چنگیز، جنایت، کشورگشایی و نمایندگی از سوی خدا
  •  

22 بهمن 1398
Author :  
چنگیزخان مغول

مطالعه کتاب ها باعث می شود که متوجه شویم چقدر تصورات ما با واقعیت ها متفاوت است، یادداشت هایی که می آید را از کتاب "امپراتوری مغول" اثر "مری هال" برداشتم این کتاب که توسط نادر میر سعیدی ترجمه شده است، با همکاری گروه فرهنگی آوانامه و گروه انتشاراتی ققنوس به صورت کتاب صوتی در آمده، برایم شگفت انگیز بود که چنگیزخان که خود منبع الهام بسیاری از مستبدین جهان بوده است، نیز فرد معتقد به خدای یکتا بودند، و برای خود ماموریتی آسمانی قایل بود، و مردمش نیز او را چه به لحاظ حوادث روز تولد، و قدرت گرفتنش، افسانه ها بافته اند و او را به عنوان فرستاده خدا بر زمین تلقی کرده اند :

"در سده سیزدهم میلادی قبیله ایی در شرق مغولستان از گمنامی به مهمترین موقیت در امور بین المللی رسید؛ این قبیله با اتحاد با سایر قبایل دشت پهناور محل سکونت شان، سپاه نیرومندی را تحت رهبری مردی به نام چنگیزخان تشکیل داد، در سال 1260 میلادی فتوحات سپاه مغول به تشکیل امپراتوری مغول منجر شده بود، امپراتوری که بر دو سوم سرزمین پهناور اوراسیا، شامل سراسر چین، مغولستان، افغانستان، ایران، عراق، سوریه ، کره کنونی، روسیه و قسمت های از سیبری، ترکیه، پاکستان، هندوستان، ویتنام و کامبوج فعلی حاکمیت داشت، چنگیزخان و جانشینان او با سپاهیان شان بیش از هر فرد دیگری در تاریخ جهان کشورهای مختلف را تسخیر کردند، در سال 1280 م تحت رهبری اخلاف چنگیز، حکومت مغول از دریای مدیترانه تا دریای زرد امتداد داشت و به لحاظ وسعت، تنها از حاکمیت امپراتوری بریتانیا کبیر کمتر بود."  

"تحت حکومت مغول سفر زمینی از اروپا تا آسیا بسیار ایمن شد، راه های تجاری شکوفا گردید، و تبادل فرهنگی به لحاظ گردش افراد و کالاها رواج یافت، مغولان ستاره شناسان ایرانی و همتایان چینی آنها را گرد آوردند و این همکاری به پیشرفت پزشکی و سایر علوم کمک کرد.

مستبد و خونخواری که مدعی ماموریت آسمانی بود :

مردم شروع به پخش گفتارهایی در مورد تموچین (چنگیزخان) کردند، و ادعا کردند : "او ماموریتی از آسمان دارد، و سرنوشتش این است که سرور دشت پهناور (مغولستان) شود." عده ایی گفتند : "شاهد نشانه ایی بودند که گاو نر سفیدی نعره زد، آسمان و زمین توافق کرده اند، تموچین سرور امپراتوری شود، من این امپراتوری را برای او می آورم"، "تب تنگری" شمن (مرد مقدس) مغول، اعلام کرد که : "خدای متعال، آسمان آبی ابدی نیز، به او گفته بود تمامت روی زمین به تموچین و فرزندان او دادم"، تموچین نیز خود معتقد بود که دارای فرمانی از آسمان است و اعلام کرد که : "قدرت من به وسیله آسمان و زمین استحکام یافت، من به وسیله زمینِ مادر، به اینجا آورده شدم، با تقدیری از پیش، برای این امر، از سوی آسمانِ مقتدر".

روش و شیوه فرمانروایی چنگیز :    

چنگیز چنانچه در مورد ارتش خود عقیده داشت معتقد بود، که تشکیلات و وفاداری مهمترین کلید موفقیت دولت مغول است. نخستین اقدام چنگیز پس از جلوس بر تخت سلطنت اعطای پاداش به پیروان وفاداری بود که ثبات قدم و وفاداری اشان باعث شده بود تا پیروز شود.

