مهرداد سپهری، رونمایی از جرج فلوید ایران
  •  

04 آبان 1399
Author :  
مامور پلیس در حال زدن شوکر و اسپری فلفل به متهم بسته به میله

حوادث دردناک اجتماعی، باید اجتماع و سازندگان آنرا تکان داده و به تجدید نظر و اصلاح رفتار و تفکر وا دارد، قانون، مردان قانون، مقر و مکان های قانون باید امن ترین ها برای همه (عادی، مجرم و متهم) باشند، اما متاسفانه دیگر آنجا هم پناهگاه امنی برای گرفتاران نیست؛ سقوط کرده ایم، اخلاق و انسانیت را وا نهاده، غرق در مسایل دیگری شدیم، حال آنکه هر جامعه ایی با اخلاق و انسانیت است که قابل زیست می شود، و در نبود آنها، جامعه در واقع جهنم و زندانی خواهد بود، حتی اگر در بهترین حالت، قانونِ شرع یا عرف هم به نحو احسن جاری و ساری باشد، از چنین فضایی چیزی جز بوی مرگ، و نظمی مردابیِ کشنده نخواهی چشید؛ باید بیشتر از هر امری روی اخلاق و انسانیت کار می کردیم، حال آنکه اولویت ما چیز دیگری بود. نظام فرهنگی، آموزشی، پرورشی و دینی ما باید آیین عیاری، جوانمردی، اخلاق و انسانیت که متصل به تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانیان است را سرفصل درس های خود قرار می داد، حال آنکه :

- منابر مذهبی ما هر بار قسی القلب ترین جنایتکاران سرزمین خشن عربستان و تاریخ عربی - اسلامی را یافته، و نمایش وار، هنرمندانه و... داستان انسان هایی را واگو می کند که به قربانگاه آن جنایتکاران خشن تاریخ برده شدند، و به بدترین و غیر انسانی ترین وجه شکنجه، کشتار و... شدند.

- بجای سریال هایی خانوادگی و به دور از خشونت و یا واجد فرهنگ اخلاق و انسانیت، مسئولین بخش ساخت و خرید صدا و سیمای ما، بیشتر سراغ داستان های کارآگاهی، قتل، جنایت و... خارجی و داخلی رفتند.

- حوادث جنگ و رویارویی ما با دشمنان خارجی، و مخالفان داخلی هم که فضای خشونت را در جامعه ما تشدید و تئوریزه کرد و... و امروز جامعه ما مالامال از خشونت شده است، کسانی این را از این روند فهمیده اند که با مخالف هر گونه که خواستی می توانی باشی و حق و الناس دیگر انگار بی معنی شده است، و تنها انگار به حق الرفقا و هم فکران تقلیل یافته است.

- حتی قوه قضاییه هم خشونت را، راه درمان بیماران مجرم جامعه ما می بیند، و مجرمین را در خیابان ها می گرداند و خشونت را نمایش می دهد، و به تن زخمی جامعه خشونتزده ما، تزریق می کند.

- نظام آموزشی ما هم در فرایند تغییر تدریجی و بی پایان متن ها و کتب درسی خود، مرتب از حکمت و ادب اصیل متناسب با سلیقه ایرانی که در کتب معتبر و محکم این قومِ (با تاریخ تمدن هفت هزار ساله پر بود)، دور شده، و مطالب و موضوعات از این دست را از کتاب های درسی دانش آموزان حذف می کند، و در حالی که دانش آموزان ما باید حکمت، عشق، منطق، فلسفه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی، عرفان، شیوه زندگی و.. را از سعدی شیرازی، غزالی توسی، حافظ شیرازی، فردوسی توسی، نظامی گنجوی، بیدل دهلوی، عطار و خیام نیشابوری، رودکی سمرقندی، ملا صدرای شیرازی، مولانای بلخی، بابا طاهر هروی، سهروردی و... می آموختند، به مطالب افرادی ارجاع می دهد که بن مایه محکم تمدنی و حکمت ندارند.

و...

در این بیدادگاه خلا اخلاق و انسانیت، شاهدیم که مامور و مجرم هر دو از فرزندان جوان این جامعه اند (بین 20 تا 30 ساله اند)، و در حقیقت هر دو ساخته و پرداخته نظام آموزشی، دینی و پرورشی جامعه ما، که این چنین بُروزی رسوا و بی منطق می کنند، و در واقع آنها رونمایی، از حاصل درس هایی اند که ما بدان ها داده ایم، و مامور ما در خونسردی تمام، متهم اسیر خود (با هر پیشینه ایی که داشت و دارد) [1] را به میله ایی در خیابان محل زندگی اش می بندد، و با هرچه که او را مسلح کرده اند، در برابر چشمان افراد زیادی که نظاره گرند، شکنجه اش می کند (چرا؟! چون حالت عادی ندارد و لابد حرف های بی ربط می زند)، و تماشاگران این صحنه نیز نه مامور را امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و نه از این اقدامات بازش می دارند، حتی مدهوش از هیجان و دیدن خشونت لخت، انگار به تماشای فیلم سینمایی خشونت باری زنده نشسته، و به فرایند شکنجه و در نهایت جان دادن این فردِ در بند شده (مجرم، روانی و یا هرچه که بود) نگاه می کنند، و آنقدر این شکنجه ادامه می یابد که نهایتا جنازه اش هم به مقصد قانونی که باید، نمی رسد.

گرچه این موارد عمومیت احتمالا ندارد، ولی شاید 15 یا 20 سال پیش، آن موقع ها که شبکه های اطلاع رسانی مجازی نبود، تا اخبار به دقیقه ایی در کل کشور جابجا شود، و گزارش رویدادها در محلات، دهان به دهان دست به دست می شد، روزی دوست و همکارم از موردی دزدی شایع در محله ما خبر داد که خانمی جوان در کوچه ها به دنبال دختر بچه هایی می گردد که در حال بازی اند و گوش و گردن شان مزین به قطعه ایی از طلاست، آنها را در فرصت مناسبی به دام انداخته و طلای شان را به سرقت می برد؛ ایشان ضمن هشدار به من گفت، اگر خدای ناکرده چنین حادثه ایی هم اتفاق افتاد، و دزد را هم گیر انداختید، به خاطر یک قطعه طلا، او را که ناموس فرد دیگری است، هرگز نگذار که کارش به پاسگاه و پلیس برسد، چرا که آنجا برای خانم ها امن نیست! اگر پلیس هم در صحنه جرم حاضر شد سعی کن زود رضایت بدهی تا مجرم به آغوش خانواده اش، بازگردد؛ چرا که این دست سارق ها عموما به دلایلی ناخواسته به جرم کشیده شده اند (نیاز و یا استیصال مالی)، و نباید چنین فردی را دچار مخمصه شبمانی در پاسگاه و پلیس کرد! و اگر شما برای یک گوشواره ناقابل باعث این امر شوی، مطمئن باش که شریک عوارض و گناهانی هستی که برای ناموس مردم احیانا پیش می آید، حتما زود از شکایت خود در گذر، که نمی ارزد.

