کور و کرانِ تودهِ تاریکِ مرده در مراد
  •  

09 آبان 1398
Author :  
زنجیرسازان، با گوش و چشم های بسته

وقتی ایدئولوژی خاص یکدست ساز در تقلای تسلط، و گسترش مکانیسم فضای گلخانه ایی خود در جامعه ایی است، و همه کس و همه چیز را در خدمت صاحب مراد [1] هدایت، تجمیع و متمرکز می کند، انسان از اوج انسانیت خود فرو آورده شده، و به ابزار تولید قدرت و ثروت برای مراد و مطامع و منویات دل او تبدیل خواهد شد، و در این روند هر روز از جامعه آرمانی انسانی خود، که در آن فرد فردش مستقل و جمعی باید خود را مسئول و متفکر نسبت به عمل خود، و روند جامعه بدانند، و به عنوان یک خشت مجزا در جز و در کل، در ساخت اجتماع، فعال و متفکر بوده، و در بازخورد دائمِ عمل و تفکر خود باشند، تا جامعه به سوی تعالی و پیشرفت پیش رود، همه یکجا به توده ایی [2] بدون هویت فردی و با هویت توده ایی و خاص تبدیل شده، که تفکر و جهازات خدادادی را وانهاده، خود موجی شده و یا به موجی سپرده که آنان را به ناکجا آباد خواهد برد.

عضو چنین جامعه توده ایی، در خلسه ایی دائم فرو رفته و چشم و گوش بسته، وجه همتش پیشرفت همان حرکت توده ایی خواهد شد که او بخشی از آن است، و در این کسوت حتی از شنیدن آنچه در خلاف تفکر توده ایی و مریدی و مرادی اش جریان دارد، نیز سر باز زده، و همین انسانی که فکر می کند به سوی تعالی در حرکت است، از حس کردن بوی تعفن خروج از مصادیق انسان زیستن، نیز ناتوان و یا به انسانی بی توجه تبدیل شده، و کم کم خود نیز به هیولایی مبدل خواهد شد، که هر جنایتی بر خود و جمع مریدان و در درجه اولی بر تمامی انسان ها را از سوی خود و هم سلکانش مجاز خواهد دانست، و هم مرید و هم مراد با وجدانی راحت، هر جنایتی را یا خود و یا توسط دیگر همسلکان مجاز دیده، و آنرا عین حق، طبیعی و در پس هدفی که در ردای تفکر ایدئولوژیک ترسیم کرده اند، توجیه ذهنی کرده، موجه و مجاز خواهند دانست.

در چنین فضایی، ناموس انسانیت، محور پاکی آفرین، یعنی آزادی و عدالت به کلماتی بی معنی تبدیل شده، و این لازمه های بروز انسانیت دیگر اولویتی نداشته و غیر ضروری ترین حق، و حتی به عنوان ضد حرکت توده ایی موجود تفسیر و تعبیر می شوند، و هدف غایی خلقت یعنی عدالت نیز در بستر مصلحت سنجی ها، سر بریده شده، و بروز و ظهور انسانیت، که به عنوان اوج و حاصل ارتباط خداوند با زمین، مد نظر مصلحان و پیام آوران آزادی انسان از قید و بند دنیا و شیاطین است، و به عنوان هدیه ایی الهی فرستاده شد، و نزدیک ترین به عقل نیز می باشد، و باید این دو (آزادی و عدالت)، یک ایدال بزرگ الهی و بشری که همان "انسانیت" است را شکل داده، و معنی دار کنند، قربانی روند گسترش حرکت توده ایی شده، که نهایتا این روند انسان ها را تبدیل به مرید خالصِ پی رو، و صاحب مراد را به قدرتمندترین مراد مبدل خواهد کرد.

