در خون و خشونت غرقیم، قاتل و مقتول همه از ما هستند
  •  

20 بهمن 1400
Author :  

دهه ها مبارزه مردم ایران برای کسب آزادی، حق تعیین سرنوشت و کرامت انسانی، و در مقابل مقاومت حاکمان ما برای ندادن این حقوق به مردم، ایرانیان را همواره مجبور کرد تن به جراحی بزرگ اجتماعی بدهند، و این باعث چالش و تنش و خشونت گریز ناپذیر گردید، چرا که حاکمان ما، همواره به اصلاح امور این کشور تن نداده اند و...، اما از آن روزهای نخست این خواستن ها و ندادن ها، باید می دانستیم که این انقلاب کردن ها نیز، خونریزی در پس خود خواهد داشت، و این خون را چه او بریزد، و چه من، نتیجه یکیست، کاشتن بذر خشونت، و هر که چنین بذری را کاشت، فرزندانش خون درو خواهند کرد؛

وقتی مقدمات آغاز جنگ هشت ساله خسارتبار (و دیگر جنگ های نیابتی و غیر نیابتی) ریخته می شد، و پیش لرزه هایش جامعه را تکان هایی سخت می داد، و کسی را نبود که در راستای توقف قطار جنگ، که به سرعت خیز شروع برداشته بود، حرکت موثری کند، و ایران و عراق را از طولانی ترین جنگ قرن در جهان باز دارد، تا این زلزله عظیم، و خونریزی بزرگ اتفاق نیفتد و...، باید می دانستیم که در پس این حمام خون بزرگ، چه خشونت های مجاز و ستوده ایی نهفته است، و باید می دانستیم که در این آوردگاه خشونت، چه او از ما خون بریزد، و چه ما از او، نتیجه یکی است، کاشتن بذر خشونتی، که سال ها کابین خانواده های ما را، به خون خواهد آلود، و تا نسل ها این منطقه را، از خون و خشونت رهایی نخواهد بود.

وقتی به هنگام تقسیم قدرت، بعد از پیروزی این انقلابِ خون، به نصف شدن کودک متولد شده از انقلاب، در بعد از پیروزی قرارمان شد، حاصل باز همان خون و خونریزی ها بود، و ما باید می دانستیم که چه از ما بکُشند، چه ما از او، این خون ها که همه از ما ریخته خواهند شد، و زمین مان را آبستن رویش خشونت های بی پایان خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید می دانستیم، این خون دامنی دراز، بر سفره غمبار ما خواهند داشت.

وقتی در کنار ما غرش آخرین دستاوردهای تسلیحاتی مخرب غرب و شرق، در افغانستان و عراق کشتار می کرد، باید می دانستیم که این باد خشن، خشکی انسانیت را به دنبال خواهد داشت، و این خشکسالی، سرزمین ما را هم در خواهد نوردید، چرا که کودکان ما هم می دیدند که چطور به راحتی می توان کُشت، و لت و پار کرد، و در عین حال قهرمان هم بود، و از تو تجلیل می شود، و باید می دانستیم کودک شاهد این تجلیل ها، روزی در نقش یک قاتل، قهرمانان این قصه های خشونتبار را، به طرزی شگفت انگیز بازی خواهد کرد، تا او هم دور افتخاری در میدان دید ما مردم پهلوان پرست بزند.

آنگاه که بوق های تبلیغاتی ما از بیداری اسلامی - عربی هر روز می گفتند، و آنرا آرزو می کشیدیم، باید می دانستیم که فریاد اسلامخواهی و حاکمیت اسلام، کاروانی با شعارها و پرچم شهادتین و الله اکبر و... به رنگ های مختلف، به راه خواهد انداخت و کشتارهای شگفت انگیز خواهند کرد، و این کاروان را خون می طلبد، مثل یک تاریخ از خون هایی که از ما و آنان، برای برپایی حاکمیت های اسلامی در خاورمیانه ریخته شد، تا حکومت هایی در شکل و نام اموی، عباسی، صفوی، غزنوی، عثمانی، داعشی، طالبانی و... پا گیرند، و اینچنین سرزمین ما همواره به رنگ لاله های سرخ، سرخگون نگهداشته شد، تا راه برای حاکمیت امارت های اسلامی، همچنان باز بماند، لذا جوی خون همواره جاری و سرازیر بود و...، و باید می دانستیم که این رودهای خون، دامن فرزندان ما را نیز تر خواهند ساخت، این بادی نیست که بوزد، و دامنی را بی تکان بگذارد، باید می دانستیم شمایل خوفناک رزمندگان این صحنه های خون، با آن ریش ها و لباس های بلند، به مد روز جوانانی تبدیل خواهد شد، که نمی دانند از پس این بلندی ها، چه مقدار خون و جنایت تلنبار شده است، و ریش های بلند اسلامخواهان مصری، سوری، لیبیایی، مراکشی، الجزایری، عراقی، ترکی، پاکستانی، افغانی، چچنی، ایرانی و... این خشونت را، کوچه به کوچه، در خانه های ما، جاری خواهند ساخت، شاید هم جوانان ما می دانستند و بدین جنایت، جلب و رضای شده بودند.

