نقدی بر سیاست عدم ترویج و گسترش موسیقی توسط دولت ابراهیم رئیسی
  •  

02 اسفند 1402
Author :  
هنر موسیقی

 

هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد.

برگزاری انتخابات های مهندسی شده پی در پی، و سفارشی، ناشی از فیلترینگ نظارت مخربِ استصوابی شورای نگهبان، کشور را به سمتی برده است که اکثر گروه های فعال سیاسی کشور، طی چند دهه گذشته، از حق حضور و کاندیداتوری و در معرض رای ملت قرار گرفتن محروم شدند، و به واقع یک ملت از دسترسی به نخبگانش دور نگه داشته شد، و عرصه کاندیداتوری و انتخاب شدن، به انحصار یک گروه اقلیت و خاص در آمد، برون داد چنین انتخابات هایی، تکیه زنندگان بر مناصب و جایگاه های راهبری ایران و ایرانیانی بود، که خود را در مقام و جایگاه ملی، با وسعت نظر، و عمل ملی ندیده و نمی دانند، و بلکه خود را مسئول، مجری و راهبر برنامه های ناشی از تفکر فرقه ایی، ایدئولوژیک و خاص جناحی خود و گروه و تفکرات خاص خود دیده، و به همان سان فکر کرده، تصمیم می گیرند، و عمل می کنند، و حال آنکه اکثریت جامعه، به پس زمینه های فکری، فرقه ایی، ایدئولوژیک و... آنان نه اعتقادی دارند، و نه بدان راضی اند و نه تمکین می کنند؛

این وابستگی های فرقه ایی، گروهی، فکری و...، مسئولین را از تفکر، تصمیم سازی و عمل در اِشل ملی، و در سطح جایگاه قانونی که اشغال کرده اند، باز داشته، و آنان را به وظیفه بگیرانی تبدیل می کند که به جای اتکا به قانون و مقتضیات جامعه ی متکثر خود، و حرکت در جهت تفکر و عمل همه شمول، به مامور انجام منویات دل سردمداران فکری خود تبدیل می کند، و بدین ترتیب قانون و جامعه از عمل و تصمیم آنان خود را مبرا دانسته، و در تحیُّر کامل، هاج و واج شاهد و ناظر بر نوع عمل و تصمیم اینان باقی می ماند، و این همان عامل گسیختگی ملی است، که جامعه را به سمت شرایطی پیش می برد که در کنار دلایل دیگر، دو قطبی های خطرناکی در کشور شکل گرفته، عمق می گیرند و به شکاف بیش از پیش بین ملت و مسئولین خواهد انجامید، و نسوج روح وحدت ملی را مثل موریانه ایی جویده و... و در نهایت ایران و ایرانیان را به سوی دره های نابودی و اضمحلال رهنمون خواهد کرد.

۲۶ بهمن‌ماه 1402، محمد مهدی اسماعیلی [1] که دانش آموخته مقطع دکترا در رشته علوم سیاسی است، و در یک عدم تناسب تخصص با شغلِ مورد تصدی، بدون تحصیل و یا سابقه کاری در امور فرهنگ، اکنون در دولت ابراهیم رئیسی، بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشادِ کشور تکیه زده، اعتراف کردند که : "موسیقی میزان بالایی از مخاطب دارد" اما به رغم چنین حقیقتی، در زمینه میزان گسترش هنر موسیقی در زندگی روزمره و سلوک معنوی و تفریح ایرانیان، "در هیچ سند بالادستی جمهوری اسلامی پس از ۴۵ سال درباره موسیقی صحبت نشده است"

این سخن وی، از این واقعیت پرده بر می دارد که آنچه بر سر موسیقی، و اصحاب آن در کشور رفته و می رود، نه بر اساس قانون، و نه بر اساس مصوبات قانونی در سطح ملی، که بر اساس منویات نانوشته و اعلام نشده ی دلِ کسانی بر هنر موسیقی و اصحاب مظلوم آن روا داشته می شود که خود را از هر قانون و معیاری در کشور بالاتر دیده، خود تصمیم می گیرند، و بدون ابلاغ این تصمیم، و پذیرش تبعات آن، کسانی در مسئولیت راهبری امور کشور گمارده شده اند که آنرا ذهن خوانی کرده و بدون توجه به حقوق مدنی ملت خود، و حق و حقوق کسب و کارها، و مقتضیات حکمرانیِ حکیمانه در جامعه متکی بر قانون و اصول مدنیت، و حقوق جمهورِ جامعه ی همه شمول و...، اجرا می کنند؛

شاهد و گواه بر چنین روندی، ادامه سخن همین وزیر کابینه آقای ابراهیم رئیسی است، که افاضه فرمودند که : "سیاست ما گسترش و ترویج موسیقی نیست" حال از چنین مسئولی، باید پرسید اگر "در هیچ سند بالادستی جمهوری اسلامی پس از ۴۵ سال درباره موسیقی صحبت نشده است" شما طبق کدام معیار قانونی، و تصمیم متخذه ملی، به این تصمیم اعلام شده ی کلان خود رسیده اید؟! چنین وزیر بلندپایه ی باید بداند که موسیقی بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ یک کشور و یک جامعه ی زنده است، و او نمی تواند چنین سیاست خصمانه ایی را علیه هنر موسیقی اتخاذ کرده، و آنرا اجرا کند،

چرا که اگر بنا بر چنین سیاست غلط و یا خودزنی فرهنگی باشد، باید در سطوح ملی و با طی مراحلی از طریق نمایندگان واقعی ملت بعد از بحث و تبادل نظر کارشناسی، نکات مثبت و منفی آن احسا، و سپس اتخاذ گردد، و اگر 45 سال است در زمینه هنر موسیقی سخنی گفته نشده، و تصمیمی گرفته نشده، این وزیر جوان چگونه به یکباره به این تصمیم خطرناک و محدود کننده بزرگ رسید، که راه عدم "ترویج و گسترش" یک هنر ملی و با سابقه را در کشور، در پیش گیرد؛ هنری با چنین گسترشی در سطوح مختلف جامعه، و این چنین شایع در بین اقشار آن؟! هنر موسیقی کشور، با کدام منطق و دلیل عاقلانه ایی، به چنین سیاستِ خسارتباری مبتلا می شود؟!

در حالی که این هنر در رقابت با رقبای منطقه ایی و جهانی، زیر فشار داخلی و هجوم خارجی، در حال له شدن است، وزیر فرهنگ و ارشاد، چگونه می خواهد این چنین از وظیفه خود در راستای "ترویج و گسترش" آن شانه خالی کند، و بی توجه به نیازهای جامعه، و بلکه از موضع نابخردانه ایی وارد گود سیاست برخورد با هنر موسیقی شود، دلایل این سکاندار فرهنگ کشور، و یا وزیر فرهنگ این دولت، نسبت به این سیاست متخذه، و مخرب او و دستگاه متولی فرهنگش، چقدر منطقی، عقلی و اجرایی خواهد بود؟!

اینکه به چه دلیل قصد عدم "ترویج و گسترش" این هنر فاخر و دیرپای ایرانی را دارند، خود مبحث جدایی است، مساله این است که چرا هنر و خادمان موسیقی ایران این چنین مورد غضب و بی مهری دستگاه تصمیم ساز فرهنگی کشور قرار گرفته، و بدین ترتیب متولیان فرهنگ کشور، در جایگاه رسمی و قانونیِ خدمتِ به هنرِ کشور نشسته، و تیشه به اساس آن زده و می زنند، که در پس این سیاست، ویرانی بیش از پیش هنر موسیقی اصیل و باستانی ایرانی را در پی خواهد داشت، هنری که همین الان نیز بدون اتخاذ چنین تصمیم نابخردانه ایی، زیر هجوم هماوردهای خارجی آن، که در حال تسخیر بازار موسیقی ایران، که در حال جلب و تغییر سلیقه و ذائقه مخاطبان ایرانی اند و...، در حال له شدن است، شخص وزیر اگرچه خود اعلام می کند این بی مهری آنان "نه به دلیل اینکه مخالفتی با آن داشته باشیم، بلکه به دلیل محدودیت مدیریتی شدیدی (است) که در این موضوع به آن دچار هستیم".

