پوپولیسم (عوامفریبی) متوهم و بیسوادی که دنیا را به صحنه‌ی اعمال حیرت انگیز خود تبدیل کرده است، تا بلکه منافع و امنیت امریکا را هرچه بیشتر تامین کند، و رکورد‌دار آن در تاریخ امریکا شود، در بهترین حالت دورنمای فاشیسمی (نژادپرستی) را در چشم جهانیان نشان می‌دهد، که پیروزی احتمالی‌اش، تنها هُورای برخی از هموطنان امریکایی‌اش را در پی خواهد داشت، که در میان غم و اندوه جهانی، شاد و سرزنده باشند، و ترامپ را نه رئیس جمهور، که شاه ترامپ (King Trump) بنامند. [1]

 چرا که او می‌خواهد جیب هموطنان خود را به هر قیمتی پر کند، تا بهترین شراب را بنوشند، بهترین اتومبیل را سوار شوند، بهترین خوراک را بخورند، از قدرتمندترین پول جهان برخوردار باشند و...، تا فارغ از هر مانعی، هر زیبارویی (سرزمین، معدن، منافع و...)، به سوی سرزمین آرزوها (امریکا) سرازیر باشد، حتی اگر از خانه و سفره دیگران ربوده شود.

 اما چنین پوپولیست بی‌شرم و حیایی چگونه به این پیروزی رسید، و کرسی ریاست بر قدرتمندترین دمکراسی جهان را از آن خود کرد؟! عوامل پیروزی پوپولیست‌ها در جهان، بسیار مشابهند، وقتی امثال ج.ا.ایران فارغ از اینکه باراک حسین اوباما، یا جانشین خلف او جو بایدن، و یا دونالد ترامپ در کاخ سفید باشند، به هر شلیک کننده‌ی به سوی سربازان امریکایی لبخند می‌زند، چه آن شلیک کننده، آن داعش مسلکی باشد که شرح جنایات او در خاورمیانه و... جهان را به تیک عصبی و لرزه خشم می‌اندازد، و یا آن جنگجوی طالبانی که، در نبود سربازان امریکایی در افغانستان، یک ملت را به خاک سیاه خواهد نشاند، و این مردم مظلوم را در عدد ده‌ها میلیونی، از خانه و کاشانه خود فراری، و وبال گردن دیگر کشورها خواهد نمود و...، و ما چنین نیروی طالبانی و... را که خود پر از استکبار فرعونی، و خالی از آدمیت است، جهادگری ضد استکباری دیده، اصیلش می پنداریم، و به او لبخند می‌زنیم، و از افغانستان تا یمن، از چنین نیرویی، محور مبارزه با غرب می‌سازیم و می‌خواهیم! فارغ از این که در صورت پیروزی چنین محوری، با چنین اندیشه و رفتاری، چه بر سر ملت‌های منطقه خواهد آمد، اینها پوپولیسم را در امریکا و اروپا و... تقویت می کند.

 وقتی برای ما شلیک به سمت اسراییل مهم و اصل و اساس می‌شود، حتی اگر این شلیک را نیرویی مثل گروه حماس کند، که به گروه اخوان المسلمین تعلق دارند و در صورت پیروزی چنین تفکری، ما و دنیای اسلام را، به دیکتاتوری عثمانی، عباسی، اموی و... مبتلا خواهد کرد، اما ما با نتایج کار خود کاری نداریم، چرا که می‌خواهیم به اصطلاح خود، به تکلیف عمل کنیم، و با نتایج آن هم کاری نخواهیم داشت، و از آنجا که تکلیف ما مبارزه با اسراییل تعیین شده است، و هر که در این راه مبارزه کند، با آن رزمنده حزب الله، تفاوتی نخواهد داشت، جهادگر، و کشتگان‌شان شهید خواهند بود! و همه را در «محور مقاومتِ» خود، جا می‌دهیم، فارغ از این که مارهایی باشند، که به اژدهایی تبدیل خواهند شد، و آدم و آدمیت را خواهند بلعید، چه بشار اسد جنایتکار باشد، یا هر جانی دیگری، با هر اندیشه و هدفِ ناپاکی، چرا که در اندیشه ما، هدف وسیله را توجیه می‌کند و  این تنها هدفِ مبارزه با اسراییل است که مهم بوده، هرچند اگر ما را، حتی با جنایتکاران در یک ائتلاف قرار دهد! این همان انحرافی است که در جامعه مقابل ما، به بنیامین نتانیاهوی پوپولیستِ جنایتکار قدرت و تداوم می‌دهد، خانم کملا هریس (رقیب ترامپ) را به ورطه شکست می‌کشاند و امثال ترامپ را سکه روز، و منجی جامعه امریکا می‌کند و...

 یکی از عوامل پیروزی دونالد ترامپ، بر کملا هریس، نتیجه آن تیرهای مسموم و مشکوکی بود که در هفت اکتبر 2023 از مسلسل‌های حماس شلیک شد، و در قلب جبهه آزادیخواهان و کرامت جویان، اهل ارزش های انسانی در جهان نشست، و در نهایت جهان را دچار پوپولیسم دونالد ترامپ و... کرد، که به هیچ سازمان و ارزش آدمی و جهانی پایبند نیست. این گلوله‌ها از جبهه ما به سوی صاحبان و مدعیان ارزش‌های آدمی و جهانی شلیک شد، تا پوپولیسم امریکایی قدرت گیرد، و اکنون جهان و ما را به سمت ویرانی ببرد، تا پوپولیست‌ها امریکایی آباد را تحویل دهند، و جهانی را مسموم به راستگرایی، نژادپرستیِ کور و آنارشیسم (درهم ریختگی) کنند.

ما در این آش شور، نخودهای بسیار انداختیم! و اکنون از اولین‌هاییم که باید این زهر هلاهلِ خود فراهم آورده را سر بشکیم. پوپولیسم برونداد خشنی از کنارگیری، واپس زدن، واپس راندن، سرکوب و تضعیف نیروهای اندیش‌ورز جامعه (جهانی و ایران) است، که وقتی این تیره از آدم‌ها، که ارکانِ پایه و اساس جامعه‌ی انسانی پیشرو هستند، سردمداری و میدانداری خود را از دست می‌دهند، زمینه برای ظهور پوپولیست‌های ویرانگر و عوام فریبِ متوهم و بیسواد مهیا شده، این آنانند که میداندار جامعه شده، و آن را به سمت دره‌های ویرانی و نابودی می‌برند، چراکه خود را بیهوده در نقش قهرمانانِ منجی می‌بینند، در حالی که برای نجات جامعه، نه برنامه اصولی و درستی دارند، نه به قواعد جامعه و آدمیت وفادارند و...

 و از اینجاست که ویرانی و فروریزی پایه‌های اصالت نیز آغاز می‌شود و پوپولیسم با خود آنارشیسم را به ارمغان خواهد آورد، که صحنه را برای شکستن تغار ماست فراهم می‌کند «تا جهان به کام کاسه لیسان شود»، آنارشیسمی که نه تنها به نجات جامعه منجر نمی‌شود، بلکه داشته‌های کم و بیش آن‌را نیز به باد خواهد داد. پوپولیست‌های بیسواد، و بی‌مقدار برای رسیدن به اهداف پیش‌پا افتاده خود، نقش تازشگرانی را به عهده می‌گیرند که پیش از این در شرایطی توانسته‌اند، کاری بکنند، و چشم‌ها را به خود متوجه سازند، بله تنها کاری بکنند که دیگران از انجامش ناتوان بوده‌اند، کاری بزرگ، با نتیجه صفر، بلکه زیر صفر، کاری که چنگیز کرد، تیمورلنگ کرد، اسکندر مقدونی کرد و...

