پوپولیسم (عوامفریبی) متوهم و بیسوادی که دنیا را به صحنهی اعمال حیرت انگیز خود تبدیل کرده است، تا بلکه منافع و امنیت امریکا را هرچه بیشتر تامین کند، و رکورددار آن در تاریخ امریکا شود، در بهترین حالت دورنمای فاشیسمی (نژادپرستی) را در چشم جهانیان نشان میدهد، که پیروزی احتمالیاش، تنها هُورای برخی از هموطنان امریکاییاش را در پی خواهد داشت، که در میان غم و اندوه جهانی، شاد و سرزنده باشند، و ترامپ را نه رئیس جمهور، که شاه ترامپ (King Trump) بنامند. [1]
چرا که او میخواهد جیب هموطنان خود را به هر قیمتی پر کند، تا بهترین شراب را بنوشند، بهترین اتومبیل را سوار شوند، بهترین خوراک را بخورند، از قدرتمندترین پول جهان برخوردار باشند و...، تا فارغ از هر مانعی، هر زیبارویی (سرزمین، معدن، منافع و...)، به سوی سرزمین آرزوها (امریکا) سرازیر باشد، حتی اگر از خانه و سفره دیگران ربوده شود.
اما چنین پوپولیست بیشرم و حیایی چگونه به این پیروزی رسید، و کرسی ریاست بر قدرتمندترین دمکراسی جهان را از آن خود کرد؟! عوامل پیروزی پوپولیستها در جهان، بسیار مشابهند، وقتی امثال ج.ا.ایران فارغ از اینکه باراک حسین اوباما، یا جانشین خلف او جو بایدن، و یا دونالد ترامپ در کاخ سفید باشند، به هر شلیک کنندهی به سوی سربازان امریکایی لبخند میزند، چه آن شلیک کننده، آن داعش مسلکی باشد که شرح جنایات او در خاورمیانه و... جهان را به تیک عصبی و لرزه خشم میاندازد، و یا آن جنگجوی طالبانی که، در نبود سربازان امریکایی در افغانستان، یک ملت را به خاک سیاه خواهد نشاند، و این مردم مظلوم را در عدد دهها میلیونی، از خانه و کاشانه خود فراری، و وبال گردن دیگر کشورها خواهد نمود و...، و ما چنین نیروی طالبانی و... را که خود پر از استکبار فرعونی، و خالی از آدمیت است، جهادگری ضد استکباری دیده، اصیلش می پنداریم، و به او لبخند میزنیم، و از افغانستان تا یمن، از چنین نیرویی، محور مبارزه با غرب میسازیم و میخواهیم! فارغ از این که در صورت پیروزی چنین محوری، با چنین اندیشه و رفتاری، چه بر سر ملتهای منطقه خواهد آمد، اینها پوپولیسم را در امریکا و اروپا و... تقویت می کند.
وقتی برای ما شلیک به سمت اسراییل مهم و اصل و اساس میشود، حتی اگر این شلیک را نیرویی مثل گروه حماس کند، که به گروه اخوان المسلمین تعلق دارند و در صورت پیروزی چنین تفکری، ما و دنیای اسلام را، به دیکتاتوری عثمانی، عباسی، اموی و... مبتلا خواهد کرد، اما ما با نتایج کار خود کاری نداریم، چرا که میخواهیم به اصطلاح خود، به تکلیف عمل کنیم، و با نتایج آن هم کاری نخواهیم داشت، و از آنجا که تکلیف ما مبارزه با اسراییل تعیین شده است، و هر که در این راه مبارزه کند، با آن رزمنده حزب الله، تفاوتی نخواهد داشت، جهادگر، و کشتگانشان شهید خواهند بود! و همه را در «محور مقاومتِ» خود، جا میدهیم، فارغ از این که مارهایی باشند، که به اژدهایی تبدیل خواهند شد، و آدم و آدمیت را خواهند بلعید، چه بشار اسد جنایتکار باشد، یا هر جانی دیگری، با هر اندیشه و هدفِ ناپاکی، چرا که در اندیشه ما، هدف وسیله را توجیه میکند و این تنها هدفِ مبارزه با اسراییل است که مهم بوده، هرچند اگر ما را، حتی با جنایتکاران در یک ائتلاف قرار دهد! این همان انحرافی است که در جامعه مقابل ما، به بنیامین نتانیاهوی پوپولیستِ جنایتکار قدرت و تداوم میدهد، خانم کملا هریس (رقیب ترامپ) را به ورطه شکست میکشاند و امثال ترامپ را سکه روز، و منجی جامعه امریکا میکند و...
یکی از عوامل پیروزی دونالد ترامپ، بر کملا هریس، نتیجه آن تیرهای مسموم و مشکوکی بود که در هفت اکتبر 2023 از مسلسلهای حماس شلیک شد، و در قلب جبهه آزادیخواهان و کرامت جویان، اهل ارزش های انسانی در جهان نشست، و در نهایت جهان را دچار پوپولیسم دونالد ترامپ و... کرد، که به هیچ سازمان و ارزش آدمی و جهانی پایبند نیست. این گلولهها از جبهه ما به سوی صاحبان و مدعیان ارزشهای آدمی و جهانی شلیک شد، تا پوپولیسم امریکایی قدرت گیرد، و اکنون جهان و ما را به سمت ویرانی ببرد، تا پوپولیستها امریکایی آباد را تحویل دهند، و جهانی را مسموم به راستگرایی، نژادپرستیِ کور و آنارشیسم (درهم ریختگی) کنند.
ما در این آش شور، نخودهای بسیار انداختیم! و اکنون از اولینهاییم که باید این زهر هلاهلِ خود فراهم آورده را سر بشکیم. پوپولیسم برونداد خشنی از کنارگیری، واپس زدن، واپس راندن، سرکوب و تضعیف نیروهای اندیشورز جامعه (جهانی و ایران) است، که وقتی این تیره از آدمها، که ارکانِ پایه و اساس جامعهی انسانی پیشرو هستند، سردمداری و میدانداری خود را از دست میدهند، زمینه برای ظهور پوپولیستهای ویرانگر و عوام فریبِ متوهم و بیسواد مهیا شده، این آنانند که میداندار جامعه شده، و آن را به سمت درههای ویرانی و نابودی میبرند، چراکه خود را بیهوده در نقش قهرمانانِ منجی میبینند، در حالی که برای نجات جامعه، نه برنامه اصولی و درستی دارند، نه به قواعد جامعه و آدمیت وفادارند و...
و از اینجاست که ویرانی و فروریزی پایههای اصالت نیز آغاز میشود و پوپولیسم با خود آنارشیسم را به ارمغان خواهد آورد، که صحنه را برای شکستن تغار ماست فراهم میکند «تا جهان به کام کاسه لیسان شود»، آنارشیسمی که نه تنها به نجات جامعه منجر نمیشود، بلکه داشتههای کم و بیش آنرا نیز به باد خواهد داد. پوپولیستهای بیسواد، و بیمقدار برای رسیدن به اهداف پیشپا افتاده خود، نقش تازشگرانی را به عهده میگیرند که پیش از این در شرایطی توانستهاند، کاری بکنند، و چشمها را به خود متوجه سازند، بله تنها کاری بکنند که دیگران از انجامش ناتوان بودهاند، کاری بزرگ، با نتیجه صفر، بلکه زیر صفر، کاری که چنگیز کرد، تیمورلنگ کرد، اسکندر مقدونی کرد و...
کاری بزرگ و خارق العاده، اما بی ارزش، و خسارتبار، چرا که در پس کار بزرگ اینگونه آدمهای جهانگشا و متوهم، بشریت هیچ بدست نیاورد که هیچ، بسیاری از داشتههای اندکش را نیز از دست داد، تنها اَنبان غنایم عدهایی پر شد، مرزهایی جابجا شدند، بر کنیزان و بردگان افزوده شد، آزادگان و آزادی به گوشهها خزیده، و این فقر، فلاکت، هرج و مرج، مرگ و میر، ویرانی و... بود که به دنبال آن دامنگر صدمه دیدگان از میدانداری پوپولیستهایی چون آنان، نصیب جامعه جهانی شد. خاکستری که از تازش این پوپولیستها، بر صورت آدم و آدمیت نشست، هر تکاندن آن، زخمی نمایان کرد، که از آن چرکی بدبو و بیمارکننده برای قرنها بیرون زد.
