مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :
تحولات جاری در روسیه، و آنچه در این سرزمین می گذرد، برای ما ایرانیان نیز مهم است، چرا که روسیه در همسایگی شمالی ماست، و تاریخ ایران از این همسایه سلطه جوی خود ضربات جبران ناپذیری را متحمل شده است، و اکنون گزارش ها از روند خروج قدم به قدم این کشور از دمکراسی، به سوی دیکتاتوری های مادام العمر خبر می دهد.
گرچه دیکتاتوری شرق و غرب نمی شناسد، اما انگار سرزمین های شرق، مستعدترین شرایط را برای رشد نهاد شوم دیکتاتوری از خود نشان داده است، پدیده ایی بد یُمن و نامبارک، که در نهاد هر انسانی وجود دارد، به خصوص افراد زیاده خواه و انسان هایی که خود را مبسوط الید، فارغ از حساب کشی و نظارت، و فوق قانون قرار می دهند، انسان با شاکله ذهنی دیکتاتور مابانه همواره به این سمت سوق داده می شود، تا دیگران را به مهمیز قدرت خود کشد.
شیرینی تکیه بر قدرت بدون پاسخگویی، حتی بسیاری از آزادیخواهان را نیز بعد از پیروزی، به روند دیکتاتوری سوق می دهد، و آزادیخواهان را به دیکتاتورهایی مخوف تر از دیکتاتور سابق تبدیل می کند، نمونه های آن در خاورمیانه بسیار است، اما روس ها در سرزمین های شمالی، ابتدا تحت سیطره حاکمانی به نام سلاطین مخوف تزار زندگی می کردند، و بعد از آزادی از این سیستم متکبر تزاری نیز، انقلاب آنان به حمام خونی منجر شد، که نهایت به دیکتاتوری طبقه و یا حزب کمونیست منجر، و بر این کشور پهناور استوار گردید، و برای هفتاد سال آنان آنقدر ظلم و دیکتاتوری را گسترش دادند، که آنرا به اوج رساندند، و این فرایند نهایتا با فروپاشی نظام شوروی سابق، در سال در دهه 1990 به پایان رسید، و مردم به جان آمده، از این ظلم مضاعف رها شدند، اما امید برای آزادی ساکنان سرزمین های سرد شمالی، انگار رو به افول است، و ولادیمیر پوتین می رود تا جمهوری خالی از معنی جمهوریت را، بر سرزمین روسیه، برای سال های آتی رقم زند و تداوم دهد.
دیروز که ناگهان دولت روسیه به نخست وزیری آقای مدودوف به صورت جمعی و غیره منتظره استعفا دادند، گوش ها تیز شد که چه اتفاقی در پس این استعفا خواهد افتاد؟!! شاید این مقاله اکونومیست [1] بتواند پاسخی روشن به این سوال، باشد :
چسبیده بر تخت قدرت،
چگونه ولادیمیر پوتین خود را برای حکومت مادام العمر آماده می کند
جزئیات شفاف نیست، اما نقشه پوتین برای تغییرات در قانون اساسی به نظر می رسد یک راهبرد خروج را دنبال می کند. آقای ولادیمیر پوتین در چه زمینی بازی می کند؟ 25 دیماه 1398 رئیس جمهور روسیه، دنبال کنندگان مسایل حول و حوش کاخ کرملین را متعجب و سورپرایز کرد، او در سخنرانی معمول سالانه خود از اصلاح بنیادی در قانون اساسی روسیه، و یک رفراندوم در این خصوص (که هنوز دوره انجام آن ناروشن است) خبر داد.
این اعلام شگفت انگیز و ناگهانی، سریعا دنبال شد. نخست وزیر روسیه آقای دیمتری مدودوف [2]هم با تمام اعضای کابینه اش استعفا دادند. همچنانکه اکنومیست منتشر کرد، دلایل آقای مدودوف برای این بیرون پریدن ناگهانی از دولت، و جابجایی او با یک تکنوکرات، روشن نیست، و در ابهام قرار دارد.
