انسداد، و روند تبدیل تحولخواهان به تروریست
  •  

25 مهر 1399
Author :  
مسیرهای جذب تروریسم در جنگ سوریه

بسته شدن، و انسداد راه و حرکت نیروهای اصلاح طلب، تغییر و تحولخواه، در خاورمیانه، این منطقه را به بهشت رشد گروه های تروریست ساز و جنایت پیشه تبدیل کرده است؛ "گل بود به سبزه نیز آراسته شد" [1] منطقه ایی که روزگاری صحنه تقابل قدرت های بزرگ جهانی بود، اکنون به صحنه رقابت قدرت های منطقه ایی نیز تبدیل شده است؛ "قوز بالای قوز"، و اکنون رقابت های سیاسی (ترکیه و عربستان)، مذهبی (شیعه و سنی)، نژادی (ارمنی و ترک) و... نیز قدرت گرفته، و این روزها در چهره لخت و بی پرده ایی رو شده، و در این صحنه ی خشم و خشونت عریان و واضح، خود را نشان می دهد.

در این روزگار جدید سربازان اعزامی از سوی قدرت های جهانی، حاضر در این صحنه دهشت انگیز، سلاح خود را به دوش انداخته و به ناظر صحنه نبرد گلادیاتورهای منطقه ایی تبدیل، و به تماشا نشسته اند، و تنها گاهی که احساس می کنند صحنه جنگ آنطور که آنان نمی خواهند پیش می رود، و ممکن است صحنه کشتار گلادیاتورها با پیروزی یک طرف به پایان برسد، حرکت سیاسی، تبلیغاتی و یا حتی نظامی را تدارک می بینند که موازنه برقرار و جنگ همان طوری که می خواهند، ادامه یابد، تا منافع و نظر آنان تامین شود.

اخیرا آماری از تنوع، تعداد و مبدا کسانی منتشر شد که به سوریه رفتند [2] و در این نبرد چند جانبه شرکت جستند، این ها چه کسانی اند، که در این صحنه رویارویی حاضر شدند؟ به نظر می رسد اینان جوانان و نیروهای پا به رکاب و کار، و نخبگان نظامی، فکری، عملی و... آماده از خیل نیروهای تاثیرگذار جامعه و کشور خود هستند، که (فارغ از این که تحولی که می خواستند را ما بپسندیم و یا نه) به دنبال تغییر تحول و اصلاح بودند، و چون شرایط این تغییر را در جامعه خود محقق ندیدند، به یک نهضت بزرگتر و منطقه ایی پیوستند، تا تغییر و تحول خواهی خود را در همراهی با آنان، که به تفکر خود نزدیکترش دیده اند، دنبال کنند.

اینان عمومن کسانی اند که چشم به تغییر و تحول و اصلاح دارند، و آماده عمل هم هستند، تمامقد ایستاده و برای تحقق این هدف خود حرکت کردند، آنان از کسانی اند که حاضر به عملند، لذا حرکت کرده و در این مسیر نیز طعمه جنایت پیشگان زر و زور و تزویر شدند، و به جنایتکار تبدیل گردیدند، مثل همان نیروهای مجاهدین خلق خودمان، مثل جوانان عضو در گروه های چپ و... که در روند انقلاب 57 نقش اساسی داشتند؛ که وقتی به این نیروها در جریان انقلاب نگاه می کنی، از بهترین و پیشروترین جوانان پا به کار نهضت تحول و تغییرخواهی مردم ایران بودند؛

اگر نیروهای مجاهد خلق را در این زمینه مثال بزنیم، قشر مذهبی پا به کار و اهل ایمان و عمل، و بالفعل مذهبیون بودند، که مقابل جریان مسلط چپ مبارز، در دوران مبارزه ی پیش از انقلاب به پا خواستند و همدوش چپ ها، حرکت جوانان دلبسته به جناح دینی را نمایندگی می کردند، و واجد الگوهای فکری برجسته و صاحب نام و پیشرویی مثل مرحوم دکتر علی شریعتی، مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی، مرحوم مهندس مهدی بازرگان و... بودند، و...

