از زمین باید به آسمان پرید
  •  

09 شهریور 1397
Author :  
از زمین باید به آسمان پرید از زمین باید به آسمان پرید

انسان به عنوان موجودی متمایز که برخوردارترین از مواهب خلقت و طبیعت است، و با وسعتی که در حق تصرف در وضع خود و جهان دارد، در بدترین وضع در این دنیا نسل اندر نسل در ظلم و فساد و سقوط به دنیا می آید و می میرد و نابود می شود، و آرزوهای انسانی اش را بگور می برد؛ و در جهانی که حیوانات هم زندگی حیوانی خود را می کنند، اما او نمی تواند زندگی انسانی اش را کرده و حتی گاه این زندگی را حس و یا درک کند و... تجربه بشری و تاریخ توجه ما را بدین اصل جلب می کند که برای انسانی که وجه مادی قویی دارد، راهی نیست جز آنکه از آن بالابالاها پایین آمده و فعلا بر همین زمین و عالم مادی تکیه کند و حتی اگر هوس پروازی آسمانی دارد، هم سکویی محکم تر از زمین برای پرش نخواهد یافت و به نظر می رسد پروازی بی توجه به مبدا زمینی هم تنها به معلق ماندن در خلا، و در هیچ به دنبال هیچ، گشتن می شود.

وقتی در عالم عقل و منطق سیر می کنم گاهی حس می کنم که برای انسان راهی نیست جز این که بر پایه مادی و زمینی خود تکیه کند و پای در آن محکم کرده و با اداراک زمینی خود، ابتدا جهانی که در آن زندگی می کند را فتح، و پس از فهم این نقطه دون، به فهم آسمان و امور عالی اقدام کند، تا بتواند آنرا بهتر بفهمد. همانگونه که برای رسیدن به اوج معنا که همانا دنیای حیرت آور "عشق" است، باید در زمین پایی بند کرد و از عشق ناچیزی مثل خودت در زمین آغاز، تا به عشق آسمانی رسید و او را فهمید و درک کرد؛ و به واقع کسانی که عشق زمینی را درک نکرده اند، چطور عشق آسمانی را خواهند فهمید؟! حکایت سیر آسمانی بدون داشتن پایی محکم در زمین، مثل حکایت حشاشین و تروریست هایی است که بدون فهم زمین، پای از زمین بریدند و در عالم آسمانی خود، جنایت های بزرگ زمینی آفریده اند و ویرانی زمین و زمینیان را در حالی که در آسمان سیر می کردند، رقم زنند، حال آنکه این زمین است که مادر هر موجودی است و زایش و میرش موجودات بر زمین انجام می شود، شاید بتوان گفت این مقدس ترین آیه ایی است که در اختیار همه است.

گرچه اصل و اساس های زیادی در آسمان هاست، ولی برای انسانی که زمین را نفهمیده، اگر از زمین هم کنده شود سودی نخواهد بود، که انسان زمین نافهمیده را فهم آسمان نه میسور است و نه به کار آید، برای او که زمین و زمینیان را نمی شناسد، شناخت آسمان و آسمانیان نیز چندان مفید نخواهد بود. شاید بتوان مدعی گشت که بر زمین قرار نگرفته ها را، پریدن از زمین هم میسر نیست، و اگر پروازی هم صورت گیرد چنین پروازی بی اساس و در خیالات و اوهام بیش نخواهد بود، و به جایی نمی انجامد چرا که پایه و اساسی قابل فهم که سکوی پروازش باشد برایش وجود نخواهد داشت، و باید ابتدا به نقطه ایی در زمین دست یافت که از آن نقطه پرواز کرد و کسی که زمین ساده را نمی فهمد، چگونه می خواهد آسمان پیچیده را فهم کند و چنین سالکی حتی اگر به سمتی درست در آسمان هم پرواز کند پروازش بدون مبدا خواهد بود، و سفر بی مبدا را انتظار مقصد داشتن مشکل است.