برای دانستن این که چه چیزی در جریان است، باید با یک حقیقت ساده آغاز نمود. در طول 20 سال گذشته رژیم آقای پوتین تعداد زیادی را کشته، اختلاس های میلیارد دلاری زیادی هم داشته است، تا این امر را روشن نماید که قصدی برای تحویل قدرت موثر، به صورت صلح آمیز و خودخواسته ندارد.
بر اساس مفاد قانون اساسی موجود روسیه، او نمی تواند جایگاه ریاست جمهوری روسیه را بعد از پایان سال 2024 که دوره حاضر ریاست جمهوری او به پایان می رسد، به عهده گیرد، چرا که این قانون اجازه نمی دهد، کسی بدین مقدار و بعد از دو دوره پشت سر هم، در قدرت بماند.
بنابراین همه بر این باورند که یک راه، برای بازی او وجود دارد، تا پوتین بتواند در بالای هرم قدرت در روسیه بماند، و اکنون ایشان در روند این بازی قرار گرفته است. اولین دوره از دو دوره حضور پوتین در قدرت، از سال 2000 تا 2008 به پایان رسید، بعد از این دوره، او به عنوان نخست وزیر روسیه انتخاب، و در قدرت ماند، که در این دوره آقای مدودوف به عنوان یک رییس جمهور خنثی بر جای پوتین در مقام ریاست جمهوری نشست.
در سال 2012 آقای پوتین دوباره به جایگاه خود، یعنی ریاست جمهوری بازگشت، و برای بار دوم در این دوره از سال 2018 به عنوان رییس جمهور روسیه انتخاب گردید، اما مشکلی که می ماند این است که، مقام ریاست جمهوری اش در سال 2024 به پایان می رسد.
ما اکنون به روشنی نمی دانیم. گزینه اول، آقای پوتین برای اینکه دوباره به مقام نخست وزیری بازگردد، و بعدا بتواند به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شود، چیست؛ مشکلی که برای تحقق این روند وجود دارد، یک دلیل برای این اتفاق است، او در بیانات خود از یک چینش جدید در قدرت روسیه سخن به میان آورد، که در جستجوی ایجاد این شرایط، خیلی مهم است، و آن قدرت کامل در انتخاب کابینه (موضوعی که بتواند تایید پارلمان روسیه را دریافت دارد، که حزب متحد روسیه ی وفادار به آقای پوتین بر آن کنترل دارد)، اولا و ارجح این است که اجازه دهد تا رییس جمهور آنها را بچیند.
گزینه دیگر، بیشتر به نظر می رسد، آقای پوتین به دنبال ادامه کنترل خود بر قدرت به وسیله ادامه تسلط پنهان تعریف شده بر قدرت، از طریق تسلط بر بدنه ایی قدرتمند به نام شورای کشور است، که (به صورت خنده داری) آقای پوتین در سخنرانی خود بدان اشاره کرد، که باید قدرت بیشتری به صورت بازسازی شده و دوباره چینش شده، به آن شورا داده شود.
در حقیقت، و در عالم واقع جزئیات این فرایند، موضوع مهم این بحث نیست. نظام فعلی روسیه دیکتاتوری ایی است، در لباس مبدل دمکراسی. پیروزی های انتخاباتی آقای پوتین حرف و حدیث های زیادی را برای سال های حاوی رشد اقتصادی بر انگیخته است (که اکنون به پایان خود با فساد، عدم رقابتی بودن نزدیک می شود، پایان روزهای روشن درآمد نفتی، تحریم های غربی، که به دنبال الحاق شبه جزیره کریمه در سال 2014 به روسیه، به دنبال داشت) و همچنین شهرت او برای بازیافت قدرت مطلق دوره شوروی سابق، در حال افول است.
اما آقای پوتین مجبور است تا حتی از طریق کنترل بیشتر بر تلویزیون ملی روسیه، و بی آبرو کردن کاندیداهای اپوزیسیون مشهور خود، و اضافه کردن قدرت و شهرت به احزاب رام و اهلی شده از اپوزیسیون، و دستگیری، و فشار بر کسانی که در اپوزیسیون به اندازه کافی بر اعمال او رام و اهلی نیستند، کار خود را از این به بعد پیش ببرد. قتل و ترور بزرگان از اپوزیسیون، راهی نیست که در مسابقه کسب قدرت در سر بپروراند.
