امسال از معدود سال هایی است که به رغم اینکه سال سختی بود، خیلی ها در دنیا دوست ندارند که به پایان برسد، و دوام سال 2024 را آرزو می کنند، اما چه می شود کرد، آینده همواره نزدیک است و زود فرا خواهد رسید، فردا اولین روز آغاز سال 2025 میلادی است، اکثریت جهانیان این نقطه از گاهشمار میلاد مسیح را، بعنوان شروع سالِ جدیدِ کاری و زندگی، جشن می گیرند، پس سال نو به همه آنان مبارک باد.
2024 سالِ کشتار، جنایت و جنگ بود و هست، نزدیک به 50 هزار نفر تنها در فلسطین، زیر بمباران، گلوله و آوار سلاخی و نابود شدند، در اوکراین نیز روند سه ساله ی تجاوز، بمب، قتل و کشتارِ بیگناهان و مدافعان وطن ادامه داشته و دارد، 50 هزار نفر هم در ایران، تنها به علت آلودگی هوا کشته شدند، آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات جاده ایی نیز خود به اندازه کشتار یک جنگ تمام عیار، هر ساله ایرانیان بسیاری را به مسلخ مرگ و کام نابودی برد و می برد و... اما با همه این ها، تاثیر نتایج انتخابات امریکا بر جهان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت سیاه تری را برای جهان و ایران ترسیم، و در چشم انداز همه قرار می دهد.
اگرچه دنیا تشنه اصلاحات، تحول و تغییر است، اما این امر باز ملل زیادی را در معرض خطر و یا نابودی قرار داده و می دهد، برخی کشورهای زورمند نگرانند، برخی چون روسیه ی متجاوز، خوشحالند که یک فرد اهل معامله، و تجارت منش در امریکا روی کار خواهد آمد، و شاید بتوانند، در سایه معاملات او، مناطق اشغالی در خاک اوکراین مظلوم را، با یک معامله با ترامپ، تصاحب و در خاک خود تثبیت کنند، و به اهداف تجاوزکارانه خود از این طریق دست یابند، هم صلح، و هم سرزمین های جدیدی را به پاس تجاوز آشکارشان به ملت اوکراین بدست آورند!
چینی ها انتظار دارند تا در زمان رهبری ترامپ، اگرچه فرصت های تجاری خود را در دنیا از دست خواهند داد، اما این فرصت را بیابند که یک کشور، و ملت دیگر به نام تایوان، که واجد نظام دمکراسی و مردم سالاری و آزادی اند را، در نظام بسته سوسیالیستی خود بلعیده، و به آمار افراد و کشورهایی که زیر حاکمیت دیکتاتوری طبقاتیِ احزاب کمونیست در جهان قرار دارند، ملت و سرزمین تایوان را نیز اضافه کنند.
جنایتکارانی همچون نتانیاهو، ولادیمیر پوتین و حاکم دیکتاتور پیونگ یانگ و... برای خود گشایش حس می کنند، چرا که انتظار دارند روابط حسنه بین آنان، و رئیس جمهور جدید امریکا باعث شود، تا مزد جنایات، کشتار و دیکتاتوری خود را دریافت دارند، و از عواقب اقدامات خود بگریزند.
اما ایران ذیل حاکمیت دونالد ترامپ بر جهان، که اساس کار خود را بر سیاست «اول امریکا» قرار داده است، حتی ممکن است با خطر موجودیت نیز مواجه شود، از این رو دلسوزان به تمامیت ارضی ایران را، در هر گروهِ دوست و دشمن، به هوشیاری در این باره باید فرا خواند، که با همه تفاوت ها، در این امر، اشتراک داریم، که ایران باید حفظ شود. چنین شرایط در اثر اشتباهات پی در پی رخ داده است.
تصمیم سازان در تهران، از سال 2023 با حمایت همه جانبه و نابخردانه خود از عملیات مشکوک و احتمالا هدایت و برنامه ریزی شده یحیی سنوار در 7 اکتبر، که نام توفان الاقصی را به خود گرفت، گرفتار بازی عناصر خطرناک گروه بین المللی اخوان المسلمین شدند، که در گروه حماس هم حضور دارند؛ و شیفتگان دشمنی با غرب و اسراییل در تهران، که به هر قیمت و هر شرایطی در این راه تن می دهند، فراموش کردند که حماس را باید ذیل تحرکات دو کشور قطر و ترکیه هم دید، و تعریف حکیمانه ایی از تحرکات آن کرد، که اهدافی فراملی، منطقه ای و فرامنطقه ای در برنامه خود دارند، تا این که به موضوعی در ذیل آرمان فلسطین، حرکات آزادیبخش و... فکر کنند،
تصمیم سازان در تهران، چشم های خود را به این واقعیت تلخ بستند، و حماس را هم در محور موسوم به «مقاومت» خود تعریف کردند، و با این اشتباه بزرگ، خود و «محور مقاومت» را اسیر و قربانی طرح های مشکوک و هالیودی امثال یحیی سنوار کردند، و محورِ پول و قدرت نظامی اخوانی قطر و ترکیه، تنها با قربانی کردن مهره مهم خود، یعنی یحیی سنوار، و پرداخت هزینه ایی نسبتا ناچیز، تا کنون خسارات بسیار بزرگی را به رقیب ایرانی خود وارد کردند، و بازوهای قدرتمند ایران، یعنی حزب الله لبنان، و حاکمیت بشار اسد را در سوریه و لبنان نابود کرده، حاشیه نشینان باب المندب نیز اکنون در نوبت شکست و نابودی قرار دارند.
این بود که بلوک اخوانی آنکارا – دوحه، که پیش از این جنایتکارترین های اسلامیست ها، را در خلال توافقات کنفرانس دوحه، با هماهنگی امریکا در کابل حاکم کرده بودند، با فدا کردن مهره ایی به نام یحیی سنوار، محاصره ایران را کاملتر کرده، و در محاصره مبارزان خشن و بیرحم اسلامی خود، ذیل گروه های خطرناکی همچون طالبان، القاعده، داعش، تحریر الشام و... در افغانستان و سوریه قرار دادند، و ارتباطات پیوسته ایران را، با همپیمانان طبیعی و نیابتی اش، در غرب آسیا و آسیای میانه قطع کردند؛ دو کشوری که دستارپوشان القاعده و داعشی را اینک با کت و شلوار، بر ملت مظلوم سوریه، در دمشق مسلط و حاکم کرده اند.
کار خبیثانه ایی، که آینده مردمی که زیر دیکتاتوری بشار اسد له شده بودند را، در حالیکه حداقل از مزایای آزادی های زندگی در یک نظام سکولار برخوردار بودند را، در یک ابهام عمده و بزرگ گرفتار کردند، و احتمال دیکتاتوری دینی، که بسیار خطرناک تر از دیکتاتوری سکولار است، ممکن است انتظار مردم سوریه را هم، مثل افغانستان مظلوم بکشد، چرا که وقتی احمد الشرع (رهبر فاتحان دمشق) از تدوین قانون اساسی سوریه در سه سال آینده، و انتخابات در چهار سال دیگر سخن می گوید،
این ظن را ایجاد می کند، که گویا حاکمان جدید شام، در فضای آزادیخواهی و پیروزی بر دیکتاتوری اسد، و مقتضیات این دوره زمانی، حتی توان و جرات این را ندارند که نوع حاکمیت و شکل قوانینی که مد نظر دارند را اعلام کنند، لذا ابتدا می خواهند حاکمیت مخوف خود را طی سه سال آینده، مستقر و محکم کنند، و سپس، بعد از استقرار و هفت میخه کردن سلطه اسلامگرای خشن خود بر سوریه، نوع قانون و دولت مد نظر خود را اعلام نمایند، تا سوری ها، وقتی که قدرت تکان خوردن ندارند، با شکل دولت، و نوع قوانینی که انتظارشان را می کشد، مواجه شوند و...، چنین شکی در مورد حاکمان اسلامگرای تحریر الشام اکنون با شدت وجود دارد.
گذشته از شرایطی که در سوریه می بینیم، که نتیجه پروژه ایی جدید، ناشی از همآیی بین دوحه و آنکاراست، که عامل این همآییی نیز فشار نابخردانه سعودی های مغرور، بر دوحه بود، که قطر و انکارا را در کنار هم قرار داد، اما آنان پیش از پروژه سوریه نیز، پروژه دیگری را اجرا کرده بودند که همانا قرار دادن خشک مغزان تروریست طالبانی در حاکمیت بر کابل بود که متاسفانه از سوی تصمیم سازان در تهران، مصداق «انشاالله که بادمجان» است، تعبیر شد، و موش مرده طالبان را در خورشت خاورمیانه، بادمجان فرض کردند، و خود را به تغافل زدند و آنان را «جنبش اصیل منطقه» دیدند و اعلام کردند، و در خیال خود یک جبهه ضد غرب را از افغانستان تا یمن، ترسیم کردند،
اما روزی از تصورات خام خود خارج شدند که، این دو کشور شرایطی را برای شان تدارک دیدند و رقم زدند که اکنون آچمز شده، خود را در میان گاز انبر، جبهه عربی – پانترکیستی می بینند، که از شمال و جنوب، غرب و شرق، ایران را در محاصره خود قرار داده اند، جبهه ای که حتی تمامیت ارضی ایران را نیز تهدید می کند، چه رسد به منافع و یا سرمایه های ایران، که در صورت موفقیت کامل، احتمالا ما را به زمان صفویه باز خواهد گرداند، که گرفتار جنگ هایی همچون جنگ چالدران شویم، و با امپراتوری همچون عثمانی روبرو، که به نام اسلام، تمام آناتولی شرقی (مناطق کردی و..) و عراق را از ایران جدا کردند و...
این است که سیاست بیمارگونه و افراط گرایانه ی مبارزه با غرب، اسلامگرایی های افراطی و کور، چشم ها را در تهران کور کرد، تا نتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند، روندهای خطرناک را ببینند، و لذا به نجات اردوغان اسلامگرا از دست کودتاچیان ترکیه شتافتند، که از قضا کودتاچیان از علویان بودند، و دیکتاتوری او را برنمی تافتند، و ج.ا.ایران بیهوده به نجات کسی رفت، که در رویای ایجاد امپراتوری عثمانی، بر اساس زبان ترکی است، و در دشمنی با مناطق، قلمرو و منافع ایران، حتی حاضر است مهره ایی اساسی در جبهه خود، مثل یحیی سنوار، آرمان فلسطین و... را هم قربانی توسعه طلبی های پان ترکیستی، و مجد و عظمت خواهی های عثمانیستی خود کند.