در این روند عقل تعطیل، و احساس جایگزین هر آنچه خواهد شد که در مدار عقل و تفکر شکل می گیرد، محرک اجتماعی جماعت مریدان احساساتی کور خواهد بود که جاده صاف کن تعدی به حقوق همدیگر، و در خالص ترین و پاک ترین روند خود، و در یک مدار منظم و جمعی به سوی تقویت مراد پیش خواهد رفت، و در یک تخدیر جمعی، جامعه یی با احساسات هدایت شده، و ستبر و بی احساس در مقابل کجی ها، نظاره گر و توجیه گر آن گردیده، و موفقیت های مراد به هدف غایی تبدیل، و توسعه تسلط و افزایش خزانه های ثروت و قدرتش، موضوع شادی آفرینی توده ها و مریدان، و فلاکت توده ها و قربانی شدن جمع و جامعه، در مقابل مطامع فرد، ناچیز و قابل اغماض و بلکه لازم دیده می شود.

و نور گرفتن در چنین توده ی تاریک، خود به سان جرمی بزرگ و لایق عقوبت سخت خواهد بود و...

در چنین وضعی نام ها، مصداق سازی ها، معنی و تفسیر آن و... همه در اختیار مراد است و مریدان نیز تنها موظف به فراگیری معارف ذهنی مرادند، تا هم خود و هم دیگران را توجیه گر و... و بسط و گسترش دهنده آن باشند، و در نهایت این توده عظیم یکدست، یکجهت، در حرکت ترسیم شده، همت والا داشته، و همه در جهتی حرکت کنند، که مراد می خواهد و می رود، و یا اشارت دارد.

مراد نیز در افقی نگاه می کند که هیچ کس جز خود او نمی داند، که او در دوردستِ این افق چه می بیند و به سمت چه اتوپیا و یا آرمانشهری در حرکت است ،که او تنها خود آن را مسیر سازی و تصویر سازی ذهنی کرده، و به سویش در حرکت است.

جدا افتادگان از این توده تاریک، و متواریان از این وضع نیز که این شرایط را دیده و درک کرده اند، عده ایی به زهد روی آورده، و زهد را بهانه سکوتِ در برابر آنچه زشتی است، و بر انسانیت می رود، ترجیح داده و"ضجه اسیران و نعره جلادان و فقر گرسنگان و تازیانه های ستم بر گرده بیچارگان" را می شنوند، اما به زهد خود مشغولند و گوش هاشان را با پنبه زهد و تهجد سعی می کنند که ببندند، تا کمتر بشنوند، و آزار بینند.

"مشت های آسمانکوب" آزادی و عدالت نیز در گوشه سلول های آشکار و پنهان جامعه توده ایی، و بر جبر و ستم توده وار جامعه، می پوسند و بر باد می روند، و یا در روند مماشات نشسته و به "توجیه وضع موجود"، مبادرت می ورزند، و هزاران دلیل خواهند آورد که "کاریش نمی شود کرد."

معترضان و متواریان پناه و گوشه گرفته در زهد، و مشت های آسمانکوب آزادی و رهایی، که اکنون به گوشه ایی رانده شده اند، یا کُنج خلوت راز و نیاز و دریوزگی به درگاه حضرت حق را، به قصد جلب توجه او جسته اند، به این سطح تقلیل یافته، و بهشت و رضایت او را در این خلوت گرم و نرم و ایزوله شده می جویند، تا زمختی ظلم را کمتر حس کنند و مجبور به اعتراض نشوند، و در خلوت خود آرام گرفته، و به سان موجی آرام و رام در ساحل مانده و بمیرند،

در این اقیانوس مرده، از حرکت و موج، اگر کسی هم از موج سخن گوید، خواهد شنید که "ما را به سخن تو احتیاجی نیست، زبان به کام گیر، جو را متشنج مکن، و دین و ایمان ما را بر باد مده! " زیرا که او در پیله ابریشمی ایدئولوژیک خود نرم و گرم نشسته، و جا خوش کرده است، هر چند خود می داند که این پیله تنگ و کُشنده است، و روزگاری همین رشته های محکم ابریشمی هم به کار مراد خواهد آمد، و این مرید نیز در روند ایدئولوژیکِ به غایت متمرکز و بر سود و صلاحِ مراد تعریف شده، در آب جوشی قربانی جدا کردن این پیله با ارزش از تن بی ارزش شده او خواهد شد، اما این دمِ خوش را غنیمت دانسته، و در همین راحت طلبی، به کمک خودش، او را به سوی نابودی خواهند برد.

