پیرمردِ نویسنده و متفکر، و پژوهشگر تاریخ و سیاست بین الملل، که 87 سال فرصت زیست و تفکر در این جهان پرماجرا، و این مُلک در نوسان را در پرونده زندگی پربار خود دارد، و به رغم جسم نسبتا ناتوانش، ذهنی بسیار فعال، هوشمند و دقیق، آنکارد شده و منسجم دارد، که به سانِ ساعت های ساخت سوئیس، هنوز دقیق صغرا و کبرا می کند، و نتیجه می گیرد و سعی می کند با تکیه بر ساختار نظام سابقی که بر جهان و این سامان مستولی بوده است، و آن را با بازیگران عمده اش، خوب می شناسد، این دوره زمانی را نیز، بر همان پایه تحلیل و تفسیر کند، حکایت خیانت ها به آرمان آزادی خواهی و کرامت طلبی ایرانیان، او را به جایی رسانده است که کسب ارزش های والای انسانی از جمله دمکراسی و آزادی و استقلال را، برای ایرانیان تقریبا محال می بینند؛ او چند روز قبل از انتخاباتِ 11 اسفند، این چنین دعوت به شرکت در انتخابات می کرد :

 

"ناپلئون می گوید من همیشه بین بد و بدتر، بد را انتخاب می کنم، نظر من در مورد انتخابات (11 اسفند 1402) هم همینه، بین بد و بدتر، (بد را باید انتخاب کرد).

ببین! هرگز (قدرت بین الملل) به شما (ایرانیان اجازه کسب) دمکراسی نخواهند داد، این هم که از خیزش "زن، زندگی، آزادی" می بینی، یک انقلاب رنگی است، غربی ها خودشان هستند.

دوره مصدق، امیرکبیر و... (برای ایران) یک دوره کوتاه (و استثنا) بود که به شما یه چیزهایی دادند، این پنبه (داشتن) دمکراسی را از گوش خودت بیرون کن.

فحشا و فساد امریکایی، لیبرالیسم آشغال را دوباره می خواهند (به ایران) بیاورند، کی رو می خواهند (به قدرت) بیاورند؟! همین بچه های شهبانو (فرح دیبا) را، بچه های درباری را می آورند،

تو فکرش را بکن (شرایط ایران در کجای کار قرار دارد) این حکومت اسم محمد مصدق [1] را روی یک خیابان نتوانست تحمل کند، نام محمد مصدق را امپراتوری بریتانیا از این خیابان برداشت، و به جای آن نام خیابان را "ولیعصر" گذاشتند، من همیشه مرید دکتر مصدق هستم، به (مهندس مهدی) بازرگان خیلی احترام می گذارم، ولی بازرگان چه کاری می تواند بکند، مجاهدین یک حرف می زدند، دیگری حرفی دیگر و...

ما هیچ وقت نمی توانیم با امریکا بجنگیم، برای این که آنها سوپرپاور هستند، لنین می گوید امریکا آخرین مرحله از سرمایه داری است، اما می توانیم به امریکا دهنکجی کنیم؛ امریکا و... داروینیزم است همه را (طبق قانون بقای داروینیسم) می خورند.

 

در جایی دیگر ادامه می دهد :

 این جنگِ پنهانکاری است، اینها (حاکمیت) خبر را به تو نمی دهند (مردم را از شرایط بی اطلاع نگه می دارند)، کارشان را می کنند، ادامه هم می دهند، به شما هم می گویند بیا رای خود را بده و برو. ما باید تماشاچی باشیم، شما نه مصدق داری، نه قوام [2] داری، آخوندها هم که روی دامن همه نشسته اند، با چین، با روسیه و...؛

غرب هم اینجا شکست خورده، به عقیده من بازارهای غرب و کپیتالیزم را دارند می گیرند. شما در همین موضوع فلسطین نگاه کن، جو بایدن خود را کنار کشیده و یهود پدر فلسطینی ها را داره در میاره، رقم شهدای فلسطین به سی هزار نفر رسیده، به نظر من مثل دوره هیتلر دارند نسل کشی می کنند،  به هر حال ما تماشاچی شده ایم."

 

اما امروز، این پیرمرد، که به طرز عجیب و غریبی، در این سنین هنوز ذهن منسجمی دارد، بعد از فارغ شدن از فشارهای تبلیغاتی ناشی انتخابات 11 اسفند 1402، و رها شدن از فضای سنگین انتخاباتی، اسب سخن را این چنین به جولان در می آورد که :

 

"آن چیزی که اکنون در ایران خیلی به آن نیاز داریم، (شناخت) زندگی فردی، و شناخت طبقات اجتماعی، و تنازع آنهاست، شما فکر کن، رای بدهی و یا ندهی، تغییری نمی کند! ایران از سال 1907 به مناطق نفوذ [3]  تقسیم شده است، روسیه و امپراتوری بریتانیا، ایران را به مناطق نفوذ خود تقسیم کردند، ایران همه جایش بدرد آنها نمی خورد، مناطق بدرد بخور را به عنوان مناطق تحت نفوذ، بین خود تقسیم کردند، نفت شمال را روس ها، و نفت جنوب را انگلیسی ها می خواهند، شما می خواهی رای بِده، یا می خواهی رای نَده!

 اصلا این دمکراسی و انتخابات یعنی چه؟!

اکنون تب انتخابات تمام دنیا را گرفته، ایران انتخابات شده، امریکا می خواهند انتخابات کنند و...، این ها انتخابات نیست، انتصابات است، تو الان دنبال چی می خواهی بِدَوی؟!

می خواهی دنبال دمکراسی باشی؟!

دمکراسی یعنی چی؟!

مگه خود امریکا الان دمکراسی داره؟!

بریتانیا (به سیستم امریکا) می گوید: جو بایدن و ترامپ! شما به صحنه انتخابات بیایید، نیکی هیلی نیاید!

مصطفی!

تو خودت را سرگرم دمکراسی و رای نکن؛

الان مساله اصلی، شناخت طبقات اجتماعی و تنازع آنهاست،

یک چیزی هم به شما بگویم (خیالت را راحت کنم)،

اشرافیت روسیه بعد از سقوط کمونیسم، به صحنه برگشته است؛ شما خیال میکنی این اشرافیت (روسی) تو را (ایران را) رها خواهند کرد؟!

اینجاست که مارکس بدرد می خورد، تا به شناخت طبقات اجتماعی از طریق (تئوری علمی) آن اقدام کرد، طبقه کارگر روسیه صفر است، طبقه کارگر چین هم همینطور، ما که (در ایران) اصلا طبقه کارگر نداریم، مارکسیسم یک علم است، تا بفهمی که با کی باید مبارزه کنی.

الان طبقه اولیگارشی [4] روسیه است که حرف اول را می زند، دوره (خاص) لنین و استالین را (در روسیه) فراموش کن. مارکس در لندن سیب زمینی پخته خورده تا کپیتالیسم را بشناسد.

