ایران و ایرانیان گرفتار سابقه ایی هزاران ساله از استبداد، خود رایی، خودکامگی، تمامیت خواهی، قدرت طلبی، ظلم، تکبر و نخوت و... ناشی از حاکمانی بودند، که چون امانت قدرت و حکمرانی بر این مردم را تصاحب کردند، اسب سرکش هوای نفس شان، آنان را به گرگ هایی درنده در مقابل مردم خود تبدیل کرد، و به خود اجازه دادند تمام امکانات این مردم و سرزمین را در خدمت هر آنچه گیرند که این نفس سرکش شان خواست، و تمنا کرد، و در این روند چه ها که بر این مردم مظلوم نرفت و روا نداشتند.

حاکمان ایران گاه انسان های ناچیز و بی مقداری بودند، که حکمرانی خود نه براساس شایستگی های خود، بلکه گاه از طریق ارث، گاه به زور، و گاه به واسطه خدعه ایی کثیف، و یا گاه دستکاری دست هایی ناپاک، که در پستوهای قدرت نشستند، و روندهای انتقال قدرت را به سمت خود هدایت کردند، و ناجوانمردانه فردی را که تنها بر مشخصه اش تامین کنندگی منافع آنان بود، و مقید به تامین نظر آنان تشخیصش دادند، بر گرده این مردم سوار کردند، تا به نمایندگی از گروه خود، که وابسته به طبقه ایی، یا دین و مرامی و... بود، حقوق دیگر این مردم را به نفع همفکران و همکاسگان خود در شرکت سهامی قدرت، ضایع کنند،

و این مردم مظلوم و تحت سلطه چنین انسان های کثیفی نیز، با دهان های باز، مات و مبهوت، انگشت به دهان، تماشاگر غارت و چپاول حقوق، مال، جان و ناموس خود، توسط اعوان و انصار حاکمی شدند که باید در حق آنان پدری می کرد، یا لااقل همچون چوپانی آنان را به سوی سعادت و زندگی انسانی هدایت می کرد و... تا در آرامش، رضایت مندی، صاحب زندگی در خور انسان، که فرصتی بدون تکرار است، عمر را به سر برند،

اما حاکمان ما همواره بعد از تکیه بر کرسی قدرت، خود را به هیچکس پاسخگو ندیدند و... خودکامگی کردند و خود رایی و تمامیت خواهی و... که لازمه اش ظلم است و تعدی به حقوق دیگران، و آنرا به حدی رساندند که در این مسابقه، گوی سبقت را از پیشینیان خود ربودند، و به ریش انسانیت، کرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت که خداوند به انسان اعطا نموده است، خندیدند، حال آنکه در اکثر مواقع خود را سایه خدا، نماینده خدا، مرد خدا، نماینده ی نمایندگان خدا و... می دانستند.

گرچه حکمرانی این کشور انواع دیکتاتورها و مستبدین را به خود دیده است و به قول استاد مهاجر شیروانی [1] دنیا "دیکتاتور خردمند" ، "دیکتاتور احمق" ، "دیکتاتور دیوانه" و... به خود دیده، و مطابق نظر این صاحب نظر تاریخ ایران و جهان، ایران نیز قائدتا از این روند به دور نبوده است، و تخت حکمرانی مستبدانه، البته نظام حکمرانی ایران، خالی از بزرگان نیز نبوده است، که باز به قول این استاد تاریخ معاصر و تاریخ جهان، چنین دیکتاتورهایی هم "قابل ستایش" هستند،

امثال کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی، که از تبار همین شاهان است و به همین روش ها، به قدرت رسیده است، اما از دانایان منصفی بودند، که بر کرسی حکمرانی ایران تکیه زدند، اما انسانیت، اخلاق، مردمداری را در حکمرانی خود، چه در برخورد با مردم خود، و چه مردمی که به زیر مهمیز قدرت او وارد شدند، در روند آن لحاظ نمودند، و برغم استبداد دیرپای جاری در کشورمان، که بنیادش بر شعار "چو فرمان شاه و چو فرمان یزدان" قرار داشت، اما عدل و انسانیت را، در عمل خود وارد کرده، سعی نمودند اصول انسانی و اخلاقی و وجدانی را نیز در حکمرانی خود لحاظ نمایند،

منشور بازمانده از کوروش کبیر، نشانگر روح لطیف، انسانی، اخلاقی و اصیل ایرانی است، که برای مردم تحت حکمرانی خود، حقوقی قایل است و بر این حقوق پای می فشارد، و اعتقاد او به برخی از حقوق این مردم، از جمله حق داشتن اعتقاد خاص مذهبی، جدای از مذهب حاکم، و اعتقاد به دین و خدایی، جدای از دین و خدایی که حاکم بر جامعه، بدان معتقد است، و حق برگزاری مناسکی، جدای از مناسک مد نظر حاکم، حق داشتن پرستشگاهی، جدای از پرستشگاه تحت حاکمیتِ حاکمِ رسمی، و مغان و روحانیون تحت فرمان او، و یا شریک او در "شرکت سهامی قدرت" و...، نمونه بارز و افتخارآمیزی از اعتقاد به "حقوق بشر" بوده است، که در مرام و منش این شاه با اصالت، و بزرگوار، بروز می یابد، و او را برای ایرانیان و جهانیان قابل ستایش می گرداند.

اما بالانشینان بسیاری هم بوده اند که مصداق بارز این شعر حکیمانه شاعر نامدار ایرانی، جناب صائب تبریزی اند که "من از روییدن خار سر دیوار دانستم، که ناکس کس نمی گردد، از این بالا نشستن ها." هر چند مردم ایران همواره برغم این همه اسارت و...، با اصالت، و با اعتماد به نفس، بی توجه به لجارگانی که بر سریر قدرت شان، به گزاف و به ناحق تکیه زده اند، سعی کرده گوهر انسانی خود را از گزند شرایطی که توسط چنین حاکمانی ایجاد می شود، حفظ کنند، و زیر این همه تاریخِ استبدادزدگی زنده بمانند، و خود را از مضرات استبداد شان برهانند، و از گوهر وجودی و انسانی خود محافظت کنند، که صائب تبریزی شاید به همین دلیل بود که در ادامه این شعر خود گفت که "من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم، که کَس ناکس نمی گردد، از این افتان و خیزان ها"

و این است که به رغم ناکسانی که که بر گُرده این ملت سوار شدند، و اسب قدرت را بر تن رنجورشان تاختند و...، اما این مردم اصیل، هنوز اصالت خود را حفظ کرده، و نخواسته اند، بر این روند ظالمانه تسلیم و منقاد باشد، انقلاب مشروطیت [2] نمونه بارز و معاصر بروز چنین زنده بودن هایی است، که در تاریخ این مردم، خود را نشان می دهد، نقطه ایی روشن در تاریخ آزادیخواهی و اعتقاد ایرانیان به داشتن حق تعیین سرنوشت، و یکی از تحرکات مهم ایرانیان، برای زدودن ننگ استبداد، از دامن خود، که فردی بالانشین (خوب یا بد)، تمام سرنوشت یک مردم را، در دست گیرد، و هر آنچه خود و تیم همراهش خواستند، همان شود!

انقلاب مشروطیت یکی از روشن ترین نقاط در تاریخ آزادایخواهی و دمکراسی خواهی ایرانیان است که به قول آن جوان فرهیخته شیرازی، بر آن بود تا "فرهنگ فرمان را به فرهنگ قانون" [3] تبدیل کند. و از حالت "چو فرمان شاه و چو فرمان یزدان" خارج شویم و با داشتن مجلس ملی، مملو از نمایندگانی که "عصاره فضایل یک ملت" باشند، برای ملت خود، قانون بنویسند، و حقوق و خواست آنان را در روند اداره و تصمیم سازی جامعه تضمین کنند،

که این مهم، همواره با مقاومت زورمدارانِ ستیزه جو با ملت ایران، مواجهه شد، و سعی در سرکوب آزادیخواهان کردند، و همین مجلس ناچیز برآمده از مشروطیت را هم، با کمک مزدوران خارجی روس، و درجه دار بی مقداری به نام لیاخوف روسی به توپ بستند، و عرصه را بر مشروطه خواهان ایران تنگ کردند، و اگر قیام آزادمردانی همچون سردار اسعد بختیاری و... در این روند چند دهه ایی نبود، سهم خواهی مردم ایران در قدرت، و قیام مشروطیت در زیر خروارها استبداد، دفن می شد. و من در این سفر، در دیار بختیاری ها، خاطرات آن روزهای حماسه و ترس و دلهره را، با مردم با فرهنگ، و حماسه ساز بختیاری مرور کردم.