 آنگاه که پاسخ هر اعتراض خیابانی به آب، نان، سوخت و... را آتش سلاح ها پاسخ می گفتند، باید می دانستیم که غرش آتش این سلاح ها، خشونت را درب هر خانه ایی در این شهر، توزیع و در قلب ها حک کرده، و خشونت را فریاد خواهند کشید، و آنان که زورشان به سلاح و سلاح به دستان نمی رسد، قطعا زورشان به ضعیفه هایی خواهد رسید که، نه در ذیل قانون شرع پناهگاهی برای خلاصی می یابند، و نه در میان خانواده های خود، و یا تحت حمایت صدها سازمان اجتماعی که باید پناهگاه رمیدگان از ظلم جامعه مرد سالار ما باشند، رمیدگانی که حاضر نیستند تن به وضعیت این جامعه دهند، و فرار می کنند، و آنان را با لطایف الحیل به خانه باز می گردانند، و در یک بدعهدی آشکار، سر از او، گوش تا گوش می بُرند،

آنگاه که حکم قصاص پدری قاتل، تنها 9 سال میهمانی در زندانی نرم و گرم از سوی دستگاه عریض و طویل قضا تعیین شد، آن هم برای پدری قاتل، که سر از گردن رومینا، آن دختر مظلوم تالشی، با داس برید، نطفه بریدن گردن نحیف دختر 17 ساله اهوازی، مونا حیدری را که در 12 سالگی اسیر ازدواجی فامیلی گشت، و تا 5 سال هم تحمل کرد، و بعد فرار، اما او آنقدر نجابت داشت که به قول و عهد ریش سپیدی اعتماد کرد، و به کشور باز گشت، تا در بحبوحه شکستن تمام عهدها و...، مثل گوسفند، درازش کنند و از او نیز گردن ببُرند، و با لبخندی شیطانی، دور افتخار در کوچه های جهل و بی فرهنگی که عارض مان شده  است، بزنند.

این ها نتیجه غیرت و عصبیتی جاهلانه، به پشتوانه عمری تبلیغ خشونت است که ما در دل جوانان خود می کاریم، آنقدر از شمر، خولی، بن لادن، ملاعمر، ملا هبت الله و... گفته ایم که خود اکنون مثل شمر و خولی و... سر می بریم، و فرزند ما با سر بریده فرزندان دیگرمان، در کوچه های مملو از جهالت، بی اهمیتی، ستبری ها و... دور افتخار می زند، و آبروی ایران و ایرانیان را بر توبره ایی از خشونتی بی پایان، و جاهلانه، به باد می دهد، جوانانی که در بیکاری، فقر فکری و مالی، عدم وجود امکانات ورزشی و تفریحی و تبلیغی مناسب و... غوطه ورند، و در زمانه ایی که کنسرت ها تعطیل است، سینماها تغییر کاربری داده اند، تاترها در بدترین وضع هستند، خانه های جوانان به تسخیر دیگر نهادها در آمده اند و.... جوانان ما سرگردان افکاری این چنینی اند، تا مورد ستایش جاهلانی مثل خودشان، در این گونه قتل ها قرار گیرند.

داستان رنج گردآفرینان این مرز و بوم را به گرگ ها باید گفت، چرا که این تنها آنانند که ممکن است از شنیدن این قصه ها، ملول نگردند، و حکایت دریده شدن انسان ها، توسط انسان های دیگر را، تجدید خاطره ایی برای خود حساب کنند، فقط به گرگ ها می توان داستان این روزهای مان را گفت، که از دریدن همنوع، برای ماندگاری خود، دریغ نمی دارند، اما شاید آنها نیز شاکی شوند، اگر نام انسانی این چنین طغیان کرده را، بر آنان نهاد.

وقتی برای جولان جوانان ما در عرصه های سیاسی، اجتماعی، ورزشی، علمی و... عرصه هایی باقی نمانده است، آنان عرصه هایی از آلودگی در دخانیات، مشروبات و مواد مخدر، جهل، جنایت و... را خواهند یافت که خودی نشان دهند و اینجاست که قمه ها از میان ضعیفه های بی پناه سر می برد، تا جوان ما دور رضایت و افتخاری بزند، و در چشم هایی بیابد که او را ستایش کنند، در حالی که این چشم ها از خودش هم منحط ترند.

زیر پوست این شهر، دریایی از خون و خشونت، غلیّان می کند، چه ناشی از خون های ریخته شده، چه ناشی از نمایش این خون ها، و دورهای افتخاری که برای آن خونریزی ها (به درست یا نادرست) در جامعه ما زده می شود، و هر روز جنازه هایی را که قربانی خشونت جاری اند را، باشکوه بر سر دست می بریم، و ایران را همواره بر صف تشییع نگه داشته، مناسبت به مناسبت، به تشییع جنازه جوانان خود از انواع مختلف مشغولیم، چه بابک خردمدین، چه مونا حیدری، چه رومینا اشرفی، چه علی اکبر رنجبر، چه روح الله زم، مهرداد سپهری، نوید افکاری، علیرضا سلیمانی و چه قاتل آنان، که باز بر دستی دیگر، این خشونت را نیز حمل خواهیم کرد، آنها همه از ما هستند، چه قاتل، و چه مقتول، چه درست، چه منحرف.

ما نیز هر بار اسیر جبهه بندی های بعد از جنایت! خود را در جبهه ایی، و قاتل را در جبهه ایی دیگر تقسیم می کنیم، حال آنکه ما همه در یک جبهه ایم، قاتل و مقتول، همه از ما هستند، و این خشونت را ما کاشته، و ما اکنون برداشت می کنیم.

آری انگار ما هم در این جنگ جهانی خشونت، صحنه را به خون، به بی رحمی، به ستبری و پوست کلفتی ها، و... باخته ایم، انگار به سکوت نیاز داریم، تا این همه هیاهو، فرو بنشیند، در این هیاهوی خشونت است که، خون از رگ و پیوند ما می تراود، و بر بدن خسته ما از جنگ و خشونت و انقلابیگری و جنگ طلبی و... عوارض آن جاری می شود. 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (11)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری فقها!

