جنگ، سرطانی عارض شده بر بدنه انسانیت
  •  

11 آذر 1397
Author :  
غواصان اسیر شده لحظاتی قبل از زنده بگور شدن توسط دشمن

         

جنگ مثل یک بیماری، مثل یک سرطان، مثل یک بلای ناگهانی است که بر بدنه جامعه بشریت تحمیل و عارض می شود، درمان جنگ هم در دستان خود ما، انسان هاست، و درمانی بیرون از جامعه انسانی ندارد، اگر بشریت به سوی غایت خود، که همانا "انسانیت" است، حرکت کند و بدان نزدیک شود، این بلا و این سرطان کشنده بر جامعه انسانی مستولی نخواهد شد، و ما از جنگ بیمه خواهیم شد.

تمام ادیان الهی، تمام تفکر بشر که تا به حالا، در این چند هزار سالی که از زندگی بشر بر روی زمین می گذرد، و ابراز شده، تمام تلاش بر این بوده است، که بیماری هایی که بر زندگی انسان اثر می گذارد، را درمان کنند، ولی متاسفانه هنوز که هنوز است، در حالی که ما در قرن 21 میلادی هستیم که قرن تمدن بشری و دروازه ی تمدن مدرن تلقی می شود، اما انگار هنوز ما در دوره اول زندگی بشر قرار داریم، دوره اولی که انسان نمی فهمید، فرق او با حیوانات و از جمله گرگ، خرس، پلنگ و... چیست، اما بشر مدرن هم هنوز انگار در همان مرحله قرار دارد [1] و همین الان وقتی مشکلات بشر احصا می شود، از 10 مشکل بزرگ و اساسی انسان قرن حاضر که بر شمرده اند، ششمین مشکل بشر برای حداقل 35 سال آینده، باز هم همان جنگ است.

و هنوز جنگ ها تحمیل می شود، و متاسفانه منطقه ما یکی از جنگ خیز ترین مناطق دنیاست. جنگی که اینجا از آن سخن گفته می شود، نه جنگ بین مردم دو روستا و شهر، بلکه جنگ مسلحانه سازمان یافته، بین دولت ها و ملت هاست، که منظور سخن این مجلس است. که غالبا هم به عنوان یک ابزار سیاسی حکام کشورها، و جهانی برای پیشبرد سیاستی و یا اقدامی مد نظر، و استفاده می شود، و آنها در پشت صحنه می نشینند و نظاره گر نتایج جنگی می شوند [2] که به بپا می کنند. [3] و در خلال آن آنچه را می خواهند پیش می برند و اهداف و سیاست های خود را به جلو پیش می رانند. [4]

از غارت، اسلحه فروشی، نسل کشی و هر آنچه که مد نظر داشته باشند، (سیاسی، ایدئولوژیکی، اقتصادی و...)؛ به عنوان مثال آنچه در یمن می بینید، سعودی ها بمب را رها می کنند، هرچه از جمعیت یمن و یا حوثی ها کشته شود، برای آنها سود است، فلج بشوند سود است، اموال شان از بین برود سود است، یعنی هر تیری در یمن شلیک بشود در خانه کسانی شلیک می شود که دشمن عربستان تلقی می شوند، و هر خسارتی وارد شود عربستان و دست های پشت پرده دیگر سود خواهند برود. [5]

جنگ یک بلیه، بیماری، سرطان و... است، درسته که ما در تمجید از آن شعر، [6] سخن و... گفتیم، [7] جنگ یک امر عجیب و امروزی نیست، مربوط به حالا هم نیست و از گذشته بوده، الان هم هست و آینده هم با این روند خواهد بود. ویل دورانت نویسنده شهیر جهانی، بیان می دارد که از 3421 سال، زمان مطالعه تاریخی ایشان فقط 268 سال، بشر از شر جنگ خلاص بوده است. بقیه همه اش بشریت در جنگ بوده و حدود 14500 جنگ در این مدت اتفاق افتاده است، که بیش از 5 میلیارد نفر در آن کشته شده اند؛ که بلندترین جنگ ها بین فرانسه و انگلستان بود، که صد سال طول کشیدند، و در قرن بیستم نیز جنگ ایران و عراق و نبرد ویتنام طولانی ترین ها بودند. بین 90 تا 95 درصد ملل جهان درگیر جنگ بوده اند، و فقط 5 درصد آنان از جنگ محفوظ مانده اند، و این ها هم لابد در گوشه ایی بودند که جنگ به آنها نرسید وگرنه جنگ گریبانگیر همه شده بود.

آقای جواهر لعل نهرو (نخست وزیر فقید هند) که آنها هم مثل ما انقلاب بزرگی را در قرن بیستم تجربه کرده و طی این انقلاب از شر سلطه انگلستان نجات پیدا کردند، و ایشان هم مثل جناب آقای مهدی بازرگان اولین کسی بود که سکان دولت را در هند بعد از پیروزی در دست گرفت، و البته برخلاف آقای بازرگان دوره سکانداری ایشان بلندتر بود، در مورد جنگ این چنین ابراز نظر کردند که "جنگیدن مردم با هم و کشتن یکدیگر، نابخردانه ترین کاری است که انسان می تواند بکند؛ این کار برای هیچ کس ثمری ندارد." چه پیروز و چه شکست خورده. این را اضافه کنم که هندی ها با ایرانیان هم نژادند، و آنها هم چون ما از جنگ متنفرند، ولی چون ما در کانون جنگ قرار داشتیم و داریم همواره این بلیه بر ما عارض شده است.

اما در مقابل افرادی مثل آقای هیتلر هم هستند، که معتقدند پیروزی در جنگ، مهمترین اصل است و کاری با نتایج جنگ ندارد و ابراز عقیده می کند که "حق همیشه با پیروزمندان جنگ است" و این یعنی پیروز که شدی تمام است. مشکلی که بشریت دارد، این است که بنیاد بسیاری از بنیان های جهانی بر اساس جنگ نهاده شده است، مرزهایی که اکنون می بینید نتیجه جنگ هاست، و متاسفانه طبق نظر متفکرینی همچون مونتسکیو "حکومتی که با جنگ تاسیس شده، مجبور است با جنگ خود را حفظ کند" و امروز این مصیبتی است که گریبانگیر بشر شده است، و این سلسله جنگ برای حفظ آنچه بر اساس جنگ بدست آمده، در جهان همچنان ادامه دارد.

متفکرین بزرگ جنگ های جهانی (همچون ناپلئون بناپارت) می گویند جنگ را باید زود تمام کرد چراکه این به نفع خود شما هم خواهد بود و اگر "با یک دشمن بیش از اندازه بجنگی، تمام هنر جنگ خود را به او یاد می دهی" و این طولانی شدن جنگ به شکست شما منتهی خواهد شد، زیرا دست شما را خواهند خواند. این بدان دلیل است که جنگجویان بزرگ هم برگ های زیادی برای رو کردن ندارند، و این رو کردن مداوم کارت ها در این بازی طولانی، باعث خواهد شد که شما برگ های زیادی برای ادامه بازی نداشته باشی، و شکست بخورید.

