حلقه کوچک ایران، در عرصه دایناسورها و هیولاها در خاورمیانه
  •  

05 آذر 1398
Author :  
عقابی تیز چنگ باید بود در عرصه دایناسورها و هیولاها

استاد فردین مهاجر شیروانی هنوز در زندگی سه یار دبستانی [1] سیر و تفکر می کند، به رموز زندگی آنها و راز تحولات ایران، و دورانی که او کتاب افتخار آمیزش را در این خصوص نوشت درگیر است و تفکر پویا دارد. اما عشق در افق دید این مرد قدیم، هنوز که هنوز است تازه بوده، و گرچه کاملا مطابق سن و سالش، دوران سالخوردگی را با احتیاط کامل قدم بر می دارد، هنوز عشق زنده و راهبر است. تفکرش مثل چشمه می جوشد، آسمان را ماهرانه و منظم و دسته بندی شده به زمین می دوزد، یادگارهای دوره جوانی و پر شوری اش را به طرز معجزه آسایی به یاد دارد، و هنوز در آروزهای آن دوران سیر می کند، او گنجینه تاریخ انقلاب، پیش از انقلاب و تاریخ ایران و جهان است، از دوستان خود هرگز فراموش نکرده، دوست دارد با محمد بسته نگار [2] دیدار تازه کند (گرچه شاید نمی داند که او دیگر نیست)، نام ها، در حافظه قدرتمندش هنوز جولان عظیمی دارند؛ و من از این همه هوش و سرزندگی ذهنی، در این سن و سال، رشک می برم، که این نشان از مطالعه و تفکر دائم این مرد بزرگ و گمنام دارد.

استاد فردین عاشق شرق و روح شرقی است، در عین حال که تاریخ غرب را نیز انگار قدم به قدم رفته و می شناسد، و هزار نکته برای گفتن در مورد آن دارد، او هنوز وقتی تو را می بیند، اولین سوالش این است که "آنطرف ها (خراسان، شاهرود) بودی؟" انگار می خواهد بوی آن دیار را از تن تو دوباره استشمام کند، آرزوی دیدن دوباره شرق و خراسان را دارد، و لذا بعد می گوید : "من هم آنجا بودم، چهل، پنجاه سال پیش، وقتی میهمان پروفسور حسن شایگان، به دیدار از نیشابور رفتیم، شاهرود هم بودیم، آن موقع شما هنوز تو این دنیا نبودی، به عقیده من نیشابور مرکز خراسان [3] است، (شهر) مرو هم بود، ولی چنگیزخان و نادر (شاه افشار) آن را ویران کردند،

در نیشابور رفتیم امامزاده محمد محروق، شب را در شبستان آن خوابیدیم، محروق یعنی کسی که آتشش زده اند، آن موقع سنی ها در نیشابور بیشتر بودند، شیعه در اقلیت بود، فرزندان امامان شیعه را آتش می زدند. من خیام شناس هستم، فردین مهاجر در این خصوص حرف ها دارد، یک عشق سوزان از خیام از چهارده سالگی در وجودم بود، (پروفسور) حسن شایگان شاگرد من بود، در فلسفه، شعر و... او الان امریکاست، یک هفته میهمان فامیل های ایشان در خراسان بودیم،"

نقش انگلیس ها در ایران، و توصیه فردین مهاجر به حکمرانان امروز :

"من تاسفم این است که آقای محمد رضاشاه پهلوی! چرا شما آثار باستانی ما را بازسازی می کنی [4] ، الان شما بروید لندن بگوید من خانه شکسپیر [5] را می خواهم، به شما نشان خواهند داد، این اتاق خواب ایشان است و...، در آن دوره لرد مشهور انگلستان که تاج السلطنه بریتانیا در هند بودند، (با کمک من نامش را یادآوری کرد) لرد کرُزُن [6]، از ایران عبور می کرد؛ رضا شاه را چه کسی آورد؟ همین لرد کرزن و آیرون ساید [7] ، سر راهشان از هند به بین النهرین (میانرودان، دجله و فرات)، در قزوین رضاخان را پیدا کردند،

اما رضا شاه (بعد از قدرت گیری با کمک انگلستان) رفت سمت آلمان، اما آلمان شکست خورد، و جنگ را باخت، (رضاشاه روی اسب بازنده شرط گذاشت)، آفرین! در مسابقه روی اسب بازنده غمار کرد، اما این پسرش (بعد برداشتن رضاشاه توسط انگلستان) فکر کرد امپراتور است (خنده استاد)، خبر نداشت، رضاشاه را لرد کرزن سر کار آورد، با توجه به انقلاب 1917 روسیه، که لنین سر کار آمد، رجال ما، رجال ایران، همین مدرس، مصدق و.. گفتند، احمدشاه در حدی نیست که در سلطنت بماند، اما گفتند این رضاخان کی هست؟ او چکمه پوشِ قزاق است، این را برای چی می خواهید به سلطنت بگمارید،