 بعد از دیدار از چلگرد و اطراف آن، زردکوه دراز و شکوهمند و رویایی را با همه حاشیه نشینان، گله داران، مراتع زیبا، و آب ها و برف های امیدآفرینش وا نهاده، و به سوی دیدار از "شهرکرد" شتافتم، البته حال خوبی هم نداشتم، چرا که به واسطه مصرف آب کِدر و آلوده شهر چلگرد، دچار مشکل گوارشی شدم، چون در ذهن خود اطمینان داشتم، در کنار بهترین آب های شیرین و گوارای ایران، در کنار تونل کوهرنگ هستم، و این اطمینان کار دستم داد، در زمان حضورم، چلگرد آب آشامیدنی آلوده و بیماری زایی داشت، و من در حالیکه خود دیدم که مردم برای برداشتن آب خوردن، به چشمه های اطراف شهر روی آورده اند، اما "به چشم دیدم و به دل باور نکردم" که آب چلگرد بیماری زا باشد، ولی بود، و دلدرد و...

افرادی را با فامیلی "دهکردی" شنیده و می شناسیم، کسانی که پسوند فامیلی خود را از "دهکرد" گرفته اند، دهکردی که از سال 1314 خورشیدی به "شهرکرد" تبدیل، و اکنون مرکز استان چهار محال بختیاری است، و مرتفع ترین مرکز استان در کشور، با ارتفاع نزدیک به 2300 متر ارتفاع از سطح دریاست، در بازار این شهر کالاهایی برای خرید می توان یافت، از سازه های فلزکاری (چاقو و...) گرفته تا نمد، قالی های دستباف مردم منطقه، و خشکبار، گوشت و لبنیات و...

با این همه، شهرکرد خود مراکز دیدنی آنچنانی ندارد، کمی در بازارش گشتم، و به سوی منطقه هفشجان رفتم، که عنوان "پایتخت جوشکاری ایران" را بر خود دارد، از کنار کارخانه قند شهرکرد گذشتم و به سوی روستاهای "سورک" و "دزک" راه جستم، تا از قلعه های تاریخی آن دیدن کنم، که یادگار سرداران قدرتمند ایل بختیاری است، کسانی که در تاریخ ایران نقش آفرینی بسیاری کردند، نقش هایی که این روزها، تاریخ آن را می خوانیم، و مثبت و منفی اش را نمره می دهیم، و در این منطقه، این یک تاریخ است که جلوی چشم ما رژه می رود، و با ما سخن ها، درس ها و پندهای بسیار دارد، آن هم تاریخ به مهمیز کشیدن قدرتِ سرکشی که ملت ها را به زنجیر می کشد، پیشرفت، کرامت و سعادت آنان را سُخره می گیرد.

بی شک یکی از نقاط جنگجوخیز کشور برای دفاع و نبرد در برابر هجوم بیگانگان کوه های زاگرس از شمال باختری تا جنوب خاوری آن بوده است، و ایل بختیاری با بزرگان آن در طول تاریخ ایران، نقش داشتند، بر نقشه تاریخی فرش ایران، نقش ها زدند، و در اینجا علاوه بر چهارمحالی ها، و دیگران، سرزمین بختیاری ها نیز به خصوص هست.

اینجا در اطراف شهرکرد، منطقه ایی پر از کوه و دره را می توان دید که قلب تاریخ مشروطه خواهی، و آزادیخواهی ایران و تلاش برای "حاکمیت مردم بر شوون خود" در آن تپیده است، در دل این منطقه و میان این دره ها، نفس اسبان و سواره هایی را می توان شنید، که تاریخ آزادیخواهی های اولیه مردم ایران را رقم زدند،

یک پای حرکت مهم سیاسی دمکراسی خواهانه مردم ایران، در شهرکرد و اطرافش استحکام داشت، و تعیین کننده جهت ها، در حرکت ایرانیان گردید، اینجا از مهمترین پایگاه های آزادیخواهان، در ایل بختیاری بود، که گاه در هماهنگی با لرهای بویراحمدی، خوزستان و خرم آباد، و گاه جدا از آنان، نقش هایی را در نقشه سیاست ایران زده اند، و شرایط کشور را تغییر دادند.

تاریخ این ایل مملو از تلاش های آزادیخواهانه و در عین حال خیانت ها، و رقابت هاست، که بی رحمانه ترین اعمال قدرت، توسط رجالش را به خود دیده است، از ترورهای سیاسی گرفته، تا جانشینی هایی که ناشی از سر در آخور قدرت بردن است.

ایلخانان بختیاری تاریخی از فهم و نافهمی را برای خود برجای گذاشته اند، و زندگی اشخاصی مثل علی قلی خان سردار اسعد بختیاری [4] که خود از روشن ضمیرترین ایلخانان بختیاری، صاحب تکفر، روشنفکر، اهل علم و درسخوانده، معتقد به گسترش علم و آگاهی، علاقمند به تاریخ و درک رموز آن، و یافتن راه های ماندگاری ملت ها و بکارگیری آن در عمل است، و زندگی این مرد بزرگ، برای رجال ایران در هر عصری درس آموز بوده، و خواهد بود، و راه افتخار و ماندگاری را به همگان می آموزد، او می توانست، مثل بسیاری که در خدمت به قدرت سر از پا نمی شناسند، تن به خفت دهد، و چند روزی مثل دیگر خوانین قبایل و عشایر در قدرت باشد، اما او دل گرو آزادی و آگاهی مردم خود داشت، و این، او را ماندگار و برجسته کرد.

اینجا محل مانور سیاسی و اجتماعی ایلخانی است که در اثر آگاهی و فهم سیاسی، برای ایران و ایل خود جهتگیری مناسبی را رقم زد، و در بزنگاه های تاریخ، در جهت درست تاریخ ایستاد، و نقش مناسبی را برای کشور و ملت خود بازی کرد، و در مسیری قدم برداشت که نام بختیاری ها را با آزادیخواهی، و به بند کشیدن قدرت های جابر در ایران، همزاد و همراه کرد، و سردار اسعد بختیاری فرای دیگر ایلخانانی بود که ایل و قدرت بختیاری را در خدمت قدرت، ظلم و حاکمیت سلطانی بر مردم، و توسعه و گسترش استبداد داخلی، یا سلطه خارجی صرف نمودند، آنهم برای اهداف زودگذر قدرت.

علی قلی خان سردار اسعد بختیاری ایلداری آگاه اهل فرهنگ و ادب، بود مترجم و مولفی که آثارش نشان از خلوص نیت و وسعت دید او داشت، و خدماتش به ایران و ایل و بختیاری مثال زدنی است، وقتی در قلعه جونقان که یادگار اوست، پای در جای قدم های چنین مردی می گذاشتم، با خود می اندیشیدم در سپهر سیاست ایران چه مردان درستکردار، درست اندیش و با اندیشه ی درست، که پرورش نیافتند،

ظهور چنین مردانی در سپهر هر اجتماعی، به واقع شرایط و بستر مساعدی می خواهد، که چنین افرادی زاده و پرورش یابند، او در زمانه خود تحفه ایی ارزشمند از ناحیه زاگرس نشینان بودند، که به همه مردم ایران تقدیم شدند، تا لنگر ثبات آزادیخواهی و رهایی مردم ایران از استبداد داخلی باشد، و از بنیانگذاران توسعه و پیشرفت کشور، و منطقه خود شود،

تعهد او به توسعه علم و پیشرفت در ایل بختیاری، تاسیس مدرسه و تالیف و ترجمه کتب مشهور دیگر ملل، و قاطی نشدن او در درگیری های بچگانه داخلی و ایلی، که جز قدرت طلبی و ضایع کردن توان مردم خود، گسترش دشمنی ها و... چیزی در پس خود نداشت و...، نشان از بزرگی سردار اسعد دارد،

کسانی مثل سردار اسعد که در زمان مستبدین قجری خوش درخشیدند، و قافله آزادیخواهان منطقه خود، و حتی ایران را به سوی آزادی و کرامت انسانی هدایت کردند، و در عین حال خود را از مَضِرات و بیماری های قدرت، و خطرات ناشی از بالا نشینی ها، به دور نگه داشتند، کرسی هایی که بزرگان زیادی را بر زمین زد، و آبروی آنان را بر باد داد، و می دهد، اما او را مقهور خود نکرد، مثل بزرگانی که با عزت و بزرگی بر آن نشستند، و ذلیل و خوار آنرا ترک کردند، و نامی ناپاک در دل تاریخ برای خود بر جای گذاشتند و می گذارند.

