تزریق خشونت و سنگدلی، بازگشت خدای اعدام و ترور دهه شصت
  •  

01 بهمن 1403
Author :  
دارها و چرخه خشونت

در شهری که الهه‌های پرافتخاری همچون عشق و جوانمردی و... پهنه‌پرداز زندگی بودند، و فرید الدین عطار نیشابورش هفت شهر عشق را پیش از این رفته [1] ، و حکیم توس، داستان جوانمردی ایرانیان را در شهنامه اش به ثبت رساند و... تا هرگز فراموش نشود، در چنین سرزمینی، عشق و جوانمردی به حاشیه می‌رود، و این خدای اعدام و ترور است که از زنده بودن خود می گوید و جولان می‌دهد، روند این تراژدی دهشتناک گاه کم و زیاد می‌شود، اما هرگز باز نایستاده، و این روال وحشتناک نشان می‌دهد که هنوز شوربختانه، بدبختانه، نگونبختانه زنده است، و چرخه خشونت را همچنان می‌چرخاند، و تمام خیر را به چالش حضور سوگمندانه‌اش می‌کشد و به قربانگاه ظلم خود می‌برد، و در ناباوری خوش‌تباران این سرزمین، در برابر چشم همگان جولان می‌دهد.

تداوم اعدام و ترور، یادآور تراژدی دهشتناک دهه 1360 خورشیدی است، که این دو دست به دست هم دادند، و انقلابی بدون خشونت، مدنی، آزادیبخش و فراگیر را، که به وسعت تمام توده‌ی ایرانیان بود، ریزه ریزه، قدم به قدم به لبه پرتگاه دره‌های خشونت و نارواداری بردند، و بدان وادی ناایمن سقوط دادند. دهه‌ها گذشت تا کمی روانِ پریشان انسانیت در ایران، در این سرزمینِ گرگ‌زده، احساس کند که دیگر دست کم ترور، به گوشه رینگِ رواداری و مدارای ایرانیان رانده و خزانده شده است، اما صاحبان مهر ابطال زندگیِ انسان‌ها، که دستبازانه زندگی‌ها ابطال کرده و می کنند، آنقدر بر سندان دار و به دارکشیدن‌ها در جامعه‌ی بیمار ایرانیان کوبید، تا غول سهمناک ترور نیز دوباره بیدار شد، و باز ترور نیز به چرخه خشونتبارش بازگشت و کار خود را از سر گرفت.

این به رغم خواست خداوند است که همواره این فرصت را برای هر انسان (اهریمنی و یا اهورایی) قائل است، تا همه از فرصت یکباره عمر خود بتوانند استفاده کنند و آن را به صورت طبیعی پایان برند، و انسان‌ها فارغ از سمت و سوی ایستادنِ‌شان در راسته‌ی خیر و یا شر، این فرصت را بیابند و داشته باشند، تا شاید خود را باز یابند و به انسانیت نزدیک‌تر کنند، و فردی را ادعای نداشتن فرصت نباشد، اما همواره انسان‌هایی هستند که این خواست خداوند را نادیده گرفته، فرصت زندگی از انسان‌های دیگر می‌ستانند، حال آنکه، و شاید این بزرگترین چرایی ناروایی جان‌ستاندن انسان‌ها از همدیگر است که در افکار بشر، به همنوع‌کشی به سان بزرگترین گناه نگریسته شود، و در صورت ارتکاب، انسان جان‌ستانِ باوجدان و با روان رقیق، از فکر به چنین گناهی دیوانه ‌شود، و این نشان می‌دهد که خداوند انسان را از چنین پلیدی، همواره به دور می‌خواهد.

این روزها ایران بعد از جناب چین کمونیست، در رده دوم تمام کشورهای جهان، از لحاظ سودجستن از چوبه‌دار [2] در حل چالش‌های اجتماعی خود، قرار دارد، و چوبه‌های دار در هر سحرگاه، به وقت نوای «الله و اکبر» اذان، به آویختن انسان‌هایی بکار می‌روند که در فرایند همنوع‌کشی انسان، مُهر «باطل شد»، توسط انسان های دیگر به زندگی آنان زده شده است، سو استفاده از چنین مهری، انسان را به اندیشه وا می‌دارد که کاش چنین مهری، هرگز دست هیچ انسانی نمی‌افتاد، و همچنان چنین اختیاری، تنها نزد خداوند باقی می‌ماند، و کسی از روی آن مهر کپی‌برداری نمی‌کرد، تا جانی که خداوند داده است، را هیچ انسانی نتواند بستاند، و ماموریت ستاندن جان انسان‌ها، تنها دستِ همان فرشته مرگ باشد.

کشتار انقلاب و جنگ، اعدام و ترورهای بعد از آن، بیماری خشونت را آشکار و پنهان در تن جامعه تزریق کرد تا در تن ما ایرانیان ریشه ‌دوانیده، و به طور وحشتناکی امروز زنگ‌های خطر گسترش، و عمق گرفتن خود را در لایه‌های فکری و رفتاری ایرانیان، به صدا در آورد، این است که رفتاری را در بین آنان می‌توان دید که دوری از انسانیت، و سنگدلی‌ها را بروز می‌دهد، چه آنان که از ترورها خوشحال می‌شوند، چه آنهایی که از اعدام‌ها، هر دو دچار بیماری خشونت و سنگدلی شده‌اند، و یا آنهایی که از سوختن مراتع و جنگل‌های لس آنجلس در امریکا در دل خود بشکن زدند، و یا حتی شادی خود را آشکار کردند، و آن را تنبیه الهی آنها دانستند، چه آنها که از کشتار اتباع اسراییل در هفت اکتبر 2023 خوشحال شدند، چه آنان که از کشتار اهل غزه بعد از آن شادی کردند و شیرینی پخش کردند و...

