استاد شجریان و شوره زار جامعه ایران برای اهل علم و هنر  
  •  

01 مهر 1399
Author :  
نقاشی از استاد محمد رضا شجریان

هرچند گویند "هنر نزد ایرانیان است و بس"، اما بر این سخن سخت مشکوک و مظنونم، چراکه شوره زار بیداد زده این سرزمین، همواره بر اندک اهل علم و هنر که خوش درخشیدند سخت گرفته، و آنان عموما در رنج و نابردباری اهل مملکت خود، زندگی شان را در پیچ و خم روزگار جهل و استبداد طی کردند؛ یا جوانمرگ، متواری و تحت فشار این مکتب فکری، آن دیدگاه مذهبی و یا حاکم شدند، و... و این تنها بعدها بود که درخشش نورشان از بزرگی توبره علمی و هنری اشان پرده برداشت و آنان را موقعی نشان داد، که دیگر نبودند تا بهره ایی از حُسن بی مثالی برند که در آنان بود و در دیگران نبود.

جامعه جاهل و حسود، و مملو از فسادی که همواره در کنار دستگاه قدرتمداران این سرزمین شکل گرفت، تنها به کوتاه قدانی تعلق داشت که لهلهه ی حضور در قدرت داشتند، و آویزان هر نکبتی بودند، تا فرصت تاخت و تاز و زندگی و بروز گیرند، و در این جامعه لجن زده، نه سهروردی تحمل شد، نه مصدق، نه امیرکبیر، نه مزدک، نه ملاصدرا، نه فردوسی، نه ابن سینا، نه امام محمد غزالی توسی، نه حکیم ناصر خسرو قبادیانی، نه ابن مقفع، نه شریعتی، نه مطهری و... و نه هیچ مصلح، عالم، و هنرمند دیگری که به اصلاح شرایط نکبتبار ما آمده و یا داد سخن داد.

سرمایه علمی و هنری و فرصت زندگی پر ارزش این استوانه های علم و هنر صرف کم اثر کردن سم زمانه ایی شد که اسیر جهل و حسادت سردمداران و حامیان بی مقدارشان بود، و زندگی آنان به دست افراد ناچیز و بی ارزش تقدیر شد، که کرسی های علمی و اداره جامعه را به تسخیر خود در آورده بودند، تا ظالمانه بر آنان حکم راندند و هر قدبلندی را کوتاه کنند تا بلندقدی آنان، حضور موثر کوتاه قدان را روشن و مبرهن نسازد و دیده نشوند، تا مقام شامخ بی ارزششان تحت الشعاع نور آنان قرار نگیرد.

امروز مزارهای مشهور کشورهای مهاجرپذیر بسیاری در غرب و شرق عالم، مملو از قبور اندیشوران و هنرمندان ایرانی است که در سرزمین خود جایی برای زیستن نداشتند و گروه گروه به دیگران پناه بردند، سرتاسر هند از کشمیر گرفته تا حیدرآباد، می توان قبور شعرا و اندیشمندان ایرانی را دید که دربارهای ایران بدان ها جا ندادند و دیگران برای شان فرش قرمز پهن کردند و آنان را از ما گرفتند.

چند دهه ایی بعد از شکوفایی موسیقی ایران، در دهه های 20 و 30 و چهل که سازها و ردیف های موسیقی ایرانی از کنج عزلت جامعه نابود شده هنر ایران بیرون کشیده شده بود و در حال رویش بود، سقوط دوباره ایی را به زودی آغاز کرد، و در آسمان بی فروغ هنر موسیقی اصیل ایرانی، تنها چند ستاره ایی بودند که خوش می درخشیدند و کاروان این هنر را راهنما و راهبر بودند، اما این چشمه ها نیز در اثر خشکسالی های پی در پی، در دانشکده های هنر، و هنرپروران دشت موسیقی ایران، رو به خشکی گرایید و این تنها خسروان آواز ایران، و چند جزیره کوچک، اما به بزرگی انسان های بزرگی همچون محمد رضا شجریان، شهرام ناظری، حسام الدین سراج، ایرج بسطامی و... همچنان خود یک تنه خود را حریف یک میدان خالی از همرزمان بزرگ بودند، و میدان دار موسیقی ایران بودند و البته هستند، و امیدها را برای ادامه این کاروان با ارزش هنری زنده نگه می دارد.

اما در این میان استاد شجریان که علاوه بر موسیقی، درد اجتماع و مردم خود را نیز دارد، عظمتی همچون دماوند را از خود نشان داد، که در پویش و جوشش ادبیات ایران و زنده شدن، میراثی که ایران را ایران می کند، نقش اساسی داشته، و گرچه اکنون از هنرنمایی مانده است، اما با صدای ماندگار و موسیقی اصیل ایرانی اش، ثبت است بر جریده عالم دوام او.

امروز سالروز تولد این پهلوان و شوالیه بزرگ موسیقی ایران است، او که هنر موسیقی ایران را زنده و پاینده کرد و صدای ماندگار او، که با روح و روان هر ایرانی سازگار است، تا ابد مستدام خواهد ماند، و کارگاه های احیای هنر موسیقی ایران در آینده، از مکتب او درس های بزرگی خواهند آموخت، و به یاد سبک و سیاق عرفانی و دوست داشتنی اش، نواها سر خواهند داد، تا ایران و ایرانیان زنده بمانند و در فرهنگ های مهاجم خرد و خمیر نشده و از بین نرود.

شجریان را اگر بخواهیم مقایسه کنیم در مقیاسی کوچکتر می توان با حکیم توس، فردوسی بزرگ و عالی مرتبه مقایسه کرد، و همانطور که فردوسی زبان پارسی را زنده و پاینده کرد، شجریان نیز در حیات موسیقی ایران پرچمداری بزرگ در عصر رخوت آن بود.

و البته او در این آخر عمر شاهد چه لجاجت و کینه ایی از دشمنان خود در داخل ایران است، که حتی دوستدارانش نمی توانند کوچه ایی را به نام این بزرگ نامور همیشه زنده تاریخ هنر ایران، به پاسداشت این همه رشادت در هنر نامگذاری کنند. و تاریخ هنر و علم ایران شاهد چه جفایی در حق بزرگان خود همچنان هست که هست.

کسانی که بعد از لو رفتن نقش بزرگ آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در شکل گیری مثلث ننگین امریکایی – انگلیسی و خودفروختگان داخلی در جریان کودتای 28 مرداد، هنوز که هنوز است به خود زحمت نداده اند که نام او را از بیشمار اماکن و خیابان های این دیار مظلوم و شهرهای ایران بردارند، همان ها حتی اجازه نمی دهند، کوچه و یا خیابانی به نام این بزرگمرد موسیقی و ادب ایرانی گذاشته شود، و تاریخ چقدر بر این شرایط، بد قضاوت خواهد کرد، و گرد شرم را بر پیشانی این همه لجاجت و کینه خواهد نشاند.

اکنون او در حالت بیماری است، برایش سلامتی آرزو می کنم. و از دل بدو خواهم گفت، استاد! تولدت مبارک، قدردان صدای ملکوتی ات هستیم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (13)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

زنده یاد استاد شجریان و اصولگرایان افراطی...."بازنشر"

علیرضا کفایی

دور برگردانِ بختِ این ملت بود که هنر ناشناسان، فریبکارانه استاد شجریان را متهم به مواضع ضد مذهب می‌کردند..

در حالی که روزگار رسوایی خود را فراموش کرده اند که در هم آغوشی با فردی دون شأن ملت و معترف به ضدیت با مذهب؛ اهانت به رسول‌الله و اباعبدالله را فاش و بی پرده در پرده نمایش برد که او تتلو بود...

براستی کدامین ضد مذهبند!!
آنکه مناجات و آواز اهورایی رمضانش جان‌ها را تازه می‌کرد و در کنار افطار طعام؛ دل و جان را نیز افطاری می داد...
یا آن کس که در صحنه و در انظار «گل و مخدر» می‌کشد و به تمسخر مذهب می‌رود؟

قصه اینان، مذهب نیست!!
وطن هم نیست!!
هنر هم نیست!
اگر دغدغه دین داشتند چه کسی بهتر از استاد شجریان در عالم هنر و موسیقی و آواز توانسته بود مفاهیم بلند عرفانی از عرفای بزرگ چون مولانا و حافظ را بیان کند؟
اگر دغدغه میهن داشتند که باید سراپای شجریان را بوسه می‌زدند…

اگر هنرشناس بودند می‌فهمیدند که شجریان با هنرش و آوازش در همه مقاطع تلخی و شادی، در زمان خاص حضور داشت و احترام دیده و سرمایه‌ای بود ملی که با آثارش ایران و ایرانی را در جهان شناسانده است…

روزگاری نه چندان دور، جایگاه استاد شجریان را در حد یک سلبریتی رای ساز دیدند…،
یعنی با حسد و حقارت و از روی ناتوانی چنگ به روی ماه زدند..
یادشان رفته مقصودلوی تتلو را هنرمند نامی می‌دانستند و می‌خواستند از او برای رای آوری سود ببرند و معلوم شد که شب پره، تاب دیدن خورشید را ندارد…

شور بختان به آرزو خواهند/ مقبلان را زوال نعمت و جاه…
گر نبیند به روز شب پره چشم/ چشم آفتاب را چه گناه
راست خواهی هزار چشم چنان/ کور بهتر که آفتاب سیاه

قصه اینان بدون تردید شکست‌ها و رویگردان شدن مردم از آنهاست…

سال ۷۶ را بیاد می‌آورند که آواز شجریان در برنامه انتخاباتی خاتمی شور بپا کرد…
و سال ۸۸ شجریان هنر و آواز و شخصیت خود را به قدرت مداران نفروخت و چون «صدای اعتراض مردم» را صدای «خس و خاشاک» خواندند او در کنار مردم ماند و گفت:
«من صدای همین خس و خاشاکم»

و اجازه نداد از صدایش و آوازش و هنرش به سود احمدی نژاد بهره ببرند.

استاد شجریان در طول زندگیش همین گونه علیه زورمندان موضع گرفته بود..،

در رژیم گذشته در جشن هنر شیراز حاضر نشد در برابر فرح پهلوی آواز بخواند…
بعدها از مفاخر معاصر؛ استاد هوشنگ ابتهاج (سایه) گفت که شجریان در آن زمان از صبح خود را در سینما پنهان کرده بود تا در حضور شهبانو برنامه اجرا نکند و امروز هم حاضر نشد در دامن قدرت، امنیت بخرد…
با «خس و خاشاک»!
همراه شد و تفنگ بدستان را نکوهش کرد، همان که بر آنها سنگین آمده بود که چرا «تفنگت را زمین بگذار» را خوانده است.

امروز که مردم صدا و سیما را ننگ دانستند، بخاطر این بود که هنوز از یاد نبرده‌اند و شبکه پایدارچی ها «افق» برای تخریب زنده یاد شجریان مستند می‌ساخت و معلوم بود که از «فریاد» شجریان هنوز هم کینه به دل داشت…

چون شجریان قاطعانه راه خود را از آنها جدا نموده بود و در دل مردم و جان میهن و برای مذهب از هیچ چیز دریغ نداشت..

ظاهراً بیماری استاد دلخوشی برایشان آورده بود که به آن با آب و تاب می‌پرداختند و از اندوه طرفدارانش از افول او می‌گفتند…
زنده یاد استاد شجریان، در تاریخ این سرزمین جاودانه شده است و با فرهنگ این کشور و مردمان ستم ستیز و آزاده عجین بود…
هیچگاه افول در مفاخر ملی و میهنی و مذهبی معنایی نخواهد یافت و همانطور که بزرگی دیگر چون مرحوم پرویز مشکاتیان گفت:

*«شجریان پهلوان آواز ایران است».*

شخصیت فرهنگی هم چون شجریان، یکی از مفاخری است که بر تارک فرهنگ و هنر ایران و جهان ایستاده و بعد از این نیز نام و یادش خواهد درخشید…

متن کامل http://www.kaleme.com/1399/07/18/klm-282607/

This comment was minimized by the moderator on the site

پروژه ساده لوح سازی!

