آزادی ای اکسیر نایاب روزگار ما
  •  

28 آذر 1397
Author :  

آزادی ای اکسیر نایاب روزگار ما

آزادی ای اکسیر نایاب، در کیمیای بشر!     امید به داشتنت نسل ها، ز ما که برد

تو وعده تحقق ناب خدا بودی به ما،     اما بشر ز من این هدیه باز پس گرفت و برد

ما را به صبح امید تو هزار بار فریفته اند،    صبحی که طلوع کرد، اما، ناگه غروب برد

بی تو من کجا به خدایی، رسم که او،    آزادترین است، و او هم هزارها، ز ما برد

من به کجا شوم آزاد، اگر نگردم من       به ملک او  آزاد، آزاد وشی که هرگز نمُرد

ما را خدایی، خواهند، و نمی دهند ما را،           آن را که خدا داد، باز او گرفت و برد

روزم به شب شد، و شب ها هم به صبح رسید   لیکن ندیده ام، چه هدیه فرستاد، گرفت و برد

ای تلخ کام زمان! که آزادیست تو را         دایم طلب تو می کنی از این و آن که، برد!

برگیر دست خود به دست، ای دستگیر خود   دستی ز آسمان نیاید، جز آن که، گیرد و برد

باید که خود دست گیری ز دست خود،     آن دستگیر هم آید، اما به قصدِ، گرفت و برد

من قصه های آمد و رفتن، هزار بار دیده ام   اما به آزادی، دستی ندیدم که گرفت و برد

باید که خود کنی آزاد ز قید و بند، خود را     دستی نباشد به آزادی، که گیرد دست، و برد

"ما را به رخت و چوب شبانی فریفته اند"   این گرگ نگیرد دستی، جز برای خورد و برد

ما را ز روز واقعه ترسانده اند چنین      لیکن روز واقعه امروزست، که از دست رفت، و برد

بردند آبروی هر چه دستگیران عالمی    به نام آزادی، تو را به هزار بند، کشید و برد

من یافته ام اکسیر این راز دلخراش      باید به انجام نگریست، و سپس رفت و برد

هر روز با شعار خوشش، کاروانی رسید و برد    باید به انجام نگریست، بعد گذاشت که برد

مدهوش مشو به نام خوش طلعت آزادی بشر     این دامگهی است، که هزار دام نهاد و برد

دیدی که گرفت هر خس و خاشک، بر دهن     این نام نامی خوشنام آزادی، آنکه برد

باید که جستجو نمود در پس لایه های شب   زین شب نشین که ز صبح آزادی، گفت و برد

 آنگه که او عیان نمود، همه کُنه ذات خود    باید که گفت بگذار سلطنت و مُکنت، و آنچه برد

هرگاه گذشت، ز آنچه او به کف آورده از فریب     آنگه بگو که این قافله با توست، گرفت و برد

بس دلفریب، به راه خوش آزادی نشسته اند    گیرند از تو عنان دل، و بیدل تو را گرفت و برد

سوراخ و دخمه ی ماردارِ، کسب آزادی     بس دست ها ز ما، برای آزادی گرفت و برد

دستی دگر مخواه، که کنم در این سوراخ پر ز مار      کین سوراخ جز نیش نداشت، ز ما دست بُرد

مارها، دست و دلِ همه را برده اند، به نام او     اما صبح که شد، باز قافله را بردند، همچنانکه برد

باید که جست، دستی ز دستان پاک خود     تا برد قافله زین دامگه، که باز او خورد و برد

راهی نبود و نیست و مباد، بجز کسب آزادی   لیکن مباد، سپردن قافله به پیشین کسی که برد

آزادی ای هدیه ناب خدایی به ما، بیا      برگیر دست جمله بشر، و پیش ران، که باید برد

این قافله را هزار مار، به تزویر برده اند     در وادی خوش انتظار آزادی، به انحراف، که برد؟

مردانِ مرد داده ایم ما، بدین راه ناهوار    مردانگی کن، و رسان تو به مقصد، بدین راهبرد

راهی به جز صداقت نداشته و نداریم، ما    باید سپرد راه را به خود، و همره صادق، و برد

آزادی ای اکسیر ناب خدایی، بنشین به انتظار   خواهم که جست و یافت، تو را بدین راهبرد

صدق و صداقت و انسانیت بُوَد ابزار،     مردان مرد خواهد که مسلح شوند، به این راهبرد

بس مارها نشسته اند، به کمین در این شب ها    تا باز برند قافله را، به منوال خورد و برد

بس سلسله ها آمدند و سکه زدند، به نام او    سکه به زیر پا نهاده، و مشغول خورد و برد

اینک ماییم و آزادی بشر در پیش      باید که گذشت از این تجربه، و این راه برد

راهی است پر ز سنگلاخ تزویر، و کینه و فریب    بستن کمر به صدق و صداقت، و سپس راه برد 

سروده شده در تاریخ 27 آذر 1397

      

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

زندگی سیاسی و آزادی

حسن ماکیانی:

زندگی سیاسی بدون آزادی، به معنای واقعی کلمه بی معنا می شود. آزادی سیاسی،مستلزم توانابودن انسان است به انجام آنچه بایداراده کند. یک کنشگر را تنها زمانی که توانایی کنش داشته باشد می توان آزاد دانست وهرآنگاه که نهادی تحت عناوین دولت وحکومت بخواهد مانع از آن شود، در واقع دیگر آزادی برای او وجود نخواهدداشت. آزادی سیاسی داشتن قدرت عمل برای کنشگراست، بدان گونه که باید اراده کند. بر این اساس مسأله حیاتی آزادی زمانی مطرح می گردد که میان قضاوت اخلاقی متبوع ‌فرمان های حکومتی ستیز و چالش باشد.
آزادی سیاسی در تعامل مستقیم با نهاد دولت است. این آزادی دربسیاری موارد توسط دولت ها با چالش جدی مواجه خواهدشد؛ بنابراین ما باید بدانیم که موانع عمده ای که برسر راه امر آزادی قراردارند و آن را با مشکل مواجه می کنند و حتی به سوی نابودی سوق می دهند، برچه معیارهایی استوار گردیده اند. چه اینکه باور ما این است که برای محقق شدن آزادی های فردی و‌اجتماعی، شرط لازم ‌و کافی وجود و حضور و پذیرش امر آزادی های سیاسی است که آن نیز محقق نخواهد شد مگر اینکه ما توانایی تشخیص موانعی که بدان خدشه وارد می سازند را داشته باشیم.
کارل یاسپرس معتقد است که چند چیز مانع آزادی است:
الف- آداب ‌و رسوم و قراردادها؛
ب- دیکتاتوری واستبداد؛
ج- پندار تعصب آمیز کشف حقیقت.
اینکه انسان گمان کندکه حقیقت را به دست آورده است وبه شیوه ای اهانت آمیز بخواهد آن را به دیگران بقبولاند مانع بزرگی را بر سر راه آزادی فراهم نموده است. چرا که آزادی بعنوان امری مطلق و قطعی در اختیار هیچ کس نیست. لازمه کشف حقیقت این است که انسان همواره آماده بحث ‌و بررسی باشد و همین آمادگی را نیز از دیگران انتظار داشته باشد و هیچ گاه در خلال بحث و گفتگو نه به دیگران اهانت کند و نه از ابراز نظر خودداری ورزد.
درجامعه هم باید آزادی بیرونی وجود داشته باشد و هم آزادی درونی.
عموما دولتی را دولت آزاد می نامند که در برابر دولت های دیگر حاکمیت خود را حفظ نماید، یعنی ملت در آن کشور دارای آزادی بیرونی باشد، ولی این آزادی به تنهایی کافی نیست، چراکه آزادی بیرونی مانع از آن نیست که درون جامعه استبداد و‌اسارت حکمفرما نباشد...»
(خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، ص ۲۸۵-۲۸۸)
همچنین وی معتقداست که نشانه های آزادی سیاسی درونی در این قالب ها دیده می‌شود:
آزادی افراد با یکدیگر تعارض ندارند. از نظر حقوقی هر فردی در حد خاصی می تواند مطابق خواسته خود عمل کند، اما از نظر اخلاقی، آزادی اقتضاء می کند که انسانها با یکدیگر باشند و ارتباط آن ها بر اساس مهر و محبت و اندیشه تحقق پیدا کند. انسان تا آن حد آزاد است که آزادی را پیرامون خود مشاهده کند.
فرد در جامعه دارای دو حق است. یکی آنکه دولت در برابر زور از او حمایت کند و دیگر آنکه بینش و اراده اش از راه دموکراسی پذیرفته شود.
قدرت باید در خدمت حق باشد، تا آزادی تحقق پیدا کند و این قدرت نیز فقط در دولتی که مبتنی بر حق است تحقق پیدا می کند. قوانین در مورد همه افراد باید یکسان اجرا شود. اگر هم قانون باید تغییر کند، تغییر آن باید به وسیله قانون صورت بگیرد و اگر اعمال زور در جامعه ضرورت پیداکند، قانون باید شیوه بکارگیری آن را معین سازد. محدودیت آزادی انسانها نیز از راه قانونی امکان پذیر است.
هر فردی حق شرکت در زندگی اجتماعی را دارد. از راه مشارکت همه افراد در تصمیم گیری های اجتماعی که شیوه حکومت دموکراسی است آزادی افراد تحقق می یابد. در انتخابات همه حق برابر دارند و دولت را می توان از راه های قانونی وبدون بکارگیری زور تغییر داد.در جامعه نباید قدرت همواره در دست عده ای خاص باشد، چرا که«آدمی همیشه خطاپذیراست و حتی بهترین فرد،اگر محدودش نکنند خطری برای جامعه به حساب می آید»هیچ کس را نباید به مقام خدایی رساند و قدرتمندترین افراد باید از راه انتخاب برای مدت محدودی هم که شده از کار برکنار شوند.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...