در چنین شرایطی بود که سال گذشته، ایران تمامی و یا بسیاری از سرمایه گذاری های راهبردی خود، طی چند دهه گذشته در غرب آسیا را، میان گاز انبر دوحه – آنکار و تل آویو – واشنگتن از دست داد، و به باد رفته می بیند، و در حالی وارد سال 2025 می شود که همپیمانانش نابود شدند، و یا در حال نابودی اند، و از بد حادثه نیز، در آینده ی بسیار نزدیک، با دونالد ترامپی مواجه خواهد بود، که کاخ سفید را مرکز فرماندهی خود قرار داده، تا یا یک تحریم کمرشکن دیگر را بر ایرانیان تحمیل کند، و ایران را مجبور به تسلیم نماید، و یا با تحمیل یک جنگ تمام عیار، نابودی را برای ایران و جمهوری اسلامی رقم زند، و ایران را طعمه کفتارها و غارتگران منطقه ایی کند، که در زیاده خواهی های خود، شرمی از تجزیه ایران نیز نداشته و ندارند.
عملکرد نابخردانه چند دهه ی گذشته، شرایط را برای سر بریدن ایران فراهم کرده، و تهران در اثر رفتار خارج از حکمت و رواداری، خود را به سوژه تبلیغات منفی جهانی تبدیل کرد، و در اثر همنشینی و همسنگر شدن با روس های متجاوز، در کنار استعمار شرق، از ایرانِ آرمان طلب و آزادیخواه، یک چهره همراه و همداستان با استعمارگرانِ شرقِ جدید نشان داد، چرا که پا روی تمام موازین اخلاقی، انقلابی، انسانی و ایرانی خود گذاشت، و برای همراهی با روسیه متجاوز در اوکراین، حتی شعار مبنایی «نه شرقی، نه غربی» را فارغ از درستی و یا نادرستی آن، که ناشی از بی طرفی تاریخی ایران در بکش بکش های توسعه طلبانه و جنایتکارانه غرب و شرق بود را، به کناری نهاد، و در کنار متجاوز شرق، در سوریه و در اوکراین سوژه تبلیغات منفی جهانی، علیه تجاوز و استعمار شرق شد، اشتباهی که رضا خان میر پنج نیز، با در کنار آلمان قرار گرفتن مرتکب شد و نتایج آن را دیدیم.
و اکنون دست ج.ا.ایران تا آرنج در خون مبارزان، مدافعان و مردم در سوریه و اوکراین، به خون آلوده نشان داده می شود؛ به تبلیغات جهانی در این روزها توجه کنید، به رغم تمام تکذیب مکرر مقامات رسمی ج.ا.ایران، دنیا هر حمله تجاوزگرانه روسیه به اوکراین را با تصویری از فن آوری ایران به نمایش در می آورد، و از حضور موشکی و پهپادی ایران در این حملات تجاوزکارانه می گویند، و فروش و یا تبادل تسلیحاتی با روس ها، ایران را به رسواترین شریک تجاوز روسیه به اوکراین؛ در کنار دیکتاتور کره شمالی قرار داده است.
خودکرده را تدبیر نیست، و چنین شرایطی، ایران را به یک محکومِ جهانی تبدیل کرده و می کند، همکاری و یا همسنگر شدن با روسیه در تجاوز، جنایت و کشتار در دو کیس سوریه (که هر روز افشای جنایات اسد، آبرویی برای مدافعان آن یعنی روسیه و ج.ا.ایران نمی گذارد)، و در اوکراین که حملات تجاوزکارانه روسیه به آن، احساسات جهانیان را در آغاز دور جدید توسعه طلبی های مستکبرین شرق، در قرن 21 جریحه دار کرده است، افکار عمومی جهان را علیه ایران بسیج کرده و می کند.
و از سویی تحلیل توان اقتصادی و انسجام در کشور، زیر تحریم های مداوم و کمرشکن دائمی شده و پی در پی، و تحمیل حجاب اجباری و...، از طریق زورگویی و قوانین مساله دار، در داخل، که به خیزش های فراگیر و متوالی همچون «زن، زندگی، آزادی» منجر گردید، شرایط را برای دونالد ترامپ آماده می کند که حداقل به لحاظ افکار عمومیِ جهانی و داخل ایران، در آنچه توسط صهیونیست ها به عنوان «کوبیدن سر مار» یا «سر اختاپوس» تبلیغ می شود، در جهان به لحاظ آمادگی افکار عمومی مشکل زیادی نداشته باشد و...
در چنین شرایطی است که سال 2025، سالی مخوف برای بسیاری از ملل جهان تلقی می شود، اروپا عزادار است، چرا که همپیمان سخاوتمند امریکایی خود را در مقابله با تجاوز روسیه به مرزهای شمال غربی خود از دست خواهد داد، آسیا عزادار است چرا که امریکا زیر حاکمیت ترامپ، متحد قابل اعتمادی در مقابل زیاده خواهی های چین، کره شمالی و روسیه در این منطقه نخواهد بود، و کشورهایی که در بحث سرزمینی به خصوص با چین مشکل دارند، متحد امریکایی خود را از دست داده، و یا قابل اتکا نخواهند یافت، ایران نیز عزادار است که چرا که معامله گری همچون ترامپ را نمی شود پیش بینی کرد، که با کدام جبهه، ایران و ایرانیان را معامله خواهد کرد.
با این حال، به رغم این دورنمای سیاه، که ممکن است سپید هم باشد، سال نو 2025 را به همه کسانی که سال نو را گرامی می دارند، تبریک گفته، امید دارم سال 2025 برای کسانی که زیر بار ظلم، تجاوز و غارتِ حقوق، اموال و سرزمین خود، در حال کمر خم کردن هستند، سالی همراه با گشایش باشد، و آنی نباشد که من ترسیم کردم و دیدم.
در کنار فواید تفکر شرق و ایدئولوژی چپ، که عِلم مبارزه، و راه های کار تشکیلاتی و سیاسی، کار حزبی و مبارزه مخفی و... را، در مبارزات ایرانیان با دیکتاتوری و استبداد و نفوذ خارجی، به آنان آموخت و تئوریزه کرد، و در میانه حرکت و مبارزه تا پیروزی کارساز بود، اما برآیند تفکر شرق چیزی جز بَند، دیکتاتوری، وابستگی به بلوک ظالم و توسعه طلب شرق، و جدایی طلبی و به خطر افتادن موجودیت ایران، و تمامیت ارضی برای ایرانیان و دیگران نداشته و نخواهد داشت.
در دو دهه گذشته، بروز و ظهور دو نفوذ بزرگ و گسترده و خطرناک خارجی را در ایران شاهدیم، که خود را در جریان عملیات هایش، در روندهای کشورمان نشان داده، و تحمیل کرده اند. یکی نفوذ اسراییل در ارکان قدرت، و پستوهای محرمانه کشورمان است، که امروزه این نفوذ دیگر بر کسی پوشیده نیست، چرا که اشراف آنان بر ایران و ایرانیان، جای امنی را در تهران، دمشق، بیروت، غزه و...، برای هیچ عنصر، مکان، منافع ایرانی و خارجی، که در راستای ایران بوده باشد، باقی نگذاشته، و وجود ندارد.
نقطه زنی ها، و شکار وابستگان داخلی و خارجی ج.ا.ایران، در تهران (ترور اسماعیل هنیه، محسن فخری زاده و...)، دمشق (سردار رضی موسوی، محمدرضا زاهدی و...)، بیروت (سید حسن نصرالله، سید هاشم صفی الدین، سردار عباس نیلفروشان و...) و... نمونه هایی از نتایج این نفوذ است، نمونه آشکار دیگر نفوذ عمیق اسراییل، در ارکان کادر مدعی انقلابیگری در کشور را، می توان در حملاتی دید، که از سوی آنان به قرارداد مصالحه بزرگ با غرب، یعنی قرارداد برجام، و مذاکره کنندگان ایرانی آن، در تل آویو و تهران، همزمان و به صورت مشترک، و با یک میزان حِقد و کینه، صورت می گرفت و می گیرد، که نمونه ی آشکاری از بروز آن نفوذ عمیق اسراییل در ایران است.
نفوذ آشکار شده ی روس ها در ایران، نمود دیگری از نفوذ اجانب است، که تسخیر سنگرهای فکری و عملی کشور، در بُعد حاکمیتی، نظامی و... توسط آنان، قابل پرده پوشی نبوده و نیست، چرا که عملا و آشکارا چپگرایان روسوفیل در ایران، منافع و امنیت روس ها را با خرج بیت المال این مردم، و از بین بردن آورده های حرکت انقلابی، دنبال می کنند، و فارغ از درستی و یا نادرستی شعار اساسی «نه شرقی و نه غربی» ، آنرا از کارایی انداخته اند و کار به جایی رسیده است که مثلا صدا و سیمای ما، بیشرمانه موفقیت های روسیه در تجاوزش به اوکراین را، جانبدارانه پوشش می دهد، تو گویی ما و روسیه در اوکراین در یک سنگر، با اوکراینی های مظلوم و مورد تجاوز، در نبرد هستیم، که از شکست روسیه ناشاد، و از پیروزی های آنان شادیم! و سخنگویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز، خود را با متجاوزین روس، تحت پوشش سیاست نگاه به شرق، همراه، و روند آن را تئوریزه، و در سخنان خود، از آن ننگ زدایی می کنند و...
مثال آشکارِ دست اندازی روس ها در روندهای داخلی کشورمان را هم، می توان به چشم سر دید، از جمله دخالت روس ها در روندهای انتخاباتی کشور است، حال آنکه مسئولین کشورهای نرمال، به هیچ بیگانه ایی اجازه چنین دست اندازی را نمی دهند، و اصولا ارتباطی به روس ها ندارد که ایرانیان چه کسی را انتخاب کنند یا نکنند، اما دیده می شود روس ها در دستکاری امور سیاسی کشورمان، پا را از گلیم خود بیرون نهاده، و در این روندها دستکاری های آشکاری می کنند.