- دکتر محمد مصدق، رهبر بزرگترین جنبش ملی در عصر خویش، تنها سیاست‌مداری که مردم برایش فریاد زدند: یا مرگ یا مصدق!
اسطوره ای که از مرزهای یک کشور فراتر رفت و به الگویی برای تمامی جریانات ملی‌گرا از مصر تا مالزی بدل شد و در کنار اسطوره‌هایی چون گاندی، در رده سیاست‌مداران معیار و صاحب سبک جهانی قرار گرفت.
در عین حال، در زیست شخصی خود چنان وسواسی داشت که حتی از حقوق قانونی شغل‌اش استفاده نمی‌کرد. به روایتی، هزینه هیات دولت را هم از دارایی‌های شخصی‌اش پرداخت تا حتی دشمنان‌اش نیز هرگز نتوانند کوچکترین شائبه‌ای از فسادپذیری در موردش مطرح کنند!
وقتی شما بخواهید چنین سیاست‌مدار نابی را تخطئه کنید، طبیعتا از پیش خلع‌سلاح‌ هستید! چه وصله‌ای ممکن است به او بچسبد؟ تنها راه حل این است که به سیاست "ساده‌لوح‌سازی" روی بیاورید که:
"مصدق آدم بدی نبود، میهن‌پرست هم بود اما ساده‌لوح! گول آمریکایی‌ها را خورد!"
نابغه ای تیزهوش که چرچیل بزرگ در وصف تیزهوشی او روزگاری چنین گفته بود که هیتلر و ارتش آریایی اش نتوانستند ما را شکست دهند اما یک نابغه کچل ایرانی با یک خودنویس ما را شکست داد!
- قربانی دوم، حسینعلی منتظری بود، از شاخص‌ترین روحانیون انقلاب و کسی که بی‌گمان پس از آیت‌الله خمینی، گزینه نخست رهبری به شمار می‌آمد، تسلط او در فقه تا سرحدی بود که آیت‌الله خمینی در زمان حیات‌اش نیز بسیاری از مسائل فقهی را به او ارجاع می‌داد، بدین ترتیب مخالفان‌اش نیز نتوانستند از پذیرش تعبیر "فقیه عالی‌قدر" خودداری کنند.
مشکل کارنامه منتظری هم همین بود، هیچ تخلفی نداشت؛ اما روزی که در برابر فساد و جنایت قدم علم کرد، باید تخطئه می‌شد. ولی چگونه؟!
دوباره همان سناریوی معلوم در دستور قرار گرفت:
فقیه عالی‌قدری بود، اما ساده‌لوح بود و فریب اطرافیان ناباب‌اش را خورد!
- سال‌ها بعد، نوبت به میرحسین موسوی رسید. او که به "نخست‌وزیر امام" شهره بود و می‌گویند در زمان جنگ، هرگاه که زمزمه استعفای‌ش جدی می‌شد، از جبهه‌ها خبر می‌رسید که اگر او نباشد، رزمنده‌ها پشت‌گرمی ندارند!
تنها سیاست‌مدار تاریخ ما که مردم او را با نام کوچک خطاب می‌کنند!
حتی نیازی نبود که تصاویر گزارش اموال‌اش، پیش و پس از نخست‌وزیری منتشر شود تا کسی به ساده‌زیستی و پاک‌دستی‌اش شهادت بدهد. اینبار نیز حتی هتاک‌ترین دشمنان‌اش خوب می‌دانستند که سلامت استثنایی و غیرقابل تکرار او عرصه‌ای نیست که بتوان بدان حمله برد!
پس وقتی او هم برای حق و رای مردم ایستاد و سر به طغیان برآورد، باید از مسیر دیگری تخطئه‌اش می‌کردند:
"آدم پاکدست و سالمی بود اما ساده لوح! فریب هاشمی و اطرافیان‌اش را خورد"
- پروژه اخیر سازمان سینمایی با عنوان "از سپیده تا فریاد"، جدیدترین پروژه ساده‌لوح‌سازیست که این‌بار گریبان استاد آواز ایران را گرفته است!
محمدرضای شجریان، مردی که برای نیم قرن بار سنگین حراست و حتی رشد و بلوغ آواز ایرانی را یک تنه بر دوش کشید و در تمام طول عمرش کنار مردم ایستاد.
اما برای قرار گرفتن در فهرست پروژه «ساده‌لوح‌سازی» فرد باید دو ویژگی خاص داشته باشد:
اول اینکه نقطه ضعفی نداشته باشد; نه فسادی، نه پیشینه‌ای از بدنامی.
و ویژگی دوم آنکه در زمینه کاری خود چنان بزرگ و اسطوره‌ای باشند که نتوان بایکوت‌شان کرد و از کنار نام‌شان با سکوت گذشت، پس باید حتما به پیاده‌نظام توضیح داده شود که چرا این فرد محکوم است!
پروژه ساده‌لوح‌سازی، در مواجهه با ابهام پیاده‌نظام خود، با یک فرار به جلو، آن‌ها را در ژست و جایگاه دانای برتر قرار می‌دهد!
آنانی که نمی‌دانند بر پایه کدام عیب یا گناه باید به این چهره‌های قابل احترام حمله کنند، ناگهان دست‌مایه‌ای می‌یابند که در ضمن تظاهر به انصاف و تایید نقاط مثبت افراد، مهر تخطئه را بکوبند:
"شجریان هم در خوانندگی استاد مسلمی است، اما ساده‌لوح! فریب رسانه‌های غربی را خورد"
به شخصه گمان می‌کنم، باید به احترام تک‌تک این ساده‌لوح‌های تاریخ کشورمان بایستیم و کلاه از سر برداریم.!

آرمان امیری (با تصرف و تلخیص)

کانال قلم:
https://telegram.me/alisajjadi_ghalam

This comment was minimized by the moderator on the site

یه_فنجان_تفکر...

آیا  هیچ کشوری در دنیا سراغ دارید که  به اندازۀ ایران تابو داشته باشد؟؟

✍️زنده یاد رضا بابایی..

در کدام کشور ورود زنان به ورزشگاه‌ها یا دوچرخه‌سواری آنان در کوچه و خیابان ممنوع است؟
در کدام کشور پوشش زنان این همه داستان و بگیر و ببند دارد؟
در کدام کشور، «مذاکره»، گیرم با ابلیس مجسم، تابو است؟
در کدام کشور دموکراتیک، انتقاد از سیاست‌‌های کلان کشوری در رسانه‌های رسمی و مطبوعات، ممنوع است؟

در کدام کشور نشان دادن آلات موسیقی آن کشور در رسانۀ ملی آن کشور ممنوع و تابو است و نباید بشکند؟
آن هم آلات موسیقی سنتی و ملی آن کشور، نه ابزارآلات موسیقی غربی و مدرن...

این روزها همۀ جامعه‌شناسان و اهل اندیشه و فرهنگ، از ۱۵میلیون کامنت در زیر یک پستِ روکم‌کنی تتلو در اینستاگرام در بهت و حیرت فرورفته‌‌اند.

من هم باور نمی‌کردم تا اینکه به چشم دیدم.
خدا می‌داند چه غم سنگینی روی دلم نشست.
تتلو همۀ ما را شکست داد.
همۀ مؤسسات فرهنگی و دینی، دانشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه، سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی و تبلیغی بودجه‌نابودکن، نمازجمعه‌ها، دفتر تبلیغات اسلامی، فرهنگستان‌ها، صداوسیما، وزارت ارشاد و...

هر چه بودجه از بیت‌المال گرفته‌اند باید به جیب مردم برگردانند..
چون تتلو بدون هیچ زحمتی همۀ آنها را شکست داد.
شبکه‌های اجتماعی هم باید سر به زیر اندازند و خجالت بکشند از این افتضاحی که به بار آمده است.

می‌گویند آن ۱۵میلیون کامنت را ۱۵میلیون نفر ننوشته‌اند.
قبول؛ بگو ۱۰میلیون نفر کامنت گذاشته‌اند..
بگو ۵میلیون نفر.
کدام ستارۀ موسیقی و کدام هنرمند اصیل ایرانی یا کدام فعال محیط زیست می‌تواند چند صد کامنت از مردم و جوانان بگیرد؟
ده هزار و صدهزار و یک‌میلیون و چند میلیون پیشکش...
مقصر کیست؟

مقصر سیاست‌هایی است که موسیقی سنتی را در ایران تابو کرده است...
مقصر صداوسیما است که قیافۀ تار و سه‌تار و سنتور را از چشم مردم می‌پوشاند...
مقصر آنان‌اند که طعم موسیقی کلاسیک ایرانی و سمفونی‌های بتهوون و موتزارت و باخ را به این جوانان نچشاندند تا در این حجم و اندازه دنبال تتلوها نیفتند...

روزی‌روزگاری در این کشور، پیرهن‌ رنگی یا آستین‌کوتاه یا تراشیدن ریش برای آقایان تابو بود...
شاید الان کسی باور نکند، ولی ما روزگاری را به یاد داریم که شاهنامه در شمار تابوهای نابخشودنی بود...

مربی فرهنگی ما در دبیرستان از من و چند دانش‌آموز دیگر خواسته بود که هر کدام چند بیت از شاهکارهای ادب فارسی را حفظ کنیم و در یک برنامۀ فرهنگی در مدرسه بخوانیم...
من ابیات نخست شاهنامه را حفظ کردم...

به نام خداوند جان و خرد...
وقتی مربی فرهنگی ما فهمید که من می‌خواهم شاهنامه بخوانم، اسمم را از فهرست برنامه خط زد و در اولین دیدار نیز من را نصیحت کرد و اندرز داد که کتاب‌های طاغوتی نخوانم...

ایران کشور تابوها است..
اما همۀ تابوهای بی‌بنیان دیر یا زود می‌شکنند...
پس این همه هزینه برای حفظ تابوهای ساختگی، چرا؟
تابو آن است که مردم تابو بدانند..
وگرنه عمری دراز نخواهد داشت.

من مرده، شما زنده...