فرماندهان را از میان وفادارترین پیروانش انتخاب کرد، اعضای خانواده اش را برای مناصب کلیدی تعیین نکرد، او در مورد وفاداری خانوادگی تا حدی شکاک بود، و در دادن منصب به خویشاوندانش تردید داشت. زیرا می ترسید به او خیانت کنند، اما در مورد کسانی که خویشاوندش نبودند ولی وفاداری خود در جنگ ثابت کرده بودند، اعتماد داشت و سخاوتمند بود،  

تموچین (چنگیزخان) چاپلوسی و پاداش دادن به حامیان وفادار را به یک رسم تبدیل کرد

چون سلطان محمد خوارزمشاه از سه فرستاده چنگیز یکی را کشت، ریش دو تن دیگر را سوزاند، این عملی در خور نکوهش بود چرا که انتظار می رفت با سفیران رفتار در خور احترام صورت گیرد، چنگیز به درستی این اقدام را اعلام جنگ تعبیر کرد، بسیار خشمگین شد، بالای تپه ایی رفت، سر خود را تراشید، و به مدت سه روز به درگاه آسمان آبی ابدی نیایش کرد، و گفت "هیجان این فتنه را مبتدا نبودم، قوت انتقام بخش"، و هنگامی که از تپه پایین آمد برای آغاز هجوم (به ایران) آماده بود.

(عطا ملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشای) : "چنگیز به همه ادیان احترام می گذاشت، چنگیزخان چون مقلد هیچ دین و تابع هیچ ملت نبود، از تعصب و رجهان ملتی بر ملت دیگر، و تفضیل بعضی بر بعضی، مجتنب بوده است، بلک علما و زهاد هر قومی را اکرام و اعزاز و تکریم و در حضرت حق تعالی آن را وسیلتی می دانسته، و چنانک مسلمانان را به منظر توقیر می نگریسته، ترسایان و بت پرستان را عزیز می داشته."

تجربه به چنگیزخان آموخته بود که نمی تواند به خویشاوندان و دوستان خود نمی تواند اعتماد کند، او موفق شده بود از موقعیتی حاشیه ایی در دشت پهناور به فردی دارای قدرت و نفوذ بسیار تبدیل شود اما درک می کرد که حمایت ها بی ثبات است و وفاداری ها به آسانی تغییر می کند.

چنگیز کسانی را که مهارت های عالی داشتند بدون توجه به طبقه، نژادشان مورد قدردانی قرار می داد، و ترفیع آنها را میسر ساخت، ارتش او ارتشی شایسته سالار بود، و حتی چوپانان و یا پسرانی که در اسطبل ها کار می کردند، در صورت اثبات شایستگی، می توانستند به فرماندهی فوج ها برسند.

تمامی ملت مغول بیش از این که به ساختارهای قبیله ایی تقسیم شده باشند، به واحدهای نظامی تقسیم شده بودند. در سال 1206.م افسران واحد های نظامی قِران که هر کدام 1000 نفر تحت اختیار داشتند، حدود 95 نفر بودند. چنگیز در سال 1227 م در سن بیش از 60 سالگی درگذشت.

نامه گویوک خان به پاپ اینوسان چهارم :

گویوک خان (از جانشینان چنگیز) در سال 1246 میلادی، زمانی که توسط یک کشیش به نام "جوانی پلانی کارپینی" [1] که فرستاده پاپ بود؛ و با هدف تبدیل مغولان، به یک متحد قدرتمند برای مسیحیان اروپا علیه مسلمانان، او را به مسیحیت دعوت کرد، تا از این طریق سیاست های رقابتی خود با مسلمانان را در این هنگامه کشاکش جنگ، که مغولان تمام سرزمین های آسیا و اروپایی شامل تمام روسیه، مجارستان و... را تسخیر کرده و در صدد دست اندازی به لهستان بودند، را دنبال کرده، تا آنان را به یک متحد محکم در شرق سرزمین های اسلامی، برای نابودی مسلمانان تبدیل کند، این خان مغول در پاسخ به این دعوتنامه، نامه ای [2] بدین شرح به زبان پارسی نوشت، و از طریق همین کشیش و فرستاده کلیسا، برای پاپ مذکور ارسال داشت، که بسیار قابل تامل و در خور اندیشه است، که دشمنی ادیان ابراهیمی، حتی در زمانی که مغولان، هر دو آنها را به نابودی می کشاندند، نیز پایانی نداشته، و پاپ در همان زمان به فکر نابودی رقیب مذهبی خود، یعنی مسلمانان بوده است، و چقدر شرم آور است ما مدعیان بندگی خدا، و کسانی که پیرو پیامبران الهی هستیم، این چنین در دشمنی با هم اصرار داریم :  