این عملیات آشکار آنان را، در سفر فرستاده ویژه رییس جمهور روسیه، به مشهد [1]، قبل از نشستن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست جمهوری و عهده داری آن، و در زمان کاندیداتوری او می توان دید، که فرستاده ویژه پوتین، رئیسی را در کسوت آستان دار امپراتوری با نفوذ و ثروتمند امام رضا دیدار می کند، و با او به مذاکراتی می پردازد که ربطی به آستاندار امام رضا ندارد، و بدین وسیله به جامعه مرتبط با خود در ایران، سیگنال انتخاباتی می فرستد، و یا حد و میزان نفوذ خود را نشان می دهد و به رخ آنان می کشد! و... و این یادآور معضلات دوره مرحوم امیرکبیر در ایران است، که وقتی به اطراف خود نگاه کرد، کسی را نیافت که در اثر عملیات تطمیع، تهدید، و رشوه روس ها، سالم مانده باشد.
اینجاست که گویا همه ی تصمیم سازان، و چشم های که برای دفاع از حدّ و حدود و مرزهای سیاسی، امنیتی کشور، و مردم ایران باید همواره باز باشند، و دست تجاوز و متجاوز را قطع کنند، صورت خود را آنطرف گرفته، تا نبینند و کاری نکنند، و چیزی نگویند، تا آنی بشود که قبلا بر این مردم و این دیار رفته است، و تاریخ دوباره امکان تکرار به خود بگیرد.
چرا که در روزگاری نه چندان دور، دست های خارجی به زور، حاکم مستقر در این کشور، یعنی رضاشاه پهلوی را بی توجه به غرور ملی ایرانیان و کاریزما و قدرت نظامی و شخصیتی او، از تخت به زیر کشیدند، و از ایران بیرون انداختند، هر چند مردم بر این کار آنان، گاه شادمان هم بودند و شدند، چرا که از دیکتاتوری او صدمه روحی دیده بودند، اما این لکه ننگ، در تاریخ نفوذ و دست اندازی خارجی ها، بر ایران و امورش باقی ماند، چرا که خارجیان مذکور، مدعی بودند رضا شاه پهلوی، طرف آلمان ها را، در جنگ آنان با نازی ها گرفته است، در جنگ هایی که بیشتر به جنگ های داخلی اروپا شبیه بود، ولی وجه جهانی به خود گرفت!
و اکنون نیز متاسفانه به نظر می رسد تاریخ به نوعی در حال تکرار است، و شرایط کشور به سمتی می رود، و یا برده می شود، که احتمال تکرار چنین سناریویی مجددا در حال قوت گرفتن است، و ارتش های قدرتمند جهانی، باز دوباره می روند تا این حق، و یا این بهانه را بیابند، و در امور ایران مداخله کنند، و حاکمان این کشور را برکنار، و...،
چرا که اینبار می توانند او را متهم به ایستادن در کنار روس های متجاوز کنند، متجاوزی به نام ولادیمیر پوتین، که تهاجم ارتش تا بُن دندان مسلح روسیه را، علیه ملل اروپایی، و موجودیت اروپا رهبری می کند، و به رغم پتانسیل بسیار بالا و فوق تصور نظامی خود، کسانی را در این راستا، به عمد با خود همراه می کند، تا دامنه درگیری های خود با اروپا را، وجه بین المللی دهد و...، قربانی این سیاست مزورانه پوتین کیست؟ ایران و کره شمالی!
چنین شرایطی قدم به قدم در حال رقم خوردن است، و آنان که کاری برای ایران می توانند بکنند نیز، فراموش کرده اند که، دو حاکمیت پی در پی اخیر در کشورمان، یعنی، حاکمیت پهلوی ها و ج.ا.ایران، چقدر متحمل هزینه های گزاف و سنگینی شدند، تا بساط نفوذ ایادی داخلیِ روس ها را از صحنه کشور جمع کنند، روس هایی که همواره به خاک مقدس ما خیانت کردند، و چشم طمع به منابع، و خاک ایران داشته و دارند.
نبرد مشترک حاکمیت ج.ا.ایران و پهلوی ها با حزب توده، و گروه های چریک فدایی خلق، در این راستا قابل ارزیابی است، هر چند بدنه نیروی انسانی این گروه ها را، گاه جوانان مخلصی تشکیل می داد که برای رهایی ایرانیان هموطن مظلوم خود از استثمار و بهره کشی و دیکتاتوری مبارزه می کردند، و این مشی مبارزاتی، و این گروه ها را به خاطر دفاع از مستضعفین و... برگزیده بودند.
اما مبارزه مشترک پهلوی ها و ج.ا.ایران، با نفوذ حزب توده و شاخه های مسلح و غیر مسلح آن، در چریک های فدایی خلق، نشان و نمونه ی روشنی از درد مشترک هر حاکم و حاکمیتی در ایران است، که به محض حضور در قدرت، آنان را ستون پنجم دشمن در کشور دیده، و لذا این مبارزه مشترک دو اولویت هر حاکمیتی در تهران قرار می گیرد، چرا که آنان را جاده صاف کنِ شکل گیری حضور خسارتبار دشمنی، در کشور می بیند که اراده اش بر تجزیه و نابودی ایران بوده و هست.
چپگرایانی که در طول تاریخ فعالیت خود در ایران، جاده صاف کن متجاوزین شرق برای نفوذ، و یا تحقق جدایی قسمت هایی از خاک ایران، و تاراج منابع آن توسط این همسایه طمعکار، بودند، و شرایط را برای سلطه سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و... آنان در ایران، فراهم می کردند و می کنند.
هزینه هایی که کشور در این زمینه تاکنون پرداخته است، بسیار گزاف، و در برهه هایی از تاریخ، پرتگاه هایی بود که، تمامیت و موجودیت ایران باستانی و تاریخی را در معرض خطر جدی قرار داد، و خسارات بزرگی را به کلیت آن وارد نمود. مردان بزرگی در تمام این دوران، توان، سیاست و تفکر خود را میدان آوردند، تا غده چرکین نفوذ امپریالیسم شرق، که از سوی کرملین هدایت و پشتیبانی می شد را، از بدن ایران خارج و آنرا پاک کنند، مثال های این نبرد تاریخی از دوره قاجاریه، تا جانشینان آنان در حکومت پهلوی، و اکنون در دوره حاکمیت ج.ا.ایران می توان در جای جای تاریخ ایران دید.
انهدام جمهوری سوسیالیستی جنگلی های گیلان [2] به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی، که خطه زرخیزِ گیلان را از شاکله کشورمان، به نام «سوسیالیسم شورایی» جدا کرده بودند، و یا شکل گیری جمهوری مهاباد [3] به رهبری قاضی محمد، که داعیه دار جدایی کردستان از ایران بودند، و باز حمایت و هدایت کرملین را با خود داشتند، و یا حکومت خودمختار فرقه دمکرات آذربایجان، به رهبری جعفر پیشه وری [4] در تبریز و...، که جدایی های دیگری را، بعد از تحمیل عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران، در آذربایجان مظلوم دوباره رقم می زدند، و همین آذرماه سالروز بازگشت آذربایجان به ایران، از دست پیشه وری های مزدور بود و...،
همه ی موارد پیش گفته، تنها حاصل تلاش پهلوی ها برای حفظ تمامیت ارضی کشور بود، که از سوی همسایه شمالی همواره تهدید شده و می شود، تلاشی برای بیرون کشیدند غده چرکین تجزیه طلبانه ی شرقگرای وابسته به شوروی از بدن ایران، که همیشه توسط چپ های وطنی، وابسته به همسایه خیانتکار روس، در بدنه ایران کاشته، و زنده نگه داشته شده بودند، اما پهلوی به رغم کار فشرده ایی که کردند، در پاکسازی کامل ایران از آنان موفق نبودند، و این ج.ا.ایران بود که بعد از پهلوی ها، کار آنان را، تا حدودی به اتمام رساند، اما دوباره می بینیم که غول شرق در حال پا گیری در شیشه ج.ا.ایران است، وسیع تر از گذشته و عمق تر از سابق.
اما به رغم تلاش قاجارها، پهلوی ها، و ج.ا.ایران در تاریخ مبارزه مشترک خود با زیاده خواهی های خسارتبار شرق در ایران، و شرقگرایان وطنی جاده صاف کن آنان، دو الی سه دهه است که باز کشور به صورت روشنی، کاملا مشکوک، قدم به قدم به دامن این غده سرطانیِ سلطه و نفوذ، سوق داده می شود.
نمود آشکار اخیرِ موفقیت این سیاستِ مزورانه و سراسر خسارت و شرم را، در انداختن کشور، در دست انداز رسوایی حمایت از نبرد تجاوزکارانه و جنایتبار روسیه، علیه مردم مظلوم اوکراین می توان دید، که در رسواترین بازی تجاوزکارانه به خاک دیگران، ما ایرانیانِ قربانیِ همیشگیِ تجاوز نیز، در دام حمایت از روس های متجاوز افتاده ایم، و به طرز مشکوکی در این دام پیش می رویم.
ما که آخرین جنگ هشت ساله ی مان، با صدام حسین و حزب بعث سوسیالیستی آن بود، که به واقع، جنگ با یک مزدور نظام شرق می توان از آن یاد کرد، که باز هم طبق رسم شرقگرایان متجاوز، جدایی طلبی هایی را از ناحیه خوزستان و... در ایران دنبال می کرد، و تصمیم سازان امروز ایران، دشمنی تاریخی روس ها و شرقگرایانِ ذاتا متجاوز را به فراموشی سپردند، و دوباره و چندباره از یک سوراخ گزیده می شویم، و حاکمیت ایران به دامنِ شرق متجاوز، و دشمن این آب و خاک سوق داده می شود، دشمنی که همواره موجودیت و تمامیت ارضی ما را مورد تهدید مستقیم قرار داده، و بی شک در آینده باز مورد تهدید قرار خواهد داد.
شاید کسانی بگویند که این از ضروریات اصل بقاست، که ما را مجبور به پناه گرفتن در دامن این جنایتکاران کرده است! اما برای من قابل فهم و درک نیست که کدام بقایی در کنار دشمنی که طمع آن به خاک ایران، تاریخی و همواره روی میز کاخ کرملین بوده است، متصور خواهد بود، بقا در کنار چنین طمعکارانی، اصلا چه معنی خواهد داشت؟!
