چرخه معیوب جنگ و قهرمانی، یادداشتی در سالروز شروع جنگ هشت ساله
  •  

30 شهریور 1400
Author :  
شهیدی در صحنه جنگ آماده برای تخلیه به عقب

 

"شنودگان عزیز! توجه فرمایید! شنوندگان عزیز! توجه فرمایید! رزمندگان ...."

این سرآغاز پیام رادیویی مبتنی بر پیروزی بود، که در دوره یک نبرد هشت ساله خسارتبار، نوید بخش، و در میان آن همه خسارت و خون، به همراه مارش پیروزی، شادی آور و غرور آفرین در میان ملت ما شده بود.

در آن روزهای مرگ و شهادت، جنایت و جنگ، در آن هنگامه های خونین عروج، در آن جهنم سیاه و سرخ از دود و آتش، در میان آن همه ناله و فریاد، که از درد تن پاره پاره شده رزم آوران، از اصابت تکه های داغ آهن (تیر و ترکش) به هوا بلند بود، میان زوزه های گلوله و ویرانی، میان آن همه انفجار و بوی تند باروت، که خانمان ها بر می افکند، میان آن همه مردم که از خانه و کاشانه خود آواره این شهر و آن شهر شدند و... همه و حتی گوش های خود ما رزمندگان حاضر در صحنه جنگ نیز، منتظر و تشنه شنیدن این پیام های رادیویی تبلیغات جنگ بودند، که خبر از شروع عملیاتی، و یا آغاز حرکتی می داد، که انتظار می رفت در وضعیت ساکن و مردابی جنگ تغییری دهد، پازلی را در صفحه ی به هم ریخته جنگی، جابجا کند، خلأ ایی را پر کند، تا وضعیتی روشن شود، و بلکه اتفاقی بیفتد، و تغییری در شرایط جنگ به وجود آید؛ اما از پس این پیشروی ها و پسروی ها، که بسیار هم مهم بود، اتفاق خارق العاده ایی نیفتاد که نیفتاد!

و با وجود این که بارها و باره ها این پیام، از رسانه ها شنیده شد، اما در پایان، این پذیرش قطعنامه 598 مصوب سازمان ملل متحد بود که، با راه حلی سیاسی و دیپلماتیک، اتفاق اصلی را رقم زد، و بر دایره ایی از خون، کشتار و جنایت مهر ختم کشید، ورنه، نه این صحنه و نه صحنه داران این جنگ را قصدی برای اتمامش نبود، در چهره هیچکدام شان نشانه ایی از قصد پایان نمی دیدم.

گرچه در پس این پیام شورانگیز رادیویی، همواره ما منتظر اخباری غرور آفرین از صحنه های پیروزمندانه جنگی بودیم، تا به قول ما رزمندگان "قلب امام شاد" گردد، اما فارغ آن همه همهمه و شور تبلیغاتی، در آن سوی دیگر سکه ی غرور و حماسه جاری در فضای صحنه کشور، عده ایی در پناه هیجان این اخبار غرور انگیز تبلیغات جنگ، مشغول جمع آوری بدن های رزم آورانی مشغول بودند، که مثل برگ های تازه ی مبتلا به خزانِ نا به هنگام، با ترکه های داغ و آتشین، بر زمین ریخته شده بودند. 

در این سوی و آن سوی خاکریزها، بعد از هر عملیاتی پر بود از جنازه ی آنانی که در دو سوی خط آتش، به نبردی سخت و مردانه پرداخته بودند، رزم آورانی که پدران و مادران شان با رنج و تعب بسیار، آنان را پرورانده، و به سن رشادت و دلیری جنگ رسانده، اکنون پیاده نظام لشکریان گرد آمده در زیر یکی از دو پرچم حاضر و درگیرِ در این جنگ شده بودند، و برای مهیا کردن شرایط شنیدن این لحن حماسی از بوق های حامل تبلیغات جنگ در دو سوی مرز، جان داده، و اکنون اجسادشان باید جمع آوری، و به عقب منتقل شده و زیر خروارها خاک، به همراه تمام آرزوهای خودشان و اهل شان دفن می شدند.

ما همواره از نعمت های جنگ شنیده ایم، اما جنگ روی بسیار خشن و ناگواری دارد، که البته وجه غالب آن هم هست، و از دید جامعه پنهان، و مخفی نگه داشته می شود، روی خشونت، ویرانی و بی رحمی های جاری در جنگ، که آثار هلاکت بارش، همیشه درست و یا نادرست سانسور می شوند، و شاید به همین دلیل، گاه اذهانی را می توان دید که، آرزوی دیدن دوباره آن لحظات زشت و نازیبا را می کشند، تا صحنه ایی بیابند و مثلا روح سلحشوری و قهرمانی خود را به ظهور رسانند، یا در فضای عرفانی آن لحظه ها غوطه خورند، یا بدبخت ترین آنان، انتظار می کشند تا از مشکلات جنگ، ماهی های بزرگ، از سودهای کلان تجاری را صید کنند و...

شاید به همین دلیل است که به درست یا نادرست، قرن هاست که قهرمانان ما از میان جنگ آوران، و حکمرانان غالب انتخاب می گردند، و کسانی در این بین مشهور می شوند که در کشورگشایی ها، دست برتر و موثرتری داشته اند، حال آنکه ما بیشتر از هر چیزی نیاز به صلح و قرار، و در نتیجه پیشرفت و آسایش داریم، تا جنگ و نبرد و ویرانی و عقب ماندگی؛

ما به قهرمانانی نیاز داریم که صلح را برای ملت خود به ارمغان آورند، به حکمرانانی نیاز داریم که شرایط زندگی بهتری برای ملت های خود تهیه ببینند، قهرمانان ما باید از میان دانشمندان، حکما و حکمرانانی باشند که شرایط سلامتی، رفاه و پیشرفت را برای انسان ها مهیا می کنند، و البته ناگفته پیداست که این رفاه و پیشرفت است که، ملت ها را از جنگ و احتمال بروز آن دور می کند، و هر چه رفاه و پیشرفت عقب نشست، احتمال بروز جنگ و خونریزی نیز افزایش خواهد یافت، و تجاوز و جنگ هم موضوعیت بیشتری پیدا خواهد کرد.

ناگفته پیداست وقتی ملتی مورد تجاوز قرار گرفت، نیاز به قهرمانانی خواهد داشت تا توسط آنان خود را از بردگی و سلطه متجاوزین برهاند، اما اگر سردمداران ملتی نتوانند مردم خود را از چرخه جنگ و ناامنی و چنین قهرمان پروری هایی، بیرون و بالا کشند، و از این شرایط نجات ندهند، آن مردم در شرایط اضطرار، همواره خواهند ماند، و چرخه جنگ و ویرانی، و بروز این نوع قهرمانان و قهرمان پروری های دردناک، ادامه خواهد یافت، قهرمانانی که وجودشان خیر و برکت است، اما هیچ کس نباید شرایطی به وجود آورد که ضرورت چنین قهرمان گری هایی به وجود آید، و جنگ ها را باید از سر ملت خود دور کرد، تا هرگز چنین قهرمانانی نداشت، و قهرمانی و قهرمان پروری را به سوی سازندگی، علم و قدرت نرم برد.

در سالگرد شروع هر جنگی باید چهره واقعی آن را نمایاند تا شرایط اجتناب از آن افزایش یابد، تا شعار نه به جنگ قوت و قدرت گیرد و...

اکنون خیابان ها و کوچه های تمام دیار ما، مملو از عکس و نام شهدایی است که دیگر نیستند، تا ترجمان زندگی برای اهل خود و کشورشان باشند، جای همه آنان در بین ما خالیست، آنانکه از زندگی خود گذشتند تا ما زندگی کنیم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (8)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

به مناسبت سالگرد شهید حسین فهمیده دیروز

خالق دروغ بزرگ حسین فهمیده
حمیدهوشنگی از روزنامه نگاران و خبرنگاران قدیمی در تهران در سن ۷۰سالگی سال ١٣٩٧ بر اثر سرطان درگذشت
او از ۱۳۵۲ فعالیت خود را در حوزه خبرنگاری در رادیو تلویزیون آغاز کرد و در سال های جنگ بین ایران و عراق نیز در خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایرنا (پارس سابق) فعال بود
او به عنوان معاون ستاد تبلیغات جنگ نیز فعالیت می کرد
او در ماه های آخر عمر از طرف دستگاه قضائی و به اتهامات ناروا و بی اساس به چهار سال زندان محکوم شد که اجرائی شدن آن حکم به علت بیماری سرطان به تعویق افتاده بود
قوه قضائیه همچنین مانع از خروج مجدد او از کشور شد
ایشان هم مانند دیگر انقلابیون دوآتشه مدتها بود که در انگلستان مهد استعمار خبیث غرب زندگی می کرد
اما نکته جالب درباره حمید هوشنگی آنجاست که نگین شیرآقائی (خبرنگار) پس از فوت او دست به یک افشاگری جالب توجه می زند و آن اینکه
حمید هوشنگی خالق افسانه حسین فهمیده بود و اساسا هیچگاه هیچ کودک یا بزرگسالی برای انهدام یک تانک زیر آن نرفته است
نگین شیرآقائی در این باره در توئیتر خود می نویسد
حمید هوشنگی درگذشت چند بار در لندن دیدمش آدم جالبی بود در طی چهار دهه خیلی تغییر کرده است یک بار با هم مصاحبه کردیم پشت صحنه حرف خیلی مهمی زد که هیچ وقت از ترس جانش راضی نشد جلوی دوربین ضبط کند واقعیت پشت داستان حسین فهمیده امیدوارم جائی سندی از خودش بر جای گذاشته باشد
شاید بهتر است بگوئیم ‎افسانه ‌حسین‌فهمیده در بخش تبلیغات جنگ فعال بود
هوشنگی از این می‌گفت که چطوری استدلال کردند که جنگ به قهرمان نیاز دارد اینکه چطوری باید قهرمان‌سازی کرد
و قهرمان‌سازی کردند افسانه تبدیل به واقعیت شد و یک داستان به ما مردم آن زمان در لباس واقعیت فروخته شد
اما واقعیت چه بود
‏نوجوان ١۶ ساله ای کشته شد
اسمش حسین فهمیده بود
بقیه ماجرا بال و پری بود که هوشنگی و اطرافیان برای تهییج افکار عمومی به داستان ساختگی دادند
گویا پدر و مادر حسین فهمیده هم از اینکه پسرشان زیر تانک نرفته مطلع بوده و یکبار در مصاحبه ای به مناسبت سالگرد شهادتش پدر حسین حاضر به مصاحبه نشد و مادر حسین نیز به این موضوع اشاره کرده بود و همین امر موجب بایکوت رسانه ای تا پایان عمرشان شد
پیش از آن هم یکی از فرماندهان ارتش در زمان جنگ ماجرای زیر تانک رفتن حسین فهمیده را دروغ خوانده بود
سرتیپ دوم مسعود بختیاری از فرماندهان نیروی زمینی ارتش در زمان جنگ در سال ١٣٩۶ در برنامه خشت خام زیر تانک رفتن نوجوان سیزده ساله و منفجر کردن آن با نارنجک را زیر سوال برد و گفت
به هر حال در جنگ‌ها این‌گونه اسطوره‌ سازی می‌کنند من فکر نمی‌کنم بشود زیر تانک رفت و آن را منفجر کرد
چه کسی باور می کرد به همین سادگی در قرن بیستم افسانه ای بسازند
به داستانش پر و بال بدهند
برای داستانشان شاهدان دروغین بتراشند
تصاویر جعلی و فیلم و کلیپ و سرود و مصاحبه و مستند و میزگرد و جشنواره و وصیتنامه و مجسمه و سردیس و تندیس ووو... از آن ساخته و به خوردمان بدهند
ولی ارتشیان مانند سرتیپ بختیاری از ازل میدانستند که نارنجک تانک را منفجرنمیکندآنهم از زیر آن