ایران پسا۱۴۰۱
(یادداشت بیست و یکم)

«به بهانه صدور حکم ۸ ساله برای قاتل سربه دست!»

علوم مختلف سالیان سال است بما نشان داده که اساسا ذهن بشر بما هو بشر خطاپذیر است.این پیش فرض قطعی جهان کنونیست. اما بمعنی بیشعور پنداری انسان هم نیست. بلکه اساسا انسان ذی شعور است.خطاپذیری ذهن انسان در مقام تفرد و تک نگاهی و تک صدایی موضوعیت پیدا می کند.
تضارب و تکیه بر «خرد جمعی» سطوح خطا ذهنی را کاهش می دهد.

استدلال اصلی فقها در اصالت دادن فقه ناتوانی و خطا پذیری ذهن بشریست.انسان چون صلاح و خیر خویش را نمی داند باید به حکم خدا مراجعه کند. و حکم خدا کشف و فهم نمی شود مگر بواسطه فقه و فقیه.

دقت بفرمایید در پاراگرافهای ابتدایی عرض شد اساسا ذهن انسانی خطاپذیر است.و اگر ما بخواهیم خطاهای فقها در طول تاریخ را بربشمریم. دو صد دفتر نیاز است!

اینکه دریچه فهم جهان و مبانی معرفت شناختی آن و حتی مبنای فهم انسان را تابع کامل از امر مابعدالطبیعی بدانیم و آنگاه دریچه این فهم را دوباره به بستر جمع محدودی از انسانهای دارای اذهان خطاپذیر (فقها)که القصه تحت آموزشهای محدود و گلخانه ای و اسکولاستیک هم بوده اند بسپاریم، اساسا خود جمع اضداد است و سرشار از پارادوکس.

حالا به بشرط اصالت داشتن فقه آنچه خطای این تکصدایی را کاهش می دهد،چندصدایی درون فقاهتیست. اما شما باز می بینی دستگاه فقاهت در بین خود همین فقها نیز چندصدایی را بر نمی تابد. و این سطوح خطا را بشدت بالا می برد.

بهنگام خاموش کردن صداهای متفاوت حتی در دستگاه فقاهت شما رسما داری میگویی آنچه که «مای»جمع محدود انسانهای خطاپذیر(فقیه) از امرقدسی و مابعدالطبیعی می فهمیم همان درست است. و حتی نظر و فهم دیگران ولو مبتنی بر متود فقاهت باشد باز هم قبول نیست.
این رسما یک فاجعه شناختی و ادراکیست.

حالا متخصص و مکلای دگراندیش که «عامی» بیش نیستند و اساسا حق اظهار نظر ندارند در برابر فقیه!

اکنون براستی راهکار چیست؟

«عرف» همواره شاه کلید استمرار وضع تاریخی چندصد ساله موجود بوده است.دستگاه فقاهت عدول از دستگاه خویش به امرعرفی را هرگز برنمی تابد.
تنها راه پیش رو سپردن امور بدست «خرد جمعیست».
«خرد مجمعی» مترادف با خواست عرف نیست.و الزاما در تقابل ذاتی با عرف نیز نیست. معنای«خرد» و«جمع»مشخص است.
خرد در شکل کلان زاده جمع خردمندان است.

سرعت حرکت جامعه ایران بحول و قوه الهی بسمت «خرد جمعی» و عبور از «مسئولیت ناپذیری جمعی» بسمت مسئولیت پذیری و تفکر و اندیشه سرعتی شتابان است.

این جامعه دارد فکر می کند و این خیلی مهم است. جامعه از گوش صرف بودن عبور کرده است.در موضوعات مختلف حتی در قشر انقلابی دنبال چرایی هاست. دنبال استدلالهاست.جامعه دارد از فرد و افراد به اصول و مبانی می رسد.و این خیلی ارزشمند است.
عده ای میگویند:این جامعه بسمت خشونت می رود و نه فهم و خودآگاهی!

بنظر بنده خشم هم ماحصل فهم و درد است.
فهمی که راه برون رفت و اصلاح را نمی یابد پس اجبارا بسمت خشم و یا آنارشیسم می رود.

ما در طول تاریخ انقلاب هیچگاه با چنین جامعه ای خشمگین که خشمش مبتنی بر یک آگاهی نسبی می باشد روبه رو نبودیم.
فضای خیلی عجیب است. درخود فضای بچه های حزب الهی هم چرایی ها بی نهایت زیاد شده است. عموم که جای خود.
آری تا جامعه ای به خودآگاهی ولو نسبی نرسد خشمگین نمی شود.
جامعه بمثابه توده ای ناآگاه خشم ندارد. چنین جامعه ای تخدیر پذیر است و تخدیر می شود.

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری فقها!

ایران پسا۱۴۰۱
(یادداشت بیست و یکم)

«به بهانه صدور حکم ۸ ساله برای قاتل سربه دست!»

علوم مختلف سالیان سال است بما نشان داده که اساسا ذهن بشر بما هو بشر خطاپذیر است.این پیش فرض قطعی جهان کنونیست. اما بمعنی بیشعور پنداری انسان هم نیست. بلکه اساسا انسان ذی شعور است.خطاپذیری ذهن انسان در مقام تفرد و تک نگاهی و تک صدایی موضوعیت پیدا می کند.
تضارب و تکیه بر «خرد جمعی» سطوح خطا ذهنی را کاهش می دهد.

استدلال اصلی فقها در اصالت دادن فقه ناتوانی و خطا پذیری ذهن بشریست.انسان چون صلاح و خیر خویش را نمی داند باید به حکم خدا مراجعه کند. و حکم خدا کشف و فهم نمی شود مگر بواسطه فقه و فقیه.

