هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد.

برگزاری انتخابات های مهندسی شده پی در پی، و سفارشی، ناشی از فیلترینگ نظارت مخربِ استصوابی شورای نگهبان، کشور را به سمتی برده است که اکثر گروه های فعال سیاسی کشور، طی چند دهه گذشته، از حق حضور و کاندیداتوری و در معرض رای ملت قرار گرفتن محروم شدند، و به واقع یک ملت از دسترسی به نخبگانش دور نگه داشته شد، و عرصه کاندیداتوری و انتخاب شدن، به انحصار یک گروه اقلیت و خاص در آمد، برون داد چنین انتخابات هایی، تکیه زنندگان بر مناصب و جایگاه های راهبری ایران و ایرانیانی بود، که خود را در مقام و جایگاه ملی، با وسعت نظر، و عمل ملی ندیده و نمی دانند، و بلکه خود را مسئول، مجری و راهبر برنامه های ناشی از تفکر فرقه ایی، ایدئولوژیک و خاص جناحی خود و گروه و تفکرات خاص خود دیده، و به همان سان فکر کرده، تصمیم می گیرند، و عمل می کنند، و حال آنکه اکثریت جامعه، به پس زمینه های فکری، فرقه ایی، ایدئولوژیک و... آنان نه اعتقادی دارند، و نه بدان راضی اند و نه تمکین می کنند؛

این وابستگی های فرقه ایی، گروهی، فکری و...، مسئولین را از تفکر، تصمیم سازی و عمل در اِشل ملی، و در سطح جایگاه قانونی که اشغال کرده اند، باز داشته، و آنان را به وظیفه بگیرانی تبدیل می کند که به جای اتکا به قانون و مقتضیات جامعه ی متکثر خود، و حرکت در جهت تفکر و عمل همه شمول، به مامور انجام منویات دل سردمداران فکری خود تبدیل می کند، و بدین ترتیب قانون و جامعه از عمل و تصمیم آنان خود را مبرا دانسته، و در تحیُّر کامل، هاج و واج شاهد و ناظر بر نوع عمل و تصمیم اینان باقی می ماند، و این همان عامل گسیختگی ملی است، که جامعه را به سمت شرایطی پیش می برد که در کنار دلایل دیگر، دو قطبی های خطرناکی در کشور شکل گرفته، عمق می گیرند و به شکاف بیش از پیش بین ملت و مسئولین خواهد انجامید، و نسوج روح وحدت ملی را مثل موریانه ایی جویده و... و در نهایت ایران و ایرانیان را به سوی دره های نابودی و اضمحلال رهنمون خواهد کرد.

۲۶ بهمن‌ماه 1402، محمد مهدی اسماعیلی [1] که دانش آموخته مقطع دکترا در رشته علوم سیاسی است، و در یک عدم تناسب تخصص با شغلِ مورد تصدی، بدون تحصیل و یا سابقه کاری در امور فرهنگ، اکنون در دولت ابراهیم رئیسی، بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشادِ کشور تکیه زده، اعتراف کردند که : "موسیقی میزان بالایی از مخاطب دارد" اما به رغم چنین حقیقتی، در زمینه میزان گسترش هنر موسیقی در زندگی روزمره و سلوک معنوی و تفریح ایرانیان، "در هیچ سند بالادستی جمهوری اسلامی پس از ۴۵ سال درباره موسیقی صحبت نشده است"

این سخن وی، از این واقعیت پرده بر می دارد که آنچه بر سر موسیقی، و اصحاب آن در کشور رفته و می رود، نه بر اساس قانون، و نه بر اساس مصوبات قانونی در سطح ملی، که بر اساس منویات نانوشته و اعلام نشده ی دلِ کسانی بر هنر موسیقی و اصحاب مظلوم آن روا داشته می شود که خود را از هر قانون و معیاری در کشور بالاتر دیده، خود تصمیم می گیرند، و بدون ابلاغ این تصمیم، و پذیرش تبعات آن، کسانی در مسئولیت راهبری امور کشور گمارده شده اند که آنرا ذهن خوانی کرده و بدون توجه به حقوق مدنی ملت خود، و حق و حقوق کسب و کارها، و مقتضیات حکمرانیِ حکیمانه در جامعه متکی بر قانون و اصول مدنیت، و حقوق جمهورِ جامعه ی همه شمول و...، اجرا می کنند؛

شاهد و گواه بر چنین روندی، ادامه سخن همین وزیر کابینه آقای ابراهیم رئیسی است، که افاضه فرمودند که : "سیاست ما گسترش و ترویج موسیقی نیست" حال از چنین مسئولی، باید پرسید اگر "در هیچ سند بالادستی جمهوری اسلامی پس از ۴۵ سال درباره موسیقی صحبت نشده است" شما طبق کدام معیار قانونی، و تصمیم متخذه ملی، به این تصمیم اعلام شده ی کلان خود رسیده اید؟! چنین وزیر بلندپایه ی باید بداند که موسیقی بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ یک کشور و یک جامعه ی زنده است، و او نمی تواند چنین سیاست خصمانه ایی را علیه هنر موسیقی اتخاذ کرده، و آنرا اجرا کند،

چرا که اگر بنا بر چنین سیاست غلط و یا خودزنی فرهنگی باشد، باید در سطوح ملی و با طی مراحلی از طریق نمایندگان واقعی ملت بعد از بحث و تبادل نظر کارشناسی، نکات مثبت و منفی آن احسا، و سپس اتخاذ گردد، و اگر 45 سال است در زمینه هنر موسیقی سخنی گفته نشده، و تصمیمی گرفته نشده، این وزیر جوان چگونه به یکباره به این تصمیم خطرناک و محدود کننده بزرگ رسید، که راه عدم "ترویج و گسترش" یک هنر ملی و با سابقه را در کشور، در پیش گیرد؛ هنری با چنین گسترشی در سطوح مختلف جامعه، و این چنین شایع در بین اقشار آن؟! هنر موسیقی کشور، با کدام منطق و دلیل عاقلانه ایی، به چنین سیاستِ خسارتباری مبتلا می شود؟!

در حالی که این هنر در رقابت با رقبای منطقه ایی و جهانی، زیر فشار داخلی و هجوم خارجی، در حال له شدن است، وزیر فرهنگ و ارشاد، چگونه می خواهد این چنین از وظیفه خود در راستای "ترویج و گسترش" آن شانه خالی کند، و بی توجه به نیازهای جامعه، و بلکه از موضع نابخردانه ایی وارد گود سیاست برخورد با هنر موسیقی شود، دلایل این سکاندار فرهنگ کشور، و یا وزیر فرهنگ این دولت، نسبت به این سیاست متخذه، و مخرب او و دستگاه متولی فرهنگش، چقدر منطقی، عقلی و اجرایی خواهد بود؟!