گرچه پرواز (روحی و جسمی) همیشه برای انسان لذت بخش بوده است اما دو نوع پرواز می توانیم داشته باشیم، گاهی پروازی با اتصال و متکی به مبدا است و این مبدا به شما شاخص می دهد و می توانی خود را هر لحظه ارزیابی کنی زیرا به زمینی عینی و سفت وصلی و هر لحظه موقعیت خود را در هر آسمانی که باشی چک می کنی و مبنایی قابل اتکا مطابق با ساخت وجود زمینی خود داری که تو را شناخت و موقعیت و میزان می دهد، و دومین نوع، پروازی است که فرد از مبدا (زمین) جدا می شود و با انکار و نادیده انگاشتن این مبدا زمینی به مقصدی آسمانی حرکت می کند لذا قاعدتا نمی داند به کجا می رود، چرا که مبدا ندارد و مسافری که فاقد تصوری از مبدا خود است، فاصله ها در این حالت بی معنی است و در این حالت او دیگر معلق است، زیرا او از واقعیت آغاز خود جدا افتاده و به واقعیت مقصد هم که هنوز نرسیده، و با آن هم بی ارتباط است و لذا به هر طرف لیز می خورد و باد به هر سویش می برد و آخر معلوم نیست کارش را به کجای آسمان ختم خواهد شد، افراد بی توجه به مبدا، وضعیت روشنی هم در مسیر خود نخواهند داشت و ممکن است که مدعی مقصدی مشخص در آسمان شوند، ولی کسی که موجودیت واقعی و زمینی خود را رها کرده چطور می تواند از مقصدی بگوید که هنوز باید بدان برسد، تا درکش کند.

لذا راهی جز تکیه بر زمین نیست، حتی اگر بخواهیم آسمانی هم باشیم ابتدا باید اصالت تکیه گاهی ات را بر زمین نهاده، فهمید، ایمان یافته، قرار گرفت، باور کرده و موجبات آنرا فراهم کرد و بعد همین قرارگاه زمینی را سکو و معیار پروازهای بلند و کوتاه خود قرار داد؛ و لذاست که در صور ایجاد این جهان، چه قایل به عدم وجود خالق ماورایی بود، و ایجاد و خلق انسان را در مکانیسمی طبیعی دانست، که تولد، زندگی و تکاملش در مدار عالم ماده خواهد بود؛ و چه فرایند خلق انسان را در مدار دست های پرقدرت، فعال، همه جانبه و همه گستر و... خالقی ماورایی دید که در لحظه لحظه ی این فرایند دخیل، راهبر و فعال دایمی است، و چه در صورت سومی که خداوند و خالق ماورایی را خالق کل، بانی قوانین و سنن، و بسترسازش بدانیم که در بستر قوانین و سنن دقیق او، انسان و نیز دیگر مخلوقات این جهانی شکل گرفته باشند و متعاقب آن در مدار تکامل افتاده اند و سیر می کنند، که در این صورت دیگر، آنگونه که گویند خداوند دیگر آنچنان فعال نخواهد بود، و او نیز خود به بخشی از پازل، در قوانین و سنن خود ساخته و عامل به آن قرار خواهد گرفت، که خود آن را بر قوانین و سنن طبیعی گذاشته و وفادارخواهد بود و...

در هر سه صورت اعتقادی، مبنای این جهانی و مادی خلقت، به عنوان سکو و پلتفورم آفرینش انسان و دیگر موجودات را در خود مستتر دارند، و لذا هیچ قانون تفکری و عملی بدون نظر داشت علمی و پایه ایی مبنای مادی و آنچه خداوند انسان و... را بر آن نهاده، موفق نخواهد بود. و هر چه این قوانین به وجه مادی انسان نزدیک تر باشد، حکایت همپوشانی دقیق تر و در نتیجه با موفقیت بیشتری قرین خواهد بود.

