روزی ما ایرانیان نیز به مرحله ایی از تعادل و میانه روی در تفکر و بینش باید برسیم، که لازمه زندگی درست در این دنیاست، تا از افراط و تفریط رها شویم. سعادت دنیای خود را در مرگ و نابودی این و آن دیدن، بیماری است که دچارش شده ایم، دیدن زندگی خود از روزنه مرگ دیگران، که با "شعار مرگ بر ..." این و آن تجلی می یابد، سال هاست زندگی ما را هم مسموم و دچار فلاکت، و مملو از مرگ کرده است.

گاهی فکر می کنم ما همواره بین شیدایی و تنفر در حرکتیم، یا در عشق آنقدر زیاده روی می کنیم و چنان شیدا می شویم که از جان برای معشوق خود، که او نیز چون ماست، دریغ نمی کنیم، و گاه چنان در تنفر فرو می رویم، که به جز مرگ، برای منفور خود راضی نمی شویم. هنر متعادل زیستن را یاد نگرفته ایم، که نه شیدای حاکمی شویم و نه چنان متنفر، که مرگ او را خواستار شویم. اقتضای کرسی قدرت ظلم و جبّاریت است، ولی باید گفت گاه جبّاران را ما خود می سازیم، گرچه باید اذعان کرد که کرسی قدرت خود فساد آور، و متکبر و جبّار ساز است.

روزگاری تمام تباهی خود و کشور را در وجود آقای محمد رضا پهلوی، شاه سابق ایران، متجلی می دیدیم، و مردم یکپارچه شعار می دادند "تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود." اما همه دیدند که با در کفن شدن شاه سابق هم مسایل ما حل نشد، در گِل و لای زندگی خود باقی ماندیم، امروز باز عده ایی شعارهای آن انقلاب را بازیابی و با تغییر نام ها، تکرار کرده، و متاسفانه تاریخ را از سر می گیرند و تکرار می کنیم که : "تا آخوند کفن نشود، این وطن، وطن نشود".

اما به نظر می رسد علاوه بر عیوب انکار ناپذیر حُکام و طبع متکبر و جبّار آنان، عیب اصلی در خود ما جماعت ایرانیان است، و گرچه حاکمان در به قهقرا بردن مردم تحت حاکمیت خود بسیار موثر و مقصرند، اما ما ایرانیان نیز چندان بی گناه نبوده و نیستیم، چرا که همواره بین شیدایی و تنفر در آمد و شدیم، گاه عشق بر ما چنان مستولی می شود که کمترین کارمان در قبال حاکمان مان دستبوسی است، و این میزان خشوع در مقابل قدرت، بت شدن و گردن فرازی آنان را به دنبال خواهد داشت، و گاه تنفر، چنان چشم هامان را کور می کند، که به جز مرگ آنان، آتش خشم ما را فرو نمی ریزد!

اما حقیقت امر این است که باید حکام را انسان معمولی دید که چند روزی بر سریر قدرت نشسته اند، نه مانند عشاق دستبوس شان بود، نه به گاه تنفر، تشنه به خونشان باشیم، باید به تعادل رسید، و متوجه شد که حاکمان نیز انسان هایی چون ما هستند، که آنها هم دچار لغزش های بزرگ و کوچک می شوند، پس باید با آنها هم حد نگه داشت، تا خود به دست خود، آنانرا فاسد نکنیم، ملتی که در مقابل حُکام به سان غلامان کرنش می کند، خود به دست خود استبداد را می سازند، و مستبدین اگرچه زمینه استبداد را دارند، اما این استبداد قدم به قدم با همراهی ماست که ایجاد و تقویت می شود، و آنان را به غول های تکبر و جبّاریت تبدیل می کند.

از این روست که با تعویض حکام اگرچه بستر برای تغییرات جدی ایجاد می شود، ولی اگر ما ایرانیان تغییر نکنیم، کار هرگز به سامان نخواهد رسید، و همواره تاریخ تکرار می شود، از این رو ایرانیان باید به این مرحله از تفکر برسند که ایران را باید با شرکت تمام ایرانیان ساخت، وگرنه مستبدین هر بار بازتولید خواهند شد، تغییر حکام باعث حل مشکل عدم آزادی و استقلال و کرامت انسانی نخواهد شد، انسان باید دریابد که حتی خداوند نیز بر کرسی قدرت از "جبّار" [1] و "متکبر" بودن خود سخن می گوید، و تکبر و جباریت خاص کرسی قدرت است، و اکثرا حاکمان "خداگونه" می شوند!

پس پیش از اینکه تعیین کنیم چه کسی را بر سریر قدرت باید نشاند، ابتدا باید کرسی قدرت را به اسبی چموش برای جبّاران و متکبرین تبدیل کرد، سپس این کرسی در اختیار افرادی از هر تیره که قرار گیرد، ملالی نخواهد بود، و ترس آور و دهشتناک نیست، و با پیدایش نشانه های تکبر و جبّاریت، کرسی قدرت، چنان به این دو صفت حساس باید باشد که سوار خود را بر زمین گرم بزند،

و این میسر نمی شود الا اینکه به جای جستجو در بین افراد و طبقات اجتماعی، برای کشف و یا یافتن حکمرانانی عادل و درستکردار، صندلی قدرت را باید چنان استانداردسازی نموده، که سوار خود را مجبور به پرهیزگاری و دوری از تکبر و جباریت نماید، برای استاندارد سازی کرسی قدرت هم راهی نیست، جز همان راهی که دکتر محمد مصدق، بزرگ مرد تاریخ ملی ایران، آنرا نمود و گفت :

"تا هزاران مثل من در راه آزادی فدا نشوند، وطن عزیز ما روی آزادی و استقلال را نخواهد دید".