با این نگاه، آیا می توان از کشته شدن آنها در این نبرد و آن نبرد خوشحال بود؟! در حالیکه اینان نیروهای پا به کار و پا به رکاب جنبش تحولخواه و نبرد علیه وضع موجود در زمان خود بودند، و به تحولخواهان بالفعل جامعه خود نیز تبدیل شدند، و صد افسوس که جوامع استبداد زده، و بن بست ساز ما، زمینه ایی که باید، نداشته و نیروی این جوانان هرز رفت و آنان در روندی قرار گرفتند، که طعمه تروریست پروران و تروریست سازان تبدیل شدند، و به رسته تروریست ها در آمدند، و در عصیان نا امیدی از تغییر، ترور و خشونت را به حد اعلا رساندند، و امروز لابد باید خوشحال بود که اینان در اینجا و آنجا از بین رفته، و هرز می روند؛

اما حقیقت این است که جو منطقه ما، به حرکت های اصلاح طلب، تغییر و تحولخواه اجازه کار نمی دهد، و تغییر و تحولجویان در نبود شرایط رسیدن به آرزوهایی، حتی اندک، و انسداد و بن بست های موجود که با آن مواجهند، جذب گروه ها و حرکت هایی می شوند که آنان را به نیروهایی منفور تبدیل می کند، و جوامع اشان، شادِ بر هلاکت و مصیبت آنان، مسرورند، اما در حقیقت باید به حال منطقه خود گریست که نیروهای پا به کار و بالفعل و پیشرو و... اش در چنین شرایط تله مانندی، گرفتار آمده، و تبدیل به تروریست می شوند، و اینچنین نیروهای ارزشمند و بزرگی، با پتانسیل های بالا، به هرز می روند، و نابود می شوند، حال سوال این است که منطقه ما با نابودی نیروهای پا به کار خود در این زمینه، چگونه باید و می تواند روی تحول، اصلاح و تغییر را ببیند.

 

[1] - در ظاهر یعنی، خوب بود خوب تر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته می شود یعنی، خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.

[2] - منبع این مطلب روزنامه جمهوری اسلامی مورخ 15/7/1399 است. واقعیت‌های تکان‌دهنده از آمار تلفات تروریست‌های خارجی در سوریه: اسناد و مدارک آمریکایی برای نخستین بار واقعیت‌های هولناکی را درباره جنگ سوریه، تروریست‌های خارجی و تابعیت آنها فاش می‌کند. آمار تروریست‌های خارجی در سوریه وحشتناک است و در اینجا اسناد و مدارک سازمان ملل، آمار دقیق تروریست‌ها را فاش می‌کند :

تعداد تروریست‌های خارجی در سوریه: 171400نفر

اطلاعات و مستندات درباره تابعیت و تعداد تروریست‌های خارجی که از آغاز جنگ علیه ملت سوریه وارد خاک این کشور شدندعبارتست از:

- 24500 تروریست از عربستان سعودی که تعداد 5990 نفر از آنها به هلاکت رسیده و تعداد 19 نفر از آنها زن می‌باشند و2700 از تروریست‌ها مفقود شدند.

- 25800تروریست از ترکیه که تعداد 5760نفر از آنها به هلاکت رسیده و تعداد380 نفر از آنها مفقود شدند.

- 21000 تروریست از چچن که تعداد 5230 نفر از آنها به هلاکت رسیده و تعداد1950نفر از آنها مفقود شدند، که 16 زن میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 14000 تروریست از فلسطین اشغالی که بیشتر آنان از جنبش اخوانی حماس هستند. تعداد 4920 نفر از آنان به هلاکت رسیدند و تعداد 670 تروریست از آنها مفقود شدند.

- 10500 تروریست از تونس که تعداد 4200 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 1260 نفر از آنان مفقود شدند که 45 زن از میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 9500 تروریست از لیبی که تعداد 3940 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 1650 نفر از آنان مفقود شدند.

- 13000 تروریست از عراق که تعداد 3780 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 1200نفر از آنان مفقود شدند.

- 11000 تروریست از لبنان که تعداد 3110 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 1080نفر از آنان مفقود شدند که 7 زن میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 8600 تروریست از ترکمنستان که تعداد 3050 تروریست از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 900نفر از آنان مفقود شدند که 11 زن میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 7500 تروریست از مصر که تعداد 2100 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 870نفر از آنان مفقود شدند.