علی قلی خان اسعد بختیاری از کسانی بود که قدرت او را آلوده به تکبر و نِخوت نکرد، تا حتی یارانش را هم در پای کابین قدرت خود قربانی کند، و برعکس او از جنگ و درگیری گریزان بود، اما به موقع اش خوب نبرد کرد، با کیاست و کاردانی. او از نسل انسان هایی بود که کردار و پندار خود را به نیکی آمیخته و نیکویی را هدف والای خود قرار داد، و آنرا در ستیغ کوه های بلند زردکوه نهاد، تا همواره در جلوی چشم شان باشد، و راه گم نکنند، و همه چیز را فدای نیکویی هایی همچون دانش، آزادی، آگاهی و کرامت انسانی مردم خود کردند،

نه این که تمام ظرفیت در دسترس خود را، که روزگاری بلند طول کشید تا گرد آورند، خرج حاکمیت این و آن کنند، و به توسعه قدرت، اعمال قدرت، و ساختن پایه های قدرت نمایند، هدفی که به له شدن ملت ها در زیر پای قدرت طلبی ها می انجامد، چنین قدرتی در نهایت در خدمت قدرت، و هدفش ماندگاری قدرت و... خواهد بود،

در دید صاحبان چنین بلیه ایی، مردم جایگاهی ندارند، رعایایی محسوب می شوند که چون رمه ها، باید چوپانان خود را تمکین و اطاعت بی چون چرا کنند، و سرسپردگی و جانثاری داشته باشند، مریدانی وفادار می خواهند که به هر سو خواستند ببرندشان، و از انجام هیچ فرمانی در مسیر منویات دل قدرت، سر باز نزنند، ذوب در وجود و افکار اشخاص شوند، و از حق و حقیقت و انسانیت و مروت و جوانمردی خالی شوند، "مطیعا لامر مولی" باشند، اطاعتی بی چون و چرا، از ناحیه کسانی که از وجدان، اخلاق، انسانیت و هر آنچه ارزش های انسانی خالی اند، و در خدمت سرور و مولای خود، سر از پا نشناسند، و بر حقوق دیگران و حتی حق خود، بی تفاوت و بی توجهند، و بر حق مولای شان بسیار مواظب و مُقّر و پرتلاشند و... و معمولا در زیر پای چنین افرادی هم چیز له خواهد شد، جز قدرت و مصالح آن، که در صدر خواهد نشست و حکم خواهد راند.

علی قلی خان سردار اسعد که قلعه جونقان یادگار حضور او در این منطقه است، برای تمام ایرانیان یادآور دلاورمردان مشروطه خواهی است که تاریخی از حرکت بر مدار انسانی، برای ارتقا انسان، و خلاصی او از جهل و نادانی، منسوخ شدن استبداد و خودکامگی و... را نمایندگی می کند،

سردار اسعد از قلیل ایلخانانی است که اگاهی توده مردم را، مُخل قدرت خود نمی دید، و بر عکس از توسعه و گسترش علم و اگاهی در میان توده های تحت فرمان خود، استقبال می کرد، و در این راه از هیچگونه تلاش و صرف هزینه نیز، هرگز فروگذار نبود، و خود از طریق تالیف و ترجمه، در راه انتقال مفاهیم جهانی به کشور و در بین مردم خود فعال بود، و در گسترش علم و اگاهی در بین مردم خود حساس و کوشا شد،

قلعه دزک در چهارمحال بختیاری ، سردار مفخم

قلعه دزک مربوط سردار مفخم واقع در روستای دزک، در چهارمحال بختیاری

بر خلاف مستبدینی که، خود و قدرت خود را در خدمت قدرت می بینند، و راه های کسب و توسعه اگاهی را به هر طریق ممکن می بندند، روزنه های انتشار آگاهی را کور می کنند، چشمه هایش را از باروری باز می دارند، و یا چنان مستبدانه در اختیار می گیرند، که هیچ سخنی جز سخن آنان از این روزنه ها، عبور نکرده و مردم را در مسیر نسیم خود قرار ندهد، و سردار اسعد در زمانه ایی علوم جدید را در بین اهل منطقه خود که از محروم ترین مردم بودند، گسترش داد، که تصورش برای ما که امروز به این منطقه می رویم مشکل است.

قلعه جونقان وسط یک فضای باز قرار دارد، که این خود نشانگر اِشراف علی قلی خان سردار اسعد به دنیا اطراف و اهل آن و... است، روزگاری که دیگران در خط توسعه و گسترش بند بر پای مردم بودند، تا بخش بیشتری از قدرت و ثروت را به سوی خود جلب و جذب کنند، امثال او در فکر توسعه علمی و آزادی مردم ایران و مردم منطقه خود بودند. جونقان الهام بخش است، برای کسانی که دل در گرو آزادی مردم خود از جهل و نااگاهی دارند که این دو خود، جاده صاف کن مستبدین و تشکیل دستگاه عریض و طویل استبداد هستند، بدون شک هر جا سخن از پیشگامان آزادی و دمکراسی برای ایران و ایرانیان شود، نام سردار اسعد بختیاری نیز خواهد درخشید.

خانزاده ایی خودساخته، پرشور و فعال، دنیا دیده و... که خود مصداق یک فرد آگاه بود، و این افرادی آگاه هستند، که با ذهنی پاک، و اهدافی ارزشمند، گاه مردم محروم ترین مناطق را، به سمت پیشرو ترین تحرکات هدایت می کنند، تا افتخاری تاریخی برای مردم خود، و کشور و آزادیخواهان شوند.

بختیاری ها را رسمی است که در املاک خود، بنای یادبود از خود ایجاد می کنند، و سردار اسعد برای خود حرکت در مسیر آزادیخواهی را به یادگار گذاشت، مدرسه اش را خراب کرده اند، و اثری از آن در جونقان نیست، اما او نیاز به شیر سنگی نداشت، تا شیر بودنش را به نمایش بگذارد، او خود شیری بود که از غرش او، آزادی و آگاهی بیرون می جهید، تا ترس و استبداد.

او از ایلخانانی نبود که از طریق غارت و چپاول دیگران، قدرت و ثروت جمع آوری کند، ایشان از طریق مبارزات آزادیخواهی، ضد استبدادی، برای خود و ایل خود آبرو، و برای مردم ایران آزادی و مشروطیت را به ارمغان آورد.

چهارمحال و بختیاری سرزمین کوه ها و دره هاست، اما بین شلمزار تا فارسان دره ایی با باغات زیباست، که سر سبز و دلرباست، جونقان در بین این راه قرار دارد، با قلعه سردار اسعد در وسط آن، که چون گوهری بر انگشتر سرزمین بختیاری می درخشد، در شلمزار نیز قلعه [5] برادر سردار اسعد، یعنی نجف قلی خان مشهور به صمصام السلطنه [6] است که وقتی بدان قلعه رسیدم، دربش را بسته، و رفته بودند، و نتوانستم از آن دیدن کنم، راه دراز دیدار از قلعه های "دزک" و "سورک" مرا از دیدار از این قلعه محروم کرد.

صمصام السلطنه نیز از جمله مشروطه خواهانی بود که به همراه سردار اسعد ابتدا اصفهان را تسخیر کردند و بعد راهی تهران شدند، زمانی که مشروطه خواهان اصفهان در مسجد مهم واقع در میدان نقش جهان اصفهان گرفتار آمده بودند و سربازان مسلح مستبد تهران نشین، حتی درب این مسجد را که پناهگاه مشروطه خواهان شده بود را هم به گلوله بستند، و آثار این گلوله ها هنوز بر تن این درب باقیست، سوارانی از بختیاری ها رسیدند و به کمک مشروطه خواهان شتافتند و اصفهان را فتح کردند.

صمصام السلطنه به مقام نخست وزیری ایران نیز دست یافت ولی با دخالت مسکو، دولت او سقوط کرد. این بختیاری با غیرت در دوره احمدشاه قاجار در نقش نخست وزیر، خدمات ارزنده ایی به کشور نمود، که از جمله آن لغو امتیازات واگذار شده به روس ها، ناشی از عهدنامه ننگین و تحمیلی ترکمانچای بود، که در فرصت پیروزی انقلاب کمونیستی در شوروی در سال 1297، این نخست وزیر مشروطه خواه آن را ملغی نمود، و یا لغو نمودن کاپیتولاسیون و...، که به همین دلیل از سوی احمد شاه قاجار مورد شماتت قرار گرفته، و از نخست وزیری خلع گردید، و برکنار شد.

مقام نخست وزیری بار دیگر نیز به خانه این سیاستمدار بختیاری بازگشت، و آن وقتی بود که شاپور بختیار نوه اش، به خواسته محمد رضا شاه پهلوی پاسخ مثبت داد، و آخرین نخست وزیری را، در دوره سلطنت پهلوی ها قبول کرد، و با این اشتباه محاسباتی، هم خود، هم ایل بختیاری، و هم جریان ملی گرایی که با او در جریانات سیاسی ایران فعال بودند را، دچار مشکل کرد، بختیار به واقع دچار اشتباه محاسباتی شد.

