید «خیلی تاوان داره شریف زندگی کردن. خیلی زیاد....خیلی....»، کسانی همچون میرحسین موسوی، سید مصطفی تاجزاده، مهدی کروبی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، حسینعلی منتظری و... که پشت سلاحی قانونی و مدنی چون ابراز نظر آزادانه، و گوشزد کردن تئوری و اهداف انقلاب، اساس و بنیان آن، در مدنی ترین شکل ممکن، ایستاده و هستی و عمر خود را فدای آرمان این مردم کرده و می کنند، دچار مشکلات عدیده می شوند؛ تقابل با چنین نیرویی، نشان از آخرین میخ ها بر تابوت ارزش های انسانی، انقلابی و ایرانی خواهد داشت، تا نشان دهد که از آزادی غلافی توخالی از شعارهایی چند باقی نمانده، کلمه مقدسی که دهه هاست شاه بیت سخن تمام آزادیخواهان، و انقلابیون ایران و جهان است،
و از جمله اهالی قدرت در این روزها نیز، آنرا بارها به زبان آورده اند، و روزگاری شاید با مبارزان در راه کسب آن همسنگر بودند، و این مردم برایش خون های بسیار دادند، و مبارزات بزرگ به راه انداختند، و پیشروتر از تمام ملل منطقه، آزادی از استبداد داخلی و سلطه خارجی را در سرلوحه آرمان خود نگه داشتند، و متاسفانه هر بار بعد از پیروزی، این میوه های گرانقدر، از سفره آنان به عناوین و بهانه های مختلف ربوده شد، یا فدای سلطنت و مقتضیات حاکمیت فردی و طبقاتی، و وجه تمامیت خواهانه و یکدست و خالص ساز آن شد، و یا زیر پای هجوم و نفوذ خارجی، و جنگ های خسارتباری که ما در ساده لوحی تمام، آنرا نعمت انگاشتیم، له و نابود شد.
و در حالی که جریان تصمیم ساز کشور، سخت مشغول تحقق این شرایط از طریق پالایش و یکسان سازی های خالص ساز و یکدست ساز، و بی اعتبار و اثر کردن وجوه تضمین کننده این آزادی، استقلال و حق اثرگذاری مردم، از جمله قانون اساسی برخاسته از انقلاب آزادیبخش 57 و... بودند، و تمام نیروی انقلاب و کشور را در این زمینه به خدمت گرفته، و ظرفیت های مالی، تبلیغاتی، گروه های مرجع، امنیتی، اجتماعی، اطلاعاتی، سیاسی، فرهنگی و... بدین امر اختصاص یافته و خرج و مستهلک می شدند، و جریان سازان این وضع خسارتبار، مرتب پیروزهای پی در پی خود را، از طریق شکار در مرغدانی کشور، و ایستادن بر اجساد قربانیان این روند، از قانون گرفته، تا افراد، نهادها و... جشن می گرفتند، و سنگر به سنگر، به زعم خود پیش می رفتند، اسراییل و لابد دیگر رقبا و دشمنان این مردم، انقلاب و کشور، ایران را به محیط تاخت و تاز اطلاعاتی و امنیتی خود تبدیل کردند،
و از این روست که مدت هاست که شاهد نتایج و میوه های شوم این عملیات گسترده ایم، به طوری که کار به جایی رسیده است که هیچ حرکتی در ایران و بین همپیمانانش به دور از چشم آنان نیست، و هر حرکتی را پیش از شروع، عقیم می کنند، میهمانان صف اول مراسم افتتاحیه دولت جدید (مسعود پزشکیان) را در امنیتی ترین و مخفی ترین اماکن کشور، بی هیچگونه ردی از خود، ترور کرده جنازه اصلی ترین مهیمان صف اول مراسم تحلیف را، در مقابل چشم میهمانان دیگر این مراسم، روی دست نظام می گذارند و می روند؛
اسناد مهمترین و راهبردی ترین پروژه های علمی کشور را از مخفی ترین مکان ها ربوده، بار کامیون می کنند و به سلامت از کشور خارج کرده در مقابل چشم رهبران جهان و جهانیان، ربایش خود را به رخ ما می کشند، دانشمندان هسته ایی را در ناشناخته ترین لباس، در بین خیل محافظین، و مردم عادی شکار کرده و از بین می برند، یا نیروهای کلیدی که سال ها هزینه ی گزافی را پشت خود داشتند، و کشور از آنان سرمایه هایی ساخته بود تا در چنین روزهایی، قفلی از کار ایران را باز کنند را، در تونل های زیر زمینی رصد کرده، و یافته، و به موقع تکزنی می کنند و...