اینکه به چه دلیل قصد عدم "ترویج و گسترش" این هنر فاخر و دیرپای ایرانی را دارند، خود مبحث جدایی است، مساله این است که چرا هنر و خادمان موسیقی ایران این چنین مورد غضب و بی مهری دستگاه تصمیم ساز فرهنگی کشور قرار گرفته، و بدین ترتیب متولیان فرهنگ کشور، در جایگاه رسمی و قانونیِ خدمتِ به هنرِ کشور نشسته، و تیشه به اساس آن زده و می زنند، که در پس این سیاست، ویرانی بیش از پیش هنر موسیقی اصیل و باستانی ایرانی را در پی خواهد داشت، هنری که همین الان نیز بدون اتخاذ چنین تصمیم نابخردانه ایی، زیر هجوم هماوردهای خارجی آن، که در حال تسخیر بازار موسیقی ایران، که در حال جلب و تغییر سلیقه و ذائقه مخاطبان ایرانی اند و...، در حال له شدن است، شخص وزیر اگرچه خود اعلام می کند این بی مهری آنان "نه به دلیل اینکه مخالفتی با آن داشته باشیم، بلکه به دلیل محدودیت مدیریتی شدیدی (است) که در این موضوع به آن دچار هستیم".

اما از این دانش آموخته سیاست باید پرسید، چطور و چرا "محدودیت مدیریتی شدیدی که در این موضوع به آن دچار" هستید، منجر به اتخاذ سیاست عدم "ترویج و گسترش" هنر موسیقی شد؟! آیا نمی شد، به "ترویج و گسترش" این هنر تصمیم گرفت و با توجه به "محدودیت مدیریتی شدیدِ" دست به گریبانِ نهادهای فرهنگی کشور، چنین مدیریت فشل و دچار بحرانی، حداقل دست از سر این هنر ملی برداشته، و مانع از "ترویج و گسترش" غیر دولتی و خصوصی هنر موسیقی نمی شد، و در نتیجه "ترویج و گسترش" آنرا به اهل آن، در کشور می سپرد؟!

شما که به این محدودیت خود معترفید، دست از سر این بخش مهم از فرهنگ ایرانی برداشته، تا دست اندرکاران آن خود همچون آب، به صورت طبیعی در نسوج جامعه جریان یابند، و سر ریز آن، مروج فرهنگ ایرانی در جهان بشریت شود، هنری که بدون مترجم، و نیاز به سفیر و سفارت، دیپلماسی فرهنگی و خرج های گزاف صدور آن و... می تواند دنیا را در نوردیده، و سفیر فرهنگ غنی ایرانیان در بین ملل جهان باشد.

حالکه به این معضل "محدودیت مدیریتی شدید" گرفتارید، حداقل می توانند این هنر را به حال خود وا بگذارند، تا به رغم این همه مشکلات، از حمله به کنسرت ها، تا تعطیلی آن در استان ها و شهرها، و ایجاد محدودیت برای آموزش و ساخت ابزار موسیقی و... جامعه موسیقی کشور، خود به پنجه تدبیر، گره از کار خود باز کرده، و از مسیر تعالی و رشد طبیعی خود مانع زدایی کنند،

اگر وزارت فرهنگ و ارشاد نمی تواند حُکام جامعه مذهبی را به ضرورت ترویج و گسترش هنر و موسیقی منقاد و تفهیم کند، می تواند این عرصه را به خود اهل هنر بسپارد تا آنان خود حقوق، و لزوم حضور خود را در جامعه را تفهیم و تضمین نمایند. همانگونه که در طول تاریخِ موسیقیِ ملی ایران، اهالی هنر موسیقی، مثل تمام دیگر عرصه های هنری ضربه خورده از روزگار بد ایران، خود این کشتی توفان زده را در کوران حملاتی که بر این هنر و اهل آن، ناشی از نگاه ایدئولوژیک به هنر و... از سوی دولت ها و اهل مذهب در طول تاریخ سیاسی، اجتماعی و مذهبی این کشور متحمل شده، راهبری کرده، و اکنون به رغم آن همه حمله و هجوم، و سیاست های عدم "ترویج و گسترش"، هنوز موسیقی اصیل ایرانی آنقدر نفس در سینه ی زخمی خود دارد، که چنین سکانداری در وزارت فرهنگ و ارشاد این کشور، در قرن بیست و یکم، به قدرت، نفوذ و گسترش این هنر در بین ایرانیان اعتراف کرده، و متاسفانه به رغم این، از حقیقت تاسفبار قصد خود بر عدم "ترویج و گسترش" هنر موسیقی، به صورت رسمی و از تریبون عمومی بگوید، و راه را بر نابودی بیش از پیش این هنر در سطح ملی باز کند. و توجهی به این نصیحت پدرانه جناب مصلح الدین سعدی شیرازی نکند که می فرماید:

اگر ز باغ رعیّت مَلِک خورد سیبی          بر آورند غلامان او، درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد      زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

با این سیاست اعلام شده، توسط این وزیری که خود باید مدافع و ملازم فرهنگ، و اهالی آن در ایران باشد، همکاران او در شهرها و استان ها با اهل موسیقی، بساط نحیف و ضربه خورده آنان چه خواهند کرد؟! وقتی بفهمند که راهبرشان در مرکز، سیاست عدم "ترویج و گسترش موسیقی" را در پیش گرفته، و رسما و علنا آنرا اعلام داشته است، آیا آنان این درخت تیشه به ریشه خورده را از بیخ نخواهند کند؟!

اعلام این سیاست ضد فرهنگی در خصوص موسیقی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد در این روزها، با حملاتی که از سوی دیگر دولتمردان، به خصوص در بخش فرهنگ، در دولت ابراهیم رئیسی، به وجوه ایران و ایرانیت همراه می شود، که این خود شبهه مبارزه این دولت با فرهنگ و هنر ایرانی، و شاخصه های ایرانیت را، در بین این مردم افزایش داده، همانگونه که هم اکنون نیز مردم نسبت به این تصمیمات اعلام خطر می کنند، و این شبهه موجود، در حال تبدیل به یقین در اذهان این مردم است، و این اخبار شدیدا با شک و خطر از سوی مردم، زمزمه و تکرار می شود.

