شاه نرفت، که اگر رفته بود، این نبود
  •  

10 دی 1398
Author :  
تیتر بزرگ روزنامه برای رفتن شاه

دی، بهمن، اسفند، ماه های خاطره انگیز انقلابی موفقیت آمیز بود، که در آخر بهمن 1357 به ثمر نشست، زمستانی که در آن سالِ مبنا، به بهار پیروزی خیزش عظیم و یکپارچه مردمی ختم شد، و مردم ایران به تمام مردم دنیا نشان دادند، که می توانند در شرایطی خاص، بر کسانی که جای خود را بر صندلی قدرت مستحکم کرده اند، غلبه، و میز را با صاحبش که نمی خواهد تکانی به خود دهد، واژگون کنند.

اما دیماه که می آید مرا به یاد تیتر روزنامه ایی که از رفتن آخرین پادشاه سلسله پهلوی از کشور خبر داد، می اندازد، او که در این روزها خود به شخصه شرایط کشور و خواست مردمش را حس کرد، و گفت "من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم[1] اما دیر شده بود و ایشان دیر شنیدند، و متاسفانه اطرافیان قابل و خردمندی نیز گرد ایشان نبودند، که اگر او به موقع نتوانست پیام و خواست مردم خود را بشنود، تملق و چاپلوسی های ناپاک خود را به کناری نهاده و به او زودتر بشنوایانند.

اما این روزها و با توجه به شعارهایی که در خیزش های دیماه 1396 و اکنون آبان 1398 داده شد، و با شنیدن خواست هایی که در قالب شعارها بروز داده شد، آه از نهاد هر انسان آزاده و آزادیخواهی بلند می شود که بعد از 41 سال، از آن رفتن، و آن تیتر روزنامه اطلاعات که با خطی درشت نوشته بود "شاه رفت"، می بینیم که انگار این تیتر هرگز درست نبوده و نیست، و شاه هرگز نرفت، چرا که ذهن استبداد زده ما همچنان باقیست، و می تواند دوباره شاه و شرایط سلطنت را باز آفرینی کند.

و انگار ما ملتی هستیم که در مواجهه با هر مشکلی، همیشه و در همه حال به دنبال منجی هستیم، که بیاید و ما را نجات دهد، غافل از اینکه وقتی این منجی ها می آیند، دیگر چون پیامبر نیستند که اجر و مزدی برای نبوت و هدایت خود نخواهند، [2] و با نشستن بر تخت، خود را لایق تر از قبلی دانسته، و باز روز از نو روزی از نو.

و حتی اگر این نجات دهندگان نخواهند "شاه" شوند، و سلطنت به راه اندازند، برخی از ما مردم ایران باز آفرینان استبداد، شاه و سلطنت سازان بی مانندی هستیم، و با شاکله ذهن استبداد زده، و فرهنگ بیمار خود، انقلاب رهایی بخش را نیز از محتوای آزادی خواهی اش خالی، و به هر طریق که شده، رسم شاهی را، به نام و ایده های مختلف دیگری باز آفرینی، بر جایش خواهیم نشاند.

این خط فکری حتی در بین انقلابیون آنروز هم بود، متاسفانه جناحی در انقلاب بعد از پیروزی چنان عمل کرد، و کار را به تدریج به سمتی پیش برد که باید گفت، شاه نرفت؛ آنان چنان در محدود کردن وجه جمهوریت، و اختیارات مردم، و نحیف کردن بخش حق تعیین سرنوشتِ به رسمیت شناخته شده در قوانین اساسی بعد از انقلاب، عمل کردند، که برخی ناچار، و شاید از روی لج بازی، دچار تحجر شده اند، و در یک عقبگرد آشکارا، خواستار بازگشت سلسله پهلوی شده اند، و امروز به اعتراف خود ما 27 درصد دستگیر شدگان قیام های اخیر را سلطنت طلب ها تشکیل می دهند؛ [3]

و مردم در شعارهای جدید و قرن بیست و یکمی خود شعار "رضاشاه روحت شاد" را بروز داده اند، که اگر منظور این شعار خدمات عمرانی رضاشاه پهلوی باشد، که چندان محل اشکال و قابل اعتنا نیست، ولی اگر منظور بازگشت "روح سلطنت" و "استبداد رضاشاهی" باشد، که باید بر حال خود گریست، چرا که باید گفت، دریغا که به چه روزی افتاده ایم، که دوران استبداد رفته را، آروز می کنیم.