- 3800 تروریست از اردن که تعداد 1990 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 265نفر از آنان مفقود شدند.

- 4600 تروریست از پاکستان که تعداد 1380 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد نفر از آنان مفقود شدند.

- 3600 تروریست از افغانستان که تعداد 1380 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد نفر از آنان مفقود شدند.

- 2800 تروریست از یمن که تعداد 1440 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 700نفر از آنان مفقود شدند.

- 2550 تروریست از قزاقستان که تعداد 1130 نفر از آنها به هلاکت رسیدند.

- 2700 تروریست از ازبکستان که تعداد 780 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 390 نفر از آنان مفقود شدند که 4 زن از میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 1900 تروریست از کویت که تعداد 640 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 8نفر از آنان مفقود شدند.

- 1950 تروریست از الجزایر که تعداد 620 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 44نفر از آنان مفقود شدند.

- 2100 تروریست از مغرب که تعداد 610 نفر از آنها به هلاکت رسیدند و تعداد 630 نفر از آنان مفقود شدند که 7 زن از میان کشته‌ها دیده می‌شود.

- 30000 تروریست از غرب اروپا دارای تابعیت‌های مختلف (آمریکا، فرانسه، روسیه، انگلیس، بلژیک، نیوزیلند، سوئد، فنلاند، دانمارک و نروژ).

مجموع کل تروریست‌هایی که وارد خاک سوریه شدند 171400 نفر است و تعداد 51910 تروریست به دست ارتش سوریه به هلاکت رسیدند، در میان این آمار نیز 33847 تروریست مفقود و یا دستگیر شدند. این آمار و ارقام در اسناد معتبر و قابل اعتماد سازمان ملل متحد منتشر شده و توسط آقای رفعت السید احمد نویسنده مصری در کتابی به عنوان «سوریه در رویارویی با جنگ جهانی؛ حقایق و اسناد» به رشته تحریر درآمده است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

دادگاه بی اثر تقابلی

اینکه چرا دادگاه رسیدگی به جنایات سازمان مجاهدین خلق[منافقین] با ۴۲ سال تاخیر و پس از دادگاه محاکمه حمید نوری در استکهلم برگزار می شود؟ یا چرا رهبران سازمان مجاهدین خلق[منافقین] اعم از مسعود رجوی و مریم عضدانلو(رجوی) یا کلاهی و کشمیری(عوامل انفجار دفتر حزب جمهوری و نخست وزیری) تا مدتی پیش حتی فاقد پرونده امنیتی در ایران بودند، بماند. اما مقامات کشورما باید بفهمند که بازی دادگاه تقابلی رسیدگی به اتهامات وارده به رهبران و سازمان مجاهدین خلق حتماً می تواند دادگاه اثبات کجروی و اشتباهات عملکردی رهبران و مراکز سیاسی-امنیتی تا قضایی وقت ایران هم باشد.
اینکه همه جریانهای فکری، گروهها سیاسی و آحاد مردم ایران در ۱۳۵۷ معتقد به تبعیت از رهبری بلامنازع مرحوم امام خمینی بودند و همه با مرحوم امام بیعت و به جمهوری اسلامی ایران، قانون اساسی، نخست وزیری مرحوم بازرگان و ریاست جمهوری بنی صدر و ... رای دادند حرف جدیدی نیست. اما حتی دفاعیه وکلای(تسخیری) سازمان می توانند ضمن توضیح چرایی و چگونگی تغییر استراتژی و هدفگذاری بسیاری از جریانها و گروهها از همسویی به رویارویی با امام خمینی، به سرنوشت مشابه بسیاری از رهبران همراه امام چون آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، آیت الله لاهوتی تا مرحوم آیت الله هاشمی در دهه گذشته با سرنوشت سازمان اشاره کنند.
اینکه چرا بنده و برخی دوستان بعنوان قربانی و شهید زنده اقدامات مسلحانه و تخریبی سازمان مجاهدین خلق[منافقین] به دادگاه فراخوان نشدیم نمی دانم. اما ایکاش مقامات امنیتی-قضایی با درک اهمیت تاریخی - حقوقی چنین دادگاهی می توانستند بدون تعجیل در برگزاری متقابل دادگاه استکهلم، حداقل از آئین دادرسی دادگاه حمید نوری آموخته و استفاده کنند.
اینکه مقامات سیاسی- قضایی کشورمان در روند شکل گیری و برگزاری دادگاه حمید نوری در استکهلم قادر به فهم این نکته ساده اما بسیار مهم نشدند حکم محکومیت حمید نوری که توسط قضات دادگاه استکهلم صادر گردید دیگر هیچ دادگاهی برای رسیدگی به شکایات مشابه علیه مقامات و اتباع ایرانی نیازمند اثبات وقوع اصل جرم ادعایی نبوده و تنها به ارتباط فرد با جرم مذکور رسیدگی خواهد کرد.
ایکاش مقامات کشورمان قادر به درک این نکته مهم بودند که احکام دادگاه‌های سیاسی-امنیتی کشورمان نه در حوزه بین الملل و فراتر از مرزهای ایران که توسط اکثریت قاطع مردم کشورمان هم به دیده شک و تردید شناخته می شود. ایکاش مقامات قضائی کشورمان قادر به فهم مراحل دقیق، شفاف و حقوقی دادرسی شکایت علیه حمید نوری در استکهلم بودند. ایکاش در اقدامی عجولانه زیر بار تکرار دادگاه بازی امنیتی نمی رفتند. دادگاهی که حتی تلویزیون همسو جبلی هم حاضر به پوشش خبریش نیست. ۷دی
https://t.me/Khabar_Naghde