حال اگر نگاهی به خاور میانه و به جنگ هشت ساله ایی که بر ما عارض شد بخواهیم بیندازیم، این جنگی با نزدیک به 1200 میلیارد دلار خسارت [8] به دو طرف، یک میلیون کشته، و با هشت سال طول، که آن را به یکی از طولانی ترین جنگ های قرن بیستم تبدیل کرد، باید نگریست، این جنگ گذشته از این که شروع کننده اش چه کسی، و دلایل شروعش چه بود، که این موارد را باید در تاریخ خواند، و هر کس برداشت خود را خواهد داشت، که چه کسی چقدر در شروع آن مقصر بود. این جنگ بر ما عارض شد.

همیشه دو قشرند که در هر جنگی شریکند، یک قشری هستند که جنگ را شروع می کنند و یک قشری هستند که در این جنگ، نبرد می کنند، شروع، ابتدا و پایان جنگ ها معمولا در دست کسانی است، که در نبرد شرکت ندارند، و رزمنده جنگ نیستند. ما که خود در خلال این جنگ هشت ساله در صحنه نبرد حضور داشتیم، نه ابتدایش دست ما بود و نه پایانش؛ ولی در دنیا و در همان حال کسانی بودند که هم پایان و هم ابتدای جنگ دست آنها بود، و آنها اهداف خود را (درست یا نادرست) دنبال می کردند.

اینجاست که خداوند وقتی در قرآن به جرقه ایی قسم می خورد که از سم اسب رزمندگان به هنگام برخورد آهن نعل آنها با سنگ های صحنه نبرد بر می جهد، اشاره به چنین رزمندگانی در جنگ دارد [9] ، اینها هدفی مقدس دارند، چه آن سربازی که در این سو می جنگد و چه سربازی که در آن سو، نبرد می کند، هر دو هدف مقدسی دارند. 

خداوند به این جرقه ها قسم می خورد، چرا چون هدف مقدسی دارند، و ما هر دو هدف مقدسی داشتیم، ما برای خاک خود می جنگیدیم و آنها هم همینطور برای حفظ خاک خود نبرد می کردند. ما شیعه بودیم آنها هم شیعه بودند، وقتی در پایان نبرد تصرف قله "گوجار" آن سرباز دشمن را که باید نگهبانی می داد و به واسطه یخ زدن نتوانسته بود بجنگد، جیب هایش را دیدیم، تمام اعمال ماه رجب و شعبان را نوشته بود تا که انجام دهد (صدتا لااله الا الله و...) او مخلصانه از خداوندگارش دعا می کرد و می خواست که "خدایا ما را در مقابل این ها پیروز کن" و ما هم دعا می کردیم "خدایا ما را در مقابل آنها پیروز کن". هر دو متوسل به یک خدا بودیم و یک چیز می خواستیم.

جفت ما شیعه، و جفت ما هدف مقدس داشتیم، این بدنه ی کسانی بودند که در جنگ می جنگیدند، این بدنه کسانی بودند که شهید، معلول، مجروح می شدند، و در یک کلام خسارات جنگ را می دهند. و در واقع می خواهم این را بگویم که از دید "داعش گونه" بیاییم بیرون، دید داعشی که طرف مقابل را کلا باطل می بیند و در ذهن خود تصور می کند تمام حق نزد ماست، و طرف مقابل کاملا باطل است. تفکری که به نفر مقابل خود می گوید به دلیل این که شما در آن سو قرار گرفتی، باطلی و هیچ حقی نزد تو نیست و اصلا حرف نزن، هر حرفی بزنی باطل است، چون تو در جبهه باطل قرار داری، نه اینطور نیست.

شما به حادثه عاشورا نگاه کنید، به جنگ های پیامبر نگاه کنید و... در این جنگ ها نیروها با هم محاجه [10] می کردند. بدین معنی که یکی این طرف می ایستاد و یکی در طرف مقابل، و جنگ تعطیل که "آقا برای چه و چرا به نبرد با ما برخاستید" و دلایل خود را برای این جنگ اعلام می کردند. امام حسین (ع) می گفت "من فرزند پیامبرم برای چه مرا متوقف کرده اید و راه بر من بسته اید"، و در خلال رجز خوانی ها و این محاجه هاست که در جنگ ها همدیگر را توجیه می کردند. و آنها هم به امام پاسخ می دادند که دلیل من برای کشتن تو "خارج شدن تو از دین اسلام است، تو خارجی هستی و از دین خدا خارج شدی، چرا که بر حاکمیت وقت که حاکمیت بلاد اسلامی را دارد و در مرز با ایران، با ایرانیان و در آنجا در مرز با روم با رومیان و یا فلان دشمن می جنگد، و تو در مدینه او را زیر سوال بردی و بر او خروج کردی و..."  و امام هم باز می گفت "قرآن ناطق منم، منم که می دانم معنی آیات قرآن چیست و..." و این دو بدین ترتیب با هم محاجه داشتند و در اغنای هم سعی می کردند.

این محاجه و گفتگو در آن موقع، وجود داشت و از سرباز مقابل خود می پرسیدند که شما که در آن سو قرار داری، چرا با ما در نبرد هستی، اما اکنون این مقابله استدلالی بین دو طرف در جنگ های فعلی جایی ندارد، و برای شما خاکریزی در این سو ساخته اند و برای سرباز طرف مقابل هم در آن سو خاکریزی زده اند، که شما با هم حرف نمی زنید. مگر اینکه شما در این سوی خاکریز با رادیو تک موج خود رادیو بغداد را بگیری و آقای شیخ علی تهرانی به زبان فارسی حرف های آنها را به تو بگوید. وگرنه شما با هم حرف نخواهید زد، و وقتی حمله کردی و در نزدیکی سردشت، از قله "لنگه گوجار" بالا رفتی و آنرا فتح کردی، می بینی سربازی که می خواستی با تیر بزنی یکی مثل خودت هست، که هم زمان با تو اعمال ماه رجب و شعبان را نوشته و همراه تو مشغول به ذکری مشترک هستید، و خواستی مشترک دارید و...

ما وارث یک همچنین وضعیتی در منطقه ایی آبستن جنگ هستیم، که وارث سه سلسله مهم اسلامی است که با جنگ آمده اند و با جنگ مانده و با جنگ رفته اند، ابتدا امویان، بعد عباسیان و نهایت هم عثمانیان [11] و بعد هم این آقایان داعشی [12] مثل اسلاف اموی، عباسی و عثمانی شان آمدند و گفتند ما می خواهیم حاکمیت اسلامی ایجاد کنیم که احکام و شریعت اسلامی اجرا شود. باید دزد دستش قطع شود، آیه قصاص باید اجرا شود، بحث زمی ها باید دوباره مطرح شود و... چنین حاکمیتی را قصد داشتند، ایجاد کنند. این یکی از نتایج بیداری اسلامی بود، ولی به انحراف، این حاصل خیزش اسلامی است که در منطقه ما جریان دارد و این همان تفکر تاریخی است، که هر از چندگاه خود را نشان می دهد.