مصدق که هم دوره سلسله قاجار و هم دوره سلسله پهلوی را درک کرده بود، و به دلیل توانایی هایش، هر دو سلسله دست به دامان او بودند تا مقام بپذیرد و او اکراه داشت، به درستی متوجه شد که پاک ماندن چقدر در این کشور مشکل است، و اینکه باید کرسی قدرت را به ناپاکی ها حساس کرد، تا هر کرسی نشینی که پرهیزگاری را به کناری نهاد، بر زمین زده، او را عبرت آیندگان نماید.

راه استاندارد سازی کرسی نیز، برداشتن وجه مادام العمری بودن قدرت، و منوط کردن نشستن بر آن به رای مستقیم مردم است که آنان بتوانند هر لحظه که نخواستند، کرسی نشینان را با یک رای جابجا کنند، چرا که به قول مرحوم دکتر محمد مصدق : "خدا می داند پاک ماندن در این کشور، چقدر سخت است، لازمه اش این است که انسان خیلی از محرومیت ها را قبول کند، و با دقت و احتیاط زندگی کند".

این دقت و احتیاط مشخصه درونی افرادی مثل مصدق است، اما ممکن است در انسان های دیگر هرگز نباشد، و باید این مردم این حق، و این توان را داشته باشند که با یک رای، کسانی که با دقت و احتیاط زندگی نمی کنند را از سر راه زندگی خود بردارند، کسانی که سد راه آزادی، استقلال، خوشبختی، سعادت و مخدوش کننده کرامت انسانی این مردم می شوند، کسانی که وجودشان را تکبر و جباریت در نوردیده، و خود را فراموش کرده اند، و دچار ظلم و ستم، گردنکشی، مردم کشی و... می شوند.

در این بیست و نهمین روز اسفندماه یاد و نام دکتر محمد مصدق گرامی باد، او بزرگترین خطرها را برای کشور و مردمش به جان خرید و بزرگترین موهبت ها یعنی استقلال را برای کشورش به ارمغان آورد، او که مخالف استبداد داخلی و استعمار خارجی بود تا جایی که جواهر لعل نهرو، از رهبران بزرگ انقلاب شکوهمند هند، او را در حد و اندازه مهاتما گاندی ارزیابی کرد، و در وصف دکتر محمد مصدق گفت : "در قرن ما، آسیا سه مرد بزرگ به وجود آورد که در جهان تاثیر نمایان گذاشتند. این سه مرد بزرگ، گاندی، مائوتسه تونگ و سومی مصدق است."

 اما صد افسوس که در نهایت جامعه نخبه کش ما، او را گرفتار تهاجم اراذل و اوباش تحت فرمان حاکم وقت کرد و بعد از سرنگونی دولت مردمی او، او را حصر و تبعید، در ظالمانه ترین وضع آنقدر نگه داشتند، تا جان به جان آفرین تسلیم کند، کینه ها، جباریت و تکبر آنقدر وجود دشمنان مصدق را فرا گرفته بود که حتی درخواست هایی در حد بزرگان جهان نیز نتوانست او را از حصر خانگی برهاند، واسطه گری بزرگان انقلاب هند و... نیز او را از حصر بی پایانی که گرفتارش شده بود، نرهاند، تا با ادامه این حصر خانگی، لکه ننگ تاریخی بر دامان پهلوی بماند، همانگونه که برای دیگران نیز خواهد ماند.

 

 

[1] - «جبّار» برگرفته از ماده «جبر» به معناي وادارکردن افراد بر امور ناخوشايند آنان، با نوعي اعمال قدرت است، آیه 23 سوره حشر خداوند را این چنین معرفی می کند:  "اوست‏ خدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاك سلامت، مؤمن، نگهبان عزيز جبار و متكبر است، پاك است‏ خدا از آنچه [با او] شريك مى‏ گردانند «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ» هرچند خداوند پیامبر خود را از جبّاریت نهی می کند : "ما به آنچه مى گويند داناتريم و تو بر آنان زورگوى نيستى پس كسى را كه از بيم من مى ترسد،با قرآن پند ده" «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ». ولی آیا دیگران نیز خود را مجاب به عدم جباریت می بینند؟ و در بهترین حالت کسانی را می توان یافت که برای بردن انسان ها به بهشت! مصلحت آنان را در اعمال جباریت خواهند دید. یکی از خصوصیات یحیی نبی را دوری از جبّاریت ذکر کرده اند آنجا که در آیه  14 سوریه مریم می گوید : "به پدر و مادر نيكى مى كرد و جبار و گردنكش نبود" وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَيۡهِ وَلَمۡ يَكُن جَبَّارًا عَصِيّٗا، و یا در همان سوره آیه 32 می گوید : "نسبت به مادرم نيكى كنم،خداوند اراده فرموده كه قلدرى سنگدل نباشم"  وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا شَقِيّٗا ، در سوره مائده نیز بنی اسراییل از قوم جباران خود را برحذر دانسته به موسی"گفتند در آن زمين طايفه ستمكاران مقتدر هستند تا آنها بيرون نروند ما هرگز داخل نشويم وقتى رفتند ما وارد مى شويم" قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ.