دیشب که آن لحظات نفرت انگیز شکنجه مرحوم مهرداد سپهری که حالت عادی نداشت، و توسط این پلیس جوان مشهدی شکنجه می شد را دیدم، یاد گفته های آن دوست همکارم افتادم، که فارغ از صحت و یا سقم آن، باید به نگاه اخلاقی و تیزبینش احسن گفت، که چقدر زود این مشکل را دید و فهمید؛ در حالی که مسئولین امر، که کنترل این نیروها را در اختیار دارند، این ضعف را ندیده، و مامورین خود را آموزش کافی اخلاقی و قانونی نداده اند، حال آنکه جان، مال و... مردم بدین مقدار از دست قانون و مامور قانون، در خطر است! 

امروز که این عمل را در کنار حوادث ناگوار معمول، کشته شدن متهمین اسیر قانون، همچون مرحوم ستار بهشتی، محسن روح الامینی، کاووس سید امامی، و... می نگرم، و این که افراد دیگری از این دست، که قاعدتا در مقر و تحت نظر قانون و مامور قانون باید در محفوظ ترین مکان و حالت باشند، حال آنکه در بازداشتگاه هایی همچون کهریزک به جهنمی از مامورین و آن شرایط بسیار ناگوار سپرده می شوند، که تن داغ و مملو از زندگی و تلاش آنان، بی جان و سرد، روانه خاک سرد قبرستان می گردد، و اینکه مردم ما چقدر بی پناهند، حتی در پناه مقر و افراد قانون هم امنیت جانی و... ندارند، بسیار متاسف می شوم.

حرکات مامور مشهدی ما رونمایی از فرو ریزش انسانیت و اخلاق جامعه ایی است که برخی محافظین جامعه و قانون، جایگاه نظم، حریم و قانون را فراموش کرده و مرتکب جنایت و شکنجه می شوند، و به نوعی مجرم و محافظ قانون هر دو، مساوی هم شده اند، و تمایزی در رفتارشان در ارتکاب به جنایت و قساوت دیده نمی شود، و هر دو طبق هوای نفس خود عمل می کنند.

[1] - انتشار ویدیویی از اسارت مرد جوان مشهدی توسط مامور کلانتری در شهرک حجت مشهد در روز 27 مهرماه و بستن او به میله برق در خیابان که مرتب توسط مامور جوان پلیس با شوکر برقی و اسپری فلفل شکنجه می شود در فضای مجازی خبرساز شد، گفته می شود متهم در اثر استنشاق اسپری فلفل جان باخت و رسیدگی به پرونده اش در دستور کار دادگاه نظامی قرار گرفته است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (10)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

اجتماع مسخ شده
Posted: 31 Oct 2020 07:31 AM PDT
سلمان موسوی
بررسی اجمالی بر خلقیات ایرانیان از گذشته تا به امروز ، نشان از توهمی بزرگ به نام فرهنگ کهن و اصیل داشته که بدون کوچکترین درک درستی از محتوای فرهنگی و تعریف درست از زیستِ اجتماعی و تاریخی با غرور از آن نام می برند.
شواهد تاریخی بسیاری وجود دارد که بر نقش سردرگم و کمرنگ همراهی و همدلی های اجتماعی و فرهنگی در سپهر سیاسی _ اجتماعی ایرانیان تاکید می‌کند و در مواقعی حتی می‌توان نبود نیروی اجتماعی آگاه و بیدار ایرانی را از عوامل مهم عقب ماندگی و عدم توسعه در ایران بیان کرد .
اجتماعی که در گذشته در باتلاق سنت و خرافه و یا زنجیر استبداد نتوانسته حضور موثری در جهت پیشبرد روح توسعه و مدرنیته در ایران داشته باشد و بارها با کج فهمی و بدفهمی ها نتوانسته پلکان ترقی خواهی و اصلاحات را در ایران بدون بازگشت به عقب پیش برند و اگر در جنبش مشروطه وارد عرصه سیاسی شدند ،اما در مقابل مجلسی که می‌خواست جمهوریت را که از اصول مشروطه بود قانونی کند، ایستادند.
اگر روزی فریاد زنده باد مصدق سر دادند و برای ملی شدن صنعت نفت حضور فعال داشتند دیگر روز فریب تزویر و زر و زور خورده و بر مصدق شوریدند و از این دست سردرگمی ها در تاریخ پر فراز و نشیب ایران کم نیست.
اما آنچه امروز بیش از تمام این نابسامانی های فرهنگی و سیاسی نگران کننده می‌باشد،کشاندن و یا کشیده شدن جامعه ایرانی در دره‌های بد اخلاقی و عاری از مدنیت است به نحوی که حتی پژوهشگران عرصه دین و اجتماع، همچون”دکترسروش” و” قاضی مرادی “درستایش شرم به نکات مهمی درجامعه ایرانی اشاره کرده اند .
جامعه ای که مات و گنگ در برابر رخدادها و فجایع بزرگ اخلاقی، سیاسی و فرهنگی، همچون کبک سرش را به زیر برف فرو برده و در شکلی تلخ‌تر حتی به این چنین اموری با بی تفاوتی چشم‌پوشی نموده و مسخ گشته.
واین درحالیست که در عرصه مجازی جامعه دیگر را به نمایش گذاشته است.
به راستی حقیقت جامعه ایرانی چیست؟ مسخ و سکوت بیرون یا غوغای مجاز ، که بی شک هر دو نشان از بحران و تهدیدی است که زوال اخلاقی و انسانی آینده و حال امروز ما ایرانیان را تهدید می کند .
در برِچشمانمان کودکان و زنان و مردان این سرزمین زیر خشونت و بی‌رحمی فقر ، بی عدالتی و خودکامگی ، با روح زخمی جان می سپارند و ما ناظران سرگشته ی کوچه های بی خیالیم!!
روز به‌ روز بی‌آنکه خود آگاه باشیم به درنده های خاموشی بدل شده ایم که در غفلت همین بیداری اجتماعی، تیغی که فرادستان برما می زنند، همان تیغ را با عمقی بیشتر به فرودستان وارد می‌کنیم.
به راستی این روزها شرم ، واژه غریبی در سرزمین ایران است؛ جامعه امروز ایران بی شباهت به جامعه ی توصیفی “هابز” نیست که “انسان را گرگ انسان می خواند” ؛ و بی شک این جامعه رنگِ خوشبختی به خود نخواهد دید، مگر اینکه به خود آمده و در آیینه اجتماع خود را پیراسته و خود را از ساختار به گل نشسته ی اخلاق و مدنیت نجات دهد و هر کسی برای نجات گاه به گاه خود جامعه و عموم را ذبح نکند ؛ چرا که عموم مردم با پیروی و تاکید بر مسئولیت پذیری، ظلم ستیزی ، عدالت طلبی ، نقد و مطالبه‌گری ، همدردی و همدلی اجتماعی و بیداری، می توانند قامت خمیده ایران را برای فردای بهتر از امروز امید بخشد.
و‌‌ در آخر با نقل قولی از مراغه ای گفته خویش را به پایان می‌رسانم‌
علی مرادی مراغه ای:
وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرش های مجلس ، روی قزاقان لیاخوفی را سفید کردند و حتی به درختان نیز رحم نکردند !
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه ستارخان توسط روسها تخریب و فرو ریخت ، باز مردم در غارت اموال خانه ، سر از پا نمی شناختند. بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند. نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلاً بی‌طرف بودند!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