البته وقتی ما می خواهیم این ها را نشان دهیم، یک غول با شاخ و دم نشان شان می دهیم، در حالی که اینطور نیست، آنها خواهان اجرای احکام اسلام و... بودند و هستند، اما طبق تفکر اسلامی خاص خود (این گذشته از سو استفاده ایی است که امریکایی ها و... از آنان می کنند). البته درست است آنها غول هستند، اما از نظر ما؛ آنها هم البته ما را همینطور غول با شاخ و دم می بیند، چون هیچ گفتگویی بین ما وجود ندارد. و دو طرف یکدیگر را باطل مطلق و لایق نابودی خطاب می کنند (تفکر خود حق مطلق بینی). ما از تفکری که اسلام در را در سایه شمشیر نمی جوید، دور شدیم، و این، ما مسلمانان را از انسانیت دور خواهد کرد. [13]

ما یک چنین جنگی را انجام دادیم. در حالی که در داخل خود ما نیز مشکل وجود داشت، در شهریور سال 1359 جنگ شروع شد، و هشت سال جنگیدیم. در این هشت سال کسانی داشتیم که از خود ما، یعنی از برادران و خواهران خود ما، فامیل ما که در جبهه ایی بودند، که آدرس می داد که آقای صدام! موشکی به فلان جا زدید، چند متر اینطرف تر بزن تا خسارت و کشتارش افزایش یابد. سنگرهای رزمندگان ایرانی اینجاست، اینجا را بزنید و... اینها چه کسانی بودند، اینها کسانی بودند که در خلال انقلاب با ما دوش به دوش مبارزه کردند. شما عکس ها و فیلم های سال 56 تا 57 را ببنید، آنها با پرچم و عکس های خود، در راهپیمایی ها، در کنار عکس امام بودند، ولی چون آن سهمی که انتظار داشتند، بعد از پیروزی به آنها داده نشد، به اینجا کشیده شدند.

اینجا بود که می فهمیم تقسیم غنایم چقدر مهم بود، که باید به عدالت تقسیم می شد، وقتی که پیامبر از جنگ بر می گشتند، اولین کاری که می کردند، تقسیم غنایم بود. حق ابوسفیان را می داد، حتی بیشتر داد، که مورد اعتراض هم واقع شد، اما به دلایل سیاسی که خود داشت این حق را آن مقدار داد، که بیشتر از حد هم به نظر می آمد. ما اگر بتوانیم حق و حقوق همدیگر را رعایت کنیم، این جنگ ها خیلی کم می شود.

این بحث عدالت در حکومت، و تقسیم آنچه در جامعه اسلامی به دست مسلمانان می رسد، بحث بسیار مهم و مبنایی است، که جلوی بسیاری از جنگ ها و تعارض ها را می گیرد. مصداق آن هم خود علی (ع) که هنگامی که مقابل خوارج صف تفکری کشیده بود، و محاجه سیاسی داشت، هنوز آنان از حقوق بیت المال برخوردار بودند، یعنی خوارج می گفتند آقای علی بن ابی طالب! شما باطلی ما به تو گفتم که قرآن باید بین ما حکم کند، تو گفتی نه، حکم حکم من است، (آنها گفتند لا حکم الا لله حکم از آن خداست)، حال نتیجه اش را گرفتی، پس تو باطلی. و ما می بینیم که وقتی خوارج شعار بطلان علی را در ملا عام می دادند، علی حقوق این ها را از بیت المال همچنان پرداخت می کرد، تا این که شمشیر کشیدند.

خیلی از جنگ هایی که اتفاق می افتد، به همین صورت است، به نظر من جنگی که بین ما و عربستان جاریست، بحث، بحث تقسیم غنایم است.

در سال 1367 که وارد سال پایان جنگ شدیم و شاید بتوان گفت که این مقطع بدترین سال جنگ ایران و عراق بود، که البته ایران و عراق لفظ بسیار بد و غلطی است و من وقتی در تلویزیون و فیلم ها هم این را می شنوم خیلی ناراحت می شود، چرا که عراق پاره تمدنی ماست و ما جنگی با عراق و عراقی ها نداشتیم، کردها در شمال عراق، یکی از اصیل ترین اقوام ایرانی اند که در آنجا زندگی می کنند، و جنوب هم که حوزه تمدنی تاریخی ایران، و پایتخت های باستانی ایران در آن قرار دارد، لذا ما نه جنگی با عراق داریم و نه با عراقی ها، بلکه این حزب بعث صدام و تفکر ناسیونالیسم عربی و جهالتی بود که با هم آغشته شد و از آن سو به این جنگ منتهی شد.

جنگ ما با صدام در آن روزها به اوج خود رسید و شکست های ما آغاز شد، و آنچه در طول جنگ وجب به وجب، و متر به متر گرفتیم را یکی پس از دیگری کیلومتر به کیلومتر از دست می رفت و هر روز خبر می آمد که فلان منطقه که در فلان عملیات گرفتیم از دست رفت، ما این موقع در مقر کوزران در حاشیه شهر باختران آن روز و کرمانشاهان امروز بودیم، که قطعنامه مورد قبول قرار گرفت و ما خوشحال بودیم، اگرچه نه عقل جنگی داشتیم و نه عقل سیاسی، ولی کسانی بودند که در بین ما خوب می فهمیدند و شهید رضا قنبری از آن جمله بود، او که از کوران ابتدای جنگ تا حالا مانده بود و تئوری نبرد را به ما آموزش می داد، و ما شاگردان مکتب درسی او در واحد اطلاعات و عملیات بودیم. وقتی که پیام صلح را رادیو در ساعت 2 بعد از ظهر پخش می کرد، مثل ابر بهار گریه می کرد، و من هم متعجب که صلح است دیگر، گریه برای چی.

اما او در واقع به وضعی گریه می کردم که ما بدان دچار شده بودیم، که به روند جنگ هم تحمیل شد، و واقعیت آن، شکست بود، که ما را به پذیرش قطعنامه منتهی کرد، و به صلح رضایت دادیم. و ما خوشحال که دیگر جنگ تمام، و آقایان سازمان ملل می آیند و وسط ما و آنها می ایستند و ماشین های زیبای سفید با پرچم های سازمان ملل می آیند، و همه چی تمام، دیگر تیری شلیک نخواهد شد.

 جایی که ما مستقر بودیم بیش از 120 کیلومتر با مرز فاصله داشت و مقری بود پشت جبهه و ایستگاه بین کردستان و جنوب برای تیپ 12 قائم بود و ایستگاه بین راهی، و آن موقع در صحبت و بحث ها، سخن از صلح بود که آخرین نبرد شکل گرفت، و آقای رجوی با اعوان و انصارش آخرین حمله را به رزمندگان ما تحمیل کردند و منافقین سر لجبازی با ما و سر این که ما غنایم را خوب تقسیم نکردیم، حمله خسارت بارشان را آغاز کردند؛ و باید گفت ما در شرایط انقلابی بلد نبودیم که چطور غنایم انقلاب را تقسیم کنیم. این ها بچه های خودمان بودند، نتوانستیم خوب مدیریت شان کنیم، و به دامن صدام رفتند. مشکلی که ما داریم برای حریف و یا دشمن خود دم و شاخ قرار می دهیم وقتی شمر را می خواهیم نشان دهیم صورت کک و پیس و... برایش درست می کنیم، در حالی که اینطور نیست، او هم یکی مثل ماست.