 وقتی ناراحتی های از سر استیصال، بر راستگرایان غلبه می کند، خود و جایگاه شان در برابر این مردم معترض مظلوم را فراموش کرده، و از کوره به در می روند، عنان ادبیات گفتاری خود را از دست داده، و چهره ی واقعی، از ضمیر مخفی خود را بروز داده، نگاه هایی که در پستوی دل های زنگار گرفته و متکبرشان، نسبت به "دیگران" و "غیر" از خود، و رقبا دارند را، عیان کرده، نظراتی را که تا پیش از این، در هاله ایی از ماسک های مختلف (از جمله انقلابی بودن [1]، مذهبی بودن [2] ، شیعه بودن [3] ، ولایی بودن و...)، و یا در فرایندی از وام گرفتن، از مقاطع تاریخ اسلام، کلمات امامان شیعه، آیه های قرآنی و... آن را پیچیده و مخفی اش می داشتند، را روشن و آشکار بروز می دهند، حال آنکه تا پیش از این، اعمال و نیت های ناشایست شان را در مطابقت، و در پیروی از ارزش ها، اعلام می کردند، در حالی که به واقع بر خلاف تمامی اصول انقلابی، قانونی، اخلاقی، انسانی و دینی و...، روندی را به سوی انحصار قدرت، تهدید و تحدید آزادی های مردم و... و اینبار "آگاهی" آنان را، دنبال می کنند.

این دوستان وقتی از حال عادی خود خارج می شوند، از ضمیر واقعی شان، ستر عورت کرده، و آبروی آن عناوینی را که با خود در شعارها، یدک می کشند را (اگر چیزی باقی مانده باشد) می برند، در این هنگامه های خشم، که دیگر خود واقعی را نشان می دهند، از نامیدن مردمی که با آنان در امری مخالفت دارند، به هیچ نام و عاقبتی اِبا ندارند، از عتاب به مردم مخالف خود به عنوان "خس و خاشاک" [4] گرفته، تا "بزغاله و گوساله" [5] و اکنون "گرگ های مجازی" و یا "سگ های قلاده بلند غرب" و...

باعث تاسف، مجلسی که باید عرصه جولان انسانیت و مردم داری، و دفاع از مردم ایران و حقوق و حدود و آزادی هایشان باشد، تا مردان بزرگ علم، سیاست، اخلاق و پرهیزگاری، مجمعی از "عصاره های فضایل ملت" ، که از "میزان رای" آنان برخاسته اند، شکل گیرد، و حافظ حقوق، آزادی ها، آسایش، و امنیت فکری، ارتباطی، رفاهی و آینده ی آنان باشند، امروز این مجلس از نمایندگانی تشکیل شده، که مخالفین اقدامات خشن خود، علیه آزادی ها، و حقوق مردم ایران را، به "گرگ" و "سگ" های مجازی و قلاده به گردن این و آن تشبیه می کنند،

حال آنکه طبیعی است وقتی جنابان نمایندگان این چنینی، مشغول گذراندن قوانینی تحت نام مبارک "صیانت" هستند، که به واقع خیانتی بزرگ در پس این صیانت، در جهت مقابله با حق آزادی اطلاع داشتن و اطلاع رسانی، و آگاهی و آگاهی بخشی نهفته است و...، و آنان انتظار دارند همه ی ایرانیان که به آزادیخواهی شهره آفاقند، بنشینند، و نظاره گر، تصویب چنین قوانینی باشند، که شریان ها، و بستر های اساسی آگاهی مردم را قطع می کند، و آنان را به سمت یک حصر جمعی خانگی برده، و گرفتار بی اطلاعی و ناآگاهی خواهد نمود.

طرح صیانت از فضای مجازی [6] که بوی قطع اینترنت (به عنوان ابزار و بستر ارتباطات بشر کنونی)، و پلتفرم های فضای مجازی و... از آن برخاسته است، و بوی تهدید و تحدید ارتباطات مردم ایران با جهانیان از آن شدیدا استشمام می شود، مخالفت که هیچ، قیام حق طلبانه می طلبد، و اگر کسانی نسبت به آن معترض نشود، و بی تفاوت بنشینند، در صورت تحقق، باید شاهد مرگ تدریجی خود و یک ملت، و تبدیل آنان به ابزار دست سیاست بازانی باشد، که یک ملت را در ناآگاهی، به هر سو که بخواهند، خواهند کشید، بدون این که این ملت بفهمد، در کجا قرار دارد، و به کجا او را خواهند برد، و به کجا باید برود.

نماینده ایی که به دنبال قانونی کردن قطع ارتباطات مردم خود، با جهان و جهانیانی است، که امروز به واسطه در هم تنیدگی سرنوشت ها، عاقبت ها، زندگی جمعی، تاثیر متقابل و... "دهکده جهانی" اش می خوانند، نباید از فریاد معترضین به اقدامات محدود و تهدید کننده خود متعجب شده، و معترضین را ، سگ و گرگ قلاده بلند بنامد، بلکه باید به مردم خود تبریک بگوید، که واجد چنین انسان ها و نیروهای فرهیخته و آزاده و آزاد اندیشی است، که همچون شاخک هایی حساس، جامعه خود را از این روند نامیمون مطلع کرده، و به واکنش دعوت می کنند؛  

چنین دلسوزان اجتماعی که این نماینده مجلس شورای اسلامی آنان را سگ و گرگ، و قلاده به گردن شان می نامد، در هر جامعه ایی لازم و وجودشان ذیقیمت، و لایق تشویق و تکریم اند، که اولا می فهمند و متوجه اند که، امثال جناب مهرداد ویس کرمی [7] ها برای آنان چه عاقبت و مقصدی را در نظر دارند، و ثانیا از فرهیختگانند، که آینده را دیده اند، که در پس این صیانت ها! چه زندان بزرگی، برای ملت ایران، با چه دیوارهای بلندی، شکل خواهد گرفت، که یک ملت از بسترهای ارتباط طبیعی اش با جهان قطع، و یا کانالیزه می شود، و از دانستن ها محروم، و از گفتن ها سلب ابزار می گردد، و ثالثا اینان آزادگانی بزرگوارند، که را در تاسی به سرور آزادگان، این روح آزادمردی را در خود دارند، که فریاد بزنند، و از خروج از موازین قانونی، انسانی، وجدانی، انقلابی و... هشدار دهند.