دقت بفرمایید در پاراگرافهای ابتدایی عرض شد اساسا ذهن انسانی خطاپذیر است.و اگر ما بخواهیم خطاهای فقها در طول تاریخ را بربشمریم. دو صد دفتر نیاز است!

اینکه دریچه فهم جهان و مبانی معرفت شناختی آن و حتی مبنای فهم انسان را تابع کامل از امر مابعدالطبیعی بدانیم و آنگاه دریچه این فهم را دوباره به بستر جمع محدودی از انسانهای دارای اذهان خطاپذیر (فقها)که القصه تحت آموزشهای محدود و گلخانه ای و اسکولاستیک هم بوده اند بسپاریم، اساسا خود جمع اضداد است و سرشار از پارادوکس.

حالا به بشرط اصالت داشتن فقه آنچه خطای این تکصدایی را کاهش می دهد،چندصدایی درون فقاهتیست. اما شما باز می بینی دستگاه فقاهت در بین خود همین فقها نیز چندصدایی را بر نمی تابد. و این سطوح خطا را بشدت بالا می برد.

بهنگام خاموش کردن صداهای متفاوت حتی در دستگاه فقاهت شما رسما داری میگویی آنچه که «مای»جمع محدود انسانهای خطاپذیر(فقیه) از امرقدسی و مابعدالطبیعی می فهمیم همان درست است. و حتی نظر و فهم دیگران ولو مبتنی بر متود فقاهت باشد باز هم قبول نیست.
این رسما یک فاجعه شناختی و ادراکیست.

حالا متخصص و مکلای دگراندیش که «عامی» بیش نیستند و اساسا حق اظهار نظر ندارند در برابر فقیه!

اکنون براستی راهکار چیست؟

«عرف» همواره شاه کلید استمرار وضع تاریخی چندصد ساله موجود بوده است.دستگاه فقاهت عدول از دستگاه خویش به امرعرفی را هرگز برنمی تابد.
تنها راه پیش رو سپردن امور بدست «خرد جمعیست».
«خرد مجمعی» مترادف با خواست عرف نیست.و الزاما در تقابل ذاتی با عرف نیز نیست. معنای«خرد» و«جمع»مشخص است.
خرد در شکل کلان زاده جمع خردمندان است.

سرعت حرکت جامعه ایران بحول و قوه الهی بسمت «خرد جمعی» و عبور از «مسئولیت ناپذیری جمعی» بسمت مسئولیت پذیری و تفکر و اندیشه سرعتی شتابان است.

این جامعه دارد فکر می کند و این خیلی مهم است. جامعه از گوش صرف بودن عبور کرده است.در موضوعات مختلف حتی در قشر انقلابی دنبال چرایی هاست. دنبال استدلالهاست.جامعه دارد از فرد و افراد به اصول و مبانی می رسد.و این خیلی ارزشمند است.
عده ای میگویند:این جامعه بسمت خشونت می رود و نه فهم و خودآگاهی!

بنظر بنده خشم هم ماحصل فهم و درد است.
فهمی که راه برون رفت و اصلاح را نمی یابد پس اجبارا بسمت خشم و یا آنارشیسم می رود.

ما در طول تاریخ انقلاب هیچگاه با چنین جامعه ای خشمگین که خشمش مبتنی بر یک آگاهی نسبی می باشد روبه رو نبودیم.
فضای خیلی عجیب است. درخود فضای بچه های حزب الهی هم چرایی ها بی نهایت زیاد شده است. عموم که جای خود.
آری تا جامعه ای به خودآگاهی ولو نسبی نرسد خشمگین نمی شود.
جامعه بمثابه توده ای ناآگاه خشم ندارد. چنین جامعه ای تخدیر پذیر است و تخدیر می شود.

https://t.me/seyyedhashemfirouzi

This comment was minimized by the moderator on the site

به گفته سخنگوی قوه قضاییه سجاد حیدرنوا، مردی که سال گذشته با سربریده همسرش در خیابان‌های اهواز ظاهر شد، به هشت سال و دو ماه زندان محکوم شده است.
با صدور چنین احکامی، زنان و دختران این کشور چه امنیتی خواهند داشت؟
این حکم نه تنها از رخداد اتفاق مشابه پیشگیری نمی کند، که مشوق هم هست.
شما چطور جوانی که سطل آشغال را آتش زده، به اتهام محاربه پای چوبه دار می برید اما مردی که سر زنش را بریده و در خیابان چرخانده را هشت سال حکم صادر می کنید؟
آیا این مصداق ارعاب عمومی ملت نیست؟
یک نگاه به احکام صادره برای زنان کشف حجاب کرده طی سال های اخیر بیندازید که بیش از جرم این مرد، برایشان زندان بریده اند.
شرم زده می شود هر انسانی از رویه ای که ظلم به کرامت زنان این کشور و نوعی زن ستیزی است.
@Falaakhon

This comment was minimized by the moderator on the site

محسن برهانی @borhanimohsen1 · 20h
قانوناً حکم شوهر مونا_حیدری صحیح است و تنها مشکل، میزان حبس است که مشکلی قانونی است و قابل اصلاح، اما مردم حق دارند این حکم را با اعدام‌های اخیر مقایسه و متحیر شوند. محارب‌سازی و مفسدسازی افراطی، دسته‌گل برخی قضات است و باعث می‌شود از سایر احکام هم سلب مقبولیت اجتماعی شود.
حبس‌ها را مقایسه فرمایید:
بریدن سر در ملأ عام: ۸/۵ سال
چرخاندن روسری: ۱۰ سال
فرستادن فیلم برای اونوری‌ها: ۱۰ سال
شرکت در تجمع دانشجویی: ۵ سال
گذاشتن استوری: ۵ سال
ریشه مشکل کجاست؟ قانون یا برخی قضات خاص؟
بالوجدان بخشی از کار می‌لنگد؛ ای کاش بفهمند.

