انسان هایی که گرگ می شوند
  •  

05 ارديبهشت 1399
Author :  
انسان هایی که گرگ می شوند انسان هایی که گرگ می شوند

انسان قربانی جامعه گرگ وار و گرگ صفت است، او گرگ به دنیا نمی آید، بلکه در مسیر رشد خود، "انسان گرگِ انسان شود." [1] پتانسیل درندگی همانقدر در وجود انسان هست که خصوصیات دیگری همچون مهر، خشم و...، و این ها بعدها در محیط پرورشی انسان ها رشد می یابند، فربه می شوند و به اوج می رسد و یا خاموش شده و از بین می روند، این را می توان گفت که جامعه گرگ صفت، انسان-گرگ ها را پرورش می دهد، لذا جامعه متکی بر انسانیت و اخلاق نیز، به پرورش انسانیت و خاموش کردن وجه گرگ صفتی انسان منجر می گردد،

آنچه مهم است اینکه جهاد مقدس حاکمان بر فرهنگ، سیاست و اجتماع، ابتدا حرکت خود آنان به سمت انسانیت و اخلاق است و در مرحله بعد است که مراقبت از اجتماع برای این که گرگ صفت نشود، پیش می آید؛ حُکام گرک صفت به یقین جامعه ایی گرگ صفت را نشر و پرورش خواهند داد، وقتی آن بزرگ  مرد تاریخ شکل گیری تمدن ایران دست به سوی آسمان برد و از ایزد دادار خود خواست که "پرودگار این کشور را از دشمن، خشکسالی و دروغ محفوظ دارد" [2] به خوبی دانست که یکی از آلوده کننده ترین صفات، که اگر جامعه ایی و به خصوص حاکمانش بدان مبتلا شوند، گرگ صفتی و دوری از انسانیت نیز آن جامعه را تسخیر خواهد کرد.

لذاست که دروغ را مساوی دشمن تلقی کرد و از این روست که بر فرد فرد جامعه و حاکمان آن (به خصوص) فرض است که راه های منتهی به گرگ صفتی را بسته دارند، تا فرد و جامعه به سوی انسانیت سیر کند، این بزرگترین جهاد مقدسی است که پایه های آن بر شانه های حاکمان در ابتدا، و دیگران در مرحله بعد قرار دارد، نقش حُکام آنقدر مهم است که حکمت پارسی این جمله را همواره گوشزد می کند که وقتی "آب از سرچشمه گل آلود است" تلاش ها برای صاف کردن آن، در این پایین دست ها، شاید "آب در هاون کوبیدن است" (کنایه از بی حاصلی)، گرچه بی ثمر نیست، اما نتیجه آنچنانی هم نخواهد داشت.

نگارنده هرگز به اثر ژن ها در جهتگیری رفتار انسان ها، نه بی اعتناست و نه قدرت پایه ریزی آنها را فراموش می کند، اما آنچه یک گرگزاده را به یک گرگ صفت با رفتاری گرگ وار تبدیل می کند و  شکلش می دهد، در نهایت محیط گرگ وار و گرگ زده است، لذا آنان که در خاندان خود، نسل اندر نسل ریشه در گرک صفتی و عمل گرگ وار دارند، زمینه و شرایط بهتری برای گرگ وار عمل کردن و گرگ صفت شدن دارند.

این جبر اجتماعی است که انسانی را که هرگز دوست ندارد، گرگ باشد را به سوی گرگ شدن می برد، اوکه انسان زاده شده است، کمالش را در انسانیت می بیند، اما جامعه گرگ وار و گرگ صفت، انسان واجد اخلاق انسانی را به رغم میلش مجبور به متمایل شدن به سمت گرگ صفتی می کند. جامعه متکی بر قانون و اخلاق، جامعه ایی است که بستر جامعه انسانی و اخلاقی را فراهم می کند، و زمینه های به وجود آمدن انسان و جامعه گرگ صفت را از بین می برد.