شبح کپیتالیسم روی سرته (روی سر ایرانه)، چه رای بدی چه رای ندی،

من هم که رای دادم، برای این بود که "چندر غاز" یارانه ام را قطع نکنند، پول دست روسیه، چین و آخوندها افتاده است. اینها کمک های عجیب و غریبی دارند به روسیه می کنند، تو کاری نکن، فقط تماشا کن؛ نباید وارد میدان مبارزه شد.

محمد مصدق توی خواب و خیال (استقلال و آزادی) بود، مگه اینها می گذارند انتخابات آزاد باشه، محمد رضا (پهلوی) مهره بود، هیچی نبود، تو فقط به این صحنه نگاه کن، صحنه، صحنه ی مبارزه نیست.

(دنیا، دنیای سرمایه داری است) سرمایه اگر داری، (این ساز را) بستان و بزن، جهودها سرمایه دارند، سی هزار فلسطینی را می کشند و کسی به آنها چیزی نمی گوید؛

مصطفی!

وقتی می بینی من اینطور ناامیدانه حرف می زنم، بدان که من هم در معادله این روز و این کشور مانده ام.

مصطفی!

مراقب خودت باش"

[1] - محمّد مصدّق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) مشهور به دکتر مصدق و ملقب به مصدق‌السلطنه، سیاستمدار و حقوق‌دان ایرانی بود که از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ به‌عنوان سی‌اُمین نخست‌وزیر ایران خدمت کرد. او پیش از این نمایندهٔ چهار دوره مجلس شورای ملی بود. مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است که این مدرک را در سال ۱۲۹۳ از دانشگاه نوشاتل سوئیس دریافت نمود.[۷] مصدق در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، اگر چه از سلاطین قاجار ناامید بود[۸] با توجه به این که معتقد بود رضاخان با شاه شدن حکومتی بر مبنای دیکتاتوری و بازگشت به استبداد ایجاد می‌کند، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدان سرسخت او بود. در زمان حکومت رضاشاه، مصدق زندان رفت و مدتی را در تبعید گذراند. او سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست بریتانیا می‌دانست

[2] - احمد قوام (۸ دی ۱۲۵۶– ۲۸ تیر ۱۳۳۴) سیاستمدار ایرانی بود که در ایران قاجاری و پهلوی از ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۱ پنج بار  به ‌عنوان نخست‌وزیر ایران فعالیت کرد. قیام کلنل محمدتقی پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائله آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخست‌وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوام‌السلطنه یافت و محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد. القاب قدیمی‌تر او عبارت‌اند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه‍.ق)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه‍.ق)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه‍.ق). او برادر حسن وثوق بود. از جمله فعالیت‌های مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود.

[3] - براساس این قرارداد:

  1. ایرانمیان روسها و بریتانیایی‌ها تقسیم شد. بر این پایهبریتانیا پیشنهاد تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی به امپراتوری روسیه اعطا شد و منطقه جنوبی به امپراتوری بریتانیای کبیر. منطقه میانی باید به عنوان منطقه بی‌طرف کار می‌کرد. شمال ایران به اشغال روس‌ها درآمد و پس از جنگ جهانی اول نیز بریتانیایی‌ها با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود درآوردند.
  2. افغانستانبه عنوانمنطقه نفوذ بریتانیا به رسمیت شناخته می‌شد.
  3. نیروهای بریتانیا از تبت خارج می‌شدند وحاکمیتچین در این منطقه به رسمیت شناخته می‌شد. 

[4] - گروهک سالاری یا اُلیگارشی حکومت گروه اندک، اصطلاحی است که اشاره‌های تحقیرآمیزی دارد؛ معنی آن این است که نه‌تنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران کوچک و فاسد است و در برابر توده مردم مسئول نیست؛ یا از جهات دیگر مورد بیزاری همگان است. اُلیگارشی ممکن است به حاکمیت عده‌ای اندک نه‌تنها در زمینهٔ حکومت کشور، بلکه به حکومت عده‌ای هم‌ مسیر یا گروه کوچک در هر مجمع، خواه دینی، اتحادیه صنفی، یا هر مجمع دیگر اشاره داشته باشد. در مفهوم سیاسی، این اصطلاح از زمان افلاطون با مونارشی و دموکراسی تفاوت نمایان داشته‌است. اما اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی صورت فاسد شده آریستوکراسی (حکومت نخبگان) است، همان‌گونه که جبّاریّت صورت فاسد شده پادشاهی و حکومت توده بَلواگر صورت فاسد شده دموکراسی است.

 

"فلسطین. برای بسیاری از ما، کلمه ایی است که برای ذهن مجموعه ایی از تصاویر درهم، و از هم گسیخته  در ارتباط با قتل عام، اردوگاه پناهندگان، قطعنامه های سازمان ملل، شهرک سازی، حملات تروریستی، جنگ، اشغال، چفیه های شطرنجی و بمب گذاران انتحاری، و چرخه ای به ظاهر بی پایان از مرگ و ویرانی را متبادر می سازد."    رضوی عاشور نویسنده مصری

"Palestine. For most of us, the word brings to mind a series of confused images and disjointed associations-massacres, refugee camps, UN resolutions, settlements, terrorist attacks, war, occupation, checkered kouffiyehs and suicide bombers, a seemingly endless cycle of death and destruction.”

پیرامون این سخنِ سردار سلامی فرمانده سپاه پاسداران که عنوان داشت : "شاه ایران را ایالتی از ایالات آمریکا کرده بود" باید متذکر شد که گیرم این گزاره درست، و شاه چنین کرد، اکنون دیگر او، نظام و افراد تحت فرمانش نیستند؛ سردار! خود از این سخن خود عبرت گیرید، چرا که امروز روزِ شماست، و بترسید که کسانی هم درآیند و همچون شما، چنین مدعایی را در مورد سیاستگذاران امروز تکرار کنند که : "شما ایران را به یک جمهوری از جمهوری های خودمختار روسیه (همچون چچن و...) کاهش دادید و..."، و به رغم تمام موازینِ امنیت و منافع ملی، انقلاب، اسلام، انسانیت، اخلاق و... با متجاوز روس در اوکراین همراه و همگام شدید.