بله آقایان و خانم های امثال مهرداد ویس کرمی ها، که از مفاهیم بلند انقلابی، مدعاهای اساسی شیعه گری و مذهبی بودن و وجدان بیدار آزاد، چنان دور شده اند، که به راحتی می توانند از مردم خود سلب آزادی های اساسی کرده، آنان را محدود، و در قالب نوعی سلطه رسانه ایی تک صدا، و انحصاری و انتخاب شده گرفتار نمایند، و از طریق نوشتن قانون، این تحدید و تهدید آزادی های اساسی را تحکیم، تقویت و قانونی کرده، و در همان حال انتظار دارند همه ایرانیان چون مردگانی بر قبور خود نشسته، بنشینند و نگاه کرده، و سکوت کنند، و یا لابد بگویند "به به! چه عالی!" ، ره به بیراهه می زنند؛

در زمانی که هنوز انقلابیون اصیل زنده اند و می توانند شهادت دهند که در ادبیات بنیانگذار ج.ا.ایران، یکی از کلمات کلیدی "آگاهی" و "آگاهی بخشی" بود، و او مرتب از "مردم آگاه" نام می برد و...، که این آگاهی جز بر بستر وجود رسانه های آزاد، همه گیر، وسیع، غیر وابسته،  غیر انحصاری، متنوع و... تحقق نخواهد یافت، و در قالب این نوع "صیانت ها!"، این عنصر آگاهی و آگاهی بخشی، و بستر های ارتباطی آن است که به مسلخ خواست های جریان تمامیت خواه برده شده، و قربانی خواست جناح های قدرت می شود، و آگاهی از دسترس مردم ایران خارج خواهد شد، جریان های فاسد را آسوده کرده، و از زیر چشم تیز بین آگاهان فضای رسانه ایی غیر وابسته به قدرت، خارکرده و ایرانیان را به یک مردم عقب مانده، و در حصر کامل تبدیل می کند.

لهذا، معترضین به این روند، سگ و گرگ نیستند، و قلاده ایی از قدرتمداری، بر گردن خود ندارند، آنان انسان های آزاده و انقلابی واقعی اند، که برای آزادی، و عدم اسارت و خارج کردن مردم خود از حصری بزرگ، فریاد اعتراض بلند کرده اند؛ آنان پیروان واقعی آزادمردان دنیای مبارزه آزادیخواهی در تاریخ بشریت هستند، که هزینه های، مبارزه ی خود را با شنیدن این توهین ها، و هجوم های نابخردانه از این دست، و سخت تر از آن و... می پردازند، تا بلکه از انحرافی بزرگ، در جامعه خود جلوگیری کنند، و حقی را به سمت "ولی نعمتانِ" رهبران این جامعه، یعنی مردم ایران، باز گردانند.

دست اندرکاران قانون نویسی که امروز با طرح های صیانت 1 و 2، تنوع بسترهای ارتباطی مردم ایران را هدف قرار داده، و آنرا تهدید و تحدید می کنند، باید بدانند که وقتی وسیله های ارتباطی یک ملت با دیگران را، قطع و از دسترس آنان دور کردید، او را به واقع به یک حصر خانگی بزرگ برده اید، و نباید چنین ظلمی را در اسامی زیبا پیچید، که آبرویی بزرگ، از ارزش ها و کلمات زیبایی مثل انقلابی بودن، و مقید به مفاهیم والای مذهب، که شما را پرهیزگار، و به خارج از دایره ظلم به غیر، می برد و... و شیعه بودن که بزرگترین و پر افتخارترین پرچمش، شعار آزادگی، عدم سکوت در مقابل ناحق، و ظلم ستیزی را نمایندگی می کند و... خواهد برد.

نام هایی چون آزادگی، مسئولیت پذیری اجتماعی، ایثار، فرهیختگی، آگاه بودن، فعال اجتماعی بودن، فدایی ملت بودن و... برآزنده مخالفین چنین وضعی است، نه سگ و گرگ نامیدن آنان؛ ورنه انسان های مرده در جامعه ایی که جناب مهرداد ویس کرمی ها، منتظر تحقق آنند، نه انقلابی، نه شیعه، نه مذهبی و نه پیرو هیچ ارزشی نیستند، که مردگانی اند که بر گورهای محصور خود، در قبرستانی محدود، و در پس دیوارهای بلند کشیده شده به دور خود، نشسته اند، و نظاره گر خاموش هر آنچه اند، که بر قبرستان شان می رود، در حالی که از خارج این قبرستان هم خبری ندارد، که آب های پاک کجا جاریند، و فاضلاب ها به کدام سو می روند و...

جناب مهرداد ویس کرمی!

باید بدانید که سگ ها و گرگ ها هم، هیچ کدام از اول قلاده به گردن [8] نبودند، وقتی قلاده به گردن شدند که انسانی زیاده خواه، تمامیت طلب و... آنان را ابتدا از جامعه آزاد و طبیعی اشان جدا کرد، ارتباط شان را با دنیای آزاد و طبیعی جاری اشان قطع نمود، سپس آنان را به قلاده به گردن هایی مطیع تبدیل کرد، که به جای زندگی پاک و طبیعی، در این دنیای آزاد، پاچه گیر، و مطیع منویات دل انسان هایی شوند، که افسارشان را در دست دارندو. و این سگ و گرگ ها در این خلا اندیشه، و ارتباط با دنیای اصیل خلقت خود، نادانسته از منظور و منویات دل صاحبان شان، به این و آن حمله می کنند، در حالی که نمی دانند، در دل کسی که افسار شان را به دست دارد، چه می گذرد، و از این پاچه گیری ها، به دنبال چیست.