این است که در گرفتن یقه انسان گرگ صفت، باید ابتدا به نقش جامعه زاینده گرگ صفت ها و رفتار گرگ وار هم توجه کرد؛ شاید با نظر داشت همین واقعیت است که مدافعین برداشتن حداکثر مجازات، یعنی مرگ، بر این نکته تاکید دارند که جانیان تمام تقصیر جنایت خود را بر دوش نمی کشند، بلکه قسمتی از آن را باید جامعه جرم خیز به دوش کشد.

[1] - توماس هابز این گزاره را در کتاب شهروند خود به کار برد، جمله انسان، گرگِ انسان است نیز به این معناست که با زندگی اجتماعی، انسان‌ها بر سر ارضای امیال خود دچار نزاع می‌شوند و در این نزاع تنها آن‌کس که قدرت بیشتری دارد پیروز می‌شود، اما با این حال این پیروزی نیز دوام چندانی نخواهد داشت. هابز بر این عقیده بود که انسان در طبیعت خویش، برای انسان‌های دیگر همچون گرگ است اما با کنترل او می‌توان کاری کرد که انسان برای دیگر انسان‌ها همچون خدا باشد.

[2] - داریوش کبیر یکی از مهمترین پادشاهان هخامنشی که این دعا در ورودی جنوبی کاخ آپادانا نقش بست، دشمن خونخوار نه به کوچک رحم می کند نه به بزرگ .خشکسالی بلایی است آسمانی که جز سیاه روزی و مرگ همگانی ثمری ندارد .دروغ ایمان را می برد و کشور را از درون ویران می سازد. ایمان که رفت هر جرم و جنایتی ارتکابش آسان می شود . کشوری که مردمش از ارتکاب جرم و جنایت بیم نداشته باشد ، سرانجامی شوم در پیش خواهند داشت.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

1801753854709270

پوریا درویشی
This comment was minimized by the moderator on the site

‌بچه ی معصوم آدمی اینگونه هیولا می گردد…!
Posted: 12 Feb 2021 05:39 AM PST
علی مرادی مراغه‌ای
هزاران تحلیل، مقاله و کتاب نوشته اند که چگونه آدمهای معمولی مثل من و شما، دیکتاتور میشویم. از میان هزاران، یک ماندلایی پیدا میشود که در اوجِ قدرت، برای بخشش به دیدارِ زندانبانش رود که بارها او را تحقیر و شکنجه کرده!. چون میداند انتقام گیری به بازتولید دوباره ی چرخه ی شومِ خشونت می انجامد، اما فراموش نمیکند چون ممکن است دوباره همان تاریخِ دژم تکرار گردد…
در این فضای محدود، به دو خاطره میپردازم یکی خاطره کوچکِ خودم و دیگری، خاطره بزرگ از سلیمان بهبودی مربوط به رضاشاه. متفاوت هستند اما ارتباط نزدیکی بین آنها وجود دارد:
خاطره اول: دلِ خوشی از ادارات ندارم به خاطر همین، خود را زودتر بازنشست کردم و رفتم دنبال کار اصلی ام کتاب و کتابخانه…
۲۰سال پیش در اوایل استخدام در شهری(؟)، یک مرتبه رئیس مان عوض شد رئیس تازه یک حاج آقا دکتری بود که در ابتدا، آنقدر خوش برخورد و منظم بود که ما را حسابی شرمنده میکرد، یاد میآید که پس از معارفه اش، فردا ساعت ۸ که رفتیم اداره، با تعجب دیدیم که نیم ساعت زودتر از ما، در دفترش نشسته و با لبخندی از ما استقبال کرد…خیلی شرمنده شدیم چون رئیسها معمولا ساعت ۱۰ می آمدند و این زودتر از ما کارمندان آمده بود!…و یا وقتی یکی از ما را به حضورش فرا میخواند اول حسابی خواهش و عذرخواهی میکرد…!
اما همین آدم، چهار سال بعد در اواخر، فقط یکساعت در اداره حضور داشت حتی برخی روزها اصلا نمی آمد انگار هیچ نظارتی بر او وجود نداشت! در آن یک ساعت حضورش در اداره نیز، چنان در ورطه تکبر غلطیده بود که بجای آن لبخندهای اولیه، حتی نگاهش به کارمندان نیز حساب و کتاب داشت! یعنی بصورت ما نگاه نمیکرد تا به تشخص اش برنخورد!