This comment was minimized by the moderator on the site

سید‌ حسین‌ نصر (از کتاب حکمت و سیاست) که انتهاي آبان ۱۳۵۷ به همراه فرح پهلوی در سفر عراق و ديدارش با صدام (معاون رييس‌جمهور وقت) و ديدار با آيت‌الله خويي حضور داشت، روایت می کند:

صدام به فرح پهلوی می گوید:
"حال برادرم پادشاه چطور است؟ من این پیام را برای برادر خودم شاه دارم و این پیغام برای تاریخ خاورمیانه خیلی خیلی مهم است.
به شاه بگویید تانک‌ها را بیاورند و در خیابان و فقط آنجا نگه ندارند. هرکسی شلوغ کرد لوله توپ را متوجه مردم کنند و در کنند.
بهتر این است که سیصد نفر الان بمیرند تا اینکه یک میلیون ایرانی و عراقی بعدا" بمیرند."

خیلی خیلی عجیب و غریب بود این حرف. من هم اول ترجمه کردم برای شهبانو بعد به هم نگاه نگاه کردیم، یعنی این دارد چه می گوید؟ بعد هم خیلی گرمی کرد و بلند شد و رفت. حتی نماند که مثلا" پذیرایی بشود.

وقتی که به ایران برگشتیم همان شبش یا فردا صبحش شاه گفته بودند که می خواهند من را ببینند. من هم رفتم و این مطالب را ضمن توضیح اینکه سفر چطور بود، گفتم.

ایشان یک نگاهی کرد و همین طور قدم می زد. گفت:
"من یک سرهنگی نیستم که کودتا کرده باشد و در راس مملکتی قرار گرفته باشم. من پادشاه ایرانم، من‌نمی توانم دستم را به خون آغشته کنم به طوری که صدام انتظار دارد و این کار را نخواهم کرد." (به کوشش حسین دهباشی، صص. ۲۵۲ - ۲۵۰)

This comment was minimized by the moderator on the site

جنگ از داستان‌سرایی تا واقعیت

رحیم قمیشی

وحشتناک است وقتی ما واقعیت‌های جنگ هشت ساله را نشناسیم، و بخواهیم شعارهای توخالی شکست دشمنان از طریق قدرت نظامی‌مان را سر بدهیم.

آیا می‌دانیم جنگ هم اصولی دارد، ما اگر بخواهیم در جنگ اخلاقی رفتار کنیم هرگز موفق نخواهیم بود، و اگر بخواهیم غیر اخلاقی رفتار کنیم دیگر فرقی با دشمنان‌ انسانیت نخواهیم داشت!
نمی‌شود ظلمی را با ظلمی دیگر از میان برداشت.

آیا می‌دانیم در جنگ هشت ساله، هرگز هیچ‌یک از دو کشور ایران و عراق اجازه نمی‌دادند مجروحین و کشته‌های بین دو خط را نیروهای امدادی (صلیبی یا هلال احمر) بردارند.
آیا می‌دانیم در موشکباران شهرها، هزاران کودک و زن و پیر، به‌ویژه در سمت ایران جان باختند و هیچ نهاد بین‌المللی واکنش مهمی نشان نداد؟

آیا می‌دانیم با وجود استفاده زیاد از گازهای شیمیایی از سوی عراق و کشته شدن انسان‌های زیادی با بدترین شکل ممکن، ما هرگز نتوانستیم از طریق دیپلماسی حمایت کشورهای بیطرف را هم جلب نماییم.
آیا می‌دانیم پس از خاتمه جنگ به خاطر عدم حصول توافقات فنی، دو سال تمام هیچکدام از طرفین اقدام به آزادی اسرا نکرده و بسیاری از اسرای ایران ۱۰ سال از جوانی خود را در زندان‌های دهشتناک عراق سپری کردند.

آیا می‌دانیم نگهداری اسرای معلول، در هیچ جنگی مجاز نیست، ولی اسرای ما با وجود قطعی نخاع سال‌ها در بدترین شرایط در اردوگاه‌های عراق نگهداری می‌شدند و بسیاری از آنها با طولانی شدن جنگ، جان خود را از دست دادند.
آیا می‌دانیم بیش از نیمی از اسرای ایرانی در جنگ، هرگز به صلیب معرفی نشدند و صلیب سرخ جهانی هیچ‌گاه عراق را تحت فشار قرار نداد و بسیاری زندگی‌ها با تصور شهید شدن آن اسیران از هم پاشید، و البته ایران هم متقابلا همین کار را انجام داد و هزاران خانواده، آن طرف به همین سرنوشت شوم مبتلا شدند.

آیا می‌دانیم با درگرفتن هر جنگی فروشندگان سلاح و مهمات به چه منافع هنگفتی می‌رسند، و ابرقدرت‌ها برای حفظ منافع‌شان هرگز برای خاتمه جنگ‌ها تلاش واقعی نمی‌کنند.
آیا می‌دانیم رکن مهم هر جنگی، فعالیت دیپلماتیک آن کشور است، و کشوری که دیپلمات‌هایش جنگ را وظیفه خود ندانند چه تعداد نیرو و زندگی، بیهوده از دست می‌روند.

و آیا می‌دانیم ایران با وجود محکومیت عراق به عنوان متجاوز، یک دلار هم غرامت از آن کشور نتوانست یا نخواست دریافت کند؟

من نمی‌خواهم این سیاهه را طولانی‌تر کنم تا نشان دهم، جنگ و قدرت تهاجمی و سلاح‌های کشنده و موشک‌های قاره‌پیما و کلاهک‌های هسته‌ای و جنگ‌افزارهای پیشرفته هرگز به اندازه دیپلماسی، اطلاع‌رسانی جهانی، هوش سیاسی و حقانیت نمی‌توانند موفقیت داشته باشد.

جنگ هرگز راه حل نیست، برتری نظامی امتیاز بزرگی نیست، در تمام کشورها با وقوع جنگ نظامیان همه کاره می‌شوند، و توسعه کشور برای ده‌ها سال عقب می‌افتد.
اینها را من برای آنهایی می‌گویم که با تحلیل‌های سطحی آرزو دارند روزی با شلیک‌های ایران کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس مضمحل و آواره شوند، اسرائیل نابود شود، عربستان به جاهلیت برگردد و ایران ابرقدرت منطقه‌ای شود!

اینها را که نوشتم، شاید برای خیلی‌ها تکراری باشد، اما نوشتم تا نامه دوست عزیز جانباز و آزاده‌ام را به اشتراک بگذارم.
جانبازی که با وجود قطعی نخاعش سال‌ها در بدترین شرایط در عراق نگهداری شد و کک هیچکس نگزید!

آیا دیپلماسی ما توانست راهی برای رهایی او و امثال او پیدا کند؟
آیا مدیریت ما توانست به‌سرعت پس از ترک مخاصمه تبادل اسرا را شروع کند؟
آیا پافشاری ایران برای تبادل یک در مقابل یکِ اسیران، با وجود تعداد بسیار بیشتر اسرای عراقی، سیاست صحیحی بود؟
سال‌ها زندگی‌هایی معلق بمانند تا ما شاید بتوانیم امتیاز بیشتری بگیریم!
نمی‌دانم بر سر اسرای عراقی‌ای که در ایران بیشتر از ۱۶ سال اسارت کشیدند چه آمد، آیا آن‌ها پس از آزادی توانستند خانواده‌های خود را بشناسند؟!

جنگ جز خرابی، جز نحسی، جز له شدن سربازان در آمال بیماران سیاسی و دیکتاتورها، جز توهم پیروزی و ابرقدرتی برای خیال‌بافان، و از هم پاشیدن خانواده‌ها و مصیبت‌‌های بیشمار، چیزی همراه ندارد.