در ادامه این جلسه خاطرات عملیات مرصاد بیان شد

سخنان ارایه شده در جلسه حلقه صالحین جمعی از بسیجیان شهرستان شاهرود در تاریخ 8 آذر 1397 

[1] - جنگ از پیش از تمدن آغاز شد و همچنان در جهان متمدن و مدرن هم ادامه دارد و این نشان می دهد که بعد از هزاران سال هنوز بشر به آن مرحله از عقلانیت برای توسل به "انسانیت" برای حل اختلافات نرسیده، و هنوز از زور برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، وقتی ما به انسانیت رسیدیم، آنگاه انسان نجات خواهد یافت، و این پایان حیوانیت خواهد بود، و اگر برسیم آنگاه است که کار منجی هم انجام شده و جهان از ظلم و جور نجات یافته است، و اگر انسان به این مرحله نرسد، حتی اگر منجی هم بیاید کارش ثمری نخواهد داشت، مگر این که سلسله منجی ها بیایند و سکاندار جامعه شوند، هرچند تا انسان، انسان  نشود کار سلسله منجی ها هم به جایی نخواهد رسید، همانگونه که مسیح، منجی دین یهود بود، و آمد، و نتوانست کاری از پیش ببرد، و انسان را در مدار انسانیت قرار دهد، البته شاید قرار هم داد، ولی قطار کج، و از مدار خود دوباره خارج شد. در نبردهای اخیر (از قضا بین ما مسلمانان) حیوانیت را به کرات می توان دید، و این نشان می دهد هنوز رشد انسانی چقدر جای حرکت به پیش دارد، ما باید به روزی برسیم که سرباز دشمن را حداقل بعد از مرگ دیگر دشمن ندانیم، که او انسانی است مثل ما که تنها جبهه اش با ما متفاوت است. اما گاه آنقدر تاسف آور است که گور جمعی مربوط به 12 هزار سال قبل کشف می شود که حامل اجساد سلاخی شده انسان های آن موقع در جنگ است، و وقتی امروز هم گورهای دسته جمعی ما مسلمانان را هم می گشایند پر است از اجساد سلاخی شده.

[2] - از جمله کسانی که جنگ به آنان تحمیل می شود، سربازان جنگنده صحنه ی جنگند، که راهی جز جنگ ندارند، که اگر از جنگ اعراض کنند، حاصل آن فقط غارت است و کشتار و بردگی و اسارت، از سوی دشمن، و اینجاست که جنگ سازان در کناری می نشینند و به تماشای گلادیاتورهایی می نشینند که مخلصانه می رزمند و می کشند تا خود، خانواده، مذهب، کشور و... شان را حفظ کنند، و خداوند به جرقه نعل اسب های این هاست که قسم می خورد، چرا که اینان در نبردی که نه شروع آن در اختیار آنان است و نه پایانش، حماسه می آفرینند و انسانیت را در چنین جنگ هایی به اوج خود می رسانند. جنگ اجتناب ناپذیری که هدف شروع کنندگان جنگ، با هدف جنگ آوران آن، گاه کاملا متفاوت است در حالی که هدف سرباز جنگ بر او تحمیل شده عراقی، دفاع از خاک کشورش هست، هدف صدام نابودی رقیب سیاسی و یا ایدئولوژیک و یا کشور گشایی است.

[3] - به عنوان مثال آقای مائو تسه ‌تونگ (رهبر سابق چین) که از اردوگاه سوسیالیسم هستند، این چنین به جنگ برای رسیدن به اهداف سوسیالیست ها نگاه می کند، و به هزینه های آن، که مهمترین آن جان انسان هاست، کاملا بی اعتناست و می گوید، از جنگ اتمی با ایالات متحده ترسی نداشته باشید زیرا حتی اگر «نیمی از بشریت بمیرند، نیم دیگر زنده خواهند ماند، در حالی که امپریالیسم از روی زمین محو شده و تمام جهان سوسیالیست خواهد شد.» او حاضر است نیمی از مردم کره زمین نابود شوند، و او به اهداف سوسیالیسم دست یابد.

[4] - ارسطو می گوید "ما جنگ می کنیم تا شاید بتوانیم در صلح زندگی کنیم."

[5] - پیامبر اسلام که خاتم پیامبران بود، کار مسیح قوم یهود را کامل کرد، ولی باز دیری نپایید که قطار جنگ، ظلم، غارت و... شدیدتر از قبل از جاهلیت به راه افتاد؛ و تا قبل از پیامبر اگر این ظلم و غارت و تجاوز بین قبایل عربستان رایج بود، این حرکات غیر انسانی، اینک توسط جنگ سالاران در قامت فرماندهان جنگِ گسترش اسلام، همان غارت و کشتار و جنایت را می کردند، که در زمانی در قامت و سایز قبایل این کار انجام می شد؛ لذا اگرچه مسلمانان آنقدر رفتند تا به اروپای جنوبی و جنوب غربی رسیدند، ولی به قول امام خمینی انگار "انسان شدن" محال است و بشریت روی انسانیت را کمتر دید، ولی روی جنگ و خشونت را آنقدر دید که امروز نگاه به این فتوحات و شیوه هایش گاهی شرم آور است. رزم آوران با شمشیر پیش می رفتند و البته پیام هم با خود داشتند، ولی این پیام نتوانست به غیر از افزایش گویندگان شهادتین، حاصل قابل انتظاری که برای دین خاتم انتظار می رفت، را بدست آورد. و در نهایت هم رزم آوران در کاخ های برجای مانده، و یا ثروت و برده ها و کنیزهای گرد هم آمده از پس فتوحات خود، غرق شدند، و خاندان پیامبر را هم از دم تیغ گذراندند. و به نظر من تاکید بر داشتن ذوالفقار در دست منجی، نیز احتمالا از مواردی است که زیادی برجسته می شود، زیرا که دین سخن، برجسته کردن شمشیر در درست منجی اش، سوال برانگیز است دینی که معجزه اش کتاب است، شمشیر و زور برازنده دستان پیامبر و منجی اش نیست، که ما در خصوص منجی خود، داریم غلو می کنیم و او هم باید اهل سخن و گفتگو باشد تا شمشیر؛ و گسترش پیام را باید در سایه سخن دنبال کند، وگرنه همانطور که اکنون ما از فقدان پیامبر شکایت می کنیم، "اللهم نشکو فقد نبینا"، اگر او هم در سایه سخن کارش پیش نرود، بعد از چند سال، از فقدان منجی باز شکایت خواهیم کرد "اللهم نشکو فقد منجینا"، و باز در پی فرد دیگری تا نجات دهنده مجدد ما باشد، خواهیم بود،  اما نجات ما دست خودماست و آن این که به عقل روی آوریم و انسان شویم و تمام، به مقصد رسیده ایم، آنگاه جنگ تمام، نبرد تمام، کشتار تمام و... و آنگاه انسانیت خواهد بود، زندگی و بشر به سعادت خواهد رسید، زیرا در دنیایی خدایی، جنگ نیست اگر 124 هزار پیامبر هم در کنار هم باشند جنگی بین آنها روی نخواهد داد، هر چند به طنز این روزها از عدم تحمل خضر توسط پیامبری دیگری چون موسی و جدایی آنها سخن گفته می شود؛ ولی خارج از طنز در دنیایی خدایی، نبردی وجود ندارد.