در حالی که بستنِ خسارت و کشتارِ زلزله، آتش سوزی، سیل و... به دامن خداوند، برای تنبیه بشر، شاید از نابخردانه‌ترین تفکراتی باشد، که در ذهنِ انسانِ نادان بروز می‌کند، مثل این است که سرزمین‌های کناره‌ایی آتشفشان‌ها را جهنم خداوند در نظر گرفت، و افرادی که در کنار آن زندگی می‌کنند را، غرق در خشم او، چرا که همواره چنین انسان‌هایی در نزدیکی خطر آتشفشان هستند، و چون دامنگیرشان شد، نابخردی آشکاری است که آن را به گناهی رفتاری و یا عدم رضایت خداوند از آنان نسبت داد، و آن را نتیجه گناهی بدانیم، حال آنکه تنها گناه بشر در چنین حوادثی، زندگی در نزدیکی آتشفشان و.. است. همین و بس.  

[1] - هفت شهر عشق را عطا گشت     ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

[2] - اِعدام گونه‌ای کیفر و مجازات و به‌عبارتی دیگر بالاترین مجازات برای محکوم است. این کیفر یکی از موردهای پیش‌بینی‌شده در قانون برخی کشورهاست که در آن به حکم قانون و بر اساس حکم دادگاه عمومی، جنایی و نظامی زندگی یک انسان سلب می‌شود. حدود ۷۵ درصد از کل اعدام‌های ثبت‌شدهٔ جهان در سال ۲۰۲۳ توسط جمهوری اسلامی در ایران انجام شده است. پس از آن، چین در رتبهٔ دوم بیشترین اعدام‌ها قرار دارد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (9)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

محکومیت ترور!
در شهریور ۱۳۹۱، دادگاه انقلابی به ریاست "قاضی مقیسه" در محاکمه‌ای به‌مدت کم‌تر از ۱۰ دقیقه، بدون دادن فرصتی برای دفاع وکیل [علیزاده طباطبائی]، حکم به مجرمیت و یکسال زندان برای متهم [مصطفی معین] صادر کرد!
آن پرونده‌‌سازی و محکومیت که در سال ۹۱ انجام شد به بهانه پست وبلاگی بود که در ۱۶ آذر سال ۸۸ بمناسبت روز دانشجو نوشته شد، با شعر "آسایش دو گیتی" حافظ آغاز می‌شد و توصیه به رحم و انصاف و مروت از سوی حاکمیت با دانشجویان معترض می‌نمود!
بخشی از آن مطلب وبلاگ را در زیر ملاحظه فرمائید:
"آسایش‌دوگیتی‌تفسیراین‌دوحرف‌است/بادوستان‌مروت‌بادشمنان‌مدارا"
"...اخیرا” مثل میلیون ها تن از دیگر هموطنان دل نگران از بی مهری و جفایِ زورمندانِ حاکم و امیدوار به یاری و عنایت خداوند به زیارت مشهد و مرقد امام رئوف (حضرت رضاع) توفیق یافتم. امام و رهبری که زندگی مبارکش بر پایه رضایت پروردگار، رافت با مردم و تجلی صفات خدای رحمان و رحیم بود.."
از نظر من بطور قطع هر نوع عمل ترور انسان‌ها محکوم است، ولی نباید به زمینه‌های سیاسی-اجتماعی و قضائیِ وقوع آن هم بی‌توجه بود!

This comment was minimized by the moderator on the site

بکتاشِ ما و قاضی آن‌ها

قاضی مقیسه : یالا از خودتان دفاع کنید .
سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران : برای دفاع باید وکیل ما حضور داشته باشد .
قاضی : عجب ، وکیل می‌خواهید ، بدون حضور وکیل دفاع نمی‌کنید ؟ جمع کنید این بازی‌ها را ، مثل این که زیادی فیلم دادگاهی می‌بینید ، نه ؟ یالا معطل نکنید .
بکتاش آبتین : ببینم شما با این وضع شب‌ها خوابت هم می‌برد ؟
قاضی مقیسه : خیلی هم خوب خوابم می‌برد ، راحت ، آسوده ، تخت می‌گیرم می‌خوابم .
بکتاش : ببین من اصلاً کل این دم و دستگاه و دادگاه تو را  از بیخ وبن به رسمیت نمی‌شناسم ، هر حکمی که می‌خواهی بده ، ما رفتیم .

(بکتاش با غیظ از دیوان بلخ خارج می شود) .

چند دقیقه ی بعد دستیار قاضی بیرون می‌آید و خطاب به بکتاش : «بابا دمت گرم ، چه جیگری ، کیف کردم ، بیست‌و‌پنج سال بود احدی نتوانسته بود حال این آدم را این طور بگیرد ، جوان دستت درست» .
و مقیسه از لجش وثیقه‌ی صدمیلیونی را به دومیلیارد افزایش  می‌دهد و پس از مدتی بچه‌ها را برای گذراندن شش سال حبس  روانه‌ی زندان می‌کنند .

اکبر معصوم‌بیگی / نویسنده ، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران

This comment was minimized by the moderator on the site

واکنش‌ها پس از کشته شدن «رازینی» و «مقیسه» چه بود؟

روزنامه نگار و زندانی سیاسی سابق

خبر کشته شدن «علی رازینی» و «محمد مقیسه» قاضی بدنام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی واکنش‌های بسیاری را در سطح جامعه برانگیخت.
پرسش اینجاست که چرا هدف قرار گرفتن و کشته‌شدن مقام‌های جمهوری اسلامی چرا موجب شادمانی و خوشحالی بخش بزرگی از ملت ایران می‌شود و یکی از آرزوهای ملت، کشته شدن یا مرگ شخص … است؟

برای ما اهالی مطبوعات و جامعه روزنامه‌نگاری پس از قاضی «سعید مرتضوی» نام «محمد مقیسه» پررنگ‌تر از سایر قضات است و صابون بی‌ادبی و توهین‌های رکیک او در ذهن همه ما نقش بسته است.
مقیسه فردی به غایت خشن، بی‌تربیت، بی‌نزاکت و بی‌رحم بود که پرونده بسیاری از روزنامه‌نگاران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 زیر دستان آلوده او بود. احکام بسیار سنگین زندان و اعدام از یک سو و نوع برخوردهای دور از انسانیت و شرافت او در خاطر بسیاری از روزنامه‌نگاران باقی مانده است.