سردار معظم! طعنه به رقیب، شیرین، و لبخند رضایت را بر لبانِ مدعی می نشاند، اما روندِ تاریخ نشان داده است که اشتباهات بزرگ، توسط مدعیان بزرگ، همواره تکرار و بازتولید می شوند، چه کسانی که در تاریخ نمی توان یافت که لاف همراهی و خدمت به مردم می زدند، اما به ضدمردمی ترین سیستم ها در جهان تبدیل شدند؛ چه مدعیان آزادی و آزادیبخشی که، به دشمنان هرگونه بروز و تبلور آزادی تبدیل شدند، و چهره مستکبرین تمامیت خواه و مستبدِ سابق را، سپید کردند؛ چه اهالی قلم و تفکر که، به دشمنان سرسخت قلم و تفکر تبدیل شدند، و در ذیل حاکمیت آنان قلم و تفکر را جولانگاهی نبود؛ چه مبارزین انقلابی که وقتی به پیروزی رسیدند، و قدرت را از آن خود یافتند، در موضع قدرت، با هرگونه اشکال مبارزه و اعتراض علیه خود، با مشت های آهنین مقابله کردند، و بهای اعتراض در سیستم آنان دار شد؛ چه استقلال طلبانی که در موضع قدرت، به وابستگانی بی جیره و مواجب و دربست و دنباله رو دیگران تبدیل شدند و...

شاید در بین هموطنان فردی را نتوان یافت که، کشور خود را ذیل یک کشور دیگر تعریف شده، و یا وابسته بخواهد، از این لحاظ، به حتم در غلتیدن در دامن شرق و یا غرب، البته محکوم است، اما در صورت صحت این سخنِ جناب سردار سلامی، خود ایشان بهتر از هر ایرانی از نتایج این همکاری شاه با امریکا باخبرند، همکاری "آقای محمدرضا" با امریکا باعث شد که ایران در جایگاه مجهزترین کشور خاورمیانه، بعد از اسراییل، از لحاظ تجهیزات نظامی قرار گرفت، و حداقل ما رزمندگان شاهدیم که از اول تا آخر جنگِ خسارتبار هشت ساله با رژیم بعث عراق، از سلاح هایی سود جستیم که هدیه همین دوره همکاری پهلوی دوم با غرب و به خصوص امریکا بود.

در آستانه شروع این جنگ خسارتبار (در 31 شهریور 1359) باید اذعان دارم و شهادت دهم که، بارها و بارها وقتی به داشته های خود، در مقابله با ماشینِ جنگی روسی سازِ صدام می نگریستیم، به آینده نگری شاه باید اَحسن می گفتیم، که این آینده نگری او در زمان حاکمیتش، در آن روزهای سختِ نبردِ نابرابر، دستگیر و کمکیار ما رزمندگانِ این جنگ شد، و آنچه او برای ما بجای نگذاشت، نبودش چقدر برجسته و مشهود بود، در زمانی که ما حتی از دسترسی به سیم خاردار برای دفاع در مقابل متجاوز بعثی هم محروم بودیم، چقدر به موشک هایی نیاز داشتیم که شاه نخرید و ما را در مقابله با جنگ موشکی اسکادهای روسیِ صدام، کاملا بی دفاع گذاشت، زمانی که هر روزه شهر مقاوم دزفول و دیگر شهرهای کشور را موشک های اسکاد روسی شخم می زدند، و ما موشکی برای شلیک متقابل و بازدارنده نداشتیم، و... لذا حداقل رزمنده ایی چون سردار سلامی نباید بدین دستاوردهای همکاری شاه با غرب خرده گرفته و بدان طعنه زند! که خود بر دستاوردهای خیره کننده آن همکاری کاملا واقف و البته بهره مند بوده و هست.

و اگر او، این را حق خود می داند، این نکته را هم باید توجه کند که در غلتیدن در دامن روس ها نیز چقدر دردناک و خسارتبار است، وقتی که ایران در کنار کشورهایی دیکتاتور مسلک، و فاقد آزادی های اولیه، همچون کره شمالی و روسیه سفید، در جبهه ایی در کنار پوتین قرار گرفت، که بطلان این حضور حتی بر کودکان عرصه سیاست هم هویداست، و حال آنکه او را تجهیز و کمک نیز کنیم، و این طرف، دنیا هر روزه شاهد اخبار کشتار مردم ستمدیده، و مورد تجاوز قرار گرفته شده اوکراین باشد که گفته می شود، توسط پهپادهای ساخت ایران انجام می شود، پهپادهایی که در تهاجم تجاوزکارانه آشکار روسیه به خاک و مردم اوکراین بعنوان یک کشور مستقل، از آن استفاده گسترده می کنند، و بدین ترتیب دنیا و افکار عمومی جهان، ایران را در کنار متجاوزان می بیند و در اذهان جهانی نام ایران، همراه دیکتاتور روسیه، در جنایت و کشتار و تجاوز به اوکراین ثبت می شود.

قطعا برای هیچ آزادمرد و آزادزنی و از جمله ایرانیان که خود روزگاری در این روزهای آخر شهریور ماه مورد تجاوز قرار گرفتند، ایستادن در کنار متجاوزی همچون روسیه پذیرفتنی نیست، و این لحظات تلخ تاریخی در اذهان مردم جهان، ثبت می شود، و این لکه ننگ به دامن اتخاذ کنندگان چنین سیاستی ثبت خواهد شد، بی شک این حرکت از سوی آزادیخواهان، استقلال طلبان، طالبان کرامت و عزت انسانی، اخلاقمداران و... در تاریخ بشریت محکوم بوده و خواهد شد.

شراکت ایرانیان در تجاوز روسیه به اوکراین، و ایستادن در کنار دیکتاتور متجاوزِ متکبری همچون پوتین که از زمان فروپاشی شوروی حداقل این سومین تجاوز کرملین نشینانی چون او به مناطق پیرامونی اش می باشد، و تاریخ دنائت روس ها در حملات به چچن های معترض، گرجی ها و حمله اخیرش به مردم و خاک اوکراین را هرگز فراموش نخواهد کرد.

حال از جناب سردار سلامی باید پرسید، اگر شاه در کنار امریکا یک ارتش، تجهیزات نظامی خرید و بر جای گذاشت، شما در کنار متجاوز روس چه بدست خواهید آورد؟! البته تا کنون به غیر از ننگ و محکومیت ابدی، چند هواپیمای آموزشی "یاک"بدست ایران رسیده است، که پیش از این چنین هواپیمایی یادآور سقوط و شهادت وزیر راه کشورمان، جناب شهید دادمان و همراهانش است که در آتش این سقوط سوختند. 

بپا نبازی سردار!