[6] - آقای آهنگران بعد از جنگ در فراق جنگ می خواند، و ناله می زدند، که "جنگ ما را لایق خود کرده بود جبهه ما را عاشق خود کرده بود و..." اما درست است که فضای جنگ را ما رزمندگان انسانی کرده بودیم، و آنرا به دانشگاهی برای خود تبدیل کردیم، ولی جنگ گشتار است، ویرانی است، کاش این دانشگاه را در جایی دیگر بنا می کردیم، مثل جنگ و حال رزمندگان، مثل حال عرفانی است که فرد مبتلا به سرطان پیدا می کند، درست است که سرطان باعث شده او خدایی شود، و متوجه عالم والا، ولی این دلیل نمی شود که ما دلمان برای سرطان گرفتن لک بزند، به گمانم ما اشتباه گرفته ایم. جنگ نکبت بار ترین وجه زندگی اجتماعی بشر است، حتی اگر نتایج خوبی برای برخی داشته باشد، و جا داشت بعد از جنگ بسیاری از رزمندگانِ از جنگ برگشته، گروه های حامی صلح و مبارزه با جنگ تشکیل می دادند، ولی اکنون که در جلسات همرزمان خود و یا یادواره شهدا شرکت می کنی، انگار دل خیلی از ما برای جنگ لک زده، و این تاسف بار است که به این سمت پیش می رویم.

[7] - جنگ جنگ است، هر چند نامش را عوض کنیم، ولی ماهیت جنگ تغییر نخواهد کرد، جنگ یعنی کشتار برنامه ریزی شده و مسلحانه و گسترده.

[8] - البته هیچ کس هزینه ‌های جنگ را بر اساس میزان رنج و خسارتی که به تک به تک انسان‌ ها وارد می شود اندازه گیری نکرد، فرزندان بی پدر، مادران و پدران بی فرزند، معلولیت ها، مجروح ها، آسیب های روانی و... ویرانی هایی که هرگز قابل ساختن نیست، این دنیای شیطانی است که ما را از انسانیت دور می کند تا به جنگ به عنوان راه حل اختلاف روی آوریم.

[9] - سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند (وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا)، و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند (فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا)، و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند (فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا) و....

[10] - استدلال، برهان، جدل، مباحثه، حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، خصومت، خصومت ورزی، دشمنی، خصومت ورزیدن

[11] - بدنبال اضمحلال عباسیان، در عصر عثمانی دوباره خیزش جنگ با شعار "حکومت تا ابد" (خلافة إلى الأبد) برخاستند و در سایه ی شمشیر غازیان خود، تا قلب اروپا پیش رفتند، ولی در این نبرد نیز جز افزایش شمار گویندگان شهادتین ثمری نداشت، و انسانیت که مقصد است، حاصل نشد، اما سلطان عثمانی که ازدیاد ثروت و قدرت، لذت ها برد، و باز پیام "انسان شدن" در زیر غرش صدای چکاچک شمشیرها گم شد و باز انسانیتی که از حاکمیت دین خاتم انتظار می رفت، حاصل نگردید و دولت عثمانی به ‌عنوان بزرگ‌ ترین و پهناور ترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسیان، که در سده ‌های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد، هم کاری برای انسانیت و انسان شدن ما مسلمانان نکرد، و از جمله عوامل سقوط عثمانی هم در کنار عوامل دیگر، "رشد فساد در ساختار سیاسی"؛ "تحجر دینی و انحطاط اندیشه سیاسی" به نابودی آنها انجامید؛

[12] - امروز بهار عربی و بیداری اسلامی باز خیز برداشته تا (امثال اخوان المسلمین و داعش) گویندگان شهادتین را افزایش دهند، و وقتی نوع و شیوه مبارزاتی آنان را نگاه می کنی، با عباسیان و امویان و عثمانیان که زیر سایه شمشیر قصد داشتند، اسلام را گسترش دهند، و موفق هم بودند، و مدینه و سپس بغداد و در نهایت استانبول را باز از ثروت و برده و کنیزهای جنگی مملو کردند، و در عصر حاضر هم می رفت که شهر "رقه" در سوریه هم این بار پایتخت بعدی آنان برای تجمع ثروت، برده و قدرت بشود، که تاکنون که موفق نبود اند و انشالله هیچگاه موفق نشوند، این اسلام، برای بردگی انسان هاست و نه آزادی آنها. اما بازمانده های بنی عباس و بنی امیه و عثمانیان هستند و گاه و بی گاه بر سرزمین عراق مسلط می شوند، که نمونه ی آن ناسیونالیسم عربی صدام و اسلامی بود که خلافت اسلامی جدید، داعیه دارش شده و این یک بازگشت خسارت بار به جنایاتی است، که اصلا قابل توجیه نیست، و در سایه شمشیر گسترش سخن را دنبال می کند.

[13] - اسلامی که در پرتو سخن و حکمت و انسانیت خود را مطرح می کند، تا در جهان صلح درونی، به آرامش انسان در بیرون منجر شود، و نماینده این نبرد ادیبان و عارفان پارسی گویی هستند که در بستر سخن توانسته اند انسانیت را تا دانشگاه های بزرگ و خانه اساتید و فلاسفه بزرگ غرب و شرق رسوخ دهند و فرهنگ و انسانیتی را که باید و شاید، را در آن نقاط راهبردی دنیا رواج دهند، امثال مولوی بزرگ، حافظ عظیم الشان، خواجه معین الدین چشتی، خواجه نظام الدین اولیا، سعدی حکیم، فردوسی بلند مرتبه، میر سید علی همدانی، و از همین استان ما اشرف جهانگیر سمنانی که مرقد او کیچاچا شریف در هند است و یا حزین لاهیچی که در بنارس است، شیخ بایزید بسطامی، شیخ ابوالحسن خرقانی و.... دنیایی از معرفت را در فرهنگ و جامعه مردم هند و جنوب آسیا گسترانده اند، و اگر چه ما شرمنده غارت ها و کشتارهای نادر شاه افشار در هند هستیم ولی این ها روی چشمان آن مردم جای دارند، چرا که به جای شمشیر، صنعت، شعر، علم و معرفت و... را برای این سرزمین به تحفه بردند و امروز، روز بزرگداشت خواجه معین الدین چشتی در اجمیر شریف هند، بزرگان سیاست و... هم طَبَق بر دوش گرفته با گل و چادری تبرک به زیارتش می روند تا از او تبرک جویند و در حالی که همین سیاست مداران به دنبال خراب کردن مسجد اورنگ زیب در بنارس هستند، و مسجد بابر گورکانی را در فیض آباد خراب کردند و....  اما اسلامی که خود را از شمشیر و نبرد دور کرد در شرق و هند پیش رفت موفق تر بود

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (10)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