تنها چند روز پس از نماز جمعه 29 خرداد 1388 که بعدها به «خطبه خون» معروف شد دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل شدم. پس از 71 روز زندان انفرادی و ساعت‌ها بازجویی طاقت‌فرسا به نخستین جلسه «به‌اصطلاح» دادگاه در همان دادسرای اوین فرستاده شدم.
وقتی وارد اتاق‌ مقیسه شدم عمامه‌اش روی میز و جوراب‌اش را درآورده بود و پشت میز مشغول ور رفتن با میخچه انگشت پایش بود. با عرض پوزش بسیار از مخاطبان محترم شرح مکالمه را بدون کم و کاست می‌نویسم زیرا اگر چنین نکنم در نشان دادن شخصیت این «اهریمن دوپا» کوتاهی و به مخاطبان محترم خیانت کرده‌ام. سلام کردم، بلافاصله گفت: «تو پفیوز خبرهای آن مرتیکه پفیوزتر از خودت(میرحسین) را برای خبرگزاری‌های معاند می فرستادی؟ فکر کردید این مملکت همان طویله‌ای است که در آن بزرگ شدید؟».
حرف‌اش را قطع کردم و گفتم: «شما در مقام قاضی حق ندارید توهین کنید». با صدای بلندتر گفت: «خفه شو مرتیکه بی‌ناموس شما حرامزاده ها فکر کردید حریف انقلاب می شوید؟».

در کمال بی‌شرمی که نشات گرفته از مکان رشد او بود ادامه داد: «اون پیرسگ افتاد وسط که براندازی کند و شما بی پدر و مادرها فکر کردید گهی هستید؟ بازجوها گفتند در برگه بازجویی نوشتی بدون حضور وکیل‌ات حرف نمی‌زنی؟ پس همین‌جا هستی تا روزی که وسط همین حیاط زندان هیکل نجس همه‌تون رو بالای دار بکشیم تا بقیه‌تون بفهمن هر گهی که خواستین نمی‌تونین بخورین».
عین همین عبارات را در شکواییه‌ای به دفتر معاون اول قوه قضاییه در آن زمان که «ابراهیم رئیسی» بود فرستادم که تا امروز پاسخی به آن داده نشده است.
در آن شکواییه ذکر کردم که مقام قاضی و جایگاه قضاوت به‌گفته خودتان جایگاه «امیرمومنان» است آیا امیرِمومنانی که شما مدعی پیروی از او هستید با مخالفان خود حتی خوارج که علیه حکومت‌اش قیام مسلحانه کردند چنین برخورد کرد؟

اگر چنین برخورد کرد که وای برما که از کودکی او را «امام عادل و معصوم» خود می‌دانستیم و اگر چنین برخورد نمی‌کرد، وای بر شما که سال‌هاست از نام او چنین سوءاستفاده می‌کنید!
البته عجیب هم نیست که رژیم آدمخوار جمهوری‌اسلامی علاوه‌بر جنایات ضدبشری، جمعی از افراد "چاروادار و لات‌صفت" که از سخیف‌ترین و شریرترین طبقات جامعه هستند را به‌کار گمارده است. افرادی که نه انسانیت می‌شناسند و نه معنی واژه‌هایی مثل شرافت، کرامت، نزاکت و هویت را می‌فهمند.
این جماعت برای نیل به مقاصد شیطانی‌شان روزی پاچه ولی‌نعمت خود را نیز می‌درند روزی که برای رهایی از چنگال بی‌رحم عدالت همین عبارات و حتی بدتر از آن را نثار رهبر جمهوری اسلامی خواهند کرد. این جماعت نمونه «جواد آزاده» بازجوی همسر «سعید امامی» هستند که در صورت لزوم همان عبارات و حتی بدتر از آن را در بازجویی‌ها از «همسر خامنه‌ای و اعضای خانواده‌اش» به‌کار می‌برند.
آن روز خواهد رسید اما دریغ که این «پیرمرد کینه‌توز» هنوز شعور پذیرفتن آن را پیدا نکرده و همین عبارات را درباره خانواده خود خواهد شنید آن‌هم ازسوی همین قلاده‌شکسته‌هایی که امروز استخوانی برای‌شان پرت می‌کند. آن روز خواهد رسید.

@Sahamnewsorg

This comment was minimized by the moderator on the site

ایقان شهیدی، شهروند بهائی و زندانی سیاسی سابق، خاطره‌ای از یک دقیقه از دادگاه خود به ریاست قاضی مقیسه را بازنشر کرد.
او نوشت:
«۷ تیر ۱۳۹۰: مقیسه: بهائی هستی؟!
گفتم: سوالتان ربطی به اتهامم ندارد.
گفت: شخصی می پرسم، بهائی هستی؟!
گفتم: بله .
گفت: همین برایم کافی است که پنج سال زندان بدهم.
گفتم: بهائی بودن جرم است؟!
گفت: بهائی‌ها جاسوس‌اند.
گفتم: همه بهائیان؟!
گفت: بله.
گفتم: بچه یک‌ساله خواهر من هم جاسوس است؟!
کمی تامل کرد و گفت: بله!
گفتم: ممکن است یک یا دو بهائی جاسوس باشند، اما واقعا یک جامعه سیصد هزار نفره همه جاسوس‌اند‌؟!
گفت: بله!
گفتم: چرا همه بهائیان را نمی‌گیرید پس اگر همه جاسوس‌اند؟!
گفت: همه را می‌گیریم.
گفتم: این جاسوس‌ها اگر مسلمان شوند دیگر جاسوس نیستند؟!
گفت: خفه شو!»