قساوت قلب در نیروهای مسلح
Posted: 29 Oct 2020 11:23 AM PDT
گفتاری از آیت الله منتظری
قساوت از رذائل مربوط به قوه غضبیّه است؛ انسان‌های قسّی القلب و سنگ دل نوعاً از جنایت‌کاران عالمند که نه تنها از جنایات دیگران خم به ابرو نمی‌آورند بلکه خودشان مرتکب آن شده، و از جان کندن دیگران خوشحال می‌شوند! قساوت قلب باعث صدور صفت‌های ذمیمه دیگری چون ظلم، تعدی و ایذاء از سوی انسان خواهد شد. گاهی قساوت قلب باعث می‌شود افراد در مقابل ظلمی که به مظلومان می‌شود، سکوت کنند. کسی که قسّی القلب است قساوت در او ملکه شده است و درنده خویی بر او غلبه کرده است و اگر قساوت موقت باشد به آن شخص قسّی القلب نمی‌گوئیم.
کسانی که در هرجامعه جزو نیروهای مسلح هستند و اجازه حمل سلاح دارند، باید خیلی دقت کنند؛ بعضی همین که اسلحه را به کمرشان می‌بندند فکر می‌کنند حالا که قدرت دارند، باید اعمال قدرت و خشونت نمایند. روزی گفته بودم: «افرادی که می‌خواهند در نیروهای مسلح استخدام شوند باید تست شوند که آیا از نظر روانی و شخصیتی لیاقت دارند؟ آیا از سلاح سوء استفاده نمی‌کنند؟‌بررسی شود که تا چه اندازه به مال، جان و ناموس مردم اهمیت می‌دهند؟ بررسی شود که آیا دلسوز جامعه هستند یا نه؟» بسیار دیده‌ایم که در جوامع مختلف افرادی قسّی القلب را استخدام می‌کنند تا با یک فرمان به زدن و کشتن مردم اقدام کنند. اگر این‌گونه شد مردم آنها را از خودشان نمی‌دانند بلکه مقابل خود تلقی می‌کنند. نیروی مسلحی که باید در مرزها مقابل دشمنان باشد و از جان و ناموس مردم حراست کند نباید در اموری که از آن منع شده، دخالت کند. اگر آنها افرادی رحیم و مهربان باشند مردم آنها را از خودشان دانسته به آنها پناه می‌آورند تا از حقوق آنها حمایت کنند. نکند به بهانه حفظ نظام با مردم با خشونت و تندی بر خورد شود برای اینکه حفظ نظام واجب نفسی نیست بلکه حفظ نظام مقدمه‌ای برای اجرای موازین اسلامی است و اگر برای حفظ نظام، دستورات اسلام زیر پا گذاشته شود، فایده‌ای ندارد و نمی‌توان این نظام را اسلامی نامید!
(کتاب: فراز و فرود نفس، درس‌هایی از اخلاق، ص ۳۱۳، به کوشش مجتبی لطفی)