تاریخ_معاصرایران https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg

This comment was minimized by the moderator on the site

تتلو کنسرت برگزار کرد و برآورد شد که ایرانیان برای شرکت در کنسرت او در ترکیه حدود 100 میلیارد تومان خرج کردند تا به کنسرتِ کسی بروند که در میان ترانه هایش نه اشعار فاخر، که الفاظ رکیک و فحاشی برای مخاطبش به کار می بَرد.
شوک و حیرتی که هواداران تتلو در شکستن ورودیهای سالن برگزاری کنسرت ایجاد کردند یک «علامت سوال» به ذهن ها نشاند که «چرا؟» ؛ «چه کرده ایم» که نسل جدید ایرانیان برای شرکت در مراسم تتلو در ترکیه میلیاردها تومان خرج می کنند؟

در کشوری که «کیهان کلهر» دارد با آن صدای شگفت و جادویی کمانچه اش،
در کشوری که «حسین علیزاده» دارد با آن زخمه های شگفت که بر تار و سه تارش می زند،
در کشوری که پرویز مشکاتیان «داشت»،
در کشوری که محمدرضا شجریان «داشت»،
سطح درک ما از موسیقی و نوا در این حد بود که این «چهره» ها و «ساز» شان را در تلویزیون به تصویر نکشیم و دردانه ای همچون کیهان کلهر را در پستو پنهان کنیم و برای نسل ما چنین باشد که حتی یکبار این چهره های فاخر را در سیما نبیند. حال ببین چه شده؟! فرزندان ما تتلو گوش می کنند نه کمانچه کلهر!
شوربختی ببین تا به کجاست...
«انتخاب» با «تحمیل» ممکن نیست. انسانِ امروز را با هیچ وسیله ای به «زور» نمی توان به یک سمت و سو کشاند. تنها و تنها راه موجود، فراهم بودنِ «امکانِ انتخاب» است.
روزگاری که باید تلاش می کردیم که فرزندان ما «آستان جان» و «به یاد عارف» گوش کنند، با آن موسیقیِ فاخر در حد صُوَرِ قبیحه، برخورد کردیم و حال، صورت قبیح بر روی سِن، برایمان فحاشی می خوانَد و فرزندان ما برای ورود به کنسرتش گیت های ورودی را می شکنند!
چقدر وقت است که حسام الدین سراج دیگر آلبومی منتشر نکرده؟
از حنجرۀ صدیق تعریف و آن طنین صدایش در ابتدای سریال امام علی چه خبر؟
آخرین آلبوم صدیق تعریف کِی بوده؟!
راستی فرهاد فخرالدینی چه شد؟
از آن خوشنویسِ خوش صدا، بیژن بیژنی کسی خبری دارد؟
از برنامه کاروان موسیقی سهیل محمودی که عقبۀ صدها سال موسیقی ایرانی و اتصالش به ادبیات را بیان می کرد چه خبر؟ سهیل به کدام گوشه نشسته است؟
محمد اصفهانی کجاست؟
چه مدت است که از مختاباد خبری نیست؟
صدای علیرضا افتخاری در کدام پستو گم شده؟
باختیم. همه با هم باختیم. وقتی که فرصتِ معرفی اینها را داشتیم، پنهانشان کردیم.
وقتی که فرصت معرفی ماهور و راست پنجگاه را داشتیم،
وقتی که امکان بیان هویت صدها ساله ادبیات ایرانی و امتزاجش با موسیقی را داشتیم، پنهانش کردیم...
و حال میدان دار برای نسل امروز، تتلوست.

This comment was minimized by the moderator on the site

جناب عماد الدین باقی در یکی از شبکه های مجازی زیر یک تصویر مربوط به دو مرد همجنس باز که یکی لباس زنانه پوشیده بود تنها نوشت چندش آور و همین باعث شد که کسانی به عنوان حقوق بشر و... به ایشان حمله کنند، و او را مورد هجوم قرار دادند او پاسخ داد ما از مجرمین دفاع می کنیم ولی این دفاع از جرم نیست و این نیست که ما از جرم خوشمان بیاد و این هم همینطور است... دکتر ناصر مهدوی به دفاع از ایشان متنی نوشتند:
عماد الدین باقی و تحمل دردی دیگر
Posted: 30 Jan 2021 08:41 AM PST
ناصر مهدوی
عماد باقی را از سالهای بسیار دور می شناسم ؛ دورانی که هر دو بعنوان معلم در مناطق جنوب تهران مشغول تدریس در مدارس محروم بودیم هر چه از این انسان شریف در ذهن دارم خاطره قلبی سرشار از عشق و شفقت به همسایه و ایستادگی و دفاع از حقوق انسانها به همراه جستجوی حقیقت و تلاش برای افزایش آگاهی است پرواضح است که برخورداری از چنین خصلت ناب و اصیلی آنهم در نظامی ایدیولوژیک ؛ کاری بس سخت و دشوار است و جویندگان حقیقت و پویندگان راه مهر و شفقت را با سختی و رنج های پر مشقت روبرو می سازد عماد باقی سالها بر دوش رنج های عذاب آور خود ایستاد و دست ذلت و درماندگی به سوی کسی نگشود و در روزهایی که محکومان بی گناه احساس شکست و بی پناهی می کردند و به ناچار چشم به دنیای تاریک باز می کردند ؛ او دلیرانه پنجره روشنایی به روی آنها می‌گشود و در حد توان خود و با پرداخت هزینه های سنگین در قلبِ از یاد رفتگان چراغ امید روشن می کرد این مرد اصیل و استوار ؛ چندی است که زخم دیگری بر جان را تجربه می کند ولی این بار نه از جانب افراطیون خشونت طلب که از سوی آنهایی که لاف حقوق بشر سر می دهند و گوش فلک را با ژست انسان خواهی کر می کنند ۰ باید توجه کرد که بسیاری از این گزافه گویان در عمل نه درک درستی از مفهوم حقوق در سر دارند و نه بدرستی باور دارند که دم زدن از بشریت چه لوازمی باید در پی داشته باشد ۰ صد دریغ از آنهایی که برای اهداف ارجمندی مانند دفاع از حقوق بشر از وسایلی غیر اخلاقی و روشهایی ناجوانمردانه در جهت تخریب شخصیت دیگران بهره می جویند و وجدان خفته خود را به این طریق آرام می سازند حتی اگر و فقط اگر عماد باقی از روی غفلت ؛ مطلبی نوشته باشد ؛ شرط مروت حفظ شان این روح فرزانه و تقاضای توضیح و رفع ابهام از آن بود ۰ ولی برخی که در روزهای سخت ؛ روزهای هراس آور فشار سیاسی ؛ در گوشه ای می خزند و در خارج و داخل کشور غوطه ور زندگی سطحی خود می شوند بجای رفتاری اخلاقی و هشداری سازنده ؛ شمشیر نفرت و کینه از نیام بر کشیدند و همسو با تند رودهای داخلی و به بهانه دفاع از حقوق بشر ؛ بشری شجاع ؛ اصیل و ظلم ستیز را با قلم و زبان خود گزیدند و با پنداری غلط حرمت او را دریدند این دوستان عجول باید بدانند چهرهایی مانند مصطفی تاج زاده و عماد الدین باقی آنقدر ریشه دار و گرانقیمت هستند که با چنین بادهای مسمومی آسیب نمی بینند و از راه درخشانی که در دفاع از حقوق انسانهای مظلوم در پیش گرفته اند باز نمی ایستند
به قول حضرت مولانا
آنکه جان خندد به روی او چو قند
از ترش رویی خلقان چه گزند
آنکه جان بوسه دهد بر چشم او
کی خورد غم از فلک وز خشم او
کاش بیاموزیم که حرمت سرمایه های گزانبهایمان را حفظ کنیم و با حفظ احترام و شان و منزلت آنها اگر قصوری سر زد دلسوزانه تذکر دهیم و از روی همدردی راه های روشن تر را تجربه کنیم کاش با جفا در حق دوستان بزرگ ؛ دشمنان را خشنود نسازیم
/ کانال سخنرانی ها

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محمدرضا عارف @ir_aref Dec 23
هنر #شجریان و دانش #فخری_زاده هر دو افتخار ملی است و موجب عزت و اعتلای ایران.
حرکت در مسیر حاکمیت قانون، وحدت، همدلی و اقتدار ملی را از خانواده شهید فخری‌زاده بیاموزیم.

yashar soltani @yasharsoltani Dec 23
کندن تابلو #شجریان ارزش نیست.
سو استفاده از نام شهید فخری‌زاده برخلاف تمایل شهید و خانواده وی هم هنر نیست.
ایجاد تشنج در جلسه عزاداری رهبر انقلاب، هم انقلابی‌گری نیست.
#بازگرداندن وجوهات هنگفت دولتی که بعنوان تنخواه در اختیار فرزندت بوده و #امانتداری در بیت المال، ارزش است...دانش این شهید عزیز در کنار اخلاق انسانی و مسئولیت ملی خانواده گرانقدرشان، سرمایه ایران عزیز است.


Mohamad Ali Abtahi ابطحی @abtahi_m Dec 24
وقتی بیانیه خانواده #شهید_فخری_زاده در مخالفت با تغییر نام خیابان استاد #شجریان به فخری زاده را دیدم، به اصالت شخصیتی آن خانواده بیشتر ایمان آوردم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

مخالفت خانواده فخری‌زاده با تغییر نام خیابان شجریان: او به موسیقی اصیل ایرانی علاقه‌مند بود
شماری از معترضان با تجمع در خیابانی در تهران که به اسم محمدرضا شجریان نامگذاری شده بود، به طور نمادین نام آن را به محسن فخری‌زاده تغییر دادند.
در واکنش به این اقدام فرماندار تهران گفت که هم نامگذاری خیابانی به نام شجریان غیر قانونی بود و اقدام اخیر در تغییر آن.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

معترضان نام خیابان 'شجریان' را به 'فخری‌زاده' تغییر دادند؛ فرماندار تهران: نامگذاری خیابان شجریان قانونی نبود

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تنها صداست که می‌مانَد (با امید به بهبودِ استاد محمدرضا شجریان) Posted: 06 Oct 2020 11:35 AM P سعید رضادوست