وقتی توسط یک مار عظیم الجسه در برگرفته شدی، چه بقایی برای چنین طعمه ایی اصلا می توان تصور کرد، بقای کنار شرقِ جنایتکارِ بدعهدِ متجاوز، چه ارزشی خواهد داشت، و از چه نوع بقا خواهد بود! که این همراهی با روسیه، برای ایران و ایرانیان، نه دنیا را در پی خود خواهد داشت، و نه آخرت، نه توسعه در خود دارد، و نه پیشرفت، و نه عزت می آورد و نه کرامت انسانی باقی خواهد گذاشت، و یا حتی نه دمکراسی در خود دارد و نه آزادی.
گذشته از نفوذ آشکار روس ها در ابعاد حاکمیتی کشور، که ارکان آن را به صحنه تاخت و تاز خود تبدیل کرده، و به خود مشغول داشته است، و این رسوخ را می توان با چشم سر دید، و تاریخ آزادیخواهی ایرانیان، باعث و بانی، و طراحان آن را محکوم و لعن خواهد کرد، اما در کنار این روند خسارتبار در بُعد حاکمیتی، روند و وضعی در کشور در حال رقم خوردن، و رقم زدن است که، علاوه بر نفوذ چپگرایان و شرقگرایان در بدنه ی حاکمیتی ج.ا.ایران، نفوذ عملی و فکری مجددِ جنبش چپ، در بدنه جامعه کار ایرانی نیز تجدید خواهد شد، و حلقه نفوذ حاکمیتی آنان، با نفوذ در بدنه ی جامعه کار ایران نیز، اتصال یافته، و شرایط ایرانیان را خطرناکتر از قبل نیز خواهد کرد، تا شاهد پا گیری مجددِ گروه هایی مثل حزب توده و چریک های فدایی خلق در جامعه ایران باشیم.
نگاهی به اعتراضات کارگری جاری در بدنه ی جامعه ی کار ایران، که این روزها بروز هشدار آمیزی به خود گرفته است و در اعتراضات بازنشستگان، معلمان، کارکنان مخابرات، صنعت نفت و گاز، نیشکر هفت تپه، صنایع و معادن (هپکوی اراک و...) و... خود را به خوبی نشان داد، که همگی ناشی از روابط استثماری و ناپاکی است که، بین کارفرمایان و کارگران جاری و ساری شده است، و این در اثر ولنگاری های قانونی، و بی اثر شدن نهادهای مدنی همچون احزاب، سندیکاهای کارگری، شوراهای کار، و به کناری نشستن ساختار حاکمیتی از مسایل کارگران، و رها شدگی مشکلات آنان را نشان می دهد، که این زخم را هر لحظه عمیق و عمیق تر خواهد کرد.
شرایط ارتباط کارگران با کارفرمایان، و صاحبان شرکت های خصولتی، یا پیمانکاران سفارشی حکومتی، واگذاری های خسارتبار و نابود کننده ای که طبق اصل 44 قانون اساسی انجام شد، خصوصی سازی های بدون مطالعه، واگذاری های اموال عمومی به صورت بی برنامه و... که تاکنون به نابودی صنعت و تولید کشور منجر گردید، که نه تضمین کننده منافع مردم بود، و نه منافع کشور و...،
چنین عملکردی، اینک مشکل جدیدی را هم بر مشکلات ایرانیان افزوده است، و آن فراهم کردن زمینه کار و رشد گروه های چپگرایی است که روزگاری در قالب حزب توده و چریک های فدایی خلق در کشور ایجاد شدند، و رشد یافتند، و سپس به واسطه خطری که برای کشور ایجاد می کردند، سرکوب و نابود شدند. چرا که این نوع گروه ها، شرایط نیروی کار کشور را، به وسیله ایی برای نفوذ و فعالیت خود تبدیل کرده، و می کنند.
شرایط کنونی کشور، به گونه ایی است که ایرانیان با رقم بیکاری بسیار بالایی روبرو هستند، و علاوه بر کسانی که از بیماری اجتماعی بیکاری رنج می برند، افراد کمی هم که موفق به یافتن کار و شغل می شوند نیز، در اثر روابط فساد انگیز بین کارفرما و نیروی کار، از دریافت درآمد ناچیز خود ناتوان بوده، و یا با تاخیر دریافت می دارد، و نیروی کار در این مسیر با مشکلات جدی مواجه شده است، و در این زمینه هم، در شرایط ظلم مضاعفی قرار می گیرند.
همین شرایط ظالمانه، بین کارگر و کارفرما، می رود تا زمینه رشد گروه های چپ را، در بدنه جامعه صدمه دیده ی کارِ ایران، فراهم کند، چرا که کارگران قادر به استیفای حقوق حداقلی و ناچیزی که در قانون برای آنان در نظر گرفته شده، هم نمی باشند، و فریادرسی در ساختار یکدست کشور نمی یابند، ساختاری که به هر چیزی، جز استیفای حقوق مردم، و امنیت فکری و روانی آنان، خود را مشغول کرده، و یا مشغولِ شان کرده اند (مستهلک شدن سیستم قضایی و انتظامی کشور در بحث مبارزه با مواد مخدر، حجاب اجباری و...).
و صاحبان شرکت های پیمانکاری با اطلاعی که از این وضع، و راه های بسته قانونی، در حمایت از نیروی کار دارند، وقیحانه کارگران معترضی که موفق به دریافت دیون شان نمی شوند را هم، به شکایت از خود، در مراجع قانونی تشویق و راهنمایی می کنند، چرا که می دانند و مطمئن هستند که، با شرایطی که بر کارکنان خود تحمیل کرده اند، و سیستم فشل قضایی و... دیگر قانون نیز نمی تواند، دستی به کمک کارگران برساند.
خودسوزی، اعتراضات بزرگ و... کارکنان بیکار شده و یا طلبکاران مستاصل شرکت های پیمانکاری و...، نمونه ی روشنی از فشار استثمار، و به بن بست کشاندن کارگران مظلومی است که گاهی، راهی جز خودکشی و یا دیگر کُشی، برای نشان دادن استیصال، و مقابله با حق کشی هایی که بر آنان رفته را، نمی یابند.
چنین نیروی کاری به واقع اسیر باندهای رانتخواری اند، که به تقسیم منافع ثروت کشور مشغولند، که از سود فسادِ موجودِ ناشی از مناقصه های بدون برگزاری تشریفات مزایده ایی، و شفاف و رقابتی، واگذاری های رانتی و بی ضابطه و... آن را دریافت، و بین خود تقسیم می کنند، و از این رو، از هر جای کار که بخواهند، می توانند به نفع جیب های بلند خود به سرقت برند، حتی حقوق کارگران مظلومی که خود را در این زمینه بی کس و بی یاور می بینند، و شرایط ظالمانه ای بر آنان نیز تحمیل می شود.
کارکنانی که در شرایط بسیار بد اقتصادی، ناشی از تحریم های بین المللی، گرانی، بیکاری، تورم افسار گسیخته و... مجبور به تن دادن، به هر شرایطِ مد نظر صاحبان کار می شوند، مثلا برای یک نیروی کار، که 55 میلیون حقوق ماهیانه، ناشی از حضور 24 ساعته در خارج از مرکز، و شرایط کارگاهی شهرهای محروم و یا بیابان های دور افتاده، برای هدایت یک پروژه پیمانکاری در نظر گرفته شده، و اعزام می گردد، فقط قراردادی بر اساس قانون کار، که رقمی حدود 9 میلیون تومان بیشتر در آن درج نشده است، منعقد می شود، که حتی نسخه ایی از این قرارداد هم، تحویل کارگر نمی دهند، و در مقابل، حتی او را مجبور به سپردن مقادیری اوراق سفته هم، می کنند، تا کارفرمایان تسلط خود را بر کارگران هفت میخه کرده، و در موقع دعوای قانونی احتمالی، دست برتر را از لحاظ مدارک قانونی و عرفی نیز داشته، و نیروی مذکور را همه گونه تحت فشار قرار دهند، تا به هر شرایطی که کارفرما در زمینه پرداخت حق و حقوق او دیکته کرد، گردن نهد و...
این است که حقوق چنین مزد بگیرانی را با چندین ماه تاخیر، ذره به ذره، به هر صورت و مقداری که کارفرما بخواهد، پرداخت می کند، و کارگران مذکور، وقتی موفق به دریافت دیون خود از کارفرمایان هم می شوند، خواهند دید، ارزش حقیقی آن، متناسب با رشد قیمت ها، و تورم افسار گسیخته کشور، و بی ارزش شدن پول ملی، حتی به نصف و یا کمتر، کاهش یافته است و...،
تاخیر در پرداخت، عدم عمل به تعهدات، نپرداختن حق بیمه، ترجیح استخدام نیروهای مجرد، بر کارکنان متاهل (برای کاهش پرداخت های از جمله حق تاهل و اولاد) و... نمونه هایی از ظلم کارفرمایان به کارگرانی است که موفق به یافتن شغلی، در این بازار ظالمانه کار می شوند و...
چنین روابط فاسد و ظالمانه ایی که بین پیمانکاران، و نیروی کار این کشور تنظیم و اعمال می شود، شرایط را برای نفوذ و فعالیت مجدد جریان چپ، که در شرایطی چنین ظالمانه، محیط رشد می یابند، فراهم می کند.
گروه هایی که می توانند به عنوان یک ابزار سیاسی، گروهی، اجتماعی خود را دستگیرِ کارگران مظلوم مذکور نشان داده، و زمینه رشد و بالندگی یابند، و با این دست فرمان که کشور پیش می رود، دیری نخواهد پایید که نفوذ حاکمیتی شرقگرایان وابسته به روسیه و چین، با حلقه بدنه اجتماعی آن نیز، دست الحاق به هم داده، و شرایط ایجاد حاکمیت هایی همچون میرزاکوچک خان های جنگلی در گیلان، قاضی محمدها در کردستان، پیشه وری ها در آذربایجان و... را، دوباره در ایرانِ مظلوم فراهم خواهد نمود.
