دین و انقلاب ما در سرزمین سخن، منطق و درستی ماوا گرفته اند

 دین ما آیین سخن و منطق است به طوری که معجزه پیامبرش (ص) قرآن، یعنی کتابِ سخن و هدایت می شود. اسلام را موسسش (ص) با شمشیر نگستراند، بلکه منطق و استدلال نهفته در این آیین که مطابق ذات و خلقت انسان بود به همراه چاشنی رحمت، مهر و دیگر خصوصیات خوب فردی حاملش (ص) بود که آن را پیش برد و قلوب صحرانشیان خشن را هم نرم و به خود جذب کرد. در این جا ممکن است این سوال پیش آید که پس در این صورت این همه نبردهایی که پیامبر (ص) ما انجام داد، چه بود؟ باید در پاسخ گفت که این نبردها نه از بهر گشایش سرزمین ها، بلکه برای دفاع از خود بود. پیامبر رحمت (ص) در 13 سال حکومت داری خود در مدینه (که آن را نیز نه از راه کشورگشایی بلکه با خواست و استقبال مردمانش که بعدها انصار نامیده شدند در اختیارش قرار گرفت)، یا به تحریک و یا به هر دلیل دیگر مورد هجوم دیگران قرار گرفت و او تنها به دفاع از خود بود که به این همه جنگ و نبرد مبتلا شد.