آن‌ها که فیلم‌های جنگی و انیمیشن‌های تخیلی می‌بینند، حق ندارند برای کشور تصمیم‌هایی بگیرند که یک درصد احتمال جنگ را به همراه داشته باشد.
آن‌ها که دردهای جانبازان در اردوگاه عراق برایشان ملموس نیست، یک‌بار آن جانبازها را ندیده‌اند، پای درد‌دل‌هایشان ننشسته‌اند، حق ندارند بگویند جنگ هر کجا که باشد، وظیفه ماست آنجا باشیم!

در پست بعد قسمت‌هایی از یادداشت دوست بسیار عزیزم "غلامعلی محمدی" را می‌گذارم تا بگویم این جانبازها هنوز بین ما نفس می‌کشند، و ما که نمی‌دانیم جنگ چیست و اسارت و جانبازی چیست، حق نداریم هر روز برای جهان شاخ و شانه بکشیم!

آیا هرگز شده کسی از این جانبازها هم بپرسد؛
"نظرشان در رابطه با جنگ‌طلبی‌‌های ما چیست؟"

@ghomeishi3

This comment was minimized by the moderator on the site

قطعنامه را می پذیرم.

آيت‌الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی

قطعنامه یک بحث مفصلی است که من یک بخشی از آن را عرض می‌کنم. شاید دو سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب، ظاهراً ما پنج نفر بودیم. آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی، آقای موسوی ـ نخست‌وزیر ـ و بنده؛ احمد آقا هم آنجا بود. قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست.
البته بعد از سقوط فاو بود که اوضاعمان یک مقدار در هم ریخته بود. من مقداری مریض بودم، آقایان گفتند: شما به همین صورت هم بیایید عیب ندارد. ما رفتیم خدمت حضرت امام، در آنجا گزارشی داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه می‌رفت آقای هاشمی بود. لذا بیشتر گزارش می‌داد. تنها کسی که حرف نمی‌زد، من بودم چون مریض بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؛ امام خیلی صریح و قاطع گفت: نه.
از آن طرف هم در تهران موشک‌ باران بود؛ نزدیک خانه حضرت امام هم پناهگاهی درست شده بود. به حضرت امام این را عرض کردیم: حالا که تمام شهر زیر موشک‌ باران است، شما چرا به پناهگاه نمی‌روید؟
گفت: من نمی‌روم، همه که پناهگاه ندارند.
گفتیم: پس ما هم نمی‌رویم.
گفت: شما بروید. با من کار نداشته باشید.
آن شب به همین‌جا ختم شد، برخاستیم و آمدیم. من هم بیماری‌ ام کم‌ کم بهتر شد. باز که دور هم جمع شدیم، صحبت شد که برویم پیش امام، شاید نظرش برگشته باشد. من هم جزو طرفداران رفتن پیش امام بودم. یکی از دوستان به من اعتراض کرد که شما آن شب یک کلمه هم حرف نزدید، اینجا که هستیم مُصر هستید که برویم پیش امام، اما آنجا یک کلمه حرف نمی‌زنید. گفتم که مریض بودم.
بالاخره قرار شد به پیش امام برویم و رفتیم. امام نماز را در خانه خود می‌خواند، ما که رفتیم امام قبل از ما نماز را تمام کرد و رفت داخل. امام باخبر بود که برای چه آمده‌ایم. رفتیم داخل؛ باز صحبت شروع شد. امام گفت که: من نمی‌کنم.
وقتی که دید رفقا می‌گویند صلاح است، گفت: بریزند همه ما ۵ ـ ۶ نفر را بکُشند، چیزی نمی‌شود؟ هر روز این همه جوان‌ ها در جبهه کشته می‌شوند، ما هم کشته می‌شویم.
من گفتم: شما بهترین صورت را می‌فرمایید، چون اگر الان موشکی بیندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما ۵، ۶ یا ۱۰ سال جلوتر مرده‌ ایم، ولی دربارۀ ‌ما خواهند گفت که اینها مثل حضرت ابا عبدالله قیام کردند، زورشان نرسید، ‌کشته شدند. لذا هر یکی از ما بعد از کشته شدن یک امام‌ زاده می‌ شویم و مردم را خدا نجات می‌دهد. این بهترین صورت است. اما بدتر از این صورت هم هست،‌ اگر اینها بیایند استان خوزستان تا کرمانشاه را بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که می‌گیرند،‌ دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین می‌کند، قطع کنند و نیایند ما را بکشند، آن‌ وقت نمی‌ توانیم جواب مردم را بدهیم، اگر مردم گفتند: کاری که شما می‌خواستید بکنید این بود، اگر مردم سر ما بریزند چه کار کنیم؟ این وضع بدتر است.
امام فرمود: حالا پیشنهاد شما چیست؟
آقای هاشمی که در آن وقت فرمانده هم بود گفت:‌ من قطعنامه را قبول می‌کنم، حتی اگر مردم بر سرم بریزند، منتهی دیگران هم به من کمک کنند.
اول قرار شد که ایشان قطعنامه را قبول کند و ما هم همگی آن را تأیید کنیم، اگر قضیۀ بحرانی بر طرف شد که هیچ، وگرنه امام به کمک ما بیاید. بحث به اینجا رسید و آن شب تمام شد، ما با آن فکر رفتیم و فکر کردیم که آخرین فکر است و هر چه شد توکل بر خدا. تا آمدیم، قبل از آنکه بخواهیم، احمدآقا زنگ زد و گفت که امام می‌گوید: دست نگه دارند تا من بگویم که چه کار کنید.
ما فردا صبح منتظر بودیم که امام آخرین فکرش را بگوید. مثل اینکه امام فکر کرده بود که این کار یک نفر، دو یا پنج نفر نیست. امام گفت: من می‌پذیرم و اطلاعیه را می‌دهم، شما افراد و ائمۀ جمعه را جمع کنید. اول به آنها بگویم، بعداً اطلاعیه را می‌دهم.
امام اطلاعیه را که نوشت، به سه قوه فرستاد که نظرشان را بگویند، نمی‌ دانم تغییراتی کرد یا نه. قطعنامه این‌ طور قبول شد.
خاطرات آیت‌الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی {۱۳۰۴ - ۱۳۹۵}، تدوین: علی درازی، انتشارات سوره مهر، ص ۳۳۱

This comment was minimized by the moderator on the site

علی باقری: یکی از واقعیت‌های بی مانند و افتخار آمیز دوران دفاع مقدس که مورد جفا قرار گرفته نقش قوه مجریه در آن مقطع است

Posted: 25 Sep 2021 11:02 PM PDT

در هفته دفاع مقدس به سرمی بریم. درهمین‌باره علی باقری، رئیس دفتر سیاسی خزب توسعه ملی در گفت‌وگویی با پایگاه خبری «صبح ما» با اشاره به دستاوردهای هشت سال دفاع مقدس گفت: «درخصوص دفاع مقدس باید متوجه این نکته باشیم که اگر به هر مسئله‌ای به عنوان دستاورد اشاره می‌کنیم، منافاتی با انزجار از پدیده‌ای به‌نام جنگ، ویرانی‌ها و ناکامی‌هایی که می‌تواند یک جنگ به دنبال داشته باشد ندارد. همان‌طور که از نام دفاع مقدس مشخص است کشور ما در موضع دفاع بود و جنگی به ما تحمیل شد بنابراین گفتن برخی نکات در ستایش جنگ نیست. اگر جنگی در کشور ما رخ نمی‌داد جای تردید نیست که هم در روند توسعه تغییراتی بود و هم بسیاری از مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که شاهد آن هستیم امروز به‌گونه‌ای دیگر شکل می‌گرفت.»

وی ادامه داد: «اما اگر بخواهیم درخصوص دستاوردهای دفاع مقدس صحبت کنیم باید گفت، مهمترین دستاورد دفاع مقدس بحث حفظ تمامیت ارضی کشور است، در واقع نتیجه ۸ سال جنگ و هزینه‌هایی که ملت و کشور پرداختند منجر به حفظ تمامیت ارضی کشور ایران شد طوری‌که یک سانت هم از مرزهای جغرافیایی کشور جابه‌جا نشد.»

باقری بیان کرد: «مسئله دیگر که دارای اهمیت است تقویت وحدت ملی میان آحاد و اقشار مختلف جامعه بود، برای کسانی مانند ما که آن دوره را درک کردیم و دیدیم مشخص است فضایی که جنگ برای جامعه ایرانی ایجاد کرد، یک فضای آکنده از محبت، مودت و وحدت میان افشار مختلف جامعه بود. این دستاورد موتور محرک توسعه کشور در ابعاد مختلف می‌تواند باشد. نقش جنگ در تولید این وحدت تعیین کننده بود، طوری‌که می‌شود ادعا کرد در طول ۴۳سال بعد از پیرزی انقلاب از حیث سنجش وحدت ملی در کشور هشت سال جنگ به‌ویژه چند سال ابتدایی آن از مقاطع مهم است و در آن دوران وحدت ملی در اوج قرار داشت. البته مقاطع دیگری هم هستند که می‌توان از آن‌ها به عنوان بالا بودن وحدت ملی سراغ گرفت، منتها مطمئناً دوره جنگ یکی از مقاطعی است که می‌تواند از حیث ایجاد وحدت ملی در صدر دوران مختلف قرار بگیرد.»

این فعال سیاسی عنوان کرد: «مورد دیگری که می‌شود به آن اشاره کرد ایجاد روحیه خودباوری و شکوفایی استعدادهای فردی و جمعی است. مقطع جنگ علیرغم خسارت‌هایی که داشت، خودباوری، اتکا به خود، باور کردن استعدادهای نهفته در جامعه را شکوفا کرد. نیازهای ما در دوره جنگ سبب شد جوهر توانمندی در جامعه ما آشکار شود که آثار آن هم در دوره جنگ بود و هم در ادامه به‌عنوان یک مکتب و نوع نگاه نسبت به توانمندی‌های کشور نهادینه شد.»