ایکاش حکومت ودستگاه فضایی آسیب شناسی میکردند ببینند آبدارچی
چه مشکلات روانی و اجتماعی داشته که دست باین دوقتل زده برای مردم روشن میکردند تامطلومیت این دوقاضی برای ملت روشن شود مسیله خیلی مهم است چون فرد قاتل عضو هیچ گروه سیاسی نبوده بلکه مستاجر و دارای مشکلات عمیق مالی وروانی ناشی ازفشار اجتماعی اقتصادی داشته
طبعا اگر شما این آسیب شناسی ذانکنید مسایل پنهان قضیه روشن شده اعتماد مردم بدستگاه قصایی پایین میاید

This comment was minimized by the moderator on the site

نامه ده سال پیش فخرالسادات محتشمی‌پور به قاضی مقیسه در پی صدور حکم مجدد برای تاج‌زاده در زندان

فخرالسادات محتشمی پور، همسر سیدمصطفی تاج زاده در نامه ای خطاب به قاضی مقیسه، نوشته است: امیدوارم به زودی پرونده مرا نیز که همان مقامات امنیتی ساخته و پرداخته اند نزد شما آورند و شما که مانند همه از ما بهتران «عین نظام» هستید این مرقومه را نیز سندی دال بر مجرمیت این جانب اعتبار کنید و حکمی معادل همین حکم همسرجان برایم صادر کنید تا بیش از این احساس ضعف و مسکنت در برابر او نداشته باشم و حالا که نمی توانم در شجاعت و صلابت و مناعت و خلوص و بندگی اش با او برابر کنم در این یک فقره در کنارش بر یک سکو بایستم و شما و جمله خشونت طلبان نفس راحتی بکشید و بگویید خدا را شکر همسر تاجزاده را هم چون آن مرد عدالت طلب و حق گو به قفس انداختیم و بروید دنبال بقیه مأموریت های غیرممکنی که ممکن ساخته اید به امید اجری در سطح و شأن خودتان از کسانی که در جلسه دادگاه به من گفتید دوست دارید با آن ها محشور شوید!
به گزارش کلمه، قاضی مقیسه که هفته ی گذشته حکم یک سال حبس جدید تاج زاده را صادر کرده پیش از این نیز رییس دادگاه فخرالسادات محتشمی پور بوده است و اینک این فعال سیاسی در نامه ای خطاب به وی از آن جلسه می گوید.

