دولت آقای رییسی با همه شعارهایی که داد، و نظر موافقان خود را بدان جلب کرد، هنوز از میراث برجای مانده از دولت آقای روحانی صرف می کند، و بر تبلیغات اجرای آن سوار است، و تاکنون کار جدیدی از آنان ندیدیم، به جز هجوم به برخی یارانه هایی که توسط دولت روحانی، در شرایط سخت تحریم به نفع مردم واگذار شده بود، که اکنون دولت رییسی سخن از حذف آن می گوید، قطع ارز 4200 تومانی، که ابتکار آن دولت بود، که به کالاهای اساسی وارداتی برای رزق و کالاهای اساسی مردم اختصاص یافت، و دوم برداشتن یارانه انرژی، که از طریق طرح بنزین، و توزیع آن طبق کارت های ملی در نظر دارند و...،
اما این دولت همان واکسن های کرونایی را زد که دولت قبل، آنرا خرید، و اکنون قرارداد 25 ساله ایی را با چینی ها اجرایی می کند، که قبلا توسط دکتر علی لاریجانی مذاکره و نوشته شد، و دکتر جواد ظریف آن را با چینی ها به امضا رساند، و به واقع قرارداد بزرگ و راهبردی برجام، و قرارداد همکاری های 25 ساله ایران و چین، هر دو، و بخصوص برجام از شاهکارهای سیاست خارجی زمان دولت دکتر روحانی اند، که هر دو با واکنش های تند بر ضد (توسط دلواپسان)، و به نفع اش (تکنوکرات ها و توسعه خواهان) مواجه شدند، دلواپسان برای عقیم کردن برجام، از هر ابزاری در کشور و خارج از کشور استفاده کردند، اما با رسیدن به قدرت تمام شعارهای تند خود را در مورد مذاکره و برجام و... به کناری نهاده و یا پس گرفتند و خود اکنون دنبال کننده همان روند هستند.
اما نکته ایی که در این خصوص مطرح است این که، قرارداد برجام حداقل برای 20 دقیقه هم که بود، در مجلس کشور طرح گردید، و به رای پارلمان نشینان ایران در مجلس دوره قبل سپرده شد، اما اکنون به نظر می رسد قرار داد 25 ساله حتی به همین دقایق اندک هم، به رای نمایندگان مجلس جدید، که خود از دلواپسان و یا هم داستانان با آنانند، گذاشته نشده، و در مسیر قانونگذاری ایران قرار نگرفته است،
اگر از مفاد این قرارداد که بگذریم، که حتی نمایندگان مجلس فعلی هم (با همه مشخصاتی که دارند)، تاکنون محرمِ دانستن ابعاد آن شناخته نشده اند، تا این قرارداد طبق قانون در مجلس طرح، و به رای آنان نهاده شود، ولی در اصل باید اذعان نمود که وجود چنین قراردادی لازم، ضروری و بلکه واجب است، چرا که ما در آسیا زندگی می کنیم و وقتی قرارداد برجام را با امریکایی ها در غرب امضا کردیم، باید به شرقی که در آن زندگی می کنیم، نیز توجه داشته باشیم، و به تنظیم روابط با آنان نیز بپردازیم، این در رابطه با تمام قدرت های جهانی دیگر نیز صدق می کند.
حال آنکه چین به عنوان یک ابرقدرت درجه یک در حال ظهور، باید در نظر گرفته شود چرا که در همسایگی ما قرار دارد، و بخشی از حوزه تمدنی ایران بزرگ، در خُتن، چارکند، کاشغر و... در ایالت سین کیانگ این کشور واقع است، و روزگاری نه چندان دور، ایران و چین مرزهای بی واسطه داشته اند، گرچه اکنون موجودیت کشوری مثل افغانستان حایل بین ما شده است. اما این برادری ها و همسایگی ها باعث نمی شود که از چین به عنوان یک کشور درجه یک در نظام جهانی غافل شده، چرا که آنان نیز در روند تنبیه های جهانی علیه ایران، غربی ها و امریکایی را همراهی کردند، و به واقع تحریم های ظالمانه جهانی علیه ایران را نه تنها غربی ها که بلکه شرقی ها (چین و روسیه) با هم رهبری کردند، و در آن نقش اساسی داشتند، و گاه به ابتکار خود، قطعنامه های خاص تحریمی هم به آن می افزودند، و بدتر از آن در نقش "دزد رفیق قافله"، از کارت ایران در تنظیم روابط خود با رقبای غربی نهایت استفاده را برده و می برند، حتی عده ایی بر این باورند که چنین قراردادهایی را آنان در خلال بازی های اینچنینی، بر ایرانِ مستاصل تحمیل کرده اند.