که تاکنون هم، البته در این قمار رسوای همراهی شرقگرایانه ات، بازنده ایی،    

از مرگ دلخراش جوان مسافر و غریب 22 ساله سقزی در تهران، خانم مهسا امینی، نزدیک به یکماه گذشت، که در اثر دست اندازی تلخ و شبه قانونی به حریم ناموس این مردم، توسط ژاندارم ها، که به دستور مافوق، این حق را یافتند، تا برای اعمال نظمی نچندان خواستنی (توسط بسیاری از زنان و مردان این آب و خاک)، تن ناموس این مردم را لمس کرده، آنان را دستگیر و بر اتومبیل ها مخصوص، و یا ترک موتورهای خود سوار کرده، و یا از صحنه اعتراض بیرون کشیده، و راهی زندان ها و یا مراکز تادیبی نمایند؛

که همه اینها صحنه هایی منزجر کننده را آفریدند، که هیچ آزادزن و مردی بدان راضی و خرسند نخواهند شد، و این تنها دل دشمنان این مردم را شاد می کند؛ همه این ها، زخم های کهنه و نو، و پر شمار ایرانیان مقیم این خاک و جهان را دوباره تازه کرد، و دومل های چرکین سر باز نمودند، و دل مملو از درد آنان را، به اعتراضی دوباره وا داشتند، تا نارضایتی خود را در قالب شعارهایی تحول و تغییرخواهانه، بلند و آشکار فریاد زنند، تا شاید حاکمان بر خود را مجبور به ایجاد تغییر و تحولی نمایند؛

جوانان در شرایطی راهی صحنه های اعتراضی خیابان ها، دانشگاه ها، مدارس، کارگاه ها و... شدند، که از میان ناداشته های پر شمار خود، تنها داشته اشان، یعنی جان را به مسلخ آوردگاه های خیابانی، و مقابله با نیروهای یگان ویژه، پلیس، لباس شخصی و... مخوف، حاضر در خیابان ها بردند.

مجموع آنچه در این صحنه ها گذشت، برای هر دلسوز بدین آب و خاک و این مردم، صحنه هایی بسیار شرم آور را به نمایش در آورد، که تو گویی همه چیز، از اخلاق ناب جوانمردی ایرانی، تا انسانیت ناشی از خلقت خداوندی، و آموزه های مفید دینی، اخلاقی و قانونی در رابطه ی حاکمیت با رعیت، تا قانون و اخلاق مترقی مدارا و رواداری انسانی، حفظ حرمت زنان، خادم بودن ها در برابر ولی نعمتان یعنی مردم، و هر چه ارزش های انقلابی، از جان نثاری برای حفظ جان و مال و ناموس این مردم، تا حرمت خون هموطنان، احترام به صدای مخالف و...،  همه و همه در پای این خواستِ شبه قانونیِ حاکمیتی، قربانی شدند.

و باز داستان تلخ و تکراری جستجو برای یافتن دست های خارجی، در میان هزاران دست دردمند به اعتراض بلند شده، توسط هموطنان خود، که به جز خیابان، جایی برای فریاد زدن، تغییر خواهی، و پیگیری خواسته های خود، نیافتند، که در هر گونه اعتراضی، با شاه بیت جستجو برای یافتن دست های خارجی، پاسخ داده می شود، در آنچه که با گوش های خود روشن و واضح از دهان بسیاری شنیده می شود، شک می کنیم، و به دنبال دست دیگرانی می گردیم که شاید در کار باشند، که به واقع این حجم اعتراض سراسری نیز، تنها نوک قله ایی از یک کوه یخی بزرگ است، که در ذیل خود، حجم عظیمی از نارضایتی ها را مخفی می دارد، که هنوز به خیابان نیامده اند و در بسیاری جوامع، هرگز نمی آیند، چرا که معتقدند اگر در سوی حاکمان، مردان قانون و مسئولینِ منصف، مردمی، درستکردار و... وجود داشته باشد، حتما گوش شنوایی به این اعتراض ها خواهد بود، که عَلَم نمایندگی اعتراض جامعه ایی را به دوش گرفته، و به خیابان ها آمده اند، در غیر این صورت راه دیگری برای شنواندن فریاد خود، باید جست.

این خیزش که آن را باید خیزش زنان و جوانان نامید، از دانشگاه به خیابان، از خیابان به مدارس و... کشیده شده، که در هر سه صحنه حضور اعتراضی مردم، دست اندرکاران امر در بُعد انتظامی و حاکمیتی نمره منفی گرفتند، و پاسخ های داده شده، به سان رژیم های مردمی، انقلابی و دلسوز نبود، بلکه رویکرد استفاده از نیروی سرکوب، و نظامیان، که خواست اولیه این مردم، به واقع کوتاهی دست آنان از ناموس، مال و جان خود بود، در حجم بیشتری استفاده شد، و نوعی لجاجت و "هل من مبارز طلبی" را در مقابل مردم معترض تداعی کرد و نشان داد،

از سوی دیگر درخواست ها برای تجمع های شناسنامه دار توسط احزاب قانونی کشور نیز، برای نمایندگی از خواست این مردم بی پاسخ ماند، و اجازه داده نشد، که احزاب، پرچمدار فریاد اعتراض مردمی، مسالمت جویانه، متمدنانه و... را نمایندگی کنند، و بدین طریق از حجم خسارات و خون ها کاسته شود و چهره معقول تر و انسانی تری از ایران به جهان مخابره شود. و مثل همیشه "مرغ یک پا دارد" و همه باید به فرمانی تمکین کنند، که نمی خواهند، سر نهند!

چنین رویکردی، بسیار خسارتبار و مشروعیت زداست. چنین شیوه حکمرانی، و مواجهه با خواست های مردمی، نهایتا به تجمیع عقده ها، گسترش نارضایتی ها، انتقال از روش های مسالمت جویانه به خشن، زیر زمینی شدن مبارزه، گسترش شکاف ها و... را نتیجه خواهد شد، و نهایتا متاسفانه به جایی ختم می شود که تنها مردم و کشور، ضررهای هنگفت آن را پرداخت خواهند کرد.

اگر حاکمیت ها خود را امانتدارِ مسئولیت هدایت جامعه بدانند، و خود را قیم و سرپرست آنان ندانند، معمولا به راحتی به خواست ولی نعمتان خود، یعنی مردم، گردن می نهند. حاکمان به واقع تنها وکیل مردم در جایگاه تعیین و اجرای قانونند، و وقتی موکلِ خود را ناراضی می یابند، باید به خواست او تن دهند، و خود را اصلاح، و در صورت ادامه نارضایتی، کنار کشند، که تن ندادن به خواست مردم، به واقع هم خیانت در امانت، و هم ظلم و تعدی به حقوق آنان، و هم تجاوز به حد و حدود موکلان و... تلقی می شود.