بعضی نیز راه شنیدن و آگاهی بر خود بسته، از اعتراض نیز فرار کرده، گاه در بی حسی، و گاه در ردای مصلحت سنجی، سکوت و خلوت نشینی را در پیش گرفته، و در پوسته راحت خودسازی سکنا گزیده، و از آن مُسَکِنی قوی ساخته و بر تن خود تزریق می کنند، تا حسی خودخواهانه و جدایی طلبانه آنان را از تن رنجور جامعه جدا کرده، و در این راحتی فردی ناشی از گمانِ خودسازی و خودساختگی، خود را از سیل متعفن جاری در جامعه دور ساخته، و یا بی حس شان نماید، و در فاصله یک قدمی از تعفن، چشم به تهجد بسته، و گوش در ذکر کر کرده، و بینی در جستجوی بوی حقیقت، و یاد و نام و حضور حضرت حق، کیپ و بسته می دارند، تا فارغ از جو جاری از تعفن، در خلسه ی فردی خود غرق شوند، و آسودگی خیال را در فراموشی روند موجود حس کنند.

این است که در غرقاب تعفن، چنین جامعه ایی خواهد ماند تا بپوسد و ویران شود، و تنها از خاکستر چنین آتش سوزاننده اییست که ممکن است سیمرغی برخیزد و طلایه دار ظهور دیگری شود، و نوید رویش تازه ایی را بیاورد. 

 

یکشکل، یکدست و یکجهت به سوی ناکجاآباد

 

[1] - دوستان رشد یافته در فرهنگ شبه قاره هند، از کلمه "صاحب" به جای کلمه "حضرت" استفاده می کنند، البته آنها طبق دستورالعمل ادبی خود در اینجا خواهند گفت "مراد صاحب"

 [2] -  جامعه توده وار نیز ویژگی‌های دارد، مهمترین این ویژگی‌ها عبارتند از:

۱) در جامعه توده وار به جای این که با آحاد شهروندان مواجه باشیم ، با توده مردم مواجه هستیم. ذره گونگی فرد، و نداشتن هویتی مستقل از توده ویژگی بارز جامعه توده وار است. فرد در توده خود را باز می یابد.

توده مردم به مثابه مومی بی شکل و بی هویت هستند که قالب و شکل و هویت آنان توسط حاکمان و دولت صورت می گیرد. این توده خودآگاهی ندارد و کوششی نیز در راه شکوفایی خودآگاهی آن صورت نگرفته است.با نهادهای مدنی که تجلی اراده آزاد افراد و آحاد شهروندان است آشنایی ندارد. جامعه توده وار لزوماً متعلق به گذشته نیست ، حتی در یک محیط صنعتی زیر بمباران تبلیغاتی که آدمیان به مثابه روباتهای مکانیکی به کار گرفته می شوند امکان تحقق دارد. سمبل جامعه توده وار فرد و تشخص او نیست، بلکه توده میلیونی است.

۲) ایدئولوژی توده ای نقش اصلی در هویت بخشی به افراد ذره گونه ایفا می کند. کلیشه ای برای یکسان سازی جامعه ، قالبی یک بعدی که تکثر، تنوع، تشخص و اندیشه را برنمی تابد. ایدئولوژی حکایتگر صادق واقعیت اجتماعی نیست ، قالبی است که می خواهد خود را بر واقعیت خارجی تحمیل کند. ایدئولوژی را با دین و عقیده یگانه نپندارید، دین و عقیده هم ممکن است فرم و قالب ایدئولوژیک بگیرد و در خدمت جامعه توده وار قرار بگیرد، ولی هر دین و عقیده ای لزوما ایدئولوژی نیست. هرچند جامعه توده وار بدون ایدئولوژی میسر نیست.

