این باد کز خزان، بدین خاک می وزید،       پاییز سرد هم، به باغی نبرده است،

خاک خالی از بزرگان، نخبگان و مردمش، دیگر چه ارزشی برای حتی نگاهی و قدمی بر آن خواهد داشت، این خاک بدون آنها، مثل تمام خاک های بی حاصلِ خالی از زندگی خواهد بود، که دنیا حتی به آن نگاه هم نخواهد کرد، مثل تمام خاک های فراموش شده در کویر، که دریغ گویان در آرزوی حتی جای پایی بر خود خواهد ماند، حال آنکه بر این آرزو خواهد مُرد، و آن را نخواهد یافت؛

این طرز فکر طرد کننده و خالص ساز، تمامیت خواه، خودخواه، که تمام وجدان، اخلاق و انسانیت را به کناری می نهد، و تمام افراد مخالف، منتقد، معترض و... به خود را نیست و نابود و فراری از وطن می خواهد، از کجا گریبانگیر این خاک غریب، و این مردم مظلوم گردید؟!

مغولان هم چنین بر این مردم نخواستند، آنان در موقع هجوم هر که را دم تیغ خود یافتند کُشتند، و بعد از غلبه آنانی که ماندند را، در تیول خود حفظ کردند، و ایران را از ایرانیان "تطهیر" نکردند، بعدها این ایرانیان نخبه مغلوب، و مغولان غالب، دست در دست هم تمدن های شکوفایی را بر این خاک در خون آلوده ساختند، و علم و هنر را به اوج رساندند، حال این چه دیدگاهی است که مرتب بر بلندگوهای رسانه ایی که آن را "ملی" می نامند و به واقع بوقی "میلی" و تنفرپراکن در دست سرکردگانش می باشد، کاهی از مردم می خواهد پاسپورت بردارند و بروند، و یا در این مورد اخیر بی شرمانه از "تطهیر" این آب و خاک از نخبگان و مردمانش می گوید! [1]

این حجم از قلع و قمع و نابودی سرمایه های ملی را تنها در ایدئولوژی و مرام حکمرانی مردان تمامیت خواه و قدرت طلبانی همچون استالین، مائو، هیتلر، موسیلینی و... می توان یافت، که هرکه از دشمن، مخالف، معترض و... یافتند خواهان نابودی اش شدند، و آنان را که بیمناک شدند، حتی اگر از دوستان شان هم بودند، از پیش پای خود برداشته، و همه را به پای حزب، ایدئولوژی و قدرت خود تسویه، کشتار، ترور شخصیت، و یا در ارودگاه های کار اجباری در سیبری، به سرمای مرگ آورش سپردند.

ستاره درخشان ورزش ایران را که رسم پهلوانی، مروت، جوانمردی، عزت و... او در دل مردم ایران موج می زند، و سوار بر قالیچه اندیشه و عمل نیک و خیرپراکنش، به اقصی نقاط ایران رسیده است، و حتی بعد از افتادنش از اسب سرکش شهرت و غرور ورزشی، هنوز دنیای ورزش و پهلوانی جهان به پای او تمام قد می ایستند، و قدر او را بهتر از ما می شناسند، تا آنجا که حتی رقبای ورزشی اش نیز، قدردان وجود ذیقیمت هستند، چگونه بر بوق رسانه ایی که باید ملی باشد، این چنین مورد بی مهری چون شماهایی قرار می گیرد، که گویا درد وطن هم دارید و...