غیاب یعنی «نبود»، یعنی «از نظر دور شدن». و شجریان چه هنگام غایب بوده است؟ «سکوتِ آدمی/ فقدان جهان و خداست» و شجریان در تمام عمر، فریاد بوده و آهنگ. او «آیتِ خجسته‌ی در خویش زیستن» بوده است همواره. شجریان بی‌مانند است. همچنانکه دماوند یگانه مانده است و مولانا بی‌تکرار. اما هنگامی که از شجریان حرف می‌زنیم دقیقاً از چه حرف می‌زنیم؟ موسیقی؟ آواز؟ شعر؟ شجریان زاده‌ی فرهنگ است و زایاننده‌ی فرهنگی دگر و به درستی گفته‌اند که او به تنهایی و تمام‌عیار در قامتِ یک فرهنگ است.
شجریان بیش از هرچیز اما فرزندِ لحظاتِ خطیرِ زندگی است. امرِ خطیر به آن دسته از امور گفته می‌شود که بی‌تکرار و سرنوشت‌ساز هستند و انجام دادن یا ندادن‌شان تأثیری بی‌بازگشت و عمیق را در زندگی فرد به جا می‌گذارد. فرد در مواجهه با امور و لحظاتِ خطیر «آستانه‌نشین» می‌شود و در آستانه‌ی دو راهی قرار می‌گیرد و باید یا در کمترین زمانِ ممکن، بر زمینِ یقین گام بگذارد و خود را به میانِ میدان بیفکند یا آنکه بر جای خویش ساکن و رخوتناک بماند و سکوتِ سردِ زمان را بر خود آوار سازد. فردی که امرِ خطیر را برمی‌گزیند «شهسوارِ سرنوشت» خواهد شد و خود را به امرِ جاودان گره می‌زند.
شجریان در زمانه‌ای نفس کشیده که بیش از هر دوره‌ای آبستنِ لحظات و امورِ خطیر بوده است و او هر بار خود را به مخاطره افکنده و امرِ خطیر را برگزیده. چه آن هنگام که در اعتراض به واقعه‌ی ۱۷ شهریور استعفای خویش را از «سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران» نوشت و چه این زمان که دوشادوشِ مردم به خیابان آمد و بانگِ «تفنگت را زمین بگذار» سر داد و خویش را «صدای مردم» نامید.
شجریان؛ اکنون نمادی است برای دورانِ ما. همچنانکه فردوسی نمادِ دوره‌ی خویش است و حافظ نمادِ روزگار خویش. در این ایّام که «از هر کرانه تیرِ دعا» روان کرده‌ایم، بیش از هرچیز نگرانِ حالِ خویش‌ایم و اینکه «از آنچه که باید کرد هزارِ دگر مانده» و الا شجریان که «به منزل رسید و بار گذاشت.» او چنان در طول و عرض و عمقِ زندگی نفس کشیده و کوشیده که زمینی سوخته برای مرگ باقی گذاشته است. مرگ چه مطلوبی را می‌خواهد از شجریان بستاند که او آن را به کمال تجربه نکرده؟ بزرگا مردا که هیچ قدرتِ سیاسی نتوانست از قدرِ او بکاهد و یا ذره‌ای به آن بیفزاید. او صدرنشینِ جان‌آگاهان بوده است و خواهد بود.
شجریان هیچ‌گاه غایب نبوده است. حتی طی این سال‌ها که او از «دیده‌ی جهان‌بین» دور مانده، همواره در نظرِ «دیده‌ی جان‌بینِ» هنری‌مردمان و فرهنگ‌خواهان جلوه داشته است و گواه این مدعا همین بس که کوچکترین خبرِ مربوط به او، نبضِ مردم و رسانه‌ها را دیگرگون ساخته. «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوامِ او.»
شجریان نیک می‌دانست که «روزی ما دوباره کبوترهای‌مان را پیدا خواهیم کرد/و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت» و دلگرمی‌مان داد که در برابرِ تاریخ، برخی سال‌ها به کوتاهیِ یک لحظه است و باید آن لحظه را به هیچ گرفت و در اندیشه‌ی روزِ زندگی بود. «روزی که کمترین سرود بوسه است/ و هر انسان برای هر انسان برادری است/روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند/قفل، افسانه‌ای است/ و قلب برای زندگی بس است.» ما آن روزِ نه چندان دیر و نه چندان دور را با گلبانگِ شجریان در بر خواهیم کشید و عطرِ خیام سراپای وجودمان را پر خواهد ساخت و «بنده‌ی آن دَم» خواهیم ماند. روزی که «ایران سرای امید» خواهد بود. دیر بماناد آن بزرگ استاد. آمین.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اهالي فرهنگ و مو‌سيقي از اهميت محمدرضا شجريان گفتند و بهبودي حال او را آرزو كردند
صداي ماندني استاد
همراه با يادداشت‌هايي از :
اردشيركامكار, حسام‌الدين سراج , سيما بينا , كيوان ساكت , مظهر خالقي , وحيد تاج , حسين عليشاپور و...
گروه هنر و ادبيات| بستري شدن دوباره محمدرضا شجريان در بيمارستان، روز گذشته نه تنها بار ديگر فضاي فرهنگ و هنر كشور را تحت تاثير قرار داد بلكه جامعه ايراني بار ديگر نگران حال اين هنرمند بلندآوازه شد. كسي كه صدايش با حافظه مخاطب ايراني موسيقي پيوندي ناگسستني دارد و تو گويي اين ارتباط تنگاتنگ نه فقط مختص چند نسل بلكه فراخور حال و سليقه و ذائقه هنري نسل‌هاي آينده نيز خواهد بود.
نكته‌اي كه در ادامه اهالي موسيقي ايراني نيز به آن اشاره دارند. آنچه مي‌خوانيد، يادداشت‌هاي تني چند از اهالي موسيقي است كه در آن به يك پرسش مشخص پاسخ گفته‌اند.
اينكه محمدرضا شجريان در قلمرو فرهنگ و هنر اين سرزمين به‌طور اعم و موسيقي و آواز ايراني به‌طور اخص چه اهميتي دارد. در اين وضعيت كه مدام خبر از حال وخيم استاد مخابره مي‎شود، تو گويي همه متفق‌القولند و يكصدا كه حنجره گهربار و لبان شكرريز استاد بار ديگر بجنبد و ملتي را مستفيد كند.

مكتب شجريان
سيما بينا
ز هنرمند بزرگ و گرامي خودمان، استاد شجريان ديدار‌ها و سخن‌هاي بسياري در خاطر دارم كه همه جذاب و آموزنده است. در مورد اين استاد گرانقدر مي‌توان بسيار گفت و شنيد.
به ياد دارم روزي از روز‌ها، در نوجواني هنگامي كه يكي از آواز‌هاي تازه ضبط شده محمد‌رضا شجريان را در استوديوي گلها، همراه شادروان داود پير‌نيا و چند تن ديگر مي‌شنيديم، من خيلي دوستانه و كنجكاوانه از ايشان پرسيدم: «نمي‌دانم چه خاصيتي در صداي شما‌ست كه من هر بار صدا و آوازتان را مي‌شنوم در ابتدا با صداي بنان، يا فاخته يا گاهي حتي با صداي وفايي اشتباه مي‌كنم.» شجريان عزيز - كه خود بسيار جوان و هنوز در ابتداي همكاري با راديو و برنامه گلها بود - با تواضع و هوشياري تمام به من پاسخ داد: «اين به دليل آن است كه هنوز من شخصيت صدا و شيوه و روش آوازم را پيدا نكرده‌ام و لازم است بسيار در اين زمينه كار و تجربه كنم.»
اين سخن كه خود نكته و درس مهمي است، در آن روز عجيب به دلم نشست. امروز شاهد اين واقعيت هستيم كه محمد‌رضا شجريان، در مقام استادي، صاحب مكتبي در رديف و آواز و موسيقي ايران هستند. مكتبي كه خود الگوي بسياري از جوانان هنرمند ماست. با آرزوي سلامت و طول عمر براي استاد شجريان عزيز و گرامي، نام و صدايي كه جاودانه در تاريخ و موسيقي ايران خواهد ماند.

تسلط موسيقايي، مقبوليت اجتماعي
كيوان ساكت
آوردن موسيقي اصيل غيرضربي به درون توده‌هاي مردم؛ اين مهم‌ترين دستاورد استاد محمدرضا شجريان در طول سال‌هاي كار هنري ايشان بود.
آواز (موسيقي غيرضربي رديفي) ايراني كه يكي از شاخص‌هاي ويژه اين موسيقي پر رمز و راز قديمي است، پيش از آن، بيشتر مختص كساني بود كه در مورد موسيقي اطلاعات تخصصي داشتند. به عبارتي، شنيدن و لذت بردن از آواز و موسيقي غيرضربي رديفي تا قبل از آن، منحصر به خواص بود و آنهايي كه موسيقي را در معناي خاص كلمه مي‌شناختند. استاد شجريان آواز را به درون توده‌هاي جامعه به خصوص توده‌هاي جوان‌تر برد. جوان‌ترهاي جامعه آواز را با استاد شجريان به عنوان يك بخش مهم موسيقي شناختند و توانستند از آن لذت ببرند و حتي تا اندازه‌اي آن را بياموزند.
نكته ديگر آن بود كه استاد شجريان با استادان زيادي در زمينه ادبيات و شعر، رفت و آمد داشت و همين موجب شد شعرهاي انتخابي ايشان براي اجراهاي گوناگون، هر كدام به نوعي مناسبتي با وقايع روزگار خود و مردمان اين سرزمين داشته باشند. در واقع استاد محمدرضا شجريان، صداي گوياي مردم و بيان‌كننده دردها، شادي‌ها و به‌طور كلي احساسات و نياز‌هاي مردم روزگار خود شدند. اين سعادتي است كه نصيب ايشان شد و در كنار جايگاه والايي كه به لحاظ هنري دارند، از جهت مردمي بودن و دغدغه جامعه داشتن هم همواره نزد مردم ايران عزيزند.
دامنه كاري استاد شجريان هم دامنه وسيعي است. ايشان گذشته از همكاري با استادان بزرگ هم‌دوره خود، بعدها با جوان‌ترها هم كار كردند. كار با اركستر گل‌ها و تصانيف مردمي هم بخشي از كارنامه ايشان است. كارنامه‌اي وسيع و پروپيمان كه از ايشان هنرمندي محبوب و تمام‌عيار ساخته است.
يكي از ويژگي‌هاي كار استاد شجريان علاوه بر خواندن ترانه‌ها و تصنيف‌هاي معاصر، اجراي بخش زيادي از ترانه‌هاي قديمي بود كه خواننده‌هاي هم تراز و هم عصر ايشان به آن بسيار كمتر مي‌پرداختند و يا اصلا نپرداخته بودند. اين يك ويژگي بسيار بارز ايشان در احيا كردن تصنيف‌ها و ترانه‌هاي قديم بود.
ايشان آواز را به ميان جوانان جامعه بردند؛ پيش از آن جوان‎ها از موسيقي غيرضربي و رديفي كمتر لذت مي‌بردند و با آن كمتر ارتباط برقرار مي‌كردند؛ ولي استاد شجريان با تسلط عميق بر گوشه‌هاي مهجور موسيقي و اجراهاي استادانه، موجب شد نسل جوان با موسيقي آوازي پيوندي قابل‌‌ملاحظه برقرار كنند.
به نظر من استاد شجريان هنرمند سعادتمندي بودند كه هم با معيارهاي تخصصي هنري و موسيقايي در جايگاه رفيعي قرار مي‌گيرند و هم از جهت اقبال عمومي و جايگاه اجتماعي. به شخصه بر اين عقيده‌ام كه آنچه بيشتر اهميت دارد آن جنبه مردمي شخصيت ايشان است. تسلط موسيقايي و زيبايي صدا و نغمه ساز بسيار مهم‌اند اما در وهله دوم. همراهي و همدلي با مردم درد كشيده وطن خصلت بسيار ارزشمند ايشان بود. اين خصوصيت موجب شد كه شجريان در قلب و حافظه تاريخي و حافظه عاطفي مردمان خودش جاي بگيرد. تاكنون كمتر هنرمندي اين اقبال را داشته كه تا اين اندازه در روح و جان مردمش نفوذ كند. اين حكايت از آن دارد كه نام شجريان تا هميشه در حافظه ايراني‌ها خواهد ماند.


ياور مردم در بزنگاه‌ها
اردشيركامكار
من آقاي محمدرضا شجريان را از قبل از انقلاب مي‏شناسم. از دهه 50 و زماني كه با گروه «شيدا»، گروه آقاي پايور و گروه‌هاي ديگر كار مي‌كردند. من از آن سال‌ها افتخار آشنايي با ايشان را دارم. چيزي كه در تمام اين سال‌‎ها در مورد ايشان صادق بوده و مي‌‎توان در مورد ايشان گفت اين است كه آقاي محمدرضا شجريان خواننده توانايي بودند و هرگز از اوج پايين نيامدند. براي من يكي از فرازهاي فعالين هنري و موسيقايي ايشان، كارهايي است كه با گروه شيدا و آقاي محمدرضا لطفي در جشن هنر شيراز انجام دادند.
كارهايي آقاي شجريان كه در آن دوره با آقاي محمدرضا لطفي انجام دادند هم از نظر زيبايي كار و هم از نظر جنبه آموزشي بسيار اهميت دارد. آن كارها به نظر من به نوعي يك مكتب آموزشي بودند. به عقيده من هنوز هنرجويان مي‌توانند از آن كارها به عنوان منبع معتبري براي آموزش رديف و ظرافت‌هاي موسيقي ايراني استفاده كنند. منبعي كه مي‌تواند به عنوان پشتوانه موسيقايي زمينه‌ساز آينده هنري پرباري براي هنرجوي امروز و هنرمند آينده شود. در 100 سال اخير، ايران خواننده‌هاي توانايي داشته. خصوصا از نظر تكنيكي ما خوانندگان بسيار خوبي داشتيم. در چنين وضعيتي كه ما با اين تعداد خواننده‌هاي خوب در موسيقي اين سال‌ها روبه‌رو بوده‌ايم اينكه خواننده‌اي بتواند سرآمد همه آنها باشد، جايگاه بسيار رفيعي است. شجريان سرآمد همه خوانند‌ه‌هاي 100 سال اخير ايران بود كه در ميان آنها هنرمندان بسيار ارجمند و بزرگي داريم.
من جداي از همه اين چيزها كه تا به اينجا گفتم، مدتي هم پيش آقاي محمدرضا شجريان مي‌رفتم آواز كار مي‌‎كردم. در آن دوره بود كه هم توانايي‌هاي ايشان در كار هنر و انتقال تجربه‌هايشان به ديگران بر من آشكار شد و هم خصوصيات ارزشمند فردي و شخصيتي ايشان. خضوع و افتادگي ايشان بسيار قابل توجه بود. خصوصا وقتي مي‌ديديد كه هنرمندي با آن جايگا والا و آن حد از اعتبار هنري و اجتماعي اين‌ طور فروتنانه و بدون تبختر رفتار مي‌كند. هر هنرمندي را از دو جنبه مي‌توان ديد و بررسي كرد. يكي جنبه تخصصي و هنري و جايگاه او در آن رشته‌اي كه كار مي‌كند و ديگري جنبه اجتماعي و فرهنگي آن هنرمند. يعني جنبه‌اي كه به جامعه، مردم و مسائل آنها مربوط مي‎شود. به نظر من آقاي محمدرضا شجريان از هر دو جهت در زمره توانمندترين‌ها قرار مي‌گيرند چراكه از نظر تخصصي و تكنيكي يكي از بهترين خواننده‌هاي تاريخ موسيقي ايران به شمار مي‌روند و اين را آثار ارزشمند پرشماري كه از ايشان بر جاي مانده گواهي مي‌دهد؛ و از نظر شخصيت اجتماعي و بعد عمومي هم-همان طور كه همه مي‌دانند- از مردمي‌ترين هنرمندان ما محسوب مي‎شوند. دغدغه مردمي ايشان در طول تمام سال‌هايي كه ايشان به كار هنري مشغول بودند بسيار پررنگ بوده است. همراهي ايشان با مردم در بزنگاه‌هاي سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر، اين مردمي بودن و دغدغه مردم داشتن را به خوبي گواهي مي‌دهد.