 مثالی ذکر می کنم، بعد از مقاومت مقامات فرهنگی در شوراها و مجاری تصمیم ساز عالی فرهنگ کشور و...، برای عدم اختصاص روزی در تقویم رسمی کشور، به نام "کوروش کبیر"، که اسطوره صلح و مدارا، در تاریخ تمدن ایران و ایرانیت، و بلکه جهان است، و شیوه حکمرانی فاخر او بر جامعه ی با مشخصات تکثر و همه گونی، زادروز او را لایق اعلام "روز جهانی تسامح و تساهل و رواداری در حکمرانی" و یا "روز جهانی تکثر و رواداری" و یا "روز جهانی مدارا با اقلیت ها"، و یا "روز جهانی حقوق بشر" و یا "روز جهانی شیوه های جنگ انسانی و اخلاقی" و یا "روز جهانی تمدن سازی و حکمرانی حکیمانه" و... می کند، که این افتخار می تواند به نام ایران، و پرونده فرهنگ و سیاست ایرانیان ثبت گردد،

به رغم اهمیت حضور چنین عنصری در تاریخ حکمرانی، فرهنگ و تربیت ایرانی، و چنین مفاخری در تاریخ این کشور، بی توجهی به این بزرگمردِ فرهنگِ حکمرانیِ روامدارانه به کنار، نوعی مبارزه با مقبره و آثار او را نیز، در عملکرد و سخن تصمیم سازان فرهنگی، در دولت جمهوری اسلامی می توان مشاهده کرد [2]

چنانکه از تصمیم معاون رئیس جمهور، و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور، سردار عزت‌الله ضرغامی می شنویم که از "تصمیم‌های انقلابی‌تر" و "زیر میز" زدن ها در مسیر تجاوز به حریم مجموعه باستانی پاسارگاد پرده بر می داری می کند، و به بهانه حمایت از کسب و کار اهالی شهر پاسارگاد، در شیراز از تغییر رویه در مدیریت استاندارد و مصوب بر این سایت باستانی می گوید، و یادش می رود که اولین وظیفه قانونی او، محافظت از میراث فرهنگی کشور است، او مسئول کار و اشتغال و مسکن اهالی پاسارگاد نیست، جناب ضرغامی نمی فهمد که اگر دغدغه کسب و کار و مسکن اهالی پاسارگاد را هم دارد، که باید هم داشته باشد، این امر از مسیر حفاظت از میراث فرهنگی، و سایت باستانی پاسارگاد و توسعه توریسم در این شهر است که میسر می شود، و اگر او به وظیفه قانونی و شرعی امانتداری از میراث فرهنگی کشور عمل کند، به طور غیر مستقیم شغل، مسکن و زندگی اهالی پاسارگاد را نیز در پی خواهد داشت، و با هجوم و گسترش توریسم به این شهر، این مشکل و مسایل دیگر حل می شوند،

اما سردار ضرغامی حتی این معادله ساده را هم نمی فهمد، و یا خود را به تغافل می زند، و از کنار گذاشتن قوانین و نُرِمِ حفظ و حراست از بناها و محوطه حریم مجموعه های فرهنگی و باستانی پاسارگاد گفته، و بر تصمیم "انقلابی!" خود پای می فشارد، و از یک نوع سیاست "یک بام و دو هوا"، در مدیریت فرهنگی خود، در برخورد متفاوت و متناقض با سایت های تحت نظرِ میراث فرهنگی پرده بر می دارد، که تو گویی در مدیریت چنین مسئولینی، سایت های میراث فرهنگی به دو نوعِ بازمانده از پیش از اسلام، و بعد از اسلام تقسیم می شوند و سیاست متخذه نامتوازن و تبعیض آمیزی در مورد هر کدام، متفاوت و متناقض پی گرفته می شود،

مثلا در همین شیراز در حالیکه خالی کردن اطراف "حرم شاهچراغ" از موانع، ساختمان های قدیمی و... شدیدا در حال انجام است، که متاسفانه همین سیاست باعث ویرانی بافت تاریخی شهر شیراز، در اطراف حرم شاهچراغ شده است، و این بافت تاریخی در پای این مکان مذهبی قربانی می شود، اما سردار ضرغامی در یک تفاوت و تناقض آشکار چند کیلومتر آنطرف تر از حرم شاهچراغ، مقبره کوروش و مجموعه تاریخی پاسارگاد را به پای بهانه حل مشکل جا و بیکاری جوانان شهر پاسارگاد قربانی می نماید، و از اجازه به مردم پاسارگاد برای ساخت و ساز و بلند مرتبه سازی و کشاورزی و دامداری در اطراف سایت مقبره کوروش و کاخ های چند هزار ساله بازمانده از دوره تمدنی ایران باستان سخن می گوید! و با این سیاست و سخن خود، اذهان ایرانیان را نسبت به سیاست ضد ایرانیت مسئولان کشور، مشوش و بیش از پیش مشکوک و ظنین می سازد.

و اکنون وزیر ارشادِ این دولت نیز، در حالی که جامعه از عملکرد و برخورد نظام با جامعه، اهالی و ابزار موسیقی و این هنر فاخر و اصیل ایرانی، مشکوک و ظنین است، عملا و رسما از سیاست دستگاه فرهنگی خود برای عدم "ترویج و گسترش موسیقی" سخن می گوید و...، تا پازل ها را برای ظن و بلکه به یقین تبدیل شدن ذهنیت "ضد ایرانیت" بودن حاکمیت، جهت داده، زنگ خطر را بیش از گذشته در بین ایرانیان بر سیاست های اعمالی حاکمان بر کشور، به صدا در آورده و تشدید کند،

و اگر عاقلی در بین سیاستمداران حاکم باشد، باید به آنان هشدار دهد که گسترش این ظن و شک، درست در عکس جهت منافع و امنیت ملی کشور است، لذا باید از چنین سیاست ها، برنامه ها، سخنان و... جلوگیری شود تا به انسجام ملی بیش از این خسارت و نقصان وارد نشده، و بلکه این انسجام تقویت و این وضع اصلاح شود، نه این که سیاست و عمل مسئولان کشور باعث تفرقه و شکاف ملی گردیده، تا حدی که حتی عده ایی تیم ملی فوتبال ایران را نیز، نماینده خود ندیده، آن را نماینده بخش حاکمیت در عرصه ورزش جهانی دیده، و برای شکست آن در مقابل رقبای ورزشی آن، پای بر زمین ایران بکوبند و بر شکست آن شادی کنند! و...

هنر موسیقی یکی از وجوه و جلوه های هنر ملی ایرانیان است، چراکه تاریخ این هنر در بین ایرانیان نشان از ترویج  و گسترش آن در زندگی این مردم دارد، به طوری که ایرانیان در گستره ایران تمدنی، و باقی مانده آن در دولت – ملت کنونی ایران، از هنر تاثیرگذار موسیقی در جشن و عزا، جنگ و صلح، خوشی و ناخوشی، برای بیداری و هوشیاری و خَلصه، عبادت و ارتقای معنوی، سلوک روحی و جسمی، در جلب نظر خداوندگار و یا خَلق او و... استفاده بهینه کرده، و البته خواهند کرد، و این امری گریز ناپذیر است، و خواهد بود.