منطقه بختیاری نشین، بهشت رجال پر قدرت، در دوره پهلوی و به خصوص قاجاریه بوده است، قلعه دزک در روستایی به همین نام، یکی دیگر از دیدنی های بود که من از این منطقه مهم در تاریخ مشروطیت ایران، دیدار کردم، اینجا و در این روستا، قلعه ایی است که توسط لطف‌ علی‌خان امیر مفخم [7] ساخته شد، در این قلعه تیمور بختیار [8] نیز به دنیا آمد، که بعدها به جرم خیانت، توسط پهلوی دوم در عراق ترور شد،

و افراد مهم و تاثیر گذاری در تاریخ مشروطه ایران چون علامه علی اکبر دهخدا، مدت ها در آن زندگی کردند، که علی اکبر دهخدا  [9]در خلال جنگ جهانی اول به مدت دو سال و نیم میهمان رجال ایل بختیاری و از جمله در این قلعه، میهمان امیر مفخم بود، در همین قلعه بود که ایده نوشتن کتاب های ارزشمند و پایه ایی در ادبیات ایران، از جمله لغت نامه نویسی به ذهنش خورد، و با استفاده از کتابخانه همین قلعه، نوشتن آن را آغاز کرد، و یک اثر کم نظیر در ادبیات پارسی معاصر را خلق نمود، و به یادگار گذاشت، تا قبر بر جای مانده از او در قبرستان ابن بابویه شهر ری، در کنار قاتلان و تروریست های ساکن در این مزار، میعادگاه و الهام بخشِ اهل ادب ایران شود.

وقتی از گرمای محل، در هنگامه گرمای ظهر کلافه بودم، وارد عمارت قلعه دزک که شدم، چنان سرد و هوای گوارایی داشت، که بی اختیار به معمارش درود فرستادم، و دلم نمی خواست از آن خارج شوم، شیوه ساخت آن با معماری عمارت خسرو آباد سنندج تقریبا قابل قیاس، و نسبتا یکی است، زیبا و رویایی، با نقاشی های میناتور در اتاق میهمانی آن، و سقف های منبت کاری شده، هنری، با آتشدان هایی دیواری و کچبری های زیبا و خیره کننده، که بدون هیچ کولری سرد و دنج و جلب کننده است.

قلعه سورک یا قلعه نصیرخان بختیاری یا همان سالارجنگ [10] یکی دیگر از قلعه هایی است که در این منطقه قصد داشتم آن را ببینم، قلعه ایی که متاسفانه در حال ویرانی است، آجرهایش را می توان در زمین های کشاورزی کناری آن دید، که پراکنده اند و شخم می شوند و زیر خاک دفن می شوند، تراکتور کشاورزان و ملک داران اطرافش، تا پای دیوارهای این قلعه را شخم کرده اند، و در صورت آبیاری مزارع شان، حتی خوف آن می رود که پساب مزارع، پشت دیوارهای این قلعه جمع شود، و باعث ویرانی بیشتر آن شود، درب و پنجره هایش را کنده و برده اند، و بی حساب و کتاب انگار رها شده است و نگهبانی نداشت.

 مسافت طولانی را برای دیدار از قلعه سورک طی کردم، اما در حالی که در سایت های گردشگری استان این اثر تاریخی معرفی شده است، و قاعدتا مردم برای دیدارش خواهند شتافت، اما در میانه یک روز کاری، درب آن را قفل زده و بسته بودند، به اجبار به گردش چرخی زدم و بازگشتم.

اینجا در میان این دره ها و کوه ها مردان میداندار دوره قاجار و دوره مشروطه و دوره پهلوی را می توان دید، کسانی که در اردوی شاهان قاجار با مشروطه خواهان جنگیدند و مردانی چون سردار اسعد که مشروطه را به پیروزی رساندند. نصیرخان و امیر مفخم در آخرین لحظات بود که به مشروطه خواهانی همچون سردار اسعد پیوستند.

شاهنامه فردوسی بزرگ در میان بختیاری ها زنده و پاینده است، خوانندگان بختیاری از این کتاب دکلمه می کنند، و این مردم با ولع تمام به آن گوش می و دل می سپارند، نام های ایرانیان باستان که در شاهنامه و تاریخ ایران باقی مانده اند، در بین بختیاری ها بسیار رواج دارد، بخصوص در میان مردان و زنان کوچ نشین بختیاری، نام هایی همچون هرمز، قباد و... که با شخصیت هایی باستانی آنان، انگار عجین است، و روح شجاعت و دلیری، در عین حال محبت و نرم خویی، با بخشش و بزگواری، و عشق و شادی را توامان می توان در روحیه این مردم دید،

وقتی به سیاه چادری برای کاسه ایی ماست، در میان کوه ها و دره های دور دست مراجعه کنی، آنان در وسط طبیعت که تهیه آذوقه بسیار سخت و توانفرساست، تمام سفره نان شان را به تو هدیه می کنند، آنان که نه به نانوایی دسترسی دارند، و نه به چوب و سوخت قابل توجهی، که بر آن دوباره نان بپزند، حتی یک کیسه آرد را با قیمت های نجومی، و با مشقت بسیار بدست می آورند، و به این سیاه چادرها می رسانند، اما در بخشش، دست بخشندگان عالم را از پشت می بندند.

میان این روستاها و شهرها که می گذری شعارنویسی های خیزش "زن، زندگی، آزادی" برجستگی دارد، در جونقان به خصوص توجه مرا به خود جلب کرد، بسیاری از تابلوهای جاده ها هم، حتی از این حرکت اعتراضی مصون نمانده اند، اینجا در مسیر شهرکرد به ایذه، از جونقان به سوی شلمزار می روم، و در مسیر جنوب به سوی یاسوج خواهم رفت، تا دیدارم را از این استان زیبا و تاریخی پایان دهم، و در کهگیلویه و بویراحمد آن را پی بگیرم.

از شلمزار به سوی گهرو، سپس بلداجی، شهری که به گز آن مشهور است و معتقدند که گز را ابتدا آنها کشف کردند و اصفهان بعدها آن را برده، و گسترش دادند، در این شهر بیش از هر مغازه ایی، گز فروشی خواهی دید. بعد از بلداجی، شهر گندمان، و ادامه مسیر به سمت مال خلیفه و سپس پاتاوه، و در انتها یاسوج خواهد بود.  

بین چلگرد تا یاسوج 327 کیلومتر راه است که از میان کوه ها، تونل ها و راه های پر پیچ و خم، و از شهرهای فارسان، جونقان، شلمزار، گهرو، بلداجی، گندمان، مال خلیفه، پاتاوه می گذرد و در نهایت به یاسوج پایان می یابد. 9 و 30 دقیقه صبح حرکت از چلگرد، و ساعت 14 در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویر احمد بودم. چهار ساعت و نیم حرکت در مسیری بدون توقف، که البته دیدنی های بسیاری را هم به واسطه این نوع حرکت از دست دادم.

راننده در این مسیر موسیقی بختیاری پخش می کند، و گاه هم جملاتی از آن را برایم ترجمه می کند، بیشتر حماسه سرایی است، تا ترانه، در شاهرود ما بیشترین حماسه سرایی را در قالب نوحه های پر شور در محرم و صفر، در خصوص خاندان پیامبر و شجاعان آنان خوانده و وصف شان می کنیم،

اما اینجا در بختیاری این حماسه سرایی در خصوص مردان و زنان بختیاری خوانده می شود، آنها برای خود شأن در خور حماسه قائلند، و این اصالت را برای خود محفوظ می دارند، که مثل قهرمانان اسطوره ایی، اکنون مردان و زنان شان را قابل حرکت حماسی دیده، و در وصف آنان حماسه سرایی کنند، از این رو "برنو کوتاه" [11] برای یک بختیاری، آنقدر زیباست، که قامت زن خوش سیمایی را بدان تشبیه کرده، و در شآن او، ترانه سرایی دارد، و اسب و تفنگ بختیاری مظهر قهرمانی و دلیری مردان و زنان، و پیر و جوان آنانست، لذا همانگونه که در مراسم ختم آن بزرگمرد بختیاری در چلگرد دیدم، اسب، تفنگ، چوب دستی اش را بر سکویی به نام "مافیه" نهاده به جای آن مرد غایب، بر آن سوگواری می کنند، این ابزار جنگ و نبرد، سمبل های شجاعت و دلیری مرد بختیاری است، که در حد حماسه سرایی و تمجید واقع می شود :

پسر دل دار (شجاع)، هر پسر که دوستی داره، چه نیاز به مال و منال داره، تو جمعی که تو نباشی، آن جمع جمع نیست، پرچم تو بالاست، تو شیر روزگاری و...

در وصف عروس:

تو همان برنو کوتاهی     سرخی انار تو صورتت     شهزاده و شاه تویی      قبله تویی       خدا رو شکر می کنم که پا به پامی      تو سنگدلی     کاری با من می کنی که دشمن می کند         اینقدر عذابم می کنی که نتونم بخندم      

تو مگر خبر نداری که به سینه دل نمانده ....

ما از اهل کوروشیم، لازم باشه اهل شورشیم، جنگی بیفته اهل یورشیم و...