گوهري در همه عالم به بهاي تو كجاست؟
شاهرخ تويسركاني
بوي خوش تو هر كه ز باد صبا شنيد / از يار آشنا نفس آشنا شنيد
حافظ! وظيفه تو دعا گفتن است و بس / در بندِ آن مباش كه نشنيد يا شنيد
اگر به صدق ... همه ترانه‌هاي مولانا، سعدي و حافظ را در مقام معرفي پديده‌اي چون محمدرضا شجريان هم به كار و كلام آوريم، باز هم ميزان معرفت به تعادل نمي‌رسد. سخن من... راه به گزاف نمي‌برد اگر بگويم اسطوره صلح و خنياگر خوبي‌ها، هم بر سرير داوودي نشسته، هم داوود... حنجره ازلي خود را به ايشان بخشيده است.
حضرت محمدرضا شجريان به درستي فرستاده‌اي از دل فرهنگ پر بار اين ديار كهن است.
فرستاده علاقه عميق انسان به فرهمندي و شادماني است. هر جا كه نوميدي و شكست و اندوه... بر روشنايي و چراغ ناميرايي اين ديار چيره مي‌شود، ناگاه... فره‌وشي... شعله‌ور از گوي اين انسان اهورايي و برگزيده آزادي، برمي‌خيزد تا ظلمت را پس براند و به ياد خاموشان بياورد كه... زنهار... زندگي ادامه دارد، عشق و اميد و سربلندي... ادامه دارد.
اگر به صدق... داوري كنيم، مي‌توانيم به اين باور بي‌خلل برسيم كه حضرت ايشان... عطيه‌اي به موقع بود و هست كه به فرمان تاريخ تاريكي‌ها را از قلوب خسته بسياران زدوده و به كرات در كنار كلمات ملكوتي مولانا، سعدي و حافظ، اميد عظيم و پايداري بي‌پايان را نويد داده است.
شگفتا... به صدق دلالت مي‌كنيم، اگر اين سياوش ابراهيم‌وار نبود، حضور مولانا، سعدي و حافظ بزرگ تنها در محدوده تنگ مكتب‌خانه‌هاي مدرن... اسير مي‌ماند.
شجريان به‌حق توانست در پي نيم قرن آواي آسماني، مردم را با رسولان معرفت و تغزل آشنا كند، به معنايي ساده‌تر، هم كاروان كلمات ملكوتي اين بزرگان و هم مردم مشتاق اين عصر و اين سرزمين، مديون عبور ظفرنُمونِ سياوش ترانگي از خرمن شعله‌ور سكوت است. هر بار كه سكوت و ستم آمده تا خاموشي را وبال بلوغ اين ملت كند، هم شهسواري به نام شجريان، بيرق سه رنگ روياها را چنان برافراشته كه توفان‌ها به احترام عمل و آمالش از يورش و طغيان بازمانده‌اند.
باري... بزرگ‌مردا... كه تو باشي، پايندگي و عزت ملي شايسته شعور توست و ما را افتخاري از اين بيش نيست كه در عصر شما زنده‌ايم و بر شكوه انساني تو شهادت مي‌دهيم. ايدون باد...! زادروز و همه روزهايت خجسته باد، چراكه بودنت دلگرمي مردمان اين ديار كهن است و خواندنت خوانش مهر آيينيان اين سرزمين اهورايي... .

نداي درون ايران
مظهر خالقي
من از هر نظر، چه خصوصيات اخلاقي، چه معلومات و چه صدا بعد از مرحوم رضا‌قلي‌ميرزا ظلي، او را به عنوان تنها هنرمند آواز معاصر مي‌شناسم. البته در اين حد تاج اصفهاني هم بوده است، اما بيشتر او را با ميرزا ظلي مقايسه مي‌كنم و اين قياس شخصي من است. در واقع آقاي شجريان، انسان كاملي است، چون من با بيشتر هنرمندان خوش صداي فارس معاشرت و ارتباط نزديكي داشته‌ام، چه در محافل خصوصي و چه در راديو هر كدام مانند گلي از باغ هنر ايران، بوي خاصي دارند؛ اما ايشان را فوق‌العاده مي‌بينم، با آن امتيازات ويژه به راستي ثروت بزرگي براي موسيقي امروز ايران است. صداي او از هر لحاظ جامع است. از نظر تسلط، قدرت صدا، لطافت، شناخت موسيقي ايران؛ -به‌طور عموم- و شناخت فرهنگ و ادب و عرفان ايراني بي‌نظير است؛ همگي آن خصوصيات را با هم دارند و اين فرق متمايز ايشان با ديگران است و خوشبختانه بسيار هم پر انرژي هستند و هر بار كه در انگلستان اجراي موسيقي دارند، حتما با ايشان ديدار مي‌كنم و كمال محبت را در حق من دارند. البته در اين قرن ما آقاي بنان را هم داشته‌ايم كه استاد بزرگ و بلندپايه معاصر موسيقي ما هستند؛ اما به‌طور كلي آقاي شجريان را در حد بسيار والايي مي‌بينم و هميشه از او، به عنوان ثروت ملي ايران نام برده‌ام. من آقاي شجريان را در سال 1347 هنگامي كه مشغول ضبط برنامه با اركستر نكيسا بودم ملاقات كردم و اين اولين ديدار و آشنايي‌ام با ايشان بود. اما ديري نپاييد كه صداي پر طنين و آسماني ايشان در ژرفاي احساسم جاي گرفت. صداي شجريان در روز‌هاي نخست تداعي صداي مرحوم ظلي را برايم داشت كه نمونه برجسته‌اي از اوج عظمت و هنر مقامات و آواز‌هاي اصيل ايراني است. آقاي شجريان هنر موسيقي ملي ايران، از همان آغاز به پاكي و درستي از نسل گذشته برگرفت و آن را با استعداد خدادادي و شخصيت وارسته و پاك انساني خود پرورش داد تا سرانجام در اوج عظمت همچنان سنگري براي حراست از فرهنگ و هنر اصيل ايراني جلوه‌گر شد. شجريان در طول چند دهه گذشته، به‌طور خستگي‌ناپذير و پويا به اشاعه توسعه، تحقيق و تدريس موسيقي پرداخت تا كه امروز شجريان و مكتب او يك موج و حركت همه‌جانبه براي احيا و اعتلاي ارزش‌هاي فرهنگي و هنري درآمده كه از همه سو مورد تهاجم و انفصال بوده است.
به نظرم تجليل از شجريان بزرگ، بايد در چارچوب يك جشنواره ملي براي ارزش‌هاي ملي و سنتي و به صورت بحث و سمينار و تحقيق در ايران برگزار شود تا تحليلي همه‌جانبه از تاثير وجود اين هنرمند والا در حراست و احياي ارزش‌هاي فرهنگي و هنري در نيم قرن گذشته به دست آيد و بدين صورت طنين اين حركت در نسل آينده بازتاب يابد.

ارادت و سعادت
حسين عليشاپور
اقبال و بخت‌ياري زندگاني هنري محمدرضا شجريان در همين دو كلمه نهفته است؛ آوازخواني كه ماحصل ارادتش به آستان هنر و بزرگان موسيقي، سعادت او را موجب شد تا به جايي كه نامش را در زمره بزرگ‌ترين مغنيان فرهنگ ايران برآورد. حكايت شاگردي كردنش نزد پدر، جلال اخباري، اسماعيل مهرتاش، نورعلي برومند، عبدالله دوامي و علي‌اصغر دادبه حكاياتي است معروف نزد اهالي موسيقي ايران، به واقع او خواننده‌اي است كه هر جا نغمه‌اي خوش شنيد مشتاقانه بدان‌ سوي رفت و تا توشه برنگرفت، ترك منزل نكرد و همين جامعيت ممزوج با هوشمندي و همت و پشتكار او بود كه موجب شد كه او راه دشوار «سياوش بيدگاني» به «محمدرضا شجريان» را هر چند به آهستگي اما با پيوستگي‌اي مثال‌زدني بپويد و به جايي برسد كه جهانيان، موسيقي اصيل ايراني را با وي و به نام وي بشناسند. سلوك هنري او از زمان مشق قرائت نزد پدر تا خواندن آوازهاي عرفاني بدون ساز در راديو مشهد تا عزيمتش به تهران و اجراي نخستين برنامه در قالب برگ سبز ۲۱۶ - كه در مايه افشاري و با همراهي سنتور رضا ورزنده بود - تحت نام سياوش بيدگاني و پس از آن، كم‌كم، آشكار كردن نامي كه به احترام پدر و تقيدات مذهبي او تغيير داده بود تا يك شاخه گل تا گل‌هاي رنگارنگ تا جشن هنر شيراز تا شب‌هاي توس و نيشابور و گل‌هاي تازه و چاووش، يك نكته مشترك و اعجاب‌آميز را همراه خود داشت؛ شجريان در جريان تمامي اين توفيقات، يك‌ دم از فراگيري غافل نماند و به عقيده نگارنده وراي هر آنچه به مهارت انكارناپذير او در آواز مربوط است، اين سلوك يگانه او در كسب فضايل و معلومات هنر است كه مي‌بايد چراغ راه آيندگان قرار گيرد. به تمامي اينها اضافه كنيد اينكه او نوازنده خوب در ساز سنتور و خوشنويسي ممتاز در عرصه هنرهاي تجسمي نيز هست . حواشي زندگاني محمدرضا شجريان چيزي از مهتري او در هنر موسيقي ايران نمي‌كاهد. چه، نگارنده بر آن است كه همين سطوت انكارناپذيرش موجب شده تا حاشيه‌جويان و حاشيه‌نگاران به حواشي حياتش - كه هر كسي از بزرگ و كوچك در زندگي خويش دارد - پر و بال دهند و گاه نيز چيزي از خويشتن بر آن بيفزايند. اگر قرار باشد كه برآيندي از آنچه او به عنوان يك آوازخوان تراز اول تاريخ موسيقي ايران در موسيقي و براي موسيقي انجام داد، گرفته شود، مسلما جز آنكه بگوييم كارنامه‌اي درخشان از خويش برجاي گذاشته است، چيزي ديگر براي گفتن نداريم؛ هر چند كه هر هنرمندي در كار خويش نقاط قوت و ضعف متعددي را داراست . شجريان، چه آن ‌زمان كه بر صحنه‌هاي كنسرت مي‌خروشيد و چه اكنون كه ۵ سال است كه از خاموشي و بيماري‌اش مي‌گذرد، چهره‌اي اثرگذار بر هنر اين سرزمين بوده و هست. خاموشي او، به صورت و ماهيت غيرممكن است و قدرتي نيز قادر نيست كه بتواند پويش صلايش را از دل و جان مردم بيرون بكشد. چه بسيار جوانان همين سرزمين كه به عشق آواي او راه موسيقي و هنر در پيش گرفتند و چه بسيار كه با آوازهايش خاطره پروراندند و عبادت كردند و زندگي را بهتر ديدند. شجريان ماندني است. صداي او، صدايي است كه از اعصار و قرون گذشته بر آمده و راوي دردها و شادي‌ها، رسيدن‌ها و هجران‌ها و تباهي‌ها و زادن‌هاي اين مردم است. او مي‌ماند. شجريان مي‌ماند.