مبارزه با این پیشینه، خواست و جایگاه ملی موسیقی، که گفته می شود ناشی از یک سری فتاوی اعلام شده و نشده مذهبی است، که موسیقی را "در کلیت مغایر اسلام" ارزیابی کرده است [3] ، اگرچه ممکن است به محدودیت هایی برای اهالی آن، و در نتیجه تضعیف این هنر فاخر منجر شود، ولی هرگز نمی تواند باعث نابودی آن گردد، مگر این که دیگر ایران و ایرانیانی در صفحه روزگار باقی نمانده، تا وجوه ملی این هنر ماندگارِ آنان، اینچنین دچار مرگ و نابودی شود،

تاریخ ایران نشان می دهد، هرچند این ملت بارها شاهد فروپاشی ایران و ایرانیت، در زمان حمله اسکندر، اعراب، مغول و... بوده اند، اما به رغم این ویرانی ها، و هجوم های بنیانکن، باز از خاکستر این ویرانی ها، ایران و ایرانیت و بالطبع هنر موسیقی آن، ققنوس وار جوشیده و ادامه حیات داده است،

چراکه این فرهنگ و هنر با پوست و خون بشریت آمیخته، و سازگار است، لذا سرزمین های سوخته و خاکستر شده ایران هم باعث نگردید تا فرهنگ و هنر و اخلاق ایرانی نابود شود، و هر بار ایرانیان بر این شرایط غلبه کرده، و خود را از خاکسترِ آتشِ خصم بیرون کشیده و احیا نموده اند، و روسیاهی آن دوران سخت، به چهره کسانی ماند، که تلاش کردند، در ایران، از ایرانیان، ایرانیت زدایی کنند.   

 مسئولان کشور و تصمیم سازان عرصه فرهنگ (به خصوص در طبقه روحانیت، شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد و...) باید بدانند، کسانی در عرصه تمدنی ایرانیان ماندگار خواهند شد که خود در خدمت فرهنگ و هنر ایران در آمدند، و در ترویج و گسترش آن همت نهادند، دوره ایلخانان مغول، که با رویش چنین رویکردی در منش حکمرانی آنان شناخته می شود، نمونه بارز حاکمانی است که ارزش و عمق فرهنگ و هنر ایرانی را شناختند، و در راه "ترویج و گسترش" آن وقت و سرمایه نهادند، و خود را به رغم اتصال به یک نسل متجاوز به ایران، و ویران کننده آن و... در قلوب این مردم ماندگار و محبوب کردند، دوره ی حاکمیت ها در تاریخ این کشور گذرا و بسیار کوتاست، مثل چشم بهم زدنی، در تاریخ ایران و ایرانیت محسوب می شود،

به امثال آقای اسماعیلی باید توصیه کرد که آنان نیز می توانند با تغییر رویکرد خود در قبال وجوه فرهنگ و هنر ایران، در تاریخ ایران، مورد تقدیر یا تنفر باشند، یا مثل ایلخانان و... از آنان به تقدیر یاد شود، یا مثل داعش و طالبان و...، در تاریخ عدم مدارا و خشک مغزی، و ویرانگری به مثال هایی برای نفرین و لعن، و درس عبرت در تاریخ تبدیل شوند، این قضاوت تاریخی به همین رویکردها، سیاستگذاری ها، عملکردها و... بستگی دارد.

ایران و ایرانیت یک طیف وسیع از موجودیت های متنوع فرهنگی است، بازاری فرهنگی و تمدنی، به وسعت یک ملت متمدن و تاریخی است، اگر مسئولی فقط قشر وابسته به تفکر و فرقه اعتقادی خود را در نظر گرفت، و ترویج و گسترش تولیدات فرهنگی خاص آنان را سرلوحه کار خود نمود، عملا به دست خود بخش بزرگی از جامعه و بازار فرهنگ جامعه ی خود را به رقبا واگذار کرده است،

به عنوان مثال به رغم علاقه خود به موسیقی سنتی و اصیل ایرانی، باید اعتراف کنم که موسیقی شاد و مفرح، موسیقی جوان پسند راک و رپ و... یک خواست و بازار جمعی بزرگ در جامعه ایران دارد، و اگر شما از تامین آن پا پس بکشید، در کنار ما، ترکیه و... به رغم تفاوت زبانی و...، با تولیدات فرهنگی خود، بازار کشور را به دست خواهد گرفت، همین الان هم با محدود و انحصاری کردن تولیدات تلویزیونی در کشور، به دست و سلیقه محدود اقلیت حاکم بر صدا و سیما، بخش عظیم و غیر قابل تصوری از مخاطبان ایرانی را به سوی تولیدات سرویس های تلویزیونی بزرگی همچون شبکه های جم (GEM TV) و... سوق داده اید که مردم ایران را با فرهنگ و داستان های خاص خود تربیت، آموزش و شکل دهی رفتاری می دهند،

در بُعد موسیقی نیز اینچنین است، چه مسئولان کشور بخواهند و چه نخواهند، هر نوع موسیقی در بازار ایران خواستارها و بازاری برای خود خواهد داشت، محدود نمودن آن، به هر بهانه ایی، رقبا را در بازاریابی در بین ایرانیان کمک و دست گشایی خواهد کرد. کنسرت هایی که در استان خراسان (مشهد)، استان فارس (شیراز)، استان قم و... تعطیل می شوند، اهالی این شهرها و استان ها را به آنتالیا، استانبول و... در ترکیه، تفلیس در گرجستان، دبی در امارات، لس آنجلس و... در امریکا، برلین در آلمان، لندن در انگلستان و... خواهد کشاند، تا بدان کنسرت ها دسترسی یابند. این خسارت عمده به فرهنگ، اقتصاد و اجتماع ایرانیان، ناشی از همین تفکر سلیقه ایی و غیر قانونی کسانی است، که تصمیمات خود را از منویات دل این و آن می جویند، نه وظایف و تکالیف قانونی و عقلی، که در سطور قانون اساسی و قانون عمومی و روح حکمرانیِ حکیمانه حکم می کند، و دولت و... را موظف به هزینه کرد، در "ترویج و گسترش" فرهنگ عمومی و ملی کشور می نماید.

امثال آقای اسماعیلی باید بدانند، حتی همان اعضای بسیج، سپاه، روحانیون و... نیز در دنباله روی و پیگیری پروژه های تعریف شده اشان، نیاز به غذای روح دارند، موسیقی غذای روح انسان است، یکی از تامین کنندگان این غذای روحی و معنوی، همین موسیقی اصیل و هنر ناب ایرانی است، که در صدا و نوای ابزار موسیقی ایرانی جلوه می کند، و متاسفانه این چنین مورد بی مهری جنابان قرار می گیرد، که با افتخار و رسما از عدم "ترویج و گسترش" آن سخن می گویند، این غذای روحی از موسیقی، صدا و محتوای غنی فرهنگ ایرانی بدست آمده، و در جامعه حضور و بروز می یابد،

وقتی در خلال جنگ خسارتبار هشت ساله با متجاوزین بعثی (1359-1367) در ارتفاعات "گرده رش"، "گوجار"، "شیخ محمد" و... بین سردشتِ ایران و سلیمانیه کردستان عراق در حال نبرد بودیم، این صدای جادویی هنرمند بزرگ و عارف کُرد ایرانی، حضرت شهریار موسیقی ایران، جناب شهرام ناظری و... بود که با آلبوم "گل صد برگ" و... خود، روح ما در سنگرهایی که زیر چند متر برف، در آن زمستان سخت و طاقت فرسای جنگ مدفون شده بود را، جلا می داد، امید به زندگی، و ارتباط ما را با عالم معنا مهیا می کرد، انرژی می داد و محکم و استوارمان می کرد، شما چطور و با کدام شاخص عقلی و منطقی و قانونی، تصمیم به عدم "ترویج و گسترش" این مائده های آسمانی گرفته اید،

شما چطور و با چه عقلی سخن از عدم "ترویج و گسترش" موسیقی اصیل ایرانی، که توسط هنرمندان بزرگ و تاریخ ساز موسیقی ایران، زنده یاد محمد رضا شجریان به اوج رسید، و تنه به تنه نوای موسیقیایی تلاوت زیبای قرآن، توسط عبدالباسط محمد عبد الصمد مصری می زند، می گویید، شما از چه جنس و تفکری هستید که با چنین پدیده ی مبارکی به مبارزه برخاستید، و برای عدم ترویج و گسترش آن لنگ سرخ رنگ به کمر می بندید.