برام لالا بخون ای قاصد خوش خبرم،     دستت رو بزار زیر سرم،      امشو چطور طاقت برم،   دلم می خواد زود شو بشه،       ماه من هم از زیر ابرها در بیاد....

دوا بده برای زخم تبرم...

رقص های شادی این مردم نیز باز حکایت همان حکایت حماسه و نبرد را در خود دارد، رقص چوب و دستمال، چیزی جز تمرین این جنگ نیست، تا جایی که می گویند "کسی که دستمال روی زانوانش نخورده باشه لر نیست ...."

 

[1] - استاد فردین مهاجر شیروانی، نویسنده تاریخدان، و علاقمند به تاریخ و خالق کتاب ارزشمند "خیام و عقاب الموت" هستند که دستی در فلسفه، تاریخ و گاهی در مطالعات سیاسی داشته، و در کتاب خود به تاثیر تفکر خیام در قلعه نشینان اسماعیلیه پرداخته است، به قول یکی از عرضه کنندگان این کتاب "فلسفه خیام و طرز نگاهش به جهان و هستی و مساله قیامت طرفداران زیادی دارد و برای الموتی ها جالب است که بدانند چه رابطه ای بین خیام و الموت بر قرار بوده. خیام و اسماعیلیان الموت عقایدی بسیار نزدیک به هم دارند و در بسیاری از جشن ها و آیین های الموت و اسماعلیان الموت رد پای افکار حکیم عمر خیام پیداست."

[2] - انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت یک انقلاب و رویداد اجتماعی-سیاسی در تاریخ ایران، و بخشی از جنبش مشروطه ایران است. این انقلاب سبب تغییر نظام حکومتی ایران از مطلقه به مشروطه، تشکیل مجلس قانون‌گذاری، و تدوین اولین قانون اساسی ایران شد. این رویداد در زمان سلطنت مظفرالدین‌شاه از آذر ۱۲۸۴ خورشیدی شروع شد و در مرداد ۱۲۸۵ به سرانجام رسید.

[3] - مناظره آقایان شهاب الدین حائری شیرازی و ذو علم پیرامون "کارنامه سی و پنج ساله رهبری آیت‌الله خامنه‌ای" منبع: @sokhanranihaa

[4] - علی‌قلی‌خان سردار اسعد (زاده ۱۲۳۶ منطقه بختیاری – درگذشته ۱ آبان ۱۲۹۶ تهران) معروف به سردار اسعد بختیاری یا سردار اسعد دوم از رجال سیاسی دوره قاجار و از رؤسای ایل بختیاری بود، که حیات سیاسی وی مقارن با به قدرت رسیدن چهار پادشاه در ایران می‌باشد. سردار اسعد بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار با سپاهی از ایل بختیاری راهی تهران شد و به همراه دیگر مشروطه خواهان تهران را فتح کرد. یکی از نقد‌ها به سردار اسعد آن است که او در جریان فتح تهران بیش از اندازه به ایل بختیاری تکیه کرده بود. اگرچه خود درک درستی از مشروطه و اوضاع ایران داشت، ولی ارتشی که او از ایل بختیاری تشکیل داده بود درک درستی از مشروطه نداشتند و در بسیاری از موارد تنها مطیع خان خود بودند و تصمیمی غیر از خان نمی‌گرفتند. برای همین بود که پس از فتخ تهران و تا فاصله دولت‌های مشروطه تا روی کار آمدن رضا شاه نقش سران بختیاری در سرکوب شورش‌ها و مخالفین مشروطه یا شورش‌های دیگر بسیاری مشهود است. آن‌ها عملا قدرت را در ایران در دست گرفته بودند و عموما در هر کابینه‌ای حضور پررنگی داشتند و از درآمد خوبی برخوردار بودند. بی گمان سردار اسعد بختیاری یکی از مهمترین و شاید تاثیرگذارترین چهره‌ی سیاسی تاریخ مشروطه است. اگر او در راه فتح تهران تردید می‌کرد و حصر چند ماهه تبریز مدتی دیگر ادامه داشت معلوم نبود چه بر سر مشروطه می‌آمد. سردار اسعد مانند هر چهره سیاسی و تاریخی وجوه رفتاری مختلفی دارد. بسیاری هنوز او را همدست انگلیس، خیانت کار به مجاهدان مشروطه تبریز می‌دانند. اما هر آنچه که هست نمی‌توان نقش او را در انقلاب مشروطیت نادیده گرفت.

[5] - قلعه شلمزار، به دستور صمصام السلطنه(رییس الوزرای ایران)، در سال ۱۳۰۷ هجری قمری ساخته شده است. این قلعه در شهر شلمزار و استان چهارمحال و بختیاری قرار دارد.

[6] - نجف‌قُلی‌خان بختیاری مشهور به صَمصام‌السلطنه (۱۲۲۹ چغاخور – ۲۷ تیر ۱۳۰۹ اصفهان) از رجال دوره قاجار و از سران ایل بختیاری بود، که پس از انقلاب مشروطه، دو دوره رئیس‌الوزرای ایران شد. نجف‌قلی‌خان، برادر علیقلی خان سردار اسعد و بی بی مریم بختیاری بود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی، به عنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت. قلعه صمصام السلطنه در شهر شلمزار به دستور او ساخته شده‌است.

[7] - لطف‌علی‌خان امیر مفخم (زاده ۱۲۳۶ منطقه بختیاری - درگذشته ۱۳۲۶ روستای دزک) ملقب به امیر مفخم بختیاری از رجال سیاسی و نظامی دوره قاجار بود،[۱] که در کابینه صمصام‌السلطنه در فاصله سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷ وزارت جنگ را برعهده داشت. امیر مفخم فرزند امامقلی خان حاجی ایلخانی بود. پدر، عمو، برادران و عموزادگان وی و در مقطعی خود او، ایلخانی بختیاری بوده‌اند.[۳] در روزهایی که اکثر خوانین بختیاری، به مشروطه گرویده بودند، امیر مفخم همچنان به محمدعلی‌شاه وفادار ماند. در آستانه فتح تهران نیز امیر مفخم، فرماندهی کل قشون دولتی طرفدار محمدعلی‌شاه را برعهده داشت، ولی بزودی به اردوی مشروطه خواهان پیوست و در جنگ با ارشدالدوله و سالارالدوله، از فرماندهان قوای مشروطه به‌شمار می‌آمد

[8] - تیمور بختیار (زاده ۱۲۹۳ در شهرکرد – درگذشته ۲۵ مرداد ۱۳۴۹ در دیاله عراقسپهبد نیروی زمینی شاهنشاهی و از بنیانگذارانِ ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) و نخستین رئیس آن سازمان از ۲۱ اسفند ۱۳۳۵ تا ۷ اسفند ۱۳۳۹ بود. وی پس از اختلاف با محمدرضا شاه و اتهام خیانت به کشور، به اعدام غیابی محکوم و توسط مامورانِ ساواک در ۲۵ مرداد سال ۱۳۴۹، در دیاله عراق به قتل رسید.

[9] - علی‌اکبر دهخدا ‏(۱۲۵۷ — ۷ اسفند ۱۳۳۴) ، ادیب، لغت‌شناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی بود. او مؤلف و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا نیز بوده‌است. دهخدا از درخشان‌ترین چهره‌های فرهنگ و ادب فارسی معاصر است

[10] - نصیرخان سردار جنگ (زاده ۱۲۴۳ منطقه بختیاری - درگذشته ۱۳۱۶ برلین) از رجال سیاسی و نظامی ایرانی در دوران قاجار بود، که در مناصب مختلفی چون حکمرانی اصفهان، کرمان و یزد، فعالیت نمود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده بختیاری در مجلس حضور داشت. نصیرخان پسر سوم امامقلی خان حاجی ایلخانی و برادر کوچکتر امیر مفخم بختیاری می‌باشد او از سرداران ارشد قشون محمدعلی شاه بود، که به جمع مشروطه خواهان پیوست. پدر، برادران، عموزادگان و خود او، سال‌ها ایلخانی بختیاری بوده‌اند

[11] - اسلحه ایی شکاری و جنگی با گلوله های جنگی که از سلاح های جنگ جهانی است و بین عشایر حمل و استفاده از آن رواج دارد

 

گرچه تو گویی خداوند، طبیعت، و یا هر آنچه ما او را خالق و حاکم و بر این جهان می دانیم، انسان را از جمله دیگر مشترکین در این زمین زیبا، و سیاره آبی (در میان کهکشان و نور و سیاهی)، مستثنی نموده، و به حال خود رها کرده، تا ره به تامین منویات دل خود زند، اما دیگر مخلوقات را در یک نظم طبیعی و ثابت، نگاهبان، تنظیم و تکمیل کننده همدیگر نهاد، تا جهان را به سوی زیبایی، و تکراری خوشایند، و تامین کننده ادامه حیات پیش برند،