[1] - ماجرا از اين قرار بود كه در 31 فروردین 1396، حجتالاسلام رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی با رستم مینیخانوف، نماینده تام الاختیار ولادیمیر پوتین و ريیس جمهوری تاتارستان دیدار کرد. در این نشست صمیمی، طرفین درباره مشترکات مذهبی و لزوم روابط حسنه به گفت و گو نشستند. از زمینههای مشترک همکاری مانند پذیرش دانشجو، اعطای فرصت مطالعاتی، گردشگری علمی و زیارت و همچنین اهمیت دین اسلام در گسترش صلح و دوستی سخن گفتند و در انتها نیز رئیسی با اهدای نسخه نفیس چاپی از قرآن دستنویس، مشهور به قرآن بایسنقر به نماینده پوتین، از وی تقدیر کرد و در مقابل، مینیخانوف نيز یک جلد قرآن کریم به همراه قالیچه چرمین از آثار صنایع دستی جمهوری خود مختار تاتارستان را به حجت الاسلام و المسلمین رئیسی اهدا کرد. حال روابط ایران و روسیه چه ربطی به آستان قدس رضوی دارد، که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران صورت می گرفت، سوالی بود که نهاد های مسئول کشور کسی به آن پاسخ نگفت.به هر صورت، این دیدار آنقدر حاشیه آفرین شد که در سوم اردیبهشت، علیرضا رحیمی، از نمایندگان تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، از وزارت امورخارجه خواست تا درباره دیدار ابراهیم رئیسی با نماینده ولادیمیر پوتین توضیح دهد.
[2] - جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران یا جمهوری شورایی ایران یک جمهوری شورایی سوسیالیستی با عمر کوتاه بود که با ریاست میرزا کوچک خان جنگلی که از رهبران جنبش مشروطه گیلان بود با استفاده از نیروهای چریکی مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ در ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ هجری قمری/ ۱۵ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی در گیلان اعلام موجودیت کرد. در حالی که انقلاب اکتبر روسیه در شوروی پایههای خود را استوار میکرد، نیروهای ارتش سرخ برای تعقیب روسهای سفید که در شهر انزلی اردو زده بودند، وارد انزلی شده و آنها را به همراه نیروهای بریتانیایی تحت حمایتشان مجبور به عقبنشینی کردند. از طرفی نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی نیز از فرصت استفاده و رشت را تصرف کردند. پس از تصرف رشت و به کنترل درآوردن گیلان، رهبران جنبش جنگل در نامهای به لئون تروتسکی فرمانده وقت ارتش سرخ پیروزی جنگلیهای گیلان در استقرار جمهوری شورایی گیلان را اعلام کردند که تروتسکی شخصاً به ایشان تبریک گفت.
[3] - جمهوری مهاباد یا جمهوری کُردستان نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط شوروی در شمال غربی ایران بود که سهشنبه، ۲ بهمن ۱۳۲۴ (برابر با ۲۲ ژانویه ۱۹۴۶) به فرمان رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ژوزف استالین تشکیل شد و کمتر از یک سال و تا پایان اشغالِ شمالغرب ایران توسط ارتش شوروی، یعنی تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ برپا بود. وسعت این جمهوری تنها به چند شهر نزدیک مهاباد از جمله شهرهای نقده، بوکان، پیرانشهر، اشنویه، سردشت و بخشهای شمالی نزدیک به شهر سقز منتهی میشد؛ بههمین دلیل بیشتر این حکومت «جمهوری مهاباد» خوانده میشود
[4] - حکومت خودمختار آذربایجان که با نام رسمی حکومت ملی آذربایجا شناخته میشد، نام سیاسی یک حکومت دستنشانده توسط اتحاد جماهیر شوروی بود که در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در منطقهٔ آذربایجان ایران به پایتختی تبریز توسط فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشهوری و به فرمان ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بنیانگذاری گردید که شامل شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، زنجان،خرم دره، سلماس، مرند، میانه و اطراف آنها میشد.
جناب سردار سرلشکر حسین سلامی! [1]
بعد از تبریک پیروزی ها! به حزب الله لبنان، [2] اینک با سقوط شهر حلب [3] به دست مبارزان مورد حمایت ترکیه، می توانید یک پیام تبریک و تهنیت هم روانه کاخ ریاست جمهوری سوریه در دمشق کنید، و پیروزی های بشار اسد، این رهبر « محور مقاومت » در سوریه را هم تبریک بگویید! همانگونه که بر زخم های لبنان نمک پاشیدید، و پیروزی های شان! را بعد از آن شکست های پی در پی، به آنان نیز تبریک گفتید.
این نوع تبریکاتِ شما، مرا یاد روزهای کوران جنگ خسارتبار هشت ساله با رژیم بعث صدام می اندازد، که تبریک و تهنیت هایی از این دست، به دنبال شهادت همرزمان مان، روانه روح آزرده حال و پریشان پدران، مادران، همسران و فرزندانِ عزیز از دست داده ای می شد، که میزبان بدن مجروح و بی روح عزیزانشان شده بودند، که زیر چرخ ماشین جنگی دشمن، و البته گاه بی تدبیری خودی ها له و لَوَرده شده بود، و اینک به دست شان رسیده بود، و پیکرهای پاره پاره اشان روانه شانه های عزیزان شان می شد، تا آن را در چند قدم آخر، تا گور همراهی اش کنند، و در همین زمان بود که سیل اینگونه پیام های تبریک و تهنیت، از سوی مسئولین امر، روانه ی خانه های در عزا فرو رفته ایی می شد، که راهی جز دفن عزیزشان، و مویه و عزا بر او نداشتند، و البته اهل عزا نجابت به خرج می دادند، و این تبریک و تهنیت خالی از میمنت و مبارکی را، به صورت فرستادندگان این پیام ها نمی کوفتند، چرا که اخلاق و انسانیت، حکم می کند، تا موجب شرم و حیا باشد، که برای از دست دادن عزیزی، فردی پیام تبریک روانه اهل عزا نماید!
سردار!
من خوب چنین شخصیت و تفکری را می شناسم، سال ها در جنگ با شما همراه بودم، و سرداران حاکم بر تمام شئون کشور در این روزها، روزی فرماندهان ما در جنگ بودید، شما خود را مامور به انجام تکلیف می بینید، بی توجه به نتایج آن، از این روست که شکست و پیروزی را برای خود یکسان دیده، هر دو را پیروزی تلقی، و از این روست که حتی در شکست هم، به همدیگر تبریک می گویید!
و آنقدر در این سیاست خود ادامه می دهید، تا آخرین قطره های موجود در قمقمه هایتان را نیز مصرف ایده، طرح ها و هدف های تان کرده، انگار که از « حق الناس » نه شنیده اید، و نه هیچ ایده و نظری در ذهن تان وجود دارد، که از خود بپرسید به کدام رضایتِ صاحبانِ مال و « ولی نعمتان » خود متکی هستید، که به خود اجازه می دهید بیت المال این مردم را این چنین صرف ایده، مرام و هدف خود کرده، و در از دست دادن آن هم، این چنین به خود تبریک بگویید؟!
دنیا شرمندگی مسئولانی را شاهد است که حتی شکست، به خودکشی آنان ختم می شود، نگاهی به فرهنگ زردپوستان ژاپن، چین، کره و... بیندازید، که من هنوز نفهمیده ام، به کدامین خدا ایمان دارند، آیا اعتقادی به معاد و یا سوال نکیر و منکر از حق الناس دارند یا نه و... اما خواهید دید چقدر از مسئولان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... آنان در مواجهه با شکست، شرم خود از مردم و زیردستان، و یا کسانی که چشم به دست آنان بودند را، در گلوله ایی نهاده، در شقیقه ی شکست خورده خود شلیک می کنند، و خود را از رویارویی با مردم خود، این چنین معذور می دارند، حال خود را با آنان مقایسه کنید، که چطور به خود اجازه می دهید، در این شرایط شکست های پی در پی نیز، پیام های تبریک و تهنیت نثار هم می کنید!
سردار!
شما و مرام تان را درک نمی کنم، چرا که در جنگ خسارتبار هشت ساله هم آنقدر سماجت کردید، و ادامه دادید، تا نتایج تمام عملیات های گذشته از دست رفت، و وقتی در سال 1367 به شرایط شکست و تسخیر سرزمین ایران، به سان سال اول جنگ (1358) بازگشتید، در چنان شرایطی با « برادر صدام حسین » مجبور به دست دادن، و صلح شدید، و بلافاصله خانواده های شهدا را میهمان صدام و قصرش نمودید، تا به زیارت قبر ائمه نائل آیند؟!
شما را نمی دانم، اما ما از شرم، به چنین سفری تن ندادیم، در آن حال، نه من و نه هیچکدام از برادرهایم، که در رکاب شما سرداران، با متجاوزین بعثی نبرد کرده بودند، به خود اجازه ندادیم، در آن سفرِ شرم آور، میهمان صدام حسین، قاتل برادرمان، و تمام همرزمانمان باشیم، چرا که شرم شکست، چشم در چشم شدن با دشمن را برای مان سخت و ناممکن می کرد، و پدر و مادر پیرمان را، که عاشق و مُصِّر به این زیارت در آخرهای عمر خود بودند را، به خواهری ناتوان تر از آنان سپردیم، تا در این سفر آنان را همراهی کند، سفری که حاصل نوشیدن جام زهری، و یا به قول امروزی ها «نرمش قهرمانانه» ایی بود که از سر ناچاری بدست آمده بود، و لابد از نوع پیروزی های تبریک آفرین شما! تا در این بزم شرم آور دشمن حضور نیابیم.
آری تاریخ این انقلاب نشان می دهد که شما تنها وقتی تن به عقب نشینی می دهید که دیگر هیچ در توبره نمانده، و صخره روزگار فرق سرهای شما را می شکافد، و به خود می آیید و تازه می فهمید که به بن بست رسیده اید، اما باز هم در بی اخلاقی ترین و غیر انسانی ترین ادعا، مدعی می شوید که در تفکر ما بن بست وجود ندارد، حال آنکه کشور و آنان که با شما (از بد حادثه و یا از روی اعتقاد) همراهند را، به بن بست رسانده اید، بن بست فکری، بن بست سیاسی، بن بست اقتصادی، بن بست اجتماعی، بن بست فرهنگی و... و تازه وقتی به این نتیجه می رسید که راه را اشتباه رفته اید، باز به روی مبارک خود نیاورده، و باز نمی گردید و باز نخواهید گشت؛ چرا که اسیر ایده هایی هستید که هرگونه روزنه عقل، تدبیر و سیاست را در ذهن هایتان کور می کند.
