امسال از معدود سال هایی است که به رغم اینکه سال سختی بود، خیلی ها در دنیا دوست ندارند که به پایان برسد، و دوام سال 2024 را آرزو می کنند، اما چه می شود کرد، آینده همواره نزدیک است و زود فرا خواهد رسید، فردا اولین روز آغاز سال 2025 میلادی است، اکثریت جهانیان این نقطه از گاهشمار میلاد مسیح را، بعنوان شروع سالِ جدیدِ کاری و زندگی، جشن می گیرند، پس سال نو به همه آنان مبارک باد.
2024 سالِ کشتار، جنایت و جنگ بود و هست، نزدیک به 50 هزار نفر تنها در فلسطین، زیر بمباران، گلوله و آوار سلاخی و نابود شدند، در اوکراین نیز روند سه ساله ی تجاوز، بمب، قتل و کشتارِ بیگناهان و مدافعان وطن ادامه داشته و دارد، 50 هزار نفر هم در ایران، تنها به علت آلودگی هوا کشته شدند، آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات جاده ایی نیز خود به اندازه کشتار یک جنگ تمام عیار، هر ساله ایرانیان بسیاری را به مسلخ مرگ و کام نابودی برد و می برد و... اما با همه این ها، تاثیر نتایج انتخابات امریکا بر جهان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت سیاه تری را برای جهان و ایران ترسیم، و در چشم انداز همه قرار می دهد.
اگرچه دنیا تشنه اصلاحات، تحول و تغییر است، اما این امر باز ملل زیادی را در معرض خطر و یا نابودی قرار داده و می دهد، برخی کشورهای زورمند نگرانند، برخی چون روسیه ی متجاوز، خوشحالند که یک فرد اهل معامله، و تجارت منش در امریکا روی کار خواهد آمد، و شاید بتوانند، در سایه معاملات او، مناطق اشغالی در خاک اوکراین مظلوم را، با یک معامله با ترامپ، تصاحب و در خاک خود تثبیت کنند، و به اهداف تجاوزکارانه خود از این طریق دست یابند، هم صلح، و هم سرزمین های جدیدی را به پاس تجاوز آشکارشان به ملت اوکراین بدست آورند!
چینی ها انتظار دارند تا در زمان رهبری ترامپ، اگرچه فرصت های تجاری خود را در دنیا از دست خواهند داد، اما این فرصت را بیابند که یک کشور، و ملت دیگر به نام تایوان، که واجد نظام دمکراسی و مردم سالاری و آزادی اند را، در نظام بسته سوسیالیستی خود بلعیده، و به آمار افراد و کشورهایی که زیر حاکمیت دیکتاتوری طبقاتیِ احزاب کمونیست در جهان قرار دارند، ملت و سرزمین تایوان را نیز اضافه کنند.
جنایتکارانی همچون نتانیاهو، ولادیمیر پوتین و حاکم دیکتاتور پیونگ یانگ و... برای خود گشایش حس می کنند، چرا که انتظار دارند روابط حسنه بین آنان، و رئیس جمهور جدید امریکا باعث شود، تا مزد جنایات، کشتار و دیکتاتوری خود را دریافت دارند، و از عواقب اقدامات خود بگریزند.
اما ایران ذیل حاکمیت دونالد ترامپ بر جهان، که اساس کار خود را بر سیاست «اول امریکا» قرار داده است، حتی ممکن است با خطر موجودیت نیز مواجه شود، از این رو دلسوزان به تمامیت ارضی ایران را، در هر گروهِ دوست و دشمن، به هوشیاری در این باره باید فرا خواند، که با همه تفاوت ها، در این امر، اشتراک داریم، که ایران باید حفظ شود. چنین شرایط در اثر اشتباهات پی در پی رخ داده است.
تصمیم سازان در تهران، از سال 2023 با حمایت همه جانبه و نابخردانه خود از عملیات مشکوک و احتمالا هدایت و برنامه ریزی شده یحیی سنوار در 7 اکتبر، که نام توفان الاقصی را به خود گرفت، گرفتار بازی عناصر خطرناک گروه بین المللی اخوان المسلمین شدند، که در گروه حماس هم حضور دارند؛ و شیفتگان دشمنی با غرب و اسراییل در تهران، که به هر قیمت و هر شرایطی در این راه تن می دهند، فراموش کردند که حماس را باید ذیل تحرکات دو کشور قطر و ترکیه هم دید، و تعریف حکیمانه ایی از تحرکات آن کرد، که اهدافی فراملی، منطقه ای و فرامنطقه ای در برنامه خود دارند، تا این که به موضوعی در ذیل آرمان فلسطین، حرکات آزادیبخش و... فکر کنند،
تصمیم سازان در تهران، چشم های خود را به این واقعیت تلخ بستند، و حماس را هم در محور موسوم به «مقاومت» خود تعریف کردند، و با این اشتباه بزرگ، خود و «محور مقاومت» را اسیر و قربانی طرح های مشکوک و هالیودی امثال یحیی سنوار کردند، و محورِ پول و قدرت نظامی اخوانی قطر و ترکیه، تنها با قربانی کردن مهره مهم خود، یعنی یحیی سنوار، و پرداخت هزینه ایی نسبتا ناچیز، تا کنون خسارات بسیار بزرگی را به رقیب ایرانی خود وارد کردند، و بازوهای قدرتمند ایران، یعنی حزب الله لبنان، و حاکمیت بشار اسد را در سوریه و لبنان نابود کرده، حاشیه نشینان باب المندب نیز اکنون در نوبت شکست و نابودی قرار دارند.
