قول و قرارهای نافرجام، و حرکت در خیابان‌های شرم و نمایش رسوایی
  •  

03 مرداد 1404
Author :  

با چهره‌ایی پر از پشیمانی،

نادم،

که ندامت مثل باران از آن می‌بارد،

از خیابان‌های شرم باید گذشت،

رسوا از آنچه که باید می‌شد، و نشد،

ندامت از فرصت‌های بزرگی که از دست رفت،

مقابل چشم‌هایی که به انتظار وفای به عهد، نشستند،

و در این انتظار ماندند، پیر و فرتوت‌ و نابود شدند،

و وفا نشد!

و اکنون تو ماندی و این شرم و ندامت،

که از درون تو را آزرده خواهد ساخت،

بابت:

زندگی‌هایی که در ذهن‌ها، به زیبایی ترسیم شدند، به تصویرهایی ذهنی در آمده و ساخته شدند،

اما فرو ریختند، و به زباله‌های ذهنی خراشگر تبدیل شدند و...

چون خیالی باطل که هرگز انگار فرصت تحقق نداشتند و یا نیافتند!

و اما هنوز هم شاید، در آخرین نگاه‌ها، در بدرقه امید، به سوی ناامیدی،

باز کسانی را می‌توان یافت که چشم در چشم تو دارند!

گاه ملتمسانه،

تو را به بازگشت می‌خوانند،

گویا هنوز هم از تو نا امید نیستند!

برای دیدن نتایج قول‌هایی که به خود دادی، به آنان دادی، به بشریت دادی، به خدا دادی،

قول‌هایی که اگر اقلی از آنان به فراموشی سپرده نمی‌شد نیز،

آرزوی بروز انسانی بود، که انسان‌ها از انسان انتظارش را داشتند،

کجاست آن چهره شرمگین، برای این همه بدعهدی؟!

کجاست آن امید، که به بدرقه اش نشسته‌اند؟!

امیدی که در چشم‌ها روشنی می‌دوانید،

و طرح‌واره‌هایی از نیکی در اذهان درمی‌انداخت،

همان‌هایی که چون خیالات نگاه به آسمانی بلند،

همچنان خیالی ماندند، و لاجرم چون ملاتی درهم و برهم، بر زمین ریختند،

و همچون سنگ‌ و خاکستر‌ی آتشفشانی،

چهره‌ایی از بروز مرگ و نابودی، بر صورت زمینیان نشاندند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

جنگ، خشکسالی، دروغ!!
متنی تاریخی که میگوید: خدا این کشور را از جنگ( دشمن)، خشکسالی، دروغ حفظ نماید
کد خبر: 26280
زمان انتشار: ۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۸ بعد از ظهر -
47 بازدید