"ما به واسطه قدرت آسمان آبی ابدی، خان سرزمین بزرگ هستیم، فرمان ما، این ترجمه ایی به زبان مسلمانان است که برای پاپ بزرگ فرستاده است، و او باید آنچه را که نوشته شده است را بداند، و بفهمد، درخواست مجمع برگزار شده در سرزمین های امپراتور برای حمایت ما، از نمایندگان شما شنیده شد، هرگاه او با گزارش خود به نزد تو برسد، تو که پاپ بزرگ هستی، همراه با همه امرا شخصا به خدمت ما بیایید، در آن وقت من همه ی فرمان های یاسا (فرمان ها و قوانین نوشته شده توسط چنگیز) را تقدیم خواهم کرد،

تو همچنین گفته ای که درخواست دعا کرده ای که من به شایستگی تعمید داده شوم، این دعای تو را نفهمیدم، خدای ابدی، این سرزمین ها را نابود کرده است، و اهالی آنها را کشته است، زیرا آنها نه هواخواه چنگیزخان و نه هواخواه خاقان بودند، که هردوی آنها فرستاده شدند، تا فرمان خدا را بفهمانند، چگونه کسی می توانست بر خلاف فرمان خدا، و فقط با اتکا به قدرت خود، تصرف کند و یا بکشد؟!

هرچند تو همچنین گفتی که من باید یک مسیحی نستوری ترسان بشوم، خدا را پرستش کنم، و زاهد باشم، تو از کجا می دانی که خدا چه کسی را مورد بخشایش قرار می دهد، و در حقیقت به چه کسی بخشش می کند، اکنون تو با قلبی صاف باید بگویی، من به تو (گویوک خان) تسلیم خواهم شد، و به تو خدمت خواهم کرد، تو خود در پیشاپیش همه امیران به خدمت ما بیا، و در انتظار ما بمان، در آن موقع تسلیم شما را، تصدیق خواهم کرد، اگر به فرمان خدا عمل نکنی و اگر فرمان مرا نادیده بگیری، تو را دشمن خود خواهم دانست، همچنین به تو تفهیم خواهم کرد، اگر طور دیگری عمل کنی، خدا می داند، آنچه را که می دانم، 

از کجا می دانی که سخنانی که می گویی مورد تایید خداست؟! از شرق تا غرب تمام سرزمین ها مطیع من شده اند، چه کسی می توانست بر خلاف فرمان خدا چنین کند؟! چیزی جز تایید خدا در بالای سر مغولان نیست، (گویوک خان خواستار تسلیم پاپ و اروپا شد و هشدار داد) اگر به فرمان خدا عمل نکنی و فرمان مرا نادیده بگیری، تو را دشمن خود خواهم دانست، اگر نامه های ما و فرمان خدا را باور نکنی، و به پند ما گوش ندهی، آنگاه به طور قطع خواهیم دانست که تو خواستار جنگ هستی، پس از آن نمی دانیم که چه پیش خواهد آمد، تنها خدا می داند".

منگوچان از جانشینان چنگیز، در پاسخ به دعوت روبروک [3]دیگر میسیونر مسیحی اعزامی از اورپا که او را به گرویدن به مسیحیت دعوت کرده بود گفت :

"ما مغولان معتقدیم که تنها یک خدا، تنگری، آسمان آبی ابدی، وجود دارد که ما به واسطه او زندگی می کنیم و بدست او می میریم، و به او عشقی راستین داریم".

روبروک در پاسخ گفت : "خدا خود این اعتقاد را عطا می کند، زیرا این اعتقاد جز به عطای او به وجود نمی آید".