این بود که بلوک اخوانی آنکارا – دوحه، که پیش از این جنایتکارترین های اسلامیست ها، را در خلال توافقات کنفرانس دوحه، با هماهنگی امریکا در کابل حاکم کرده بودند، با فدا کردن مهره ایی به نام یحیی سنوار، محاصره ایران را کاملتر کرده، و در محاصره مبارزان خشن و بیرحم اسلامی خود، ذیل گروه های خطرناکی همچون طالبان، القاعده، داعش، تحریر الشام و... در افغانستان و سوریه قرار دادند، و ارتباطات پیوسته ایران را، با همپیمانان طبیعی و نیابتی اش، در غرب آسیا و آسیای میانه قطع کردند؛ دو کشوری که دستارپوشان القاعده و داعشی را اینک با کت و شلوار، بر ملت مظلوم سوریه، در دمشق مسلط و حاکم کرده اند.
کار خبیثانه ایی، که آینده مردمی که زیر دیکتاتوری بشار اسد له شده بودند را، در حالیکه حداقل از مزایای آزادی های زندگی در یک نظام سکولار برخوردار بودند را، در یک ابهام عمده و بزرگ گرفتار کردند، و احتمال دیکتاتوری دینی، که بسیار خطرناک تر از دیکتاتوری سکولار است، ممکن است انتظار مردم سوریه را هم، مثل افغانستان مظلوم بکشد، چرا که وقتی احمد الشرع (رهبر فاتحان دمشق) از تدوین قانون اساسی سوریه در سه سال آینده، و انتخابات در چهار سال دیگر سخن می گوید،
این ظن را ایجاد می کند، که گویا حاکمان جدید شام، در فضای آزادیخواهی و پیروزی بر دیکتاتوری اسد، و مقتضیات این دوره زمانی، حتی توان و جرات این را ندارند که نوع حاکمیت و شکل قوانینی که مد نظر دارند را اعلام کنند، لذا ابتدا می خواهند حاکمیت مخوف خود را طی سه سال آینده، مستقر و محکم کنند، و سپس، بعد از استقرار و هفت میخه کردن سلطه اسلامگرای خشن خود بر سوریه، نوع قانون و دولت مد نظر خود را اعلام نمایند، تا سوری ها، وقتی که قدرت تکان خوردن ندارند، با شکل دولت، و نوع قوانینی که انتظارشان را می کشد، مواجه شوند و...، چنین شکی در مورد حاکمان اسلامگرای تحریر الشام اکنون با شدت وجود دارد.
گذشته از شرایطی که در سوریه می بینیم، که نتیجه پروژه ایی جدید، ناشی از همآیی بین دوحه و آنکاراست، که عامل این همآییی نیز فشار نابخردانه سعودی های مغرور، بر دوحه بود، که قطر و انکارا را در کنار هم قرار داد، اما آنان پیش از پروژه سوریه نیز، پروژه دیگری را اجرا کرده بودند که همانا قرار دادن خشک مغزان تروریست طالبانی در حاکمیت بر کابل بود که متاسفانه از سوی تصمیم سازان در تهران، مصداق «انشاالله که بادمجان» است، تعبیر شد، و موش مرده طالبان را در خورشت خاورمیانه، بادمجان فرض کردند، و خود را به تغافل زدند و آنان را «جنبش اصیل منطقه» دیدند و اعلام کردند، و در خیال خود یک جبهه ضد غرب را از افغانستان تا یمن، ترسیم کردند،
اما روزی از تصورات خام خود خارج شدند که، این دو کشور شرایطی را برای شان تدارک دیدند و رقم زدند که اکنون آچمز شده، خود را در میان گاز انبر، جبهه عربی – پانترکیستی می بینند، که از شمال و جنوب، غرب و شرق، ایران را در محاصره خود قرار داده اند، جبهه ای که حتی تمامیت ارضی ایران را نیز تهدید می کند، چه رسد به منافع و یا سرمایه های ایران، که در صورت موفقیت کامل، احتمالا ما را به زمان صفویه باز خواهد گرداند، که گرفتار جنگ هایی همچون جنگ چالدران شویم، و با امپراتوری همچون عثمانی روبرو، که به نام اسلام، تمام آناتولی شرقی (مناطق کردی و..) و عراق را از ایران جدا کردند و...
این است که سیاست بیمارگونه و افراط گرایانه ی مبارزه با غرب، اسلامگرایی های افراطی و کور، چشم ها را در تهران کور کرد، تا نتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند، روندهای خطرناک را ببینند، و لذا به نجات اردوغان اسلامگرا از دست کودتاچیان ترکیه شتافتند، که از قضا کودتاچیان از علویان بودند، و دیکتاتوری او را برنمی تافتند، و ج.ا.ایران بیهوده به نجات کسی رفت، که در رویای ایجاد امپراتوری عثمانی، بر اساس زبان ترکی است، و در دشمنی با مناطق، قلمرو و منافع ایران، حتی حاضر است مهره ایی اساسی در جبهه خود، مثل یحیی سنوار، آرمان فلسطین و... را هم قربانی توسعه طلبی های پان ترکیستی، و مجد و عظمت خواهی های عثمانیستی خود کند.