اما شاهدان منصف در این رابطه واجد نظریاتی خاص خود هستند، که باید از سوی مسئولان بدان توجه شود، وگرنه ما که روزگاری، دیگران را به وابستگی و نوکری غرب متهم می کردیم، امروز و یا در آینده دیگرانی ما را به دست نشاندگی و پیاده نظام شرق شدن متهم کرده و می کنند. این روند آغاز شده، و حاکمیت ج.ا.ایران به درست و یا غلط، به درغلطیدن به دامن شرق (چین و روسیه) متهم است، و بسیاری بر این روند کاملا مشکوکند، حتی پیش از این نیز چنین بود، یادم هست در تشیع جنازه مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، وقتی جمعیت ایرانیانی شرکت کننده در این راهپیمایی بزرگ تشییع، دو دسته شده بودند، و در خیابان حافظ روی پل مقابل سفارت روسیه، عده ایی "مرگ بر امریکا" می گفتند، و عده ایی در پاسخِ مرگ بر امریکا گویان، در واکنش به اتهام امریکایی بودن خود که از بلندگوها دریافت می کردند، با شعار مرگ بر روسیه، به آنان پاسخ می دادند، و این نشان از دوگانگی است که، به وجود آمده و عده ایی در این کشور، دیگری را مزدور دیگری، تلقی می کنند.
این روزها بعد از اعلام اجرایی شدن قرارداد 25 ساله همکاری ها بین ایران و چین توسط وزیر امورخارجه، در سفر چند روز گذشته به چین، بحث های عمومی هم در این خصوص بالا گرفته. آنچه می آید برخی از نکات اظهار شده در این رابطه است، که نشان از شدت حساسیت در این رویکرد جدید، در روابط خارجی، که بین ایرانیان مطرح است.
اینک به یکی از این واکنش ها می پردازیم :
"ایرانی ها اصلا به ذات دیندار نیستند، دین در وجود ایرانیان عمیق نیست، هر چه هست به واسطه زور است [1] ، ایرانیان با شرافت هستند، ولی دیندار نبوده، و نیستند، یک عده ایی جذب دین شده اند؛ گرچه می دانیم که همه چیز، به جز ذات خداوند، نسبی است، و این گزاره کلی، که ایرانی ها دیندار نیستند نیز، یک امر نسبی است، و نه مطلق.
این را گفتم که این مطلب را بگویم : پدرم یک دیندار بود، و در تمام ایامی که با ایشان بودم، به واسطه دو رویداد من معمولا از خواب شبانگاهی بیدار می شدم، یکی صدای استخوان های پای پدرم بود، که در حال رکوع و سجود، در نماز شفع و وتر (نماز شب) به صدا در می آمد، و گرچه ایشان سعی می کرد، صدایی ناشی از نمازش شنیده نشود، ولی این صدا را دیگر نمی توانست کنترل کند، و من از این صدا بود که از خواب سحرگاهی می جهیدم، و دیگری گاهی تشنگی بود که مرا از خواب می پراند.
او رفتارهای جالبی داشت، در دهه 1350 که من هشت یا نه سال بیشتر سن نداشتم، دو یا سه باری مرا برای اقامه نماز صبح، که به جماعت خوانده می شد، سحرگاهان، در هوای سرد، به مسجد جامع شهر نیشابور برد، و برای مصونیت من و خودش از سرما، عباطوری را به سر می کشید، تا در این مسیر گرم مان نگه دارد، اما سرما استخوان سوز بود.
خدا شاهد است مسجد جامع نیشابور با آن عظمت و شهرت که در این شهر دارد، و آن هم نیشابور که به لحاظ مذهبی و تاریخی چنین سابقه ایی دارد، (حتی آنزمان که دین حضور قوی تری در بین مردم داشت) 5 الی 6 نفر نمازگذار در آن صبحگاهان بیشتر نداشت، این جمعیت در شرایط مناسب تابستانی، که هوا مساعد می شد نیز، از بیست تا چهل نفر بیشتر، تجاوز نمی کرد.
