نه اصلاحات، نه اصلاح طلبی مردنی نیستند
  •  

16 بهمن 1398
Author :  
ریشه کنی اصلاحات، به ریشه کنی حریف منتهی خواهد شد

مدعی گفت "اصلاحات مرده است" و دیگری مدعی شد "اصلاح طلبی مرده است." اما این خواب و خیالی بیش به نظر نمی رسد، گرچه بعضی حاضرند بر نسوج اصلاحات دندان کشیده و پاره پاره اش کنند، اما نه اصلاحات مردنی است، و نه اصلاح طلبی مرگ دارد، چرا که اصلاح لازمه تداوم است، و هر تداوم خواهی به اصلاحات نیاز دارد، و ملت ایران یک موجودیت مداوم می باشد، که برای تداوم خود به اصلاح نیاز دائم دارد، و از سوی دیگر در کوتاه مدت نیز مرگ اصلاحات، مرگ رقیب را نیز لاجرم به دنبال خواهد داشت، تنها این نیروهای فعال در زمینه اصلاحاتند، که ممکن است تعویض و یا تغییر کنند، و یا روش عوض نمایند.

آنچه روشن است اینکه ایران در دوره گذار قرار دارد، و تقلای جناح های مختلف برای حفظ، بدست آوردن قدرت و... جهت هدایت ایران آینده، به سمتی است که به نظر آنان، همان راه درست است،

گذشته از رقبای منطقه ایی و جهانی که مطامع و اهداف خود را دنبال می کنند، نیروهای متکثر سیاسی ایران را نباید به چشم دشمن نگریست، که آنان نمایندگان تفکراتی اند، که مابه اذای مشخص در بین احاد این مردم و سلایق آنان دارند، و خیر مردم و کشور خود را، در راهبردهای مد نظر خود می بینند؛ همین است که بی انصافی و جنایت در حق رقبای سیاسی، در نزد جهانیان همواره فارغ از فکر و عقیده ایی که دارند، محکوم و مذموم ابدی است.

آنچه مسلم است و دقیقا دغدغه مردم ایران است، حفظ ایران در وهله اول، و دوم حرکت به سمت نقش گیری گسترده تر مردم ایران در اداره جامعه خود است، همینجاست که هر حرکت و تفکری که به میزان بیشتری، به نقش دهی به مردم در تعیین سرنوشت خود، بتواند نظر و راهکار بهتر و گسترده تری ارایه نماید، مقبول تر و ماندگارتر خواهد بود،

ایرانیان حرکت آزادیخواهانه و جمهوریخواهانه خود را نه در زمان سلسله پهلوی، که در زمان حاکمیت قاجارها، و در خلال مبارزات مشروطه خواهی آغاز کرده و شهدای ارزشمندی را در این راه تقدیم اهداف ملی خود کرده اند، شهدای مشروطه خواهی از نخبگان و پیشروترین نیروهای ترقیخواه این مردم در زمان خود بودند، و از این روست که ایرانیان پیشروترین ملل منطقه در این مسیرند، که راه نجات خود را در نقش گیری بیشتر، و موثر تر مردم در سرنوشت خود دیده و دنبال کرده اند،

انقلاب مشروطه، و به دنبال آن نهضت ملی شدن صنعت نفت، و به خصوص انقلابی که با هدف پایان دوره سلطنت (حاکمیت فردی) در سال 57 انجامید، نمایانگر خواست تاریخی ایرانیان برای تسلط جمعی، بر سرنوشت خویش، و نفی تسلط فردی، بر مقدرات همه است.

تا اصل مورد وثوق جمعی بشریت، یعنی حق حاکمت انسان ها بر سرنوشت خود باقی است، و نظر مخالف متکی بر عقل بشر، بر خلاف این شاکله ذهنی انسان ها، مسلط نگردیده است، اصلاح طلبی هم نمی میرد، انسان هیچگاه نمی تواند یک امر مطلق را در دنیایی که هرگز گنجایش و ظرفیت هیچ پدیده مطلقی را ندارد، ایجاد کند.

طرح های اصلاح طلبان برای رسیدن به حاکمیت جمعی بر سرنوشت، ممکن است روزی به شکست انجامد، ولی اصلاح طلبی هرگز نخواهد مرد، چون در راه رسیدن به مطلوب هیچگاه باز نباید ایستاد، و این نایستادن ها، یعنی همان اصلاح طلبی، و اصلاح خواهی، و حرکت در راه خواست ملی همان اصلاحات، و حرکت به سمت مطلوب خواهد بود.

نافرجام کردن حرکت، طرح ها، رهبران، روند، دولت و... اصلاحات به جایی منتهی نخواهد شد، جز به یک پارادیم شیفت، که به دنبال یک ویرانی بزرگ، رخ خواهد داد، ولی آنچه روشن است و اتفاق خواهد افتاد این است که عدم اصلاحات به شکست قطعی حریف، نیز منتهی خواهد شد.

ترور (به معنی زور و یا در شکل عریان آن قتل مصلحین) پایان منطق و ختم گفتگوست، پاک کردن صورت سوال هایی است که جوابی برایش نیست، مصلحین در تاریخ ظهور خود همیشه با ترور مواجه بوده اند، و این نشان می دهد که استفاده کنندگان از زور به انتهای منطق رسیده اند، منطق که به انتها می رسد، تروریست ها را به میدان می آورند، و از زور برای تحمیل شکست به اهل منطق، سود می جویند تا برای خارج کردن حریف از صحنه از آن استفاده جویند. این است که قلع و قمع نیروهای سیاسی حریف، بیش از آنکه قدرت طرف مقابل را نشان دهد، بیانگر شکست آن تفکر خواهد بود.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (9)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

اپوزیسیون داخل و خارج: «رقیب»یا «رفیق»؟| اپوزیسیون خارج از کشور و «میرحسین موسوی»*

صادق زیباکلام، نوشت:

یکی از معضلات اپوزیسیون خارج از کشور، چگونگی تعامل آن با اپوزیسیون داخل می‌باشد. وجود یک رقابت اعلام‌نشده با داخل بر سر رهبری کل اپوزیسیون سبب شده تا آنان تاکنون نتوانسته‌اند یک تعامل سازنده با داخل برقرار نمایند. علیرغم حجم گسترده‌ای از شعارهایی همچون همبستگی، اتحاد، همکاری و امثالهم.