emad_baghi عمادالدین باقی @emadeddinbaghi · Jan 18
درتاریخ کم نظیر‌ست‌‌ که حکومتی چنین عزم بر نابودی خود جزم کرده باشد.
بیتفاوتی نسبت به تحولات بین الملل،دستور دوباره برخورد با نداشتن روسری،صدور پی در پی احکام اعدام و زندان،کلمات خائن ومزدور ونظایر آن درباره ناراضیان،اظهارات تحریک آمیز سکانداران کشور،فقیرکردن روزافزون مردم و..



محمد مالی @mohammademali · 23h
آیا مجازات ۸ سال حبس برای مردی که در اهواز، سر همسر خود را برید و آن را در شهر چرخاند، کافی است؟



پايگاه خبری انتخاب @Entekhab_News · Jan 18
سخنگوی قوه قضاییه درباره پرونده دختری که توسط همسرش در اهواز سر بریده شد:
اولیای دم مقتول اعلام گذشت کردند
متهم ردیف اول به ۸ سال و دوماه حبس محکوم شده
https://entekhab.ir/002z29



محسن برهانی @borhanimohsen1 · 15h
نه شوهر مونا_حیدری محارب بود، نه محسن شکاری و نه محمدمهدی کرمی و نه سید محمد حسینی (رضوان الله علیهم) چون عناصر جرم محاربه را ندارند.
رفتار این چهار شخص چه تفاوتی با هم دارند؟
۸ سال حبس تا اعدام!
ای کاش قضات فاضل اهواز به پرونده سه نفر اخیر هم رسیدگی می‌کردند.
حیف!
دریغ!

This comment was minimized by the moderator on the site

حکم صادر شده برای قاتل دختر اهوازی را که دیدم.نمی دانم چرا یکهو دلم بحال این بچه های مردم که در این روزها اعدام شدند بیشتر سوخت.

لا اله الا الله

طرف با سربریده همسرش در خیابان‌های اهواز ظاهر شده،و بعد به هشت سال و دو ماه زندان محکوم شده است!

آن رعب عمومی و فساد فی الارض و جریحه دار کردن احساسات عمومی و اینها پس داستانش چیست؟

خدا به داد آخرت آن دستگاه قضایی برسد که حرکات آن بچه های جوان را مصداق فساد و محاربه و...فرض میکند و حکم به قتال می دهد. اما سر بریده آن دخترک جوان در دست آن دژخیم را لابد مصداق دسته گل فرض کرده است که ۸ سال حبس داده!

خدا می داند اگر بررسی دقیقتر صورت پذیرد چه بسا حکم این قاتل سربه دست از حکم برخی از این بچه های دستگیر شده در این ایام نیز سبکتر باشد.

براستی دیگر چگونه می خواهید دم از حقوق زنان و دفاع از اعدام سیاسی بزنید با این حکم!

خدایا تنها بخودت پناه می بریم.



یاسرجان الاعمال بالنیات!

برادر یاسر عرب شاکی شده است که چرا حکم یک روسری از سر برداشتن ۱۰ سال حبس است اما حکم سر از تن برداشتن آنهم با خنده مستانه و نمایش پرفورمنس عمومی ۸ سال حبس!

برادر من، مومن خدا، نیات مهم است:

بر حاکم
یا
بر مردم

نیت اگر برحاکم باشد، کسی صرفا به خیابان هم بیاید حکمش مشخص است.غلط کرده و غلط کرده اند. با دست خالی هم اگر بیایند مجرمند. بجای سر از تن فقط روسری از سر هم بردارند باید پدرشان را درآورد.

(حالا اصلا سیره امیرالمومنین پیش روی ما باشد و یا اصلا بنده خدا امام خمینی یک باری گفته باشد، ملت در حق انتخاب حاکمان مخیر هستند.مهم نظر آقای مصباح است که هیچ حقی برای مردم قائل نیست)

اما برمردم، کلا خیلی مهم نیست. حالا سر از تن بر دارند. پول از جیب بردارند. روان جامعه را به یغما ببرند و قس علی هذا.

پدر بی صاحبی ملت بسوزد.
بد دردیست بی صاحب بودن.

https://t.me/yaser_arab57/10425?single

This comment was minimized by the moderator on the site

محمد مالی @mohammademali · 19h
اگر ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ پس از آن‌که شوهری سر بریده همسر خود را در اهواز گرداند، استانداری، فرهنگ و ارشاد، آموزش و پرورش و بهزیستی و سایر مدعیان مسایل فرهنگی، آسیب‌شناسی و کار آموزشی می‌کردند یک‌سال بعد در ۱۱ آذر ۱۴۰۱ پدری همان کار را با دختر خود نمی‌کرد. هر دو دختر قربانی ۱۷ سال داشتند.