انقلاب و خیزش ما نیز انقلاب سخن و منطق بود و این سخن و منطق بود که بر آهن و قدرت استیلا یافت و در ادامه نیز در حوزه اندیشه و علم تنها سلاح آن باید سخن و منطق باشد و غیر از آن انحرافی بیش نیست. موجودیت اسلام و انقلاب هر دو بر منطق، سخن و درستی استوار است در غیر این صورت از اصل خود جدا افتاده اند. انقلاب ما انفجار نور بود و لذا یکی از مواردی که باید همچون همین انفجار نور چشم ها را خیره می کرد انفجار علوم خصوصا بُعد انسانی آن می بود که این طور نشد. حال سوال این است که چرا؟
شاید یکی از دلایل آن ترس از تغییر باشد. نو آوری در علم مثل زلزله ویران گر است یعنی نظریه یی علمی می آید و ماهیت صحنه گذشته را کاملا عوض می کند و لذا عرصه علم باید همواره پذیرای تغییر باشد و آمادگی پذیرش نظریات علمی - انقلابی را داشته باشد که اگر نداشته باشد، بر مراحل گذشته خواهد ماند و پیشرفت نخواهد کرد. در علم خط قرمزی وجود ندارد که اگر داشت و دنیا بر نظر کلیسا مبنی بر مسطح بودن زمین (به عنوان خط قرمز و نکته مقدس) می ماند و
 این همه اکتشاف جدید در کشف آسمان و افلاک میسر نمی شد.
این که ما یک نظر غالب مثلا در موضوع امامت شیعه داشته باشیم و آن را خط قرمز غیر قابل عبور قرار دهیم، راه را بر نظریات جدید در این رابطه (که البته نیز نقطه قوت ما در همان است و
  این بومی ترین مساله برای ماست و در آن از متبحرتین ها هستیم) خواهیم بست و در همان مرحله و نظریه یی که غالب شده، متوقف؛ و چنانچه آن نظر غالب، هم مثل نظر کلیسایی مسطح بودن زمین باشد، باید گفت در همان جهل، خود را متوقف کرده ایم. اگر علوم انسانی می خواهد رشد کند باید محققان آن آزاد از هر گونه داغ و درفش سخن گویند و بنویسند و بیان کنند و نقد کشند و رشد کنند. در غیر این صورت وسایل سکون علمی خود را فراهم و مردابی خواهیم ساخت که در تعفن آن خود خواهیم پوسید.
تاسف بار تر این که
 عرصه داران علوم دین علیرغم اهمیت و نقش اساسی آن در زندگی بشر، همچون عرصه داران علوم دیگر گشاده و باز فکر نمی کنند و بسیار بدانچه معتقدند تعصب دارند و لذا بیشتر از این که به فکر توسعه آن باشند و به حفظ (وضع موجود) آن حساس و مصرند، در حالی که دانشمندان دیگر علوم برای آنچه بدان اعتقاد دارند تعصبی نداشته و وجه همت خود را یافتن راه ها و فرمول های جدید منطقی تر و معقول تر و به فکر نو آوریند، تا حفظ تئوری های موجود، این است که رشد، بالندگی، به روز شدن و نمو در این حوزه ها تندتر از حوزه دین به نظر می رسد.
بدتر از آن این که در هر دوره یی ادیان گرفتار یک قرائت خاص از دین هستند و آن را چارچوب لایتغیر و وحی مُنزل برای خود و دیگران تلقی کرده
 و عبور از آن را توهین به مقدسات به حساب می آورند و شکستن مرزهای نظری این قرائت خاص ِ غالب را گناه محسوب کرده و مستوجب عقوبت می دانند.
حال این که حداقل در مورد اسلام، ما بر این اعتقادیم که عرصه آن تا ابد برای تحقیق و نو آوری و کشف بطون جدید آن باز
 و محققین می توانند در این اقیانوس بسیار عمیق و وسیع غور کنند و دُرهای گهرباری را صید نمایند (مثلا برای بالاترین منبع اسلام یعنی قرآن کریم هفتاد بطن ذکر می کنند). ولی با این حال متاسفانه تاریخ اسلام نیز شاهد دربدری محققینی بوده و می باشد که خواستند از زمانه خود و نظریه غالب آن کمی فاصله بگیرند و نظرات دیگری را بیان کنند. ملاصدراها در دربدری و در سنین بسیار پایین توسط حاکمان بر نظریه غالب هر زمانه، از فعالیت باز ماندند.
حلاج ها بر دار شدند و
 این همان جمود و انحراف است که با هر نوآوری که در چارچوب نظریه غالب زمانه نگنجد که مواجه می شود آن را بر نمی تابد و بدبختانه این بر نتافتن را هم با سخن پاسخ نمی دهد بلکه به قدرت تمسک می جوید و سعی در انهدام نظر و نظردهنده می کند.
حال آنکه آزادی بیان برای اسلامی که
 خود را جهانی می داند، برای خود وظیفه جهانی قایل است، قصد دارد که قلوب بندگان خدا را در سراسر گیتی مجذوب خود کند و راهنمایی آنان را وظیفه ی خود می داند، همچون آب برای ماهی دریا، ضروری است. امروز باید اسلام واقعی و غرب جا عوض کنند و این اسلام باشد که منادی آزادی بیان و سنگردار مبارزه با استبداد و وکیل مدافع آزادی بیان و حقوق بشر و دیگر فضیلت های انسانی باشد ولی جهان اسلام اکنون گرفتار بسیاری از نارسایی های اساسی و بدیهیات اولیه در این رابطه از فقدان رعایت جمله حقوق بشر و کرامت انسانی است. و البته این آزادی بیان برای صاحب نظران، نظریه پردازان اسلامی و متفکرین آن، از این آب هم واجب تر و ضروری تر است که آنانند که گفتمان سازی خواهند کرد و اسلام عزیز و یا انقلاب ما را معرفی خواهند نمود. وسیله دفاع از اسلام و انقلاب در حوزه سخن تنها سخن و منطق و با قول لیّن و یا مجادله احسن است و غیر آن پذیرفتنی  نبوده و انحراف و خود خواهی خواهد بود. داغ و درفش در حوزه سخن زیبنده اسلام ِمدعی جهانی بودن، نبوده و هرگز نمی باشد.


+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:2 PM |   یکشنبه هجدهم اسفند 1392

 

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...