البته پدرم زمستان و تابستان نداشت، و مدام در مراسم نماز جماعت شرکت می کرد، او نیمه شب بیدار می شد، و ابتدا نماز شب را می خواند، پیش از اذان صبح به مسجد جامع می رفت، و نماز صبح را حتما به جماعت می خواند، بعد به خانه بر می گشت، کمی می خوابید، 6 و نیم صبح دوباره بیدار می شد، و تا 7 و نیم صبحانه را صرف می کرد، و عازم حجره اش در بازار بزرگ می شد، و تا غروب در آنجا بود، و نهار را هم همانجا می خورد.
من این ها را دیده بودم، این ها برای من تمرین شده بود، این بود که در خلال جنگ (هشت ساله با عراق) من هم نماز شفع و وتر (نماز نافه شب) را می خواندم، و به همان شیوه پدرم که آموخته بودم، عبادت می کردم، با دعاهای دست طولانی، شانه هایی که از گریه تکان می خورد و...؛ پدرم توضیحاتی هم در این حوزه می داد، اما مختصر، و علاقه مند نبود که کسی از اهلش نماز شفع و وتر را بخواند، نوعی آزادمنشی را هم معتقد بود، که هر کس می خواهد به این امور جذب شود، خانه ما همه آزاد بودند، قایل به اجباری در این رابطه هم نبود.
حال شما ببین، به چه روزی افتاده ایم ... همین چند وقت قبل، در خلال بحثی با فرزندم، زمانی که حال معنوی پیدا کردم، و از این می گفتم که ما در جنگ چنین نمازهایی، با چنین کیفیتی می خواندیم، و می گفتم که باور کنید که در خلال دعاهای دست چنین نمازهایی، به خواسته هایی دست پیدا می کردیم که، امکان انجام و وقوع آن در شرایط عادی نبود و... فرزندم در همین حین، بحث مرا قطع کرد و گفت، "پدرجان! اگر شما و مسئولین این کشور، به همان میزانی که زمان صرف چنین عباداتی و... می کنید، اگر به نسل خود و آیندگان این کشور فکر می کردید، الان وضع ما این نبود، که الان هست".
سخن این جوان مرا تکان داد و اشک جاری شده در چشمانم را خشکانید، و بعد با خود نشستم و حساب کردم، که اگر ماها، به جای این دو ساعتی که فقط برای نماز شب خود صرف می کنیم، در آن ساعات صبح که بهترین وقت برای تفکر و مطالعه است، و مناسب ترین زمان برای دریافت علوم است، و شرایط برای تفکر مهیاست، تنها و فقط در این زمان به آنچه او گفت فکر می کردیم، ایران الان شاهکار بود - گرچه دو ساعت فکر کردن میسر هم نیست و تنها چند دقیقه بعد از این که انسان شروع به فکر کند، افکار مزاحم پیش می آیند، و از روند فکری اش را فراری می دهند، و فکرش را غرق در مسایل و مشکلات خود می کنند - ؛ آری ما می توانستیم شاهکار منطقه و جهان باشیم، این جوان راست می گفت، ما همه چیز داشتیم، و می توانستیم تا اوج خود را بالا بکشیم.
الان در بحث قرارداد با چین سخن از این است که در ازای 300 یا 500 میلیارد دلار سرمایه گذاری در ایران، چینی ها به واقع ایران را 25 سال اجاره خواهند کرد، در حالی که تنها در خلال دوره ریاست جمهوری آقای محمود احمدی نژاد، ایران 700 میلیارد دلار تنها درآمد نفتی بی سابقه ایی داشت، که حرکتی در کشور نتوانست ایجاد کند.
البته همسرم دیدگاه خاص و جالبی در این زمینه دارد و معتقد است، روند حرکت جوامع انسانی به سوی توسعه، روندی بدون برو و برگرد است، و البته توسعه به سان تیغ هم هست، که ممکن است این حرکت حتی به نابودی ما منتهی شود، اما توسعه و پیشرفت یک امر اجتناب ناپذیر است، پس نباید در مقابل این تیغ ایستاد، و مقاومت کرد، بلکه بهتر است با روند آن همراه شویم، تا اولا از دم تیغ توسعه گذرانده نشویم، و دوم این که از مزایای آن نیز منتفع گردیم. مقاومت در مقابل روند توسعه، مثل جنگیدن مقابل تیغ سپاه چنگیز است، همانگونه که گُله به گُله، به مقابله با سپاه او می روید، سربازانت تلف خواهند شد، این نتیجه، در چنان جنگی اجتناب ناپذیر است. پس بیاید به جای مقابله با توسعه جاری در جهان، با آن همسو شوید، تا لااقل از مزایای توسعه و پیشرفت بهرمند گردید.