This comment was minimized by the moderator on the site

بازرگان پدر جریان روشنفکری دینی است / ایدئولوژی را به یک امر اهریمنی بدل نکنیم
Posted: 21 Jan 2021 01:28 AM PST
مقصود فراستخواه
شریعتی مثل یک کالا نیست که تاریخ انقضا داشته باشد که بگوییم امروز تاریخ انقضای او به اتمام رسیده است.پویایی‌هایی در شریعتی وجود دارد که اگر امروز زنده بود می‌توانست برخورد و مواجهه خلاقانه‌تری با مسائل امروزی داشته باشد.
از دل کتاب امت و امامت شریعتی و یا از بحث دموکراسی متعهد و هدایت شده و سوسیالیسم و اندیشه چپ، آزادی به معنای لیبرالی و به آن صورت که در اندیشه و ایدئولوژی بازار رقابتی و اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نئولیبرالی وجود دارد، بیرون نمی‌آید.
اینکه بگوییم آزادی فقط منحصر به این معناست که مانعی در برابر ما وجود نداشته باشد، یک نوع آزادی مربوط به طبقه متوسط است، زیرا بسیاری از طبقات پایین و فرودست جامعه که امکانی برای مشارکت اجتماعی ندارند، از آزادی بی‌بهره می‌مانند.
اگر شایگان فقط در دهه ۴۰ و ۵۰ میماند و ادامه پیدا نمیکرد، اساساً شایگان‌های بعدی و نسخه‌های بعدی آن بروز و ظهور پیدا نمی‌کرد و فقط امروز درباره شایگان دهه ۴۰ و ۵۰ قضاوت می‌کردیم، اما می‌بینیم شایگان چند سال بیشتر زنده ماند و نسخه‌های تازهای پیدا کرد. شریعتی نیز این ظرفیت و پویایی را داشت‌.
شریعتی فرزند روزگار خودش بود و به شکل له و علیه نباید شریعتی را از دوره خودش جدا کرد و او را به جایگاه خداوندگاران و عرصه فراتاریخ و فراگفتمانی سوق داد، شریعتی هیچ وقت فراتاریخی نیست، همان‌طور که بازرگان نیز فراتاریخی نیست. نباید با شریعتی به شکل آناکرونیک برخورد کرد.
ایدئولوژی را نباید به یک امر اهریمنی بدل کنیم، به گونه‌ای که هر کسی به ایدئولوژی نزدیک شود، پلید شود. نباید از ایدئولوژی چماقی درست کرد که از طریق آن متفکرانی مثل شریعتی را منکوب کرد..
شریعتی دین را به گونه‌ای صورت‌بندی کرد که به یک ایدئولوژی سیاسی و مسلک اجتماعی بدل شود و این راه را برای صورت‌بندی‌های ایدئولوژیک کردن از دین هموار کرد.
بازرگان و شریعتی متفکرانی دو زیستی بودند، یعنی می‌خواستند هم مسلمان باشند و به فرهنگ و تاریخ دینی تعلق داشته باشند و هم اینکه آزادی، دموکراسی، عدالت و ملیت و دیگر رهیافت‌های دنیای مدرن را دنبال کنند.
جنگی که بین شریعتی و بازرگان برپا می‌کنیم، بین آنها وجود نداشت و خودشان یک نحله بودند و با هم صلحآمیز زندگی و کار و تلاش میکردند، هر چند دیدگاه‌های متفاوتی داشته، متعلق به گفتمان‌های متفاوتی بودند.
امروز پوزیتیویسم به نوعی فحش آب کشیده تبدیل شده است و من نمی‌خواهم این انگ را به بازرگان بزنم، هر چند خودم در مورد پوزیتیویسم خیلی کار کرده‌ام و انتقادهای جدی به آن دارم، ولی می‌توانم بگویم که بازرگان علم‌گرا بود و می‌خواست میان علم و دین سازش و مصالحه ایجاد کند، منتها این علم نزد بازرگان، علوم طبیعی و تجربی محسوب می‌شد و در آن دوره نیز روش‌های اثبات‌گرایانه یا همان عینیت‌گرایی و پوزیتیویسم حاکم بود.
ما می‌توانیم مؤمنانه به قرآن مراجعه کنیم و از آن الهام بگیریم، ولی قرآن یک کتاب علمی، ریاضی با ساختار علمی و ریاضی نیست و اگر هم امکان دریافت معرفتی از قرآن وجود داشته باشد، نباید خیلی افراطی فکر کنیم که می‌توانیم از قرآن نوعی معرفت منسجم علمی به شکل اجتماعی، پوزیتیویستی، ریاضی یا هر خوانش دیگر استخراج کنیم. این نوعی کمال‌گرایی معرفت‌شناختی است.
من معتقدم که در روشنفکری دینی، نوعی کمال‌گرایی معرفت‌شناختی نهفته است، یعنی از دین معرفتی به دست آوریم که در حد کمال، حقیقت را برای ما مشخص کند. در کار بازرگان در خصوص قرآن نیز نوعی کمال‌گرایی معرفت‌شناختی وجود دارد که با ساختار ریاضی در قرآن آن را صورت‌بندی کرده است.
نمی‌توان کل آزادی‌خواهی و دموکراسی را در چارچوب دین محدود و صورت‌بندی کنیم و بخواهیم از دین چارچوب کاملی برای علم، دموکراسی و عقل استخراج و قرآن را به کتاب عقلی، فلسفی و علمی تبدیل کنیم. چنین کارهایی نوعی کمال‌گرایی معرفت‌شناختی و رفتار غیر روشمند با متون دینی است.
باید به جای اینکه روشنفکر دینی باشیم، روشنفکر دیندار و مومن باشیم، یعنی متدین و مسلمانی روشنفکر باشیم. روشنفکر مسلمان جدای از روشنفکر اسلامی است. مبنای روشنفکری دینی این است که محدودیت‌های دین را بر گرده روشنفکری تحمیل کند، اما اگر بگوید من مسلمان هستم، ولی روشنفکر هم هستم، قضیه متفاوت میشود. به نظر من روشنفکران آینده، دینداران روشنفکران خواهند بود تا اینکه روشنفکر دینی.
نمی‌توان دین را به علم و علم را به دین تحمیل کرد. نمی‌توان علم را به محدوده دین آورد و آن را با منطق دینی بیان کرد و دین را هم نمی‌توان کاملا با منطق علمی و عقلی بیان کرد، چه این منطق علمی، علم جامعه‌شناسی یا اقتصاد باشد و چه علم طبیعی تجربی.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