یادم هست وقتی در سال 1388 که به حج رفته بودم، روزی خواستم دامنه دیدار خود از مکه را کمی گسترش دهم، و تنها بین هتل و حرم محدود نشوم، و کمی هم در خیابان های اطراف آن نیز بگردم، در یکی از این خیابان ها جهت خود را گم کردم، و برای بازگشت به جایی که خود را دوباره در آن باز یابم، مجبور به پرس و جو شدم، از جوانی اهل این شهر راه پرسیدم، زبان انگلیسی نمی دانست، از این رو تنها کلمه عربی را که بلد بودم، و در آن لحظه به ذهنم آمد، یعنی "حرم" را چند بار تکرار کردم، و در دل و البته نه بر زبان، خواهان راهنمایی به سوی این مقصد شدم، او هم بلافاصله متوجه سوالی که در دلم بود، شد، و مسیر را در هوا، با انگشت هایش برایم رسم کرد، و در آخر با زبان بی زبانی که بین ما وجود داشت، متوجه ام کرد، که او هم از من سوالی دارد، و اینکه من اهل کدام کشورم، گفتم ایران، با شنیدن نام ایران، او هم به تعدادی که من حرم حرم کرده بودم، نام "علی دایی" را با لحن عربی خاصی تکرار کرد.

آری کسانی در دنیا هستند که ایران را با نام این اسطوره ورزش ایران می شناسند، نامش را معادل ایران می دانند، و برایش احترامی باورنکردنی قائلند، و وقتی این شهروند حدود 24 ساله عربستان سعودی نام "علی دایی" را ادا می کرد احترام و علاقه را در صورت و چشم هایش می توانستم، حس کنم، حال آنکه "علی دایی" رقیب مقتدر تیم ملی کشورش بود، و "الدعایه" (دروازه بان قهار تیم ملی عربستان، از نام علی دایی، لرزه بر اندامش می افتاد) و مدافعان تیم ملی عربستان و هر تیم دیگری، که علی دایی خط حمله تیم رقیبش بود، به همین احساس خوف و خطر مبتلا می شدند، اما شهروند منصف عربستانی به این رقیب ملی خود عشق می ورزید!

چراکه برای او علی دایی دیگر رقیب ورزشی نبود، بلکه این مردانگی، بزرگواری و... که در وجود این مرد یافته بود، بر تنفر ناشی از رقابت غلبه کرده، و حس رقیب بودن را از دل او زدوده و به کناری نهاده بود، و گویا علی دایی را سمبل ورزش غرب آسیا می دانست، یا اینکه نماینده پرجلال و جبروت خود می دید، که وقتی در مقابل تیم های مطرح شرق آسیا گل می زد، انگار به جای تیم ملی کشور آنان نیز قهرمانی و ابراز وجود می کرد، که این چنین محبوب قلب یک جوان عربستانی طرفدار فوتبال شده بود.

علی دایی نه دشمن است و نه کافر، او مردی از پرشمار مردان بزرگ، و افتخار آفرین ایران و این مردم مظلوم است که در این روزهای پر از اعتراض و... حق را در جانب مردمانی می بیند که به اموری در این کشور معترضند، و تو تریبون دار جبهه ایی شده ایی که مقابل این مردم قرار گرفته اند و...، اما حرمت نگهدار و او را ... ندان، که خاک کشور را از وجودش تطهیر کنی، طهارت اگر این است، لعنت خداوند به هر چه طهارتی و...،

به یکدیگر توهین و تکفیر نکنید، و در سایه گفتگو حق و ناحق را مشخص کرده، توهین و ... را به کناری نهاده، تا به اسطوره های تو نیز توهین نشود، وقتی به اسطورهای هنری، ورزشی، سیاسی، فرهنگی، علمی و... که در جبهه مقابل خود یافتی، توهین می کنی، آنان نیز این حق را برای خود محفوظ داشته، به تو و اسطوره هایت بی احترامی خواهند کرد.

 پیام زیر را بخوان، سخن یک رزمنده و جانباز جنگ هشت ساله است، [2] که هر چه جنگ بود، او هم در جنگ نبرد کردف وقتی تو به علی کریمی، علی دایی و... توهین می کنی، اهالی ورزش نیز به بزرگانی از شما، این چنین توهین می کنند، بخوان تا متوجه شوی چه بذر نفرتی را در دل این مردم می کاری، وقتی به انسان های ارزشمند آنان توهین می کنید :