براه افتادن جنبش مهسا، تضاد میان داخل و خارج را گسترده‌تر کرد. کار بجایی رسید که برخی از رهبران اپوزیسیون خارج، که در جریانات اعتراضات اخیر ظرف چندماه به‌ شهرت و معروفیت جهانی رسیده و یک‌شبه ره صدساله رفته بودند، تعارف با داخلی‌ها را کنار گذارده و توپخانۀ سنگینی از توهین، تحقیر، شماتت و سرزنش را بسمت بالأخص اصلاح‌طلبان نشانه گرفتند.

هر موضع‌گیری که آقای خاتمی کردند، بجای نقد و بررسی، با توهین اپوزیسیون روبرو شد. هر بار که آقای موسوی اظهار نظری می‌کردند، پاسخ می‌دادند که «ایشان حق اظهار نظر ندارند و ابتدا می‌بایستی پاسخگوی عملکرد ۸سالۀ دوران نخست‌وزیری‌شان و اعدام‌های۶۷ باشند».

«وسط‌باز»، «اصلاح‌طلبان حکومتی»، «شریک جرم نظام و فریبکارانی که به دنبال سهم‌خواهی از قدرت هستند و از همان ابتدا بدنبال نجات و بقاء نظام بوده»، از جملۀ اتهاماتی بودند که علیه اصلاح‌طلبان در رسانه‌های فارسی‌زبان و کلاب‌هاوس‌های متعدد تکرار می‌کردند. یکی از اعضاء «منشور مهسا» حتی خواهان محاکمۀ میرحسین موسوی شد.

بخشی از این برخوردها بمنظور موج‌ سواری‌های پوپولیستی و کسب محبوبیت، و بخش دیگرش همان رقابت پنهان با داخلی‌ها و تلاش در بی‌اعتبار ساختن آنان بود.

تخریب موسوی و اصلاح‌طلبان بدون تردید نمی‌توانست بدون نیم‌نگاهی به رقابت بر سر رهبری اپوزیسیون بوده باشد و ترس از اینکه مبادا داخلی‌ها بتوانند آنان را پشت سر بگذارند.

اما سرکوب سریع اصلاح‌طلبان و ملی - مذهبی‌های حامی آقای میرحسین موسوی، که همایش «نجات ایران» را هفتۀ گذشته براه انداخته بودند، نشان داد که بر خلاف تمام تلاش‌های اپوزیسیون خارج از کشور در بی‌اعتبار ساختن میرحسین موسوی و اصلاح‌طلبان، آنان همچنان مطرح هستند.

برخورد با حامیان موسوی نشان داد که بر خلاف تمام تلاش‌های خارج از کشوری‌ها که ماه‌هاست سعی می‌کنند تا القاء نمایند که موسوی، اصلاح‌طلبان و ملی - مذهبی‌ها برای مردم تمام شده‌اند، دست‌کم حاکمیت اتفاقاً همچنان جدی‌ترین خطر را از ناحیۀ آنان احساس می‌کند.

This comment was minimized by the moderator on the site

اصلاح طلبان بعد از ۲۵ سال هنوز به ۳ سوال کلیدی پاسخ نداده‌اند

دانشیار جامعه‌شناسی:
با گذشت بیش از دو دهه از دوم خرداد هنوز اصلاح‌طلبان به سه سوال اصلی و اساسی در باب اصلاحات پاسخی نداده‌اند.

یک این که موضوع اصلاح چیست و چه چیزی را قرار است اصلاح کنند؟ دوم این که روش و راهبرد ایشان برای اصلاح چیست؟ و بالاخره مبنای‌اشان برای اصلاحات چیست؟

آن جریانی که در صحنه سیاسی جامعه ایران به اسم «اصلاح‌طلب» مشهور است، در واقع یک جریان «تجدید نظر‌طلب» است.
http://tn.ai/2767424
@TasnimNews

This comment was minimized by the moderator on the site

حسین رفیعی :
می‌دانیم که اصلاحات را نیروهای رقیب داخلی اصلاحات، بدون تحلیل کارشناسی و فقط به دلیل قدرت شبه‌قانونی و تداوم برتری خود از کار انداختند؛ هرچند در اصلاحات هم نقاط ضعف و اشتباه کم نبود ولی اینکه نیروهای داخلی ضداصلاحات، مشکل معرفتی داشتند یا بر پایه‌ی منافع محدود ـ در مقابل منافع ملی ـ خود دست به اینکار زدند و یا در کانال‌های طراحی شده‌ی «جبهه‌ی متحد ضدایران»، هدایت شدند، در نتیجه‌ی کار فرقی نکرد. آینده که اطلاعات دقیق منتشر شود؛ واقعیت را روشن خواهد کرد. اینکه به قول حضرت آیت‌اله سیدمصطفی محقق داماد «جهل مقدس» بوده است یا اجرای طراحی‌ها و توطئه‌های جبهه متحد ضدایرانی، یا تلفیقی از این دو تفاوتی نمی‌کند. آنچه حلقوم ما را می‌فشارد، بحران‌های کنونی است که نتیجه عملکردهاست. سردرگمی اصلاح‌طلبان و فقدان یک استراتژی مؤثر، هم حکایت از این امر دارد. نهادهای تحقیقاتی بین‌المللی ادعا می‌کنند که جمهوری اسلامی مبالغ بسیار زیادی در طرح هسته‌ای خود خرج کرده است. اینکه این ادعّاها درست یا اغراق‌آمیز، فرقی نمی‌کند ولی مسلم است که یک بحث علمی ـ کارشناسی و یک تصمیم ملی نداشته‌ایم که آیا برق هسته‌ای برای ایران اقتصادی ـ زیست محیطی هست یا خیر. اینکه ما به تکنولوژِی هسته‌ای مسالمت‌آمیز برای درمان و بهداشت و صنعت و کشاورزی و خدمات احتیاج داریم و باید آن را توسعه دهیم، کسی شک ندارد ولی تولید برق هسته‌ای در شرایط ایران غیرقابل‌توجیه است. «جبهه متحد ضد ایران»، به نظر می‌رسد، که در مرحله اول ـ از کار انداختن اصلاحات ـ با انتخابات مجلس یازدهم به توفیق نزدیک شده‌اند. مردم در تظاهرات و شعارهای پس از ۱۳۹۶ و بعد در آبان ۱۳۹۸ دیگر از میرحسین و کروبی و خاتمی سخنی نمی‌گویند! جبهه مقابل اصلاحات در داخل خوشحال نباشد بلکه باید احساس خطر و غبن کند که جبهه‌ی اصلاح و ایمن‌سازی جامعه را زمین‌گیر کرده‌اند تا «جبهه متحد ضدایران»، مرحله‌ی دوم کارش را شروع کند. جبهه‌ی ضداصلاحات داخلی باید بداند که مقصر اصلی، «جبهه متحد ضد ایران» نیست. مگس روی زخم می‌نشیند. این زخم‌ها را کی‌ها تولید کرده‌اند؟!