انگلیسی ها گفتند شما صحبت نکنید، ما تشخیص می دهیم، احمد شاه به درد تاریخ جدید نمی خورد، بچه هست، او نمی تواند ایران را اداره کند، ایران را دادند به یک فرد، که قلچماق باشه، رضاخان را به این ترتیب آوردند، پهلوی پدر، روی اسب بازنده آلمان شرط بندی کرد، و آلمان باخت و سران سه قدرت جهانی آمدند تهران،

سفارت انگلیس و شوروی در چهاراه استانبول نزدیک هم است، چرچیل رفت سفارت انگلیس، روزولت رفت سفارت امریکا، استالین هم رفت سفارت شوروی، روزولت فلج بود و ویلچر نشین، دمکرات بود و آدم خوبی هم بود، استالین گردن کلفت این سه تن بود، چرچیل سیاستمدارشان، سران سه قدرت، رضاشاه را له کردند،

افسر انگلیسی تو آبادان درب ماشین رضاشاه (را بعد از برکناری) باز کرد، به سردار سپه گفت "خواهشمندم کشور را ترک کنید"، رضاشاه موقع خداحافظی (در تهران) فقط رفت سراغ محمد علی فروغی، رَجُل کهنه کار ایران، و از او خداحافظی کرد، سر خیابان امیریه، اتومبیل را متوقف کرد، و به سرپاسبان مختاری گفت، کسی به داخل منزل فروغی نیاید، تا من از فروغی خداحافظی کنم.

فروغی مریض بود، آمد که برای رضاشاه از بستر خود بلند شود، رضاشاه به او گفت نه نه، فقط آمدم خداحافظی کنم، کشور ما اشغال شده، روس ها دارند از قزوین می آیند، عنقریب می رسند تهران، من دیگر حرکت کردم، محمد رضا با فوزیه (همسر مصری اش) در پایتخت هستند، ولی من آمدم از شما خداحافظی کنم، من نگران آینده پسرم هستم.

فروغی گفت، شما نگران نباشید اعلاحضرت!، می آیند و می روند (سپاهیان خارجی)، به رضاشاه قوت قلب داد، بعد خود همین فروغی شاه جدید و جوان (محمد رضا) را برد بهارستان، در پارلمان ایران، و گفت پادشاه جدید را معرفی می کنم،

فروغی لژ اول فراماسونری ایران بود، یعنی طرفدار انگلیس، ولی انگلیسی ها روباه صفت بودند، چرچیل در تهران وقتی سران سه قدرت جمع شدند، گفت “We brought him, and took him” (رضاشاه را) آوردیم و بردیم،

حالا رضاشاه اگر سوار قاطر هم شده، یک خط قطار ساخت که از جنوب می رفت به شمال، خدمات کشوری کرد، یعنی آبادکن بوده، رضاشاه اهمیتش به این بود، که آبادکن بود، خراب کن نبود، می گفت اینجا تا غروب که بر می گردم باید تونل زده شده باشد، این هم به خاطر حمایت هیتلر بود،

هر کاری که رضاشاه کرد، معماری آلمان است، آلمان نازی اگر در شمال افریقا متوقف نمی شد، (سرنوشت رضاشاه هم) این طور هم نمی شد، مارشال محبوب من، مارشال رومل، که انگلیس ها به او "روباه"، و من به او "سالار صحرا" می گویم، در شمال افریقا بنزین تمام کرد، یعنی توانست الجزایر، لیبی و... را تسخیر کند و می رفت به سمت قاهره (مصر)، که انگلیسی ها را از آنجا بیرون کند، این درجه مارشالی را نیز خود هیتلر به ایشان داده بود،

رضاشاه ترسید که به او بنزین برساند، چرا چون بنادر ایران دست انگلستان بود، بصره و آبادان دست انگلیس بود، مگر می شد بدون اجازه آنها به کسی بنزین یا نفت داد، ولی رضاشاه می توانست، از طریق چاه های باکو و... مخفیانه، به رومل بنزین برساند، لذا در "اَلَمین" ژنرال انگلیسی "مونت کومری" که مثل روباه قد بلند و باریک است، (رومل را شکست داد).

آلمان ها به سرما بیشتر عادت داشتند، تا گرما، و لذا جبهه روسیه برای آنها مناسبتر بود، تا نبرد در صحرای گرم افریقا، از این رو در بیابان های تونس، در گرما، بدون بنزین گیر افتادند، تانک ها از کار افتاد و...

سیاست ما در خاور میانه و توصیه استاد فردین :

به نظر من "ما (ایران) یک حلقه کوچک از جهان هستیم،"

یکی به من گفت، آقای عباس میلانی کتابی نوشته به اسم "معمای هویدا"، نظرت چیست؟ گفتم اگر ایشان این کاره است، بیاید کتابی بنویسد در خصوص "معمای تاریخ"، هویدا یک مهره ایی بوده که محمد رضا از بهائیت یا غیر بهائیت آورده، یا مُسلم، به عقیده من الان ملییون نمی توانند حرف بزنند،