متن این نامه به شرح زیر است:
جناب قاضی مقیسه
سلام
روز شنبه دهم خرداد در ملاقات کابینی از همسر عزیزم شنیدم که هفته گذشته حکم حبس یک ساله دیگری را در ایام مبارک ماه رجب به او ابلاغ کرده اید. آن هم در زمانی که هنوز شیرینی دیدار کوتاهمان را در ظهرگاهی بهاری مزمزه می کرده است. دیداری که برایمان چونان موهبتی در میان هجم انبوه ظلم مستمر دستگاه قضاست.
هرچند انتظار داشتم پس از امضای نامه درخواست تجمیع وادغام احکام، آقایان برای رها شدن از مخمصه ای که با دست خویش برای خود درست کرده اند، در این زمینه اقدام عاجل نمایند اما از شنیدن صدور حکم و هدیه جنابعالی به همسرم و خانواده اش هیچ تعجب نکردم چرا که کینه توزان پرونده ساز و حکم ساز و شخص شما را از نزدیک می شناسم.
شناختی که با واسطه و از طریق به اصطلاح متهمانی که شما برایشان حکم صادر کرده اید و توفیق حضور در محضر مزیّن به ادب و احترام شما را داشته اند! و شناخت حضوری و بلاواسطه خودم!
– یادتان هست که وقتی بازجوهای سپاهی برای اعتراض به صدور قرار بازداشت موقت مرا با لباس زندان و چادر سفید و دمپایی پلاستیکی سفید به دادگاه آوردند و من با خوش خیالی اعتراضم را بیان داشتم و شما با خونسردی تمام قرار را تأیید کردید فریاد کشیدم که لباس پیامبر را از تنتان درآورید و سپس ظلم کنید. من برای دفاع از حقوق همسرم متهم شده ام و وای بر شما که با ادعای مسلمانی شب عید فرزند مرا محروم از حضور پدر و مادرش، تؤامان، می کنید. و شما هم چنان با خونسردی مرا نگاه کردید و شاید هم سرتان را به پرونده های سیاسی دیگر گرم کردید و خود را به نشنیدن زدید! آن روز من با زبان روزه بیرون شعبه ۲۸ فریاد کشیدم: همسر تاجزاده را به جرم پی گیری حقوق او در شکنجه گاه انفرادی سپاه نگاه داشته اند! بازجوهای سپاهی سعی کردند مرا ساکت کنند اما هیچ کس نتوانست و نمی تواند مرا ساکت کند جز گوهر حقیقت و اجرای عدالت این را بعدها بهتر فهمیدید!
– یادتان هست که چند روز بعد مجددا مرا با همان هیبت پیشین به قصد تحقیر بیشتر و به قول بازجوها برای شکستنم به دادگاه کشاندند و شما مرا به اتاق خود خواندید و بازجوهای سپاهی را بیرون در گذاشتید و در جواب اعتراضشان که ضرورت حضورشان را اعلام می کردند گفتید خود دادستان را هم راه نمی دهم و بعد درب را قفل کردید و من با خوش خیالی نفسی کشیدم که شاید به مکانی امن راه یافته ام و شما پس از انجام بعضی امور جاری جلو آمدید و گفتید فکر کردم دیدم حق با توست خوب نیست زن و شوهر شب عیدی هردو در زندان باشند. باید بالای سر دخترت باشی بیا بنویس دیگر مصاحبه نمی کنم و در اغتشاشات شرکت نمی کنم تا بفرستم بروی خانه. من ابتدا با غلبه احساسات مادرانه خواستم به این پیشنهاد فکر کنم اما خیلی زود با غلبه عقلانیتی که خداوند انسان را بدان موهبت آراست تا بر شیطان غلبه کند، گفتم من در هیچ اغتشاشی شرکت نداشته ام و خوب می دانید که به بهانه واهی مرا در ماشین متوقف پشت چراغ قرمز خیابان طالقانی با همراهانم بازداشت کرده اند اما در مورد مصاحبه، به همسرم ظلم نشود، همه حقوقش رعایت شود تا سکوت کنم. شما بنویسید که ظلم به تاجزاده متوقف می شود تا من پی گیری هایم را متوقف کنم. شما با خشم مرا نگاه کردید و گفتید نمی نویسی؟ گفتم با همان شرطی که گفتم چرا. فوری با خشمی افزون گفتید پس برگرد به زندان و من پاسخ دادم من در زندان به عبادت خود مشغول بودم وقتم را بی جا گرفتید! آن روز شما مطالب نرمی در مورد کروبی و موسوی عزیز گفتید و من هم به خیال خام خود سعی کردم با زبان نرم به شما بفهمانم که این حکم های سنگین برای بچه های مردم که بچه های خود ما هستند ظالمانه است و موجب خشم مردم است و هیچ رقم به مصلحت نیست و گفتم که با ما هرچه می خواهید بکنید ولی به این جوان ها رحم کنید از زندگی نیاندازیدشان. عبث بود همه گفتار و تلاش های من اما!
– یادتان هست که مرا به دادگاه کشاندید تا محاکمه کنید و من سوره عصر را تلاوت کردم و شما گفتید قرآن می خوانی؟ از خودت دفاع کن و من گفتم قرآن می خوانم و در اعتراض به ظلمی که به همسرم می رود از خودم دفاع نمی کنم و شما نسبت به وکلای محترم بی احترامی کردید و من آنان را درجا عزل کردم تا دیگر فرصت توهین نداشته باشید و شما گفتید براساس اقرارها حکم می دهم و من گفتم یک روز کمتر از همسرم به من حکم ندهید که جرممان یکی است: بی گناهی! و شما فرمایشات زیاد کردید از جمله این که می روم مکه دعا می کنم ریشه تان کنده شود! و من گفتم این کلام را از جناب قاضی نقل قول خواهم کرد و شما حرفتان را برگرداندید که می روم دعا می کنم ریشه فتنه کنده شود! وقتی تأکید کردم همه آن چه کرده ام و گفته ام برای دفاع از حقوق همسر مظلومم بوده است گفتید شوهرت در مقابل مقام معظم رهبری ایستاده است و من فهمیدم که شما پیشاپیش حکم همسرم را صادر نموده اید به دنبال حکم قاضی صلواتی مأمور معذور و قاضی مرتضوی معزول!
– یادتان هست که مرا برای ابلاغ حکم به دادگاه فراخواندید و من گفتم وقت ندارم بیایم و مسئول دفترتان اصرار کرد و من آمدم و متن مندرج در حکم را یادداشت کردم چون از باب باقی نماندن سند مظالمتان از ابلاغ رسمی متن حکم براساس کیفرخواست و اتهامات وارده خودداری می کنید. و چون از تعلیق حکم چهارساله ام مطلع شدم به شما گفتم به من توهین کرده اید و مرا خوار و خفیف کرده اید با این قسم حکم دادن. جرم من مانند همسرم بی گناهی است و مجازات آن ۶ سال حبس است! مسئول دفتر شما که اتفاقا هم نام کسی است که همسرجان می گوید پرونده او و خانواده تاجزاده دست اوست، در تمام این جلسات رسما اصرار می کرد مراعات حال شما را بکنم و عصبانی تان نکنم و کار خود را سخت نکنم و من دائم سوال می کردم مگر قاضی می تواند عصبانی شود و براساس سلیقه و احساس و هیجان حکم دهد و مگر الگوی داوری ها در دادگاه های ما عدالت علوی و سیره آن بزرگوار، که هنگام خشم از روی سینه دشمن برخاست تا به جای حکم خدا هوای نفسش غالب نباشد و چون به تیغ کین گرفتار آمد فرزندانش را به جوانمردی با قاتلش خواند، نیست؟! من به آقا مجتبی گفتم که با خدا معامله کرده ام و چیزی ندارم که از دست بدهم و گفتم که همه آموزه هایم از خانواده و مدرسه و جامعه براساس سیره معصومین مرا به مقابله با ظلم می خواند و در آستانه ۵۰ سالگی دیگر باید شعارها را تبدیل به عمل کنم برای ذخیره آخرتم!
– یادتان هست در همان روز ابلاغ حکم به شما گفتم اگر معنی حبس تعلیقی عدم تکرار جرم است باید به شما اطمینان بدهم که من به محض این که پایم به بیرون دادگاه برسد بر جرمم که دفاع از حقوق همسرجان و افشای ظلمی است که بر او می رود، اصرار خواهم ورزید! و اطلاعاتی هایی که معمولا در دفترتان هستند به من چشم غره رفتند و آقا مجتبی از من خواست که ادامه ندهم و بیرون بروم و شما هم گفته های مرا شوخی گرفتید؟!
– آقای مقیسه در پایان از شما سپاسگزارم که در متن حکم تان احساسات زن و شوهری ما را جدی گرفتید و بر عشق جاودانمان صحه گذاشتید. و سپاسگزارم که پیش از آن با تأیید قرار بازداشت موقت و تمدید آن به من فرصت دادید که به مدت ۴۵ روز در هوایی نفس بکشم که همسرعزیزتر از جانم در آن نفس می کشید. کاش بازجوها به من راست گفته بودند و خروجم از انفرادی منحوس سپاه فقط برای سه روز بود. کاش به آن شکنجه گاهی که خود عبادت گاهش ساخته بودم برمی گشتم تا طی این نزدیک چهار سال، حبس در بیرون زندان را تحمل نمی کردم. و اینک امیدوارم به زودی پرونده مرا نیز که همان مقامات امنیتی ساخته و پرداخته اند نزد شما آورند و شما که مانند همه از ما بهتران «عین نظام» هستید این مرقومه را نیز سندی دال بر مجرمیت این جانب اعتبار کنید و حکمی معادل همین حکم همسرجان برایم صادر کنید تا بیش از این احساس ضعف و مسکنت در برابر او نداشته باشم و حالا که نمی توانم در شجاعت و صلابت و مناعت و خلوص و بندگی اش با او برابر کنم در این یک فقره در کنارش بر یک سکو بایستم و شما و جمله خشونت طلبان نفس راحتی بکشید و بگویید خدا را شکر همسر تاجزاده را هم چون آن مرد عدالت طلب و حق گو به قفس انداختیم و بروید دنبال بقیه مأموریت های غیرممکنی که ممکن ساخته اید به امید اجری در سطح و شأن خودتان از کسانی که در جلسه دادگاه به من گفتید دوست دارید با آن ها محشور شوید!
با تشکر
فخرالسادات محتشمی پور
همسر زندانی خاص جمهوری اسلامی که با ۴۳ ماهه شدن روزه داری اعتراضی اش به مظالمی که بر او می رود، به زندانی اخص جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
۱۲/ ۳ /۱۳۹۳