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

شما نمی توانید لحظه ای حال مادرانی که جگر گوشه هایشان را به خاطر شخص شما از دست دادند، درک کنید
Posted: 29 Oct 2020 01:30 PM PDT
مسعود علیزاده
امروز متوجه شدم قاضی دهنوی، معروف به حداد بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت.
دوست نداشتم این فرد آدم کش قبل از اینکه تقاص کارهایش را در محاکمه قانونی و علنی بازپس دهد به این شکل بمیرد.
قاضی حداد یکی از سه متهمی بود که سال هشتاد و هشت، من و ۱۳۰ نفر را به جهنم کهریزک فرستاد. در آنجا به بدترین شکل شکنجه شدیم، شکنجه هایی که حتی در خواب هم نمیدیدم. شب سوم که در کهریزک اسیر بودیم مامورین بازداشتگاه کهریزک بدون هیچ دلیلی به من پابند آهنی زدند و از پا آویزان کردند و بی رحمانه مرا با لوله های پی وی سی شکنجه کردند و اگر چند روز بیشتر در آنجا می ماندیم امروزه من هم یکی از کشته شدگان کهریزک بودم.
بعد از آزادی از زندان اوین در دادسرای نظامی نیروهای مسلح از مامورین بازداشتگاه کهریزک شکایت کردم و هفت جلسه در دادگاه حضور داشتم ولی متاسفانه کسانی که باید محاکمه میشدند محاکمه نشدند و در دادگاه حضور نداشتند و در آخر حکم اعدام دو افسر نگهبان را صادر کردند ولی خانواده ها از حکم اعدام آنها گذشتند زیرا می‌خواستند آمرین اصلی جنایت کهریزک محاکمه بشوند.
بعد از شکایتم از مامورین نیروی انتظامی که نتیجه ای هم نداشت این بار قرار شد از کسانی شکایت کنیم که ما را به زندان غیر قانونی کهریزک فرستاده بودند. به همراه مجید مقدم ، حامد صدرالدینی، حسین نصر اصفهانی و فرهاد یگانه دو بار از قاضی حداد، حیدری فر و سعید مرتضوی شکایتمان را در کارکنان دولت ثبت کردیم، یک بار در سال ۸۹ در شعبه دوم کارکنان دولت و یک بار هم در سال ۹۰ در شعبه پانزدهم ولی متاسفانه هیچ وقت به شکایت ما بازداشت‌شدگان رسیدگی نشد.
در طول این سالها همیشه امید داشتم کسانی که ما را به بازداشتگاه غیر قانونی کهریزک فرستادند و پنج تن از جوانان وطن؛ محسن روح الامینی، محمد کامرانی ، امیر جوادی فر ، احمد نجاتی کارگر و رامین آقازاده قهرمانی زیر شکنجه جانشان را از دست دادند در یک دادگاه عادلانه محاکمه بشوند و تقاص جنایت هایی که در حق مردم کردند را به شدیدترین شکل ممکن ببینند ولی متاسفانه دست تقدیر این طور رقم نزد.
علی اکبر حیدری فر یکی از سه متهمی بود که تیر ماه سال ۸۸ ما را در حیاط پلیس پیشگیری به کهریزک اعزام کرد ولی در آخر خودش بخاطر کلاه برداری به چند سال حبس محاکمه شد و در آخر با مجید مقدم یکی از بازداشتی های سابق کهریزک که به سه سال زندان مجدد محکوم شده بود در زندان اوین رو به رو شد.
آیا حیدری فر یک روز فکرش را میکرد با کسی که سال ۸۸ او را به زندان کهریزک فرستاده هم بند بشود؟
امروز هم قاضی حداد در اثر مریضی کرونا به هلاکت رسید. قبل از نوشتن این متن ناخودآگاه به یاد سعید مرتضوی افتادم و این را باور دارم دست سرنوشت به زودی زود به سراغ او هم خواهد رفت چون باور دارم خون بی گناهان هیچ وقت پایمان نخواهد شد.
آقای مرتضوی سال هشتاد و هشت را به یاد بیاورید و جایی به نام کهریزک.
در آن سال شخص شما، بازپرس حیدری فر و قاضی حداد من و برادرانم را به آنجا منتقل کردید به جایی که اسم بازداشتگاه را هم نمی شد بر آن گذاشت. به جایی که برای قاتلان و جنایتکاران هم حق نیست چه برسد به کسانی که حق خود را می خواستند. آقای مرتضوی قطعا شما لحظه ای هم نمی توانید شرایط آنجا را درک کنید. اگر فردا روزی هم در دادگاه نمایشی محاکمه شوید قطعا شما را از پا آویزان نمی کنند ، قطعا شما را با قفل و لوله نمی زنند ، قطعا به شما برای یک شبانه روز فقط نصف سیب زمینی نمی دهند ، قطعا چشم شما را کور نمیکنند ، قطعا جای شما برای خواب کم تر از نیم متر نیست ، قطعا شما را در قفس نمی کنند ، قطعا جان شما را نمی گیرند.
بله آقای مرتضوی! شما این لحظات را درک نخواهید کرد!
شما نمی توانید لحظه ای حال مادرانی که جگر گوشه هایشان را به خاطر شخص شما از دست دادند را درک کنید.
آقای سعید مرتضوی! خون جانباختگان بازداشتگاه کهریزک بر روی دستان شماست ولی بدانید که حکومت با کفر پا برجاست ولی با ظلم پا برجا نمی ماند. شما باید روزی جواب پس بدهید و امیدوار هستیم که در آن روز در دادگاهی عادلانه و نه در دادگاههای زیر نظر جمهوری اسلامی که سراسر نقض قانون است جواب پس دهید و محاکمه شوید.
همیشه سعید امامی را در ذهن داشته باشید و به این نظامی که فرزندان خود را می خورد دل خوش نباشید.
این دنیا دار مکافات است و تاوان گناهانتان را یک روز پس خواهید داد. دست بالای دست بسیار است و همیشه حق بر ناحق پیروز خواهد شد.
۸ آبان ۱۳۹۹

This comment was minimized by the moderator on the site

خشونت پلیس
Posted: 28 Oct 2020 09:59 AM PDT
ضیا نبوی
‏خرداد ۹۳ قرار بود که از زندان اوین به زندان سمنان منتقل شوم و مسئولیت این انتقال با قرارگاه نیروی انتظامی بود. وقتی که وارد قرارگاه شدیم اما با پیشنهاد یک گروهبان مواجه شدیم. اینکه هزینه این انتقال را خودمان بدهیم. در جواب آیین نامه روی دیوار را به اونشان دادم
و گفتم شما طبق این آیین نامه حق ندارید هزینه انتقال را از ما بگیرید. پوزخندی زد و گفت پس انتقالی در کار نیست! ما سه نفر بودیم و پس از دو ساعت معطلی گروهبان دوباره به سراغمان آمد. با همان پیشنهاد، نپذیرفتیم. پس بدستور سرهنگ قرارگاه ما را به هم دستبند و پابند کرد و
‎وسایلمان را بدستمان داد و گفت راه بیافتید. طوری به هم بسته شده بودیم که تقریبا امکان حرکت کردن نداشتیم. گفتم “این کار شما غیر انسانی است، در اولین فرصت از شما شکایت می‌کنم”. سرهنگ اما صدایم را شنید و به گروهبان گفت مرا به اتاقش ببرد. وقتی وارد شدم پرسید: چی گفتی؟ گفتم بخاطر این رفتار از شما شکایت می‌کنم!
سیلی محکمی بصورتم زد!
گفت: حالا چی!؟
گفتم: حالا از سگ کمترم اگر از شما شکایت نکنم!
دوباره سیلی زد و داد کشید قپانی ببندش! بعد خودش و گروهبان با زور تلاش کردند دستم را از پشت بصورت ضربدری بهم برسانند و با دستبند ببندند. مقاومت میکردم و آنها هم با مشت از جلو و پشت می زدندم. تا جاییکه گروهبان گفت: سرهنگ دستش میشکنه!
و سرهنگ بعد از کمی تقلای بیشتر بی خیال قپانی بستن دستبندم شد..
این رفتار را بعدها در نامه ای به دادستان مطرح کردم ولی نتیجه اش ۵ ماه به تعویق افتادن مرخصی ام بود!