وی تصریح کرد: «البته نگاه واقع بینانه به استعدادها و خودباوری نباید سبب شود که ما آن را با نگاه‌های افراطی اشتباه بگیریم، نگاه‌هایی که خودباوری را به مفهوم نفی استفاده از تجارب جهانی و تبادل اطلاعات در عرصه بین‌المللی می‌داند و یک قرائت ارتودوکس از مفهوم استقلال و توانمندی داخلی ارائه می‌دهد نباید با آن‌چه که درخصوص خودباوری گفتم یکسان بگیریم. آن‌چه در دفاع مقدس شکوفا شد و به عنوان دستاورد باقی ماند یک نگاه واقع بینانه نسبت به استعدادهای داخلی در کشور بود که در جایگاه خودش بسیار مفید واقع شد.»

عضو شورای مرکزی حزب توسعه ملی درخصوص تغییر روحیه سال‌های جنگ با فضای این روزهای کشور گفت: «وحدت ملی و تقویت روحیه برادری در میان آحاد جامعه در شرایط فعلی وضعیت خوبی ندارد، به طریقی آن دستاورد دوران دفاع مقدس مورد دستبرد قرار گرفته است. امروز در مقطعی قرار داریم که شاید یکی از پایین‌ترین نمره‌ها را بشود از حیث وحدت ملی به وضعیت کشور داد.»

باقری در پاسخ به این پرسش که نقش دولت میرحسین موسوی در اداره کشور و کمک به جبهه‌های جنگ چگونه بود، گفت: «یکی از واقعیت‌های بی مانند و افتخار آمیز دوران دفاع مقدس که در رقابت‌های سیاسی سال‌های اخیر مورد جفا قرار گرفت نقش حاکمیت سیاسی آن روزها، مشخصاً قوه مجریه و نهادهای اداره کننده جامعه در طول دفاع مقدس بود. نکته مهم در آن سال‌ها این بود که توان مدیریت کشور به‌دلیل وقوع انقلاب برهم خورد اما جوان بودن مدیریت اجرایی کشور سبب شد موفقیت‌های دفاع مقدس درخشان‌تر شود. باید توجه کرد یک دولت حاصل از یک انقلاب که کمتر از سه سال از وقوع پیروزی انقلاب گذشته و سامانه‌های مدیریتی کشور به‌هم ریخته است کار را در دست دارد، دولتی جوان و کم تجربه که با مشکلات اداره جامعه روبه‌رو است با یک جنگ مواجه می‌شود. مردمی که آن سال‌ها را دیدند می‌دانند دربیان کفایت و توانمندی دولت مستقر در آن سال‌ها همین بس که علیرغم کمبودهای ناشی از جنگ و انقلاب، و هزینه‌هایی که به کشور تحمیل شده بود، دولت اجازه نداد که فاصله طبقاتی در کشور افزایش چشمگیری پیدا کند.»

وی ادامه داد: «در دوره جنگ اقشار فرودست جامعه هستند که قربانی می‌شوند اما یکی از معجزه‌های مدیریت سیاسی و اجرایی کشور در زمان جنگ این بود که به‌گونه‌ای جامعه را با منابع اندک مدیریت کردند که حداقل‌های زندگی برای همه اقشار فراهم شد. فکر می‌کنم شیرینی آن دوران علیرغم تلخی‌های جنگ همچنان در میان مردم وجود دارد. از طرفی اداره و تامین لجستیک جنگ که به‌خودی خود در یک جنگ هشت ساله کار سختی محسوب می‌شود اتفاق بزرگی بود که در کشور مدیریت شد.»

او یادآور شد: «البته الان بعد از گذشت سال‌ها می‌شود کمبودهایی که در جنگ داشتیم، آن هم به‌دلیل شرایطی که آن زمان حاکم بود و جمهوری اسلامی تقریباً تنها بود و مورد حمایت قرار نمی‌گرفت را نقد کرد، خصوصاً اداره جنگ در سال‌های اخر را مورد توجه قرار داد و ناجوانمردانه این مسائل را به دولتی که هشت سال جنگ را به دوش کشید نسبت داد. متاسفانه برخی از افراد سال‌ها است که چنین کاری را ناجوانمردانه انجام می‌دهند و این ناجوانمردی وقتی تلخ‌تر جلوه می‌کند که فردی که مخاطب آن‌ها است و رئیس دولت در سال‌های جنگ بود از امکان پاسخگویی هم بی‌بهره است و شرایط پاسخگویی به این اتهامات ناجوانمردانه را ندارد. این‌ها بی‌رحمی سیاست است، می‌شود مشکلات جنگ را امروز ردیف کرد و آن‌ها را به سمت دولتی که توانست با هنرمندی، هم زندگی مردم را تامین کند و هم جنگ را تدارک کند نشانه گرفت اما ناجوانمردانه است.»

باقری در پایان خاطرنشان کرد: «باید از هشت سال دفاع مقدس درس گرفت، عواملی که سبب شد در مجموع ما جنگ را با عزت و افتخار سپری کنیم و سبب شد تمامیت ارضی کشور را حفظ کنیم باید از آن‌ها درس بگیریم. باید برای جامعه روشن کنیم عوامل شکل‌گیری این افتخار چه بود و آن‌ها را تقویت کنیم. اگر فکر می‌کنیم دستاورد حفظ تمامیت ارضی کشور برآمده از اتحاد و همدلی مردم بود باید برای همیشه تاریخ پاسدار و نگهدار این روحیه وحدت در کشور باشیم. اگر در امروز کشور خدایی ناکرده وضعیت وحدت ملی در بین مردم و میزان همبستگی حاکمیت با مردم، و از خود دانستن حاکمیت از سوی آحاد مردم و جامعه وضعیت خوبی ندارد، دستاوردها و درس آموزی دفاع مقدس به ما می‌گوید برای جلوگیری از خطرهای احتمالی سریعاً باید جهت‌گیری‌ها در کشور به گونه‌ای تغییر کند که همه ما را به سمت تقویت همان عوامل یعنی وحدت و همدلی سوق بدهد.»

منبع: صبح ما

This comment was minimized by the moderator on the site

درباره جنگ هنوز لب به سخن نگشوده‌ام

Posted: 27 Sep 2021 11:03 PM PDT

در چند سال اخیر برخی از نظامیان با فراخ دیدن میدان تحریف تاریخ و در غیبت مهندس میرحسین موسوی بارها دولت دفاع مقدس را در امر پشتیبانی از جنگ و جبهه‌ها مورد حمله قراد داده‌اند. این منتقدان که به نظر می‌رسد با توجه به ملاحظات قدرت و رمز بقا در جایگاه‌های فعلی برای چرب و شیرین دنیا لب به سخن گشوده و قلم‌فرسایی می‌کنند، غافل‌اند که در این بازار دروغ و تحریف چه جفاها که بر رزمندگان روا نمی‌شود و با پنجه انداختن بر چهره مهندس موسوی تعداد بی‌شماری از کارمندان و امکانات دولتی اعزامی به جبهه را به‌طرز غیرمنصفانه نادیده می‌گیرند. این اظهارات که در گذشته نیز شنیده شده بود نخست وزیر دوران دفاع مقدس را مجبور به بیان این حقیقت کرد که:

” تحریف‌های آشکار و برنامه‌ریزی شده‌ای درباره تاریخ دفاع مقدس و نقش دولت در آن صورت گرفته است. بنده هنوز لب به سخن درباره دهه اول انقلاب باز نکرده‌ام و هیچ‌گاه هم میل نداشته‌ام در این‌باره صحبت کنم ولی ظاهرا مجبورم در صورت ادامه این تحریف‌ها برای دفاع از رزمندگان سلحشور و مدیران برجسته‌ای که در این میان سهم عمده داشتند ناگفته‌های خود را بگویم…آن وزیر سابقی که خود می‌داند چگونه به اینجانب تحمیل شد در عین آن‌که بیش از همه در جریان سرریزشدن همه‌جانبه امکانات دولت به جبهه‌ها بود می‌گوید که اگر امکانات دولت در اختیار جبهه‌ها قرار می‌گرفت ما بغداد را فتح می‌کردیم. شما باید جمله ایشان را این‌گونه معنی کنید که اگر دولت در اختیار بنده و دوستان‌مان قرارمی‌گرفت ما چه فتوحاتی داشتیم. بنده می‌گویم شما که نمی‌دانم به تحریک چه کسانی چندین مصاحبه علیه دولتی که در آن کار می‌کردید انجام دادید اگر دولت را در اختیار می‌گرفتید بر سر کشور همان می‌آوردید که در طول مدیریت خود بر سر بیت‌المال و اموال مستضعفان و یتیمان در بنیاد مستضعفان آوردید… باور نمی‌کنم فراموش کرده باشید که چهار میلیارد دلار از شش میلیارد دلار درآمد نفتی کشور هزینه جبهه‌ها و جنگ می‌شد و آن دو میلیارد مابقی نیز در حقیقت برای حفظ کیان کشور بود که آن هم می‌تواند در خدمت دفاع مقدس تعبیر شود. شما مرا مجبور می‌کنید بگویم علیرغم نتیجه درخشان دفاع مقدس که به بهای نثار خون‌های بسیار و جانفشانی رزمندگان جان‌برکف یک سانتی‌متر از خاک کشور تقدیم دشمن نشد و این دومین مورد در طول جنگ‌های کشورمان از زمان فتحعلی شاه تا انقلاب اسلامی بود، اگر پیوندی قوی‌تر بین جبهه‌ها و دولت وجود داشت و دولت را به بهانه درز خبرها از ماجرای طرح‌های جنگی و دفاعی کنار نمی‌گذاشتند نتیجه‌های بهتری از عملیات گرفته می‌شد. فتح بغداد با تحویل دولت به چند فرمانده نظامی امکان‌پذیر نبود. بلکه برای شکست قطعی دشمن لازم بود از همان اول رابطه دولت با اداره عملی جنگ و طراحی‌های نظامی قطع نشود که چگونگی قطع این ارتباط داستان دیگری دارد که شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازم.