اصلاح‌طلبانی چون قائم مقام، امیرکبیر، مدرس، مصدق، منتظری، طالقانی، میرحسین، کروبی و خاتمی، بازرگان، سحابی‌ها که به حصر و حبس و بعضی به مرگ فرستاده شده‌اند تا اصلاحات انجام نشود و ظاهراً طرف مقابل داخلی توفیق یافته است. در واقع استعمار و امپریالیسم و امروز امپراطوری امریکا توفیق یافته‌اند. مصدق در شهریور ۱۳۴۴ در نامه‌ای به دختر دائیش آرزوی مرگ کرد که ده سال از قلعه‌ی احمدآباد خارج نشده است و جرم خود را «عدم تسلیم به هوا و هوس دیگران» گفت و غم‌انگیزترین جمله‌ای که از زبان این قهرمان مردم‌دوست جهان‌سوم و پیشتاز مبارزات استعمارزده‌گان قرن بیستم می‌شنویم جمله‌ای است که به پزشک خود که قول می‌دهد که هفته آینده خبر خوشی از نتیجه معاینات خود را خواهد آورد، این است که «خبر خوش شما این باشد که بیماری من سرطان است»! و آقای کروبی رفع حصر را به عزرائیل وابسته می‌داند! حتماً بزرگان دیگر هم در نجواهای محرمانه‌ی خود با خداوند، چیزهایی چنین غم‌انگیز گفته‌اند. و امروز در ارشیو ملی امریکا (کامبیز فتاحی ۱۴ فوریه ۲۰۱۸) سندی پیدا شده است که آیت‌الله کاشانی، چند سال بعد از کودتا که با شاه اختلاف پیدا کرد به آیزنهاور نامه‌ای نوشت و از شاه شکایت کرد، یعنی پشیمانی از مشارکت در کودتا و اعتماد به جبهه‌ی ضداصلاحات دکتر مصدق و گله از نگرفتن مزد، در حالیکه در دیدارهای خود با دیپلمات‌های امریکا در قبل از کودتا (با جرالد دوهر)، خواهان کمک سری از امریکا شده بود تا ابتدا یک «دولت ملی» به رهبری خودش در ایران تشکیل دهد و سپس جهان اسلام را علیه کمونیسم متحد کند!! ساده‌اندیشی محض. این نمونه‌های تاریخی را گفتم تا هم آنهایی که دل به وعده‌های آمریکایی‌ها خوش کرده‌اند، بدانند که «آلت فعل» هستند و تاریخ مصرف دارند و به جبهه‌ی ضداصلاحات داخلی یادآوری کنم که توهم دارند و قربانی خواهند شد و به قول آقای ظریف، همه در یک کشتی هستیم. باید بپذیریم که در چهل سال گذشته هیچ جناحی سود نبرده است. آیا روحانیت حاکم سود برده است؟ آیا جنگ‌طلبان داخلی که تروریسم را در دهه ۱۳۶۰ شروع کردند سود برده‌اند؟ آیا جناح سرکوبگر دهه‌های گذشته، سود برده‌اند؟ اگر تاریخی و ارزشی نگاه کنیم، خیر! هیچکدام. ولی یک چیز روشن است؛ جهانخواران که فکر می‌کردند انقلاب ایران به رهبری یک روحانی، ممکن است بدیلی برای نظام سرمایه‌داری باشد و ایرانی مستقل ایجاد کند و مصمم بودند که آن را خنثی کنند، قطعاً سود برده‌اند و بر سادگی و یا خیانت بعضی از ماها هنوز، قهقهه می‌زنند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