منگوچان : "اما درست همانطور که خدا انگشتان مختلفی را به دست بخشیده است، به انسان ها نیز راه های مختلفی را عطا کرده است، خدا به شما کتاب های مقدس را داده است، و شما مسیحیان به آن عمل نمی کنید، شما در کتاب مقدس سخنی را نمی یابید مبنی بر این که یک مرد باید مرد دیگر را تحقیر کند، اکنون آیا شما به آن عمل می کنید؟! خدا به شما کتاب های مقدس را داده است و شما بدان ها عمل نمی کنید، از طرف دیگر او به ما پیشگویان را داده و ما به آنچه آنها بگویند عمل می کنیم، و در آرامش زندگی می کنیم".

سقوط بغداد توسط هلاکوخان مغول :

یک وقایع نگار ارمنی درباره سقوط بغداد، در برابر مغول ها، که تا پیش از این به مدت 500 سال مرکز خلفای عباسی بود، و در این فتح غارت و کشتار شد و بین 800 هزار تا دو میلیون نفر در این واقعه کشته شدند، نوشت:

"بغداد در طول دوران تفوق، مانند خونخواری سیری ناپذیر، تمام جهان را بلعیده بود، و اکنون به دلیل خون هایی که ریخته و شری که ایجاد کرده است، بعد از پر شدن پیمانه شرارتش، کیفر یافته است". 

جنگ میکروبی توسط مغولان :

"در سال 1345.م هنگامی که ارتش اردوی زرین (مغولان) شهر کافا در ساحل دریای سیاه را محاصره کرده بود، بیماری مرموزی سپاه مغول را مبتلا کرد، و بخش عمده ایی از صفوف آنها را به هلاکت رساند، فرمانده مغول به جای آنکه به سادگی از محاصره دست بکشد، و عقب نشینی کند، اجساد افراد خود را به وسیله منجنیق، از بالای حصارها به داخل شهر پرتاب کرد، و گذاشت تا بیماری بقیه را مبتلا کند، شاید این نخستین نمونه ثبت شده جنگ میکروبی باشد. بیماری شهر کافا را به نابودی کشاند، و از طریق بازرگانان به دریای مدیترانه و اروپا سرایت کرد، و از آنجا حتی تا گرینلند نیز رسید. این تاعون که مرگ سیاه نامیده می شد، یک سوم جمعیت اروپا را نابود کرد"

مغولان که هم تجاوزکار و هم نوآور بودند، میراثی ماندگار از فن، تبادل فرهنگی بجای گذاشتند، مغولان با انتشار دانش و ویرانگری موفق شدند، فاصله های اجتماعی، مذهبی و علمی میان جمعیت های مختلف را از میان ببرند. اقدامات برجسته آنان هم از لحاظ نظامی، هم از لحاظ فرهنگی، ترس و احترام همه را برانگیخت." 

  

[1] - John of Plano Carpini

[2]  - این نامه در کتاب "ماموریتی به آسیا" اثر آقای کریستوفر داوسون آمده است :  The Mongol Mission: Narratives and Letters of the Franciscan Missionaries in Mongolia and China in the Thirteenth and Fourteenth Centuries (1955). Republished in 1966 as Mission to Asia.[25]

[3] -  WILLIAM RUBRUCK

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (2)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