کاریکاتوری از ژست ترامپ موقع امضای فرمان های حکومتی
و اینجا بخشیدن اوکراین به روسیه متجاوز
طرحهای دونالد ترامپ، که برای حل مسایل جهانی از جمله غزه، اوکراین و امریکا برملا شده است، عرق شرم را بر پیشانی طرفداران آن و آدمیت مینشاند، و آه از دل آزادمردان و زنانِ با وجدانِ بیدار بلند میکند. وقتیکه میبینند، فرمانده ملت مقاوم اوکراین، که در برابر حمله ددمنشانه پوتین مردانه ایستاد، و سه سال تمام، به همهی آنچه داشت و قرض کرد، مبارزه و مقاومت سرسختانهایی را هدایت و راهبری کرد، در حالیکه کمدینی ناچیز بیش نبود، که وارد سیاست شد، و در همان آغاز راه، با یورش یکی از بزرگترین ارتشهای مسلح دنیا مواجه شد، و باید در برابر بیرحمترین و خونخوارترینها میجنگید، اما چنین مرد بزرگی، اکنون در نزد دونالد ترامپِ پوپولیست، یک دیکتاتور نامیده میشود که از وظایف خود کوتاهی کرده است! توگویی در نزد سردمدار پوپولیسم جهانی، زلنسکی باید کشورش را به یک متجاوز بدنام و تمامیتخواه میبخشید، که نبخشیده است، و در مقابل پوتین که خود دیکتاتوری خونریز و زیادخواه است، نزد ترامپ در مقام قهرمان، بر صدر مینشیند و ارج میبیند!
کاش امریکای دونالد ترامپ، کناری مینشست، و در زخم اوکراین اصلا انگشت نمیکرد، تا اوکراینیها بگویند «ما را به خیر تو حاجتی نیست، شر مَرسان» تا دولت و مردم این کشورِ موردِ تجاوز، خود در درد خود میمردند، و چنین خنجری را از پشت در بدن خود نمیدیدند، ملتی که کشته دادند، ویرانیها تحمل کردند، تا وجب به وجب خاک خود را از متجاوزین روس پس گرفته، یا پاسداری نمایند، و برای سه سال، مقابل متجاوزی ایستادند که، میخواست سه روزه آنها را از صفحه روزگار پاک کند، همانگونه که صدام میخواست و بر ما کرد و نتوانست.
وقتی به طرح دونالد ترامپ، در مورد غزه میاندیشم که بی پروا، و خالی از شرم و آدمیت، و ارزشهای انسانی و جهانی، مردمی را که هزاران سال در غزه زیستهاند، و از آن در مقابل بسیاری از تهاجمات بیگانگان پاسداری کردهاند، به خصوص این نبرد آخر، که بعد از حرکت مشکوک حماسِ یحیی سنوار، آشیانهاشان، به باد نابخردی سنوارها، و بمبها و گلولهی صهیونیستها رفت، اما این مردم تشنگی، گرسنگی، محاصره، سرما، گرما، و از همه مهمتر، جنگی خسارتبار و پر از خون و خرابی و بیرحمی را یکسال و اندی پشت سر گذاشتند، و اکنون جناب ترامپ از راه نرسیده، طرح دهد که میلیونها فلسطینی این سرزمین را ترک کنند، و راه آوارگی در مصر و اردن در پیش گیرند، تا او از سرزمینی که برایش جان داده اند، و آنرا ترک نکردند، چیزی مثل ساحل پر زرق و برق میامی در امریکا بسازد!
این بی شرمی که در سخن چنین پوپولیستهای پرده دری چون ترامپ نهفته است، انسان را دچار حیرت میکند، که وقتی فاحشههای دنیای سیاست در پهنه قدرت قدم مینهند، چطور چشمها را فرو بسته، و یا نه، به قول آن بزرگمرد بصیرِ در حصر، به دوربینها ذل میزنند، و نامربوطترین حرفها را نشخوار میکنند، و حقوق آدمها (فردی و جمعی) را بدون اینکه از حرف خود خندهشان بگیرد، یا در پیشانیشان گرهی بیفتد، یا شرمی در خود احساس کنند، زیر پا میگذارند و...،
و اینچنین است که آدمیت و اخلاق، به مسلخ کسانی میرود که از آدمیت تنها شکل و تنه آن را دارند، در درون خود خالی از هرگونه آدمیت و اخلاق انسانی، وارد میدان شده، بیشرمانه به داشتههای دیگران چشم میدوزند، و میتازند، و به رغم ناچیز بودنشان، از آن سهم میخواهند، و آنرا از آن خود میدانند!
پوپولیستهای وطنی نیز از همین گونهاند، بیشرم و دریده، که دیگران را خس و خاشاک، گوساله و بزغاله و علف هرز میبینند، پدیدهایی که دهههاست که ما نیز دچارشان شدیم، آنان نیز کمی از ترامپ ندارند، ایرانیان، پیش از امریکا، دچارشان شدند، و پیش از آمدن ترامپ، آنان پایههای ایران و ایرانیت را سست و نابود کردند، این پوپولیسم وقتی قدرت گرفت، که دکان اندیشورزی ایرانیان به صورت فلهایی، به میدان تاخت و تاز امثال قاضی مرتضویها سپرده شد، تا کارگاه اندیشه، در رسانههای نوخاسته و امیدوار کننده ایران به عقلانیت و اندیشه و حاکمیت فرزانگان و اهل اندیشه را، به مسلخ نادانی و بیرحمی خود برده، و در عدد دهها رسانه، به شهادت رسیدند، تا اندیشهها را از بروز، و وارد شدن به میدانِ جامعه ممنوع و یا بی اثر کرده، تا اندیشه در سینههای اندیشمندان بماند و بپوسد و برای مردم و کشور خود، کارگشایی نکنند.
و این بود که پوپولیستهای بیسواد و پوسیده مغزی همچون احمدی نژادها، و پایداریچیها و... سکه روزِ میدان ایران و انقلاب شدند، و برای پاگیری آنان و اندیشهی منحرفشان، یک ایران و یک انقلابِ رهاییبخشِ بی نظیر را، به پای آنان قربانی کردند، تا در نبود شیران عرصه اندیشه، جامعه ما به دام خرافات، دوری از فرزانگی، عقل، کرامت، به دام بی عزت کنندگان افتد؛ ترویج دهندگانِ عوام فریبی و پوپولیسم فضایی باورنکردنی یافتند و...، و چشم صحنه سازان چنین آوردگاه خسارباری کور ماند، که با آمدن چنین اندیشههای پوسیدهایی، به میدانِ اندیشه و گفتمان کشور، این جامعه است که از خود تهی شده، ضرر آن را به زودی پرداخت خواهد کرد.
و برون داد این سرکوب بیرحمانهی اندیشه، با سلاحِ پوپولیسم، هاج و واج و به مسلخ بردن نسلهایی بود، که در جولان پوپولیسم و عوامفریبیِ آنان به شهادت رسیدند، و طعمه گرگهای هار شدند، و یا به دامن شراب، مواد افیونی و دود خزانیده شدند و...
عرفان مولانای بلخی، کیمیای سعادت غزالی توسی، فاشگویی و رسواسازی حافظ خوش سخن از کج فهمی و ریا و چاپلوسی، و فرزانگی سعدی شیراز، و تَجَدُد اقبال لاهوری، طنز مسعود سعد سلمان و... که به راحتی در کلاس درس اندیشمندانی چون عبدالکریم سروش، سید ابراهیم نبوی و... در دسترس جوانان دانشگاهی بود، از آنان دریغ شد، و این جامعه یله و رها، به دامن هزاران دکاندارِ بی محتوایی، تهی مغزی، پوچی، در مجلس مداحان، امیر تتلوها و... انداخته شدند.