جناب ویس کرمی!

قلاده به گردن که شدی، دیگر مهم نیست، افسارت دست غرب باشد، یا شرق، یا یک انسان بی مقدار قدرت طلبِ تمامیت خواهی و...، که به نمایندگی از یک "ایسم" و یا ایدئولوژیی خاص، و یا چارچوبی بسته شده، و غیر قابل تغییری و...، انسان ها را به بردگانی بی اطلاع، و انبوهه ها، و توده هایی فرمانبردار و... تبدیل می کند، تا در مسیر اهدافِ انسانی دیگر، از آنان سود جوید.

جناب ویس کرمی!

پس خیلی به گرگ ها و سگ هایی این چنینی هم، خرده مگیر، چرا که برای این شدن، کافی است شما را از وجدان، عقل، منطق، انسانیت و هر آنچه خداوند به تو داده است، که تو را به خود آگاه کند، خالی کنند، و این خالی کردن ها جز با قطع ارتباط تو با اصالت انسانی، و کاروان انسان ها، میسر نیست، شما بانی این قطع ارتباط نباش، خواستی باشی هم، مردانگی کن و این را به نام شهدا، انقلابیون، آزادگان، انسانیت، صیانت و... انجام مده، این به خیر دنیا و آخرت شما، و هرچه ذیل این نام ها، نزدیک تر است.

[1] - بدان معنی مثبتی که در اوایل انقلاب وجود داشت و انسان های خیرخواه، کمک کننده، تسهیل گر، دلسوز، پاک و... نسبت به جان، مال، ناموس و امور و حقوق مردم، انقلابی شناخته می شدند

[2] - به معنی پرهیزگاری، مهربانی، خیرخواهی، بری بودن از جاذبه های دنیایی، دوری از ظلم و ظالمین و زورگویان و...

[3] - به معنی مثبتی که معروف بود، که حس جهانشمول از نجات بشر دارند، آزادگی و آزاد بودن را ترجمان و دنبال کننده اند، استبداد ستیز و ظلم ستیزند، هر جا مظلومی ببینند بر رفع مظلومیت از او شتابانند، امر به معروف و نهی از منکر شان گردن گردنکشان را نشانه می رود، زورگویان را حریف، و مظلومان را یاورند و...

 [4] - خس و خاشاک واژه‌ای به معنای آشغال و کاه‌ریزه است، که پس از سخنرانی محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور سابق ایران در جشن پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران به یک اصطلاح سیاسی در اشاره به معترضان به نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری تبدیل شد. احمدی‌نژاد در این سخنرانی گفته بود: "در ایران در انتخابات ۴۰ میلیون نفر خودشون بازیگر اصلی و تعیین‌کننده اصلی بودند حالا ۴ تا «خس و خاشاک» در این گوشه‌ها یک کاری می‌کنند…"

[5] -9 دیماه 1388) احمد علم الهدی: "اين نظام به جان مردم بسته است و اصل محوري اين نظام ولايت فقيه است. اين مملكت زير چكمه 40 هزار مستشار آمريكايي بود. اين مملكت در دست نظام ستمشاهي بود و اين مردم با سينه‌ خشك به استقبال گلوله داغ رفتند، قطره قطره خون خود را داده‌اند تا ولايت فقيه را حاكم كردند. آن وقت يك مشت بزغاله گوساله بيايند در مقابل چشم مردم به اصل ولايت فقيه توهين كنند؟" نماينده مردم مشهد در مجلس خبرگان افزود: "بنابراين امروز بر حسب اعلام خدا در آيه 53 سوره مائده، حزب‌الله بر روي كره‌زمين كساني هستند كه رهبري اين ولي امر مسلمين را پذيرفته باشند."

[6] - که به واقع فضایی واقعی و بی سانسور از حقیقت مردم ایران است

[7] - مهرداد ویسکرمی (زاده ۱۳۵۰ در ویسیان) سیاستمدار اصولگرای ایرانی است. وی موفق شد در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی که در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۸ برگزار شد، با کسب ۳۸ هزار و ۷۷ رای، از حوزه انتخابیه خرم‌آباد و چگنی از استان لرستان بعنوان نفر دوم انتخاب گردد و به مجلس راه یابد. اودر انتخابات دوره نهم و دهم انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرد که از ورود به مجلس بازماند. در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ وی در تویتر فارسی مردم منتقد طرح صیانت را « سگ های قلاده بلند» و «گرگ» نامید.

[8] - جناب مهرداد ویس کرمی در توئیتی نوشت :  #فضای مجازی؛ به دلیل اهمیت، موضوعی حاکمیتی و محتاج قانونگذاری است. در کشورهای پیشرفته قانونمند است. چند وجهی، پیچیده و نیازمند مدیریت فراقوه ایی است. گرگ های مجازی و #سگهای_قلاده_بلند غربگرا از قانونمندی آن می ترسند. قانونمندی، به نفع کسب و کارهای سالم مجازی است.

بهمن ماه که می شود، آنان که در روند مبارزه خود برای دست یابی به آزادی از "سلطه خارجی" و یا "استبداد داخلی" تلاشی داشته اند و یا در معرض این تلاش ها قرار گرفته اند، خاطرات خود را مروری می کنند، و به ارزیابی آنچه از دست داده اند و یا آنچه به بدست آورده اند، نشسته، و گاه بدانچه کسب کرده اند افتخار می کنند و غریو شادی سر می دهند، و گاه دست ندامت بلند و آه حسرت شان به آسمان می رود.