اما از این دانش آموخته سیاست باید پرسید، چطور و چرا "محدودیت مدیریتی شدیدی که در این موضوع به آن دچار" هستید، منجر به اتخاذ سیاست عدم "ترویج و گسترش" هنر موسیقی شد؟! آیا نمی شد، به "ترویج و گسترش" این هنر تصمیم گرفت و با توجه به "محدودیت مدیریتی شدیدِ" دست به گریبانِ نهادهای فرهنگی کشور، چنین مدیریت فشل و دچار بحرانی، حداقل دست از سر این هنر ملی برداشته، و مانع از "ترویج و گسترش" غیر دولتی و خصوصی هنر موسیقی نمی شد، و در نتیجه "ترویج و گسترش" آنرا به اهل آن، در کشور می سپرد؟!

شما که به این محدودیت خود معترفید، دست از سر این بخش مهم از فرهنگ ایرانی برداشته، تا دست اندرکاران آن خود همچون آب، به صورت طبیعی در نسوج جامعه جریان یابند، و سر ریز آن، مروج فرهنگ ایرانی در جهان بشریت شود، هنری که بدون مترجم، و نیاز به سفیر و سفارت، دیپلماسی فرهنگی و خرج های گزاف صدور آن و... می تواند دنیا را در نوردیده، و سفیر فرهنگ غنی ایرانیان در بین ملل جهان باشد.

حالکه به این معضل "محدودیت مدیریتی شدید" گرفتارید، حداقل می توانند این هنر را به حال خود وا بگذارند، تا به رغم این همه مشکلات، از حمله به کنسرت ها، تا تعطیلی آن در استان ها و شهرها، و ایجاد محدودیت برای آموزش و ساخت ابزار موسیقی و... جامعه موسیقی کشور، خود به پنجه تدبیر، گره از کار خود باز کرده، و از مسیر تعالی و رشد طبیعی خود مانع زدایی کنند،

اگر وزارت فرهنگ و ارشاد نمی تواند حُکام جامعه مذهبی را به ضرورت ترویج و گسترش هنر و موسیقی منقاد و تفهیم کند، می تواند این عرصه را به خود اهل هنر بسپارد تا آنان خود حقوق، و لزوم حضور خود را در جامعه را تفهیم و تضمین نمایند. همانگونه که در طول تاریخِ موسیقیِ ملی ایران، اهالی هنر موسیقی، مثل تمام دیگر عرصه های هنری ضربه خورده از روزگار بد ایران، خود این کشتی توفان زده را در کوران حملاتی که بر این هنر و اهل آن، ناشی از نگاه ایدئولوژیک به هنر و... از سوی دولت ها و اهل مذهب در طول تاریخ سیاسی، اجتماعی و مذهبی این کشور متحمل شده، راهبری کرده، و اکنون به رغم آن همه حمله و هجوم، و سیاست های عدم "ترویج و گسترش"، هنوز موسیقی اصیل ایرانی آنقدر نفس در سینه ی زخمی خود دارد، که چنین سکانداری در وزارت فرهنگ و ارشاد این کشور، در قرن بیست و یکم، به قدرت، نفوذ و گسترش این هنر در بین ایرانیان اعتراف کرده، و متاسفانه به رغم این، از حقیقت تاسفبار قصد خود بر عدم "ترویج و گسترش" هنر موسیقی، به صورت رسمی و از تریبون عمومی بگوید، و راه را بر نابودی بیش از پیش این هنر در سطح ملی باز کند. و توجهی به این نصیحت پدرانه جناب مصلح الدین سعدی شیرازی نکند که می فرماید:

اگر ز باغ رعیّت مَلِک خورد سیبی          بر آورند غلامان او، درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد      زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

با این سیاست اعلام شده، توسط این وزیری که خود باید مدافع و ملازم فرهنگ، و اهالی آن در ایران باشد، همکاران او در شهرها و استان ها با اهل موسیقی، بساط نحیف و ضربه خورده آنان چه خواهند کرد؟! وقتی بفهمند که راهبرشان در مرکز، سیاست عدم "ترویج و گسترش موسیقی" را در پیش گرفته، و رسما و علنا آنرا اعلام داشته است، آیا آنان این درخت تیشه به ریشه خورده را از بیخ نخواهند کند؟!

اعلام این سیاست ضد فرهنگی در خصوص موسیقی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد در این روزها، با حملاتی که از سوی دیگر دولتمردان، به خصوص در بخش فرهنگ، در دولت ابراهیم رئیسی، به وجوه ایران و ایرانیت همراه می شود، که این خود شبهه مبارزه این دولت با فرهنگ و هنر ایرانی، و شاخصه های ایرانیت را، در بین این مردم افزایش داده، همانگونه که هم اکنون نیز مردم نسبت به این تصمیمات اعلام خطر می کنند، و این شبهه موجود، در حال تبدیل به یقین در اذهان این مردم است، و این اخبار شدیدا با شک و خطر از سوی مردم، زمزمه و تکرار می شود.

 مثالی ذکر می کنم، بعد از مقاومت مقامات فرهنگی در شوراها و مجاری تصمیم ساز عالی فرهنگ کشور و...، برای عدم اختصاص روزی در تقویم رسمی کشور، به نام "کوروش کبیر"، که اسطوره صلح و مدارا، در تاریخ تمدن ایران و ایرانیت، و بلکه جهان است، و شیوه حکمرانی فاخر او بر جامعه ی با مشخصات تکثر و همه گونی، زادروز او را لایق اعلام "روز جهانی تسامح و تساهل و رواداری در حکمرانی" و یا "روز جهانی تکثر و رواداری" و یا "روز جهانی مدارا با اقلیت ها"، و یا "روز جهانی حقوق بشر" و یا "روز جهانی شیوه های جنگ انسانی و اخلاقی" و یا "روز جهانی تمدن سازی و حکمرانی حکیمانه" و... می کند، که این افتخار می تواند به نام ایران، و پرونده فرهنگ و سیاست ایرانیان ثبت گردد،

به رغم اهمیت حضور چنین عنصری در تاریخ حکمرانی، فرهنگ و تربیت ایرانی، و چنین مفاخری در تاریخ این کشور، بی توجهی به این بزرگمردِ فرهنگِ حکمرانیِ روامدارانه به کنار، نوعی مبارزه با مقبره و آثار او را نیز، در عملکرد و سخن تصمیم سازان فرهنگی، در دولت جمهوری اسلامی می توان مشاهده کرد [2]