شما چطور و با چه عقلی می خواهید به مقابله با صدای مسحور کننده، روحانی، معنوی و نافذ برخاسته از روح بلند و صدای زیبا و گیرای استاد سید حسام الدین سراج برخیزید، که آلبوم های تمام ایران را در نوردیده و تاقچه هر اهل مذهبی را به تسخیر خود آورده است که همراه با سازهای ایرانی تار و تنبور و... و تیم موسیقی همراه شده با ایشان، معنا و موسیقی را به اوج می برد، و جامعه ی تشنه به خود را بعد از هر آلبومی منتظر آلبوم دیگر خود نگه می دارند، تا روزشماری کنند تا آلبوم جدید برسد.

شما نباید و نشاید که پنجه در پنجه اوتاد هنر موسیقی ایران انداخته و نابودی حاصل هنر فاخر آنان را در عدم "ترویج و گسترش" زحمات اساتید موسیقی این کشور جسته، که برایش جان و عمر صرف کردند، اساتیدی همچون پرویز یاحقی، جلیل شهناز، ابوالحسن صبا، کیهان کلهر، علیرضا قربانی، صدیق تعریف، غلامحسین بنان، فرهاد فخرالدینی، جواد بدیع زاده و ده ها نام بزرگ که در تاریخ موسیقی ایران مانده و یا نمانده است.

آقای اسماعیلی! دست از موهومات فرقه ایی و فکری خود بردارید، در جایگاه مسئولیت فرهنگی، کمی مثل انسان های برخاسته از اهل فرهنگ، ملی و همه شمول فکر و عمل کنید، مبارزه با موسیقی و اهالی هنر را تعطیل کنید، این جامعه زخم خورده و صدمه دیده نیاز به غذای روحی دارد، غذایی متنوع، که حتی اگر جامعه ی خود را به سان "جامعه حیوانات" هم تصور می کنید، که "اکثرهم لایعقلون" و فقط قلیل آدم هایی در آن هستند، که از شمایند، و از خوبان، و یا اگر به همان تعبیر و تلقی اهالی مذهب قائلید که از اصطلاح "گوسفند و چوپان" را برای تبیین پدیده "امت و امام" سود می جویند و مردم را به سان حیوانات می بینند، باز هم فقط به خاصان معتقد به خود نیندیشید، درست است که اهل ایمان، انسان های گناهکار را به شکل انواع حیوانات (سگ، خوک، گوسفند، بزغاله و گوساله و...) تصور می کنند، اما تو که در جایگاه راهبری فرهنگ ملی نشسته ایی، وظیفه داری آنان را انسان دیده و به آنان نیز تغذیه سالم تری برسانی، شانه خالی کردن از تهیه غذای روحی جامعه متنوع با سلایق و اعتقادات متفاوت، توسط هر مسئولی، خیانت به موکلان متنوع تان می باشد، حتی اگر آنان را "موالی" و یا به شکل حیوانات ببینید؛ این را هم بدانید که، وقتی پای حق الناس به میان می آید، خدا هرگز نخواهد پرسید این حق به کدام قشر از اقشار جامعه تعلق دارد، حق الناس یک شمول و عمومیت دارد، شامل تمام انسان ها می شود، چه آنان که شما آنان را فرشته می بینید، و چه آنان که شما آنها را حیواناتی به شکل "بزغاله و گوساله" و "گوسفند" تصور می کنید. 

شما و آقای ابراهیم رئیسی با هر میزان توانایی، و با هر تعداد اندک رایی که بدست آوردید، و اکنون از بد حادثه بر کرسی های والای فرهنگ، اقتصاد، اجتماع کشور تکیه زده باشید، وظیفه دارید از وظیفه قانونی خود شانه خالی نکنید، و ضمن حفظ میراث باقی مانده از موسیقی ایرانی، در ترویج و گسترش آن نیز بکوشید، عدم اجرای این وظیفه خیانتی است به مردم ایران، چه آن عده ی قلیلی از ایرانیان که شما را قبول دارند و به شما رای دادند و چه آن عده کثیر از آنان که از شما متنفرند و از بد حادثه حکمرانی شما را تحمل می کنند.

شیفه خدمت به خَلق خدا باشید، و فارغ از ایمان و اعتقادشان به شما، و مرام تان، با آنان از در انسانیت وارد شده، و حقوق آنان را در سیاست های خود در نظر بگیرید، در این زمینه از عارف واصل شرق، ابوالحسن خرقانی سرمشق گرفته، تهیه غذای روح این مردم را آنچنان که باید به عهده بگیرید، ایرانیان را در دو قطبی های ویرانگر خود گرفتار و محرومیت نکنید، آن عارف واصل گفت :"هرکه در این سرای درآمد نانش دهید و از (نوع) ایمانش مپرسید، که آنکه نزد باری تعالی به جانی اَرزد (خدا او را لایق زندگی دانسته)، بر خوان (سفره) ابوالحسن به نانی ارزد".

آقای اسماعیلی شما وظیفه رساندن کشتی فرهنگ این مردم، با جمعیت و سلایقی چنین متنوع را به ساحل امن به عهده دارید، هر قطعه موسیقی (غذای روح) که ممکن است شما از آن متنفر باشید، و آنرا برای اعتقاد و مبناهای فقهی خود مضر و حرام تلقی کنید، برای عده ایی دیگر در این کشور دواست، با آن در خلال رانندگی، نگهبانی، حراست، شب زنده داری، نیایش، کسب حال معنوی، عشق و دلدادگی و... همراهند تا بیدار بمانند و نخوابند، دچار حادثه نشوند، به حال معنوی فرو روند، تفریح کنند، و...

موسیقیِ شادی که از جامعه خود دریغ می کنید، همان موسیقی از قضا بر دردها و زخم های ناشی از تفکر و عمل شما، بر تن جامعه، گاه مرحم می گذارد، بسیاری را از افسردگی ناشی از ناامیدی که، بر جامعه تحمیل کرده اید، دارو و دواست و...