و از این روست که انگار، طبیعت بی توجه به آنچه در دنیای انسان ها، که از جنایت، ظلم، غارت، برده داری و حق کشی می گذرد، و یا آنچه آنان بر خود و دیگران روا می دارند، راه خیر و صلاح خود، و آنان که، بر این سیاره سبز میهمانند، را می روند، و در مداری ثابت اما زندگی بخش، سیر حیات بخش خود را ادامه می دهند،

اما روند زندگی انسانی که ویران کننده ی حیات خود و دیگران است، در حالی که او، خود را "اشرف مخلوقات!" تلقی می کند، حیات را بر زمین شخم می زند، و به پیش می تازد، تازشی که هزاران سال است، ادامه داشته و دارد، و از این مستبد، به آن دیگری، دست به دست می شویم، تا زمین تازشگاه انسان شرور بماند، و هیچگاه از مستبدین دیکتاتورِ ظالم و تمامیت خواه، خالی نباشد، و در غلبه آنان، شعله های جنگ و کشتار و جنایت، همچنان بر آسمان تنوره می زنند، و ناله انسان های گرفتار در این بلیه بی پایان، همیشه بلند است، و البته گوشی در میان هیاهوی این گسترانندگان جهل و سیاهی، بر این ناله ها نبوده، در آسمان سرخ از خون ما، خون ها نیز، دیگر از رنگ هشدار تهی شده اند، و خون و خونریزی در پس توجیهات، شرم برانگیز این جماعت سیاهی گستر، به راحتی جاری و ساری می ماند، و تئوری پردازان شان، این سیاهه ننگین را به مهر تایید، و توجیهات نکبت پراکن شان، بلند کرده، فریاد احسن احسن خود را، نثار خونخوارانی می کنند، که زمین فراخ را برای انسان، و تبلور انسانیت تنگ کرده اند.

اما اکنون که زمستان سرد، جای خود را به بهاری دلچسب می دهد، و طبیعت می رود تا گوشه هایی از بهشتی که انسان می تواند، در کنار دیگر موجودات، از آن بهره مند باشد را، نشان دهد، دنیایی نو، که انسان می تواند در میان سبزی با طراوت آن، در صلح و آرامش زندگی کند، و طبیعت معلم انسان خردمند! شود، تا حتی راه زیست انسانی را، در عمل به او نیز بیاموزد،

در روزگاری که ایسم ها، و ایدئولوژی های مختلف، و هر آنچه از آرمانگرایانی که خود را تنها مدعی، و تنها مدافع رهایی انسان می دانند، و یا می دانستند، که یا خود به استعمارگری مستبد و قهار تبدیل شده، و یا ناکارایی خود را نشان داده و می دهند، و زمینگیر شده اند، و توانایی مهار سرکشان و مستبدین از نوع انسان را، مثل همیشه ندارند، باز طبیعت روی خوش تغییر را نشان می دهد، و می خواهد بگوید که جهان انسانی نیز می تواند تغییری در خور انسان و انسانیت را به خود ببیند.

اما در دوره ایی که کمونیست های سابق روس، در اوکراین مشغول به تجاوز، کشتار و غارتند؛

بودایی های معتقد به عدم خشونت، و مدعیان ایجاد آرامش روح و جسم، در برمه و... نسل کشی می کنند؛

یا هندوهای اهل تسامح و تساهل و تکثر و... که اسب سرکش خودپرسی را در هند می تازانند و نژادپرستانه اقلیت های غیر خود را، در فشاری خرد کننده نگه داشته اند؛

یا آن حاکم مسلمان ام القرای اسلام، که یمن را سال هاست، صحنه کشتار، جنایت و تجاوز بی پایان خود قرار داده؛

و یا آن صاحبان تفکر مرتجع طالبانی، که در صحنه مبارزه با اشغال و کشتار، با شعار رهایی ملت افغانستان، از تجاوز بیگانه، و ظلم جنگ سالاران مجاهد سابق و...، پا به عرصه وجود نهادند، تا بعنوان نهاد روحانیت بر آمده از مدارس دینی، مهر و محبت و پرهیزگاری را نمایش عینی باشند، اما اکنون خود در نقش جنایت کارترین ها، صحنه های شرم آور دنائت می آفرینند، آنان که در یک موفقیت مشکوک، خود به یاغیان خونخواری تبدیل شده اند، که یک ملت را در این منطقه به بندهای پوسیده افکار مستبدانه خود کشیده، از زن و مرد آزاده مخالف خود، می کُشند و به بندهای محکم تجاوز، ظلم و غارت می کشند؛

یا آن مستبد سیاه پرچم مسلمان از یک سو، و دیگران از سوی دیگر، که ملت سوریه را سال هاست که در رنج و آوارگی بی پایان برده اند؛

یا زردپوستان نژادپرست قوم "هان" که روزگاری دیوارهای بلندی برای پس زدن تجاوز غیر به سوی خودِ متمدن شان می کشیدند، ولی اکنون خود، همان دیوارهای دوری از تجاوز و متجاوز را، در نوردیده، و ایغورها و... را در آن سوی این دیوار بلند، به خاطر "غیر" بودن، به هر پستی ایی که هوس کنند، دچار می نمایند، تا در سرزمین باستانی ابریشم های لطیف، چهره خشن تحمیل و یک دست شدن، را هویدا کرده، تمام تنوع را به نفع یکدستی ظالمانه خود، از بین ببرند؛

و یا بسیاری از دیکتاتوری های دیگر که، در لباس و ایده های جور واجور (از جمله تحت شعار نجات انسان) مرزهای محترم انسانیت را شکسته، و تمام شعارهای آزادیخواهانه، و رهایی بخش انسانی را به زیر چکمه های سنگین خود نهاده، از انسان های زیردست شان، مشتی برده های بله قربان گو، و در بند می خواهند، تا دل مستبدِ مبتلا به هوایِ نفسِ زیاده خواه و تمامیت طلبِ شان را به طرب آورند، و اگر جامعه آنان، و یا حتی کل دنیای دیگران غرق در غم، مصیبت، آوارگی و... شد و... مهم نیست.

در جولان بی امان وحوش انسانی، طبیعت، ما انسان ها را به حال خود رها کرده، و مسیر منطقی و تکراری خود را طی می کند، تا در یک تعادل مناسب، وظیفه زندگی بخشی اش را به نحو احسن ایفا کرده، راه و رسم زندگی را، به ما که خود را "اشرف مخلوقات" می شماریم نیز، بیاموزد، ما که در جنایت و حق کشی، در حق دیگران غرق شده ایم،

سال گذشته ملت افغانستان و خراسانیان اهل شادی و شعر، آزاد از اسارت خشک مغزان درس آموخته در مدارس و حوزه های علمیه خشونت پرور دینی و... نوروز باستانی خود را جشن گرفتند، اما امسال تحت زعامت این مدعیان خدا و قرآن، و به واقع تروریست ها و جانیان بی رحم، در فقر و قحطی و اسارت، شاهد ذوب شدن آنچه اند، که به مدد تمام ملل دنیا، و شجاعتِ مردانی همچون شهید احمد شاه مسعود، کسب کرده بودند، هستند، و اکنون در زیر یوغ دستان ناپاک جانیان خونریز، که خود را امیرالمومنین می نامند، جان و تن شان زخمی از دشنه ی خصم، در ظلم و گرسنگی غرقند.

سال گذشته ملت اوکراین این روزها، در تدارک جشن های آمدن بهار بودند، اما امروز اسیر تجاوز مستبدی سنگدل اند، و باید نگران غارت، تجاوز و کشتار چکمه پوشان مسلح کرملین نشینان باشند، که با تمام قوای متعارف و غیر متعارف خود، عهد شکسته و مرزهای محترم بین المللی را، زیر شنی تانک های سنگین خود ویران کرده، و رکوردهای جنایت و خشونت را جابجا می کنند، و لابد از پس فتح شهرهای شان، توسط قوای سرخ کرملین، بازماندگان، باید میراث دار زمینی سوخته، و ویرانی هایی بیشمار در صورت دفع تجاوز، و به گاه شکست، دست نشانده طولانی ترین دیکتاتوری های تاریخ جهان شوند.

در این هنگامه درد و رنج انسان، و زمین مملو از اسارت، ظلم و تجاوز دیو صفتان اهریمنی، که خشونت و ناحقی و تاریکی می آفرینند، و مرزهای استبداد، بردگی و اسارت انسان را گسترش می دهند، و پشت در پشت، گستره ظلم، در ابعاد سرزمینی، و نفوس انسانی اش را زیاد می کنند، نمی دانم چگونه نوروزگان را باید تبریک گفت؟!