چنانکه از تصمیم معاون رئیس جمهور، و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور، سردار عزت‌الله ضرغامی می شنویم که از "تصمیم‌های انقلابی‌تر" و "زیر میز" زدن ها در مسیر تجاوز به حریم مجموعه باستانی پاسارگاد پرده بر می داری می کند، و به بهانه حمایت از کسب و کار اهالی شهر پاسارگاد، در شیراز از تغییر رویه در مدیریت استاندارد و مصوب بر این سایت باستانی می گوید، و یادش می رود که اولین وظیفه قانونی او، محافظت از میراث فرهنگی کشور است، او مسئول کار و اشتغال و مسکن اهالی پاسارگاد نیست، جناب ضرغامی نمی فهمد که اگر دغدغه کسب و کار و مسکن اهالی پاسارگاد را هم دارد، که باید هم داشته باشد، این امر از مسیر حفاظت از میراث فرهنگی، و سایت باستانی پاسارگاد و توسعه توریسم در این شهر است که میسر می شود، و اگر او به وظیفه قانونی و شرعی امانتداری از میراث فرهنگی کشور عمل کند، به طور غیر مستقیم شغل، مسکن و زندگی اهالی پاسارگاد را نیز در پی خواهد داشت، و با هجوم و گسترش توریسم به این شهر، این مشکل و مسایل دیگر حل می شوند،

اما سردار ضرغامی حتی این معادله ساده را هم نمی فهمد، و یا خود را به تغافل می زند، و از کنار گذاشتن قوانین و نُرِمِ حفظ و حراست از بناها و محوطه حریم مجموعه های فرهنگی و باستانی پاسارگاد گفته، و بر تصمیم "انقلابی!" خود پای می فشارد، و از یک نوع سیاست "یک بام و دو هوا"، در مدیریت فرهنگی خود، در برخورد متفاوت و متناقض با سایت های تحت نظرِ میراث فرهنگی پرده بر می دارد، که تو گویی در مدیریت چنین مسئولینی، سایت های میراث فرهنگی به دو نوعِ بازمانده از پیش از اسلام، و بعد از اسلام تقسیم می شوند و سیاست متخذه نامتوازن و تبعیض آمیزی در مورد هر کدام، متفاوت و متناقض پی گرفته می شود،

مثلا در همین شیراز در حالیکه خالی کردن اطراف "حرم شاهچراغ" از موانع، ساختمان های قدیمی و... شدیدا در حال انجام است، که متاسفانه همین سیاست باعث ویرانی بافت تاریخی شهر شیراز، در اطراف حرم شاهچراغ شده است، و این بافت تاریخی در پای این مکان مذهبی قربانی می شود، اما سردار ضرغامی در یک تفاوت و تناقض آشکار چند کیلومتر آنطرف تر از حرم شاهچراغ، مقبره کوروش و مجموعه تاریخی پاسارگاد را به پای بهانه حل مشکل جا و بیکاری جوانان شهر پاسارگاد قربانی می نماید، و از اجازه به مردم پاسارگاد برای ساخت و ساز و بلند مرتبه سازی و کشاورزی و دامداری در اطراف سایت مقبره کوروش و کاخ های چند هزار ساله بازمانده از دوره تمدنی ایران باستان سخن می گوید! و با این سیاست و سخن خود، اذهان ایرانیان را نسبت به سیاست ضد ایرانیت مسئولان کشور، مشوش و بیش از پیش مشکوک و ظنین می سازد.

و اکنون وزیر ارشادِ این دولت نیز، در حالی که جامعه از عملکرد و برخورد نظام با جامعه، اهالی و ابزار موسیقی و این هنر فاخر و اصیل ایرانی، مشکوک و ظنین است، عملا و رسما از سیاست دستگاه فرهنگی خود برای عدم "ترویج و گسترش موسیقی" سخن می گوید و...، تا پازل ها را برای ظن و بلکه به یقین تبدیل شدن ذهنیت "ضد ایرانیت" بودن حاکمیت، جهت داده، زنگ خطر را بیش از گذشته در بین ایرانیان بر سیاست های اعمالی حاکمان بر کشور، به صدا در آورده و تشدید کند،

و اگر عاقلی در بین سیاستمداران حاکم باشد، باید به آنان هشدار دهد که گسترش این ظن و شک، درست در عکس جهت منافع و امنیت ملی کشور است، لذا باید از چنین سیاست ها، برنامه ها، سخنان و... جلوگیری شود تا به انسجام ملی بیش از این خسارت و نقصان وارد نشده، و بلکه این انسجام تقویت و این وضع اصلاح شود، نه این که سیاست و عمل مسئولان کشور باعث تفرقه و شکاف ملی گردیده، تا حدی که حتی عده ایی تیم ملی فوتبال ایران را نیز، نماینده خود ندیده، آن را نماینده بخش حاکمیت در عرصه ورزش جهانی دیده، و برای شکست آن در مقابل رقبای ورزشی آن، پای بر زمین ایران بکوبند و بر شکست آن شادی کنند! و...

هنر موسیقی یکی از وجوه و جلوه های هنر ملی ایرانیان است، چراکه تاریخ این هنر در بین ایرانیان نشان از ترویج  و گسترش آن در زندگی این مردم دارد، به طوری که ایرانیان در گستره ایران تمدنی، و باقی مانده آن در دولت – ملت کنونی ایران، از هنر تاثیرگذار موسیقی در جشن و عزا، جنگ و صلح، خوشی و ناخوشی، برای بیداری و هوشیاری و خَلصه، عبادت و ارتقای معنوی، سلوک روحی و جسمی، در جلب نظر خداوندگار و یا خَلق او و... استفاده بهینه کرده، و البته خواهند کرد، و این امری گریز ناپذیر است، و خواهد بود.

مبارزه با این پیشینه، خواست و جایگاه ملی موسیقی، که گفته می شود ناشی از یک سری فتاوی اعلام شده و نشده مذهبی است، که موسیقی را "در کلیت مغایر اسلام" ارزیابی کرده است [3] ، اگرچه ممکن است به محدودیت هایی برای اهالی آن، و در نتیجه تضعیف این هنر فاخر منجر شود، ولی هرگز نمی تواند باعث نابودی آن گردد، مگر این که دیگر ایران و ایرانیانی در صفحه روزگار باقی نمانده، تا وجوه ملی این هنر ماندگارِ آنان، اینچنین دچار مرگ و نابودی شود،

تاریخ ایران نشان می دهد، هرچند این ملت بارها شاهد فروپاشی ایران و ایرانیت، در زمان حمله اسکندر، اعراب، مغول و... بوده اند، اما به رغم این ویرانی ها، و هجوم های بنیانکن، باز از خاکستر این ویرانی ها، ایران و ایرانیت و بالطبع هنر موسیقی آن، ققنوس وار جوشیده و ادامه حیات داده است،

چراکه این فرهنگ و هنر با پوست و خون بشریت آمیخته، و سازگار است، لذا سرزمین های سوخته و خاکستر شده ایران هم باعث نگردید تا فرهنگ و هنر و اخلاق ایرانی نابود شود، و هر بار ایرانیان بر این شرایط غلبه کرده، و خود را از خاکسترِ آتشِ خصم بیرون کشیده و احیا نموده اند، و روسیاهی آن دوران سخت، به چهره کسانی ماند، که تلاش کردند، در ایران، از ایرانیان، ایرانیت زدایی کنند.   