حال آنکه مردم ایران لایق این بازگشت، تحجر، ارتجاع، جمود و تاریک اندیشی نیست، لایق این نیست که به سمت سیستم سلطنتی برود، اما عملکرد ما در تفسیر قانون به ضرر نقش مردم در تغییر اوضاع، و محدود کردن حقوق آنان در ایجاد تغییر و اصلاح، و بی اثر شدن خواست شان و... این مردم را وادار به بازگشتی اینچنینی خسارت بار کرده است،

مردم ایران لایق همان گفته امام خمینی اند، که وقتی خبرنگار از ایشان در خصوص نوع حکومت جمهوری مد نظرش بعد از پیروزی انقلاب پرسید، پاسخ داد که آنچه مد نظر ایشان است همان جمهوری رایج در دنیاست. [4]

ایران و مردم آزادیخواه آن بعد از این همه تلاش های یکصد ساله آزادیخواهانه، لایق چنان جمهوری است که امروز مردم فرانسه با رای خود در انتخاباتی عمومی، آقای امانوئل مکرون، و یا به عبارتی خط سوم را، در حاکمیت فرانسه قرار می دهد، و دو جریان سیاسی عمده این کشور را که مدت ها قدرت را دست به دست می کردند، به کنار می گذارند؛ و پا را از این هم بیرون نهاده، اکنون جنبش جلیقه زردها، در این کشور تحولات بنیادین دیگری را نیز برای ماه هاست که خواستار شده است، و برایش مبارزه می کند.

مردم ما لایق حاکمیت های استبدادی نیستند. شاه رفت، اما روح و فرهنگ استبداد زده ما، به همراه عملکرد نامناسب برخی از انقلابیون در این چهار دهه،"شاه پرستی" را زنده نگه داشت، لذا می بینیم که او رفت، اما "زمان شاه" را بهار پر نعمت و هندوستان خود تلقی، و هر از چندی، بعضی "فیل شان یاد هندوستان" می کند، و بازگشت به آن زمان را آرزو می کنند،

به نظر من، این از رضایت آنان از رژیم های سلطنتی نیست، بلکه از همان ایده ایی نشات می گیرد که در این شعار، خود را نشان می دهد که "ما اشتباه کردیم، که انقلاب کردیم". این بدترین عملکردی بود که یک شاخه از انقلابیون انقلاب 57 داشتند، و بلایی سر این انقلاب و کشور آوردند، که امروز مردم بگویند ما "طلا نمی خواهیم، ما را مس کنید".

راه گذار از این "بحران" و یا "آتش زیر خاکستر" که هر از چندی به هر بهانه ایی، چون آتشفشانی خروشان فوران می کند، بازگشت به اعطای حق تعیین سرنوشت، و به رسمیت شناختن حق ایجاد تغییر و اصلاح است که "ولی نعمتان"، "مستضعفان" و همان پا برهنه ها همیشه برایش برخواسته و بر می خیزند، و لشکر بی جیره و مواجب خیزش های آزادی و آزادیخواهی شده اند، و هر بار این خواست اساسی اشان توسط خواص به سرقت می رود.

[1] - شاه در این رابطه گفت : " من بنام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری  نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. "

[2] - "بگو: هر مزدى كه از شما خواستم پس آن به نفع شماست، مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزى گواه است." (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ.  سبا ، 47) "بگو از شما مزدى را درخواست نمى‏كنم مگر دوستى خویشاوندان نزدیكم". (قل لا اسالكم علیه اجرا الا المودة فى القربى (شوری ـ 23)،

[3] - فرمانده انتظامی پایتخت گفت: حدود 25 تا 27 درصد بازداشت شدگان در آشوب های اخیر در پایتخت در طیف هدایت های نفاق مخصوصاً سلطنت طلبان بودند.

[4] - - زمان: 22 آبان 1357 / 12 ذی الحجه 1398  مکان: فرانسه، نوفل لوشاتو   مصاحبه کننده: خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند [حضرتعالی می‌فرمایید که بایستی در ایران، جمهوری اسلامی استقرار پیدا کند و این برای ما فرانسوی‌ها چندان مفهوم نیست. زیرا که جمهوری می‌تواند بدون پایه مذهبی باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهوری شما بر پایه سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتی استوار است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟]

- اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی‌ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی می‌گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می‌شود اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (4)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