یکی از علل عدم موفقیت برخی تفکرات برای ساخت جامعه ایی انسانی مبتنی بر ایجاد رضایت درونی برای انسان و دیگر موجودات جهان، همین دوری از اساس انکار ناپذیری است که حاکیست انسان و جهان وجهی مادی دارد و باید این اساس را در شرایط و قواعد حاکم بر آن نیز در نظر گرفت، و کسانی که این انسان و جهان را کاملا آسمانی در نظر گرفته، و در آن عالم عدم اتصال به اصل مادی غرق شده اند، گاه خود و نظرات شان گرفتار و اسیر دایره ایی عمیق از اوهام، مجهولات و... و ترس و دلهره های ناشی از آن شده و... که آن ها را از پروازهایی کسب کرده اند که در عالم آسمان داشته اند، حال انکه اتصال مناسبی به زمین نداشته و جهت را گم کرده اند و راه هایی را رفته اند که اثبات درستی و نادرستی اش ممکن نیست.

پس دچار افکار و اعتقاداتی شدند که حاکی از روح جستجوگر انسان است و درست هم هست، ولی ریشه اش در عالم واقعیت نبوده بلکه حاصل ارضای قوه ترس، وهم و... و سیر در عالم خیال و بافتن های ذهنی است، و وجوهی را در نظر دارد که از حقیقت پایه ایی انسان که بر عقل و منطق قابل امتحان به دور بوده، و گرچه فکر متعالی بود و از بالا، ولی با اساس مادی و جهانی قابل انطباق نبوده و به نظر می رسد تفکری که توان ساخت دنیای انسان را نداشته باشد، در اساس هم نمی تواند اثبات کند که عالم ورا را نیز خواهد ساخت. چنین تفکراتی که خیلی از زمین دور شدند، در خلا اوهام و توهمات آسمانی خود مجبور به بت سازی شده اند، بت هایی که معلوم نیست چقدر با واقعیت همخوانی داشته و این عدم همخوانی باعث می شود، پیروان چنین تفکراتی را تا قرن ها گرفتار معلق شدن در خود کرده و از اصل و حقیقت دور کند و سرگردان اوهام سازندگان آن نماید؛

نمونه زمینی این تفکر و مثال تاریخی آن، نوع حکومت هایی در طول تاریخ بشر است که استبدادی آسمانی را رقم زدند، لذاست که کمتر متکبر، مستبد، مسلط ظالمی را می توان یافت که خود را نماینده آسمان و موجودی غیر مادی و آسمانی نداند، که این ظلم اپیدمیک تاریخی، بر اساس همین بت سازی ها شکل گرفته و می گیرد، امروزه آخرین دین که ناشی از نبوت و ارتباط با خداوند خود را معرفی کرده است، بر اساس بودن انسان در تفکر خلقت خداوندی تکیه دارد و از خلقت آسمان و زمین برای انسان سخن می گوید و از سخن خداوندی ذکر به میان می آورد که ما زمین و آسمان را آفریدیم تا شما... و بدین پایه به طرز آشکاری اسلام از حکایت اصل بودن انسان ذکر به میان می آورد، و وجه همت خود را ترویج مساوات، عدالت، اخلاق، تقوا می داند، برای چه؟ برای زندگی سعادت مندتر و انسانی تر و بهتر و راحت تر برای انسان؛

و اینکه حقیقت خداوند عدل است و عدل یعنی قرار گرفتن حق در دست اهل آن و از آنجا که انسان ها در زمین یکی از مهمترین پازل های هستی اند و چنانچه انسان ها در جایگاه مناسب خود قرار گیرند، دیگر موجودات و از جمله جهان نیز در مدار درست قرار خواهد گرفت، و انسان آنقدر مهم است که اگر انسان از مدار خارج شد، زمین و دیگر موجوداتش، را از مدار خارج خواهد کرد و اگر او در مدار درست قرار گیرد زمین در مدار درست قرار خواهد گرفت، و لذا انسان اساس زمین است و در درست ترین حالت باید حاکمیت زمین در دست انسان باشد و حاکمیت زمین در دست هیچ موجود دیگری در زمین عقلانی نیست

