زخم های عمیق از حد گذشت، کمی دست نگهدارید
  •  

09 مهر 1399
Author :  

هرچند گذر زمان شاید این تلقی را به وجود آورد، که از دریاچه ها، رودها، چاله های خون (به ناحق ریخته شده و یا به حق ریخته شده)، می توان گذشت، اما این خود خیال باطلی بیش نیست، که گذشتنی به معنی پاک شدن در کار نخواهد بود، چرا که انسان های عصر معاصر که خود آنرا درک کرده و در حال گذرند، حتی دیگرانی که در آینده هم خواهند آمد نیز، هر یک جدا جدا، یا گروه گروه باید از تاریخی از اینگونه پدیده های بگذرند، تا به استقرار فکری و تصمیمی برسند، پس گذشتنی در کار نیست، زیرا عبورهایی هست و پی در پی خواهد بود.

گاه نیروهای فعال و در صحنه جامعه به تقابل شدید کشیده می شوند، و گرچه زنده بودن هر جامعه ایی در حاصل تقابل های منطقی و معقول است، که تداوم آن به اصلاح، تثبیت و یا تغییر جامعه خواهد انجامد. اما این تقابل گاه به مرحله ایی از شدت و از هم گسیختگی می رسند، که دست ها، در دو طرف (به حق یا ناحق) به خون یکدیگر آغشته می شود، تا زخم هایی غیر قابل ترمیم و یا سخت ترمیم، شکل گیرد، و این تاریخی از خود برجای می گذارد، که هر که خواست بگذرد، باید از این خون ها نیز گذر کند، و تکلیف خود را با آن حل نماید.

وقتی صدام حسین قصد جنگ داشت از "قادسیه" [1] گفت، او از خون هایی که فکر می کرد اجدادش بر زمین ایران ریخته اند و پیروز شدند، گذشت و فکر می کرد که او اکنون افتخار آنرا دارد که این خون ها و پیروزی ها را تجدید کند، و حال آنکه چنانچه اسلام با صلح وارد ایران شده بود، امروز کودتاچی ظالمی مثل صدام آن خون ریخته شده در 1300 سال قبل را موتور جلوران جنایت خود نمی کرد، و فیلش یاد هندوستانی خیالی نمی کرده تا به تکرار قادسیه، جلولا و... هوسناک شود، این همان تصمیم سازی ها بر دریاچه هایی از خون است که هر متجاوزی قصد نوشیدن از آنرا می کند و...

اما در بعد داخلی بگویم، خوش به حال جامعه ایی که راهبران آن از حکمت و فرزانگی کافی برخوردار باشند، و سیاست و تصمیم شان به چینش نیروهای معتدل در ساختار پیوستار سیاسی و اجتماعی حول محور خط نرمال وسط، منجر و بدنه ایی قوی، قدرتمند و فربه حول آن زنگوله نرمال شکل دهند، تا دست یازیدن عده ایی قلیل به خشونت و خون ریزی چنان پر خطر و پر هزینه ارزیابی شود که از خیر آن، خود آنان درگذرند.

این روزها اما تعدد صدور احکام اعدام برای معترضین، نشانه های خوبی را از شرایط نشان نمی دهد، هر چند از سوی صادر کنندگان حکم، ادعا می شود که در این پرونده ها، اعدامی در کار نیست، بلکه موضوعات امنیتی و یا قصاص در کار است، اما پروسه دادگاه قصاص و جرم های امنیتی نیز چنان در تاری و ناروشنی ها سیر می کند، که در انتها چیزی بجز همان اعدام در ذهن متهم و جامعه تبادر نکند. [2]

و این خون و چرخه خون، به حوادثی می انجامد که آینده را تارتر و ناروشن تر خواهد کرد، ترورهای خون آلود مجاهدین خلق که به حوادث خرداد 1360 انجامید، بعد از آن نیز این تقابل خونین را پایانی نبود تا به کشتار 1367 ختم شود، تا آنان در کنار دشمن ترین پدیده ها در عالم دشمنی با ایران، و تمامیت ارضی کشور خود را قرار داده، و همانها که روزی برای آزادی، استقلال و دمکراسی برای ایران و ایرانیان همدوش دیگران، و به قول خودشان "خلق" مبارزه می کردند، به جایی رسیدند که در شعله های انتقامی خون های ریخته شده، و فضای رادیکالیزه شده، و خشم هایی که در دل هاشان زنده نگهداشتند، از خطوط مرزی گذشتند تا صدام را بدانچه در هشت سال جنگ موفق نشده بود، با موفقیت قرین کنند، و البته در این سو نیز به تقابلی خونین و تامل بر انگیز منجر شد. این است که بین آنان و این مردم و این نظام یک دریا خون، موجود است که گذشت از آن...