پیرامون عکس این پست
این ۳ غواص که تصور می‌شد شهیدند، پیدا شدند / عکس
اعتمادآنلاین نوشت: در بین عکس‌های منتشر شده از شهدای غواص عملیات «کربلای ۴»، عکس سه غواص دست‌بسته مشاهده می‌شود که تا چند ماه اخیر فکر می‌کردیم این ۳ غواص شهید شده‌اند؛ اما آنها زنده‌اند.
هشت سال پیش، بعد از انتشار خبر تفحص ۱۷۵ شهید غواص و خط‌شکن عملیات «کربلای ۴» با دست‌های بسته، عکس‌های متعددی از غواصان این عملیات در فضای مجازی منتشر شد. در بین عکس‌ غواصان «کربلای ۴»، عکسی مشاهده می‌شد که روی آن نوشته شده بود «عکسی نایاب از غواصان دست‌بسته، اندکی قبل از شهادت». پس از تحقیقات میدانی فهمیدیم که این سه غواص به اسارت بعثی‌ها درآمده بودند و امروز راوی عملیات «کربلای ۴» هستند.
به گزارش فارس، یکی از این غواصان «حمزه صابری‌فر» است. او متولد ۱۳۳۲ بوده که سال ۱۳۵۸ به عضویت بسیج درآمد. صابری‌فر برای تأمین امنیت چند ماه در استان کردستان بود و از سال ۶۰ به مناطق جنگی اعزام شد. این رزمنده دفاع مقدس در بیش از ۱۰عملیات بزرگ مثل مطلع‌الفجر، بیت‌المقدس، والفجرها از جمله والفجر ۸ و کربلای ۴ شرکت کرد.
با توجه به اینکه عملیات والفجرهشت، یکی از بزرگترین و مهمترین عملیات‌های آبی‌ ـ خاکی در دوران دفاع مقدس بود، حمزه صابری‌فر دوره آموزش غواصی را قبل از این عملیات در سپاه گذراند و توانست در عملیات والفجر هشت و سپس عملیات کربلای چهار حضور یابد.
این ۳ غواص که تصور می‌شد شهیدند، پیدا شدند+عکس
شبی که رفقایمان روی آب شهید شدند
این غواص و آزاده دفاع مقدس درباره حضورش در کربلای چهار می‌گوید: «حدود ساعت ۱۰ و نیم شب سوم دی ماه ۱۳۶۵ قرار بود از ساحل خودمان، به طرف عراق حرکت کنیم. ما نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. بعثی‌ها متوجه عملیات ما شده بودند و هر لحظه به ساحل ما تیراندازی می‌کردند. مسافت ما از ساحل ایران تا عراق بیش از ۷۰۰ متر بود و باید پا می‌زدیم تا به ساحل عراق برسیم. از همان دقایق اول شهید و مجروح دادیم تا به وسط اروندرود رسیدیم. بعثی‌ها با شدت آتش روی سرمان می‌ریختند.
خودم را به سمت راست کشاندم و خیلی پا زدم. بعد برای رفع خستگی به اندازه کمتر از یک دقیقه روی آب خوابیدم و دوباره پا زدم. شهید سیدعلی حسینی که مسئول اطلاعات عملیات بود به من گفت: عملیات لو رفته، برگردید. گفتم: نمی‌توانم برگردم. این همه شهید داده‌ایم و من باید جوابگو باشم. او خیلی اصرار کرد، اما من برنگشتم. فین پای راستم را درآورده بودم و از او خواستم فین پای چپم را درآورد. او فین را درآورد و روی خورشیدی‌های عراقی آویزان کرد. من به سمت عراق رفتم و او هم به سمت ایران برگشت.»
بعثی‌ها داخل آب‌های اروند، سیم‌های خاردار عنکبوتی گذاشته‌ بودند که صابری‌فر حین عبور از موانع خورشیدی‌، در عنکبوتی‌ها گیر افتاد. از طرفی دیگر بعثی‌ها نارنجکی داخل آب پرتاب کردند و این غواص دچار موج گرفتگی شد. بمباران منطقه و جراحت صابری‌فر مقدمه‌ای برای آغاز اسارت وی را رقم زد.
آغاز اسارت
حمزه‌ صابری‌فر آغاز اسارتش را اینگونه توصیف می‌کند: «بعد از موج‌گرفتگی، بیهوش شدم. ساعت ۴ صبح به هوش آمدم. هواپیماهای بعثی اروند و پشت جبهه ما را بمباران می‌کردند. بعثی‌ها یک سنگر داشتند که به اروندرود مسلط بود و هر قایق ایرانی که می‌آمد، می‌زدند. ما هم شکست خورده بودیم و از طرفی سرمای شدید و ماندن طولانی‌مدت در آب و مجروحیت، توانمان را گرفته بود. تا صبح ماندم و دیگر نمی‌توانستم به طرف نیروهای خودی برگردم چون هم فین غواصی نداشتم و هم اینکه تازه نفس نبودم؛ ضمن اینکه اگر می‌خواستم برگردم، بعثی‌ها مرا می‌زدند. کلاً ۷ غواص باقی مانده بودیم که یک نفرمان از بچه‌های اصفهان بود و ۶ نفرمان از قزوین بودیم.
صبح ما را به سمت عراق آوردند و بچه‌های خودمان که حالشان بهتر بود، کمک کردند تا از نردبان بالا بروم. بعثی‌ها دست‌های ما را بستند و خودمان را هم به باد کتک گرفتند.۳ تا ۴ نفر از نیروهای عراقی وقتی ما را دیدند، گفتند: این غواص‌ها برای ما خیلی ارزش دارند و هر کسی اینها را بزند، به طرفش شلیک می‌کنیم. آنها نگذاشتند ما را بکشند. ما را سه شب در فرماندهی ام‌الرصاص نگه داشتند.»
صابری‌فر درباره عکس غواصان دست‌بسته که گفته می‌شد، این غواصان به شهادت رسیده‌اند، می‌گوید: «نفر اول این عکس عزیزالله‌ فرجی‌زاده، نفر دوم من و نفر سوم مصطفی کُردی هستیم. ۱۲ خبرنگار به بصره عراق آمده بودند تا گزارش شکست ایران در کربلای۴ را مخابره کنند. ماهر عبدالرشید از نزدیکان صدام حسین در چند متری ما ایستاده بود و بیش از ۲۰ نفر محافظ‌ش بودند. یک خبرنگار انگلیسی آمد و از ما غواصان دست‌بسته عکس گرفت و منتشر کردند. تا سال ۶۶ کسی از وضعیت ما خبر نداشت؛ تا اینکه همین عکس از من و عزیزالله و مصطفی به دستشان رسید و آنها از اسارت ما مطلع شدند. حتی خانواده‌مان این عکس را قاب کرده و به دیوار زده بودند.»
سخت‌تر از اسارت، تحقیر کردن اسرا بود
حمزه صابری‌فر به همراه همرزمانش روزهای سخت اسارت را پشت سر می‌گذاشتند. وی درباره یکی از اتفاق‌های تلخ در اسارت می‌گوید: «اسارت خیلی سخت بود. سخت‌تر از آن تحقیر کردن اسرا بود. یادم هست یک روز ما را سوار کامیون کردند و داخل شهر بصره چرخاندند. مردمی که طرفدار بعثی‌ها بودند، ما را با سنگ می‌زدند و آب دهان روی ما می‌پاشیدند. طوری ما را تحقیر می‌کردند که خجالت می‌کشیدیم به روی همرزم‌مان نگاه کنیم. آن روز صبح ما را به بصره بردند و شب آوردند. از آب و یک تکه نان هم خبری نبود. بعد ما را داخل پادگان برگرداندند. روزهای سختی بود و در آن روزها فقط به یاد اسرای کربلا و حضرت زینب (س) بودیم. یاد این بودیم که حضرت زینب(س) چه کشیدند. قطعاً در مسیر کربلا تا شام بچه‌ها خوابشان می‌آمد، قطعا گرسنه و تشنه بودند و خانم باید سرشماری می‌کردند. اما ما این مسائل را نداشتیم. یادآوری همین‌ مصائب خاندان پیامبر(ص) صبرمان را زیاد می‌کرد.»
این غواص و آزاده دفاع مقدس بعد از گذراندن بیش از ۳ سال مشقت و سختی اسارت، در ۵ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و ۹ شهریور به آغوش خانواده بازگشت.