در چنین شرایطی بود که سال گذشته، ایران تمامی و یا بسیاری از سرمایه گذاری های راهبردی خود، طی چند دهه گذشته در غرب آسیا را، میان گاز انبر دوحه – آنکار و تل آویو – واشنگتن از دست داد، و به باد رفته می بیند، و در حالی وارد سال 2025 می شود که همپیمانانش نابود شدند، و یا در حال نابودی اند، و از بد حادثه نیز، در آینده ی بسیار نزدیک، با دونالد ترامپی مواجه خواهد بود، که کاخ سفید را مرکز فرماندهی خود قرار داده، تا یا یک تحریم کمرشکن دیگر را بر ایرانیان تحمیل کند، و ایران را مجبور به تسلیم نماید، و یا با تحمیل یک جنگ تمام عیار، نابودی را برای ایران و جمهوری اسلامی رقم زند، و ایران را طعمه کفتارها و غارتگران منطقه ایی کند، که در زیاده خواهی های خود، شرمی از تجزیه ایران نیز نداشته و ندارند.
عملکرد نابخردانه چند دهه ی گذشته، شرایط را برای سر بریدن ایران فراهم کرده، و تهران در اثر رفتار خارج از حکمت و رواداری، خود را به سوژه تبلیغات منفی جهانی تبدیل کرد، و در اثر همنشینی و همسنگر شدن با روس های متجاوز، در کنار استعمار شرق، از ایرانِ آرمان طلب و آزادیخواه، یک چهره همراه و همداستان با استعمارگرانِ شرقِ جدید نشان داد، چرا که پا روی تمام موازین اخلاقی، انقلابی، انسانی و ایرانی خود گذاشت، و برای همراهی با روسیه متجاوز در اوکراین، حتی شعار مبنایی «نه شرقی، نه غربی» را فارغ از درستی و یا نادرستی آن، که ناشی از بی طرفی تاریخی ایران در بکش بکش های توسعه طلبانه و جنایتکارانه غرب و شرق بود را، به کناری نهاد، و در کنار متجاوز شرق، در سوریه و در اوکراین سوژه تبلیغات منفی جهانی، علیه تجاوز و استعمار شرق شد، اشتباهی که رضا خان میر پنج نیز، با در کنار آلمان قرار گرفتن مرتکب شد و نتایج آن را دیدیم.
و اکنون دست ج.ا.ایران تا آرنج در خون مبارزان، مدافعان و مردم در سوریه و اوکراین، به خون آلوده نشان داده می شود؛ به تبلیغات جهانی در این روزها توجه کنید، به رغم تمام تکذیب مکرر مقامات رسمی ج.ا.ایران، دنیا هر حمله تجاوزگرانه روسیه به اوکراین را با تصویری از فن آوری ایران به نمایش در می آورد، و از حضور موشکی و پهپادی ایران در این حملات تجاوزکارانه می گویند، و فروش و یا تبادل تسلیحاتی با روس ها، ایران را به رسواترین شریک تجاوز روسیه به اوکراین؛ در کنار دیکتاتور کره شمالی قرار داده است.
خودکرده را تدبیر نیست، و چنین شرایطی، ایران را به یک محکومِ جهانی تبدیل کرده و می کند، همکاری و یا همسنگر شدن با روسیه در تجاوز، جنایت و کشتار در دو کیس سوریه (که هر روز افشای جنایات اسد، آبرویی برای مدافعان آن یعنی روسیه و ج.ا.ایران نمی گذارد)، و در اوکراین که حملات تجاوزکارانه روسیه به آن، احساسات جهانیان را در آغاز دور جدید توسعه طلبی های مستکبرین شرق، در قرن 21 جریحه دار کرده است، افکار عمومی جهان را علیه ایران بسیج کرده و می کند.
و از سویی تحلیل توان اقتصادی و انسجام در کشور، زیر تحریم های مداوم و کمرشکن دائمی شده و پی در پی، و تحمیل حجاب اجباری و...، از طریق زورگویی و قوانین مساله دار، در داخل، که به خیزش های فراگیر و متوالی همچون «زن، زندگی، آزادی» منجر گردید، شرایط را برای دونالد ترامپ آماده می کند که حداقل به لحاظ افکار عمومیِ جهانی و داخل ایران، در آنچه توسط صهیونیست ها به عنوان «کوبیدن سر مار» یا «سر اختاپوس» تبلیغ می شود، در جهان به لحاظ آمادگی افکار عمومی مشکل زیادی نداشته باشد و...