اما این مبارزه را مبارزینی پیش بردند که اکثرا اکنون صحنه را به غیر واگذار کرده، یا به تیر رقبا مبتلا و از صحنه خارج شان کردند، و یا اینکه دیگر زمانِ نقش آفرینی آنان به پایان رسید، و باید دست در دست عزراییل راهی دیار باقی می شدند. در قرآن به کسانی که پیشقدم در مبارزه اند، عنوان "السابقون" نام داده شده است، آنان که سنگ بنای مبارزه را گذاشتند و در نبود افق پیروزی، مبارزه کردند و بی طمع قدرت راه خود را حق دانسته، و در مسیر آنچه درست تشخیص دادند، پیش رفتند و در ناباوری تمام نتایج آن را به آغوش کشیدند.

آیت الله سید محمود طالقانی و مرحوم آیت الله حسینعلی منتظری از جمله کسانی بودند که در روند انقلاب 57 بیشترین صدمه و زندان را در کنار بسیاری دیگر از مبارزین متحمل شدند و آن روزهایی که هنوز خیلی از ما اسمی از مبارزه نشنیده بودیم، آنان به روند حرکت آزادیخواهی مردم ایران که از مشروطیت آغاز شده بود، پیوستند و روند دست یابی به اهداف آن را ادامه دادند، بدین امید که از "استبداد فردی" و "حاکمیت استبدادی" رهایی یافته و "حق تعیین سرنوشت" را نصیب مردم خود کنند و قدرت را از "ظل الله" [1] ها گرفته و به صاحبان اصلی آن "عیال الله" [2] و یا به قول امام خمینی "ولی نعمتان" خود، منتقل کنند، تا مردم بتوانند چرخش حاکمان را به خواست خود و در جهت منافع جمع گردش دهند.

در میانه حرکت انقلابی مشروطیت و انقلاب 57، روند مبارزاتی این مردم یک ایستگاه بین راه هم داشت و آن حرکت دکتر محمد مصدق بود که هر دو وجه "استبداد داخلی" و "سلطه خارجی" را کم و بیش هدف گرفت و نهضت او به پیروزی رسید، ولی این مبارزه نیز در زیر پای "اوباش غارتگر امید مردم ایران" نظیر "شعبان بی مخ ها"، و دست های پشت پرده عروسک گردان این "بی مخ ها" و مزدوران خارجی دست اندرکار حیله و تزویر عقیم ماند، و به حصر خانگی و ابدی دکتر مصدق و مرگ او در حصر ظالمانه، و اعدام ناجوانمردانه یاران فعالش همچون دکتر فاطمی و... عقیم ماند؛

اما الهام گیران از این حرکت آگاهی بخش و رهایی بخش، بعدها مبارزه او را ادامه دادند، جریان ملی که در زیر پای ناپاک و حماقتبار "بی مخ ها" در جریان کودتای 28 مرداد له شد، و شکست را پذیرا گردید، از پا ننشسته و مبارزه را دوباره از سر گرفتند. خاطره ایی که در این نوشتار قصد بازگویی اش را دارم بدین حرکت و نقش آفرینندگان آن اشاره دارد.

وقتی به تاریخ نگاه می کنی انگار در بعضی از موقعیت های جغرافیایی مغناطیسی عجیب را می یابی که شگفتی ساز می شود، مثال آن "دره تالقان" و در امتداد آن "دره الموت" است، که در کرانه های رود پرشکوه "شاهرود" بزرگ و پرآب نشسته اند، تا زیستگاه و گهواره مردان و زنانی شوند، که تاریخ مبارزه آزادیخواهی و تفکر این مرز و بوم و این مردم را تحت تاثیر عظیم خود قرار دهند،

در طول تاریخ نخبگانی از این خطه برخواسته اند که در تفکر از زمان و سطح تفکر بقیه مردم زمانه و همسلکان خود، بسیار جلوتر بودند، و اسب تفکرشان چنان شگفت انگیز به تاختن رفته است که تو گویی هیچ مانعی را در این منطقه، مقابل خود نیافته اند، تا استعداد شگرف شان را در کودکی و یا در جوانی خفه کند و آنرا عقیم سازد؛

 لذا نهضت مبارزه با سلطه خارجی در زمان اسماعیلیه توسط حسن صباح در دره الموت به حرکت در آمد و پیش رفت و سده ها ایران و اشغالگران فکری و عملی آنرا تحت تاثیر مبارزات خود داشت و...؛ و رگه های مهم و غنی مبارزه علیه استبداد داخلی و سلطه خارجی در دوره مدرن را نیز می توان در تالقان دید، آنگاه که به تاریخ زندگی سردمداران شناخته شده ایی در تفکر و اندیشه، چون عبدالرحیم تالقانی رهبر قیام بردگان و یا زنگیان که به صاحب الزنج شهرت دارد، جلال آل احمد و سید محمود طالقانی نگاه می اندازی، و می توان برجستگی کامل این بزرگان را در این بین دید.

چهره ایی چون سید محمود طالقانی، آنقدر در فهم و درک و تفکر پیشرو بود و افق وسیعی داشت و می دید، که انسان در شخصیت و بزرگی او می ماند، زیرا برغم اینکه خود و خاندان و اهلش از استوانه های "علم دین" بودند، و در حالی که کسانی از این سلک حتی در قرن 21 هم با تجدّد و علمِ جدید در مبارزه و مخالفتند، و تنها علم دین را علم واقعی و قابل اعتنا می دانند و دیگر علوم را از دایره علم هم حتی خارج دانسته و گاه به مبارزه با آن همت کامل دارند، اما طالقانی بزرگ، در زمانی که با رژیم گذشته در مبارزه عمیقی بود، با اینحال در "حرکت مبارک توسعه علمی کشور و مردم ایران" که توسط پهلوی ها بنیانگذاری و پیش برده می شد، نه تنها به مخالفت با این حرکت درست آنان بر نخواست، بلکه خود را حامی آن نشان داد و منزل شخصی و آبا و اجدادی خود را نیز به "وزارت فرهنگ" آن زمان تحویل داد، تا به مدرسه روستای گلیرد (زادگاه خود) تبدیل و آن را به پایگاه تشکیل کلاس ها با شیوه، متون و عناوین مدرن قرار دهند، و کودکان روستای گلیرد و روستاهای اطراف را میزبانی کند، تا آنان از کاروان "علم جدید و مدرن" عقب نمانند.