پوست‌اندازی اصلاحات؛ پاگردی ناگزیر به سوی بقا
Posted: 28 Oct 2020 10:25 AM PDT
مهدی معتمدی مهر
دیری است که اصلاح‌طلبان پذیرفته‌اند که «اصلاح‌طلبی» هم مانند «محافظه‌کاری» دچار بحران ساختاری شده است و شیوه‌های مرسوم آن، دیگر نه تنها قادر به حل بحران‌های کلان جامعه و حکومت نیست، بلکه حتی ضامن بقای خود نیز نمی‌تواند باشد. از همین روست که عموم اصلاح‌طلبان در فضای سیاسی پس از دی ماه ۱۳۹۶، بارها به وجود این بحرانِ گریبان‌گیرِ جنبش اصلاحات اعتراف کرده‌اند، اما هنوز اقدام یا اراده‌ای در خور، کارآمد و متناسب با واقعیت‌ها نشان نداده‌اند و هنوز، برای ارتقای پایگاه اجتماعی جنبش اصلاح‌طلبی و پاسخ اقناع‌کننده به این پرسش که: «آیا همچنان می‌توان به امکان اصلاح‌گری امید داشت؟» گام عملی و موثری مشاهده نمی‌شود.
«اصلاحات جامعه‌محور» صورتی از راه‌حل‌های متنوعی است که با اقرار به وجود «بحران ساختاری اصلاحات» و بنا بر بازخوانی انتقادی وضعیت کنونی جنبش اصلاحات، در صدد اثبات آن است که همچنان می‌توان به «امکان اصلاح‌گری» در عرصه جامعه و حکومت ایران خوش‌بین بود. از این رو، خواستار برنامه و اقدامات مشترک احزاب و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی کشور در راستای تقویت فرآیند دمکراسی‌خواهی و ارتقای جنبش اصلاحات است. «اصلاحات جامعه‌محور» نه به عنوان رقیب یا نافی اصلاحات ِ قدرت‌محور، بلکه به مثابه اصلاح‌گر و پالاینده و ممیز «اصلاحات» از «محافظه‌کاری» سخن گفته و در مقام مکمل، مصحح و اصلاح‌گرِ اصلاحات، اعلام موجودیت کرده است. اما این اعلام، برای آن که به واقعیتی غیرتشریفاتی و فراتر از نام‌گذاریِ صرف بدل شود، ناگزیر از یادآوری هم‌کنشی‌ها، هم‌گرایی‌ها و تن دادن به هزینه‌های اقدامات عملی و موثر مشترک در حوزه اصلاح‌طلبی و عرصه عمومی است.
حق با سعید حجاریان است. ابتدا باید به واقعیت «بحران ساختاری اصلاحات» که متاثر است از «بحران فراگیر کلان‌ساختارها» ایمان آورد و اذعان کرد. باید اندیشید که اگرچه اصلاح‌طلبی، واقع‌بینانه‌ترین گزینه در چارچوب منافع ملی، امنیت عمومی و تمامیت ارضی ایران است، اما تاریخ، قانون‌مندی‌های خودش را دارد و لزوماً به میل اصلاح‌طلبان رفتار نمی‌کند و به ناچار، عهدی ابدی با «اصلاح‌طلبی» نبسته است.
تاریخ به ما می‌آموزد که بحران‌های ساختاری، جز با فرجام مبارک «اصلاح» یا سرنوشت مغمومِ «انحطاط و انهدام ساختارها» مواجه نیستند و اگر ما همچنان به بایستگیِ اصلاح‌طلبی باور داریم، لاجرم باید در ادامه بحران ساختاری حکومت و جامعه ایران، واقع‌بین باشیم، محیط پیرامون اصلاح‌طلبی را نادیده نگیریم و «بحران ساختاری اصلاحات» را هم به رسمیت بشناسیم.
ضروری است که جانب انفعال را رها کنیم و «طرحی نو» دراندازیم که متضمن بازتعریف ِ تعریف‌ها، تواضع در برابر مرزبندی‌ها و فراهم آوردن زمینه پوست‌اندازی دردناک و امیدآفرینی باشد، تا امکانی برای برون‌رفت از پیله انزوا و واگذاری مستمر و فزاینده پایگاه اجتماعی اصلاح‌گری به خیل رادیکالیسم افسارگسیخته و خشونت رو به رشد، پیش روی رنگین کمان جنبش اصلاحات ایران قرار دهد؛ وگرنه به کرم‌وارگیِ «از بحرانی به بحرانی دیگر تا سرحدِ فراموشی و ویرانی و فروپاشی» خو می‌کنیم و سرانجامِ مصلحت‌اندیشی‌های غیرمصلحانه و مسئولیت‌گریزی‌های نامدبرانه را، نه تنها با سقوط اصلاح‌طلبان، بلکه به قیمت شکست اصلاح‌طلبی خواهیم پرداخت.
حجاریان در یادداشتی با عنوان «اصلاحات حداقلی، اصلاحات حداکثری» بحث کوتاه اما پرمغزی را پیرامون وجود بحران‌های ساختاری جنبش اصلاحات، ابعاد برون‌رفت از انسداد، سازوکارهای مهار بحران، اقرار به ناکارآمدی شیوه‌های مرسوم گذشته و ترسیم چشم‌اندازهای مهیب و تهدیدآمیز آن، طرح کرده و با شهامت و مسئولیت‌پذیری، از ضرورت مرزبندی‌های اصلاح‌طلبانه، پذیرش تکثر در جنبش اصلاحات و سازماندهی آن سخن می‌گوید.
حجاریان نافی «اصلاح‌طلبیِ بهبودگرایان» نیست و بلکه، مروج نگاهی چندپایه به این جامعیت است که می‌تواند ضامن همکاری‌های استراتژیک و زیست مشترک میان طیف اصلاح‌طلبانی باشد که روند اصلاح ساختار قدرت را جز با ورود به ساختارهای بوروکراتیک نمی‌دانند با طیف دیگر اصلاح‌طلبانی که «تقریر حقیقت» و «فرآیند آگاهی‌بخشی اجتماعی» را در دستور کار مشی سیاست‌ورزی خویش دارند؛ منوط و مشروط به آن که ورود به ساختار قدرت، موجب نفی یا نادیده انگاشتن اصول بنیادین اصلاح‌طلبی، ابتلا به محافظه‌کاری و فساد مالی و سیاسی مباشران این نگرش نشود و اصلاح‌طلبان راه‌یافته به ساختار قدرت، در امتداد «ظلم» قرار نگیرند و به بخشی از وضع موجود و جزیی از نظام بازتولید استبداد، نابرابری و فساد تنزل نیابند.
حجاریان با هوشمندی دریافته است که باید در جریان متکثر اصلاحات، افزون بر توافق عمومی پیرامون نظام همکاری‌های مشترک و وحدت‌های راهبردی، به ضابطه‌مند کردن سازوکار «طرد» هم توجه داشت و مرزبندی‌ها را به رسمیت شناخت و عملی کرد، تا زمینه پالایش‌های اجتناب‌ناپذیر ضروری و پیوندهای سازنده و شفاف اجتماعی پدید آمده و جایگزین سابقه نامعتبر و مبهم وحدت‌های احساسی و متکی بر پیشینه‌های صرفاً تاریخی شود. یادداشت مذکور در این ارتباط، بیشتر بر «سلامت اقتصادی» تمرکز دارد و به «بنیان دمکراسی‌خواهی» به مثابه حد ممیزه اصلاح‌طلبی و محافظه‌کاری توجه چندانی نشان نمی‌دهد؛ چه بسا از آن رو که هنوز، خواهان تداوم وحدت با اعتدال‌گرایانِ به دور مانده از فساد است.
حجاریان در فرازی کوتاه، میان ماهیت‌ها و پیامدهای «فقر» و «تبعیض» تفاوتی مبنایی و هوشمندانه ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد که بهبودگراییِ منهای دمکراسی خواهی، از بدیهی‌ترین اصول پایه اصلاح‌طلبی دور افتاده و شایستگی برخورداری از این عنوان را از دست داده است و البته، اصلاحات حداقلی، در چارچوب شاخص‌های «دمکراسی حداقلی» می‌تواند متضمن سلامت معنایی و ظرفیت اثرگذاری بر توده‌های مردم و اقناع ایشان به سود تقویت فرآیند اصلاح‌طلبی باشد.
دکتر بشیریه در کتاب ارزشمند «آموزش دانش سیاسی» [مبانی علم سیاست نظری و تاسیسی] با دقت از مجادله مغالطه‌آمیزی پرده بر می‌دارد که از سویی با رویکرد راستگرایانه، اولویت را به توسعه اقتصادی داده و الگوی مروج «توسعه منهای دمکراسی» است و اصولاً جامعه کنونی ایران را مستعد ورود به دمکراسی نمی‌داند و از سوی دیگر، بنا بر نگرشی چپ‌زده و رادیکال، دستیابی به دمکراسی را منوط به درکی متصلب و حداکثری از وصول به برابری اجتماعی و شاخص‌های عدالت اجتماعی و توزیعی می‌داند و نتیجه آن که باز هم، جامعه و مردم ایران را واجد آمادگی و شرایط لازم برای تجربه دمکراسی نمی‌داند.