مشکل از همینجا شروع شد
Posted: 12 Feb 2021 05:28 AM PST
حسین نقاشی
اگر نمادشناسانه بخواهیم بنگریم، مشکل از همین‌جا شروع شد.از ۲۳ بهمن ۵۷ که کاخ نیاوران به تصرف انقلابیون درآمد.
برخی‌شان گمان کردند اگر محمدرضا پهلوی پشت این میز و آن بارگاه نباشد و ما باشیم،مسیر تاریخ به ریل درست باز‌میگردد!
بدون توجه به اینکه آن انقلاب مردمی و فراگیر،ضد سلطنت و اشرافی‌گری بود و برای برانداختن فهم “ارباب و رعیتی” از مملکت‌داری!
انقلابی علیه خودکامگی، تبعیض و فساد و فقر بود نه برای باز تولید آن در رخت و لباسی دیگر!
انقلاب محروم شدگان از منزلت و انقلاب بی‌قدرتان بود علیه آنها که با حیله و زد و بند و چاپلوسی به این بارگاه نزدیک میشدند تا برای خود منزلت و قدرت آهنین ساخته باشند و بخورند و ببرند و …
انقلاب علیه این منش و روش و بینش بود.
برای من این روز همچنان فرخنده است،چون تلاشی آگاهانه و پیگیر برای برانداختن نظام شاهی در ایران بود هرچند “سنت شاهی” و فهم شاهانه از مناسبات قدرت و درقبال مردم بکلی از بین نرفت.
عکس از الکس بویی در روز ۲۳ بهمن ۵۷ است.
گروهی از انقلابیون به اتفاق نمایندگانی از طرف کمیته استقبال رهبر انقلاب، وارد کاخ نیاوران شدند و الکس بووی نیز همراه این گروه وارد کاخ شد تا از آنچه رژیم گذشته برجای گذاشته عکاسی کند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

عباس عبدی:
ما را همان خطری تهدید می‌کند
که رژیم شاه هم آن را جدی نگرفت!
خطر اصلی برای حکومت ایران کدام موضوع یا گروه یا کشور است؟ گرانی، فساد، بیکاری، آمریکا، اسراییل، عربستان، مجاهدین، براندازان، فضای مجازی، اصلاح‌طلبان و... کدام یک از اینها خطر اصلی هستند؟ به نظر بنده هیچ کدام اینها تهدید اصلی برای بقای حکومت نیستند. هر چند سه مورد اول مهم هستند ولی باز هم مهمتر از آنها وجود دارد. به نظرم خطر اصلی جای دیگری است.
هر جامعه‌ای به نسبتی که از شفافیت و آزادی بیان بهره‌مند است، مسایل و عوامل تهدید کننده بقای خود را در قالب‌های گوناگون آشکار می‌کند. برای نمونه حکومت گذشته به دلیل فقدان شفافیت و آزادی، در شناخت عنصر خطرناک علیه خود اشتباه کرد. آنها طی ۶ سال از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۵ درگیر مبارزه بی‌امان علیه گروه‌های مسلح و چریکی بودند و در سال ۱۳۵۵ آخرین خانه‌های تیمی آنان را فتح کردند. همه را یا کشتند یا زندان کردند. مبارزه مسلحانه را بزرگ‌ترین دشمن و خطر علیه خود می‌دانستند، و پس از فتح آخرین سنگر آنها نفس راحتی کشیدند که گویی پیروز شده‌اند و جزیره ثبات ایران، در اقیانوس ناآرام خاورمیانه تأسیس شده است. غافل از اینکه فقط یک سال بعد از آن موفقیت، حکومت در سراشیبی رو به پایان خود قرار گرفت. چرا؟ چون متوجه وجود یک جریان آرام در زیر این اقیانوس مواج جامعه نبودند.
اسدالله عَلَم در خاطرات خود به مواردی از این جریان اشاره می‌کند ولی گوش شنوایی برای آن نبود. آن جریان فاصله عمیقی بود که میان نسل جوان و رو به رشد با آن حکومت رخ داد. شاه همیشه می‌پرسید که این دانشجویان از ما چه می‌خواهند؟ در حالی که همه چیز را برایشان فراهم کرده‌ایم. وی متوجه این نکته نبود که دانشجویان می‌خواستند، خودشان باشند و تحت دستور این و آن نباشند. آنان از نظام پدرسالار او فاصله گرفته بودند و به همین دلیل، خیلی آرام و در بستر جامعه در حال حرکت برخلاف ارزش‌های نظام حاکم بودند. بنده این تحول را در کتاب‌های جنبش دانشجویی پلی‌تکنیک تهران و نام‌گذاری کودکان تهرانی نشان داده‌ام.
گر چه شرایط امروز ایران با پیش از انقلاب به کلی تفاوت دارد، و از بسیاری جهات قابل مقایسه نیستند، ولی از یک جهت می‌توان فرآیند مشابهی را دید و آن شکل‌گیری یک جریان متفاوت از ارزش‌های رسمی در نسل‌های جدید است. اگر هر ۱۰ سال را معرف یک نسل بگیریم، باید بگوییم که حتی نسل‌های دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ که امروز در زمره پدران جوان هستند، نیز با ارزش‌های رسمی در حال فاصله‌گذاری هستند، چه رسد به نسل‌های دهه ۱۳۸۰ و در آینده دهه ۱۳۹۰ که حتی نیاز به فاصله‌گذاری نیز ندارند، چون اینها متفاوت از این ارزش‌ها متولد و بزرگ می‌شوند.
توجه کنیم، اکنون بیش از ۴۰ سال است که فرزندان این کشور تحت تبلیغ و آموزش‌های متمرکز و شدید و نظارت‌های قابل دیدن قرار دارند. ۱۲ سال آموزش و پرورش و ۴۰ سال صدا و سیمای انحصاری فکر و ذهن آنان را تحت تأثیر قرار می‌داد، ولی نتیجه چه شده است؟ تقریباً هیچ. اگر نگوییم منفی. این فرزندان حتی پدران و مادران و بزرگتر خود را نیز تغییر می‌دهند، چه رسد به اینکه تحت تأثیر این آموزه‌های بسیط و کم‌عمق رسمی قرار گیرند.
آنان امروز پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند که پدرانشان هم قادر به پاسخ دادن به آنها نیستند چه رسد به ساختار رسمی که اصولاً عقیده‌ای به پاسخ دادن ندارد. شکاف گسترده میان نسل‌های جدید با ارزش‌های رسمی در حال عمیق‌تر شدن است و هیچ راهی برای حل آن مگر به رسمیت شناختن این نسل وجود ندارد.
آثار چنین شکافی را حتی میان روحانیون نزدیک به حکومت می‌توان دید که چگونه تحت تأثیر فرزندان و نوه‌های خود در حال فاصله‌گیری از ارزش‌های رسمی هستند. بنابراین بهتر است به جای پرداختن به عوامل مشهود ولی کم ‌خطر که بزرگ‌ نمایی می‌شوند، به جریان آرام زیر پوست جامعه توجه شود، که هیچ کاری هم علیه آنان جز به رسمیت شناختن آنان نمی‌توان کرد. باید به گونه‌ای عمل کرد که اکثریت قاطع مردم، بویژه نسل جوان با ساختار رسمی نگاه همدلانه داشته باشند.
(نقل روزنامه اعتماد)