"سلام

من فوتبال رو دوس دارم ولی از دیروز نسبت به این ورزش متنفر شدم

در آستانه سالروز شهادت مرد قرن

دلاوری بی همتا

فرمانده هشت سال دفاع مقدس

نابود کننده داعش

دوست بچه ها

عزیز همه قشر مردم

هر چی از این دلاور بگم کم گفتم

شهید سردار حاج قاسم سلیمانی

دو روز گذشته که عکس این ابر مرد را در مستطیل سبز زمین فوتبال گذاشته بودند تا بازیکنان قبل از شروع بازی با احترام به عکس این شهید بزرگوار و گذاشتن گل جلوی عکس.، قدردان آن شهید که امنیت جان و ناموس ما را تامین کرده، باشند..

 ولی  تعدادی از بازیکنان با روی گرداندن از عکس شهید و بی اعتنایی از کنار آن رد شدند و تعدادی گل را به صورتی به سمت عکس پرتاپ کردند که مانند سنگی به طرف دشمن می‌زنند

 من اصلا مرد سیاسی نیستم و اصلا علاقه ای به سیاست یا سیاست دانستن را ندارم ولی جگرم سوخت وقتی این برخورد را نسبت به عکس این مرد که خونش به خاطر امنیت تک تک ما ناجوانمردانه و غریبانه به زمین ریخت را دیدم

واقعا مشگل کجاست ؟

من می‌دانم

فقط این را می‌دانم مشگل اصلی دشمن نیست

مشگل خود ماییم

حالا تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل

والسلام

التماس دعا"

بذر نفرتی که با این اظهارات در صدا و سیما می کارید، اینجا در زمین فوتبال خود را نشان می دهد، قاسم سلیمانی اسطوره نظامی ایران و علی دایی اسطوره ورزش ایران است، شما با این گفتار نفرت انگیز خود، طرفداران آنها را در مقابل هم می گذارید.

[1] - مهیمان برنامه جهان آرا در شبکه افق در خصوص علی دایی عنوان داشت : "من ایشون را به عنوان قهرمان نمی دانم، خدا بهش یک قد بلند داد، و هر کسی یک سانتی می کشید، می خورد توی سرش و می رفت توی گل، بعد این ها می گویند ما قهرمانیم، نه اینها قهرمان های ما نیستند، و حالا من به مزاح می گویم، که قوه قضائیه و نهادهای امنیتی این ها را ممنوع الخروج نکنند، بزارید این ها بروند یک قدری کشور تطهیر بشود."

[2] - پیامی برگرفته از کانال تلگرامی "آلبوم عکس هشت سال دفاع مقدس "

دوران شاهنشاهی آل محمد آمده

"دوران شاهنشاهی آل [1] محمد آمده"، این جمله شاه بیت تکراری یک قطعه هنری زیبا در یک مولودی خوانی بود، که برای جشن های نیمه شعبان [2] ساخته و اجرا شده، و در سال های ابتدایی بعد از پیروزی انقلاب، به دستم رسید [3] تا از موسیقی زیبایی که در صدای مجری اش جاری بود، لذت ببرم، و بدون تفکر در محتوا و ظرایف نهفته در آن، از شنیدنش به وجد آمده که بالاخره دوران "شاهنشاهی" آل محمد روزی فرا خواهد رسید، چرا که در فضای استبداد زده و تفکر مستبد پروری که ما در آن پرورش یافته ایم، چنین محتوا و آرزویی اصلا نه عجیب می نمود، و نه غیر متعارف، که دوران شاهنشاهی این بیاید، و دوران شاهنشاهی آن یکی(خوب یا بد) برود.