بشیریه با تمایز میان «دمکراسی حداکثری» به مثابه «زیست دمکراتیک» با «دمکراسی حداقلی» که حاوی «آزادی» و «برابری حقوقی و سیاسی شهروندان» و «شیوه‌های قانونی انتقال قدرت» به برگزیدگان مردم از طریق سازوکارهای دمکراتیک پارلمانی است و تصریح بر آن که جامعه ایرانی بیش از یک صد سال است که از چنین استحقاقی برخوردار است، ابعاد فریبکارانه و غیرجامع ادعای یادشده را برملا می‌سازد.
بشیریه چنین می‌گوید: «خلط مفهوم برابری شهروندان از لحاظ سیاسی و حقوقی با مفهوم برابری اجتماعی و اقتصادی، مشکلات نظری و عملی بسیاری برای دمکراسی به وجود آورده است. به نحوی که اغلب به بهانه تامین برابری اجتماعی، آزادی‌های مدنی و سیاسی مورد تهدید قرار گرفته‌اند. بدون دمکراسی حداقلی (یعنی دست کم مشارکت و رقابت نیروها و گروه‌های عمده سیاسی و دست به دست شدن قدرت میان آن‌ها) دمکراسی حداکثری (مشارکت عمومی در سیاست در شرایط برابری اجتماعی و اقتصادی نسبی) میسر نخواهد شد. [چاپ هشتم، موسسه انتشاراتی نگاه معاصر، ۲۲۶۰]
با تبیین یاد شده میان «دمکراسی حداقلی» و «دمکراسی حداکثری» چه بسا ابعاد نگرش حجاریان پیرامون «اصلاحات حداقلی» و «اصلاحات حداکثری» بیشتر روشن شود. «اصلاحات حداکثری» که ناظر بر زیستی فرهنگی و ملتزم به بهره‌گیری بیشتری از ظرفیت‌های دمکراتیک قانون اساسی است و حتی می‌تواند پیگیر اصلاح کلان‌ساختارهای نظام سیاسی و اصول قانون اساسی باشد، اثرگذاری بر ساخت قدرت را با تقویت جنبش‌های اجتماعی و ارتقای افکار عمومی و رشد جامعه مدنی دنبال می‌کند و می‌تواند فراتر از وجوهی انفعالی، واکنشی یا صرفاً نظری، پروژه «تقریر حقیقت» و «فرآیند آگاهی‌بخشی اجتماعی» را محقق سازد و در جبهه‌ای مشترک با نهادهای دمکراتیک جامعه مدنی مانند سندیکاها و سازمان‌های زنان، دانشجویان و کارگران قرار گیرد و نقش‌آفرین باشد، اما «اصلاحات حداقلی» هم که یک پا در نهادهای حاکمیتی و محافظه‌کاری دارد، نمی‌تواند و حق ندارد که از حداقل بایسته‌های حقوق اساسی ملت صرفنظر کند یا جهت‌گیری ناهمسو با حاکمیت ملت را در دستور کار خویش قرار دهد.
«گفتمان بازرگان» و مرزبندی جدی و اصولی او با «محافظه‌کاری» که متکی بر تحلیل او پیرامون بنیان‌های حافظ سرمایه اجتماعی در شرایط حضور حاکمیت پیشادمکراتیک است و بر شیوه‌های حکمرانی دمکراتیک و احتراز از هر نوع سازوکار منجر به تجمیع قدرت تمرکز دارد، می‌تواند الگویی راهگشا و نمونه‌ای عملی در راستای تفهیم سیاسی و ترویج اجتماعی ابعاد و جزییات فرآیند گذار به دمکراسی باشد. در روش‌های مبارزاتی و اصلاح‌گرانه نیز، «گفتمان بازرگان» از جمله معدود جریاناتی است که در فعالیت‌های جبهه‌ای و همگرایانه، سابقه‌ای طولانی‌تر را نشان می‌دهد و موید باور به «طیف‌وارگی» و به رسمیت شناختن «تکثر» جنبش اصلاحات است.
«گفتمان بازرگان» که فراتر از شخص او و در قواره قرائتی قابل قبول از «اصلاح‌طلبیِ جامعه‌محور» ارزیابی می‌شود، بر اساس ادبیات سیاسی گسترده و تجربه تاریخی، تحقق «حاکمیت ملی پایدار» و «ثبات دکترین امنیت ملی» را تنها در چارچوب حکومت ارزش‌های دمکراتیک ممکن می‌بیند. تقدم «جنگ حجت» بر «جنگ قدرت» را به مثابه «امکان اثرگذاری بر ساختار قدرت» بدون الزام محض به ورود در ساختار قدرت، تبیین می‌کند. شکاف میان «استبداد» و «آزادی» را مهم‌ترین عامل توسعه‌نایافتگی ایران می‌داند و پر شدن این شکاف یا مدیریت آن را عامل بی‌بدیل مهار سایر شکاف‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی معرفی می‌کند و همچنین، «اصلاحات سیاسی» را بدون «اصلاحات دینی و فرهنگی» و خرافه‌زدایی مذهبی، در مواجهه با وجوه دوگانه استبداد سیاسی و استبداد دینی، ابتر و ناکارآمد می‌بیند.
جانِ کلام حجاریان، استوار است به درک دقیق و منسجم او از ماهیت «شبه‌دمکراتیک» وضعیت کنونی و تصریح بر آن که بافت قدرت اگرچه خواهان تثبیت روند «یک‌دست‌سازی» است، اما قادر و مجاز به سرانجام رساندن این خواست اراده‌گرایانه نیست و برخلاف نظام‌های توتالیتر و خودکامه محض، سطحی از جمهوریت جریان دارد که همچنان مانع تحقق چنین اهدافی می‌شود.
حجاریان به درستی می‌داند که «شبه دمکراتیک» بودن حاکمیت به معنای «نیمه دمکراتیک» بودن آن نیست و بیشتر بر وجوه قدرت فردی و خودکامگی‌های جناحی و ساختاری تمرکز دارد، اما به هر حال، متاثر از تنوع جریانات، صنوف و طبقات موثر در بسیج منابع مردمی، مدیریت و پیروزی انقلاب اسلامی، زیرساخت‌ها و زمینه‌هایی در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت وجود دارند که مانع از نفی مطلق اصول زیربنایی ناظر بر «حاکمیت ملت» می‌شوند. این واقعیات دلالت دارند که حکومت، به‌تمامی رو به انسداد نرفته است. از همین روست که به رغم امکان همیشگی مدیریت جریانات خاص در انتخابات گوناگون و سایه نظارت استصوابی بر سر انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، هنوز هم موضوعیت «نهاد انتخابات» منتفی نیست و بلکه، روندی مساله‌آفرین و حل‌ناشدنی برای نهادهای اقتدارگرا و جریان نومحافظه‌کاری ایران به شمار می‌شود و همچنان می‌توان به سنتزی از بقا و همکاری توامان «اصلاحات حداقلی» و «اصلاحات حداکثری» در راستای ممانعت از توفیق و تحقق مطلق فرآیند «یک‌دست‌سازی» و تکمیل زنجیره نفی مطلق جمهوریت نظام امیدوار بود.
دیدگاه حجاریان قضاوتی خوش‌بینانه نسبت به ظرفیت‌های دمکراتیک قانون اساسی، آینده دمکراسی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و امکان تداوم حیات و پیشرفت مشی اصلاح‌طلبانه و پروژه زیربنایی‌تر «مشروطه‌خواهی» در معنای «حاکمیت نظام قانون اساسی» دارد. اما این امیدواری، متکی به الزامات سیاسی، مولفه‌های راهبردی، پیش‌نیازهای اجتماعی و اقتصادی و وابسته به بازخوانی انتقادی و بهره‌گیری عملی از رویکردهای غیرانفعالی، مسئولیت‌پذیر، هوشمندانه و منسجم اصلاح‌طلبان است.
ترسیم چشم‌اندازهای نوین و عملیاتی اصلاح‌طلبی و اعتراف به ناکارآمدی و تعلیق امکان سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه به شیوه‌های مرسوم قبلی از یک سو و از سوی دیگر، اقناع محافظه‌کاران و نهادهای بالادستی قدرت نسبت به این واقعیت که «اصلاح‌طلبی» تنها یک «جریان سیاسی رقیب» نیست و بلکه، «اصلاح‌طلبی» امکان بی‌جایگزین تداوم بقای کشور و اصلاح نظام و عنصری کلان و حذف‌ناشدنی از راه‌حل‌های مهار بحران‌های چندلایه و ساختاری جامعه ایران است، بخشی از «برنامه» و «عمل» اصلاح‌طلبی به شمار می‌رود که چنان‌چه فراتر از حرف و سخن و در مقام مشارکت‌های عملی سیاسی قرار گیرد، می‌تواند همچنان، به تداوم وجوه دمکراتیک و بقای «جمهوری» منجر شود.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