کاری بزرگ و خارق العاده، اما بی ارزش، و خسارتبار، چرا که در پس کار بزرگ اینگونه آدم‌های جهان‌گشا و متوهم، بشریت هیچ بدست نیاورد که هیچ، بسیاری از داشته‌های اندک‌ش را نیز از دست داد، تنها اَنبان غنایم عده‌ایی پر شد، مرزهایی جابجا شدند، بر کنیزان و بردگان افزوده شد، آزادگان و آزادی به گوشه‌ها خزیده، و این فقر، فلاکت، هرج و مرج، مرگ و میر، ویرانی و... بود که به دنبال آن دامنگر صدمه دیدگان از میدانداری پوپولیست‌هایی چون آنان، نصیب جامعه جهانی شد. خاکستری که از تازش این پوپولیست‌ها، بر صورت آدم و آدمیت نشست، هر تکاندن آن، زخمی نمایان کرد، که از آن چرکی بدبو و بیمارکننده برای قرن‌ها بیرون زد.

کاریکاتوری از ژست ترامپ موقع امضای فرمان های حکومتی

و اینجا بخشیدن اوکراین به روسیه متجاوز

طرح‌های دونالد ترامپ، که برای حل مسایل جهانی از جمله غزه، اوکراین و امریکا برملا شده است، عرق شرم را بر پیشانی طرفداران آن و آدمیت می‌نشاند، و آه از دل آزادمردان و زنانِ با وجدانِ بیدار بلند می‌کند. وقتیکه می‌بینند، فرمانده ملت مقاوم اوکراین، که در برابر حمله ددمنشانه پوتین مردانه ایستاد، و سه سال تمام، به همه‌ی آنچه داشت و قرض کرد، مبارزه و مقاومت سرسختانه‌ایی را هدایت و راهبری کرد، در حالیکه کمدینی ناچیز بیش نبود، که وارد سیاست شد، و در همان آغاز راه، با یورش یکی از بزرگترین ارتش‌های مسلح دنیا مواجه شد، و باید در برابر بیرحم‌ترین و خونخوارترین‌ها می‌جنگید، اما چنین مرد بزرگی، اکنون در نزد دونالد ترامپِ پوپولیست، یک دیکتاتور نامیده می‌شود که از وظایف خود کوتاهی کرده است! توگویی در نزد سردمدار پوپولیسم جهانی، زلنسکی باید کشورش را به یک متجاوز بدنام و تمامیت‌خواه می‌بخشید، که نبخشیده است، و در مقابل پوتین که خود دیکتاتوری خونریز و زیادخواه است، نزد ترامپ در مقام قهرمان، بر صدر می‌نشیند و ارج می‌بیند!

 کاش امریکای دونالد ترامپ، کناری می‌نشست، و در زخم اوکراین اصلا انگشت نمی‌کرد، تا اوکراینی‌ها بگویند «ما را به خیر تو حاجتی نیست، شر مَرسان» تا دولت و مردم این کشورِ موردِ تجاوز، خود در درد خود می‌مردند، و چنین خنجری را از پشت در بدن خود نمی‌دیدند، ملتی که کشته دادند، ویرانی‌ها تحمل کردند، تا وجب به وجب خاک خود را از متجاوزین روس پس گرفته، یا پاسداری نمایند، و برای سه سال، مقابل متجاوزی ایستادند که، می‌خواست سه روزه آنها را از صفحه روزگار پاک کند، همانگونه که صدام می‌خواست و بر ما کرد و نتوانست.

وقتی به طرح دونالد ترامپ، در مورد غزه می‌اندیشم که بی پروا، و خالی از شرم و آدمیت، و ارزش‌های انسانی و جهانی، مردمی را که هزاران سال در غزه زیسته‌اند، و از آن در مقابل بسیاری از تهاجمات بیگانگان پاسداری کرده‌اند، به خصوص این نبرد آخر، که بعد از حرکت مشکوک حماسِ یحیی سنوار، آشیانه‌اشان، به باد نابخردی سنوارها، و بمب‌ها و گلوله‌ی صهیونیست‌ها رفت، اما این مردم تشنگی، گرسنگی، محاصره، سرما، گرما، و از همه مهمتر، جنگی خسارتبار و پر از خون و خرابی و بیرحمی را یکسال و اندی پشت سر گذاشتند، و اکنون جناب ترامپ از راه نرسیده، طرح دهد که میلیون‌ها فلسطینی این سرزمین را ترک کنند، و راه آوارگی در مصر و اردن در پیش گیرند، تا او از سرزمینی که برایش جان داده اند، و آنرا ترک نکردند، چیزی مثل ساحل پر زرق و برق میامی در امریکا بسازد!

 این بی شرمی که در سخن چنین پوپولیست‌های پرده دری چون ترامپ نهفته است، انسان را دچار حیرت می‌کند، که وقتی فاحشه‌های دنیای سیاست در پهنه قدرت قدم می‌نهند، چطور چشم‌ها را فرو بسته، و یا نه، به قول آن بزرگمرد بصیرِ در حصر، به دوربین‌ها ذل می‌زنند، و نامربوط‌ترین حرف‌ها را نشخوار می‌کنند، و حقوق آدم‌ها (فردی و جمعی) را بدون اینکه از حرف خود خنده‌شان بگیرد، یا در پیشانی‌شان گرهی بیفتد، یا شرمی در خود احساس کنند، زیر پا می‌گذارند و...،

و اینچنین است که آدمیت و اخلاق، به مسلخ کسانی می‌رود که از آدمیت تنها شکل و تنه آن را دارند، در درون خود خالی از هرگونه آدمیت و اخلاق انسانی، وارد میدان شده، بی‌شرمانه به داشته‌های دیگران چشم می‌دوزند، و می‌تازند، و به رغم ناچیز بودن‌شان‌، از آن سهم می‌خواهند، و آنرا از آن خود می‌دانند!

پوپولیست‌های وطنی نیز از همین گونه‌اند، بیشرم و دریده، که دیگران را خس و خاشاک، گوساله و بزغاله و علف هرز می‌بینند، پدیده‌ایی که دهه‌هاست که ما نیز دچارشان شدیم، آنان نیز کمی از ترامپ ندارند، ایرانیان، پیش از امریکا، دچارشان شدند، و پیش از آمدن ترامپ، آنان پایه‌های ایران و ایرانیت را سست و نابود کردند، این پوپولیسم وقتی قدرت گرفت، که دکان اندیش‌ورزی ایرانیان به صورت فله‌ایی، به میدان تاخت و تاز امثال قاضی مرتضوی‌ها سپرده شد، تا کارگاه اندیشه، در رسانه‌های نوخاسته و امیدوار کننده ایران به عقلانیت و اندیشه و حاکمیت فرزانگان و اهل اندیشه را، به مسلخ نادانی و بی‌رحمی خود برده، و در عدد ده‌ها رسانه، به شهادت رسیدند، تا اندیشه‌ها را از بروز، و وارد شدن به میدانِ جامعه ممنوع و یا بی اثر کرده، تا اندیشه در سینه‌های اندیشمندان بماند و بپوسد و برای مردم و کشور خود، کارگشایی نکنند.

و این بود که پوپولیست‌های بیسواد و پوسیده مغزی همچون احمدی نژادها، و پایداری‌چی‌ها و... سکه روزِ میدان ایران و انقلاب شدند، و برای پاگیری آنان و اندیشه‌ی منحرفشان، یک ایران و یک انقلابِ رهایی‌بخشِ بی نظیر را، به پای آنان قربانی کردند، تا در نبود شیران عرصه اندیشه، جامعه ما به دام خرافات، دوری از فرزانگی، عقل، کرامت، به دام بی عزت کنندگان افتد؛ ترویج دهندگانِ عوام فریبی و پوپولیسم فضایی باورنکردنی یافتند و...، و چشم صحنه سازان چنین آوردگاه خسارباری کور ماند، که با آمدن چنین اندیشه‌های پوسیده‌ایی، به میدانِ اندیشه و گفتمان کشور، این جامعه است که از خود تهی شده، ضرر آن را به زودی پرداخت خواهد کرد.

و برون داد این سرکوب بیرحمانه‌ی اندیشه، با سلاحِ پوپولیسم، هاج و واج و به مسلخ بردن نسل‌هایی بود، که در جولان پوپولیسم و عوامفریبیِ آنان به شهادت رسیدند، و طعمه گرگ‌های هار شدند، و یا به دامن شراب، مواد افیونی و دود خزانیده شدند و...