دردا از خانه‌نشيني‌ها
وحيد تاج
بدنه آواز ايران در سال‌هاي اخير به دليل فقدان و خانه‌نشيني بسياري از بزرگان كه آقاي شجريان هم يكي از آنهاست روز به روز نحيف‌تر شد. البته ايشان در اين مسير تنها نبود و نمي‌توان زحمات عزيزان ديگري مانند استاد ايرج، استاد گلپا و استاد بنان را در عرصه موسيقي به‌خصوص آواز كشور ناديده گرفت. در اين سال‌ها كه هر سه عزيز خانه‌نشين بودند، بدنه آواز ما روز به روز ضعيف‌تر شده و كار به جايي رسيده كه امروز وقتي از موسيقي ايراني نامي به ميان مي‌آيد، فوري تصنيف و ترانه به ذهن نسل جديد متبادر مي‌شود. ديگر از آن آوازهاي قلندرانه‌اي كه از استاد شجريان و ايرج و گلپا مي‌شنيديم خبري نيست. اميدوارم سايه استاد شجريان هميشه روي سر موسيقي ما باشد و هيچ‌وقت هيچ هنرمندي را در شرايط خانه‌نشيني نبينيم. قول مي‌دهم اگر هر يك از اين عزيزان مانند پرنده‌اي كه بال و پري سالم دارد، مي‌توانستند در آسمان آواز و موسيقي ايران پرواز كنند، آن‌قدر خبر بد نمي‌شنيديم. وقتي شما هنرمند را از ارايه هنرش منع مي‌كنيد دل شكسته و پژمرده مي‌شود. ما جوامع را به‌واسطه فرهنگ‌ و توليدات هنري‌شان مي‌شناسيم. مثلا وقتي در عرصه موسيقي نام ايتاليا را مي‌شنويم بدون شك نام پاوارتي و بوچلي در صدر هنرمندان و تصاويري قرار مي‌گيرد كه در اذهان نقش مي‌بندد. در سوي ديگر از آنجا كه موسيقي ما با شعر آميخته شده و تنيدگي تارو پود شعر و موسيقي در فرهنگ ما جا افتاده، آوازهاي شخصيتي مانند استاد شجريان به اندازه‌اي قدرتمندانه با اشعار فارسي گره خورده كه شايد گاهي اوقات شنيدن آن شعر بدون آواز و موسيقي استاد شجريان دشوار مي‌شود. واقعا چندان لطفي ندارد اگر شعر را بدون آن نغمه بشنويم. در اين شكي وجود ندارد كه ذائقه و سليقه مردم در سال‌هاي اخير نسبت به مقوله آواز طور ديگري شده اما مي‌شود با كار فرهنگي در حد توان نسبت به رفع اين نقص تلاش كنيم و حساسيت نشان دهيم. شخصا تلاش كرده‌ام باتوجه به سابقه موسيقي خودمان حركت كنم منتها با ميزاني ارتباط بين گذشته و امروز. كاري كه ما مي‌توانيم توجه به مفاخر هنر، فرهنگ و عرصه موسيقي است. در بعضي از شهرها و استان‌ها مانند استان لرستان شما ساز كمانچه را در منزل مردم مشاهده مي‌كنيد. مانند كتاب حافظ كه در اكثر خانه‌ها هست. پس موسيقي ريشه‌اي قوي در اين فرهنگ دارد و ما بايد موسيقي فاخرمان را پاس بداريم. موسيقي كه عزيزاني مانند محمدرضا شجريان از گذشته آورده‌اند و امروز به دست ما سپرده‌اند. بايد بيش از هر چيز به موسيقي و فرهنگ خودمان توجه كنيم تا اينكه موسيقي وارداتي را روز به روز بيشتر ارج بگذاريم، خصوصا تلويزيون كه شبانه‌روز در اين زمينه فعال است. وقتي ما در كشور آهنگسازان كارآزموده و حرفه‌اي داريم چرا بايد بشنويم تلويزيون براي تيتراژ يك برنامه پرمخاطبش از كپي موسيقي خارجي استفاده مي‌كند؟
همه شما صددرصد به ياد مي‌آوريد كه وقتي استاد شجريان در تالار وحدت يا وزارت كشور كنسرت برگزار مي‌كرد چه صف‌هاي طولاني تشكيل مي‌شد. اين حضور افراد و خانواده‎‌ها شانه به شانه يكديگر در سالن‌ها مهم است. بله، امروز با وجود ابزارهاي نوين ارتباطي خيلي راحت مي‌توانيد از طريق فضاي مجازي قطعات موسيقي بشنويد، اما حضور در سالن و شنيدن يك موسيقي داراي انديشه از نزديك مي‌تواند راهگشاي خيلي مسائل در جامعه باشد. مي‌تواند ذهن فرزندان ما را براي درك و دريافت هنر و هر چيز با كيفيتي در زندگي بيشتر تربيت كند. چنانكه تماشاي فيلم در سينما يك چيز است و ديدنش در خانه تجربه‌اي ديگر. اينكه اجرايي را حضوري و صحنه‌اي ببينيم بسيار متفاوت از اجراهاي لايو و چيزهايي شبيه به اين است. حضور اساتيد آواز ايران روي صحنه آثار انكارناپذير مثبت فرهنگي به همراه دارد ولي غياب‌شان به همان ميزان خسارت‌بار است. بار ديگر تاكيد مي‌كنم بايد قدر بزرگان موسيقي خود را بدانيم و آرزو مي‌كنم همه اين بزرگواران كه نام بردم همواره سربلند باشند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محسن کرامتی، معصومه مهرعلی و اردشیر کامکار از آوازخوانی می‌گویند که اخبار ضد و نقیض درباره سلامتی‌اش ایران را به هم ریخت
شمایلی به نام شجریان
روزنامه همدلی - علی نامجو: دیروز، درحالی‌که خبرگزاری صداوسیما به‌عنوان اولین منبع، خبر درگذشت استاد محمدرضا شجریان را مخابره کرد، برخی دیگر از رسانه‌ها دقایقی بعد در گفت‌وگو با اعضای مختلف گروه پزشکی این خواننده نامدار این خبر را تکذیب کردند. خبرگزاری صداوسیما ساعت 16 وسی دقیقه دوشنبه چهاردهم مهرماه، خبری را با تیتر«محمدرضا شجریان درگذشت»، روی خروجی خود قرار داد. این خبرگزاری نوشت: «محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران دقایقی پیش، در بیمارستان جم در ۸۰سالگی چشم از جهان فروبست.» این رسانه، در ادامه مطلب خود، توضیح داد که از صبح دیروز خبرهای ضدونقیضی در خصوص وضعیت سلامتی آقای شجریان منتشر شد که ابتدا گروه پزشکی او از وخامت حال استاد آواز خبر دادند و درنهایت لحظاتی قبل خبر فوت او تایید شد. دقایقی بعد اما باشگاه خبرنگاران جوان با اعلام این‌که خبر درگذشت محمدرضا شجریان تکذیب شده است، نوشت: درحالی‌که برخی از رسانه‌ها مدعی شدند که محمدرضا شجریان درگذشته است، پزشک بیمارستان جم این موضوع را تکذیب کرد. دکتر مهرداد بهلولی؛ رئیس هیأت‌مدیره بیمارستان جم درباره اخبار منتشرشده مبنی بر درگذشت شجریان، گفت:«هنوز معنای این شایعه‌ها را درک نمی‌کنم. اگر قرار است خبری درباره محمدرضا شجریان منتشر شود، از طرف گروه پزشکی یا خانواده او انجام خواهد شد.» در ادامه دکتر حسن عباسی که یکی از اعضای گروه پزشکی محمدرضا شجریان است، در گفت‌وگویی کوتاه حتی به کما رفتن این خواننده موسیقی ایرانی را هم رد کرد و گفت:«خبرهای منتشر شده درباره به کما رفتن و درگذشت خسروی آواز ایرانی را تایید نمی‌کنیم. استاد آواز ایران، باوجود شرایط بحرانی وضعیت جسمانی، در کما نیست.» او درباره وضعیت جسمی شجریان تا لحظه نگارش این مطلب هم توضیح داد:«ما کاهش فشارخون و عفونت شدید در نواحی مختلف بدن و کیسه صفرا، بستری بودن در بخشICU، افت شدید پلاکت خون و سطح هوشیاری را تأیید می‌کنیم.» محمدرضا شجریان که سوم شهریورماه پس از حدود ۱۰ روز بستری شدن در بیمارستان جم، به خانه منتقل شده بود، عصر یکشنبه (۱۳ مهرماه) بار دیگر به دلیل شرایط عمومی ناپایدار روانه بیمارستان شد. پیش‌ازاین بارها اخبار ضدونقیضی درباره درگذشت این چهره شناخته‌شده در رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر شده بود.
اسطوره‌ واقعی
او را شاید به‌جرئت بشود استراتژیک‌ترین چهره در هنر معاصر ایران به‌حساب آورد. شجریان امروز طرفداران زیادی در ایران دارد؛ آن‌هم نه‌فقط در میان علاقه‌مندان به موسیقی ردیفی دستگاهی بلکه در میان جوانانی که شاید هیچ‌گاه در طول عمرشان مخاطبان این هنر نبوده‌اند. دلایل محبوبیت او البته از نظرگاه‌های گوناگون قابل‌بحث و بررسی است، اما شاید کسانی که تجربه حضور در کنار او را برای سال‌های طولانی داشته‌اند، بتوانند برای ما دراین‌باره سخنان جذابی را بیان کنند. یکی از چهره‌هایی که تجربه حضور در کنار این آوازخوان نامدار را، آن‌هم برای چند دهه در کارنامه دارد، اردشیر کامکار است. سابقه آشنایی او با محمدرضا شجریان به دهه 60 بازمی‌گردد؛ همان زمانی که از سنندج به تهران آمد و همکاری‌اش را با گروه‌های فعال آن زمان درزمینه موسیقی ایرانی یعنی عارف و شیدا آغاز کرد. اردشیر را به‌عنوان نوازنده کمانچه، قیچک و ویولن می‌شناسند، اما شهرتش بیش از همه به خاطر نوازندگی منحصربه‌فردش با ساز کمانچه است. ازنظر کامکار ارائه بی‌نقص هنر موسیقی ایرانی یکی از مهم‌ترین دلایلی است که محمدرضا شجریان را تا همیشه در تاریخ هنر این سرزمین ماندگار خواهد کرد. او می‌گوید:«به گمان من، شجریان را باید به‌عنوان یکی از توانمندترین خوانندگان موسیقی ایرانی در تاریخ به‌حساب بیاوریم. با این توضیح اگر به کارنامه پربار این آوازخوان شناخته‌شده نگاهی کنیم و از منظر فنی آثار او را تجزیه‌وتحلیل کنیم، درخواهیم یافت که این هنرمند در همه آلبوم‌هایی که در آن‌ها به‌عنوان خواننده حضور داشته، ارائه‌ای بی‌نقص داشته است. در این میان ممکن است عده‌ای این وجه را برآمده از استعداد ذاتی و منحصربه‌فرد این خواننده شناخته‌شده بدانند اما چنین نگاهی به گمان من درست نیست. هرچند آقای شجریان استعداد و توانمندی ذاتی درزمینه خوانندگی داشته اما نمی‌توان از تلاش و تمرین پیوسته و بدون وقفه او در دستیابی به این ویژگی چشم‌پوشی کرد.»
هنرمندی با طیفی گسترده از طرفداران
این کمانچه‌نواز برجسته در ادامه توضیح می‌دهد:«همین تمرینات پیوسته هم او را سطحی از شناخت رسانده که طی آن بتواند به درکی عمیق از حنجره و توان صوتی‌اش برسد و بر اساس همین درک و شناخت هم بتواند بهترین کارایی را درزمینه خوانندگی داشته باشد. از سوی دیگر باید این نکته را هم مدنظر قرار داد که محمدرضا شجریان ادبیات فارسی و موسیقی ایرانی را به‌خوبی می‌شناسد و همین شناخت سبب شده تا برای همه لحظاتی که آواز می‌خواند، برنامه‌ریزی کند و با تسلط کامل آثار را اجرا کند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که امروز برای استاد شجریان باید برشماریم این است که علاقه‌مندان به هنر این خواننده بلندآوازه تنها مربوط به یک طبقه یا گروه اجتماعی نیستند و در میان طبقات مختلف اجتماعی و مالی در ایران می‌توان آدم‌های زیادی را سراغ گرفت که عاشق هنرمندی این خواننده بزرگ هستند.»
یکی از اعضای گروه موسیقی کامکارها در بخش دیگری از سخنانش با تأکید بر این‌که محمدرضا شجریان با بهره‌گیری از موسیقی ایرانی که در دهه قبل تنها در میان گروه خاصی از مردم موردتوجه بود، توانست به ذهن و ضمیر مردمان ایران‌زمین در گروه‌ها و طبقات مختلف اقتصادی و اجتماعی نفوذ کند، افزود:«او امروز طرفداران زیادی در میان جوانان، کهن‌سالان، دانشجویان، کسبه، فرهیختگان و عموم مردم داشته باشد. نام آقای شجریان حدود 6 دهه در آسمان موسیقی ایران درخشیده و به‌جرئت می‌توان گفت در طول همه این سال‌ها، این هنرمند در اوج قرار داشته است. این نکته درباره عموم هنرمندان صدق می‌کند که در طول دوران فعالیتشان آثاری در کارنامه آن‌ها قرار می‌گیرد که تا همیشه از آن یاد می‌شود و به‌عنوان نقاط عطف هنری درباره آن‌ها به چشم می‌خورد. درباره آقای شجریان اما این‌طور نیست و من با تمام وجود معتقدم همه آثار منتشرشده با صدای این خواننده توانمند و استثنایی کیفیت و استانداردی متفاوت داشته و هرکدام در جایگاه خود می‌تواند به‌عنوان بهترین اثر در کارنامه هر هنرمندی به شمار برود.»
قدیمی‌ترین شاگرد شجریان
محسن کرامتی هم یکی از هنرمندانی است که با همدلی درباره محمدرضا شجریان و دلایل ماندگار شدن نام او به گفت‌وگو نشسته است. او را قدیمی‌ترین شاگرد خسروی آواز می‌دانند. هم مدرس آواز و خواننده است هم نقاش و مترجم و محقق. «محسن کرامتی» که به لحاظ سنی هم از بقیه شاگردان شجریان بزرگ‌تر است، در طول دوران فعالیتش در عرصه موسیقی با نام‌های شناخته‌شده آهنگسازی و نوازندگی ایران همکاری کرده و کنسرت‌ها و آلبوم‌های گوناگونی با صدای او در بازار موسیقی ایران وجود دارد. از سوی دیگر کرامتی تا امروز بیش از چهل عنوان کتاب را در عرصه هنرهای تجسمی ترجمه کرده و می‌توان از این باب هم او را شخصیتی متمایز به‌حساب آورد. بیش از همه اما تدریسش درزمینه آواز شهره شده، آن‌هم به دلیل تحت تعلیم قرار دادن هنرجویان بسیاری در این زمینه که از محضرش بهره برده‌اند و تعدادی از آن‌ها امروز به‌عنوان خواننده در عرصه موسیقی در ایران فعالیت می‌کنند.
او در مواجهه با این پرسش که از نگاه محسن کرامتی، چه اتفاقی افتاد که محمدرضا شجریان بدل به استاد محمدرضا شجریان شد، می‌گوید:«آقای شجریان خواننده‌ای توانمند بود که زحمات زیادی کشید تا بتواند به جایگاهی که امروز دارد، دست پیدا کند. خوب است یک خاطره را برایتان بازگو کنم تا متوجه شوید استاد شجریان برای آواز خواندن چقدر زحمت کشید. به یاد دارم که بنا بود کنسرتی را روی صحنه ببرم. همایون هم آن زمان پشت‌صحنه در کنار من بود. البته در آن ایام به‌عنوان نوازنده تنبک شناخته می‌شد و هنوز هیچ‌کس نمی‌دانست که بناست به‌عنوان خواننده هم در آینده فعالیت کند. آنجا گفتم چرا همین امروز باید صدای من بگیرد؟ همایون گفت: اصلاً نگران نباش. مگر ما چند نفر خواننده داریم؟ در ادامه هم گفت اگر من مثل بابا روزی 5 ساعت تمرین می‌کردم، می‌گفتم نوازندگی یعنی چه؟»
شجریان از دیگران استادتر بود
این خواننده باسابقه موسیقی ایرانی افزود:«از این کلام می‌شود فهمید که آقای شجریان در ایامی که به‌عنوان خواننده‌ای یکه‌تاز در عرصه موسیقی ایرانی فعال بوده، روزانه 5 ساعت تمرین کرده است. آقای شجریان در طول دوران ردیف موسیقی ایران را زیرورو کرد و مدام زحمت کشید تا تبدیل به شجریان شود. شما نباید شک کنید آقای شجریان از دیگران واقعاً استادتر است. آقای شجریان ازنظر سواد و فهم ادبیات هم از دیگران تواناتر بود و در این موارد واقعاً نباید شک کرد. من این نکات را با توجه به سابقه حضور چند دهه در کنار ایشان، می‌گویم. البته خوانندگانی همچون آقای گلپایگانی و آقای ایرج حتماً چهچه‌های بهتری می‌زدند، اما آقای شجریان با توجه به پیشینه‌ای که در قرائت قرآن داشت، واقعاً از همه نظر در قیاس با دیگران توانایی بیشتری داشت. ایشان به‌واقع صاحب‌سلیقه بود و توانست با بهره‌برداری از همه ویژگی‌های مثبتی که در خوانندگی آقای گلپایگانی، آقای ایرج، آقای طاهرزاده، آقای قوامی و دیگران وجود داشت، سبکی مخصوص به خودش را ایجاد کند.»
کرامتی با اشاره به این‌که هر انسانی نقاط مثبت و منفی کم‌وبیش مشابهی با اغلب انسان‌ها دارد، ادامه داد:«ممکن است افرادی ازنظر رفتاری انتقاداتی به آقای شجریان داشته باشند، اما انصاف نیست که توانایی منحصربه‌فرد و یگانه ایشان درزمینه آواز را در این میان نادیده بگیریم. من امروز بیش از سی سال است که مشغول تدریس ردیفی هستم که از ایشان آموخته‌ام و روزبه‌روز بیشتر به این نتیجه می‌رسم که هیچ‌کس با این سلیقه و به این زیبایی آواز طراحی نکرده است.»
آوازخوان خوب یا آموزگار خوب؟
شاید حالا فرصت مناسبی باشد برای طرح یک پرسش بنیادین؛ این‌که محمدرضا شجریان را باید آوازخوان بهتری بدانیم یا آموزگار بهتری. قدیمی‌ترین شاگرد این خواننده می‌گوید:«آقای شجریان درزمینه تدریس آواز هم واقعاً تلاشگر بود و گاهی پیش می‌آمد یک جمله را بیش از بیست بار تکرار کند تا شاگردی که نمی‌توانست متوجه شود، آن جمله را به‌درستی بیان کند. گاهی این تکرارها به‌قدری زیاد می‌شد که حوصله هر یک از ما به‌عنوان هم‌شاگردی ممکن بود، سر برود. وقتی به محضر آقای شجریان رفتم، هیچ‌چیز نمی‌دانستم، اما وقتی از محضر ایشان مرخص شدم، کل ردیف را آموخته بودم.»
آخرین و شاید تنها نسل از هنرآموزانی که به شکلی مستمر در محضر محمدرضا شجریان به فراگیری موسیقی ایرانی پرداختند و در کلاس‌های او شیوه آوازی سیدحسین طاهرزاده را آموختند، شش نفر بودند؛ محسن کرامتی، معصومه مهرعلی، مظفر شفیعی، قاسم رفعتی، علی جهاندار و حمیدرضا نوربخش. آن‌ها تا روزهای پایانی تدریس شجریان با او ماندند و سعی کردند همیشه رسم شاگردی‌اش را به‌جا بیاورند. البته کم نیستند کسانی که در طول سال‌های گذشته یا در کارگاه آوازی شجریان شرکت داشتند و امروز از او به‌عنوان کسی که نزدش تلمذ کرده‌اند، یاد می‌کنند یا دیدارهایی البته غیرمستمر را با خسروی آواز ایران داشته‌اند و همان دیدارها را دلیلی می‌دانند برای معرفی خودشان به‌عنوان شاگردان این خواننده بنام موسیقی ایرانی. از آن‌ها که صرف‌نظر کنیم و آن شش نفر را هم که کنار بگذاریم، کسانی ازجمله محمد عرفانیان، حسام‌الدین سراج، ملک بابایی، علی رستمیان و یکی دو نفر دیگر هم هستند که یا جایی غیر از میعادگاه نام‌هایی که پیش‌تر آمد، از محضر استاد موسیقی ایرانی بهره برده‌اند یا برای مدتی کوتاه‌تر در مقایسه با آن‌ها در رکاب او بوده‌اند.
تنها زنی که در محضر شجریان دوره دید
در روزگاری که شاگرد شجریان بودن، بدل به پرچمی شده که عده‌ای با برافراشتنش می‌خواهند برای خودشان اعتباری به چنگ بیاورند، معصومه مهرعلی تنها زنی است که یادگیری از شجریان را از سال ۱۳۵۷ آغاز کرد و چند دهه در کلاس درس او حضور داشت. او تنها بانویی است که این‌همه سال زیر نظر شجریان شیوه‌های آوازی را فراگرفت و خسروی آواز به او لقب خواننده‌ای با صدایی قدیمی را داد که بنا بود در مسیر آموزش به قمرالملوکی باسواد بدل شود. مهرعلی در این سال‌ها چندان با رسانه‌های مختلف گفت‌وگو نکرده است، اما وقتی سخن از شجریان و شاگردان او به میان می‌آید، نمی‌توانیم از نام این خواننده و مدرس باسابقه آواز ایرانی صرف‌نظر کنیم و حضورش را نادیده بگیریم؛ چنان‌که برخی تلاش کردند او و هنرش را نبینند. این بانوی آوازخوان در مواجهه با این پرسش که چه عامل یا عواملی نام محمدرضا شجریان را در آسمان هنر ایران بدل به ستاره‌ای پرفروغ کرد، می‌گوید:«یکی از مهم‌ترین مشخصه‌هایی که در وجود استاد شجریان همواره خودنمایی کرده، جدیت، پیگیری و تلاش ایشان برای دستیابی به هدفی که مدنظر داشته‌اند، بوده است. این ویژگی از نگاه من در اغلب خراسانی‌ها وجود دارد. کافی است به نام چهره‌های فعال درزمینه هنر در طول سال‌های گذشته نگاهی بیندازید تا دریابید همه آن‌ها برای زندگی‌شان چشم‌اندازی را در نظر گرفته‌اند و بر اساس همان چشم‌انداز در مسیر حیات گام برداشته‌اند. انسان‌های برآمده از خراسان با منطق ارتباط تنگاتنگی دارند. البته مقصودم این نیست که احساساتی نمی‌شوند، اما هنرمندان خراسانی هم در کنار احساس با منطق در کارشان پیش می‌روند. من در تجربه زندگی در این سال‌ها دوستان خراسانی زیادی داشته‌ام که هرکدامشان در عرصه‌ای که فعالیت می‌کردند، به موفقیت رسیدند حال می‌خواهد این عرصه بازار باشد یا هنر.»
شجریان مدیون تلاش‌های خود است
این خواننده پیشکسوت در ادامه با یادآوری خاطره‌ای از دورانی که به‌عنوان هنرجو سر کلاس درس خسروی آواز حاضر می‌شد، گفت:«استاد، یک‌بار برایمان گفتند: «من از صدای پنبه‌زن هم، الهام موسیقایی دریافت می‌کنم». به گمان من هر کس پیگیری استاد شجریان را در کارهایش داشته باشد، به نقطه آخر خودش خواهد رسید. با این توضیح، آقای شجریان در طول سال‌های فعالیتشان پشتکار زیادی برای رسیدن به هدف داشتند و اگر در این راه مشکل یا مانعی هم پیش می‌آمد، کنار نمی‌کشیدند. به نظر من، هر کس با استعداد و پشتکار آقای شجریان در هر مسیری گام بردارد، حتماً به هدفش خواهد رسید. البته خوب است به این نکته هم اشاره کنم که انسان‌های تلاشگر معمولاً از کسانی که استعداد زیادی داشته‌اند اما تلاش زیادی نه، موفق‌تر شده‌اند.»
او به ثبات و ایستادگی محمدرضا شجریان هم اشاره می‌کند و می‌گوید:«در روزگاری که در اوایل انقلاب، موسیقی در ایران ممنوع شد، بسیاری از خوانندگان و نوازندگان و آهنگسازان شناخته‌شده کنار کشیدند، اما آقای شجریان در میدان ماندند و همین مصمم بودن درنهایت ایشان را به شناخته‌شده‌ترین هنرمند در این عرصه تبدیل کرد. خوب است در این میان خاطره‌ای را هم نقل کنم. آقای حسن عسگری صدابردار قدیمی به منزل ما آمده بود. ایشان تعریف می‌کرد: یک‌بار بعد از تمام شدن کار ضبط اثری در استودیو، آقای شجریان را سوار بر ماشینم کردم تا ایشان را به منزلش برسانم. در طول مسیر آقای شجریان حتی یک کلمه هم با من سخن نگفتند، چون یک ملودی به ذهنشان رسیده بود و در آن ایام موبایل هم نبود که با استفاده از آن بشود آن ملودی را ضبط کرد. آقای شجریان برای این‌که آن ملودی از ذهنشان نرود تا جلوی در منزلشان روی آن تمرکز کرده بودند و وقتی هم به خانه رسیدند از ماشین پیاده شدند و همین‌طور که داشتند ملودی را زمزمه می‌کردند، دست تکان دادند و با من خداحافظی کردند. منظور آقای عسگری هم این بود که آقای شجریان تا رسیدن به هدفش دست از آن برنمی‌داشتند.»
دعا برای آرامش!
در این روزگار احتمالاً بسیاری از علاقه‌مندان به آوازخوان شهیر تاریخ موسیقی ایران، حس و حالی دارند، درست برعکس حس و حالی که او وقتی در ماشین آن آقای صدابردار نشسته بود، داشت؛ او بیم داشت که نکند ملودی را از یاد ببرد. مردم ایران اما او را حتی اگر برای فراموش‌شدنش یک لشکر بسیج شود، از یاد نخواهند برد. حالا درست دو هفته بعد از هشتادمین زادروز او، بازهم او را راهی بیمارستان کرده‌اند. حال و احوال جسمی‌اش خوب نیست، اما خیلی‌ها همان‌طور که همایون از مردم ایران خواست، در این لحظات دارند برایش دعا می‌کنند. عموم جامعه و رسانه‌ها اما در این ایام همچون چند سال گذشته درباره وضعیت سلامتی او دچار سردرگمی شده‌اند. کاش واقعاً یک نفر مسئولیت خبررسانی به‌موقع درباره اوضاع‌واحوال جسمی استاد محمدرضا شجریان را بر عهده می‌گرفت تا تنها در فاصله یک ساعت این حجم از اخبار درست و غلط درباره وضع جسمی او به خورد افکار عمومی داده نشود. عمر که حتماً دست خداست، اما این نکته هم قطعی است که بخش زیادی از جامعه ایران در این روزها، از خدا می‌خواهند که به اسطوره آواز ایران آرامش عطا کند. الهی آمین!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