در ذات استبداد شرک وجود دارد

استاد بزرگ علوم سیاسی دانشگاه تهران مرحوم حجت الاسلام دکتر داود فيرحى
از جمله مباحث نائيني اين است که اصلاً استبداد شرک است و اساسا ديني بودن و یا غيرديني بودن استبداد مهم نيست بلکه در ذات استبداد شرک وجود دارد.
چون که آن اراده اي که خدا به انسان داده، استبداد آن را سلب و انسان را خلع اختيار مي کند و چون چنين کاري مي کند شرک است؛ پسوندش مهم نيست که ديني باشد يا غير آن. نائيني مي گويد که اوّلاً نظام هاي استبداي آزادي و عدالت را که دو ارزش اخلاقي هستند از آدميان سلب مي کنند که اين خود مشکل بزرگي است.
اما اين از نظر الهياتي چه مشکلي دارد؟ معتقد است در واقع نظام هاي استبدادي نه تنها اراده آدمي را سلب مي کنند بلکه در تکوينيات آدم هم وارد مي شوند، يعني وقتي مي گويند مثلاً نوع غذا و پوشش بايد فلان شکل خاص داشته باشد، در واقع، دارند اُلوهيت مي کنند يعني همان اقتداري که خداوند راجع به بنده دارد و بنا به تعريف، غير او کسي ندارد، استبداد آن اقتدار خدايي را اجرا مي کند.
در اين صورت از آن طرف خداوند مي گويد که غير از من از هيچ کس در اين مسائل اطاعت مطلق نکنيد و مُطاع بودن تنها شأن خداوند است و هر نوع اطاعت غير خدا شرک است؛ در نتيجه ناييني معتقد است نظام هاي استبدادي نه تنها حقيقتاً نظام سياسي نيستند بلکه به لحاظ اعتقادي هم گرفتار شرک می شوند.