یادداشت روز به قلم علی اکبر مختاری؛

جنگ، خشکسالی، دروغ!!
متنی تاریخی که میگوید: خدا این کشور را از جنگ( دشمن)، خشکسالی، دروغ حفظ نماید دعای منسوب به داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی (۵۲۲–۴۸۶ پیش از میلاد) در حق ایران است که گفته می شود بر دیوار جنوبی کاخ آپادانا نقش بسته است. در برخی متون این گفتار وزین به جاماسب حکیم، وزیر خردمند گشتاسپ (پادشاه کیانی در شاهنامه) نسبت داده می شود. به هر جهت این فهم درست و تاریخی از خطراتی که این سرزمین را تهدید میکند، از سوی هر فرزانه و خردمندی است در متون کهن فارسی و به ویژه در سنت حکمت ایرانشهری، همواره بر سه خطر بزرگ که بنیان ایران را تهدید میکنند، تأکید دارد. این جمله کوتاه اما عمیق، که از دل تاریخ هخامنشیان به امروز رسیده، گویی نه یک آرزوی کهن، بلکه هشداری برای ایران معاصر است. امروز، پس از بیش از دو هزار سال، گویی سه بلای مورد اشاره داریوش (جنگ، خشکسالی و دروغ) همچنان سایه خود را بر این سرزمین گسترده اند و ایرانیان درچند سال اخیر درگیر جنگ و دشمن خارجی، خشکسالی فراگیر و کم آبی و دروغ و بی اخلاقی و بی عدالتی بوده اند. این سه تباهی، اولی از سوی عوامل خارجی است، دومی از سوی طبیعت است و سومی از جانب عوامل داخلی بر مردم ایران تحمیل می شود.
مورد اول که جنگ و دشمن خارجی است می تواند شامل جنگ نظامی تا جنگ اقتصادی و جنگ فرهنگی باشد. جنگ باعث ویرانی آبادانی ها، کشته شدن مردم و تضعیف وحدت ملی می شود. در تاریخ ایران، جنگهای داخلی و تهاجم بیگانگان همواره به عنوان عامل اصلی انحطاط ایران شناخته شده و جنگ تهدید همیشگی است. داریوش از «دشمن» و جنگ هراس داشت؛ امروز ایران، درگیر جنگ و در محاصره تحریم ها، تنش های منطقه ای و خطر درگیریهای نیابتی قرار دارد. اقتصاد ایران زیر فشار منازعات ژئوپلیتیک است و جامعه از آثار روانی تهدیدهای خارجی رنج می‌برد.
مسئله دوم قحطی و کم آبی است. ایران سرزمینی با اقلیم خشک است و مدیریت آب همواره نقش حیاتی داشته است. خشکسالی باعث نابودی کشاورزی، گرسنگی و کوچ اجباری مردم می شد. در نظریه های ایرانشناسان، کم آبی محور اصلی تحلیل ها بوده و نمونه های تاریخی مانند قحطی های دوران قاجار نشان دهنده تأثیر مخرب این پدیده است. بحران زیست محیطی خشکسالی در عصر هخامنشیان ممکن بود فصلی باشد؛ اما امروز یک فاجعه ساختگی است. مدیریت نادرست منابع آب، سد سازی های بی رویه و تغییرات اقلیمی، ایران را به مرز بیابان زایی کشانده است. اکنون، بسیاری از شهرها و روستاها با کم آبی شدید دست و پنجه نرم می کنند؛ گویی نفرین خشکسالی داریوش به واقعیت پیوسته است.
مسئله سوم در این گفتار دروغ است که در فرهنگ ایرانی به نادرستی و فساد اخلاقی تعبیر می شود. دروغ به معنای گسترده تر ناعدالتی، فریب و تباهی اخلاقی در نظر گرفته می شود. در متون زرتشتی،دروغ (دروج) در مقابل راستی (اشا) قرار می گیرد و عامل اصلی تباهی جامعه دانسته می شود. فساد حکومتی، تزویر و ریاکاری نیز از مصادیق آن هستند. این اندیشه ریشه در حکمت سیاسی ایران باستان دارد و در آثار بعدی مانند شاهنامه فردوسی و متون پهلوی در جهت پند و توصیه به حکمرانان بازتاب یافته است. برای مثال، فردوسی در اشاره به انحطاط ساسانیان، به عواملی مانند جنگهای داخلی، بی‌عدالتی و خشکسالی اشاره می‌کند.
دعای داریوش دیگر یک آرزوی ساده نیست؛ بلکه آیینه ای است که نشان می‌دهد ایران چگونه در چرخه تکراری از این سه بلای تاریخی (مثلث تباهی) گرفتار مانده است. تفاوت بزرگ اما این است که در گذشته، دشمنان خارجی و بلایای طبیعی مقصر اصلی بودند؛ اما امروز بخش عمده ای از این مشکلات ریشه در مدیریت نادرست، سوء حکمرانی و فقدان صداقت دارد. شاید درس اصلی این باشد که نجات ایران، نه فقط با دعا، بلکه با اقدام جمعی، خردورزی و بازگشت به اصول راستی و عدالت ممکن است. همان ارزش‌هایی که داریوش به آنها باور داشت.

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظر اضافه کرد در ایران بدون اینترنت، زندانی به ...
انتقاد از اظهارات امام جمعه مشهد: فکر می کنید اگر فضای مجازی را ببندید واقعیتها پنهان می ماند آرمان ...
- یک نظر اضافه کرد در باروری تخم نافرخنده پی و خسارت...
پاسخ ابوطالبی مشاور روحانی به حسین شریعتمداری کیهان اگربه جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، ...