چرخه خون، جایی باید شکسته شود، که اگر همچنان منطق "چشم در مقابل چشم" و... ادامه یابد، جامعه به تباهی خواهد رفت، به خصوص که این تقابل، به تقابل حاکمیت و اپوزیسیون وجه خونریزی دهد، و حاکمیتی که باید سرچشمه آوردن به نظم و قانون و شکستن چرخه های ناصواب باشد، خود به سوی دیگری کشیده شود.

این از بلوغ یک جامعه است که بتواند پیوستار سیاسی جامعه خود را از یک جامعه فربه در خط وسط زنگوله نرمال بچیند، تا ریزگروه های خشونت طلب در دو سوی خم نرمال در کناره هایی، ناچیز و یا اصلن دیده نشده، و ملعبه دست دشمنان کشور هم قرار نگیرند.

فرهنگ و خصوصیت مردان صحنه ی ما روزگاری واجد مرامی بود که به خاطر مقاومت مبارزین در راه هدف سیاسی یا میهنی، مثل بابی ساندز  [3] ایرلندی، حتی خیابان به نام شان کردیم، امروز نباید دچار وضعی شویم که طرف مقابل خود را به جایی برسانیم، که در اعتصاب های طولانی مدت، علاوه بر سختی زندانی سیاسی بودن، جان خود را به مخاطره ایی بزرگ اندازد که مثلن شرایط نگهداری خود و همبندانش را تغییر دهد، و یا از حقوق اولیه دادرسی برخوردار شود، حال آنکه امثال بابی ساندز برای دستاوردهای بسیار مهمتری چنین خود را به آب و آتش می زدند.

میدانی بسیار وسیعتر در کشور برای کنش و واکنش نیاز است، نباید دمکراسی کشور را فدا کرد تا امثال قالیباف و تیپ افرادی که از شهرداری آورده و یا پیش از او احمدی نژاد و تیپ افرادی که به همراه آورده بود، فدا کرد، انتخابات مجلس فعلی قابل دفاع نیست، که چنین عرصه ها را تنگ کرد و قانون را فدای سلیقه افراد کرد و این چنین به محاق برد، که روتین های عادی نیز به خطر افتد، و نیروهای جامعه برای چنین حداقل هایی جان را مایه مبارزه خود کنند.

 

[1] - صدام را به همین دلیل سردار قادسیه می گفتند، نبرد قادسیه اصلی در شوال سال ۱۵ هجری (۶۳۶ م) میان سپاه خلافت راشدین به فرماندهی سعد پسر ابی وقاص و لشکر ایرانشهر به فرماندهی رستم فرخزاد در ناحیه قادسیه در عراق فعلی، رخ داد و مسلمانان پس از چهار روز نبرد سخت و شدید موفق شدند در مقابل سپاه ساسانی پیروز شوند. در این نبرد درفش کاویانی، با غنائم بسیار دیگری به دست مسلمانان افتاد و برخی از فرماندهان لشکر ساسانی از جمله رستم فرخزاد، بهمن جادویه و بندوان نیز کشته شدند. اگرچه جریان نبرد، ابتدا به نفع سپاه ساسانی پیش ‌رفت اما در اواسط جنگ با خسته شدن دو سپاه و رسیدن نیروی تازه‌نفس مسلمان، نتیجه نبرد به سود مسلمانان برگردانده شد و با شکست سپاه ساسانی، بسیاری از ایرانیان ناراضی از جمله دیلمیان به سپاه اسلام پیوستند و مسلمانان دو ماه بعد از پیروزی در نبرد قادسیه به قصد فتح مدائن یا همان تیسپون پایتخت ساسانی، لشکر خود را به حرکت درآوردند.