جامعه را وسیعتر از دایره تفکر و اعتقاد خود ببینید، تنوع انسان ها را از دایره دور و بری های چاپلوس و متملق، و قلیل معتقدین به عقیده خود، وسیعتر ببینید، شما مسئول بر افرادی نیستید که شما را قبول دارند، و برای شما هورا می کشند، شما بر مقدرات آنهایی که با شما و تفکرتان قهر کرده و از سیره و اعتقادتان بیزار شده اند نیز، حاکمید و البته مسئولید، موسیقی پناهگاه قشر عظیمی از جامعه است، که در زیر چرخِ تصمیمات و سیاست های شما له شده اند،

با موسیقی و هنری به مبارزه بر می خیزید، که ارزان ترین و کم خطر ترین مخدری است که جامعه صدمه دیده و زخمی به آن پناه می برد، تا دمی از درد و رنج خود جدا شود، بازار متنوع موسیقی ایران را، با سیاست عدم ترویج و گسترش موسیقی، دو دستی تحویل رقبای ایران و ایرانیت ندهید که این بزرگترین خیانتی است که به کشور و مردم خود مرتکب می شوید.

    

[1] - محمدمهدی اسماعیلی زادهٔ سال ۱۳۵۴ در کبودر آهنگ واقع در استان همدان است. وی کارشناسی حقوق را در دانشگاه شهید مطهری و کارشناسی ارشد در رشته روابط بین‌الملل را در دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه گذرانده است و دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اخذ کرده است و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر گروه «جامعه‌شناسی سیاسی» مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران است. او همچنین تحصیلات حوزوی را نیز تا پایان دوره سطح ادامه داده‌است.

[2] - عزت الله ضرغامی، رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی ۲۴ دی ۱۴۰۲ : "مقبره کورش مردم شهر پاسارگاد را گرفتار کرده است. بزرگ‌ترین گرفتاری ما که می‌دانم همه دستگاه‌ها با آن مواجه هستند حریم آثار تاریخی است که باید برای آن تصمیم‌های انقلابی‌تری گرفت. من این مشکل را حل می‌کنم و زیر میز می‌زنم. شهر پاسارگاد به‌خاطر مقبره کوروش گرفتار شده و مردم نمی‌توانند ساختمان بلند بسازند، کشاورزی کنند و دکل بزنند." امروز مردم پاسارگاد به‌دلیل مقبره کوروش نمی‌توانند کشاورزی کنند، چاه بزنند، باید این مشکلات برطرف شود و قوانین حریم‌ها مقداری انقباض پیدا کند."

[3] - آفتاب‌‌نیوز : روزنامه فرهیختگان به نقل از فرزاد جهان بین معاون فرهنگی دانشگاه آزاد نوشت: آقای محسن نفر موسیقیدان است و سال‌ها پیش یک‌جلسه خدمت رهبر انقلاب بوده و به رهبری می‌گوید شما چرا این فتوا را که ترویج موسیقی حرام است و اشکال دارد، صادر کرده‌اید؟ آقا می‌گویند اگر ما ۱۰ نفر مثل شما داشتیم، این فتوا را نمی‌دادم. تلقی من این بود که رهبر انقلاب این فتوای هوشمندانه را داده‌اند که از آن طرف ترمز ترویج موسیقی نامتناسب با فرهنگ و سخیف را بکشیم و از طرف دیگر کار ایجابی کنیم و آرام‌آرام صحنه را دست بگیریم. از آن‌طرف ترمز را نتوانستیم بکشیم، این طرف هم کار ایجابی نتوانستیم بکنیم. رهبر انقلاب می‌گویند ترویج موسیقی حرام است، چون غلبه با موسیقی لهوی است. اگر غلبه با موسیقی لهوی نبود ترویج موسیقی اشکال نداشت. مناط حکم را هم خودشان اعلام کرده‌اند. ما متاسفانه آمدیم صرفا در هنر دروازه‌بانی می‌کنیم و متاسفانه دروازه‌بانی را هم خوب انجام نداده‌ایم و این‌طرف هم کار ایجابی نکرده‌ایم.

ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

نگاهی به رشته اتفاقات چند ساله اخیر که به حاکمیت یکدست و انحصاری تیمی سیاسی، و فرقه ایی با تفکرات خاص منتج شد، که تمام قوای کشور و انقلاب را در قبضه انحصار قدرت خود گرفته اند، و آن را به یک سیستم یکدست و خالی از اصول اساسی قانون اساسی تبدیل و در این راه از هیچ اقدامی ابا نداشته، و آن می کنند و کردند که به مصالح خود مناسب و نزدیک می بینند، و دیدند.

از انتخابات پر حرف حدیث مجلس گرفته، که افرادی با پرونده های قطور سو استفاده های مالی و...، با آرایی بسیار کم، کرسی های آن نهاد اساسی در شاکله جمهوریت ایران را اشغال کردند، تا انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری و روی کار آوردن ابراهیم رئیسی و...، که تبعات این تحرکات سیاسی غیر طبیعی و شبهه ناک، کشور را به جایی رساند، که مردم امید خود را از دست داده، تغییر را دور از دسترس خود ببینند، و خود دست به کار شده، و به اعتراضات گسترده ایی در خیابان های شهرهای مختلف کشور دست زنند،

نگاهی به شعارهای عمومی معترضین، در خیابان های شهرهای مهم سراسر کشور، در این روزهای پر التهاب و سرنوشت ساز، به روشنی نشان می دهد، که بسیاری از اصلاح وضع کشور و نظام قطع امید کرده، و راه را بر تغییر وضع، و نظام موجود جستجو می کنند، و گویا همان نشانه های انقلاب را در خود دارند، که وقتی تغییری از صندوق رای بدست نمی آید، و راه های اصلاح و تغییر بسته می شود، این خیابان هاست که عرصه حضور مردم می شود، تا تغییر را از طریق انقلاب و خیزش خود دنبال کنند.

ناکام کردن حسن روحانی و دولت تدبیر و امید او، در رسیدن به شعارهای انتخاباتی اش، و متعاقب آن حرکت در عکس جهت وعده های انتخاباتی توسط ابراهیم رئیسی، که در تبلیغات خود و موقع جلب آرای مردم، از گشایش در وضع اقتصادی مردم سخن گفت، و به عکس وقتی قدرت را در دست گرفت، کشور را به سوی غرقابی از گرانی، فشار اقتصادی، تورم و... بسیار بیش از پیش برد.

از گشایش فضای ارتباطی و اینترنت به مردم قول داد، اما در عمل طرح صیانت فضای مجازی را که حتی مجلس موصوف و آنچنانی نیز، شرم کرد، که آن را به تصویب برساند، اما خود همین ابراهیم رئیسی که قرار بود فضای ارتباطی مردم در اینترنت را گسترش دهد، در نقش رئیس شورای عالی فضای مجازی، آن را در این شورا به تصویب رساند، تا گلوگاه ارتباطات مردم را به طور کامل قطع کند و...