نقد ابزاری برای اصلاح

بنظرمیرسدنقدانقلاب وامام وحوادثی که درطول چهاردهه گذشته برمارفته است کاریست ارزشمندجهت اصلاح ناراستی هاوکجی هاوکژکارکردها ،وافزودن نقاط قوت هااست.مشروط به اینکه همه لوازم یک نقدعلمی ،عالمانه ،جامع ومتکی به داده ها واطلاعات متقن ومدلل ،غیرسوگیرانه بدقت مدنظرقرارگیر د وباچنین عینکی، ابزار نقدپیرامون انقلاب بکارگرفته شود.و بعلاوه چرایی وچیستی ظهور انقلاّ ب و چهاردهه آن به تفکیک، موردواکاویی وآنالیزناقدان قرارگیردونشان داده شود که سهم سوءمدیریت ها ، ،ناکارامدی ها ،تبعیض ها ،سیاست های متعارض بامنافع ملی،هرینه تراشی های زیانبارناشی ازانرژی هسته ایی ونه اصل آن ،که دست مایه تحریم ها ودرنهایت قراردادبرجام و...گردیده چقدر بوده است . همچنین سهم دولت ها،نقش رهبری بعنوان ترسیم کننده سیاست های کلی نظام ودیگرعوامل به چه میزان بوده است .واینطورنباشدکه ازدستاوردهای بدست آمده درطول چهاردهه گذشته، نتیجه بگیریم که ملت وامام اشتباه کرده وچنین تصورشود
‌ که همه ملت،انقلابیون وامام بااراده وبابرنامه وآگاهانه کشوررابه چنین سرانجامی سوق دادهاند.
بلکه بزعم حقیر نبایدهمه گناهان رابه نقش افراد وبعضا بحساب رهبری انقلاب تقلیل وفروکاست. ازهمه مهمترنقش روحانیت عوام و مردم عوام وخودمان که درزمره عوام های آن زمان بوده ایم باید دربروزشرایط فعلی که برستون های نادانی وجهل ما وروحانیت که هنوزهم تصورروشنی ارحکمرانی ومدیریت در زیست جهان جدیدراندارند مدنظرقرارداد .مضافا اینکه بایدچهل سال خلاف آب رودخانه حرکت کردن وستیزباقواعد حاکم برجهان وهمراهی یکایک ما درمقاطعی ازانقلاب با این سیاستها در نابسامانی ها وانحراف ها مدنظرقراردادوتنهابه قاضی نرفت .پرسش دیگر اینکه چرامادرچندساله اخیر ازخواب خرگوشی بیدار شده واویلاسرمیدهیم که چرابه چنین روزهای سیاهی افتاده ایم واین همه آب گندیده و..
محیط مارا احاطه کرده است؟ وبدانجایی رسیده ایم که هماننداوپوزسیون وحتی درمواردی تندتر ، هرچه راکه خود ازخوب وبد رشته ایم میخواهیم همه راپنبه کنیم بدون اینکه گزینه ایی مطلوب تر که مبری ازکاستی هاوکجی های نظام فعلی باشدتعبیه کرده باشیم .مضافااینکه ناقدان کمتر به نقش عوامل بیرونی و قدرتهای خارجی که بیش ازدو قرن است که مانع هرنوع اصلاحی درکشورایران بوده وهستنددرظهوروبروزاین وضعیت نابسامان ودرتحلیل ها مدنظرقرارنمیدهند . بلکه همه کاستی ها وناکارامدی ها وانحراف ها رابه گردن کسانی می اندازند که درانقلاب نقش داشته وبا آن همراهی کرده اند. ولذاباندیدن زوایای مختلف این منظومه مرکب نمی توان بیک صورت بندی وداوری عالمانه ومنصفانه ای مبادرت نمود . بعلاوه هیچ ملتی انقلاب نمی کنند .بلکه انقلاب هابمنزله سیلی راه می افتند تارژیم های ستمگر راسرنگون وبجایش رژیمی مردمی ، آزاد ومستقل وغیروابسته به بیگانه ودولتی کارامد،مردم سالار ،پاسخگو وخادم بنشانند.حال اگردرعمل چنین نشده واوضاع ازگذشته بدترشده وباصطلاح عکسی رفته وعکس دیگری جایش راگرفته است. نبایدبه اصل انقلاب که همه ملت اعم ازمسلمان وغیرمسلمان ،بی خدا وباخدادرآن شرکت داشته و خواست قاطبه ملت ایران بوده است نباید نقدها راتنهابیک فرد وشخص و..
تقلیل داد.لذا اگرقراراست به امام جوالدوزی تحت عنوان نقدبزنیم ، بایدسوزنی هم بخودمان بزنیم ونقش خودرادرمعماری این بنای کج ببینیم. مضافااینکه بایدبپذیریم که همه ما متناسب بافهمان درآن کانتکس زمانی ، درانقلاب مشارکت داشته ایم واگرنتایج تلخی نصیب ملت وکشور شده که قطعاهم شده است البته که هیچکدام ازماویا امام و
یا اقای منتظری که انقلاب را با کتاب های ولایت فقیه خودتئوریزه کرده بودند عامداوآگاهانه بدنبال تحقق چنین شرایطی اسفناکی نبوده اند. چرا؟برای اینکه همه اراده هادرحدوث اتفاقات دراختیارما وآنان نبوده است همانطورکه اکنون هم نیست .پیامبران هم میخواستندخیلی ازاقوام وکفارومشرکان را هدایت کنندولی آیا موفق شدند؟.امروزاگرداعش ،طالبان ،القاعده ،بوکوحرام جنایات زیادی بنام اسلام وپیامبر انجام میدهندآیابایدیقه پیامبراسلام وصحابه ایشان راگرفت که چرا پیامبرص، اسلام وقرآن راآوردکه امروزشاهداین همه جنایات باشیم؟. وافسوس بخوریم که ای کاش پیامبرنمی آمدواسلام ظهورنمی کردتااین جنایات بنام دین اوشکل نگیرد. وای کاش ابوسفیانها می ماندند که بمراتب بهترازاین داعشی هاو... بودند.پس بایدامروزیقه پیامبررحمت رابگیریم واورا زیرچاقوی نقدقراردهیم که چراقران واسلام راآوردی؟ .تاشاهد این همه جنایت بنام اسلام نباشیم؟ .بنظرمیرسدنقدها بانگاهی جامع ،هولستیک ،منصفانه ،متناسب باهرمقطع زمانی ومتناسب بافهم افراد درزمانه انقلاب وسهم هریک ازنقش آفریننان درانقلاب صورت نمی گیرد.درحالی که این مهم نیارمندتحقیقی جامع و عمیق پیرامون تاریخ چهاردهه گذشته میباشد .ارادتمند مشفق