[2] - در این زمینه پرونده آقای نوید افکاری، آنقدر برجسته می شود که تمام شاخک های ارکان حقوق بشری داخل و خارج را نسبت به خود جلب می کند و متهم از ناتوانی برای رساندن فریاد بی گناهی خود می گوید و این تصور در او شدید می شد که دستگاه قانون به دنبال گردنی برای طناب دار خود می گردد، حال انکه می شد این دادگاه که اتهام عمده آن قتل بود را در فضایی کاملا روشن و آشکار و رسمی و با پروتکل های قضایی در قانون نوشته گذراند که حق به حق دار برسد، و تردیدی در فکار عمومی داخل و خارج ایجاد نگردد، چرا که برای دستگاه دادگستری و داوری قضایی بین قاتل و مقتول در داوری و رسیدگی قاعدتا تفاوتی نیست و نباید باشد چرا که هر دو انسان و از اتباع این کشورند و به یک اندازه از حقوق قضایی، انسانی و اخلاقی برخوردارند و داور باید هر دو را به یک چشم، و به طور مساوی نگریسته و در انتهای دادرسی و داوری نیز این اسناد به ثبوت رسیده است که رای را تعیین خواهد کرد، اگر چنین باشد، بر پای چوبه دار هیچ قاتلی، حتی خانواده اش هم گریه نخواهند کرد، گرچه بر بردار رفتن هیچ انسانی حتی قاتل، انسانی را خشنود نمی کند، حال آنکه بر برقراری عدل و انصاف همه خوشحال می شوند.

[3] - رابرت جرارد ساندز (Robert Gerard Sands) مشهور به "بابی ساندز" (۹ مارس ۱۹۵۴–۵ مه ۱۹۸۱) مبارز ایرلندی و عضو ارتش آزادیخواه ایرلند که رهبری اعتصاب غذای سال ۱۹۸۱ زندانیان جمهوری‌خواه ایرلندی را در اعتراض به رعایت نشدن حقوق‌شان برعهده داشت. ساندز پس از ۶۶ روز در اثر اعتصاب غذا در زندان درگذشت. ساندز اهل بلفاست مرکز ایرلند شمالی در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمد. او در ۱۶ سالگی به کار مکانیکی مشغول و عضو اتحادیه کارگری ایرلند شد. در سال ۱۹۷۲ (که ۱۳ کاتولیک در تظاهرات به دست سربازان انگلیسی کشته شدند) در سن ۱۸ سالگی به ارتش آزادی‌خواه ایرلند پیوست. او همواره خواستار خروج ارتش بریتانیا از شمال ایرلند بود. وی یک سال بعد به جرم حمل اسلحه دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شد. ۶ ماه پس از آزادی در ۱۹۷۷ دوباره به همین جرم و این بار به ۱۴ سال زندان محکوم شد، ولی به محض ورود به زندان در اعتراض به رفتار دولت از پوشیدن لباس زندانیان امتناع کرد و خواستار این شد که او را به عنوان یک زندانی سیاسی بشناسند نه زندانی جنایی.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (3)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

Dr. Rangin Dadfar Spanta- دکتور رنگین دادفر سپنتا @DrDadfarSpanta · 18m
نیم‌قرن جنگ و خشونت از یک سو تمدن‌ستیزی را به حکومت‌داری و خون‌پرستی و ابتذال را به فرهنگ ارتقا داد و از سوی دیگر نفرت، کینه، روان‌پریشی و بیزاری از نوع‌دوستی را بسیار‌شمول و میهن‌شمول کرد. «همه از کم‌مهری و بی‌مهری شکوه‌ها دارند، چرا که هیچ‌کس یارای مهرورزی ندارد.»
همه از تهی سرشار شدیم؛ با این جهان پر از بیزاری چگونه می‌توانیم در فراخ این دنیا هنوز هم به گمان زیبایی زندگی کنیم، سرود و ترانه سر دهیم و مالامال از نا‌امیدی و حرمان نباشیم؟ یک آن پیش از آن‌که به این سونامیی نفرت ادامه دهیم چشمان مان را بشوییم؛ زشتی و وحشت سرنوشت محتوم نیست.

This comment was minimized by the moderator on the site

در طی این عمری که گذشت میبینم یا میشمارم !! چه دروغهایی که از این حکومت نشنیدم .. چه دروغگوهایی که گفتن ما باور کردیم .. این دولت حکایت چوپان دروغگو شده است .. دیگر هیچ چیز را باور نمیکنیم ما فریب خورده ایم .. بیشترین خشم که مردم دارن اعدام هاست .. چه راحت طناب دار به گردن جوانان می اندازن به جرم اغتشاشات !!
اما گرانی فقر نداری مردم نمیبین فشار اقتصادی نمیبین ..‌
اغتشاشات را میبینن !!!!!
جمهوری اسلام میگه اغتشاشات مردم میگن اعتراضات ..
تا کی میخواهید ما مردم تحقیر کنید همه چیز را مخفی !!
تا کی میخواهید نوید افکاری ها روح الله زم ها را اعدام کنید ..
اگر در کشور دیگر کسی ناحق کشته شود کل صدا سیما هفته ها از ظلم و مظلومیت اون شخص صحبت میکند حتی کاری میکند مردم برایش شمع روشن کنن !!!
چقدر راحت بی سر صدا ادم میکشید شماها !! هواپیمای اوکراینی ۱۷۶ بیگناه .. جنایتی که فراموش نمیشود !!
شماها که خود را انقلابی میدانید !! شاه چه جنایتی کرد !! که شما نکردید !! صدام چه کاری میکرد !! که شما نکردید !!
شما انقلاب کردید تا جیب خودتان و نکبت زاده هایتان پر شود ..