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

ما باور نمی‌کنیم!
Posted: 28 Oct 2020 11:26 AM PDT
رحیم قمیشی
ضد انقلاب‌ها نوشته‌اند مهرداد سپهری متهمی بوده که در مشهد دستگیر می‌شود و قبل از اینکه به کلانتری یا دادگاه برسد با کتک خوردن از ماموران، با اسپری فلفل، با فشاری که به گردنش می‌آید، جان می‌دهد.
معلوم است که دروغ می‌گویند. مگر اینجا آمریکاست؟ مگر اینجا کربلاست و یزید حاکم است؟ مگر وجدان همه ما مرده؟ مگر ممکن است؟
نه، نه، امکان ندارد!
چرا دروغ می‌گویید…
چرا سر به سر ما می‌گذارید
ما حوصله‌ی این شوخی‌ها را نداریم
رئیس قوه قضائیه ما یک روحانی وارسته است
رئیس جمهور ما یک روحانی پاک است
قدرتمندان ما همه به اصول اسلام ایمان دارند
ما حتی آبدارچی غیر مسلمان استخدام نمی‌کنیم مبادا اساس اسلام زیر سؤال برود
نماینده‌های ما همه اول تقوایشان اندازه گرفته می‌شود بعد نماینده می‌شوند
مگر می‌شود این اتفاق افتاده باشد و هیچ‌کدام فریادی نکشیده باشند…
نه! چرا دروغ می‌گویید؟
فکر کرده‌اید ما باور می‌کنیم!
شما نمی‌دانید ما برای درآمدن خلخال از پای پیرزنی یهودی بوسبله سربازان دق می‌کنیم!
شما نمی‌دانید ما برای کشته شدن جورج فلوید آمریکایی هزاران هزار شمع روشن می‌کنیم.
شما نمی‌دانید ما هنوز در خیابان‌هایمان شهید تشییع می‌کنیم. ما هنوز شهید گمنام می‌آوریم، هنوز خانواده‌های منتظر داریم…
مگر می‌شود چنین اتفاقی در همین کشور بیفتد و آب از آب تکان نخورد؟!
لطفا این دروغ‌ها را جای دیگری سرِ هم کنید!
ما برای زخمی شدن یا کشته شدن یک فلسطینی اینجا ساعت‌ها خبر پخش می‌کنیم و راهپیمایی می‌گذاریم.
ما برای جلوگیری از گرسنگی یمنی‌ها حاضریم ده برابر تحریم شویم و بمیریم.
ما برای قدرت اسد حاضریم میلیاردها دلار هزینه کنیم تا یک‌ وقت حق او ضایع نشود!مگر می‌شود جلوی چشم‌هایمان جوان ۲۸ ساله هموطن ما کشته شود، هیچ‌کس هیچ نگوید.
نه! این دروغ را جای دیگری پخش کنید.
ما باور نمی‌کنیم!
ما انقلاب کردیم چون شاه از این کارها می‌کرد
ما جنگ کردیم چون صدام از این کارها می‌کرد
ما سینه زدیم چون یزید از این کارها می‌کرد
ما تحریم شدیم، ما از بی‌دارویی مُردیم، از فقر کمرمان خم شد، از نداری جلوی فرزندان‌مان خجالت کشیدیم، تا ثابت کنیم طرفدار حق هستیم و برابر باطل با هر لباسی کوتاه نمی‌آییم.
مگر می‌شود مهردادی را بکشند
وسط خیابان به میله‌ای ببندندش
به او دست بسته ده‌ها بار شوکر بزنند
به او دست بسته بارها اسپری فلفل بزنند
نفسش را بند بیاورند…
بمیرد!!
مگر می‌توانیم تصورش را بکنیم؟!
دروغ نگویید!
ما هنوز دروغ ساقط شدن هواپیمایی با ۱۷۶ مسافر را با پدافند خودمان باور نکرده‌ایم ما هنوز کشته شدن صدها نفر به‌خاطر اعتراضات بنزینی را باور نکرده‌ایم ما هنوز زندان رفتن مادران را به‌خاطر عقاید سیاسی یا عقیدتی‌شان باور نکرده‌ایم
ما هنوز
کشته شدن ستار بهشتی در بازداشتگاه راما هنوز حصر ده ساله دو کاندیدای ریاست جمهوریما هنوز مرگ و میر روزانه صدها نفر به‌خاطر مدیریت ضعیف در بحران کرونا…هیچکدام را باور نکرده‌ایم
مگر ما معاویه‌ایم؟
مگر ما یزیدیم؟
مگر ما صدامیم؟
مگر ما شاهیم؟
مگر ما ترامپیم؟
مگر مهرداد سیاه‌پوست بوده و‌ ما نژادپرست؟
مگر ما دل‌هایمان سیاه شده
مگر ما غیرتمان مُرده
مگر شهدا را یادمان رفته
مگر ما انسان نیستیم…
نه ما باور نمی‌کنیم
بروند جای دیگری این شایعات ضد انقلابی را پخش کند!
ما باور نمی‌کنیم…

This comment was minimized by the moderator on the site

بهشتي مي گفت راه شكنجه بازشود همه را داغ مي كنند
جعفر شیر علی نیا
سوم مهر 1358 در مجلس خبرگان قانون اساسی اصل 42 درباره ممنوعيت شکنجه از موضوعات جلسه بود. اصل پيشنهادي خوانده شد: «شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.»
آيت‌الله مشكيني مي‌گفت با ممنوعيت شكنجه موافق است اما سخنانش شبهه‌ای در مورد این اصل داشت: «احتمالا چند نفر از شخصیت‌های برجسته را ربوده‌اند و دو سه نفر هستند که می‌دانیم این‌ها از ربایندگان اطلاع دارند و اگر چند سیلی به آن‌ها بزنند ممکن است کشف شود. آیا در چنین مواردی شکنجه ممنوع است؟»
آیت‌الله منتظری گفت: «کسب اطلاع راه‌هايی دارد که بدون آن هم می‌توانند آن اطلاعات را بدست آورند.»
آیت‌الله مشکینی مثال دیگری زد: «اگر چند شکنجه اینطوری به او بدهند مطلب را می‌گوید مثلا در واقعه [ترور] استاد مطهری یک فردی می‌شناسد که احتمالا ضارب چه کسی هست اگر به او بگویند تو گفتی می‌گوید نه....» منتظری گفت: «ضرر اين كار بیش از نفعش هست.»
اما آقای بهشتی به یک نکته کلیدی اشاره كرد: «آقای مشکینی، توجه بفرمایید كه مساله راه چیزی باز‌ شدن است. به محض اینکه این راه باز شد که خواستند کسی را که متهم به بزرگ‌ترین جرم‌ها باشد، یک سیلی به او بزنند، مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی می‌شود. این راه را باید بست؛ یعنی اگر حتي ۱۰ نفر از اعضای سرشناس ربوده شوند و این راه باز نشود، جامعه سالم‌تر است» و آقاي منتظري گفت: «اگر گناهکاری آزاد شود بهتر از این است که بی‌گناهی گرفتار شود.»
(مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی، ج1، ص777-778)