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

جمهوری اسلامی و یک پرسش کلیدی

Posted: 04 Apr 2020 09:18 AM PDT

کلمه – فرهاد محبی

تاریخ بیمار معاصر ایران برای ما و هم عصران مان به بدترین نحو ممکن رقم خورد. به بهانه سالروز جمهوری اسلامی بر آن شدیم تا برگی از تاریخ این عصر پر فراز و فرود را با هم ورق بزنیم.

سقوط امپراطوری عظیم عثمانی بعد از شکست در جنگ جهانی دوم ، زمینه را برای گذار از سلطنت به جمهوریت در این کشور فراهم کرد. کمال پاشا یا همان آتاتورک به رغم مخالفت صریح علمای دین، موفق به انجام این مهم شد.

اوضاع در ایران نیز با عنایت به ضعف مفرط شاه جوان قاجار و ظهور رضاخان ،می توانست به سمت انحلال سلطنت پیش برود.

رضاخان که تمام مدارج ترقی را در لشکر قزاق گذرانده بود و تا مقام رئیس الوزرایی پیش رفته بود، سودای حذف شاه جوان را به بهانه جمهوریت در سر می پروراند. احمدشاه قاجار که به بهانه معالجه، در سفر تفریحی اروپا بود ضعیف تر از آن بود که در برابر رضاخانی که حالا به خاطر موفقیت های روزافزونش، محبوب مردم هم شده بود، مقاومت کند.

رضاخان با نفوذی که در مجلس داشت، طرح جمهوریت را به مجلس برد. اما مخالفان کسانی نبودند جز آنهایی که خود بعدها مؤسس جمهوری شدند. زعمای عظام وقت شیعه دست به کار شدند و با پشتوانه الیگارشی حاکم، مردم را علیه رضاخان شوراندند. تا آنجا که با تجمع جلوی مجلس و سنگباران کردن کالسکه رضاخان نه تنها طرح در مجلس به تصویب نرسید بلکه رضاخان را نیز مجبور به استعفا و عذرخواهی از مردم کردند.