This comment was minimized by the moderator on the site

انسداد در بالا، ناامیدی در پایین
سید مصطفی تاج‌زاده
وظیفه اصلاح‌طلبان است که به ارزیابی دلایل موفقیت دو دولت خاتمی و نیز دولت اول روحانی و شکست دولت دوم روحانی بپردازند. چرا ما در آن ۱۲ سال موفق بودیم و در فاصله ۱۳۹۶ تاکنون ناموفق؟ از سال ۱۳۹۴ شاهد روندی هستیم که آشکارا با خواست و رای مردم برای تغییرات در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه در سیاست‌خارجی مخالفت و در برابر آن مقاومت می‌کند. این روند، بعد از انتخاب مجدد روحانی به ریاست‌جمهوری در سال۹۶ سرعت گرفت. دخالت‌های گسترده سپاه در تمام زمینه‌ها به‌ویژه در سیاست خارجی و مسایل منطقه‌ای، در دوره اصلاحات سابقه نداشت. به‌همین علت حضور در قدرت برای اصلاحات توجیه داشت. اگر قرار باشد به‌خاطر کارشکنی‌های انتصابیون نتوان کار مهمی انجام داد، دلیلی برای حضور اصلاح‌طلبان در قدرت وجود ندارد. ۴۲سال زمان مناسبی است برای ارزیابی اینکه آیا سیاست‌های کلان کشور درست بوده یا نه. بسیاری از اصولگرایان هم امروز دچار تردیدهای جدی شده‌اند و پرسش‌های جدیدی مطرح می‌کنند که می توان آن را تزلزل گفتمانی سیستم دانست. سیاست خارجی کنونی پرهزینه و کم‌حاصل است و آمریکاستیزی به این معنا که پیروزی جمهوری اسلامی در گرو آن است که یا ساقط شود یا آمریکا سقوط کند، راهبردی عقیم و شکست‌خورده است. ما با یک وضعیت استثنایی در نظام مواجه شده‌ایم. دیگر نمی‌توان اوضاع‌واحوال کشور را تحلیل کرد مگر اینکه در درجه نخست به نقش و رفتار و گفتار رهبر پرداخت. در غیراین‌صورت، هر تحلیلی‌ ناقص خواهد بود. رهبری طی دوره مسئولیت خود، قدرت بی‌نظیری پیدا کرده‌ که حتی در برخی موارد از بنیان‌گذار نظام بیشتر است. درعین‌حال، با مشکلات بزرگی مواجه شده، که مهمترین آن بحران دستاورد و ناکارآمدی سیستم است.
جمهوری اسلامی هیچ زمانی در ۴۲سال گذشته به‌اندازه امروز با بحران مشروعیت و کارآمدی مواجه نبوده است. آقایان توجه نداشتند که در شرایط خطیر کنونی اگر دولت شکست بخورد، جایگزینش یک دولت اصولگرا نیست و روز از نو و روزی از نو. بلکه ناامیدی اکثریت جامعه و تبدیل نظام سیاسی به حکومت در ظاهر و باطن اقلیت است. ما در مسیر مدل شکست‌خورده شوروی سابق حرکت می‌کنیم؛ قدرت نظامی داریم اما، نمی‌توانیم به توسعه اقتصادی دست یابیم. صنایع پیشرفته نظامی و دفاعی داریم، اما صنایع پیشرفته مصرفی پابه‌پای آن نداریم. البته با این تفاوت که در شوروی انصافا