باید عاقل بود، این تفکیک خیلی سخته، ولی بسیار لازم و البته شدنی است، ما کشورمان را طی این قرارداد، برای 25 سال در اختیار چینی ها قرار خواهیم داد، و این خود عمر یک نسل است (هشتاد سال)، چرا که عمر مفید انسان ها همین 25 سال است، تا قبل از آن رسیدن به سن بلوغ که جسمی، جنسی، مالی و... است، و از آن بین 25 تا 50 زندگی واقعی انجام می شود، بعد از 50 سالگی به واقع مواجه شدن با عواقب این 25 سال است، که از مریضی و بیماری و یا حتی برخورداری هاست، که گریبانگیر انسان می شود، از این رو 25 سال، یعنی عمر مفید یک نسل، در واقع 25 سال یعنی 80 سال و عمر یک نسل است،
شما به واقعیت های موجود نگاه کنید، تحقیقات راجع به منابع ایران انجام شده، نفت و گاز و... چقدر داریم و کجاست، لذا همه می دانند که ما چه داریم و چه نداریم، نگاه چینی ها در حوزه جهانی هم، با ما متفاوت است چون چینی ها در اِشل جهانی نگاه، فکر و عمل می کنند و ما در مقابل آنان بسیار ناچیزیم، لذا در خلال این تفاوت چینی ها بسیار پخته تر به مسایل احاطه دارند و می نگرند و راهبرد می اندیشند و عمل می کنند.
یک مثال بزنم، شما ده هزار تومان سرمایه دارید، آنان ده میلیارد، پس برنامه و نگرش شما بسیار متفاوت از آنان خواهد بود. اینجاست که آنان از شما جلوترند، و بهتر می توانند برنامه ریزی و عمل کرده، و کار خود را پیش برند، آنها نیازهای بشر را برای دهه های آینده هم می داند، و ما در نیازهای روز خود هم، گیر کرده ایم، از این رو، می دانند که چگونه برنامه ریزی و عمل کنند.
او طوری می تواند شما را غارت کند، که منابعی که آیندگان نیز به آن محتاجند را نیز ببرد، که هنوز ما نمی دانیم چی هست و چگونه صرف خواهد شد، یک مثال بزنم، ما آنقدر در مراحل کودکیِ تفکر اقتصادی و زیستن در این دنیا قرار داریم که، 700 میلیون سال طول کشیده است، تا منابع زیر زمینی آب قابل شرب در زیر زمین کشورمان شکل بگیرد، ما تنها طی سی سال، همه این ذخایر لازم برای زندگی انسان و هر موجود دیگری را که روی خاک ایران می خواهند زندگی کنند را، مصرف کردیم، یعنی سرمایه صدها میلیون ساله را، به یکباره در جامی ریخته، و در زمان کوتاهی سر کشیدیم، و تمامش کردیم. وسعت دید ما به منابع خود این است و...
آن چینی که به درستی داعیه دار مقام اول جهانی است، و درست هم پیش می رود، می داند که منابعی که از روز الست در کشور ما شکل گرفته چیست، و به چه درد خواهد خورد، و می داند چگونه آن را ببرد، او نیاز بشر آینده را هم می داند. درست است که در مقابل این وضع نمی شود مقاومت کرد، و باید با آنان همراه شد، ولی باید طوری زندگی کرد، که حداقل موجودیت ایران بماند، و در این دوره غارت، مردم ما حداقل لذت بهره مندی از این فروش کشور را ببرند، و از منافع توسعه برخوردار شوند.
برخی می گویند چین طی 25 سال منابع ایران را غارت خواهد کرد و می رود، ولی نکته ظریف اینجاست که چینی ها غارت خواهند کرد، ولی هرگز نخواهند رفت، چرا که آنها در این مدت 25 سال، چنان برنامه ریزی کرده، که ماندگار شوند، یک مثالی در این رابطه می زنم، زن در جامعه چینی یک کالا بی ارزش، و برای رفع نیازها، بدان نگریسته می شود، که تنها نقش جنس مولد را دارد.