همانگونه که در بحث مبارزه بی حد و اندازه با غرب و امریکا، تحمیل حجاب اجباری، سد شدن بر اصلاحات و لزوم توسعه سیاسی در کشور، همکاری با روسیه خیانتکار و... آنقدر پیش رفتید و می روید که کار از کار بگذرد، و حرف هیچ دلسوز به حال کشور، مردم، مسلمانان جهان، انقلاب، انسانیت، اخلاق، منطقه، شیعه و همه آنانی که سنگ شان را به سینه می زنید را به پشیزی ارزش نمی نهید، حتی سخن و نصیحت همسنگران خود در جهاد و مبارزه، که اینک بسیاری از آنان در اثر اعتراض به روندی که در پیش گرفته اید، در زندان و حصر محبوسند را وقعی نمی نهید، و چون اسبان عصاری به سوی نقطه ایی که هدف گرفته اید، و یا روانه تان کرده اند، آنقدر می تازید، که هم خود، هم کشور، هم ایده و هم مردم ایران را می فرسایید، و هم هر آنکه در این قطار با شما همسفر است، و یا در مسیر با شما از بد حادثه همراه شده، و یا اسیر و محکوم به بودن با شماست، متضرر می کنید.
با سقوط شهر حلب که وجب به وجب آن به خون جوانان این وطن، و جان های ارزشمندی که از سوی شما در آنجا بکار گرفته شدند، رنگین است، دومینوی شکست سیاست غرب ستیزی بی حد و مرز شما، که به هر قیمت دنبال می شود، در حال تکمیل است، شکست حماس و ویرانی صدها میلیارد دلاری غزه ی مظلوم، شکست حزب الله و ویرانی ده ها میلیارد دلاری لبنان مظلوم، و اکنون بر باد رفتن نزدیک به صد میلیارد دلار سرمایه گذاری های ج.ا.ایران و مردم مظلوم ایران در سوریه و... در پیش چشم شماست، شرم کنید، و این شکست ها را پیروزی در نظر نگرفته و حداقل آن را تبریک نگویید؛
آیا این امر شما را بر آن خواهد داشت که در رفتار، سیاست، تفکر، عملکرد، ایده و... خود تجدید نظر کنید؟! تا به کی می خواهید ایران و ایرانیان را خرج سیاست، ایده و تفکر خود کنید، شما چطور به خود اجازه می دهید همه چیز را فدای خود و ایده خود کنید؟! یادتان هست سردار! روی تمام اتومبیل های اداری این کشور روزی نوشته بود، «اموال عمومی، استفاده اختصاصی ممنوع»، امروز این جمله را از آن اتومبیل ها پاک کرده اند، ولی به شما باید متذکر شوم که این کشور اموال عمومی مردم ایران، از بهایی، زرتشتی، مشرک، یهودی، مسلمان، شیعه و هر فرقه ممکن دیگری است، و حق و الناس تمام آنان است، استفاده اختصاصی از آن در راستای ایده و مرام خود، ممنوع و حرام بوده، جایز نمی باشد، و هیچ فردی نمی تواند تجاوز به حقوق عمومی را چون بنا به سیاست و دستور دیگری بوده است، در پیشگاه خداوند توجیه نماید، و هرکس مسئول اعمال خود نزد خداوند خواهد بود.
کمی تدبیر را هم از جناب رجب طیب اردوغان بیاموزید، که در تمام سال هایی که شما ایران را هزینه جنگ ها و نبردهای خود با این و آن می کردید، او از توبره ما، سوریه، اروپا، اسراییل، امریکا، روسیه، اوکراین، اسلام و مسلمانی، ناسیونالیسم ترک، اعراب و... خورد، و در حالی که شما در اوج فرسایش توان و سرمایه ایران در اینجا و آنجا، زیر سم اسب سیاست جنگی خود بودید و هستید، و هر روز بدنه ایران و ایرانیان را نحیف و نحیف تر کرده و می کنید، او در آنکارا نشسته است، و به خود، مردم خود و ترکیه خدمت می کند، و امروز در فصل برداشت، تمام آنچه شما در سوریه کِشتِه بودید را درو کرد.
جناب سردار!
به خدا این دور از عزت، حکمت و مصلحت نیست که بگویید ما اشتباه کردیم، و صحنه را به ایده و کسانی بسپارید که می توانند کشتی توفان زده ایران را به ساحل نجات برند، ترک قدرت تنها نتیجه شکست بزرگان نیست، بلکه گاه بر پایه حکمت، مصلحت، انسانیت، اخلاقِ تصمیم سازان است. همانگونه که ترک کرسی قدرت توسط محمد رضا شاه پهلوی و واگذاری کار کشور به گروه های ملی- مصدقیِ رقیب سلطنت، و بعد سپردن آن به انقلابیونی از نوع شما، با کمترین کشتار، در سال 1357، هرگز در تاریخ اهل تفکر و دلسوزان ایران، از نظر دور نخواهد ماند، و به عنوان یک عمل اشتباه از سوی تاریخ ارزیابی نخواهد شد.
چرا که شاه وقتی دید، سیاست او (بدرستی و یا نادرستی) به شکست انجامیده است، و مورد خواست و مقبول مردم ایران نیست، قدرت را به رقبای سرسخت ملی – مصدقی خود (شاپور بختیار) سپرد، بدین امید که آنان کشتی توفان زده ایران را حفظ کنند، و از قضا وقتی بختیار هم (که به قول انقلابیون «نوکر بی اختیار» تصور می شد، که دیدیم بی اختیار نبود، و حداقل برای خود این اختیار را قائل بود که قدرت را وابگذارد، و دست به هر عمل ناشایستی برای حفظ آن نزند، و خرابی بیشتری را برای ایران و مردمش ایجاد نکند) وقتی دید کار به جایی نمی برد، قدرت را به نمایندگان طبقه روحانیت سپرد و رفت، این نوع تصمیم گذشتگان، از نوعی نجابت برخاسته است نه شقاوت و بی تدبیری.
جناب سردار!
بی راه نیست وقتی ایده، راه، و اهداف شما این چنین به وسیله ایی برای شکست کشور، انقلاب، مردم ایران و آزادیخواهان جهان تبدیل شده است، نجابت به خرج دهید و راه را برای جمهوریت در کشور باز کنید، تن به اصلاحات دهید، و سکان هدایت کشور را به مردم ایران، و یا همین نمایندگان نیم بند آنان در ریاست جمهوری و مجلس بسپارید، و به پادگان های خود باز گردید، این کشور با سابقه تمدنی خود، پر از مردان و زنان بزرگی است که از جان، آبرو، مال و فرزندان خود برای نجات این کشور مایه گذاشته، و می گذارند.
اینکه به رغم این همه شکست باز هر روز سکان فرهنگ، دیپلماسی، اقتصاد، امنیت، ایدئولوژی، اجتماع، رسانه، مذهب، قضا، علم، سیاست و... را محکمتر از قبل در دستان خود می فشارید، و تنها خود را افرادی در تراز انقلاب، آزادیخواهی، دلسوزی، ایرانیت و.... می دانید، و دیگران را به چوب حذف می رانید، این تنها ناشی از خودخواهی های بیمارگونه ای است، که کشور را به چنین بن بست خطرناکی رسانده، و حتی تمامیت ارضی کشور را نیز در معرض خطر جدی، و هشدارگونه نهاده است.
این خصوصیت خودخواهانه شما تصمیم سازان کشور، نه زیبنده شعارهای مذهبی تان، نه گویای جان نثاری مورد ادعا برای دین و ایدئولوژی، نه مطابق با فرهنگ شیعه و سیره ائمه دوازده گانه اتان، نه به مصلحت تمام آرمان هایی که مدعی آن هستید، نه برازنده کسانی است که خود را در خط شهدا می دانند، نه خصلت آزادمردی، فتوت و جوانمردی ایرانی را در خود دارد و... به خود آیید، پیش از این که ایران را به تمام خرج خود، ایده و مرام خود کنید.
[1] - حسین سلامی زادهٔ ۱۳۳۹ سرلشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که از سال ۱۳۹۸ بهعنوان فرمانده کل سپاه پاسداران فعالیت میکند. او از اعضای هیئت علمی دانشگاه عالی دفاع ملی نیز میباشد. اتحادیه اروپا در آوریل ۲۰۲۰ او را بهدلیل سرکوب معترضان در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ تحریم کرد.
[2] - به گزارش تابناک به نقل از فارس، فرماندهکل سپاه در پیامی به شیخ نعیم قاسم نوشت: پیروزیِ بزرگ مقاومت اسلامی و سازمان سرافراز حزبالله لبنان که با ناکامساختن رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف اهریمنی در جبهۀ شمالیِ سرزمینهای اشغالی و تحمیل آتشبس به رژیم جعلی حاصل شد را به جنابعالی، دولت و ملت شریف لبنان بهویژه رزمندگان غیور و دلاور حزبالله قهرمان تبریک و تهنیت میگویم. آتشبس در جبهۀ لبنان شکستی راهبردی و خفتبار برای رژیم صهیونی است که به هیچیک از اهداف و آمال و آرزوهای شیطانی خود در جنگ علیه حزبالله حتی نزدیک هم نشد و حتی میتواند سرآغاز آتشبس و پایان جنگ در غزه را رقم زند. پذیرش آتشبس ازسوی صهیونیستها آن هم زیر موشکباران حزبالله و هدف قرارگرفتن اهداف راهبردی دشمن صهیونی در عمق سرزمینهای اشغالی حاوی عبرتهایی است که بهویژه به حامیان باند تبهکار صهیونی و سگ هار آمریکا در منطقه تأکید میکند که دوران زوال رژیم در حال سپریشدن است و آنها توشهای که بایستی برای مردم خود هزینه میکردند را در حمایت و همراهی با ظلم و جنایات جنگی صهیونیستها علیه مردم فلسطین، غزه و لبنان تباه کردند. سرانجام این ماجرا همان گونه که ولی امر مسلمین و مقتدای حکیم و آزاده و مقتدرمان حضرت امام خامنهای عزیز فرمودند «جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان برعکس خواست جنایتکاران باعث تقویت و تشدید مقاومت خواهد شد». خاضعانه بر صبر و مقاومت شکوهمند و تاریخساز ملت رشید لبنان و به روح بلند شهیدان سیدحسن نصرالله، سیدهاشم صفیالدین و سایر فرماندهان رشید حزبالله لبنان که در منظومۀ شهدای آرمان فلسطین و آزادی قدس شریف میدرخشند، درود میفرستیم. به فضل الهی همراه با ملت آگاه و دشمنشناس ایران، حامی و پشتیبان مقاومت اسلامی فلسطین و لبنان هستیم و در این راه مقدس از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نخواهیم کرد.