This comment was minimized by the moderator on the site

سرو زیر آب واقعا برازنده این عزیزان است

چشم انتظار
This comment was minimized by the moderator on the site

در روز ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ جنگ ایران و عراق به طور رسمی به پایان رسید.

جنگ ایران و عراق، طولانی‌ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم بود.

بر اساس آمارهای بین‌المللی، جنگ عراق و ایران ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت.
در طول این جنگ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته و زخمی شدند که از این میان ۲۶۲٬۰۰۰ ایرانی و ۱۰۵٬۰۰۰ عراقی کشته شده‌اند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

برگی از تاریخ: خاطرات ابراهیم یزدیِ

در سال ١٣٧١ که به ایران آمده بودم به دیدن مرحوم مهندس بازرگان ‏رفتم و صحبت از جنگ ایران و عراق شد
از ایشان پرسیدم که آیا واقعا نمیشد از این جنگ پیش گیری کرد؟
مهندس ‏خاطره‌ای را در این زمینه نقل کردند که دانستن آن برای آیندگان خالی از لطف نیست:

۵ ماه قبل ازحمله صدام حسین به ایران در ٣٠فروردین ١٣۵٩ تیتر بزرگ روزنامه کیهان این بود : امام ارتش عراق را به قیام بر علیه صدام دعوت کرد.

در اوایل اردیبهشت ١٣۵٩ شورای انقلاب از من خواستند برای رسیدگی به مسئله مهمی جلسه شورا را تشکیل دهیم، وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند.

آقای دعایی گفت: در چند ماه‌ اخیر هرچند روز یکبار مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق ‏اعتراض میکنند اما هفته گذشته شخص صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید خود نسبت به دخالت‌ها گفت:

این وضع برای من قابل تحمل نیست، شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر مایلند خود من [ صدام ] شخصا به ایران می‌آیم تا با مذاکره اختلافات را حل کنیم و اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند یک هیئت ‏عالی رتبه به ایران میفرستم و یا آنها یک هیئت برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات حل ‏شود چوم در صورت ادامه این وضع مطمئن باشید که به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد.

شورای انقلاب تصمیم میگیرد که آقای دعایی به همراه مهندس بازرگان و دکتر بهشتی برای تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند
در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و تهدید صدام را ‏بیان میکند و رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند : محلش نگذارید!!

سپس مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد که امروز موقعیت ما در ‏جهان به علت انقلاب چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم همه از طرف مقابل حمایت خواهند کرد، از این گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان ارشد آن خوب نیست و به کلی فاقد روحیه لازم برای جنگیدن است بنابراین واجب است از وقوع هرگونه جنگ احتمالی پیشگیری کنیم.

رهبر انقلاب باز میگویند: محلش نگذارید.

مجددا دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند که آیت‌الله خمینی تحمل نمیکنند و از جای خود برمی‌خیزند و برای بار سوم میگویند: گفتم که محلش نگذارید و به طرف ‏در حرکت میکنند، آقای دعایی که خیلی ناراحت شده بود میگوید: آقا من دیگر به بغداد نمی‌روم

آقای ‏خمینی پس از تامل کوتاهی رویشان را به طرف دعایی برگردانده و میگویند: ‏وظیفه #شرعی‌ به تو میگوید که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند از اتاق بیرون میروند ...

در مسیر بازگشت به شورای ‏انقلاب آقای دعایی در حالی که گریه میکرده است می‌گوید: به خدا قسم او [ صدام ] ‏حمله خواهد کرد و هیچکس کاری نمی‌تواند بکند!!
مدتی بعد عراق به ایران حمله کرد

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سردار حسین علایی در نشست نقد و بررسی مستند «زیر صفر مرزی» که از سوی «انجمن اندیشه و قلم» و با همکاری معاونت اجتماعی فرهنگی شهرداری تهران برگزار شد با اشاره به ویژگی منحصربه‌فرد دوره دفاع‌مقدس در زمینه مشارکت افراد، گفت: علی هاشمی فرمانده ای که در این مستند به او پرداخته می‌شود، زمان شهادت ۲۷ ساله بود.
وی ادامه داد: دفاع، مقدس است. اما جنگ مقدس نیست، همه اقدامات ما در جنگ نیز مقدس و درست نبوده است، اما باید بدانیم اگر این تلاش‌ها نبود ارتش بعثی عراق پیروز جنگ بود.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: ما در دوره جنگ دستگاه دیپلماسی کارآمدی برای صلح نداشتیم و به همین خاطر برخی موقعیت‌های صلح را از دست دادیم. همه جنگ‌ها برای صلح است و هیچ جنگی برای جنگ نیست. وزارت خارجه ما برای عملیات‌ها باید پیوست صلح می‌نوشت. اما همواره برای رسیدن به صلح نیاز به توافق هر دو طرف وجود دارد. بنابراین همه برای خاتمه جنگ می‌جنگیدیم، نه ادامه جنگ. من معتقدم ما در برخی مقاطع می‌توانستیم زودتر وارد فرایند صلح شویم. (13 دیماه 1397)

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی برایم نوشت :
"دنیا وحشی شده، خیلی خیلی‎
گاهی باید از توحش دنیا ترسید‎
و دور خودش حصار کشید"
ولی برای من که زندگی در حصار مرگ آور است، دوست دارم رها بوده و چون اسب های وحشی بی حصار زندگی کنم، و رام هیچ بنی بشری نباشم

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی که یک دنیا مطلب را در چند کلمه و به قول خودش "نانو" می نگارد و برعکس من که چند صفحه باید بنویسم تا سخنی را جا بیندازم، طی یک "نانو" نوشته ایی کوتاه و چند کلمه ایی یک دنیا حرف را می زند، برایم نوشتند :
"گاهی، شب ها، با خط واحد، از خط الراس زمین، عبور می کنم، و فکر می کنم، هنوز، خط شکن ها، پشت خط بیدارند."‎
ولی در پاسخش باید گفت :
باید شکست این خط و خطوط باطل و بی مورد را، واقعا امروز جامعه ما به خط شکن نیاز دارد، اگرچه من انتظار برای منجی ها را تقریبا مشکل زا می دانم، ولی باید خط شکنانی باشند که بشکنند این خطوط کج و معوج را‎، ‎کاش جنگی نمی شد و این جنگ ما را به حالت جنگ دایمی نمی برد، که خط شکن ها باشند و، خط باشد و... ‎بیزارم از هر چه جنگ، خط و خط شکنی هایی که جامعه ما را در خشونت جنگی خود غرق می کند، و چقدر مزه خون جوانان ما در دهان اژدهای هفت سر خشونت جنگ، مزه کرده است، که حتی همین حالا هم دل بعضی، برای شروع دوباره جنگ غش می رود...
این دوست عزیز در ادامه برایم نوشتند:
"برای جنگ، خط خطی های شب های بیداری ذهنم :
تا چشم کار می کند،
در این حوالی و یا
آنجا
فرقی نمی کند...
دنیا
هیچگاه
اهلی نبوده است
فقط بهشت است
که روی زبان ها می چرخد ...‎
و من برایش نوشتم :
"بیداری ذهنت زایشگر است و به عمق خوبی ها قوص گر است"‎ ‎

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مطلبی را تلگرامی از یکی از دوستان دریافت کردم حیف آمد اینجا نیاورمش :
از ما کهنه سربازان ، برای نسلهای آینده... :

و اگر دوباره جنگی آمد،
و تو را دعوت به نبرد کردند،
میدانی چه بگویی؟
آری از قول ما کهنه سربازها بگو؛
به خدا ما دنبال جنگ نرفته بودیم.