روحانیت آن زمان جمهوریت را سنگ بنای سکولاریزم می دانست ولی در عوض سلطنت را نوعی مشروعیت در آن می دیدند.
رضاخان که دنبال قدرت بود با ترفندی خاص به روحانیت نزدیک شد و این بار در قالب پادشاه، و با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی به خواسته نامشروع رسید.

ذکر این نکته لازم است که در آن زمان زعامت شیعه در دست مجتهدی والا به نام عبدالکریم حائری یزدی( مؤسس مدرسه امروزی حوزه علمیه قم بود). لازم از این جهت که بعد ها شاگردان این زعیم عالیقدر خود مؤسس جمهوری شدند.

همان جمهوری که در ۴۱ سال پیش در چنین روزی به رفراندوم گذاشته شد. جمهوری اسلامی که اکنون نه جمهوری بلکه “جمزوری” است وبقول مرحوم آقای منتظری نه از جمهوریت آن چیزی باقی مانده و نه از اسلامیتش و دیگر نه جمهوری است و نه اسلامی.

اکنون ۴۱ سال از جمهوریت در ایران میگذرد اما یک پرسش کلیدی همچنان مشغله هر ذهن بیدار ایرانی است. آن هم اینکه اگر جمهوریت خوب بود چرا ۱۰۰ سال پیش علمای برجسته شیعه با آن مخالف بودند؟ و اگر بد بود چرا ۶۰ سال بعد خود مؤسس آن شدند؟
تاریخ معلم خوبی است. درد ما آنجاست که درس تاریخ مان را خوب نخوانده ایم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