This comment was minimized by the moderator on the site

محسن رنانی
اما یک نقطه امید بزرگ در بستر جامعه وجود دارد که دارد روز به روز پررنگ‌تر می‌شود. برای آینده ایران اگر امیدی به تحول عقلانی و اخلاقی باشد، تنها و تنها از سوی زنان است. زنان این عصر گام‌به‌گام دارند اعتماد به نفسی که در طول تاریخ از آنان ستانده شده بود را باز می‌یابند و حقوق پایمال شده خودشان توسط مردان و حکومت‌های طول تاریخ ایران را باز می‌ستانند. وقتی به نام زنانی چون صدیقه وسمقی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، آتنا دائمی، بهاره هدایت، ژیلا بنی‌یعقوب، رایحه مظفریان، سپیده قلیان و ده‌ها نام دیگری از شیرزنان روشنفکر یا کنشگر مدنی بر‌می‌خورم احساس غرور می‌کنم، از جای برمی‌‌خیزم و به احترامشان تعظیم می‌کنم. به گمان من اکنون رهبری توسعه و بار رنج زایمان اجتماعی این دوره تاریخی‌مان را زنان بر دوش می‌کشند و من دلم قرص است که زنان بهتر از مردان این گذار را محقق می‌کنند.
به گمانم اکنون حتی زمان مهاجرت ما مردان از عرصه روشنفکری نیز فرارسیده است. ما باید جای خود را به زنان کنشگر واگذار کنیم. زنانی که مقاله نمی‌نویسند و سخنرانی نمی‌کنند، فقط عمل می‌کنند. جامعه در حال زایمان است. زایمانی که دیر یا زود به تولدی تازه می‌انجامد، و هیچ قدرتی هم توان جلوگیری از آن را ندارد. حکومت نیز ناتوان‌تر از آن است که بتواند مانع این زایمان شود. حادثه اهواز و سرِ بریده‌ی مونا حیدری نماد آغاز این زایمان است. جنایتی که شوهر مونا انجام داد، نوعی خودکشی بود، خودکشی هویتی؛ خودکشی در اوج استیصال و در نقطه پایان اقتدار. اکنون حکومت در برابر جامعه درست در نقطه‌ای ایستاده است که شوهر مونا پیش از جنایت ایستاده بود. نقطه‌ای که هر دو سوی آن برای او باخت است. مگر آن که چشم‌هایش را بشوید و جور دیگر ببیند.
ما مردان مدعی، این‌بار باید بگذاریم این زایمان، بی‌تنش و در آرامش رخ دهد. دستکم ما عامل شروع یک جنایت دیگر از نوع انقلاب، در تاریخ ایران نباشیم. ما مردان هرگاه وارد زایمان‌های اجتماعی شده‌ایم فقط آشوب کرده‌ایم و خسارت آفریده‌ایم. انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی حاصل ورود مردان به عرصه زایمان اجتماعی بود که نتیجه‌ای جز درهم‌ریزی ساختارها و بی‌ثباتی فرایندها و ایجاد هزینه‌‌های سنگین برای نسل‌ّهای بعد نداشت. اما زنان، انقلاب نمی‌کنند، شورش نمی‌کنند؛ آنها وقتی اعتراض می‌کنند چیزی را نمی‌شکنند و جایی را آتش نمی‌زنند؛ آنان با پایداریِ آرام و پافشاریِ پیوسته، تحول را هم به ما مردان وهم به حکومت سنتی مردسالار تحمیل خواهند کرد. سلاح زنان از جنسی دیگر است، از جنس سکوت است، از جنس مقاومت آرام است، از جنس پایداری بی‌خشونت است، از جنس نافرمانی مدنی‌ است، از جنس دختری است که عربده نمی‌کشد، فقط روسری‌اش را بر چوبی می‌کند و گوشه‌ای می‌ایستد، ساکت و آرام؛ حتی وقتی مردان حاکم او را کتک می‌زنند خشمگین نمی‌شود و چیزی را نمی‌شکند، او فقط مقاومت می‌کند و صبر می‌کند تا کم‌کم افق‌ها گشوده شود. هیچ‌ قدرتی در برابر این «مقاومت خاموش» دوام نمی‌آورد:
سکوت می‌کنم و عشق در دلم‌ جاری است
که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌داری است
قرن آینده در ایران از آن زنان است. سلام بر قرن پانزدهم، سلام بر زنان. آنان به خوبی می‌دانند که چگونه تحولات قرن آینده را رهبری کنند بدون آن‌که خونی از دماغی بریزد و حلقوم‌ها به زنده‌باد مرده‌بادی آلوده شود.
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

This comment was minimized by the moderator on the site

مصطفی تاجزاده @mostafatajzade · 3h
دادستان می‌گوید ریشه بریدن سر مونا به فضای مجازی برمی‌گردد. یعنی قبل از اینترنت کودک‌همسری و زن‌کشی نداشتیم؟ اگر شبکه‌های مجازی فیلتر شوند، چنین جنایاتی تکرار نخواهد شد؟ مردمی که سخن شما را می‌شنوند، نیاز به تبلیغات دشمن دارند تا بگویند نظام از درک واقعیت عاجزشده است؟

This comment was minimized by the moderator on the site

به داد این مردم برسید!

رحیم قمیشی

در شهر اهواز اتفاق بسیار بدی افتاد. آن‌قدر بد که بازگو کردنش هم دل سنگ می‌خواهد.
مردی در خیابان راه می‌رود، در یک دستش چاقویی خونین است و در دست دیگرش سر یک انسان، یک دختر ۱۷ ساله...
همسرش!
و مردم نگاه می‌کنند. کسی جرأت نمی‌کند جلو برود، و طبق معمول موبایل‌ها که فیلم می‌گیرند تا به همه دنیا بگوییم؛
"ما چقدر مردمی وحشی شده‌ایم!"
شده‌ایم...

هیچکس حق ندارد بگوید نشده‌ایم.
نه چون تمام دیشب نخوابیدم که آن کلیپ را ناخواسته دیدم.
نه چون دهه فجر است و ۴۳ سال از آن همه شعارهای زیبای مسخره‌مان می‌گذرد.
نه چون در آغاز ماه رجب قرار گرفتیم و همه به هم تبریک می‌گوییم ماه خدا رسید.
کدام ماه خدا! کدام سالگرد انقلاب!!