در چنین شرایطی است که سال 2025، سالی مخوف برای بسیاری از ملل جهان تلقی می شود، اروپا عزادار است، چرا که همپیمان سخاوتمند امریکایی خود را در مقابله با تجاوز روسیه به مرزهای شمال غربی خود از دست خواهد داد، آسیا عزادار است چرا که امریکا زیر حاکمیت ترامپ، متحد قابل اعتمادی در مقابل زیاده خواهی های چین، کره شمالی و روسیه در این منطقه نخواهد بود، و کشورهایی که در بحث سرزمینی به خصوص با چین مشکل دارند، متحد امریکایی خود را از دست داده، و یا قابل اتکا نخواهند یافت، ایران نیز عزادار است که چرا که معامله گری همچون ترامپ را نمی شود پیش بینی کرد، که با کدام جبهه، ایران و ایرانیان را معامله خواهد کرد.
با این حال، به رغم این دورنمای سیاه، که ممکن است سپید هم باشد، سال نو 2025 را به همه کسانی که سال نو را گرامی می دارند، تبریک گفته، امید دارم سال 2025 برای کسانی که زیر بار ظلم، تجاوز و غارتِ حقوق، اموال و سرزمین خود، در حال کمر خم کردن هستند، سالی همراه با گشایش باشد، و آنی نباشد که من ترسیم کردم و دیدم.
جریانی در کشورمان، تفکر سید جمال الدین اسدآبادی [1] را بین ایرانیان رواج داده، و برجسته می کند، و خواهان گسترش و الگو شدن آن می باشد، و آنرا در سرلوحه سیاست های کشور قرار می دهد، سید جمالی که مرز نمی شناسد، و تنها دغدغه اسلام و مسلمانان [2] را دارد.
سید جمال ایرانی است، [3] و اهل همین اسدآباد همدان خودمان، اما با همه نقاط قوت تفکر و همت عملی اش، نسبت به کشور خود احساس خاصی ندارد؛ خدمت به شاه ایران را، مثل خدمت به شاه مصر، حاکم عثمانی در استانبول و... می بیند، برای او مهم نیست که به کدام کشور خدمت کند، برای او مهم این است که، آن کشوری که برایش کار می کند جزو جامعه اسلامی باشد، در این تفکر به هر کدام خدمتی شود، تو گویی، به اسلام و مسلمانان خدمت شده است، و این نهایت آمال و آرزوی اوست.
سید جمال به دنبال مجد و عظمت اسلام و مسلمانان، و آرزویش دیدن این مجد و عظمت اسلامی است، این در حالیست که تاریخ نشان داده است که در ذیل امپراتوری های با مجد و عظمت گذشته اسلامی، ایران و ایرانیان در بدترین وضعیت ممکن بوده و شرایط بسیار بد و ناگواری را طی کرده اند؛
سید جمال در بین همه ی ملل اسلامی حضور دارد، گاهی به زبان عربی چنان سخن می گوید که در بین اعراب چنان عرب به نظر می آید، که در مصر، با آن درجه از شدت شیوع ناسیونالیسم عربی، در بین متفکرین مکتب قاهره پذیرفته شده، او و تفکرش پای می گیرند، و گاه به مقام رهبریت، و میدانداری هم می رسد؛ از این لحاظ او برای ایرانیان و پارس زبانان افتخار بود، چرا که یک ایرانی این چنین میداندار چنان صحنه های تفکری و علمی شده بود،
اما این میدان داری برای ایران و ایرانیان هموطن او، سودی نخواهد داشت، بلکه ضرر نیز دارد، چراکه ایران و ایرانیان به یک ایرانی و یا حتی یک متفکر وارداتی نیاز دارند که دردهای جامعه آنان را بشناسد، و درمان کند، تهدیدهای جامعه آنان را ببیند و رفع نماید، عامل های ویرانی ایران را بشناسد و راه حل دهد، منافع آنان را بداند و تحصیل کند و... و سپس به حوزه های تمدنی، همسایگی، همدینی و... برسد، ایران شدیدا به چنین انسان هایی نیاز دارد، تا عقب ماندگی های خود را که سده هاست او را همراهی می کنند، جبران نماید، تهدیدها را از ایران دور نماید، بقای سرزمینی و تمدنی ایران را تضمین کند، تا از صفحه بازی سرزمینی، تمدنی، زبانی، فرهنگی و... حذف نشود؛
سید جمال مثل تمام ایرانیانی که در خدمت به فرهنگ و تفکر دیگران، گُل کردند قابل احترام و افتخار آمیز است، [4] اما سید جمال در بین اعراب و پارس زبانان، چنان فرا مرزی فکر و عمل می کرد، که حتی معلوم نبود اهل کجاست، چه دین و مسلکی دارد، این بود که حتی در ملیت و مذهب او نیز، گاه دچار تردید می شد، که او آیا از اسدآباد همدان است، یا اسدآباد خراسان بزرگ (در استان کُنَر) و...،
او متفکری اسلامی است که مرز نمی شناسند و دنیایی از به هم پیوستگی را، در بین مسلمانان، برای آنان را در نظر دارد، جامعه ی مد نظر در تفکر سید جمال، جامعه بدون مرزیست که به آن جامعه اسلامی می گویند، امت واحده، که وجه محوری و وحدت بخش آن دین اسلام است. که می توان آنرا نوعی بین المللی گرایی (انترناسیونالیسم) [5] اسلامی نامید، که مجد و عظمت اسلام و مسلمانان را سر لوحه کار، تفکر و عمل و آرزو و اولویت خود دارد، همانگونه که کمونیسم و مارکسیسم وجه محوری انترناسیونالیست های چپ دنیاست، و به تشکیل شوروی منتهی می شود.