بعد از آن‌که به تعبیر این وزیر سابق توپ در میدان دولت انداخته شد و اداره ستاد فرماندهی قوا به دولت سپرده شد تحولات اساسی در همان مدت کم در جبهه ها ایجاد شد. بنده به دلایل گوناگونی فعلا فقط به اشاره می‌گویم که این توپ موقعی به زمین دولت پرتاب شد که به‌قول مرحوم ظهیرنژاد در کمیته پشتیبانی جنگ زیپ مرزها در حال باز شدن بود و فاو و جزایر موجود در هور از دست رفته بودند و ما در موقعیتی قرار داشتیم که در نخستین جلسه ستاد فرماندهی کل قوا که به ریاست اینجانب تشکیل شد، هم جناب رحیم صفوی و هم جناب حسنی سعدی در گزارش‌های خود به اعضای جلسه گفتند که شما خوزستان را از دست‌رفته فرض کنید و تلخ آن‌که این اتفاق در حالی رخ می‌داد که در آن شرایط نیروهای اصلی رزمنده ما در یک نقطه بی‌اهمیت کردستان در پی گرفتن یک ارتفاع کم اهمیت به نام “شاخ‌شمیران“ بودند و فاجعه وقتی بهتر معلوم می‌شود که حداقل تعدادی از فرماندهان اطلاع داشتند که همین نیروها به دلیل خشک کردن سد دربندی‌خان در معرض دورخوردن از سوی دشمن قرار گرفته بودند…بنده در آن زمان به این شرط مسوولیت ریاست ستاد فرماندهی کل قوا را قبول کردم که با خود تعدادی از مدیران برجسته و مدیران همکار را در ستاد شرکت بدهم. یکی از برجسته‌ترین و تاثیر‌گذار ترین آنها آقای بهزاد نبوی بود. تصمیمی که ستاد آن روزها در کنار فرماندهان نظامی و این مدیران برجسته گرفت تغییر اساسی در آرایش جبهه‌ها بود و قرار شد که در کمترین زمان ممکن به کمک همه امکانات کشور، نیروهای موجود در کردستان به خوزستان منتقل شوند و با فعالیت استاندار خوزستان که همین برادر عزیز و مبارزمان محسن میردامادی بود و سایر مدیران استانی اقداماتی برای مقابله با تهاجم حتمی دشمن صورت گیرد. پیش‌بینی ستاد درست بود و در فاصله بسیار کمی یکی از شدیدترین حملات از سوی صدام انجام شد و یکی از حماسی‌ترین نبردهای تاریخ دفاع مقدس که با شهادت بسیاری از فرزندان کشورمان قرین بود، اتفاق افتاد و دشمن آن چنان تودهنی خورد که بعد از آن دیگر نتوانست حمله‌ای را سامان دهد و حداکثر از منافقین حمایت کرد که آن خیانت بزرگ با پشتیبانی نیروهای صدام علیه کشور انجام شد و مردم با مقاومت خود آنها را خرد کردند…این گفته‌ها برای آن است که بگویم اگر شما واقعا به خون شهدا و تلاش جهادگران و مقاومت همه‌جانبه همه ملت و دولت در این جنگ سرنوشت‌ساز احترام می‌گذارید و نمی‌خواهید از حماسه دفاع مقدس برای خود قبایی بدوزید تن به خواسته‌های تحریف‌گران تاریخ و سیاست‌بازهای تاریخ ندهید… بنده در دو دهه گذشته به معلومات مستقیم خود از جنگ بسنده نکرده‌ام و تلاش کردم به اسناد و مدارک و تحلیل‌های چاپ شده در این‌باره نیز رجوع کنم. من همواره محتاط بوده‌ام که فقط به متون رسمی که با نظارت فرماندهان تهیه شده است بسنده نکنم و در کنار این کتاب‌ها از نوشته‌ها و تحلیل‌های همه صاحب‌نظران ازجمله ارتش نیز بهره ببرم.

به گفته میرحسین موسوی: این جنگ ناگفته‌های فراوان دارد و من ندیده‌ام که آقای هاشمی به عنوان فرمانده جانشین کل قوا از مشکلاتی که در مورد هماهنگ کردن ارتش و سپاه داشت سخنی گفته باشد. مشکلاتی که به اعتقاد من ربطی به بدنه سپاه و ارتش نداشت و من شاهد بودم که این مشکلات تا چه حد فرساینده بوده است. بعد از سه سال از شروع جنگ به اعتقاد من اشتباهات اساسی در تعیین استراتژی‌های جنگی پیش آمد که اعزام نیرو به کردستان یکی‌اش بود و از آن مهم‌تر دل‌بستن به عملیات‌های بزرگ کلاسیک شبیه عملیات‌های دشمن بود که مزایای نسبی ما را در کنار امکانات کشور به‌شدت تقلیل داد و حدود پنج سال همه امکانات کشور حتی تا حد جمع‌آوری برف‌روب‌ها از جاده‌ها و کامیون‌های دولتی و حتی مصادره کامیون‌های بخش خصوصی و همه ظرفیت‌های مالی – صنعتی کشور به‌کار گرفته می‌شد اما نتیجه آن شد که همه شاهد بودیم.”

مهندس موسوی در پایان سخنان خود گفت :”ایده‌ای که این وزیر سابق درباره فتح بغداد مطرح کرد باقیمانده همان دل‌بستن‌ها به طرح‌های کلاسیک جنگی و نتیجه‌بخش بودن عملیات‌های بزرگ برای شکست دشمنی بود که ماهانه فقط دو میلیارد دلار از همسایه‌های عرب خود برای جنگیدن با ما باج می‌گرفت و هنگام ختم جنگ بیش از پنجاه لشگر داشت. این نگاه به جنگ از همان بدو طرح خود در میان رزمندگان مخالفانی داشت و تا جایی که بنده در جریان بودم و در تماس‌هایی که فرماندهان معترضی چون شهید حاج داود کریمی با بنده داشتند آن‌ها عملیاتی از جنس نقشه‌های دوران نخست دفاع مقدس را ترجیح می‌دادند و این طرح‌ها با توانایی‌های اقتصادی و اجتماعی کشور سازگاری بیشتری داشت و در آینده اگر لازم بشود و به‌اجبار به این بحث‌ها کشانده شوم موضوع را با بسط بیشتری طرح خواهم کرد.

This comment was minimized by the moderator on the site

مرثیه ی حذف یک مصلح «پشیمان نیستم»

Posted: 30 Sep 2021 12:32 AM PDT

ابوالفضل فاتح

بسمه تعالی

این سال ها، جریانی با شعبده، «سالگرد دفاع مقدس» را به «سالگرد تحریف دفاع مقدس» بدل ساخته اند.

جریانی که از ابتدا با حاکمیت مردم، ارزش های مردمی انقلاب و دفاع مقدس الفتی نداشت و نان خود را در تنور منفی بافی، اختلاف افکنی و فرصت طلبی می پخت، پس از امام، در غفلت و شکاف و اشتباه نسل اول، روز بروز فربه تر شد و با دو شیوه تخریب و تحریف، حد اکثر تلاش خود را به کار بست که از یک سو افتخارآفرینان آن دوران را تخریب کند و از سوی دیگر با تحریف، افتخارات آن دوران را به نام خود مصادره نماید. از جمله اقدامات این جریان، تلاش برای انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود با تضعیف ارزش های بنیادی، حقوق اساسی و جمهوریت به همراه تحریف گفتمان یا انکار نقش آفرینی های موسسان انقلاب از جمله آیت الله شهید بهشتی، آیت الله شهید مطهری و آیت الله هاشمی رفسنجانی و …. بود. اما ظلم مضاعف دیگر این جریان به دولت دفاع مقدس و نخست وزیر آن صورت می پذیرد که متاسفانه، به دلیل حاکمیت فضای رعب و تحفظ و مصلحت اندیشی های شخصی واکنشی هم نسبت به این ظلم غم انگیز مشاهده نمی شود. پرداختن به این موضوع علاوه بر سکوت نکردن در برابر یک ناروایی بیّن، از آن جهت اهمیت دارد که می تواند به عنوان یک نمونه از تبار شناسی تحریف و انحراف و پرده کشیدن بر حقائق در دل انقلاب اسلامی بیانجامد.