تو گویی انگار ما ایرانیان لایق، و در حد مسلط شدن بر سرنوشت خود نبوده، و نیستیم! و ما را خداوند برای زندگی در ذیل حاکمیت فردی یکی از منتخبین خاندان های مختلف از مخلوقاتش ساخته است، و طبق نظریه تحلیل روانی جناب گوستاو یونگ، تفکر استبدادی و خوی مستبد پروری، چنان در وجود ما درونی شده و به ضمیر ناخودآگاه جمعی [4] ما تبدیل گشته، و در تک تک سلول های خاکستری مغز ما جا خوش کرده، و به اندازه ایی رسوب گذاشته، که از این خشونت تفکری نهفته در ذهن خود، شاید لذت هم می بردیم، که از ذیل حاکمیت فردی این سلسله (خوب یا بد)، به ذیل حاکمیت فردی در آن سلسله منتقل شویم، مثل خواب زدگان غرق در درد و رنج و دچار بیماری دائمی، که در همان حال خواب و مستی و خماری و خموشی اش، از این پهلو به آن پهلو در غلتیده، هیچگاه فکر برخاستن از این خواب دردناک و رنج آور نبوده و نیستیم، تنها فازی که عوض می کنیم، همین پهلو به پهلو شدن هاست.

در این شرایط است که گاه انسان فکر می کند، که انگار در بعضی موارد فرقی بین نخبه سیاسی، نخبه مذهبی، نخبه علمی و... و  عوام ما نبوده و نیست که خواسته های ما، تنها در حد تغییر در حاکمیت خاندان های حاکم بر ما چرخ می زند، و در کشاکش اعتراضاتی هم که به این وضع اوج می گیرد، در سودای جایگزینی فردی به جای فردی دیگریم، لذا گاه در شعارهایی که شنیده می شود، به جایگزینی افراد فکر می کنیم، و نه جایگزینی سیستمی، به جای سیستم دیگر، و یا تفکری پیشروتر تا پیشرفتی کیفی در نوع حکمرانی بر خود، فراهم نماییم.

در این دو دهه که اعتراضات نسبتا گسترش یافته است شاهدیم، یک شعار مشترک، گاه تکرار، و خود نمایی می کند، که "رضاشاه روحت شاد" که تکرار این شعار انسان را دچار تردید و گاه هراس می کند، که آیا منظور معترضین بازگشت به سیستم حاکمیت خودکامه و سلطنتی"شاهنشاهی" سابق است؟!، یا نظر صاحبان این شعار تنها قدردانی از ساخت و ساز و احیای تمدن و مردم ایران است که به دوره حاکمیت موسس سلسله پهلوی نسبت می دهند، منظور نظر اهالی این شعار چیست؟ گاه به شک می افتم که مروجین این شعار شاید به عمد آن را منتشر می کنند تا انحراف در انحراف و نوعی ارتجاع صورت پذیرد.

سیستم هایی که، حاکمیت بر اساس ژن به ارث می رسد، و منتقل می شود، بدترین، فاسد ترین، مافیایی ترین، توهین آمیزترین و عقب مانده ترین نوع حاکمیت در جهان است، که انسان ها نه بر اساس شایستگی، که بر اساس نسل و تعلق خاندانی، حاکمیت ها را عهده دار می شوند، و ما با همین پیش زمینه تفکری بود که خوشحال بودیم که بالاخره نوبت به "دوران شاهنشاهی آل محمد" خواهد رسید، تو گویی این عقده محرومیت در طول 1400 سال برای ما محروم ماندگان از چرخه قدرت باقی مانده بود، که در تقسیم قدرت بعد از پیامبر، که در بین خاندان های مهم قریش، از بین خاندان های آل امیه، آل عباس، آل ابوسفیان و... انجام شد، کار حاکمیت به "آل محمد" نرسیده، و این حق باید روزی ادا شود، از این رو منتظر ظهور منجی بودیم تا انتقام خون های ریخته شده از این خاندان را بگیرد، ظلم های انجام شده در حق آل محمد جبران شود، و از همه مهمتر دوره برخورداری ایشان از قدرت فرا برسد و... و هیچ کس نبود که سوال کند آیا مشکل بشر، این است که کدام خاندان حاکم باشند و کدام بروند؟! یا مشکل ما انسان ها در چیزی دیگر است؟!