یه عهده کسایی هستن که بخاطر عقاید خودشان انقلاب کردن انها الان سر خورده هستن میدانید چرا !! پشیمانن .‌..!!
چون باور ندارن جمهوری اسلامی هواپیما ی که هم وطن های خودشان داخلش بودن دو بار نشانه گرفت راحت همه کشتن ..‌گفتن خطایی انسانی بود .‌‌

باور ندارن جمهوری اسلامی صدها نفر بخاطر بنزین کشت

باور ندارن جمهوری اسلامی مادران دختران کشور بخاطر عقاید به زندان میبرد

باور ندارن نوید افکاری خیلی راحت
اعدام کردن .. نوید افکاری که به مردم گفت صدای دادخواهی من باشید سکوت نکنید !!

باور ندارن جمهوری اسلامی ستار بهشتی را در زندان با شکنجه کشت ..‌و هنوز مادرش عکس فرزنش را در دست دارد در کوچه خیابان بلند حرف میزند میگوید دادخواهی !!

هنوز باور ندارن جمهوری اسلامی به مغز ابراهیم کتابدار نشانه گرفت پدر دو دختر .. امید یه مادر .. به هیچ جرمی !!

هنوز باور ندارن جمهوری اسلامی روح الله زم اعدام کرد یه روزنامه نگار .. کسی که کانال امد نیوز اداره میکرد بر علیه مسولان و رانت خواری های انها با مدرک حرف میزد !!
شماها انقلاب کردید ما خسته هستیم !!
شماها انقلاب کردید ما زجر میکشیم !!
شماها انقلاب کردید ما بی عدالتی میبینیم‌!!
شماها انقلاب کردید ما مرگ جوانان را میبینیم اشک میریزیم !!

شماها انقلاب کردید ما تاوان پس میدهیم !!
شماها انقلاب کردید ما جوانان منتظر هستیم پای چوبه دار بریم !!

شرمسار نیستید ؟؟ شرمنده نیستید !!
دلتان نمیسوزد !! شماها کی هستید
صدام
یزید
معاویه
شاه
شماها که انقلاب کردید روی همه اینها سیاه کردید .. شماها جوانان را تنها گذاشتید .. نسلی که از شما متنفر هستن ..‌انهای که شهید شدن رفتن از بودن شما نفس کشیدن شما خجالت میکشن .. شرمسار باشید از خودتان ...از نفس هایتان