دایره گرم موسیقی سنتی ایرانی که پر از عشق، عرفان، فرزانگی، راستین زیستی، حیا و شرافت، آدمیت و اخلاق بود، و در نای زنده یاد محمد رضا شجریان، شهرام ناظری، حسام الدین سراج، علیرضا قربانی و... تنین انداز است، به نفع امیر تتلوها، و مداحان پرگوی خرافه پراکن و... برهم زده شد، کنسرتهایشان توسط علم الهداهای مبسوط الید، ممنوع و حرام شد، چراکه پوپولیسم به لشکر دنبال کنندهی، جوانان از درون تهی شدهایی نیاز داشت، تا در مقابل اندیشه و اندیشورزان قرار گیرد، و آنانرا به زیر انقیاد لشکر بی فکر و اندیشه خود درآورد، سنگر به سنگر پیش رفته، تا به زعم خود همچون ترامپهای پوپولیست، فتح الفتوح بیافریند! فارغ از این که در تهی مغزی پوپولیسم، فتحی نخواهد بود، ویرانی است و خسارت.
و برایش مهم نبود که در مکتب چنین پوپولیسمی امثال سعید جلیلی را پرورش دهند و بال و پر دهند، که در یک فقره از عملکرد او، پرونده رسوای کرسنت وجود دارد، که در خیانت او به کشور و منافع آن، میلیاردها دلار خسارت نهفته است، و کشور را به مضحکه عام و خاص در جهان تبدیل کرده، و میکند، و خساراتی جبران ناپذیر به حیثیت کشور وارد میسازد. و این مرد ممهور به مهر و تسبیح، اگر کمی وجدان داشت، به سان سیاستمداران باغیرتِ بیخدایِ کرهایی، ژاپنی و... که وجدانِ انسانی و آدمیت، هنوز در رگهای قلب آنان یخ نزده است، و در درون آزارشان میدهد، تپانچهایی بر شقیقه خود مینهاد، و تنها برای همین یک خسارت، از خیل خسارتهایش، از نگاه شماتت آمیز مردم، و یا از فشار وجدان بیدارِ خود، با شلیکی به زندگی خود، خاتمه میداد، اما دریدگی و بی شرمی در ذات پوپولیسم جای دارد، و وجدانی باقی نمیگذارد که شرمی به جا بماند.
این است که، پوپولیسم ایرانی، پیش از این که کاروان پوپولیسمِ جهانی ترامپ از راه در رسد، و بلای جان ایران شود، ایران را به شهادت رساند، یا ایران و انقلاب را در پایش به شهادت رساندند، و بعد از آن است که اکنون در دام عموسام، و بیشرمی پوپولیستهای حرفهایی چون او، بدون اندیشه، اندیشمند و اندیشورزی در صحنه، خلع سلاح رها شدهایم، پوپولیسمی که اصلاح، اصلاحجویان، و اندیشه اصلاحات و اهل بصیرت آنرا، به بن بست رساند، و پرورش دهندگان آن پوپولیسم خطرناک، امروز کِشتههای شوم خود را، در مقابل چشم خود دارند، و نتایج آن کاشت و داشت را، برداشت میکنند.
مردمی که پایههای آنان از زمین اندیشه داخلی کنده شد، امروز در خارج از مرزها کورسوهای امید به گذر از شرایط خطرناک موجود را میجویند! و در این راه معلوم نیست، کدام فانوس به دستی، خود را کشتی نجات نشان خواهد داد، و به کدام گردباد خواهد برد، و از این پیچ خطرناک، ایرانیان با کدام راهبر، عبور خواهند کرد، که در پس آن، آقایی از آن مردم باشد، نه از آنِ چابکسواران پوپولیستِ فرصت طلبی که در این پیچها، دار و ندار مردم را میربایند، و بر دوش آنان سوار شده، منافع خود را میجویند، و آتش را روی کماچِ قدرت خود میخواهند.
آنانکه ایران را گرفتار پوپولیسم کردند، اکنون با بنایی که بر عوام فریبی ساخته و فراهم کردهاند، چطور میخواهند به جنگ پوپولیسمِ جهانی ترامپ بروند، که از اخلاق، آدمیت، قانون، معیار و هرگونه ارزشهای انسانی (چون خود آنان)، تهیست؟! و در عین حال مجهز به پول، اسلحه و رسانه است. در این وانفسای آنارشیسم و درهم ریختگی داخلی و جهانی، ناشی از رفتار و اندیشه پوپولیسم ایرانی و امریکایی، که هر بازیگری در جهان تنها در فکر بقای خود خواهد بود، ما به کدام برگ برندهی قدرتمند داخلی و جهانی پناه خواهیم برد؟! حال آنکه هر آنچه داشتیم، از سرمایههای دینی، ملی و انقلابی را، بر کابین پوپولیسم وطنی، و جا اندازی آنان در مراکز قدرت، صرف کرده و باختیم، همه را در مقابل آنان قربانی کردیم.
ایران و انقلاب رهایی بخش آن، پیش از این که طعمه پوپولیسم ترامپ شود، به پای پوپولیسم پوچ و تهی وطنی قربانی و سر بریده شد.
[1] - 2 اسفند ۱۴۰۳ - ۲۰ فوریه ۲۰۲۵) پس از آن که دونالد ترامپ عصر چهارشنبه در شبکه اجتماعی خود - تروث سوشال - از دستورش برای حذف طرح ترافیک در محدوده مرکزی نیویورک خبر داد، در انتهای جمله خود نوشت: «خدا پادشاه را حفظ کند» ، واکنشها، چهارشنبه شب با انتشار پوستری از سوی کاخسفید در حساب رسمی آن در اینستاگرام تشدید هم شد. در این پوستر آقای ترامپ روی جلد مجله تایم دیده میشود در حالی که تاج پادشاهی بر سر دارد و لبخند میزند و کنار آن هم جمله «خداوند پادشاه را حفظ کند» درج شده است. مجله سیاسی پولتیکو خیلی زود در یادداشتی به این پوستر و جمله آقای ترامپ واکنش نشان داد و غروب چهارشنبه نوشت: «پرزیدنت ترامپ همزمان با ادامه تلاش جدی برای تغییر نظام حکومتداری در آمریکا و تطبیق آن با آنچه در ذهن خود دارد، به طرز فزایندهای علاقه وافر خود به سلطنت را نشان میدهد».
پیشگفتار برگرداننده (تارنمای یادداشت های بی مخاطب) :
چشمهای نگرانی که به برونداد انتخابات امریکا خیره شده بودند، بالاخره با نتایج آن روبرو شدند، و آقای دونالد ترامپ از صندقهای رایِ حاصل از دمکراسی به نسبت قدرتمند امریکا، در یک هماوردی نزدیک، پیروز بیرون جهید، همچون غول چراغی که، میتواند ویرانگر، و یا سازنده باشد، خود را نمایاند، سازندگی و یا ویرانگریاش نیز بسته به شیوه رویارویی با این غول بیرون جهیده دارد، غولی که با آمدنش، لرزه بر اندام دوست، دشمن و بیطرف انداخته، و می اندازد، و همه از خود خواهند پرسید که چه خواهد شد؟
ترامپ را آدمی هنجارشکن، کمتر پیش بینی شونده، و بیشتر عملگرا میدانم، البته اهل بده و بستان، که این ویژگی آخرش، از خوبیهای اوست، چراکه در داد و ستد واقعگرایی و عملگرایی کارساز است، و سوداگران را اهل تصمیمهای سخت میکند، و همین باعث رشد و تحرک تجاری خواهد شد، و در مجموع بازار را از ایستاییهای خسته کننده ایی که در آن گرفتار آمده است، نجات خواهد داد، بر روح مردابی جهان، بادهای اکسیژنآور خواهد وزاند، هرچند نیزارهای خشکیده، در برخی از زمینهای در انزوا ماندهی این مرداب، در معرض خطر بیشتری قرار خواهند گرفت، و با جرقه ایی ممکن است که در آتشی بدون کنترل قرار گیرند و دوام و بقایشان با خطری جدی مواجه شود.