بلافاصله بعد از انعقاد قرارداد، چینی ها بعنوان مثال 150 هزار پسر و دختر خود را وارد ایران خواهند کرد، و آنان را در جامعه ایران جاگذاری می کنند، و این تعداد در جامعه کوچک 85 میلیونی ایران، نقش های بزرگ را خواهند گرفت، و از طریق ازدواج با خانواده های منتخب ایرانی، ماندگار می شوند، و جامعه چینی های مقیم ایران را شکل خواهند داد،
شما می دانید که این ها شرکت های بزرگ و گسترده ایی را شکل داده و در سایه آن حرکت می کنند، که متخصصین کشور را از جوانان جذب می کنند، و از طریق مقررات ترجیح در استخدام و... مثلا به کسانی کار میدهند که با چینی ها ازدواج کرده باشند، این ازدواج ها را در خانواده های متنفذ کشور، که آنان نیز در امور صنعت، اقتصاد، سیاست و... کشور ذخیلند گسترش و نفوذ داده، و مادام العمر ماندگار می شوند، و بدین ترتیب، جامعه چینی ها در کشورما شکل خواهد گرفت، و برای سالها از آن بهره خواهند بود. 25 سال بعد از این حرکت، فرزندان دورگه ایرانی – چینی روی کار خواهند آمد، این یعنی همان زمانی که دیگر مدتی است که این قرارداد تمام شده، و این نسل جدید نبض اقتصاد، تجارت و... ایران را به دست می گیرند، و این روند ادامه می یابد و...
چنین روندی را نمی شود متوقف کرد، اما کارهایی هم می شود کرد که این روند را عکس کرد، مثلا آنچه مهم است این که باید با بازگشت به فرهنگ ایرانی، چنین نسل هایی را ایرانیزاسیون ساخت، و بدین ترتیب جامعه ایرانی را حفظ نمود، وگرنه با بدون هویت شدن نسل ها، دیگر ایرانی در کار نخواهد بود، که ایرانی بماند، و در دراز مدت، کشور از درون تهی خواهد گردید، پس روند توسعه و پیشرفت هزینه دارد، و غیر قابل اجتناب هم هست، اما باید نشست و فکر کرد و دروازه های فرهنگ را طوری گشود که متجاوزین به حدود کشور را در خود مستحیل نموده، ایرانیان را حفظ کرده تا ایران بماند.
متاسفانه سطح آگاهی مردم ما در این مسایل بسیار کم است، و اهل مطالعه نیستند و منابع مطالعه خوبی هم در خصوص آنچه در دنیا گذشته و می گذرد، ندارند از این روست که تحلیل آنان نیز از روند جاری، آبکی و سطحی است، و تنها به آیتم های اقتصادی توجه می کنند، که چینی ها نفت و منابع را در این 25 سال جارو خواهند برد، و از آن رد می شوند، در حالی که این تنها عارضه آمدن چینی ها در حجم مذکور نیست، و ابعاد دیگری هم در خود دارد، که سخت تر و شدیدتر است، و به موجودیت ایران لطمه خواهد زد.
چینی ها صاحب فرهنگ، علم، انگیزه و عملند، لذا در کنار ما که قرار بگیرند، می توانند خلا نقص های ما را پر کرده، و نسل جوان ما را جذب روند خود کنند، باید چشم باز کرد و از عوارض این جلوگیری کرد، لذا می شود گفت که، اگر چینی ها به ایران بیایند، شاید هم برای ایران مفید باشد، شاید هم نه، و دچار چنان وضعیت اسفباری هم بشویم، و این بستگی به خود ما دارد، که با این آمدن ها، چگونه برخورد کنیم، و بدانیم آنها در آخر و طی روند 25 ساله چه خواهند کرد، و جلوی عوارض آن را سد نماییم. نباید از توسعه گریزان بود، اما عوارض توسعه را باید درک کرد و مهار نمود."
[1] - تاریخ هم نشانه هایی در این رابطه دارد، چرا که دین زرتشت وقتی گسترش یافت که از سوی حاکمان وقت ایران پذیرفته شد، یا دین اسلام وقتی در ایران شکل گرفته که در سایه شمشیر مبارزینش حاکمیت ایران را در دست گرفتند، و دینی در ایران شکل گرفت که حاکمانش بر آن معتقد بودند، چه دینی که حاکمان در بغداد یا در مرو (خلفای عباسی) بدان معتقد بودند، یا دینی که در قزوین و اصفهان صفوی ها و... بر آن ایمان اظهار می داشتند.