۳) شباهت میان افکار و عقاید و سلایق توده ها بارزتر از تفاوت های موجود در میان آنهاست.در چنین جامعه ای تکثر امری مذموم است. تسطیح فرهنگی ، تخریب ارتفاعات فکری ، همسان سازی اندیشه ها از خصایص یک جامعه توده وار است. در این شبیه سازی و یکسان سازی فرهنگی رسانه های جمعی به ویژه رادیو و تلویزیون رسمی نقشی تعیین کننده دارند.

۴) محرک جامعه مدنی تعقل و خردورزی شهروندان بود. اما تقویت کننده جامعه توده وار عواطف و احساسات توده هاست که توسط حاکمیت تهییج می شود و به خدمت گرفته می شود. عواطف و احساسات به غلیان آمده از قدرتی شگرف و البته مقطعی و بی دوام برخوردار است.خشونت یکی از اشکال احساسات تهییج شده است. اگر بر جامعه ای به جای تعقل و خردورزی احساسات و عواطف مسلط باشد، دائماً با محرکها و هیجان های کاذب و مصنوعی چنان موج به تکان می آید. برای پویایی و حرکت مداوم چنین جامعه ای همواره به «دشمن کیشی » نیاز است.مقابله با یک دشمن واقعی و اگر دشمن واقعی در کار نباشد، دشمن توهمی و خیالی. دشمن سازی و دشمن تراشی زائیده احساسات تهییجی است.

۵) جامعه مدنی بر مشارکت خودجوش و مختارانه شهروندان آزاد مبتنی بود. اما قوام جامعه توده وار بر بسیج برانگیخته شده توده ها استوار است. بسیج عمومی در امور مقطعی ، فیزیکی و سطحی ، توان اقدام ضربتی ، سریع و قاطع دارد. برای کارآیی هرچه بیشتر بسیج های عمومی ایدئولوژی واحد، تسطیح فرهنگی و احساسات و عواطف تهییج شده از لوازم حتمی است. این بسیج توده ای است که مردم را به پیش می برد، در واقع افراد به پیش برده می شوند، حتی بی آنکه اراده کرده باشند، و مهم اراده توده ای است.

۶) در جامعه توده وار رهبر محور جامعه است که وظیفه اصلی بسیج توده ها را براساس ایدئولوژی واحد به عهده دارد. آحاد جامعه توده وار پیرامون رهبر و گوش به فرمان او هستند. لذا برخلاف جامعه مدنی ، مردم نه به عنوان شهروندان آزاد، بلکه به مثابه تابع محض و مطیع بدون چون و چرای رهبر مطرحند. در جامعه توده وار رهبران در حد قداست ستایش می شوند.

۷) در جامعه توده وار هیچ نهاد مدنی مستقل از دولت وجود ندارد. هر تشکلی با بودجه دولت ، زیر نظر دولت ، رسمیت دارد. دولت متناسب با جامعه توده وار، دولت فراگیر، تمامت خواه و توتالیتر است. دولت توتالیتر تمامی ساحتهای زندگی مردم را ملک مطلق خود می داند، حتی حوزه خصوصی و خصوصی ترین زوایای زندگی توده ها. دولت توتالیتر تاب تحمل هیچ نهاد مدنی را ندارد.

مردمی که از خود اراده ای ندارند، در دولت ذوب می شوند. در جامعه توده وار، اقتدار مطلق از آن دولت است ، اما این اقتدار که متکی به نهادهای مدنی نیست ، اقتداری تصنعی است ، لذا در مواقع بحران مانند شیشه ای که به سنگ می خورد می شکند. در جامعه مدنی اگرچه دولت کارگزار و تحت نظارت جامعه مدنی و محدود به حدود قانون است ، اما به میزان اقتدار جامعه مدنی ، اقتدار واقعی دارد. اقتدار واقعی دولت به میزان گسترش و عمق جامعه مدنی وابسته است.