 مسئولان کشور و تصمیم سازان عرصه فرهنگ (به خصوص در طبقه روحانیت، شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد و...) باید بدانند، کسانی در عرصه تمدنی ایرانیان ماندگار خواهند شد که خود در خدمت فرهنگ و هنر ایران در آمدند، و در ترویج و گسترش آن همت نهادند، دوره ایلخانان مغول، که با رویش چنین رویکردی در منش حکمرانی آنان شناخته می شود، نمونه بارز حاکمانی است که ارزش و عمق فرهنگ و هنر ایرانی را شناختند، و در راه "ترویج و گسترش" آن وقت و سرمایه نهادند، و خود را به رغم اتصال به یک نسل متجاوز به ایران، و ویران کننده آن و... در قلوب این مردم ماندگار و محبوب کردند، دوره ی حاکمیت ها در تاریخ این کشور گذرا و بسیار کوتاست، مثل چشم بهم زدنی، در تاریخ ایران و ایرانیت محسوب می شود،

به امثال آقای اسماعیلی باید توصیه کرد که آنان نیز می توانند با تغییر رویکرد خود در قبال وجوه فرهنگ و هنر ایران، در تاریخ ایران، مورد تقدیر یا تنفر باشند، یا مثل ایلخانان و... از آنان به تقدیر یاد شود، یا مثل داعش و طالبان و...، در تاریخ عدم مدارا و خشک مغزی، و ویرانگری به مثال هایی برای نفرین و لعن، و درس عبرت در تاریخ تبدیل شوند، این قضاوت تاریخی به همین رویکردها، سیاستگذاری ها، عملکردها و... بستگی دارد.

ایران و ایرانیت یک طیف وسیع از موجودیت های متنوع فرهنگی است، بازاری فرهنگی و تمدنی، به وسعت یک ملت متمدن و تاریخی است، اگر مسئولی فقط قشر وابسته به تفکر و فرقه اعتقادی خود را در نظر گرفت، و ترویج و گسترش تولیدات فرهنگی خاص آنان را سرلوحه کار خود نمود، عملا به دست خود بخش بزرگی از جامعه و بازار فرهنگ جامعه ی خود را به رقبا واگذار کرده است،

به عنوان مثال به رغم علاقه خود به موسیقی سنتی و اصیل ایرانی، باید اعتراف کنم که موسیقی شاد و مفرح، موسیقی جوان پسند راک و رپ و... یک خواست و بازار جمعی بزرگ در جامعه ایران دارد، و اگر شما از تامین آن پا پس بکشید، در کنار ما، ترکیه و... به رغم تفاوت زبانی و...، با تولیدات فرهنگی خود، بازار کشور را به دست خواهد گرفت، همین الان هم با محدود و انحصاری کردن تولیدات تلویزیونی در کشور، به دست و سلیقه محدود اقلیت حاکم بر صدا و سیما، بخش عظیم و غیر قابل تصوری از مخاطبان ایرانی را به سوی تولیدات سرویس های تلویزیونی بزرگی همچون شبکه های جم (GEM TV) و... سوق داده اید که مردم ایران را با فرهنگ و داستان های خاص خود تربیت، آموزش و شکل دهی رفتاری می دهند،

در بُعد موسیقی نیز اینچنین است، چه مسئولان کشور بخواهند و چه نخواهند، هر نوع موسیقی در بازار ایران خواستارها و بازاری برای خود خواهد داشت، محدود نمودن آن، به هر بهانه ایی، رقبا را در بازاریابی در بین ایرانیان کمک و دست گشایی خواهد کرد. کنسرت هایی که در استان خراسان (مشهد)، استان فارس (شیراز)، استان قم و... تعطیل می شوند، اهالی این شهرها و استان ها را به آنتالیا، استانبول و... در ترکیه، تفلیس در گرجستان، دبی در امارات، لس آنجلس و... در امریکا، برلین در آلمان، لندن در انگلستان و... خواهد کشاند، تا بدان کنسرت ها دسترسی یابند. این خسارت عمده به فرهنگ، اقتصاد و اجتماع ایرانیان، ناشی از همین تفکر سلیقه ایی و غیر قانونی کسانی است، که تصمیمات خود را از منویات دل این و آن می جویند، نه وظایف و تکالیف قانونی و عقلی، که در سطور قانون اساسی و قانون عمومی و روح حکمرانیِ حکیمانه حکم می کند، و دولت و... را موظف به هزینه کرد، در "ترویج و گسترش" فرهنگ عمومی و ملی کشور می نماید.

امثال آقای اسماعیلی باید بدانند، حتی همان اعضای بسیج، سپاه، روحانیون و... نیز در دنباله روی و پیگیری پروژه های تعریف شده اشان، نیاز به غذای روح دارند، موسیقی غذای روح انسان است، یکی از تامین کنندگان این غذای روحی و معنوی، همین موسیقی اصیل و هنر ناب ایرانی است، که در صدا و نوای ابزار موسیقی ایرانی جلوه می کند، و متاسفانه این چنین مورد بی مهری جنابان قرار می گیرد، که با افتخار و رسما از عدم "ترویج و گسترش" آن سخن می گویند، این غذای روحی از موسیقی، صدا و محتوای غنی فرهنگ ایرانی بدست آمده، و در جامعه حضور و بروز می یابد،

وقتی در خلال جنگ خسارتبار هشت ساله با متجاوزین بعثی (1359-1367) در ارتفاعات "گرده رش"، "گوجار"، "شیخ محمد" و... بین سردشتِ ایران و سلیمانیه کردستان عراق در حال نبرد بودیم، این صدای جادویی هنرمند بزرگ و عارف کُرد ایرانی، حضرت شهریار موسیقی ایران، جناب شهرام ناظری و... بود که با آلبوم "گل صد برگ" و... خود، روح ما در سنگرهایی که زیر چند متر برف، در آن زمستان سخت و طاقت فرسای جنگ مدفون شده بود را، جلا می داد، امید به زندگی، و ارتباط ما را با عالم معنا مهیا می کرد، انرژی می داد و محکم و استوارمان می کرد، شما چطور و با کدام شاخص عقلی و منطقی و قانونی، تصمیم به عدم "ترویج و گسترش" این مائده های آسمانی گرفته اید،

شما چطور و با چه عقلی سخن از عدم "ترویج و گسترش" موسیقی اصیل ایرانی، که توسط هنرمندان بزرگ و تاریخ ساز موسیقی ایران، زنده یاد محمد رضا شجریان به اوج رسید، و تنه به تنه نوای موسیقیایی تلاوت زیبای قرآن، توسط عبدالباسط محمد عبد الصمد مصری می زند، می گویید، شما از چه جنس و تفکری هستید که با چنین پدیده ی مبارکی به مبارزه برخاستید، و برای عدم ترویج و گسترش آن لنگ سرخ رنگ به کمر می بندید.

شما چطور و با چه عقلی می خواهید به مقابله با صدای مسحور کننده، روحانی، معنوی و نافذ برخاسته از روح بلند و صدای زیبا و گیرای استاد سید حسام الدین سراج برخیزید، که آلبوم های تمام ایران را در نوردیده و تاقچه هر اهل مذهبی را به تسخیر خود آورده است که همراه با سازهای ایرانی تار و تنبور و... و تیم موسیقی همراه شده با ایشان، معنا و موسیقی را به اوج می برد، و جامعه ی تشنه به خود را بعد از هر آلبومی منتظر آلبوم دیگر خود نگه می دارند، تا روزشماری کنند تا آلبوم جدید برسد.

شما نباید و نشاید که پنجه در پنجه اوتاد هنر موسیقی ایران انداخته و نابودی حاصل هنر فاخر آنان را در عدم "ترویج و گسترش" زحمات اساتید موسیقی این کشور جسته، که برایش جان و عمر صرف کردند، اساتیدی همچون پرویز یاحقی، جلیل شهناز، ابوالحسن صبا، کیهان کلهر، علیرضا قربانی، صدیق تعریف، غلامحسین بنان، فرهاد فخرالدینی، جواد بدیع زاده و ده ها نام بزرگ که در تاریخ موسیقی ایران مانده و یا نمانده است.