از جملهی چالشهایی که در داد و ستد با چنین بازیگرانی هست اینکه، بازی در زمین آنان، بسیار سخت و هراسانگیز است، چرا که کارتهایی را روی میز خواهند گذاشت، که وسوسه بُرد آن، هر بازیگری را به تصمیمهای سخت وا خواهد داشت، و به جوشش خواهد انداخت، دشمنیها را گاه به دوستی، و دوستیها را گاه به دشمنیهای مایوس کننده و خسارتبار تبدیل میکند، و شکست و پیروزی در این بازی، بروندایهایی باورنکردنی را در پی خواهند داشت.
خروج در میانهی بازی، با چنین اهلِ قماری، نتایجی بسیار هولانگیزتر از ادامه بازی، در پی خواهد داشت، و خروج یکطرفه، به باختی بزرگتر، از باختِ در زمین بازیگری خواهد انجامید. همه (دوست، دشمن، بیطرف) مجبور به بازی در زمینِ چنین بازیگرانیاند، و تا رسیدن به نتیجه و دریافت نتایج آن، باید ادامه داد، و میتوان گفت آینده دهشتبار است، چه بردی بزرگ، یا باختی بزرگ در انتظارت باشد. اما این خود فرصتی برای ملتهایی خواهد بود، که دارای رهبرانی دست به عصا هستند، که از توانایی اتخاذ تصمیمهای بزرگ ناتوانند، و ملتهای زیر دست خود را در گردابِ محافظهکاریهایِ سرگردان کننده و دراز خود گرفتار کردهاند، و ترس و هراس از تغییر و تحول، ملتهای آنان را گرفتارِ عدم تحرک و مرگ تدریجی میکند.
ترامپ یک کار دیگری هم کرد، که درد ایرانیان را تازه کرد، ایرانیانی که سهم بزرگی از دریای قزوین را، پیش از این به روسیه زیادهخواه و متجاوز باختند، در جنوب و در حوزه "دریای پارس" نیز با همسایگانی رودرو هستند که، از ضعف و انزوای ایران در پهنه بین الملل، در بیش از چهاردهه گذشته سود جستند، و تلاش دارند تا نام دریای پارس را به خلیج ع-ر-ب-ی تغییر دهند. ترامپ درست چنین بلایی را بر سر کشور مکزیک آورد، و طی حکم حکومتی، و البته عوام فریبانه، "خلیج مکزیک" را به "خلیج امریکا" تغییر نام داد، حرکتی سیاسی، که دشمنی را در دل مکزیکیها کاشت و میکارد، و دیگرانی خواهند آمد و از این کاشته او، محصول دشمنی با امریکا درو خواهند کرد، و ترامپ با این حرکت، ایرانیان را با مکزیکیها همدرد کرد، و ایران و مکزیک، زین پس بر درد مشترکی در دنیای بیرحمِ و متکی بر قدرت مالی، خواهند نالید.
ترامپ قاعدتا یکی راستگرای محافظه کار است، اما بر خلاف راستگرایان معمولِ دنیا، که وحشت حضورشان در قدرت، از بندهای بردگی است که با آمدنشان، بر پای آدمها محکم میشود، تا در یک توقف ملالآور آدم را گرفتار تفکر واپسگرای خود نمایند، و زنجیرهای ایستایی را بر دست و پای او محکم کنند، اما دنیا با آمدن ترامپ کاملا اینگونه هست و البته نیست! و گاه نسیمهای تغییر بعکس، حرکت و توسعه در جهان نیز با آمدن او نوید وزیدن دادهاند، تو گویی دنیا در یک شرایط محافظهکاری گرفتار شده بود، که با آمدنِ ترامپِ راستگرا، تحرک و پویایی را به پهنه زندگی آدمیان تزریق خواهد کرد.
در میان کارهای ناشایست او، زیادهخواهی ترامپ، برای اعلام جزیره گرینلند، به عنوان بخشی از خاک امریکاست، که برای اروپای زخم خورده و مورد تجاوز قرار گرفته از سمت خاوران، گازانبر تجاوز از سمت باختر را نیز به شرایط درام اروپاییان افزود. تا زین پس علاوه بر تیغ زدن در برابر تجاوز آشکار روسیه به اوکراین، از سمت خاوران، از چشمهای هوسناک حرامیان امریکایی نیز، که به مرزهای باختریاش در دانمارک، چشم طمع دارند نیز، نگران باشد.
تمام این صحنهایی که ترامپ در بازی اروپایی خود به جریان انداخته است، چشم جهانیان را نگران کرده است، چرا که تا به حال دگراندیشانی که از ظلم در کشورهای جهان سومی خود، جان به لب میشدند، سرزمینهای آزادی را در اروپا مییافتند تا در آن پناه برند، زنده بمانند و به کُنشگری ادامه دهند، اما اکنون آزادیخواهان و تحولخواهان جهانی، پهنه پناهگاهی خود را تنگتر خواهند دید، و با اروپایی چنین گرفتار در گازانبر روسی – امریکایی مواجه خواهند دید، که دیگر نمیتواند، پذیرای دیگران باشد که زندگی و آزادی خود را، در مهاجرت می جویند.
البته این نیز خود شاید خیری را در پی داشته باشد، که آزادیخواهان و تحولخواهان در سرزمینهای خود بمانند و بار مخاطره و رنج را با مردمان خود، در کشورهای خود به دوش کشند، و تغییر را به ناچار در سختی کار در وطنِ خود دنبال و حاصل کنند.
با این همه، هنوز بسیار زود است که برونداد آمدن دونالد ترامپ را پیروزی یا شکست برای آدمیان تعبیر کرد، باید دید که در پهنه رفتار و نتایج چگونه خواهد بود.
نوشتاری که می آید، نگاه یک متفکر هندی، به پیروزی دونالد ترامپ، شخصیت او، جامعه امریکایی و... است، و در آخر نیز به مقاسیه دونالد ترامپ با نارندرا مودی که او خود یک راستگرای هندوست، و در بالاترین کرسی حاکمیت هند قرار گرفته، پرداخته است.
ساخت حس تصویری از مردی که میخواهد امریکایی شکوهمند بسازد [1]
اول فوریه 2025 (13 بهمن 1403)
برای کسانی که با تاریخ امریکا آشنا هستند، ترامپ نماینده هسته مرکزی ساختار شخصیت آدم امریکایی برتریجو است.
تصویری از دونالد ترامپ که در یک قطعه تبلیغاتی
که در توئیتر او (@realDonaldTrump) منتشر شد
اجازه دهید نوشتار خود را با نتیجهگیری آن آغاز کنم. در شعارهای دونالد ترامپ مانند «اول آمریکا» [3] یا بیایم «آمریکا را دوباره باشکوه بسازیم» [4] بدون در نظر گرفتن شمار بالای کاربردش، چیز جدیدی وجود ندارد. هر خوانشی از تاریخ آمریکا از زمان جنگ جهانی اول (1914-1919)، زمانی که آمریکا برای اولین بار خود را از یک ملت بدهکار [5] به یک کشور اعتباردهنده[6] تبدیل کرد، نشان میدهد تمام روسای جمهور آمریکا از آن زمان تاکنون، از این اهداف حمایت، و آنرا دنبال کردهاند. گستاخی ترامپ فقط نشان دهنده بروز آن در زمانی است که ما در آن زندگی میکنیم.
به تغییرات الگوی جمعآوری، انتشار و بهرهبرداری از اخبار ما در این عصر نگاه کنید. همه چیز باید سریع، مستقیم و اغلب ترسناک باشد. در غیر این صورت چه کسی میتوانست چند سال پیش تصور کند که چنین مفاهیمی مانند «اخبار جعلی» یا «پسا حقیقت» این همه پولسازی کنند؟ اگر تحلیلگران سیاسی دونالد ترامپ را فاقد هیجانانگیزی میشمارند، به این دلیل است که او به طرز وقیحانهای شفاف است. او جای کمی برای شکوفایی نبوغ تفسیری اهل تحلیل باقی میگذارد. ترامپ هم در سخنرانیهای مبارزات انتخاباتیاش و هم بعداً در سخنرانی مراسم تحلیفش، تمام چارچوب سیاستهای خود را برای چهار سال آینده، از جمله چارچوبهایی را که اکثر روسای جمهور دیگر، فرصت بیان آن را برای فرصت مناسب حفظ میکنند، آشکار کرد. وقتیکه ترامپ بدون هیچگونه احساس شرمندگی، آقای ایلان ریو ماسک، مدیرعامل شرکت تسلا موتور، جوان چند میلیاردر خود را به عنوان حامی مالی کمپین انتخاباتی و مشاور اقتصادیاش معرفی کرد، این پیام برای رهبران جهان روشن بود که ترامپ چه تصمیمی دارد.