 عرفان مولانای بلخی، کیمیای سعادت غزالی توسی، فاش‌گویی و رسواسازی حافظ خوش سخن از کج فهمی و ریا و چاپلوسی، و فرزانگی سعدی شیراز، و تَجَدُد اقبال لاهوری، طنز مسعود سعد سلمان و... که به راحتی در کلاس درس اندیشمندانی چون عبدالکریم سروش، سید ابراهیم نبوی و... در دسترس جوانان دانشگاهی بود، از آنان دریغ شد، و این جامعه یله و رها، به دامن هزاران دکاندارِ بی محتوایی، تهی مغزی، پوچی، در مجلس مداحان، امیر تتلوها و... انداخته شدند.

دایره گرم موسیقی سنتی ایرانی که پر از عشق، عرفان، فرزانگی، راستین زیستی، حیا و شرافت، آدمیت و اخلاق بود، و در نای زنده یاد محمد رضا شجریان، شهرام ناظری، حسام الدین سراج، علیرضا قربانی و... تنین انداز است، به نفع امیر تتلوها، و مداحان پرگوی خرافه پراکن و... برهم زده شد، کنسرت‌های‌شان توسط علم الهداهای مبسوط الید، ممنوع و حرام شد، چراکه پوپولیسم به لشکر دنبال کننده‌ی، جوانان از درون تهی شده‌ایی نیاز داشت، تا در مقابل اندیشه و اندیشورزان قرار گیرد، و آنانرا به زیر انقیاد لشکر بی فکر و اندیشه خود درآورد، سنگر به سنگر پیش رفته، تا به زعم خود همچون ترامپ‌های پوپولیست، فتح الفتوح بیافریند! فارغ از این که در تهی مغزی پوپولیسم، فتحی نخواهد بود، ویرانی است و خسارت.

و برایش مهم نبود که در مکتب چنین پوپولیسمی امثال سعید جلیلی را پرورش دهند و بال و پر دهند، که در یک فقره از عملکرد او، پرونده رسوای کرسنت وجود دارد، که در خیانت او به کشور و منافع آن، میلیاردها دلار خسارت نهفته است، و کشور را به مضحکه عام و خاص در جهان تبدیل کرده، و می‌کند، و خساراتی جبران ناپذیر به حیثیت کشور وارد می‌سازد. و این مرد ممهور به مهر و تسبیح، اگر کمی وجدان داشت، به سان سیاستمداران باغیرتِ بی‌خدایِ کره‌ایی، ژاپنی و... که وجدانِ انسانی و آدمیت، هنوز در رگ‌های قلب آنان یخ نزده است، و در درون آزارشان می‌دهد، تپانچه‌ایی بر شقیقه خود می‌نهاد، و تنها برای همین یک خسارت، از خیل خسارت‌هایش، از نگاه شماتت آمیز مردم، و یا از فشار وجدان بیدارِ خود، با شلیکی به زندگی خود، خاتمه می‌داد، اما دریدگی و بی شرمی در ذات پوپولیسم جای دارد، و وجدانی باقی نمی‌گذارد که شرمی به جا بماند.

این است که، پوپولیسم ایرانی، پیش از این که کاروان پوپولیسمِ جهانی ترامپ از راه در رسد، و بلای جان ایران شود، ایران را به شهادت رساند، یا ایران و انقلاب را در پایش به شهادت رساندند، و بعد از آن است که اکنون در دام عموسام، و بی‌شرمی پوپولیست‌های حرفه‌ایی چون او، بدون اندیشه، اندیشمند و اندیش‌ورزی در صحنه، خلع سلاح رها شده‌ایم، پوپولیسمی که اصلاح، اصلاح‌جویان، و اندیشه اصلاحات و اهل بصیرت آنرا، به بن بست رساند، و پرورش دهندگان آن پوپولیسم خطرناک، امروز کِشته‌ها‌ی شوم خود را، در مقابل چشم خود دارند، و نتایج آن کاشت و داشت را، برداشت می‌کنند.

مردمی که پایه‌های آنان از زمین اندیشه داخلی کنده شد، امروز در خارج از مرزها کورسوهای امید به گذر از شرایط خطرناک موجود را می‌جویند! و در این راه معلوم نیست، کدام فانوس به دستی، خود را کشتی نجات نشان خواهد داد، و به کدام گردباد خواهد برد، و از این پیچ خطرناک، ایرانیان با کدام راهبر، عبور خواهند کرد، که در پس آن، آقایی از آن مردم باشد، نه از آنِ چابکسواران پوپولیستِ فرصت طلبی که در این پیچ‌ها، دار و ندار مردم را می‌ربایند، و بر دوش آنان سوار شده، منافع خود را می‌جویند، و آتش را روی کماچِ قدرت خود می‌خواهند.

آنانکه ایران را گرفتار پوپولیسم کردند، اکنون با بنایی که بر عوام فریبی ساخته‌ و فراهم کرده‌اند، چطور می‌خواهند به جنگ پوپولیسمِ جهانی ترامپ بروند، که از اخلاق، آدمیت، قانون، معیار و هرگونه ارزش‌های انسانی (چون خود آنان)، تهی‌ست؟! و در عین حال مجهز به پول، اسلحه و رسانه است. در این وانفسای آنارشیسم و درهم ریختگی داخلی و جهانی، ناشی از رفتار و اندیشه پوپولیسم ایرانی و امریکایی، که هر بازیگری در جهان تنها در فکر بقای خود خواهد بود، ما به کدام برگ برنده‌ی قدرتمند داخلی و جهانی پناه خواهیم برد؟! حال آنکه هر آنچه داشتیم، از سرمایه‌های دینی، ملی و انقلابی را، بر کابین پوپولیسم وطنی، و جا اندازی آنان در مراکز قدرت، صرف کرده و باختیم، همه را در مقابل آنان قربانی کردیم.

ایران و انقلاب رهایی بخش آن، پیش از این که طعمه پوپولیسم ترامپ شود، به پای پوپولیسم پوچ و تهی وطنی قربانی و سر بریده شد. 

[1] - 2 اسفند ۱۴۰۳ - ۲۰ فوریه ۲۰۲۵) پس از آن که دونالد ترامپ عصر چهارشنبه در شبکه اجتماعی خود - تروث سوشال - از دستورش برای حذف طرح ترافیک در محدوده مرکزی نیویورک خبر داد، در انتهای جمله خود نوشت‌: «خدا پادشاه را حفظ کند» ، واکنش‌ها، چهارشنبه شب با انتشار پوستری از سوی کاخ‌سفید در حساب رسمی آن در اینستاگرام تشدید هم شد. در این پوستر آقای ترامپ روی جلد مجله تایم دیده می‌شود در حالی که تاج پادشاهی بر سر دارد و لبخند می‌زند و کنار آن هم جمله «خداوند پادشاه را حفظ کند» درج شده است. مجله سیاسی پولتیکو خیلی زود در یادداشتی به این پوستر و جمله آقای ترامپ واکنش نشان داد و غروب چهارشنبه نوشت: «پرزیدنت ترامپ همزمان با ادامه تلاش جدی برای تغییر نظام حکومت‌داری در آمریکا و تطبیق آن با آنچه در ذهن خود دارد، به طرز فزاینده‌ای علاقه وافر خود به سلطنت‌ را نشان می‌دهد».

 

پیروزی که بوی شکست می دهد، رهایی که تداعی اسارت دارد و...، چه می گویم، در چه حال و شرایطی گرفتار شده ایم؟!

صبح امروز شنبه، 16 تیرماه 1403 که برگزار کنندگان چهاردهمین دور انتخابات ریاست جمهوری بدون فوت وقت و کمترین مقاومتی تن به نتایج اعلامی خود دادند، و بدون دست و این دست کردنی، در اولین فرصت ممکن از پیروزی قطعی دکتر مسعود پزشکیان در برابر رقیب سرسخت و با نفوذ انتخاباتی اش، یعنی سعید جلیلی خبر دادند، مرا میان دو راهی خوشحالی و غم رها کردند؛

ماندم که شاد باشم یا غمگین؟!