آقای اسماعیلی! دست از موهومات فرقه ایی و فکری خود بردارید، در جایگاه مسئولیت فرهنگی، کمی مثل انسان های برخاسته از اهل فرهنگ، ملی و همه شمول فکر و عمل کنید، مبارزه با موسیقی و اهالی هنر را تعطیل کنید، این جامعه زخم خورده و صدمه دیده نیاز به غذای روحی دارد، غذایی متنوع، که حتی اگر جامعه ی خود را به سان "جامعه حیوانات" هم تصور می کنید، که "اکثرهم لایعقلون" و فقط قلیل آدم هایی در آن هستند، که از شمایند، و از خوبان، و یا اگر به همان تعبیر و تلقی اهالی مذهب قائلید که از اصطلاح "گوسفند و چوپان" را برای تبیین پدیده "امت و امام" سود می جویند و مردم را به سان حیوانات می بینند، باز هم فقط به خاصان معتقد به خود نیندیشید، درست است که اهل ایمان، انسان های گناهکار را به شکل انواع حیوانات (سگ، خوک، گوسفند، بزغاله و گوساله و...) تصور می کنند، اما تو که در جایگاه راهبری فرهنگ ملی نشسته ایی، وظیفه داری آنان را انسان دیده و به آنان نیز تغذیه سالم تری برسانی، شانه خالی کردن از تهیه غذای روحی جامعه متنوع با سلایق و اعتقادات متفاوت، توسط هر مسئولی، خیانت به موکلان متنوع تان می باشد، حتی اگر آنان را "موالی" و یا به شکل حیوانات ببینید؛ این را هم بدانید که، وقتی پای حق الناس به میان می آید، خدا هرگز نخواهد پرسید این حق به کدام قشر از اقشار جامعه تعلق دارد، حق الناس یک شمول و عمومیت دارد، شامل تمام انسان ها می شود، چه آنان که شما آنان را فرشته می بینید، و چه آنان که شما آنها را حیواناتی به شکل "بزغاله و گوساله" و "گوسفند" تصور می کنید. 

شما و آقای ابراهیم رئیسی با هر میزان توانایی، و با هر تعداد اندک رایی که بدست آوردید، و اکنون از بد حادثه بر کرسی های والای فرهنگ، اقتصاد، اجتماع کشور تکیه زده باشید، وظیفه دارید از وظیفه قانونی خود شانه خالی نکنید، و ضمن حفظ میراث باقی مانده از موسیقی ایرانی، در ترویج و گسترش آن نیز بکوشید، عدم اجرای این وظیفه خیانتی است به مردم ایران، چه آن عده ی قلیلی از ایرانیان که شما را قبول دارند و به شما رای دادند و چه آن عده کثیر از آنان که از شما متنفرند و از بد حادثه حکمرانی شما را تحمل می کنند.

شیفه خدمت به خَلق خدا باشید، و فارغ از ایمان و اعتقادشان به شما، و مرام تان، با آنان از در انسانیت وارد شده، و حقوق آنان را در سیاست های خود در نظر بگیرید، در این زمینه از عارف واصل شرق، ابوالحسن خرقانی سرمشق گرفته، تهیه غذای روح این مردم را آنچنان که باید به عهده بگیرید، ایرانیان را در دو قطبی های ویرانگر خود گرفتار و محرومیت نکنید، آن عارف واصل گفت :"هرکه در این سرای درآمد نانش دهید و از (نوع) ایمانش مپرسید، که آنکه نزد باری تعالی به جانی اَرزد (خدا او را لایق زندگی دانسته)، بر خوان (سفره) ابوالحسن به نانی ارزد".

آقای اسماعیلی شما وظیفه رساندن کشتی فرهنگ این مردم، با جمعیت و سلایقی چنین متنوع را به ساحل امن به عهده دارید، هر قطعه موسیقی (غذای روح) که ممکن است شما از آن متنفر باشید، و آنرا برای اعتقاد و مبناهای فقهی خود مضر و حرام تلقی کنید، برای عده ایی دیگر در این کشور دواست، با آن در خلال رانندگی، نگهبانی، حراست، شب زنده داری، نیایش، کسب حال معنوی، عشق و دلدادگی و... همراهند تا بیدار بمانند و نخوابند، دچار حادثه نشوند، به حال معنوی فرو روند، تفریح کنند، و...

موسیقیِ شادی که از جامعه خود دریغ می کنید، همان موسیقی از قضا بر دردها و زخم های ناشی از تفکر و عمل شما، بر تن جامعه، گاه مرحم می گذارد، بسیاری را از افسردگی ناشی از ناامیدی که، بر جامعه تحمیل کرده اید، دارو و دواست و...

جامعه را وسیعتر از دایره تفکر و اعتقاد خود ببینید، تنوع انسان ها را از دایره دور و بری های چاپلوس و متملق، و قلیل معتقدین به عقیده خود، وسیعتر ببینید، شما مسئول بر افرادی نیستید که شما را قبول دارند، و برای شما هورا می کشند، شما بر مقدرات آنهایی که با شما و تفکرتان قهر کرده و از سیره و اعتقادتان بیزار شده اند نیز، حاکمید و البته مسئولید، موسیقی پناهگاه قشر عظیمی از جامعه است، که در زیر چرخِ تصمیمات و سیاست های شما له شده اند،

با موسیقی و هنری به مبارزه بر می خیزید، که ارزان ترین و کم خطر ترین مخدری است که جامعه صدمه دیده و زخمی به آن پناه می برد، تا دمی از درد و رنج خود جدا شود، بازار متنوع موسیقی ایران را، با سیاست عدم ترویج و گسترش موسیقی، دو دستی تحویل رقبای ایران و ایرانیت ندهید که این بزرگترین خیانتی است که به کشور و مردم خود مرتکب می شوید.

    

[1] - محمدمهدی اسماعیلی زادهٔ سال ۱۳۵۴ در کبودر آهنگ واقع در استان همدان است. وی کارشناسی حقوق را در دانشگاه شهید مطهری و کارشناسی ارشد در رشته روابط بین‌الملل را در دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه گذرانده است و دکترای خود را در رشته علوم سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اخذ کرده است و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر گروه «جامعه‌شناسی سیاسی» مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران است. او همچنین تحصیلات حوزوی را نیز تا پایان دوره سطح ادامه داده‌است.

[2] - عزت الله ضرغامی، رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی ۲۴ دی ۱۴۰۲ : "مقبره کورش مردم شهر پاسارگاد را گرفتار کرده است. بزرگ‌ترین گرفتاری ما که می‌دانم همه دستگاه‌ها با آن مواجه هستند حریم آثار تاریخی است که باید برای آن تصمیم‌های انقلابی‌تری گرفت. من این مشکل را حل می‌کنم و زیر میز می‌زنم. شهر پاسارگاد به‌خاطر مقبره کوروش گرفتار شده و مردم نمی‌توانند ساختمان بلند بسازند، کشاورزی کنند و دکل بزنند." امروز مردم پاسارگاد به‌دلیل مقبره کوروش نمی‌توانند کشاورزی کنند، چاه بزنند، باید این مشکلات برطرف شود و قوانین حریم‌ها مقداری انقباض پیدا کند."