رگه های چنین تکفری را می توان در تشکیلات احزاب وابسته به تفکر اخوان المسلمین [6] دید که در قالب احزابی با نام "جماعت اسلامی" و... در گوشه و کنار دنیای اسلام، روند خزنده خود را برای تحقق یک دنیای بی مرز اسلامی، دنبال می کنند، که مَثَل روشن چنین دنیایی، و بروز عینی آن همان امپراتوری عثمانی است، که مرزهای آن تا قلب اروپا و شمال افریقا و آسیا پیش برده می شود،
در تفکر اخوانی رجب طیب اردوغان (رئیس جمهور) در ترکیه، یا حاکمیت قطری ها، یا در مصرِ زمان محمد مرسی (رئیس جمهور مخلوع مصر)، و در تونسِ راشد الغنوشی، و در شبه قاره هند در قالب حزب جماعت اسلامی و... رگه های چنین تکفری تبلور می یابد.
چنین انترناسیونالیسم با وجوه تفکر اخوانی، و با رگه هایی از تفکر سید قطب (از رهبران اخوانی مصر) را، بدون ذکر نام، و بیان رسمی، در تفکر جاری سه دهه ی گذشته ج.ا.ایران، هم می توان دید، که تاکید اکید خود را بر موضوع قدس و نبرد بین اسراییل و فلسطنیان قرار داده، و آنرا در مرکزیت، سیاست خارجی ج.ا.ایران قرار می دهد، و اولویت اول کشور دانسته، و تمام ظرفیت کشور را برای آن بسیج، و صرف می کند، و به صورت دوفاکتو ایران را نیز در میان دنبال کنندگان این بینش و سیاست فرامرزی قرار داده است.
اما موضوع مهمی که از دید نظریه پردازان چنین سیاستی در ج.ا.ایران شاید به دور مانده، این است که، انترناسیونالیسم مد نظر سید جمال الدین اسدآبادی، سید قطب، حسن البنا، رجب طیب اردوغان و... موجودیت ایران سرزمینی و تمدنی را بر باد خواهد داد، همانگونه که انترناسیونالیسم دنبال شده توسط حزب توده به ریاست نورالدین کیانوری، در صورت موفقیت، ایران را به یک جمهوری از جمهوری های شوروی سابق تبدیل می کرد؛
دنبال کنندگان چنین انترناسیونالیسمی، باید بدانند که چنین بین المللی گرایی اسلامی، در صورت موفقیت، جهان اسلام را در بهترین حالت، به شکل نمونه های مدرن ایجاد شده، همچون نظام جمهوری های شوروی کمونیستی تبدیل کرده، و شوروی اسلامی را ایجاد خواهد کرد، یا در شکل قدیمی تر آن نظام خلیفه گری عباسیان بغداد نشین، و یا نمونه معاصر آن یعنی عثمانیان استانبول نشین را تجدید خواهد نمود،
وضعیتی که در هر صورت، ایران و ایرانیان (و البته دیگر ملل صاحب فرهنگ و تمدن منطقه) از آن متضرر خواهند شد، و عوارض ناشی از این وضعیت را به چشم سر، در سطور تاریخ ایران، مصر شامات و... از هم اکنون می توان دید و مطالعه کرد، آنچه عثمانی ها با مردم تحت سیطره خود کردند، و آنچه عباسیان در تحت نظام خلیفه گری، با ایرانیان و دیگر مردم متمدن تحت سیطره خود در منطقه شامات، شاخ آفریقا، اناتولی و آسیای صغیر (ارمنی ها، کردها و...) و سواحل مدیترانه نمودند، امروز در پیش چشم ماست، تکرار و یا کمک به ایجاد دوباره آن، به نظر دور از حکمت و عقلانیت است.
هرگز به نظر نمی رسد در بُعد ملی، این رویه به نفع ایران و ایرانیان باشد و حاکمان ایران نیز، به عنوان امانتداران سکان هدایت ایران و ایرانیان در شرایط کنونی، نباید ایران و جهان اسلام را به سوی پاگیری چنین پدیده ایی در قرن 21 پیش ببرند؛
دنبال کنندگان این نظریه باید بدانند که، بازیگران دیگر این جریان، باز با وجه ملیگرایی نژادی و زبانی چنین پدیده ایی را دنبال می کنند، اگر ترک ها را در این مسیر گاه فعال می بینیم، آنان به دنبال زنده کردن نظام عثمانی اند، نه نظام خلیفه گری اسلامی عباسی، حرکت ترکیه برای ایجاد وحدت بین خلق های ترک زبان، در آسیای میانه و قفقاز، و در این سو نقش گیری اردوغان در موضوع فلسطین، که یک دهه است خود را فعال نشان می دهد، نوعی تاکتیک است تا هم از توبره، و هم از آخور بخورد،
ترک ها به عنوان یک سردمدار در اجرای تفکر اخوانی، امروز هر دو طرف (اسراییلی و عربی) را با خود همراه دارند، و همراهی می کنند، همانگونه که در موضوع جنگ اوکراین هم منافع ملی خود را در همین نوع سیاست و تاکتیک می بینند، که وسط بازی کنند، تا هم غرب (اوکراین) و هم شرق (روسیه) را با خود همراه کرده، سیاست های پایه ایی اشان را بر مدار منافع و امنیت ملی خود دنبال کنند، و بدین شیوه مزاحمی در شرق و غرب برای طرح های خود نداشته باشند، [7] کافی است به سخنرانی اردوغان در مجمع عمومی سازمان ملل در چند هفته گذشته توجه کرد، رگه های کاری ترک ها را محیط های بین المللی، با تکیه بر این ایده و نگاه را به عینه می توان در سخنان او دید، و در مقایسه با متن سخنرانی ابراهیم رئیسی به عنوان نماینده ج.ا.ایران در این سازمان نیز به روشنی گواه بر بین المللی گرایی متن او دارد، تو گویی رئیسی در سازمان ملل برای دفاع از اسلام رفته بود، و برجستگی از دفاع از منافع و امنیت ملی ایران در سخنان او دیده نمی شد. [8]
امروزه نبردهای داخلی در لیبی و...، ناشی از رقابت بین اخوانی ها و دیگر نحله های فکری، در بین کشورهای اسلامی است، و ترکیه باز هم، زعامت و زنده کنندگی امپراتوری عثمانی را برجسته می کند، که بیشتر از اسلامی بودن، وجه ترک بودن آن نزد آنان برجسته و مد نظر است.