مرگ سید حسن نصرالله در تونل های زیر زمینی مقر حزب الله لبنان، در جمعه گذشته، در قلب امنیتی ترین، ایزوله ترین، اختصاصی ترین و... اماکن این گروه در ضاحیه بیروت، تنها پایان یک رهبر پرشور انقلابی، و مبارز علیه سلطه و زیاده خواهی اسراییل بر مردم منطقه و فلسطین نبود، بلکه ضرب شست و پرده برداری هزارمین بار، از پروژه نفوذ در سری ترین، امنیتی ترین، اساسی ترین ارکان بانیان وضع موجود را به نمایش گذاشت،
و اگر پند گیرند، راه حکمت در پیش، باید پایانی بر سیاست های اشتباه چند دهه ایی خود زده، روح ملیِ مالِ خود دانستن کشور را در مردم ایران زنده کنند، و سیاست هایی که ظرفیت های این مردم، کشور و انقلاب را خرج اهداف ناچیز و کوته بینانه ایی از جمله حاکمیت بلامنازع و مطلق طبقه روحانیت بر تمام ارکان تصمیم ساز و اجرایی کشور را تضمین می کند را به کناری نهند، و بیش از این یک کشور بزرگ و غنی همچون ایران را به تنگدستی و افلاس نکشیده، و آن انقلاب کم نظیر و خیره کننده آنان را که باید سکوی پرش ایرانیان به سوی ارزش های متعالی انسانی از جمله آزادی، مردم سالاری و استقلال بود را فدای آن و... ننمایند، انقلابی که باید جمع بندی و تحقق اهداف بزرگ چند انقلاب شکوهمند پیش از خود می بود، اما تمام نیرو، توان و ظرفیتش خرج هیچ شد؛
کرامت و عزت یک ملت لگدمال اهداف شخصی، جناحی، گروهی و طبقاتی گردید، و استقلال کشور فدای اهداف ناچیزی از این دست شد، تا تفوق یک طبقه بر حاکمیت ایران تثبیت و دائمی شود! و در نتیجه ی چنین اشتباه راهبردی بود که ایران و انقلاب، در بُعد بین المللی به پادوی متجاوز بدعهدی مثل ولادیمیر پوتین، و روسیه تبدیل شد، کشوری که ایران همیشه در طول تاریخ خود، زخم های عمیقی از دست اندازی های این همسایه مزاحم و متجاوز را، بر تن و جان خود داشته و دارد، و امروز در اثر این نابخردی ها، ایران به مشتخور ملسِ ناچیزهایی مثل ملا هبت الله آخند زاده (طالبان)، الهام علیف (آذربایجان)، شیخ محمد بن راشد آل مکتوم (امارات) و... تبدیل شده است، تا هر روز با دست اندازی به منافع و امنیت ملی ایران، ایرانیان را به چالش مضحکه خود در منطقه و جهان تبدیل سازند.
دهه ها مشغولیت به تثبیت حاکمیت بلامنازع طبقه روحانیت بر کشور، تمام ظرفیت های داخلی و خارجی کشور را نابود و مستهلک کرد، و کشور را در چرخه ایی انداخت که هم آزادی بدست آمده از انقلاب های متعدد مردم ایران، هم استقلال کشور که حاصل مبارزات پیگیر مردم ایران بود، هم انسجام و یکپارچگی این ملت و... را فدای چنین هدف ناچیزی کرد، و کشوری مستهلک، با منابع مصرف شده، نیروی پراکنده، سازمانی درهم و برهم، هزینه هایی سنگین و... بر جای مانده است که نه راه پس دارد و نه راه پیش، تنها راه باقی مانده تسلیم است، و یا انتحاری که به نابودی تام و تمامش ختم خواهد شد، و نعشی را بر زمین سوخته منطقه خاور میانه خواهند انداخت، که هر تیکه آن، طعمه کفتاری ناچیز، چون باز گفته ها خواهد شد.
راه سوم باقی مانده بازگشت به مردم، و دست کشیدن از چنین روندی است، که نه تسلیم در خود دارد و نه انتحار.
انسان می ماند و «ای کاش» های فراوانی که قلب را می فشارد.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای (ز بهر) هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