عدالت اجتماعی تاحدود زیادی وجود داشت و فساد اقتصادی‌اش قابل قیاس با شرایط ما نبود و از همه مهم‌تر اینکه مردم در زمینه مسکن، آموزش، بهداشت، اشتغال و تغذیه از حداقل زندگی شرافتمندانه بهره‌مند بودند. ما در این موارد دچار مشکلات اساسی هستیم. یکی از چالش‌های مهم مسئله جانشینی است. برخلاف اواخر عمر بنیان‌گذار نظام که با گذشت زمان، امور را واگذار و شرایطی را فراهم می‌کرد تا در فقدان ایشان جامعه دچار گسست و بحران نشود، اکنون عکس این وضعیت را مشاهده می‌کنیم. نگرانی از آینده یکی از دلایلی است که به نظر می‌رسد موجب شده سیاست همیشگی نظام در دفاع از مشارکت حداکثری در انتخابات کنار گذاشته شود و «انتخاب مطمئن» اولویت یابد. به‌قول مهندس سحابی، سرنوشت جمهوری اسلامی با سرنوشت ایران فعلا به هم گره خورده است و سقوط اولی می‌تواند به سقوط دومی منجر شود. پس باید این مرحله را بگذرانیم تا سرنوشت این دو از هم جدا شود. بعد بحث عمومی کنیم که باید چه استراتژی‌ای دنبال شود که به نفع ایران و ایرانیان باشد.
تجربه نشان داده راهبرد اعتراضات خیابانی، در ایران کنونی جواب نمی‌دهد. معنای حرف من، این نیست که سیاست خیابانی غیردموکراتیک است یا قانونی نیست یا در خیلی از کشورها تاثیر مثبت نداشته است. بلکه در ایران امروز جواب نمی‌دهد. به‌دلیل اینکه یا با آن برخورد سریع و خشن می‌شود یا کشور دچار هرج‌ومرج خواهد شد و همین آزادی‌ها و فرصت‌هایی را هم که امروز داریم، از بین می‌رود. نجات کشور و نظام در گرو آن است که همه پاسخگو شوند؛ صداوسیما ملی شود و یک‌صدا نباشد؛ نظامیان به پادگان‌ها برگردند؛ دستگاه قضا مستقل شود و از همه مهم‌تر آزادی اندیشه و بیان و قلم و اطلاع‌رسانی و مطبوعات و همین‌طور آزادی انتخابات تامین و نظارت استصوابی لغو شود تا حاکمیت ملی و ملت معنا یابد. مبادا بعضی مشکلات در طول سال‌های بعد از ۸۸ باعث شود که ایمان خود را به قدرت ملت و نقش آنها در تحولات بزرگ ازدست بدهیم.
این متن در شماره ۴۲ دوره جدید هفته‌نامه صدا، مورخ یکشنبه ۲۷مهرماه منتشر شده است. برای مطالعه آن روی Instant View بزنید
http://tinyurl.com/y667lbot

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
ح‌سین ق‌دیانی, [4/26/2024 12:01 PM] از هادی_چوپان درس بگیریم آیینه‌ی توماج_صالحی باشیم ح‌سین ق‌دیانی...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
محکومیت به خواندن کتاب شهید مطهری در کنار مجازات زندان! محمد مطهری یک قاضی محترم، شروین حاجی‌پور ...