و دستگاه حاکمه بر زمین باید طوری باشد که همه انسان ها یک به یک در آن سهیم باشند تا شمولیت بتواند به مدد آمده و کار در مدار درست قرار گیرد، و اگر این نباشند باز نقص و عدم همکاری به وجود می آید و به همین دلیل است که شمولیت همه در نظام حاکمیتی دنیا که این روزها به "دمکراسی" تعبیر می شود یکی از پیشروترین و پذیرفته ترین ها در سیستم کنونی جهان شناخته شده و از آرزوهایی است که پایه اش بر زمین و تامین کنند شرایط پرواز بشر از زمین به آسمان است و باز تجربه نشان می دهد که در سایه سیستم های دمکراسی علم، سخن و حتی عدالت و ارزش های خدایی و انسانی رشد بیشتری دارد، و امروزه به اعتراف بسیاری از عقول بشری جوامعی که مردم در فرایند حاکمیت نقش بیشتر و فعال تری دارند، جوامعی عادلانه تر، علمی تر، مترقی تر، انسانی تر، با اخلاق تر، قانونی تر و... را به وجود آورده اند

و جوامعی که بت سازی در آسمان اوهام را وجه همت خود قرار داده اند، در واقع انسان ها و جوامع خود را از واقعیت دور کرده و دچار استبداد و خودرایی بت هایی کرده اند که جز خون ریزی و فقر برای انسان های تحت مجموعه خود چیز دیگری به ارمغان نیاورده اند. در چنین جوامعی انسان ها هم توسط خودشان و هم بت های حاکم شان، به سان گوسفند تلقی شده که چوپانی بر آنان لازم و نهاده می شود که آنان را هدایت کند و در بهترین حالت این گوسفندان قربانی چوپان و اهل و خواست ها و منویات دلش خواهند شد، و بهترین چوپان و مرتع اش گوسفندانی چاق را خواهد پروراند که در تامین نیازهای چوپان و اهلش موفق تر خواهند بود،

 ولی در جوامعی که بر دمکراسی و حاکمیت مردم تاکید شد سطح همه در سطح شبان دیده می شود و دخالت همگانی و علم و تعقل که دائم در زندگی همه دخیل است آن جامعه را ارتقا داده و در چنین جامعه ایی همه یکسان در امور دخیلند و خسارت به خود و دنیا در حداقل خود قرار می گیرد و لذا حتی اگر انسان ها را گوسفندانی در نظر بگیریم هم در چراگاه چنین جامعه ایی می چرند، که آنرا از آن خود می دانند و حتی در چریدن از آن هم مواظبند ولی گوسفندانی که چراگاه را از آن بت آسمانی و اهلش می دانند و خود را بهره بردار موقتی از آن می بینند فقط به چریدنی فکر کرده، که الان در آن مشغولند و به حفظ آن بی اهمیت خواهند شد و نتیجه این تفکر همان نابودی محیط زیست است که در جوامع عقب مانده چندین برابر جوامع دمکرات و واجد مردم سالاری است، که طبیعت نیز به همراه آرزوهای مردم جهان عقب افتاده در پای بت و تفکر بت ساز او از بین می رود و .... چرا چون انسان این جامعه گوسفند در نظر گرفته می شود، و قاعده این است که گوسفند را تنها به چریدن و غارت آنچه در مقابل هست باید انتظار داشت و انتظار حفظ طبیعت و مادر هر موجودی برای گوسفند انتظاری باطل باید دانست و حفظ محیط زیست را تنها از انسان فعال، مسول که خود را صاحب دنیا می داند، باید انتظار داشت.