بی نشان
This comment was minimized by the moderator on the site

کشور را دریابید! Posted: 03 Oct 2020 11:31 AM PDT احمد زیدآبادی

فقر و فلاکت و بیکاری و اشتغالِ نامناسب و احساسِ درماندگی و بی‌عدالتی، بستر بسیار مناسبی برای پذیرش و رشد عقاید و رویکردهای تندروانه و افراطی در هر جامعه‌ای است. عقاید افراطی هم به نوبۀ خود، خشونت‌ورزی و حتی تروریسم را به امری مباح تبدیل می‌کند و امنیت و ثبات جامعه را به خطر می‌اندازد به طوری که می‌تواند آن را با خطر فروپاشی و یا هرج و مرجی کنترل ناپذیر روبرو کند.
این موضوع را گرچه هر عقل سلیمی می‌تواند با اندکی تأمل در یابد، اما از کشفیات ذهنی من نیست. سازمان ملل متحد در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی تحقیق میدانی مفصلی در جوامع خاورمیانه به عمل آورد و نتیجۀ نهایی‌اش پاراگراف بالا شد. بر این اساس، سازمان ملل اعلام کرد که اگر در این جوامع اصلاحات سیاسی و اقتصادی بنیادینی صورت نگیرد خطر تروریسم و فروپاشی، منطقه را تهدید خواهد کرد.
گمان نمی‌کنم امروز صاحب عقل و خردی یافت شود که گسترش فقر و بیکاری و اشتغال نامناسب و احساس بی‌عدالتی را در کشورِ ما انکار کند. این پدیده‌ها زمینۀ بی‌سابقه‌ای برای پذیرش هر نوع عقیدۀ افراطی را در هر زمینه‌ای، بین عامۀ مردم و حتی اهل مطالعه و اندیشه فراهم کرده است. از این عقاید افراطی که مانند ویروسی به جان جامعۀ ما افتاده است، بدون شک خیری برنمی‌خیزد و اگر به سرعت راهی برای زدنِ ریشه‌ها و رفع زمینه‌های آن فراهم نشود، عادی شدن خشونت کمترین نتیجۀ آن برای ایران خواهد بود.
تنها راهِ زدن ریشه‌ها و رفع زمینه‌های رشد عقاید افراطی نیز گشودن فصل تازه‌ای در حیات اقتصادی و سیاسی جامعۀ ایران است که در درجۀ نخست، افق‌گشایی و تولید امید کند و چشم‌اندازی از رونق اقتصادی و گشایش سیاسی و احساس عدالت را در مقابل جامعه قرار دهد.
آنچه اما در این مورد مرا سخت بیمناک و هراسان می‌کند، مسیر حرکت تصمیم‌گیران کشور است که گویی نه فقط با اصل مسئله و راه‌های حل و فصل آن آشنا نیستند، بلکه در جهت تشدید مشکل حرکت می‌کنند.
به خلاف بسیاری از تحلیل‌ها، من همچنان بر این نظرم که مقام‌های جمهوری اسلامی به رغم تمام گرفتاری‌ها و ناکارآمدی‌ها، هنوز از فرصت و امکان خوبی برای تجدیدنظر در پاره‌ای سیاست‌ها و گشودن افقی نو در برابر جامعه برخوردارند و در سطح منطقه‌ای هم کماکان، اهرم‌های لازم برای تعاملی سازنده با جامعۀ جهانی به طوری که منافع ایران را به طور کامل تأمین کند، در اختیارشان است.
این فرصت‌ها و امکانات اما همچون برف در مقابلِ آفتابِ تموز در حال از دست رفتن است. وضع داخلی را همگان از نزدیک شاهدند و اوضاع منطقه‌ای نیز آنگونه که من می‌بینم به سمت از کار انداختن تمام اهرم‌های مورد اتکای ایران در حرکت است. بنابراین، عقربه‌های زمان به طرز بی‌سابقه‌ای به زیان ایران به چرخش در آمده است.
واقعیت این است که من به هیچ وجه نمی‌خواهم تصمیم گیران کشور را بترسانم! این خودِ من هستم که از روندِ اوضاع ترسان و هراسان شده‌ام! به عنوان یک شهروند اسمی اما محروم از بسیاری حقوق مربوط به آن، حتماً این اندازه حق دارم که از مسئولان کشور بخواهم یا با ارائۀ اطلاعات و داده‌ها و تحلیل‌های روشن و واقع‌بینانه و عقل‌پسند، ترس و نگرانی امثال مرا بر طرف کنند و یا اینکه این ترس و هراس را جدی بگیرند!
آنها اما گویی در جزیره‌ای مربوط به خود و جدا از این جامعۀ پر تب و تاب زندگی می‌کنند. نه ما دیگر حرف آنها را فهم و درک می‌کنیم و نه آنها فریادهای ما را به حساب می‌آورند!
شاید یکی از راههای تغییر در این نامعادله، حضور مستقیم تصمیم‌گیران در بین مردم کوچه و خیابان و یا تعویضِ مشاوران‌شان باشد. من دیگر مطمئن شده‌ام که مشاوران سنتی، یا به دلیل ذهنیت بسته و انعطاف‌ناپذیرشان از فهم شرایط داخلی و خارجی کشور عاجز مانده‌اند و یا علایق خاص خود را به هر نوع واقع بینی ترجیح می‌دهند و خواسته یا ناخواسته در چشم مسئولان خاکستر می‌پاشند!
به نظرم اگر مقام‌های رسمی به جای مشورت با مشاوران همیشگی و سنتی خود، مثلاً یک بار از صاحب‌نظرانی مانند دکتر محسن رنانی برای مشورت دعوت می‌کردند و یا بی‌واسطه به میان جامعه می‌آمدند و میزان خشم و ناراحتی و نارضایتی مردم عادی را از نزدیک حس می‌کردند، احتمال تغییر در نگرش و رویکرد آنها بیشتر می شد.
خلاصه من آنچه شرط بلاغ است گفتم و باز می‌گویم که به خاطر خودتان و فرزندان خودتان هم که شده این کشور را دریابید!

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...