روزنامه جمهوری اسلامی: ما هم شاه شده‌ایم Posted: 29 Dec 2019 05:26 AM PST مسیح مهاجری
بسم‌الله الرحمن الرحیم
استفاده از رهنمودهای امام خمینی در فضای غبارآلود کنونی بهترین راه برای پیدا کردن مسیر و نجات یافتن از گرفتار شدن در بیراهه است. امام خمینی در اوج قدرت و محبوبیت دوران رهبری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی گفتند:
«اگر ما بخواهیم اسلام را حفظ کنیم و بخواهیم ایران را یک نمونه در عالم نشان بدهیم و بگوئیم یک نمونه است و یک الگو هست، با رفتن شاه درست نمی‌شود، با رفتن ظالم‌ها درست نمی‌شود. اگر بنا باشد ظالم‌ها رفتند و ما یک دسته دیگر جایشان نشستیم و همان کارها را به اندازه‌ای که قدرت داریم بکنیم، ما هم همان هستیم، ما هم همان رژیم هستیم، ما هم همان ظالم هستیم. این، یک مطلبی است که همه باید بدانند و همه ملت باید بدانند.» (صحیفه امام، جلد ۸، صفحه ۶)
این سخن امام خمینی مربوط به خرداد ۱۳۵۸ است و جالب اینکه مخاطب این مطالب، جمعی از روحانیون، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اهالی کرج بودند. امام، در آن زمان هنوز در قم بودند و همانطور که یادآور شدیم، در اوج قدرت و محبوبیت قرار داشتند. توجه به همین نکات، می‌تواند ما را به این واقعیت ظریف رهنمون شود که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی از همان آغازین روزهای تأسیس این نظام به آفت‌های حکمرانی توجه داشتند و بنا را بر این گذاشته بودند که همواره خطر بروز این آفت‌ها را گوشزد کنند و به مسئولین و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی هشدارهای لازم را بدهند. اصرار بر این قبیل تذکرها و توصیه‌های اکید و مستمر به تهذیب نفس که در تمام ۱۰ سال رهبری امام خمینی تا لحظه شتافتن به دیدار خدا ادامه خواهد داشت، به این دلیل بود که نسبت به بازگشت خوی شاهی و استبداد و دیکتاتوری نگران بودند و این بیم را داشتند که مسئولین نظام جمهوری اسلامی نیز مانند شاهان و کارگزاران آنها از مردم غافل شوند و برای ماندن خود بر اریکه قدرت مرتکب ظلم، غفلت از مردم، فاصله گرفتن از محرومین و مستحکم‌تر کردن پایه‌های قدرت شخصی خود و غرق شدن در تشریفات و تجملات شوند.
امام خمینی می‌دانست که فاصله گرفتن از مردم و اسیر امور دنیائی از قبیل ریاست و قدرت و شهرت و تشریفات و تجملات شدن همان و پا جای پای شاهان گذاشتن همان. نگرانی بالاتر امام خمینی این بود که می‌دانستند ظلم کردن در سایه حاکمیت نظام اسلامی و مبتلا شدن کارگزاران این نظام به بیماری‌هائی از قبیل تشریفات و تجملات و غفلت از مردم و بی‌اعتنائی به محرومین، به اعتبار و حیثیت اسلام لطمه می‌زند که خطری بزرگ‌تر از حاکمیت شاهان ظالم است. به همین دلیل بود که بارها هشدار دادند اگر با عملکرد کارگزاران نظام جمهوری اسلامی این نظام و این انقلاب دچار شکست شود، اسلام چنان زمین خواهد خورد که تا صد سال نمی‌تواند سر بلند کند.
پوست قدرت، پوستین قدرتمندان و نقاب‌هائی که صاحب‌منصبان ما بر چهره دارند اگر کنار زده شوند و عملکردها با دقت بررسی شوند، همه به این نتیجه خواهیم رسید که ما هم شاه شده‌ایم. علامت شاهی اگر دلبستگی به القاب بود که ما هم این دلبستگی را داریم، اگر بی‌توجهی به معیشت مردم بود که ما هم بی‌توجهیم، اگر فاصله گرفتن از مردم بود که ما هم فاصله گرفته‌ایم، اگر گوش ندادن به حرف ضعفا بود که ما هم گوش نمی‌دهیم، اگر طبقاتی کردن جامعه بود که ما هم همین کار را کرده‌ایم و اگر ایجاد کارخانه مستضعف‌سازی بود که ما هم درحال حاضر رسماً می‌گوئیم ۶۰ میلیون مستضعف داریم. ما حتی حاضر نیستیم نتیجه نظرسنجی‌ها را یک سانتیمتر دورتر از بولتن‌های بکلی سری منتشر کنیم. آیا واقعاً ما شاه نشده‌ایم؟!
اینها به معنای این نیست که نظام جمهوری اسلامی کاری نکرده است. اصل وجود این نظام که به معنای ریشه‌کن ساختن رژیم منحط شاهنشاهی است، بزرگ‌ترین خدمت به ملت ایران در تمام نسل‌هاست. ایستادگی در برابر ۸ سال جنگ تحمیلی و تحریم‌ها و فشارهای سیاسی و اقتصادی، عمران و آبادانی چشمگیر، پیشرفت‌های شگرف در زمینه‌های صنعتی، دفاعی، پزشکی، هسته‌ای و… از خدمات نظام جمهوری اسلامی است کمااینکه شکوفا شدن استعدادها و میدان دادن به آنها را باید از نعمت‌های بزرگ خدا در پرتو انقلاب اسلامی دانست.
باتوجه به تمام این واقعیت‌ها نکته بسیار مهم و هشداردهنده اینست که تداوم نظام جمهوری اسلامی به حفاظت از پشتوانه مردمی نیازمند است و پشتوانه مردمی را فقط با تأمین معیشت توده‌های مردم می‌توان حفظ کرد، کاری که متأسفانه اکنون مورد غفلت است. مسئولان باید فاصله خود با مردم را از بین ببرند، تشریفات را کنار بگذارند، با جنگ قدرت خداحافظی کنند، اجرای عدالت و مبارزه جدی با تبعیض را با اولویت در دستور کار خود قرار دهند، از پنهان‌کاری دست بردارند، با شفافیت کامل آشتی کنند و به حقوق مشروع عموم مردم در تمام زمینه‌ها احترام بگذارند تا کسی احساس محدودیت در اظهارنظر نکند. در چنان وضعیتی است که مردم عدالت و آزادی را لمس خواهند کرد و با تمام توان برای همراهی با دولتمردان در جهت رشد و بالندگی کشور و تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی تلاش خواهند کرد زیرا خواهند دید که کسی احساس شاهی نمی‌کند و همه یکسان زندگی می‌کنند.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
چمران از صیاد می‌گوید ح‌سین ق‌دیانی: خوش به حال سوپرانقلابی‌ها که می‌توانند بین دکتر مصطفی و بی‌جمهو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
در برخی معابر و خیابان‌های برخی شهرهای ایران به وضوح صدای جیغ دختران و زنان به گوش می‌رسد. تو گویی ن...