اما نوروز را باید تبریک گفت، چرا که نوروز خود شروع روشنایی، و نشانه امید به رهایی است، باید بهار را قدر دانست، چرا که، کور سوهای نور، در هر جلوه اش، خفاش های مستبد گسترش دهنده تاریکی را، آزار می دهد، پس باید از خشنودی آنان کاست، و بر محنت شان افزود، درود بر نوروز، نو روزهای طبیعت زیبا، که امیدوارم روزی این روزهای خوش تغییر، به زندگی انسان ها هم سرایت کند، نوروزتان مبارک، هر روزتان نوروز باد،

"حال همه ی ما خوب است، اما تو باور نکن" [1]؛ روزگار انسانیت و انسان این روزها، سیاهی هایی را می بیند که این لکه های سیاه بیماری سلطه، سلطه گری، استعمار، استبداد و..، در حال گسترشند، و هر روز ملتی را به طور یکپارچه، به مسلخ منویات دل مستبدی برده، در زندانی بزرگ، که دیکتاتوری بانی ساخت آن است، زندانی می کنند؛ زندان های که در اثر انقلاب ها، قیام های مردمی، پیشرفت فکری و عملی جامعه بشری و... نابود شده بود را ،دوباره بازسازی، نو و بزرگتر از قبل، به کارکرد، و روش سابق خود بر می گردانند، مرزهای دمکراسی، یعنی سرزمین هایی که مردمش از حق انتخاب، حق تعیین سرنوشت، آزادی و کرامت انسانی برخوردار شده اند، هر روز آب می روند و...؛ اما دنیا امروز اکراینی ها و... را در حال مبارزه برای حفظ کرامت و آزادی خود به چشم خود مشاهده می کند.

در حالی که این روزها هند زیر یوغ راستگرایان افراطی و مذهبی هندو افتاده است، تا آنان تفکر، فرهنگ، تصور و حتی خدای خود را بر یک ملت چند صد میلیونیِ متکثر و دمکرات و گریزان از خشونت، تحمیل کرده، و از "غیر" و اقلیت هایش، کشتار و غارت کنند، و کسی را جلودار، و شاکی آنان نباشد؛ دولت چین به عنوان نماینده نژاد "هان" [2] و تفکر چپ مارکسیسم، سوسیالیسم، خود را بر دیگر اقلیت ها، از جمله ایغورها و... غالب دیده و می تازند، و از هر آنچه بخواهند، بر این اقلیت ها روا می دارد، و کسی را متعرض بر آنان، حتی در بین مسلمانان که ایغورها از آنانند، و...، نمی توان دید، تا حداقل برای اسلام و مسلمانی هم که شده، ندای اعتراضی بلند کند. و اکنون در کنار راستگرایان افراطی، که در گوشه و کنار جهان، دنیایی خطرناک و مملو از نژاد پرسی و ملی گرایی مذهبی، نژادی و...، و در نتیجه خشونت را برای بشریت رقم می زنند،

در مسکو نیز، تزاری جدید، به نام ولادیمیر پوتین در کاخ مستبدین تاریخ ظلم، در کرملین، دهه هاست که بر تخت مادام العمر خود نشسته، و اکنون متکبرانه مرزهای محترم بین المللی را می شکند، و حال نوبت مردم اوکراین است، تا دوباره طعم سلطه گری و وابستگی به متجاوزین، و کشورگشایان حاکم بر کرملین را بچشند، آنانکه به تازگی از این بلیّه خانمان برانداز خلاص شده، و طعم آزادی از یوغ چکمه های استبداد سرخ را چشیده بودند، همان استبدادی که مخوف تر از استبداد مذهبی است، و بر هیچ اصل اخلاقی، بین المللی و دینی حتی پایبند نیست،

و اهالی اکراین که روزگاری چند، خود برای خود، دولتی را در روندی انتخاباتی تعیین می کردند، باید شاهد جولان تانک های روسی، در خیابان های شهرهای زیبای خود باشند، و لابد از این به بعد، دست نشاندگان کرملین بر آنان حکم برانند، و بدین ترتیب، آزادی، دمکراسی، حق تعیین سرنوشت و کرامت انسانی اشان، در زیر شِنی تانک های مستبد حاکم بر کرملین، و دستگاه های مخوف نظامی و امنیتی او له شود، و آرزوهای یک ملت، برای پیشرفت، استقلال، و برخورداری از آزادی و کرامت انسانی، بر بادی برخاسته از غرور و ظلم یک مستبد تمامیت خواه، به تاراج خزان خواهد رفت.

میکرب استبداد و تنوعی از انواع مستبدین سیاه، سرخ، زعفرانی و... در حال سرایت به کل جهانند، مرزها را شکسته به پیش می تازد، و در پناه همدیگر، سلطه خود را بر ملت های مظلوم و بی پناه، گسترش می دهند، در افغانستان مستبدین مذهبی، خود، فرهنگ و تفکر ظالمانه، ضد انسانی و منحرف شان را بر یک ملت باستانی، شاعر، عارف، حکیم و...، به تمامی تحمیل کرده اند، نظام های دمکرات جهان نیز نظاره گر صحنه هایی اند، که انسانیت و اخلاق و ارزش های بشری، به مسلخ دل های سیاه مستبدین برده می شود، و همه تماشاگر شده، نه منشور ملل متحد، نه منشور حقوق بشر، نه ارزش های بین المللی و... از گزند تصمیم های مستبدین افسار گسیخته در امان نیست، کشتار در فلسطین، یمن، سوریه، و اینک اوکراین و... لاینقطع ادامه دارد، و مستبدین در قلعه های ایمن، و تضمین شده، راحتند و اسب سرکش ظلم می تازند.

و متاسفانه ما هم که انقلابی آزادیبخش را در سال 1357 داشتیم، آنقدر در روندی نامیمون پیش رفته ایم، که دیگر حتی شعار نه شرقی و نه غربی که در جای جای بندها، و همچنین روح قانون اساسی [3] این کشور گنجانده شده را، از اثر انداخته ایم، و ما که مدعی آزادی، سعادت، کرامت انسانی بشر و... هستیم نیز، نمی توانیم در همان جهتی باشیم که باید، نه در کنار ایغورها، نه در کنار چچن ها، نه در کنار اوکراینی ها، و نه حتی از پارس زبانان و شیعیان همکیش خود در افغانستان و... می توانیم دفاع کنیم، و در مجموع (به غیر از مردم فلسطین، یمن و...) دفاعی در شان آزادیخواهی ایرانیان و انقلاب شان، از آزادی ملل جهان نداریم، حتی در کلام، کاش در بقیه موارد، سکوت می کردیم، و مثل بسیاری از دولت ها، که در دیگر مناطق دنیا، لااقل در کشاکش بروزِ و نمودِ بارزِ گسترش سلطه، و سلطه گری، و استبداد مستکبرین، بی طرفی اختیار کرده و می کنند، ما هم در سکوت می ماندیم، ولی متاسفانه بر خلافت تمام موازین انسانی، اخلاقی، انقلابی، دینی، ایرانی، بین المللی، قانونی و... به نظر می رسد، در موضع گیری [4] هم که شده، در کنار متجاوزِ متکبر و ظالمِ روس و... ایستاده ایم، و در راستای او سخن گفته، و موضع می گیریم! این جای تاسف و شرم دارد.

وقتی واکنش آقای ابراهیم رئیسی که بر کرسی ریاست جمهور ایرانیان تکیه زده است را، در خصوص حمله تجاوزکارانه روسیه، که با هدف توسعه سلطه به کشور اوکراین انجام شد، را دیدم [5] ، آه از نهادم بر آمد، و مو بر تنم سیخ شد، آنگاه که آقای رئیسی با مستبد مسکو، که روزی او را در مقام ریاست بر جمهور ایرانیان، به آن رسوایی روشن و آشکار، بدون حضور پرچم ایران، و اجرای پروتکل های مرسوم در دیدار مقامات در این سطح و... میزبانی کرد و...، تلفنی سخن گفت، که برآیند سخنش، تایید، و منطقی تصور کردن، حرکت مسکو تلقی گردید، اینجا بود که میزان انحراف ما از ارزش های انسانی، انقلابی، اسلامی، قانونی و... را دیدم، و تاسف خوردم، و بر خود در مقابل مردم اوکراین که این روزها زیر بمباران، و حمله شدید دشمن سلطه جویِ تا دندان مسلحی قرار دارند، شرمگین شدم؛ یاد روزگاری افتادم که در خلال جنگ خسارتبار هشت ساله با عراق، ما منتظر جمله ایی در محکومیت تجاوز صدامیان به کشورمان بودیم، و متاسفانه کسی موضعی نمی گرفت، و اکثرا به نفع دشمن ما موضع می گرفتند.