بهتر است فریاد اعتراض مردم در نخواستن قوانین، و حاکمانی که از چشم آنان افتاده اند، شنیده شود، و دست به تحول و تغییر زده شود. مواجهه قهرآمیز با خواست مردمی، که صاحبان این کشور، نظام و سرزمین هستند، وجهه کشور و نظام مدعی مدیریت انسانی، اسلامی، دینی، اخلاقی و... را نزد جهانیان و مردم خود نابود خواهد کرد؛

به خصوص هنگامی که، در بعد خارجی هم، در کنار متجاوزی همچون روسیه قرار بگیریم، و هر روز، همزمان با اعتراضات، اخبار حملات روسیه به مردم مقاوم، و تجاوزستیز اوکراین، با سلاح های ساخت ایران، به گوش برسد؛ مردمی که به سان جوانان رزمنده ما (از سال 1359 تا 1367 خورشیدی) در خلال جنگ خسارتبار هشت ساله تحمیلی، شبیه به جنگ روسیه با اوکراین، مردانه و متهورانه جلوی ماشین تجاوز، و زیاده خواهی روس ها، ایستاده اند، و تاکنون موفق شده اند، این ماشین مخوف و ویرانگر و متجاوز را، تا حدودی متوقف نمایند، و کشور خود را از انهدام کلی، نجات دهند، و اکنون سپاه متجاوزِ از مرزها گذشته روسیه، در گل و لای مقاومت مردانه اوکراینی ها گرفتار شده، و سلاح های ایرانی می رود تا روسیاهی ابدی را، برای ایرانیان رقم زند، و کمکیار متجاوزین روسی در این نبرد شوم گردد؛ حال آنکه اولین کشوری که باید تجاوز روسیه به خاک اوکراین را محکوم می کرد، ایرانیان باید می بودند، چرا که خود درد تجاوز و متجاوزین زیاده خواه، در همسایه خود را، بارها چشیده اند، و ما نیز با پوست و استخوان خود برای سال ها به مقابله ایی مظلومانه، همچون اوکراینی ها، ایستاده بودیم.

این روزها، در باب قانون حجاب، به یاد جمله مرحوم دکتر محمد مصدق می افتم، که روحش شاد، می فرمود: "قوانین برای مردم وضع شده اند، و نه مردم برای قوانین"، و این مردم خلق نشده اند که محکوم به اجرای قوانین وضع شده ایی باشند، که تا این حد با آن مخالفند، آنان این حق را دارند که به قانونی (درست یا نادرست) تن در ندهند، چرا که هر قانونی برای سلامت و سعادت همین مردم است، که وضع می شوند، و وضع قوانین برای سلطه و استیلای بر مردم و سروری بر آنان وضع نمی شوند. حتی خداوند نیز، انسان را مُخیّر به قبول خود می کند، چه رسد به قوانینی که بسیار کوچک و پیش پا افتاده ایی همچون حجاب.

ادامه و به درازا کشیدن کشتار و جراحت در خیابان ها، دانشگاه ها، مدارس، زندان ها و... نشان از لجاجت و زورگویی خواهد بود، تا خیرخواهی و هدایت، و باید به این روند پایان داد، حکومت و حاکمیت، امانتی است از سوی مردم، نزد برگزیدگان شان، که رد امانت حکومت، و یا کوتاه آمدن در برابر خواست موکلان (مردم)، نشان از سلامت، ادب، درستی، انصاف، خبره گی، اخلاقمداری، دینمداری، انسانیت، بصیرت، سیاست و... هر وکیل است، نه نشانه ضعف او.

هیچ وکیلی حق ندارد موکل خود را به نفهمی، کجی، کوچکی و... متهم کرده، و راهی را برود که خود آن را صلاح می داند، و دلش حکم می کند، هر وکیلی در برابر موکل خود باید تسلیم و مجری باشد، تا حاکم و زورگو، و یا در غیر این صورت کنار بکشد. این به مصلحت هر دو طرف نزدیک تر است. شدت برخورد با معترضین، همان نشان از نافرمانی وکیل در برابر موکل، را دلالت خواهد کرد، که خواست موکل خود را به هیچ می انگارد، و این شیوه در برخورد با مردم، در جهان امروزی محکوم علی الابد خواهد بود.

هر چه بر آمار این خون ها، دستگیری ها، خسارت ها و... می افزاید، و زمان مقاومت در برابر خواست مردم و... می گذرد، به اضافه شدن شکاف بین مردم و حاکمان منجر خواهد شده، که عواقب آن جبران ناپذیر، و شدت خسارات را، برای مردم و کشور، افزایش بیش از پیش خواهد داد، این مردم را دشمن شاد، دوستان را نگران و ملول خواهد کرد.

اعلام رفراندوم، عفو عمومی و قول به تغییر و تحول در آنچه مردم آن را نمی خواهند، و نمی پسندند، به صلاح دولت و مردم بوده، و با استفاده از ابزارهای همین قانون اساسی موجود، می توان، از این مشکلِ بین مردم و حاکمیت گره گشایی کرد و از آن عبور نمود، و صداقت حاکمیت را به مردم خود، به اثبات رساند. عبور از این گردنه خطرناک با تمکین به خواست مردم، سرفرازی کشور را به دنبال دارد، چه حاکم و چه مردم.  

چرا نباید به این مردم ابزار قانونی که به راحتی در دسترس آنان است، را داد، تا خواست خود را از طریق رفراندوم اعلام، و هر حاکمی را مجبور و موظف، و مطاع به قبول آن کنند، تا بیش از این در هر موضوعی، مجبور به اردوگشی خیابانی اعتراضی نشوند، و فرزندان نظامی و سلاح به دست آنان (که قاعدتا باید در مقابل دشمنان این مردم صف بکشند)، مجبور نباشند در برابر مردم خود، که از پدران، مادران، خواهران و برادران آنانند، صف کشیده، و در برابر چشم جهانیان، در ناخواسته ترین حالت، از هم کشتاری خانگی کنند. 

ایرانیان در تاریخ معاصر، از پیشرو ترین مردم منطقه، برای بدست آوردن حق تعیین سرنوشت، و در دست گرفتن سر رشته داری امور خود بوده اند، تا حاکمیت را از دربار شاهان، افراد و دیکتاتوری های جور واجور به خود منتقل کنند؛ و خود به صورت جمعی، مستقیم و غیر مستقیم و از طریق صندوق رای حاکمیت خود را به دست گیرند، و تصمیمات کشور را منوط به آرای خود، واریز شده به صندوق های رای کنند، و از حاکمیت های موروثی و مادام العمر خلاصی یابند.

در دنیای یکپارچه و متصل به هم [1] در روزگار انفجار اطلاعات و گسترش سرعت انتقال تنوع دیدگاه ها، دیگر حرکتی، بخصوص در سیاست خارجی کشورها، بر کسی پوشیده نیست، و نخواهد ماند، مگر اینکه در عصر ارتباطات جهانی، به سان کشوری مثل کره شمالی، دیکتاتوری پیدا شود و به دور کشور و مردم خود دیواری به بلندی یک زندان بزرگ بکشد، و آنان را از قافله ی در حرکت و رشد جهانی جدا نموده در فقر و فلاکت، به بند و زندان کشد و روزی هزار بار آنان را بکشد، تا در بند بی اطلاعی و ناآگاهی نگه دارد؛ و به قول قدیمی ها امروز دیگر "شتر سواری، دولا دولا ممکن نیست"، این است که رویکردهای خارجی کشور ما نیز از نگاه تیزبین دنبال کنندگان روند جهانی، و البته مردم ایران، به دور نخواهد ماند، بر این اصل است که دلسوزانِ به آبرو، اعتبار و آینده ایران و ایرانیان، باید بیشتر توجه کرده و در تصمیمات خود تامل کنند؛

