از قافله رهسپاران دنیا که عقب افتادی، هر رهگذر بی قواره و ناطوری، یا با بی اعتنایی از کنارت خواهد گذشت، و یا با نیشخندی از سر لودگی، تو را خواهد نواخت، شاید هم هوس کرد با لگدی بر تن خسته و در راه ماندهات، مزاحمت تو را از مسیر راه توسعه ملتها کم کند، چرا که افکار و رفتارت، رفتن سلّانه سلّانه و نابهنجارت را، مزاحم راه و رهروان راهِ توسعه و پیشرفت بشر میبیند و...
ایرانیان مدتهاست که از قافله پیشرفت و رقبا پس افتادند، گاه کسانی آمدند تا قافلهی به تاراج رفته را به سامان کنند، و این قطار خارج شده از ریل را به مسیر راه بیاورند، اما هر بار اسیر خدعه و نیرنگ محافظهکاران، واپسگرایان، کهنه پرستان، نوستیزان داخلی، و یا رقبا و یا دشمنان خارجی شدند، و پروژههای توسعه ایران عقیم ماند.
گاهی اسیر ایدئولوژی شدیم، خود را حق مطلق، و ایده خود را تنها صراط مستقیم خداوندی دانسته، دیگر ایدهها و دارندگانش را دشمن، و یا به هیچ انگاشتیم و... دچار شکاف شدیم و از راه ماندیم. گاه اسیر قدرت شدیم، حفظ دیکتاتور و سیستم دیکتاتوریاش تمام دغدغه و همه چیز ما شد، و همه را فدای آن کردیم. گاه یورش و تاخت و تاز خارجی، تومار زندگی ما ایرانیان را در هم پیچید، اما هر بار، نخبگان ما در رویای پرواز و گذر از این حال، در درههای هولناک ایدئولوژی، نیرنگ و خدعه داخلی، دیکتاتوری، و یا تاخت و تاز بیگانه سقوط کردند.
این روزها دونالد ترامپ، که دنیا را از مداری که سالها با آن خو گرفته بود، خارج کرده است، تهدید به استفاده فرصت طلبانه از واژه بی پایه و بی بنیان "خلیج عربی"، به جای "شاخاب پارس" یا همان "خلیج همیشه فارس" کرده است، و همین دل تمام ایرانیان را به درد آورد، اما این تهدید بیگانگان بر میراث فرهنگ و شهرنشینی ایرانیان، در درازای تاریخ، باعث دمیدن روح یگانگی در این وانفسای بیخیالی به حال ایران، در بین ایرانیان در تمام جهان شده است.
و خوشبختانه در این کیس، ایرانیانِ در دو سوی پیوستار تفاوتها، اختلافها، نابردباریها، و آن ایرانیانی که در میانه این دو قطب هستند، به هم نزدیک شده، و این هجوم به میراث معنوی ایران، توسط رئیس جمهور جنجالی ایالات متحده امریکا، خوی میهن پرستی را در دل همهی ایرانیان و ایراندوستان زنده کرده است، و در این برهوتِ بریدنها، ترکخوردنها، شکافها، پراکندگیها، جدا افتادنها، دودستگیها، دوگانگیها و...که دامن ایران و ایرانیان را گرفته است، این خود مُسَکِنی آرام بخش، بر درد زخمهای نو و کهنه ایران و ایرانیان است.
اما این روزها حال ایران چقدر بد و دردناک است، که باید بیگانهایی این چنین نیشتر بر زخم ما بزند، تا به خود آئیم و بفهمیم که برای رهایی و آزادی خود، به بیگانگان دست نیاوزیم، که آنان منجی ما ایرانیان نخواهند بود، که به قول آن نیک اندیش خودش صدا، «در کوله سربازان بیگانه آزادی را نخواهیم یافت» آنان به یک مشت دلار تمام ما و تمدن ما را، به بیگانهایی دیگر خواهند فروخت.
سوی دیگر ماجرای ایران در این روزهای سخت این است که باید به نظاره نشست که ایران و ایرانیان گرفتار آمده در گرداب مشکلات، همچون شکاری که در دام گرگهای درنده افتاده، از هر سو باید مراقب بود، تا دریده نشود، چرا که از شمال سهم ایران در خزر را روسها بردند، در جنوب نیز این همسایگان عرب منطقهاند که از ضعف دامنگیر شده بر ایران سو استفاده کرده، حاکمیت ایران را بر آبها، جزایر، و حتی میراث ایران در شاخاب پارس را نیز زیر سوال میبرند،
در خاوران هم ایدئولوژی طالبانی و داعشی، مرزهای فرهنگ، و خاک زرخیز و انسانساز خراسان باستان ایران را به توبره اسب تازیان و غازیان و خشک مغزان مسلمانی کشیده، که روزگار خراسانیان را سیاه، و آنان را روانه شهر و دیار دیگران کرده، و در باختران نیز، نوعثمانیگرایان، اِخوانی پَلَشت و از پشت خَنجرزَن و... منافع و امنیت ایران را به هدف تاراج خود تبدیل کردهاند.
و ایران، این ببر تیزتک، که در اثر خطاهای پیاپی حکومتها، به گربهایی نشسته تبدیل شده است، باز دوباره همین نیز، در اثر نابخردیهای کودکانه سردمدارانش که همیشه در تکبر و تفرعن، خود و ماموریت خود را به فراموشی میسپارند و...، در معرض دریده شدن است.
ایران ظرف پاک و مقدسی بود که تمام ایرانیان با ایدههای گوناگونشان در آن امنیت و بقا مییافتند، و این تنها چیزی بود که باید ایرانیان در آن یگانهوار و با هم میایستادند و از ویرانی و خسارت به آن جلوگیری، و جان و مال فدای آن میکردند، تا بماند و ماوای تمام ما، با وفور و تنوع ایدهها، اندیشهها، اقوام و گویشها باشد،
اما به راستی ره گم کردیم، و مدتهاست که از بالای سیاههی برترینها و نخستینگیهایمان، ایران را پایین کشیده، و به جای آن ایدهها و افراد را جایگزین کرده، و این ایدهها و افرادند که تقدس یافتند، و نابخردانه ایرانیان که هیچ، حتی ایران را نیز به پای ایده و یا افراد قربانی کردیم.
فراموش کردیم که ایرانیان با هر ایده و مرامی، در این تیکه از خاک دنیاست، که دوام و بقا مییابند، رها از اینکه به آیین مهر باشند، و یا زرتشت، رنگ آئین مزدک را به خود گیرند، یا مانی، خود را بر مبنای پرستش اهورامزدا هماهنگ کنند، و در مدار کردار، گفتار و پندار نیک بِزیَند، یا دین اسلام را شاخص سعادت بدانند و... در هر صورتی این ایران است که باید بماند، و گشتزار هر ایده و یا مرامی شود که ایرانیان در مسیر تاریخ خود بر میگزینند و یا آنرا به کناری مینهند.