اما شاد بودم از اینکه ایرانیان باز دوباره موفق شدند، از روزنه ای سود جسته، و راه یکدست شدن کامل مجلس و دولت را در دست جبهه پایداری، و دنباله روهای سیاسی مرحوم مصباح یزدی [1] و تفکر منحوس انجمن حجتیه ای سد کنند، و این برایم بسیار شادی آفرین و امیدزاست، متوهم هایی که خود را بعنوان "جبهه انقلاب" جا زده اند و دیگرانی غیر از خود را پسمانده های دشمن معرفی می کنند :

"و امروز ماموریت ما در انتخابات حفظ ج.ا.ایران است، برای این مساله هم استدلال داریم، امروز رقیب ما در این انتخابات، اون آقای ناظریف (جواد ظریف)، یا اون برادری که رگ گردن برای مردم کلفت می کند نیست، این ها عددی نیستند که بخواهیم ما وقت این تریبون ها را صرف آنها کنیم، رقیب ما جبهه کفر است جبهه استکبار و استعمار است، برخی از این افراد در داخل کشور ما، دور ریزها و پسماندها و امتداد کمرنگ آن جبهه هستند."

این سخنان محسن منصوری [2] در شان و مقام یک معاون رئیس جمهور در دولتی است که اینان تشکیل می دهند، بله او معاون اجرایی مرحوم ابراهیم رئیسی بود، و رئیس ستاد انتخابات سعید جلیلی است که برای خود در این انتخابات ماموریت حفظ ج.ا.ایران! قائل است، و رقبای خود را "دور ریز" و "پسماند جبهه کفر" و... می بینند. جوانان متوهم و تازه به دوران رسیده ایی که خود را عین حق، و رقیب را عین دشمن و عصاره ناحق بودن می بینند، و طبق آن با این مردم خود، همان معامله ی ظالمانه ایی را دارند، که لابد بر خود مباح می بینند با دشمن باید بکنند، کسانی که الفبای رقابت سالم و "مومنانه" و اخلاقی را نمی دانند، شیفتگان قدرت که در مقابل قدرت تنها "نوکری" را آموخته اند.

اما غم وجودم را فرا گرفت!

از این که با نفوذی که این جریان در بین جناح های فعال موسوم به "جبهه انقلاب" پیدا کرده اند، از فردای امروز باید شاهد حمله ای منجسم از سوی آنان بود که در دو - سه دهه گذشته رشد داده شدند و دوپینگی و رانتی، بر تمامی مراکز قدرت و ثروت در جمهوری اسلامی چنبره زده اند، و این ظرفیت های اشغالی را بسیج خواهند کرد، تا مسعود پزشکیان را هم به سرنوشت دکتر حسن روحانی مبتلا کنند، تا به ایرانیان بار دیگر نشان دهند که اگر نخواهند، شب را روز، و روز را شب جلوه خواهند کرد، و اگر بخواهند به رای مردم تن ندهند، در یک روند مافیایی و حساب شده، جای کاری برای هیچ منتخبی در کشور باز نخواهند گذاشت!

لذا با پیگیری و ادامه این پروژه فعالِ در نظام سیاسی ایران، پزشکیان نخبه ای دیگر در میان نخبگان ایران خواهد بود که در این قِسم کنشگری سیاسی، در ایران معاصر به دام افتاده، و او را باید از شهدای دیگر میدان کثیف سیاست مافیایی در ایران دانست، که برای خدمت پا به میدان گذاشت، و در اثر سیطره مافیای خطرناک مصباحیست های پر نفوذ و...، که بر رژیم تبلیغاتی، سیاسی، انتصابی و... کشور سیطره یافته اند، او را نیز در راهگشایی بر این مردم عقیم و بی اثر خواهیم دید.

این همان سیطره اختاپوسی مافیایی است که امید را در دل ایرانیان می کُشد، آنان را در خیل جمعیت های متراکم و زیاد راهی مهاجرت و ترک صحنه کشور می کند، و راه را بر هرگونه تحول، تغییر و اصلاح در نظام حاکمیتی ایران، بر مدار خواست و نفع مردم ایران سد می  کند، و از هم اکنون او را مجبور و منقاد به ادامه راه خسارتبار دولت ابراهیم رئیسی اعلام می کند، و می خواهد، و از خود نمی پرسد که اگر قرار بود پزشکیان نیز ادامه دهنده دولت ابراهیم رئیسی و همراهی با چنین جوانان به ظاهر انقلابی و مومنی باشد، چه حاجتی به حضور او در این انتخابات و اعتراض به روند جاری بود، آنان باید به محمد مخبر (معاون اول رئیسی) و... راه می دادند، تا پروژه ناتمام، بدبخت سازی مردم ایران را تحت سیطره دولت سیزدهم تکمیل کند.

شادم از اینکه تا بدین ساعت، که روز اول پیروزی معترضان به وضع موجود است، سنگر ریاست جمهوری از گزند تسلط "جبهه پایداری" بدور مانده است، راه تعلق کرسی ریاست جمهوری، حتی همین شیرِ بی یالُ اِشکَم و دُم، به واجدین خطرناک ترین اندیشه ضد مردمی در بین "جبهه انقلاب" سد شد، کسانی که وجه جمهوریت این انقلاب آزادیبخش را به مسلخ، افکار و تفکر خطرناک و ضد مردمی محمد تقی مصباح یزدی بردند، و سنگر به سنگر پیش آمدند، و بعد از تسلط بر نظامیان، مجلس و...، اکنون در فکر چنبره بر قوه مجریه بودند، و قرار بود ریاست جمهوری را نیز در تیول سیطره خسارتبار خود گیرند، و با چنین چینش خطرناکی، وارد دوره دیگری از شرایط گذار شویم.

این تنها پیروزی است که تاکنون بدست آمده، و اگر دکتر مسعود پزشکیان به سرنوشت مرحوم ابراهیم رئیسی دچار نشود، چهار سال از دست اندازی چنین تفکر خطرناکی به چنین جایگاه رفیعی، در نظام جمهوریت کشور به دور نگه داشته شده، و آنان که شانزده سال است برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری "زنبیل" گذاشته بودند، همچنان در پشت درب های "ساختمان پاستور" باید منتظر بمانند.

این پیروزی را به جمهوریخواهان، تحول خواهان، تکثرجویان، دمکراسی طلبان، صلح طلبان ایران و جهان تبریک می گویم، برای آقای دکتر مسعود پزشکیان و آنان که برای پیروزی اش زحمت کشیدند و آنان که به او رای دادند و...، آرزوی موفقیت می کنم، ما او را تنها نخواهیم گذاشت، همانگونه که دکتر حسن روحانی را با همه کاستی هایش تنها نگذاشتیم،

به صداقت، پاکی، اخلاص و مردمداری دکتر مسعود پزشکیان ایمان دارم، امیدوارم، دوره ریاست جمهوری او، تنفسگاهی برای مردم ایران باشد، که زیر بار بی اثری در امور خود، خفه شده اند، امیدوارم تحول، تغییر، و اصلاحی در زندگی آنان رخ دهد، و از این بن بست چند دهه ایی نجات یابند.  

بخشی از مردم ایران که تردید و دودلی را کنار گذاشته، و پا به صحنه ای گذاشتند که بازی مهندسی شده این انتخابات را برهم زنند، و با شرکت در این انتخابات، و نقش آفرینی در آن، روزنه گشایی کرده، صحنه چیده شده برای پیروزی پایداری چی های پیرو تفکر مرحوم محمد تقی مصباح برهم زدند، راه قدرت بیشتر کسانی را سد کردند که مردم ایران را هیچکاره، و رای آنان را نه مشروعیت بخش، بلکه زینت بخش کابین قدرت خود می دانند، و مشروعیتِ حاکمان را به آسمان ها منتقل و متصل، و دست زمینیان را از تسلط بر سرنوشت و حاکمان خویش کوتاه کردند و...

به امید تغییر و تحولی مثبت در زندگی و اختیارات مردم ایران، به امید عبور از شرایطی که مردم ایران را در تعیین سیاست های کلی حاکم بر خود هیچکاره می خواهد و...

جناب پزشکیان باید بداند، این زمینی عاریه ایی و موقت است، ریاست جمهوری اکنون در دستان خادمی دیگر از جبهه اصلاحات کشور چون او و یاران همدل اوست، امیدوارم در این کوتاهِ تاثیرگذاری، مفتخر به خدمتی به مردم مظلوم ایران شوند، همین.