پرده اول؛

کیست که نداند، آقای میرحسین موسوی یکی از مردمی ترین مسئولان چهل ساله اخیر و یکی از امین ترین کارگزاران «مورد علاقه و حمایت امام در طول دوران تصدی پست نخست‌وزیری در حساس‌ترین و دشوارترین مراحل تاریخ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود». امام با کسی تعارف نداشت و در مسائل انقلاب اهل رفاقت یا رودربایستی یا خط و خط بازی های رایج این روزها نبود. حیات کشور و بقای انقلاب در برابر امواج یکی از سهمگین ترین جنگ های قرن بیستم قرار داشت. نیازمبرم نظام به دولتی کارآمد، با درکی همه جانبه از شرایط و آماده جانفشانی های بی دریغ، امام را به این نتیجه رسانده بود که در میان خیل شخصیت های روحانی و غیر روحانی آماده ی پست نخست وزیری، انسانی بی ادعا نظیر مهندس موسوی از عهده بر خواهد آمد. علاوه بر تقوی و صداقت شخص مهندس موسوی، کارامدی و ابتکارات منحصر بفرد دولت ایشان در حمایت از دفاع مقدس و در عین حال حفظ تمامیت کشور، پی ریزی بنیان های توسعه ی صنعتی و پیاده سازی بزرگترین شبکه بهداشت در منطقه به رغم وضعیت جنگی و کمترین درآمد نفتی و همچنین اتخاذ سیاست های عدالتخواهانه واقعی و نه تصنعی در حمایت از طبقات مختلف مردم به ویژه مناطق محروم و معلمان و کارگران و … و همچنین تامین وتدارک مستمر مایحتاج عموم مردم با ارزان ترین نرخ ممکن در آن دورانِ پر ماجرا، از دلایل تداوم تزلزل ناپذیر پشتیبانی و اعتماد امام و مردم بود. نتیجه ی آن اقدامات همه جانبه وسیاست های مردم محور و منسجم، تبدیل آن دوران به یکی از شیرین ترین دوران پس از انقلاب در ذائقه ها است. اما شاید باور نکنید در آن دوران سرنوشت ساز که متوسط در آمد نفتی کشور کمتر از ۱۴ میلیارد دلار بود و در سالهای پایانی دفاع مقدس به کمتر از ۷ میلیارد دلار رسید، باید برای حفظ شبکه آسیب پذیر نفتی کشور از تیر رس دشمن، مجاهدت های شبانه روزی اعجاز گونه صورت می گرفت و در شرایطی که خرابکاری ها و توطئه ها کشور را محاصره کرده بود و جنگ در بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر مرز زمینی و تا صدها کیلومتر در عمق مرزهای هوایی ایران شعله می کشید، و موشک ها و هواپیماهای رژیم متجاوز بعث تحت حمایت نظام سلطه، نه تنها اکثر مراکز حیاتی بلکه ساکنین شهرهای کشور را هدف قرار داده و به ویژه مردمان نیمه غربی از دزفول و اهواز و کرمانشاه و تبریز و اصفهان تا تهران را قطعه قطعه می کرد، و نه تنها هر گونه سرمایه گذاری که حفظ سرمایه های موجود نیز غیر ممکن می نمود، دولت با درخشان ترین عملکرد، تلاش کرد تا سیاست و اقتصاد و اجتماع دچار چند پارگی نشده و جبهه و پشت جبهه استوار بماند. حساب منتقدان منصف جدا، اما در همان شرایط گروهی از مخالفان این شخصیت و دولت ایشان، بی آن که خود دستی در آتش داشته باشند، از غیر منصفانه ترین تعریض ها و ناجوانمردانه ترین کارشکنی ها دست نکشیدند و با مطالبه توقعاتی در سطح شرایط صلح، خون ها به دل امام و ملت و دولت نمودند؛ همان کارشکنی ها که برای مردم ما در دورانهای مختلف آشناست؛ همان ها که یا باید خود در قدرت باشند و یا چوب در لای چرخ هر دولتی گذاشته و نامش را هم دفاع از ارزش ها می گذارند. همان ها که بعدها از هر ۹ روز یک بحران در دولت آقای خاتمی آفریدند، همان ها که از ابتدای کار آقای ظریف اقداماتی خائنانه چون تلاش عمدی برای بر هم زدن روابط منطقه ای نظیر اشغال سفارت عربستان، و تخریب روابط بین المللی نظیر حمله به سفارت انگلستان، و مانع تراشی های آشکار در مسیر برجام را از آنها به خاطر داریم. همان ها که با اطلاعات غلط و سنگ اندازی عامدانه در وارادات کالای حیاتی واکسن و تبلیغات عجیب و غریب علیه واکسن ها، در یک امر بدیهی اختلال کردند تا شاید فکر غلط خود را به کرسی بنشانند، و یا دیگران را ساقط و خود را منتفع کرده و دوستان خود بر اریکه قرار دهند که دیدیم به هر دلیل که بود، چگونه به قیمت وقفه در امورحیاتی کشور و حتی جان مردم بیگناه تمام شد. آری در آن دوران جنگ نیز، امثال چنین رویکردها و جریاناتی که برای همه ما آشناست و معمولا از بی اطلاعی و عِرق و احساسات برخی شخصیت ها و مراکز نیز سوء استفاده می کنند، با ظاهری حق به جانب، دامنه ی کارشکنی ها برای به شکست کشاندن دولت را تا جایی گسترش دادند که حتی در توزیع نان و برنج و دیگر مایحتاج و در رساندن ارزاق ارزان به مردم، اخلال نمودند و چنان اوضاع پیچیده شد که امام خمینی در ۱۶ تیرماه ۱۳۶۲ در بیانیه شدید الحنی با گلایه شدید از کارشکنی های مخالفان دولت مهندس موسوی، اختیارات جدیدی را برای عبوراز موانع به دولت واگذار نمود. امام مراقب بود و نمی گذاشت که این گونه جریانات به اهداف خود نائل آیند. با فرمان امام و واگذاری اختیارات به دولت، مشکلات جاری حل شد، اما دامنه ی مخالفت ها به رغم شدت جنگ، فروکش نکرد و در مجلس دوم در قالبی جدید هویدا گردید.

پرده دوم؛

در مجلس دوم، اقدامات گسترده سیاسی برای عزل نخست وزیر شکل جدیدی به خود گرفت. اما، به رغم همه تلاش ها برای معرفی نشدن مهندس موسوی برای دور دوم به مجلس، امام در ۵ مهرماه ۱۳۶۴ در نامه ای به مجلس اعلام نمودند ” آقاى مهندس موسوى را شخص متدین و متعهد، و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق مى‌دانم”. با این تایید صریح، تلاش های جریان مخالف به شکست انجامید و دولت مهندس موسوی ابقاء شد، اما در عین حال بیش از ۱۰۰یکصد تن از نمایندگان مجلس دوم که از نظر فکری جناح اقلیت آن روز و بخش بزرگی از جناح مسلط امروز را شکل می دهند، بر حذف مهندس موسوی اصرار ورزیدند. انتقاد امروز متوجه اظهار نظر آن روز این گروه نمایندگان نیست. نکته حائز اهمیت آن است که گروهی از اینان، همان جریانی هستند که آن روز مخالفت علنی با رهبری کشور را در شرایط جنگ توصیه و توجیه می کردند، اما در دوران بعد، در برابرهسته های قدرتی که هر منتقد خود را به نام مخالفت با رهبری و هر منتقد رهبری را به عنوان مخالف اسلام، با تیغ رد صلاحیت و شیوه های دیگر از جمله زندان و ارعاب و حصر و حذف از پیش پای برمی داشت، سکوت اختیار کرده و یا همراهی نمودند. هیچکدام از ایشان به رغم مخالفت علنی با رهبر کشور در زمان جنگ، در دوره های بعدی انتخابات، رد صلاحیت نشدند، اما خود یا همفکرانشان واضع یا حامی رد صلاحیت های گسترده در کشور گردیدند، و دیدیم چگونه در شعبده ی تضعیف جمهوریت و حقوق مدنی و آزادی های اجتماعی به کار بسته شدند.

پرده ی سوم؛

مهم ترین برگ حمایت از دولت دفاع مقدس، به آخرین دست نوشته های رهبر فقید انقلاب باز می گردد، آنجا که در اواخر عمر با فراست و تیزبینی خاص خود، گویی امروز را پیش بینی می کردند و می دانستند بعد از ایشان بر دولت دفاع مقدس از سوی کسانی که از دور هم دستی بر آتش نداشته اند، چه خواهد رفت. لذا در آذرماه ۶۷ بیان داشتند: «از آنجا که ممکن است این روزها افرادی بخواهند نسبت به دولت خدمتگزار شبهات و القائاتی در اذهان عامه به وجود آورند و زحمات بی‌شائبه و طاقتفرسای شما را خصوصاً در مسئله جنگ خدشه‌دار نمایند، لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی می‌دانم، و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمی‌کنم، و الآن نیز شما را تأیید و حمایت می‌کنم». این ادبیات و رویکرد را مقایسه کنید با آنچه این سالها از تریبون های رسمی از جمله صدا و سیما درباره مهندس موسوی و دولت دفاع مقدس شنیده اید. حال آن که تحلیل محتوای دیدگاه های رهبر فقید انقلاب نشان می دهد، جز در موارد بسیار نادر، از احدی چنین حمایت هایی نداشته اند که یک فرد و کارنامه اش را یکجا چنین صریح و بلا شرط تایید نمایند.

پرده چهارم؛

ادبیات حمایتی بنیانگذار، تا مدتی جریان تخریب را به انفعال و سکوت واداشت، اما هشدارها جدی گرفته نشد. ایشان خطاب به مردم و مسئولان درباره کسانی که در جنگ مشارکتی نداشته اما بعدا مدعی شده بودند، اظهار داشتند: «نگذارند این مدعیان بى‏هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه‏ها برگردند» همان ها که در «چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردند». اما چنان که می دانیم، پس از امام، در اشتباهی استراتژیک و به دلایلی که در این نوشته نمی گنجد، به تدریج شیفت گفتمانی (پاردایم شیفت) در انقلاب اسلامی روی داد؛ و نیز در مصلحت اندیشی ها و حذف های مرحله ای و زنجیره ای که برای حفظ قدرت مرکزی رخ می داد، جریان مرموز حذف با هم پیمانی جریان خودخواهی و عناد و نسیان که معمولا در حاشیه ی جریانات نزدیک به قدرت آن روز شکل گرفته بود و با شناسایی مدل رفتاری و ویژگی های خوشامد سیستم، حالا در نهادهای تعیین کننده بالا دستی نفوذی خاص یافته بود، گویی کار نیمه تمام خود را که در دوران نخست از انجام آن عاجز مانده بود، به انجام رساند و بسیاری از اصول به ویژه اصول مبتنی برجمهوریت و آزادی و کرامت مردم را از اولویت فضای گفتمانی انقلاب و نظام خارج ، و رجال دوران نخست را از عرصه ی سیاسی منزوی و مهندس موسوی و همفکران او را به کلی از صحنه ی اجرایی کشور حذف نمود. گویی اساسا چنان گفتمانی و چنان شخصیت هایی و چنین دولتی در بالاترین عرصه های فکری، سیاسی و اجرایی کشور حضور نداشته و نیازی به تجربیات گرانسنگ مدیریت بحران دوران جنگ وجود ندارد. چگونه ممکن بود سخاوتمندانه کشور را از چنان سرمایه هایی ان هم در مقطع مهم پس از جنگ محروم ساخت؟ چه بسا روزی بتوان در کنار ناتوانی در گفت و گوی داخلی، ناپختگی و تنگ نظری و فقدان دوراندیشی، انحصار طلبی، و کینه های جناحی، حتی رد نقش آفرینی منافقین و اسرائیل و قدرتهای بیگانه را نیز در این تحول گفتمانی و حذف های سیستماتیک مشاهده کرد.