 این روزها خبرهای نگران کننده ایی از نزدیکی های نا به هنگام، و خارج از حکمت و قرار گرفتن ایران در کنار روس های متجاوز، شنیده و دیده می شود، نزدیکی به متجاوز زورگو و بد عهدی که، در تجاوز به مردم اوکراین، [2] حتی برای رسانه های ما و دنیا تعیین می کند که، تجاوز آشکارش به مردم و خاک این کشور مستقل را، چه بنامیم و...، [3] چنین روندی تن ایرانیان آزادیخواه و صلح طلب را دوباره و صد باره می لرزاند، چرا که تنها سه دهه از تجاوز حزب بعث عراق به کشورمان نمی گذرد، که از قضا متجاوز آنروز به ایران، خود از اقمار و مسلح به سلاح های همین شرق جنایتکار بود، و این که متاسفانه امروز ما به رغم تجربه تاریخی از جنگ و تجاوز خارجی، در کنار متجاوز روس، در مقابله با مردم مقاوم اوکراین قرار بگیریم، جای تامل و تاسف بسیار دارد.

سیاست اصولی و انقلابی "نه شرقی، نه غربی" حاصل از انقلاب عظیم مردمی57، که ضامن استقلال ایران، در میان رقابت دو قطب توسعه طلب، تجاوز پیشه و استعمارگر غرب و شرق بود، به نظر می رسد در یک استحاله چند دهه ایی به رویکرد "نگاه به شرق" تبدیل، و می رود تا ایران را به یکی از اقمار دیکتاتور کرملین تبدیل، و در کنار و دوشادوش متجاوزین عصر جدید قرار دهد، و ایران را به عنوان کارت بازی این نو توسعه طلب و تجاوز پیشه قرن 21، برای مذاکره و امتیاز گرفتن از رقیب غربی خود، بدل نماید؛

تو گویی طراحان رویکرد "نگاه به شرق"، گذشته ویران و خسارتبار این کشور را در گاز انبر روسیه - بریتانیا، نادیده گرفته و بعد از نادیده گرفتن تاریخی از تجاوز و دست اندازی های ارضی بر کیان و خاک این کشور توسط روس ها از شمال و بریتانیایی ها از جنوب، حتی حوادث تاریخ معاصر ایران را نیز نادیده و نشنیده گرفته اند، و در طمع یافتن منبع قدرتی جدید برای خود، دست آویز دامنِ نو متجاوزین در نظام سلطه ی جدید جهانی شده، و با این رویکرد خطرناک در سیاست خارجی ایران، می روند تا بلای خانمان سوزِ جان به هنهن افتاده توسعه و پیشرفت نیم بند ایران شوند، و حتی تمامیت ارضی کشور را نیز با خطر بالقوه و بالفعل بسیار نزدیک، در روند رقابت های جدید جهانی مواجه گردانند، [4] انگار فراموش کرده اند که چه بر سر رضاشاه پهلوی آمد، موقعی که در یک طرف دعوا ایستاد، هر چند ایران از بیطرفی هم طرفی نبست، اما در روند این سیاست جدید هم، تجاوز دو طرف به خاک ایران را مجاز و مباح خواهد کرد، یکی برای حفظ سلطه (مثل آنچه روسیه با اوکراین می کند)، و دیگری را برای رفع سلطه رقیب!

تاریخ سلطه شرق بر اقمار پرشمارش، خود نشان می دهد که، این نزدیکی های خطرناک، به این منبع تهدید دائم ایران و ایرانیان، علاوه بر این که راه های گشایش و ورود ایران را به عرصه پیشرفت جهانی سد خواهد کرد، این کشور، مردم و سیستم حاکمیتی آن را گرفتار دامن جنایتکاران دیکتاتور مسلک، ظالم و فاسدی خواهد کرد، که در تاریخ معاصر کشورمان رد آنان را می توان با چشم بسته هم دید، که روشن است در این بازی خطرناک، در آینده ایی نه چندان دور، به تکرار تاریخی خسارتبار خواهیم نشست،

تاریخ حضور روسها در مناطق شمالی ایران، علاوه بر تجاوز، کشتار و غارت ایران و ایرانیان، ماهیت ضد آزادی و آزادیخواهی آنان نیز بر گرده ایرانیان هنوز سنگینی می کند، زخم هایش نو، آثارش روشن است، چرا که روس ها علاوه بر تجاوز آشکار و بی پایان خود نسبت به خاک ایران، که به جدایی های دردناکی از خاک ایران منجر شد، همواره در امور داخلی ایران نیز به نفع ظالمین حاکم و بر ضد خواست مردم ایران دخالت کرده، دست اندازی آنان در تغییر روندها در کشورمان، بر هیچ محقق تاریخی ناروشن نیست،

روس ها که در عقیم کردن حرکت عظیم مردم ایران در نهضت بزرگ و پیشرو مشروطیت، که به نوعی در کنار دیکتاتور ظالم تخت نشین در تهران قرار گرفتند، و در شکست نهضت آزادیبخش مشروطه نقش پلیس سرکوب را بازی کردند، کاملا هویداست، و به نظر می رسد که اکنون که، دوباره باز جریان روشنفکری و طبقات مذهبی ایران، در یک وحدت انقلابی، جریان جنبش آزادیبخش 57 را، با آن شعارها و اهداف زیبا، که از آزادی، حق تعیین سرنوشت، جمهوری خواهی و... سخن گفت و سر لوحه شعار خود داشت را، به ثمر رساندند، باز دوباره در صدد عقیم کردن این نهضت عظیم، و دستاوردهای آن را دارند، و باز قصد بر دار کردن آزادیخواهان ایران را دارند.

روس ها در این تاریخ یکصد و چند ساله تلاش ایرانیان برای در دست گرفتن سر رشته امور خود، و خلاصی از استبداد داخلی و سلطه خارجی، علاوه بر قرار گرفتن در کنار دیکتاتور های حاکم بر کشورمان، فعالانه در سرکوب و کشتار ایرانیان آزادیخواه و ناکامی پروسه و پروژه های دمکراسی خواهی، آزادی طلبی، و درخواست برخورداری از حق تعیین سرنوشت ایرانیان، شرکت جسته و به عنوان مزاحم جدی این روند، شرکت فعالانه داشته اند، حال آنکه کمال و پیشرفت ملت های جهان امروز، و عزت و آقایی آنان، در میزان دخالت مردم هر کشوری، در حق تعیین سرنوشت و برخورداری از آزادی، و حق دخالت و سر رشته داری در حاکمیت بر امور خود، سنجیده می شود.