و به همین دلیل شش سال مقطع ابتدایی را، بسیاری از کودکان محل، متولد دهه 1320 و... در منزل ایشان حاضر شدند، تا در معرض فراگیری علوم جدید و مدرن قرار گیرند، و امروز آن جوانان برومند که هر کدام در روند علم جدید افتخار آفرین محل و خانواده خود هستند، و به شغل ها و رده های در خور توجهی هم نایل شده اند، و در سن بازنشستگی قرار دارند، از این کرامت و وسعت نظر این شیخ مدرن و متفکر، به عنوان "یک خاطره خوب" یاد می کنند.

این در حالی است که این مرد بزرگ، در همان زمان درگیر مبارزه با وجه "استبداد فردی" در رژیم وقت بود، تا پروژه نهضت مشروطیت را به سرانجام مطلوب برساند و قدرت را از "مستبد عصر" به "مردم همان عصر" منتقل کند، و حرکت ملی دکتر محمد مصدق را که در مبارزه با اختیارات بی حد و حصر استبداد داخلی و دست اندازی سلطه خارجی درگیر بود، را به سرانجام مطلوب خود برساند، و به مردم خود "حق تعیین سرنوشت" اعطا کند.

 یکی از همین دانش آموزان مقطع ابتدایی آن موقع ها که از متولدین 1328 می باشند، در خصوص مواجهه سخت طالقانی و همفکرانش که با حاکم عصر خود نفس به نفس درگیر بودند، این گونه روایت می کند : "من آن موقع ها کلاس یازدهم بودم که می شود حدود 1347 با یکی از اقوام آقای طالقانی به اسم ناصر علایی عازم روستای گلیرد بودیم، تا ایشان به دیدن خواهرش برود.

وقتی به گلیرد رسیدیم با تعجب دیدم اینجا انگار بازاری از دست فروش ها برقرار است، پتو، سبد، لباس و... بساط کرده اند و غوغایی برپاست. از دوستم آقای علایی پرسیدم ده ما "سپچخانی" نزدیک جاده است و هر گروه دستفروشی که وارد دره تالقان شود، اول به ده ما می آید و بساط می کند، اینجا در گلیرد چه خبر است؟! چه ده پیشرفته ایی دارید که این همه بازار اینجا درست شده است، و این بازار تا سه تا چهار کوچه ایی که به خانه آقای علایی می رسید، ادامه داشت.

رفتیم و نهایتا به خانه آقای علایی که مقصد ما بود رسیدیم، و این مطلب را من در آنجا هم مطرح کردم، و گفتم با اینکه ده شما از جاده اصلی دور است، چه بازارهای خوبی دارید؟!!  صاحبخانه، آقای علایی که معلم بودند، خندید و گفت :  "فردا قرار است آقای طالقانی و مهندس بازرگان به گلیرد بیایند، اینجا و این دست فروش ها در واقع ماموران – نگفت ساواک - هستند که از قبل از آمدن آنها، آمده اند و اینجا حاضر شده اند، تا آنها بیایند و بروند، و ببینند چه خبر است. گفتم آهان پس اینطوری است،

یکی از این دست فروش ها یک چادرشب [3] پر از پتو به پشت خود بسته بود روی دوشش و به بهانه فروش پتو، آنجا حاضر شده بود. ما تا غروب در منزل آقای علایی ماندیم و غذای عالی هم میهمان خانواده علایی بودیم و که هنوز که هنوز است، مزه سرشیر و کره محلی آن روی زبانم هست، و بعد آهنگ بازگشت کردیم، وقتی از منزل آقای علایی بیرون آمدیم، هنوز این دست فروش ها در آنجا بودند."

بله مبارزین راه آزادی این چنین مبارزه کردند تا آزادی ما را رقم بزنند، همین طالقانی که این چنین سایه به سایه خطر مبارزه کرد، وقتی در زندان با آقای منتظری بود و صدای پیروزی انقلاب داشت می رسید، با افق دید وسیعی که داشت نگران قدرت گرفتن همرزمان خود بود، [4] او هرگز خود را "ابوذر زمان" [5] و یا "سرباز امام زمان (ع)" [6] نام ننهاد، گویا می دانست اگر در جایگاه قدرت قرار گرفتند، و دست به ظلمی زدند، مردمی پیدا خواهند شد که بگویند "اگر امام زمان هم به همین شکلی است، که سربازانش هستند، پس وای به حال ما که منتظر آمدن چون او هستیم".

گویا آیت الله طالقانی هم دغدغه های آخوند خراسانی را در قدرت گرفتن مذهب داشت که ضررهای آن را در پاسخ به نامه ی آیت الله نایینی برشمرد.