[3] - پس از آنکه تروریستهای هیئت تحریر شام تصاویر منتشر کردهاند نشان میداد بزرگراه حلب - دمشق سقوط کرده، این تروریستها بدون مقاومت از غرب وارد حلب شدند و مناطق وسیعی از حلب از جمله مرکز شهر و ساختمانهای نظامی و اطلاعاتی را اشغال کردند و رژه پیروزی در حلب به راه انداختهاند. در صورت تداوم مقاومت ضعیف ارتش سوریه، سقوط کامل حلب محتمل است. مجموعه این تصاویر از سقوط محلههای حلب و رژه پیروزی تروریستهای تحت کنترل ترکیه را میبینید.
ایران و بزرگتر از آن حوزه تمدنی ایران بزرگ (شامل آسیای میانه، قفقاز، کردستانات، عراق و...) هم به یک رابرت شومان [1] نیاز دارد، وزیر خارجه وقت فرانسه که عاقلانه و فرامرزی تر از مرزهای موجود کشورش فکر کرد [2] و همین ایده، او را به یکی از بنیانگذاران "اتحادیه اروپا" تبدیل نمود، چرا که پیشنهاد تشکیل چنین اتحادیه سیاسی – اقتصادی را داد، و نزدیک به نیم میلیارد باشندگان این پهنه پیشرو در دمکراسی، آزادی های اساسی، اقتصاد، پیشرفت و... را به سوی یک وحدت اقتصادی، سیاسی و اکنون قانونی و حقوقی و حتی امنیت جمعی هدایت نمود؛
باشندگان این قاره سبز در زمان ارایه این پیشنهاد شاید هرگز فکرش را هم نمی کردند که 45 سال بعد از این پیشنهاد، 27 کشور اروپایی صاحب یورو، پول مشترک اروپایی و نهادهای مهم قانونگذاری مشترکی همچون شورای اروپایی، شورای اتحادیه اروپایی، کمیسیون اروپا، دادگاه اروپا، پارلمان اروپا، بانک مرکزی اروپا و دیوان محاسبات اروپایی شوند، و ویزای شنگن، مردم دنیا را قادر سازد، در کل اروپا به راحتی و بدون در نظر گرفتن مرزهای سیاسی، رفت و آمد کنند.
تشکیل چنین اتحادیه ایی در قاره ایی که خاستگاه دو جنگ خونین و خسارتبار جهانی اول و دوم در قرن بیستم، با کشتار و ویرانی های عظیم است، وقتی اهمیت خود را نشان می دهد که کشور قدرتمند و پهناوری همچون روسیه هوس می کند، در قرن 21 از درِ تجاوز و تهاجم وارد شده، و دوباره اروپا را تهدید به تسخیر سرزمینی و جنگی دوباره کند، این می شود که روسیه که راهی سه روزه را چون صدام برای تسخیر کشور همسایه خود، یعنی اوکراین، برای خود ترسیم کرده بود، اکنون چند سال است که در باتلاق تجاوز خود غرق کرده است، و مانع بلعیده شدن یک کشور دیگر اروپایی توسط استعمار نو روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین شوند،
اروپا هر چند تا اتحاد کامل راه درازی هنوز در پیش دارد، و موانع مهمی همچون راستگرایان و ملیگرایان پوپولیست، دشمنان خارجی این اتحاد و... را در پیش رو دارد، اما قدم های برداشته شده نیز، بسیار مهم و اساسی اند و انتظار می رود اروپا نقطه امیدی برای دمکراسی و حاکمیت قانون برای جهانیان باقی و پایدار بماند، و الگویی از همزیستی انسانی برای دفاع از ارزش های حداقلی انسانی، مثل مراجعه به آرای عمومی و... را در جهان باقی بگذارد.
امروز در نهم ماه مه (20/2/1403)، و در روز اروپا [3] ، احساس می کنم ایران و در مجموعه ایی بزرگتر ایران بزرگ تمدنی، نیز به چنین ساز و کاری برای مقابله با تهدیداتی نیاز دارد که موجودیت ایران و تمدن و فرهنگ ایران بزرگ را در کل مورد تهدید جدی قرار داده اند. ایران با یک تمدن چند هزار ساله بین تمدن های دیرپای چین، مصر هند می تواند بر اساس ارزش ها و فرهنگ تمدنی مشترک خود اتحادی فرهنگی- تمدنی را بین ملل و باشندگان ذیل فرهنگ و تمدن ایرانی، در پهنه ایران بزرگ و تمدنی، دوباره احیا و برقرار کند،
اتحادی که به حفظ این موجودیت در غرب آسیا کمک خواهد کرد، اروپاییان بر اساس اقتصاد و تاریخی مشترک توانستند اتحادی سرزمینی، پولی، قانونی، سیاسی و البته در آینده نظامی و امنیتی اختصاصی را برای خود و مردمان خود تدارک ببینند، ایران نیز می تواند حول موضوعات فرهنگ و تمدن و تاریخ مشترک دیرپای خود، دست به چنین اتحادی بزند تا با وحدت فرهنگی و تمدنی و تاریخی مشترک، بنیانگذار اتحادی اساسی شود، که بعدها می تواند به انسجام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و حتی امنیتی منجر شود.
امروز دیگر روشن است که اتحاد حول محور دین برای امنیت و موجودیت ایران و همسایگان نتوانسته است امنیت، اتحاد، آسایش و آرامشی درخور برای ما در داخل و همسایگان در حوزه تمدنی به وجود آورد، و به عکس حاکمیت های دینی در اطراف ایران که ناشی از نگاه وحدت دینی شکل گرفته اند، موجودیت و امنیت ایران و حوزه تمدنی و فرهنگی اش را تهدید می کنند،
ماهیت، عملکرد، تفکر و بروز حکومت های دینی مثل طالبان در خراسان بزرگ در شرق ایران، و یا داعش در عراق و شامات در غرب ایران و... نشان داد که ایران نمی تواند تعادل امنیتی و ثبات خود را در میان چنین تفکرات و ساختاری حفظ کند، و آنچه ایران را به جزیره ثبات در دریای متلاطم منطقه غرب آسیا و خاورمیانه تبدیل می کند، عبور از بحث مذکور و تمرکز بر خاستگاه های پهناور تمدن چند هزار ساله مشترکی است که نمودهای بازمانده از آن، هنوز زنده و پاینده و وحدت بخش خود را نشان می دهند، همچون اتحاد ملل منطقه حول موضوع فرهنگی و تمدنی "نوروز" باستانی و...، که می تواند باشندگان حوزه تمدنی ما را به هم متصل، و وحدت فرهنگی و تمدنی سابق را ایجاد، و آنرا احیا و به حوزه های اقتصادی، سیاسی نیز گسترش دهد، و راه را برای ثبات، توسعه و امنیت جمعی بگشاید.
[1] - Robert Schuman (1886-1963) رابرت شومان، اهل لوگزانبورگ، متفکر سیاسی دمکرات - مسیحی بود که به عنوان یک اصلاح طلب، دو بار به مقام نخست وزیری فرانسه دست یافت، پدرش آلمانی و مادرش اهل لوگزانبورگ بودند، وی تحصیلات خود را در رشته های قانون، اقتصاد، سیاست، فلسفه، الهیات و آمار در دانشگاه های برلین، مونیخ، بن و استراسبورگ به انجام رسانید. در سال 1918 تابعیت فرانسه را اخذ و در سال 1919 فعالیت های سیاسی خود را آغاز نمود. در 1946 وزیر امور مالی و بین 1947-48 به نخست وزیری فرانسه انتخاب شد، و همین دولت بود که طرحی را ارائه نمود که نتیجه آن تشکیل شورای اروپا در آینده گردید.
[2] - رابرت شومان در 16 می 1949 در استراسبورگ گفت : "روح اروپایی به معنای آگاه بودن از تعلق به یک خانواده فرهنگی و تمایل به خدمت به آن جامعه با روحیه متقابل کامل، بدون هیچ گونه انگیزه پنهان هژمونی یا استثمار خودخواهانه دیگران است. قرن 19 شاهد مخالفت با ایدههای فئودالی بود و با ظهور روحیه ملی، ملیتها خود را نشان دادند. قرن ما که شاهد فجایع منتج به برخورد بی پایان ملیت ها و ملی گرایی ها بوده است، باید تلاش کند و موفق شود ملت ها را در یک انجمن فراملی آشتی دهد. این امر تنوع و آرزوهای هر ملت را حفظ می کند و در عین حال آنها را به همان شیوه ای که مناطق در درون وحدت ملت هماهنگ می شوند، هماهنگ می کند."
[3] - از نهم ماه مه به عنوان روز اروپا یاد می شود چرا که ۴۵ پیش در چنین روزی رابرت شومان، وزیر امور خارجه وقت فرانسه پیشنهاد خود را برای ایجاد یک سازمان متحد اروپایی ارائه کرد. در سال ۱۹۷۹ چنین ایدهای در بیانیه شومان مطرح و زمینه ساز شکل گیری اتحادیه اروپا گردید در این بیانیه آمده است : "اروپا به یکباره یا بر اساس یک طرح واحد ساخته نخواهد شد. اروپا از طریق دستاوردهای ملموسی حاصل میشود که ابتدا بر یک همبستگی عملی تاکید کرده باشد."
پیرمردِ نویسنده و متفکر، و پژوهشگر تاریخ و سیاست بین الملل، که 87 سال فرصت زیست و تفکر در این جهان پرماجرا، و این مُلک در نوسان را در پرونده زندگی پربار خود دارد، و به رغم جسم نسبتا ناتوانش، ذهنی بسیار فعال، هوشمند و دقیق، آنکارد شده و منسجم دارد، که به سانِ ساعت های ساخت سوئیس، هنوز دقیق صغرا و کبرا می کند، و نتیجه می گیرد و سعی می کند با تکیه بر ساختار نظام سابقی که بر جهان و این سامان مستولی بوده است، و آن را با بازیگران عمده اش، خوب می شناسد، این دوره زمانی را نیز، بر همان پایه تحلیل و تفسیر کند، حکایت خیانت ها به آرمان آزادی خواهی و کرامت طلبی ایرانیان، او را به جایی رسانده است که کسب ارزش های والای انسانی از جمله دمکراسی و آزادی و استقلال را، برای ایرانیان تقریبا محال می بینند؛ او چند روز قبل از انتخاباتِ 11 اسفند، این چنین دعوت به شرکت در انتخابات می کرد :
"ناپلئون می گوید من همیشه بین بد و بدتر، بد را انتخاب می کنم، نظر من در مورد انتخابات (11 اسفند 1402) هم همینه، بین بد و بدتر، (بد را باید انتخاب کرد).