[3] - آفتاب‌‌نیوز : روزنامه فرهیختگان به نقل از فرزاد جهان بین معاون فرهنگی دانشگاه آزاد نوشت: آقای محسن نفر موسیقیدان است و سال‌ها پیش یک‌جلسه خدمت رهبر انقلاب بوده و به رهبری می‌گوید شما چرا این فتوا را که ترویج موسیقی حرام است و اشکال دارد، صادر کرده‌اید؟ آقا می‌گویند اگر ما ۱۰ نفر مثل شما داشتیم، این فتوا را نمی‌دادم. تلقی من این بود که رهبر انقلاب این فتوای هوشمندانه را داده‌اند که از آن طرف ترمز ترویج موسیقی نامتناسب با فرهنگ و سخیف را بکشیم و از طرف دیگر کار ایجابی کنیم و آرام‌آرام صحنه را دست بگیریم. از آن‌طرف ترمز را نتوانستیم بکشیم، این طرف هم کار ایجابی نتوانستیم بکنیم. رهبر انقلاب می‌گویند ترویج موسیقی حرام است، چون غلبه با موسیقی لهوی است. اگر غلبه با موسیقی لهوی نبود ترویج موسیقی اشکال نداشت. مناط حکم را هم خودشان اعلام کرده‌اند. ما متاسفانه آمدیم صرفا در هنر دروازه‌بانی می‌کنیم و متاسفانه دروازه‌بانی را هم خوب انجام نداده‌ایم و این‌طرف هم کار ایجابی نکرده‌ایم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

فرزاد مرادی، خواننده رستاک به یورونیوز: در اهواز گفتند خانم‌ها در پشت پرده ساز بزنند
نگارش از یورونیوز
تاریخ انتشار ۲۳/۰۳/۲۰۲۵

اعضای گروه رستاک به محدودیت‌ها در ایران اشاره کردند، اینکه در کنسرت اهواز از آنها خواستند تا زنان نوازنده پشت پرده بنشینند. آنها از هفت‌خوان دریافت مجوز برای آلبوم و کنسرت‌ و حتی حضور در فستیوال‌های خارجی گفتند. «برای فستیولی افتخار بود که رستاک آنجا برود و باید جلوی مسئولان ارشاد سرخم می‌کردیم.»

فرزاد مرادی، خواننده و نوازنده تنبور در کنار مجید پوستی آهنگساز، پرکاشنیست و نوازنده درام در یک صبح نیمه‌بهاری در استانبول در گفت‌وگو با یورونیوز فارسی از برنامه‌های آتی گروه موسیقی رستاک گفتند.

بخشی از این گفت‌‌وگو بر آلبوم «از خاک و آفتاب» متمرکز شده، نخستین آلبومی که رستاک پس از مهاجرت از ایران تولید و به تازگی منتشر کرده است.

آنها در این کار تازه قطعاتی از نواحی مختلف ایران و البته قطعه‌ای از موسیقی افغانستان را در قالبی نو و امروزی بازآفرینی کرده‌اند.

فرزاد مرادی از محدودیت اجرای کنسرت‌های رستاک در ایران گفت. اینکه در بسیاری از شهرها امکان برگزاری کنسرت نبود و در چند ماه سال نیز به دلایل مختلف مجوز کنسرت نمی‌دادند. حضور زنان نوازنده و همخوان در گروه نیز مزید بر علت شده بود.

برای نمونه او به تجربه اجرای کنسرت در اهواز اشاره می‌کند و اینکه مسئولان از آنها خواسته بودند بدون زنان روی صحنه بروند یا زنان پشت پرده اجرا کنند.

فرزاد مرادی از انتشار آلبوم از «خاک و آفتاب» گفته، آلبومی که گرچه این بار در خارج از مرزهای ایران منتشر شده اما بیش از هر آلبومی ایرانی است و به موسیقی اقوام ایرانی پرداخته است. در این آلبوم قطعه‌ای نیز از موسیقی کشور افغانستان اجرا شده است.

مجید پوستی نیز از مهاجرت، محدودیت دریافت مجوز در ایران و دشواری کار زنان در عرصه موسیقی گفته است.

درباره آلبوم تازه‌تان بگویید؟

فرزاد مرادی: در آلبوم «از خاک و آفتاب» قطعات موسیقی فولکلور از گوشه و کنار ایران گنجانده شده است.

در واقع این آلبوم از ۶ قطعه تشکیل شده و آلبومی است که برای بهار آماده کردیم. امیدواریم مخاطبان آن دوست داشته باشند. «از خاک و آفتاب» مجموعه‌ای از موسیقی نواحی مختلف ایران است. یکی از قطعات البته شامل کشور افغانستان می‌شود که در راستای پروژه «در خانه بی مرز» به سراغ آن رفتیم. در آن پروژه روی موسیقی کشورهای همسایه ایران کار می‌کنیم.

قطعه افغانستانی در آلبوم را پیش از این احمد ظاهر خواننده و نوازنپه شناخته شده افغانستان اجرا کرده است که ما آن را بازآفرینی و به شیوه خودمان تنظیم کرده‌ایم. در این آلبوم دو قطعه کردی داریم یکی مربوط به منطقه کردستان است با سوژه بهار. تفاوتی که این قطعه با دیگر کارهای ما دارد وجه اعتراضی آن است و نام قطعه را «آزادی» گذاشته‌ایم.

به احترام مردمان خونگرم خوب سیستان و بلوچستان،
قطعه دیگری از این خطه زیبا در آلبوم «از خاک و آفتاب» داریم.
فرزاد مرادی
در قطعه کرمانشاهی «آمان هی آمان» نیز از ساز تنبوراستفاده کردیم.

به احترام مردمان خونگرم خوب سیستان و بلوچستان، قطعه دیگری از این خطه زیبا در آلبوم «از خاک و آفتاب» داریم.

قطعه بعدی نیز از منطقه لرستان است که موسیقی فولک در آنجا کارکرد اجتماعی دارد. به سراغ یکی از موسیقی‌های کار لرستان رفتیم و آن را به ملودی که در جشن‌ها استفاده می‌کنند، وصل کردیم. قطعه دیگرمان نیز قطعه‌ای تلفیقی از جنوب ایران است. از این آلبوم در تور اروپا و آمریکای خود رونمایی خواهیم کرد.

آلبوم از خاک و آفتاب رستاک
مجید پوستی: واقعیت اینکه در قطعه «هوار هوار» آلبوم «از خاک و آفتاب» بخش‌هایی است که اگر ایران بودیم با ذهن سانسور زده و خودسانسورمان اصلا سراغش نمی‌رفتیم. آنچه در ایران برای اهالی موسیقی و هنر روی می‌دهد این است که آنقدر رفت و آمد و نظارت به دستگاه‌های ممیزی زیاد است که وارد فاز خودسانسوری شده و اصلا سراغ یکسری ایده‌ها و قطعات نمی‌رویم. از جمله قطعه کردی اعتراضی دیگری که با نام آزادی در همین آلبوم اجرا کردیم.

و دلایل مهاجرت؟

مجید پوستی: رستاک میل به توسعه داشت و تمام محدودیت‌های کار در ایران به ما نشان داد که اینها نمی‌خواهند ما از جایی بیشتر رشد و کار کنیم و رستاک دیگر نمی‌توانست این را تحمل کند. وقتی در ایران هستید نه می‌توانید برای اجراهای بین‌المللی برنامه‌ریزی داشته باشید و نه سرعتی در کار. همه چیز به نامه‌نگاری‌های غیرضروری با مسئولانی مرتبط می‌شود که اصولا هیچ جای کار ما نبوده و نیستند.

اصولا چرا باید اصولا درباره سختی دریافت مجوز حرف بزنیم وقتی هیچ هنرمندی در جهان برای اجرای کنسرت اینطور مجوز نمی‌گیرد و ممیزی نمی‌شود. از سوی دیگر در ایران با فهرستی از کشورها مواجه هستیم که اصلا سفارتخانه ندارند و همین هزینه دریافت ویزا را چند برابر می‌کند.

در ایران خلاقیت هنرمند زیر تیغ جراحی ممیزان بسیاری قرار می‌گرفت
فرزاد
فرزاد مرادی: این را هم اضافه کنم که اصولا در بسیاری از ماه‌ها در تقویم ایران نمی‌توانیم کنسرتی برگزار کنیم.