This comment was minimized by the moderator on the site

نگاهی به نظام قضایی جمهوری اسلامی
در علم حقوق شاخصی داریم زیر عنوان «نرخ تبرئه » در برابر «نرخ محکومیت.»به زبان ساده هر متهمی در نظام قضایی یک کشور یا تبرئه می‌شود یا محکوم.چند سال قبل از یک پژوهشگری که به زحمت توانسته بود در این زمینه تحقیق کند شنیدم که نرخ تبرئه در نظام قضایی ایران بسیار پایین است به ویژه در قیاس با نظام قضایی قبل از انقلاب.به عبارت دیگر ، فرد متهم در نظام قضایی جمهوری اسلامی (منظورم متهم معمولی است نه متهم پارتی‌دار)شانس چندانی برای گرفتن حکم تبرئه ندارد.تا جایی که می‌دانم این شاخص(نرخ تبرئه) ارتباط مستقیمی دارد با میزان دموکراتیک بودن یک حکومت.هر کشوری که دموکراتیک‌تر باشد نرخ تبرئه در نظام قضایی‌اش نیز بالاتر است.اگر اشتباه نکنم در کشورهای غربی این عدد بین هفت تا ده درصد است.هر کشوری که مستبد‌تر باشد نرخ تبرئه‌اش هم پایین‌تر است(برای مثال در روسیه زیر دو درصد است).پژوهشگری که من با او چند سال پیش صحبت کردم گمانه‌زنی می‌کرد که نرخ تبرئه در نظام قضایی ایران کسر کوچکی از یک درصد باشد.این گمانه زنی به نظرم صحیح است.نظام قضایی ایران با این ذهنیت شکل گرفته که قاضی هر چقدر قاطع‌تر و محکم‌تر حکم بدهد متهمین بالقوه و بالفعل ماست‌ها را کیسه خواهند کرد و جامعه از شر آنها خلاص خواهد شد.یادم هست اوایل دهه هفتاد که کار روزنامه‌نگاری می‌کردم برای مصاحبه رفته بودم منزل دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه اسبق.ایشان در بخشی از صحبت هایش که به اصطلاح افتر رکورد بود درباره خلخالی به من گفت«من در همان ابتدای شکل‌گیری دادگاه های فله ای خلخالی از حضرت......پرسیدم چرا این فرد خشن را به این سمت مهم منصوب فرمودید که ایشان در حالی که دستانشان را پشت کمرشان حلقه کرده بودند و طول و عرض اتاق را طی می‌کردند به من گفتند:ابراهیم ،هر انقلابی به یک شمر نیاز دارد.» این را نقل کردم که بگویم این ذهنیت همچنان بر نظام قضایی ما حاکم است.قاضی «خوب» در این نظام قاضی‌ای است که همه از او بترسند.قضات هم از همان ابتدا یاد گرفته‌اند که هر چه احکام شدیدتری علیه متهمان صادر کنند راه پیشرفتشان در مناصب اداری هموارتر می‌شود.
در کشورهای دموکراتیک قاضی هرگز به متهم فحش و ناسزا نمی‌گوید و او را با حرف هایش نمی‌ترساند و قیافه میرغضب به خودش نمی‌گیرد.به متهم اجازه داده می‌شود که با بهترین ظاهر خودش(کت و شلوار کراوات) در دادگاه حضور بیابد تا از حیث ظاهر بهترین تاثیر را بر هیئت منصفه بگذارد.دادگاه علنی است و متهم وکیل دارد و قاضی مرد یا زن محترم و تحصیل‌کرده‌ای است که صرفا بر اساس تحصیلات حقوقی خودش و اصول حرفه‌ای حکم می‌دهد و غیره.
بیژن اشتری

This comment was minimized by the moderator on the site

وجه مشترک ترورهای روحانیان در سالهای اخیر این است که ضاربان، از مستضعفان و فرودستان خشمگین‌اند؛ از نگهبان بانک در بابلسر، تا جانباز جنگ در کازرون تا آبدارچی دادگستری در تهران…
پریشب در کافه نون (https://t.me/cafenoun/176) اتاق گذاشتیم و درباره این فرض که قاتل آن دو قاضی، «مستضعف و معترض» بود بحث شد. امروز رئیس دیوانعالی کشور گفت: آن آبدارچی «سعی میکرد از خود چهره خوب و قابل اعتمادی نشان دهد و هیچ پرونده‌ای نداشت». یعنی همه او را آدم خوبی می‌دانستند و این احتمال «خشم و اعتراض» را تقویت می‌کند.
محمد جواد اکبرین

دو قاضی مشهور به خشونت و بدرفتاری با متهمان و صدور احکام ناعادلانه ترور شدند اما ترور را حل نیست. علیرغم نگاه های گوناگون به ترور در دوران مختلف، به اجماع عمومی در جهان امروز، ترور روش مناسبی برای اجرای عدالت نیست.
بدیهی ست که از کشته شدن ظالمان، عده‌ای از ستمدیدگان خوشحال می شوند اما به این مسئله نباید اکتفا کرد، به کند و کاو مسئله باید پرداخت.
به طور کلی، نظام دادرسی جمهوری اسلامی ایران و همچنین قانون مجازات اسلامی موجد خشونت است و هر قاضی در این سیستم اگر نظر بدهد، باید شکلی از خشونتی که مورد اجتماع انسان امروزی نیست را انجام بدهد و زیرش را امضا کند.
حتی تلاش های آیت الله منتظری در راه اصلاح ساختار قضایی ایران با کارشکنی روبرو شد و نتیجه نگرفت.
@RahmaniTaghi