پرده پنجم؛

مهندس موسوی در سالهای پس از دفاع مقدس سکوت اختیار کرد. چرا که به وضوح جریان سیاسی و اجرایی حاکم با او الفتی نداشت و انزوای او را می پسندید. او نیز مایل نبود، بهانه ای برای تشتت آراء و شکاف های بی حاصل در دوران حساس پس از جنگ و امام باشد. اما در سال ۱۳۷۵ با اصراروسیع نخبگان برای نامزدی ریاست جمهوری در سال ۷۶ مواجه شد. در حالی که همه او را نامزد قطعی جریان خط امام آن روز می دانستند، او به ناگهان انصراف داد و درباره این انصراف معنی دار سکوتی سنگین اختیار کرد. سکوتی که خوانش دلایل پشت پرده ی آن، برای اهل تدبیر دشوار نبود.

پرده ششم؛

در سال ۸۸، با اصرار خیل عظیم نخبگان و دلسوزان و در شرایطی که شبکه دروغ کشور را به لبه پرتگاه برده بود، به صحنه آمد تا به سهم خود در برابر جریان تخریب و تحریف که کرامت مردم و حیثیت کشور را هدف قرار داده بود بایستد. او می خواست آن دسته از اصول قانون اساسی و حقوق و آزادی های مردم را که به دلیل شرایط جنگ و یا به دلیل برخی جریانات و مسئولان بی اعتقاد به قانون اساسی و جمهوریت در دوران های بعد بر زمین مانده بود، احیا کند. او می گفت «آمده ام تا کرامت انسان ها را پاس بدارم. آمده ام تا از حق مردم دفاع کنم … آمده ام تا از آزادی اندیشه و بیان پاسداری کنم و مدافع آزادی های مصرح در قانون اساسی باشم. … آمده ام تا وسیله ای باشم برای بازگرداندن اقتدار، عزت و هویت ایرانی. آمده ام تا با تنش زدایی و تعامل سازنده روابط بهتری میان کشورمان ایران و جهان برقرار کنم، تا فضا را برای توسعه کشور بگشایم و احترام به ایرانیان را در جهان تامین کنم … آمده ام تا راهی و همراهی باشم برای رفتن به سوی ایرانی مستقل، آباد، آزاد، پیشرفته و سربلند». اما، جریانی که یک شبه با حمایت های پنهان و آشکار امنیتی و نظامی و سیاسی و رسانه ای و با خوشبینی بسیاری از رجال مذهبی حاکم و چشم پوشی های اعضای شورای نگهبان بر تخلفات به قدرت رسیده بود، با دروغ و تخریب و تحریف کار خود را کرد و تمام قد در برابر او و آرمانهای میلیونها مردم حامی او ایستاد و همان شد که می دانیم.

مهندس با همه ی آرمان ها و آمالش برای کشور، پس از انتخابات ادعایی نداشت. اما مردم در ایفای حقشان از او مطالبه داشتند. شهادت شهود از دامنه تخلفات نیز بر این مطالبه اصرار داشت. لذا اظهار نمود: « من هیچ‌گاه صدایم را بلند نکردم، اما این تکلیف شرعی است که وقتی ظلمی می‌شود، حرفم را بزنم؛ من نیامده بودم تا برای خود قبایی بدوزم، اما مردم حقی به گردن من دارند و نسبت به پیگیری امانتشان حساس هستند و من نمی‌توانم کوتاه بیایم».

مهندس کوتاه نیامد. جریان سوء استفاده از قانون و نهادهای قانونی و جریان دروغ و بهتان و ستم و متملقان دنیا طلب نیز از پای ننشستند. داستان وقایع ۸۸ و صحنه آرایی های خطرناک و بازی های سیاسی و امنیتی و پاره کردن تصویر امام و آتش زدن ها و آشوب های دست ساخته و بازی با مقدسات و …. را که بعدها جریان مدعی و حلقه های انحرافی هم به آن اعتراف کرد، همه می دانیم.

ارعاب و ستم و شعبده، کار خود را به ظاهر پیش برد و مظلوم، مایوس از نهادهای نظارتی و قضایی و در برابر توطئه ها و صحنه آرایی های تصنعی، خدا را خطاب قرار داد و فریاد برآورد: «خدایی هم هست»؛ «این ماییم که علیه امام عظیم الشان توطئه می کنیم و تصویر ایشان را آتش می زنیم؟ این ماییم که حرمت حسینیه و عاشورا می شکنیم؟ این ماییم که آتش می زنیم و خون مردم می ریزیم؟ هیهات. در زمان جنگ و در بسیاری از تنگناها به یاد می آورم که امام می فرمود خدایی هم هست. من دلم روشن است. بگذار هر چه می خواهند بکنند. بگذار دستهایمان و رسانه هایمان را ببندند و ما را وابسته و بی دین معرفی کنند، اما خدایی هم هست. برای خودم آبرویی قائل نیستم. آنچه بود و هست سرمایه ای از امام و انقلاب و شهیدان است. دل من برای انقلاب، مردم و جمهوری اسلامی می سوزد. به جای تدبیر و پاسخ معقول خشونت ورزیده می شود. همه را دستگیر کرده اند. بیایند مرا هم دستگیر کنند».

پرده هفتم؛

صدها تن از حامیان مهندس موسوی در دادگاههایی جمعی به سان دادگاه های صحرایی به حبس های بلند مدت محکوم، ده ها تن کشته و مهندس به همراه خانم رهنورد و آقای کروبی حصر شدند. نام بردن از مهندس موسوی و کروبی منع اما هتک و توهین و دروغ جایز، رسانه ها مجبور به سانسور و هر که با مهندس الفتی داشت، از بسیاری از حقوق سیاسی و کسب مسئولیت آتی محروم شد.

پرده هشتم؛

چرخ روزگار البته درس های خود را دارد. دولت دهم در شکستی کامل و عبرت آموز برای حامیانش، پایان یافت، کسانی که سردمدار تحریف و دروغ و تحمیل در سال ۸۸ بودند، رسوای مردم شدند. بسیاری از کسانی که در ضرب و جرح و محکومیت حامیان مهندس موسوی نقش داشتند یا مواضع بی حساب برای خوشایند اصحاب قدرت اتخاذ نمودند، از گندم ری محروم ماندند و هر آنچه را داشتند، نیز باختند. امروز نه نامی از آنها باقی است و نه عنوانی. اما مدعیان اصلی از خطای خود نسبت به مهندس عذرخواهی نکردند. اعتراف به حقیقت شجاعتی می خواهد که برخی هیچگاه افتخار آن را نمی یابند. لذا حصر برجای ماند و خانه نشینی آقای خاتمی ادامه پیدا کرد و آقای هاشمی نیز آن گونه از میان پرکشید.

حصر مهندس موسوی و آقای کروبی و خانم رهنورد و اقداماتی از این دست، تنها حصراین شخصیت ها نبود، گویی ادامه ی همان جریان و شکافی بود که از ابتدای دهه ی شصت رخ نشان داده بود. منظور همه جریان منتقد امام یا مهندس موسوی نیست. هدف این نوشته این نیست که گروهی را مطلقا صالح و گروهی را مطلقا طالح معرفی کند که کشور به تنوع جریانات و رقابت های آزاد و قانونمند نیازمند است و در هر جریان نقاط مثبت و منفی یافت می شود. منظور آمیخته ای از کسانی است که با انگیزه های مختلف، نتیجه ی کارشان زینتی ساختن و تضعیف جمهوریت، مصادره نظام و انقلاب، تحریف اصول، ملعبه ساختن قانون اساسی، خانه نشین کردن بزرگان و کنار گذاشتن نخبگان و و شکل دادن جریان «جعلی» در برابر «اصلی» و جریان «جیب» در برابر «نجیب» و غارت بیت المال و عقب نگاه داشتن کشور بود. جریانی که ثابت کرده است، ارزش ها و قانون جز بهانه ای برای حذف رقیب نیست! جریانی که می تواند مشتاقانه با طالبان گفت و گو وهمزبانی و حتی همدلی کند، اما از گفت و گوی داخلی و فهم صاحبان اصلی این سرزمین طفره می رود. جریانی که با مستعد دیدن فضا به نفع خود در دهه های اخیر شدت یافت و بی پروا به ارعاب و حذف و نسل کشی سیاسی پرداخت و در دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اخیر، با حذف علنی و عمدی اکثریت مردم تبلوری جدید و حداکثری یافت.

پرده ی نهم؛

حالا حصر ده ساله شده است. با همه ی رسوایی جریان جعلی و پشت پرده وقایع ۸۸، این حصر ادامه دارد تا از همیشه ناموجه تر، غیر اخلاقی تر و ظالمانه تر باشد. هر روز سیاستمدارانی از مقابل کوچه اختر عبور می کنند. بخواهند یا نخواهند این کوچه وجدان های خفته را به بیداری فرا می خواند. این کوچه افشاگر جریان مرموزی است که با خانه نشین کردن امثال مهندس موسوی در رخدادهای تلخ و شکاف ها و انحراف های دهه های اخیر نقشی کلیدی داشته است.