این مردم صبور و "ولی نعمت" تمام سطوح مسئولیت کشور، سزاوار بهترین ها هستند، رنج های بسیار متحمل شده اند، توهین های عجیب و غریب را به خود دیدند، اینان مردمی با آبرو هستند، اینها باید میداندار باشند،

نه محکوم به تحمل صحنه هایی ناگوار از پیش تعیین شده، و مهندسی شده،

ایرانیان به صحنه هایی نیاز دارند که حماسه بیافرینند و جولان دهند، و خود را به رخ جهانیان بکشند، سزاوار کسانی نیستند که بر سرنوشت و حالشان مسلط شوند، و بر گُرده زخم خورده شان جولان دهند.

 

[1] - مصباح از منتقدان جمهوریت بود و به رأی گذاشتن نظام توسط روح‌الله خمینی را به معنای اعتقاد او به جمهوریت و حاکمیت رأی مردم نمی‌دانست. او در سخنانی گفت: «مردم، ناصر (کمک‌کننده) ولی فقیه هستند، نه ناصب (منصوب‌کننده) و مشرع (مشروعیت دهنده) او». از دیدگاه وی فقها در دوران غیبت نایب عام حجت بن الحسن (مهدی موعود به اعتقاد اهل تشیع دوازده‌امامی) حاکم هستند و نتیجتاً انتخاب حاکم توسط مردم فاقد اعتبار است. مصباح یزدی بارها تأکید کرده که ملاک دانستن رأی مردم خلاف احکام اسلامی است. او گفت: «متأسفانه برخی باورشان این نیست که حکم اسلامی مقدم بر رأی مردم است.»

بنا به اعتقاد وی ضدیّت با ولایت فقیه به معنی شرک به خداست. وی معتقد بود نباید به بهانه حقوق شهروندی منکر فرق میان پیروان ادیان مختلف شد. مصباح در سخنرانی‌های خود بارها صراحتاً از اجرای حکم اعدام برای افرادی که مرتد شده‌اند دفاع کرده بود، چنان‌که یکبار خواستار حکم اعدام برای هاشم آغاجری به اتهام اهانت به امامان شیعه و مراجع تقلید شیعه و همچنین اهانت به محمد شد.

[2] - محسن منصوری (زادهٔ خرداد ۱۳۶۳) سیاستمدار ایرانی است که در دولت سیزدهم از سال ۱۴۰۱ به‌عنوان معاون اجرایی رئیس‌جمهور ایران و سرپرست نهاد ریاست‌جمهوری فعّالیت می‌کند منصوری در دولت محمود احمدی‌نژاد از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ فرماندار ورامین بود. او پیش‌تر در دولت سیزدهم بین سال‌های ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ سمت استاندار تهران را برعهده داشت و نخستین استاندار استان تهران است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ متولد شده است. او در ۱۸ مهر ۱۴۰۰ با رأی هیئت وزیران دولت سیزدهم به این سمت منصوب شد منصوری در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۴۰۳ به‌عنوان رئیس ستاد انتخاباتی سعید جلیلی منصوب شد.

 

در نبود ساختارهای مدنی و مردمی که بزرگترین و موثرترین آن احزاب پایدار و ریشه دار در ایران است، جامعه ما به جامعه ایی موقت [1] و فاقد رشدِ پایدار و پیوسته تبدیل شده است، و همواره موانعی ایران را دچار وقفه می کند، چرا که در نبود راهبران اجتماعی ریشه دار، احزاب مترقی و پیشرو، مردم می مانند و شرایط عارض شده، که هر روز دامنگیر آنان شده، و دچار درد چه کنم چه نکنم می شوند، و مطابق با پدیده های عارضیِ روز، پاسخ هایی مقطعی، "آتش به اختیار" و غیر هدایت شده به شرایط می دهند، گرچه این شرایط این حُسن را دارد که مردم، در عدم وجود نمایندگانی پیگیر و پایدار، همچون احزاب و تشکل های مدنیِ دیگرِ خاصِ جامعه دمکرات و مدرن، که پیگیر خواست های آنان باشند، خود راسا کارِ پیگیری امور خود، و چانه زنی با قدرتِ حاکم در جامعه را به عهده گرفته، در صحنه ها حضوری مستقیم خواهند یافت، اما این عیب را دارد که واکنش ها البته مستقیم، خشن تر و البته در بیشتر مواقع با وجه مشخصه بازندگی در مواجهه با شرایط خواهد بود.

در شرایط عدم وجود احزاب شناسنامه دار، و با مرامنامه روشن، رهبری و کادر آزموده، با اهداف درازمدت و... که این امور را، به نیابت از جامعه و مردم متکثر خود عهده دار شوند، با جامعه ایی سیاست زده، بی ثبات، موقت و... مواجهه ایم، که در شق مقابل آن، امر سیاست به نهادهای تخصصی سیاسی همچون احزاب سپرده خواهد شد، و از تبعات منفی این وضع دور خواهیم بود.

همین شرایطی که مردم ما این روزها دچار آن شده و می شوند، که دولت و مجلسی که باید به نمایندگی از آنان، امورشان را در نزد ستون های متعدد قدرت پیگیری و استیفا کنند، چندی است که به نماینده یک اقلیتِ خاصِ حاضرِ در پای صندوق های رای تبدیل شده اند، و خود در خدمت قدرت، و بسط و توسعه دهنده هرچه بیشتر آن شده اند، مثلا در همین انتخابات 8 تیر 1403 دو کاندیدای راه یافته به دور دوم، حاصل رقابت نظرات سیاسی تنها 40 درصد مردم ایرانند، و 60 درصدِ ایرانیانِ دارایِ حق رای، به کناری نشسته، و با تحریمِ حضورِ در انتخابات، کنشی بسیار متفاوت را در پیش می گیرند.

این شرایط باعث شده است، ایران به یک "جامعه موقت" تبدیل شده، عقب ماندگی ناشی از این شرایط را در مقایسه با کشورهای اطراف به چشم می توان دید، و کاندیداها اهداف بلند مدت مردم ایران را در اولویت چندم خود قرار می دهند، و تنها به مدیریت بحران های بزرگ و متراکم شده روزمره می اندیشند، و این چنین است که امروزه ادامه یا عدم اجرای "طرح نور" [2] و تحمیل حجاب اجباری، پیوستن به FATF [3] و ادامه کار قرارداد برجام، مذاکره با امریکا و تنش زدایی با غرب، ... که اموری عارضی و پیش پا افتاده است، به اهداف اصلی کاندیداها تبدیل می شود، و امور اصلی جامعه که خروج از شرایط جامعه موقت، رسیدن به ایران قوی و پایدار، با رشد اقتصادی پیوسته و پایدار، حرکت به سوی دمکراتیزاسیون جامعه و قدرت و... در اولویت های بعدی قرار می گیرد، و همواره جامعه گرفتار حل معضلات روزمره، و فراموشی مسایل دراز مدت و اصلی خود شده، مثلا حرکت به سمت دمکراسی، و حاکمیت مردم بر خود، و داشتن حق تعیین سرنوشت که خواستی تاریخی در ایران معاصر است، به فراموشی سپرده شده، و می شود، حاصل این شرایط دورنما و افقی تاریک است که نتیجه ی آن ناامیدی و مهاجرت های گسترده خواهد بود.

این است که امروز باید به ناچار به پیروزی در رقابت بین دو کاندید متفاوت اندیشید، حال آنکه به واقع در اینگونه رقابت ها، به تقابل بین دو فرد نباید اندیشید، بلکه تقابل اصلی باید بین دو دیدگاه، دو جهانبینی سیاسی و ایدئولوژیک و دو تفکر باید باشد، پس زدن گروهی که به تمرکز قدرتِ متمرکز در طبقه و یا فرد حاکم، و بسط و گسترش آن می اندیشند، و بر آوردن و انتخاب گروهی دیگر، که در مقابله با تفکر پیش گفته را وجه همت خود دارند، و به حاکمیت و تسلط مردم بر خود و طبقه حاکم می اندیشند، و خواستار راهگشایی در این مسیرند، تا قدرت را مشروط و مجبور به تن دادن به الزامات خواست و منافع مردم نموده، تا مردم برای تعویض سیاست ها و افرادِ دخیل در حاکمیت، به حضور در کفِ خیابان، و دادن خون متوسل و... نشوند، و با یک رای، بتوانند همان هایی را که بر گُرده خود گماشته و سوار کرده اند را به آسانی و بدون خونریزی بردارند، و به حاکمیت شان با یک رای دیگر پایان دهند، این یک اصل پایدار در نگاه دمکراسی خواهانه، جمهوریخواهانه، آزادی خواهی مردم ایران است، که همواره در تعارضات دوگانه "حاکمیت" و "مردم"، از انقلاب مشروطه تا کنون، گرفتار بوده و اندیشیده اند.