چنگیز خطاب به سلطان محمد؛ شما جنگ را انتخاب کردید/ تکرار تاریخ

چنگیزخان مغول پس از یکپارچه کردن اقوام مغول و تارومار کردن تاتارها، قلمرو خود را تا مرزهای خوارزمشاهیان «ایران» گسترش داد.
با اینکه ایران هدف جذابی برای تصرف و کسب غنائم فراوان بود، اما چنگیزخان پیش‌تر نمی‌رود و دست از جنگ می‌کِشد! چرا که او کار جدیدی آموخته است!
چنگیزخان کشف کرده بود که سرزمینش در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته و او می‌تواند زندگی مردمش را بدون خونریزی و با تجارت، دگرگون کند!
چنگیز تصمیم می‌گیرد تعدادی سفیر نزد همسایه خود سلطان محمد خوارزمشاه بفرستد. ۱۵۰۰ شتر به همراه بیش از ۴۰۰ بازرگان و سه نفر فرستاده مخصوص با هدایای ویژه، در قالب یک کاروان بزرگ به سمت ایران حرکت می‌کنند.
ابن اثیر می‌نویسد؛ «کاروان در نظر غایرخان، حاکم محلی و طماع شهر اُترار (یکی از شهرهای مرزی خوارزمشاهیان در شمال شرقی ایران) چنان باشکوه و پُرزرق و برق بود که او نتوانست از آن چشم‌پوشی کند و اقدام به توقیف کاروان کرد.»
غایرخان به سلطان محمد می‌نویسد؛ «کاروانی از بازرگانان مغول، قصد ورود به قلمرو شاهنشاهی دارند، با آنها چه کنم؟»
سلطان با کم‌خردی پاسخ می‌دهد؛ «فرض کن این فرستادگان مغول، جاسوس هستند! جز قتل عام کردن می‌توان حکمی در مورد جاسوسان صادر کرد؟!»
غایرخان که منتظر چنین پاسخی بود تا اموال کاروان را تصاحب کند، بلافاصله تمامی بازرگانان و سفرای مغول را قتل عام و اموال آنان را با حکومت مرکزی تقسیم می‌کند.
خبر به چنگیزخان می‌رسد. او خود را کنترل می‌کند و این قتل عام را یک حادثه به سبب عدم شناخت دو همسایه از یکدیگر می‌خواند. چنگیز کاروان دوم را همراه با پیام دوستی نزد دولت خوارزمشاهیان می‌فرستد.
بازرگانان، از ترسِ خود برای رفتن به ایران به چنگیزخان می‌گویند. چنگیز به آنان اطمینان داده و از آنان می‌خواهد باکی به دل راه ندهند.
اما کاروان دوم نیز توقیف شد و بازرگانان مغول کشته و هدایا و اموال بازرگانان غارت می‌شود. علاوه بر اینها غایرخان به جهت تحقیر سفرای چنگیز، فرمان می‌دهد، سبیل سفیران را تراشیده و آنان را برهنه از شهر بیرون کنند!
چنگیز خشمگین شده و آخرین پیام را توسط پیکی به سلطان محمد می‌فرستد که بسیار ساده ولی ترسناک بود. او می‌نویسد: «شما جنگ را انتخاب کردید»
بی‌تدبیری سلطان محمد خوارزمشاه در برخورد با همسایه‌ای که قصد فعالیت آزاد تجاری داشت، فاجعه مغول را به بار آورد. فاجعه‌ای که بگفته مورخ روسی ولادیمیر بارتولد؛ "چشمی باز نماند تا برای مُردگان گریه کند."
دموقراضه
https://t.me/demogorazee

This comment was minimized by the moderator on the site

سمِ مهلکِ تقدیرگرایی و نا امیدی از آینده...
علی مرادی مراغه ای

در برهه هایی از تاریخ ایران که تقدیرگرایی مسلط شده، بلافاصله، روحیه تسلیم طلبی، بی مسئولیتی، خردستیزی، ناامیدی از آینده و در نتیجه، سقوط ارزشهای اخلاقی دامن گستر میشده...

مهلک ترین زمان تقدیرگرایی در ایران، پس از حمله ویرانگر مغول رخ داد، ایرانیان باور کرده بودند که مغولان، عذاب الهی هستند که به سبب گناهانی که مرتکب شده اند خداوند نازل کرده. پس، هر گونه اعتراض و مقاومت را بی فایده میدانستند، چون خدواند چنین سرنوشت شومی را بر آنان رقم زده بوده، بقول مورخ این دوره، عطاملک جوینی:
چراغی که ایزد برافروزد هر آنکس پف کند سبلت بسوزد
(جوینی، تاریخ جهانگشای،......ج1ص50)