امریکائیسم [7]
بنابراین برای کسانی که با تاریخ امریکا آشنایند، ترامپ نماینده هسته مرکزی ساختار شخصیت آدم امریکایی برتریجو است. که با توسعه طلبی سرزمینی، آقایی سفیدها و اظهار قدرت وقیحانه برای حفظ احساس آمریکایی "برترین" [8] بودن، شناخته میشود. این اختصاص به سرمایهداری آمریکا دارد که ریشه در خواستهی گسترش آمریکا به سمت غرب دارد، که شاخهای از آن به اصطلاح «آمریکائیسم» نامیده میشود. اما ترامپ یک گام فراتر رفت. او با احترامی که به حزب محافظهکار مسیحی خود دارد، مخالف سقط جنین، حقوق دگرباشان جنسی و غیره است. تصمیم او برای توقف سیستم دریافت شهروندی از طریق تولد در خاک امریکا، ممکن است بعنوان بخشی از این بسته شخصیتی او تلقی شود.
در راستای اینکه این نوشتار آموزنده شود، نگاه به دومین دوره ریاستجمهوری استفان گروئر کلیولند (1893-1897) [9] ممکن است آموزنده باشد، به این دلیل ساده که او تنها رئیسجمهور دیگر قبل از ترامپ است که دو بار رئیسجمهور شدن با فاصلهای از ترامپ را داشت. چهار سال در این بین، مانند ترامپ که در سال 2016 رای را به دست آورد، در 2020 آن را از دست داد، و سپس دوباره در سال 2024 پیروز شد، کلیولند نیز رای 1884 را برد، آن را در سال 1888 از دست داد و سپس در سال 1892 آن را دوباره بدست آورد. و برنده شد.
کلیولند و ترامپ هر دو بودجه هنگفتی از شرکت هایبزرگ دریافت داشتند. اگر کلیولند از حمایت بانکداران و دامداران درجه یک برخوردار بود، ترامپ از ماسک و دیگران حمایت میگیرد. همچنین، برای تقویت پایگاه تودهای خود، کلیولند خود را با آرمان ملیگرایان کوبایی در برابر ارباب استعمارگرشان اسپانیا معرفی کرده بود (این امر در نهایت به جنگ اسپانیا و آمریکا در سال 1898 منجر شد که به حکومت استعماری اسپانیا در قاره آمریکا پایان داد). ترامپ نیز با درخواست برای الحاق کانادا به ایالات متحده آمریکا به عنوان پنجاه و یکمین ایالت آن، با درخواست کنترل کانال پاناما، و با اعلام اینکه گرینلند خودگردان را از پادشاهی دانمارک خریداری خواهد کرد، تلاش کرد به ناسیونالیسم آمریکایی دامن بزند.
جنگ و کمونیسم
در فضای محدود این نوشتار نمیتوان کل تاریخ آمریکا را فشرده و بیان کرد. اما با رجوع به برخی از نقاط عطف در تاریخ آمریکا میتوان نشان داد که آمریکا هر زمان که تهدیدی برای برترین بودن خود در جهان احساس کرده است، هیچ مانعی برای برداشتن هیچ قدمی اعم از اخلاقی یا غیراخلاقی در برابر خود ندیده است. بنابراین، آمریکا برای حفاظت از منافع شرکتی خود، همه چیز را زیر سپهر آسمان و در زیر نور خورشید انجام خواهد داد. برای آن، حتی اگر تعهدش به دموکراسی در داخل یا خارج از کشور به خطر بیفتد، می گوید، بگذارید اینطور باشد. اولین نشانه آن را در طول جنگ جهانی اول، قبلاً به آن اشاره کردیم، مشهود بود. هنگامی که جنگ جهانی اول در میانه خود بود، انقلاب بلشویکی در روسیه در سال 1917 رخ داد. این انقلاب طبقه حاکم آمریکا را به لرزه درآورد. معروف به "ترس سرخ"، این اولین بیان ترس در سطح سیاسی بود که به آمریکاییها در کل گفت که آمریکاییگرایی آنها در خطر یک ویروس بیگانه به نام کمونیسم است. خروج روسیه بلشویکی از جنگ نیز، نگرانی آمریکا را کاهش نداد، زیرا هر چه باشد ترس ایالات متحده سرزمینی نبود، بلکه ایدئولوژیک بود. دو گروه از ارتش ایالات متحده متشکل از 12000 نفر به عنوان بخشی از مداخله متفقین در روسیه، به روسیه اعزام شدند. آنها حتی پس از پایان جنگ در سال 1919 هم در آنجا ماندند. وزارت امور خارجه به کنگره گفت: «همه این عملیات برای خنثی کردن اثرات انقلاب بلشویکی در روسیه بود.»
بعدها، استقرار یک رژیم کمونیستی در چین در سال 1949، آمریکایی ها را بسیار بیشتر ترساند، زیرا در آن زمان جنگ سرد داغ شده بود. به زودی به مک کارتیسم [10] معروف شد که تا به امروز سیاهترین فصلِ تاریخ دموکراسی آمریکا محسوب میشود. یک حکومت وحشت واقعی حاکم شد که در آن هر آمریکایی که حتی به طور مبهم این جنون ضد کمونیستی را زیر سوال میبرد، به عنوان ضد آمریکایی و در نتیجه خائن شناخته می شد (آیا در هند امروزی چنین زنگ خطر کوچکی در ذهن شما به صدا در می آید؟). [11]
مدتها پس از فرونشست گرد و خاک مک کارتیسم، لوئیس جی. هال [12] ، نویسنده برجسته و عضو سابق ستاد برنامهریزی سیاست وزارت امور خارجه، در مجله نیویورک تایمز در 6 ژوئن 1971 نوشت: «در میان ما کسانی بودند که میدانستند شرایط تاریخی، جغرافیایی و راهبردی در درازمدت چیزی جز درگیری بین مائو و مسکو ایجاد نخواهد کرد. آنها مرعوب سکوت هراس انگیز زمان شدند، یا اگر میخواستند بنا به حرفه خود، نظرشان را به زبان بیاورند، شهرتشان با اتهام خیانت از بین میرفت.» تنها 20 سال پس از مک کارتیسم بود، که رئیس جمهور ریچارد نیکسون، در سال 1972 در پکن، در حال دست دادن با مائوتسه تونگ (رهبر چین) بود.
اول امریکا
از آن زمان تاکنون، سیاست آمریکا از این سو به سر دیگر تغییر جهت داده است، اگرچه ارزشهای پایهایی نظام سرمایهداری آن، در جنگ ویتنام، تراژدی یازده سپتامبر، جنگهای غرب آسیا و غیره درگیر شد، اما باقی مانده است. با نظرداشتی به شیوه مدیریت آمریکا بر این بحرانها، ترامپ چندان هم استثنایی به نظر نمیرسد. «اول آمریکا» به طور گسترده نوشته شد، که در هسته آن تفکر دو حزبی (دموکرات-جمهوریخواه) سفیدپوست آمریکایی است. تفاوت اندگی داشت و فرقی نمیکرد که حکومت حزب جمهوریخواه باشد یا دموکرات یا رئیسجمهوری غیرسفیدپوست مانند باراک اوباما.
ترامپ این موضوع را به عنوان یک موضوع برجسته مطرح کرد که هجوم کنترل نشده لاتین تبارها و سرخپوستان، نه تنها بازارهای شغلی آمریکا را شکار میکند، بلکه آنها برتری نخبگان سنتی این کشور را نیز به چالش میکشند که مظهر تسلط پروتستان آنگلوساکسون سفید (WASP) [13] آن است. بدون اینکه به صراحت گفته شود، این پیام به بخش بزرگی از سفیدپوستان آمریکایی فرستاده شد که آنها نباید روندهای اخیر را نادیده بگیرند، زمانی که در یک دهه، یک مرد سیاهپوست رئیس جمهور شد (باراک اوباما)، و یک زن نیمه سیاه - نیمه هندی (کملا هریس) حتی جرأت کرده بود که ریاست جمهوری را به دست آورد. به این منظور است که در مورد تهدیدات ترامپ مبنی بر توقف سیستم کسب شهروندی توسط تولد در خاک آمریکا، محدود کردن تعداد فزاینده مهاجران غیرمجاز از برخی کشورهای آمریکای جنوبی و هند سخنی بگوییم.