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

25.10.20 15:37
پرونده های بازِ بسته
نگاهی به مورد "مهرداد سپهری"
سهند ایرانمهر
موضوع مهرداد_سپهری ازجمله موضوعاتی است که مورد توجه کاربران در شبکه‌‌های اجتماعی قرار گرفته است. ماجرا از انتشار ویدیویی آغاز شد که در آن مردی دست بند به دست نشان داده می شد که مامور پلیس علیرغم ناتوانی متهم در نشان دادن واکنش خصمانه فیزیکی، به دفعات به صورت او اسپری فلفل می‌زد. طبق آنچه برادر مرحوم سپهری گفته است. مهرداد سپهری با همسر خود اختلاف داشته است. خانواده همسر وی با پلیس تماس میگیرند و پلیس نیز بعد از برخوردی که ویدیوی آن موجود است او را بازداشت می‌کند. چند روز بعد هم جسد مردی مجهول الهویه در بیمارستان توسط برادر نامبرده شناسایی می شود و باز آنطور که وی گفته است، در گزارش اولیه دلیل مرگ را استنشاق گاز فلفل تشخیص می‌دهند. پرونده قضایی تشکیل شده است و موضوع تحت بررسی است اما اگر نگاهی آسیب شناسانه و اجتماعی به این موضوع بیاندازیم، نکات قابل تامل متعددی را می توان در آن یافت:
اول- اختلافات خانوادگی که منجر به #خشونت خانوادگی می‌شوند از جمله آسیب های جدی است که در همین سال اخیر نمونه‌های -منجر به قتل از آن- بازتاب وسیعی در فضای مجازی و سطح اجتماع داشته است. پیداست که عاقلانه‌ترین کار به هنگام بحرانِ غیرقابل مدیریت، تماس با مراکزی است که برای رسیدگی با این امر پدید آمده‌اند و برای تصدی آن آموزش دیده‌اند. ارجاع این بحران ها به پلیس و بعد برخورد سخت پلیس با بحران خود نشان از دو آسیب اجتماعی دارد: اول، فقدان مراکز تخصصی و یا غیبت آنان به هنگام بروز یا عدم آموزش شهروندان و ناآشنایی آنان با این مراکز و دوم، روش سخت پلیس در مواجهه با این بحران ها. ضمن آنکه حالا مشخص می‌شود که چرا برخی دلسوزانه از فقدان آموزش صحیح به شهروندان و مجریان و گاه حتی قانونگذاران می ‌گویند و به نگاه بدبینانه به گسترش نهادهای مردم نهاد متخصص در امور اجتماعی انتقاد دارند.
دوم- خشونت در جامعه ما جدی گرفته نمی‌شود. تعریفی جامع از خشونت که متاثر از ایدئولوژی، مذهب یا نگاه امنیتی نباشد، وجود ندارد و تقبیح خشونت بستگی به ماهیت مرتکب آن دارد. جامعه امروز ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند توافق اجتماعی با حمایت قانون بر سر مفهوم خشونت به عنوان امری غیر اخلاقی است. امروز بیش از هر زمان دیگری لازم است که هم به حکومت و هم به جامعه تفهیم شود که خشونت صرف نظر از مرتکب آن، خشونت است. خشونت به تعبیر #هانا_آرنت، نشانه آشکار از حماقتی است که خود، از ناتوانی در درست اندیشیدن و درست عمل کردن نشات می گیرد.این تعریفی فلسفی از خشونت است در جامعه ‌شناسی؛ خشونت وقتی پا پیش می‌گذارد که جامعه فاقد سازوکار منطقی برای حل مشکلات است . حل مشکلات وقتی به تعویق می افتد که خود مشکل انکار یا راه درست برای رفع آن کنار گذاشته می شود. مشکل نیز وقتی انکار می‌شود که حساسیت اجتماعی و انذار نسبت به بروز مشکل با برچسب‌های سیاسی یا ایدئولوژیک، تضعیف یا پرهزینه می‌شود.بی اهمیت تلقی کردن ارتکاب به زور و خشونت، رویدادی نامبارک است و تنها وجه مثبت ماجرای اخیر آن است که دست کم افکار عمومی ارتکاب آن را عادی نمی‌داند و نسبت به بروز آن واکنش نشان می‌دهد. بنابراین این نیز اشتباه است که به حساسیت افکار عمومی ، عنوانی غیرمنصفانه داده شود یا کسانی‌که در این موارد جامعه را آگاه می‌کنند، تحت تعقیب قرار گیرند.
سوم- احساس آزادی در ارتکاب خشونت، نشانه شومی است که خود حکایت از امکان تفسیر ذوقی از قانون و توهم داشتن صلاحیت در اعمال هرگونه مجازات دارد. این امر ممکن است از سوی شهروندان رخ دهد که به نوبه خود خطرناک است اما شق خطرناک تر آن زمانی است که به اصطلاح "مجری قانون" به این شیوه روی آورد. از هردوی اینها مهلک‌تر، بی اعتنایی به واکنش افکار عمومی و خونسردی مرتکب، آن هم دربرابر دوربین است.
چهارم- برخی در شبکه های اجتماعی ماجرای اخیر در مشهد را با ماجرای چندی پیش رفتار پلیس آمریکا با یک سیاهپوست مقایسه کرده‌اند و به مرحوم سپهری لقب جرج فلوید ایران" داده‌اند. از آن سو برخی دیگر، مقایسه کنندگان را به تلاش برای ایجاد جرقه یک اعتراض عمومی در آبان امسال و زنده کردن حوادث آبان گذشته متهم کرده‌اند. بعید نیست تشکیل این دو قطبی بار دیگر دست اندرکاران امر را به مدیریت پسا واقعه بکشاند و همچون مورد" دختر_آبادان" در کوتاهترین زمان، شاهد روایت های جدیدتری از خانواده سپهری در رسانه های رسمی باشیم. نفس ارجاع حساسیت جامعه به تلاش برای احیای حوادث آبان، نوعی پذیرش ضمنی "ترومایی جمعی " است که با وجود بکارگیری همه روش ها برای دفع آن همچنان در خاطره و وجدان جمعی ثبت و ضبط است و تاثیر خود را بر حکمرانی نیز گذاشته است بنابراین همچنانکه نگاه صرف امنیتی به آن بحران، مشکلی را حل نکرده است بکارگیری دوباره این روش های نادرست نیز کارگشا نخواهد بود.
پنجم-باید بپذیریم که خشونت و نادیده گرفتن جان آدمی، صرف نظر از هر تفسیر و توجیه یا معادل سازی تاریخی، مذموم است. بی عدالتی، بی عدالتی است و تقلای توجیه آن سفسطه. فراموش نکنیم که رویدادهای تلخ اجتماعی همچون تب یا احساس درد، نشانه هایی از عمق بیماری هستند که اخرین فرصت را برای رفع ریشه ای خود به جامعه و حکومت می‌دهند. افتادن به چرخه رایجی که با بروز نشانه درد آغاز و خیلی زود به قطب بندی های سیاسی و سپس مواجهه امنیتی ختم می شود، روشی اشتباه است که تنها موج بعدی بحران را در بلند مدت وخیم ترمی‌کند و خشم جامعه با مشاهده این چرخه باطل، رفته رفته سهمگین تر خواهد شد. نکه باید این چرخه را متوقف کند، حکومت است. اینجاست که جامعه‌شناسان از چرخه بهم مرتبط جامعه سخن می‌گویند و بر اهمیت توجه به مفاهیمی چون نفی خشونت، مسئولیت اخلاقی و اجتماعی، توجه به حقوق شهروندان، عدالت اجتماعی، آزادی بیان و نظایر آن سخن می‌گویند. در عین حال، این وظیفه صاحبنظران است که نسبت به این بی‌مبالاتی ها واکنش نشان دهند و نسبت به وقوع و تکرار آن هشدار بدهند. تکرار طوطی‌وار نظریات جامعه ‌شناسی یا علوم سیاسی یا حقوقی، با کلمات و اداهای آکادمیک و برچسب "هیجانی و عوامانه و سیاسی" زدن به آنانکه از مسئولیت فردی و اجتماعی سخن می‌گویند، مصداق بی تعهدی است.
مخلص کلام خطاب به ارباب قدرت نیز آنکه ، سخن گفتن از رواداری، احترام به حقوق شهروندی، توجه جدی به معضلات اجتماعی، پاسخگو کردن قدرت، شفافیت و برخورد منصفانه و قانونی از سوی دستگاه قضایی و بسیار موارد دیگر نه ادای روشنفکری است و نه بازی در زمین دشمن، محدود ماندن این هشدارها به کلمات و نوشته‌ها نیز بیش از انکه نشان بی ثمری قلم امثال من باشد نشان از عمق غفلت آنانی است که بی‌اعتنا ازاین سخنان می‌گذرند. زیرا وظیفه قلم، بازنمایی واقعیت و نشان دادن راه به دور از هیجان است بنابراین مفاهیم مندرج ذیل حکمرانی خوب و حقوق انسانی و مدنی جامعه، ضروریاتی هستند که اتفاقا جدی بودن و اهمیت توجه به آنان برای تضمین کارکرد درست قدرت و مدیریت حکومت و جامعه، دلیل پدید آمدن آن در فرهنگ کشورهای توسعه یافته بوده است و تاخیر در فهم و پذیرش آن نابخردی محض و موجب فرجامی تلخ است.
@sahandiranmehr