جامعه توده وار همچون سیل است ، پرقدرت ، اما مخرب و ویرانگر. در جامعه توده وار، اخلاق ، قانون ، و دین همگی در خدمت آرمانهای توده قرار می گیرد و بر آن مبنا تغییر وتاویل می شود.

نهادهای مدنی همچون مسیل اند که با کانال کشی و جریان سازی و لایروبی و سدسازی قدرت آب را بکار گرفته ، و محدود می کنند، اما نور و زندگی نیز تولید می نمایند. منبع

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

چگونه یک جامعه دچار یخ زدگی می‌شود

Posted: 02 Feb 2021 12:25 AM PST

آلکسی دوتوکویل

۱.در اجتماعی که پیوندهای خانوادگی، کاستی، طبقاتی و اخوت های صنفی در آن از بین رفته باشند، مردم بسیار آمادگی دارند که تنها بر حسب منافع شخصی شان بیندیشند و بر وفق یک فردگرایی بسیار محدود فقط در اندیشه خود باشند و هیچ دلبستگی به خیر همگانی از خود نشان ندهند.رژیم خودکامه نه تنها با چنین گرایش های فردپرستانه ای مقابله نمی کند،بلکه به آنها پروبال هم می دهد و بدین سان حکومت شوندگان را از هر گونه احساس همبستگی و وابستگی متقابل و علایق همسایگی و دلبستگی به افزایش رفاه کل اجتماع محروم می سازد.این گونه حکومت مردم را در زندگی خصوصی شان محصور می دارد و با سواستفاده از این گرایشی که آنها در جهت جدا نگه داشتن شان از دیگران پیدا می کنند،موفق می شود که آنها را از یکدیگر بیگانه سازد.در جامعه ای که احساس افراد آن به همدیگر سرد بوده باشد،رژیم خودکامه می تواند یک گام پیشتر گذارد و این سردی را به یخ زدگی تبدیل کند.

۲.از آنجا که در چنین جامعه هایی هیچ چیز پایدار نیست،هر کسی از فرو افتادن به یک سطح اجتماعی پایین تر هراسان است و سراسیمه می کوشد تا وضع شخصی خود را بهبود بخشد.چون در این اجتماع پول نه تنها معیار انحصاری پایگاه اجتماعی شخص می گردد،بلکه برای انسان نجیب زادگی نیز می خرد،و از آنجا که پول پیوسته دست به دست می گردد و حیثیت اجتماعی خانواده ها را بالا و پایین می برد،همه کس بی تابانه در جستجوی پول است و یا در صورت ثروتمند بودن می کوشد تا ثروتش را دست نخورده نگه دارد….‌..اگر کوششی برای نظارت بر رشد این آرزوها در جامعه انجام نگیرد،سوداهای یاد شده بر همه طبقات جامعه …..تاثیر می گذارند و معیارهای اخلاقی کل ملت را به پستی می کشانند.این در سرشت خودکامگی است که چنین آرزوهایی را تقویت کند و به آنها میدانی برای تاخت و تاز دهد.رژیم خودکامه که برای تضمین حاکمیت خود روحیه اخلاقی جامعه را تنزل می دهد،توجه مردم را از امور اجتماعی برمی گرداند و حتی آنها را از اندیشیدن به یک انقلاب نیز بیزار می سازد……

۳.تنها آزادی است که می تواند این تباهی ها را که در واقع در سرشت این گونه جوامع سرشته اند، براندازد و از تاثیر زیانبار آنها جلوگیری نماید….‌‌..زیرا این آزادی است که انسانها را به ایجاد ارتباط با یکدیگر وا میدارد و بدانها احساس عضویت فعالانه در اجتماع می بخشد….

از متن کتاب “انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن” اثر آلکسی دوتوکویل ترجمه محسن ثلاثی.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...