بدون این که به نظر ناهنجار به نظر برسد، باید توجه داشت که دو رهبر برجسته هند، یعنی نخست وزیر نارندرا مودی و وزیر کشور، آمیت شاه، که علیه مهاجرت غیرمجاز بنگلادشیها به هند (هیچ اطلاعاتی در مورد تعداد آنها در دسترس نیست) بیشتر ساکتند. هرگز نگرانی خود را نسبت به ارسال راکتهای سازمان یافتهی پر از مهاجرین، که در ایالت خود آنها در گجرات شکوفا میشوند، تا هندیها (بیشتر گجراتیها) را از طریق کلاهبرداری به آمریکا قاچاق کنند، ابراز نکردهاند. پیش از این خواستگاه این راکتها ایالت پنجاب هند بود. ایالتی که میتواند فیلم "دانکی" (2023) [14] با بازی شاهرخ خان (هنرپیشه مشهور) را تولید کند، نمیتواند نسبت به این تجارت غیرقانونی پر رونق خود را نادان نشان دهد.
در ارتباط با روادید H-1B که به ظاهر برای بسیاری از هندیهایی که در آمریکا تحصیل و کار میکنند ناراحتکنندهتر است، میتوان تصور کرد که گرد و غبار آن در زمان مناسب فرو نشیند، زیرا نوع مشاغل این هندیها، بهویژه در پهنه علم، فنآوری مهندسی و ریاضیات (STEM) آنهایی نیستند که فرصتهای شغلی جویندگان کار آمریکایی را، که ترامپ خوب از آن آگاه است، تهدید کنند. راه حل این موضوع، دیپلماسی سرد دوجانبه است، نه دیپلماسی شخصی و بیش از حد تبلیغاتی در اجلاس سران. این در حالی است که در سطوح عمومی استدلال میشود که آمریکا کشوری از آن مهاجران است و از این رو تجارت درهای خود را به روی تازه واردان نمیبندد.
در پایان میتوان اعتراف کرد که در حین نوشتن این نوشتار، افکار من اغلب توسط نارندرا مودی منحرف میشد. جدا از شعار «اینبار، دولت ترامپ» [15] و «سلام مودی» [16] او که هرگز طبق هنجارهای بین المللی نباید اتفاق میافتاد، شباهتهای عجیب و غریب زیادی بین این دو رهبر وجود دارد. شعار «بیاییم امریکا را دوباره با شکوه بسازیم» (MAGA) آقای ترامپ و شعار «کشف هند جدید» [17] و یا «اکسیر عصر هند جدید» سر داده شده توسط دولت مودی کاملاً یکسان هستند. همچنین، همانطور که ظهور مودی منجر به دو قطبی شدن اجتماعی و سیاسی در هند شد، ظهور ترامپ نیز منجر به شکافهای مشابهی در جامعه آمریکا شد که حمله به ساختمان کنگره در 6 ژانویه 2021 به وضوح نشان داد. بنابراین، جای تعجب نیست که ترامپ به یکی از عزیزان جناح راست هند (BJP و RSS و...) تبدیل شود. حتی برخی از هندی ها آیین برپایی آتش مقدس را برای پیروزی ترامپ برپا کردند و برای پیروزیاش دعا کنند.
با کمال مهربانی، به زبان ساده تر باید گفت که، نارندرا مودی برای مراسم تحلیف ترامپ دعوت نشد. اگر این اتفاق میافتاد، رسانههای هندی دیوانه میشدند که در مورد جشن مودی-ترامپ بیش از حد گزارشهای اغراق آمیز بدهند. اما آنچه واقعاً مورد نیاز است، یک رابطه سودمند دوجانبه هند و ایالات متحده، بدون بازی نمایشی است.
-
کاریکاتور نشریه امریکایی در واکنش به درخواست ترامپ برای پیوستن گرینلند به امریکا و واکنش اروپاییان کاریکاتور نشریه امریکایی در واکنش به درخواست ترامپ برای پیوستن گرینلند به امریکا و واکنش اروپاییان
-
-
شوخی با بخشی از قسمنامه ترامپ در تحلیف، که می گوید «خدا به تو کمک کند»، و کاریکاتوریست میگوید «خدا به ما کمک کند شوخی با بخشی از قسمنامه ترامپ در تحلیف، که می گوید «خدا به تو کمک کند»، و کاریکاتوریست میگوید «خدا به ما کمک کند
-
دونالد ترامپ به سان یک فوک دریایی در روی یخ های گرینلند در واکنش به درخواست پیوستن آن به خاک امریکا توسط او دونالد ترامپ به سان یک فوک دریایی در روی یخ های گرینلند در واکنش به درخواست پیوستن آن به خاک امریکا توسط او
-
واکنش کاریکاتوریست امریکایی به تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج اریکا که دره ایی از عدم اعتماد ساخته است واکنش کاریکاتوریست امریکایی به تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج اریکا که دره ایی از عدم اعتماد ساخته است
-
فرت، فرت، فرت های دونالد ترامپ برای حمله به پاناما، پیوستن گرینلند به امریکا، و الحاق کانادا به خاک امریکا فرت، فرت، فرت های دونالد ترامپ برای حمله به پاناما، پیوستن گرینلند به امریکا، و الحاق کانادا به خاک امریکا
-
تصویری برگرفته از یک تبلیغات انتخاباتی دونالد ترامپ تصویری برگرفته از یک تبلیغات انتخاباتی دونالد ترامپ
-
https://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%D8%AF%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%AF%20%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%BE.html#sigProIdfde7aa60aa
[1] - نوشتاری با عنوان Making Sense of the MAGA Man منتشر شده در https://thewire.in/world/donald-trump-america-maga
[2] - Partha S. Ghosh استاد بازنشسته دپارتمان مطالعات جنوب آسیا در دانشگاه جواهر لعل نهرو JNU دهلی است.
[3] - America First شعار انتخاباتی ترامپ
[4] - Make America Great Again (MAGA) شعار دیگر انتخاباتی ترامپ
[5] - Debtor
[6] - Creditor
[7] - Americanism
[8] - Numero Uno این یک اصطلاح اسپانیایی است که در انگلیسی هم استفاده میشود بمعنای: درجه یک یا همان number one (نامبروان) خودمان است.
[9] - Stephen Grover Cleveland
[10] - McCarthyism دوره ایی از اختناق در امریکا
[11] - که در هند نیز با روی کار آمدن هندوئیسم افراطی، و راستگرایان معتقد به فلسفه هندوتوا (Indianism یا همان هندئیسم) وابسته به BJP و گروه مادر آنها یعنی RSS که هرگونه مخالفت با خود و اندیشه خود را، مخالفت با ملیت هندی و هند تعبیر و تفسیر میکنند و لایق مجازات بایسته میدانند.
[12] - Louis J. Halle
[13] - White Anglo-Saxon Protestant
[14] - Dunki
[15] - امتیاز انتخاباتی که در سال 2016 نارندرا مودی در سفر به امریکا به دوتالد ترامپ داد و در جمع 50 هزار نفری هندیتبارهای مقیم امریکا در یک نشست مشترک، این شعار را دادند که «اینبار نوبت دولت ترامپ» است. "Abki baar Trump Sarkar"
[16] - « Howdy Modi»
[17] - شعار Amrit Kaal در هفتاد و پنجمین سالگرد استقلال هند، توسط نارندرا مودی نخست وزیر هند، و از رهبران حزب BJP بیان گردید.