بازیگر دیگر این بازی بزرگ، مصر است که در مشکلات خود، ناشی از تهاجم تفکر اخوانی غرق است، و دنبال منجی و کمک یاریست تا هم از جریان اخوان المسلمین، خود را نجات دهد، که مرکزیت تفکری و فعالیت خود را در مصر قرار داده، و هر از چندگاهی ستون های قدرت را در مرکز شاخ افریقا می لرزاند، و هم در جایگاه های رهبری کشورهای عربی، صندلی در خوری برای خود در تحولات منطقه محفوظ دارد،
مصر که خود زخم خورده حاکمیت اسلامی است، و زبان و فرهنگ و تمدن مصر باستان خود را، در نتیجه حاکمیت خلفای اموی، عباسی، عثمانی و... از دست رفته می بیند، نمی خواهد دوباره در انقیاد عباسیان، عثمانیان و... باشد، از این رو با عربستان و اسراییل، هر دو نرد عشق می بازد، تا در تحولات منطقه، بدون صرف هزینه ایی، در سایه آنها، تنها حضور داشته باشد.
می ماند عربستان، که بیشتر از آن که ادعای اسلامیت داشته باشد، خود را رهبر جامعه عربی می خواهد تا رهبریت ام القرای جهان اسلام. آنان به واقع همان امویان هستند که خواستار امپراتوری هایی بزرگ، و ثروتمند دمشق نشین و یا همان احترام و سروری و آقایی قریشی خود اند، که بر تجارت و ثروت و دین سلطه داشته باشند، و غازیان جنگجوی عثمانی را نمی خواهند که برای آنها کشورگشایی کنند، و بیشتر به کاروان های تجاری می اندیشند که ثروت و قدرت را برای مکه (و البته امروز ریاض کنونی)، و سران قریش معاصر به ارمغان آورد،
در این بین می ماند ایران، که در این نبرد تنهاست، نه تفکر جنبش اخوانی در فرهنگ ایران، و نه در منافع و امنیت ملی ایران جایگاهی، ندارند، و نه ایران با توجه به زبان پارسی رایج، و دین شیعه موجود، جایگاهی در بین اعراب و اخوانی ها خواهد داشت، که سردمدار شود و یا میدان را تعریف کند، و به طبع در میادینی می تازد که دیگران آن را ترتیب داده اند.
از این رو سیاستبازی ایران، در زمین بازی اخوانیگری و...، در موضوع فلسطین و اسراییل و...، در آخر به شکست ایران خواهد انجامید، و دستاوردی برای ایران و ایرانیان نخواهد داشت، و بهتر است ایران به موضع توازن منطقه ایی خود باز گردد، و از بازی در زمین های مغشوش و تار اخوانیگری و بین المللی گرایی اسلامی، که مشخص نیست به کدام ناکجا آباد خواهد انجامید، دست بردارد.
در این نبرد ناروشن، ایران را هم اخوانی های سلفی و بنیادگرا، هم مسلمانان دو آتشه خواهان انترناسیونالیسم اسلامی، و هم جریان مدرنیته جهان اسلام و... قربانی خواهند کرد، و به عنوان قربانی آخر، دم تیغ ندامت و پرداخت کننده خسارات خواهند سپرد، و در آن میدان تنها خواهند گذاشت.
ایران باید به موضع انترناسیونالیسم انسانی خود باز گردد، که تاریخی افتخار آمیز در آن دارد، و خود را از روند توحش جاریِ ناشی از تحرکات بنیادگرایی اسلامی، در نبردهای منطقه غرب آسیا، دور بدارد، چرا که در مسیر جریان فرهنگ انسانیست است که ایران و ایرانی گُل می کنند، و منجی ملل منطقه خواهند شد، تمدن سازی خواهد کرد، این توحش جاری در منطقه ما، حتی در جنگ های ایرانیان هم جایگاهی نداشته، چه رسد به فرهنگ مدیریت فضای فتنه، که حرکت در سایه – روشن هاست.