او آمد بی‌هیچ استدالی و منطقی،
ماابتدا می‌جنگیدیم که کشته نشویم، اما بعد جنگ یادمان داد بکشیم تا کشته نشویم،

عده‌ای از ما رنگ رزمندگی گرفتند وعده‌ای هم ،رنگ رزمندگی به خود پاشیدند،
تعدادی جبهه نیامده راوی جنگ شدند!
وعده‌ای شهید شدند تا آینده زنده بماند.
اما نه آینده‌ای به این شکل!!

راستی ما باید چه می‌کردیم؟
عده‌ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند،
عده‌ای آمدند تا بی‌پیکر شوند.
و عده‌ای نیز پیکر تراش!

در جبهه حس عاشقی و معشوقی جریان داشت.و ما جز جنگیدن چاره‌ای نداشتیم.
آیا میتوانستیم دفاع از کشور ومردم را رها کنیم و گورمان راگم می‌کردیم و برمی‌گشتیم شهرهایمان !؟
و دزد غافله‌ی نفت می‌شدیم؟
یا دزد دکل ساخته نشده اما فایناس شده با دلار نفت در عالم تحریمی آلوده؟

ما هم ، آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم،
اما جنگ۸ سال نزدیکتر از آینده بود،

جان عزیز بود،
ولی پای عشق هم در کار بود،
در جبهه ها رقص مستانه‌ی شهدا غوغامی‌کرد،
و ما چه باید میکردیم؟
آیا نباید یوسف می‌شدیم؟
وبر روی مین ، میرقصیدیم؟
و میخانه‌ی فکه را رونق می‌دادیم؟ ودروازه‌‌ی خرمشهر را آذین نمی‌کردیم؟

باور کنید ، ای نسل‌های بعد...
ما جوانِ جوان رفتیم ، پیرِ پیر برگشتیم!

حال شما بگوئید ماچه بایدمیکردیم؟
می‌گریختیم که کوفی مسلک شویم؟
که اعتقاداتمان به نرخ دلار و سکه حراج نشود؟
که نام لشکرمان را بر پیشانی بانکی رباخوار ننویسند؟
ما باید چه خاکی بر سرمان می‌کردیم که امروز سرکوفت نشنویم!؟

بله نسل‌های آینده ، قرارمان این نبود
راستی اگر دوباره جنگی آمد و شما را دعوت به جنگ کردند!
از قول ما بگوئید: رزمندگان ، به بعدازجنگ هم بیاندیشید!

وقتی ارزش‌ها را در خاکریزها جا گذاشتیم و ارزشهاعوض شد ، عوضی‌ها ارزشمند شدند!

امروز خوب بنگرید ،چگونه ما را غریبه می‌پندارند!
باور کنید،آنروزها ماقطار قطار میرفتیم ، واگن واگن بر می گشتیم،
راست قامت میرفتیم، کمر خمیده برمی گشتیم،
دسته دسته می رفتیم و تنهای تنها برمی گشتیم!

بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری،
فقط آغوش گرم مادری چشم انتظار.
و دیگر هیچ.......!

اما ایستادیم.
شاید به پرسید پس ما چه مرگمان بود؟
باور کنید ما هم دل داشتیم،
فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم،
اما...
با دل رفتیم ، بی‌دل برگشتیم،
با یار رفتیم ، با بار بر گشتیم،
با پا رفتیم ، با عصا بر گشتیم،
باعزم رفتیم ، با زخم برگشتیم،
پر شور رفتیم ،با شعور برگشتیم!

ما اکنون پریشانیم، اما پشیمان نیستیم!
ما همان کهنه سربازان پیاده‌ایم که سواری !! نیاموخته‌ایم!
ما به وسوسه‌ی قدرت نرفته بودیم!

می‌دانید تعداد ما در ۸ سال جنگ چند نفر بود؟
۳/۵ درصد از جمعیت ایران!
اما مردانگي را تنها نگذاشتیم، ماغارت! را آموزش ندیده بودیم،
رفتیم و غیرت را تجربه کردیم.
اکنون نیز فریاد می‌زنیم که اینان از ما نیستند،
این حرامیان غافله‌ی اختلاس!
از ما نیستند.

گرگانی که صد پیراهن یوسف رادریده‌اند،
باورکنید این خرافات خوارج‌‌‌پسند، وصله ی مرام ما نیست،
ما نه اسب امام زمان دیدیم،
نه بی ذکر حسین جنگیدیم.

لیکن ما استخوان در ‌گلو، از امروز شرمنده‌ایم،
با صورتی سرخ ودستانی که در فکه جا مانده است!

اکنون شما بگوئید ما اگر نمی‌رفتیم چه باید می‌کردیم ،
با دشمنی که به امتداد قادسیه آمده برای هلاک مردم و میهنمان ایران؟

ما را بهتر قضاوت داشته باشید ،
جز اندکی از ما که آلوده شدند ،
و شرافت خود را فروختند.

درود به روان پاك شهيدان

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سلام برادر گرامی و بلند مرتبه
جانبازی واقعا زیبنده شماست
ماندن بازگو کردن حقایق بدون هیچ چشم داشتی
خاطرات عزیزان و ستاره های خاکی زنده می نمایید
خیلی زیبا بود از خواندنش لذت بردم
علی یارتان
برقرار باشید

احمد
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی برایم نوشت :

تصاویر. جنگ هشت ساله ی ایران و عراق را. بسیار بسیار دیده ام ... اما حقیقتن هر قطعه از این. برداشت های واقعیتِ تلخ و زننده ، تاثر. و سوز خاص. خود را. دارد ، و. درعین. آنکه. با تمام وجودت ، به. پسران. و مردان سرزمینت می بالی ... اما. ...اما. کتمان نمی توان. کرد ، اشگ را بر آرزوهای بلند. فردایشان. ... با چشمان بسته و دست های به بند کشیده شده .... خدایا. کجای این جهان. ایستاده ایم. ... دو چشم بر ای گریستن. کم است .... و یک. دل برای. سوختن‎
پست جدیدتان را نیز خواندم‎
طولانی ست. اما. با درایت نگاشته آید‎
بنده. خاطرات. جنگ. از قلم شما رزمنده ی عزیزِ سالهای جنگ ، را. در پست های. گذشته تان. مطالعه نموده ام. .... نگرشتان و استناد های تان به مساله جنگ که. منابع. آن را. نیز ذکر نموده اید. و. نیز از اینکه. در اغلب پست های تان نقبی به. هشت. سال دفاع مقدس می زنید و از یاران و همر زمانتان می نگارید ، روحیه ی قدر شناسی شما گرامی را می توان درک نمود .... که. در تک. تکِ مواردِ مذکور. ، شما فرهیخته ی گرامی ، قابل تقدیر و احترام می باشید .... قلمتان نویسا. و اجرتان با پروردگار یکتا‎

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...