امسال از معدود سال هایی است که به رغم اینکه سال سختی بود، خیلی ها در دنیا دوست ندارند که به پایان برسد، و دوام سال 2024 را آرزو می کنند، اما چه می شود کرد، آینده همواره نزدیک است و زود فرا خواهد رسید، فردا اولین روز آغاز سال 2025 میلادی است، اکثریت جهانیان این نقطه از گاهشمار میلاد مسیح را، بعنوان شروع سالِ جدیدِ کاری و زندگی، جشن می گیرند، پس سال نو به همه آنان مبارک باد.
2024 سالِ کشتار، جنایت و جنگ بود و هست، نزدیک به 50 هزار نفر تنها در فلسطین، زیر بمباران، گلوله و آوار سلاخی و نابود شدند، در اوکراین نیز روند سه ساله ی تجاوز، بمب، قتل و کشتارِ بیگناهان و مدافعان وطن ادامه داشته و دارد، 50 هزار نفر هم در ایران، تنها به علت آلودگی هوا کشته شدند، آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات جاده ایی نیز خود به اندازه کشتار یک جنگ تمام عیار، هر ساله ایرانیان بسیاری را به مسلخ مرگ و کام نابودی برد و می برد و... اما با همه این ها، تاثیر نتایج انتخابات امریکا بر جهان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت سیاه تری را برای جهان و ایران ترسیم، و در چشم انداز همه قرار می دهد.
اگرچه دنیا تشنه اصلاحات، تحول و تغییر است، اما این امر باز ملل زیادی را در معرض خطر و یا نابودی قرار داده و می دهد، برخی کشورهای زورمند نگرانند، برخی چون روسیه ی متجاوز، خوشحالند که یک فرد اهل معامله، و تجارت منش در امریکا روی کار خواهد آمد، و شاید بتوانند، در سایه معاملات او، مناطق اشغالی در خاک اوکراین مظلوم را، با یک معامله با ترامپ، تصاحب و در خاک خود تثبیت کنند، و به اهداف تجاوزکارانه خود از این طریق دست یابند، هم صلح، و هم سرزمین های جدیدی را به پاس تجاوز آشکارشان به ملت اوکراین بدست آورند!
چینی ها انتظار دارند تا در زمان رهبری ترامپ، اگرچه فرصت های تجاری خود را در دنیا از دست خواهند داد، اما این فرصت را بیابند که یک کشور، و ملت دیگر به نام تایوان، که واجد نظام دمکراسی و مردم سالاری و آزادی اند را، در نظام بسته سوسیالیستی خود بلعیده، و به آمار افراد و کشورهایی که زیر حاکمیت دیکتاتوری طبقاتیِ احزاب کمونیست در جهان قرار دارند، ملت و سرزمین تایوان را نیز اضافه کنند.
جنایتکارانی همچون نتانیاهو، ولادیمیر پوتین و حاکم دیکتاتور پیونگ یانگ و... برای خود گشایش حس می کنند، چرا که انتظار دارند روابط حسنه بین آنان، و رئیس جمهور جدید امریکا باعث شود، تا مزد جنایات، کشتار و دیکتاتوری خود را دریافت دارند، و از عواقب اقدامات خود بگریزند.
اما ایران ذیل حاکمیت دونالد ترامپ بر جهان، که اساس کار خود را بر سیاست «اول امریکا» قرار داده است، حتی ممکن است با خطر موجودیت نیز مواجه شود، از این رو دلسوزان به تمامیت ارضی ایران را، در هر گروهِ دوست و دشمن، به هوشیاری در این باره باید فرا خواند، که با همه تفاوت ها، در این امر، اشتراک داریم، که ایران باید حفظ شود. چنین شرایط در اثر اشتباهات پی در پی رخ داده است.
تصمیم سازان در تهران، از سال 2023 با حمایت همه جانبه و نابخردانه خود از عملیات مشکوک و احتمالا هدایت و برنامه ریزی شده یحیی سنوار در 7 اکتبر، که نام توفان الاقصی را به خود گرفت، گرفتار بازی عناصر خطرناک گروه بین المللی اخوان المسلمین شدند، که در گروه حماس هم حضور دارند؛ و شیفتگان دشمنی با غرب و اسراییل در تهران، که به هر قیمت و هر شرایطی در این راه تن می دهند، فراموش کردند که حماس را باید ذیل تحرکات دو کشور قطر و ترکیه هم دید، و تعریف حکیمانه ایی از تحرکات آن کرد، که اهدافی فراملی، منطقه ای و فرامنطقه ای در برنامه خود دارند، تا این که به موضوعی در ذیل آرمان فلسطین، حرکات آزادیبخش و... فکر کنند،
تصمیم سازان در تهران، چشم های خود را به این واقعیت تلخ بستند، و حماس را هم در محور موسوم به «مقاومت» خود تعریف کردند، و با این اشتباه بزرگ، خود و «محور مقاومت» را اسیر و قربانی طرح های مشکوک و هالیودی امثال یحیی سنوار کردند، و محورِ پول و قدرت نظامی اخوانی قطر و ترکیه، تنها با قربانی کردن مهره مهم خود، یعنی یحیی سنوار، و پرداخت هزینه ایی نسبتا ناچیز، تا کنون خسارات بسیار بزرگی را به رقیب ایرانی خود وارد کردند، و بازوهای قدرتمند ایران، یعنی حزب الله لبنان، و حاکمیت بشار اسد را در سوریه و لبنان نابود کرده، حاشیه نشینان باب المندب نیز اکنون در نوبت شکست و نابودی قرار دارند.
این بود که بلوک اخوانی آنکارا – دوحه، که پیش از این جنایتکارترین های اسلامیست ها، را در خلال توافقات کنفرانس دوحه، با هماهنگی امریکا در کابل حاکم کرده بودند، با فدا کردن مهره ایی به نام یحیی سنوار، محاصره ایران را کاملتر کرده، و در محاصره مبارزان خشن و بیرحم اسلامی خود، ذیل گروه های خطرناکی همچون طالبان، القاعده، داعش، تحریر الشام و... در افغانستان و سوریه قرار دادند، و ارتباطات پیوسته ایران را، با همپیمانان طبیعی و نیابتی اش، در غرب آسیا و آسیای میانه قطع کردند؛ دو کشوری که دستارپوشان القاعده و داعشی را اینک با کت و شلوار، بر ملت مظلوم سوریه، در دمشق مسلط و حاکم کرده اند.
کار خبیثانه ایی، که آینده مردمی که زیر دیکتاتوری بشار اسد له شده بودند را، در حالیکه حداقل از مزایای آزادی های زندگی در یک نظام سکولار برخوردار بودند را، در یک ابهام عمده و بزرگ گرفتار کردند، و احتمال دیکتاتوری دینی، که بسیار خطرناک تر از دیکتاتوری سکولار است، ممکن است انتظار مردم سوریه را هم، مثل افغانستان مظلوم بکشد، چرا که وقتی احمد الشرع (رهبر فاتحان دمشق) از تدوین قانون اساسی سوریه در سه سال آینده، و انتخابات در چهار سال دیگر سخن می گوید،
این ظن را ایجاد می کند، که گویا حاکمان جدید شام، در فضای آزادیخواهی و پیروزی بر دیکتاتوری اسد، و مقتضیات این دوره زمانی، حتی توان و جرات این را ندارند که نوع حاکمیت و شکل قوانینی که مد نظر دارند را اعلام کنند، لذا ابتدا می خواهند حاکمیت مخوف خود را طی سه سال آینده، مستقر و محکم کنند، و سپس، بعد از استقرار و هفت میخه کردن سلطه اسلامگرای خشن خود بر سوریه، نوع قانون و دولت مد نظر خود را اعلام نمایند، تا سوری ها، وقتی که قدرت تکان خوردن ندارند، با شکل دولت، و نوع قوانینی که انتظارشان را می کشد، مواجه شوند و...، چنین شکی در مورد حاکمان اسلامگرای تحریر الشام اکنون با شدت وجود دارد.