البته تنها در روزها ولادت، خوش برخورد میشد هر چه میخواستیم موافقت میکرد، به شوخی به بچه ها میگفتم امروز اگر از خواهرش هم خواستگاری کنید جواب رد نمیدهد! اما در روزهای ماتم و عزا، برج زهرمار میشد مخصوصا در ماه محرم دیگر نمیشد به حضورش رفت، چنان عصبی و اخمو میشد که انگار بجای یزید، نعوذبالله، امام حسین(ع) را ما کشته ایم…!

خاطره دوم: سلیمان بهبودی در خاطراتش مربوط به ۱۳۰۲که رضاخان هنوز رضاشاه نشده بود مینویسد:
«امیرلشکر خدایارخان که واسطه ازدواج رضاخان با توران خانم و عصمت خانم شده بود در زمانیکه حاکم قزوین بود از قزوین برای رضاخان نوشته بود: بایستی برای ایام پیری فکری کرد و از کسی نام میبرد که برای کاری به او متوسل شده اگر کارش صورت بگیرد یک ده خوبی دارد و سه دانگ آن را میدهد…»

رضاخان که نخست وزیر بود از پذیرفتن رشوه امتناع کرده و در کنار نامه مینویسد:
«من آرزو دارم در قلب مردم باشم در آن صورت برای من همه چیز فراهم است»(خاطرات سلیمان بهبودی…ص۲۸)
اما همین فرد در اواخر قدرتش یک میلیون و ششصدهزار هکتار زمین بلعیده و بزرگترین فئودال تاریخ دنیا شد! یک روزنامه فرانسوی، کاریکاتوری شبیه یک غده سرطانی چاپ کرده و نوشته بود «در ایران جانوری پیدا شده که در روز چند کیلومتر زمین میخورد»(برگرفته از کتاب زیر چاپ اینجانب: انکار و مقاومت…ص۲۸)

سالها پیش، یادم نمانده در جایی خواندم که در اواخرش در تعدی به اموال مردم به چنان هیولایی بدل گشته بود که دیگر هیچکس جرات کوچکترین نقد نداشت معمولا تنها رفیع قائم الملک که از دوران نهضت جنگل،ندیم و جلیس رضاشاه بود نظر میداد…

روزی در خلال شکایت دهقانان، قائم الملک خواست نظری دهد و گفت:
قربان بخدا آه و ناله مردم اثر دارد…
یک مرتبه رضاشاه عصبانی شده و داد زد: مردم مردم…و همه حاضران زهر تَرَک شدند.

آن وقت رضاشاه رو کرد به قائم الملک و گفت:
قائم! تو مردِ پیر و دنیا دیده ایی و سفرهای بسیار کرده ای،در بین راهها، کاروانسراهایی هست که این مسافرین می روند پشت این کاروانسراها، قضای حاجت می کنند و آن میماند و خشک میشود…این مردمی که تو میگویی، به اندازه آن خشک شده برای من ارزش و اهمیت ندارند…

و این همان کسی بوده که ۱۸سال قبل میخواست در قلب مردم باشد!
او موفق شد کارخانه های خوب، ساختمانهای خوب، پلهای راه آهن… بسازد چون در اینجا با موجودات بی روح سروکار داشت اما در حوزه فرهنگی و سیاسی که با موجودات دارای روح و هویت سروکار داشت کارش افتضاح بود، نه نهادی برای کنترل قدرتش باقی گذاشت و نه مطبوعاتی مدرن و آزاد که آینه او باشند تا او، خود واقعی اش را در آنها ببیند، بجای آینه واقعی،گله ایی از متملقین و مرعوبین قرار داشت که او را نابغه و نادرشاه میخواندند و تصویری بغایت، کج و معوج از او ارائه میکردند…
و چنین است که این حوزه به قول حافظ:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