و تا به این مرحله از نقشگیری مردم، در حاکمیتِ بر خود نرسیم، هماوردی های مقطعیِ عارضه ایی است که بدان دچار بوده و خواهیم بود، این یک حقیقت است که قدرت در چنین شرایطی می تواند، هر طور که خواست، هر بار، صحنه ی رقابت های با وجه دمکرات در جامعه را مهندسی نماید، و این یک واقعیت است که این یک نوع ابتذال دمکراسی و جمهوریت تلقی می شود، و موجب ویران سازی خواست، و روند دمکراتیزاسیون ایران خواهد بود. نا امیدی مهمترین خسارت، و نتیجه کار مهندسیِ مهندسان چنین شرایطی است که بر جامعه ایران تحمیل می کنند.

با همه این شرایط واقفم که راحت طلبی و تن ندادن به نوشتن دیکته های سخت، چقدر آسان تر است از شرکت در چالش هایی این چنینی که ناشی از مهندسی های انتخاباتی، گاه باید آبرو به قمارِ صحنه هایی این چنینی برد، و آنرا خرج حرکت خود کرد و گاه باخت، چرا که صحنه را کسانی می چینند که بر آن مسلطند و مدیریت از آنِ آنان است، و گرچه می دانم در شرایط نرمال باید جامعه در ریل ساختار درست مدنی باشد، تا بعنوان یک فرد، این چنین دچار مشکل نشویم، اما چه می شود کرد، با شرایط نرمال فاصله ایی عمیق و دور و دراز داریم، آروز داشتم کاش جامعه ما آنقدر در ریل درستِ سیاسی خود بود، که صحنه را به اهل سیاست می سپردیم، و سیر، به راحتِ جان می رسیدیم، اما چه کنیم که ناف ایران را با بحران، پیچ های سخت تاریخی، تصمیم های مکرر بین بد و بدتر، دلهره ها و چالش های خطرناک، رقبا و حضور بی پایان آنان و... بریده اند و باید بر اساس این واقعیت حرکت کرد،

و بدتر از همه، سیاست در ایران همواره در کشاکش با دیکتاتوری، خودکامگی، تمامیت خواهی، نفوذ بیگانه، خشک مغزی، افراط، ترور، رادیکالیسم، دوستان نادان، دشمنان آگاه و هزار درد بیدرمان دیگر مبتلا بوده و هست، و غافل شوی، دست هایی هستند که در ناباوری ما، میان حیرت و دست تعجبی که به دهان ها گزیده می شود، ایرانیان را "اعلی علیین" داشتنِ آزادی و حق تعیین سرنوشت و... به "اسفل السافلینِ" مردمی گله وار، و توده های مطیع تبدیل کرده، شرایط حاکمیت قهقهرایی سلطنت باستان را تجدید خواهند کرد، و مردم را به توده های بی اثر تبدیل خواهند نمود.

همانگونه که در رگه های تو در تو، خسارتبار و بردگی آور تفکر مصباحیسم، این نوع بینش را به چشم سر می توان دید، که تفکر و تشکیلات جبهه پایداری، که سعید جلیلی آن را اکنون در این انتخابات نمایندگی می کند، خود را نشان می دهد، که در چشم انداز جامعه مد نظر آنان، مردم ایران پازلی برای زینت بخشی به قدرتِ آسمانی حاکمان تلقی می شوند، قدرتی که مشروعیت خود را از آسمانی غیر قابل دسترس می گیرد، و مردمی که باید، و قرار بود "ولی نعمت" مسئولین کشور باشند، به کسانی تبدیل می شوند که باید با یک سوتِ قدرت، در هر صحنه ای که خواستند بی چون و چرا حاضر شوند، و مثلا با رای خود زینبخش قدرت آسمانی آنان باشند، و بدین ترتیب حق مشروعیت بخشی به قدرت، از مردم، و در کل از زمینیان ستانده، و صاحبان این دنیای پر از امتحان، مسئولیت و اختیار خلع ید شده، و در ناکجا آباد پستوهای تفکر مذهبیِ مبهم و هزارتوی آنان گم و گور می شوند، تفکری که مشروعیت قدرت خود را در آسمان ها جستجو کرده، که انتهای این تفکر به بردگی انسان در برابر همنوع، و دنباله رو شدن انسان در پسِ همنوعی دیگر تبدیل می شوند، که مدعی نمایندگی از آسمانند.

آسمانی ابری و درهم، که هر کس در این ناروشنی امور آسمانی، به راحتی خود را همکلام با خداوند دیده، و اعلام می کند، و سخن و خواست او را از دهان و دست خود جاری و متجلی می داند، ادعایی که جانیان بزرگ بشر نیز، در آن همواره شریکِ اهل این تفکر بوده، و هستند، همچنانکه چنگیزخان مغول نیز خود را یدالله دانست، که امر و ماموریت خدای خود را جاری می کند، این روزها نارندرا مودی نخست وزیر افراط گرای هندویی هند نیز که به "قصاب گجرات" مشهور است، خود را خدایی، و در حال پیگیری امر خدا، و منتخب خاص او می داند و...، از این دست مدعیان در تاریخ تفکر بشر بیشمارند، و این یک معضل ریشه ایی در تاریخ تفکر بشر است که در ایران نیز تکرار می شود و در ناروشنی رابطه بین خدا و خلق، عده ایی دکان ارتباط با خدا را باز کرده، سه نبش مردم را بدین دکان می فریبند، و اهداف و منافع خود را پشت سنگرِ خدا، دنبال می نمایند.

مدت هاست که از حضور و نقشِ تفکر طالبانی و داعشی در جامعه اسلامی و از جمله در ایران خود می نالیم، اما بودجه بگیرانی هستند که این تفکر را در نسوج این کشور تزریق، و توسعه می دهند، مدیر و متفکر برایش تربیت می کنند، تا آنانکه برای ایرانی در وطن خود، نقشی بیشتر از زینت بخشِ مقبولیتِ قدرت حاکم نمی بینند، در صدر نشینند، و قدر بینند، و از آن سو خادمان، دلسوزان و فعالین آزادیخواه و جمهوریتجو، اصلاحطلب و تحولخواه این کشور، در کُنج خانه های خود، و یا حتی زندان ها، و حصرهای بلند و بی پایان، پیر و فرتوت شوند، و از صحنه سیاست و کشورداری و تاثیرگذاری موثر و کارآمد دور باشند و بمانند، امیرکبیرها را در حمام های امثال "فین کاشان" رگ زده، و مخالفین شان در راهرو های قدرت، و مدیریت کشور جولان می دهند و...