پرده دهم؛

از آنچه بر «نخست وزیر دفاع مقدس » و یک «مصلح» و «رفیق جمهور» واقعی گذشت همه مطلعیم. در عین حال، همچنان شاهد این شعبده بازی تلخ مانده ایم و هر روز تردستی تازه ای روی می دهد و حقیقتی به بزرگی انقلاب و به زلالی خون شهیدان و به عظمت ملت شریف ایران در معرض مصادره ی بی ریشه ترین، منحرف ترین و حقه باز ترین حلقه ها قرار گرفته است. روزگاری بنی امیه با شبکه نیرنگ و تزویرشان چه ها که بر سر اسلام عزیز نیاوردند. برخی وقت ها شبهه می کنم که نکند برخی حلقه ها در شبکه ی نیرنگ و تخریب رقیب، اشبه الناس به آنان شده اند؟

حساب پاکان جدا، اما متاسفانه در شهادت و فقدان رهبران نسل اول، یا ناسازگاری یا مصلحت اندیشی یا ساده اندیشی و یا فلج سازی بزرگان دوران نخست، و سکوت و همراهی یا خیانت وابستگان نسل دوم و سوم همچون همه تاریخ، جریان دروغ، و تحریف و شیفتگی به قدرت، هر روز ریشه دوانیده و کار خود را پیش می برد، و چاره ای نمی ماند، تا آن روز که قدرت به سر عقل و انصاف و حکمت در آید، و مردم حاکم واقعی بر سرنوشت خود باشند.

پرده یازدهم؛

این ایام، روایت هفته «دفاع مقدس» با کمترین ذکر نامی از دولت و نخست وزیر موفق و مردمی اش صورت گرفت. گویی جنگ دولتی نداشته است. برای طالبان در رسانه هایشان می سرایند، اما از دولت دفاع مقدس کلامی نمی گویند! و البته این تحریف و انکار صرفا متوجه دولت دفاع مقدس نیست که متوجه بسیاری دیگر از بزرگان و فرماندهان و حماسه آفرینان که امروز هم خط برخی مراکز قدرت محسوب نمی شوند، نیز هست که باید بر این خودخواهی و قدرناشناسی ها و عطش تلخ میراث خواران در تبدیل «هفته ی دفاع مقدس» به «هفته ی تحریف دفاع مقدس» افسوس خورد! که البته تاثیری بر قضاوت اهل بینش، درباره ی خدمتگزاران حقیقی ملت نخواهد داشت. خداوندا، ما را از خطر نسیان و قدرناشناسی و حقد و تحریف و دروغ مصون دار!

پرده دوازدهم یا پرده ی آخر؛

این مرثیه را با ذکر خاطره ای به پایان می برم.

۲۲ بهمن ۱۳۹۹، تلفن زنگ می خورد، آن سوی خط صدای آشنای مهندس موسوی با همان مهر و نجابت همیشگی است. ده سال حصر، کمترین تاثیری در صمیمیت، استحکام کلام و اراده ی این «مرد» نداشته است. دغدغه و اندک گلایه ای برای خود ندارد، او همچنان دغدغه اش مردم و کشور است. این تلفن در سه جمله خلاصه ی مهندس پس از ده سال، نه که پس از ۴۰ سال است: «می خواستیم برای مردم کاری کنیم»، «هر کس در این مسیر برای خدا قدمی برداشته ماجور است» و «پشیمان نیستم».



والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ابوالفضل فاتح

چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰

This comment was minimized by the moderator on the site

در حالی ما در گیر و دار این جنگ و آن جنگ و این جنگاور و آن جنگاور گیر کرده ایم که کشورهایی با فرار از جنگ و تمرکز بر ساختن کشور خود، به پیش می تازند و ما درگیر تقسیم قدرت بین جنگاوران خود هستیم، و هر یک از آنان در گرفتن پست های مدیریتی کشور از هم سبقت می گیرند، تو گویی که کودتا شده است و نظامیان در حال تعیین همدیگر برای پست ها، بر اساس وفاداری به کودتاچیان در فرایند کودتا می باشند.

اندونزی چگونه در مسیر توسعه قرار گرفته است؟
فرزین زندی
تلخیص:مجمع فعالان اقتصادی

یک دهه پیش، هنگامی که «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان، در سفر خود به اندونزی اعلام کرد که «این کشور می‌تواند مدلی برای اروپا باشد» کمتر کسی تصور می‌کرد که این جمله، مبتنی بر واقعیت باشد. اما روند حرکت اندونزی در اقتصاد جهانی حالا، آنرا برای بسیاری از کشورها تبدیل به یک آرزوی خواستنی و الگویی مناسب کرده است. اندونزی در ابتدا، اسیر منافع جناحی و گروهی بود. فرآیند همگرایی نیروهای سیاسی-اقتصادی کشورهایی که تلاش کردند در مسیر توسعه قرار بگیرند، در نهایت با رسیدن به نقطه‌ای از درک همگانی نسبت به منافع جمعی میسر شد و همین عامل موجب شد تا مجموعه‌ای از تفرقه‌ها و منافع گروهی، پتانسیل خود را با قدرتی فزاینده، صرف هدفی بزرگ‌تر یعنی منافع ملی کند.

احمد سوکارنو در سال ۱۹۴۹ پس از قرن‌ها استعمار اندونزی توسط هلند، جمهوری مستقل اندونزی را اعلام عمومی‌کرد. حکومت سوکارنو که دشمنی آشکاری با آمریکا از خود بروز می‌داد، به‌طور فزاینده‌ای اقتدارطلب شد و رفته‌رفته، کشور به هرج‌ومرج اقتصادی شدیدی گرفتار شد. بی‌توجهی به مسائل داخلی و سرکوب آزادی‌های سیاسی و جنبش‌های آزادی‌خواهانه، نارضایتی‌های داخلی را به اوج رساند تا زمینه حذف او از قدرت فراهم شود. در چنین وضعیتی، ژنرال «محمد سوهارتو» توانست با سرکوب قیام کمونیستی در سال‌های ۱۹۶۵ سیاست ضدآمریکایی سوکارنو را برهم زند و نهایتاً با کمک دانشجویان و ارتش، سوکارنو را از اریکه قدرت به زیر کشید. سوکارنو که اساس حکومت خود را بر ضدیت با آمریکا بنا نهاده بود، پس از دو دهه ناکارآمدی و شعارزدگی، مجبور به ترک قدرت شد و دولت بعدی، توانست با عادی‌سازی روابط با دنیا، جایگاه اندونزی در نظام اقتصاد بین‌الملل را بازتعریف کند.

تمرکز برنامه‌ریزی‌ها در اولین برنامه توسعه بلندمدت بر توسعه بخش کشاورزی و ایجاد زیربنای صنعتی قرار گرفت. آنها در اقدامی اساسی، تمرکز خود را بر امر توسعه آموزش فنی و حرفه‌ای معطوف کردند. در سال 2020، بیش از 20 % بودجه این کشور، به بخش آموزش اختصاص یافته است. افزایش درآمد سرانه از 70 دلار در سال 1970 به حدود 700 دلار در سال 1994 ملموس‌ترین بخش از تبلور توسعه در این کشور است. کاهش فقر مطلق در جامعه از 60 % (70 میلیون نفر) در سال 1970 به 1 /7 % (25 /9 میلیون نفر) در سال 1993 دستاورد دیگر این برنامه بوده است. افزایش سهم بخش صنعت در تولید ناخالص داخلی، افزایش درآمدهای حاصله از صادرات کالاهای غیر از نفت و گاز، ایجاد 34 میلیون شغل جدید، افزایش میزان سواد و کاهش میزان بی‌سوادی عمومی از اثرات مثبت اجرای نخستین برنامه توسعه در اندونزی بود

حفظ متوسط نرخ رشد اقتصادی در حدود هفت درصد، افزایش سهم بخش غیر نفت و گاز در تولید ناخالص داخلی به 31 /5 %، و افزایش درآمد سرانه به حدود 2600 دلار از اهداف کلیدی برنامه بلندمدت توسعه تا سال 2020 بود. کسری بودجه این کشور در سال 2012 پایین‌تر از دو درصد برآورد شد. در سال 2010 حجم سرمایه‌گذاری‌های خارجی مستقیم در اندونزی از 163% در مقایسه با سال پیش از آن فراتر رفت و به 8 /12 میلیارد دلار رسید. یک دهه بعد، یعنی در سال 2019، اقتصاد اندونزی با یک تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، شانزدهمین اقتصاد بزرگ جهان لقب گرفت. مسیر اجرای برنامه دوم، اندونزی در صنعت نساجی، پتروشیمی، صنعت حمل‌ونقل، لوازم منزل، مواد ساختمانی، سیمان و مواد غذایی حدود ۱8۰ میلیارد دلار در سال صادرات داشته است. برای تحقق این امر ۳۷۵۷ شرکت اندونزیایی با شرکت‌های ژاپنی، چینی، اروپایی و آمریکایی همکاری سازمانی و فناورانه دارند. حجم مبادلات تجاری اندونزی در سال 2019 با چین 72 میلیارد و 900 میلیون دلار، ارزش تجارت دوجانبه کالا با ژاپن در حدود ۳۱ میلیارد و 700 میلیون دلار و با آمریکا 27 میلیارد و 106 میلیون دلار بوده است.

75 % سرمایه بخش خصوصی اندونزی در دست چینی‌هاست که فقط پنج درصد جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. از آنجا که مسلمانان اندونزی بیشتر جذب امور دلالی یا پیمانکاری شده‌اند، دولت مسلمان ترجیح داده که به بهای رشد سریع‌تر اقتصاد کشور، انحصارهای اقتصادی چینی‌ها را تحمل کند. این کشور باثبات‌ترین اقتصاد قرن ۲۱ شناخته شد

اقتصاددانان، آینده‌نگری، شناسایی مزیت‌های نسبی در اقتصاد منطقه‌ای و بین‌المللی، توجه به صنایع کوچک، برنامه ریزی بدون هرگونه شعارزدگی را از دلایل رشد اقتصادی متوازن چهارمین کشور پرجمعیت جهان می‌دانند که حالا طبق گزارش بلومبرگ، پیش‌بینی می‌شود که تا سال 2050، خود را به جایگاه خیره‌کننده چهارمین اقتصاد بزرگ جهان برساند!

مطالب مرتبط با این پست
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
فارغ از مغایرت گشت ارشاد با قانون و اخلاق؛ اگر این کارها را برای انزجار مردم از حجاب و اسلام می‌کنند...