دختر ۱۷ ساله به ازدواج پسر عمویش در می‌آید. لابد ناراضی است، لابد هنوز آرزوهای کودکی‌اش برآورده نشده، لابد هنوز اسباب‌بازی‌هایش را جمع نکرده، لابد هنوز خواب‌های نوجوانی‌اش تعبیر نشده، لابد هنوز دوستان مجردش را می‌بیند که می‌گردند... می‌گویند و می‌خندند.
مسافرتی می‌رود، اصلا فرار می‌کند...
برمی‌گردد.
همسرش با کمک برادرش سلاخی‌اش می‌کنند!
و می‌آیند در شهر دور افتخار می‌زنند؛
ببینید، اینجا ایران است، ما فرزندان دوره پس از انقلابیم، ما را به مقام آدمیت رساندند!!
به همین هم راضی نباشید...

وقتی جورج فلوید را پلیس آمریکا در خیابان کشت، چند روز بعد متهمی در مشهد حین دستگیری جان باخت.
به دوست حزب‌اللهی‌ام گفتم فرق فلوید با آن معتاد بی‌نوای مشهدی چه بود، چرا اسمی از او نمی‌آورید؟
جواب بسیار قانع کننده‌ای داد؛
گفت آنجا، یعنی آمریکا کشور ناحق است، ظلم کوچک‌شان را باید بزرگ و منتشر کنیم!
اینجا ما کشور برحقیم، نباید ظلم‌ها یا اشتباهات را بزرگ کنیم...
اینجا ظلم یک استثناست!
آنجا باید بگوییم یک قاعده است.
چون آنها ناحقند!

آقایان! ما کشور برحقیم.
آقایان! ما کشور انقلابی و اسلامی هستیم.
ما کشوری تحت زعامت روحانیون هستیم.
ما اصلا اتفاقات کوچک را نمی‌خواهیم بزرگ کنیم.
اگر این اتفاق در اسرائیل می‌افتاد چه کار می‌کردید؟!
اگر در آمریکا بود چه می‌گفتید؟
آنها وحشی بودند، نه!
حالا ما چه هستیم؟
داعش چه از ما کم دارد...

نگویید یک اتفاق بوده. در حکومت حق هم، اتفاقات بد می‌افتد.
نگویید این یک استثناست، یک دیوانه بوده...
چرا دختر نوجوان و زیر سن قانونی باید اجازه ازدواج داشته باشد؟
چرا آنقدر قتل خانوادگی باید عادی جلوه کند که شبه مردی، سرِ زنش را جرئت کند در شهر بچرخاند؟
چرا این مردم را نتوانستیم با الفبای زندگی شرافتمندانه آشنا کنیم؟
مگر این‌ها در دبستان، در دبیرستان دانش‌آموزان ما نبودند. مگر صدا و سیما دست ما نبود. مگر دادگاه‌ها دست ما نبود. مگر فرماندهی در دست ما نبود، ولایت در دست ما نبود...
ما چه تحویل جهان دادیم!

عشق را یادشان دادیم؟
دوست داشتن را به آنها آموختیم؟
یادشان دادیم انسانیت چیست...

لطفآ هیچ مقامی استعفا ندهد
هیچ امام جمعه‌ای گریه نکند
هیچ عالِمی ناراحت نشود
هیچ استاد دانشگاهی نگوید کم کاری کرده
هیچ معلمی نگوید من کم گذاشتم...
هیچ صدا و سیمایی
هیچ رسانه‌ای نگوید من هم مقصر بوده‌ام!
هیچ مردمی نگویند ما هم در این‌جنایات سهم داریم...

ما کشور برحقی هستیم.
چه اهمیتی دارد مردم به جان هم بیفتند
خانواده‌ها از هم بپاشند
در طلاق، در اعتیاد، در خشونت، در بی‌قانونی، در فساد، در اختلاس، در قتل‌های فجیع، مقام جهانی داشته باشیم!
این‌ها از بر حق بودن ما که کم نمی‌کند.
ما منجی عالمیم!
ما قرار است دنیا را نجات دهیم...

ای علمای اعلام، لطفا از خواب بیدار شوید.
ای آنها که دست‌تان می‌رسد، صدایتان می‌رسد.
ای آنها که مقرب خدایید، دنیا را تحلیل می‌کنید.
کاری کنید!
به داد این مردم برسید...
به داد این کشور برسید...
قبل از اینکه کار از کار بگذرد!
قبل از اینکه داعش در برابر جنایات ما زانو بزند
فقر، بی‌اخلاقی، جنایت، خیانت، دزدی‌ از حد گذشته.

لطفا به داد این مردم برسید...