نمونه دخالت ارتش روس در نبرد مشترک دیکتاتور های حاکم بر ایران، با آزادیخواهان را، به همراهی روس های متجاوز، با شاهان مستبد قاجار، در برابر مشروطه خواهان می توان دید، که خود گویای تاریخی خطرناک از نفوذ و دخالت های این همسایه متجاوز شمالی، در امور داخلی کشورمان بوده است، جنایات روس ها در کشتار آزادیخواهان در تهران، خراسان [5] ، گیلان و آذربایجان [6] چنان روشن است که بر هیچ تاریخدان، سرباز و پاسدار میهن، و دلسوزان ایران پوشیده نیست.

آنان تا پیش از شروع جنگ جهانی اول در سال 1914، با حضور تجاوز پیشه خود در مناطق شمالی ایران، 70 نفر از سران مشروطه خواه تبریز را به دار کشیدند، و ریشه آزادی و آزادیخواهی را به نیابت از دیکتاتور قجری کندند، در شهریور 1320 نیز ایران را با همراهی انگلستان، از شمال و جنوب اشغال و باعث مرگ بسیاری از مردم ایران در اثر گرسنگی ناشی از غارت غذا و خوراک ایرانیان شدند. کرملین نشین های دیکتاتور، همواره نگاه طمع ورز خود را به حکومت های دیکتاتوری در تهران دوخته اند، که در زمانه ضعف آنان، تهران را به فرمانبردار، و دنباله رو خود تبدیل کنند، از ایرانیان غارت و کشتار نمایند.

و در مقابل نیز تاریخ گواه می دهد که حکام دیکتاتور تخت نشین در تهران، از تکیه به روس ها طرفی نبستند و خود نیز در دام این همسایه عهد شکن، فرصت طلب و متجاوز، گرفتار شدند و...؛ آنان گرچه سعی کردند خود را از درخواست های آزادیخواهی و حریت مردم خود، مصون بدارند، اما تاریخ نشان می دهد، دیکتاتورهای تخت نشین در تهران، گرچه با کمک روس ها، حتی مجلس مشروطه را به توپ بستند، اما تکیه به روس ها نتیجه ایی جز نابودی ایران، گرسنگی و غارت مردم و حتی نابودی حاکمیت دیکتاتوری آنان نداشت.

امروز که روسیه دور جدید تجاوز به کشورهای همسایه ی خود در غرب این کشور را در پیش گرفته و دوباره شدت بخشیده است، و ابتدا با تسخیر شبه جزیره کریمه [7] ، و اکنون با تجاوز مجدد به خاک کشور مستقل، و واجد دمکراسی اوکراین، می رود تا خوی تجاوزگری آشکار مسکو نشینان را دوباره، به رخ جهانیان بکشد، و جنگ و گرسنگی و فلاکت و ویرانی را بر جهانیان تحمیل نماید، گرایش و گردش تصمیم سازان در تهران به سوی این متجاوز، آبرو و حیثیت برای ایرانیان که خود سردمدار آزادی و آزادیخواهی در منطقه، و خود قربانی تجاوز روس ها و غیر روس ها هستند، در بین ملل آزاده جهان نخواهد گذاشت، و این به ضرر بنیان آزادی و آزادیخواهی، و حتی تمامیت ارضی کشور نیز خواهد بود، و در صورت درس نگرفتن از سیاست و روند کاری روس ها، تکراری مجدد، از تاریخ غمبار رقابت غرب و شرق و در نتیجه تجاوز و اشغال ایران دو پاره شده را، دوباره شاهد خواهیم بود. بازی خطرناکی که تاریخی از کشتار آزادیخواهان، و سربازان مرزهای کشور را، توسط روس ها و غیر روس ها به دنبال خواهد داشت.

 

[1] - بیماری کرونا سنبل اتصال جهانی و ارتباط مردم جهان و تاثیر پذیری آنان از اتفاقات جهانی است، یا تجاوز روسیه به اوکراین که گرسنگی و قحطی را بر جهان می رود تا تحمیل کرده و بر تعداد گرسنگان جهان بیفزاید.

[2] - ۵ اسفند ۱۴۰۰ (۲۴ فوریه ۲۰۲۲) روس ها تهاجم گسترده‌ای را به همسایه غربی خود یعنی اوکراین آغاز کردند، بحران بین این دو کشور از سال ۲۰۱۴ آغاز شده بود. این تهاجم بزرگ‌ ترین حمله نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است. پیش از این تهاجم، روند نفوذ نظامی روسیه در اوکراین، از اوایل سال ۲۰۲۱ آغاز شده بود و طی آن ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه از گسترش ناتو از سال ۱۹۹۷ به‌ عنوان تهدیدی برای امنیت کشورش انتقاد کرد و خواستار ممنوعیت قانونی پیوستن به ائتلاف نظامی برای اوکراین شد. او همچنین نظریه باز پیوند خواهی (بازپس‌گیری سرزمین‌های شوروی سابق) را هم مطرح کرد. علی‌رغم افزایش نیروها، مقامات روسیه از اواسط نوامبر ۲۰۲۱ تا ۲۰ فوریه ۲۰۲۲ مکرراً طرح روسیه برای حمله به اوکراین را رد کردند. اما در ۲۱ فوریه ۲۰۲۲، روسیه به‌طور رسمی جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک، دو کشور خودخوانده در منطقه دونباس در شرق اوکراین را به‌رسمیت شناخت و نیروهای خود را به این مناطق اعزام کرد. روز بعد، شورای فدراسیون روسیه به‌ اتفاق آرا به پوتین مجوز استفاده از نیروی نظامی در خارج از مرزهای روسیه را صادر کرد. حدود ساعت 5 صبح (به‌وقت اروپای شرقی) در ۲۴ فوریه، پوتین از آغاز یک عملیات نظامی ویژه در شرق اوکراین خبر داد. دقایقی بعد، شلیک موشک به مناطقی در سراسر اوکراین، از جمله پایتخت، کی‌یف شروع شد. سرویس مرزی اوکراین اعلام کرد پست‌های مرزی این کشور با روسیه و بلاروس مورد حمله قرار گرفتند. دو ساعت بعد، نیروی زمینی روسیه وارد اوکراین شد. پاسخ ولادیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین به این حمله، اعلام حکومت نظامی، قطع روابط دیپلماتیک با روسیه و دستور بسیج عمومی بود. عملیات نظامی روسیه از شرق اوکراین، جنوب بلاروس (متحد روسیه) و شبه‌جزیره کریمه انجام گرفت. پس از این تهاجم بسیاری از مردم اوکراین به سمت مرزهای همسایگان غربی اوکراین به‌ویژه لهستان گریختند. رئیس‌جمهور اوکراین از مردان ۱۸ تا ۶۰ سال خواست برای کشورشان با روسیه بجنگند، از آن تاریخ تا کنون مقاومت مردم اوکراین در برابر این تجاوز روسیه به خاک خود ادامه دارد.