[1] - سید جمالالدین اسدآبادی ۱۲۱۷–۱۹ اسفند ۱۲۷۵ خورشیدی همچنین مشهور به سید جمالالدین افغانی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود؛ همچنین از اولین نظریه پردازان بنیادگرایی اسلامی محسوب میشود. گفته میشود که جد سیام وی حسین بن علی، پیشوای سوم شیعیان جعفری است. سید جمالالدین اسدآبادی اولین متفکر مدرن و فعال اجتماعی بود که نسبت به بیماریهای اجتماعی جوامع مسلمان و ضعفهای موجود در آن هشدار داد؛ و در مقابل قدرتهای غربی اسلام گرائی را تبلیغ نمود. تأثیر او بر کشورهای اسلامی، مخصوصاً افغانستان، ایران و مصر شایان توجه است
[2] - پاناسلامیس یا اتحاد اسلامی به عربی: الوحدة الإسلامیة انگلیسی: Pan-Islamism نام یک ایدئولوژی است، که در آن سعی بر این است که، با اتحاد میان مسلمانان، هرگونه پیوند با میهن و قومیت با پیوندهای فراملی اسلامی جایگزین گردد واژه «پاناسلامیسم» نخستین بار توسط شرقشناسان اروپایی و دربارهٔ سیاستهای توسعهطلبانه دولت عثمانی بکار رفت. این ایده توسط بسیاری از مسلمانان «چشمهٔ دروغها»] و «خیالات و اوهام استعمارگران انگلیسی»نامیده شد. برخی نیز سید جمالالدین اسدآبادی را بنیانگذار این تفکر دانستهاند. در طول تاریخ منابع و افراد گوناگون، تعاریف متفاوتی از پاناسلامیسم ارائه دادهاند این تفکر در ایران نیز طرفدارانی در میان شیعیان داشته و در کنار پان عربیسم به مخالفت با تشکیل کشور اسرائیل و طرفداری از فلسطینیها و تشکیل دولت فلسطین پرداختهاست. در راستای این تفکر، روحالله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، بارها از امت واحدهٔ اسلامی سخن میگوید بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ این ایده در بین انقلابیهای ایران رواج پیدا کرد.
[3] - گلدزیهر و جُمیِر مینویسند: «بنابر گزارش خودش، او متولد اسعدآباد در ولایت کنر، در شرق افغانستان بود.» نیکی کدی معتقد است که او در روستای اسدآباد، نزدیک همدان، در خانواده محلی سادات به دنیا آمدهاست. محمد عبده شاگرد و همکار سید جمالالدین و مترجم کتاب نیچریه وی به زبان عربی، در مقدمه ترجمه کتاب مینویسد، سید جمالالدین به دو علت در دولت افغانستان به مقامهای وزارت رسید (نه در ایران): اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سنی معرفی کند و به هدفهایش برسد. دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباعش در خارج قرار داده بود برهاند یرواند آبراهامیان نیز معتقد است وی پس از مهاجرت به استانبول برای مخفی کردن زمینه شیعه خود، نام افغان را برگزید
[4] - مثل دانشمند و ادیب بزرگ ایرانی، جناب سیبویه شیرازی و... که مهمترین کتاب ادبیات پایه عربی را نگارش کرد.
[5] - بینالمللگرایی یا انترناسیونالیسم به انگلیسی: Internationalism مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاستهای منجر به منافع مشترک اقوام و ملتها، تکیه دارد. این عقیده، با ملیگرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیستها برآنند که در صورت امکاننداشتن همکاری میان حکومتها، این مساعدت بین ملتها قاعدتاً امکانپذیر است. این مکتب بر آن است که بشر را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است. این باور همچنین تمایل به واگذاری درجهای از حاکمیت ملی (از کمترین تا بیشترین) به مؤسسات بینالمللی است. هواداران کمترین میزان واگذاری حاکمیت، آن را تا جایی میدانند که لازمهٔ حفظ و تقویت امنیت بینالمللی است و هواداران بیشترین میزان واگذاری، از نوعی حکومت جهانی پشتیبانی میکنند و بین این دو نیز طیفهای گوناگونی وجود دارد.