شجریان عارف میهن ⁦
خنیا کجا و خاک کجا
امراله نصرالهی
دیر یا زود محمد رضا شجریان می میرد، چه دوستدارش باشیم چه دشمن اش، او می میرد. اما و هزار اما قله ای که او در آواز فتح کرده است، هرگز دیگر فتح نخواهد شد. روحی که او در سنت شعر فارسی دمیده است همچنان سیلان و غلیان خواهد داشت. او با قله های ادب فارسی زیست و خود در خنیای خسروانی خویش با آنان هم قله شد. سعدی را به بازار عاشقان و حافظ را به محفل رندان و عطار را به شهر شوریدگان و خیام را به مجلس مستان و سنایی را به کوی عارفان و فیض را به صحرای دیوانگان و عراقی را به سرای محنت سرایان و بابا ی عریان را به حلقه ی سوته دلان باز شناساند و هر شاعری را به وقت خویش، اوقات خوش نمود.
شجریان در جمع کمال، شمع اصحاب شد. شعله گرفت و درخشید. آنقدر شعر خواند که شعر شناس شد. آنقدر آواز خواند که نغمه شناس شد. حنجره ی او زخم صد خنجر تاریخ بوده است. ما بی او نمی توانستیم تحولات تلخ این زمانه را تاب آوریم. ما اگر چه با او هم تنهاییم، بی او اما تنهاتر بودیم. ما زیر چتر آوازش سرود «ایران ای سرای امید» سر دادیم. ما با ندای «همراه شو عزیز» او همراه شدیم. ما با «تفنگم را بده تا ره بجویم» او تفنگ به دست گرفتیم، خون عزیزان خود را بر دیوار دیدیم و با این همه در «شیپور صبح روشنایی» دمیدیم. با او هم بود که تفنگ هامان را بر زمین گذاشتیم و ناباورانه و با دستانی جوهرین تنها رأی خود را طلب کردیم. او هم رأی خود را طلب کرد. بماند که با ما و با او چه ها کردند.
و کیست که بگوید شجریان تنها آواز است، حاشا که چنین باشد. او «عارف» میهن و فریاد میهن بوده است.در موسیقی چاووش با انقلاب همراه شد و برای انقلاب خواند. انقلاب را که از مسیر خویش منحرف دید با او فاصله ای سخت انتقادی گرفت. ستم را که مشاهده کرد، بیداد خواند. با اثر و گوشه ی «بیداد» بر عمال بیداد نهیب زد؛
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهر یاران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی بر نخاست
عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان در نمی آید، سواران را چه شد
این سان وقتی غبار بی سوار شد و سرا بی کس و دشت پرملال و شب بی سپیده، به قاصدک پناه برد. از او کسب خبر کرد که؛
قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
او آوازی را چاشنی این تصنیف کرده بود و بیتی را از سعدی برگزیده بود که کل تاریخ فقاهت را با آن شماتتی تام می کرد. و بیت این بود؛
جماعتی که نظر را حرام می گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
پس از او هر بار که فرصتی حاصل می شد از خواندن مرغ سحر این پرنده ی نالان وطن نیز برای ایران و خاک ایران و مردم ایران دریغ نورزید. هر بار بلندتر و رساتر، بی باک تر و خشماگین تر. و مردم هم با او بلندتر و رساتر، بی باک تر و خشماگین تر مرغ سحر خواندند و نالیدند و داغ خود را با او تازه تر کردند.
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
کار از کار که گذشت و جامعه را سرد و زمستانی دید، و سرها را که در گریبان نگریست، و بیداد های «سورت سرمای دی» ماهی را که تا مغز استخوان حس کرد؛ آن گونه خواند سرد، که زمستان. طولی نکشید که خانه ی خود را هم در آتش دید. هر طرف می سوخت این آتش «پرده ها و فرش ها را تارشان با پود.» زبانه های بی رحم این آتش تا عمق جان او و سرزمین او رسیده بود و از او تنها فریادی برمی آمد و دیگر هیچ. آن فریاد اما ستون های هفت اقلیم خدا را درمی نوردید تا چه رسد به بیوت جباران زمانه. شجریان همه ی اینهاست. شعر است و موسیقی است و تاریخ است و تعالی، و معانی و نگاه و نظر. او مجموع این هنرهاست، و بالاترین هنر او مردمی بودن او. آن گونه که بعد از او و به هزار دلیل بعد از او باید به زبان پیر بلخ به او گفت؛
بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
و آن کس که مجموع آن هنرهاست، اگر چه سرانجام خشت و خاک است بالینش، لیکن جاودانی است، در نمی پذردش خاک آن مرد خنیایی خوش لهجه ی خوش آواز را، تن می زندش. که خاک کجا و خنیا کجا