‍ (http://axnegar.fahares.com/axnegar/c0f3211192c859f328429151b1f5fb92AgACAgQAAxkBCMgEoGeNV5kL68Sz8WGq2_PAl4Syup92AAISyjEbqQNpUN-j0-KT02PsAQADAgADeQADNgQ.jpg) علی ملیحی:

‏تیر۸۸، در دادگاه توسط قاضی مقیسه محاکمه شدم. از ابتدای جلسه با صدای بلند سر من و وکیلم آقای دادخواه داد می‌زد. خواهرم در اتاق را باز کرد، مقیسه گفت شما کی هستی؟گفت خواهرش هستم،گفت برو بیرون،خواهرم گفت مگر دادگاه علنی نیست؟ مقیسه شروع کرد به فریاد و گفت برگه این خانم را بگیرید(۱)‏

باید او را هم محاکمه کنم! من گفتم مرا در بازجویی کتک زده‌اند، پرونده را بست و گفت خوب چیزی یادتان داده‌اند! پسرها کتک، دخترها تجاوز! برو فعلا زندان تا از کارشناست قضیه را بپرسم؛ یک ماه بعد جلسه تجدید شد(۲)‏

در آغاز شروع کرد پرس و جو، من گفتم، شما درباره کتک خوردن من تحقیق کردید؟ گفت بله معلوم شد تو دروغگو هم هستی! بازجویت تکذیب کرد، گفتم شما هم باور کردید؟ گفت من حرف سرباز گمنام امام زمان برایم حجت است نه یک ضدانقلاب فتنه‌گر مثل تو(۳)‏وقتی وکیلم  استدلال می‌کرد که حضور موکلم در تجمع ۲۵ خرداد، به ضرورت شغل خبرنگاری بوده، قاه‌قاه می‌خندید و با تمسخر گفت عجب! اصل۲۷ را هم بگو! همه میان اینجا اصل۲۷ قانون اساسی را میگن! شما هم بگو(۴)

‏بعد گفت ببین، «بودی یا نبودی» یه کلمه جواب بده! گفتم بله بودم گفت خب تمام شد! میری زندان تا آدم بشی. البته نمی‌گفتی هم جایت زندان بود! مرا به۴ سال زندان محکوم کرد. موقع ابلاغ حکم به طعنه گفتم شما قبل عید مشابه پرونده مرا ۲ سال می‌دادید(۵)‏

گفت یعنی من سبزی‌فروشی باز کردم اینجا؟ البته اعتراض کن شاید حکمت سبک شود! بعد گفتم چرا به دوستانم میلاد اسدی و بهاره هدایت ۷ سال حکم سنگین دادید؟ جوابش حیرت‌انگیز بود، گفت آنها دانشجو هستند، سنگین دادم که این دانشجوهای فتنه‌گر بترسند و انقدر تجمع درست نکنند!(۶)

تجربه‌ی دادگاه مقیسه عجیب‌ترین تجربه‌ی من از مواجهه با سیستم بوده، حتی ظاهر کار را هم رعایت نمی‌کرد از همان لحظه اول داد و فریاد بود که نثار من و وکیلم می‌شد. دادگاه خلاصه بود در اینکه من مرتب می‌گفتم بگذارید از خودم دفاع کنم و او فریاد می‌زد ساکت شو! (۷)

This comment was minimized by the moderator on the site

فرشاد اسدی آبدارچی دادگستری کیست؟

به گزارش خبرنگار قضایی ضارب قضات دیوان عالی کشور ایران فردی است بنام فرشاد اسدی و وی را چنین توصیف کرد «فرشاد اسدی»، از نیروهای خدماتی کاخ دادگستری تهران، فرد حمله‌کننده به محمد مقیسه و علی رازینی بوده و در ادامه جزئیاتی را درباره نحوه وقوع این اتفاق جنجالی شرح داد او گفت : «فرشاد اسدی، متولد ۱۳۶۵ در چند سال اخیر بعنوان نیروی خدماتی و آبدارچی و بصورت قراردادی در ساختمان دادگستری کل کشور مشغول بکار بود و بیشتر در بخش نظافت و خدمات شعبه ۳۹ دیوان عالی به ریاست قاضی رازینی حضور داشت او حدود ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه صبح روز شنبه در طبقه همکف و دفتر شعبه ۳۹، از غفلت یکی از محافظان رازینی استفاده کرد و کلت کمری او را ربود در آن لحظه محمد مقیسه هم در دفتر رازینی حضور داشت و فرشاد اسدی که چند دقیقه قبل از حادثه برای آن‌ها چای برده بود ابتدا دو گلوله به رازینی شلیک کرد سپس مقیسه که در حال فرار و خارج شدن از اتاق بود را هم با سه شلیک دیگر هدف گرفت»

«پس از ترور رازینی و مقیسه همان محافظ رازینی که اسلحه‌اش ربوده شد با فرشاد اسدی درگیر میشود و اسدی گلوله‌ای هم به شکم این پاسدار بسیجی شلیک میکند اسدی در ادامه تلاش داشت به طبقات بالایی برود و بنظر میرسد میخواست قضات دیگری را هم به قتل برساند اما چند نفر او را محاصره کردند و راه ورود او به اتاق‌ها بسته شد درنتیجه تصمیم گرفت در سالن خودکشی کند و با همان اسلحه جان خود را گرفت.»