This comment was minimized by the moderator on the site

سکوت در برابر این ستم ها روا نیست
Posted: 26 Oct 2020 10:03 AM PDT
ابوالفضل فاتح
بسمه تعالی
صحنه های غم انگیز و تکان دهنده آزار و هتک دختر مجروح آبادانی (خانم بهار چشم براه) و پسر دست بسته ی مشهدی (آقای مهرداد سپهری) آن هم در شهر امام رئوف، قلب هر انسانی را به درد می آورد. این رفتار غیر انسانی در هر جای جهان و از سوی هر کس که روی دهد محکوم است و وقتی در سرزمین ما و از سوی ماموران ما روی می دهد بسی دردناکتر است و وقتی درملاء عام روی می دهد نگرانی ها را مضاعف می کند که در پشت پرده و دور از انظار چه می گذرد؟
این پدیده های زشت و غیر انسانی ناشی از فقدان آموزش مناسب، فقدان تربیت صحیح و فقدان فهم از مسئولیت و چارچوب های قانونی و به رسمیت نشناختن ابعاد عمیق و مهم حقوق مردم است. مردم حقوقی دارند که قانون برای حفظ حریم آنان تاسیس شده است نه تعدی به آنان. متاسفانه سالهاست شاهد هستیم که هرگاه ظلمی روا می شود، برخی مقامات، تریبونها و رسانه ها به جای آن که به رفع ستم قیام کنند و فرد یا نهاد خاطی را به محاکمه بکشند؛ و اعاده ی حقوق تضییع شده را دنبال نمایند، با متهم کردن فرد ستم دیده به یک اتهام اجتماعی یا فرهنگی یا سیاسی به توجیه ظلم و ظالم بر می خیزند و همین رویکرد غلط و غیر مسئولانه و مخرب سبب می شود که این پدیده ها تشدید و تکرار شود. غافل آن که حتی اگر فردی متهم هم باشد، در دین و قانون جای رسیدگی به آن دادگاه و قاضی عادل است و هیچ فرد یا ماموری حق تعدی به او را ندارد. آری اگر حقوق و اخلاق زیربنای رویکردهای ما نباشد و نگاه تبعیض آمیز نسبت به حقوق قشرهای مختلف جامعه منتفی نشود، نتیجه همان می شود که می بینیم و تعجب ندارد که این پدیده های زشت نسبت به گروه های مختلف اجتماعی بارها و بارها تکرار شده و خواهد شد. کافی است نگاهی به هر یک از رخدادهای تلخ سالهای دور نزدیک که در زندان ها و یا بازداشتگاه ها و یا در اجتماعات و اعتراضات و در دور و نزدیک شاهد بوده ایم داشته باشیم. به زنجیره ای از ستم ها و تعدیات و بی قانونی ها بر می خوریم که همواره از سوی برخی نهادها و مقامات و جریانات سیاسی و رسانه ای حمایت شده اند. و تلاش شده است با متهم کردن مقتولین و آزار دیدگان، متخطیان از قانون تبرئه شوند.
اگر مبتنی بر فلسفه ی غلط هر کس قربانی ماست، لابد متهم و محکوم و مقصر است، هر کس که ماموران بر خلاف قانون او را ضرب و جرح می کنند، یا هدف قرار می دهند لابد یا اراذل و اوباش بوده و یا معتاد و قاچاقچی و یا خس و خاشاک و وابسته ی سیاسی و معارض و معاند و به همین دلیل ناموجه، گویی صاحب هیچ حقی نیست و تعدی به او ایرادی نداشته و نیازی به پیگیری حقوقی ندارد، طبیعی است که این رفتارها تداوم خواهند یافت و نتیجه آن می شود که حقوق و اخلاق مستقر نشده و باب ستم باز بماند و حتی الگویی از خشونت های بی حساب در گوشه و کنار و حتی در میان برخی مردم ترویج شود که می توان ستم کرد و سپس با متهم کردن ستمدیده، ستم را توجیه و خود را از مواخذه رهانید.
وقت آن است قانون، بدون اغماض به اعاده ی حق مظلوم برخیزد و از این که فرد ظالم بخشی از دستگاه های نظام و حکومت یا فلان جریان قدرتمند است به هیچ وجه طفره نرود و بلکه سخت تر بگیرد و رسانه ها نیز بی اغماض در برابر هر ستمی که از سوی هرکس روا می شود سکوت نکنند و اگر خدایی نکرده هر مقام و تریبونی اقدام به توجیه نمود او را به جامعه معرفی و رسوا نمایند، تا ان شاء الله به تدریج این پدیده های زشت و غیر انسانی از جامعه ما رخت بربندد. فراموش نکنیم که مولای ما علی (ع) است که پناهگاه مظلومان بود، جز عدالت به چیزی نیاندیشید و جز به عدالت قیام نکرد.
والسلام