به مساله دریافت مجوز اشاره کردید، از محدودیت‌های اخذ مجوز در ایران برای رستاک بگویید؟

فرزاد مرادی: بسیار پیچیده بود. البته این مسائل تنها به ما محدود نمی‌شود بلکه اغلب گروه‌های موسیقی با آن درگیر هستند.

در ایران خلاقیت هنرمند زیر تیغ جراحی ممیزان بسیاری قرار می‌گرفت و اصل هنر و پیام هنری به مخاطب منقل نمی‌شود. برای هر آلبوم باید از وزارت ارشاد مجوز بگیریم. نهادی وجود دارد که به توی هنرمند بگوید چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه و در این رفت و آمدها نیز چیزی از اثر هنری مورد نظر هنرمندان باقی نمی‌ماند.

ما در چهار پنجم از شهرهای ایران نمی‌توانستیم کنسرت برگزار کنیم.
فرزاد مرادی
از آلبوم با رستاک برقص و مشکلات مجوز گرفتن برای آن در ایران بگویید؟

بله، آلبومی به نام «با رستاک برقص» داشتیم. وقتی با این اسم به وزارت ارشاد رفتیم تا مجوز بگیریم، آقایی آنجا گفت که مگر می‌شود اصلا با رستاک برقص؟ بروید و اسم دیگری پیدا کنید. ما هم گفتیم باشد، اسم‌اش را می‌گذاریم «با رستاک ...»

وقتی کارهای ویدیویی آلبوم را شروع کردیم هم با انواع گیرها مواجه شدیم که اینجا تصویر خانم زیاد آمده، اینجا را کوتاه کنید، آنجا را تغییر بدهید و دیدیم اصلا چیزی از آلبوم باقی نمی‌ماند. در آستانه مهاجرت بودیم. تصمیم گرفتیم «با رستاک برقص» را در ایران منتشر نکنیم با اینکه مجوز صدا را گرفته بودیم. این شد که وقتی به استانبول رسیدیم با فکری باز و بدون محدودیت این آلبوم را منتشر کردیم.

آقایی در وزارت ارشاد گفت که مگر می‌شود اصلا با رستاک برقص؟ بروید و اسم دیگری پیدا کنید. ما هم گفتیم باشد، اسم‌اش را می‌گذاریم «با رستاک ...»
فرزاد مرادی
مشکلات دیگر؟

فرزاد مرادی: ما در چهار پنجم از شهرهای ایران نمی‌توانستیم کنسرت برگزار کنیم.

مجید پوستی: تازه ما وقتی کنسرت بین‌الملی داشتیم با وزارت ارشاد نمی‌توانستیم هیچ برنامه‌ریزی بلندمدتی برای کنسرت‌هایمان را پیش ببریم. همه چیز روی هوا بود.

در کنسرت‌های بین‌المللی چطور؟

فرزاد مرادی: آنجا هم باید از وزارت ارشاد مجوز می‌گرفتیم. فستیولی از رستاک دعوت کرده بود. رفتیم وزارت ارشاد و به ما گفتند باید آنها نامه‌ای به دفتر موسیقی وزارتخانه بزنند. کارهایشان واقعا خجالت‌آور بود.

مجید پوستی: در همین کنسرتی که فرزدا اشاره کرد آنها برایشان افتخاری بود که رستاک دعوت‌شان را قبول کرده و در آن فستیوال حاضر شود اما در همان حال باید پیش آنها سرخم می‌کردیم که برای فلان مسئول و فلان دفتر وزارت رشاد نامه بنویسند که ما به آن فستیوال خواهیم کرد. توضیح این چیزها به خارجی‌ها بسیار عجیب و پیچیده و دردآور بود.

دینا دوستی نوازنده کمانچه گروه رستاک

دینا پس از نخستین اجراها در خارج از ایران و بدون حجاب روایت می‌کرد
که چقدر حس سبک‌تری دارد و انگار فشاری از رویش برداشته شده است.
مجید پوستی
فشار بر گروه به دلیل حضور زنان نوازنده از جمله دلایل مهاجرت رستاک بود، در این زمینه بیشتر بگویید؟

فرزاد مرادی: بله، هر اجرایی که می‌رفتیم محدودیت‌هایی می‌گذاشتند. خیلی‌ها می‌گفتند گروه را طوری بچینید که در برخی اجراهایتان خانم‌ها نباشند اما برای ما این مساله خط قرمز بود. افتخار رستاک این بود که هیچگاه در برابر تهدیدها برای حذف زنان از گروه کوتاه نیامد. ما همیشه محکم روی باور و عقیده‌مان ایستادیم.

مجید پوستی: ما در فراز و نشیب کار با هنرمندان زن نکات زیادی آموختیم. خاطرم هست که وقتی دینا نخستین اجراها را در خارج از ایران و بدون حجاب اجباری داشت، روایت می‌کرد که چقدر حس سبک‌تری دارد و انگار فشاری از رویش برداشته شده است. کار هنرمندان زن در ایران چندبرابر سخت‌تر و پیچیده‌تر است.

عجیب‌ترین برخوردی که با حضور زنان در کنسرت شد چه بود؟

فرزاد مرادی: در اهواز کنسرت داشتیم. آنجا خیلی سخت‌گیری زیاد بود. مجوز را به هر شکلی گرفته بودیم. وقتی به آنجا و پای استیج رسیدیم گفتند خانم‌ها نمی‌توانند روی سن بروند. پیشنهادشان این بود که خانم‌ها پشت پرده بنشینند و ساز بزنند که خیلی توهین آمیز بود.

در اهواز پیشنهاد برخی مسئولان این بود
که خانم‌ها پشت پرده بنشینند و ساز بزنند که خیلی توهین آمیز بود.
فرزاد مرادی
ما هم بخش اول تغییراتی در چیدمان استیج دادیم و بخش دوم که آن مقام‌ها رفتند، به همان شکل اول اجرا کردیم و تا ماه‌ها داشتیم برای همین تغییرات جواب پس می‌دادیم.

وقتی مجوز می‌دادند چطور دوباره پای استیج اما و اگر داشتند؟

فرزاد مرادی: در ایران یک نهاد مجوز می‌دهد اما نهادهای خودسر زیاد است. هیچ ترسی هم نداشتند تا آنقدر فشار بیاورند که کنسرت‌ها کنسل شود.

و اصولا فرآیند دریافت مجوز از نظر شما؟

مجید پوستی: واقعا سوال این است که چرا باید به دریافت مجوز عادت کنیم. مگر وزارت ارشاد کارفرمای ماست یا اینکه یک ریال برای ما هزینه کرده است؟ مخاطب من را ترک می‌کند اگر کارم خوب نباشد. رستاک یک گروه مستقل بود و هیچ کمک سیستمی و دولتی نداشت. چرا موضوع مجوز گرفتن لازم است؟ اصلا چرا ما باید درباره سختی‌های مجوز گرفتن در ایران حرف بزنیم.

اینجا دوستان ژاپنی دارم که موسیقی ایرانی را به طور جدی دنبال می‌کنند
مجید پوستی
و سخن آخر؟

فرزاد مرادی: در نظر داریم همچنان بر گسترش حوزه فعالیت بین‌المللی گروه رستاک با نیم‌نگاهی به توسعه و همکاری‌های بین کشوری با هنرمندان علاقه‌مند به موسیقی فولکلور ادامه دهیم. در همین زمینه در کنسرت اخیرمان در پاریس با یولن مدنی، خواننده فرانسوی مسلط به ردیف‌های ایرانی همکاری داشتیم.