صحنه های مهندسی شده انتخاباتی، عارضه دنیا و جامعه ی موقت و سیال و بی برنامه ی ماست، چاره ایی هم نیست، در دنیای موقت هم باید زنده ماند، عده ای فکر می کنند این 40 درصد که رفتند و رای دادند، به دلِ رضا، بر این صحنه نابرابر و مملو از بی عدالتی گردن نهادند، و آبرو به قمار بردند، نه این چنین نیست، این صحنه ایی بود که 5 تن اصولگرا را در مقابل 1 تن اصلاح طلب قرار دادند، که آن پنج تن، از قضا به صورت یکدست، و خالص سازی شده، از تمام منابع قدرت، ثروت، رسانه و سلاح منتفع بودند، و بعد از چند دور مناظرات نفس گیر، و تفوق گفتمان دکتر مسعود پزشکیان، بر شرایط نابرابرِ فرصتِ اعطا شده به کاندیداهای اصلی و پوششی و مجازی، به این نیز اکتفا نشد و رهبری نظام نیز درست در آستانه انتخابات، و سه روز مانده به زمان رای گیری، در زمانی که این یک تن کاندیدای اصلاح طلب، می خواست بعد از سه دور صغرا – کبرا کردنِ دغدغه ها و راهکارهایش در این صحنه، خوشه چین این نبرد عجیب و نابرابر شود، با یک سخنرانی، طومار تمام این صغرا – کبراها را در هم پیچید، و حتی برای بعد از پیروزی کاندیداها هم تعیین تکلیف کرد، که نمی توانند کسانی را به کار گیرند که دل در گرو شعارهای انتخاباتی دکتر پزشکیان دارند، و از اساس پایه های شعار و برنامه های دکتر پزشکیان را ویران ساخت، [4] در حالی که مسعود پزشکیان از مذاکره و رفع تحریم گفت، از پذیرش FATF و گشایش در امر مردم و...، رهبری مستقیما پایه های سخن او را زیر علامت سوال بزرگی قرار داد، و از نفرت خود از غرب و امریکا گفت، و از برنامه ای گفت، که برای شخص پیروز در نظر دارد و...، اما باز هم، فارغ از این نابرابری امکانات، از چهل درصد واجدین شرکت کننده در این صحنه ی انتخاباتی نابرابر، نزدیک به نصف آنان به همین یکه سوار تنهای اصلاح طلب رای دادند و..،

چاره ایی هم نیست، باید در شرایط جامعه موقت نیز، بازی خود را کرد، این شرایط نابرابر و غیر عادلانه از چشم کسی به دور نیست، اکثر مردم این واقعیت ها را می بینند، و تا حدودی درک می کنند و حرکت خود را مطابق با تشخیصِ صلاحِ مملکتِ خویش، شکل می دهند، و گرچه برخی شرکت در این بازی انتخاباتی را "خیانت" تلقی کردند، خیانت به آرمان معترضین به وضع موجود، خیانت به مبارزین برای تغییر، خیانت به خون جوانان معترض کشته شده، خیانت به زندانیان بی شمار اعتراضات و...، اما، جامعه باید مشق دمکراسی و تفکر دمکرات را نیز داشته باشد، باید به دمکراتیزاسیون ایران و الزامات آن فکر کرد و بدان تن داد، معترضین به این وضع ناعادلانه نیز نباید بر مبنای تفکر دیکتاتوری، کسانی که مثل آنان فکر و عمل نمی کنند را "خائن" بنامند، در جامعه دمکرات که به عنوان یک رویکردِ پذیرفته شده، این روزها طرفداران بسیاری در جامعه ایران و جهان دارد، باید به کنش سیاسی و رویکرد و تفکرِ متفاوتِ افراد، احترام گذاشت، نه شرکت در انتخابات خیانت است، و نه عدم شرکت، نیمی از شرکت کنندگان در انتخاباتِ 8 تیرماه 1403، معترضین به وضع موجود بوده و هستند، که به صحنه آمده، و در این نبرد نابرابر، نخبه ایی که از میان آنان که پای به صحنه این نبرد نابرابر گذاشته است را، تنها نگذاشتند و حمایت کردند.

چرا که این درد تاریخی ایران است که نخبگان ایرانی همواره در بزنگاه های جامعه موقت به صحنه آمده و می آیند و در اثر تردید ما مردم، زیر چرخِ مخوف قدرت و شرایط صحنه ایی که وارد آن شده بودند، له شدند، دکتر محمد مصدق یکی از این مردان با صلابت و تاریخساز سیاست ایران است، که در شرایط عدم حضور، و تردید ما مردم، و تنهایی اش در صحنه، آنچنان که همه می دانیم، زیر چرخ های غلتان قدرت تنها ماند و له شد، و تا آخر عمر در حصر و زندان ماند و مرد، این لکه ننگ در تاریخ آزادیخواهی ایرانیان، نه تنها بر دامن قدرت، که بر دامن ما مردم ایران نیز ماند و نشست، که با همین شرایط تردید، بی عمل ماندیم، و او را در برابر قدرت و عمالش بی دفاع رها کردیم.

انتخابات 8 تیرماه 1403 یک پیروزی بزرگی برای اصلاح طلبان، تحول خواهان و جمهوریت جویان ایران بود، که نشان داد، حتی در انتخاباتی با شرکت حداقلی مردم نیز، از رقیبِ اصولگرایِ تمرکز طلب، و تمامیت خواهِ مجهز به تمام امکانات بیت المال هم، پیش هستند. اما حقیقتی تلخ، در پیش چشم همه ماست که 60 درصد این مردم با این بازی همراهی نکردند، و این زنگ خطری برای امنیت ملی ایران است، که این مقدار از مردم این کشور، صاحبان اصلی ایران، ولی نعمتان تمام سطوح قدرت و مسئولیت در کشور، خود را در سازوکارهای کشور خود، هیچکاره و بی اثر دیده و به اعتراض، خود را کنار کشیده اند،

از این 40 درصد باقی مانده هم، نیمی تحول خواه و تغییر طلبند، این یعنی تمام قدرتِ یکدست و خالص ساز، با تمام امکاناتِ خارجی و داخلی اش، تنها یک پنجم ایرانیان را توانسته است که با خود همراه کند، این نشان می دهد که سیاستگذاران کلی نظام، باید به خود آیند، و تن به تغییر و تحولی، به نفع مردم ایران دهند، دست فیلتر کنندگانی همچون "شورای نگهبان" را از چپاول امید و حقوق جمهورِ این مردم کوتاه کرده، عرصه را بر نخبگان متکثر و متنوعِ این مردم، برای نقش آفرینی در امور خود باز کنند، و دست از فریز کردن ظرفیت های ملی انسانی کشور برداشته، تا به نفع مردم عملیاتی شوند، کشیدن بیش از پیش آتش روی کماچ قدرت، بس است، به قدرتی مردمی باید اندیشید، به قدرتی که مشروعیت و مقبولیت خود را از مردم این کشور بگیرد، و با یک رای بیاید، و اگر نخواستندش، با یک رای برود، این قدرت واقعی، و برخاسته از مردم، و اصیل و ماندگار است.

با اذعان به دچار شدن در جامعه موقت، باید در انتخابات جمعه 15 تیرماه 1403 شرکت کرد، و به حافظان وضع موجود، این پیام را داد، که تحولخواهی و اصلاح جویی چقدر در جامعه ایران ریشه ایی عمیق و گسترده دارد، باید به گرایش و کاندیدایی که معترض به وضع موجود است، و آنرا نمایندگی می کند، کمک کرد و به او رای داد، مسعود پزشکیان با همه مختصات شخصیتی، کارنامه، مواضع، کم و کاست ها و... معترض به وضع موجود است، در این اعتراض، باید او را حمایت کرد، هرچند طرح ها، اهداف و برنامه هایش ممکن است، با دیواری سخت و بتونی مواجهه شود، که پیش از این، دکتر سید محمد خاتمی، دکتر حسن روحانی و... با ان مواجهه شدند،

این حقیقتِ جامعه موقتِ ایرانِ کنونی است، که دارندگان آرای محکم و پر تعدادی در عرصه سیاست ایران، با مقاومت و دیوار بتونی قدرتمندی مواجه شده، و امکانات ملی در خدمت کسانی گرفته می شود، که سعی در رسوایی و ناکارآمدی، و عدم موفقیت آنان می کنند، این یک حقیقت جاریست، اما از سوی دیگر، اکنون پرچم اعتراضِ به این شرایط را، مسعود پزشکیان بر دوش دارد، به این اعتراض باید ارج نهاد، و همراهی اش کرد، تا ببینیم، تاریخ چقدر به تمرکزطلبان و تمامیت خواهان، یکدست سازان، و خالص سازانِ قدرت، فرصت پیگیری این خواست نامشروع را خواهد داد.

دمکراسی خواهان، جمهوری طلبان، برابری خواهان، عدالت جویان و... با یک هماوردی دیگر بین این دو دیدگاه مواجهند، هرچند در حد نبردی بین دو کاندیدای متفاوت از این دو تفکر، امروز تصمیم با ماست، آیا با این بازی همراهی خواهیم کرد، یا صحنه را به رقیب سپرده، با قهر، بازی برده را، سه بر صفر، به رقیب تمرکزگرا و تمامیت خواه خالص ساز واگذار خواهیم نمود.   