گذشته از شرایطی که در سوریه می بینیم، که نتیجه پروژه ایی جدید، ناشی از همآیی بین دوحه و آنکاراست، که عامل این همآییی نیز فشار نابخردانه سعودی های مغرور، بر دوحه بود، که قطر و انکارا را در کنار هم قرار داد، اما آنان پیش از پروژه سوریه نیز، پروژه دیگری را اجرا کرده بودند که همانا قرار دادن خشک مغزان تروریست طالبانی در حاکمیت بر کابل بود که متاسفانه از سوی تصمیم سازان در تهران، مصداق «انشاالله که بادمجان» است، تعبیر شد، و موش مرده طالبان را در خورشت خاورمیانه، بادمجان فرض کردند، و خود را به تغافل زدند و آنان را «جنبش اصیل منطقه» دیدند و اعلام کردند، و در خیال خود یک جبهه ضد غرب را از افغانستان تا یمن، ترسیم کردند،
اما روزی از تصورات خام خود خارج شدند که، این دو کشور شرایطی را برای شان تدارک دیدند و رقم زدند که اکنون آچمز شده، خود را در میان گاز انبر، جبهه عربی – پانترکیستی می بینند، که از شمال و جنوب، غرب و شرق، ایران را در محاصره خود قرار داده اند، جبهه ای که حتی تمامیت ارضی ایران را نیز تهدید می کند، چه رسد به منافع و یا سرمایه های ایران، که در صورت موفقیت کامل، احتمالا ما را به زمان صفویه باز خواهد گرداند، که گرفتار جنگ هایی همچون جنگ چالدران شویم، و با امپراتوری همچون عثمانی روبرو، که به نام اسلام، تمام آناتولی شرقی (مناطق کردی و..) و عراق را از ایران جدا کردند و...
این است که سیاست بیمارگونه و افراط گرایانه ی مبارزه با غرب، اسلامگرایی های افراطی و کور، چشم ها را در تهران کور کرد، تا نتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند، روندهای خطرناک را ببینند، و لذا به نجات اردوغان اسلامگرا از دست کودتاچیان ترکیه شتافتند، که از قضا کودتاچیان از علویان بودند، و دیکتاتوری او را برنمی تافتند، و ج.ا.ایران بیهوده به نجات کسی رفت، که در رویای ایجاد امپراتوری عثمانی، بر اساس زبان ترکی است، و در دشمنی با مناطق، قلمرو و منافع ایران، حتی حاضر است مهره ایی اساسی در جبهه خود، مثل یحیی سنوار، آرمان فلسطین و... را هم قربانی توسعه طلبی های پان ترکیستی، و مجد و عظمت خواهی های عثمانیستی خود کند.
در چنین شرایطی بود که سال گذشته، ایران تمامی و یا بسیاری از سرمایه گذاری های راهبردی خود، طی چند دهه گذشته در غرب آسیا را، میان گاز انبر دوحه – آنکار و تل آویو – واشنگتن از دست داد، و به باد رفته می بیند، و در حالی وارد سال 2025 می شود که همپیمانانش نابود شدند، و یا در حال نابودی اند، و از بد حادثه نیز، در آینده ی بسیار نزدیک، با دونالد ترامپی مواجه خواهد بود، که کاخ سفید را مرکز فرماندهی خود قرار داده، تا یا یک تحریم کمرشکن دیگر را بر ایرانیان تحمیل کند، و ایران را مجبور به تسلیم نماید، و یا با تحمیل یک جنگ تمام عیار، نابودی را برای ایران و جمهوری اسلامی رقم زند، و ایران را طعمه کفتارها و غارتگران منطقه ایی کند، که در زیاده خواهی های خود، شرمی از تجزیه ایران نیز نداشته و ندارند.
عملکرد نابخردانه چند دهه ی گذشته، شرایط را برای سر بریدن ایران فراهم کرده، و تهران در اثر رفتار خارج از حکمت و رواداری، خود را به سوژه تبلیغات منفی جهانی تبدیل کرد، و در اثر همنشینی و همسنگر شدن با روس های متجاوز، در کنار استعمار شرق، از ایرانِ آرمان طلب و آزادیخواه، یک چهره همراه و همداستان با استعمارگرانِ شرقِ جدید نشان داد، چرا که پا روی تمام موازین اخلاقی، انقلابی، انسانی و ایرانی خود گذاشت، و برای همراهی با روسیه متجاوز در اوکراین، حتی شعار مبنایی «نه شرقی، نه غربی» را فارغ از درستی و یا نادرستی آن، که ناشی از بی طرفی تاریخی ایران در بکش بکش های توسعه طلبانه و جنایتکارانه غرب و شرق بود را، به کناری نهاد، و در کنار متجاوز شرق، در سوریه و در اوکراین سوژه تبلیغات منفی جهانی، علیه تجاوز و استعمار شرق شد، اشتباهی که رضا خان میر پنج نیز، با در کنار آلمان قرار گرفتن مرتکب شد و نتایج آن را دیدیم.
و اکنون دست ج.ا.ایران تا آرنج در خون مبارزان، مدافعان و مردم در سوریه و اوکراین، به خون آلوده نشان داده می شود؛ به تبلیغات جهانی در این روزها توجه کنید، به رغم تمام تکذیب مکرر مقامات رسمی ج.ا.ایران، دنیا هر حمله تجاوزگرانه روسیه به اوکراین را با تصویری از فن آوری ایران به نمایش در می آورد، و از حضور موشکی و پهپادی ایران در این حملات تجاوزکارانه می گویند، و فروش و یا تبادل تسلیحاتی با روس ها، ایران را به رسواترین شریک تجاوز روسیه به اوکراین؛ در کنار دیکتاتور کره شمالی قرار داده است.
خودکرده را تدبیر نیست، و چنین شرایطی، ایران را به یک محکومِ جهانی تبدیل کرده و می کند، همکاری و یا همسنگر شدن با روسیه در تجاوز، جنایت و کشتار در دو کیس سوریه (که هر روز افشای جنایات اسد، آبرویی برای مدافعان آن یعنی روسیه و ج.ا.ایران نمی گذارد)، و در اوکراین که حملات تجاوزکارانه روسیه به آن، احساسات جهانیان را در آغاز دور جدید توسعه طلبی های مستکبرین شرق، در قرن 21 جریحه دار کرده است، افکار عمومی جهان را علیه ایران بسیج کرده و می کند.
و از سویی تحلیل توان اقتصادی و انسجام در کشور، زیر تحریم های مداوم و کمرشکن دائمی شده و پی در پی، و تحمیل حجاب اجباری و...، از طریق زورگویی و قوانین مساله دار، در داخل، که به خیزش های فراگیر و متوالی همچون «زن، زندگی، آزادی» منجر گردید، شرایط را برای دونالد ترامپ آماده می کند که حداقل به لحاظ افکار عمومیِ جهانی و داخل ایران، در آنچه توسط صهیونیست ها به عنوان «کوبیدن سر مار» یا «سر اختاپوس» تبلیغ می شود، در جهان به لحاظ آمادگی افکار عمومی مشکل زیادی نداشته باشد و...
در چنین شرایطی است که سال 2025، سالی مخوف برای بسیاری از ملل جهان تلقی می شود، اروپا عزادار است، چرا که همپیمان سخاوتمند امریکایی خود را در مقابله با تجاوز روسیه به مرزهای شمال غربی خود از دست خواهد داد، آسیا عزادار است چرا که امریکا زیر حاکمیت ترامپ، متحد قابل اعتمادی در مقابل زیاده خواهی های چین، کره شمالی و روسیه در این منطقه نخواهد بود، و کشورهایی که در بحث سرزمینی به خصوص با چین مشکل دارند، متحد امریکایی خود را از دست داده، و یا قابل اتکا نخواهند یافت، ایران نیز عزادار است که چرا که معامله گری همچون ترامپ را نمی شود پیش بینی کرد، که با کدام جبهه، ایران و ایرانیان را معامله خواهد کرد.
با این حال، به رغم این دورنمای سیاه، که ممکن است سپید هم باشد، سال نو 2025 را به همه کسانی که سال نو را گرامی می دارند، تبریک گفته، امید دارم سال 2025 برای کسانی که زیر بار ظلم، تجاوز و غارتِ حقوق، اموال و سرزمین خود، در حال کمر خم کردن هستند، سالی همراه با گشایش باشد، و آنی نباشد که من ترسیم کردم و دیدم.