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

.......نمیدانم کدامیک از شما زنان سرزمینم جرات کردید تا صحنه دلخراش چرخاندن سر یک" کودک همسر "۱۷ ساله را به دست شوهرش در خیابان های اهواز ببینید.
ولی من چند بار با دقت نگاه کردم .
یاد فیلم های جنایی افتادم که وکیل می ایستد و در برابر دادگاه تک تک جامعه را مقصر می داند.
بله من هم مقصرم
خانم روانشناس شما هم مقصری
خانم جامعه شناس شما هم مقصری
خانم طلبه شما هم مقصری
خانم‌نماینده شما هم مقصری
خانم وکیل شما هم مقصری
ازکدامیک از تشکل های زنان صدایی برخاست؟
آنقدر سکوت کردیم که مدافع حقوق زنان باید از آن سوی آب ها از دختر سرزمین من دفاع کند؟
ما متهمیم .....
آری ما متهمیم...
زنانی که رسانه دارند و سکوت کرده اند.
زنانی که مسئولیت دارند و سکوت کرده اند.
قانون مردسالارانه را نمی توانیم تغییر دهیم؟
قطعا بجای پدر و مادر آن دختر بودیم قانون می ساختیم.
همانطور که وقتی مدرسه در خور شان فرزندمان پیدا نشد، مدرسه ساختیم.
وقتی مشاور زنان رئیس جمهور ما فرزندش در آمریکا تحصیل می کند ؛ برایش مهم نیست آنچه در دست آن جوان بخت برگشته می چرخد سر یک انسان است یا یک توپ......
راستی مشاور امور بانوان !
موهایش پیدا بود.....به شما برنخورد؟
اصلا شوهرش از موهایش گرفته بود و با افتخار می چرخاند.
مرد که مرد؟
مسئول محترم که مسئول نگارش کتب درسی هستی..
اجازه دارم بگویم
ماحصل این کتابها چیست؟
کتاب مهارت های زندگی هیچ مهارتی به این دختر نیاموخت.
و به آن پسر هم نیاموخت که اگر می دانست در مقابل نافرمانی زنش به قانون مراجعه می کرد.
کی می خواهید قانون را مطابق مشکلات جامعه تغییر دهید؟
کتاب ادبیات چطور؟
کم نیست زیباترین داستانهای عاشقانه در ادبیات ما
کتاب ادبیاتی که در مدارس تدریس می شود اگر عاشقی را به دختر و پسر سر زمین من نیاموزد پس چه فایده ای از درس ادبیات؟
و آیا پدر و مادری که خود، عاشقی نکرده اند ، چه درکی از عاشقی خواهند داشت؟
که اگرعشق این همه منفور بود خداوند در وجود انسان به ودیعه می نهاد؟
زمانی که معلم دبیرستان بودم سر کلاس می گفتم اگر برنامه ریزی تالیف کتابها به دست من بود حتما هفته ای دو ساعت درس عاشقی برایتان می گذاشتم و گنجینه هایی از ادبیات فارسی را برایتان بازگو می کردم.
نتیجه کودک همسری و نیز ازدواج های بسته و سنتی نتیجه ای جز خیانت از یک طرف و یا دو طرف نخواهد داشت .
با رویکردهای جامعه و امکانات جدیدی در دست زن و مرد امروزیست شما نخواهید توانست قوانین ۴۰‌سال پیش را اجرا کنید.
.......مسئولین محترم
قانونگذاران محترم
تا کی با پاک کردن صورت مسئله می خواهید بپندارید مسئله ای وجود ندارد.
وقتی چند همسری تبلیغ می شود
نماینده محترم که برای سند خودرو طرح دوفوریتی می دهید
چرا طرح دوفوریتی ندادید برای اینکه هیچ مردی حق ندارد سر زنش را گوش تا گوش ببرد و با افتخار در خیابان ها بچرخاند؟
کسی به زحمت نیفتاده؟
پول زیاد چطور؟
رسانه ملی چرا پلیس را دعوت نکرد؟
قانونگذار را دعوت نکرد؟
رئیس کمیسیون قضائی که بارها در مورد سند خودرو در سیمای ملی حاضر شد؛ بیاید و توضیح بدهد
نماینده محترم
شما وکیل آن دختر هم بودی.
شما که فرمودید
مرد مجاز است تعدد زوجات داشته باشد
نظر آن دختر را هم پرسیدی؟
اصلا آن دختر حق انتخاب هم داشت؟
که اگر داشت فرار نمی کرد
و چرا به ترکیه فرار کند؟
مگر شما نماینده اش نبودی؟
چرا نیامد حرفش را به شمای نماینده بگوید؟
نماینده محترم که قانون مصوب می کنی دختر ۱۳ ساله هیچ درکی از زندگی، وفاداری، تعهد، عشق ، خیانت را ندارد.
....من نه تحلیلگر هستم و نه روانشناس و نه جامعه شناس...
اما مشکل اساسی ما در دو جا نهفته است
یکی قوانینی است که خصوصا در حوزه خانواده و زنان، لاک پشتی تغییر می کند
و دیگری کتب درسی ماست که نه به درد زندگی دنیایی نسل جدید می خورد و نه آخرت
متاسفانه درد بسیار است
و تنها می توانم با یک جمله سخنانم را تمام کنم که
:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
لاجرم آنچه به جایی نرسد فریاد است
____
در اعتراض به این واقعه لااقل برای آن که فردا دامنگیر پسر و دختر خودمان نشود از زنان صاحب قلم می خواهم دو خطی بنویسند و رسانه ای کنند
شاید دیگر شاهد چنین وقایعی نباشیم
_______
عذرا درخشان
سردفتر اسناد رسمی ۷۸ قزوین

  
This comment was minimized by the moderator on the site

عجب کسی نظر داده است
سردفتر متاسفانه خکدشان عاملان اصلی بیشتر انحرافات هستند

چقدر این جامعه نامه مهر شده و برای صیغه در اختیار اقایان به اصطلاح...‌می گذراند بگذریم چکاری برای پر کردن جیبهایشان می کنند
البته حادثه تکان دهنده و غیر قابل باور بود
چطور چندماه پیش خانمی شوهر هش به رگبار بستنگفتید چرا
چطور هزاران جنایت دیگه
مثلن این کامنت خانم حتما برای مشهور شدن در توییتر یا اینستا که لایک بگیریدو اقایان براشان کف بزنند
ای وای بر ما

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...