ببین! هرگز (قدرت بین الملل) به شما (ایرانیان اجازه کسب) دمکراسی نخواهند داد، این هم که از خیزش "زن، زندگی، آزادی" می بینی، یک انقلاب رنگی است، غربی ها خودشان هستند.
دوره مصدق، امیرکبیر و... (برای ایران) یک دوره کوتاه (و استثنا) بود که به شما یه چیزهایی دادند، این پنبه (داشتن) دمکراسی را از گوش خودت بیرون کن.
فحشا و فساد امریکایی، لیبرالیسم آشغال را دوباره می خواهند (به ایران) بیاورند، کی رو می خواهند (به قدرت) بیاورند؟! همین بچه های شهبانو (فرح دیبا) را، بچه های درباری را می آورند،
تو فکرش را بکن (شرایط ایران در کجای کار قرار دارد) این حکومت اسم محمد مصدق [1] را روی یک خیابان نتوانست تحمل کند، نام محمد مصدق را امپراتوری بریتانیا از این خیابان برداشت، و به جای آن نام خیابان را "ولیعصر" گذاشتند، من همیشه مرید دکتر مصدق هستم، به (مهندس مهدی) بازرگان خیلی احترام می گذارم، ولی بازرگان چه کاری می تواند بکند، مجاهدین یک حرف می زدند، دیگری حرفی دیگر و...
ما هیچ وقت نمی توانیم با امریکا بجنگیم، برای این که آنها سوپرپاور هستند، لنین می گوید امریکا آخرین مرحله از سرمایه داری است، اما می توانیم به امریکا دهنکجی کنیم؛ امریکا و... داروینیزم است همه را (طبق قانون بقای داروینیسم) می خورند.
در جایی دیگر ادامه می دهد :
این جنگِ پنهانکاری است، اینها (حاکمیت) خبر را به تو نمی دهند (مردم را از شرایط بی اطلاع نگه می دارند)، کارشان را می کنند، ادامه هم می دهند، به شما هم می گویند بیا رای خود را بده و برو. ما باید تماشاچی باشیم، شما نه مصدق داری، نه قوام [2] داری، آخوندها هم که روی دامن همه نشسته اند، با چین، با روسیه و...؛
غرب هم اینجا شکست خورده، به عقیده من بازارهای غرب و کپیتالیزم را دارند می گیرند. شما در همین موضوع فلسطین نگاه کن، جو بایدن خود را کنار کشیده و یهود پدر فلسطینی ها را داره در میاره، رقم شهدای فلسطین به سی هزار نفر رسیده، به نظر من مثل دوره هیتلر دارند نسل کشی می کنند، به هر حال ما تماشاچی شده ایم."
اما امروز، این پیرمرد، که به طرز عجیب و غریبی، در این سنین هنوز ذهن منسجمی دارد، بعد از فارغ شدن از فشارهای تبلیغاتی ناشی انتخابات 11 اسفند 1402، و رها شدن از فضای سنگین انتخاباتی، اسب سخن را این چنین به جولان در می آورد که :
"آن چیزی که اکنون در ایران خیلی به آن نیاز داریم، (شناخت) زندگی فردی، و شناخت طبقات اجتماعی، و تنازع آنهاست، شما فکر کن، رای بدهی و یا ندهی، تغییری نمی کند! ایران از سال 1907 به مناطق نفوذ [3] تقسیم شده است، روسیه و امپراتوری بریتانیا، ایران را به مناطق نفوذ خود تقسیم کردند، ایران همه جایش بدرد آنها نمی خورد، مناطق بدرد بخور را به عنوان مناطق تحت نفوذ، بین خود تقسیم کردند، نفت شمال را روس ها، و نفت جنوب را انگلیسی ها می خواهند، شما می خواهی رای بِده، یا می خواهی رای نَده!
اصلا این دمکراسی و انتخابات یعنی چه؟!
اکنون تب انتخابات تمام دنیا را گرفته، ایران انتخابات شده، امریکا می خواهند انتخابات کنند و...، این ها انتخابات نیست، انتصابات است، تو الان دنبال چی می خواهی بِدَوی؟!
می خواهی دنبال دمکراسی باشی؟!
دمکراسی یعنی چی؟!
مگه خود امریکا الان دمکراسی داره؟!
بریتانیا (به سیستم امریکا) می گوید: جو بایدن و ترامپ! شما به صحنه انتخابات بیایید، نیکی هیلی نیاید!
مصطفی!
تو خودت را سرگرم دمکراسی و رای نکن؛
الان مساله اصلی، شناخت طبقات اجتماعی و تنازع آنهاست،
یک چیزی هم به شما بگویم (خیالت را راحت کنم)،
اشرافیت روسیه بعد از سقوط کمونیسم، به صحنه برگشته است؛ شما خیال میکنی این اشرافیت (روسی) تو را (ایران را) رها خواهند کرد؟!
اینجاست که مارکس بدرد می خورد، تا به شناخت طبقات اجتماعی از طریق (تئوری علمی) آن اقدام کرد، طبقه کارگر روسیه صفر است، طبقه کارگر چین هم همینطور، ما که (در ایران) اصلا طبقه کارگر نداریم، مارکسیسم یک علم است، تا بفهمی که با کی باید مبارزه کنی.
الان طبقه اولیگارشی [4] روسیه است که حرف اول را می زند، دوره (خاص) لنین و استالین را (در روسیه) فراموش کن. مارکس در لندن سیب زمینی پخته خورده تا کپیتالیسم را بشناسد.
شبح کپیتالیسم روی سرته (روی سر ایرانه)، چه رای بدی چه رای ندی،
من هم که رای دادم، برای این بود که "چندر غاز" یارانه ام را قطع نکنند، پول دست روسیه، چین و آخوندها افتاده است. اینها کمک های عجیب و غریبی دارند به روسیه می کنند، تو کاری نکن، فقط تماشا کن؛ نباید وارد میدان مبارزه شد.
محمد مصدق توی خواب و خیال (استقلال و آزادی) بود، مگه اینها می گذارند انتخابات آزاد باشه، محمد رضا (پهلوی) مهره بود، هیچی نبود، تو فقط به این صحنه نگاه کن، صحنه، صحنه ی مبارزه نیست.
(دنیا، دنیای سرمایه داری است) سرمایه اگر داری، (این ساز را) بستان و بزن، جهودها سرمایه دارند، سی هزار فلسطینی را می کشند و کسی به آنها چیزی نمی گوید؛
مصطفی!
وقتی می بینی من اینطور ناامیدانه حرف می زنم، بدان که من هم در معادله این روز و این کشور مانده ام.
مصطفی!
مراقب خودت باش"
[1] - محمّد مصدّق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) مشهور به دکتر مصدق و ملقب به مصدقالسلطنه، سیاستمدار و حقوقدان ایرانی بود که از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بهعنوان سیاُمین نخستوزیر ایران خدمت کرد. او پیش از این نمایندهٔ چهار دوره مجلس شورای ملی بود. مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است که این مدرک را در سال ۱۲۹۳ از دانشگاه نوشاتل سوئیس دریافت نمود.[۷] مصدق در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، اگر چه از سلاطین قاجار ناامید بود[۸] با توجه به این که معتقد بود رضاخان با شاه شدن حکومتی بر مبنای دیکتاتوری و بازگشت به استبداد ایجاد میکند، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدان سرسخت او بود. در زمان حکومت رضاشاه، مصدق زندان رفت و مدتی را در تبعید گذراند. او سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست بریتانیا میدانست
[2] - احمد قوام (۸ دی ۱۲۵۶– ۲۸ تیر ۱۳۳۴) سیاستمدار ایرانی بود که در ایران قاجاری و پهلوی از ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۱ پنج بار به عنوان نخستوزیر ایران فعالیت کرد. قیام کلنل محمدتقی پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائله آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخستوزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوامالسلطنه یافت و محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد. القاب قدیمیتر او عبارتاند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه.ق)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه.ق)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه.ق). او برادر حسن وثوق بود. از جمله فعالیتهای مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود.
[3] - براساس این قرارداد:
- ایرانمیان روسها و بریتانیاییها تقسیم شد. بر این پایهبریتانیا پیشنهاد تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی به امپراتوری روسیه اعطا شد و منطقه جنوبی به امپراتوری بریتانیای کبیر. منطقه میانی باید به عنوان منطقه بیطرف کار میکرد. شمال ایران به اشغال روسها درآمد و پس از جنگ جهانی اول نیز بریتانیاییها با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود درآوردند.
- افغانستانبه عنوانمنطقه نفوذ بریتانیا به رسمیت شناخته میشد.
- نیروهای بریتانیا از تبت خارج میشدند وحاکمیتچین در این منطقه به رسمیت شناخته میشد.
[4] - گروهک سالاری یا اُلیگارشی حکومت گروه اندک، اصطلاحی است که اشارههای تحقیرآمیزی دارد؛ معنی آن این است که نهتنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران کوچک و فاسد است و در برابر توده مردم مسئول نیست؛ یا از جهات دیگر مورد بیزاری همگان است. اُلیگارشی ممکن است به حاکمیت عدهای اندک نهتنها در زمینهٔ حکومت کشور، بلکه به حکومت عدهای هم مسیر یا گروه کوچک در هر مجمع، خواه دینی، اتحادیه صنفی، یا هر مجمع دیگر اشاره داشته باشد. در مفهوم سیاسی، این اصطلاح از زمان افلاطون با مونارشی و دموکراسی تفاوت نمایان داشتهاست. اما اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی صورت فاسد شده آریستوکراسی (حکومت نخبگان) است، همانگونه که جبّاریّت صورت فاسد شده پادشاهی و حکومت توده بَلواگر صورت فاسد شده دموکراسی است.