و افزایش فشار اجتماعی بر جامعه ایرانیان، از طریق افزایش حضور امنیتی گشت ارشادی ها در سطح جامعه، که ملت مصیبت دیده از زخم های گرانی، اختلاس، بیکاری، تورم، مهاجرت، کمبود، تحریم، تخفیف و... را نیشتر دیگری بود، که بر پهلوی خود احساس کنند، و این چنین ناموس این مردم، در پروژه خطرناک گشت ارشاد، به دست جریان های شبه قانونی، و شبه امنیتیِ درگیر در امر به معروف و نهی از منکر و پلیس واگذار شد و... که حادثه مهسا امینی یکی از نتایج این اقدام نابخردانه است.

افشای سو استفاده های متعدد نجومی از جمله اختلاس و سو استفاده 92 هزار میلیارد تومانی، در تحولات مالی مجتمع عظیم فولاد مبارکه اصفهان و...، که حتی از سوی مجلس افشا کننده این فساد گسترده نیز، پرونده ایی به قوه قضائیه نرفت، تا به تشکیل سابقه ایی برای سو استفاده گران منجر گردد و...،

یا سیلی عنابستانی، نماینده متکبر مجلس، به صورت سرباز جوان پلیس راهور ناجا، که ضارب به عنوان نماینده خشن سبزوار، در مجلس، مابه اذایی را دریافت نداشت، و پرونده اش در پیچ و خم سیاسی کاری های گروه های حاکم گم شد.

در عین حال تنبیه سریع و چند روزه، یک دختر جوان به نام "سپیده رشنو" که در درگیری با هم سن و سال محجبه خود، یعنی رایحه ربیعی، پیرامون همین موضوع حجاب، که به گوشه رینگ برده شد، و سخت سیاست شد و...

و در بعد سیاسی نیز دستگیری و زندانی کردن فعالان متعدد سیاسی مسالمت جو، از جمله در صدر آنان سید مصطفی تاجزاده، که یکی از سیاسیون پاکدست این کشور بوده و هست، و مصداق یک منتقد دلسوز و بدون سانسور و نقاب است، که مشکلات و مسائل و دردهای جامعه را به خوبی دیده، و می شناسد، آن را در پوشش نقدی منصفانه، به صاحبان گوش و چشم، هدیه می کرد، و زبانی بدون لکنت، و در عین حال مملو از صداقت داشت، که از درون جامعه به حاکمانش فیدبک های واقعی می داد و...

در عین حال کشور و ملتی که در اوج تحریم، نداری، کسب و کار خوابیده و فشل، اقتصاد در هم شکسته، بی تدبیری ها، عدم مسئولیت پذیری ها، داشتن حالت تهاجمی نسبت به مردم خود، و کشورهای همسایه و... باید بار مالیات های بسیار کمرشکن و متعددی را به دوش می کشیدند، بدون اینکه حقی در خود احساس کنند که در کنترل هزینه کرد آن مالیات های سنگین، و دیگر در آمدهای افسانه ایی این کشور داشته باشد و...

و قرارداد صلحی به نام برجام، که از اسفند ماه 1399 قابل امضا و احیا بود، و حق امضا و احیای آن، از دولت مستقر روحانی سلب گردید، تا به دست رئیس جمهور جدید یعنی ابراهیم رئیسی امضا و به سرانجام برسد، و این امضا نیز تاکنون، در اثر وقت کشی ها، و درگیری های داخلی، و خرابکاری های داخلی و خارجی میسر نشده است و...

و دلایل بسیار دیگری از بی صداقتی ها، و غرور مسئولین کشور، در عدم انعطاف در مقابل خواست جمعی مردم و... باعث شد تا جسد بی جان مهسا (ژینا) امینی، دختر 22 ساله کرد سقزی، که مهمان چند روزه پایتخت نشینان شده بود، و متاسفانه در اثر نابخردی یک تیم گشت ارشادی امر به معروف و نهی از منکر، به مرگش منجر شد، و همین مظلومیت، جرقه ایی بر آتشی گردید، که پیش از این کُنده های آن را ناکارآمدی، بی تدبیری، غرور، عدم پاسخگو بودن مسئولین کشور و... گرد آورده، و اکنون در نتیجه این آتش افروزی، به گواه آمار رسمی 35 تن از هموطنان ما را به کام مرگ کشانده اند.

اگر جای آن مامور امر به معروف و نهی از منکر مستقر در ایستگاه مترو حقانی تهران بودم، و نوجوان پسری مملو از غرور، از من خواهش می کرد، که از خواهرش بگذرم، چرا که آنان غریب و مسافرند، به حتم چشم خود را بر خطای ناچیز آنان می بستم، و به مهر او را راهی ادامه سفری می کردم، که این جوانان مایوس و بی کار و بی آینده ما، شدید به آن نیاز دارند، اما این نشد و جسد این دختر غریب و مسافر، به ساعتی چند، از پلیس امنیت اخلاقی خیابان وزرا، راهی بیمارستان کسری شد، تا تحویل خانواده غریب و مسافر او شود.

و این جسد ژینا امینی نبود، که آتشفشان قهر یک ملت را افروخت، بلکه برون داد شکست اخلاقی، انسانی و دینی پایتخت نشینان متکبری بود، که دیگر نه غریب می شناسند، و نه مسافر، که "ابن سبیل" و رسیدگی به آنان، در قرآنِ این قوم به دین آویخته، جلودار برخورد با آن مسافر باید می شد، و به غیر از آن اخلاق و انصاف و مروت و جوانمردی ایرانیان که در این صحنه ها کارساز و کارگشاست، و باید به داد این دختر غریب می رسید، تا بدین سرنوشت، مبتلا نگردد، و تن جوان و جویای زندگی او، در سینه خاک سرد جای نگیرد، تا یک ایران را در مقابل این بی اخلاقی و... از جا نکنده، و اکنون در هفته دوم خیزش این مردم نا امید شده، این چنین خشمناک نشنویم، که ندای تغییر کسانی را سر می دهند، که سال هاست می گویند "مرغ یک پا دارد"، و حرف، فقط حرف ماست.

وقتی ایدئولوژی این انقلاب که از اندیشه کسانی مثل محمد حسین بهشتی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری و... نشات گرفته بود، به اندیشه امثال محمد تقی مصباح یزدی، محمد یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی، احمد جنتی و... پارادایم شیفت می کند، دیگر نباید متعجب شد، که چشم انسانِ مرید و مطیع این آقایان، به هرچه اخلاق، ملاک های دینی و انسانیت کور شود، و دیگر نبیند که چه می کند و با چه کسی روبروست. او به فرموده، و اوامر مطاع، مطیع است و فرمان فرمانده اش را انجام می دهد، او مریدی کور و کر به اطرافش می باشد، مطیع است و در این اطاعت، احساس بی مسئولیتیِ اخلاقی، انسانی و حتی دینی می کند.