[3] - لوان جاگاریان (سفیر روسیه در ایران) در یک نشست خبری در تهران خواستار استفاده رسانه‌های ایران از عبارت "عملیات ویژه نظامی" به جای حمله نظامی روسیه به اوکراین شد. جاگاریان گفت "باید بگویم این عملیات ویژه نظامی روسیه در اوکراین است و حمله نظامی نیست."

[4] - اوکراین خود نمونه روشنی از نتیجه افتادن در دامن دیکتاتوری شرق است، این کشور بعد از استقلال هم حق انتخاب ترتیبات امنیتی و حفظ تمامیت ارضی خود و انتخاب رویکرد های سیاست خارجی کشورش را ندارد، و همه دیدند که با تصمیم این کشور برای اتکا به پیمان همکاری نظامی ناتو، برای حفظ خود از سوی مسئولین اوکراین، مورد حمله نظامی کشوری قرار می گیرد که به تازگی از سلطه آن خلاص شده است، این عاقبت کشورهای استقلال یافته از سلطه شرق است، که محکومند تا ابد در زمره غلامان حقله به گوش مسکو بمانند، حتی بعد از استقلال، نمانند تجزیه خواهند شد.

[5] - بمباران حرم امام رضا توسط قوای روس به سال 1291 شمسی رخ داد. در این واقعه، روس‌ها به بهانه سرکوب شورش‌ها، مسجد گوهرشاد و حرم و صحن‌های امام رضا را به توپ بستند. در این واقعه حدود ۵۰ تا ۵۵۰ نفر کشته و خسارات بسیاری به حرم وارد شد. منابع از غارت اموال حرم توسط روس‌ها خبر داده‌اند. بمباران حرم امام رضا توسط قوای روس پس از دادن اولتیماتوم روس به دولت ایران برای سرکوب مخالفت‌ها در ایران با قرارداد ۱۹۰۷ میلادی (که بر اساس آن اراضی شمالی ایران تحت نفوذ روسیه قرار گرفته بود) و اجرای کامل این قراداد روس‌های قوای نظامی در شمال ایران از جمله مشهد مستقر کردند. مشروطه خواهان مخالف نیز حرم علی بن موسی الرضا را مأمن خویش قرار دادند. روس‌ها با ترس از وقوع انقلاب‌هایی همچون انقلاب مردم تبریز و گیلان، قوای زیادی را وارد مشهد کرد.

[6] - اشغال تبریز توسط روس‌ها (۱۹۱۱ میلادی - ۱۲۹۰ خورشیدی) اشاره به محاصره و اشغال تبریز درست پس از دوران استبداد صغیر و فتح تهران بدست مشروطه ‌خواهان می‌باشد. در پی استخدام مستشار آمریکایی، مورگان شوستر، توسط دولت ایران برای اصلاح امور مالی ایران، حکومت تزاری روس و حکومت پادشاهی انگلیس مراتب ناخرسندی خود را از این استخدام ابراز و خواستار عزل مستشار آمریکایی از سمت خود و اخراج او از ایران شدند. دولت تزاری روسیه حتی اولتیماتومی مبنی بر تهدید دولت ایران به اقدام نظامی نمود و سرانجام نیز در ۲۸ آذرماه سال ۱۲۹۰ خورشیدی و با وجود تبعیت دولت ایران از اولتیماتوم روس، قوای روسیه توانستند پس از چندین روز اردو کشی و محاصره تبریز این شهر را به اشغال خود درآورند. روس‌ها در حین تهاجم و در دوران اشغال دست به اعدام آزادی‌خواهان و کشتار مردم عادی تبریز زدند. آمار دقیق کشته‌شدگان مردم تبریز به‌طور دقیق معلوم نیست با این حال گزارش‌ها مختلف تعداد کشته‌شدگان تبریزی را حدود ۱۲۰۰ نفر تخمین زده‌اند. آن‌ها در روز عاشورا چوبه‌های‌داری که به رنگ پرچم امپراتوری روس تزیین شده بود برپا نمودند و اعدام‌ها را آغاز نمودند. از جمله اعدامیان این روز روس‌ها دو پسر علی مسیو بودند. این دو برادر که هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودند هنگامی که به پای چوبه دار آورده‌شدند، طنابی را که به گردنشان می‌انداختند بوسیدند و به ترکی آذربایجانی فریاد زدند «زنده باد ایران! زنده باد مشروطه!». این دو برادر مرتکب جرمی نشده‌بودند ولی چون برادر بزرگشان جز فداییانی بود که در برابر روس‌ها مقاومت کرده و روس‌ها از دستگیری وی ناتوان شده‌بودند، روس‌ها خواستند حس انتقام خود را با به دار آویختن این دو برادر اقناع کنند

[7] - الحاق کریمه به فدراسیون روسیه به فرایند جداشدن این منطقه از اوکراین و پیوستن آن به روسیه در جریان ناآرامی‌های انقلاب سال ۲۰۱۴ اوکراین اطلاق می‌شود. کریمه با برگزاری یک همه‌پرسی قانونی در ۱۶ مارس ۲۰۱۴ و با آرای اکثریت شرکت کنندگان، موافقتش را با پیوستن به فدراسیون روسیه اعلام کرد. در پی این تحولات گروهی از روس‌تبارهای اوکراین در مناطق شرقی و جنوبی اوکراین از جمله کریمه اعتراضاتی را علیه حکومت جدید اوکراین ترتیب دادند. شبه‌جزیره کریمه که در ساحل دریای سیاه واقع شده بخشی از اوکراین بود اما یک جمهوری خودمختار به شمار می رفت. بسیاری از معترضان که دولت جدید اوکراین را نامشروع و برآمده از یک کودتا می‌دانستند، پرچم‌های روسیه را با خود حمل و از ورود نظامیان روسیه استقبال کردند. به گفته سفیر روسیه در سازمان ملل، ویکتور یانوکوویچ هم از ولادیمیر پوتین درخواست کرد تا برای «برقراری مشروعیت، صلح، قانون، نظم و ثبات و دفاع از مردم اوکراین» از نیروهای مسلح روسیه استفاده شود. یانوکویچ مدعی شده که «زندگی و امنیت و حقوق مردم اوکراین به ویژه در کریمه مورد تهدید قرار گرفته است». در روز ۲۶ فوریه روس‌ها حدود ۱۵۰ هزار نفر از نیروهای خود را برای یک رزمایش در طول مرزهای اوکراین مستقر کردند. یک روز بعد نظامیان مسلح با نقاب و بدون یونیفرم ساختمان‌های مهم کریمه و فرودگاه‌ها و ایستگاه‌های مهم را به تصرف خود درآوردند. در همین روز پارلمان کریمه دولت این جمهوری خودمختار را برکنار کرده و سرگئی آکسینوف را به عنوان نخست‌وزیر جدید برگزید. پس از آن نیروهای روسی که بر اساس توافق‌های دوجانبه در کریمه مستقر هستند تقویت شدند.

صفحه1 از2

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...