مردم معتقد بودند که عزم خدا بر این تعلق گرفته که آنانرا به سبب گناهانشان عذاب دهد، بنابراین، هرگونه مقاومت و یا کوشش برای بهتر کردن اوضاع را برخلاف اراده الهی میدانستند!
در آن زمان، اتفاقا خراسان را حاکمی عادل بود اما بنوشته مستوفی، شیخ سعدالدین حموی، بجای اینکه او را دعا کند، لعن میکرد! مردم گفتند:
«ای شیخ در این روزگار که اهل جهان در ظلم حکام به بلاهای عظیم گرفتارند حق تعالی خراسان را چنین حاکم عادلی داده، بایستی در حق او دعای خیر فرمودی تا موجب آسایش خلق بودی. شیخ جواب داد: او مخالف اقتضای زمان می کند»!
(حمدالله مستوفی، تاریخ برگزیده... ص71)

این افکار زهراگین، سرانجام چنان دامن جامعه را فرا میگیرد که مردم بجای مقابله با مغولان، معتقد میگردند که حمله مغول همان خروج دجال و یاجوج و ماجوج و نشانه آخرالزمان و رسیدن قیامت است! آنوقت برای اثبات آن به کتب احادیث متوسل میگردند که در خمسه بخاری و مسلم و ترمذی آمده:
«قیامت بپا نشود تا شما را که امت من هستید مقاتله افتد، با قومی که از شرق بیرون آیند، بروز موئینه پوشند و در شب زیر موئینه باشند. سرخ رویان تنگ چشمان پست بینی و روی های ایشان چون سپرهای پهن، و گوشهای اسپان ایشان شکافته...»
(منهاج سراج، طبقات ناصری...ج2.ص94)
و قاضی منهاج در ادامه به حدیثی از پیامبر استناد میکند، که در مورد فرارسیدن قیامت و پایان دنیا سوال کرده بودند و فرموده بود در ششصد و اندی سال. و این سال را با خروج چنگیز در سال602 در چین و طمغاج تطبیق می نماید.
(منهاج سراج، طبقات ناصری...ص602)
و البته به حدیث اکتفا نکرده بر آیاتی از قران نیز متوسل میشدند مانند سوره انبیا «حتی اذا فتحت یاجوج وماجوج وهم من کل حدب ینسلون: تا آن زمان که سد یأجوج و مأجوج گشوده شود و از هر تپه و بلندی سرازیر گردند».

مردم مفلوک و عاجز، مغولان را سربازان الهی میدانستند که خداوند برای اجرای دستورش، صاعقه وار بر سر آنان فرستاده تا بخاطر گناهانی که مرتکب شده اند عذابشان دهد، بنابراین، تسلیم محض بودند و آماده کشته شدن. ابن اثیر گوید:
«یک زن مغول به درون خانه ای میرفت و چند تن از اهل خانه را میکشت».
یا یک جنگجوی مغولی داخل محله شده که در آن صد مرد بود و او یک یک آنانرا میکشت و حتی یکی از آنها جرات نمیکرد با او به نبرد بپردازد.
(ابن اثیر، الکامل...ج26ص168)
جبر و تقدیرگرایی، از آنان آدمهای مسخ شده ایی ساخته بود که گوسفندوار صف کشیده بودند تا یک به یک به قربانگاه روند، حتی در بعضی مواقع، ساکنین شهرها و دهات بدون هیچگونه مقاومتی به بیرون شهر میرفتند و خود را برای کشتار گروهی تسلیم مغولان میکردند. قربانیان با ترس و لرز در صفهای طولانی می ایستادند و انتظار مرگ را میکشیدند»!
(کارپن،سفرنامه...ص75)

جوینی از زبان چنگیز مینویسد:
«ای قوم بدانید که شما گناههای بزرگ کرده اید از من بپرسید که این سخن به چه دلیل می گویم سبب آنکه من عذاب خدایم اگر شما گناهان بزرگ نکردتی، خدای چون من عذاب را بر شما نفرستادی»
(جوینی...ج1.ص81)
به عبارتی، نه تنها مردم باور کرده بودند که مغولان، عذاب الهی هستند بلکه خودِ مغولان نیز، خود را فرستاده خدا میدانستند که به اجرای رسالتی عظیم مامور شده اند پس، این اوج شوربختی و زبونی بوده که نه تنها قربانیان، قربانی شدن خودشان را تقدیر الهی میدانستند بلکه جلادان نیز خود را فرستاده و قهر خدا تلقی می کردند...
@Ali_Moradi_maragheie
http://www.upsara.com/images/p006899_.jpg

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...