دوستی که در سال های دهه 1350 دانشجوی رشته پزشکی بود، به خاطره ایی از مرتضی مطهری اشاره می کند، که در رژیم گذشته، استاد دانشگاه تهران بودند، و هنگامی که فیلسوف و اسلام و ایرانشناس غربی، هانری کُربن [1] به ایران آمد، و میهمان اندیشمندان دینی و روشنفکران ایران، از جمله علامه طباطبایی بود، روزی مطهری ما را به یکی از دیدارهای این شخصیت برجسته فلسفه و عرفان ایرانی برد، در این جلسه که باید فلسفی و عرفانی صحبت می شد، در هنگامه بحث ها، ناگهان سخن به سمت مشروبات الکلی در جامعه ایران رفت، چرا که تازه در ایران مغازه های اندکی، عرضه این نوشیدنی را آغاز کرده بودند، و برخی خواستار برخورد تند با این کژی بودند، در آن زمان یعنی نزدیک به 50 سال قبل، این اندیشمند غربی به همقطاران شرقی خود، توصیه به عمل متفکرانه و معقول در مقابل آن کژی می کرد، و از آنان می خواست در مقابل این وضع، افراط نکنند، چرا که هم به ضرر دین، و هم به ضرر اهل دین، و هم به ضرر جامعه آنان خواهد بود.

هانری کربن به امثال علامه طباطبایی، مطهری و دیگر اندیشمندان حاضر توصیه به صبر و متانت می کرد، که برخی از پدیده ها اگر چه از سوی شما کژی انگاشته می شود، اما در مقابله با آن باید اندیشمندانه و علمی برخورد نمود، او می گفت وای به روزی که در اثر برخورد های شما، ساخت شراب را از محیط بیرون به منازل مردم منتقل شود، آنگاه مردم خواهند فهمید که هم می شود شراب خورد و هم نماز خواند، در این حال توجه از شما و سخن شما دور خواهد شد، حال آنکه طبق احادیث شما، کسی که شراب خورد باید چهل روز صبر کند تا نحوست این مُنکر، از سلول های بدنش استحاله شود، تا دوباره لایق نماز گردد،

هانری کربن می گفت وقتی شما درست برخورد نکنید، به این بلیه دچار می شوید، همانگونه که در اروپا مردم از ارباب کلیسا دیگر حرف شنوی ندارند، در اینجا هم مردم از سخن ارباب مذهب روی بر خواهند گردانید، و اثر حرف و توصیه شما در جامعه از بین خواهد رفت، مردم اگر امروز شراب را بد می دانند، و گاهی تخطی کرده و آن را از بیرون تهیه می کنند، و می خورند، و احساس گناه دارند، وقتی برخورد های نابهنجار شما اهل مذهب، شراب و شراب سازی را به داخل منازل برد، آنان خواهند دید که ساخت و خوردنش، این طور که اهل مذهب می گویند، منکر، ضد اخلاقی و... نیست! دیگر حرف و حدیث اهل مذهب اثر خود را از دست خواهد داد، و مرجعیت دینی و اخلاقی را، از دست خواهید داد.

امروز بعد 50 سال متاسفانه همین پیش بینی هانری کربن را می توان در جامعه متحول ایران دید، میزان مصرف الکل در ایران، امروزه به رده دهمین کشور، در بین مصرف کنندگان جهانی رسیده! در حالی که واردات، ساخت و مصرفش حرام و غیر قانونی است، و به نظر می رسد در اثر برخورد نابخردانه اهل دین، به امری مبتلا شده ایم، که هانری کربن، آن را، آن موقع، پیش بینی کرده بود، کسی که ایدئولوگ های اصیل این انقلاب، مثل مطهری را در مقابل علم و تجربه و بینش خود، زانو زده و شاگرد می دید، این چنین مسئولانه به برخورد علمی و انسانی و اخلاقی با پدیده های اجتماعی دعوت می کرد، و ایدئولوگ های انقلاب 57 هم برخی از این درس های جامعه ساز را گرفته بودند، اما با تغییر ایده و ایدئولوژی و ایدئولوگ های این انقلاب، ره به بیراهه زده می شود، و خسارتش، دامنگیر کشور و مردم ایران می گردد.

در امر حجاب نیز، انگار این مردم و این کشور را به همین سمت می برند، که در اثر حرکت نابخردانه تصمیم سازان کشور، تحت راهبرد خشن، متصلب، غیر منعطف، متکبرانه و انحرافی و... تفکر امثال محمد تقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، سید احمد خاتمی، احمد جنتی و... به سرنوشت شراب مبتلا می گردیم، و در این سو نیز، ماموران آتش به اختیار خالی از اخلاق، روح نجابت ایرانی، برخی آموزه های انسان ساز دینی و... جنازه جوانان و معترضانِ بر این وضع را، بر آسفالت خیابان ها ردیف می کنند، تا به تکلیف شبه دینی و شبه قانونی خود عمل نمایند! و مسئولین کشور نیز، معترضین به این روند را، به دشمن، عامل فتنه، موجب خسارت و ویرانی، ضد خدا و پیامبر و مذهب و... منتسب کرده و می کنند، در حالی که این وضع و برون داد، در اکثر موارد ناشی از عملکرد خود آنان است، این بچه ها که امروز این می کنند، از مدرسه اخلاق، دین و علم همین مسئولین فارغ تحصیل شده اند، و خود کرده را تدبیر نشاید.   

 

[1] - هانری کُربَن (به فرانسوی: Henry Corbin) (زاده ۱۴ آوریل ۱۹۰۳ – درگذشته ۷ ژوئیه ۱۹۷۸) فیلسوف، ایران‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی بوده‌است. او بخشی از عمر خود را در ایران و خاورمیانه سپری کرد. هانری کُربَن، نخستین برگردان آثار مارتین هایدگر به زبان فرانسه و همچنین معرفی‌کننده فلسفه اشراق سهروردی و حکمت متعالیه ملاصدرا به اروپاییان بوده‌است. وی صاحب مکتبی در تاریخ فلسفه اسلامی است و معتقد است فلسفه اسلامی معادل فلسفه عربی نیست و با مرگ ابن رشد پایان نیافته ‌است.  کُربَن همچنین از پایه‌گذاران فلسفه تطبیقی است که به نقادی فلسفه مدرن غرب بر پایه سنت فلسفه اسلامی می‌پردازد. کُربَن گرچه هنگام تولد پروتستان بود، با سنت کاتولیک پرورش یافت. او در ۱۹۲۸ از طریق مدیر بخش مطالعات اسلامیِ دانشگاه سوربن با نوشته‌های سهروردی آشنا شد. سال‌ها بعد کُربَن اظهار داشت که آشنایی او با سهروردی، تکلیف سرنوشت معنوی او را برای عبور از این جهان مشخص کرد.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ایران از آن ایرانیان است، این ...
چرا از ایران نمی‌ری؟ توماج صالحی: چرا از ایران برم؟ برای انجام دادن هر کاری یک دلیل می‌‌خوای دیگه. ...
- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...