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

نظری و نقدی بر انقلاب ۵۷ در ایران 14 Feb 2020 07:38 AM PST علی ملک‌پور

۲۲ بهمن یادآور شکوه اراده و اتحاد ملت ایران است. این پدیده شگرف درس ها و عبرت هایی دارد که مرور آنها ولو به تکرار بی فایده نیست.
درس های انقلاب ایران:
۱. “انقلاب” از دیدگاه جامعه شناسی سخت ترین و پرهزینه ترین روش حل و فصل تضادهای اجتماعی ست. مردم و رهبران عصر انقلاب در دهه ۵۰ خورشیدی با تئوری اصلاحات آشنا نبودند و از این رو به ذهن آنها خطور نمی‌کرد که اصلاحات را در پیش گیرند. همه آنها ناخواسته (به نیروی خشم و نفرت انقلابی) به مسیری وارد شدند که شاه سابق پیش رویشان نهاده بود؛ فقط انقلاب!
۲. انقلاب را حکومت خودکامه پهلوی به ملت ایران تحمیل کرد، از زمانی که راه اصلاح امور اجتماع و سیاست را عملا سد کرده بود.
۳. سیاست یک دست سازی حاکمیت و روش تک حزبی، راهبرد کهنه‌ای بود که دستگاه پهلوی را به زوال افکند.
۴. مهم ترین دستاورد انقلاب سکولاریزه (عرفی) شدن نهاد حکومت و روحانیت است که خود راهگشای تحولات آتی‌ست. روحانیون عمدتا به مناصب مدیریتی و عرفی متمایل شدند که منزلت و منفعتی بیشتر از مناصب مذهبی سنتی برای آنها دارد این تحول فرهنگی مهمی است.
۵. انقلاب و براندازی روش جوامع توسعه نیافته است. براندازی همیشه پرهزینه است. هزینه براندازی حتی از هزینه وجود یک “حکمرانی بد” بیشتر است.
۶. اصلاحات راه حل بهینه است. اگر راه اصلاحات مسدود شود، صبر و انتظار بهتر از براندازی است تا فرصتی دیگر که باز اصلاحاتی نوین تدبیر شود. اصلاحات پذیرش سلطه نیست، بلکه پویشی غیرانقلابی و غیربراندازانه برای تغییر و عبور تدریجی با روش های مبتکرانه و جامعه محور است.
۷. شعار انقلاب ۵۷، آزادی و استقلال و حذف زندانی سیاسی از فرهنگ سیاسی ایران بود. آرمان مردم دموکراسی و آزادی بیان برای همه عقاید و ادیان و افکار و نیز مشارکت زنان بود.
۸. شوربختانه بعدها آن شعارها مسکوت گذاشته شد و امروز شعارهای غالب و رایج عبارتند از: مبارزه با آمریکا، مبارزه با اسراییل، حجاب، حذف همه نیروهای منتقد، حذف و ردصلاحیت گسترده (حتی) اصلاح طلبان داخل نظام، سکانداری یک تفکر، یک جناح و یک سلیقه در کل کشور به رغم کارنامه ضعیف و پایگاه اقلیتی آن جناح در نزد جامعه و افکار عمومی!….به راستی آن شعارها را چه شد و آن راهبردها کجا رفت؟!
۹. انقلاب ها هیچ تضمینی برای تداوم و تحقق آرمان های اولیه نمی‌دهند، این خاصیت انقلاب است، خاصیت اصلاحات هم این است که می تواند دستاوردهای قابل کنترل و قابل پیش بینی ببار آورد.
۱۰. مردمان و نسل ها می‌آیند و می روند ولی ملت ایران از پروسه دموکراسی خواهی و آزادی طلبی که از انقلاب مشروطه ( ۱۲۸۵ خورشیدی) آغاز کرده، صرف‌نظر نمی‌کند. هر نیروی سیاسی و فرهنگی که منکر و مانع این پروسه باشد، شانسی در آینده ایران نخواهد داشت زیرا توازن قوای اجتماعی و فرهنگی اکنون به نفع دموکراسی و آزادی است.
۱۱. “آزادی”فقط یک فلسفه و آرمان نظری نیست، آزادی تنها راه حل اداره امور است و امروزه آزادی بیشتر یک مشی مدیریتی است تا شعار مبارزاتی. بدون آزادی حکمرانی فقط به لحاظ قانونی و اخلاقی “بد” نیست، بلکه اساسا ناکارآمد و اسبر بحران های متزاید است.
۱۲. انقلاب ۵۷ ثابت کرد که هیچ فرد و حزب و مشرب و صنف و طبقه و تفکری مقدس و محبوب بالذات نیست، مگر آنکه ان تفکر و مروجان و پیروانش برای آزادی و کرامت و رفاه و رضایت مردم دستاوردهای عملی و قابل ارزیابی- از طریق انتخابات آزاد و رای شفاف- ببار آورد، آن هم به تشخیص و تایید خود شهروندان ، نه تشخیص و تحسبن نیروهای فرازمینی یا زیرزمینی!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بیماری‌های مزمن انقلاب Posted: 11 Feb 2020 04:45 AM PST محمدجواد غلامرضا کاشی
ایران تنها کشور جهان است که ظرف یکصد سال، دو انقلاب را با چشم خود دیده است.