همچنین در ادامه نوشته اند تمامی کارکنان کاخ دادگستری تهران فرشاد اسدی را «جوانی سربه‌زیر و مودب» میشناختند و فرشاد اسدی نیروی وابسته به سازمان مجاهدین خلق نیست و «قطعا دروغ است»
همچنین عده ای میگویند «فرشاد اسدی» فرزند شهید دوران جنگ ایران عراق است و حدود ۳۸ سال سن داشته در محله چاردونگه زندگی میکرده و متاهل و دارای دو فرزند بوده او در کنار خدماتی بودن در دادگستری با موتور هم مسافرکشی میکرده که چند روز قبل موتورش را نیروی انتظامی توقیف کرده بود.
تحلیل_زمانه

This comment was minimized by the moderator on the site

آخرین دیدار ایت الله رازینی بعداز ماجرای زندان
مصطفائی از روحانیون نجف‌آبادی
به گه گاهی در گذر زمان حضرت آقای رازینی را در مراسمات یا مجالسی از دور ونزدیک میدیدم وعرض سلام و اظهار ادب وحال و احوالی تا اینکه
شایدم زمستان 1395 بود
حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خلوت گاه حرم
در نزدیکی کفشداری داخل حرم از سمت مسجد محمدیه سابق به آیت الله رازینی رسیدم پاسدارسش با فاصله کمی از پشت سرش حرکت می‌کرد،
چندی قبل مصاحبه حاج آقا را دیده بودم که برخلاف واقع در آن آمده بود در ماجرای پرونده سید مهد هاشمی کسی شکنجه نشده است و چون زجر آن شکنجه هنوز گداخته ام می‌نمود از این همه تحریف آشکار تاریخ به شدت رنجور ودنبال فرصتی خدا ساز بودم که پیش امد.
با حاج آقا حال واحوال گرمی کردیم. به حدود 10 دقیقه وبا
ر وی خوش به گپ وگفتگوایستادیم، در حالیکه معانقه کردیم ودست مبارک در دستم بودگفتم
حاج آقا مرا که می‌شناسید
عمیقا نگاهم کرد
وبفرمود بله شما اوه... بله...
... هستم
گویا
فورا ماجرای آیت الله العظمی منتظری وسید مهدی هاشمی وزندان و
پرونده و مواجهه ها باسیدمرحوم وشنای اجباریم در استخر خاص کارمندان اوین را که خود ایشان برایم به امید بهبودی حالم واز سرحسن نیت تجویز کرده بود به یاد آوردو به خنده گفت هنوزهم گریه میکنی!
به آرامی
گفتم حاج آقا نکته مهمی است اجازه دهید عرض کنم
ودر ادامه گفتم شما الحمدلله از حوادث بزرگ گذشته اید وعمری را پشت سر نهاده و به پیری رسیده‌اید
وبیان خاطرات و مصاحبه وگفتگو از گذشته ها از این جهت که برای نسل فعلی وهم برای آیندگان رهگشا ست
قطعا باید دقیق وبدون خود سانسوری وبدون تحریف باشد
گفت
حتما همیطوراست حالا چطور شده؟ گفتم شما اخیرا بدنبال احضار حاج احمد آقای منتظر ی در ماجرای نوار فقیه عالیقدر در مصاحبه ای ماجرای پرونده آقای سید مهدی هاشمی را نبش قبر کردید ومطلب خلاف واقع فرموده‌اید! واین باعث پایمال شدن حق ما وحق بسیاری وحتی حق نسل بعدی وفعلی است که با خواندن این مطالب به گمراهی و قضاوت نا صحیح می افتند،
گفت کجای مصاحبه مشکل دارد؟
گفتم شما چگونه گفته اید در این پرونده ها هیچکس شکنجه وتعزیر هم نشده است؟!
گفت مگر شده است؟؟ گفتم آیا آقا مهد ی شکنجه وتعزیر نشدند؟؟
آیا رضا مرادی وکاظم زاده وحسن ساطع وامیدوعبدالله جمالی ..اینهایی که من خودم در 15 ماه انفرادی
گاهی باآنها هم سلول بودم واز نزدیک دیده ام شکنجه نشده اند؟؟
آیا خودمن شکنجه نشدم؟!
آیا آقای شهیدی که می گفت امام جماعت مسجدی‌ در تهران بوده و چند روز هم سلوم بود شکنجه نشده بود اصلا کمر او
از شلاق مثل لجن سیاه بودومینالید ومیگفت 400 ضربه شلاق به عنوان تعزیر خورده است!
تا اینکه هرچه بازجو خواست گفتم ونوشتم!
حاج آقا مکت فرمود وضمن توضیحات فرمود: من نگفته ام در قوه قضائیه شنکجه نبوده، من گفتم پرونده های زیر دست من در آن شکنجه نبوده است!! گفتم خوب پرونده آقا مهدی و بقیه و همه این ها خدمت خود شما بوده وبا احکام شما محکوم شده وچند نفر اعدام و همه شکنجه شده اند!
ایشان به تبسم فرمود نه، از موقعی که پرونده زیر دست من آمده دیگر شکنجه نبوده است!!!!!
به خنده گفتم یعنی در اتاق شما آنهارا شکنجه نکرده اند!!
در ادامه ایشان فرمود ند من شخصا همه موازین را رعایت میکردم وخداوند هم عنایت می‌فرمود که حق اجرا شود
ودر همین پرونده شیخ آذری زبان شهیدی که البته سیاسی هم نبود وربطی به‌ ماجرای سید مهدی وشماها نداشت واهل سراوان بود که به رجم محکوم شد من وقتی برای اجرا ی حکم رفتم بااینکه من چندان نشانه گیری دقیقی ندارم، خوب باید اولین سنگ را میزدم خدا کمک کرد وهمان اولین سنگ راکه در مشت گرفتم و زدم صاف درپیشانی او خورد وخون جاری شد وبقیه حکم اجرا شد!!
ودر ادامه وارد موضوع حاج احمد آقا منتظری و احضار یه ایشان شدندو فرمودند آخر این چه کاریست
می‌کنند یک سر طناب دست ایشان است که می‌ کشد
یک سر طناب هم دست اینطرف است ما میکشیم
خوب بروید به ايشان بگویید طناب را نکشد تا
این طرف دعوا هم نکشند وهمه چیز تمام شود!!
مجددا روبوسی کردیم وخدا حافظی، ایشان برای زیارت ضریح رفتند نمی‌دانستم این آخرین دیدار است!
والبته من هم رفتم کنار قبر مطهر فقیه
عالیقدر 4 زانوبه دیوار حیرت نشستم.

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در دونالد ترامپ و بازساخت شخصیتِ ...
برگردان فارسی فرمان دونالد ترامپ اقدامات ریاست جمهوری* یادداشت امنیت ملی ریاست جمهوری امریکا* /NSPM...
دروود مثل همیشه عالی