گویا رئیسِ جمهورِ ایرانیان، در جایگاه چنین مقام رفیعی، تصور نکرد که ما نیز همچون اوکراینی ها، با این غول متجاوز و متکبر هم مرز هستیم، و سناریو دهشتناکی که امروز بر سر اوکراینی ها آوار شده است، روزی می تواند بر سر هر همسایه ایی از جمله ما ایرانیان نیز، تکرار شود، و تاریخ تلخ تجاوزات گذشته، توسط این تزار جدید نو گردد، و ایرانیان نیز دوباره، به طعمه ی زیاده خواهی، و تجاوز و سلطه جویی روس ها تبدیل شوند، همانگونه که پیش از این، با مغز استخوان خود طعم تجاوز کرملین نشیانان را، نسل های گذشته ایرانیان چشیده اند، و زخم عمیق آن بر بدن ایران همچنان مانده است؛ و یک سر این اژدهای هفت سر، که اکنون در سمت غرب، اوکراین را می سوزاند، می تواند به سمت جنوب هم چرخش کرده، و ما ایرانیان، و دیگر ملل این منطقه را نیز، در شعله های تجاوز، خیانت و بد عهدی ایی که از روس ها سراغ داریم، بسوزاند.

و با وجود اینکه، در قانون اساسی این کشور، دوری از استبداد، سلطه جویی، و تبری از سلطه و سلطه گران مستبد داخلی و خارجی به روشنی ذکر شده است، بر این قانون اساسی، حتی در حد رئیس جمهور این کشور هم، وقعی نمی نهند، و این تجاوز آشکار و سلطه گری روسیه، بر ملل مظلوم و بی دفاع اطرافش را محکوم نمی کنند که هیچ، مواضعی در جهت آن نیز اتخاذ می شود، که این مقطع از تاریخ ما، مایه شرم تاریخی ایرانیان، در بین ملل آزادیخواه جهان خواهد شد.

درس تاریخی این تجاوز روس ها به اوکراین این است که، ملت ها نباید اجازه سلطه مستبدی (چه داخلی و چه خارجی) را بر خود بدهند، چرا که انگار این اجازه، حق استمرار برای مستبدین و سلطه گران ایجاد می کند، و حتی در صورت رهایی نیز، همواره فیل مستبدین، یاد هندوستان شان می کند، از این روست که مستبد کرملین، که روزگاری بر اوکراین آقایی می کرده است، این حق سیادت را برای خود، حتی بعد از استقلال اوکراین از شوروی سابق نیز قایل است، که اگر اوکراینی ها، راهی غیر از مسیری که او تعیین می کند، بروند، و یا انتخاب کنند، این چنین بر آنان، متجاوزانه و ظالمانه هجوم می برد، و متاسفانه مقامات ما هم، در حالی که مدعی استقلال هستند، بهانه های متجاوزی همچون پوتین را، تایید و تکرار می کنند، و بد به حال ما، که امروز مسئولانی داریم که خود را همگام و هم نفس با چنین خرس سنگدلی، قرار داده اند، که رهایی از چنگال او، حتی بعد از دهه ها، خلاصی، تلقی نمی گردد، و او بردگان آزاد شده از سلطه کاخ کرملین را نیز، همچنان برده می بیند، و با دیدن فروغ آزادیِ انتخاب در پیشانی آنان، آنچنان بر آنان خشم می گیرد که دنیا در قرن بیست و یکم، حیرت زده از این همه تجاوز، خیره سری، زیاده خواهی، سلطه جویی آشکار، قانون شکنی، دریدگی و... نظاره گر دوره بربریت جدید، و آغاز دوران برده داری نوین است.

[1] - برگرفته از دکلمه زیبای خسرو سینمای ایران، زنده یاد خسرو شکیبایی

حال همه‌ی ما خوب است       ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،        که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند     با اين همه عمری اگر باقی بود      طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم    که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و       نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!      تا يادم نرفته است بنويسم     حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود      می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است    اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی      ببين انعکاس تبسم رويا      شبيه شمايل شقايق نيست!      راستی خبرت بدهم     خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام       بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!       بی‌پرده بگويمت      چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد      فردا را به فال نيک خواهم گرفت    دارد همين لحظه         يک فوج کبوتر سپيد          از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد        باد بوی نامهای کسان من می‌دهد      يادت می‌آيد رفته بودی       خبر از آرامش آسمان بياوری!؟      نه ری‌را جان       نامه‌ام بايد کوتاه باشد         ساده باشد        بی حرفی از ابهام و آينه،         از نو برايت می‌نويسم       حال همه‌ی ما خوب است      اما تو باور نکن

[2] - مردم هان یک گروه قومیتی بومی چین هستند که بزرگترین گروه قومی کره زمین محسوب می‌شوند. هان‌ها حدود ۹۲٪ جمعیت چین و ۱۶٪ جمعیت کره زمین را تشکیل می‌دهند. تفاوت‌های زبانی، فرهنگی، اجتماعی و ژنتیکی قابل توجهی میان زیرگروه‌های قوم هان به چشم می‌خورد که حاصل ادغام قبایل و طوایف مختلف چینی در طول هزاران سال زندگی در کنار یک‌دیگر است.

[3] - اصل سوم :دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد: ... 5- طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب. 6- محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی.  ... 16- تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بی‌دریغ از مستضعفان جهان. 

اصل یکصد و پنجاه و دوم:

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و روابط صلح‌آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.

اصل یکصد و پنجاه و چهارم:

جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‌شناسد. بنا بر این در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.

[4] - وزیر امور خارجه ایران ریشه بحران اوکراین را اقدامات تحریک‌آمیز ناتو دانست. حسین امیرعبداللهیان در توییتر نوشت: «بحران اوکراین ریشه در اقدامات تحریک‌آمیز ناتو دارد. ما توسل به جنگ را راه‌حل نمی‌دانیم. برقراری آتش‌بس و تمرکز بر راه‌حل سیاسی و دموکراتیک یک ضرورت است.» - به گزارش خبرگزاری فارس، «سعید خطیب‌‌‌زاده» سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در اظهاراتی ضمن ابراز تأسف از آغاز اقدامات نظامی و شدت گرفتن درگیری‌‌‌ها، گفت: جمهوری اسلامی ایران با نگرانی عمیق تحولات در اوکراین را پیگیری می‌کند. متاسفانه ادامه اقدامات تحریک‌آمیز ناتو با محوریت آمریکا منجر به وضعیتی شده است که منطقه اوراسیا در آستانه ورود به یک بحران فراگیر است. خطیب‌‌‌زاده عنوان کرد: جمهوری اسلامی ایران طرفین را به توقف درگیری‌‌‌ها و آتش‌بس برای مذاکره فوری به منظور حل و فصل سیاسی بحران دعوت کرده و ضرورت رعایت حقوق بین‌الملل و حقوق بشردوستانه در درگیری‌‌‌های نظامی را مجدانه یادآوری می‌کند. از سوی دیگر، سخنگوی دولت ایران نیز به تحولات اخیر در شرق اروپا و آغاز جنگ میان روسیه و اوکراین واکنش نشان داد. علی بهادری جهرمی در حساب کاربری خود در توییتر نوشت: «‌جنگ راه‌حل نیست، تکیه به آمریکا امنیت‌‌‌آور نیست.»  دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز دیگر مقامی بود که در توییتی با اشاره به سقوط بازارهای مالی و افزایش قیمت انرژی به دلیل ایجاد بحران در اوکراین، نوشت: بحران اوکراین می‌‌‌تواند عبرتی پندآموز باشد. علی شمخانی عصر پنج‌شنبه در توییتی درباره بحران اوکراین نوشت: ‌سقوط بازارهای مالی و افزایش قابل‌توجه قیمت انرژی به دلیل ایجاد بحران در شرقی‌‌‌ترین بخش از جغرافیای اروپا، نشان داد که بی‌‌‌ثباتی و ناامنی در همه اشکال آن در نیم کره شرقی جهان، آسیب‌‌‌های جدی را متوجه منافع غرب خواهد کرد. دبیر شورای عالی امنیت ملی روز جمعه و در دومین روز درگیری‌ها در اوکراین و بحران در این کشور در توییتی نوشت: هیچ چیز نفرت‌انگیزتر از جنگ نیست، اما وقتی غرب با روش‌های مختلف به دنبال ضربه به امنیت ملی کشورهاست، عملا مسوول مستقیم جنگ‌ها و بحران‌هایی است که با هدف ایستادگی در برابر راهبرد غرب شکل می‌گیرد.

[5] - ایسنا : رئیس‌جمهور روسیه در این گفت‌وگوی تلفنی (با ابراهیم رییسی)، وضعیت کنونی را «پاسخ مشروع به چندین دهه نقض معاهدات امنیتی و تلاش‌های غرب برای آسیب رساندن به امنیت روسیه» دانست. در این گفت‌وگو، سید ابراهیم رئیسی با بیان اینکه "گسترش ناتو به سمت شرق، تنش‌زا است"، تاکید کرد: گسترش ناتو تهدیدی جدی علیه ثبات و امنیت کشورهای مستقل در مناطق مختلف است. رئیس‌جمهور ابراز امیدواری کرد که آنچه اتفاق می‌افتد، به نفع ملت‌ها و منطقه تمام شود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.