این که آقای پوتین چگونه و با چه روشی حضور خود را در راس قدرت تضمین خواهد کرد، از طریق تکیه بر کرسی ریاست جمهوری، نخست وزیری، یا رییس شورای کشور، و یا رییس انجمن ملی گذار [3] و...، او به راحتی می تواند، بر محدودیت های زمانی در تحدید دوره های تکیه بر قدرت ناشی قانون اساسی روسیه غلبه کند، و در قدرت کشور باقی بماند، و این روش ها تفاوت چندانی برای روسیه ایی که می باید در دمکراسی و مردم سالاری واقعی خود باقی بماند، ندارد.
کسی نمی داند که قانون اساسی جدید روسیه چگونه شکل خواهد گرفت، و یا خواهد بود. این آقای پوتین است که در این خصوص تصمیم خواهد گرفت، همچنان که قبلا نیز دیکتاتور مابانه اقداماتی انجام داده بود، و اینکه در قانون اساسی جدید، محدودیت دوره های حضور در قدرت باقی خواهد ماند، و یا اینکه آقای پوتین نیز همانگونه که آقای دنگ شیاپینگ (رهبر چین)، بعد از کناره گیری از قدرت در سال 2018 انجام داد، او نیز بر همه محدودیت ها، با هم فایق خواهد آمد (البته پوتین می گوید نمی خواهد این مسیر را انجام دهد).
آقای شیائوپینگ برای تداوم حضور خود در قدرت بعد از پایان دوره ریاست جمهوری اش در چین، حتی خود را با انجام رفراندم هم آزار نداد، و هدایت تغییرات را اینگونه رقم زد که به او اجازه می داد، بدون هیچگونه قیدی، در یک حرکت رو به جلو و از طریق کسب آرای کنگره ملی خلق چین با 2959 رای از 2964، و در قدرت اصلی بماند.
مدل دیگر پیش روی آقای پوتین، مدلی است که توسط قزاقستان به او پیشنهاد می شود، جایی که نورسلطان نظربایف، که اولین رییس جمهور کشور مستقل قزاقستان در سال 1990، بعد از فروپاشی شوروی انتخاب شد، او بعد از حضور در قدرت، سال گذشته ریاست جمهوری را به دیگری واگذار کرد، و به عنوان رهبر حزب حاکم، و به عنوان صاحب عنوان "رهبر ملت"، همچنان در قدرت اصلی قزاقستان باقی ماند.
امریکا باید روزی علیه این نحوه تحریف و بازی انتقال قدرت سخن گوید، تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ کار اندکی صورت خواهد گرفت؛ چرا که رییس جمهور امریکا، در پنهان اینگونه رهبران قدرتمند را می ستاید، اتحادیه اورپا نیز به نظر نمی رسد بیش از یک طرف ساکت عمل کند، در حالی که آقای پوتین خود را به تخت قدرت چسبانده است و این چنین در حال قدرت گیری مادام العمر است، آنکه سخن گفت، کشور چین است که او نیز وابسته به عرضه گاز روسیه است. لذا در این شرایط اتوکرات های جهانی باید با چشم های باز شاهد وقایعی باشند که در مسکو در جریان است، و اینکه آیا آقای پوتین می تواند به آنان هدیه مفیدی از طریق گسترش قدرش بدهد یا خیر، برای معتقدین به دمکراسی در تمام جهان، تنها این امید باقی است که حتی دیکتاتورهای مادام العمر نیز نمی توانند تا ابد زنده بمانند، و روزی از طریق مرگ، خواهند رفت."
[1] - How Vladimir Putin is preparing to rule for ever که در 15 ژانویه 2020 (25 دیماه 1398) منتشر شد.
[2] - Dmitry Medvedev
[3] - National Bridge Association