همۀ راه‌حل ها به بازداشت ختم می‌شود! Posted: 23 Apr 2020 11:42 AM PDT احمد زیدآبادی

فردی که نوشیدن ادرار شتر را تبلیغ می‌کرد بازداشت شده است.
خب، چرا بازداشت؟ اصل این کار به اندازۀ کافی او را در چشم مردم مجازات کرده است!
متأسفانه در اینگونه موارد، بخشی از افکار عمومی نخستین خواسته‌شان، برخورد قضایی و بازداشت طرف است، همان بخشی که معمولاً نسبت به بازداشت دیگران معترض است!
بازداشت اصولاً باید در موارد بسیار نادری اتفاق افتد نه اینکه به صورت رویه‌ای عادی درآید! در کشور ما اما گویی هیچ راه‌حلی جز بازداشت به ذهن حکومت و حتی فعالان سیاسی نمی‌رسد.
برای نمونه، فردی به دلیل ساخت ویدئوی بارش بادمجان از آسمان تهران بازداشت می‌شود. بعد افراد جامعه در حمایت یا مخالفت با بازداشت او به دو دسته تقسیم می‌شوند تا اینکه کارِ فرد دیگری به نوشیدن ادرار شتر و تبلیغ آن می‌رسد. در این میان، آنها که مخالف بازداشت سازندۀ ویدئوی بارش بادمجان بوده‌اند پا به میدان می‌گذارند و خواستار بازداشت نوشندۀ ادرار شتر می‌شوند با این منطق که: مگر نوشیدن ادرار شتر چه کم از ساخت ویدئوی بارش بادمجان دارد که او را بازداشت می‌کنید و این یکی را نه؟ تا سرانجام اینکه نوشندۀ ادرار شتر هم بازداشت می‌شود!
گویی بین جناح‌های سیاسی و عقیدتی کشور ما اصل بازداشت مشکلی ندارد، فقط مهم این است که فرد بازداشتی شیوه زندگی و افکارش به آنها نزدیکی دارد یا ندارد! از همین رو نوعی مسابقه برای تحریک قوۀ قضائیه به ورود به هر امر بی‌ربطی شکل گرفته است که نتیجۀ آن بازداشت های پیاپی و به زحمت انداختن خانواده‌های افراد است.
در همه جای دنیا معمولاً متهمی را بازداشت می‌کنند که حضورش در جامعه مال و جان مردم را به مخاطره اندازد! حال ساخت ویدئوی بارش بادمجان و خوردن ادرار شتر و ده‌ها عمل مشابه یا مغایر آن از جمله اظهارنظرهای سیاسی، جان و مال کدام شهروند را به خطر می‌اندازد که ضررتی برای بازداشت مرتکبان آنها پیش آید؟
شاید گفته شود تبلیغ نوشیدن ادرار شتر به خطر انداختن جان شهروندان است. اما این نوعی سفسطه است چرا که اولاً بدون بازداشت هم می‌توان آن اقدام را خنثی کرد؛ ثانیاً اگر سطح شعور برخی از افراد جامعۀ ما تا بدان حد سقوط کرده که از تبلیغ نوشیدن ادرار شتر بدان کار ترغیب می‌شوند، علت این مشکل را باید در نوع فرهنگ سازی عمومی در کشور جستجو کرد نه آدمی که شاید خود قربانی این گونه فرهنگ سازی باشد!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی پیرامون این پست برایم نوشت :
"انسهایی که گوسفند می شوند‎
ما تو ایران گرگ نداریم‎
گوسفند زیاد داریم"

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...