ملییون الان با این بساطی که در خاورمیانه روسیه ی پوتین، و بریتانیا به راه انداخته اند، که الان اینطوری اند و همیشه هم همین بوده اند، هیتلر را هم شکست دادند، حالا من و شما نباید دخالت کنیم، من به عنوان یک تاریخدان کوچک می گویم، الان دخالت کردن در سیاست (خاورمیانه جای سوال دارد). ما الان سیاست ملی نمی خواهیم، ما می خواهیم طوری سالم از معرکه ایی جان سالم بدر ببریم، که قطب های قدرت دنیا، دایناسورها، (در آن نقش بازی می کنند)،

با هیولاها نمی شود در افتاد، huge (خیلی بزرگ) اند، من فرمایش پیغمبر را خیلی قبول دارم، در تمام نهضت ها و انقلاب ها، یک عده تندرو، یک عده کندرو، یک عده هم میانه رو هستند، خود پیامبر و حضرت امیر هر دو میانه رو بودند، خود پیامبر فرمود "خیر الاُمور اوسطها"، این را فراموش نکن.

ایران دو طرف دریاست، شمال و جنوب، The Persian Gulf & The Caspian Sea آنطرف روس ها خیلی چشم طمع دارند به شمال، جنوب مال انگلیس است، یک لقمه هم برای امریکا می اندازند.

جهود ها در امریکا خیلی قدرتمندند، یک نفر 20 سال پیش به من گفت فردین! از ده بانک بزرگ امریکا Central Bank, Manhattan Bank… هفت تا، از آنِ جهودهاست، از ده بانک بزرگ، نه بانک هایی که مثل بقالی ترک های تبریز، قدم به قدم کنار هم اند، وال استریت امریکا ده تا بانک دارد،

Bank می دانی یعنی چه؟، انجیل را نخواندی؟ بانک همان میز صراف هاست، که جهودها پشت آن می نشستند، الان این واژه "نظام بانکی" که گفته می شود، مربوط به یهود است، که دو هزار یا سه هزار سال قبل داشتند، همان حساب و کتاب نظام بهره، سکه طلا، نقره و... که عیسی هم که وقتی آمد، رفت در قُدس، یک طناب در دست داشت، او اهل شمشیر نبود، با طناب به میز صراف ها می زد و آن را واژگون می کرد، همین بانک ها را، داستان این جریان در انجیل آمده، احتمالا انجیل متا، و عیسی می گفت "خانه پدر مرا (خداوند) بازار صراف ها نکنید"،

دوهزار سال پیش مسیح هم نتوانست حریف یهود شود، تمام زیر زمین های آنها تا خرخره پر از شمش طلاست، شما با کی می خواهید در اُفتید، امریکا مال یهود است، ایشان 20 سال پیش به من گفت فردین! "اگر امریکا تب کند، اروپا می میرد"، این مطلب درستی است، امریکا از یونسکو کنار کشید، الان این نهاد سازمان ملل حتی حقوق کارمندانش را هم نمی تواند پرداخت کند.

توصیه استاد فردین به غرب نشین ها:

(خطاب به دوستش) آقای شایگان! شما الان در امریکا نشسته ایی، حالا ما کتاب خیام (موضوع کار) شما را می نویسیم (خنده استاد)، الان اکثر اینهایی که رفتند، یکی از آنها گفت که، "الان هر کسی پول بدهد، ما براش می رقصیم،" وای وای وای، شما درست است که دکتر و پروفسور هستید، ولی شما با پول بیوه زنان و... این شدید، حالا سرویس به آنور آبی ها می دهید؟!!            

[1] - حسن صباح، خواجه نظام الملک توسی، خیام نیشابوری

[2] - داماد آیت الله محمود طالقانی و همسر خانم طاهره طالقانی که اخیرا به رحمت خدا رفت.

[3] - خراسان شامل مناطق خراسان ایران، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و بخشی از پاکستان و سین کیانگ است، استانی باستانی از ایران بزرگ باستان.

[4] - من هم مفهوم این فرمایش استاد را نفهمیدم، چرا که پهلوی ها در این خصوص بسیار کوشا بودند، به نسبت قاجارها که ویرانگر، اما سوال اضافی من، رشته سخن را از استاد می رباید، لذا مصاحبه گری نکردم، گذاشتم او رشته سخن را در دست داشته باشد، اگرچه ایشان پرش در موضوعات زیاد دارند، گویا فکر می کنند مطلبی را گفته اند، و یا انتظار دارد که شما خود آن را بدانید.

[5] - نویسنده بزرگ و شهیر کلاسیک انگیسی

[6] - جرج ناتانیل کرزن (George Nathaniel Curzon)متولد ۱۱ ژانویه ۱۸۵۹ در کدلستون، دربی شر، انگلستان، بریتانیا، درگذشت۲۰ مارس ۱۹۲۵ (۶۶ سالگی) ایران شناس و نایب السلطنه انگلیس در هند که از مقامات وزارت خارجه انگلستان در قرن نوزدهم بود. یا شاید استاد منظورش لرد ردینگ نایب السلطنه وقت هند بود که با کمک عوامل داخلی ایران کودتای 1299 هجری را تدارک و اجرا کردند و رضا شاه را حاکم ایران کردند.

[7] - ادموند آیرونساید Edmund Ironside ۱۸۸۰–۱۹۵۹ از عاملان کودتای 1299 که به روی کار آمدن رضاشاه انجامید.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...