جامعه‌ای که چندان با انقلاب سر و کار ندارد، آرام است. کمتر با حادثه و خبرهای غیر منتظره دست به گریبان می‌شود. آرزوهای بزرگ ندارد و به بهبود تدریجی زندگی روزمره عادت کرده است. اما جامعه‌ای که در آن انقلاب روی می‌دهد، ناآرام است. شب که به خواب می‌روی، صبح ممکن است در وضعیتی تازه بیدار شوی. جامعه انقلابی همیشه آبستن است. گاهی آشکار گاهی پنهان.
در جامعه انقلابی، نظام مستقری هست اما هیچگاه خود را باور نمی‌کند. همیشه دلنگران است طوفانی بوزد و موجودیتش را با مخاطره مواجه کند. به پشتیبانی مردم شدیداً نیازمند است. هر روز به بهانه‌ای می‌خواهد از حمایت گسترده مردم کسب اعتماد کند. اگر احساس کند، پشتیبانی مردم رو به کاهش می‌رود اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد. به سرعت خشمگین و خشن می‌شود و در خطر گسیختگی قرار می‌گیرد. صدای مخالف را بر نمی‌تابد. اقبال مردم از مخالفین را حتی یک لحظه تحمل نمی‌کند. حکومت برآمده از انقلاب مرعوب است. مرعوب زاده می‌شود و مرعوب زندگی می‌کند.
مردم در جامعه انقلابی همیشه ناراضی‌اند. به هیچ وضع موجودی رضایت نمی‌دهند. چرا که هر وضع موجود با مشکلاتی همراه است و آنها با توقع ریشه کن شدن مشکلات انقلاب کرده‌اند. آنها با این فرض انقلاب کردند که همه مشکلات کشور ناشی از وجود یک نظام دیکتاتور و فاسد است. حال که انقلاب کرده‌اند معیارشان برای ارزیابی موفقیت نظام تازه ریشه کن شدن مشکلات است. اگر نظام در ریشه کن ساختن مشکلاتی مثل فقر و فساد ناموفق است و حتی بر دامنه مشکلات افزوده، در شمار همان نظامی قرار می‌گیرد که انقلاب علیه آن اتفاق افتاد.
نظام مرعوب، برای اداره متعارف یک جامعه چیزی نمی‌آموزد و مردم نیز سهمی از مشکلات موجود را بر عهده نمی‌گیرند.
نظام برای پوشش دادن به ناکارآمدی‌های خود، مرتب بحران‌های تازه خلق می‌کند تا وانمود کند از بس گرفتار بحران‌های بزرگ و حماسی است به کار و بار روزمره مردم نمی‌رسد. مردم هم روز به روز خسته‌تر و ناتوان‌تر می‌شوند و وضع موجود را جز با دگرگونی‌های بنیادی قابل رفع نمی‌یابند. پس منتظر یک منجی می‌مانند و انقلابی تازه.
انقلاب‌ها انر‌‌ژی‌های بزرگ خلق می‌کنند اما کمتر انقلابی هست که پس از پیروزی بتواند آن همه انرژی را هدایت کند و به جای تخریب، تاسیس کند، بیافریند و چشم‌اندازهای تازه را به صحنه عملی زندگانی مردم بیاورد.
جامعه‌ای که به انقلاب خو کرده، به بیماری‌های مزمن دچار است. قبل از هر کار باید به این بیماری‌ها توجه کرد و به رفع یا تقلیل آثار آن کوشید.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یکی از خوانندگان این پست برایم نوشت :
"اصلاحات مانند آن روی دیگر‌ سکه و بلکه هم بد تر جایگاهش همانجاست که مردم بستوه آمده فریاد زدند .
بیاییم با اصلاحات در فریب مردم ، در فجایع بوجود آمده ، خونهای پاک به زمین ریخته شده ،اسیران در بند ،ودر تائید و همراهی دروغ های پی درپی شریک نشویم"

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بنابراین مردم می میرند

نیک نفس
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...