هرچند گویند "هنر نزد ایرانیان است و بس"، اما بر این سخن سخت مشکوک و مظنونم، چراکه شوره زار بیداد زده این سرزمین، همواره بر اندک اهل علم و هنر که خوش درخشیدند سخت گرفته، و آنان عموما در رنج و نابردباری اهل مملکت خود، زندگی شان را در پیچ و خم روزگار جهل و استبداد طی کردند؛ یا جوانمرگ، متواری و تحت فشار این مکتب فکری، آن دیدگاه مذهبی و یا حاکم شدند، و... و این تنها بعدها بود که درخشش نورشان از بزرگی توبره علمی و هنری اشان پرده برداشت و آنان را موقعی نشان داد، که دیگر نبودند تا بهره ایی از حُسن بی مثالی برند که در آنان بود و در دیگران نبود.
جامعه جاهل و حسود، و مملو از فسادی که همواره در کنار دستگاه قدرتمداران این سرزمین شکل گرفت، تنها به کوتاه قدانی تعلق داشت که لهلهه ی حضور در قدرت داشتند، و آویزان هر نکبتی بودند، تا فرصت تاخت و تاز و زندگی و بروز گیرند، و در این جامعه لجن زده، نه سهروردی تحمل شد، نه مصدق، نه امیرکبیر، نه مزدک، نه ملاصدرا، نه فردوسی، نه ابن سینا، نه امام محمد غزالی توسی، نه حکیم ناصر خسرو قبادیانی، نه ابن مقفع، نه شریعتی، نه مطهری و... و نه هیچ مصلح، عالم، و هنرمند دیگری که به اصلاح شرایط نکبتبار ما آمده و یا داد سخن داد.
سرمایه علمی و هنری و فرصت زندگی پر ارزش این استوانه های علم و هنر صرف کم اثر کردن سم زمانه ایی شد که اسیر جهل و حسادت سردمداران و حامیان بی مقدارشان بود، و زندگی آنان به دست افراد ناچیز و بی ارزش تقدیر شد، که کرسی های علمی و اداره جامعه را به تسخیر خود در آورده بودند، تا ظالمانه بر آنان حکم راندند و هر قدبلندی را کوتاه کنند تا بلندقدی آنان، حضور موثر کوتاه قدان را روشن و مبرهن نسازد و دیده نشوند، تا مقام شامخ بی ارزششان تحت الشعاع نور آنان قرار نگیرد.
امروز مزارهای مشهور کشورهای مهاجرپذیر بسیاری در غرب و شرق عالم، مملو از قبور اندیشوران و هنرمندان ایرانی است که در سرزمین خود جایی برای زیستن نداشتند و گروه گروه به دیگران پناه بردند، سرتاسر هند از کشمیر گرفته تا حیدرآباد، می توان قبور شعرا و اندیشمندان ایرانی را دید که دربارهای ایران بدان ها جا ندادند و دیگران برای شان فرش قرمز پهن کردند و آنان را از ما گرفتند.
چند دهه ایی بعد از شکوفایی موسیقی ایران، در دهه های 20 و 30 و چهل که سازها و ردیف های موسیقی ایرانی از کنج عزلت جامعه نابود شده هنر ایران بیرون کشیده شده بود و در حال رویش بود، سقوط دوباره ایی را به زودی آغاز کرد، و در آسمان بی فروغ هنر موسیقی اصیل ایرانی، تنها چند ستاره ایی بودند که خوش می درخشیدند و کاروان این هنر را راهنما و راهبر بودند، اما این چشمه ها نیز در اثر خشکسالی های پی در پی، در دانشکده های هنر، و هنرپروران دشت موسیقی ایران، رو به خشکی گرایید و این تنها خسروان آواز ایران، و چند جزیره کوچک، اما به بزرگی انسان های بزرگی همچون محمد رضا شجریان، شهرام ناظری، حسام الدین سراج، ایرج بسطامی و... همچنان خود یک تنه خود را حریف یک میدان خالی از همرزمان بزرگ بودند، و میدان دار موسیقی ایران بودند و البته هستند، و امیدها را برای ادامه این کاروان با ارزش هنری زنده نگه می دارد.
اما در این میان استاد شجریان که علاوه بر موسیقی، درد اجتماع و مردم خود را نیز دارد، عظمتی همچون دماوند را از خود نشان داد، که در پویش و جوشش ادبیات ایران و زنده شدن، میراثی که ایران را ایران می کند، نقش اساسی داشته، و گرچه اکنون از هنرنمایی مانده است، اما با صدای ماندگار و موسیقی اصیل ایرانی اش، ثبت است بر جریده عالم دوام او.
امروز سالروز تولد این پهلوان و شوالیه بزرگ موسیقی ایران است، او که هنر موسیقی ایران را زنده و پاینده کرد و صدای ماندگار او، که با روح و روان هر ایرانی سازگار است، تا ابد مستدام خواهد ماند، و کارگاه های احیای هنر موسیقی ایران در آینده، از مکتب او درس های بزرگی خواهند آموخت، و به یاد سبک و سیاق عرفانی و دوست داشتنی اش، نواها سر خواهند داد، تا ایران و ایرانیان زنده بمانند و در فرهنگ های مهاجم خرد و خمیر نشده و از بین نرود.
شجریان را اگر بخواهیم مقایسه کنیم در مقیاسی کوچکتر می توان با حکیم توس، فردوسی بزرگ و عالی مرتبه مقایسه کرد، و همانطور که فردوسی زبان پارسی را زنده و پاینده کرد، شجریان نیز در حیات موسیقی ایران پرچمداری بزرگ در عصر رخوت آن بود.
و البته او در این آخر عمر شاهد چه لجاجت و کینه ایی از دشمنان خود در داخل ایران است، که حتی دوستدارانش نمی توانند کوچه ایی را به نام این بزرگ نامور همیشه زنده تاریخ هنر ایران، به پاسداشت این همه رشادت در هنر نامگذاری کنند. و تاریخ هنر و علم ایران شاهد چه جفایی در حق بزرگان خود همچنان هست که هست.
کسانی که بعد از لو رفتن نقش بزرگ آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در شکل گیری مثلث ننگین امریکایی – انگلیسی و خودفروختگان داخلی در جریان کودتای 28 مرداد، هنوز که هنوز است به خود زحمت نداده اند که نام او را از بیشمار اماکن و خیابان های این دیار مظلوم و شهرهای ایران بردارند، همان ها حتی اجازه نمی دهند، کوچه و یا خیابانی به نام این بزرگمرد موسیقی و ادب ایرانی گذاشته شود، و تاریخ چقدر بر این شرایط، بد قضاوت خواهد کرد، و گرد شرم را بر پیشانی این همه لجاجت و کینه خواهد نشاند.
اکنون او در حالت بیماری است، برایش سلامتی آرزو می کنم. و از دل بدو خواهم گفت، استاد! تولدت مبارک، قدردان صدای ملکوتی ات هستیم.