[6] - اخوان المسلمین یک جنبش فراملی اسلامگرای اهل سنت است که در بسیاری از کشورهای عربی طرفدار دارد. اخوان المسلمین را میتوان بزرگترین گروه سیاسی سنی در جهان بهشمار آورد. این جنبش در سال ۱۹۲۸ میلادی (۱۳۰۷ شمسی، ۱۳۴۷ قمری) در شهر اسماعیلیه مصر به رهبری حسن البنا بنیان نهاده شد و سپس فعالیت خود را به دیگر کشورهای عربی و اسلامی گسترش داد. این نهضت به تأثیر از اندیشههای سید قطب اندیشمند اسلامی، محمد جوزان الغزالی مبلغ اسلامی، سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده در پاسخ به انحطاط داخلی مسلمانان و سلطه بیگانگان بر کشورهای اسلامی، به ویژه بر کشور مصر پدید آمد. اخوان المسلمین جهت رسیدن به اهدافش در زمینههای مختلف فرهنگی، نظامی و سیاسی به مبارزه پرداخت، و در این رهگذر چند بار به دست حکومت ملک فاروق منحل شد و طی آن شمار زیادی از اعضای آن دستگیر یا اعدام شدند. حامیان دولتی اصلی اخوانالمسلمین، قطر و ترکیه هستند. دولتهای بحرین مصر، روسیه سوریه، عربستان سعودیو امارات متحده عربی، آن را یک سازمان تروریستی میدانند. هدف اصلی انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه مصر و جهان اسلام بود و بر سازندگی فرد مسلمان، خانواده مسلمان، جامعه مسلمان و نهایتاً حکومت اسلامی، براساس تمدن اسلامی تأکید نمود. شعار شناخته شده اخوانالمسلمین «الاسلام هو الحل» (راهحل، اسلام است) است، اما شعار اصلیشان که هدف و نقشه راهشان را ترسیم میکند، چنین است: الله غایتنا، والرسول قدوتنا، والقرآن دستورنا، والجهاد سبیلنا، والموت فی سبیلالله أسمی أمانینا؛ خداوند هدف ما، پیامبر الگوی ما، قرآن قانون اساسی ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا، والاترین آرزوی ماست. حسن البنا که این شعار و نقشه راه را برای اخوان تعریف کرده بود، در تبیین و معرفی آن، جماعتش را علاوه بر آنکه گروهی دینی سلفی میدانست، مجموعهای سیاسی هم معرفی میکرد و از اینجاست که مجوز ورود به عرصه سیاسی را صادر کرد و به سرعت هم توانست نقش سیاسی خود را در موضعگیری در قبال تحولات جهان اسلام و جهان عرب ایفا کند. پس از مرگ حسن البنا برخی از گروهها و افراد تندرو در جامعه آزاد شدند و به تدریج جماعتهای جهادی کوچک و بزرگ مانند جماعت جهاد اسلامی در مصر شکل گرفت که بعدها پایه اصلی تشکیل القاعده قرار گرفتند. جماعت اخوانالمسلمین سالها مشی سیاسی خود را بر ارشاد و تبلیغ در بطن جامعة مسلمانان قرار داد تا جامعة اسلامی را برای برپایی حکومت اسلامی آماده سازد، ولی جماعتهای جهادی خواستار حرکتهای انقلابی و اصلاح امور به صورت جهادی شدند. سیدقطب که خود از نظریهپردازان مورد احترام جنبش اخوان بود، اساساً با مفهوم تحزب مخالف بود و سرشت حکومتی را که برپایه انتخابات و تحزب باشد، با روح اسلام مغایر میدانست؛ ولی جنبش اخوانالمسلمین رسماً تحزب و تکثر در حکومت را پذیرفت و برخلاف جریانات سلفی جهادی که قوانین موجود را نتیجه تصویب کافران میدانند و اصولاً دموکراسی و تکثر را خلاف شرع تلقی میکنند، به گسترش سازمان سیاسی اخوان پرداخت. سیدقطب و برخی از اسلامگرایان سلفی، در آغاز چندان اهمیتی به مفهوم ملت نمیدادند و همواره بر امت اسلامی تأکید داشتند و ملت را مفهومی وارداتی و غربی دانسته و قومیتگرایی و ناسیونالیسم را نشانهای از جاهلیت قلمداد میکردند، ولی به مرور زمان جماعت اخوانالمسلمین با کاستن از نقش جهانی خود، تمرکز بیشتری بر ملیگرایی نمود؛ همچنان که میتوان رگههایی از ملیگرایی عربی را در دیدگاههای برخی از رهبران اخوانالمسلمین مشاهده نمود
[7] - ترک ها با وسط بازی خود در نبرد اسراییل- فلسطین و اوکراین – روسیه، دو کشور روسیه و اسراییل را برای باز کردن راه ارتباط مستقیم ترکیه به جمهوری باکو را با خود همراه کرده و در قدم اول قره باغ را تصاحب کرده و ارمنی های ساکن آن را آواره کردند، و امید دارند از گرفتاری ایران در موضوعات غرب آسیا از جمله فلسطین سود جسته گذرگاه زنگه زو را صورت واقعیت بخشند و ترکیه را از راه زمینی به باکو وصل کرده ایران را از روند کرویدورهای غربی – شرقی دور بزنند و راه ایران به اروپا را به خود منحصر نمایند.
[8] - احمد علم الهدی نماینده ولی فقیه در خراسان : امام جمعه مشهد ادامه داد: "اینکه امروز میبینیم رئیس جمهور به سازمان ملل میرود و طوری بزرگترین قدرتها را به چالش میکشد که سفیر رژیم صهیونیستی عصبانی میشود، از برکات دفاع مقدس است. جبههای که زمانی در شلمچه و کردستان بود، در کنار دریای مدیترانه تشکیل شده و دنیای اسلام در یمن، لبنان و دیگر کشورهای مقاومت در حال نبرد با دنیای کفر است." شهرکرد- ایرنا- نماینده مردم بروجن در مجلس شورای اسلامی، سخنرانی آیت الله رییسی در مجمع عمومی سازمان ملل را مقتدرانه و صریح ارزیابی کرد و گفت: رییس جمهور ایران زبان گویای ملت های مظلوم جهان بود.