مجید پوستی: مهاجرت فردی تصمیم سختی است چه برسد به مهاجرت گروهی. خوشحالیم که در رستاک توانستیم این تصمیم گروهی را بگیریم و آزادانه‌تر و در محیطی بین‌المللی و چند صدایی به فعالیت‌های هنری‌مان ادامه دهیم.

استانبول شهر زنده و پویایی در موسیقی جهان است. اینجا دوستان ژاپنی دارم که موسیقی ایرانی را به طور جدی دنبال می‌کنند. افق دیدمان وسیع‌تر و امکان فعالیت هنری‌مان بیشتر شده است.

This comment was minimized by the moderator on the site

همایون شجریان در سیاتل

محمدرضا اسلامی

دیشب در تالار بناریوهال شهر سیاتل (Benaroya Hall) قطعاتی از صدای فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی از حنجره همایون شجریان طنین انداز شد.

صدای مولانا و کلام رندانه حافظ شیراز هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای جغرافیایی سرزمین ایران، در فضای تالار بزرگ بناریو (https://t.me/solseghalam/2457) طنین انداز شد. همراهی پیانو با سرپنجه‌های انوشیروان روحانی، کلام فاخر ادبیات ایرانی را سحرآمیزتر می نمود.

چند نکته درباره این اجرا باید ذکر شود:

1- این سالن دوهزار و پانصد صندلی ظرفیت دارد. تقریبا تمام بلیط‌ها فروش رفته بود. حدود یک ربع قبل از شروع اجرا، سالن و بالکن‌ها کامل پر بود. این میزان استقبال از طرف جامعه ایرانیان مقیم سیاتل واقعا شگفت آور بود. بدیهی است که کنسرت همایون جای رقص و پایکوبی نیست. آنجا محل کلام حافظ است و غزل مولانا و رهی معیری… ولی این چنین استقبالی برای شنیدن ابیاتی از فرهنگ و ادب این آب و خاک برای جماعتی که در منتهی الیه مغرب آمریکا زندگی می کنند به چه معنی است؟
چند کشور در دنیا هست که اگر قرار باشد قطعاتی از ادبیات کلاسیک‌اش از ۷۰۰ یا ۸۰۰ سال پیش خوانده شود، و دنس و الکل هم در میان نباشد، اینگونه سالن اوپرایِ «کشوری دیگر» را پر کنند؟! 

2- چندسال پیش در یادداشتی برای آقای علم الهدی نوشتم که باختیم و بد هم باختیم (اینجا+). (https://t.me/solseghalam/1847) تنگ نظری نسبت به حوزه هنر، فرهنگ و موسیقی باعث شد که چه فرصتهایی که از دست برود. و چه محفلهای اینچنین که برپا نشود.
باعث شد فرزندان ما آنقدر که باید و «ممکن بود» راست پنجگاه، شور و ماهور نشنوند.
و شگفت آور مردمانی هستند ایرانیان؛ در منتهی‌الیه شمال غربی آمریکا و نزدیک به مرز کانادا در سرمای شب ماه دسامبر قرار است که یک نفر بیاید و بخواند:

سروِ چنان من چرا، میل چمن نمی کند؟
همدمِ گل نمی‌شود، یادِ سمن نمی‌کند

و آنگاه برای چنین سالنی، صندلی خالی پیدا نشود!

ادامه غزل را ببین که حافظ در چه احوالی بوده آنگاه از شغاف قلبش سروده ‌‌و بشنو که شجریانِ پدر چطور خوانده: 
دل به امید وصل تو همدم جان نمی‌شود/
جان به هوای کوی تو خدمت تن نمی‌کند! (https://www.aparat.com/v/VZRv5)

و آیا حافظ باور می کرد که صدها سال پس از مرگش هزاران ایرانی در سرمای زمستان در گوشه‌ای از ینگه دنیا گرد هم جمع شوند که زمزمه‌ی آرامِ این بیت را بشنوند؟!
آنهم در جایی که بیرون از این سال دسترسی به دیسکو و راک و… همه جور موسیقی و مستی دیگر مهیا هست.

وقتی که در سالن طنین این دو بیت مولانا پیچید گویی که کلمه و کلام، طراوت می‌داد به در و دیوار:

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد/
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
راه دهید یار را آن مَهِ ده چهار را /
کز رخ نوربخش او، نور نثار می‌رسد

ایرانیان نسل به نسل این کلمات را از میان اعصار به خوشنویسی، به نستعلیق و به انواع دستگاههای موسیقی حفظ کرده اند تا به امروز که همایون این ابیات را برایشان زمزمه می کند…

3- فهرست قطعاتی که اجرا شد در این وب سایت قید شده است (لینک+). (https://www.tarproduction.org/homayoun-shajarian)

در ابتدای مراسم همایون بدون سلام و علیک و بدون احوالپرسی قطعه «یک نفس آرزوی تو» را اجرا کرد. سکوت که حکمفرما شد سلام و علیک کوتاهی کرد و توضیحات کوتاهی داد که برنامه‌شان چیست. سپس یک غزل از حافظ و هفت قطعه دیگر اجرا شد تا نوبت رسید به انوشیروان روحانی. او آمد و با سرپنجه اش از پیانو صدای سحرانگیز خلق کرد. صدای پیانو در اثر برخورد چکش‌هایی با سیم‌های فلزی آن در داخل جعبه چوبی تولید می‌شود. این چکش‌ها در اثر فشرده شدن کلیدها (کلاویه‌ها) به حرکت در می‌آیند. پیانو در قرن ۱۸ در غرب ابداع شده، ولی انوشیروان صدای آن را برای کلام حافظ و مولانا «همراه» می کند! برخلاف همایون، انوشیروان روحانی سرحال بود و با مردم «سخن می گفت». قصّه‌ی ساختِ هر قطعه را توضیح می داد و با لبخندِ نشسته بر پهنای صورت، از پیانو برای همراهی با غزل فارسی استفاده می کرد.

واضح است که همایون خوشحال نیست. او با خودش درگیر است. از یک سو «کارِ او» خواندن است و از دیگر سو حال و هوای امروز جامعه ایرانی، احوال کنسرت نیست. او در میانه‌ی این دوگانه متضاد درگیر است. از یک سو باید بخواند و از دیگر سو نمی تواند همچون انوشیروان روحانی باشد. بهجت پیرمرد از بابتِ عمری همنشینی با هنر است و افسردگی هنرمند جوان از باب احوال امروز…آری هنرمند حساس است؛ خصوصا هنرمند جوان.

دیشب وقتی که انوشیروان روحانی با پیانو قطعه “گل سنگم” (https://t.me/solseghalam/2457) را می نواخت همه حاضران در سالن باهم شروع به خواندن کردند. به روح مرحوم بیژن سمندر درود فرستادم برای سرودن این ترانه. یک لحظه احساس کردم چه جامعه شگفتی است جامعه‌ی ایرانی؛ هنر را دوست دارد و شعر، ترانه، موسیقا و نوا را می فهمد.

نفر کنار دستی با اشک می‌خواند:

مثل بارون اگه نباری/
خبر از حال من نداری
بی‌تو پرپر می‌شم دو روزه/
دل سنگت برام می‌سوزه

https://t.me/SNews_ch

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

یه مذاکره دارن با آمریکا میکنن به روسیه و چین اطلاع میدن . عربستان میاد ایران هماهنگی میکنه . قطر دخ...
سخنان مهم رئیس دولت‌های یازدهم و دوازدهم، درباره ضرورت‌های مذاکره و توافق، و خیانت‌های کاسبان تحریم ...