و اما در انتها چند عکسی را از طبیعت زیبای زمستانی دره تالقان در نیمه دوم بهمن ماه 1397 تقدیم همه دوستداران طبیعت می کنم تا اگر تلخی در این نوشته است، به شیرینی تبدیل شود :

 

Click to enlarge image Winter-Taleghan (1).JPG

منظره روستای نسا عکس از سمت منگلان

تالقان مجموعه ایی از روستاهاست که در کناره رود شاهرود و سرشاخه های آن، زیبایی کم نظیر طبیعی را رقم زده اند، این زیبایی را در تنوع و اصالت نام روستاها هم می توان مشاهده کرد، که دنیایی از معنا را در زبان محلی خود، و در پس کلمات با خود به همراه دارد، که این نیز به زیبایی این منطقه افزوده است، تنوع اسم روستاها خود گویای فرهنگ غنی آنان است، اسامی روستاهایی مثل نویز، گوران، منگلان، گلیرد، کرکبود، کویین، فشندک، نویزدشت، حشان، زیدست، خچیره، مهران، پراچان و.... خود در بر دارنده موسیقی کلمات است، اما این مردم در نام گذاری خیابان های خود هم باز اعتماد به نفس خود را بروز داده اند و با استفاده نام های محلی که گویای تاریخ و وضعیت روستای آنان است، به حفظ فرهنگ خود کوشا بوده اند، برخی از نام هایی که بر خیابان های روستاهای نویز، حصیران و منگلان گذاشته اند را با عکس ثبت کرده ام :

  

 

Click to enlarge image IMG_7137.JPG

کوچه پیلاجو روستای نویز

[1] - "ضل الله" به معنی "سایه خدا" بر زمین عنوان شاهان در ایران است چه در زمان باستان و چه در زمان مدرن، که شاهان خود را بلافاصله بعد از خدا و جانشین او بر زمین، و خود را ولی، صاحب و قَیّم مردم می دانستند، آن موقع ها هم عکس مقام درجه یک کشور را در کلاس های درس نصب می کردند و زیر عکس "آقای محمد رضا" هم نوشته بود "خدا – شاه – میهن" و این نشان می دهد که اعتقاد ما به خدا باعث شده است، که هر حاکمی که بر کرسی حکم نشست، سعی کند نمایندگی خدا را به عهده گرفته، تا چون خدا مبسوط الید و با دست باز و هرچه خواهد انجام دهد، یکی از کسانی که در جریان مبارزات قبل از انقلاب سن و سالی داشت و با جریانات دوره مبارزه نسبتا آشنا بود، در سفری با اتوبوس با من همسفر شد و از خاطرات زمان مبارزه می گفت و از جمله این طنز را از قول شاه به آقای خمینی عنوان می کرد که از لطیفه های سیاسی زمان مبارزه است که : "تو اگر آیت الله هستی چرا به مبارزه با ضل الله برخواستی"، متاسفانه از بد اقبالی ماست که همواره گرفتار انسان ها باشیم که سعی دارند خلا بین خدا و مردم را پر کرده و خود را بلافاصله بعد از خدا تعریف، تلقی و جانشین او شوند و اگر جانشین خدا شدی، برای خود مقام و حد وسیعی از اختیار تعریف خواهی کرد، که همچون خداوند رها از هر گونه پاسخی به اعمال انسانی خود، بدون پاسخگویی هر آنچه می خواهی به نام ایزد خالق انجام خواهی داد.    

[2] - حدیثی از پیامبر اکرم نقل می کنند که : "مردم عیال خدا هستند و محبوبترین آنها نزد خدا کسی است که به عیال خدا سود دهد و خانواده ای را شاد سازد." "الخلق عیال الله فاحب الخلق الی الله من نفع عیال الله و ادخل علی اهل بیت سرورا"

[3] - چادر شب یک پارچه دستباف و عموما چهارخانه ایی بود، که توسط خانم ها بافته می شد و به عنوان بُقچه، چادر حجاب، جای رختخواب، لباس و... استفاده می شد و کارایی داشت.

[4] - آیت الله منتظری می گفت: اوایل سال ۱۳۵۶ با ”آسید محمود” (آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه می رفت، نیمه شب بهش گفتم: “خفه شدیم از دود چرا نمی خوابی؟” ایشان گفت: ”مگر نمی بینی؟ مگر نمی شنوی؟”   گفتم: “چی رو”  گفت: “صدای مردمو! انقلابو! پیروز میشن!” من گفتم: “خب بشن چه بهتر”  ایشان در جواب گفت: “چرا متوجه نیستی! شاه می رود، مردم به ما مراجعه می کنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند از کف می دهند این مردم بی نوا…”

[5] - امام خمینی(س) در پیامی که به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی نوشتند علاوه بر آنکه از وی به عنوان دوستی ارجمند نام بردند، چنین ادامه دادند: «او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده‏» بنا براین لقب ابوذر زمان کمی مسامحه انگیز است. زیرا قید زمان ندارد و نیز زبان ایشان را به شمشیر مالک اشتر تشبیه کردند. بدیهی است آیت الله طالقانی شخصیتی چند ساحتی داشتند. از جمله یکی از ساحت های ایشان، سیاسی بودن ایشان بود که ابوذروار روشنگری می کرد و با توجه به اینکه مفهوم ابوذر در فرهنگ سیاسی مذهبی ما معنای کاملاً شفافی داشت و دارد و به کسی اطلاق می شود که مرد راستی، درستی و آگاه به انحرافات اجتماعی و سیاسی بوده و اهل محافظه کاری و مصلحت اندیشی های سست و منفعت طلبانه نباشد و نیز نمی توان او را با پول خرید یا با نیرنگ فریفت و به رغم دانش سرشار اهل فریاد است و نه اهل سکوت و تمکین به وضع موجود، این مشابه سازی ابعادی از شخصیت آیت الله طالقانی در اندیشه امام را بازگو می کند. (منبع - http://www.imam-khomeini.ir/fa/c76_15213)

[6] - بعضی از روحانیون و اهل علمِ دین، خود را سربازان امام زمان خطاب می کنند.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...