و حتی در تفکر ذهنی آن بت تراشیده شده ایی که به عنوان چوپان بر انسانِ گوسفند فرض شده ایی، در چنین جوامعی نهاده اند، نیز جز به داشتن گوسفند هایی چاق، پر گوشت و چرب نباید انتظار داشت تا از گوشت و چربی و پوست شان حداکثر بهره را ببرد و نان در روغن و گوشتی بر آتش برای کباب و لذت و پوستی که تن پوش او و اهل شود، نمی اندیشد و این است که تا زمانی که همه انسان در حق حاکمیت محکم زمینی خود سهیم نشوند، انتظار ساخت جامعه ایی مناسب و آسمانی برای انسان متصور نیست. و این همان پایین آمدن از آسمان به زمین و ساختن زمینی است که گهواره انسان متعالی باید بشود.

و این گوسفندان! اگر چیزی را بفهمند و درک کنند فرایند "خودکنترلی" به کمک قوانینی خواهد آمد که برای اجرا نوشته می شوند و جامعه ایی انسانی تر به وجود خواهد آمد، وگرنه فرو کردن اعتقاداتی که فهمی در پس آن برای این گوسفندان نباشد، و آنقدر آسمانی باشد که در فهم انسان زمینی در نیاید، ممکن است انسان ها را تا مدتی در انقیاد نگهدارد، ولی هر زمانی که این انسان معتقدِ نفهم، فرصتی برای فهم یابد از آن فرار خواهد کرد و قوانین نفهمیده شده اعتقادی را زیر پای خواهد گذاشت، اما انسانی که با فهم درونی به اعتقادی رسید هرگز آن را خود به میل خود زیر پا نخواهد گذاشت، و اگر بگذارد هم فشاری درونی او را به توبه باز خواهد گرداند، در چنین جامعه است که جرم و جنایت و فساد به حداقل می رسد و زندان ها تعطیل می شود و سیستم امنیتی، نظامی، انتظامی، قضایی، پلیسی و مخوف آن در کوچکترین حالت است، اما در نظامات مبتنی بر عدم فهم، هر روزه باید بر تعداد و وسعت این سیستم ها افزود و باز هم فساد در اوج خواهد بود؛ و توسعه روزافزون چنین سازکارهای کنترل از بیرون هم، کاری از پیش نخواهد بود چرا که خود این سیستم های کنترلی در فساد غرقند و ریشه بسیاری از فسادهای عمده هم سر مخوف و اژدهایی اش در همین سیستم هایی قرار دارد، که به عنوان ضد فساد تشکیل می شود.

لذاست که به نظر می رسد جامعه مبتنی بر علم و فهم درونی، از جامعه اعتقادی، به قوانین معتقدتر و راعی تر است، چرا که در جامعه علمی فرد قانون را فهمیده و اجرا می کند ولی در جامعه اعتقادی، تنها این التزام را بر اساس یک نیروی که عموما بر فهم درونی استوار نیست، اجرا می کند و هر لحظه که فرصت یافت (چه با برداشته شدن جبر اجتماعی و... و چه سست شدن این اعتقاد) از اجرای قوانین فرار خواهند کرد. اینجاست که با سست شدن وضعیت این بت آسمانی، فساد در دایره معتقدین به او چنان افزایش می یابد، که حکومت های آسمانی چون سلسله های چند صد ساله عباسی را بنیاد می کند، و درخت کرم خورده و تنومند آن را که از درون سست و خراب شده، فرو می ریزد و جز ننگی تاریخی برای صاحبان تفکرِ بر پا کننده بت های آسمانی این چنینی، چیزی نخواهد ماند، و تنها نظامات و تفکراتی ماندگار خواهند بود که مبتنی بر اساس های قابل اتکایی اند که تک تک انسان ها در آن سهیمند و چنین نظامی هرگز پیر و فرتوت و فاسد نخواهد شد، چرا که آب زلال انسان ها همواره با "آمدن و رفتن های مداوم خود" هم انسان، انسانیت و هم جامعه انسانی را تجدید بنا می کند و این تجدید شدن، داوم و سلامت آن را تضمین و ماندگار خواهد کرد.    

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
1658 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.