بازی در زمینی عاریه ایی، و در شرایطی مهندسی شده، نشان از بلوغ و انعطافِ مردم و فعالین سیاسی دارد که می توانند با فرصت شناسی، تهدیدات را به فرصت تبدیل کرده، در شرایط شکست و ناامیدی، صحنه ی به عاریت گرفته شده از قدرت را، هر چند که موقتا دست آنان افتاده است را، به شرایط بردی بزرگ تبدیل کنند، بازی در چنین زمینی بلوغ بازیگران، و پیچیدگی قدرت تصمیم گیری آنان را نشان می دهد، ورنه می توان به راحتی با قهر، زمین بازی را ترک، و از فرصت ها دست کشید، و گذشت.

 

کاندیداهای پوپولیستی که رای دهندگان را با وعده های رفاه به دام ایدئولوژی ضد مردمی خود می کشند

[1] - جامعه ایرانی به ‌لحاظ زمانی، تاریخی پرافتخار و طولانی دارد، اما به ‌لحاظ اجتماعی از مشکل موقتی بودن رنج می‌برد. کوتاه ‌مدت بودن مانع انباشت اجتماعی می‌شود و رشد خطی جامعه را با مشکل مواجه می‌کند. خودآگاهی لازمه حرکت است. این مفهوم در عرصه اجتماع جایگاه مهمی دارد و خودآگاهی اجتماعی در جامعه مدرن نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. آگاهی افراد جامعه نسبت‌به خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند و همچنین نقاط قوت و ضعف آن لازمه حرکت و رشد آن جامعه محسوب می‌شود.

[2] - لایحه عفاف و حجاب با نام کامل لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب، یکی از طرح‌های عفاف و حجاب برای تحمیل حجاب اجباری در ایران است. این لایحه پس از تعطیلی گشت ارشاد و در بحبوحه جنبش زن، زندگی، آزادی توسط قوه قضاییه ایران تنظیم و دولت سید ابراهیم رئیسی آن را به مجلس شورای اسلامی ارسال کرد. ارسال این لایحه به مجلس شورای اسلامی در شرایطی صورت گرفت که گزارش‌ها از شهرهای کوچک و بزرگ ایران، حاکی از حضور پرتعداد زنان بدون حجاب اجباری در اماکن عمومی و مناطق پرتردد شهری است.[۲] منتفی شدن برخوردهای فیزیکی با زنان بی‌حجاب از سوی افراد موسوم به «آمران به معروف و ناهیان از منکر» در این لایحه، تغییری در زمینه برخورد با بی‌حجابی در ایران است؛ تغییری که از پیامدهای اعتراضات سراسری در واکنش به کشته‌شدن مهسا امینی است.

[3] - گروه ویژه اقدام مالی به انگلیسی: Financial Action Task Force  به اختصار اِف‌اِی‌تی‌اِف یا فَت‌اِف (FATF) همچنین شناخته‌شده در زبان فرانسوی با نام Groupe d'action financière (GAFI) یک سازمان بین‌دولتی است که در سال ۱۹۸۹ میلادی با ابتکار گروه هفت با نگرش به سیاست‌های توسعه برای مبارزه با پول‌شویی بنیاد شده است این سازمان در سال ۲۰۰۱ به کارزار مبارزه با تأمین مالی تروریسم پیوست. دبیرخانه اِف‌اِی‌تی‌اِف مستقر در مقر سازمان توسعه و همکاری اقتصادی در پاریس است.

[4] - "بعضی از سیاسیون در کشور ما تصور می‌کنند که باید آویزان به این قدرت و آن قدرت بشوند و بدون آویزان شدن به فلان قدرت معروف و بزرگ کشور نمی‌شود پیش رفت. یا خیال می‌کنند که همه‌ی راه‌های پیشرفت از آمریکا می‌گذرد. این کسانی که چشم‌شان به خارج از مرزهای کشور است و این ظرفیت‌های کشور را نمی‌بینند. وقتی ندیدند، وقتی قدرش را ندانستند طبعاً‌ برنامه‌ریزی هم برای استفاده‌ی از آنها نمی‌کنند.

جمهوری اسلامی به فضل الهی به توفیق الهی تا حالا نشان داده که بدون تکیه‌ی به بیگانگان و حتی با وجود موذی‌گری بیگانگان و چالش‌گری بیگانگان می‌تواند پیش برود، و پیش رفته. این را جمهوری اسلامی نشان داده. در آینده هم به حول قوه‌ی الهی ملت ایران اجازه نخواهد داد که سرنوشتش را دیگران بنویسند. ما وقتی گاهی از این حرفها در سخنرانی می‌گوییم بعضی‌ها یا توهم می‌کنند یا می‌نویسند که این به معنای حصار کشیدن دور کشور است و این عدم ارتباط با دنیاست. نه، ابداً. ما به قدر عمر بعضی از این حضرات تو کار سیاست و تو کار مسائل انقلاب و مسائل کشور بودیم. از اول معتقد به ارتباط با همه‌ی دنیا بودیم، الا یکی دو تا استثنا. بنابراین اینی که می‌گوییم بایستی چشم‌مان به بیگانگان نباشد به معنای قطع رابطه نیست به معنای شجاعت ملی است، به معنای استقلال ملی است. شما اگر شجاعت ملی و استقلال ملی داشته باشید ملت ایران شخصیت خود، توانایی خود، استقلال خود، قدرت پیشرفت خود را به دنیا نشان بدهد احترامش در دنیا بسیار بیشتر و بالاتر خواهد شد.

 ‌‌توصیه‌ی به مردم عزیزمان این است که ما گفتیم ایران قوی و سرافراز، این شد شعار. ایران قوی طرفدار خیلی دارد، قوی بودن ایران فقط به این نیست که انواع و اقسام موشک را داشته باشیم که الحمدالله داریم.

قوی شدن ابعاد گوناگونی دارد، یکی از ابعادش همین بعد حضور مردم در میدان سیاست و میدان انتخابات است این هم نشانه‌‌ی قوت است.

پس هرکسی که علاقه‌مند به ایران قوی است در این انتخابات بایستی شرکت کند و هرکسی معتقد به لزوم حمایت از نظام جمهوری اسلامی است بایستی به صورت مضاعف اهتمام داشته باشد.

 ‌‌من به نامزدهای محترم انتخابات عرض میکنم با خداوند خودتان عهد کنید که اگر موفق شدید و توانستید مسئولیتی به دست بیاورید:

۱- کسان و کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذره‌ای با انقلاب زاویه دارند. آن کسی که با انقلاب، با امام راحل، با نظام اسلامی ذره‌ای زاویه داشته باشد به درد شما نمیخورد و همکار خوبی برای شما نخواهد بود.

۲- آن کسی که دلبسته‌ی آمریکا باشه و تصور کند که بدون لطف آمریکا نمیشود قدم از قدم برداشت در کشور، برای شما همکار خوبی نخواهد بود. او از ظرفیت‌های کشور استفاده نخواهد کرد و خوب مدیریت نخواهد کرد.

۳- آن کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بی‌اعتنایی قرار دهد او با شما همکار خوبی نخواهد بود.

کسی را انتخاب کنید که اهل دین، اهل شریعت، اهل انقلاب، اهل اعتقاد کامل به نظام باشد. اگر شما نامزدهای محترم یک چنین عهدی با خدای خودتان ببندید بدانید که کارهایی که برای انتخابات میکنید همه‌اش حسنه خواهد بود."

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ایرانیان گرفتار آمده در چنبره ...
علم‌الهدی، امام جمعه مشهد : تو مملکت فقط و فقط یه مشکل وجود داره و اونم "بی‌حجابیه". این مشکلو حل ک...
- یک نظز اضافه کرد در گلگشتی در آشیانه عقاب، آلاشت د...
برآمدن رضا شاه و‌‌ نقض نظریه پادشاهی ‏ علی افشاری امروز، ۲۴ اسفند سالروز تولد رضا شاه است. نگاهی...