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران در واکنش به افشای نامه محرمانه‌ای از او در مخالفت با نامگذاری خیابان شجریان گفته "این موضوع بسیار قدیمی و مربوط به یک سال پیش است و مضمون نامه نیز آنچنان که مطرح شده نبوده است". آقای هاشمی در جمع خبرنگاران گفته است: "در شورا درباره این موضوع صحبت شد و به این دلیل که کار جنبه تخریبی داشت به این نتیجه رسیدیم که سخنگوی شورای شهر با قاطعیت به این موضوع پاسخ دهند و روشنگری کنند". به تازگی نامه محرمانه محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران به دست بی بی سی فارسی رسید که در آن آقای هاشمی از پیروز حناچی، شهردار تهران، خواسته مصوبه شورا، در خصوص تغییر نام خیابانی به نام محمدرضا شجریان را به اجرا در نیاورد. اما آقای هاشمی می‌گوید "در نامه نوشته نشده که موضوع نامگذاری منتفی است، بلکه نوشته شده برای اینکه این موضوع حل شود، صبر کنید".

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
خاورمیانه و اسلام داعشی و طالبانی.. چرا اسلام ، پس از انقلاب ایران در خاورمیانه سلیقه ای شد؟؟؟ یادد...
- یک نظز اضافه کرد در قمارباز آمد، در این قمار یک شو...
‌فرانسیس فوکویاما: اکنون ترامپ در حال آغاز عصر جدیدی در سیاست‌های ایالات متحده و شاید برای کل جهان ا...