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

ملت
Posted: 26 Oct 2020 11:07 AM PDT
سید حسن آقامیری
اصلا کاری با برخورد اون مامور ندارم! که به لطف رسانه‌های مجازی، الان باید پاسخگوی اعمالش باشه!!
اینجا روی سخن من با مردمیه که ایستادن و دارن شکنجه شدن یه انسان رو میبینند و صدای خنده‌هاشون هم تو فیلم میاد!
همین‌هایی که لابد وقتی پای حرفاشون بشینی، از بالا تا پایین مملکت رو به باد فحش میگیرند و از بی غیرتی مسیٔولینی که از درد مردم نمیمیرند اظهار تعجب میکنند!
یکی نیست به ما بگه مگر خودتون برای خودتون تب میکنید که مسیٔولین براتون بمیرند!؟
تا وقتی کلماتی مثل؛ به من چه، به‌توچه، به‌درک، بی‌خیال، کاسه‌داغ تر از‌ آش نباش، کلاه خودت رو بچسب گور بابای بقیه، دیگران خوردند ما چرا مراعات کنیم، همه گرگند بره باشی میخورنت، ساده نباش، نبخش، نمیبخشم، منتظرم تلافی کنم و…
بین ما دست به دست میشه وبا چشم و اشاره های اطرافیان، مهر تایید میخوره،
حال و روز ما همین خواهد بود!
مامورهای سد معبر بچه‌های کار رو با لگد میزنند!
مامورهای نیروی انتظامی دخترامون رو از موی سر میگیرند و کف خیابان میکشند و توی اداره‌ها به ما توهین میشه و قاضی حتی دفاعیات ما رو نمیخونه و حکم صادر میکنه ‌و صدامون هم به جایی نمیرسه!
دروغ میگیم که به ما دروغ میگند!
تهمت میزنیم که بهمون تهمت میزنند.
از زمین خوردن هم خوشحال میشیم و با ولع شایعات رو پخش میکنیم تو دنیای حقیقی و مجازی که روزگارمون اینه!
ما گرفتار اعمال خودمون هستیم! وقتی جواب ناله‌ی مظلوم رو نمیدیم؛ باید چکمه‌ی ظالم رو به جون بخریم.
راحت تر بگم:
من توی این فیلم خودمون رو دیدم!
خودمون رو که به حقوق هم احترام نمیذاریم!
خودمون رو که غم هم رو نمیخوریم!
خودمون رو که خودخواه شدیم!
خودمون رو که همدیگرو نمیبخشیم!
حالا باز نیا بگو معلم‌های بدی داشتیم.
ما هم ظاهرا شاگردهای خوبی برای اونها بودیم!
یادمه یه بار تو مدرسه‌ی راهنمایی معلم ریاضی بعد از کلی توضیح دادن گفت : “هر‌کس متوجه نشد بگه دوباره توضیح بدم.”
توقع داشت همه شیر فهم شده باشند.
یکی از ته کلاس گفت:”آقا اجازه من متوجه نشدم.”
معلم هم که کلی خورده بود تو ذوقش عصبانی شد و گفت:”پس پاشو برو بیرون.”
همه کلاس ساکت بود.
پاشدم گفتم آقا اجازه!
خودتون میگید متوجه نشدی بگو بیچاره کاری نکرد که خوب متوجه نشده‌
گفت:”تو هم برو بیرون.”
کلاس ساکت بود هنوز.
هنوزم ساکته.
منم رفتم بیرون.
اتفاقا بد نشد.
فوتبالم خوب بود. معلم ورزش صدا کرد:
“آقامیری بیا تو تیم ما”
آخرهای زنگ بود کل انداخته بود با بچه ها.
و کلاس ما هنوز ساکته!
یا لطیف

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تا قبل از انتقال جامعه مدنی به شبکه مجازی، تنها ستم دیدگان سیاسی و امنیتی دیده می شدند .
هتک حرمت و ستم به افراد عادی، از دستور کار کنشگران خارج بود.
پیگیری فضای_مجازی در مورد قتل #مهرداد_سپهری در مشهد و دستگیری مامور متخلف، شاید تلنگری شود به پلیس در مورد رفتار با آدمهای عادی.
محمد علی ابطحی - توئیتر

هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است.
پروانه سلحشوری - نماینده سابق مجلس

به کی زنگ بزنیم
وقتی قاتل خودش پلیسه؟؟؟
#مهرداد_سپهری

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
ح‌سین ق‌دیانی, [4/26/2024 12:01 PM] از هادی_چوپان درس بگیریم آیینه‌ی توماج_صالحی باشیم ح‌سین ق‌دیانی...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
محکومیت به خواندن کتاب شهید مطهری در کنار مجازات زندان! محمد مطهری یک قاضی محترم، شروین حاجی‌پور ...