متاسفانه اکنون نیز رگه هایی از این نوع تفکر را در زیر پوست این شهر می توان دید، که باز انحراف در انحراف رخ می دهد و فضای عمومی معترضین به سمت انتقال قدرت به خاندان ها سوق داده می شود، و حتی در بین مدعیان انقلاب هم چنین رگه هایی می شود دید، و هنوز که هنوز است، تفکر ما (انقلابی، [5] سلطنت طلب و...) بین ارجحیت حاکمیت خاندان ها و افراد غلت می خورد، و از این پهلو به آن پهلو می شود، و این رسواترین و ارتجاعی ترین نوع تفکر، و توهین به ملت ایران خواهد بود، که مقصد ایدالش این چنین ناچیز در نظر گرفته شود.

 

[1] - "آل" در عربی همان اعقاب یا بازماندگان و خاندان معنی می شود، لذا آل الله یعنی خانواده  خدا، آل ابوسفیان یعنی فرزندان ابوسفیان و...

[2] - در سال های اول پیروزی انقلاب دو مناسبت خیلی برجسته بود، یکی جشن پیروزی انقلاب و دیگری جشن های نیمه شعبان که مثل حالا مراسمات در تیول مداح ها و سخنرانان مدعو نبود، بلکه اهل هنر، آن را میدان داری می کردند، و با اجرای گروه های سرود، تئاتر، نمایش فیلم و... کار بسیار به یاد ماندنی و زیبا می شد که اکثر هنرمندان این مراسمات هم، اهل محل و داستان اجرا نیز به ابتکار اهالی و جوانان دخیل در محل انتخاب و تمرین و اجرا می شد، لذا مثل اکنون، مردم بر پای منابر به عنوان شنونده نبودند، خود دخیل در امر اجرا، و هنرنمایی می شدند، با گفتن خاطره ایی، داستانی و... هم که شده، مشارکت داشتند.

[3] - برجسته ترین محتواهای مذهبی که در آن سال ها به دست ما می رسید، نوارهای سخنرانی مرحوم شیخ احمد کافی، جناب فلسفی، فخرالدین حجازی، دکتر علی شریعتی و نوحه و مولودی خوانی های امثال استاد ذبیحی بودند که در بین مولودی خوانی ها و... این اجرا را آنقدر دوست داشتم که بارها و بارها آن را گوش کردم، هنوز مزه آن در گوشه های ذهن زیبایی دوستم، دارمش، و متاسفانه یک بار که برای پخش از بلندگوی مسجد آن را به رسم امانت سپردیم، دیگر برنگشت و...

[4] - ناخود آگاه جمعی (Collective unconscious) استعداد و ظرفیت‌های مشترک انسان‌ها در هر کجای جهان و در مقاطع تاریخی و فرهنگی مختلف ناشی از ماهیت وجودی و ادراک آنان در یک موضع مشترک است. ضمیر ناخودآگاه جمعی یونگ (آرکئو تایپ) و مُثُل افلاطون و صورت مثالی شهاب‌الدین یحیی سهروردی و صور معنوی و روحانی زرتشت (فروهرها) و آنچه عطار و مولانادرباره "من ملکوتی" "اَبَر آگاهی انسان" مطرح کرده‌اند، حاکی از شباهت این اندیشه‌ها در ژرف ساخت ادراک انسانها است. بعضی از الگوهای رفتاری عاطفی و فکری که به گونه ارثی در تمامی انسان‌ها به ودیعه گذاشته شده و کیمبال یونگ تحت عنوان کهن الگو از آن یاد نموده، در روند رشد شخصیتی انسان تأثیر به سزایی دارند. این تصاویر ازلی، از "ناخودآگاه جمعی" سرچشمه می‌گیرند.

[5] - لذاست که در جلسه ایی که به مناسبت رحلت بنیانگذار ج.ا.ایران که در 14 خرداد 1401 در کنار مرقد ایشان برگزار می شود، مثل چند سال گذشته، در حالی که تنها این جلسه دو سخنران بیشتر ندارد، اولی که متعلق به خاندان خمینی است "هو" می شود چرا که فکر می کنند و....

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...